سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قبض روح انسان ها به وسیله ی فرشته الهی، عزرائیل، یکی از وعده های خداوند متعال بر تمام بندگان خویش حتی پیامبر می باشد، به نحوی که آن ها نیز برای رسیدن به لقاءالله، این مرحله از زندگی را پشت سر نهاده اند.

به گزارش علیرضا احسانی نیا از پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار به نقل از عقیق:

قبض روح آدم (ع  )
حضرت آدم (ع) 930 سال عمر کرد و تا زنده بود چهل هزار اولاد از فرزند و نوه و نبیره پیدا کرد و نسل او همگی از حضرت شیث بوده اند. آدم (ع) در هنگام مرگ همه اولاد خود را جمع کرد، و وصیت نمود: ای فرزندانم! بهترین اولاد من هبة الله شیث است که من مأمورم او را وصی خود گردانم، لذا آن چه از اسماء به من تعلیم شده به او می آموزم تا به شریعت من حکم کند  .
آدم (ع) به شیث وصیت کرد که چون از دنیا رفتم، مرا غسل بده و کفن کن و نماز بگذار و مرا در قبر قرار بده، و خود نیز نسبت به فرزندانت چنین وصیت نما، تا هر که فاضلتر باشد بر تو نماز گزارد، و همچنان وصیت کن تا پیامبر آخرالزمان این امر ادامه یابد، و در تاریخ آمده است که چون آدم (ع) به حال احتضار افتاد، ملک الموت آمد. آدم (ع) گفت: خدایا! شهادت می دهم به وحدانیت تو و گواهی می دهم که من بنده تو و خلیفه تو در روی زمین هستم که ملائکه را به سجده من امر کردی و به من جمیع اسماء را تعلیم دادی و مرا در بهشت خود جای دادی، و آن گاه برای اقامت روی زمین فرستادی  .
در این هنگام جبرئیل کفن آدم را با حنوط از بهشت آورد، و با هفتاد هزار فرشته حاضر شدند تا بر جنازه آدم نماز گزارند.

قبض روح ابراهیم (ع)
از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت است که فرمود: چون خداوند اراده فرمود پیامبرش حضرت ابراهیم خلیل را قبض روح کند، ملک الموت را به سوی او فرستاد. ملک الموت چون به ابراهیم رسید، عرض کرد: اَلسلام عَلیک یا ابراهیم!
ابراهیم (ع) گفت: وَ عَلیک السّلام یا مَلک المُوت، اداعٍ، اَم ناعٍ؟
بر تو سلام باد ای فرشته مرگ! آمدی به سوی پروردگارم بخوانی که به اختیار اجابت کنم، یا آن که خبر مرگ مرا آورده ای و باید به اجبار شربت مرگ را بنوشم؟
عزرائیل گفت: ای ابراهیم! آمده ام تو را به اختیار به سوی خدایت ببرم، پس دعوت خدایت را اجابت کن و تسلیم مرگ باش که خدایت تو را به سوی خود خوانده است.
پس ابراهیم گفت: آیا دیده ای دوست و یار مهربانی، یار مهربان خود را بمیراند؟ چگونه خداوند حاضر می شود خلیلش را که ابراهیم است بکشد؟
عزرائیل به سوی بارگاه الهی بازگشت و در مقابل او قرار گرفت و در بین دو دست جلال و جمال در مقام اطاعت و تسلیم درنگ کرد، و سپس عرضه داشت: ای پروردگار من! شنیدی آن چه را که یار مهربان و خلیلت ابراهیم گفت؟
خداوند جلّ جلاله به ملک الموت خطاب کرد: ای عزرائیل! به سوی ابراهیم رهسپار شو و به او بگو: آیا هیچ بنده ای را دیده ای که از دیدار یار و محبوبش گریزان باشد و از برخورد با او ناخرسند گردد؟ بلکه حبیب دوست دارد محبوب خود را ملاقات کند.

قبض روح حضرت موسی (ع)
از عمر حضرت موسی 240 سال می گذشت، روزی عزرائیل نزد او آمد و گفت: سلام بر تو ای هم سخن خدا!
موسی جواب او را داد و پرسید: تو کیستی؟
عزراییل پاسخ داد: من فرشته مرگم.
موسی (ع) پرسید: برای چه به این جا آمده ای؟
عزراییل پاسخ داد: آمده ام تا روحت را قبض کنم.
موسی (ع) پرسید: روحم را از کجای بدنم خارج می سازی؟
عزراییل پاسخ داد: از دهانت.
موسی (ع) پرسید: چرا از دهانم، با این که من با همین دهان با خدا سخن گفته ام؟!
عزراییل پاسخ داد: از پاهایت.
- موسی (ع) پرسید: چرا از پاهایم، با این که با همین پاها به کوه طور (برای مناجات) رفته ام؟!
عزراییل پاسخ داد: از چشمانت؟!
موسی (ع) پرسید: چرا از چشمانم، با این که همواره چشم هایم را به سوی امید پروردگار می دوختم؟!
عزراییل پاسخ داد: از گوش هایت.
موسی (ع) پرسید: چرا از گوش هایم، با این که سخن خداوند متعال را با گوش هایم شنیده ام؟!
خداوند به عزرائیل وحی کرد: روح موسی (ع) را قبض نکن تا هر وقت که خودش بخواهد.
عزرائیل از آن جا رفت و موسی (ع) سال ها زندگی کرد، تا این که روزی «یوشع بن نون» را طلبید و وصیت های خود را به او نمود. سپس یک روز که تنها در کوه طور عبور می کرد، مردی را دید که مشغول کندن قبر است، نزد او رفت و گفت: آیا می خواهی تو را کمک کنم؟ او گفت: آری؛ و موسی او را کمک کرد.
وقتی کار کندن قبر تمام شد، موسی (ع) وارد قبر گردید و در میان آن خوابید تا ببیند اندازه لَحَد قبر، درست است یا نه، در همان لحظه خداوند پرده را از جلو چشم او برداشت. موسی مقام خود را در بهشت دید. عرض کرد: خدایا! روحم را بسوی خود ببر. همان دم عزرائیل روح او را قبض کرد و همان قبر را مرقد موسی قرار داده و آن را پوشانید. آن مرد قبرکن عزرائیل بود که به آن صورت درآمده بود.
در این وقت منادی حق در آسمان با صدای بلند گفت: «ماتَ موسی کلیم الله، فایّ نفسٍ لاتموت؛ موسی کلیم الله مرد، چه کسی است که نمی میرد؟
البته، مطابق برخی روایات، قبر حضرت موسی (ع) در کوه طور واقع در نجف، و یا در سرزمین سینا است.

قبض روح سلیمان(ع)
حضرت سلیمان حدود 510 سال عمر کرد. او وقتی از مرگ خود خبردار شد، فرزند بزرگ خود «رجعام» را طلبید و وصیت خود را به او کرد و بر حفظ و حراست دین و دولتش ترغیب نمود.
آن گاه سلیمان بر قصر دارالاماره خود که از قصرهای بی نظیر دنیا بود، بالا رفت و در کنار تخت سلیمانی ایستاد و تکیه بر عصای خویش زد، اندکی به اطراف نگریست که عزرائیل در همان حال او را قبض روح نمود.
از طرفی چون دستور داده بود کسی نزد او نَرَود تا مدتی استراحت کند، هیچ کس در قصر او نرفت. سلیمان تا مدت یک سال بر عصای خود تکیه زده بود، در حالی که جان به جان آفرین تسلیم کرده بود. عده ای که او را پس از یک سال دیدند این را معجزات او دانسته و از سطوت و هیبت او می ترسیدند و همه مردم به خدمات و کارهای خود مشغول بودند تا آن که خداوند خواست حال او را بر مردم معلوم گرداند، لذا موریانه ای را از زیر زمین مأمور گردانید تا عصای او را خورد و شکست، و جسد بی جان سلیمان از پای درآمد و روی زمین افتاد.

قبض روح حضرت محمد (ص)
امیر مؤمنان (ع) درباره احتضار و قبض روح رسول خدا (ص) می فرماید: مردی اجازه خواست تا خدمت پیامبر (ص) برسد، من بیرون رفتم و به او گفتم: چه می خواهی؟ گفت: می خواهیم پیامبر (ص) را ملاقات کنم. گفتم: نمی توانی با او ارتباط یابی، حاجتت چیست؟ آن مرد گفت: چاره ای نیست جز این که بر او وارد شوم.
امیر مؤمنان (ع) نزد پیامبر (ص) آمد و برای او اجازه خواست، آن حضرت اجازه داد، آن مرد وارد شد و بر بالای سر پیامبر (ص) نشست و سپس عرض کرد: سلام بر تو ای رسول خدا. حضرت پاسخ داد: سلام بر تو، حاجتت چیست؟
پاسخ داد: من فرستاده خدا به سوی تو هستم، فرمود: تو کدام یک از آن هایی؟ عرض کرد: من ملک الموت هستم که پروردگارت مرا به سوی تو فرستاده و به تو سلام می رساند. او تو را میان لقای خود و بازگشت به دنیا مخیّر کرده است. فرمود: مرا مهلت بده تا جبرئیل فرود آید، بر من سلام کند و من بر او سلام و با او مشورت نمایم.
فرشته مرگ از نزد پیامبر (ص) بیرون رفت، جبرئیل در هوا او را ملاقات کرد و به او گفت: ای فرشته مرگ آیا روح محمد (ص) را قبض کردی؟ گفت: نه، ای جبرئیل! او از من خواست که وی را قبض روح نکنم تا آن گاه که تو بر او فرود آیی و بر او سلام کنی، و او تو را سلام و با تو مشورت کند. جبرئیل گفت: ای فرشته مرگ آیا نمی بینی برای روح محمد (ص) درهای آسمان گشوده شده است و آیا نمی بینی حوریان برای محمد (ص) خود را آرایش داده اند؟ سپس جبرئیل بر پیامبر (ص) فرود آمد و عرض کرد: سلام بر تو ای احمد، سلام بر تو ای محمد، سلام بر تو ای ابوالقاسم.
حضرت فرمود: و سلام بر تو ای حبیب من جبرئیل، فرشته مرگ اجازه خواست تا بر من وارد شود، به او اجازه دادم؛ پس از آن خواست تا قبض روحم کند، از او خواستم تا آمدن تو به من مهلت دهد. جبرئیل عرض کرد: ای محمد! پروردگارت مشتاق تو است و فرشته مرگ پیش از تو از هیچ کس اجازه قبض روح نخواسته و پس از تو نیز از کسی اجازه نخواهد خواست.
پیامبر (ص) فرمود: ای جبرئیل! فرشته مرگ مرا از سوی پروردگار مخیّر کرده که لقای او را اختیار کنم یا به دنیا بازگردم. ای حبیب من رأی تو چیست؟ جبرئیل گفت: ای محمد! (و للاخرة خیرٌ لک مِن الاولی، و لسوف یعطیک ربّک فترضی)! «لقای پروردگارت بهتر است.»
پیامبر (ص) فرمود: آری لقای پروردگار برایم بهتر است. ای حبیب من جبرئیل! همین جا باش تا فرشته مرگ بیاید. ساعتی بعد فرشته مرگ وارد شد و عرض کرد: سلام بر تو ای محمد! حضرت فرمود: و سلام بر تو ای فرشته مرگ! چه می خواهی بکنی؟ گفت: می خواهم تو را قبض روح کنم، حضرت فرمود: آن چه را بدان مأموری اجرا کن.
پس جبرئیل گفت: ای محمد! این آخرین روز فرود آمدن من به دنیا است، فرمود: ای حبیب من جبرئیل نزدیک من بیا، به نزدیک او رفت و در سمت راست او قرار گرفت و میکائیل در سمت چپ او بود و در همین حال فرشته مرگ روح مقدس او را قبض می کرد. جبرئیل گفت: ای فرشته مرگ شتاب کن تا به سوی پروردگار عروج کنم و باز گردم. فرشته مرگ گفت: روح او به جایی منتقل شده که قادر به باز گردانیدن آن نیستم. در این موقع جبرئیل گفت: ای محمد! این آخرین فرود من به دنیاست چه در آن حاجتی جز تو نداشتم و هم اکنون به آسمان بالا می روم و دیگر تا ابد به زمین فرود نخواهم آمد.
سپس پیامبر خدا (ص) به علی (ع) فرمود: ای برادرم! نزدیک من بیا که امر خدا فرا رسیده است. علی (ع) به آن حضرت نزدیک شد ؛ سپس پیامبر (ص) دهانش را بر گوش علی (ع) گذاشت و مدتی دراز با او آهسته سخن گفت، تا آن گاه که روح پاکش از قفس تن رهایی یافت.

پی نوشت ها:
1- مجلسی. بحارالانوار، ج13: 365.
2- فیض کاشانی. محجة البیضاء، ج8: 279.
3- عمادزاده. تاریخ انبیاء: 124، 630.
4- معادشناسی، حسینی تهرانی، ج1: 65.
* قبض روح، رجالی تهرانی: 146.

 




تاریخ : پنج شنبه 93/2/25 | 5:54 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی