سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

از گنج تا رنج مرگ

خبرگزاری شبستان: بیست و یکمین برنامه ماه عسل شب گذشته با اجرای احسان علیخانی بر روی آنتن رفت.

 

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، برنامه ماه عسل در بیست و یکمین روز از ماه مبارک رمضان با اجرای احسان علیخانی بر روی آنتن رفت. میهمان برنامه مادر جوانی است که در سمنان زندگی می‌کند و 2 فرزند دارد.

 

وی در مورد زندگی خود می‌گوید: به دلیل شغل پدرم به سمنان رفتیم و قرار بود پنج سال دیگر بازگردیم. در سال پنجم با همسرم آشنا شدم و با عشق کاملا رویایی ازدواج کردیم و خانواده‌ام به خاطر من در سمنان ماندند.

 

وی افزود: در سمنان هیچ شهربازی وجود نداشت و این فکر به ذهن من خطور کرد که بچه‌ها از لحاظ شهربازی در سمنان در محرومیت هستند بنابراین این پیشنهاد را به همسرم دادم که یک شهربازی راه‌اندازی کنیم و این طرح مورد استقبال شهرداری و شورای شهر قرار گرفت و ما اولین شهربازی تخصصی را در سال 85 در سمنان راه‌اندازی کردیم.

 

احسان علیخانی خطاب به میهمان برنامه گفت چه شد به سراغ گنج رفتید و میهمان برنامه پاسخ داد ادعای واهی یک فرد مبنی بر اینکه یک گنج پیدا کرده است و سهم همسر من یک یا 2 میلیارد است ما را وسوسه کرد تا به دنبال گنج بگردیم.

 

وی ادامه داد: آن فرد که دو سال کارگر ما بود یک‌سری شواهد و دلایل آورد که این 2 میلیارد به دست ما می‌رسد و خیلی وسوسه‌انگیز بود.

 

وی با بیان اینکه وقتی همسرم این مسئله را با من مطرح کرد، جدی گرفتم اما تمایل نداشتم ولی پول بدست‌آوردن را دوست داشتم، اظهار کرد: گاهی مخالفت کردم اما دوست داشتم این اتفاق بیفتد و همسرم هفت هشت ماه در این زمینه اقداماتی انجام داد اما موفق نشد تا در ماه آخر همان فرد ادعا کرد که این گنج را پیدا کرده است و می‌خواهد سهم ما را بدهد.

 

این مادر اظهار کرد: آن فرد مکانی را برای ما مقرر کرد و گفت به کسی اطلاع ندهید و با موتور بیایید و به همسرم گفت حتما زنت را هم با خود بیاور تا پول را دریافت کنید.

 

میهمان برنامه علیخانی اظهار کرد: 23 مرداد سال گذشته من و همسرم با دو کوله‌پشتی خالی وارد منطقه مقررشده رفتیم، تا حالا آنجا نرفته بودم، یک کویر بزرگ بود، خیلی ترسیده بودم ولی یک سراشیبی را رد کردیم و وارد بیابان شدیم اولین چیزی که به ذهنم رسید و به همسرم گفتم این بود که اگر کسی ما را بکشد هیچ‌کسی نیست کمک کند و همسرم پاسخ داد نفوس بد نزن.

 

وی ادامه داد: دلم می‌خواهد خلاصه تعریف کنم چرا که اذیت می‌شوم. آن فرد در آن روز منتظر شد تا هوا گرگ و میش شود و رو به من گفت مانتوی شما رنگ روشن است و جلب توجه می‌کند بنابراین شما همین جا بایستید و من و همسرم به سمت چپ و آنان 30 متر به سمت چپ رفتند و من فقط این صدا را می‌شنیدم که توی این چاه گنج است، سنگ بزن تا کفترچاهی‌‌ها بیرون بیایند، یک‌دفعه صدای مهیبی را شنیدم و به سمت آنان دویدم و فریاد زدم بهروز کو و آن فرد جواب داد بهروز را کشتم و تو هم باید داخل چاه بپری و من فقط خاک به صورتم می‌ریختم و یاحسین یاحسین داد می‌زدم و یک‌دفعه صدای همسرم را شنیدم و به آن فرد گفتم با ما این کار را نکن، پول، خانه و شهربازی را به تو می‌دهیم فقط تو برو و او یک چاقو درآورد و مرا پرت کرد به چاه، دیگر هیچ چیز یادم نمی‌آمد و در چاه بیهوش افتاده بودم و همسرم با چراغ قوه گوشی صورتم را می‌دید و گفت خواب می‌آید و من می‌گفتم نخواب و شروع کردم به ذکر گفتن و به همسرم هم گفتم بگوید، او چند ذکر گفت و خوابید و دیگر هیچ‌وقت بیدار نشد.

 

وی با بیان اینکه فقط منتظر مرگ بودم، اظهار کرد: آن موقع متوجه شدم که مرگ نزدیک‌تر از رگ گردن است.

میهمان برنامه که هشت روز در داخل چاه گرفتار شده بود، اظهار می‌کند: سه روز بعد حالم بهتر شد و دیگر نمی‌خواستم بمیرم، یاد بچه‌هایم افتادم و گفتم آنان دیگر پدر ندارند اما می‌توانند مادر داشته باشند و توسل و توکل به حضرت علی (ع) کردم و گفتم حضرت علی پدر یتیم‌ها است و او به خاطر بچه‌هایم مرا نجات می‌دهد، یکشنبه به حضرت محمد (ص) توکل کردم و 24 ساعت ذکر گفتم اما هیچ‌کس مرا نجات نداد و شروع کردم به فریادزدن و گفتم اصلا کسی هست، اگر خدایی وجود دارد پس چرا مرا نجات نمی‌دهد اما یک حس درونی گفت یک عمر اشتباه کردی و باید به اشتباه خود اعتراف کنی و من به اشتباه خود اعتراف کردم.

 

وی ادامه داد: به یک‌باره یاد حدیث کساء افتادم که خدا فرموده است آسمان‌ و زمین را به خاطر این پنج نفر خلق کردم. و آنجا بود که متوجه شدم شیعه یعنی پیرو، ما برای امام حسین در هیئت‌ها گریه می‌کنیم اما ایشان هیچ احتیاجی به گریه ندارند بلکه باید پیرو باشیم.

 

وی با بیان اینکه همواره دعا می‌خواندم و می‌گفتم خدایا مرا نجات بده، اظهار کرد: هنگامی که داخل چاه بودم معنای زندگی، مرگ، گرسنگی، تشنگی کلا برایم متفاوت بود و معنای واقعی آن را درک کردم.

 

وی افزود: روز آخر به حضرت علی اصغر (ع) متوسل شدم و ساعت 9 و نیم صبح مرا پیدا کردند و یک و نیم بعدازظهر بیرون آوردند.

 

وی تاکید کرد: این روزها شب‌های قدر است وقتی اتفاقی برای یک نفر می‌افتد آزمایشی برای اطرافیان است و نجات پیدا کردن من فقط عنایت اهل بیت و خدا و یک معجزه بود.

 

وی افزود: همه ما در چاه زندگی هستیم و من از چاه آدم بیرون آمدم و خدا قدرت خود را با کوچک‌ترین فرد از اهل بیت حضرت علی اصغر نشان داد.

 

احسان علیخانی در پایان گفت: شاید گنج، گنج مردی باشد که توی دل چاه درددل می‌کند و به آسمان رفت و امیدوارم آدم‌هایی مثل من به این ماجراها فکر کنند.




تاریخ : یکشنبه 93/4/29 | 10:4 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی