سفارش تبلیغ
صبا ویژن


روح چیست ؟
روح، موجودی مجرد است - غیر مادی و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضای بدن، به او متکی است .
علامه طباطبائی در تفسیر "المیزان" می‏نویسد: "کلمه روح به طوری که در لغت معرفی شده، به معنای مبدأ حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادی می‏شود ولی مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام "نفس ناطقه" می‏باشد که در کالبد همه افراد انسانهای موجود، وجود دارد. و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است.(1)
قرآن میفرماید: فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی(2)
هنگامی که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنی یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم. و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است:

2- واژه روح ؟
واژه روح در قرآن در آیات متعددی تکرار شده است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است، بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است.
مثل جبرئیل .یا فرشته مخصوص .
قرآن می فرماید : تنزل الملائکة والروح .... (3) ملائکه و فرشته بزرگ به زمین نازل میشوند..
و نیز آیه ..فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجابا فَأَرْسَلْنا اِلَیها رُوحَنا (4).
مریم میان خود و آنان حجابی افکند و در این هنگام، ما روح خود را به سوی او فرستادیم".
وروح انسان : مانند آیه مبارکه :
یسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی (5). از تو (ای پیامبر) راجع به روح می‏پرسند، بگو روح از کار خدا است و به شما جز اندکی از علم داده نشده است". در این آیه گرچه روح، مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه، استفاده می‏شود که مراد از روح مورد سؤال، روح انسانی است که به امر خدا انجام گردیده است. بنابر عقیده بیشتر مفسّران در آیه بالا روح به معنای روان و عامل حیات به‏کار رفته است .

پی نوشت:
1- ت تفسیر المیزان - موسوی، ج25، ص 340 - 341
2-سوره حجرآیه 29
3- سوره قدر آیه 4

4- سوره مریم آیه 17
5- سوره اسراء آیه 85.


http://www.askquran.ir/thread8861.html

*******************************

تذکر: در تفسیر نمونه ذیل آیه 85 از سوره اسراء در حدود هفت معنی برای روح ذکرکرده است .  لطفا مراجعه فرمایید.  ( سیداصغر سعادت)




تاریخ : دوشنبه 93/10/22 | 10:11 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
مجید ابهری در گفتگو با فردا
برخی جوانان با عضویت در این شبکه های اجتماعی و گذراندن وقت در آن از بسیاری از وظایف در خانه و در قبال خانواده خود جا مانده اند. افرادی که به‌ طور مستمر از این شبکه ها استفاده می کنند و به نوعی به آن معتادند پس از مرور زمان غرق در رویا می‌شوند و از دنیای واقعی فاصله می‌گیرند. به طوری که حتی وقتی صدایشان می کنید، صدایتان را نمی شنوند!

سرویس اجتماعی «فردا»: امروزه فرقی نمی کند کجا باشیم، در منزل یا محل کار، مترو یا تاکسی، مهمانی یا سفر، هنگام غذا خوردن یا خوابیدن،  در هر شرایطی مدام در حال ارسال و دریافت عکس ها، فیلم ها و مطالب در شبکه های اجتماعی مختلف هستیم. شبکه های اجتماعی مختلفی مانند: وایبر، اینستاگرام، تلگرام، واتس آپ، لاین و ... . 

با رونق گرفتن اینترنت همراه، استفاده از شبکه های اجتماعی چنان فراگیر شد که فقط مخاطبان آن را قشر خاص تشکیل نمی دهد بلکه پدران، مادران، کودکان دبستانی و دانش آموزان، دانشجویان و ... عضو این شبکه ها شده اند. برخی جوانان با عضویت در این شبکه های اجتماعی و  گذراندن وقت در آن از بسیاری از وظایف در خانه و در قبال خانواده خود جا مانده اند. افرادی که به‌ طور مستمر از این شبکه ها استفاده می کنند و به نوعی به آن معتادند پس از مرور زمان غرق در رویا می‌شوند و از دنیای واقعی فاصله می‌گیرند. به طوری که حتی وقتی صدایشان می کنید، صدایتان را نمی شنوند!

در بین شبکه های اجتماعی تلفن همراه، "وی چت" بیشترین محبوبیت را در بین مخاطبان پیدا کرده بود، اما پس از فیلتر شدن آن، کاربران به سمت شبکه اجتماعی "وایبر" رو آوردند. الکسا (Alexa) به‌ عنوان یکی از معتبرترین مراکز امتیازدهی به سایت ‌های اینترنتی جهان توضیح داده است که ایرانی ها بزرگترین گروه مخاطبان وایبر را در جهان تشکیل می دهند و به عبارت دیگر، بزرگترین گروه اعضای وایبر ایرانی هستند. در بررسی های این مرکز امتیازدهی اینترنتی اعلام شده است که 1/11 درصد از تمام مشترکان سرویس پیام رسان وایبر ایرانی هستند و پس از آن امریکایی ها با 2/7 درصد قرار گرفته اند.

در این رابطه گفت و گویی با جناب آقای دکتر ابهری، پژوهشگر- رفتارشناس و آسیب شناس اجتماعی صورت گرفته است که در ادامه مطلب می خوانید:

شبکه های اجتماعی چه اثراتی در زندگی امروزه مردم دارد؟

گسترش روز افزون شبکه های اجتماعی در فضای اینترنتی و نرم افزارهای تلفن همراه مثل وایبر، واتس آپ، تانگو و اخیرا تلگرام، باعث کاهش روابط خانوادگی و عاطفی شده است و باعث دور شدن افراد خانواده از یکدیگر شده است. متاسفانه از آنجایی که ورود اینگونه سامانه ها بدون بستر سازی فرهنگی و آمادگی فکری به جامعه بوده است و در این خصوص فرهنگ سازی نشده است عوارض و ضایعات رفتاری قابل توجهی همراه خود وارد نموده اند.

دسترسی نوجوانان و جوانان به این نرم افزارها و بهره گیری اعتیادگونه آنها علاوه بر ایجاد بیماری های عصبی و فیزیکی باعث انزوا، گوشه گیری و بیماری های عصبی می گردند. افت تحصیلی، اضطراب، دلهره و روابط غیر منطقی با جنس مخالف اصلی ترین ناهنجاری های ناشی از کاربری این گونه نرم افزارها می باشد. 

استفاده از شبکه های اجتماعی مربوط به چه گروه سنی ای می شود؟

متاسفانه بهره گیری از این گونه ابزارها محدود به سن یا گروه سنی خاصی نبوده و در خانواده ها مشاهده می گردد که والدین نیز به استفاده از اینگونه نرم افزارها مشغول هستند.

چه راهکاری برای استفاده مناسب از این گونه نرم افزارها را پیشنهاد می کنید؟

از آنجایی که بهره گیری منطقی از سامانه های یاد شده نیاز به آموزش های اولیه داشته و این کار در کشور ما انجام نشده است. شاهد افزایش ناهنجاری های رفتاری ناشی از گسترش کاربری این سامانه ها هستیم. آموزش در مدارس و خانواده ها، بیان عوارض و ناهنجاری های ناشی از استفاده های غیر اصولی در کنار ایجاد شبکه های ملی و فرهنگی بر اساس ارزش های دینی و قانونی ما می تواند جاذبه مناسبی برای کشش کاربران باشد. از آنجا که این شبکه ها به صورت بر خط (آنلاین) تولیدات کاربران را در معرض تماشای بقیه می گذارند نوعی غرور کاذب و اعتماد به نفس در آنها ایجاد می کند که همین فرآیند باعث افزایش کاربران می شود.

آیا شما با فیلترینگ شبکه های اجتماعی موافق هستید؟

فیلترینگ راهکار مناسبی برای مقابله نمی باشد، چرا که مدیران جنگ نرم با ارائه انواع فیلترشکن های قوی تلاش های انجام شده در این زمینه را خنثی می سازند و دسترسی کاربران را مقدور می نمایند. بنابراین برخوردهای سلبی باعث ایجاد موضع انفعالی در جوانان شده و انگیزه آنها را افزایش می دهد و باعث می شود کاربران به هر نحوی از شبکه های اجتماعی مورد نظر استفاده کنند.

والدین هم درگیر شبکه های اجتماعی شده اند!




تاریخ : یکشنبه 93/10/21 | 9:43 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



آیت الله جوادی آملی

«لو انزلنا هذاالقرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون.» [1]
«اگر این قرآن را بر کوهى فرو مى فرستادیم، یقینا آن [ کوه ] را از بیم خدا فروتن [ و ] از هم پاشیده مى دیدى. و این مثل ها را براى مردم مى زنیم باشد که آنان بیندیشند.»
این کریمه که در باره قرآن شناسى است در حقیقت ناظر به عظمت و اهمیت قرآن است. سر این عظمت هم آن است که هر کلامى به اندازه متکلمش عظیم و بزرگ است، لذا دلیل حکمى که در این آیه آمده است هم اجمالا در این آیه یاد شده است هم به تفصیل در سه آیه بعد.

مفهوم متلاشى شدن کوه ها :

مضمون آیه این است که اگر این قرآن بر کوه نازل شود کوه را متلاشى مى بینید. کلمه «متلاشى» از شى‏ءاى مشتق نشده یعنى لاشى‏ء مى شود وگرنه باب تفاعلى نیست که یک ثلاثى مجرد داشته باشد. «تلاشى،یتلاشى» این چنین نیست این اصلش «لایشى‏ء» است. از این کلمه «لاشى ء» باب تفاعل ساخته شده متلاشى مى شود یعنى لاشیى‏ء مى شود. «لرایته خاشعا متصدعا» یعنى متلاشى مى شود چرا متلاشى مى شود؟ نفرمود:«من خشیتنا» فرمود: «من خشیه الله» این التفات از غیبت به خطاب براى تامین دلیل این حکم است پس اصل حکم این است که «لو انزلنا هذاالقرآن على جبال لرایته خاشعا متصدعا» چرا «من خشیتنا» نفرمود، بلکه فرمود: «من خشیه الله»، چون «الله» متکلم است هیچ موجودى نمى تواند تجلى الهى و کلام الهى را تحمل کند و همین معنا را در سه آیه بعد که در میان اسماى حسناى حق است بازگو مى کند: «هوالله الذى لا اله الا هو» [2] «هوالله الذى لا اله الا هوالملک القدوس» [3] «هوالله الخالق البارى‏ء» [4] که این سه آیه پشت سر هم در بیان توصیف و شرح اسماى حسناى آن متکلم است و اگر متکلم عظیم بود قهرا کلام او هم عظیم است و کلام او آن چنان عظیم است که کوه توان تحمل آن را ندارد.
در این جا سخن از «خشیت» است نه خوف، بین خشیت و خوف، تفاوت وجود دارد؛ خشیت آن ترسى است که با تاثر قلبى همراه باشد ولى خوف این چنین نیست، لذا موحدان عالم فقط از خدا مى ترسند از غیرخدا خشیتى ندارند، موحدان هم مانند دیگران از هر چیز گزنده و آسیب رسانى خائف اند: از مار، عقرب گزندگان و درندگان و یا بى احتیاطى ماشین ها مى ترسند اما از هیچ چیز خشیت ندارند. خوف آن ترتیب اثر عملى است، ولى خشیت آن چیزى است که انسان آن را مبدا اثر بداند و از او بهراسد.
در این جا هم سخن از خشیت الهى است، خشیت با شعور همراه است و نشانه آن است که کوه ها هم شعور دارند. براى اثبات شعور کوه ها و مانند آن چند دلیل مى توان اقامه کرد: دلیل اول همان شعور عمومى است که خدا براى هر موجودى ثابت مى کند که «له اسلم من فى السموات» [5]، «لله یسجد ما فى السموات» [6]، «یسبح لله ما فى السموات» [7]، «فقال لها و للارض ائتیاطوعا و کرها» [8] که این چند دسته از آیات قرآن کریم به خوبى دلالت مى کند بر سرایت شعور عمومى. درباره کوه ها همان آیاتى که در سوره مبارکه«ص» و مانند آن آمده است که خدا به کوه ها دستور مى دهند که با داود هم نوا
باشند نشانه آن است که آنها هم درکى و تسبیحى دارند. آیه شانزده به بعد سوره «ص» این است که: «انا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشى و الاشراق» و هم چنین در بحث هاى دیگر مى فرماید: «یا جبال اوبى معه» [9] این که فرمود ما کوه ها را مسخر داود کرده ایم که صبح و شام همراه او تسبیح مى کنند مثل یک نماز جماعتى که مامومین به امامشان اقتدا مى کنند سلسله جبال به داود سلام الله علیه اقتدا مى کردند. و هم چنین
«یا جبال اوبى معه» این اوب یعنى رجوع تاویب یعنى آن شدت رجوع و کثرت رجوع است، اگر کسى چندین بار به خداى سبحان رجوع کند مى شود «اواب»؛ یعنى کسى که پر رجوع باشد. «آب» یعنى «رجع ،م‏آب» یعنى مرجع آن کسى که اهل رجوع مکرر است به او مى گویند اواب: «یا جبال اوبى معه» پس نشانه این است که کوه ها این شعور را دارند.

انسان با عظمت تر است یا موجودات دیگر؟

قرآن یک تعبیرى در باره عظمت انسان ها نسبت به موجودات دیگر نظیر آسمان ها و زمین و سلسله جبال دارد و نیز تعبیر دیگرى که مقابل این تعبیر است، گاهى به عده اى خطاب مى کند که شما بزرگ ترید یا آسمان؟ خوب آسمان از شما بزرگ تر است: «اانتم اشد خلقا ام السمإ بناها» [10] این دو دسته آیات در قرآن کریم مقابل هم هستند. به عبارت دیگر، یک سلسله آیاتى است که مى گوید از انسان کارى برمى آید که از آسمان ها ساخته نیست چه رسد به زمین و سلسله جبال: «انا عرضنا الامانه
على السموات والارض والجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» [11] و آیاتى مشابه این. پس این دسته از آیات دلالت مى کند براین که از انسان کارى ساخته است که از آسمان ها و زمین و سلسله جبال ساخته نیست و هم انسان بزرگ تر از آسمان ها و زمین است. دسته دیگر
آیاتى است که مى فرماید آسمان ها و زمین و کوه ها از شما بزرگ ترند. این دو دسته آیات جمع شان چگونه است. در نصایح لقمان به فرزندش آمده است که: «انک لن تحرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا» [12] هر چه گردن فرازى بکنى بالاخره قدرت ندارى که زمین را بشکافى و به رفعت کوه ها برسى. در سوره مبارکه مومن (غافر) این چنین آمده است که: «لخلق السموات والارض اکبر من خلق الناس و لکن اکثرالناس لایعلمون» [13] آفرینش آسمان ها و زمین از آفرینش مردم بزرگ تر است، ولى اکثر مردم نمى دانند. خوب اگر آسمان ها و زمین بزرگ تر از مردم اند و انسان ها کوچک تر از آسمان ها و زمین اند، چرا از آسمان ها حمل بار امانت
بر نیامده است؟ هم چنین در سوره مبارکه نازعات آیه 27 مى فرماید: «اانتم اشد خلقا ام السمإ بنیهارفع سمکها فسویها و اغطش لیلهاو اخرج ضحیها» [14] پس این دسته از آیات مى فرماید: آسمان ها و زمین از انسان ها بزرگ ترند. دسته دیگر از آیات مى فرماید: از انسان کارى ساخته است که از آسمان ها و زمین ساخته نیست.
راه جمعش این است انسان اگر منهاى آن روح و دین و عقل حساب بشود؛ یعنى همین بدن مادى باشد؛ هم چنان که کافر و منافق خود را همین بدن مادى مى پندارد، و مى گوید: «ان هى الا حیاتنا الدنیانموت و نحیى» [15] و مى گوید: «و ما یهلکنا الا الدهر» [16] با همین بینش محدود مادى در برابر وحى مى ایستد. پس این انسان منهاى عقل است، انسان منهاى عقل مى شود جرم مادى، قهرا زمین و کوه و آسمان از او بزرگ تر است، لذا لقمان در نصیحت خویش مى فرماید: «انک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا» این طور که متبخترانه و مختالانه حرکت مى کنى نمى توانى زمین را بشکافى و به گردن فرازى کوه ها نمى رسى، خدا هم مى فرماید: «الخلق السموات والارض اکبر من خلق الناس» خدا مى فرماید: «اانتم اشد خلقا ام السمإ بنیها»و این انسان است که بار امانت حمل نمى کند، این همان است که «مثل الذین حملوا القرآن ثم لم یحملوها» «مثل الذین حملوا الانجیل ثم لم یحملوها» همان است که «مثل الذین حملوا التوراه ثم لم یحملوها» اگر کسى زیر بار وحى نرود «مثل او کمثل الحمار یحمل اسفارا» حمار و خلقت او هرگز از سلسله جبال و زمین بالاتر نیست، این که وحى بر او نازل شد و «فنبذوه ورإ ظهورهم» [17] این انسان منهاى عقل، هرگز از آسمان ها بالاتر نیست. اما آن انسانى که وحى را مى پذیرد و مى فهمد و عمل مى کند این یقینا از آسمان ها بالاتر است، چون این آسمان ها جرم است و روزى بساط آن‏ها
برچیده مى شود: «والارض قبضته یوم القیامه والسموات مطویات بیمینه» [18] و بدن انسان مى پوسد و دوباره خدا زنده مى کند اما روح که هرگز نمى میرد، روح که هرگز از بین نمى رود، آسمان ها بساطشان برچیده مى شود و سلسله جبال بساطشان جمع مى شود.

عظمت قرآن در طرح موضوعات

این که در باره قرآن فرمود: قرآن چیزى است که اگر بر کوه نازل شود کوه نمى تواند تحمل کند، واقعش همین است، انسان وقتى نزدیک بعضى از آیات مى رود از ترس برمى گردد که این آیه یعنى چه؟ هر چه هم تلاش و کوشش بکند به خودش اجازه ورود نمى دهد، یک نمونه آن را در این جا مى‏آوریم: در قرآن در باره کوه ها آمده است که: اى پیامبر، از تو سوال مى کنند که وضع کوه ها چه خواهد شد: «یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا لاترى فیها عوجا و لا امتا» [19] این آیه را مى توان فهمید. یعنى سوال مى کنند در هنگام قیامت کوه ها وضعش چگونه خواهد شد؟ شما درجواب بگو: «خداوند این کوه ها را درهم مى کوبد و همه این دره هاى ناصاف با ریزش کوه ها صاف مى شود
و هیچ اعوجاج و امت و کجى در صحنه قیامت نیست.» در دنیا یک انسان ممکن است در اثر خلاف کارى خود را به گونه اى پنهان کند و از شهرى به شهرى دیگر یا از مجمعى به مجمعى دیگر برود، اما در صحنه قیامت هیچ جایى براى استتار نیست نه تپه اى نه کوهى نه دامنه اى نه تلى و نه دیوارى است: «لاترى فیها عوجا و لا امتا». قاع و صفصف این آیه را انسان مى تواند بفهمد. یا این آیه که: «یوم تکون الجبال کالعهن المنفوش» [20] این کوه ها که سنگین است ما سنگینى این ها را کم مى کنیم مثل پنبه هاى ندافى شده مثل عهن و پنبه ندافى شده سبک مى شوند. یا این آیه که: روزى فرا مى رسد که جبال «کانت الجبال کثیبا مهیلا» [21] این کوه ها که خیلى سفت و سخت است مثل یک تلى از شن مى شود که شما یک گوشه اش را اگر با انگشت بردارید بقیه مى ریزد، این را مى گویند «کثیب مهیل» این قبیل آیات را هم مى توان فهمید اما مى رسیم به این قسمت: «و سیرت الجبال فکانت سرابا» [22] کوه ها مى روند و مى روند و سراب مى شوند. اگر کسى نخواهد توجیه کند، کوه ها سراب مى شود یعنى چه؟ سراب یعنى هیچ، انسان از دور خیال مى کرد کوه است وقتى نزدیک رفت مى بیند کوه نیست. چه قدر انسان باید توجیه کند تا این آیه را بفهمد. بعد ازاین که چندین وجه توجیه کرد بهترین وجه این است که اعتراف کند که من نمى فهمم.
گاهى انسان در برابر بعضى از آیات قرار مى گیرد و از ترس برمى گردد که این یعنى چه، چقدر ما توجیه کنیم سراب یعنى هیچ. نه این که خرد یا ریز و یا سبک مى شود بلکه «و سیرت الجبال فکانت سرابا» حالا ما «کانت» را به «صارت» توجیه کردیم و حال این که «کانت» معناى کانت است نه معناى «صارت» حالا گیرم توجیه کردیم که آن جا سراب مى شود، سراب یعنى هیچ، کوه چطور هیچ مى شود؟ این فقط «درمورد» کوه است در مورد زمین و آسمان ها نیز این چنین است. این از آن آیاتى است که انسان واقعا حریم مى گیرد.

ظاهر و باطن قرآن

قرآن یک ظاهرى دارد و یک باطنى، در بیانات حضرت امیر سلام الله علیه آمده است که: قرآن ظاهرش بسیار زیبا و جلوه گر و باطنش عمیق است. در خطبه هیجدهم نهج البلاغه آمده است که: «و لوکان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا و ان القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لاتفنى عجائبه و لاتنقضى غرائبه و لا تکشف الظلمات الا به» خوب به این کتابى که ظاهرش زیباست و باطنش خیلى عمیق است و ما را هم دستور داده اند که هم در ظاهر و هم در باطن قرآن تدبر کنیم و هرچه هم انسان استخراج کند تمام نمى شود نه در طول زمان نه در عمق فکر متفکران، قهرا این عمیقى که وصف باطن قرآن است و ما را هم به تعمق در این قرآن وادار کرده اند غیر از آن تعمقى است که از دعائم و ریشه هاى کفر به شمار آمده است. در نهج البلاغه در کلمات قصار کلمه 31 آن جا که: «و سئل علیه السلام عن الایمان» حضرت فرمود: ایمان چهار رکن و پایه دارد، آن گاه درباره کفر هم فرمود: «والکفر على اربع دعائم على التعمق والتنازع و الزیغ والشقاق» معلوم مى شود آن تعمق در جهل و افراط و خودپسندى و امثال ذالک است که تعمق مذموم است و این تعمق در باطن قرآن است که «باطنه عمیق» و تعمق ممدوح.

روش هاى هدایت در قرآن

قرآن که ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است، چگونه و با چه روش هایى مردم را هدایت مى کند؟ قرآن مدعى است که نه تنها براى هدایت مردم آمده است که «شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس» [23] بلکه بهترین روش هدایت را قرآن به عهده دارد، هیچ کتابى نیست که همانند قرآن مردم را هدایت کند در آیه نهم سوره اسرإ آمده است که: «ان هذاالقرآن یهدى للتى هى اقوم» پس هیچ کتابى همانند قرآن هادى
مردم نیست. این روش هدایتى را خود قرآن با روش هاى گوناگونى معرفى کرده است:
1. راه استدلال: قرآن بارها به ما فرموده تعقل و تفکر کنید، این کار، تشویق به استدلال است، حتى خود قرآن هم از راه استدلال با ما سخن گفته است ؛ مثلا مى فرماید: «لو کان فیهما آلهه الاالله لفسدتا» [24] «ام خلقوا من غیر شى‏ء ام هم الخالقون» [25].
احتجاجات انبیا علیهم السلام را بازگو کرد که فلان پیامبر براى اثبات توحید حق با فلان طاغى این چنین برهان اقامه کرد. نقل براهین عقلى از انبیإ سلف علیهم السلام در قرآن کم نیست. این ها خطوط کلى سه گانه است که هر کدام ده ها نمونه دارد یکى این که ما را به تفکر و تعقل دعوت کرده است که این ها ده ها آیه دارد یکى این که براى ما و با ما با استدلال سخن گفت فرمود اگر خدایى نیست بگو ببینم شما را که آفرید؟ یا باید بگویید موجود خود به خود خلق مى شود، یا باید بگویید خودمان، خودمان را آفریدیم «إم خلقوا من غیر شى‏ء إم هم الخالقون» شما هر تلاش و کوششى بکنید این دو آیه مبارکه بدون مسئله دور و تسلسل قابل حل نخواهد بود، اگر بگویى «خلقوا من غیر شى‏ء» یعنى فعل فاعل نمى خواهد مى شود تصادف، اگر بگویى که نه، فعل، فاعل مى خواهد ولى فاعل فعل خود ماییم که مى شود دور، اگر عین شما باشد، اگر مثل شما باشد که مى شود تسلسل، این همان برهان عمیق فلسفى «دور و تسلسل» است، منتها همان طورى که این «ما کنا معذبین حتى نبعث رسولا» [26] را وقتى به دست یک اصولى ماهر دادید بحث عمیق برائت را از این استنباط مى کند، این جمله مبارکه «ام خلقوا من غیر شیى‏ء ام هم الخالقون» را وقتى به حکیم دادید بحثهاى عمیق عقلى را از آن استنباط مى کند این نحوه استدلال چه براى اثبات اصل مبدا و چه براى توحید که قرآن با ما به عنوان احتجاج سخن گفت فراوان است.
قرآن، در بخش دیگرى از روش استدلال نحوه استدلال انبیاى سلف علیهم السلام را با طاغوتیان عصرش نقل مى کند که فلان پیامبر با فلان طاغى این چنین استدلال کرده است. همه این ها براهین عقلى است و یکى از روش هاى هدایت است براى کسانى که قدرت تفکر دارند.
2. تقلید ایمانى: روش دیگر تقلید ایمانى است. خیلى از افراد به محضر معصوم سلام الله علیه مى‏آمدند؛ مثلا از رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم بعد از اثبات رسالت و معجزه و مانند آن سوالى در باره حق تعالى، قیامت، فرشته ها مى کردند، پیامبر هرچه مى فرمود آنان یقین پیدا مى کردند.
راه دوم مثل راه اول یقینا کافى است یعنى راه دینى مثل برهان عقلى یقینا کافى است و همه حکما هم فرموده اند که قول معصوم علیه السلام مى تواند حد وسط برهان قرار بگیرد ؛ یعنى همان طور که یک مبرهن مى تواند بگوید مثلا «عالم متغیر است»، «هر متغیرى حادث است» یک متدین هم مى تواند بگوید: «این قول معصوم است» و «هر چه معصوم فرمود حق است»، قول معصوم مى تواند حد وسط برهان قرار بگیرد، اما اگر کسى یا مستقیما از خود معصوم بشنود که جزم داشته باشد که این معصوم است و سخن هم سخن اوست و براى بیان حکم واقعى هم فرمود یعنى اصل صدور قطعى، جهت صدور قطعى، دلالت هم قطعى، قول معصوم مى تواند حد وسط قرار گیرد. اما کسى در عصر معصوم نیست و خبر متواترى که سند را قطعى کند ندارد و دلالت هم نص باشد ندارد یا بى معارض در دست ندارد، این شخص اگر بخواهد به استناد خبرى، مطلبى را ثابت کند اگر اهل رقم و حساب باشد مى بیند صدها اصل عقلایى را باید روى هم بچیند و تلى از اصول درست کند تا بتواند یک مطلبى را بفهمد. اگر روایتى پنج جمله داشت و این روایت از امام ششم سلام الله علیه تا ما به ده یا بیست واسطه رسید، ما درباره تک تک این وسایط و جمله ها باید اصل عدم غفلت، اصل عدم سهو، اصل عدم نسیان، اصل عدم زیاده، اصل عدم نقیصه، اصل عدم قرینه، را روى هم بچینیم تا یک مظنه اى به دستمان بیاید، آن وقت در برابر انبارى از اصول یک ظن سطحى نصیب ما مى شود. اگر مسئله ما مربوط به موضوعات عملى بود که همین حجت است و باید عمل کرد، اما اگر مربوط به مسائل اعتقادى بود این ظنون سودى ندارد و آن چه هم در حدیث شریف ثقلین است این است که عترت همتاى قرآن است نه روایت، نفرمود روایت هم تاى قرآن است بلکه فرمود عترت همتاى قرآن است. روایات مجعول و غیر مجعول داریم اما عترت تماما نور هستند «و کلامهم نور». چون روایت، جعلى دارد و قرآن مصون از جعل است، روایت همتاى قرآن نیست، پس فقط عترت همتاى قرآن است.
پس تا این جا دو راه از روش هاى هدایت را گفتیم: راه برهان و راه تعبد ایمانى.
3. تهذیب نفس: اگر کسى نمى خواهد درس بخواند یا فرصت درس خواندن ندارد آیا راهى به شناخت حقایق دارد؟ قرآن مى فرماید راه هدایت براى چنین افرادى از طریق راه تهذیب نفس و تصفیه قلب باز است. منتها تهذیب نفس را خود شارع مشخص کرده است. این که فرمود: «واعبد ربک حتى یاتیک الیقین» [27] معلوم مى شود همان طورى که با برهان یقین حاصل مى شود با عبادت هم یقین به دست مى‏آید. یک وقت کسى عبادت مى کند براى این که مکلف به عبادت است و در جهنم نسوزد این یک همت است، گاهى هم عبادت مى کند به شوق بهشت، لذا کتاب هاى دعا را ورق مى زند ببیند که براى کدام عبادت ثواب بیشترى از نظر بهشت یاد شده است که آن را بخواند. گاهى نه براى جهنم است و نه بهشت بلکه عبادت مى کند که هر گونه حجاب را برطرف کند و معبود خود را ببیند و حق بر او روشن بشود، مثل «حارثه بن مالک».
آیه «واعبد ربک حتى یاتیک الیقین» هم راه تهذیب نفس است که در آن، هم راه مشخص شده و هم نتیجه. این «حتى»، در آیه شریفه، حتاى «منفعت» است نه حتاى تحدید نه یعنى عبادت بکن تا به یقین برسى که اگر به یقین رسیدى معاذ الله عبادت را ترک کنى، چون اگر عبادت را ترک کردى همان جا سقوط مى کنى مثل این که به ما گفتند اگر خواستى دستت به کلید برق برسد این پله هاى نردبان را طى کن تا بالا بروى و کلید برق را بزنى، اگر کسى از پله هاى نردبان بالا رفت بعد گفت نردبان چیست گفتن همان و سقوط همان، اگر به ما گفتند پله هاى نردبان را بالا برو تا دستت به سقف برسد نه یعنى وقتى دستت به سقف رسید حالا نردبان را انکار کن و گرنه سقوط مى کنى. پس این «حتى» حتاى حد نیست، حتاى منفعت است ؛ یعنى یکى از فواید مترتبه بر عبادت پیدایش یقین است، «فاذا اتاک الیقین فاقم العباده و حسنها و اتمها و اکملها» اگر یقین پیدا کردى بهتر و زیباتر عبادت بکن. این عبادت است که راه «حارثه بن مالک» است، نباید کسى بگوید این راه مخصوص معصومین علیهم السلام است، چون «حارثه» یک آدم عادى بود و در محضر حضرت این راه را یاد گرفت. این که فرموده اند: «قلب المومن عرش الرحمن» به این شرط که در این قلب کینه احدى نباشد، این قلب سالن رقص دنیا نباشد. چه قدر امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه آبروى دنیا و افراد دل باخته به دنیا را مى برد، هیچ کسى در امت اسلامى به اندازه حضرت امیر دنیا را بى آبرو نکرد. او آن قدر دنیا را رسوا و مفتضح کرد و به طور غیرمستقیم دنیا خواه را رسوا کرد که آبرویى براى دنیا نگذاشت. شما یک دور به طور عمیق نهج البلاغه را مطالعه بفرمایید و در تشبیهات حضرت در باره دنیا دقت کنید، گاهى دنیا را به صورت استخوان خوک در دست فرد جذام گرفته معرفى مى کند، گاهى به صورت «عفطه عنز» و در جایى به صورت عطسه انف، گاهى به صورت «ورقه در دهان جراده». آن بزرگوار آن چنان آبروى دنیا را برد که در امت اسلامى احدى این چنین دنیا را بى حیثیت نکرد. اگر کسى دنیا را این طور بى آبرو کرد دنیازده را نیز هم چنین.
حال این تعبیر حضرت(ع) را در باره عده اى ببینید، ایشان در کلمات قصار شماره 367 این چنین مى فرماید: «یا ایهاالناس متاع الدنیا حطام موبى‏ء» پاییز که مى شود ساقه ها زرد شده و مى ریزند و خشک مى شوند و با یک تکان همه از بین مى روند، این را «حطام» مى گویند، فرمود این حطامى است وبا دار (موبى) یعنى بیمارى وبا مى‏آورد «فتجنبوا مرعاه» این جا جایى است وبا خیز، اولا: حطام است دنیا براى کسى بهار نشده بلکه همیشه پاییز است و ساقه هایش هم حطام است، دست بزنى مى ریزد و این ساقه هم وبا مى‏آورد نچرید. «فتجنبوا مرعاه قلعتها احظى من طمانینتها و بلغتها ازکى من ثروتها حکم على مکثر منها بالفاقه و اعین من غنى عنها بالراحه من راقه زبرجها اعقبت ناظریه کمها و من استشعر الشغف بها ملات ضمیره اشجانا» آن گاه فرمود: «لهن رقص على سویدا قلبه»
«سویدا» حبه شى‏ء و هسته مرکزى را مى گویند، سویداى دل یعنى آن حبه، آن هسته مرکزى دل ، آن دل دل. خلاصه، فرمود در دل دل این اوباش دارند رقص مى کنند: «لهن رقص على سویدإ قلبه هم یشغله و غم یحزنه کذلک حتى یوخذ بکظمه» خوب اگر چنان چه این چنین شد، آن دل توان این راندارد که اهل عبادت باشد واز عبادت طرفى ببندد. اگر همه این ها را به دور انداخت مى گوید «حارثه بن مالک» که بود که من نیستم. این تعبیر، تعبیر خوب و پسندیده اى است این که به ما مى گویند مسابقه بدهید یعنى این که چرا او رفت و من نروم این «من» مذموم نیست، «فاستبقوا» همین است ؛ یعنى مسابقه بدهید نه تنها مسابقه بدهید در مسابقه شرکت کنید «سارعوا» جلو بزنید، این راهى نیست که تصادف داشته باشد چون دراین معارف و معانى تزاحمى نیست همه مى گویند بیا تو بگیر بر خلاف تکالب دنیاست که همه مى گویند من مى خواهم بگیرم این تزاحم است اما در معارف هر یک مى گوید این دنیارا تو بگیر، این حطام را تو بگیر، این چراگاه وبا خیز مال تو او مى گوید مال تو من رفتم این سبقت در نجات از رذیلت و فراهم کردن فضیلت تزاحمى ندارد، لذا فرمود: تا توانستى سابقوا و استبقوا تا توانستى سارعوا نه تنها سابقوا نه تنها مسابقه بدهید برنده بشوید، سرعت بگیرید، وقتى سرعت گرفتید امام متقین مى شوید، لذا بگویید: «واجعلنا للمتقین اماما».
برخى چون‏ [28] حل این گونه از معارف برایشان دشوار بود گفته اند که: «واجعلنا للمتقین اماما» یعنى «واجعل لنا من المتقین اماما» مى فرماید چرا همت ما پست باشد که یک کسى که با تقواست امام ما باشد ما چرا امام المتقین نباشیم، چرا کارى نکنیم که همه مردم باتقوا به ما اقتدا کنند. این راه براى همه باز است این راه، راه تواضع است، اگر کسى متواضع تر و خاکسارتر شد این گونه حرف مى زند، اگر «هوالله هو» شد این چنین حرف مى زند و مى گوید: «واجعلنا للمتقین اماما» خدایا توفیقمان بده که من طورى باشم که همه مردم باتقوا به من اقتدا بکنند یعنى علم و عمل و سیره علمى من براى مردم باتقوا الگو باشد. حالا بیاییم در قرآن معاذالله تحمیل کنیم بگوییم، نه، قرائت آن این چنین نیست، بلکه این گونه است که: «واجعل لنا من المتقین اماما».

جمع میان سه راه هدایتى

جمع هر سه راه عقل، تهذیب نفس و تعبد ایمانى ممکن و شدنى است ؛ یعنى هم انسان با برهانى که خود قرآن اقامه کرده است هم با ظواهر دینى و هم با تهذیب نفس مى تواند حرکت کند. یقینى که خداى سبحان به ابراهیم سلام الله علیه داد با درس خواندن به دست نیامد، چون وضع حضرت ابراهیم مشخص بود: دوران کودکى را در غار گذراند کم کم آمد بیرون و فرمود: «و کذالک نرى ابراهیم ملکوت السموات والارض و لیکون من الموقنین.» [29] ما ملکوت را نشانش دادیم تا او اهل یقین بشود. خوب این راه را هم که به ما نشان دادند فرمود: چرا شما در ملکوت سفر نمى کنید؟ «او لم ینظروا فى ملکوت السموات والارض» [30] ما را نه تنها تشویق کردند، توبیخ کردند که چرا نگاه نمى کنید چرا نمى روید. پس یک راهى است رفتنى، به ما گفته اند که اگر قدرى جلوتر رفتى هم اکنون که این جا نشستى جهنم و اهلش را مى بینى: «کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم» [31] حالا ببینید بر سر این آیه چه ها آوردند گفتند بین این دو جمله چیزى محذوف است کلا لو تعلمون علم الیقین مثلا عمل صالح مى کنید بعد اگر مردید لترون الجحیم خوب بعد اگر مردید همه لترون الجحیمند چه کافر چه غیرکافر، دیگر نیازى ندارد که بفرماید اگر اهل یقین باشید جهنم را مى بینید. چرا ما بگوییم آن در آیه شریفه فوق، وسطها محذوف است، لذا برخى چیزى به عنوان پسوند براى «لوتعلمون علم الیقین» در تقدیر گرفتند که با آن هم آهنگ نیست و یک چیزى به عنوان پیش وند براى «لترون الجحیم» ذکر کرده اند که با این هم سان نیست. چرا ما این چنین با قرآن برخورد کنیم، فرمود: «کلا لوتعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم لترونها عین الیقین ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم» فرمود شما اگر اهل علم الیقین باشید جهنم را مى بینید نشانش این است که عده اى هم دیدند، در نتیجه این راه رفتنى است.
پس این که فرمود: «ان هذاالقرآن یهدى للتى هى اقوم»، سه راه را به ما نشان داد جمع اش هم میسر است هیچ کس در هیچ شرایطى نمى تواند بهانه بیاورد، بعضى که اهل تهذیب نفس نیستند براى آنها سخت است، چون هر شب باید غذا بخورند و همیشه باید بخوابند، بالاخره یک نماز صبحى هم مى خوانند دیگر حالا هرچه شد، شد اهل این که شب کم غذا بخورد، یک مقدارى سبک باشد سحرى داشته باشد

http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,3443?PHPSESSID=344a98040df73bcf5c19f369503c3a0e









تاریخ : شنبه 93/10/20 | 9:58 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماشیعه و سنی در بیت نماینده ولی فقیه دراستان گیلان
16

17

9

1

13

712

5

3

10

8

 

 

به نام خدا

قوله تعالی: واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم ... سوره آل عمران آیه 103

ایجاد و شایعه اختلاف بین شیعه وسنی از حربه ها وتوطئه های قدیمی  دشمنان اسلام واستکبار جهانی است. ایجاد اتحاد وحفظ وحدت بین مسلمانان اعم از تشیع وتسنن یک وظیفه ودستور دینی واسلامی است که برکات زیادی برای مسلمین دارد و سبب انزوای مستکبرین عالم است. دشمنان اسلام وقرآن بویژه پیراستعمار  (انگلیس خبیث) وآمریکای جنایتکار ورژیم اشغالگر قدس و... از طریق اختلاف بین مسلمانان ضربات سنگین وزیادی به مسلمین وممالک اسلامی وارد کردند. حضرت امام خمینی ره ومراجع عظام ومقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای پیوسته بر وحدت بین شیعه وسنی ومسلمین توصیه وتأکید داشتند ودارند وهفته وحدت که سال های طولانی به یمن وبرکت میلاد باسعادت پیامبر رحمت ومهربانی بوجود آمد فرصت وزمینه مناسبی برای اتحاد والفت بین مسلمین و شیعه وسنی است. اینجانب از هرحرکتی که سبب انسجام و وحدت ومهربانی بین مسلمانان شود عمیقا تشکر وقدردانی می نمایم واز اقدام حضرت آیت الله زین العابدین قربانی وسایرین در برگزاری جلسه صمیمانه بین برادران شیعی وسنی در دفتر نماینده ولی فقیه در استان گیلان قدرشناسی وسپاسگزاری می نمایم وبرای همه آنها آرزوی سلامتی وموفقیت دارم. به امید روزی که همه مسلمین ید واحده در کنارهم در برابر دشمنان اسلام وقرآن قرار گیرند. یدالله مع الجماعة.
سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجانی. نوزدهم دی 1393  از شهر مقدس قم

http://guilanian.ir/%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87-%D9%88-%D8%B3%D9%86%DB%8C-%D8/




تاریخ : جمعه 93/10/19 | 12:43 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
تاریخ : جمعه 93/10/19 | 11:50 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

خبری تحلیلی: قیام خونین 19دی مردم قم + تصاویر


قیام 19 دی به روایت اسناد


آنچه در روز 19 دیماه 1356 در قم رخ داد، یکی از برگ‌های برجسته تاریخ انقلاب اسلامی است. درباره چگونگی این واقعه که بدلیل عظمت و عمق تاثیرش بر روند نهضت اسلامی به «قیام 19 دی» معروف شد، مطالب زیادی از زبان شاهدان عینی در مطبوعات به چاپ رسیده و از رادیو و تلویزیون بیان شده است.
این مقاله، عهده‌دار تبیین گوشه‌ای از تحلیل سیاسی قیام 19 دی با استفاده از اسناد سری بجای مانده از سازمان اطلاعات و امنیت رژیم ستمشاهی معروف به «ساواک» است.
قطعا ملاحظه برداشتها و تفسیرها و تحلیل‌های تاریخی و سیاسی واقعه 19 دی از دیدگاه‌های مختلف و به روایت اسناد و شاهدان عینی اعم از دوستان و دشمنان انقلاب، در صورتی که با بینشی واقعگرایانه صورت گیرد، وجدان‌های بیدار را با آنچه در این ماجرا گذشت نزدیک‌تر خواهد کرد. طبیعی است که در یک مقاله، مجال بررسی همه جزئیات و جوانب واقعه‌ای به عظمت قیام 19 دی نیست. در عین حال نگاهی به کلیت این واقعه می‌تواند در این مقطع مفید باشد.


صورت واقعه


اصل واقعه چنین است که در تاریخ 17 دیماه 1356 مقاله‌ای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید که در آن به بهانه سالروز کشف حجاب و آن طور که رژیم پهلوی تبلیغ می‌کرد «روز آزادی زن»! جملات جسارت‌آمیزی به روحانیت به ویژه شخص امام خمینی بعنوان مخالفان ترقی و پیشرفت و مرتجعینی که نباید مجال ابراز وجود و عقیده پیدا کنند صورت گرفت. نویسنده مقاله در ظاهر شخص مجهول‌الهویه‌ای بنام «احمد رشیدی مطلق» بود، لکن از همان ابتدا مشخص بود که این مقاله توسط ساواک تهیه و با همدستی سناتور عباس مسعودی که موسسه اطلاعات را در اختیار داشت در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده است. تحقیقات بعدی نیز همین برداشت را تأیید کرد و مشخص گردید که داریوش همایون وزیر اطلاعات شاه نیز در این ماجرا نقش داشته است.
انتشار این مقاله، بر خلاف هدفی که برای آن تعیین شده بود، موجب اعتراض شدید و گسترده‌ای در حوزه علمیه قم شد و دقیقا از عصر همان روز 17 دیماه چهره شهر قم لااقل در محدوده خیابانهای اطراف مدرسه فیضیه و حرم حضرت معصومه (س) دگرگونه شد. آنروز، طلاب جوان از خواندن این مقاله با رسیدن روزنامه اطلاعات به شهر قم، خشمگین شدند و با اجتماعات 4 ـ 5 نفره در میدان آستانه، خیابان موزه، مسجد اعظم، مدرسه فیضیه و خیابان ارم به گفتگوهای اعتراض‌آمیز پرداختند و تجمع چند صد نفری آنان در خیابان موزه با شعارهائی که علیه رژیم شاه می‌دادند، با حمله مامورین ساواک و شهربانی قم از هم پاشید و بدون آنکه خونی بر زمین ریخته شود یا حادثه دیگری رخ دهد. این تجمع و برخورد، هر چند خونین نبود، ولی در واقع جرقه‌ای بود که زده شد و آغازی بود بر آنچه در عصر 19 دیماه رخ داد.
قم، در شب هجدهم دیماه، شب پر تب و تابی را گذراند. تلفن‌ها بکار افتادند روحانیون و مردم همدیگر را از محتوای مقاله توهین آمیز اطلاعات باخبر می‌کردند. با همان تلفن‌ها و رفت و آمدهای شبانه، قرار شد درسهای فردای حوزه یعنی روز 18 دیماه تعطیل شوند و طلاب به سوی خانه‌های مراجع و اساتید حوزه علمیه راهپیمائی نمایند و از آنها بخواهند در برابر این اقدام جسارت‌آمیز رژیم ستم‌شاهی بایستند و با آن برخورد نمایند.
در روز 18 دیماه، هزاران نفر از طلاب و علما در دو نوبت صبح و بعد از ظهر به منازل مراجع رفته خواسته خود را عنوان نمودند و با همدردی مراجع و وعده آنها مبنی بر اینکه اقدام به اعتراض خواهند کرد مواجه شدند. همین حرکت در روز 19 دیماه نیز ادامه یافت و عصر روز نوزدهم هنگامی‌که بیش از 10هزار نفر از طلاب و روحانیون و اقشار مختلف مردم از منزل آیت‌الله حاج میرزا حسین نوری همدانی (در واقع در خیابان صفائیه کوی بیگدلی) به طرف منزل آیت‌الله سلطانی (واقع در خیابان حجتیه) در حرکت بودند و شعارهای کوبنده‌ای علیه رژیم شاه و در حمایت از حضرت امام می‌دادند، هنگامی که صفوف اول راهپیمایان به چهارراه شهدا (که در آن زمان چهارراه صفائیه نامیده می‌شد) رسید و در حالی که دنباله جمعیت تا مقابل اداره آموزش و پرورش در خیابان شهدا (صفائیه) می‌رسید، ناگهان مامورین ساواک و شهربانی قم تیراندازی به سوی صفوف راهپیمایان را آغاز کردند و درگیری شدیدی آغاز شد. راهپیمایان با استفاده از هر وسیله که به دستشان می‌رسید از جمله چوب‌هائی که با شکستن شاخه‌های درختان تهیه می‌نمودند به مقابله برخاستند. درگیری حدود یک ساعت طول کشید و خیابانهای اطراف چهار راه و کوچه‌های فرعی و همچنین مدرسه علمیه حجتیه صحنه‌های خونین این درگیری بودند. شدیدترین صحنه، علاوه بر خود چهارراه، صحن جنوبی مدرسه حجتیه و راهروهای ساختمان جنوبی مدرسه بود که تا چند هفته محل رفت و آمد مردم قم و سایر نقاط کشور برای مشاهده جنایات دژخیمان شاه بود. جای گلوله‌ها بر دیوار دیده می‌شد،‌خونها زمین را رنگین کرده بود و انبوهی از کفش، کلاه، عمامه، عبا و قبا به چشم می‌خورد.
رژیم شاه هرگز به تعداد واقعی شهدا و مجروحین این واقعه اعتراف نکرد، ولی در اسناد ساواک سخن از 6 شهید و 14 مجروح به میان آمده است که قطعا با ارقام واقعی فاصله دارد. در حالیکه در یک گزارش سری مربوط به ساواک سخن از کشته شدن 4 نفر در اثر اصابت گلوله و دو نفر دیگر به شکلهای دیگر به میان آمده، دستگاه‌های تبلیغاتی شاه در آن زمان هر گونه استفاده از سلاح گرم را انکار کردند. در این جنایت که به دستور مستقیم رژیم و توسط دژخیمان شاه انجام شد، ده‌ها نفر به شهادت رسیدند ولی هرگز تعداد دقیق شهدا و مجروحین مشخص نشد، زیرا همان گونه که ساواک اعتراف می‌کند، جنازه کلیه شهدا به جز یک شهید دانش‌آموز همگی به پزشکی قانونی تهران منتقل شد و همین امر موجب مخفی ماندن آمار دقیق شهدا گردید.
از زبان ساواک
اینک متن گزارش سری ساواک درباره واقعه 19 دی را مرور می ‌کنیم:


دو نکته
در اینجا لازم است به دو نکته توجه شود:
نکته اول اینست که قیام 19 دی بر خلاف انتظار رژیم شاه، نه تنها سرکوب نشد، بلکه، سرحلقه‌ای شد برای قیام‌های پیاپی در شهرهای مختلفی چون تبریز، یزد، تهران، مشهد، جهرم، کرمان و... که سرانجام به فراگیر شدن نهضت در سراسر کشور منجر شد و انقلاب اسلامی را در بهمن 1357 به پیروزی رساند. دقیقا به همین دلیل است که تاریخ قیام 19 دی باید با دقت و حوصله‌ای شایان این واقعه تدوین شود و همواره در خاطره‌ها زنده نگهداشته شود. اینها اجزاء اصلی تشکیل دهنده تاریخ نهضت اسلامی مردم ما هستند و ثبت دقیق همین وقایع است که هویت این نهضت عظیم را آن طور که هست به آیندگان معرفی می‌نماید.
نکته دوم، به انگیزه رژیم شاه برای چاپ مقاله اهانت‌آمیز «ایران و استعمار سرخ و سیاه» مربوط می‌شود. این که رژیم شاه با چه محاسبه‌ای در آن مقطع اقدام به چاپ چنین مقاله‌ای نمود، نکته‌ایست که جای بررسی و امعان نظر دارد.
در گزارش سری شماره 8001/21 مورخ 20/10/1356 ساواک از قول یکی از ماموران ساواک آمده است:
«نظریه شنبه ـ طلبه‌ها عقیده دارند که خود دولت می‌خواهد که در مملکت آشوب و بلوا باشد به دلیل اینکه خودشان می‌دانند که اگر چنین مطلبی د راخبار روزنامه‌ها یا مجلات بنویسند مردم اعتراض می‌کنند والا طلبه‌ها آرام و مشغول درس خواندن بودند. یک نفر مطلبی در روزنامه نوشت حوزه را به هم ریخت».
این، دقیقا عقیده خود مامور ساواک است که جرات نکرده بعنوان عقیده خودش آن را منعکس نماید و برای فرار از تعقیب آن را به طلاب نسبت داده است.
مامور بالاتر ضمن تایید نظریه این فرد، اظهار می‌کند:
«آنچه مسلم است اینکه هر موقع در جراید مطلبی علیه خمینی نوشته شده تظاهراتی را به دنبال داشته است».
در واقع این مامور هم مایل است به این شکل عقیده خود را درباره اشتباه بزرگ دولت در اقدام به چاپ مقاله توهین‌آمیز در اطلاعات ابراز نماید.
مامور بالاتر، پیامدهای انتشار مقاله توهین‌آمیز را اندکی بیشتر بیان می‌کند و می‌نویسد:
«نظریه دوشنبه: متعاقب درج مطالبی در روزنامه اطلاعات در مخالفت با خمینی، نمایندگان فروش این روزنامه در قم و کاشان وسیله نامه و تلفن تهدید شده‌اند و تصور می‌رود که این مساله در فروش روزنامه اطلاعات نیز تاثیر نامطلوبی بگذارد»
و سرانجام مامور بالاتر ضمن تائید نظرات ماموران قبلی، گوشه‌ای از آنچه در میان خود ساواکی‌ها در رده‌های پائین بعنوان تحلیل این واقعه مطرح بود را چنین بیان می‌کند:
«نظریه سه شنبه: نظرات یک شنبه و دوشنبه مورد تایید بوده و شایع است بعد از مسافرت کارتر، دولت جهت سرکوبی طلاب و روحانیون مخالف، تعمدا مبادرت به درج این مقاله کرده تا بتواند مسببین آشوب اخیر در سراسر کشور را شناسائی و بازداشت کند».
از مجموع نظرات مامورین ساواک، مشخص می‌شود که اولا: عناصر پائین ساواک از اینکه دولت به دست خود دردسر جدیدی به وجود آورده ناراحتند. ثانیا: تحلیل خود این عناصر این بوده است که دولت شاه مجوز سرکوبی مخالفین خود در حوزه‌های علمیه را از کارتر گرفته و علیرغم تبلیغات مربوط به فضای باز سیاسی که به تجویز خود کارتر به راه انداخته است، لازم می‌داند با استفاده از همین جوسازی‌ها مخالفین اصولی خود را قلع و قمع نماید.
احتمال دیگری که وجود دارد این است که انتشار مقاله توهین‌آمیز در اطلاعات، ابرازی بوده است برای سنجش افکار عمومی و میزان نفوذ حضرت امام خمینی در میان مردم. بر این اساس، ساواک در صدد بود از یک طرف نتایج فضای به اصطلاح باز سیاسی را ارزیابی نماید و از سوی دیگر از نتیجه اقدامات خود علیه حضرت امام و 13 سال جدائی ایشان از مردم و عدم دسترسی مردم به ایشان مطلع شود.
بدین ترتیب، عکس‌العمل به موقع علما و طلاب حوزه علمیه قم و همچنین حمایت اقشار مختلف مردم از قیام 19 دی به رژیم شاه ثابت کرد که هیچ جایگاهی در میان مردم ندارد و حضرت امام خمینی علیرغم همه اقدامات شدیدی که رژیم علیه ایشان انجام داده بیش از هر زمان دیگری در میان مردم محبوبیت دارد و مردم برای تحقق آرمانهای اعلام شده توسط ایشان تا پای جان ایستاده‌اند.
درود به ارواح پاک شهدای 19 دی که با قیام خود راه را برای پیروزی انقلاب اسلامی گشودند.

 




تاریخ : جمعه 93/10/19 | 11:43 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

چهل حدیث از پیامبر اکرم

(صلى الله علیه وآله وسلم).


1- ِ ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَهُوَ مُنَافِق‏ : ْ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا اؤْتُمِنَ خَان‏


نشان منافق سه چیز است : 1 - سخن به دروغ بگوید . 2 - از وعده تخلف کند .3 - در امانت خیانت نماید .

تحف العقول ص 316


2-  لَا یَنَالُ شَفَاعَتِی مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاةَ بَعْدَ وَقْتِهَا


کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسید

محاسن ص 80


3- أبغض الحلال الی الله الطلاق .


منفورترین چیزهای حلال در پیش خدا طلاق است .

نهج الفصاحه ص 157 ، ح 16


4- ِ خَیْرُ الْأَصْحَابِ مَنْ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ کَثُرَ وِفَاقُه‏ .


بهترین یاران کسی است که ناسازگاریش اندک باشد و سازگاریش بسیار

تنبیه الخواطر معروف به مجموعه ورام ج 2 ، ص 123


5- ابن آدم إذا أصبحت معافى فی جسدک آمنا فی سربک عندک قوت یومک فعلى الدّنیا العفاء


فرزند آدم وقتی تن تو سالم است و خاطرت آسوده است و قوت یک روز خویش راداری ، جهانگر مباش .

نهج الفصاحه ص 159 ، ح 23


6-ابن آدم عندک ما یکفیک و تطلب ما یطغیک ابن آدم لا بقلیل تقنع و لا بکثیر تشبع‏
 


فرزند آدم ، آنچه حاجت تو را رفع کند در دسترس خود داری و در پی آنچه تو را به طغیان وا می دارد روز میگذاری ، به اندک قناعت نمیکنی و از بسیار سیر نمی شوی .

نهج الفصاحه ص 159 ، ح 24


7- مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ الْبَتَّة


هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود.

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 145 - الجعفریات(الاشعثیات) ص 198


8- اتّق دعوة المظلوم فإنّما یسأل اللَّه تعالى حقّه و إنّ اللَّه تعالى لا یمنع ذا حق حقّه‏


از نفرین مظلوم بپرهیز زیرا وی به دعا حق خویش را از خدا میخواهد و خدا حق را از حق دار دریغ نمی دارد .

نهج الفصاحه ص 161 ، ح 35


9- اتقوا الحجر الحرام فی البنیان فانه اساس الخراب


از استعمال سنگ حرام در ساختمان بپرهیزید که مایه ویرانی است .

نهج الفصاحه ص 162 ، ح 38


10- الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءً أَفْضَلُهَا جُزْءً طَلَبُ الْحَلَال‏


عبادت هفتاد جزء است و بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است.

مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 13 ، ص 12 ، ح 14585


11- اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه‏


از فراست مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا می نگرد .

کافی(ط-الاسلامیه) ج 1 ، ص 218 ، ح 3


12- اتّقوا الدّنیا فو الّذی نفسی بیده إنّها لأسحر من هاروت و ماروت.
 


از دنیا بپرهیزید ، قسم به آن کس که جان من در کف اوست که دنیا ازهاروت و ماروت ساحرتر است .

نهج الفصاحه ص 163 ، ح 44 {شبیه این حدیث در مجموعه ورام ج 1 ، ص 131}


13- اتقوا دعوة المظلوم فإنها تصعد الی السماء کأنها شرارة


از نفرین مظلوم بترسید که چون شعله آتش بر آسمان میرود .

نهج الفصاحه ص 163 ، ح 47


14- لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ زَکَاةٌ وَ زَکَاةُ الْأَبْدَانِ الصِّیَام‏


براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است.

کافى(ط-الاسلامیه) ج 4، ص 62


15- اثنان یعجلهما الله فی الدنیا البغی و عقوق الوالدین .


دو چیز را خداوند در این جهان کیفر میدهد : تعدی ، و ناسپاسی پدر و مادر .

نهج الفصاحه ص 165 ، ح 58


16-أجرؤکم على قسم الجدّ أجرؤکم على النّار


هر کس از شما در خوردن قسم جدیتر است به جهنم نزدیکتر است .

نهج الفصاحه ص 166 ، ح 64


17- أجملوا فی طلب الدنیا فإن کلا میسر لما خلق له .


در طلب دنیا معتدل باشید و حرص نزنید ، زیرا به هر کس هر چه قسمت اوست می رسد .

شرح فارسی شهاب الاخبار ص 320 ، ح 518


18- هُوَ شَهْرٌ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ أَوْسَطُهُ مَغْفِرَةٌ وَ آخِرُهُ الْإِجَابَةُ وَ الْعِتْقُ مِنَ النَّار


رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.

کافى(ط-الاسلامیه) ج 4، ص 67 - بحار الانوار(ط-بیروت) ج 93 ، ص 342 ، ح 14


19- احب الاعمال الی الله الصلاة لوقتها ثم بر الوالدین ثم الجهاد فی سبیل الله


بهترین کارها در نزد خدا نماز به وقت است ، آنگاه نیکی به پدر و مادر ، آنگاه جنگ در راه خدا .

نهج الفصاحه ص 167 ، ح 70


20- أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْأَتْقِیَاءُ الْأَخْفِیَاء


محبوبترین بندگان در پیش خدا پرهیزگاران گمنامند .

مجموعه ورام ج 1 ، ص 5


21- انَّ الدینارَ وَ الدُّرهَمَ اَهْلَکا مَنْ کانَ قَبلکُمْ و هُما مُهْلِکاکُمْ.


همانا دینار و درهم پیشینیان شما را به هلاکت رساند و همین دو نیز هلاک کننده شماست.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 316 ، ح 6


22- احب الاعمال الی الله أدومها و ان قل .


محبوبترین کارها در پیش خدا کاریست که دوام آن بیشتر است ، اگر چه اندک باشد .

نهج الفصاحه ص 167 ، ح 73


23- أحبّ الأعمال إلى اللَّه من أطعم من جوع أو دفع عنه مغرما أو کشف عنه کربا


بهترین کارها در پیش خدا آن است که (بینوایی را)سیر کنند ، یا قرض او رابپردازند یا زحمتی را از او دفع نمایند .

نهج الفصاحه ص 168 ، ح 76


24- لَا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْل‏ 


هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست .

کافی(ط-الاسلامیه) ج 1 ، ص 25 و 26 ، ح 25 - محاسن ص 17 - تحف العقول ص 6


25- احب الاعمال الی الله حفظ اللسان


بهترین کارها در پیش خدا نگهداری زبان است .

نهج الفصاحه ص 168 ، ح 78


26-  أحبّ الجهاد إلى اللَّه کلمة حقّ تقال لإمام جائر


بهترین جهادها در پیش خدا سخن حقی است که به پیشوای ستمکار گویند .

نهج الفصاحه ص 168 ، ح 80


27- أَحَبُّ الطَّعَامِ إِلَى اللَّهِ مَا کَثُرَتْ عَلَیْهِ الْأَیْدِی‏


بهترین غذاها در پیش خدا آن است که گروهی بسیار بر آن بنشیند .

نهج الفصاحه ص 169 ، ح 82


28- احب اللهو الی الله تعالی إجراء الخیل و الرمی .


بهترین بازیها در پیش خدا اسب دوانی و تیراندازی است . 

نهج الفصاحه ص 169 ، ح 83


29- طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم‏


طلب علم بر هر مسلمانی واجب است، همانا خدا جویندگان علم را دوست دارد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 1 ، ص 30 ، ح 1


30- احب الله تعالی عبدا سمحا اذا باع وسمحا اذا اشتری و سمحا اذا قضی و سمحا اذا اقتضی .


خداوند بندهای را که به هنگام خرید و هنگام فروش و هنگام دریافت سهلانگار است دوست دارد .

نهج الفصاحه ص 169 ، ح 85


31- أَحَبُّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَى اللَّهِ أَنْفَعُهُمْ لِعِبَادِه‏ .


از جمله بندگان آن کس پیش خدا محبوبتر است که برای بندگان سودمندتر است .

تحف العقول ص 49 - نهج الفصاحه ص 169 ، ح 86


32- أحثوا التراب فی وجوه المداحین .


بر چهره ستایشگران ، خاک بیفشانید .

نهج الفصاحه ص 170 ، ح 91


33- أَحْزَمُ النَّاسِ أَکْظَمُهُمْ لِلْغَیْظ


آنکه در فرو بردن خشم از دیگران بیشتر است ، از همه کس دور اندیشتر است .

من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 396 - امالی(صدوق) ص 21


34- اختبروا الناس بأخدانهم ، فإن الرجل یخادن من یعجبه


مردم را از معاشرانشان بشناسید ، زیرا کند هم جنس با هم جنس پرواز .

نهج الفصاحه ص 173 ، ح 106


35- اخوف ما أخاف علی امتی الهوی و طول الامل .


بر امت خویش بیش از هر چیز از هوس و آرزوی دراز بیم دارم .

خصال ص 51


36-  ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبِ غَافِلٍ لَاهٍ.


خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعارا از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد .

بحارالانوار(ط-بیروت) ج 90 ، ص 321


37- ادنی أهل النار عذابا ینتعل بنعلین من نار یغلی دماغه من حرارة نعلیه .


از مردم جهنم آنکه عذابش از همه آسانتر است دو کفش آتشین بپا دارد که مغزوی از حرارت کفشهایش به جوش میآید .

نهج الفصاحه ص 176 ، ح 121


38- ادنی جبذات الموت بمنزلة مائة ضربة بالسیف .


آسانترین کشش های مرگ مانند صد ضربت شمشیر است .

نهج الفصاحه ص 176 ، ح 122


39- إذا ابتلی أحدکم بالقضاء بین المسلمین فلا یقض و هو غضبان و لیسوّ بینهم فی النّظر و المجلس و الإشارة.
 


اگر یکی از شما به کار قضاوت میان مسلمانان دچار شود باید به هنگام غضب ازقضاوت خودداری کند و میان ارباب دعوا در نگاه و نشیمنگاه و اشاره تفاوتی نگذارد .

نهج الفصاحه ص 176 ، ح 125


40- اذا أحب الله عبدا حماه الدنیا کما یظل أحدکم یحمی سقیمه الماء .


وقتی خداوند بندهای را دوست دارد ، دنیا را از او منع میکند چنانکه شما مریض خویش را از نوشیدن آب منع میکنید .

نهج الفصاحه ص 179 ، ح 137

http://www.aviny.com/occasion/Ahlebeit/Payambar/28safar/84/40_hadis.aspx

سایت شهید آوینی





تاریخ : پنج شنبه 93/10/18 | 7:55 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
تاریخ : پنج شنبه 93/10/18 | 7:46 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 




تاریخ : پنج شنبه 93/10/18 | 7:30 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


زندگی نامه حضرت محمد (ص)


 

 





زندگی نامه حضرت محمد,زندگینامه حضرت محمد,بیوگرافی حضرت محمد,حضرت محمد





زندگی  نامه حضرت محمد (ص):




نام: محمد بن عبد الله



حضرت محمد (ص) در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود.





کنیه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهیم.




القاب حضرت محمد (ص): رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه‏ و...





منصب حضرت محمد (ص): آخرین پیامبر الهى، بنیان‏گذار حکومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.




تاریخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادى (به روایت شیعه). بیشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته‏اند.



عام الفیل، همان سالى است که ابرهه، با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده، به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.




محل تولد حضرت محمد (ص): مکه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).




نسب پدرى حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (قریش) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.




حضرت محمد (ص) روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در کتاب‏هاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.




مادر حضرت محمد (ص): آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.




این بانوى جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى، کم‏ نظیر و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال زندگى کرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى که به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مکانى به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت.



و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتى هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، کفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شیر دهد و از او نگه‏دارى کند؛ اما پس از مدتى وى را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى کرد.





زندگی نامه حضرت محمد,زندگینامه حضرت محمد,بیوگرافی حضرت محمد,حضرت محمد





زندگی نامه حضرت محمد (ص)



مدت رسالت و زمامدارى حضرت محمد (ص): از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادى)، که در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجرى، که رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. حضرت محمد (ص)  علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.





همسران حضرت محمد (ص):



1. خدیجه بنت خویلد.


2. سوده بنت زمعه.


3. عایشه بنت ابى بکر.


4. امّ شریک بنت دودان.


5. حفصه بنت عمر.


6. ام حبیبه بنت ابى سفیان.


7. امّ سلمه بنت عاتکه.


8. زینب بنت جحش.


9. زینب بنت خزیمه.


10. میمونه بنت حارث.


11. جویریه بنت حارث.


12. صفیّه بنت حىّ بن اخطب.




نخستین زنى که افتخار همسرى حضرت محمد (ص) را یافت، خدیجه بنت خویلد بود. حضرت محمّد(ص) پیش از رسیدن به مقام رسالت، در سن 25 سالگى با این بانوى بزرگوار ازدواج نمود.



خدیجه کبرى (س) با موقعیت و اموال خویش، خدمات شایانى به پیامبر اکرم(ص) در اظهار رسالتش کرد. این بانوى بزرگ، از افتخارات زنان عالم است و در ردیف بانوان قدسى، همانند مریم و آسیه، قرار دارد. حضرت محمد (ص) به احترام خدیجه کبرى (س) تا هنگامى که وى زنده بود، با هیچ زن دیگرى ازدواج نکرد. همو بود که دردها و رنج‏هاى پیامبر(ص) را، که سران شرک و کفر متوجه آن حضرت مى‏کردند، تسلّى داده و او را در رسالت و نبوتش یارى می‏داد.




خدیجه کبرى(س) به خاطر مقام و منزلتى که در اسلام به دست آورده بود، مورد لطف و عنایت مخصوص پروردگار جهانیان قرار گرفت. به همین جهت روزى جبرئیل امین به محضر پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شد و گفت: اى محمد! سلام خدا را به همسرت خدیجه برسان. پیامبر اکرم(ص) به همسرش فرمود: اى خدیجه! جبرئیل امین از جانب خداوند متعال به تو سلام مى‏رساند. خدیجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئیل السّلام».




حضرت خدیجه (س) در ایام همسرى با حضرت محمد (ص) از احترام ویژه رسول‏ خدا(ص) برخوردار بود و پیامبر(ص) نیز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پس از وفات خدیجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او به نیکى یاد می‏کرد.




از عایشه، سومین حضرت محمد (ص)، روایت شده است:




«کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لایَکادُ یَخْرُجُ مِنَ الْبَیْتِ حَتّى یَذْکُرَ خَدیجَةَ فَیَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَیْها، فَذَکَرها یَوْماً مِنَ الْاَیّامِ فَادْرَکَتْنی الْغَیْرةَ، فَقُلْتُ: هَلْ کانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَکَ اللّهُ خَیْراً مِنْها، فَغَضَبَ حَتّى‏ اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَ الغَضَبِ‏. (1)



حضرت محمد (ص) هیچ‏گاه از خانه بیرون نمی‏رفت مگر این که یادى از خدیجه مى‏کرد و از او به نیکى نام مى‏برد. یک روز که حضرت محمد (ص) از خدیجه (س) یاد کرده و خوبى‏هاى او را بیان میکرد، غیرت زنانگى بر من غالب شد و به پیامبر(ص) گفتم: آیا او یک پیرزن بیشتر بود و حال آن که خداوند بهتر از آن (یعنى عایشه) را به تو داده است؟ پیامبر اکرم(ص) از این گفتار من، خشمگین شد، به طورى که موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حرکت درآمد.




  زندگی نامه حضرت محمد (ص)




فرزندان حضرت محمد (ص):



الف) پسران ان حضرت محمد (ص):



1. قاسم. او پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) تولد یافت. از این رو پیامبر(ص) را ابوالقاسم نامیدند.



2. عبدالله. این کودک چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، وى را «طیّب» و «طاهر» مى‏گفتند.



3. ابراهیم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات یافت.



عبدالله و قاسم از خدیجه کبرى (س) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند. وهرسه آنان در سنین کودکى از دنیا رفتند.




ب) دختران حضرت محمد (ص):



1. زینب (س). 2. رقیه (س). 3. ام کلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).



دختران حضرت محمد (ص) همگى از حضرت خدیجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پیش از رحلت آن حضرت، از دنیا رفته بودند. تنها فرزندى که از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرین دختر وى بود. این بانوى مکرّمه، افتخار بانوان عالم، بلکه همه انسان‏ها و مورد تقدیس و تکریم فرشتگان عرشى است. همو است که مادر سبطین و امّ الأئمة المعصومین(ع) است.





گرچه پیامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خویش علاقه‏مند بود، اما در میان همسرانش بیش از همه، به خدیجه کبرى (س) و در میان فرزندانش بیش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف میفرمود.



زندگی نامه حضرت محمد (ص)




آغاز بعثت حضرت محمد (ص):




محمد امین ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رؤیاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذیرش وحی - کم کم - آماده می شد .



درآن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مأمور شد آیاتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در این هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهایی و توجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد ( ص ) خواست این آیات را بخواند : " اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی  علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم " . یعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفرید . او انسان را از خون بسته آفرید . بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است . خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست .





زندگی نامه حضرت محمد,زندگینامه حضرت محمد,بیوگرافی حضرت محمد,حضرت محمد






زندگی نامه حضرت محمد (ص)




حضرت محمد (ص) - از آنجا که امی و درس ناخوانده بود - گفت : من توانایی  خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند . اما همان جواب را شنید - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد می تواند " لوحی " را که در دست جبرئیل است بخواند . این آیات سرآغاز مأموریت بسیار توانفرسا و مشکلش بود ........................................

....................ادامه دارد............

 

زندگی نامه حضرت محمد (ص)

http://www.beytoote.com/religious/bozorgan-din/biography-muhammad-hazrat.html

 



 




تاریخ : پنج شنبه 93/10/18 | 7:28 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی