امام خمینی: شهید رودباری را از فرزندانم بیشتر دوست داشتم
خبرگزاری حوزه/ پس از شهادت سید یونس رودباری خانواده او به دیدار امام خمینی(ره)رفتند.امام چون پدر شهید را در حال گریه دید به او فرمودند:«این گریه مال شما نیست،این گریه برای من است که بهترین عزیزم را از دست دادم،من سید یونس را از فرزندانم بیشتر دوست داشتم».
شهید سیدیونس حسینی رودباری روستا زاده ای بود که درسال 1311در خانواده ای متدین و اهل ایمان در روستای آغوزین از توابع شهرستان رودبار استان گیلان دیده به جهان گشود.
پدر شهید رودباری میر محمد علی،کشاورزی ساده و خداترس بود که با وجود تنگدستی توانست با مشقت فراوان فرزندانی را پرورش دهد تا در آینده مبلغ و مروج فرهنگ ناب اهل بیت(ع)باشند.
*ورود به عرصه تحصیل
سید یونس سال های ابتدایی را تا ششمین کلاس با نظام قدیم آموزش گذراند و در آن سال ها محبت و شور و اشتیاق فراوان او به دنیای طلبگی باعث شد قدم به این وادی نهاده و جهت کسب علوم اهل بیت(ع) وارد حوزه علمیه شود.
وقتی نوجوانی 12ساله بود در مکتب خانه روستای آغوزین، زیر نظر استاد"میرزا بلال طالقانی"به فراگرفتن قرآن کریم و آموزه های آن پرداخت،و از آنجایی که از هوش سرشاری برخوردار بود در فراگرفتن قرآن کریم پیشرفت قابل ملاحظه ای کرد و درماه مبارک رمضان و ایام محرم روحانی به نام حجت الاسلام سید رحمان سیاهپوش قزوینی که در آن روستا منبر می رفتند، متوجه استعداد سرشار وی شده و از پدرش خواست وی را جهت ادامه تحصیل به قزوین ببرد، اما چون پدر سید یونس از نظر مالی بسیار تنگدست بود گفت: نمی تواند هزینه تحصیل وی را بپردازد، از آنجایی که سرنوشت چیز دیگری برای سید یونس رقم زده بود با کمک مردم و آن روحانی مبلغ سید یونس به قزوین میرود و در یکی از مدارس قزوین 2سال به تحصیل علوم دینی می پردازد و در این مدت کوتاه پیشرفت چشمگیری از حیث درسی و معنوی حاصل می کند.
*آغاز فعالیت های انقلابی
با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)به خیل مبارزان انقلابی می پیوندد او که درمکتب سید الشهدا(ع) و امام صادق(ع)پرورش یافته بود، نمی توانست ظلم و ستم رژیم ستم شاهی علیه مردم مظلوم ایران و همچنین فعالیت های ضد دینی حکومت وقت را تحمل کند، لذابرای پیوستن به مبارزین حوزه مرکزی به قم آمد و در آنجا از سوی ساواک دستگیر شده به مشهد مقدس تبعید گردید و به طور وحشتناکی مورد شکنجه عمال رژیم پهلوی قرار می گیردبه گو نه ای که حتی مدتی نتوانست بنویسد.
*قرآن به ما دستور داده با ظلم مبارزه کنیم
نقل شده است که وقتی سید یونس جهت مداوا نزد پزشک می رود، پزشک معالج او خطاب به وی می گوید:شما به حکومت چه کار دارید؟ سید در پاسخ او می گوید، «قرآن به ما دستور داده با ظلم و ستم مبارزه کنیم».
سید یونس پس از مدتی که بهبودی نسبی پیدا می کند دوباره به قم مهاجرت کرد و در مدرسه فیضیه سکنی گزید و درسایه سار کریمه اهل بیت(س)از خرمن علوم معصومین(ع)خوشه چینی کند.
*شرکت فعال در واقعه مدرسه فیضیه
چندی نگذشت که حادثه دلخراش 25شوال مدرسه فیضیه در سال42و سالروز شهادت امام صادق(ع) به وقوع پیوست و حجتالاسلام رودباری نیز از شرکت کنندگان فعال آن حرکت مردمی و ایستادگی در برابر دژخیمان پهلوی بود.
سید رودباری با تمام وجود در مقابل جلادان پهلوی مقاومت کرده بود، صدمات و جراحات زیادی
برداشته بود ولی توانست به کمک دوستانش از معرکه بیرون برده شود و چون توقف او در قم را صلاح ندیدند به ناچار او را با همان حال به روستایش برگرداندند.
*پرواز پرنده مهاجر دامنه های البرز
از مراجعت او به زادگاهش چند روزی نگذشته بود که صدمات وارده کار خودش را می کند و پرنده مهاجر دامنه های البرز، پرواز دائم خویش به سوی معبودش را آغاز می کند،سیدیونس دار فانی را وداع گفته به رحمت ایزدی می پیوندد و پیکر مبارکش را در گلزار امام زاده حسین آغوزین به خاک می سپارند.
*دلداری امام خمینی(ره) به خانواده شهید
پس از شهادت سید خانواده او به دیدار امام خمینی(ره) نائل می شوند.امام راحل پس از تسلیت و اظهار همدردی، پدر شهید رودباری را در حال گریه مشاهده می کند به ایشان می فرماید:«این گریه مال شما نیست،این گریه برای من است که بهترین عزیزم را از دست داده ام،من سید یونس را از فرزندانم بیشتر دوست داشتم».
*شهید نامدار فیضیه
مقام معظم رهبری نیز در باره آن روحانی شهید چنین گفتند:«از شهدای مشخص و نامدار مدرسه فیضیه"سید یونس رودباری"بود».
*وبلاگ شهید
وبلاگ شهید رودباری به نشانی:http://www.seyedyounes.blogfa.com/ با همکاری "دکتر کاظم ارجمندی "پژوهشگرزندگی مبارز شهید سید یونس رودباری و با مدیریت "محمد باقر باقری"،قریب به سه سال است فعالیت خود را آغاز کرده است و از زمان فعالیت خود در جهت جمع آوری آمار و اطلاعات مرتبط با اولین شهید انقلاب از هیچ کوششی دریغ نکرده است و با درج این اطلاعات در خروجی وبلاگ نقش موثری را در معرفی این شهید بزرگوار انجام داده است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد/ .
http://www.hawzahnews.com/news/1973/349141/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%AE
سید اهل مراقبه (1)
آشنایی با مشاهیر: سید بن طاووس (589 ـ664 هـ . ق)
السید رضی الدین، ابوالقاسم، الأجلّ الأورع الأزهد الاسعد، قدوة العارفین و مصباح المتهجّدین، صاحبالکراماتالباهرة و المناقبالفاخرة، طاووس آل طاووس، السید بن طاووس - قدسالله سره - [1] مهر تابانی است که در آسمان پرفروغ جهان تشیع "سید اهل مراقبه" لقب گرفته است. (علامه تهرانی در مهر تابان می نویسند: "مرحوم استاد ـ علامه طباطبایی ـ به دو نفر از علماء اسلام بسیار ارج می نهادند و مقام و منزلت آنان را به عظمت یاد می کردند: اوّل: سیّد أجلّ علیّ بن طاووس - أعلی اللهُ تعالَی مقامَه الشّریف -، و به کتاب إقبال او اهمّیّت می دادند و او را «سیّد أهل الْمُراقَبة» می خواندند. دوّم: سیّد مَهدی بَحرالعُلوم أعلی اللهُ تعالَی مقامَه." [2])
سخن درباره شخصیت عظیمی است که خود تصریح به "درک شب قدر" [3] نموده، عارف برحقی که در دنیا "دَرِ ملاقات میان او و امام حجت بن الحسن العسکری ـ ارواح العالمین له الفداء و عجلالله تعالی له الفرج ـ باز بوده است" (محدث نوری در خاتمه مستدرکالوسائل، ج 2، ص 441 در مورد سید بن طاووس می نویسند: "از جای جای کتابهای او، خصوصا کتاب کشفالمحجّة [4] ظاهر می شود که دَرِ ملاقات با حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ برای او باز بوده است) و در برزخ، "روح مافوق ملکوتش هماره همدم جد بزرگوارش امام امیرالمومنین – علیهالسلام – می باشد، به طوری که حتی یک لحظه از آن حضرت جدا نمی شود." (مرحوم علامه تهرانی در جلد اول کتاب معادشناسی، ص 186 از قول علامه طباطبایی جریانی را در مورد برادر ایشان یعنی مرحوم سیدمحمدحسن الهی نقل می کنند و در ضمن آن، این جملات را هم می فرمایند که: "... ما روح بسیاری از علما را حاضر کردیم و س?الاتی نمودیم مگر روح دو نفر را که نتوانستیم احضار کنیم، یکی روح مرحوم سیّد بن طاووس و دیگری روح مرحوم سیّد مهدی بحرالعلوم - رضوانُ اللهِ علیهما -؛ این دو نفر گفته بودند ما وقف خدمت حضرت أمیرالم?منین - علیه السّلام - هستیم، و ابداً مجالی برای پائین آمدن نداریم.")
نگاهی گذرا بر حیات سید ابن طاووس (رحمه الله)
سید رضی الدین، علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، از نوادگان امام حسن مجتبی و امام سجاد – علیهماالسلام -، در روز 15 محرم سال 589 هـ . ق در شهر حلّه طلوع نمود. خود او در مورد ولادتش می فرماید: «ولادتم قبل از ظهر روز پنجشنبه، نیمه ماه محرم سال پانصد و هشتاد و نه، در حله سیفیه بوده» [5] و سرانجام در صبح دوشنبه پنجم ذیقعده سال 664 هـ . ق پس از عمری چون خورشید، پاک زیستن و تابیدن، در سن 75 سالگی و در شهر بغداد غروب نمود. [6] بدن شریفش را به نجف اشرف منتقل نموده و در حرم امیرالم?منین – علیه السلام - به خاک سپردند. (هرچند در مورد محل دفن سید، بین صاحبان تراجم، نظر واحدی وجود ندارد و کاظمین و حله و نجف را نوشتهاند، اما با توجه به شهادت ابن الفوتی از معاصران وی در مراقد المعارف، احتمالِ وجود مرقد ایشان در همان محلی که خودِ سید در حرم مطهر حضرت امیر – علیهالسلام - آماده کرده بودند، بیشتر از سایر احتمالات است. [7])
در وجه تسمیه خاندان سید، به آل طاووس گفتهاند، جد هفتم ایشان محمدبناسحاق، که از اجله سادات مدینه محسوب می شد، به خاطر زیبایی و ملاحتش به طاووس مشهور بوده است. پدر ایشان، موسی بن جعفر نیز، از روات بزرگ حدیث است که روایات خود را در اوراقی نوشته بود و بعد از او فرزندش، رضی الدین، آنها را در چهار مجلد با نام «فرحة الناظر و بهجة الخاطر ممّا رواه والدی موسی بن جعفر» جمع آوری نمود. [8] مادر ایشان نیز دختر ورام بن ابی فراس، از بزرگان علمای امامیه بود. مادرِ پدرش نیز نوه شیخ طوسی می باشد و به همین خاطر، ایشان در تصانیفش از شیخ طوسی به عنوان جد یا جد والد خود یاد می کند. [9]
جناب موسی بن جعفر ـ پدر سید بن طاووس ـ چهار پسر به نامهای رضی الدین علی، جمال الدین احمد ، عز الدین حسن و شرف الدین محمد داشتند که همگی از علمای اعلام و بزرگان شیعه می باشند. اما دو تای اول شهرتی عالم گیر دارند، سید بن طاووس در کتب ادعیه، منصرف به رضی الدین علی بن موسی است و در کتب فقهی و رجالی منصرف به جمال الدین احمد بن موسی. جناب احمد بن موسی، از فقهای بزرگ تاریخ تشیع می باشند که تألیفات او را حدود 80 جلد نوشته اند. البشری فی الفقه در 6 مجلد از جمله کتب فقهی اوست. وی از مشایخ علامه حلی و نخستین کسی است که احادیث را به چهار دسته: صحیح، حسن، موثق و ضعیف تقسیم بندی نمود. [10]
پی نوشت ها:
[1] الفوائد الرضویة، محدث قمی، ص330
[2] ر.ک. مهر تابان، علامه تهرانی، ص86
[3] اقبالالاعمال، سید بن طاووس، ص 6 و 15
[4] کشف المحجّة، سید بن طاووس، ص 104
[5] کشف المحجة لثمرة المهجة، سیدبن طاووس، ص 44
[6] خاتمة المستدرک، محدث نوری، ج 2، ص: 459
[7] برای تحقیق بیشتر ر.ک: ادب حضور، ترجمه فلاح السائل، ص144. سیدبن طاووس در عرصه علم و عمل، عبدالعلی شاهرودی، ص226 به نقل از مراقد المعارف، ابن الفوتی، ج 2، ص 74
[8] و [9] مقدمه الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، سیدبنطاووس، ج1، ص9
[10] سید بن طاووس در عرصه علم و عمل، عبدالعلی شاهرودی، ص22
منبع:
http://rahnameh.ir/index.aspx?siteid=109&siteid=109&pageid=22092&newsview=331920
تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان
کتابخانه:
کشف المحجة لثمرة المهجة [منبع الکترونیکی]
زندگی نامه سید بن طاووس رحمت الله علیه [منبع الکترونیکی]
امام زمان (ع) و سید بن طاووس (1) [منبع الکترونیکی]
امام زمان (ع) و سید بن طاووس (2) [منبع الکترونیکی]
مطالب:
سید بن طاووس از نگاه بزرگان شیعه
برنامه سلوک در سفارشنامه علامه، سید بن طاووس
ویژه نامه:
مطالب کاربران:
سید بن طاووس(رَحمة الله)از ولادت تا وفات
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=266014
سایت تبیان
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حال مفصّل یک طلبه روستایی
اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَد وَ آلِ مُحَمَد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَ اَهلِک اَعدائَهُم اَجمَعِین
گواهی می دهم که معبودی غیر از اَلّله تَبارَکَ وَتَعالی نیست واینکه حضرت مُحَمَّد بن عبد الله صَلَّی الّلهُ عَلَیهِ وَآلِهِ رسول وفرستاده برحق از جانب اوست ونیز شهادت می دهم که حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب عَلَیهِ السَّلام ولیّ وحجت خداست وهریک از امامان معصومین علیهم السلام یکی پس از دیگری تا حضرت حجت بن الحسن العسکری (عجَّلَ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشریف) جانشینان برحق پیامبرند. با درود وسلام منفصل ومتصل برهمه انبیاء واوصیاء وشهداء وصدّیقین وجمیع بندگان صالح بالأخص برچهارده اختر تابناک آسمان عصمت وطهارت علیهم السلام ومخصوصا بر حضرت ولیعصرامام زمان (عج) وسالارشهیدان حضرت امام حسین ع و بویژه بر نور دیدگان وپاره تن رسول ص ،مظلومه شهیده حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراء (سلام الله علیها) دخت نبی مکرّم اسلام که قبر منوّر ومطهرش برمعصومین علیهم السلام وبعضی ازخواص ، هویدا و آشکار است وبر غیر آنها تا روز ظهور حضرت حجت عج مخفی ومستور خواهد بود. لعنت خدا وفرشتگان وهمه موجودات برکسانی که فعلا وقولا وقلما وبه هرنحو دیگر بر پیغمبر وآلش بویژه بر یادگار رسول ص واُمُّ الأئمّة النُجَباء حضرت فاطمه سلام الله علیها ظلم وستم وجفا روا داشتند. تولد اینجانب سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی در روز اول اردیبهشت سال 1345 هجری شمسی در ایام فصل شکوفه وشکفتن و رویش گل ها وگیاهان وایام گل وبلبل وطراوت بهاری در روستای سادات محله از توابع شهرستان لاهیجان از شهرهای شرقی استان گیلان در یک خانواده ریشه دار دینی ومذهبی پا به عرصه گیتی نهادم. نام پدرم سید یوسف ونام جدم سید ابراهیم (رحمة الله علیهما) ونام مادرم هاجر رمضانی می باشد که در قید حیات است وخداوند اورا در پناهش حفظ فرماید. پدرم دارای 6 پسر و3 دختر بوده وبنده چهارمین نفر از فرزندان ذکور می باشم. یکی از برادرانم به نام شهید سید علی سعادت که یک سال از من بزرگتر بوده در تاریخ 19 / 11 / 1360 در سنّ تقریبا هفده سالگی در جبهه غرب کشور در منطقه نوسود -پاوه از استان کرمانشاه به درجه پُرافتخار شهادت نایل گشت. فاصله نوسود تا پاوه در حدود 45 کیلومتر است. روحش شاد وراهش ، پُر رهرو باد. شهرلاهیجان لاهیجان ، یکی از زیبا ترین شهرهای ایران، در شرق استان گیلان واقع شده واز شمال به دریای خزر واز جنوب به کوه های دیلمان وقلّه درفک(درفک نام قلهای در استان گیلان و در رشتهکوه البرز است) وشهرستان رودبار واز مشرق به شهرستان لنگرود واز مغرب به شهرستان های آستانه اشرفیه وکوچ اصفهان ورشت متصل است..... لاهیجان دارای لقب پایتخت گردشگری جهان اسلام است،[2] این شهر در ناحیه کوهپایهای قرار دارد تحصیلات غیر حوزوی دوره تحصیلات ابتدایی تاکلاس چهارم را در دبستان سادات محله لاهیجان وپنجم ابتدایی را در قریه آهندان(که در مقابل و روبروی سادات محله قرار دارد) گذراندم. مقارن با سال اول راهنمایی بنده ، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران به رهبری قائد اعظم حضرت امام خمینی ره رخ داد ونظام فاسد وطاغوتی شاهنشاهی فروپاشید ونابود شد. به جهت بعضی از مشکلاتی که وجود داشت بالأجبار یک سال(سال تحصیلی 58-57) از ادامه تحصیل محروم شدم وبعد از آن به لطف خدا تا سال اول نظری رشته تجربی( سال 62-61) در دبیرستان سهروردی لاهیجان ادامه تحصیل دادم. موفقیت بنده در دوران راهنمایی در مدرسه شهید مفتح لاهیجان مرهون زحمات برادرعزیزم شهید سید علی سعادت بود. او با دوچرخه اش هر روز صبح مرا از روستای سادات محله ، به مدرسه راهنمایی شهید مفتح ( معروف به مدرسه پیش ساخته که می گفتند آلمانی ها آن را ساخته بودند)در شهر می رساند. فاصله منزل ما که در انتهای سادات محله بود تا مدرسه شهید مفتح درحدود چهار یا پنج کیلومتر بود و بعضی اوقات از منزل تا مدرسه شهید مفتح پیاده تردد می کردم ودر فصل زمستان یخبندان گهگاهی حسابی زمین می خوردم وکتاب ها ودفترهایم که توی پلاستیک بود به اطراف پراکنده می شد. فعالیت های دینی وفرهنگی در سنین نوجوانی وجوانی در اوج طراوت نوجوانی وجوانی هنگامی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم همه هفته در شب های جمعه در مسجد سادات محله دعای پرفیض کمیل برگزار می کردم ودرشب های چهار شنبه دعای توسل می خواندیم وعده ای از مردم بویژه جوانان وبعضی از خواهران شرکت می نمودند ونیز در سال دوم وسوم راهنمایی وهمچنین اول دبیرستان که بودم برای بعضی از جوانان محل در داخل مسجد ونیز در کنار مزاربرادرم شهید سید علی سعادت( که در اتاقی در جانب ورودی درب مسجد مدفون است وصندوق نذوراتی هم روی قبرش بود) کلاس قرآن برگزار می کردم ویکی از کسانی که در کلاس قرآن بنده می آمد آقای فرهاد صفری بوده که بعدها به عنوان بسیجی عازم جبهات جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شد وبه شهادت رسید. جریان های سیاسی اوائل انقلاب در سال های نخست انقلاب اسلامی تقریبا در همه ایران،محافل بحث وتاخت وتاز جریان های فکری وسیاسی ، خیلی داغ وپرسر وصدا بوده ودر منطقه گیلان بویژه در لاهیجان وسیاهکل ورشت در عین حال که عموم مردم ، متدین وپیرو انقلاب وامام خمینی ره بودند اما متأسفانه گروه هایی از قبیل مجاهدین خلق(منافقین) ودیگر منحرفین فعالیت داشتند وروش های مختلفی را درسطح وسیع وگسترده برای انحراف مردم بالأخص جوانان بکار می گرفتند. در میدان ها وجاهای پر تردد به طور آشکارا نشریات انحرافی خود را پخش می کردند. عناصر ضد انقلاب ومجاهدین خلق در محله پُردسَرِ لاهیجان چاپخانه برای نشریات گمراه کننده خود داشتند که توسط انقلابیون به آتش کسیده شد. به لطف خدا وبا هوشیاری مردم وعناصر فعال بویژه با مجاهدت وفداکاری های سردار رشید گیلان شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی ، ریشه فتنه ها کنده شد ولانه ها وآشیانه های آشوب وانحراف ویران شد. در همین کشمکش ها ودرگیری های سیاسی در شهر لاهیجان افرادی مورد ضرب وجرح واقع شدند از جمله اینکه در پارک ملی لاهیجان برادرعزیزم شهید سید علی سعادت از سوی گروه های منافقین ومنحرفین مورد ضرب وجرح شدید قرار گرفت به طوری که اگر نیروهای انقلابی ومردم به کمک ودادش نمی رسیدند در آن زمان به شهادت می رسید. بنده در آن زمان تا حدی آشنای به جریان های سیاسی بودم ودر سال های دوم وسوم راهنمایی ونیز اول دبیرستان در مدرسه از این قبیل بحث ها یعنی بحث های سیاسی و... با دیگران داشتیم وبا عنایات الهی جذب هیچکدام از دسته های منحرفین نشدم بلکه برای تقویت انقلاب ونظام جمهوری اسلامی ومنویات حضرت امام خمینی ره ، نشریات وپوسترها وعکس هایی از امام از بعضی مراکز آن زمان (مثل سازمان تبلیغات اسلامی ونمایندگی دفتر حزب جمهوری اسلامی و...))دریافت می کردم وپخش می نمودم. ودر روزهای جمعه ،برخی از جوانان محل خود را به سوی نماز جمعه می بردم. یادم هست که در اوائل انقلاب یک روزی عده زیادی از مردم از لاهیجان تاسیاهکل راهپیمایی وتظاهرات کردند ودر طول مسیر راهپیمایی( لاهیجان_کوی زمانی_ بوجایه_ سادات محله_ ....سیاهکل) روی در ودیوار آرم مخصوص مجاهدین می زدند ونیز یادم هست که اینها در اکثر منطقه ها ومیدان های شهر چادرهایی زده بودند وبرای فریب مردم اجناسی را به قیمت ارزان ویا رایگان در اختیار مردم قرار می دادند وبعضی از جوانان فریب خورده در همه میدان های شهر مستقر می شدند وبا در دست داشتن نشریه های مجاهدین خلق ومانند آن سعی در گمراه کردن جوانان داشتند که اگر هوشیاری وبیداری عناصر فعال بویژه شهید حاج ابو الحسن کریمی( که توسط منافقین با زمینه سازی بعضی ها به شهادت رسید) نبود شاید منطقه گیلان ، کردستان دیگری می شد. شهید کریمی به همراهی نیروهای انقلابی وکمک های مردمی همه گروه های منافقین ومنحرفین رادر استان گیلان بویژه در رشت ولاهیجان وسیاهکل قلع وقمع کرد وقابل توجه اینکه تنها در شهر لاهیجان تعداد قابل توجهی از منافقین از زن ومرد وپسر ودختر در اوائل انقلاب اعدام شدند وبرگزاری هرگونه مجالس برای آنها از سوی خانواده هاشان ممنوع بود وجلوگیری می شد. منافقین در آن زمان غائله های زیادی در شهرهای گیلان به ویژه در رشت ولاهیجان و...ایجاد کردند وافراد زیادی را در استان گیلان به شهادت رساندند که در تاریخ سیاسی گیلان ثبت شده است. امر به معروف ونهی از منکر بنده قبل از اینکه طلبه شوم وزمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم با منکرات ومفاسد برخورد می کردم. به اندازه ای که آشنا به اسلام ودستورات آن بودم دوستان ورفقا وآشنایان را راهنمایی می کردم واگر کسی خلافی مرتکب می شد تذکر می دادم. از باب نمونه اگر کسی در ماه رمضان علناً روزه خواری می کرد شدیداً تذکر می دادم واین در حالی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم ولی چون در یک خانواده مذهبی ودینی رشد کرده بودم از سنین قبل از بلوغ به نماز وروزه و... می پرداختم ودعاهای مفاتیح الجنان را زیاد می خواندم واکنون نیز مفاتیح الجنان قدیمی که مرحوم پدرم از روی آن دعا می خواند در اختیار بنده است . یکی از خاطراتی که در باب امر به معروف ونهی از منکر در خاطرم مانده وجالب است اینکه روبروی منزل ما در سادات محله لاهیجان زمینن وسیعی بود که افراد از محل های مختلف ودور ونزدیک حتی از شهر می آمدند ودر آنجا فوتبال و والیبال بازی می کردند وحتی مسابقات فوتبال بین محلات (با جام فوتبال) برگزار می شد. کسانی که در آنجا والیبال بازی می کردند بازی شان همراه با شرط بندی بود واین کار در آن زمان از نظر بنده که یک نوجوان بودم قمار محسوب می شد لذا بعد از اینکه چند بار به آنها تذکر دادم وتوجه نکردند، تور بازی آنها را با چاقو پاره پاره کردم!!! علاقه وافر به امور قرآنی ودینی بنده علاقه فراوانی به معارف وامور قرآنی ودینی داشتم وحتی قبل از بلوغ وتکلیف ، به نماز ودعا وسایر برنامه های دینی می پرداختم. در زمانی که سوم راهنمایی ویا اول دبیرستان بودم(یعنی قبل از طلبگی) کتاب سِرُّالبیان فی علم القران از سرهنگ حسن بیگلری را که یک دوره تجوید استدلالی واز منابع تجویدی است بارها خواندم ودرآموزش وتعلیم قرآن از آن استفاده می نمودم. محیط خانوادگی ما در آن زمان طوری بود که خیلی زود قرآن را خودبخود فرا گرفتم. در یک روز تابستانی که در حیات منزل عمویم به همراه افراد دیگرمشغول پاک کردن پیله های ابریشم بودیم (که به اصطلاح محلی به آن کچ چِینی می گویند) خبردارشدم که در مدرسه ابتدایی آهندان که روبروی محل مااست یک آقایی از طالقان آمده ( ملّای قرآنی) وقرآن درس می دهد ومن در همان روز پاک کردن پیله را رهاکردم ورفتم در آن کلاس شرکت کردم وجایزه گرفتم وبرگشتم. یادی از مرحوم پدرم مرحوم پدرم سید یوسف سعادت ( مُتَوفّای 26 / 3/ 1373 که خود وپدرش جزو نیکان وخوش نامان واز سادات بسیار محترم در منطقه ومحل های اطراف بودند) قرآن را طبق عادت همیشگیش با صدای بلند به شیوه سنّتیِ دلنشین وحزین تلاوت وقرائت می کرد. خوب یادم هست که سوره های یس والرحمن وجمعه را بیشتر قرائت می نمود ودر همه شب های جمعه با صدای بلند سوره جمعه را تلاوت می کرد واین کار سبب شد که بنده واعضاء خانواده جذب قرآن شویم وبه لطف خدا زود قرآن را فراگرفتم وهرجا که اشکال داشتم از پدرم سؤال می کردم. از آن زمانی که قرآن را خوب یاد گرفتم تاکنون که مشغول نگارش می باشم بیش از صدوپنجاه بار قرآن را ختم کرده ام. مرحوم پدرم اهل تهجّد ونماز شب ودعا ونیایش های نیمه شبی بود. مسؤلیت کتابخانه سادات محله زمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم مسؤلیت کتابخانه کوچک سادات محله که در گوشه ای از مسجد قرار داشت وقبلا به عهده دیگران بود ، به اینجانب واگذار شد وچندین سال عهده دار این امر بودم وطول این مدت توفیق خوبی برایم فراهم شده بود تا کتاب های زیاد وگوناگونی را مطالعه نمایم. البته در آن زمان به کتابخانه در روستاها و محلات خیلی اهمیت داده می شد وافراد خوبی بودند که این کتابخانه ها را اداره می کردند ودر خلال این کار ، فیلم های سازنده ای از مراکز مربوطه می گرفتند ومردم را جهت تماشا در مسجد جمع می کردند واثرات خوبی داشت وچندین بار بنده شاهد این فیلم های خوب وسازنده در مسجد محل ما یعنی سادات محله بودم ومردم هم استقبال می کردند. درآن زمان به کتاب وکتاب خوانی اهمیت داده می شد وبخش زیادی از جوانان واقعا اهل مطالعه بودند. متأسفانه این مسئله اکنون به افول گراییده شده است. کتاب ، هویت فرهنگی یک کشور وملت وجامعه است. کتاب های مفید وسودمند وارزشمند نشانه و سبب سلامت فکری ودینی واعتقادی واخلاقی مردم است. کتاب خوب بهترین همنشین وهم صحبت است.... درآن زمان که مسؤلیت کتابخانه را داشتم یکی از کتاب های مفید وجالب که چندین بار آن را مطالعه کردم ، کتاب شعله فساد بود. با اطلاعاتی که از طریق مطالعه این کتاب پیدا کرده بودم ، خیلی از افرادی را که در معرض آلودگی هایی بودند راهنمایی کردم ونجات پیداکردند. استفاده از رادیو در اوائل انقلاب زمانی که دوم یا سوم راهنمایی بودم (ایام نوجوانی) یک رادیو کوچک از لاهیجان خریدم وهمیشه همراهم بود و ازاین طریق تمام اخبار وسخنرانی هایی که پخش می شد استفاده می کردم ومی توانم بگویم که از مطلع ترین افراد محل و... در سن نوجوانی بودم. هرحادثه ای که آن زمان در کشور رخ می داد از طریق این رادیوی کوچک مطلع می شدم واین در حالی بود که بسیاری از خانواده ها ازجمله خانواده ما تلوزیون ویا رادیو نداشتند. در آن زمان ساعت 1 عصر سخنرانی های بسیار عالی وعالمانه از رادیو پخش می شد وبنده همه آنها را گوش دادم وبهره بردم. یادم هست که سخنرانی های آقای فخر الدین حجازی خیلی با حرارت بود. از سخنرانی شخصیت هایی مانند شهید استاد مطهری وشهید رجایی وشهید بهشتی وآیت الله طالقانی و وشهیددکتر علی شرعتی .... استفاده می کردم........ جهت ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه فرمایید: http://saadat.andishvaran.ir/fa/profile.html پایگاه اندیشوران حوزوی
http://ghorbanigilani.andishvaran.ir/fa/galleries.html
http://agabdashti.andishvaran.ir/fa/sendmessage.html?UserID=1345
پایگاه اندیشوران
http://amostasharirad.andishvaran.ir/fa/scholarmainpage.html
پایگاه اندیشوران
به نام خدا
مرحوم آیتالله دکتر محمّد محققی لاهیجی
یکی از مشاهیرلاهیجان
پایگاه اندیشوران
http://tagialipoor.andishvaran.ir/fa/scholarmainpage.html?DataID=101ID3652#101ID3652
پایگاه اندیشوران
یکی از مظلومیت های خطبه سلونی این است که متاسفانه جناب سید رضی که جمع آوری کننده خطب نهج البلاغه ست ، این خطبه را در نهج البلاغه نیاورد ! چون همانطور که می دانید ، نهج البلاغه سه بخش است : یک بخش خطبه ها (یعنی سخنرانی های مولا علی (ع)) ، یک بخش نامه ها (یعنی مکاتبات امیرالمومنین) ، یک بخش هم کلمات قصار (یعنی سخنان کوتاه امام علی) ،چون خطبه "سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی" نه جزء سخنرانی ، نه جزء نامه و نه جزء کلمات قصار است ، لذا سید رضی اصلا این خطبه سلونی را در نهج البلاغه نیاورد . شارحان نهج البلاغه مثل ابن ابی الحدید ، مثل آیت الله جوادی آملی ، مثل استاد علی دوانی ، اینها بخشهایی از این خطبه سلونی را در کتابهایشان آوردند . این مجموعه ی سوال و جواب ها که معلوم می شود چندین منبر سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی بود ، حدود هفتاد و نه پرسش و پاسخ است که توسط یکی از محققین در یک جزوه ای گردآوری شده ، و ما حدود تعداد نوزده سوال و جوابها را در اختیار داریم که برگرفته از چند جلسه از سخنرانی ایشان است
اولین سوال کننده از گوشهی مسجد کوفه برخاست و پرسید :یا علی ، به من بگو از اینجا که من ایستاده ام تا عرش خدا چقدر فاصله است ؟امیرالمومنین فرمود : اولا فاصله فرش تا عرش ، یک فاصلهی مکانی نیست که من به تو بگویم از اینجا تا عرش چقدر فاصله است ؟! اما اگر یک مومنی خالصانه بگوید لا اله الا الله و این کلمه توحید را بر زبان خود جاری سازد ، او فاصله فرش تا عرش را پیموده است ، فرش و عرش را به یکدیگر دوخته است .و بعد در ادامه فرمود : اگر می خواهی عرش پروردگار رحمان را جستجو کنی ، بدان قلب یک انسان مومن عرش پروردگار رحمان است.اولین سوال کننده جواب سوال خود را گرفت و نشست .
سائل دوم از گوشهی دیگر مسجد برخاست ، پرسید :یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟ واجب تر کدام است ؟نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟امیرالمومنین در پاسخ فرمود:واجب ، ترک گناه است و واجب تر از آن توبهی از گناه است.نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است.عجیب ، بیوفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بیوفاست.مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است .این سائل دوم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
http://aseddighi.andishvaran.ir/fa/shownote.html?DataID=6406
پایگاه اندیشوران حوزوی
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حال مفصّل یک طلبه روستایی اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَد وَ آلِ مُحَمَد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَ اَهلِک اَعدائَهُم اَجمَعِین گواهی می دهم که معبودی غیر از اَلّله تَبارَکَ وَتَعالی نیست واینکه حضرت مُحَمَّد بن عبد الله صَلَّی الّلهُ عَلَیهِ وَآلِهِ رسول وفرستاده برحق از جانب اوست ونیز شهادت می دهم که حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب عَلَیهِ السَّلام ولیّ وحجت خداست وهریک از امامان معصومین علیهم السلام یکی پس از دیگری تا حضرت حجت بن الحسن العسکری (عجَّلَ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشریف) جانشینان برحق پیامبرند. با درود وسلام منفصل ومتصل برهمه انبیاء واوصیاء وشهداء وصدّیقین وجمیع بندگان صالح بالأخص برچهارده اختر تابناک آسمان عصمت وطهارت علیهم السلام ومخصوصا بر حضرت ولیعصرامام زمان (عج) وسالارشهیدان حضرت امام حسین ع و بویژه بر نور دیدگان وپاره تن رسول ص ،مظلومه شهیده حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراء (سلام الله علیها) دخت نبی مکرّم اسلام که قبر منوّر ومطهرش برمعصومین علیهم السلام وبعضی ازخواص ، هویدا و آشکار است وبر غیر آنها تا روز ظهور حضرت حجت عج مخفی ومستور خواهد بود. لعنت خدا وفرشتگان وهمه موجودات برکسانی که فعلا وقولا وقلما وبه هرنحو دیگر بر پیغمبر وآلش بویژه بر یادگار رسول ص واُمُّ الأئمّة النُجَباء حضرت فاطمه سلام الله علیها ظلم وستم وجفا روا داشتند. تولد اینجانب سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی در روز اول اردیبهشت سال 1345 هجری شمسی در ایام فصل شکوفه وشکفتن و رویش گل ها وگیاهان وایام گل وبلبل وطراوت بهاری در روستای سادات محله از توابع شهرستان لاهیجان از شهرهای شرقی استان گیلان در یک خانواده ریشه دار دینی ومذهبی پا به عرصه گیتی نهادم. نام پدرم سید یوسف ونام جدم سید ابراهیم (رحمة الله علیهما) ونام مادرم هاجر رمضانی می باشد که در قید حیات است وخداوند اورا در پناهش حفظ فرماید. پدرم دارای 6 پسر و3 دختر بوده وبنده چهارمین نفر از فرزندان ذکور می باشم. یکی از برادرانم به نام شهید سید علی سعادت که یک سال از من بزرگتر بوده در تاریخ 19 / 11 / 1360 در سنّ تقریبا هفده سالگی در جبهه غرب کشور در منطقه نوسود -پاوه از استان کرمانشاه به درجه پُرافتخار شهادت نایل گشت. فاصله نوسود تا پاوه در حدود 45 کیلومتر است. روحش شاد وراهش ، پُر رهرو باد. شهرلاهیجان لاهیجان ، یکی از زیبا ترین شهرهای ایران، در شرق استان گیلان واقع شده واز شمال به دریای خزر واز جنوب به کوه های دیلمان وقلّه درفک(درفک نام قلهای در استان گیلان و در رشتهکوه البرز است) وشهرستان رودبار واز مشرق به شهرستان لنگرود واز مغرب به شهرستان های آستانه اشرفیه وکوچ اصفهان ورشت متصل است..... لاهیجان دارای لقب پایتخت گردشگری جهان اسلام است،[2] این شهر در ناحیه کوهپایهای قرار دارد تحصیلات غیر حوزوی دوره تحصیلات ابتدایی تاکلاس چهارم را در دبستان سادات محله لاهیجان وپنجم ابتدایی را در قریه آهندان(که در مقابل و روبروی سادات محله قرار دارد) گذراندم. مقارن با سال اول راهنمایی بنده ، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران به رهبری قائد اعظم حضرت امام خمینی ره رخ داد ونظام فاسد وطاغوتی شاهنشاهی فروپاشید ونابود شد. به جهت بعضی از مشکلاتی که وجود داشت بالأجبار یک سال(سال تحصیلی 58-57) از ادامه تحصیل محروم شدم وبعد از آن به لطف خدا تا سال اول نظری رشته تجربی( سال 62-61) در دبیرستان سهروردی لاهیجان ادامه تحصیل دادم. موفقیت بنده در دوران راهنمایی در مدرسه شهید مفتح لاهیجان مرهون زحمات برادرعزیزم شهید سید علی سعادت بود. او با دوچرخه اش هر روز صبح مرا از روستای سادات محله ، به مدرسه راهنمایی شهید مفتح ( معروف به مدرسه پیش ساخته که می گفتند آلمانی ها آن را ساخته بودند)در شهر می رساند. فاصله منزل ما که در انتهای سادات محله بود تا مدرسه شهید مفتح درحدود چهار یا پنج کیلومتر بود و بعضی اوقات از منزل تا مدرسه شهید مفتح پیاده تردد می کردم ودر فصل زمستان یخبندان گهگاهی حسابی زمین می خوردم وکتاب ها ودفترهایم که توی پلاستیک بود به اطراف پراکنده می شد. فعالیت های دینی وفرهنگی در سنین نوجوانی وجوانی در اوج طراوت نوجوانی وجوانی هنگامی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم همه هفته در شب های جمعه در مسجد سادات محله دعای پرفیض کمیل برگزار می کردم ودرشب های چهار شنبه دعای توسل می خواندیم وعده ای از مردم بویژه جوانان وبعضی از خواهران شرکت می نمودند ونیز در سال دوم وسوم راهنمایی وهمچنین اول دبیرستان که بودم برای بعضی از جوانان محل در داخل مسجد ونیز در کنار مزاربرادرم شهید سید علی سعادت( که در اتاقی در جانب ورودی درب مسجد مدفون است وصندوق نذوراتی هم روی قبرش بود) کلاس قرآن برگزار می کردم ویکی از کسانی که در کلاس قرآن بنده می آمد آقای فرهاد صفری بوده که بعدها به عنوان بسیجی عازم جبهات جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شد وبه شهادت رسید. جریان های سیاسی اوائل انقلاب در سال های نخست انقلاب اسلامی تقریبا در همه ایران،محافل بحث وتاخت وتاز جریان های فکری وسیاسی ، خیلی داغ وپرسر وصدا بوده ودر منطقه گیلان بویژه در لاهیجان وسیاهکل ورشت در عین حال که عموم مردم ، متدین وپیرو انقلاب وامام خمینی ره بودند اما متأسفانه گروه هایی از قبیل مجاهدین خلق(منافقین) ودیگر منحرفین فعالیت داشتند وروش های مختلفی را درسطح وسیع وگسترده برای انحراف مردم بالأخص جوانان بکار می گرفتند. در میدان ها وجاهای پر تردد به طور آشکارا نشریات انحرافی خود را پخش می کردند. عناصر ضد انقلاب ومجاهدین خلق در محله پُردسَرِ لاهیجان چاپخانه برای نشریات گمراه کننده خود داشتند که توسط انقلابیون به آتش کسیده شد. به لطف خدا وبا هوشیاری مردم وعناصر فعال بویژه با مجاهدت وفداکاری های سردار رشید گیلان شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی ، ریشه فتنه ها کنده شد ولانه ها وآشیانه های آشوب وانحراف ویران شد. در همین کشمکش ها ودرگیری های سیاسی در شهر لاهیجان افرادی مورد ضرب وجرح واقع شدند از جمله اینکه در پارک ملی لاهیجان برادرعزیزم شهید سید علی سعادت از سوی گروه های منافقین ومنحرفین مورد ضرب وجرح شدید قرار گرفت به طوری که اگر نیروهای انقلابی ومردم به کمک ودادش نمی رسیدند در آن زمان به شهادت می رسید. بنده در آن زمان تا حدی آشنای به جریان های سیاسی بودم ودر سال های دوم وسوم راهنمایی ونیز اول دبیرستان در مدرسه از این قبیل بحث ها یعنی بحث های سیاسی و... با دیگران داشتیم وبا عنایات الهی جذب هیچکدام از دسته های منحرفین نشدم بلکه برای تقویت انقلاب ونظام جمهوری اسلامی ومنویات حضرت امام خمینی ره ، نشریات وپوسترها وعکس هایی از امام از بعضی مراکز آن زمان (مثل سازمان تبلیغات اسلامی ونمایندگی دفتر حزب جمهوری اسلامی و...))دریافت می کردم وپخش می نمودم. ودر روزهای جمعه ،برخی از جوانان محل خود را به سوی نماز جمعه می بردم. یادم هست که در اوائل انقلاب یک روزی عده زیادی از مردم از لاهیجان تاسیاهکل راهپیمایی وتظاهرات کردند ودر طول مسیر راهپیمایی( لاهیجان_کوی زمانی_ بوجایه_ سادات محله_ ....سیاهکل) روی در ودیوار آرم مخصوص مجاهدین می زدند ونیز یادم هست که اینها در اکثر منطقه ها ومیدان های شهر چادرهایی زده بودند وبرای فریب مردم اجناسی را به قیمت ارزان ویا رایگان در اختیار مردم قرار می دادند وبعضی از جوانان فریب خورده در همه میدان های شهر مستقر می شدند وبا در دست داشتن نشریه های مجاهدین خلق ومانند آن سعی در گمراه کردن جوانان داشتند که اگر هوشیاری وبیداری عناصر فعال بویژه شهید حاج ابو الحسن کریمی( که توسط منافقین با زمینه سازی بعضی ها به شهادت رسید) نبود شاید منطقه گیلان ، کردستان دیگری می شد. شهید کریمی به همراهی نیروهای انقلابی وکمک های مردمی همه گروه های منافقین ومنحرفین رادر استان گیلان بویژه در رشت ولاهیجان وسیاهکل قلع وقمع کرد وقابل توجه اینکه تنها در شهر لاهیجان تعداد قابل توجهی از منافقین از زن ومرد وپسر ودختر در اوائل انقلاب اعدام شدند وبرگزاری هرگونه مجالس برای آنها از سوی خانواده هاشان ممنوع بود وجلوگیری می شد. منافقین در آن زمان غائله های زیادی در شهرهای گیلان به ویژه در رشت ولاهیجان و...ایجاد کردند وافراد زیادی را در استان گیلان به شهادت رساندند که در تاریخ سیاسی گیلان ثبت شده است. امر به معروف ونهی از منکر بنده قبل از اینکه طلبه شوم وزمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم با منکرات ومفاسد برخورد می کردم. به اندازه ای که آشنا به اسلام ودستورات آن بودم دوستان ورفقا وآشنایان را راهنمایی می کردم واگر کسی خلافی مرتکب می شد تذکر می دادم. از باب نمونه اگر کسی در ماه رمضان علناً روزه خواری می کرد شدیداً تذکر می دادم واین در حالی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم ولی چون در یک خانواده مذهبی ودینی رشد کرده بودم از سنین قبل از بلوغ به نماز وروزه و... می پرداختم ودعاهای مفاتیح الجنان را زیاد می خواندم واکنون نیز مفاتیح الجنان قدیمی که مرحوم پدرم از روی آن دعا می خواند در اختیار بنده است . یکی از خاطراتی که در باب امر به معروف ونهی از منکر در خاطرم مانده وجالب است اینکه روبروی منزل ما در سادات محله لاهیجان زمینن وسیعی بود که افراد از محل های مختلف ودور ونزدیک حتی از شهر می آمدند ودر آنجا فوتبال و والیبال بازی می کردند وحتی مسابقات فوتبال بین محلات (با جام فوتبال) برگزار می شد. کسانی که در آنجا والیبال بازی می کردند بازی شان همراه با شرط بندی بود واین کار در آن زمان از نظر بنده که یک نوجوان بودم قمار محسوب می شد لذا بعد از اینکه چند بار به آنها تذکر دادم وتوجه نکردند، تور بازی آنها را با چاقو پاره پاره کردم!!! علاقه وافر به امور قرآنی ودینی بنده علاقه فراوانی به معارف وامور قرآنی ودینی داشتم وحتی قبل از بلوغ وتکلیف ، به نماز ودعا وسایر برنامه های دینی می پرداختم. در زمانی که سوم راهنمایی ویا اول دبیرستان بودم(یعنی قبل از طلبگی) کتاب سِرُّالبیان فی علم القران از سرهنگ حسن بیگلری را که یک دوره تجوید استدلالی واز منابع تجویدی است بارها خواندم ودرآموزش وتعلیم قرآن از آن استفاده می نمودم. محیط خانوادگی ما در آن زمان طوری بود که خیلی زود قرآن را خودبخود فرا گرفتم. در یک روز تابستانی که در حیات منزل عمویم به همراه افراد دیگرمشغول پاک کردن پیله های ابریشم بودیم (که به اصطلاح محلی به آن کچ چِینی می گویند) خبردارشدم که در مدرسه ابتدایی آهندان که روبروی محل مااست یک آقایی از طالقان آمده ( ملّای قرآنی) وقرآن درس می دهد ومن در همان روز پاک کردن پیله را رهاکردم ورفتم در آن کلاس شرکت کردم وجایزه گرفتم وبرگشتم. یادی از مرحوم پدرم مرحوم پدرم سید یوسف سعادت ( مُتَوفّای 26 / 3/ 1373 که خود وپدرش جزو نیکان وخوش نامان واز سادات بسیار محترم در منطقه ومحل های اطراف بودند) قرآن را طبق عادت همیشگیش با صدای بلند به شیوه سنّتیِ دلنشین وحزین تلاوت وقرائت می کرد. خوب یادم هست که سوره های یس والرحمن وجمعه را بیشتر قرائت می نمود ودر همه شب های جمعه با صدای بلند سوره جمعه را تلاوت می کرد واین کار سبب شد که بنده واعضاء خانواده جذب قرآن شویم وبه لطف خدا زود قرآن را فراگرفتم وهرجا که اشکال داشتم از پدرم سؤال می کردم. از آن زمانی که قرآن را خوب یاد گرفتم تاکنون که مشغول نگارش می باشم بیش از صدوپنجاه بار قرآن را ختم کرده ام. مرحوم پدرم اهل تهجّد ونماز شب ودعا ونیایش های نیمه شبی بود. مسؤلیت کتابخانه سادات محله زمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم مسؤلیت کتابخانه کوچک سادات محله که در گوشه ای از مسجد قرار داشت وقبلا به عهده دیگران بود ، به اینجانب واگذار شد وچندین سال عهده دار این امر بودم وطول این مدت توفیق خوبی برایم فراهم شده بود تا کتاب های زیاد وگوناگونی را مطالعه نمایم. البته در آن زمان به کتابخانه در روستاها و محلات خیلی اهمیت داده می شد وافراد خوبی بودند که این کتابخانه ها را اداره می کردند ودر خلال این کار ، فیلم های سازنده ای از مراکز مربوطه می گرفتند ومردم را جهت تماشا در مسجد جمع می کردند واثرات خوبی داشت وچندین بار بنده شاهد این فیلم های خوب وسازنده در مسجد محل ما یعنی سادات محله بودم ومردم هم استقبال می کردند. درآن زمان به کتاب وکتاب خوانی اهمیت داده می شد وبخش زیادی از جوانان واقعا اهل مطالعه بودند. متأسفانه این مسئله اکنون به افول گراییده شده است. کتاب ، هویت فرهنگی یک کشور وملت وجامعه است. کتاب های مفید وسودمند وارزشمند نشانه و سبب سلامت فکری ودینی واعتقادی واخلاقی مردم است. کتاب خوب بهترین همنشین وهم صحبت است.... درآن زمان که مسؤلیت کتابخانه را داشتم یکی از کتاب های مفید وجالب که چندین بار آن را مطالعه کردم ، کتاب شعله فساد بود. با اطلاعاتی که از طریق مطالعه این کتاب پیدا کرده بودم ، خیلی از افرادی را که در معرض آلودگی هایی بودند راهنمایی کردم ونجات پیداکردند. استفاده از رادیو در اوائل انقلاب زمانی که دوم یا سوم راهنمایی بودم (ایام نوجوانی) یک رادیو کوچک از لاهیجان خریدم وهمیشه همراهم بود و ازاین طریق تمام اخبار وسخنرانی هایی که پخش می شد استفاده می کردم ومی توانم بگویم که از مطلع ترین افراد محل و... در سن نوجوانی بودم. هرحادثه ای که آن زمان در کشور رخ می داد از طریق این رادیوی کوچک مطلع می شدم واین در حالی بود که بسیاری از خانواده ها ازجمله خانواده ما تلوزیون ویا رادیو نداشتند. در آن زمان ساعت 1 عصر سخنرانی های بسیار عالی وعالمانه از رادیو پخش می شد وبنده همه آنها را گوش دادم وبهره بردم. یادم هست که سخنرانی های آقای فخر الدین حجازی خیلی با حرارت بود. از سخنرانی شخصیت هایی مانند شهید استاد مطهری وشهید رجایی وشهید بهشتی وآیت الله طالقانی و وشهیددکتر علی شرعتی .... استفاده می کردم........ جهت ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه فرمایید: http://saadat.andishvaran.ir/fa/profile.html پایگاه اندیشوران حوزوی
نقل از همای سعادت
.: Weblog Themes By Pichak :.