سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نام:سید اصغر
نام خانوادگی:سعادت میر قدیم لاهیجانی
نام پدر:سید یوسف

زندگی نامه

به نام خدا    شرح حال کوتاه :

اینجانب سیداصغرسعادت میرقدیم فرزندسیدیوسف دراول اردیبهشت سال 1345 درشهرستان لاهیجان متولدشدم در سال1362جذب مدرسه علمیه لاهیجان شدم وبخشی ازرسائل ومکاسب رادرآنجافراگرفتم ودرسال 1372واردحوزه علمیه قم شدم وسال های متمادی دردروس خارج فقه واصول ونیز دروس اسفار وفصوص ابن عربی وشفای بوعلی سینا ومنظومه مرحوم حاجی سبزواری وتفسیر.....ازمحضربزرگان بهره بردم وازسال 1364 تاکنون یعنی 1393درحدود 24 سال تدریس علوم حوزوی داشته ودارم که در مرکز امور اساتید و... ثبت شده است و 18سال آن مربوط به سطوح عالیه حوزوی است وبیش از 10اثر قلمی در قالب کتاب ومقاله دارم که دستخط است وچاپ نشده است ودر زمینه های فقه واصول وکلام وفلسفه وتفسیرو...سال ها کار کرده ام  -خداوند همه ما را در مسیر اسلام وقرآن واهلبیت علیهم السلام حفظ فرماید-اللهم صل عی محمد وآل محمد

 

{تاسال 93 ، 24 سال سابقه تدریس علوم حوزوی دارم که 18 سال آن در سطوح عالیه حوزوی است و 6سال هم مربوط به پایه های یک تا شش می باشد.و  تاسال 93بیش از 6سال درس تفسیر قرآن کریم دارم وچندسالی هست که درس تفسیر بنده با عضویت در مجمع عالی تفسیر انجام میگیرد.}

******************

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شرح حال مفصّل یک طلبه روستایی

 

اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَد وَ آلِ مُحَمَد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَ اَهلِک اَعدائَهُم اَجمَعِین

گواهی می دهم که معبودی غیر از اَلّله تَبارَکَ وَتَعالی نیست واینکه  حضرت مُحَمَّد بن عبد الله صَلَّی

الّلهُ عَلَیهِ وَآلِهِ  رسول وفرستاده برحق از جانب اوست ونیز شهادت می دهم که حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب عَلَیهِ السَّلام ولیّ وحجت خداست وهریک از امامان معصومین علیهم السلام یکی پس از دیگری تا حضرت حجت بن الحسن العسکری (عجَّلَ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشریف) جانشینان برحق پیامبرند.

با درود وسلام منفصل ومتصل برهمه انبیاء واوصیاء وشهداء وصدّیقین وجمیع بندگان صالح بالأخص برچهارده اختر تابناک آسمان عصمت وطهارت علیهم السلام ومخصوصا بر حضرت ولیعصرامام زمان (عج) وسالارشهیدان حضرت امام حسین ع و بویژه بر نور دیدگان  وپاره تن رسول ص  ،مظلومه شهیده حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراء (سلام الله علیها) دخت نبی مکرّم اسلام که قبر منوّر ومطهرش برمعصومین علیهم السلام وبعضی ازخواص ، هویدا و آشکار است وبر غیر آنها تا روز ظهور حضرت حجت عج  مخفی ومستور خواهد بود. لعنت خدا وفرشتگان وهمه موجودات برکسانی که  فعلا وقولا وقلما وبه هرنحو دیگر بر پیغمبر وآلش بویژه بر یادگار رسول ص واُمُّ الأئمّة النُجَباء حضرت فاطمه سلام الله علیها   ظلم وستم وجفا روا داشتند.

 

تولد

اینجانب سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی در روز اول اردیبهشت سال 1345 هجری شمسی در ایام فصل شکوفه وشکفتن و رویش گل ها وگیاهان  وایام گل وبلبل  وطراوت بهاری  در روستای سادات محله از توابع شهرستان لاهیجان  از شهرهای شرقی استان گیلان  در یک خانواده ریشه دار دینی ومذهبی پا به عرصه گیتی نهادم.  نام پدرم  سید یوسف ونام جدم سید ابراهیم (رحمة الله علیهما) ونام مادرم هاجر رمضانی می باشد  که در قید حیات است وخداوند اورا در پناهش حفظ فرماید. پدرم دارای 6 پسر و3 دختر بوده وبنده چهارمین نفر از فرزندان ذکور می باشم. یکی از برادرانم به نام شهید سید علی سعادت که یک سال از من بزرگتر بوده در تاریخ 19 / 11 /   1360  در سنّ تقریبا هفده سالگی در جبهه غرب کشور در منطقه نوسود -پاوه  از استان کرمانشاه به درجه پُرافتخار شهادت نایل گشت.  فاصله نوسود تا پاوه در حدود 45 کیلومتر است. روحش شاد وراهش ، پُر رهرو باد.

 

شهرلاهیجان

 

لاهیجان ، یکی از زیبا ترین شهرهای ایران، در شرق استان گیلان  واقع شده واز شمال به دریای خزر واز جنوب به کوه های دیلمان وقلّه درفک(درفک نام قله‌ای در استان گیلان و در رشته‌کوه البرز است) وشهرستان رودبار واز مشرق به شهرستان لنگرود واز مغرب به شهرستان های آستانه اشرفیه  وکوچ اصفهان ورشت متصل است.....

لاهیجان دارای لقب پایتخت گردشگری جهان اسلام است،[2]  این شهر در ناحیه کوهپایه‌ای قرار دارد

 

تحصیلات غیر حوزوی

 

دوره تحصیلات ابتدایی تاکلاس چهارم را در دبستان سادات محله لاهیجان وپنجم ابتدایی را در قریه آهندان(که در مقابل و  روبروی سادات محله قرار دارد) گذراندم. مقارن با سال اول راهنمایی بنده ، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران به رهبری  قائد اعظم حضرت امام خمینی ره  رخ داد ونظام فاسد وطاغوتی شاهنشاهی فروپاشید ونابود شد. به جهت بعضی از مشکلاتی که وجود داشت بالأجبار یک سال(سال تحصیلی 58-57) از ادامه تحصیل محروم شدم وبعد از آن به لطف خدا تا سال اول نظری رشته تجربی( سال 62-61) در دبیرستان سهروردی لاهیجان ادامه تحصیل دادم. موفقیت بنده در دوران راهنمایی  در مدرسه شهید مفتح لاهیجان  مرهون زحمات برادرعزیزم شهید سید علی سعادت بود. او با دوچرخه اش هر روز صبح  مرا از روستای سادات محله ،  به مدرسه راهنمایی شهید مفتح ( معروف به مدرسه پیش ساخته  که می گفتند آلمانی ها آن را ساخته بودند)در شهر می رساند.  فاصله منزل ما که در انتهای سادات محله بود تا مدرسه شهید مفتح درحدود چهار یا پنج کیلومتر بود و بعضی اوقات از منزل تا مدرسه شهید مفتح  پیاده تردد می کردم ودر فصل زمستان یخبندان گهگاهی حسابی زمین می خوردم وکتاب ها ودفترهایم که توی پلاستیک بود به اطراف پراکنده می شد.

 

فعالیت های دینی وفرهنگی در سنین نوجوانی وجوانی

 

در اوج طراوت نوجوانی وجوانی  هنگامی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم همه هفته در شب های جمعه در مسجد سادات محله دعای پرفیض کمیل برگزار می کردم ودرشب های چهار شنبه دعای توسل می خواندیم وعده ای از مردم بویژه جوانان وبعضی از خواهران شرکت می نمودند ونیز در سال دوم وسوم راهنمایی وهمچنین اول دبیرستان که بودم برای بعضی از جوانان محل در داخل مسجد ونیز در کنار مزاربرادرم شهید سید علی سعادت( که در اتاقی در جانب ورودی درب مسجد مدفون است وصندوق نذوراتی هم روی قبرش بود) کلاس قرآن برگزار می کردم ویکی از کسانی که در کلاس قرآن بنده می آمد  آقای فرهاد صفری بوده که بعدها به عنوان بسیجی عازم جبهات جنگ تحمیلی عراق علیه  ایران  شد وبه شهادت رسید.

 

جریان های سیاسی  اوائل انقلاب

 

در سال های نخست انقلاب اسلامی تقریبا در همه ایران،محافل بحث وتاخت وتاز جریان های فکری وسیاسی  ، خیلی داغ وپرسر وصدا بوده ودر منطقه گیلان بویژه در لاهیجان وسیاهکل ورشت  در عین حال که عموم مردم ، متدین وپیرو انقلاب وامام خمینی  ره  بودند اما متأسفانه گروه هایی از قبیل مجاهدین خلق(منافقین) ودیگر منحرفین فعالیت داشتند وروش های مختلفی را درسطح وسیع وگسترده برای انحراف مردم بالأخص جوانان بکار می گرفتند. در میدان ها وجاهای پر تردد به طور آشکارا  نشریات انحرافی خود را پخش می کردند. عناصر ضد انقلاب ومجاهدین خلق در محله پُردسَرِ لاهیجان چاپخانه برای نشریات گمراه کننده خود داشتند که توسط انقلابیون به آتش کسیده شد.  به لطف خدا وبا هوشیاری مردم وعناصر فعال بویژه با مجاهدت وفداکاری های سردار رشید گیلان شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی ، ریشه فتنه ها کنده شد ولانه ها وآشیانه های آشوب وانحراف ویران شد. در همین کشمکش ها ودرگیری های سیاسی در شهر لاهیجان افرادی مورد ضرب وجرح واقع شدند از جمله اینکه در پارک ملی لاهیجان برادرعزیزم شهید سید علی سعادت از سوی گروه های منافقین ومنحرفین مورد ضرب وجرح  شدید قرار گرفت به طوری که اگر نیروهای انقلابی ومردم  به کمک ودادش نمی رسیدند در آن زمان  به شهادت می رسید.

 بنده در آن زمان تا حدی آشنای به جریان های سیاسی بودم ودر سال های دوم وسوم راهنمایی ونیز اول دبیرستان در مدرسه از این قبیل بحث ها یعنی بحث های سیاسی و... با دیگران داشتیم وبا عنایات الهی جذب هیچکدام از دسته های منحرفین نشدم بلکه برای تقویت انقلاب ونظام جمهوری اسلامی  ومنویات حضرت امام خمینی ره ، نشریات وپوسترها وعکس هایی از امام از بعضی مراکز آن زمان (مثل سازمان تبلیغات اسلامی ونمایندگی دفتر حزب جمهوری اسلامی و...))دریافت می کردم وپخش می نمودم. ودر روزهای جمعه ،برخی از جوانان محل خود را به سوی نماز جمعه می بردم.   

یادم هست که در اوائل انقلاب یک روزی عده زیادی از مردم از لاهیجان تاسیاهکل راهپیمایی وتظاهرات کردند ودر طول مسیر راهپیمایی( لاهیجان_کوی زمانی_ بوجایه_ سادات محله_ ....سیاهکل)  روی در ودیوار آرم مخصوص مجاهدین می زدند ونیز یادم هست که اینها در اکثر منطقه ها ومیدان های شهر  چادرهایی زده بودند وبرای فریب مردم  اجناسی را به قیمت ارزان ویا رایگان در اختیار مردم قرار می دادند وبعضی از جوانان فریب خورده در همه میدان های شهر مستقر می شدند وبا در دست داشتن نشریه های مجاهدین خلق ومانند آن سعی در گمراه کردن جوانان داشتند که اگر هوشیاری وبیداری عناصر فعال بویژه شهید حاج ابو الحسن کریمی( که توسط منافقین با زمینه سازی بعضی ها به شهادت رسید) نبود شاید منطقه گیلان  ، کردستان دیگری می شد. شهید کریمی  به همراهی نیروهای انقلابی وکمک های مردمی همه گروه های منافقین ومنحرفین رادر استان گیلان بویژه در رشت ولاهیجان وسیاهکل  قلع وقمع کرد وقابل توجه اینکه تنها در شهر لاهیجان  تعداد قابل توجهی از منافقین از زن ومرد وپسر ودختر در اوائل انقلاب اعدام شدند وبرگزاری هرگونه مجالس برای آنها از سوی خانواده هاشان ممنوع بود وجلوگیری می شد. منافقین در آن زمان غائله های زیادی در شهرهای گیلان به ویژه در رشت ولاهیجان و...ایجاد کردند وافراد زیادی را در استان گیلان به شهادت رساندند که در تاریخ سیاسی گیلان ثبت شده است.

 

امر به معروف ونهی از منکر

 

بنده قبل از اینکه طلبه شوم وزمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم با منکرات ومفاسد برخورد می کردم. به اندازه ای که آشنا به اسلام ودستورات آن بودم دوستان ورفقا وآشنایان را راهنمایی می کردم واگر کسی خلافی مرتکب می شد تذکر می دادم. از باب نمونه اگر کسی در ماه رمضان علناً روزه خواری می کرد شدیداً تذکر می دادم واین در حالی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم ولی چون در یک خانواده مذهبی ودینی رشد کرده بودم از سنین قبل از بلوغ به نماز وروزه و... می پرداختم ودعاهای مفاتیح الجنان را زیاد می خواندم واکنون نیز مفاتیح الجنان قدیمی  که مرحوم پدرم از روی آن دعا می خواند در اختیار بنده است . یکی از خاطراتی که در باب امر به معروف ونهی از منکر در خاطرم مانده وجالب است اینکه روبروی منزل ما در سادات محله لاهیجان  زمینن وسیعی بود که افراد از محل های مختلف ودور ونزدیک  حتی از شهر می آمدند ودر آنجا فوتبال و والیبال   بازی می کردند وحتی  مسابقات فوتبال بین محلات (با جام فوتبال) برگزار می شد. کسانی که در آنجا والیبال بازی می کردند  بازی شان همراه با شرط بندی بود واین کار در آن زمان از نظر بنده  که یک نوجوان بودم  قمار محسوب می شد لذا بعد از اینکه چند بار به آنها تذکر دادم وتوجه نکردند، تور بازی آنها را با چاقو پاره پاره کردم!!!

 

علاقه وافر به امور قرآنی ودینی

 

بنده علاقه فراوانی به معارف وامور قرآنی ودینی داشتم وحتی قبل از بلوغ وتکلیف ، به نماز ودعا وسایر برنامه های دینی می پرداختم. در زمانی که سوم راهنمایی ویا اول دبیرستان بودم(یعنی قبل از طلبگی) کتاب سِرُّالبیان فی علم القران از سرهنگ حسن بیگلری را  که یک دوره تجوید استدلالی واز منابع تجویدی است بارها خواندم ودرآموزش وتعلیم قرآن از آن استفاده می نمودم. محیط خانوادگی ما در آن زمان طوری بود که خیلی زود قرآن را خودبخود فرا گرفتم. در یک روز تابستانی که در حیات منزل عمویم  به همراه افراد دیگرمشغول پاک کردن پیله های ابریشم بودیم (که به اصطلاح محلی به آن کچ چِینی می گویند) خبردارشدم که در مدرسه ابتدایی آهندان که روبروی محل مااست یک آقایی از طالقان آمده ( ملّای قرآنی) وقرآن درس می دهد ومن در همان روز پاک کردن پیله را رهاکردم ورفتم در آن کلاس شرکت کردم وجایزه گرفتم وبرگشتم.

 

یادی از مرحوم پدرم

 

 

مرحوم پدرم سید یوسف سعادت  ( مُتَوفّای  26 / 3/  1373 که خود وپدرش جزو نیکان وخوش نامان واز سادات بسیار محترم در منطقه ومحل های اطراف بودند)  قرآن را طبق عادت همیشگیش  با صدای بلند  به شیوه سنّتیِ دلنشین وحزین تلاوت وقرائت می کرد. خوب یادم هست که سوره های یس والرحمن وجمعه را بیشتر قرائت می نمود ودر همه شب های جمعه با صدای بلند سوره جمعه را تلاوت می کرد واین کار سبب شد که بنده واعضاء خانواده جذب قرآن شویم وبه لطف خدا زود قرآن را فراگرفتم وهرجا که اشکال داشتم از پدرم سؤال می کردم. از آن زمانی که قرآن را خوب یاد گرفتم تاکنون که مشغول نگارش می باشم بیش از  صدوپنجاه بار قرآن را ختم کرده ام. مرحوم پدرم اهل تهجّد ونماز شب ودعا ونیایش های نیمه شبی بود.  

 

 

مسؤلیت کتابخانه سادات محله

 

زمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم مسؤلیت کتابخانه کوچک سادات محله که در گوشه ای از مسجد قرار داشت وقبلا به عهده دیگران بود ، به اینجانب واگذار شد وچندین سال عهده دار این امر بودم وطول این مدت توفیق خوبی برایم فراهم شده بود تا کتاب های زیاد وگوناگونی را مطالعه نمایم. البته در آن زمان به کتابخانه در روستاها و محلات خیلی اهمیت داده می شد وافراد خوبی بودند که این کتابخانه ها را اداره می کردند ودر خلال این کار ، فیلم های سازنده ای از مراکز مربوطه می گرفتند ومردم را  جهت تماشا در مسجد جمع می کردند واثرات خوبی داشت وچندین بار بنده شاهد این فیلم های خوب وسازنده در مسجد محل ما یعنی سادات محله بودم ومردم هم استقبال می کردند. درآن زمان به کتاب وکتاب خوانی اهمیت داده می شد وبخش زیادی از جوانان واقعا اهل مطالعه بودند. متأسفانه این مسئله اکنون به افول گراییده شده است. کتاب ، هویت فرهنگی یک کشور وملت وجامعه است. کتاب های مفید وسودمند وارزشمند نشانه و سبب سلامت فکری ودینی واعتقادی واخلاقی مردم است. کتاب خوب بهترین همنشین وهم صحبت است.... درآن زمان که مسؤلیت کتابخانه را داشتم  یکی از کتاب های مفید وجالب  که چندین بار آن را مطالعه کردم ، کتاب شعله فساد بود. با اطلاعاتی که از طریق مطالعه این کتاب پیدا کرده بودم ، خیلی از افرادی را که در معرض آلودگی هایی بودند راهنمایی کردم ونجات پیداکردند.

 

 

استفاده از رادیو

 

در اوائل انقلاب زمانی که دوم یا سوم راهنمایی بودم (ایام نوجوانی) یک رادیو کوچک از لاهیجان خریدم وهمیشه همراهم بود و ازاین طریق تمام اخبار وسخنرانی هایی که پخش می شد استفاده می کردم ومی توانم بگویم که از مطلع ترین افراد محل و...  در سن نوجوانی بودم. هرحادثه ای که آن زمان در کشور رخ می داد از طریق این رادیوی کوچک مطلع می شدم واین در حالی بود که بسیاری از خانواده ها ازجمله خانواده ما  تلوزیون ویا رادیو نداشتند. در آن زمان ساعت 1 عصر سخنرانی های بسیار عالی وعالمانه از رادیو پخش می شد وبنده همه آنها را گوش دادم وبهره بردم. یادم هست که سخنرانی های آقای فخر الدین حجازی خیلی با حرارت بود. از سخنرانی شخصیت هایی مانند شهید استاد مطهری وشهید رجایی وشهید بهشتی وآیت الله طالقانی و وشهیددکتر علی شرعتی .... استفاده می کردم.

 

فعالیت در پایگاه  امام زاده آسید محمدیمنی در لاهیجان

 

در حدود سال 62-61  ویا کمی قبل از آن ،بیش از یک سال در پایگاه مقاومت بسیج درامام زاده  آسید محمد یمنی لاهیجان مشغول کارهای فرهنگی وتعلیم قرآن واحکام و...بودم ودر آن زمان مسؤلیت پایگاه به عهده جناب آقای حسین پور بود(که اکنون احتمالا کارمند بانک می باشد) وایشان معاونی به نام آقای شاهپوری داشت که کمی هیکلی بود. این دو غالبا همه جا باهم بودند . آقای حسین پور با موتورهوندایی که در اختیار داشت بیشتر اوقات با آقای شاهپوری برای امورات پایگاه ومانند آن به این طرف وآن طرف می رفتند وچند نفر از بچه های آهندانی نیز در این پایگاه بودند . یکی از آنها به نام ....ذوقی یا علی نیا  بوده که بعد ها در جبهه به شهادت رسید. دریک قسمت از پایگاه آسید محمد ، خواهران بسیجی مشغول فعالیت بودند.  در این پایگاه با اسلحه هایی مانند کُلت و کلاش و ژ 3 آشنا شدم وطریقه باز وبسته کردن آنها را یاد گرفته بودم .

چند مدتی که در آنجا بودم  گروهی از برادران به صورت اردویی از شهر ساری مازندران به شهر لاهیجان وپایگاه آسید محمد  آمده بودند وچند شبانه روزی در پایگاه استقرار داشتند. بنده در جمع این عزیزان می رفتم وبرای آنها صحبت های دینی می کردم  وحتی یک شب به اتفاق بعضی از آنها ونیز تعدادی از بچه های پایگاه به طور دسته جمعی( هریک به صورت فرادی وجداگانه) نماز شب برپاکردیم ویکی از آنها در قنوت نماز شب (نماز وتر) هر دودست خود را  کاملاً نزدیک صورت خود گرفته بود وبه هنگام خواندن 300 بار اَلعَفو ، یکباره به زمین افتاد وما مراسم نماز را زود تمام کردیم وگفتیم چه شده؟!! گفت  سرم گیج رفت وافتادم . سرگیجی و افتادنش به خاطر آن بود که دستهایش را خیلی نزدیک صورت گرفته بود.  به هر صورت به خیر گذشته بود. قابل تذکر ویادآوری است که در نماز شب (در یک رکعت آخر که به آن نماز وتر گویند)  به هنگام گفتن 300 مرتبه اَلعَفو  و 70 مرتبه ذکر استغفرالله واتوب الیه  و... دست چپ را برابر صورت با فاصله مناسبی می گیریم وبا دست راست که برابر ران پا پایین انداخته شده  ذکرها را با انگشتان دست ویا تسبیح می شماریم.

 

اهمیت وارزش خواب متعادل

 

در پایگاه مقاومت آسید محمد لاهیجان یک شب  پسر عمه ام نگهبان شب بود ومن هم در آن شب  در کیوسک نگهبانی همراهش بودم تا خسته نشود. از سر شب تا صبح بیدار ماندیم وقتی که صبح شد هردوی ما  از بی خوابی که کشیده بودیم دیگر قدرت باز کردن چشم را نداشتیم ولحظه به لحظه چشمانمان به خواب می رفت. آن موقع بود که من اهمیت وارزش خواب را فهمیده بودم که خوابیدن به اندازه لازم ومتعادل یک نعمت الهی است وبیش از حد هم خوابیدن، سبب نقمت وحسرت است.در باره خواب از جهات مختلف ، روایاتی وارد شده است. در روایتی آمده است که خواب بر شش قسم است قال رسول الله صل الله علیه و اله :

«النوم علی سبعه أوجه : نوم الغفلة فهو الذی فی مجلس الذکر و نوم الشقاوة فهو الذی وقت الصبح ، و نوم العقوبة فهو النوم الذی وقت الصلاة، و نوم اللعنة و هو الذی بعد صلوة الفجر ، و نوم الراحةفهو النوم الذی عند استواء النهار ، و نوم الرخصة فهو نوم بعد العِشاء و نوم الحسرة فهو النوم لیلة الجُمُعَة»

رسول خدا صل الله علیه و اله:

خواب هفت نوع است:

1. خواب غفلت :خوابی است که در مجلس پند رخ می دهد.

2. خواب شقاوت :خوابی است که هنگام صبح رخ می دهد.

3. خواب عقوبت :خوابی است که هنگام نماز باشد.

4. خواب لعنت :خوابی است که بعد از نماز صبح باشد.

5. خواب راحت :خوابی (قیلوله) است که هنگام ظهر باشد.

6. خواب رخصت :خوابی است که بعد از شام باشد.

7. خواب حسرت :خوابی است که در شب جمعه باشد.

 زبدة الأحادیث ج2 ص158 و   اَلمواعظ العددیه ، ص246

قال رسول الله صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله :

إذا قالَ الْعَبدُ عِندَ مَنامِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ یَقولُ اللّه‏ُ: مَلائِکَتى! اُکتُبُوا بِالْحَسَناتِ نَفسَهُ إلَى الصَّباحِ؛

هر گاه بنده‏ اى هنگام خوابش، بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم بگوید، خداوند به فرشتگان میگوید: به تعداد نفس‏هایش تا صبح برایش حسنه بنویسید.

جامع الأخبار، ص 42

قال الصادق علیه السلام

اَلنَّومُ راحَةٌ لِلْجَسَدِ وَ النُّطْقُ راحَةٌ لِلرُّوحِ وَ السُّکوتُ راحَةٌ لِلْعَقْلِ؛

خواب مایه آسایش جسم، سخن مایه آسایش جان و سکوت مایه آسایش عقل است.

من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 402، ح5865

 

همانطورکه گفته شد گاهی خواب یک نعمت است وگاهی هم سبب حسرت ونقمت وبدبختی است.    شاعر می گوید:

 تنبلی آرد به چشمان تو خواب    می شود آینده ات یکسر خراب.

 

 

مسافرتی به شهر ساری

 

 

 

 

 

..............................................                            .........................................

.........................................                  .....................................ادامه دارد..................

.
**کلیک کنید:(مطالب مفید)

http://saadat.andishvaran.ir/fa/ScholarMainpage.html






تاریخ : دوشنبه 94/3/18 | 9:44 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی