***نسیم معرفت***
یُوحنّای دَیلَمِی کیست؟
وی ازبزرگان نامی دنیاوافتخارات منطقه دیلمان است ونام پدرش اسیدای دیلمی که احتمالا ازمتدینین به دین نصاری بوده ودرحدود600 سال قبل ازاسلام می زیسته است.یوحنای دیلمی ازشاگردان عیسی بن مریم(علیه السلام) وازحواریون آن حضرت بوده وکسی است که یکی ازاناجیل نصاری به اومنسوب است.واوکسی است که ذکرپیامبرخاتم محمدمصطفی(صلی الله علیه وآله وسلّم) واهل بیتش (علیهم السلام) نزد وی بوده وامت عیسی رابشارت به آمدن خاتم الانبیاء(صلی الله علیه وآله وسلّم)می داده است.محبوب ترین مردم نزد حضرت عیسی(علیه السلام)بودوامام هشتم(علیه السلام)ازوی درآن مناظره ای که با جاثلیق نصرانیدرمجلس مامون عباسی داشتند تعبیربه (عدل مقدم) می کند یعنی عادلی که نزدیکترین مردم به عیسی(علیه السلام)بوده است.این روایت درکتاب عیون اخبارالرضا(علیه السلام)ذکرشده است وماعین عبارت آن راذکرمی کنیم"ص319پاراگراف 3-تاص321پاراگراف اول.کتاب پیشینه تاریخی وفرهنگی لاهیجان وبزرگان آن"
ترجمه روایت این است:درمجلسی که عده ای ازنصاری نشسته بودندومامون عباسی نیزحضورداشت وقتی امام رضا(علیه السلام) واردمجلس شدند:مامون عباسی روکردبه جاثلیق که یکی ازعلماء نصاری بودوگفت:ای جاثلیق این شخصی که واردشده است پسرعموی من علی بن موسی بن جعفر(علیهم السلام) است واوازفرزندان حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) دخترپیامبرماوفرزند علی بن ابیطالب(علیهمالسلام) است که درودخدا برآنها باد.پس من دوست دارم که تو بااواحتجاج نمائی وازطریق انصاف خارج نشوی.جاثلیق گفت:ای مامون من چگونه باکسی محاجّه کنم که برمن دلیل ازکتابش می آورد درحالی که من منکرآنم وازپیغمبری می گوید که من به اونگرویده ام.حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:ای نصرانی ازانجیل برای تو دلیل وحجت بیاورم آیااقرار می کنی؟جاثلیق گفت:آیامن می توانم چیزی راکه انجیل درباره اوگواه باشدردکنم؟بلی قسم به خدا اقرار نمایم اگرچه برضرر من باشد.
حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:ازهرچه می خواهی سوال کن وجواب شنو،جاثلیق پرسید:درباب نبوت عیسی وکتاب او چه می گوئیدآیااین دو را انکارمی کنید.حضرت رضا(علیه السلام)فرمودند:من به پیامبری عیسی وکتاب اواعتراف دارم وهم برآنچه امت خودرابدان بشارت داده است وحواریون به آن اقرار نموده اند معترفم ولیکن پیامبری ونبوت عیسائی راکه اقرار به پیامبری حضرت محمد(ص) وکتاب اوننموده وامت خودرابدان مژده نداده است قبول ندارم.
جاثلیق گفت:آیا نه چنین است که دعوا وحکم به دوشاهدعادل تمام شود؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:بله،جاثلیق گفت: پس دوشاهد عادل که اهل ملت(ودین) خودت نباشند برنبوت حضرت محمد(ص)اقامه نما وآن دونفرازکسانی باشند که ازملت (و آیین)نصاری باشند وقولشان پذیرفته وقابل قبول برای ماباشد وتو هم ازما مانند آن رابخواه.
حضرت رضا(علیه السلام)فرمودند:ای نصرانی الان ازطریق انصاف درآمدی آیا (عدل مقدم) که درزمان خودعیسی(علیه السلام)بودازمن نمی پذیری.جاثلیق پرسید:این عدل مقدم کیست نامش رابرای من بگو.حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:چه می گویی دربارهیوحنای دیلمی،جاثلیق گفت:به به چه خوب کسی رانام بردی پیرومسیح ودوست دارترین مردم نسبت به مسیح بود.حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:تراقسم به خدا آیادرانجیل آمده که یوحناگفت مسیح مرابدین حضرت محمدعربی(صلی الله علیه وآله وسلّم) خبرداده است،وبشارت داده است که بعدازاو( بعد از عیسی ع) پیامبر است ومن نیزحواریون راباین خبربشارت دادم وآنها به اوایمان آوردند؟
جاثلیق گفت:یوحنا این خبرراازمسیح یادنموده وبه نبوت مردی وبه اهل بیتش ووصی اومژده داده است ولی مشخص ننموده است که اودرچه زمانی خواهدبودونام اورانبرده تامااورابشناسیم.حضرت رضا(علیه السلام)فرمودند:اگرماکسی رابیاوریم که انجیل بداند ونام حضرت محمد(ص)رابرای توبخواندواهل بیت وامت اورایادکندآیابدان ایمان می آوری.
جاثلیق گفت:بلی این گفتارصحیح ودرست واستواراست.حضرت رضا(علیه السلام)به نسطاس رومی که درمجلس حاضربودفرمودند:آیاتوسِفرسوم انجیل راچگونه ازبرداری؟ اوگفت:حفظ ندارم.حضرت رضا(علیه السلام)روبه راس جالوت نمودندوفرمودند:آیا توانجیل رانمی توانی قرائت کنی؟جواب دادبلی،قسم به جانم می توانم.حضرت فرمودند:پس سِفرسوم انجیل راازمن گوش گیر.پس اگردرآن ذکرحضرت محمد(ص) واهل بیت وامت اوهست برای من گواهی دهید.آنگاه حضرت رضا(علیه السلام)شروع به خواندن سِفرسوم انجیل نموده تابنام حضرت محمد(ص)رسیددرآنجا توقف نموده وفرمودند:ای نصرانی( ای جاثلیق) به حق مسیح ومادرش آیا تو میدانی که من به انجیل داناترم؟ چه می گوئی آیا این کلام عیسی بن مریم هست یانه؟،اگربگوئی این کلام ازانجیل نیست دروغ به انجیل بسته ای وتکذیب موسی وعیسی(علیه السلام) رانموده ای واگراین راانکارکنی قتل توواجب است چون تو به خداوپیامبروکتابت کافرشده ای.
جاثلیق گفت:من انکارنمی کنم بدانچه درانجیل آمده است ومن بدان اقرار دارم.حضرت رضا(علیه السلام)فرمودند:شاهدبراقراراین فردباشید.
آنگاه حضرت رضا(علیه السلام)رو کردندبه جاثلیق و فرمودند:حال هرچه می خواهی سوال کن.
جاثلیق پرسید:حواریون حضرت عیسی چندنفربودند وعالمان به انجیل چندنفربودند.
حضرت رضا فرمودند:ازآشنای به این مسائل سوال نموده ای،اماحواریون 12نفرمردبودندوداناترین وبرترین آنها لوقا بودواما علماءنصاری سه مردبودند:
1-یوحنّا الاکبر که درمحله اج یاباج مدفون است
2-یوحنا بقرقیسیا
3- یوحنای دیلمی که در زجار مکان داشته است ونزداو ذکرپیامبر خاتم(ص)واهل بیتش بودوامت حضرت عیسی وبنی اسرائیل رابه آمدن حضرت محمد(ص)بشارت داد.
http://milayjon.blogfa.com/
**************************************************************
*** یُوحَنّای دَیلَمِی کیست؟ + نسیم معرفت
** سیمان دیلمان از رؤیای شیرینِ اشتغال تا مصائب برای مردم و صاحبان!+حمید خوش سیرت لاهیجی
** برنج شمــال ( نوشته ای از حمید خوش سیرت لاهیجی درد دل همه برنج کاران)
** سیمان دیلمان ازرؤیای شیرین اشتغال تامصائب...+نسیم معرفت
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت***
** سیمان دیلمان از رؤیای شیرینِ اشتغال تا مصائب برای مردم و صاحبان!+حمید خوش سیرت لاهیجی
به قلم: حمید خوش سیرت لاهیجی
درسیاهکل/حمید خوش سیرت:
روند شکل گیری کارخانه سیمان گیلان سبز دیلمان:
مردم دیلمان در سال های منتهی به 1381 باخبری مبنی بر احداث کارخانه سیمان دیلمان در منطقه خود رو به رو شدند که در آغاز با وعده هایی همچون “ایجاد اشتغال زیاد برای بومیان و جوانان دیلمان و سیاهکل”! و رشد و شکوفایی بخش دیلمان و تاثیرگذاری این صنعت بر شهرهای همجوارش چون سیاهکل و لاهیجان و بالطبع املش و رودسر و گاهی نیز این شعار پررنگ تر شد که صنعت سیمان بر همه استان گیلان تاثیرگذار است.
اساسا روند شکل گیری کارخانه سیمان دیلمان به این صورت بود که هولدینگ سیمان تهران برای برون رفت از مشکلات بوجود آمده از کارخانه سیمان در لوشان که یکی از کارخانجات زیرنظر این هولدینگ بود به دنبال کوچ و جابه جایی از لوشان بودند و گرچه این رفتن برای آنها سخت بود ولی تبعات اجتماعی و اعتراضات مردم لوشان راهی برای این صنعت نگذاشته بود. چراکه زندگی مردم شهر لوشان تحت تاثیر قرار گرفته بود. آنها در ابتدا بر سر دوراهیی بودند ولی بعدها براساس تحقیقات گسترده متوجه منابع غنی سیمان در دیلمان و خاصه در مناطق مورد توجه روستایی از جمله گولک و غیره قرار گرفتند. در ابتدای تحقیق و طرح مطالعاتی یکی از نکاتی که بسیار مورد توجه آنان بود معدنی بود که به گفته یکی از مدیران سیاسی وقت در آن زمان این معدن قابلیت سرمایه گذاری تا 100 سال را دارد که این نکته برای سرمایه گذاران قابل توجه بود. ولی آنان با مشکلات اساسی و ساختاری رو به رو شدند که در آغاز فاز مطالعاتی متوجه شدند که راهی بس سخت و طولانی و پهزینه برای آنان در پیش است.
ورود دولتی ها در ماجرا
پس از طرح ایجاد کارخانه سیمان در دیلمان در زمان تصدی استانداری سلطانی فر در دولت دوم خاتمی وی که در صدد بود در زمینه های گردشگری و صنعت برای گیلان اقدامات اساسی کند در این پروژه ورود جدی انجام داد و به فرماندار وقت و بخشدار و مدیرکل صنایع وقت دستور داد تا هرگونه کمکی که هست برای کمک به راه اندازی این مجموعه انجام دهند. یکی از مدیران سیاسی وقت در آن زمان می گفت که استاندار گفته است تا هر کاری دارید به کنار بگذارید و همه وقتتان را برای کمک به این مجموعه به کار بندید.
حمایت های نماینده مجلس هفتم
اما این پایان ماجرای راه اندازی کارخانه سیمان نبود، چراکه نماینده وقت مجلس در مصاحبه و نطق و تذکر خود در مجلس و در همه مجامع شهرستان های سیاهکل و دیلمان و لاهیجان از راه اندازی کارخانه سیمان به عنوان نقطه قوت در کارنامه خود یاد می کرد و عدم راه اندازی این صنعت را برای خود شکست قلمداد می کرد و از همه توان خود برای حل مشکلات ایجاد سیمان در این منطقه بهره برد. در تبلیغات انتخاباتی خود نیز ایجاد این کارخانه را جزء کارنامه خود قلمداد نمود و برای توجیه این پروژه چند نکته مهم را در همه محافل مطرح می کرد که در صورت راه اندازی این مجموعه چند اتفاق اساسی و مهم در زندگی مردم بخش دیلمان و پیرکوه، سیاهکل، لاهیجان و بعدتر املش و حتی گیلان انجام خواهد پذیرفت از جمله،
تعریض و اتوبان راه دسترسی سیاهکل به دیلمان
روشنایی معابر از سیاهکل به دیلمان و پیرکوه
تعریض و احداث راه دسترسی به کلیشم و قزوین
تعریض و احداث راه دسترسی به رستم آباد رودبار
حل مشکل اشتغال و بیکاری جوانان تحصیلکرده دیلمان و پیرکوه و بلکه سیاهکل و لاهیجان
در دوره مجلس هفتم با همه این حمایت ها و شعارها سرانجام مدیران هولدینگ سیمان تهران متقاعد شدند که عملیات اجرایی این کارخانه را شروع کنند و این کار با توجه به مشکلات فراوان در حوزه راه و زیرساخت هایی که وجود نداشت طولانی گشت تا موعد انتخابات مجلس هشتم شد که موج انتقادات از نماینده وقت توسط کاندیداها و بویژه کاندیدای بومی دیلمان صورت گرفت که مردم دیلمان و پیرکوه با راه اندازی این کارخانه همه زندگی آنان تحت شعاع تخریب های بیش از اندازه زیست محیطی گردیده و راه دسترسی فعلی این منطقه هم نابود می گردد و جوانی هم از این منطقه در آنجا مشغول به کار نمی گردد! روند انتقادات از احداث کارخانه سیمان تا بدانجا پیش رفت که نماینده وقت هم در همه محافل انتخاباتی از این کار دفاع سخت می کرد و سرانجام در انتخابات پس از رد صلاحیت نماینده وقت، این “یوسف قاسمی گولک” بود که توانست به عنوان نماینده دوره هشتم از حوزه لاهیجان وسیاهکل انتخاب شود.
روند ادامه کار احداث کارخانه سیمان دیلمان در این دوره شتاب بیشتری گرفت و برای افتتاح به زمان و دوره نمایندگی یوسف قاسمی نرسید تا سرانجام در دولت دوم احمدی نژاد یکی از پروژه های مورد انتقاد مردم، توسط معاون اول دولت و محمد رضا رحیمی افتتاح شد که نماینده دوره نهم از آن به عنوان یکی از کارهای اساسی که توسط خود وی شروع و به سرانجام و افتتاح توسط معاون اول دولت را به عنوان نقطه عطف موضوع مطرح کرد.
شروع گلایه ها و انتقادات مردم دیلمان
روند احداث و افتتاح همه ماجرا نبود چراکه انتقادات از این صنعت روز به روز بیشتر و بیشتر می شد تا جاییکه نماینده دوره نهم مورد بیشترین انتقادات و درخواست ها بود تا تنها راه دسترسی منطقه را که سالها از آن استفاده می شد درست شود. چراکه ماشین های سنگین کارخانه سیمان همه راه های منطقه را تخریب کرده بودند و گرچه آنها مقصر نبودند چراکه راهی جز این برای آنها متصور نبود ولی تخریب این راه بیشترین آسیب را به مردم منطقه بعد از انقلاب وارد کرد و هیچگونه اقدامی هم جهت حل مشکل نشد و اگر هم در قسمتی از راه مرمتی صورت می گرفت بازهم تخریب می شد.
آغاز انتخابات مجلس دهم
در هنگامه انتخابات مجلس و شروع تبلیغات ازچند ماه قبل از انتخابات این موج انتقادات مردم منطقه دیلمان از نماینده وقت مجلس نهم که مدعی بود یوسف قاسمی در بهترین دوره پول ودرآمد احمدی نژاد میتوانست همه مشکلات وزیرساخت های منطقه را درست کند و نکرد!و من میتوانم با ارتباطات خود در دولت دهم !و بعدتر دولت یازدهم !همه مشکلات را حل کنم !و چون هیچکدام از قول ها وعده ها به سرانجام نرسیده بود این بار مردم منطقه دیلمان دیگر هیچکدام از قول وفعل ها را قبول نکرده وخواستار تجدیدنظر درانتخاب خود شده بودند.
انتقادات گردشگران و دیلمانی های مقیم شرق گیلان و قزوین و تهران
موج نارضایتی ها نه تنها شامل ساکنان منطقه بلکه همه دیلمانی های مقیم مناطق شهرهای جلگه ای شرق گیلان و قزوین تهران را هم شامل شد که برای دیدار با اقوام خود نمی توانستند به منطقه سفر کنند و در صورت سفر با هزینه های خرابی ماشین های خود مواجه می شدند. گردشگران هم وقتی طی سفرهای خود با این حجم خرابی های راه دسترسی مواجه شدند دیگر همانند سابق به این منطقه زیبای گرشگری سفر نمی کردند و مکان های گردشگری خود را تغییر می دادند.
آغاز راه جدید کارخانه سیمان به اسپیلی
ولی بافشارهای مردم احداث راه جدیدی پیشنهاد شد که قرار شد این راه توسط یکی از شرکتهای زیرمجموعه ایمیدرو(سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران) که از سازمان های زیرمجموعه وزارت صنعت، معدن و تجارت است انجام گردد که در این راه با مشکل کمبود و عدم تخصیص و مشکلاتی با محیط زیست، منابع طبیعی، میراث فرهنگی و معارضین محلی روبه رو شد. در پیگیریهایی که نماینده دوره دهم لاهیجان و سیاهکل جهت حل مشکل این راه احداثی در محل شرکت احداث صنعت داشتند مدیران مجموعه در گزارش های خود تاکید کردند که بدون پول و اعتبار کار شده و پیمانکار با مشکلات صدرالاشاره روبه رو هستند.
کارخانه و راهی که منجر به تغییر نماینده مجلس شد!
هنگامه انتخابات مجلس که شد یکی از خواسته های اکثر مردم منطقه درست شدن راه دسترسی و بیکاری جوانان بود که از همه کاندیداها این انتظار را داشتند. “علی محرر” یکی از کاندیداهای دوره دهم در سخنرانی های خود در محلات دیلمان دائما می گفت که مردم از این راه خراب خسته شده اند و کارخانه سیمان نمی خواهند و به جای این صنعت که مردم را گرفتار و هیچ مشکلی را هم حل نکرده است باید به کشاورزی منطقه رسید.
وی که زمانی رئیس سازمان چای کل کشور بود و خود اصالتی دیلمانی داشت تاکید می کرد که دیلمان مرکز گیاهان دارویی است و باید این کار در دیلمان تقویت و حمایت شود نه اینکه صنعتی آورده شود که همه زندگی مردم منطقه را تحت تاثیر قرار بدهد آن هم به صورت منفی! این سخنرانی ها ادامه داشت تا اینکه ذبیح نیکفر که در این دوره با برنامه ای منسجم تر وارد عرصه انتخابات شده بود، هم در سخنرانی های خود تاکید کرد اگر شما و ما نمی توانیم مشکلی از مشکلات مردم حل کنیم لااقل بر مشکلات مردم نیفزایید!
و این انتقادات و نارضایتی ها سرانجام منجر به تغییر در انتخابات شد که ذبیح نیکفر توانست با 47000 رای و اختلاف فاحش 17000 رای نسبت به نماینده وقت پیروز انتخابات شود.
ضررها و هزینه های وارد شده بر مردم منطقه
شاید کمتر کسی از گردشگران و مدیران و مردم منطقه باشد که با صحنه های دلخراش تصادفات ماشین های سنگین با مردم و گردشگران روبه رو نشده باشد. راهی که قرار بود تبدیل به اتوبان و یا تعریض شود امروزه باعث شده است که شهرستان سیاهکل شاهد تصادفات متعدد در این راه باشد. ماشین های سنگینی که برای کار می آیند و به مقصد نمی رسند. راهی که در آن امنیتی وجود ندارد و هیچکس حاضر نیست در این راه تردد کند و موجب نارضایتی اکثریت گردشگران و مردم منطقه شده است.
باید سوال کرد چه کسی پاسخگوی این مصائب و مشکلاتی که برای مردم منطقه وارد شده است می باشد؟ چرا کسی پاسخگو نیست؟
پیگیری مشکلات و انتقادات
اما ذبیح نیکفر بعد از شروع به کار در مجلس دهم به طور مرتب پیگیر راه دسترسی جدید کارخانه سیمان “از گولک تا اسپیلی” بوده است. در این جلسات که با وزیر صنعت و مدیرعامل ایمیدرو و معاون وزیر نیز در چندین نوبت برگزار شده است همه بر حل مشکل مردم دیلمان اذعان داشته ولی در فحوای سخنان خود از احداث این مجموعه در آن منطقه گردشگری و کشاورزی به شدت انتقاد می کنند.
در یکی از جلسات یکی از مدیران ارشد سیمان کشور می گفت که ما از اول با احداث این مجموعه مخالف بودیم ولی با دستور وزیر دولت احمدی نژاد، که گفت از طرف نماینده وقت تحت فشار هستم و این کار باید انجام شود ماهم به ناچار کار را ادامه دادیم و اکنون با بدهی و زیان انباشته در سال 95 و سرمایه گذاری بیش از 280 میلیارد داشته ایم که هیچگونه برگشت سرمایه هم نداشته و بلکه موجب ضرردهی و در نهایت تعطیلی این کارخانه خواهد شد.
در جلسات متعدد با مدیران هولدینگ کارخانه سیمان تهران چند نکته مهم گفته شد که باید به اطلاع مردم هم برسد تا به عمق این فاجعه بیشتر پی برده شود.
سیمان دیلمان یکی از مرغوب ترین سیمان های منطقه میب اشد. هزینه تمام شده تولید برای سیمان سبز دیلمان تا بدانجا است که قدرت رقابت با هیچ سیمانی را ندارند. برای حمل و نقل بیشترین هزینه پرداخت می شود به طوریکه به قزوین نمی توانند سیمان بفرستند چراکه اولا راه دسترسی وجود ندارد و در ثانی با قیمت سیمان آبیک قزوین قدرت رقابت با توجه به هزینه های تمام شده وجود ندارد.
یکی از مشکلات اساسی دیگر این است که با توجه به هزینه های بالای حمل و نقل به شرق و غرب گیلان در این مناطق هم دارای مشکل هستند. در مازندران هم سیمان نکا و غیره هستند.
و سرانجام با توجه به درست نشدن راه دسترسی این صنعت که با تصمیمات عجولانه و بدون داشتن زیرساختهای مناسب و عدم در نظر گرفتن استعدادهای منطقه تاریخی طبیعی و گردشگری و کشاورزی منطقه دیلمان که استعداد رشد در زمینه های گردشگری و کشاورزی را داشته و دارد، صنعتی با هزینه ای بالغ بر 300 میلیارد آورده شده است که برای هولدینگ سیمان تهران، نه تنها سودی نداشته، بلکه برای مردم نیز مصائبی بس فراوان داشته است.
همه رایزنی ها و فشارهای سیاسی که به دولت های مختلف برای ایجاد این صنعت آورده شده بود با کمی فکر و تحقیق و گوش کردن به نظرات متخصصین شاید این فشارها به سمت مثبتی روانه می شد تا گردشگری و کشاورزی منطقه رشد داشته باشد. منطقه ای که بیشترین محصولات کشاورزی و حتی عسل، فندق، گردو و غیره در استان قزوین پیش فروش می شود و در مسیر خاکی تا قزوین حمل و نقل می شود می توانست این سرمایه گذاری ها در این عرصه ها شود. کارخانه ای که به گفته یکی از مدیران ارشد صنعت سیمان راهی جز نفس زدن های پایانی و سرانجامی جز تعطیلی ندارد و در این میان آنچه که به مردم این مناطق رسیده است چیزی جز ضرر نمی باشد.
انتظار مردم از دولت
باید فکری کرد و راهی اندیشید و تصمیمات و فشارهای سیاسی جای خود را به تعقل و تدبیر بدهد. انتظاری که مردم منطقه دیلمان و سیاهکل از دولت تدبیر در این دوره دارند شاید همین باشد تا تدبیری برای حل این مشکل به جامانده از دولت های قبل شود.
تدبیری که گرچه نمی تواند ضررهای به جامانده از قبل را جبران کند ولی امیدی به مردم بدهد تا کمی از مصائب آنان کم شود و این منطقه دوباره به جایگاه واقعی خود برسد و مشکلات مردم هم رفع شود. در این راه استاندار، نماینده و مدیران صنعت گیلان می توانند با کمک وزیر صنعت، مدیرعامل ایمیدرو و مدیرعامل بنیاد مستضعفان که این کارخانه از ریرمجموعه های هولدینگ سیمان تهران است این مشکل را حل کنند.
http://www.darsiahkal.ir/88379/%d8%b3%db%8c%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%af%db%8c%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%9b-%d8%a7%d8%b2-%d8%b1%d9%88%db%8c%d8%a7%db%8c-%d8%b4%db%8c%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%a7%d8%b4%d8%aa%d8%ba%d8%a7%d9%84-%d8%aa%d8%a7/
*****************************************
** نمایندگان لاهیجان و سیاهکل در مجلس شورای اسلامی (در اَدوار مختلف)
- ارسلان فلاح حجت انصاری (دوره 1)
- کامل خیرخواه گیلده (دوره 2 و 3و 5)
- بهرامیعقوبی بیجاربنه (دوره 4)
- یوسف قاسمی گولک (دوره 8)
- ابوذرندیمی (دوره 6 و 7 و 9)
- ذبیحنیکفر لیالستانی (دوره 10)
*************************************************
** برنج شمــال ( نوشته ای از حمید خوش سیرت لاهیجی درد دل همه برنج کاران)
** سیمان دیلمان ازرؤیای شیرین اشتغال تامصائب...+نسیم معرفت
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت***
** خاطره جالب مادر شهید آیت الله بهشتی - تبیان
مرحومه معصومه بیگم خاتون آبادی مادر شهید بهشتی بودند. ایشان یکی از خاطرات جالب خود را در مورد فرزنش محمد حسینی بهشتی این گونه تعریف می کند:
پدرم چون اولاد پسر نداشتند و من هم درس خوانده بودم، میگفتند که حوزه درس مرحوم بحرالعلوم را یک دختر اداره میکرد. من هم میخواهم که این دختر در خانه باشد و به جای پسر پیش دستم، برایم بنویسد و برایم بخواند.
بعداً پدرم خوابی دیده بودند که از منزل آقای بهشتی از من خواستگاری میکنند و از من اولادی به وجود میآید که عامالمنفعه میشود. در خواب به پدرم گفته بودند که عمرت آنقدرها کفاف نمیکند و پدرم در خواب به مادرم گفته بودند که از جانب خدا بنا شده است این دخترمان را شوهر بدهیم. به هر حال من شوهر کردم. پدرم منتظر بود که پسرم به دنیا بیاید. وقتی به دنیا آمد و یک ساله شد، پدرم از دنیا رفت.
پس از فوت پدرم شبی او را خواب دیدم که میگفت وقتی میخواستم از دنیا بروم، چهارده معصوم دور تختم بودند تا روح را از بدنم برانند. چهارده معصوم روح مرا گرفتند و پیش پیغمبر بردند و من گفتم که ما چه کار کنیم که پیش آنها از ما شفاعت بشود، گفتند این «آقای محمد» را خیلی محافظت کنید. این باقیات صالحات است. خیلی سفارش از این قبیل به من کرد.
... آن اندازهای که توانستم مواظبت کردم تا درسش را بخواند. قرآن را به بچهام یاد دادم. وقتی او را به مدرسه بردند، استعدادش را برای کلاس ششم تشخیص دادند.
خودم خیلی توجه به این بچه کردم. از اول که این بچه بهوجود آمد، قرآن زیاد میخواندم، بعد از وضع حمل هم قرآن میخواندم و هنگام شیر دادن طفل هم قرآن میخواندم.
همینطور که من میخواندم، بچه شیر میخورد. آن وقت این بچه خیلی علاقهمند شده بود به صوت قرآن. تا زمانی که پستان در دهان بچه بود، من قرآن میخواندم، وقتی پستانم از داخل دهانش بیرون میآمد و قرآن را نمیخواندم، بچه ناراحت میشد و با سرش اشاره میکرد که بخوان، یعنی به این اندازه علاقمند شده بود به قرآن. وقتی که بزرگتر شد، حواسم را برای مواظبت از او جمع کردم.
... تا 17 سالگی پهلوی من بود. بعد از اینکه به مدرسه رفت و هفت کلاس درس خواند، به طلبگی پرداخت و رفت بازار توی مدرسه بازار درس عربی را خواند و بعد که 17سالش شد، آمد و گفت، «مادر اجازه بدهید که من بروم قم. چون اینجا استادی برای من نیست.» رفت قم پای درس آقای طباطبایی و آقای خمینی (که آن موقع معروف بودند به حاج آقا روحالله) و بعداً نامه نوشت که من دارم درس میخوانم، پدرش وقتی رفت به قم برگشت و گفت، «بچه ما پیش آقای خیلی خوبی است.»
... آن وقتی که میخواست ازدواج کند، گفت،«شما هر دختری را پسندیدی، من همان دختر را میگیرم. من نمیروم دختر نامحرم را ببینم.» چنین اخلاقی داشت. وقتی که میرفت مسجد سخنرانی کند، دستور داده بود که یک پرده بلند بگذارند که زنها به او نگاه نکنند و او هم چشمش به زنها نیفتد.
اینطور مردی بود و وقتی هم میخواستیم برایش زن بگیریم، میگفت شما دیدید کافی است و من میپسندم. .... خیلی صفات خوب و اخلاق عالی داشت. مثلاً بچه که بود بچههای همقدش، بچههای خاله و عمهاش که همقدش بودند، میگفتند بیا بازی کنیم، ولی او نمیرفت و بیشتر به قرآن و احادیث علاقه داشت و میگفت که قرآن و علم را به من یاد بدهید. حواسش اصلاً به بازی نبود. بچهای نبود که به فکر بازی باشد.
او دُرّ گرانبهایی بود که به راه خدا نثار شد.
مرامش این بود که هفتهای یک بار به من تلفن بزند یا صبح یا ظهر و من از دخترم میپرسیدم، «مادرجان! چرا داداشت تلفن نمیزند؟» میگفت، «رفتهاند استراحت و مسافرتند.» میگفتم، «حتماً به دستور آقای خمینی به جایی رفته که تلفن نمیزند.» روز عید رفته بودم وضو بگیرم و نماز و قرآن بخوانم. روز اول ماه شوال بود. به بچهها گفتم، «پسر من در میان این 72 تن بود، چون که نمیشد که یک ماه بگذرد و تلفن به من نزند. بچه من هم داخل این شهیدان بوده، شما میخواهید به من نگویید.» یکدفعه دیدم خانه را سکوت فرا گرفت. دکترها هم میگفتند که بگذارید خودشان بفهمند.
بعداً هم که فهمیدم یک مقدار بیتابی کردم و گفتم، «خدایا» به من صبر بده و ایمان مرا نگیر. حالا که بچه من رفت، ایمان باقی بماند.» و خدا هم صبر داد. کسی که برای خدا سخنرانی میکرد و به خاطر خدا شهید شده، اگر برایش ناراحت باشم، خدا ناراحت میشود و خدا خواست که شهید شود. در سخنرانیهایش از خدا درخواست شهادت میکرد و خون پاکش را در راه خداوند داد و شکر میکنم.
اگر کسی از خدا ترسید، دنیا را دارد، آخرت را دارد، همه چیز دارد. اگر از خدا ترسید، دروغ نمیگوید، اگر از خدا ترسید، فساد نمیکند و عاقبت به خیر میشود.
http://article.tebyan.net/167910/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%8A
***نسیم معرفت***
** آیت الله شهید سیدمحمد حسین حسینی بهشتی اصفهانی لومبانی( محله لُنبان)+روح احساس+خاطره
+روح احساس+خاطره ای از شهید دکتر بهشتی
از زمان کودکی یعنی هنگامی که 12 یا 13 ساله بودم، همیشه در برخورد با ناپاکیها و ناروائیهایی که مخالف اسلام بود; حساسیت و جوش و خروشی داشتم که نمی توانستم آرام بگیرم و تحمل کنم; زیرا اسلام مسلمان را حساس می سازد، حساس در برابر ناروائیها و ناپاکیها .
یادم می آید آن وقتها که شاید 15 ساله بودم و آغاز طلبگی من بود با یکی دو نفر از طلاب دیگر درس می خواندیم، گاهی در خیابانها راه می افتادیم تا چیزی را که به نظرمان منکر می آید جلویش را بگیریم و نهی از منکر کنیم، مثلا گاهی می دیدیم از مغازه ای صدای ترانه های زشت و فساد آور می آید، آن وقت یک کدام از ما جلو می رفتیم و نصیحتش می کردیم; می گفت برو دنبال کارت، بگذار به کسب و کارمان برسیم! یکی دیگر از دوستان جلو می رفت و پشتوانه می شد که البته مؤثر واقع می گردید . در اینجا بود که ما می فهمیدیم یَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَةِ : دست خداوند با جماعت است .»
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/3868/29078/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-(1)
** شهید بهشتی خار چشم دشمنان اسلام(امام خمینی)+پیام امام خمینی «ره»+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
** شهید بهشتی خار چشم دشمنان اسلام(امام خمینی)+پیام امام خمینی «ره»+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
***نسیم معرفت***
** شهید بهشتی خار چشم دشمنان اسلام(امام خمینی)+پیام امام خمینی «ره»
پیام حضرت امام خمینی به مناسبت حادثه و فاجعه هفتم تیر1360 .
کتابخانه » صحیفه امام خمینی » جلد 15 » صفحات 1 تا 3.
مکان: تهران، جماران
موضوع: شهادت 72 تن از یاران امام و امت
مناسبت: فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی توسط منافقین
مخاطب: ملت ایران - خانوادههای معظم شهدای هفتم تیر
ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمیدهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفهای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند. مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد میدانستند و در راه مکتب پرافتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری میکردند به ملت شهیدپرور ما رسیده است؟ مگر عزت و شرف و ارزشهای انسانی، گوهرهای گرانبهایی نیستند که اسلاف صالح این مکتب، عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگهبانی از آن وقف نمودند؟
مگر ما پیروان پاکان سرباخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟ مگر دشمن قدرت آن دارد که با جنایت خود مکارم و ارزشهای انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب کند؟ مگر دشمنهای فضیلت میتوانند جز این خرقه خاکی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند؟ بگذار این ددمنشان که جز به «من» و «ما» های خود نمیاندیشند وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ (1) عاشقان راه حق را از بند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند.
ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. ملت ایران سرافراز است که مردانی را به جامعه تقدیم میکند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند. ملت عزیز، این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق، (2) گروهی را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند. گیرم کهشما با شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مُرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از هفتاد نفر بیگناه که بسیاریشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟ جز آنکه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف کنان چپاولگران شرق و غرب میباشید. ماگر چه دوستان و عزیزان وفاداری را از دست دادیم که هر یک برای ملت ستمدیده استوانه بسیار قوی و پشتوانه ارزشمند بودند، ماگر چه برادران بسیار متعهدی را از دست دادیم که اشداء علی الکفار رحماء بینهم (3) بودند و برای ملت مظلوم و نهادهای انقلابی سدی استوار و شجرهای ثمربخش به شمار میرفتند، لکن سیل خروشان خلق و امواج شکننده ملت با اتحاد و اتکال به خدای بزرگ هر کمبودی را جبران خواهد کرد. ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریایی مواج به پیش میرود و در مقابل ابرقدرتها و تفالههای آنان با صفی مرصوص (4) ایستاده است، و شما درماندگان عاجز را که در سوراخها خزیدهاید و نفَسهای آخر را میکشید به جهنم میفرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این کشور و ملت است.
اینجانب بار دیگر این ضایعه عظیم را به حضور بقیة الله - ارواحناله الفداء - و ملتهای مظلوم جهان و ملت رزمنده ایران تبریک و تسلیت عرض میکنم. من با بازماندگان شریف و عزیز این شهدا در غم و سوگ شریک و رحمت واسعه خداوند رحمان را برای این مظلومان و صبر و شکیبایی را برای بازماندگان محترم آنان از درگاه خداوند متعال خواستارم. رحمت خدا و درود بیپایان ملت بر شهدای انقلاب از 15 خرداد 42 تا 7 تیرماه 60، و سلام و تحیت بر مظلومان جهان و مظلومان ایران در طول تاریخ.
(2)- اشاره به سازمان تروریستی منافقین، که نام خود را سازمان مجاهدین خلق نهادهاند.
(3)- بخشی از آیه 29 سوره فتح: «مُحمّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الّذینَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءٌ بَیْنَهُمْ» محمد (ص) فرستاده خداست و کسانی که با اویند، بر کفار سخت میگیرند و به خویشتن مهربانند».
(4)- استوار و مستحکم.
***نسیم معرفت***
** ویژگی ها و خاطرات ناب از شهید بهشتی از دیدگاه شخصیت ها
1- مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای :
*** مرحوم شهید بهشتی یکی از آن شخصیت هایی بود که یک حالت استثنایی در آنها مشاهده می شود. می دانید آدمها دو جور هستند، یکی آدمهایی هستند که هیچ ویژگی استثنایی در آنها نیست، با استعدادند، با فکرند، ارزشمندند، اما عادی و معمولی اند... لکن بعضی هستند که از معمول انسان ها یک چیزی بیشتر دارند، یک برجستگی در اینها وجود دارد، این برجستگی خیلی هم زود فهمیده نمی شود، در گذشتِ زمان مشهود می شود و بهشتی از این قبیل بود. او دارای فکر بلندی بود، مغز قوی و فعالی داشت، علاوه بر این دارای اراده و روحیه ممتازی بود، بر خود و احساسات خویش شدیداً غالب بود ، یک فرد بیشتر متفکر بود تا احساساتی، اگر چه گاهی اوقات احساسات او هم یک جمعیت میلیونی را به جوش می آورد، یعنی اینجور احساساتی هم گاهی می شد ، اما در همان وقت هم می توانست مطمئن باشد که دارد منطقی حرف می زند، از آن قبیل آدم هایی نبود که احساساتشان آنها را سوار بر یک اسب سرکشی بکند که مهارش در دستشان نیست، بلکه از آن قبیل انسان هایی بود که در اوج احساساتشان هم آدم می دانست که دارد منطقی و متین و محاسبه شده حرف می زند...
این مرد، مردی شدیداً متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی و از بُن دندان قبول داشت، با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر، از ریاکاری، از کارهایی که برخلاف صمیمیت و خلوص هست شدیداً بیزار و روگردان بود، خودش نداشت و از هر کسی که دارای این صفات بود بدش می آمد... از جمله خصوصیات آقای بهشتی این بود که کارها را از بنیان شروع می کرد، با رژیم هم که مبارزه می کرد، مبارزه ای بنیانی بود...
بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مُرد، به خاطراینکه در دوران زندگیش کسی به عمق و والایی شخصیت این مرد پی نبرد. شهید بهشتی واقعاً انسان برجسته ای بود در همه ابعاد.
اشخاص درباره شهید بهشتی خیلی صحبت کرده اند خیلی چیزها گفته شده و گفتنی ها گفته شده؛ آنچه که ما کم داریم شناخته شدن شخصیت این عزیز هست. در آثار علمی او، در آثار وجودی او، در مشخص شدن مفاهیم کلمات او در طول زمان.
همه چیز را می شد روی دوش او گذاشت و در همه مشکلات می شد به فکر او متکی شد.
... وقتیکه انسان یک فکر و شورایی را می کرد و یک کاری را می خواست اقدام بکند و می ترسید که مبادا گوشه ای از آن عیب پیدا بکند وقتی در جلسه بهشتی بود آدم خاطرش آسوده بود.
به دلیل اینکه شهید مظلوم بهشتی ، دارای شخصیت ممتازی بود همواره مورد حمله لیبرالها و منافقین واقع می شد به قول شاعر: «اول بلا به مرغ بلند آشیان رسید» آنکس که آشیانش و پروازش بلندتر و شخصیت اش برجسته تر است بیشتر از همه مورد تهاجم دشمنان قرار می گیرد . دشمنی با کسی که تأثیر در روند این مبارزه ندارد کاری ندارد.
شهید بهشتی بزرگترین تأثیر را داشت، یعنی از شخص امام که بگذریم، در میان مردم دیگری که در کار مبارزه ، رهبری این مبارزه و اداره این انقلاب نقش داشتند، از همه مهمتر و مؤثرتر مرحوم شهید بهشتی بود. طبیعی بود که او را بیشتر مورد تهاجم قرار بدهند.
http://article.tebyan.net/60037/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D8%A9%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D8%AC%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C
2- دکتر غلامحسین حدّاد عادل :
*** در تصویری که از شخصیت بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد که به آنها به اختصار اشاره میکنم:
1. نظم
آقای بهشتی مظهر نظم و انضباط بودند، وقتشناس و منظم. این خصوصیت، جزئی از خصلت مدیریتی ایشان بود که بعدها در انقلاب اسلامی به نحوی مؤثر و مفید آشکار شد.
2. امیدواری
آقای بهشتی دوستان خود را همواره به آینده امیدوار میکردند و به آنان روحیه میبخشیدند. مجلس و محضر ایشان، مجلس منفیبافی و اظهار یأس و دلسردی و دلمردگی نبود، بلکه مجلس تجدید نشاط در کار و تقویت روحیه و اراده و خوشبینی بود.
3. ابتکار و نوآوری
بهشتی همواره خلاق و مبتکر بود و معمولاً در هر دیدار یک فکر جدید به دوستان جوان خود القا میکرد و آنان را با یک فعالیت جدید در عرصة فکر و فرهنگ و تبلیغ اسلامی آشنا میساخت.
*** خاطرة نخستین دیدار خود با شهید بهشتی را فراموش نمیکنم. سال 1337، دانشآموز سال دوم دبیرستان بودم و سیزده سال داشتم. دبیرستان علوی یک مدرسة اسلامی بود که در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده میشد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاکستانی که تحصیلکردة اکسفورد بود و به او “مستر هاشمی” میگفتیم. روزی پیش از ظهر که مستر هاشمی مشغول تدریس بود ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به کلاس اجازه خواستند، یکی از آن دو، آقای علیاصغر کرباسچیان، معروف به علامه، مؤسس مدرسة ما بود و دیگری سیدی بلندقامت و خوشصورت که با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.
روحانی تازهوارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم کلاس چند جملهای انگلیسی صحبت کردند و از او خواستند تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه که از تدریس و سؤال و جواب در کلاس گذشت آقای بهشتی شروع به صحبت کردند و گرم و مهربان، دانشآموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق کردند و خود مثالهایی آوردند و عملاً در تدریس انگلیسی شرکت جستند. این دیدار در من و دوستان همکلاسیام، که عدهای از آنها امروز در جمهوری اسلامی عهدهدار مسئولیتهای مهم هستند اثری شیرین و شگرف بر جای نهاد. در آن زمان برای ما تصور اینکه یک روحانی، علاوه بر زبان عربی، زبان انگلیسی هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنین پدیدة نادری مواجه شده بودیم و حیرت کرده بودیم.
http://www.tabnak.ir/fa/news/106418/%D9%88%D9%8A%DA%98%DA%AF%D9%8A%C2%AD%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%8A
3- آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی :
* یکی از تفاوتهای شهید بهشتی با دیگران ، این بود که دیگران حاضر بودند برای کارهای سطحی تری وقت صرف کنند اما ایشان می گفت کار را باید از ریشه شروع کنیم.
* شهید بهشتی یک سعه صدری داشت، یک منطقی داشت که بر پایه شخصیت ایشان می شد یک عده ای بیشتر تاب بیاورند و اختلافاتشان را حل کنند.
* تعادلی در وجود آقای بهشتی بود که مواظب جهات مختلف بودند و جامعیت اسلام هم ، این را اقتضا می کند.
* ما نباید اجازه بدهیم که افکار اجتماعی سیاسی و اقتصادی شهید بهشتی از دست برود یا علامت سئوال روی آنها بگذارند، اینها افکار جالبی است.
* در تاریخ اسلام از ائمه معصومین که بگذریم شخصیتی مانند آیة الله بهشتی خیلی کم داریم. او مجتهد، فقیه، فیلسوف مکتب شناس، سیاست دان، سخن دان، سخنران، اهل قلم و نویسنده و مدیر بود و به چهار زبان زنده روز ( عربی، فارسی، انگلیسی، آلمانی) تکلم می کرد.
http://article.tebyan.net/60037/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D8%A9%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D8%AC%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C
************************************
** ویژگیها و صفات شهید بهشتی + سایت خبری تحلیلی تابناک
** شهید بهشتی از زبان مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام رفسنجانی+تبیان
***نسیم معرفت***
** ویژگی ها و خاطرات ناب از شهید بهشتی از دیدگاه شخصیت ها
1- مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای :
*** مرحوم شهید بهشتی یکی از آن شخصیت هایی بود که یک حالت استثنایی در آنها مشاهده می شود. می دانید آدمها دو جور هستند، یکی آدمهایی هستند که هیچ ویژگی استثنایی در آنها نیست، با استعدادند، با فکرند، ارزشمندند، اما عادی و معمولی اند... لکن بعضی هستند که از معمول انسان ها یک چیزی بیشتر دارند، یک برجستگی در اینها وجود دارد، این برجستگی خیلی هم زود فهمیده نمی شود، در گذشتِ زمان مشهود می شود و بهشتی از این قبیل بود. او دارای فکر بلندی بود، مغز قوی و فعالی داشت، علاوه بر این دارای اراده و روحیه ممتازی بود، بر خود و احساسات خویش شدیداً غالب بود ، یک فرد بیشتر متفکر بود تا احساساتی، اگر چه گاهی اوقات احساسات او هم یک جمعیت میلیونی را به جوش می آورد، یعنی اینجور احساساتی هم گاهی می شد ، اما در همان وقت هم می توانست مطمئن باشد که دارد منطقی حرف می زند، از آن قبیل آدم هایی نبود که احساساتشان آنها را سوار بر یک اسب سرکشی بکند که مهارش در دستشان نیست، بلکه از آن قبیل انسان هایی بود که در اوج احساساتشان هم آدم می دانست که دارد منطقی و متین و محاسبه شده حرف می زند...
این مرد، مردی شدیداً متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی و از بُن دندان قبول داشت، با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر، از ریاکاری، از کارهایی که برخلاف صمیمیت و خلوص هست شدیداً بیزار و روگردان بود، خودش نداشت و از هر کسی که دارای این صفات بود بدش می آمد... از جمله خصوصیات آقای بهشتی این بود که کارها را از بنیان شروع می کرد، با رژیم هم که مبارزه می کرد، مبارزه ای بنیانی بود...
بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مُرد، به خاطراینکه در دوران زندگیش کسی به عمق و والایی شخصیت این مرد پی نبرد. شهید بهشتی واقعاً انسان برجسته ای بود در همه ابعاد.
اشخاص درباره شهید بهشتی خیلی صحبت کرده اند خیلی چیزها گفته شده و گفتنی ها گفته شده؛ آنچه که ما کم داریم شناخته شدن شخصیت این عزیز هست. در آثار علمی او، در آثار وجودی او، در مشخص شدن مفاهیم کلمات او در طول زمان.
همه چیز را می شد روی دوش او گذاشت و در همه مشکلات می شد به فکر او متکی شد.
... وقتیکه انسان یک فکر و شورایی را می کرد و یک کاری را می خواست اقدام بکند و می ترسید که مبادا گوشه ای از آن عیب پیدا بکند وقتی در جلسه بهشتی بود آدم خاطرش آسوده بود.
به دلیل اینکه شهید مظلوم بهشتی ، دارای شخصیت ممتازی بود همواره مورد حمله لیبرالها و منافقین واقع می شد به قول شاعر: «اول بلا به مرغ بلند آشیان رسید» آنکس که آشیانش و پروازش بلندتر و شخصیت اش برجسته تر است بیشتر از همه مورد تهاجم دشمنان قرار می گیرد . دشمنی با کسی که تأثیر در روند این مبارزه ندارد کاری ندارد.
شهید بهشتی بزرگترین تأثیر را داشت، یعنی از شخص امام که بگذریم، در میان مردم دیگری که در کار مبارزه ، رهبری این مبارزه و اداره این انقلاب نقش داشتند، از همه مهمتر و مؤثرتر مرحوم شهید بهشتی بود. طبیعی بود که او را بیشتر مورد تهاجم قرار بدهند.
http://article.tebyan.net/60037/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D8%A9%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D8%AC%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C
2- دکتر غلامحسین حدّاد عادل :
*** در تصویری که از شخصیت بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد که به آنها به اختصار اشاره میکنم:
1. نظم
آقای بهشتی مظهر نظم و انضباط بودند، وقتشناس و منظم. این خصوصیت، جزئی از خصلت مدیریتی ایشان بود که بعدها در انقلاب اسلامی به نحوی مؤثر و مفید آشکار شد.
2. امیدواری
آقای بهشتی دوستان خود را همواره به آینده امیدوار میکردند و به آنان روحیه میبخشیدند. مجلس و محضر ایشان، مجلس منفیبافی و اظهار یأس و دلسردی و دلمردگی نبود، بلکه مجلس تجدید نشاط در کار و تقویت روحیه و اراده و خوشبینی بود.
3. ابتکار و نوآوری
بهشتی همواره خلاق و مبتکر بود و معمولاً در هر دیدار یک فکر جدید به دوستان جوان خود القا میکرد و آنان را با یک فعالیت جدید در عرصة فکر و فرهنگ و تبلیغ اسلامی آشنا میساخت.
*** خاطرة نخستین دیدار خود با شهید بهشتی را فراموش نمیکنم. سال 1337، دانشآموز سال دوم دبیرستان بودم و سیزده سال داشتم. دبیرستان علوی یک مدرسة اسلامی بود که در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده میشد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاکستانی که تحصیلکردة اکسفورد بود و به او “مستر هاشمی” میگفتیم. روزی پیش از ظهر که مستر هاشمی مشغول تدریس بود ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به کلاس اجازه خواستند، یکی از آن دو، آقای علیاصغر کرباسچیان، معروف به علامه، مؤسس مدرسة ما بود و دیگری سیدی بلندقامت و خوشصورت که با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.
روحانی تازهوارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم کلاس چند جملهای انگلیسی صحبت کردند و از او خواستند تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه که از تدریس و سؤال و جواب در کلاس گذشت آقای بهشتی شروع به صحبت کردند و گرم و مهربان، دانشآموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق کردند و خود مثالهایی آوردند و عملاً در تدریس انگلیسی شرکت جستند. این دیدار در من و دوستان همکلاسیام، که عدهای از آنها امروز در جمهوری اسلامی عهدهدار مسئولیتهای مهم هستند اثری شیرین و شگرف بر جای نهاد. در آن زمان برای ما تصور اینکه یک روحانی، علاوه بر زبان عربی، زبان انگلیسی هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنین پدیدة نادری مواجه شده بودیم و حیرت کرده بودیم.
http://www.tabnak.ir/fa/news/106418/%D9%88%D9%8A%DA%98%DA%AF%D9%8A%C2%AD%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%8A
3- آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی :
* یکی از تفاوتهای شهید بهشتی با دیگران ، این بود که دیگران حاضر بودند برای کارهای سطحی تری وقت صرف کنند اما ایشان می گفت کار را باید از ریشه شروع کنیم.
* شهید بهشتی یک سعه صدری داشت، یک منطقی داشت که بر پایه شخصیت ایشان می شد یک عده ای بیشتر تاب بیاورند و اختلافاتشان را حل کنند.
* تعادلی در وجود آقای بهشتی بود که مواظب جهات مختلف بودند و جامعیت اسلام هم ، این را اقتضا می کند.
* ما نباید اجازه بدهیم که افکار اجتماعی سیاسی و اقتصادی شهید بهشتی از دست برود یا علامت سئوال روی آنها بگذارند، اینها افکار جالبی است.
* در تاریخ اسلام از ائمه معصومین که بگذریم شخصیتی مانند آیة الله بهشتی خیلی کم داریم. او مجتهد، فقیه، فیلسوف مکتب شناس، سیاست دان، سخن دان، سخنران، اهل قلم و نویسنده و مدیر بود و به چهار زبان زنده روز ( عربی، فارسی، انگلیسی، آلمانی) تکلم می کرد.
http://article.tebyan.net/60037/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D8%A9%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D8%AC%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C
4- خاطره جالب مادر شهید بهشتی - تبیان
مرحومه معصومه بیگم خاتون آبادی مادر شهید بهشتی بودند. ایشان یکی از خاطرات جالب خود را در مورد فرزنش محمد حسینی بهشتی این گونه تعریف می کند:
پدرم چون اولاد پسر نداشتند و من هم درس خوانده بودم، میگفتند که حوزه درس مرحوم بحرالعلوم را یک دختر اداره میکرد. من هم میخواهم که این دختر در خانه باشد و به جای پسر پیش دستم، برایم بنویسد و برایم بخواند.
بعداً پدرم خوابی دیده بودند که از منزل آقای بهشتی از من خواستگاری میکنند و از من اولادی به وجود میآید که عامالمنفعه میشود. در خواب به پدرم گفته بودند که عمرت آنقدرها کفاف نمیکند و پدرم در خواب به مادرم گفته بودند که از جانب خدا بنا شده است این دخترمان را شوهر بدهیم. به هر حال من شوهر کردم. پدرم منتظر بود که پسرم به دنیا بیاید. وقتی به دنیا آمد و یک ساله شد، پدرم از دنیا رفت.
پس از فوت پدرم شبی او را خواب دیدم که میگفت وقتی میخواستم از دنیا بروم، چهارده معصوم دور تختم بودند تا روح را از بدنم برانند. چهارده معصوم روح مرا گرفتند و پیش پیغمبر بردند و من گفتم که ما چه کار کنیم که پیش آنها از ما شفاعت بشود، گفتند این «آقای محمد» را خیلی محافظت کنید. این باقیات صالحات است. خیلی سفارش از این قبیل به من کرد.
... آن اندازهای که توانستم مواظبت کردم تا درسش را بخواند. قرآن را به بچهام یاد دادم. وقتی او را به مدرسه بردند، استعدادش را برای کلاس ششم تشخیص دادند.
خودم خیلی توجه به این بچه کردم. از اول که این بچه بهوجود آمد، قرآن زیاد میخواندم، بعد از وضع حمل هم قرآن میخواندم و هنگام شیر دادن طفل هم قرآن میخواندم.
همینطور که من میخواندم، بچه شیر میخورد. آن وقت این بچه خیلی علاقهمند شده بود به صوت قرآن. تا زمانی که پستان در دهان بچه بود، من قرآن میخواندم، وقتی پستانم از داخل دهانش بیرون میآمد و قرآن را نمیخواندم، بچه ناراحت میشد و با سرش اشاره میکرد که بخوان، یعنی به این اندازه علاقمند شده بود به قرآن. وقتی که بزرگتر شد، حواسم را برای مواظبت از او جمع کردم.
... تا 17 سالگی پهلوی من بود. بعد از اینکه به مدرسه رفت و هفت کلاس درس خواند، به طلبگی پرداخت و رفت بازار توی مدرسه بازار درس عربی را خواند و بعد که 17سالش شد، آمد و گفت، «مادر اجازه بدهید که من بروم قم. چون اینجا استادی برای من نیست.» رفت قم پای درس آقای طباطبایی و آقای خمینی (که آن موقع معروف بودند به حاج آقا روحالله) و بعداً نامه نوشت که من دارم درس میخوانم، پدرش وقتی رفت به قم برگشت و گفت، «بچه ما پیش آقای خیلی خوبی است.»
... آن وقتی که میخواست ازدواج کند، گفت،«شما هر دختری را پسندیدی، من همان دختر را میگیرم. من نمیروم دختر نامحرم را ببینم.» چنین اخلاقی داشت. وقتی که میرفت مسجد سخنرانی کند، دستور داده بود که یک پرده بلند بگذارند که زنها به او نگاه نکنند و او هم چشمش به زنها نیفتد.
اینطور مردی بود و وقتی هم میخواستیم برایش زن بگیریم، میگفت شما دیدید کافی است و من میپسندم. .... خیلی صفات خوب و اخلاق عالی داشت. مثلاً بچه که بود بچههای همقدش، بچههای خاله و عمهاش که همقدش بودند، میگفتند بیا بازی کنیم، ولی او نمیرفت و بیشتر به قرآن و احادیث علاقه داشت و میگفت که قرآن و علم را به من یاد بدهید. حواسش اصلاً به بازی نبود. بچهای نبود که به فکر بازی باشد.
او دُرّ گرانبهایی بود که به راه خدا نثار شد.
مرامش این بود که هفتهای یک بار به من تلفن بزند یا صبح یا ظهر و من از دخترم میپرسیدم، «مادرجان! چرا داداشت تلفن نمیزند؟» میگفت، «رفتهاند استراحت و مسافرتند.» میگفتم، «حتماً به دستور آقای خمینی به جایی رفته که تلفن نمیزند.» روز عید رفته بودم وضو بگیرم و نماز و قرآن بخوانم. روز اول ماه شوال بود. به بچهها گفتم، «پسر من در میان این 72 تن بود، چون که نمیشد که یک ماه بگذرد و تلفن به من نزند. بچه من هم داخل این شهیدان بوده، شما میخواهید به من نگویید.» یکدفعه دیدم خانه را سکوت فرا گرفت. دکترها هم میگفتند که بگذارید خودشان بفهمند.
بعداً هم که فهمیدم یک مقدار بیتابی کردم و گفتم، «خدایا» به من صبر بده و ایمان مرا نگیر. حالا که بچه من رفت، ایمان باقی بماند.» و خدا هم صبر داد. کسی که برای خدا سخنرانی میکرد و به خاطر خدا شهید شده، اگر برایش ناراحت باشم، خدا ناراحت میشود و خدا خواست که شهید شود. در سخنرانیهایش از خدا درخواست شهادت میکرد و خون پاکش را در راه خداوند داد و شکر میکنم.
اگر کسی از خدا ترسید، دنیا را دارد، آخرت را دارد، همه چیز دارد. اگر از خدا ترسید، دروغ نمیگوید، اگر از خدا ترسید، فساد نمیکند و عاقبت به خیر میشود.
http://article.tebyan.net/167910/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%8A
************************************
** ویژگیها و صفات شهید بهشتی + سایت خبری تحلیلی تابناک
** شهید بهشتی از زبان مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام رفسنجانی+تبیان
***نسیم معرفت***
به نام خدا
عشق ، دارای مفهومی بسیار روشن است ولی عمق و حقیقت عشق را نمی توان توصیف کرد و در غایت خفاء قرار دارد و فقط اهلش به مراتب استعداد وظرفیتش آن را ادراک و احساس می نماید . بحث از عشق فراتر از وسعت دامنه هستی و آفرینش است و زمانی که زمین و آسمان و کرات سماوی نبود عشق برقرار بود . عشق ریشه در ذات اَزَلی دارد و او در حِجله غیب ، جاودانه با خویش عشقبازی می کرد و پیش از وجود هر موجودی با خویش معاشقه داشت و هم عاشق بود و هم معشوق . شاعر پرآوازه عبدالرحمن جامی دراین باره چه زیبا سرود :
وقتی که شعله ای و پرتوی از عشق الهی تجلی کرد آتش به همه عوالِم زد و در این میان آدمی شایسته پذیرشِ عشق الهی گردید و عشق و عاشقی جریان پیدا کرد. عالم بر اساس عشق پایه گذاری شده است و حیات و شکوفابی آدمی به عشق است و کسی که عشق نداشته باشد مرده ای بیش نخواهد بود . همه عشق های پاک ریشه در عشق الهی دارد .
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
غزل 196 از دیوان حافظ باتصحیح عبدالرحیم خلخالی
عشق ، یک حقیقت نورانی و مقدس است که هرگاه در دل زُجاجی و آیینه ای کسی تجلی نماید ، همه وجودش را نورانی می کند و تا آدمی به عشق نرسد بهره ای از لذت واقعی نخواهد بُرد . ترانه عشق ، زیباترین ترانه ای است که در عالَم طنین انداز شد و استمرار دارد و اگر کسی گوش دلش باز و شنوا باشد به نیکی طنین دل انگیز عشق را می شنود و در عشق ، پرستش و بندگی و مُویه و لابه و ناله و زاری و سوز وگداز و سوختن و عطش و تشنگی و انتظار و خواستن و ادب و هوشیاری و آرامش است . و عاشق در پرتو یاد معشوق به آرامش می رسد : أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ«سوره رعد آیه 28»
حافظ (عَلَیهِ الرَّحمَه) ما را دعوت به سوی عشق می کند و می فرماید :
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مِسِ وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زَر شوی
خواب و خورت ز مرتبه خویش(عشق) دور کرد
آن گه رسی به خویش (عشق) که بی خواب و خور شوی
گر نور عشقِ حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مَبَر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
از پای تا سَرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شَوَدت مَنظر نظر
زین پس شکی نمانَد که صاحب نظر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زَبَر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زَبَر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
غزل 485 از دیوان حافظ با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی
و باز حافظ (عَلَیهِ الرَّحمَه) می فرماید :
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
غزل 255از دیوان حافظ باتصحیح عبدالرحیم خلخالی
و باز حافظ (عَلَیهِ الرَّحمَه) می فرماید :
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
غزل 81 از دیوان حافظ باتصحیح عبدالرحیم خلخالی
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***************************************************************
** ترانه عشق + پایگاه اندیشوران حوزه
** ترانه عشق+سایت حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی
**نصیحتِ حافظ (ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی) « نسیم معرفت»
** بسوی کمال ( شرح بر شعر « ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی)
** ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی - راسخون
***نسیم معرفت***
دوبیت شعر از بنده در باره جناب دکتر سروش !
** دکترسروش،خائن و بی مقدار است
دکتر سروش ، خائن و بی مقدار است
بیگانه پرست و فاسد و بیمار است
از علم ثمری نشد برایش حاصل
او بُوالهوس و پلید و بس مکار است
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
******************************************
** سروش و قانقاریای اخلاقی - خبرگزاری تسنیم
***نسیم معرفت***
** فرق امامت و ولایت چیست؟
کلمه امام به معنای پیشوا است. کلمه پیشوا درست ترجمه کلمه امام در عربی است. خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی کسی که پیشرو است و عده ای تابع و پیرو او هستند، اعم از آنکه عادل و درست رو باشد و یا باطل و گمراه.[1]
قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد به کار برده است. در یک جا می فرماید:
"وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا"[2] "ما آنها را پیشوایان هادی به امر خودمان قرار دادیم".
و در جای دیگر می فرماید:
"وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ"[3] "پیشوایانی که مردم را به سوی آتش می خوانند".
معنای اصطلاحی امام:
معنای اصطلاحی امام نزد علمای شیعه و سُنّی متفاوت است. بررسی ریشه ای این معنا و تفاوت آن را بعد از بررسی معنای ولایت خواهیم گفت. اما در اینجا معنای اصطلاحی امام را اجمالاً از دیدگاه اکثر علمای شیعه اشاره می کنیم:
"امامت یعنی پیشوایی و زمامداری کلی در تمام امور دینی و دنیوی".[4]
این پیشوایی در تمام امور، دارای شؤونی است که در بررسی معنای ولایت ذکر می شود . طبق عقیده شیعه دارا بودن این شؤون با عصمت همراه است و امام کسی است که از خصیصه عصمت برخوردار است.
معنای ولایت:
ولا، وَلایت، وِلایت از ماده "ولی" (واو ، یاء ، لام ) اشتقاق یافته است. معنای اصلی این کلمه همچنانکه راغب در "مُفرداتُ القُرآن"[5] گفته است، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است، اعم از قرب مکانی و قرب معنوی، و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تَصدّی امر، تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است چون در همه اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.[6] راغب راجع به کلمه وِلایت می گوید:
ولایت (به کسر واو) به معنی نصرت است و اما ولایت (به فتح واو) به معنی تَصدّی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنی هر دو یکی است و حقیقت آن همان تَصدّی و صاحب اختیاری است.[7]
معنای اصطلاحی ولایت:
از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: ولاء منفی و ولاء مثبت. یعنی مسلمانان از یک طرف مأمورند که نوعی ولاء را ترک کنند که از آن به ولاء منفی تعبیر می کنیم و نوع دیگر از ولاء را داشته باشند که آن را ولاء مثبت می نامیم. ولاء اثباتی نیز بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص. و ولاء خاص نیز اقسامی دارد همانند: ولاء زعامت دینی، ولاء زعامت اجتماعی، ولاء تصرف یا ولایت تکوینی.[8]
ولایت منفی:
همان طور که گفته شد «ولایتِ منفی» به معنی ترک کردن نوعی ولاء و دوستی است. مسلمانان علاوه بر اینکه باید با یکدیگر رابطه دوستی و محبت داشته باشند و به اصطلاح دارای ولایت مثبت باشند، در مقابلِ دشمنان و کفار باید به گونه ای دیگر رفتار کنند یعنی آن دوستی و محبتی را که مابین خود دارند نسبت به کفار نداشته باشند و البته این به معنای آن نیست که نسبت به کفار بغض و کینه داشته باشند.
در مورد ولایت منفی قرآن می فرماید:
"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ"[9] "ای کسانی که ایمان آوردید، دشمن من و دشمنان خودتان را وَلیّ نگیرید که دوستی بر آنان افکنید و حال اینکه به حقی که شما را آمده است کافر شده اند".
و این دشمنی به آن جهت است که:
"إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ"[10] "اگر به شما دست یابند دشمنتان هستند و دست و زبانشان را به بدی به سوی شما می گشایند و دوست دارند کافر شوید".
قرآن سِرِّ لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه را این می داند که آنها دوست دارند دیگران نیز به کیش آنها درآیند. و البته همین کفار اگر دشمنی نورزند اگر چه نباید به عنوان دوست و سرپرست مسلمانان باشند اما رابطه محبت با آنها نفی نشده است.
"لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ"[11] "خدا باز نمی دارد شما را از کسانی که با شما در دین مقاتله و جنگ نکردند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اند که نیکی کنید نسبت به آنان و دادگری کنید همانا خدا دادگران را دوست دارد".
در مورد ولایت اثباتی عام نیز که همان رابطه دوستی بین مسلمانان است در قرآن آمده است:
"وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ"[12] . مردان و زنان مؤمن بعضی وَلیّ بعضی دیگرند به معروف امر می کنند و از منکر باز می دارند.نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می کنند بزودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار می دهد خداوند توانا و حکیم است .
ولایتِ خاص :
ولایتِ خاص یعنی ولایتی که اشخاص خاصی آن را دارا هستند و مربوط به رابطه عموم مسلمانان نیست. این ولایت را نیز در سه قسم بیان می کنیم:
ولاء پیشوایی، مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی که دیگران باید از وَلیّ پیروی کنند و او را الگوی اعمال و رفتار دینی خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند، به عبارت دیگر مقام زعامت دینی.
ولاء زعامت، یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی . اجتماع نیازمند رهبر است و آن کسی که باید زمام امور اجتماعی را بدست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره کند، وَلیِّ امرِ مسلمین است.
ولاء تصرف، یا ولاء معنوی، بالاترین مراحل ولایت است این ولایت نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تکوینی است. مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قُرب الهی نائل گردد و اثر وصول به مقام قرب - البته در مراحل عالی آن - این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است ، در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت قافله سالار معنویات مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می شود. زمین هیچگاه از وَلیّی که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست.
رابطه امامت و ولایت:
گفتیم که امامت دارای شؤونی است، سه قسم ولایت خاص که گفتیم، شؤون امامت را تشکیل می دهند، یعنی امام کسی است که هم زعامت دینی و هم زعامت و رهبری اجتماعی را به عهده دارد و دارای ولایت تکوینی نیز هست. این اعتقاد، اعتقاد اکثریت شیعه در مورد امامت است. اما غیر شیعه بعضی از این شؤون را برای امام نمی پذیرند. اهل سنت تنها زمامداری و سرپرستی جامعه را از شؤون امام می داند و شأن دیگری را برای امام معتبر نمی دانند.
نتیجه آنکه ولایت و امامت تفاوت واقعی ندارد و به اصطلاح تفاوت آنها اعتقادی است، امام همان وَلیّ است و تفاوت آن تنها در این است که ولایت شأن امامت است.
منابعی دیگر برای مطالعه بیشتر:
1- امام شناسی، علامه سیدمحمدحسین تهرانی.
2- امامت و رهبری، محمدحسین مختاری مازندرانی.
3- ولایت و امامت، هادی نجفی.
[1] . مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص 46، انتشارات صدرا.
[2] . انبیاء / 73.
[3] . قصص / 41.
[4] . ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص 27، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[5] . مفردات القرآن، راغب اصفهانی، مادی ولی.
[6] . مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت ها، ص 13-15، انتشارات صدرا.
[7] . مفردات القرآن، راغب اصفهانی، ماده ولی.
[8] . مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت ها، ص 16، انتشارات صدرا.
[9] . الممتحنه / 1 و 2.
[10] . الممتحنه / 1 و 2.
[11] . الممتحنه / 8.
[12] . توبه / 71.
http://tarikhe-eslam.blogsky.com/1390/01/22/post-25/
********************************
** فرق امامت و ولایت چیست؟ +نسیم معرفت
** فرق امامت و ولایت چیست؟ - تاریخ اسلام
** امامت»، «ولایت»+ بحثی پیرامون مفهومِ امامت و ولایت و ولایت فقیه
** امامت و خلافت ؛ انتصاب یا انتخاب+مؤسّسه تحقیقاتی حضرت ولیّعصر عج+استادحسینی قزوینی
** ولایت فقیه ؛انتخابی یا انتصابی؟+انجمن راسخون
***نسیم معرفت***
** اهمیت رِفق و مدارادرزندگی فردی و اجتماعی و خانوادگی+نسیم معرفت
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مُروّت با دشمنان مدارا
از حافظ شیرازی
تذکر : البته منظور حافظ مدارا با دشمنان قسم خورده دین و قرآن و ... نیست ....
** قال عَلِیُُ ( عَلَیهِ السَّلامُ ) : کَم مِن صَعبِِ یَسهُلُ بِالرِّفقِ
علی ( عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود : بسا سختی که به سبب مدارا و نرمی آسان می گردد.
شرح غُرَرُالحِکَم، ج 4، ص 551. -غُرَرُالحِکَم عَبدُالواحِد آمُدی، ص 244.
** قال عَلِیُُ ( عَلَیهِ السَّلامُ ) :عَلَیکَ بِالرِّفقِ فَإِنَّهُ مِفتَاحُ الصَّوابِ وَ سَجِیَّةُ أولِی الألبَابِ. [**] .
علی ( عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود : بر تو باد به ملایمت، زیرا که آن کلید و گشایش راه درست و از سجایا و ویژگی های خردمندان است.
غُرَرُالحِکَم، ج 2، ص 20.
** قال عَلِیُُ ( عَلَیهِ السَّلامُ ) : رَأسُ السِّیاسَةِ الرِّفقُ. [**] .
امام علی ( عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود : اساسِ سیاست و مدیریت ، مدارا و ملایمت است.
غُرَرُالحِکَم، ج 1، ص 372.
** قال عَلِیُُ ( عَلَیهِ السَّلامُ ) : اَلرِّفْقُ یُیَسِّرُ الصِّعَابَ وَیُسَهِّلُ شَدِیدَ الْأَسْبَابِ.[**] .
علی ( عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود : مدارا و ملایمت دشواریها را آسان می سازد و سبب ها و عواملِ سخت و دشوار را سهل و آسان می نماید.
شرح غُرَرُالحِکَم، ج 2، ص 45.
** قال عَلِیُُ ( عَلَیهِ السَّلامُ ) : اِرفَق بِالخاصَّةِ وَ العامَّةِ فَأِنَّ الرِفقَ یُمْنٌ. [**] .
امام علی ( عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود :با خواص و عوامِ مردم به مُدارا رفتار کن که مدارا کردن و ملایمت سبب یُمن و برکت است.
الغارات، ص 127.
** قال عَلِیُُ ( عَلَیهِ السَّلامُ ) : مَا استُجلِبَتِ المَحَبَّةُ بِمِثلِ السَّخاءِ ، وَالرِّفقِ و حُسنِ الخُلُقِ .
امام علی ( عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود : چیزی به اندازه سخاوت، مدارا و خوش اخلاقی محبّت به وجود نمی آورد.
غُرَرُالحِکَم عَبدُالواحِد آمُدی، ص 244.
** قال الجَوادُ ( عَلَیهِ السَّلامُ ) : مَن هَجَرَ المُداراةَ قارَبَهُ المَکرُوهَ .
امام جواد ( عَلَیهِ السَّلامُ ) کسی که مدارا را کنار بگذارد، ناخوشی ها به او نزدیک می شود.
مُسنَد اَلأِمام الجَواد، ص 243.
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
*****************************************
** رفق و مدارا ... – تبیان فرهنگی
** رفق و مدارا در زندگی زناشویی – تبیان فرهنگی - تبیان
.: Weblog Themes By Pichak :.