سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

حاج شیخ جعفر مجتهدی (ره)


 

 

 

 

{نقل از مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن}

حاج شیخ جعفر مجتهدی، که به حق چراغ حرم اهل دل بود، عارف اسرار بود و سینه اش معدن سر الهی؛کسی بود که قله بلند بیان و عرصه و میدان قلم و پهنه لغات و کلمات و ذوق و شوق وجود، به بلندای پرواز آن کبوتر عرش آشیان نمی رسد.

او سرخیل طایفه سیاحان بادیه محبت و بلا بود، و دلش سر لوح مکتب عشق و جلا، او از معتبران و محتشمان روزگار و سید قوم اهل دل، و پادشاه اهل طریقت و حقیقت بود.

او وجودی بود که ساکنان صومعه قدس به تمنای وصال جمال او فادخلوها خالدین می سرائیدند.

او دائم در حضور و مشاهده بود و تنش در خضوع و ریاضت و مجاهده و صاحب اسرار و حقایق عظیم وهمتی بس والا بود و در زهد و ریاضات صعب بی بدیل، ریاضات و مجاهداتی که او کشیده در وسع و توان هر کسی نبود.

حال:

من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش
گر که قصد سوختن داری بیا مردانه باش

او اکسیر شفابخش جانها را و چراغ فروزان راه صعب و باریک سلوک را تنها و تنها محبت و ارادت و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت می دانست و بس و اثرات آن را معجزه آسا؛ راه شناسی بود که راه را منحصر در طریق ائمه می دانست و هیچ را به غیر از راه توسل به ذوات مقدس معصومین (ع) نمی شناخت و جز در بوته توکل نمی گداخت و هرگز دل به مظاهر فریبنده دنیوی نمی باخت.

ایشان اصلی ترین و تنها ترین مرشد طریق و مشعل فروزان سیر و سلوک را که موجب صعود و عروج یک مرتبه سالک تا مرحله لقاء او می شود ولایت و محبت و عشق به خاندان عصمت و طهارت می دانستند.

از تولد تا وفات

 
آقای حاج شیخ جعفر مجتهدی در بیست و هفتم جمادی الثانی سال 1343 ه.ق مطابق با اول بهمن ماه 1303 ه.ش در خانواده ای بسیار متدین و مرفه در شهر تبریز دیده به جهان گشودند.

خانواده ای که از نظر نجابت و اصالت جزء معدود خانواده های مشهور آن سامان به شمار می آمد......


ایشان بعد از فقدان پدرشان جناب حاج میرزا یوسف، تحت کفالت و سرپرستی مادر بزرگوارشان، آن بانوی علویه قرار گرفتند.

در همان ابتدای طفولیت، ضمیر پاک و روشن ایشان محل الهامات و مشاهده انوار و عنایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) قرار می گیرد.

در اوائل سن پنج سالگی، در عالم رویا مشاهده می کند از جانب آسمان منبری از نور تا کنارش بر پا شده و وجود مقدس

بی بی دو عالم حضرت صدیقه طاهره (ع) تشریف می آورند و او را مورد نوازش و تفقد و مهربانی قرار داده و با دست مبارکشان به سر و صورت او می کشند.

از همان دوران نوجوانی روح بلند و ناآرام این مرد الهی به دنبال کشف حقایق و اسرار بر می خیزد، ایشان نقل می فرمودند؛

من در همان آغاز نوجوانی شروع به تهذیب نفس و خودسازی و تقویت اراده نمودم چون بسیار دوست داشتم به بینوایان و مستمندان کمک کرده و زندگی آنها را از فقر و تنگدستی نجات بخشم، سعی وتلاش بسیاری می نمودم تا معمای لاینحل کیمیا به دست من حل گردد، لذا قسمتی از سرمایه پدری را در این راه صرف نمودم ولی به نتیجه ای نرسیدم، اما چون این کوشش من همراه با توسلات شدید بود، یک روز هنگامی که مشغول انجام ترکیبات شیمیایی بودم ناگهان سروشی آسمانی به من ندا در داد:

جعفر؛ کیمیا، محبت ما اهل بیت است، اگر به دنبال آن هستی قدم بگذار و ثابت باش،
.....
و او که وجودش به حقیقت لاله ای از ملکوت بود با شنیدن آن سروش آسمانی مرغ روحش جذب عالم حقیقت و با آن مأنوس گردید.

ایشان می فرمودند: بعد از شنیدن آن ندای آسمانی بی قراری عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفت و آن چنان بی تاب و حیران اهل بیت عصمت و طهارت (ع) شدم که لحظه ای نمی توانستم در منزل و شهر خود باقی بمانم، لذا صبح روز بعد پشت پائی به همه چیز زده و بعد از خداحافظی با حالتی آشفته و پای برهنه و پیاده از تبربز به قصد کربلای معلی حرکت کرده و از مرز خسروی وارد خاک عراق شدم....
  

احاطه مردان الهی به تمام علوم

 
از حکیم فرزانه حضرت آیه الله آقای سیدعبدالکریم کشمیری نقل شد که روزی خدمت آقای مجتهدی رفته و در محضرشان نشسته بودم، در ا ین موقع طلبه ای وارد شده و بعد از مدت کوتاهی سوالی بسیار صعب و دشوار مربوط به علم فلسفه مطرح نمود و خواستار جواب آن از جعفرآقا شد.

با خود گفتم: آخر ای عزیز! این چه سئوالی است که از ایشان می‌پرسی؟! ایشان که فلسفه نخوانده‌اند.

حضرت جعفرآقا که سر به زیر نشسته بودند بعد از کمی تامّل ناگهان سر خود را بلند کردند و شروع به پاسخ نمودند و آنچنان این مسالة صعب فلسفی را حل کرده و پاسخش را به آن طلبه تفهیم کردند که گوئی تمام علم فلسفه در مشت این مرد خدا بود به طوری که باید ملاّصدرا هم بیاید و نزد ایشان فلسفه بیاموزد. آقای کشمیری می‌فرمودند: من که استاد فلسفه بودم از این جواب بسیار متعجّب و متحّیر گشتم.

شد آنکه اهل نظر بر کناره می‌رفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش


داستان اسارت حجه الاسلام و المسلمین آقای سیدعلی اکبر ابوترابی

 
جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج سیدعلی موحد ابطحی نقل کردند: هنگامی که خبر شهادت حجه الاسلام و المسلمین آقای سیدعلی اکبر ابوترابی اعلام گردید، از طرف دولت و خانواده ایشان مجالس ختم و بزرگداشت مفصلی برگزار شد.

که در مراسم چهلم ایشان آیات و علمای اعلام شرکت کرده و رئیس جمهور وقت سخنرانی نمود.

چند روز بعد از اتمام مراسم چهلم ایشان، بنده خدمت آقای مجتهدی بودم که جناب آیه الله آقای حاج سیدعباس ابوترابی، پدر حجه الاسلام و المسلمین سیدعلی اکبر ابوترابی به آنجا آمدند و در حالی که بسیار محزون و ناراحت بودند و بغض گلوی ایشان را گرفته بود گفتند: فرزندم شهید شد و برای او مجالس بزرگداشت برپا کردیم.با گفتن این مطلب ناگهان آقای مجتهدی بشدت شروع به خندیدن نمودند! بنده از این حرکت ایشان بسیار ناراحت شدم، جناب آیه الله ابوترابی هم که ناراحت شده بودند به آقای مجتهدی گفتند:

ما پسرمان را از دست داده و عزادار می باشیم، اما شما می خندید!!

آقای مجتهدی که در حال خندیدن بودند به آیه الله ابوترابی فرمودند: آقاجان! این چه فرمایشی است؟! ما هم اکنون پسر شما را در زندان بغداد می بینیم.

آیه الله ابوترابی که بهت زده شده بودند گفتند: این چه حرفی است؟! پسرم شهید شده و از طرف دولت خبر شهادتش اعلام گردید و مراسم ختم و بزرگداشت او هم برگزار شد.

آقای مجتهدی فرمودند: اگر باور ندارید، بدانید که فردا صبح راس ساعت ده صدای ایشان در حال مصاحبه مستقیما از رادیو بغداد پخش خواهد شد و به زودی نامه ایشان به شما خواهد رسید.

این را هم بدانید که ایشان به سلامتی از اسارت رهایی خواهند یافت و پس از آن شهرت پیدا می کنند.

آیه الله ابوترابی که از صحبتهای آقای مجتهدی شوکه شده بودند با حالتی حیران و بهت زده آنجا را ترک کرده و از خدمت آقای مجتهدی مرخص شدند.

طبق فرمایشات آقای مجتهدی، روز بعد راس ساعت ده صبح صدای حجه الاسلام و المسلمین آقای سید علی اکبر ابوترابی از رادیو بغداد پخش شد و معلوم گردید که ایشان شهید نشده اند. و چند سال بعد ازاسارت آزاد گشتند.

و پس از بازگشت به ایران به سمت سرپرستی امور آزادگان منصوب و شهرت بسزایی پیدا کردند.

و بالاخره در سال 1379 هـ ش هنگامی که به همراه پدر بزرگوارشان حضرت آیه الله سیدعباس ابوترابی به قصد زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) از قزوین عازم مشهد مقدس بودند براثر سانحه اتومبیل به لقاء حق شتافته و درجوار ملکوتی حضرت رضا (ع) در همان غرفه ای که آقای مجتهدی مدفون می باشند به خاک سپرده شدند.


منبع:  کتاب لاله ای از ملکوت (سفید آییان)




تاریخ : پنج شنبه 92/12/8 | 8:44 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی