سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نتیجه تصویری برای تصویر شهید بهشتی

***نسیم معرفت***


** ویژگی ها و خاطرات  ناب از شهید بهشتی از دیدگاه شخصیت ها

 

1- مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای :


*** مرحوم شهید بهشتی یکی از آن شخصیت هایی بود که یک حالت استثنایی در آنها مشاهده می شود. می دانید آدمها دو جور هستند، یکی آدمهایی هستند که هیچ ویژگی استثنایی در آنها نیست، با استعدادند، با فکرند، ارزشمندند، اما عادی و معمولی اند... لکن بعضی هستند که از معمول انسان ها یک چیزی بیشتر دارند، یک برجستگی در اینها وجود دارد، این برجستگی خیلی هم زود فهمیده نمی شود، در گذشتِ زمان مشهود می شود و بهشتی از این قبیل بود. او دارای فکر بلندی بود، مغز قوی و فعالی داشت، علاوه بر این دارای اراده و روحیه ممتازی بود، بر خود و احساسات خویش شدیداً غالب بود ، یک فرد بیشتر متفکر بود تا احساساتی، اگر چه گاهی اوقات احساسات او هم یک جمعیت میلیونی را به جوش می آورد، یعنی اینجور احساساتی هم گاهی می شد ، اما در همان وقت هم می توانست مطمئن باشد که دارد منطقی حرف می زند، از آن قبیل آدم هایی نبود که احساساتشان آنها را سوار بر یک اسب سرکشی بکند که مهارش در دستشان نیست، بلکه از آن قبیل انسان هایی بود که در اوج احساساتشان هم آدم می دانست که دارد منطقی و متین و محاسبه شده حرف می زند...

این مرد، مردی شدیداً متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی و از بُن دندان قبول داشت، با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر، از ریاکاری، از کارهایی که برخلاف صمیمیت و خلوص هست شدیداً بیزار و روگردان بود، خودش نداشت و از هر کسی که دارای این صفات بود بدش می آمد... از جمله خصوصیات آقای بهشتی این بود که کارها را از بنیان شروع می کرد، با رژیم هم که مبارزه می کرد، مبارزه ای بنیانی بود...

بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مُرد، به خاطراینکه در دوران زندگیش کسی به عمق و والایی شخصیت این مرد پی نبرد. شهید بهشتی واقعاً انسان برجسته ای بود در همه ابعاد.

اشخاص درباره شهید بهشتی خیلی صحبت کرده اند خیلی چیزها گفته شده و گفتنی ها گفته شده؛ آنچه که ما کم داریم شناخته شدن شخصیت این عزیز هست. در آثار علمی او، در آثار وجودی او، در مشخص شدن مفاهیم کلمات او در طول زمان.

 همه چیز را می شد روی دوش او گذاشت و در همه مشکلات می شد به فکر او متکی شد.

... وقتیکه انسان یک فکر و شورایی را می کرد و یک کاری را می خواست اقدام بکند و می ترسید که مبادا گوشه ای از آن عیب پیدا بکند وقتی در جلسه بهشتی بود آدم خاطرش آسوده بود.

 به دلیل اینکه شهید مظلوم بهشتی ، دارای شخصیت ممتازی بود همواره مورد حمله لیبرالها و منافقین واقع می شد به قول شاعر: «اول بلا به مرغ بلند آشیان رسید» آنکس که آشیانش و پروازش بلندتر و شخصیت اش برجسته تر است بیشتر از همه مورد تهاجم دشمنان قرار می گیرد . دشمنی با کسی که تأثیر در روند این مبارزه ندارد کاری ندارد.

شهید بهشتی بزرگترین تأثیر را داشت، یعنی از شخص امام که بگذریم، در میان مردم دیگری که در کار مبارزه ، رهبری این مبارزه و اداره این انقلاب نقش داشتند، از همه مهمتر و مؤثرتر مرحوم شهید بهشتی بود. طبیعی بود که او را بیشتر مورد تهاجم قرار بدهند.  

http://article.tebyan.net/60037/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D8%A9%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D8%AC%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C


2- دکتر غلامحسین حدّاد عادل  :

 

*** در تصویری که از شخصیت بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد که به آنها به اختصار اشاره می‌کنم:

1. نظم


آقای بهشتی مظهر نظم و انضباط بودند، وقت‌شناس و منظم. این خصوصیت، جزئی از خصلت مدیریتی ایشان بود که بعدها در انقلاب اسلامی به نحوی مؤثر و مفید آشکار شد.

2. امیدواری

آقای بهشتی دوستان خود را همواره به آینده امیدوار می‌کردند و به آنان روحیه می‌بخشیدند. مجلس و محضر ایشان، مجلس منفی‌بافی و اظهار  یأس و دلسردی و دلمردگی نبود، بلکه مجلس تجدید نشاط در کار و تقویت روحیه و اراده و خوش‌بینی بود.

3. ابتکار و نوآوری

بهشتی همواره خلاق و مبتکر بود و معمولاً در هر دیدار یک فکر جدید به دوستان جوان خود القا می‌کرد و آنان را با یک فعالیت جدید در عرصة فکر و فرهنگ و تبلیغ اسلامی آشنا می‌ساخت.


 *** خاطرة نخستین دیدار خود با شهید بهشتی را فراموش نمی‌کنم. سال 1337، دانش‌آموز سال دوم دبیرستان بودم و سیزده سال داشتم. دبیرستان علوی یک مدرسة اسلامی بود که در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده می‌شد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاکستانی که تحصیل‌کردة اکسفورد بود و به او “مستر هاشمی” می‌گفتیم. روزی پیش از ظهر که مستر هاشمی مشغول تدریس بود ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به کلاس اجازه خواستند، یکی از آن دو، آقای علی‌اصغر کرباسچیان، معروف به علامه، مؤسس مدرسة ما بود و دیگری سیدی بلندقامت و خوش‌صورت که با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.

روحانی تازه‌وارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم کلاس چند جمله‌ای انگلیسی صحبت کردند و از او خواستند تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه که از تدریس و سؤال و جواب در کلاس گذشت آقای بهشتی شروع به صحبت کردند و گرم و مهربان، دانش‌آموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق کردند و خود مثال‌هایی آوردند و عملاً در تدریس انگلیسی شرکت جستند. این دیدار در من و دوستان هم‌کلاسی‌ام، که عده‌ای از آنها امروز در جمهوری اسلامی عهده‌دار مسئولیت‌های مهم هستند اثری شیرین و شگرف بر جای نهاد. در آن زمان برای ما تصور اینکه یک روحانی،‌ علاوه بر زبان عربی،‌ زبان انگلیسی هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنین پدید‌ة نادری مواجه شده بودیم و حیرت کرده بودیم.

http://www.tabnak.ir/fa/news/106418/%D9%88%D9%8A%DA%98%DA%AF%D9%8A%C2%AD%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%8A

 

3- آیت الله  اکبر هاشمی رفسنجانی  :


* یکی از تفاوتهای شهید بهشتی با دیگران ، این بود که دیگران حاضر بودند برای کارهای سطحی تری وقت صرف کنند اما ایشان می گفت کار را باید از ریشه شروع کنیم.

* شهید بهشتی یک سعه صدری داشت، یک منطقی داشت که بر پایه شخصیت ایشان می شد   یک عده ای بیشتر تاب بیاورند و اختلافاتشان را حل کنند.

* تعادلی در وجود آقای بهشتی بود که مواظب جهات مختلف بودند و جامعیت اسلام هم ، این را اقتضا می کند.

* ما نباید اجازه بدهیم که افکار اجتماعی سیاسی و اقتصادی شهید بهشتی از دست برود یا علامت سئوال روی آنها بگذارند، اینها افکار جالبی است.

* در تاریخ اسلام از ائمه معصومین که بگذریم شخصیتی مانند آیة الله بهشتی خیلی کم داریم. او مجتهد، فقیه، فیلسوف مکتب شناس، سیاست دان، سخن دان، سخنران، اهل قلم و نویسنده و مدیر بود و به چهار زبان زنده روز ( عربی، فارسی، انگلیسی، آلمانی) تکلم می کرد.

 

http://article.tebyan.net/60037/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D8%A9%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D8%AC%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C

 


4- خاطره جالب مادر شهید بهشتی - تبیان

شهید بهشتی
پدرم خوابی دیده بودند که از منزل آقای بهشتی از من خواستگاری می‌کنند و از من اولادی به وجود می‌آید که عام‌المنفعه می‌شود.

مرحومه معصومه بیگم خاتون آبادی مادر شهید بهشتی بودند. ایشان یکی از خاطرات جالب خود را در مورد فرزنش محمد حسینی بهشتی این گونه تعریف می کند:

پدرم چون اولاد پسر نداشتند و من هم درس خوانده بودم، می‌گفتند که حوزه درس مرحوم بحرالعلوم را یک دختر اداره می‌کرد. من هم می‌خواهم که این دختر در خانه باشد و به جای پسر پیش دستم، برایم بنویسد و برایم بخواند.

بعداً پدرم خوابی دیده بودند که از منزل آقای بهشتی از من خواستگاری می‌کنند و از من اولادی به وجود می‌آید که عام‌المنفعه می‌شود. در خواب به پدرم گفته بودند که عمرت آن‌قدرها کفاف نمی‌کند و پدرم در خواب به مادرم گفته بودند که از جانب خدا بنا شده است این دخترمان را شوهر بدهیم. به هر حال من شوهر کردم. پدرم منتظر بود که پسرم به دنیا بیاید. وقتی به دنیا آمد و یک ساله شد، پدرم از دنیا رفت.

پس از فوت پدرم شبی او را خواب دیدم که می‌گفت وقتی می‌خواستم از دنیا بروم، چهارده معصوم دور تختم بودند تا روح را از بدنم برانند. چهارده معصوم روح مرا گرفتند و پیش پیغمبر بردند و من  گفتم که ما چه کار کنیم که پیش آنها از ما شفاعت بشود، گفتند این «آقای محمد» را خیلی محافظت کنید. این باقیات صالحات است. خیلی سفارش از این قبیل به من کرد.

...  آن اندازه‌ای که توانستم مواظبت کردم تا درسش را بخواند. قرآن را به بچه‌ام یاد دادم. وقتی او را به مدرسه بردند، استعدادش را برای کلاس ششم تشخیص دادند.

خودم خیلی توجه به این بچه کردم. از اول که این بچه به‌وجود آمد، قرآن زیاد می‌خواندم، بعد از وضع حمل هم قرآن می‌خواندم و هنگام شیر دادن طفل هم قرآن می‌خواندم.

همین‌طور که من می‌خواندم، بچه شیر می‌خورد. آن وقت این بچه خیلی علاقه‌مند شده بود به صوت قرآن. تا زمانی که پستان در دهان بچه بود، من قرآن می‌خواندم، وقتی پستانم از داخل دهانش بیرون می‌آمد و قرآن را نمی‌خواندم، بچه ناراحت می‌شد و با سرش اشاره می‌کرد که بخوان، یعنی به این اندازه علاقمند شده بود به قرآن. وقتی که بزرگ‌تر شد، حواسم را برای مواظبت از او جمع کردم.

در دوران حاملگی خیلی مواظب بودم و نماز اول وقت می‌خواندم و به نامحرم نگاه نمی‌کردم. در خانه چهار تا برادر شوهر داشتم، اما هیچ وقت با اینها رو به رو نمی‌شدم.....

 

شهید بهشتی

...  تا 17 سالگی پهلوی من بود. بعد از اینکه به مدرسه رفت و هفت کلاس درس خواند، به طلبگی پرداخت و رفت بازار توی مدرسه بازار درس عربی را خواند و بعد که 17سالش شد، آمد و گفت، «مادر اجازه بدهید که من بروم قم. چون اینجا استادی برای من نیست.» رفت قم پای درس آقای طباطبایی و آقای خمینی (که آن موقع معروف بودند به حاج آقا روح‌الله) و بعداً نامه نوشت که من دارم درس می‌خوانم، پدرش وقتی رفت به قم برگشت و گفت، «بچه ما پیش آقای خیلی خوبی است.»

 

...  آن وقتی که می‌خواست ازدواج کند، گفت،«شما هر دختری را پسندیدی، من همان دختر را می‌گیرم. من نمی‌روم دختر نامحرم را ببینم.» چنین اخلاقی داشت. وقتی که می‌رفت مسجد سخنرانی کند، دستور داده بود که یک پرده بلند بگذارند که زن‌ها به او نگاه نکنند و او هم چشمش به زن‌ها نیفتد.

این‌طور مردی بود و وقتی هم می‌خواستیم برایش زن بگیریم، می‌گفت شما دیدید کافی است و من می‌پسندم. ....   خیلی صفات خوب و اخلاق عالی داشت. مثلاً بچه که بود بچه‌های همقدش، بچه‌های خاله و عمه‌اش که همقدش بودند، می‌گفتند بیا بازی کنیم، ولی او نمی‌رفت و بیشتر به قرآن و احادیث علاقه داشت و می‌گفت که قرآن و علم را به من یاد بدهید. حواسش اصلاً به بازی نبود. بچه‌ای نبود که به فکر بازی باشد.

او دُرّ گرانبهایی بود که به راه خدا نثار شد.

خدا را شکر می‌کنم که شهیدی داشتم در راه خدا و در راهی که آقای خمینی برگزید. از شهادتش تا چهل روز خبر نداشتم. خواهرش پنهان می‌کرد. رادیو و تلویزیون را از جلوی من برداشته بودند.

مرامش این بود که هفته‌ای یک بار به من تلفن بزند یا صبح یا ظهر و من از دخترم می‌پرسیدم، «مادرجان! چرا داداشت تلفن نمی‌زند؟» می‌گفت، «رفته‌‌اند استراحت و مسافرتند.» می‌گفتم، «حتماً به دستور آقای خمینی به جایی رفته که تلفن نمی‌زند.» روز عید رفته بودم وضو بگیرم و نماز و قرآن بخوانم. روز اول ماه شوال بود. به بچه‌ها گفتم، «پسر من در میان این 72 تن بود، چون که نمی‌شد که یک ماه بگذرد و تلفن به من نزند. بچه من هم داخل این شهیدان بوده، شما می‌خواهید به من نگویید.» یکدفعه دیدم خانه را سکوت فرا گرفت. دکترها هم می‌گفتند که بگذارید خودشان بفهمند.

بعداً هم که فهمیدم یک مقدار بی‌تابی کردم و گفتم، «خدایا» به من صبر بده و ایمان مرا نگیر. حالا که بچه من رفت، ایمان باقی بماند.» و خدا هم صبر داد. کسی که برای خدا سخنرانی می‌کرد و به خاطر خدا شهید شده، اگر برایش ناراحت باشم، خدا ناراحت می‌شود و خدا خواست که شهید شود. در سخنرانی‌هایش از خدا درخواست شهادت می‌کرد و خون پاکش را در راه خداوند داد و شکر می‌کنم.

اگر کسی از خدا ترسید، دنیا را دارد، آخرت را دارد، همه‌ چیز دارد. اگر از خدا ترسید، دروغ نمی‌گوید، اگر از خدا ترسید، فساد نمی‌کند و عاقبت به خیر می‌شود.

http://article.tebyan.net/167910/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%8A

************************************

** ویژگی‌ها و صفات شهید بهشتی + سایت خبری تحلیلی تابناک

** شهید بهشتی از زبان مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام رفسنجانی+تبیان




تاریخ : جمعه 96/4/9 | 6:25 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر




  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی