بوقلمون زیبااست ولی بوقلمون صفت نباشیم
آدم های بوقلمون صفت
تا به حال عضو حزب یا گروه یا دسته خاصی بودید یا نه؟ لابد می دانید هر حزب یا گروهی برای خودش اعتقادات و اهداف و گرایش های خاصی دارد و آن را از بقیه جدا می کند و افرادی که عضو آن حزب یا گروه می شوند با توجه به تمایل و اعتقاداتشان به آن می پیوندند و به فعالیت می پردازند. اما بعضی ها هم هستند که حزب باد هستند یعنی هر طرف باد بوزد و آب و نانی هم در آن باشد به همان طرف می روند، این افراد عقیده ثابتی ندارند حتی در مورد دین و مذهب و مسائلی از این قبیل. وقتی به زندگی این افراد توجه کنی یک حرکت زیگ زاگی می بینید یعنی چپ و راست حرکت می کنند یعنی در زمان دولت اصلاحات چپ افراطی می شوند و در زمان دولت اصولگرا راست افراطی. در عجبم که این افراد همیشه هم از نظر موقعیت شغلی موفق هستند یعنی یک کرسی بالاخره برای خود دست و پا می کنند.....
چقدر از آدم های بوقلمون صفت بدم می آید. آدم هایی که حرف هایشان همیشه با هم متناقض هست. گاهی هم خودشان را نقد می کنند، این حرف این ها یعنی اینکه هر کاری که قبلا کردیم اشتباه بوده و کلاهش هم سر مردم بیچاره رفته و بس.
http://yadebaran.blogfa.com/post-39.aspx (وبلاگ یادباران)
بوقلمون صفت
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : اعْلَموا أنّ اللّه َ تبارکَ و تعالى یُبْغِضُ مِن عِبادهِ المُتَلوِّنَ ، فلا تَزولوا عنِ الحقِّ و وَلایةِ أهلِ الحقِّ؛ فإنّ مَنِ اسْتَبْدَلَ بِنا هَلکَ و فاتَتْهُ الدُّنیا و خَرجَ مِنها (بحَسْرةٍ) .
امام على علیه السلام : بدانید که خداوند تبارک و تعالى بندگان بوقلمون صفت خود را دشمن مى دارد. پس ، از حقّ و دوستى با اهل حقّ جدا نشوید ؛ زیرا که هر کس، دیگران را به جاى ما برگیرد، هلاک شود و دنیا را از دست بدهد و [با آه و افسوس] از دنیا برود .
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : اعْلَموا أنّ اللّه َ تعالى یُبْغِضُ مِن خَلْقِهِ المُتَلوِّنَ ، فلا تَزولوا عنِ الحقِّ و أهْلِهِ ؛ فإنّ مَنِ اسْتَبدَّ بالباطِلِ و أهْلِهِ هَلکَ و فاتَتْهُ الدُّنیا .
امام صادق علیه السلام : بدانید که خداوند متعال از بنده اى که هر لحظه به رنگى در آید، نفرت دارد . پس ، هیچگاه از حقّ و پیروانش جدا نشوید، که هر کس به باطل و باطل گرایان بیاویزد، هلاک شود و دنیا از دستش برود .
بحار الأنوار : رُوِیَ : أنّ اللّه َ یُبْغِضُ مِن عِبادِهِ المائِلینَ ، فلا تَزِلّوا عنِ الحقِّ ، فمَنِ اسْتَبْدَلَ بالحقِّ هَلکَ و فاتَتْهُ الدُّنیا و خَرجَ مِنها ساخِطا .
بحار الأنوار : روایت شده است که : خداوند بندگان کج و منحرف خود را دشمن دارد ؛ پس، از حقّ منحرف نشوید ؛ زیرا کسى که باطل را به جاى حقّ بگیرد، نابود شود و دنیا را از دست بدهد و با ناراحتى از دنیا برود .
http://www.hadithlib.com/rolls/view/2000143/%D8%A8%D9%88%D9%82%D9%84%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%B5%D9%81%D8%AA
کتابخانه احادیث شیعه
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی
هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا
بی اختیار سمت حرم میکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو
حالی نگفتنی به دلم دست میدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند هاجر و مریم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونین تر است ماه محرم کنار تو
مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهری ات شدیم
ما با تو در پناه تو آرام می شویم
وقتی که با ملائکه همگام می شویم
بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات
زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست
باران میان مرمر آیینه دیدنیست
این صحنه در برابر ایینه دیدنیست
مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است
خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم
اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
من روی حرف های خود اصرار میکنم
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم
ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
عمریست محو او به تماشا نشسته ایم
اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم
بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم
مربع
از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان
من هم دلیل حسرت افلاک می شوم
روزی که زیر پای شما خاک می شوم...
درحرم قطره قطره می افتاد آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس می شوداما
به خدا گریه های من گاهی دست من نیست مهربان بانو
گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردو زیر لب می گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است
بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو
این غزل گریه ها که می بینی آنِ شعر است، شعر آیینی
زنده ام با همین جهان بینی، ای جهان من ای جهان بانو
!
کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان...
http://sheremasoome.blogfa.com/cat-1.aspx
به نام خدا
نگاهی به زندگی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مکرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یک مادر هستند.
ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال 173 هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.
در سال 200 هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى کرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم کردند.
به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى کشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال 201 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.
محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.
سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال 201 هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد دراین که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد.
آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.
به نظر مى رسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند که پیکر معصومه باید به دست معصوم تجهیز و تدفین شود. چنان که پیکر مقدس حضرت زهرا(س) را امیرمؤمنان (ع) غسل داده و کفن و دفن نموده و حضرت مریم (س) را حضرت عیسى (ع) شخصاً غسل داده است.
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال 256 هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد.
http://www.aviny.com/occasion/Ahlebeit/Bastegan/Masoomeh/Rehlat/85/Zendeginameh.aspx
سایت شهید آوینی
به نام خدا
مصاحبه حجت الأسلام رشاد با مرحوم آیت الله خوشوقت ره
آیتالله خوشوقت از جمله اساتید برجسته اخلاق است که سالها مجلس وعظش در تهران و قم از مسئولان و مقامات کشوری گرفته تا دانشجویان و طلاب جویای حق را به سمت خود کشانده است.
آنچه که در پی میآید بخشی از گفتوگویی خواندنی حجت الاسلام و المسلمین رشاد رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با آیتالله خوشوقت شامل بخشهایی از جمله بایستههای اخلاق اسلامی، هدف از تشکیل حوزههای علمیه، خاطراتی از دوران مصدق و ارادت تودهایها به سید الشهدا(ع) و حضرت امام(ره) و بیان زوایایی کوتاه از مشی شخصی رهبر انقلاب اسلامی است که در نشریه حاشیه به صاحب امتیازی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است.
از روزی که در ازدحام جمعیت به سختی خود را بهآ یت الله خوشوقت رساندم و برای نوشتن شرح حالشان کمک خواستم بیش از یک سال میگذرد، اگرچه ایشان از این امر استقبال نکردند و گفتند که تمام زندگی من یک صفحه بیشتر نمیشود اما به مساعدت معظم له این گفتگو انجام شد.
متن ذیل منتخبی از گفتگوی مبسوء صمیمی و پرباری است که میان حجت الاسلام و المسلمین رشاد و آیت الله خوشوقت صورت پذیرفته است که تقدیم حضورتان می شود.
آیت الله عزیز خوشوقت در سال 1305ش در تهران به دنیا مد، دروس مقدماتی حوزه را از مسجد معز الدوله غاز کرد و در مدرسه لرزاده ادامه داد. سپس برای بهره بردن از اساتید بنام به حوزه علمیه قم مد و در نجا در دروس یات عظام سید حسین بروجردی، سید محمد حسین طباطبایی، امام خمینی، شهید محمد صدوقی، محمد مجاهدی تبریزی، سید مجد الدین قاضی دزفولی و... شرکت کرد.
بعد از 13 سال تحصیل در قم به تهران بازگشت و تاکنون در تهران حضور دارد و شاگردان و علاقهمندان از محضر پربارشان استفاده میکنند. امامت جماعت در مسجد امام حسن مجبتی- علیه السلام- در تهران و جلسه درس اخلاق ایشان که هر دو هفته یک بار در مسجد اعظم قم تشکیل میشود؛ از جمله اموری هستند که ایشان به نها اشتغال دارند.
چه مسیری میتواند جویندگان سلوک الهی را به مقصد برساند؟
واجبی ترک نشود و حرامی را مرتکب نشویم. این است که ایمان را بالا میبرد. ایمان که بالا رفت، بصیرت پیدا میشود.
یعنی ما ریاضتی فراتر از واجبات و محرمات شناخته شده در اسلام نداریم؟
نه. ریاضت سالم همین انجام واجب و ترک حرام از سن بلوغ تا خر عمر است. این ریاضت اسلام است. ادامه این ریاضت ایمان را بالا میبرد و ایمان که بالا رفت انسان بصیرت پیدا میکند و حجابها برطرف میشود.
پس این دستورات ریاضتی که بعضی به دیگران میدهند مشروع نیست؟
باید منشأ ن همین دو یه باشد: "یا اَیُهَا الَّذینَ مَنُوا اتَّقُوالله" َواجبات و محرمات را مراعات کنید تا ایمان بالا برود و "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا" برای درجات بعد هم ذکر کثیر لازم است؛ این دو آیه اساس اخلاق و رشد است.
اگر کسی بگوید که مثلا وقتی شما یک چله میگیرید و در یک محیط آرام تمرکز دارید، حالت ذکر شما تقویت میشود و قدرت ذکر و تذکر شما قوت پیدا میکند؛ این در همان مسیر است، البته منوط به اینکه خلاف شرع نباشد.
فقط با اطاعت فرمان است که میتوان به طرف خدا رفت؛ بنابراین در تمام مراحل، چه در قسمت اول باشیم و چه در قسمت دوم -که واجب نیست ولی برای حرکت به طرف هدف الزامی است- این مساله لازم است، یعنی اطاعت فرمان بایدآ نجا باشد.
من از این بیان حضرتعالی این جور برداشت میکنم که گویی ما چیزی به نام سلوک عرفانی نداریم و هرچه هست، همان دستورات شرعی واجب و حرام و مستحب و مکروهی است که در فقه بیان شده و دستورهایی که در قالب اخلاق ذکر شده است.
بله همان آیه است. منتها مردم میخوانند ولی عمل نمیکنند. کم هستند افرادی که در طول عمر تقوا را رعایت کنند. کار خیر زیاد میکنند و کنارآ ن هم مرتکب گناه میشوند و همین گناهان حجاب میورد. اینها افراد نادری هستند که کار حرام انجام نمیدهند و این میشود که ایمان مرتب در تزاید باشد و ایمان که در تزاید باشد، حرکت در مرحله دوم سانتر میشود.
شما پیشتر فرموده بودید که مرحوم علامه میگفتند طی طریق و مراتب کمال پله پله است. چه مراحل دیگری برای سیر و سلوک الی الله وجود دارد؟
بله، پله شریعت و پله رشد ایمان، این دو آنجا ادامه دارد. منتها در آنجا دستورالعملهایی به صورت ذکر مطرح است که باید عمل شود که یاد خدا باید بیشتر باشد، کمتر نمیشود باشد، چون خدا گفته "کثیرا" زیاد و کم نه؛آ نجا به ادامه تقوا عمل میشود به ادامه ذکر کثیر هم عمل میشود. این آدم را جلو میبرد و با این دو گام، فرد بصیرت پیدا میکند و چیزهایی میبیند و میفهمد که دیگران نمیفهمند.
مرحوم علامه طباطبایی مراتب و منازلی برای سلوک قائل نبودند؟
مرتبه سلوک همین است. اول باید یاد بگیرد که چه چیز واجب است و عمل کند و بعد هم وارد "ذکر کثیر" شود. اگر این را ادامه بدهد وارد مرحله دوم میشود.
درخصوص نظم حوزه، اخلاق در حوزه، نظام آموزشی حوزه و زیّ طلبگی مورد توجه طلبهها اگر مطالبی بفرمایید، ممنون میشویم.
هدف از تشکیل حوزههای علمیه دینی از اول این بود که چون میخواهیم اسلامشناس داشته باشیم، عدهای باید ممحض در تحصیل باشند که در نهایت دینشناس شوند. چون همه مردم که نمیتوانند هم کار کنند و زندگی را تأمین کنند و هم درس بخوانند، آنچه را که مقدمهی دینشناسی است، مطرح کردند.
منبع دین ما، قران و حدیث عربی است، اول باید طالب علوم دینی که عرب نیستند از صرف و نحو و لغت و معانی شروع کنند تا با فهم اینها بتوانند قرآن و اخبار را بفهمند و به دیگران منتقل کنند. این شد شغل روحانیت. حوزه را هم به همین منظور درست کردند که نسل جدید بیاید و ادامه داشته باشد. اساس کار این است.
منتها کنار حوزهها جریان دیگری هم در حال رشد است و آن اطلاعات جدید غربی است. قدیم این حرفها نبود و نیازی نبود این چیزها را یاد بگیرند. مردم هم عوام و بیسواد بودند و همان دین خالص را به نها یاد میدادند. اما الان مسأله طور دیگری است، اکثر جمعیتهای کشورهای اسلامی تحصیل کرده و دانشگاه رفته هستند و در غرب درس خواندهاند، باید حوزهها طوری باشند که هم کتاب و عترت را بفهمند و هم این قضایا را با لعاب و رنگ علم دین به مردم منتقل کنند.
این هنر را باید داشته باشند که همان دیروزی را بتوانند به سبک امروز ترویج کنند و به مردم بدهند. هدف حوزهها همین است و باید این مقدمات فراگیری شود تا بفهمند افعال قرن و حدیث چیست، اتصالات نحوی و لغوی ن چیست و خودشان عمل کنند و به دیگران هم یاد بدهند. اما اگر این را امروز بخواهیم یاد بدهیم با سؤالات بسیار مواجه هستیم.
امروز باید تجهیزاتی داشته باشیم که بتوانیم ن شبهات را جواب بدهیم. لذا این فکر خوبی است که اول دیپلم بگیرند و بعد به حوزه بیایند تا مقداری با مسائل روز شنا شوند. بیگانه نباشند که خدای ناکرده حرفهایی بزنند که مردم بیشتر از دین زده شوند. این دو مسأله را باید امروز جمع کنیم.
نظر شما درباره لزوم شنایی طلاب با علوم روز چیست؟
حوزهها باید حوزههایی باشند که در علم و عمل پیشقدم باشد. علم خالی کافی نیست، چون در عمل کارهایی میکنند که مردم از دین زده میشوند. باید اخلاق قرن و حدیث مطرح شود. طلبهها باید خودشان راسته شوند به مسائل عقیدتی و اخلاق اسلامی، بعد این را در قالبهای مناسب به مردم هم یاد بدهند که اگر شبهههایی هم ایجاد شد بتوانند جواب بدهند. اساساً این که قای طباطبایی شروع کرد به درس فلسفه و نه عرفان جهت همین بود.
متأسفانه زمان مصدق تودهایها خیلی رواج پیدا کردند، دستههای طولانی چهار نفره، از دخانیات تهران تظاهرات کردند. حتی در زمان قای بروجردی یک روز دیدم سوار دوچرخه شدهاند و تودهایها خیابانها را پر کردهاند. قای بروجردی وحشت کرد و گفت من نمیدانم مصدق میخواهد چه کار کند.
یعنی مصدق به تودهایها میدان داد؟
بله، برای این که جمعیتش زیاد شود، نها هم استفاده کردند و تأیید کردند و بعد کارهای خود را انجام دادند. روزنامه داشتند، حرفهای ضد دین و انبیا میزدند. یک روز هم اینها در مقابل پیشنهاد مصدق، تغییر خط را پیشنهاد دادند.آ قای بروجردی اجازه داد طلبهها تظاهرات کنند. گاز اشک ور را اولین بارآ نجا دیدم که اصلاً قابل تحمل نبود؛ چند نفر هم زخمی شدند، بعد علما به عیادت آمدند و سروصدا زیاد شد. بعد همآ قای بروجردی گفت باید علیه مصدق طرح دعوا کنند، به طلبهها بیحرمتی کردند. چند تا از وکلای پیرمرد کاری را دعوت کردند که گفته شد صلاح نیست شما به تهران کشیده شوید و بروید و بیایید؛ مناسب نیست، خلاصه ایشان هم گذشتند؛ در زمان مصدق چنین اتفاقاتی افتاد. ایشان در ن زمان خیلی ناراحت بودند.
یادم میآید بعد از نماز به مدرسهی حجتیه میرفتم، دیدم تعداد زیادی اتوبوس در خیابان صف کشیدهاند. احساس کردم از تهران میآیند یا از جای دیگری به تهران میروند. در همین حین از در صحن بزرگ، سربازان با عدهای بیرون میآیند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند اینها همان تودهایهایی هستند که در ارتش نفوذ کرده بودند، شاه گرفته و تعدادی از نها را اعدام کرده و اینها را هم به بندرعباس تبعید میکند. در این حین، یکآ قایی به اسم سید محمد غزلخوان که زورخانهای هم بود، یک روضهی علیاکبر برای تودهایها خواند که همه این تودهایها گریه میکردند.
در واقع اینهایی که تودهای یا مارکسیست میشدند، نمیدانستند به چه چیز دارند گرایش پیدا میکنند. بیشتر از روی احساسات و جوهای اجتماعی بود و جنبه اجتماعی مارکسیست مد نظر بود، اما عقاید دینیشان در باطن وجود داشت.
رفته بودیم امامزاده داوود و آنجا مرتب تعزیهخوانی بود، یک تودهای نجا مثل ابر بهار گریه میکرد. داستان امام حسین عاطفی است و دیدم همه اینها هم گریه میکردند. یادم میید وقتی مردم پادگان ولیعصر را ترک کردند، یک نفر طرف من آمد، دیدم دستش خونی است، هرکسی از پادگان یک چیزی برداشته و همه را غارت کرده بودند. گفتم چهآ وردی؟ گفت که یک هفتتیر وردهام من خدا را قبول ندارم، اما شاهرگم برای خمینی میدهم.
از سوابق شنایی خود با مقام معظم رهبری بفرمایید؟
ایشان مدرسهی حجتیه بودند و در طبقهی بالایی حجره ما حجره داشتند.
با هم رفاقت داشتید؟
نه. ایشان زود به مشهد رفتند، چون پدرشان نابینا شد، و به او گفتند به مشهد برود و ایشان هم رفتند. زیاد با همآ شنا نشدیم. بیشتر در تهران با هم شنا شدیم.
آقا به اعتبار نسبت فامیلی به منزل شما میآیند؟
بله.
آقای حداد میگفتند ظاهرا عروس آقا که دختر ایشان است، برای زیارت مشرف شده بود وقتی برگشته بودند، ایشان میگفت یک مرتبه دیدیم که بدون اطلاع قبلی شبهنگام ایشان دقالباب کردند و برای دیدن عروسشان تشریف وآردند که همه خوشحال شدند. ایشان سرکشی به بستگان و منسوبین دارند.
بله دارند. ارتباط عاطفی زیادی با اطرافیانشان دارند. ایشان با همین عاطفه و جاذبه همه را جذب کردهاند.
مثل اینکه شما المراقبات میرزا جواد قا ملکی را تصحیح کردید؟
من یک وقت شنیدم ایشان کتابی به نام اسرارالصلاه دارند، درس اصول ایشان هم میرفتیم. بعد میخواستم این را چاپ کنم، نمیدانستم المراقبات هم دارد. رفتم سراغ مرحوم امام که تقریظی به اسرارالصلاه بزنند. ایشان گفتند کتاب بهتر از این هم ایشان دارد به نام المراقبات. من هم ندیده بودم که گفتند من و مرحوم سیداحمد زنجانی تصحیح کردهایم. من رفتم پیش مرحوم سیداحمد زنجانی، گفت کتاب را محدث ارموی برده تهران تا چاپ کند. من درس گرفتم و تهران پیش این بنده خدا رفتم، دیدم معمم است؛ البته شبها معمم میشد ولی روز شاپو به سر داشت. گفتم چرا؟ گفت من در این لباس روزها احساس ناراحتی میکنم و به این شکل راحتتر کار می کنم. پرسیدم چاپ کتاب به کجا رسید؟ گفت من دیدم اگر بخواهم چاپ کنم باید تغییراتی در ن بدهم و صالح ندانستم. گفتم بدهید من ببرم و چاپ کنم. وردیم و چاپ کردیم.
یعنی تصحیح و تقریر امام و مرحوم سیداحمد زنجانی را شما منتشر کردید. خود شما تصحیح نکردید؟
مختصری دست بردم و در تهران منتشر شد. دو هزار جلد در چاپخانه حیدری چاپ کردم.
امام خیلی تحت تأثیر میرزاجواد آقای تبریزی است. سرالصلوه ایشان به نحوی تقریری از اسرار الصلوه است.
بله ایشان خیلی ارادت داشت. شنیدم اواخر عمر احساس ندامت کردند که من چرا خدمت ایشان در قم زیاد نمیرفتم.
کتابهای دیگری هم در دست چاپ دارید؟
نه خیر.
خود شما تقریرات دروس اساتیدتان یا تعلیقاتی ندارید؟
من همه را نوشته بودم، دزد مد از حجره برد.
حضرت موسى علیه السلام و مقدس اردبیلى
حضرت موسى علیه السلام و مقدس اردبیلى
احمدمقدس اردبیلى
وى شبى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را در خواب دید که حضرت موسى(علیه السلام) در خدمت آن بزرگوار نشسته است و مقدس نیز در آنجا حضور دارد. پس حضرت موسى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سؤال کرد: این مرد کیست؟ پیامبر فرمود: از خودش سؤال کن.
حضرت موسى(علیه السلام)از مقدس پرسید تو کیستى؟
مقدس جواب داد. من احمد پسر محمد از اهل اردبیل هستم و در فلان کوچه، فلان خانه منزل من است.
حضرت موسى(علیه السلام)تعجب کرد و گفت: من از اسم تو سؤال کردم این همه تفصیل براى چه بود؟
مقدس در جواب گفت خداوند عالم وقتى از تو سؤال کرد که این چیست که در دست تو است تو چرا آن قدر در پاسخ تفصیل دادى([1])!
حضرت موسى(علیه السلام) به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) گفت: راست گفتى که علماى امّت من همانند انبیاى بنى اسرائیل مى باشند.([2]
******* ************** ****************
[1] - اشاره به آیه «قال هى عصاى اتوکّأ علیهاو...» در این آیه خداوند از حضرت موسى(علیه السلام) پرسید این چیست در دست تو و او در پاسخ گفت این عصاى من است بر آن تکیه مى کنم و بوسیله آن برگ را براى گوسفندان جدا مى کنم و فایده هاى دیگرى هم برایم دارد.
[
به نام خدا
میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها مبارک
http://ghorbanigilani.andishvaran.ir/fa/galleries.html
http://agabdashti.andishvaran.ir/fa/sendmessage.html?UserID=1345
پایگاه اندیشوران
http://amostasharirad.andishvaran.ir/fa/scholarmainpage.html
پایگاه اندیشوران
به نام خدا
مرحوم آیتالله دکتر محمّد محققی لاهیجی
یکی از مشاهیرلاهیجان
پایگاه اندیشوران
http://tagialipoor.andishvaran.ir/fa/scholarmainpage.html?DataID=101ID3652#101ID3652
پایگاه اندیشوران
زمینه های بروز حسادت حسادت به معنای آرزو کردن زوال نعمت از کسی است که استحقاق آن را دارد (مفردات ص 234) البته به معنای آرزوی ادامه یافتن فقدان نعمت، نقص و فقر و بدبختی و مانند آن برای دیگری نیز آمده است. (روح المعانی ج 16 جزء 30 ص 507) ولی بیشتر در معنای نخست به کار می رود؛ زیرا حسود کسی است که از وجود نعمتی در دست کسی ناخشنود است و دوست ندارد که دیگری از نعمت و راحتی و آسایش و آرامش برخوردار باشد
و همواره آرزو می کند که نعمت وی به نقمت و سعادتش به شقاوت تبدیل شود و حتی گاه برای تحقق آرزوی خویش نیز تلاش می کند و مقدمات آن را فراهم می آورد. از این رو برخی از رفتارها و گفتارهای وی نسبت به دیگری برای تحقق زوال نعمت از دست دیگری است.
حسادت ریشه بسیاری از نابهنجاری های اجتماعی است. رفتارها و نابهنجاری هایی چون دروغگویی، تهمت، اهانت، تحقیر، استکبار و مانند آن را می توان در حسادت اشخاص جست و جو کرد. البته از آن جایی که حسادت امری در حوزه روان شناسی اجتماعی است و رفتار و اعمال شخص در گروه و اجتماع بازتابی از روحیات و اخلاقیات فردی می باشد می بایست به آثار و بازتاب های آن در حوزه روان شناسی و اخلاق شخص نیز توجه کرد. بسیاری از کسانی که دچار بیماری حسادت می شوند از نظر روانی تحت تأثیر آن قرار دارند و دچار خود کوچک بینی و کمبود، ناتوانی، افسردگی و احساس بیهودگی می شوند. از آن جایی که نعمتی را در دست دیگری نمی توانند تحمل کنند و خود نیز از آن بی بهره اند و هرچه تلاش می کنند نمی توانند آن را به دست آورند و یا از دست دیگری بیرون کنند از این رو دچار روحیه شکست خورده می شوند و در بلندمدت از ناتوانی و احساس کمبود خویش دچار بیماری افسردگی و روان پریشی و بیهودگی و حقارت می شوند. عقده حقارت می تواند ریشه در همین حسادت و احساس کمبودهایی داشته باشد که در دست دیگری می یابد.
در نخستین بخش از مقاله حاضر به ویژگی های حسادت و پاره ای از آثار آن اشاره شد و بیان گردید که ریشه و خاستگاه بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی و فردی، حسادت می باشد. در دومین بخش این مقاله علل و عوامل و زمینه های بروز حسادت در افراد مورد بررسی قرار می گیرد که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
قرآن کریم از برخی مسائل و امور به عنوان زمینه های پیدایش و شکل گیری حسادت در افراد یاد می کند که برخی از آنها عبارتند از:
ذکر فضایل و خوبی های یک شخص موجب می شود که زمینه حسادت دیگران برانگیخته شود. تعریف و تمجید بسیار و دایمی از فرزند خواهر و برادر و یا مرد و زنی موجب می شود تا حس حسادت در اطرافیان برانگیخته شود و شخص چون خود نمی تواند همانند آنان عمل کند و فضایلی را به دست آورد و نعمتی را تحقق بخشد، به روش عکس العمل و واکنش منفی رو می آورد و رفتارهای نابهنجار از خود بروز می دهد.
در داستان فرزندان یعقوب و حسادت ایشان نسبت به حضرت یوسف(ع) دقیقاً به این نکته پرورشی و تربیتی و اخلاقی اشاره شده است که حضرت یعقوب(ع) با رفتارهای خویش موجبات حسادت را در برادران برانگیخته است.
اگر حضرت یوسف(ع) در معرض قتل قرار گرفت و درنهایت با وساطت برادر بزرگ از مرگ نجات یافت و در چاه انداخته شد و سپس به عنوان برده به کاروانیان فروخته شد و موجبات جدایی پدر و فرزند خردسال فراهم آمد، ریشه برانگیخته شدن حسادت و زمینه های بروز آن را می بایست در توجه بیش از اندازه یعقوب(ع) و ذکر فضایل و یادکرد آن حضرت دانست.
حضرت یعقوب(ع) با آن که می دانست حضرت یوسف(ع) به مقامات عالی دست خواهد یافت و از پیامبران خواهد شد و این مسئله در خواب به یوسف(ع) بیان شده بود با این همه از مسئله حسادت فرزندان خویش آگاه بود و لذا از یوسف(ع) می خواهد که این فضیلت خویش را یاد نکند تا به گوش برادران نرسد. (یوسف آیه 5)
در تحلیل قرآن از زمینه های بروز حسادت در اشخاص، مسئله اظهار محبت بیشتر به برخی به عنوان یکی از علل ذکر شده است. این بدان معنا است که برای اشخاص، کسانی که در محدوده دایره ارتباط اجتماعی قرار دارند همسانی و عدم تفاوت، بیش از اندازه مهم و اساسی است. فرزندان این توقع و انتظار را دارند که از سوی پدر و مادر به طور مساوی و یکسان موردتوجه و اهتمام قرار گیرند و تبعیض و تفاوتی میان ایشان و دیگر برادران نباشد.
گاه چگونگی برخورد، این توهم را پدید می آورد که پدر و مادر میان فرزندان تفاوت و تبعیض قایل شده اند این توهم، زمینه بروز حسادت و یا رفتارهای نابهنجار برای از میان بردن این نعمت و توجه خاص فراهم می آورد. این گونه است که شخص افزون بر جداشدن از پدر و مادر به علت تبعیض و یا توهم تبعیض، کارهایی را انجام می دهد تا زمینه جدایی بین پدر و فرزند موردتوجه، نیز تحقق یابد. این گونه است که حسادت باعث می شود که بسیاری از نابهنجاری ها در رفتارهای شخص در حوزه عمل اجتماعی پدید آید و گاه دست به قتل و یا توطئه برای از میدان به در کردن رقیب زند. این کم ترین واکنش منفی است که شخص از خود بروز می دهد. واکنش درونی از این خطرناک تر است و شخص گاه برای جلب توجه دیگری مانند پدر و مادر، رفتارهای نابهنجار و زشتی را شروع می کند تا بیش تر مورد اهتمام قرار گیرد واین گونه است که فاصله های میان پدر و فرزند روزبه روز افزون می شود و درنهایت فرزند شکست خورده و سرافکنده از جنگ جلب محبت، دچار افسردگی و خودکشی می شود.
در گفت وگویی که قرآن از برادران یوسف درباره علل و انگیزه های قتل او و یا آدم ربایی و دورکردن فرزند از پدر بیان می کند به این نکته به صراحت و روشنی اشاره شده که پدر به ما کم توجه است و همه محبت و عشق خویش را به یوسف و برادرش می بخشد: قالوا لیوسف و اخوه احب الی ابینا: گفتند یوسف و برادرش موردمحبت بیشتر پدر است. (یوسف آیه 8)
قرآن خطاب به مردمان این هشدار را می دهد که این گونه رفتار بسیار خطرساز و یکی از علل حسادت و رفتارهای نابهنجار است. از این رو می فرماید: لقد کان فی یوسف و اخوته آیات للسائلین؛ در داستان وقایع یوسف و برادرانش نشانه ها و مطالب مهمی برای پرسشگران است. (یوسف آیه 7) به این معنا اگر کسی پرسشی درباره چگونه رفتار پدر و مادر نسبت به فرزند و تربیت آنان دارد می تواند به این داستان از این جنبه نیز بنگرد تا دریابد که حسادت چگونه پیامدهای خطرناکی را پدید می آورد و تمامی اصول تربیتی را فرو می پاشد و نتیجه را دگرگون می سازد.
قرآن به این مساله نیز می پردازد که در ایجاد و زمینه سازی حسادت و انگیزش آن لازم نیست تا مساله همان باشد که اشخاصی که دچار حسادت می شوند تحلیل و تجزیه می کنند. به این معنا که گاه توهم و تحلیل و تجزیه نادرست نیز می تواند موجب حسادت شود. شخص هر چند که به نظر خویش رفتاری مثبت نسبت به همگان دارد و در واقع نیز چنین است ولی این بدان معنا نخواهد بود که دیگران نیز همان تحلیل و برداشت را داشته باشند. هرگونه رفتاری که موجبات توهم تبعیض را پدید می آورد می تواند عامل مهمی در ایجاد حسادت باشد. از این رو می بایست هر از گاهی به دیدگاه و تحلیل دیگران نیز توجه شود و در گفتمان ها و گفت و گوهای روزانه دیدگاه ها و بینش های دیگران نسبت به مساله دانسته شود. بازخورد مهم رفتاری را می توان در این گفت و گوهای دوستانه به دست آورد.
در واقع نیاز نیست که انسان رفتاری تبعیض آمیز داشته باشد بلکه رفتاری که موجبات توهم را فراهم می آورد و تحلیل نادرستی را برانگیزد نیز می تواند در ایجاد حسادت نقش داشته باشد. قرآن در آیه 8 سوره یوسف به این مساله از دیدگاه برادران یوسف می پردازد و نشان می دهد که در تحلیل و نگرش فرزندان نسبت به رفتار پدر چه چیزی مطرح است. آنان به صراحت پدر خویش را به گمراهی نسبت می دهند و می گویند که (پدر با این رفتار تبعیض آمیز خویش، عدالت و حق را مراعات نکرده است؛ زیرا آنان گروهی کارآمد و توانا و مفید هستند و خانواده ایشان بر نیروی آنها پایدار است در حالی که به جای آن که از این گروه مفید تشکر و قدردانی شود پدر از دو بچه خردسال حمایت می کند و آنان را مورد تشویق و محبت خویش قرارمی دهد. این گونه رفتار پدر نشان دهنده آن است که مسائل را به درستی تحلیل نمی کند و فرزندان را بر پایه فعالیت ها و کارهای مفید مورد توجه قرار نمی دهد. از این رو خروج از اعتدال و عدالت درباره رفتار پدر ثابت است و پدر در حقیقت در گمراهی است).
در تحلیلی که برادران از رفتار پدر خویش ارایه می دهند به این مساله توجه داده شده است که از نظر آنان پدر قادر نیست تا رفتار درست تربیتی را در پیش گیرد و به جای آن که افراد و اشخاص مفید را تشویق کند، به کسانی توجه می کند که مفید و کارآمد نیستند.
در این جا به مساله نگرش و بینش و در حقیقت ملاک هاو معیارهای سنجش و داوری نیز اشاره شده است. به سخن دیگر برادران با ملاک و معیاری که دارند به ارزیابی و تحلیل می پردازند. از نظر آنان ملاک برتری و تشویق می بایست کارآیی و مفید بودن باشد؛ در حالی از نظر پدر ملاک و معیار، امری دیگر است. خردسالی دو فرزند موجب شده که کم تر به فرزندان بزرگ توجه شود. به نظر یعقوب نیازی نیست که برادران بزرگ و کامل و توانمند مورد توجه و اهتمام بیش تر قرار گیرند. این مساله موجب شده است که فرزندان بزرگ تر نادیده گرفته شوند. در حالی که آیه به خوبی نشان می دهد که فرزندان در هر سنی که باشند و حتی پس از آن که خود صاحب زن و فرزند می باشند احساس نیاز به محبت پدر و مادر دارند و هرگونه کوتاهی می تواند آثار زیانباری داشته باشد.
قرآن علت دیگری که برای حسادت و زمینه های بروز و ظهور آن بیان می کند مساله ضعف خداشناسی و جهل به حکمت تفاوت های موجود در میان انسان هاست.
بسیاری از افراد به علت وجود نعمتی چون مال و فرزند و خانه و مانند آن نسبت به دیگری حسادت می ورزند. در حالی که علت وجود تفاوت ها می تواند مسائلی چون آزمون و ابتلا باشد. به این معنا که به برخی از اشخاص ثروت و مال داده می شود تا دانسته شود چگونه با این مال و ثروت خویش رفتار می کند.
بسیاری از کسان هنگامی که در تنگدستی هستند از خدا می خواهند که ثروتی به ایشان بدهد تا به دیگران کمک کنند برخلاف کسانی که در حال حاضر از ثروت برخوردار هستند و کمکی نمی کنند. این اشخاص هنگامی که به ثروت دست می یابند گذشته خویش را فراموش می کنند و وعده ها را از یاد می برند. این در حالی است که خداوند در مال هر کسی حداقل دو سهم برای دو گروه در نظر گرفته است. به این معنا که هر ثروت و مال کم و زیاد، دو شریک طبیعی دارد یکی از آنان محرومان و دیگری سائلین هستند که به جهاتی دست نیاز به سوی این و آن دراز می کنند. این دو گروه دست کم در هر ثروتی به عنوان حق، شریک هستند. (ذاریات آیات 19 و 20)
بنابراین آزمون و ابتلا و آزمایش می تواند از علل برخورداری از نعمتی باشد. این بدان معنا نیست که آن نعمت برای وی نقمت و بلا نشود؛ چنان که فقر و نداری نیز می تواند برای کسانی زمینه بروز استعدادها شود. بیل گیتس با بیست دلار خویش شرکت معظمی را ایجاد کرد که میلیاردها دلار می ارزد. وی کارش را در اوج نداری شروع کرد و نرم افزار نخست خویش را در یک گاراژ نوشت. در حقیقت فقر و نداری موجب شد تا استعدادهای خویش را بیابد و برای رهایی از مشکل مالی تلاش کند و این گونه موفق شد.
بسیاری از اموری که انسان از خدا می خواهد می تواند برای او شر و بلا باشد و بسیاری از اموری که شر و بلا می نماید و انسان آن را ناخوش می شمارد می تواند برای او مفید باشد: عسی ان تحبوا شینا و هو شر لکم و عسی ان تکر هوا شینا و هو خیر لکم.
به هر حال یکی از علل حسادت نسبت به دیگری آشنا، می تواند عدم آگاهی از حکمت خداوند باشد که چرا یکی را سرمایه دار و دیگری را بینوا و یا کسی را شاه و دیگری را گدا می کند. به یکی فضل و نعمتی می دهد و از دیگری می ستاند. (نساء آیه 32)
آگاهی ناقص از مسایل و تحلیل برخاسته از این آگاهی و دانش اندک، عامل مهمی در انگیزش حسادت در انسان است. این مسأله درمورد برادران یوسف نیز دیده شده و در آیات قرآنی بدان پرداخته شده است.
انسان ها بدون آگاهی و دانش کامل از مسایل نسبت به دیگری حسادت می ورزند و این درحالی است که شخص محسود ممکن است در وضعیت بدتر باشد و یا درحال گذر از آزمونی قرار داشته باشد. دانش ناقص موجب می شود تا براساس آن، تحلیلی نادرست ارایه شود و در نتیجه، آن شخص مورد حسادت قرار گیرد. برادران یوسف نیز با این گونه دانش ناقص خود به تحلیل نادرستی رسیدند و نزدیک بود برادر خویش را پس از ربایش بکشند.
پس حسادت می تواند برخاسته از دانش و آگاهی اندک نسبت به امور و مسائل باشد و این گونه است که تحلیل های نادرستی داده می شود و براساس این تحلیل های نادرست، قضاوت و داوری های نادرست تر به عمل می آید و رفتارها و نابهنجاری ها شکل می گیرد. بسیاری از مخالفت ها برخاسته از کم دانشی و کم اطلاعی اشخاص به مسایل است. (نساء آیه51و54)
از دیگر عوامل انگیزش حسادت در انسان ها نسبت به آشنایان و دوستان و کسانی که با آنان ارتباط دارند، جهل و نادانی نسبت به نقش مشیت و اراده الهی در مسایل و امور هستی است. (بقره آیه105)
اگر انسان ها به این مسأله یقین داشته و آگاه باشند که خداوندی علیم و خبیر و حکیم و قادر، جهان را مدیریت می کند، کم تر دچار حسادت می شوند. اگر شخص به این باور برسد که برگی از درختی بدون علم و حکمت الهی نمی افتد به این نتیجه خواهد رسید که بهره مندی اشخاصی از نعمتی به معنای آن است که وی پاداش کاری را گرفته و یا در آزمونی قرار گرفته و یا حکمتی دیگر در این بین است که وی از آن آگاه نیست و تنها خداوند آگاه و خبیر و عالم و حکیم می داند که چه می کند.
کسی که باور داشته باشد که خداوند هیچ کاری را بی حکمت و دلیل و قصد و هدفی انجام نمی دهد به این باور نیز خواهد رسید که او اگر به کسی نعمتی داده بر اساس حکمتی بوده است که یا از آن آگاه خواهد شد و یا هرگز از آن آگاه نخواهد شد. بنابراین نمی بایست نسبت به وجود نعمتی در دیگری خود را به رنج اندازد و خواهان زوال و از میان رفتن آن شود و نسبت به او حسادت بورزد.
ازنظر قرآن، شیطان دشمن آشکار و همیشگی انسان است. این دشمن سوگند خورده، به هر راه و روشی می کوشد تا به اهداف پلید خویش در گمراهی و تباهی بشر دست یابد. از این رو همواره در کمین مردمان است و می کوشد تا آنان را به هر طریقی گمراه و به دوزخ بفرستد. حسادت، یکی از ابزارهای شیطان است. او با این کار هم آرامش را از شخص حسود می گیرد و هم رنج و زحمت را برای دیگرانی که محسود واقع می شوند فراهم می کند. این گونه است که قرآن از دشمن درونی آدمی یعنی هوای نفس و دشمن وسوسه کننده بیرونی باز می دارد و هشدار می دهد که مواظب و مراقب باشند تا در دام شیطان نیافتند که وی می کوشد تا آنان را گرفتار و در بند کشد. (یوسف آیه5)
این ها بخشی از آیات قرآنی است که به مسأله حسادت و زمینه های بروز و ظهور آن اشاره دارد. باشد که باتوجه به دشمنان درونی و بیرونی از این بیماری خطرناک که آدمی را از درون متلاشی و در جامعه دچار رنج و زحمت می کند رهایی یابیم. حسادت نابهنجاری اجتماعی است که آثار خطرناکی برای فرد و دیگری به دنبال دارد. به امید آنکه با بهره گیری از بینش و نگرش قرآنی، از شر و آسیب های فردی و اجتماعی آن در امان بمانیم.
خلیل منصوری
http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,3628?PHPSESSID=a8a78b1ede6129cb90488dcbb3566043
دانشنامه موضوعی قرآن(مرکز فرهنگ ومعارف قرآن)
.: Weblog Themes By Pichak :.