سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در پی تخریب مقبره حکیم میرزا حسن لاهیجی صورت گرفت؛
  تجمع اهالی قم به احترام عالم گیلانی/ تصاویر
دوشنبه، 25 فروردین 1393 | 18:8

اختصاصی/خزرآنلاین: صبح امروز جمعی از طلاب و متدینین قم در پی تخریب قبر عالم نامدار  شیعه حکیم میرزا حسن لاهیجی گیلانی تجمعی خودجوش و اعتراض آمیز برپا کردند.

چاپ | کد خبر: 9966 | دسته خبر: حوادث | نظرات 0 نظر

به گزارش خزرآنلاین، متاسفانه شهرداری قم در یک اقدام سریع السیر قبر عالم ربانی علامه حکیم، متکلم، محدث و فقیه حکیم میرزا حسن لاهیجی گیلانی را به بهانه زیبا سازی شهری تخریب کرد.

 قبر این عالم بزرگ مقابل حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و در پیاده رو جلوی پاساژ کویتی ها سالیان سال قرار داشت ولی روز گذشته قم پرس نوشت که "این اقدام شهرداری قم در حالی صورت می گیرد که شهردار قم در سفرمعنوی عمره به عربستان سفر کرده است وشنیده ها حاکی از آنست که این اقدام بنا به دستور مستقیم استاندار قم صورت می گیرد."

لازم به ذکر است، در زمان رژیم پهلوی که خیابان ارم در قم ساخته شد ، ناگهان کارگران به جسد سالمی مقابل قبرستان شیخان برخوردند که با رجوع به مرحوم حضرت آیت الله مرعشی نجفی نسابه بزرگ عالم اسلام نسب این عالم ربانی توسط معظم له تعیین و تایید گردید . در آن زمان به پاس احترام مرجعیت و جنازه ای که سال ها سالم مانده بود، قرار شد سنگ قبر بلندتری از زمین برای ایشان درست کنند و تاکنون این سنگ قبر برای هر عابری قابل زیارت بود.

متأسفانه حرمت مزار این عالم ربانی توسط نیروهای شهرداری قم شکسته شده و مقبره این عالم را تخریب کردند. سنگ قبر این عالم ربانی که حدود یک متر از زمین بالاتر بود در پی غفلت مسئولان تخریب و مورد اهانت قرار گرفته است و با پیاده رو خیابان ارم قم در جوار حرم حضرت معصومه (س) یکسان شده است.

گفتنی است که شب گذشته پس از تخریب و سیمان کشی و موزائیک کردن روی مقبره این عالم ربانی در خیابان ارم قم گلدان و شاخه گلی روی محل قبر قرار داده اند که بیشتر متدینین و مردم مذهبی و انقلابی قم را ناراحت کرده است .






تاریخ : سه شنبه 93/1/26 | 6:20 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر



next page

fehrest page

back page


 


 



مرکز تخصصی قرآنی

(به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی بسطام خوش آمدید)


متن کامل تفسیر نمونه

 


 

تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 187

تفسیر آیات ا تا11  از سوره مؤمنون

آیه 1 - 11
آیه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(1)
الَّذِینَ هُمْ فى صلاتهِمْ خَشِعُونَ(2)
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضونَ(3)
وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَوةِ فَعِلُونَ(4)
وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَفِظونَ(5)
إِلا عَلى أَزْوَجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَت أَیْمَنهُمْ فَإِنهُمْ غَیرُ مَلُومِینَ(6)
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِک فَأُولَئک هُمُ الْعَادُونَ(7)
وَ الَّذِینَ هُمْ لاَمَنَتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ(8)
وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صلَوَتهِمْ یحَافِظونَ(9)
أُولَئک هُمُ الْوَرِثُونَ(10)
الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْس هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ(11)


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 193

 

 

  ترجمه :


به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 - مؤ منان رستگار شدند.

2 - آنها که در نمازشان خشوع دارند.
3 - و آنها که از لغو و بیهودگى رویگردانند.
4 - و آنها که زکات را انجام مى دهند.
5 - و آنها که دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مى کنند.
6 - تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند که در بهره گیرى از آنها ملامت نمى شوند.
7 - و هر کس غیر این طریق را طلب کند تجاوزگر است .
8 - و آنها که امانتها و عهد خود را مراعات مى کنند.
9 - و آنها که از نمازها مواظبت مى نمایند.
10 - (آرى ) آنها وارثانند.
11 - که بهشت برین را ارث مى برند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

  تفسیر:


صفات برجسته مؤ منان
همانگونه که قبلا گفتیم انتخاب نام مؤ منون براى این سوره به خاطر آیات آغاز این سوره است که ویژگیهاى مؤ منان را در عباراتى کوتاه ، زنده و پر محتوا تشریح مى کند، و جالب اینکه نخست به سرنوشت لذتبخش و پر افتخار مؤ منان - پیش ‍ از بیان صفات آنها - اشاره مى نماید تا شعله هاى شوق و عشق را در دلها براى رسیدن به این افتخار بزرگ زنده کند.
مى فرماید: ((مؤ منان رستگار شدند))، و به هدف نهائى خود در تمام ابعاد رسیدند (قد افلح المؤ منون ).
((افلح )) از ماده ((فلح و فلاح )) در اصل به معنى شکافتن و بریدن است ، سپس به هر نوع پیروزى و رسیدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است .
در حقیقت افراد پیروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر مى دارند


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 194

و راه خود را به سوى مقصد مى شکافند و پیش مى روند.
البته فلاح و رستگارى معنى وسیعى دارد که هم پیروزیهاى مادى را شامل مى شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤ منان هر دو بعد منظور است .
پیروزى و رستگارى دنیوى در آن است که انسان آزاد و سربلند، عزیز و بى نیاز زندگى کند، و این امور جز در سایه ایمان امکان پذیر نیست ، و رستگارى آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار، در میان نعمتهاى جاویدان ، در کنار دوستان شایسته و پاک ، و در کمال عزت و سربلندى به سر برد.
((راغب )) در ((مفردات )) ضمن تشریح این معنى مى گوید: ((فلاح دنیوى در سه چیز خلاصه مى شود: بقاء و غنا و عزت ، و فلاح اخروى در چهار چیز: بقاء بلا فناء، و غنى بلا فقر، و عز بلا ذل ، و علم بلا جهل : ((بقاى بدون فنا، بى نیازى بدون فقر، عزت بدون ذلت ، و علم خالى از جهل )).
سپس به بیان این صفات پرداخته و قبل از هر چیز انگشت روى نماز مى گذارد و مى گوید: ((آنها کسانى هستند که در نمازشان خاشعند)) (الذینهم فى صلاتهم خاشعون ).
((خاشعون )) از ماده ((خشوع )) به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر شخص بزرگ یا حقیقت مهمى در انسان پیدا مى شود، و آثارش ‍ در بدن ظاهر مى گردد.
در اینجا قرآن ((اقامه صلوة )) (خواندن نماز) را نشانه مؤ منان نمى شمارد بلکه خشوع در نماز را از ویژگیهاى آنان مى شمرد، اشاره به اینکه نماز آنها الفاظ و حرکاتى بى روح و فاقد معنى نیست ، بلکه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنها پیدا مى شود که از غیر او جدا مى گردند و به او مى پیوندند، چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار مى شوند که


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 195

بر تمام ذرات وجودشان اثر مى گذارد، خود را ذره اى مى بینند در برابر وجودى بى پایان ، و قطره اى در برابر اقیانوسى بیکران .
لحظات این نماز هر کدام براى او درسى است از خودسازى و تربیت انسانى و وسیله اى است براى تهذیب روح و جان .
در حدیثى مى خوانیم که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مردى را دید که در حال نماز با ریش خود بازى مى کند فرمود: اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه !: ((اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نیز خاشع مى شد)).
اشاره به اینکه خشوع یک حالت درونى است که در برون اثر مى گذارد.
پیشوایان بزرگ اسلام آنچنان خشوعى در حالت نماز داشتند که به کلى از ما سوى الله بیگانه مى شدند، تا آنجا که در حدیثى مى خوانیم : پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گاه به هنگام نماز به آسمان نظر مى کرد اما هنگامى که آیه فوق نازل شد دیگر سر برنمى داشت و دائما به زمین نگاه مى کرد)).
دومین صفتى را که بعد از صفت خشوع براى مؤ منان بیان مى کند این است که : ((آنها از هر گونه لغو و بیهودگى رویگردانند)) (و الذینهم عن اللغو معرضون ).
در واقع تمام حرکات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مى کند، هدفى مفید و سازنده چرا که لغو به معنى کارهاى بى هدف و بدون نتیجه مفید است .
در حقیقت لغو همانگونه که بعضى از مفسران بزرگ گفته اند هر گفتار و عملى است که فایده قابل ملاحظه اى نداشته باشد، و اگر مى بینیم بعضى از مفسران آن را به باطل تفسیر کرده اند.


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 196

و بعضى به معنى همه معاصى .
و بعضى به معنى دروغ .
و بعضى به معنى دشنام یا مقابله دشنام به دشنام .
و بعضى به معنى غنا و لهو و لعب .
و بالاخره بعضى به معنى شرک ، تفسیر کرده اند همه اینها مصداقهاى آن مفهوم جامع و کلى است .
البته لغو تنها شامل سخنان و افعال بیهوده نمى شود بلکه افکار بیهوده و بى پایه اى که انسان را از یاد خدا غافل و از تفکر در آنچه مفید و سازنده است به خود مشغول مى دارد همه در مفهوم لغو جمع است .
در واقع مؤ منان آنچنان ساخته شده اند که نه تنها به اندیشه هاى باطل و سخنان بى اساس و کارهاى بیهوده دست نمى زنند، بلکه به تعبیر قرآن از آن ((معرض )) و رویگردانند.
در آیه بعد به سومین صفت مؤ منان راستین که جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره کرده مى گوید: ((آنها کسانى هستند که زکات را انجام مى دهند)) (و الذین هم للزکوة فاعلون ).
و از آنجا که این سوره - همانگونه که قبلا نیز گفتیم - از سوره هایى است که در مکه نازل شده و در آن هنگام حکم زکات معمولى نازل نگردیده بود، مفسران در تفسیر این آیه گفتگوهاى مختلفى دارند.


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 197

آنچه صحیحتر به نظر مى رسد این است که زکات منحصرا به معنى زکات واجب نیست ، بلکه زکاتهاى مستحب در شرع اسلام فراوان است ، آنچه در مدینه نازل شد زکات واجب بود ولى زکات مستحب قبلا نیز بوده است .
بعضى از مفسران نیز این احتمال را داده اند که زکات به صورت یک حکم وجوبى اما بدون حد و حدود در مکه بوده است ، یعنى مسلمانان موظف بودند مقدارى از اموال خود را به نیازمندان بپردازند، ولى بعد از تشکیل حکومت اسلامى و تاءسیس بیت المال زکات تحت برنامه مشخصى قرار گرفت و نصابها و مقدارهاى معینى براى آن قرار داده شد و ماءمور این جمع زکات از طرف پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به هر سو اعزام شدند.
اما اینکه بعضى از مفسران مانند فخر رازى و آلوسى در روح المعانى و راغب در مفردات نقل کرده که زکات در اینجا به معنى هر گونه کار نیک و یا تزکیه و پاکسازى روح و جان است بسیار بعید به نظر مى رسد، زیرا در قرآن مجید هر جا نماز و زکات همراه با هم ذکر مى شود زکات به همان معنى انفاق مالى است ، و استفاده معنى دیگر نیاز به قرینه روشنى دارد که در اینجا نیست .
چهارمین ویژگى مؤ منان را مساءله پاکدامنى و عفت به طور کامل ، و پرهیز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده ، چنین مى گوید: ((آنها کسانى هستند که فروج خویش را از بى عفتى حفظ مى کنند)) (و الذینهم لفروجهم حافظون ).
((مگر نسبت به همسران و کنیزانشان که در بهره گیرى از آنها هیچگونه ملامت و سرزنش ندارند)) (الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین ).


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 198

از آنجا که غریزه جنسى سرکشترین غرائز انسان است و خویشتن دارى در برابر آن نیاز به تقوى و پرهیزگارى فراوان و ایمان قوى و نیرومند دارد، در آیه بعد بار دیگر روى همین مساءله تاءکید کرده و مى گوید: ((هر کس غیر این طریق را (جهت بهره گیرى جنسى ) طلب کند تجاوزگر است )) (فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون ).
تعبیر به محافظت ((فروج )) گویا اشاره به این است که اگر مراقبت مستمر و پیگیر در این زمینه نباشد، بیم آلودگى فراوان است .
و تعبیر به ((همسران )) شامل همسران دائم و موقت هر دو مى شود، هر چند بعضى از مفسران اهل سنت در اینجا گرفتار اشتباهى شده اند که در نکات به آن اشاره خواهد شد.
تعبیر به ((غیر ملومین )) (آنها مورد ملامت قرار نمى گیرند) ممکن است اشاره به طرز فکر غلطى باشد که براى مسیحیت انحرافى پیدا شده که آنها هر گونه آمیزش جنسى را خلاف شان انسان مى پندارند و ترک مطلق آن را فضیلت مى دانند تا آنجا که کشیشان کاتولیک و همچنین زنان و مردان تارک دنیا، در تمام عمر، مجرد زندگى مى کنند، و هر گونه ازدواج را مخالف این مقام روحانى تصور مى کنند! (هر چند این مساءله بیشتر جنبه ظاهرى دارد اما در خفا جمعى از آنها طرقى براى اشباع غریزه جنسى خود انتخاب مى کنند و کتابهاى نویسندگان خودشان پر است از داستانهائى که در این زمینه نوشته اند.
به هر حال امکان ندارد خداوند غریزه اى را به عنوان بخشى از نظام احسن در انسان بیافریند و بعد آن را به کلى تحریم یا مخالف مقام انسانى بداند.
این نکته چندان نیاز به یاد آورى ندارد که حلال بودن همسران مخالف با بعضى از موارد استثنائى نیست ، مانند حالت عادت ماهانه و امثال آن .


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 199

همچنین حلال بودن کنیزان (زنان برده ) مشروط بر شرائط متعددى است که در کتب فقهى آمده و چنان نیست که هر کنیزى به صاحب آن حلال باشد، و در واقع در بسیارى از جهات و شرائط، همان شرائط همسران را دارد.
در هشتمین آیه مورد بحث به پنجمین و ششمین صفت برجسته مؤ منان اشاره کرده ، مى گوید: ((آنها کسانى هستند که امانتها و عهد خود را مراعات مى کنند)) (و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون ).
حفظ و اداى امانت - به معنى وسیع کلمه - و همچنین پایبند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤ منان است .
در مفهوم وسیع امانت ، امانتهاى خدا و پیامبران الهى و همچنین امانتهاى مردم جمع است ، نعمتهاى مختلف خدا هر یک امانتى از امانات او هستند، آئین حق ، کتب آسمانى ، دستورالعملهاى پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اویند که مؤ منان در حفظ و اداى حق آنها مى کوشند تا در حیاتند از آن پاسدارى مى کنند و به هنگام ترک دنیا آنها را به نسلهاى برومند آینده خود مى سپارند، و چنین نسلى را براى پاسدارى آن تربیت مى کنند.
دلیل بر عمومیت مفهوم امانت در اینجا علاوه بر گستردگى و اطلاق لفظ، روایات متعددى است که در تفسیر امانت وارد شده ، گاهى امانت به معنى امامت ((امامان معصوم )) که هر امام آن را به امام بعد از خود مى سپارد تفسیر شده و گاه به مطلق ولایت و حکومت .
جالب اینکه ((زراره )) که از شاگردان بزرگ امام باقر (علیه السلام ) و امام صادق (علیه السلام ) است چنین مى گوید: ((منظور از جمله ان تؤ دوا الامانات الى اهلها (آیه 58 سوره نساء) این است که ولایت و حکومت را به اهلش واگذارید))!.


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 200

و این نشان مى دهد که حکومت از مهمترین ودیعه هاى الهى است که باید آن را به اهلش سپرد.
همچنین دلیل عمومیت عهد و پیمان ، تعبیراتى است که در سایر آیات قرآن آمده از جمله و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم : ((به عهد خداوند وفا کنید هنگامى که عهد و پیمان بستید)) (نحل - 91).
قابل توجه اینکه در بعضى از آیات قرآن تعبیر به ((اداى امانت )) و یا((عدم خیانت در امانت )) شده ، در حالى که در آیه مورد بحث تعبیر به ((رعایت امانت )) شده که هم شامل ادا مى شود هم محافظت و مراقبت کامل از آن .
بنابراین اگر کوتاهى در اصلاح چیزى که مورد امانت است باعث ضرر یا خطرى بشود شخص امین موظف است که در اصلاح آن نیز بکوشد (و به این ترتیب سه کار لازم است اداء و حفظ و اصلاح ).
به هر حال مسلم است که پایبند بودن به تعهدات و حفظ و اداى امانات از مهمترین پایه هاى نظام اجتماعى بشر است و بدون آنها هرج و مرج در سرتاسر جامعه به وجود خواهد آمد، به همین دلیل حتى افراد و ملتهائى که اعتقاد الهى و مذهبى نیز ندارند براى مصون ماندن از این هرج و مرج اجتماعى ناشى از خیانت در عهد و امانت ، خود را موظف به انجام این دو برنامه - لااقل در مسائل کلى اجتماعى - مى دانند.
در زمینه اهمیت امانت در جلد سوم تفسیر نمونه صفحه 432 به بعد (ذیل آیه 58 سوره نساء) و در جلد هفتم تفسیر نمونه صفحه 136 (ذیل آیه 27 سوره انفال ) و در زمینه وفاء به عهد جلد چهارم صفحه 242 (ذیل آیه یک سوره مائده ) و جلد 11 صفحه 382 (ذیل آیه 91 سوره نحل ) مشروحا بحث کرده ایم .
بالاخره در نهمین آیه آخرین ویژگى مؤ منان را که محافظت بر نمازها است


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 201

بیان کرده مى گوید: ((آنها کسانى هستند که در حفظ نمازهاى خویش ‍ مى کوشند)) (و الذین هم على صلواتهم یحافظون ).
جالب اینکه : نخستین ویژگى مؤ منان را خشوع در نماز و آخرین صفت آنها را محافظت بر نماز شمرده است ، از نماز شروع مى شود و به نماز ختم مى گردد چرا که نماز مهمترین رابطه خلق و خالق است .
نماز برترین مکتب عالى تربیت است .
نماز وسیله بیدارى روح و جان و بیمه کننده انسان در برابر گناهان است .
خلاصه نماز هر گاه با آدابش انجام گیرد زمینه مطمئنى براى همه خوبیها و نیکیها خواهد بود.
یادآورى این نکته نیز لازم است که آیه نخست و آیه اخیر اشاره به دو مطلب متفاوت مى کند، و به همین دلیل در آیه نخست ، صلاة به صورت ((مفرد)) و در آیه اخیر به صورت ((جمع )) است ، اولى به مساءله خشوع و توجه خاص درونى که روح نماز است و اثر بر تمام اعضاء مى گذارد اشاره مى کند، و دومى به مساءله آداب و شرائط نماز از نظر وقت و زمان و مکان و همچنین از نظر تعداد نمازها، و به نمازگزاران و مؤ منان راستین توصیه مى کند در همه نمازها مراقب همه این آداب و شرائط باشند.
در مورد اهمیت نماز در مجلدات مختلف این تفسیر مشروحا بحث کرده ایم :
به جلد نهم صفحه 267 (ذیل آیه 114 سوره هود).
و جلد چهارم صفحه 104 (ذیل آیه 103 سوره نساء).
و جلد سیزدهم (ذیل آیه 14 سوره طه ) مراجعه فرمائید.
بعد از ذکر این صفات ممتاز، نتیجه نهائى آن را به این صورت بیان مى کند: ((آنها وارثانند)) (اولئک هم الوارثون ).


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 202

همان وارثانى که فردوس و بهشت برین را به ارث مى برند و جاودانه در آن خواهند ماند (الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون ).
((فردوس )) در اصل - به گفته بعضى - یک لغت رومى است و بعضى آن را عربى و بعضى اصل آن را فارسى مى دانند و به معنى ((باغ )) است ، یا باغ مخصوصى که تمام نعمتها و مواهب الهى در آن جمع است و لذا مى توان آن را به عنوان ((بهشت برین )) (بهترین و برترین باغهاى بهشت ) نامید.
تعبیر به ((ارث بردن )) ممکن است اشاره به این باشد که مؤ منان بدون زحمت به آن مى رسند همانند ارث که انسان زحمتى براى آن نکشیده است ، درست است که نائل شدن به مقامات عالى بهشت ، بسیار تلاش و کوشش و پاکى و خودسازى مى خواهد ولى آن پاداش عظیم در مقابل این اعمال ناچیز بقدرى زیاد است که گوئى انسان بى زحمت به آن رسیده است .
توجه به این نکته نیز لازم است که در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین نقل شده : ما منکم من احد الا و له منزلان : منزل فى الجنة ، و منزل فى النار، فان مات و دخل النار ورث اهل الجنة منزله : ((هر یک از شما بدون استثنا داراى دو منزل است : منزلى در بهشت ، و منزلى در دوزخ ، اگر دوزخى شود و وارد جهنم گردد اهل بهشت منزلگاه او را به ارث مى برند)).
تعبیر به ((ارث )) در آیه مورد بحث ممکن است اشاره به این نکته نیز باشد.
این احتمال را نیز بعضى از مفسران دور ندانسته اند که تعبیر به ارث در اینجا اشاره به سرانجام کار مؤ منان است ، همچون میراث که در پایان کار به وارث مى رسد.
و به هر حال این مرحله عالى بهشت طبق ظاهر آیات فوق مخصوص مؤ منانى است که داراى صفات بالا هستند، به این ترتیب دیگر بهشتیان در مراحل پائینتر قرار دارند.


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 203



نکته ها:


انتخاب فعل ماضى ((افلح )) در مورد رستگارى مؤ منان براى تاءکید هر چه بیشتر است ، یعنى رستگارى آنها آنقدر مسلم است که گوئى قبلا تحقق یافته ، و ذکر کلمه ((قد)) قبل از آن نیز تاءکید دیگرى براى موضوع است .
تعبیراتى همچون ((خاشعون )) ((معرضون )) ((راعون )) و ((یحافظون ))... (به صورت اسم فاعل یا فعل مضارع ) همه دلیل بر آن است که برنامه هاى مؤ منان راستین در این اوصاف برجسته موقتى و محدود نیست بلکه مستمر و دائمى است .
2 - همسر دائم و موقت
از آیات فوق ، استفاده مى شود که تنها دو گروه از زنان بر مردان حلال هستند: نخست همسران و دیگر کنیزان (با شرائط مخصوص ) و به همین جهت این آیه در کتب فقهیه در بحثهاى نکاح در موارد بسیارى مورد استناد قرار گرفته است .
جمعى از مفسران و فقهاى اهل سنت خواسته اند از این آیه شاهدى براى نفى ازدواج موقت بیاورند، و بگویند آن هم در حکم زنا است !.
اما با توجه به این حقیقت که ((ازدواج موقت )) (متعه ) به طور مسلم در زمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) حلال بوده است و احدى از مسلمانان آن را انکار نمى کنند، منتها بعضى مى گویند در آغاز اسلام بوده و بسیارى از صحابه نیز به آن عمل کرده اند سپس نسخ شده و بعضى مى گویند: عمر بن خطاب از آن جلوگیرى به عمل آورد.
با توجه به این واقعیتها مفهوم سخن این دسته از دانشمندان اهل تسنن این خواهد بود که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) العیاذ بالله زنا را - حداقل براى مدتى - مجاز شمرده است ، و این غیر ممکن است .


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 204

از این گذشته (دقت کنید) متعه بر خلاف پندار این گروه یکنوع ازدواج است ازدواجى است موقت و داراى اکثر شرائط ازدواج دائم ، بنابراین قطعا در جمله ((الا على ازواجهم )) داخل است ، و به همین دلیل به هنگام خواندن صیغه ازدواج موقت از همان صیغه هاى ازدواج دائم (انکحت و زوجت ) با قید مدت استفاده مى شود، و این بهترین دلیل بر ازدواج بودن آن است .
درباره ازدواج موقت و دلائل مشروعیت آن در اسلام و عدم نسخ این حکم و همچنین فلسفه اجتماعى آن و پاسخ به ایرادات مختلف در جلد سوم صفحه 335 به بعد (ذیل آیه 24 سوره نساء) مشروحا بحث کرده ایم .
3 - خشوع ، روح نماز است - اگر رکوع و سجود و قرائت و تسبیح را جسم نماز بدانیم ، حضور قلب و توجه درونى به حقیقت نماز و کسى که با او راز و نیاز مى کنیم روح نماز است .
خشوع نیز در واقع چیزى جز حضور قلب تواءم با تواضع و ادب و احترام نیست و به این ترتیب روشن مى شود که مؤ منان تنها به نماز به عنوان یک کالبد بى روح نمى نگرند بلکه تمامى توجه آنها به باطن و حقیقت نماز است .
بسیارند کسانى که اشتیاق فراوان به حضور قلب و خشوع و خضوع در نمازها دارند اما هر چه مى کوشند توفیق آن را نمى یابند.
براى تحصیل خشوع و حضور قلب در نماز و سایر عبادات ، امور ذیل را دقیقا توصیه مى کنیم :
1 - بدست آوردن آنچنان معرفتى که دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند، تا هیچ کار دنیوى نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.
2 - توجه به کارهاى پراکنده و مختلف ، معمولا مانع تمرکز حواس است


تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 205

و هر قدر انسان ، توفیق پیدا کند که مشغله هاى مشوش و پراکنده را کم کند به حضور قلب در عبادات خود کمک کرده است .
3 - انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادات نیز در این امر، اثر دارد، به همین دلیل ، نماز خواندن در برابر اشیاء و چیزهائى که ذهن انسان را به خود مشغول مى دارد مکروه است ، و همچنین در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور مردم ، در مقابل آئینه و عکس و مانند اینها، به همین دلیل معابد مسلمین هر قدر ساده تر و خالى از زرق و برق و تشریفات باشد بهتر است چرا که به حضور قلب کمک مى کند.
4 - پرهیز از گناه نیز عامل مؤ ثرى است ، زیرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد، و از حضور قلب مى کاهد.
5 - آشنائى به معنى نماز و فلسفه افعال و اذکار آن ، عامل مؤ ثر دیگرى است .
6 - انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن چه در مقدمات و چه در اصل نماز نیز کمک مؤ ثرى به این امر مى کند.
7 - از همه اینها گذشته این کار، مانند هر کار دیگر نیاز به مراقبت و تمرین و استمرار و پیگیرى دارد، بسیار مى شود که در آغاز انسان در تمام نماز یک لحظه کوتاه قدرت تمرکز فکر پیدا مى کند، اما با ادامه این کار و پیگیرى و تداوم آنچنان قدرت نفس پیدا مى کند که مى تواند به هنگام نماز دریچه هاى فکر خود را بر غیر معبود مطلقا ببندد! (دقت کنید).


next page

fehrest page

back page




تاریخ : سه شنبه 93/1/26 | 5:28 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


نقل از پایگاه حدیث نت
حدیث روز - 25 فروردین 1393

امام على علیه السلام:

إذا هِبتَ أمرا فَقَع فیهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقّیهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ؛

اگر از کارى هراس دارى، خود را در آن بینداز؛ چرا که دلهره و هراس [از خطر] از خودِ خطر، دشوارتر است.

نهج البلاغة: الحکمة 175 / میزان الحکمه: ج3 ص535




تاریخ : دوشنبه 93/1/25 | 10:41 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 





حیا


من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم:

الحیاءُ حیاءان، حیاءُ عقلٍ وحیاء حُمْقٍ، وحیاء العقل العلم وحیاءُ الحُمقِ الجهل.

(تحف العقول صفحه 45)
حیاءِ عقل آن است که انسان از روى عقل احساس حیاء کند، مثل حیاء در هنگام ارتکاب گناه، و یا حیاء در مقابل کسانى که احترامشان لازم است و این حیاء، علم است یعنى رفتارى عالمانه مى‏باشد.

و حیاء جهل آن است که از پرسیدن و یادگرفتن یا از عبادت‏کردن و امثال آن، حیاء کند (مثل کسانى که در بعضى محیطها، از نماز خواندن، خجالت مى‏کشند) و این حیاء، رفتارى جاهلانه است.

جلسه بیست و دوم 18/8/78


نقل از پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری



تاریخ : دوشنبه 93/1/25 | 10:22 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


تفسیر سوره حمد

نقل از سایت امام خمینی (ره)

 

مقدمه‏

تفسیر قرآن، یکى از علومى است که همراه با علم قرائات، تجوید و تاریخ قرآن سابقه آن تا عصر پیغمبر (ص) کشیده مى‏شود. از دیرباز تا کنون کوششهاى گسترده و طاقتفرسایى پیرامون «تفسیر» انجام پذیرفته و مى‏پذیرد و هر یک از عالمان و اندیشمندان به فراخور توان خویش در این راه کوشیده و تفاسیر متعددى را به رشته تحریر درآورده‏اند.

در تفاسیر مختلف؛ مباحث ادبى، اختلاف قرائت، شأن نزول آیات، بیان آیات، شرح آیات الاحکام، بحثهاى اخلاقى، کلامى، عرفانى، حکمى، اجتماعى و سیاسى دیده مى‏شود. هر یک از مفسّرین در اثر خود یک یا چند باب از مباحث فوق را آورده‏اند. آنها به تناسب درکى که از تفسیر داشته و بر اساس سوابق علمى و تخصص خود کوشش کرده‏اند، پرده از روى اسرار این کتاب الهى بردارند؛ چون در حقیقت تفسیر به معناى برداشتن پرده از آیات الهى است. حضرت امام مى‏فرمایند: «به طور کلى معنى تفسیر کتاب، آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید؛ و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف، که به شهادت خداى تعالى، کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک ‏انسانیّت است، باید مفسّر در هر قصّه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب و حیث راهنمایى به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیّت را به متعلّم بفهماند. مفسّر وقتى مقصد از نزول را به ما فهماند، مفسّر است، نه سبب نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است». «1»

امام با این بینش و اندیشه کوشیده‏اند تا مقاصد قرآن را در آثار و سخنان خود بیان کنند و راهى براى تربیت نفوس فراهم آورند. به همین دلیل ایشان به تناسب از روشهاى مختلف تفسیر، سود جسته و در برخى از آن روشها، گوى سبقت از دیگران ربوده‏اند. حضرت امام تلاش کرده‏اند تا با رفع حجاب از اسرار قرآن، مقاصد آن را براى جویندگان حقیقت روشن نمایند.

روح قرآن و الهام از این صحیفه نورانى و مائده آسمانى در سراسر تألیفات و سخنان و اعمال ایشان بارز و آشکار است؛ امّا آثار خاص امام در پیرامون فهم قرآن را مى‏توان به چند دسته تقسیم کرد: تفسیر کامل تعدادى از سوره‏هاى قرآن، تفسیر آیات الاحکام در آثار فقهى و اصولى، تفسیر برخى از آیات به طور پراکنده و به تناسب مباحث، تطبیق و استشهاد به آیات قرآن در موارد مختلف در زمینه‏هاى عرفانى و اخلاقى و سیاسى و اجتماعى.

مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى (س) بنا به رسالتى که بر عهده دارد، مصمّم است تمامى آثار تفسیرى و قرآنى حضرت امام را به علاوه دیدگاههاى ایشان راجع به قرآن، به صورت مجموعه‏هاى منظم‏و منسجمى منتشر سازد؛ و تفسیر سوره حمد اوّلین اثر از این مجموعه‏هاست که در اختیار علاقه‏مندان قرار مى‏گیرد.

روش تفسیرى امام در مواردى که یک سوره را به طور کامل تفسیر کرده‏اند، روش عرفانى و تربیتى است؛ زیرا ایشان قرآن را دربردارنده معارف و مربّى انسان مى‏دانند. این روش در برخى از آثار گذشتگان نیز دیده مى‏شود که آثار تفسیرى خود را به روش حکمى و عرفانى و اخلاقى نگاشته‏اند؛ مانند تأویلات القرآن عبد الرزاق کاشانى، کشف الاسرار میبدى، تفسیر سوره فاتحه و اعجاز البیان فى تأویل القرآن اثر صدر الدین قونوى و تفسیر القرآن الکریم اثر صدر المتألّهین شیرازى.

تفسیر امام بر «فاتحة الکتاب» مشحون از نکات دقیق و لطافتهاى عرفانى است که این اثر را در جایگاهى برتر و بالاتر از یک اثر مقتبس از دیگران قرار مى‏دهد، این روح بزرگ قرآن‏شناس زمان ماست که این حقایق را دریافت کرده و به خامه قلم و بیان درآورده است و مقایسه بین تفسیر امام پیرامون «سوره حمد» با دیگر آثار مفسران اهل نظر و عرفان، این حقیقت را بر اهل معرفت آشکار مى‏سازد که مجال شرح و بسط آن نیست.

با توجه به جایگاه و اهمیّت آثار امام در زمینه قرآن، در قدم اوّل مجموعه آثار ایشان را در تفسیر «سوره حمد» چنانکه اشاره شد، در این رساله گرد آورده‏ایم؛ و همچنین به این دلیل که آنچه تا کنون به عنوان تفسیر حمد از حضرت امام انتشار یافته و شهرت گرفته است، فقط دروس تفسیرى ایشان است که در سال 1358 افاضه فرموده‏اند، و این دروس فقط بحث بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد را آن هم نه به کمال در بردارد؛ لذا بسیارى از افراد گمان کرده‏اند که تمامى اثر امام در پیرامون «سوره‏حمد» به همین اندازه است. کتاب حاضر در جهت اصلاح چنین برداشتى، در چهار بخش تنظیم یافته است تا مجموعه کاملى از آثار امام در پیرامون حمد در اختیار جویندگان معارف قرآنى قرار گرفته باشد.

بخش اوّل، تفسیر موجزى است از «سوره حمد» که در کتاب گرانسنگ سرّ الصلاة به مناسبت بحث قرائت آمده است، این اثر در سال 1358 ه. ق. (1318 ش.) نگاشته شده است.

بخش دوّم، تفسیرى است که مى‏توان آن را تفصیل و تبیین تفسیر حمد کتاب سرّ الصلاة دانست که در سال 1361 ه. ق. (1321 ه. ش.) به مناسبت بحث قرائت در کتاب آداب الصلاة نگاشته‏اند.

بخش سوّم، مجموعه پنج جلسه درس تفسیر ایشان است که در سال 1358 شمسى از تلویزیون جمهورى اسلامى ایران پخش گردید و با بیمارى حضرت امام و مخالفتهاى برخى از مقدسین که مخالف طرح این نوع سخنان بودند براى همیشه تعطیل گردید و طالبان و تشنگان معارف را از آن محروم کرد. این بخش با نهایت وسواس ویرایش شده، تا تغییرى در کلام ایشان به وجود نیاید و به همین دلیل از تغییر لحن گفتارى به نوشتارى نیز استفاده نکرده‏ایم، فقط در جهت فهم بهتر عبارات ایشان، برخى تغییرات و اضافات را انجام داده‏ایم که از آن گریزى نبود.

بخش چهارم، فرازهاى پراکنده‏اى است که در معنى بسم اللَّه و دیگر فقرات «سوره حمد» در آثار مکتوب و شفاهى ایشان وجود داشته است.

لازم است اشاره شود پاره‏اى از مطالب این قسمت از آثار مکتوب امام به زبان عربى انتخاب شده، و به لحاظ حفظ امانت، عین متن عربى آن آورده شده است و ترجمه فارسى آن که توسط تنظیم کنندگان این مجموعه صورت گرفته در پاورقى آمده است. ناگفته نماند برخى از موارد این‏قسمت جنبه تطبیق و یادآورى و پند و موعظه دارد و از تفسیر به معناى مرسوم آن خارج است؛ ولى درج آن، به جامعیت مورد نظر کمک مى‏نماید.

در تنظیم این اثر نیز مانند دیگر آثار منتشره از سوى مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام کوشیده‏ایم حواشى حضرت امام (با ستاره مشخص شده)، پاورقى، ترجمه متون عربى و فهارس لازم آورده شود تا محققین و صاحبنظران ارجمند با سهولت بیشترى از این مجموعه بهره‏مند شوند.

امید است پرتو انوار پر فروغ این هدایتگر «ناس»، روشنى‏بخش دلهاى طالبان اسلام ناب گردد و روح مطهر این مفسر فرزانه در جوار قرب الهى، آرام و مطمئن، شاهد جلوه‏هاى روزافزون حضور قرآن در صحنه حیات پر عزت مسلمین باشد.

- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س( بخش اول تفسیر سوره حمد از کتاب سر الصلاة در اشاره اجمالیه به بعض اسرار سوره حمد

بدان که اهل معرفت بسم اللَّه هر سوره را متعلق به خود آن سوره دانند؛ و از این جهت در نظرى بسم اللَّه هر سوره را معنایى غیر از سوره دیگر است؛ بلکه بسم اللَّه هر قائلى در هر قول و فعلى با بسم اللَّه دیگرش فرق دارد؛ و بیان این مطلب به وجه اجمال آن است که به تحقیق پیوسته که تمام دار تحقّق، از غایة القصواى عقول مهیمه قادسه تا منتهى النّهایه صف نعال عالم هیولى و طبیعت، ظهور حضرت اسم اللَّه اعظم است و مظهر تجلّى مشیّت مطلقه است که امّ اسماء فعلیّه است؛ چنانچه گفته‏اند: ظَهَرَ الْوُجُودُ بِبسم اللَّه الرَّحمن الرَّحیم. «1» پس، اگر کثرت مظاهر و تعیّنات را ملاحظه کنیم، هر اسمى عبارت از ظهور آن فعل یا قولى است که در تِلوِ آن واقع شود؛ و سالک الى اللَّه اوّل قدم سیرش آن است که به قلب خود بفهماند که به اسم اللَّه همه تعیناتْ ظاهر است؛ بلکه همه، خود اسم اللَّه هستند و در این مشاهده اسماء مختلف شوند و سعه و ضیق و احاطه و لا احاطه هر اسمى تابع مظهر است و تبع مرآتى است که در آن ظهور کرده؛ و اسم اللَّه‏گرچه به حسب اصل تحقّق، مقدّم بر مظاهر است و مقوّم و قیّوم آنهاست، ولى به حسب تعیّن، متأخر از آنهاست، چنانچه در محل خود مقرر است؛ و چون سالک اسقاط اضافات و رفض تعیّنات نمود و به سرّ توحید فعلى رسید، تمام سور و اقوال و افعال را یک بسم اللَّه است و معنى همه یکى است.

و به حسب اعتبار اول، در سور قرآنیّه اسمى جامعتر و محیطتر از بسم اللَّه در سوره مبارکه حمد نیست؛ چنانچه از حدیث مشهور منسوب به مولى الموالى نیز ظاهر شود؛ زیرا که متعلق آن محیطتر از سایر متعلّقات است؛ چنانچه اهل معارف گویند الحمد اشاره به عوالم غیبیّه عقلیّه است، که صرف حمد و محامد اللَّه هستند و لسان حمد آنها لسان ذات است؛ و رَبِّ الْعلَمِین اشاره به ظهور اسم اللَّه در مرآت طبیعت است به مناسبت مقام ربوبیّت، که ارجاع از نقص به کمال و از مُلک به ملکوت است و آن مختصّ به جوهر عالم مُلک است؛ و رحمانیّت و رحیمیّت از صفات خاصه ربوبیّت است؛ و ملِک یَومِ الدّین اشاره به رجوع مطلق و قیامت کبراست.

و چون صبح ازل طالع شد و نور جلوه احدى بر قلب عارف در طلوع آفتاب یوم القیامة تجلى کرد، سالک را حضور مطلق دست دهد؛ پس به مخاطبه حضوریّه در محفل انس و مقام قدس به إیّاک نعبد و إیّاک نستعین گویا شود؛ و چون به خود آید از جذبه احدى و صحو بعد المحو حاصل آید، مقام هدایت خود و مصاحبین خود را در این سیر الى اللَّه طلب کند.

پس، سوره حمد جمیع سلسله وجود است عیناً و علماً و تحققاً و سلوکاً و محواً و صحواً و ارشاداً و هدایتاً؛ و اسم مظهر آن، اسم اللَّه اعظم و مشیّت مطلقه است: فهو مفتاحُ الکتابِ و مختامُه و فاتحتُه و خِتامُه؛چنانچه اسم اللَّه ظهور و بطون و مفتاح و مختم است: اللَّهُ نُورُ السَّموَت وَ الْأَرْضِ. «1» پس، تفسیر این سوره به حسب ذوق اهل معرفت چنین است: به ظهور اسم اللَّه، که مقام مشیّت مطلقه و اسم اعظم الهى است و داراى مقام مشیّت رحمانیّه، که بسط وجود مطلق است و مشیّت رحیمیّه، که بسط کمال وجود است، عالم حمد مطلق و اصل محامد- که از حضرت تعیّن اوّل غیبى تا نهایت افق عالم مثال و برزخ اول است- للَّه، یعنى براى مقام اسم جامع که اللَّه است، ثابت است و از براى اوست مقام ربوبیّت و تربیت عالمین، که مقام سوائیّت و ظهور طبیعت است.

و این مقام ربوبیّت ظاهر است به رحمانیّت و رحیمیّت ربوبیّه، که در موادّ مستعدّه بسط فیض کند به رحمانیّت؛ و در مهد هیولى به ظهور رحیمیّت تربیت آنها کند و به مقام خاصّ خود رساند؛ و آن ملِک یَومِ الدّین است که به قبضه مالکیّت، جمیع ذرّات وجود را قبض کند و ارجاع به مقام غیب نماید: کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ. «2» و این تمام دایره وجود است که در بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم به طریق اجمال مذکور است و در حمد به طریق تفصیل؛ و تا ملِک یَومِ الدّین خالص براى حق است، چنانچه در حدیث است. «3»

و چون بنده سالک الى اللَّه به مِرقاتِ اقْرَأْ وَ ارْقَ؛ «4» و عارج به معراجِ الصَّلوةُ مِعْراجُ الْمُؤمِن مشاهده رجوع جمیع موجودات و فناى دار تحقّق در حق کند و حق براى او جلوه به وحدانیّت نماید، به زبان فطرت توحید گوید: إیّاک نعبد و إیّاک نستعین؛ و چون نور فطرت انسان کامل، محیط به‏جمیع انوار جزئیّه است و عبادت و توجه آن، توجه دار تحقّق است، به صیغه جمع ادا کند: سَبَّحْنا فَسَبّحَتِ الْمَلائکَةُ وَ قَدَّسْنا فَقَدَّسَتِ المَلائکةُ وَ لَوْلانا ما سَبَّحَتِ الْمَلائِکَةُ ... الخ. «1»

پس، چون سالک خود و انیّت و انانیّت خود را یکسره تقدیم ذات مقدس کرد و هر چه جز حق را محو و مَحق کرد، عنایت ازلى از مقام غیب احدى به فیض اقدس شامل او گردد و او را به خود آرد و صحو بعد المحو براى او دست دهد و ارجاع به مملکت خویش شود به وجود حقانى؛ و چون در کثرت واقع شود، از فراق و نفاق بیمناک شود و هدایت خود را، که هدایت مطلقه است (چه که سایر موجودات از اوراق و اغصان شجره مبارکه انسان کامل است) به صراط مستقیم انسانیّت- که سیر الى الاسم الجامع و رجوع به حضرت اسم اللَّه اعظم است- که از حدّ افراط و تفریط که «مغضوبٌ علیهم» و «ضالین» است خارج است، طلب کند؛ و یا آنکه هدایت به مقام برزخیّت را، که مقام عدم غلبه وحدت بر کثرت و کثرت بر وحدت است و حد وسط بین احتجاب از وحدت به حجاب کثرت است، که مرتبه «مغضوب علیهم» است؛ و احتجاب از کثرت به وحدت است، که مقام «ضالّین» و متحیرین در جلال کبریاست، طلب کند.

 





تاریخ : دوشنبه 93/1/25 | 8:50 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


next page

fehrest page

back page



مرکز تخصصی قرآنی

(به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی بسطام خوش آمدید)

 



تفسیر آیه 11 از سوره مجادله

یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسحُوا فى الْمَجَالِسِ فَافْسحُوا یَفْسح اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذَا قِیلَ انشزُوا فَانشزُوا یَرْفَع اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَتٍ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ(11)

  ترجمه :

11 - اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که به شما گفته شود مجلس ‍ را وسعت بخشید (و به تازه واردها جا دهید) وسعت بخشید، خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى بخشد، و هنگامى که گفته شود برخیزید برخیزید، اگر چنین کنید خداوند آنها را که ایمان آورده اند و کسانى را که از علم بهره دارند درجات عظیمى مى بخشد.
شان نزول :
((طبرسى )) در ((مجمع البیان )) و ((آلوسى )) در ((روح المعانى )) و جمعى دیگر از مفسران نقل کرده اند که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) در یکى از روزهاى جمعه در ((صفه )) (سکوى بزرگى که در کنار مسجد پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) قرار داشت ) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بودند، و جا تنگ بود، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) عادتش این بود که مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فراوان مى کرد، در این هنگام گروهى از بدریون وارد شدند، در حالى که دیگران قبل از آنها اطراف پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) را پر کرده بودند، هنگامى که مقابل پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) رسیدند


تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 439 سلام کردند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) پاسخ فرمود سپس به حاضران سلام کردند آنها نیز پاسخ گفتند، آنها روى پاى خود ایستاده بودند، و منتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هیچکس تکان نخورد! این امر بر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) سخت آمد، رو به بعضى از کسانى که اطراف او نشسته بودند کرد و فرمود: فلان و فلانى برخیزید، چند نفر را از جا بلند کرد تا واردین بنشینند (و این در حقیقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پیشکسوتان در ایمان و جهاد بود).
ولى این مطلب بر آن چند نفر که از جا برخاستند ناگوار آمدبه طورى که آثارش در چهره آنها نمایان گشت ، منافقان (که از هر فرصتى استفاده مى کردند) گفتند پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) رسم عدالت را رعایت نکرد، کسانى را که عاشقانه نزدیک او نشسته بودند به خاطر افرادى که بعدا وارد مجلس شدند از جا بلند کرد، در اینجا آیه فوق نازل شد (و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد).


 تفسیر :

احترام به پیشکسوتان در مجالس
در تعقیب دستورى که در آیات گذشته در مورد ترک نجوى در مجالس ، و محدود ساختن آن به موارد معین آمده ، در این آیه یکى دیگر از آداب مجلس را بازگو کرده ، مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید هرگاه به شما گفته شود به مجلس وسعت بخشید و به تازه واردها جا دهید اطاعت کنید)) (یا ایها


تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 440 الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا).
که اگر چنین کنید خداوند جاى شما را در بهشت وسعت مى بخشد، و در این جهان به قلب و جان و رزق و روزى شما نیز وسعت مى دهد (یفسح الله لکم ).
((تفسحوا)) از ماده ((فسح )) (بر وزن قفل ) به معنى مکان وسیع است ، بنابراین ((تفسح )) به معنى توسعه دادن مى باشد و این یکى از آداب مجلس است که وقتى تازه واردى داخل مى شود حاضران جمع و جورتر بنشینند، و براى او جا باز کنند، مبادا سرگردان ، و احیانا خسته و شرمنده شود، این موضوع یکى از وسائل تحکیم پیوندهاى محبت و دوستى است ، بر عکس نجوى که در آیات قبل به آن اشاره شده بود که از عوامل نفرت و بدبینى و دشمنى است . قابل توجه است که قرآن مجید این کتاب بزرگى آسمانى که به منزله قانون اساسى مسلمین است حتى بسیارى از جزئیات مسائل اخلاقى و زندگى دستجمعى مسلمانان را ناگفته نگذارده و در لابلاى دستورات مهم و بنیادى به این جزئیات نیز اشاره مى کند، تا مسلمانان تصور نکنند تنها پایبند بودن به اصول کلى براى آنها کافى است .
جمله ((یفسح الله لکم )) (خداوند به شما وسعت مى بخشد) را جمعى از مفسران به توسعه مجالس بهشتى تفسیر کرده اند، و این پاداشى است که خداوند براى افرادى که در این جهان این آداب را رعایت کنند مى دهد، ولى از آنجا که آیه مطلق است و قید و شرطى در آن نیست ، مفهوم گسترده اى دارد، و هر گونه


تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 441 وسعت بخشیدن الهى را، چه در بهشت ، و چه در دنیا، و در روح و فکر، در عمر و زندگى ، و در مال و روزى را شامل مى شود، و از فضل خدا تعجب نیست که در برابر یک چنین کار کوچکى چنان پاداش عظیمى قرار دهد که پاداش به قدر کرم او است نه به قدر اعمال ما.
و از آنجا که گاهى مجلس آنچنان مملو است که بدون برخاستن بعضى جا براى دیگران پیدا نمى شود، و یا اگر جائى پیدا مى شود مناسب حال آنها نیست در ادامه آیه مى افزاید: هنگامى که به شما گفته شود برخیزید برخیزید (و اذا قیل انشزوا فانشزوا).
نه تعلل جوئید و نه به هنگامى که برمى خیزید ناراحت شوید، چرا که گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط، یا کهولت سن ، و یا احترام خاصى که دارند، و یا جهات دیگر، اینجاست که باید حاضران ایثار کنند و این ادب اسلامى را رعایت نمایند، همانگونه که در شاءن نزول خواندیم پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) به جمعى از کسانى که نزدیک او نشسته بودند دستور داد جاى خود را به جمعى از تازه واردان که از مجاهدان بدر بودند، و از نظر علم و فضیلت بر دیگران برترى داشتند بدهند.
بعضى از مفسران با توجه به اینکه ((انشزوا)) (برخیزید) در اینجا نیز مطلق است آنرا به معنى گسترده ترى تفسیر کرده اند که هم شامل برخاستن از مجلس مى شود، و هم قیام براى جهاد و نماز و کارهاى خیر دیگر، ولى با توجه به جمله قبل که قید ((فى المجالس )) دارد ظاهر این است که این جمله نیز مقید


تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 442 به همان قید است که از تکرار آن به سبب وجود قرینه پرهیز شده است .
سپس به بیان پاداش انجام این دستور الهى پرداخته مى افزاید: ((اگر چنین کنید خداوند کسانى را از شما که ایمان آورده اند و بهره از علم دارند درجات عظیمى مى بخشد)) (یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات ).
اشاره به اینکه اطاعت این دستورات دلیل بر ایمان و علم و آگاهى است ، و نیز اشاره به اینکه اگر پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله ) به بعضى دستور داد از جا برخیزند و به تازه واردان جا دهند براى یک هدف مقدس الهى و احترام به پیشگامان در ایمان و علم بوده است .
تعبیر به ((درجات )) (به صورت نکره و با صیغه جمع ) اشاره به درجات عظیم و والائى است که خداوند به اینگونه افرادى که علم و ایمان را تواما دارا هستند مى دهد، در حقیقت کسانى که به تازه واردان در کنار خود جا دهند درجه اى دارند و آنها که ایثار کنند و جاى خود را به آنها بسپارند و از علم و معرفت بهره داشته باشند درجات بیشتر دارند.
و از آنجا که گروهى این آداب را با طیب خاطر و از صمیم دل انجام مى دهند، و گروه دیگرى با کراهت و ناخشنودى ، و یا براى ریا و تظاهر، در پایان آیه مى افزاید: ((خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (و الله بما تعملون خبیر).
نکته ها :
1 - مقام علماء و دانشمندان
گرچه آیه در مورد خاصى نازل شده ، ولى با این حال مفهوم عامى دارد و نشان مى دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى برد، دو چیز است : 1 - ایمان


تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 443 2 - علم .
مى دانیم مقام ((شهید)) در اسلام والاترین مقام است ، در عین حال در حدیثى از پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله ) مى خوانیم : فضل العالم على الشهید درجة ، و فضل الشهید على العابد درجه ... و فضل العالم على سائر الناس کفضلى على ادناهم !: ((عالم یک درجه از شهید بالاتر است ، و شهید یکدرجه از عابد ... و برترى عالم بر سایر مردم مانند برترى من بر کوچکترین آنها است )).
در حدیث دیگرى از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى خوانیم : من جائته منیته و هو یطلب العلم فبینه و بین الانبیاء درجة !: ((کسى که مرگ او فرارسد در حالى که در طلب علم است ، میان او و پیامبران یک درجه فاصله است ))!.
مى دانیم در شبهاى ماهتابى مخصوصا شب چهاردهم ماه که ((بدر کامل )) است ، ستارگان در نور ماه محو مى شوند، و جالب اینکه در مقایسه عالم و عابد در حدیث دیگرى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) آمده فضل العالم على العابد کفضل القمر لیلة البدر على سائر الکواکب :((برترى عالم بر عابد همچون برترى ماه در شب بدر، بر سایر ستارگان است )).
جالب اینکه عابد عبادتى را انجام مى دهد که هدف آفرینش انسان است ولى از آنجا که روح عبادت معرفت است عالم بر او برترى فوق العاده دارد. آنچه درباره برترى عالم بر عابد در روایات فوق آمده ، منظور از آن فاصله عظیم میان این دو است ، و لذا در حدیث دیگرى تفاوت میان این دو بجاى یک درجه ، یکصد درجه ذکر شده که فاصله هر درجه با درجه دیگر، مقدار حرکت سریع اسب در هفتاد سال است !.


تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 444 این نیز واضح است که مقام شفاعت در قیامت از آن هر کس نیست ، بلکه مقام مقربان درگاه خدا است ، اما در حدیثى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) مى خوانیم : یشفع یوم القیامة ثلاثة الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء: ((سه گروه در قیامت شفاعت مى کنند، پیامبران ، علما و شهیدان ))!.
در حقیقت موفقیت در طریق تکامل و جلب خشنودى خدا و قرب او مرهون دو عامل است : ایمان و علم یا آگاهى و تقوى که هیچکدام بدون دیگرى براى هدایت و پیروزى کافى نیست .
2 - آداب مجلس
در قرآن مجید کرارا در کنار مسائل مهم اشاراتى به آداب اسلامى مجالس شده است از جمله آداب تحیت ، و ورود در مجلس ، آداب دعوت به طعام ، آداب سخن گفتن با پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) و آداب جا دادن به تازه واردان مخصوصا افراد با فضیلت و پیشگام در ایمان و علم است .
و این به خوبى نشان مى دهد که قرآن براى هر موضوعى در جاى خود اهمیت و ارزش قائل است ، و هرگز اجازه نمى دهد آداب انسانى معاشرت به خاطر بى اعتنائى افراد زیر پا گذارده شود.
در کتب احادیث صدها روایت درباره آداب معاشرت با دیگران از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) و ائمه معصومین (علیهم السلام ) نقل شده است ، و مرحوم ((شیخ حر عاملى )) آنها را در کتاب ((وسائل )) جلد هشتم در 166 باب گردآورى کرده است ، ریزه کاریهائى


تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 445 که در این روایات است نشان مى دهد اسلام تا چه حد در این باره باریک بین و حتى سختگیر است .
در این روایات حتى طرز نشستن ، سخن گفتن ، تبسم کردن ، مزاح نمودن اطعام کردن ، طرز نامه نوشتن ، و حتى طرز نگاه کردن به دوستان نیز مورد توجه قرار گرفته ، و دستورهائى در زمینه هر یک داده شده است که نقل آنها ما را از بحث تفسیرى خارج مى کند، تنها به یک حدیث از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در اینجا قناعت مى کنیم : لیجتمع فى قلبک الافتقار الى الناس و الاستغناء عنهم ، یکون افتقارک الیهم فى لین کلامک ، و حسن سیرتک ، و یکون استغنائک عنهم فى نزاهة عرضک و بقاء عزک : ((باید در قلب تو نیاز به مردم و بى نیازى از آنها جمع باشد نیازت در نرمى سخن ، و حسن سلوک تجلى کند، و بینیازیت در حفظ آبرو و عزت نفس )).


تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 446

 

 









تاریخ : دوشنبه 93/1/25 | 5:29 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 ارزش علم وعالم

امام علی(ع) فرمود: در مسجد پیامبر(ص) نشسته بودم که ابوذر وارد شد و سئوال کرد یا رسول الله نزد شما تشییع جنازه عابد ارزشمندتر است یا حضور در محضر عالم؟ رسول اکرم (ص) فرمودند: حضور در مجلس علم ولو برای لحظاتی ارزشمند تر است از حضور در تشییع جنازه هزار شهید.


جامع الاخبار ص 109/ حدیث195

 


«یرفع الله الذین امنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات؛ خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنها داده شده درجات عظیمی می بخشد.»

سوره مجادله /آیه11




تاریخ : دوشنبه 93/1/25 | 2:46 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

 

 

روابط عمومی اداره کل تبلیغات اسلامی استان تهران

 

ارزش علم و عالم در مکتب اسلام

 

مقدمه:

ارزش و اعتبار عالم و دانشمند به علم و دانش اوست و این یک تصادف نیست  زیرا که در کتاب وحی الهی قرآن مجید، متجاوز از هفتصد مورد ماده علم و مشتقات آن به کار رفته و در اولین آیات نازل شده به رسول اکرم (ص) سخن از علم ، دانش و قلم آمده است:

«الذی علم با القلم؛ همان کسی که به وسیله قلم تعلیم انسان نمود.» (1)

 بهترین و زیباترین تعبیرها و تعریف ها درباره علم و دانش ، در معارف دین ما ذکر شده و تصور نمی شود که در هیچیک از مکاتب دیگر به اندازه مکتب اسلام به ارزش علم و عالم پرداخته باشد.

 

ارزش علم و عالم:

امام علی(ع) فرمود: در مسجد پیامبر(ص) نشسته بودم که ابوذر وارد شد و سئوال کرد یا رسول الله نزد شما تشییع جنازه عابد ارزشمندتر است یا حضور در محضر عالم؟ رسول اکرم (ص) فرمودند: حضور در مجلس علم ولو برای لحظاتی ارزشمند تر است از حضور در تشییع جنازه هزار شهید. (2)

 

فضیلت علم و دانش:

در روایت دیگر که ابوذر نقل می کند می گوید رسول اکرم (ص) به من فرمود: ای ابوذر ساعتی درک حضر علم بالاتر از هزار مرتبه ختم قرآن از اول تا به انتهاست. ابوذر تعجب کرد که آیا درک محضر علم بالاتر از خواندن قرآن است.خداوند برای علم این همه ارزش قائل شده است زیرا علم وسیله شناخت حلال از حرام الهی است. (3)

 دلیل اینکه خداوند برای علم این همه ارزش قائل شده است و نگاه معارف و کتب ما به علم نگاهی ارزشی است اینست که علم وسیله شناخت حلال و حرام الهی است.

علم وسیله ای است که در سایه آن اطاعت خدا محقق می شود و اصلا توحید در عبادت الهی به وسیله علم تحقق پیدا می کند و در یک کلمه خیر دنیا و آخرت در سایه علم تحصیل می شود و شر دنیا و آخرت به واسطه جهل و نادانی تحقق پیدا می کند.

 

اهمیت علم و دانش از دیدگاه قرآن کریم:

در آیات کریمه قرآن هم به مناسبت های مختلف به ارزش علم و عالم اشاره شده است.

در آخرین آیه سوره مبارکه طلاق علت آفرینش آسمان ها و زمین را علم و دانش بشری دانسته و می فرماید:خداوند آسمان ها و زمین را با همه عظمتش آفرید و امر خود را نازل فرمود تا علم و اندیشه کنید که خداوند بر همه کارها تواناست و علم او به همه چیز احاطه دارد. (4)

 در آیه دیگر می فرماید:«قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون انما یتذکر اولوالالباب ؛ آیا آنان که می دانند و آنان که نمی دانند مساوی هستند. یقیناً علما نسبت به دیگران برتری دارند.این معنا را صاحبان خرد و اندیشه خوب دریافت می کنند.» (5)

 در آیه دیگر آمده است: «یرفع الله الذین امنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات؛ خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنها داده شده درجات عظیمی می بخشد.» (6)

 خدا در این آیه صاحبان دانش و علم را بر همه موجودات ترجیح می دهد و اساساً در آیات مختلفی از قرآن شریف تسخیر بسیاری از مراتب کمال و وصول به درجات عالیه معنوی را در انحصار صاحبان علم و دانش قرار می دهد.

از مجموع این آیات می توان فهمید که درک توحید و وصول به مقام خشیت ، تعقل، فهم وحی و امثال قرآن و اساس نبوت و معجزات انبیاء همه در گرو دانش و علم است و تنها عالم دانشمند است که می تواند به این مراتب درجات و کمال صعود کند و بالا برود.

 بحث در ارزش علم و دانش از منظر آیات قرآن و روایات فراوان است.

امام سجاد زین العابدین (ع) می فرماید: «حق معلم و آموزگار تو این است که او را بزرگ داری و مجلس او را محترم شماری و گفته های او را خوب گوش کنی و فراگیری و او را کمک کنی تا آنچه را که از دانش و علم بدان نیازمندی به تو بیاموزد.» (7)

 بیان این نکته ضروری است این که عالمبا همه مراتب و درجات اگر بر کسی تعلیم و تدریس قرار بگیرد علاوه بر ارزشمند بودن علم و دانائی او شان معلم و مربی بودنش نیز شایسته تجلیل و احترام است. در حقیقت کسی که در جایگاه تعلیم و تدریس قرار می گیرد لزوم تکریم پیدا می کند و بزرگداشت احترام و تکریم عالم ، تکریم ذات ذوالجلال ربوبی است.

در سخن امیرالمومنین (ع) آمده است:«کسی که به عالمی احترام بگذارد در حقیقت خداوند را احترام کرده است.» (8)

حرمت نهادن و خضوع در مقابل استاد و مربی یک فضیلت اخلاقی است و در مبانی اخلاقی ما مسلمانان نسبت به معلم و استاد بی حرمتی نهی شده است.

 

منابع:

1) قرآن کریم/سوره علق /آیه 4

2) جامع الاخبار ص 109/ حدیث 195

3) بحارالانوار/جلد1/ص 203

4) سوره طلاق /آیه 12

5) سوره زمر /آیه 9

6) سوره طه /آیه 75

7) رساله حقوق/ امام سجاد(ع)

8) غررالحکم/ص47

حجت الاسلام حسین ولی اللهی

کارشناس امور فرهنگی تبلیغات اسلامی شمال غرب تهران


سایت سازمان تبلیغات اسلامی

 




تاریخ : دوشنبه 93/1/25 | 2:27 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

                             گیلان _لاهیجان

 




تاریخ : دوشنبه 93/1/25 | 10:1 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


 

مرکز تخصصی قرآنی

(به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی بسطام خوش آمدید)

 


next page

fehrest page

back page

 


تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 207

تفسیر آیات 28 و29 از سوره رعد


الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب (28)
الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ طوبى لَهُمْ وَ حُسنُ مَئَابٍ(29)


جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى
     غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد

نکته ها :
1 - چگونه دل با یاد خدا آرام مى گیرد؟
همیشه اضطراب و نگرانى یکى از بزرگترین بلاهاى زندگى انسانها بوده و هست ، و عوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى کاملا محسوس است .
همیشه آرامش یکى از گمشده هاى مهم بشر بوده ، و به هر درى میزند تا آن را پیدا کند، و اگر تلاش و کوشش ‍ انسانها را در طول تاریخ براى پیدا کردن آرامش از طرق ((صحیح )) و ((کاذب )) جمع آورى کنیم خود کتاب بسیار قطورى را تشکیل مى دهد.
بعضى از دانشمندان مى گویند: به هنگام بروز بعضى از بیماریهاى واگیردار همچون وبا از هر ده نفر که ظاهرا به علت و یا مى میرند اکثر آنها به علت نگرانى و ترس است و تنها اقلیتى از آنها حقیقتا بخاطر ابتلاى به بیمارى و یا از بین مى روند!


تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 211
به طور کلى آرامش و دلهره ، نقش بسیار مهمى در سلامت و بیمارى فرد و جامعه و سعادت و بدبختى انسانها دارد، و چیزى نیست که بتوان از آن به آسانى گذشت و به همین دلیل تاکنون کتابهاى زیادى نوشته شده که موضوع آنها فقط نگرانى و راه مبارزه با آن ، و طرز بدست آوردن آرامش است .
تاریخ بشر پر است از صحنه هاى غم انگیزى که انسان براى تحصیل آرامش به هر چیز دست انداخته و در هر وادى گام نهاده ، و تن به انواع اعتیادها داده است .
ولى قرآن با یک جمله کوتاه و پر مغز، مطمئن ترین و نزدیکترین راه را نشان داده و مى گوید: ((بدانید که یاد خدا آرامبخش دلها است ))!.
براى روشن شدن این حقیقت قرآنى به توضیح زیر توجه کنید:
عوامل نگرانى و پریشانى .
1 - گاهى اضطراب و نگرانى به خاطر آینده تاریک و مبهمى است که در برابر فکر انسان خودنمائى مى کند، احتمال زوال نعمتها، گرفتارى در چنگال دشمن ، ضعف و بیمارى و ناتوانى و درماندگى ، و احتیاج ، همه اینها آدمى را رنج مى دهد، اما ایمان به خداوند قادر متعال ، خداوند رحیم و مهربان ، خدائى که همواره کفالت بندگان خویش را بر عهده دارد مى تواند این گونه نگرانیها را از میان ببرد و به او آرامش دهد که تو در برابر حوادث آینده درمانده نیستى ، خدائى دارى توانا، قادر و مهربان .
2 - گاه گذشته تاریک زندگى فکر انسان را به خود مشغول مى دارد و همواره او را نگران مى سازد، نگرانى از گناهانى که انجام داده ، از کوتاهیها و لغزشها، اما توجه به اینکه خداوند، غفار، توبه پذیر و رحیم و غفور است ، به او آرامش مى دهد، به او مى گوید: عذر تقصیر به پیشگاهش بر، از گذشته عذر خواهى کن و در مقام جبران براى ، که او بخشنده است و جبران کردن ممکن .


تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 212
3 - ضعف و ناتوانى انسان در برابر عوامل طبیعى و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلى و خارجى ، او را نگران مى سازد که من در برابر اینهمه دشمن نیرومند در میدان جهاد چکنم ؟ و یا در مبارزات دیگر چه مى توانم انجام دهم ؟ اما هنگامى که به یاد خدا مى افتد و متکى به قدرت و رحمت او مى شود، قدرتى که برترین قدرتها است و هیچ چیز در برابر آن یاراى مقاومت ندارد، قلبش آرام مى گیرد، با خود مى گوید آرى من تنها نیستم ، من در سایه خدا، بینهایت قدرت دارم !.
قهرمانیهاى مجاهدان راه خدا در جنگها، چه در گذشته ، چه در حال ، و سلحشوریهاى اعجاب انگیز و خیره کننده آنان ، حتى در آنجائى که تک و تنها بوده اند، بیانگر آرامشى است که در سایه ایمان پیدا مى شود.
هنگامى که با چشم خود مى بینیم و با گوش مى شنویم که افسر رشیدى پس از یک نبرد خیره کننده ، بینائى خود را به کلى از دست داده و با تنى مجروح به روى تخت بیمارستان افتاده اما با چنان آرامش خاطر و اطمینان سخن مى گوید که گوئى خراشى بر بدن او هم وارد نشده است ، به اعجاز آرامش در سایه ذکر خدا پى مى بریم .
4 - گاهى نیز ریشه نگرانیهاى آزار دهنده انسان ، احساس پوچى زندگى و بى هدف بودن آن است ولى آن کسى که به خدا ایمان دارد، و مسیر تکاملى زندگى را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است ، و تمام برنامه ها و حوادث زندگى را در همین خط مى بیند، نه از زندگى احساس پوچى مى کند، و نه همچون افراد بى هدف و مردد، سرگردان و مضطرب است .


تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 213
5 - عامل دیگر نگرانى آن است که انسان گاهى براى رسیدن به یک هدف زحمت زیادى را متحمل مى شود، اما کسى را نمى بیند که براى زحمت او ارج نهد و قدردانى و تشکر کند، این ناسپاسى او را شدیدا رنج مى دهد و در یک حالت اضطراب و نگرانى فرو مى برد، اما هنگامى که احساس کند کسى از تمام تلاشها و کوششهایش آگاه است ، و به همه آنها ارج مى نهد و براى همه پاداش مى دهد دیگر چه جاى نگرانى و ناآرامى است ؟
6 - سوء ظنها و توهمها و خیالات پوچ یکى دیگر از عوامل نگرانى است که بسیارى از مردم در زندگى خود از آن رنج مى برند، ولى چگونه مى توان انکار کرد که توجه به خدا و لطف بى پایان او و دستور به حسن ظن که وظیفه هر فرد با ایمانى است این حالت رنج آور را از بین مى برد و آرامش و اطمینان جاى آن را مى گیرد.
7 - دنیا پرستى و دلباختگى در برابر زرق و برق زندگى مادى یکى از بزرگترین عوامل اضطراب و نگرانى انسانها بوده و هست ، تا آنجا که گاهى عدم دستیابى به رنگ خاصى از لباس یا کفش و کلاه و یا یکى دیگر از هزاران وسائل زندگى ساعتها و یا روزها و هفته ها فکر دنیا پرستان را نا آرام و مشوش مى دارد.
اما ایمان به خدا و توجه به آزادگى مؤ من که همیشه با زهد و پارسائى سازنده و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگى مادى همراه است به همه این اضطرابها پایان مى دهد، هنگامى که روح انسان ((على وار)) آنگونه وسعت یابد که بگوید: دنیا کم هذه اهون عندى من ورقة فى فم جرادة تقضمها: ((دنیاى شما در نظر من بى ارزشتر از برگ درختى است که در دهان ملخى باشد که آن را مى جود)) نرسیدن به یک وسیله مادى یا از دست دادن آن چگونه امکان دارد آرامش روح آدمى را بر هم زند و طوفانى از نگرانى در قلب و فکر او ایجاد کند.


تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 214
8 - یک عامل مهم دیگر براى نگرانى ترس و وحشت از مرگ است که همیشه روح انسانها را آزار مى داده است و از آنجا که امکان مرگ تنها در سنین بالا نیست بلکه در سنین دیگر مخصوصا به هنگام بیماریها، جنگها، ناامنیها وجود دارد، این نگرانى مى تواند عمومى باشد.
ولى اگر ما از نظر جهان بینى مرگ را به معنى فنا و نیستى و پایان همه چیز بدانیم (همانگونه که مادیون جهان مى پندارند) این اضطراب و نگرانى کاملا بجا است ، و باید از چنین مرگى که نقطه پایان همه آرزوها و موفقیتها و خواستهاى انسان است ترسید، اما هر گاه در سایه ایمان به خدا مرگ را دریچه اى به یک زندگى وسیعتر و والاتر بدانیم ، و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسیدن به یک فضاى آزاد بشمریم دیگر این نگرانى بى معنى است ، بلکه چنین مرگى - هر گاه در مسیر انجام وظیفه بوده باشد - دوست داشتنى و خواستنى است ،
البته عوامل نگرانى منحصر به اینها نیست بلکه مى توان عوامل فراوان دیگرى براى آن نیز شمرد، ولى باید قبول کرد که بیشتر نگرانیها به یکى از عوامل فوق باز مى گردد.
و هنگامى که دیدیم این عوامل در برابر ایمان به خدا ذوب و بى رنگ و نابود مى گردد تصدیق خواهیم کرد که یاد خدا مایه آرامش دلها است (الا بذکر الله تطمئن القلوب ).
1 آیا آرامش با خوف خدا سازگار است ؟
بعضى از مفسران در اینجا ایرادى مطرح کرده اند که خلاصه اش این است :

تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 215
ما از یک طرف در آیه فوق مى خوانیم یاد خدا مایه آرامش دلها است ، و از طرفى دیگر در آیه 2 سوره انفال مى خوانیم انما المؤ منون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم : مؤ منان کسانى هستند که وقتى نام خدا برده مى شود قلبشان ترسان مى گردد آیا این دو با هم منافات ندارند؟
پاسخ سؤ ال این است که منظور از آرامش همان آرامش در برابر عوامل مادى است که غالب مردم را نگران مى سازد که نمونه هاى روشن آن در بالا ذکر شد، ولى مسلما افراد با ایمان در برابر مسئولیتهاى خویش ‍ نمى توانند نگران نباشند، و به تعبیر دیگر آنچه در آنها وجود ندارد نگرانیهاى ویرانگر است که غالب نگرانیها را تشکیل مى دهد اما نگرانى سازنده که انسان را به انجام وظیفه در برابر خدا و خلق و فعالیتهاى مثبت زندگى وا مى دارد در وجود آنها هست و باید هم باشد، و منظور از خوف از خدا نیز همین است .
3 - ذکر خدا چیست و چگونه است ؟
((ذکر)) همانگونه که راغب در ((مفردات )) گفته است ((گاهى به معنى حفظ مطالب و معارف آمده است با این تفاوت که کلمه ((حفظ)) به آغاز آن گفته مى شود و کلمه ((ذکر)) به ادامه آن ، و گاهى به معنى یادآورى چیزى به زبان یا به قلب است ، لذا گفته اند ذکر دو گونه است : ((ذکر قلبى )) و ((ذکر زبانى )) و هر یک از آنها دو گونه است یا پس از فراموشى است و یا بدون فراموشى .
و به هر حال منظور در آیه فوق از ذکر خدا که مایه آرامش دلها است تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و مکرر تسبیح و تهلیل و تکبیر گوید، بلکه منظور آن است که با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهیش ‍ و حاضر و ناظر بودنش گردد، و این توجه مبداء حرکت و فعالیت در وجود او به سوى جهاد و تلاش و نیکیها گردد و میان او و گناه سد مستحکمى ایجاد کند، این است حقیقت ((ذکر))

تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 216
که آنهمه آثار و برکات در روایات اسلامى براى آن بیان شده است .
در حدیث مى خوانیم که از وصایائى که پیامبر به على (علیهالسلام ) فرمود این بود:
یا على ثلاث لا تطیقها هذه الامة المواسات للاخ فى ماله و انصاف الناس من نفسه و ذکر الله على کل حال ، و لیس هو سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و لکن اذا ورد على ما یحرم علیه خاف الله عز و جل عنده و ترکه :
اى على سه کار است که این امت طاقت آن را ندارند (و از همه کس ساخته نیست ) مواسات با برادران دینى در مال ، و حق مردم را از خویشتن دادن ، و یاد خدا در هر حال ، ولى یاد خدا (تنها) سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر نیست ، بلکه یاد خدا آن است که هنگامى که انسان در برابر حرامى قرار مى گیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید)).
در حدیث دیگرى مى خوانیم على (علیهالسلام ) فرمود: الذکر ذکران : ذکر الله عز و جل عند المصیبة و افضل من ذلک ذکر الله عند ما حرم الله علیک فیکون حاجزا:
ذکر دو گونه است : یاد خدا کردن به هنگام مصیبت (و شکیبائى و استقامت ورزیدن ) و از آن برتر آن است که خدا را در برابر محرمات یاد کند و میان او و حرام سدى ایجاد نماید)).
و به همین دلیل است که در بعضى از روایات ذکر خداوند به عنوان یک سپر و وسیله دفاعى شمرده شده است ، در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام ) مى خوانیم که روزى پیامبر رو به یارانش کرد و فرمود: اتخذوا جُنَنا فقالوا یا رسول الله امن عدو قد اظلنا؟ قال لا، و لکن من النار قولوا سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر:
((سپرهائى براى خود فراهم کنید عرض کردند اى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) آیا در برابر دشمنان که اطراف ما را احاطه کرده و بر ما سایه افکنده اند؟ فرمود نه ، از آتش

تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 217
(دوزخ ) بگوئید: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر (خدا را به پاکى بستائید و بر نعمتهایش ‍ شکر گوئید و غیر از او معبودى انتخاب نکنید و او را از همه چیز برتر بدانید).
و اگر مى بینیم در پاره اى از احادیث ، پیامبر به عنوان ((ذکر الله )) معرفى شده ، نیز به خاطر آن است که او مردم را به یاد خدا مى اندازد و تربیت مى کند. از امام صادق (علیهالسلام ) در تفسیر الا بذکر الله تطمئن القلوب نقل شده است که فرمود: بمحمد تطمئن القلوب و هو ذکر الله و حجابه : ((به وسیله محمد دلها آرامش مى پذیرد و او است ذکر خدا و حجاب او))!.

تفسیر نمونه جلد 10 صفحه218

 

 

 




تاریخ : دوشنبه 93/1/25 | 9:48 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی