***نسیم معرفت***
به نام خدا
معرفة النفس ( خود شناسی)
قال رسول الله (ص): من عرف نفسه فقد عرف ربه بحار الانوار جلد دو ص 32
انسان یکی از پیچیده ترین موجودات عالم آفرینش است که درک عمق و ژرفای آن به غایت مشکل است. ظاهر آدمی که ترکیبی از دست و پا و چشم و گوش و قلب و مغز و کلیه ها و دهان و بینی و سایر اعضاء است، جمیع متخصصین و اطباء و کارشناسان را به خود مشغول داشته و مایه اعجاب و شگفتی آنها گشته است .هر عضوی از اعضاء انسان دارای پزشک متخصص به خود است که نظر تخصصی او در رابطه با هر یک از آن اعضاء ، مورد اعتبار و قبول است و عنوان دکتر عمومی برای انسان از باب قرص مسکن است که از باب ناچاری به او مراجعه می شود.
همانگونه که ابعاد جسمانی انسان پیچیده است ، ابعاد روحی و روحانی و نیز روانی او به مراتب پیچیده تر و درک عمق و ژرفای آن سخت تر و دشوارتر است و باب معرفة النفس از جهات مختلف کلامی و فلسفی و اخلاقی و روانشناختی و غیره مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و آیات و روایات زیادی در این باره وارد شده است که حدیث زیبا و دقیق از پیامبراکرم(ص) که در آغاز نوشتار ذکر شده است یکی از روایات وارده در این باب می باشد.
آگاهی انسان نسبت به خود در ابعاد روحی و جسمی معمولا در سطح معلومات عمومی و ابتدائی است و کمتر کسی پیدا می شود که در عمق وجود خود سیر کاملی را طی کرده باشد. از این رو جناب دکتر الکسیس کارل کتابی در این باب نوشته است و نام آن را ( انسان موجودی ناشناخته ) گذاشته است. کمالات اولیاء و کملین از عرفاء از آنجا ناشی شده است که در سیر معرفتی انفسی ( سیر انفسی ) به لطف الهی در حد خود موفق بوده اند و باید دانست که معرفت الهی برای غیر معصومین یا از طریق سیر در انفس است و یا از طریق سیر در آفاق و معرفت از راه سیر در انفس دقیق تر و بالاتر از معرفت آفاقی می باشد و برای حضرات معصومین علیهم السلام ، معرفت الهی از نوع ( بک عرفتک ) می باشد.سیر آفاقی و از آثار به آفریدگار رسیدن از ابتدائی ترین راه معرفت به پروردگار عالم می باشد و از آنجا که انسانها با محسوسات و ملموسات خو گرفته اند و از بدو تولد تا زمان کهولت با اشیاء و پدیده های اطراف خود در ارتباط هستند روی این جهت خداوند در قرآن کریم به سیر آفاقی بیشتر توجه می دهد تا ضمیر خفته انسانها از این طریق بیدار گردد و به شناخت ومعرفت پروردگار نائل گردند.
و اما در رابطه با سیر انفسی در سوره ذاریات آیه 21 چنین آمده است: و فی انفسکم افلا تبصرون، یعنی در وجود خود شما نشانه ها و آیاتی از پروردگارتان می باشد آیا نمی بینید؟ اگر چه سیر انفسی شامل ابعاد جسمانی انسان نیز می شود ولی با شواهد و قرائینی از جمله حدیث زیبا و عمیق و دقیق پیامبر اسلام ٌ(ص)که فرمود:من عرف نفسه فقد عرف ربه،می توان دریافت که مراد ازسیر انفسی بیشتر ناظر به درک عمق وجودی و درونی و روحی آدمی است که با تزکیه و با عنایات و الطاف الهی و تفکر و دعا و تضرع به درگاه الهی می توان به مراتبی از آن نائل شد و بدون تهذ یب و تزکیه نفس و به غیر از توجهات و عنایات خاصه الهی و بدون تفکر و نیایش خالصانه، شناخت انفسی بسیار بسیار دشوار و یا ناممکن خواهد بود. به نظر می رسد که شاه کلید همه معارف ، معرفت نفس و خود شناسی است همان چیزی که در روایات به عنوان افضل المعرفه و غایت المعرفه و فوز اکبر یاد شده و از عدم معرفت به نفس به عنوان اعظم الجهل و بزرگترین نادانی تعبیر شده است . و در کتاب مصباح الهدایه الی الخلافة والولایه از امام خمینی با ترجمه سید احمد فهری صفحه 32 چنین آمده است :... بل کل الحقایق للسالک العارف ، معرفة النفس فعلیک بتحصیل هذه المعرفة فانها مفتاح المفاتیح و مصباح المصابیح من عرفها فقد عرف ربه یعنی ... بلکه نردبان همه حقایق از برای عارف سالک همانا معرفت نفس است پس بر تو باد که این معرفت را بدست آوری که شناخت نفس ، کلید همه کلیدها و چراغ همه چراغهاست و هرکس که خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است و باز امام خمینی در کتاب فوق الذکر صفحه 81 فرمود : هل قرات کتاب نفسک و تدبرت فی تلک الآیة العظیمه التی جعلها الله مرقاة لمعرفة اسمائه و صفاته ، یعنی آیا تا بحال کتاب نفس خود را خوانده ای؟ و آیا در این نشانه بزرگ الهی تدبر کرده ای؟ نشانه که خداوند ، شناخت آن را نردبان شناخت خود و شناخت اسماء و صفات خود قرار داده است. ( منابع حدیث من عرف :بحارج2ص32 وج95ص452 ومیزان الحکمه ج3ص1876-1877 والحیاة ج1ص114-116 وغررالحکم ص588 حدیث 301 وتفسیر نورالثقلین ج1ص85 ومصباح الشریعه ص13 وکتاب فطرت استاد شهید مرتضی مطهری ص46
{متن از سید اصغر سعادت }
غفلت گاهی اختیاری و گاهی جبری است و آنچه مورد نکوهش است غفلت اختیاری است یعنی آن جایی که ما می توانیم توجه کنیم و نمی کنیم غفلت مورد نکوهش قرآن در مورد سه امر است. 1. غفلت از یاد خدا. 2. غفلت از آیات و نشانه های خدا. 3. غفلت از آخرت[1] در نگاهی اجمالی می توانیم ریشه غفلت ها را در دو امر ببینیم[2] الف. عوامل درونی: هوای نفس ب. عوامل بیرونی (دنیا، شیطان و...)
حال با توجه به این مقدمه نکاتی بیان می دارم که هر کدام به نحوی می تواند سبب کاهش غفلت گردد.
1. بینش: بچه ای که نمی داند آتش می سوزاند به راحتی نزدیک آن می شود و حتی دست را داخل آن می کند انسانی که به جایگاه خود (کرامت، فضیلت و...) در هستی واقف نیست وظائف خود را در قبال خدا، خود و دیگران نمی داند و نسبت به خالق هستی و صفات او اطلاعات خوبی ندارد مسلماً برنامة خودسازی و زندگی خوبی نخواهد داشت و بعید نیست که در سرازیری غفلت قرار گیرد به همین منظور اولین قدم هوشیاری وشناخت مسائل فوق است که در این زمینه باید مطالعه کرد و شبهات را پرسید.
2. امور دنیوی: ما انسان ها به امور اطراف خود و امور مادی (زندگی، تحصیل، شغل و...) توجه زیادی می کنیم و این امر می تواند ما را ساعت ها و روزها و... به خود مشغول کند و از امور معنوی غافل کند به همین خاطر باید با جهان بینی الهی به دنیا نگاه کنیم پشت هر نشانه ای از هستی حکمتی از خدا ببینیم، اختلاف رنگ ها و زبان ها و... ما را به یاد خدا بیندازد برای این که امور دنیوی ما را به خود مشغول نکند چه کارهایی باید انجام دهیم؟ برای پاسخ این سؤال به نکات زیر توجه کنید:
الف) تفکر: در مورد نشانه های خدا، آفرینش، هدف خلقت، تفکر کنید از خود بپرسید از کجا آمده ام به کجا خواهم رفت و... .
ج) موعظه: یکی از امتیازات شیعه داشتن مجالس وعظ و سخنرانی است این سخنان پیوسته انسان را در حال بیداری نگه می دارند افرادی که اهل این مجالس می باشند و از وعظ مستقیم و یا غیرمستقیم (سخنرانی و...) استفاده می کنند نسبت به افرادی که به این امور توجه ندارد حالات معنوی بهتری دارند.
د) نصیحت و خیرخواهی: مؤمنان دلسوز همدیگرند وقتی می بینند که دوست مؤمنشان در اشتباه است نمی توانند بی تفاوت باشند. آنها را به خوبی ها سفارش می کنند و از بدیها باز می دارند پس ما می توانیم با گزینش دوستان مؤمن، امین و عالم و عامل از خیرخواهی های آنها استفاده کنیم و حتی خودمان برای پیشرفتمان از آنها بخواهیم که عیب های ما را گوشزد کنند به همین خاطر است که امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرمایند بهترین برادران من کسی است که عیب های مرا به من هدیه کند یعنی همان گونه که هدیه انسان را خوشحال می کند مؤمن نیز از شناخت صفات خود برای برطرف کردن آنها خوشحال می شود (احبُّ اِخوانی الیّ مَن اهدی الی عیوبی)[4]
هـ) فعال باشید: گاهی انسان متوجه غفلت خود می شود بهترین کار در آن موقع جلوگیری از ضرر است یعنی اینکه نگوئیم همین چند لحظه است بعد جبران می کنم بگوئیم چه تضمینی است بازگردم و وقت آن را داشته باشم و بدانیم که سقوط در درة غفلت گام به گام و تدریجی است به همین خاطر است که اغلب متوجه سقوط خود نیستیم اگر چشم باز کنیم و به گذشته خود نگاه کنیم می بینیم که چقدر گام به گام از مسیر رشد دور شده ایم و نفس و شیطان به ما گفته اند مشکلی ندارد همین بار است (درست مثل فرد سیگاری که از یک نخ یک نخ شروع کرد وقتی به خود آمده که یک پاکت یک پاکت سیگار می کشد و ترک آن برایش سخت است) به همین خاطر خداوند توبه را واجب فوری اعلام داشته اند (توبه از گناه اشتباه و خطا) همین طور باید نسبت به مجالس خود انتخابگر باشیم یعنی اگر می بینیم که این مجالس ما را از مسیر رشد دور می کند تلاش کنیم آن را تغییر دهیم اگر نمی توانیم آن را تغییر دهیم از آن مجلس فاصله بگیریم.[5]
و) محاسبه: در معارف ما به ما توصیه شده که برای رشد خود برنامه خودسازی داشته باشیم و طبق محاسبه به پیش برویم امام کاظم ـ علیه السلام ـ می فرمایند کسی که همه روزه به حساب خویشتن رسیدگی نکند از ما نیست (150 درس زندگی، ص 51) پس طبق این برنامه حرکت کنید. 1. مشارطه: از اول صبح با خود شرط کنید که آن روز وظائف خود را به خوبی انجام دهید و از گناهان نیز بپرهیزید. 2. مُراقبه: یعنی در طول روز مراقب خود و اعمال خود باشید تا از آنچه با خود عهد کرده اید تخطّی نکنید. 3. مُحاسبه: در آخر شب به حساب کارهای خود برسید. بررسی کنید تا چه مقدار به وظایف خویش موفق بوده اید و چه مقدار کوتاهی کرده اید. 4. مُعاتبه: یعنی اگر در محاسبه متوجه لغزش ها و اشتباهاتی در رفتار شدید خود را تنبیه کنید (روزه ـ انفاق ـ تلاوت قرآن یا کار خیر دیگری انجام دهید تا گذشته جبران شود)[6] دفتری به این کار اختصاص دهید.
3. دیدار علماء: در برنامه خود از دیدار علماء و دوستان صالح غفلت نورزید اصحاب حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ به ایشان گفتند ما با چه افرادی مجالست بکنیم ایشان فرمودند: با کسی که دیدارش شما را به یاد خدا اندازد. سخن او به دانش شما بیفزاید و عمل او رغبت به آخرت را در شما ایجاد کند.
4. دیدار و عیادت مریض: به عیادت بیمار بروید در آن هنگام انسان متوجه نعمت سلامتی خود می شود و سبب خوشحالی و نشاط بیمار می گردد که خود این نیز مایه رشد انسان است.
5. تشییع جنازه: در تشییع جنازه و مراسم مؤمنین شرکت کنید یادآوری مرگ بهترین موعظه برای ما انسان هاست.
6. زیارت قبور مخصوصاً ائمه و امام زادگان و علماء:
7. مطالعه کتب اخلاقی: با مطالعه کتب اخلاقی با استعدادهای مثبت و منفی خود آشنا شوید بیماری های روحی را بشناسید برای این منظور بهتر است مطالعه اندک و مداوم داشته باشید نه اینکه آن را یک دوره با عجله از اول تا آخر بخوانید خود این کار (اندک و مداوم) باعث توجه دائمی ما می گردد.
8. مطالعه حالات عرفا: این مباحث شیرین است و انسان با خواندن آن می تواند به مقام و درجه ای که می تواند برسد واقف می شود و انگیزه حرکت و غفلت زدایی بیشتری در ما ایجاد می شود.[7]
9. اعتدال: همیشه اعتدال را حفظ کنید (مطالعه، تفریح، کار، خواب، رسیدگی به امور زندگی و...) قرآن در توصیف مؤمنین می فرماید آنها افرادی هستند که تجارت و کار، آنها را از خداوند باز نمی دارد یعنی انسان باید در همه حال حالت توجه را حفظ کند نه اینکه برای خودسازی از همه فاصله بگیرد و در گوشه ای بخزد.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1. چکیده اخلاق در قرآن، علی شیروانی، دارالفکر، قم.
2. اخلاق اسلامی محمد علی سادات، انتشارات سمت.
3. پندهای امام صادق، استاد مصباح یزدی، انتشارات مؤسسه امام خمینی، قم.
امام صادق ـ علیه السلام ـ :
لاینبغی للمؤمن ان یجلس مجلساً یعصی الله فیه و لایقدر علی تغییره
سزاوار نیست افراد با ایمان در مجلس بنشینند که در آن گناه می شود و توانایی بر تغییر آن را ندارند.[8]
پی نوشتها:
[1] . چکیده اخلاق در قرآن، علی شیروانی، 1379، چاپ دوم، ج دوم، ص 60.
[2] . همان، ج 1، ص 59.
[3] . میزان الحکمه دورة چهار جلدی، ج 2، چاپ اول، 1416، ص 966، دارالحدیث قم.
[4] . پندهای امام صادق به ره جویان صادق، استاد مصباح یزدی، 1381، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص 172، اقتباس.
[5] . 150 درس زندگی آیت الله مکارم شیرازی، 1380، چاپ 17، مدرسه امام علی بن ابیطالب، ص 130.
[6] . پندهای امام صادق، ص 27 (خلاصه).
[7] . شما می توانید به کتاب نشان از بی نشان ها اثر شیخ رجبعلی خیاط، کیمیای محبت اثر محمدی ری شهری، مراجعه کنید.
[8] . 150 درس زندگی، ص 130.
برچسبها: غفلت
تشییع پیکر شهید آیت الله دستغیب ره
شهید آیت الله دستغیب
سومین مسافر محراب(یادی از شهید آیت الله عبد الحسین دستغیب ره)
( نقل از سایت نور هدایت)
اشاره
بی تردید بررسی ابعاد اخلاقی بزرگ مردان تهذیب و پارسایی، موقعیت مناسبی برای تأمل، سنجش و ارزیابی برای فرد ایجاد می نماید و به سان چراغی در مسیر تهذیب نفس، فراروی سلوک معنوی پرتو افشانی نموده، الگوی مناسبی برای دست یابی به اهداف مطلوب این مسیر ترسیم می کند. شهید بزرگوار آیت اللّه سید عبدالحسین دستغیب شیرازی، از چهره های درخشان و تابناک عرصه اخلاق و تهذیب نفس است که زندگانی سراسر مبارزه و صفات اخلاقی برجسته او، ارائه کننده الکوی کاملی در بهره گیری از صفات پسندیده و سجایای اخلاقی نیکوست. روز بیستم آذرماه، یادآور عروج عارفانه آن مرد سترگ عرصه تهذیب و حماسه است که این نوشتار تلاش دارد ؛ با نگاهی گذرا به خاطراتی از زندگانی ایشان، به بررسی چهره اخلاقی آن شهید سعید بپردازد.
تهجد و شب زنده داری
خلوت با معبود و عبادت های نیمه شب، رمز بزرگی از وارستگی شهید دستغیب است، آن گونه که فرزندش حجة الاسلام سید محمد هاشم دستغیب در این زمینه می نویسد: «پدرم چه روزهای گرم تابستان را که به روزه گذرانید و چه شب های سرد زمستان را که با عبادت به صبح رسانید. فراموش نمی کنم که در کودکی، بعضی نیمه شب ها از خواب بیدار می شدم و صدای ناله اش رادر سجده می شنیدم. خودم را به خواب می زدم، اما به زمزمه های همراه با گریه ها و اشک های روانش گوش می دادم. گویا هم اکنون نیز صدایش از اتاق مجاور در گوشم طنین می افکند و آه جان سوزش دلم را می آزاد».
توکل به خدا
اطمینان و توکل، نشانه بارز مردان خداست. شهید دستغیب در ضرورت دست یابی به این باور سترگ، در یکی از درس های اخلاق خود به جریانی شنیدنی اشاره می کند که به خوبی گویای نفس مطمئن و خدامحور ایشان است. او می گوید: روز اول ماهی که می خواستم شهریه طلاب را واریز نمایم، وقتی پول ها را شمردم و محاسبه نمودم، متوجه شدم که یازده هزار و پانصد تومان کمبود بودجه دارم. دست به دعا برداشتم و گفتم: «خدایا، تو خود می دانی که من دست پیش غیر از تو دراز نمی کنم. اینک هم همچنان بر باور خود هستم و امید و اطمینانم به توست». لحظاتی بیش نگذشت که درب منزل به صدا درآمد. یک نفر برای محاسبه وجوهات شرعی اش مراجعه کرده بود. میزان وجوهات او، بیست هزار تومان بود، اما وقتی می خواست آن را بپردازد گفت: آقا، معذرت می خواهم، بیشتر از این را فعلاً نتوانستم تهیه کنم. وجه را که شمردم، دیدم یازده هزار و پانصد تومان است.
نفوذ در دل ها
سخن شهید دستغیب چنان تأثیر گذار بود که افراد، شیفته گفتار او می شدند. نوشته اند روزی مردی میانسال که سرو وضعش نشان می داد از عشایر و قبایل شیراز است، نزد مرحوم دستغیب می آید و می گوید مردی است که سال ها سابقه دزدی و شرارت داشته و به جرم سرقت های فراوان، تحت تعقیب و متواری بوده است. او همچنین می گوید که به هیچ وجه اهل نماز و روزه و عمل به تکالیف شرعی نبوده و جنایت های بسیاری را هم مرتکب شده است، اما سخنان شیوا و دل نشین شهید دستغیب که آن را هفته قبل در خطبه های نماز جمعه از طریق رادیو شنیده بوده، او را وادار به تأمل و درنگ در رفتار خود کرده و سبب بیداری او شده است و اکنون نیز آمده تا توبه نماید.
ارشاد دیگران با رفتار
رفتار شهید دستغیب برگرفته از سیره وحی و سنت پیامبران و امامان علیهم السلام بود. در دوران رژیم پهلوی، ایشان را دستگیر نموده و زندانی می کنند و برای اینکه بیشتر مورد آزار روحی اش قرار دهند، وی را با فردی کمونیست و محکوم به حبس ابد هم سلول می نمایند؛ فردی که هیچ گونه رابطه ای با معنویات نداشت. نیمه شب، شهید دستغیب را وارد سلول او می نماید، اما مرد کمونیست هیچ روی خوشی نشان نمی دهد. نزدیک طلوع آفتاب، شهید دستغیب که او را نمی شناسد، برای خواندن نماز بیدارش می کند، ولی او به شدت پرخاش کرده و با تندی فریاد می زند: «من کمونیستم و نماز نمی خوانم». شهید دستغیب از او بسیار پوزش می خواهد. رفتار شهید دستغیب در مدتی که با او هم سلول بودند، به قدری بر وی تأثیر می گذارد که آن شخص همواره ارادت فراوان خود را به ایشان اظهار می دارد.
ساده زیستی
شهید دستغیب، زندگی ای بسیار ساده و به دور از زرق و برق دنیایی،و خانه ای کوچک با اثاثیه ای ساده در کوچه های قدیمی و پرپیچ و خم شیراز داشت. محافظان ایشان که وظیفه حفظ امنیت و پاسداری از آن شهید را بر عهده داشتند، وضع زندگی ایشان را مناسب با مسایل امنیتی ندیده و از آن بزرگوار می خواهند که منزل خود را از درون کوچه های باریک و کهن شهر، به نقطه ای دیگر تغییر دهند تا محافظت از ایشان نیز آسان تر شود، اما مورد قبول ایشان قرار نمی گیرد و پاسخ می شنوند: «من در میان این مردم بوده ام و تا آخرین نفس هم باید در بین آنها باشم و در سختی و شادی هاشان شریک باشم».
فروتنی
شهید دستغیب، هرگز اجازه نمی داد نام او را با القاب و عناوین بگویند. همواره خود را هم سطح با مردم می انگاشت و به توده مردم علاقه زیادی نشان می داد. هیچ گاه بالای مجلس نمی نشست و هرگز خود را بر دیگران مقدّم نمی داشت. مراد بود، اما با مرید خود دوست، آن چنان که گاه ارادت مندانش از یاد می بردند که او مراد و مرشدشان است یادوست چندین ساله شان. برای رفتن به نماز جمعه، سوار ماشین نمی شد و می فرمود: «می خواهم در این کوچه ها در میان مردم باشم تا اگر کسی سئوال یا گرفتاری ای داشته باشد و خجالت بکشد، به منزل بیاید و به کارش رسیدگی کنم». مانند فردی عادی، در بازسازی مسجد جامع شهر، کلنگ به دست گرفت و مشغول کار شد و با این کار خود، دیگران را نیز به کمک در بازسازی مسجد تشویق نمود.
کمک به نیازمندان
روزی شهید دستغیب از عضو اجرایی دفتر خود می خواهند تا مبلغی پول را به دست شخصی برساند. او از دفتر خارج می شود، اما از آنجا که وی شخص مذکور را مدت ها ملاقات نکرده است، با خود می پرسد که او را از کجا پیدا کند. از روی اتفاق، شخص مورد نظر را در مسیر خود می بیند که به طرف دفتر امام جمعه در حال حرکت است. نزد او رفته و پول را به وی می دهد. شخص پول را گرفته و پس از شکرگزاری به درگاه خدا می گوید: دیروز منزل آقا آمدم تا مشکلم را به ایشان بگویم؛ چون همسرم در آستانه وضع حمل است، اما موفق نشدم با ایشان دیدار کنم. امروز طاقتم سرآمد و با خود گفتم راه دیگری جز ملاقات با ایشان و درخواست کمک ندارم، اما به خدا سوگند تا این لحظه، به کسی در این باره چیزی نگفته بودم که شما را دیدم و پول را به من دادید.
بردباری و ایستادگی
شهید دستغیب صبر زیادی در برابر مشکلات داشت و هرگز از فشار مشکلات و آسیب ها، کمر خم نمی کرد و روحیه مثبت ایشان، سبب افزایش تحمل و بردباری دیگران نیز می شد. در دوران خفقان رژیم پهلوی، فرزند و نزدیکان ایشان را دستگیر کرده و به سلول انفرادی در عشرت آباد تهران می برند و مورد شکنجه و آزار قرار می دهند. چند روز بعد، خود ایشان را هم دستگیر کرده و به همان زندان می افکنند و پس از ساعتی شکنجه، به سلول انفرادی می اندازند. صدای ناله از همه سلول ها بلند است، اما شهید دستغیب با سرفه به دیگران می فهماند که حالش خوب است. ایشان حتی در برابر شخصی که همواره با او دشمنی می کرد و بر ضد ایشان به سخن پراکنی می پرداخت، بردباری پیشه کرده و با گذشت وصف ناپذیری، اشتباه های او را نادیده می گرفت و هتاکی هایش را به دست فراموشی می سپرد.
مهربانی با خانواده و کمک در کاره
رفتار شهید دستغیب در محیط خانواده، رفتاری مهرورزانه و تحسین برانگیز بود. هرگز به اصل خانه سخت گیری نمی کرد و وجودش برای اصل خانه، مایه دلگرمی بود. همسر ایشان می گوید: ایشان در امور زندگی، به من اختیار کامل داده بودند و هر کاری که ما انجام می دادیم، هیچ ایرادی نمی گرفتند. با بچه ها خیلی مهربان بودند. در اوقات فراغت در حیاط با بچه ها قدم می زدند و آن گونه که بچه ها و نوه ها دلشان می خواست، با آنها رفتار می کردند. ایشان در کارهای خانه علاوه بر کارهای شخصی خود، به ما هم کمک می کردند». ایشان در ایام بستری شدن مادر خانواده، همه کارهای خانه را خود به عهده می گرفتند و حتی نظافت خانه را هم انجام می دادند.
توجه به جوانان و دانشجویان
آیت اللّه دستغیب با جوانان ارتباطی نزدیک داشت و همواره آنان را به تهذیب اخلاق تشویق می نمود و همواره به آنان می گفت: «شما باید الگو و نمونه اخلاق اسلامی در اجتماع باشید». ایشان پس از تأکید حضرت امام خمینی رحمه الله مبنی بر وحدت دانشجو و روحانی، تلاش بیشتری برای نزدیک شدن به این دو قشر نمود تا بتواند زمینه های این وحدت را به وجود آورد. از این رو، از آنان خواست تا در جلسات اخلاقی که هر پنجشنبه توسط ایشان در مدرسه علمیه قوام تشکیل می شد، شرکت نمایند. انبوه جوانان دختر و پسر دعوت ایشان را پذیرفتند و در این جلسات شرکت نمودند.
روحیه پرنشاط
شهید دستغیب، برخلاف سن زیاد و اندام لاغری که داشت، از روحیه پرنشاط و شادابی برخوردار بود. ایشان هر روز بعد از نماز صبح، حدود دوازده کیلومتر پیاده روی می کرد و همین سحرخیزی و ورزش صبحگاهی، در شادابی روحیه ایشان تأثیر زیادی داشت، به طوری که هرگز از کار بدنی احساس خستگی به ایشان دست نمی داد؛ چرا که از دست دادن پدر در کودکی، از ایشان انسانی سخت کوش ساخته بود و به دوش گرفتن بار مسئولیت خانواده در سال های نوجوانی حتی در بالابردن توان جسمانی ایشان هم تأثیر گذاشته بود.
ولایت پذیری
شهید دستغیب، نمونه کاملی از همراهی با ولایت بود و علاقه بسیاری به حضرت امام رحمه الله داشت. جمله معروف «بی عشق خمینی نتوان عاشقی مهدی(عج) شد» از سخنان ظریف اوست. ایشان در کلمات عارفانه خود می فرمود: « هر کس از خمینی رحمه الله پیروی کند، از خدا پیروی کرده است». هر گاه با امام امت دیدار می کرد، در بازگشت خوشحال و شاداب بود و خرسندی دیدار، از چهره اش خوانده می شد. شهید دستغیب خود را مقیّد می دانست که سخنرانی حضرت امام رحمه الله را از تلویزیون یا رادیو بشنود و آن را محور سخنان خود در خطبه های نماز جمعه قرار دهد. ایشان به یکی از نمایندگان شیراز گفته بود: «پسرجان، باید باورت بشود که حضرت امام [خمینی]، نایب امام زمان(عج) است. احترام به امام، احترام به امام زمان (عج) قلمداد می شود. می خواهی عزّت پیدا کنی، عزّتْ در پیروی از امام است».
عشق به شهادت
عشق به شهادت، چنان در دل شهید دستغیب، این پیرآگاه، شیرین جلوه کرده بود که همواره دم از دیدار خونین با پروردگار می زد و آن را برترین سعادت می انگاشت و می فرمود: «این بدن های ما حیف است که در بستر جان دهد. همه خواهند مُرد و مرگ حق است؛ پس چه بهتر که در بستر نمیریم». او مژده شهادت خود را سال ها پیش، از یکی از استادانش، حاج آقا جواد انصاری شنیده بود و از سال ها پیش انتظار آن را می کشید، تا آن هنگام که در خون خود غلطید و به آرزوی دیرینه اش رسید. روحش شاد و یادش جاودان باد.
پدید آورنده : ابوالفضل هادی منش ، صفحه 76 - مجله گلبرگ > آذر 1383، شماره 57
http://hawzah.net/FA/MagArt.html?MagazineArticleID=34305&ParentID=82847
حجت الاسلام سقای بی ریا در گفتگو با تبیین با اشاره به سخن مقام معظم رهبری در خصوص نگرانی ایشان از وضع فرهنگ اظهار داشت: این در حالی است که هرگز رهبری چنین تعبیری نداشتند و این تعبیر ایشان مبنی بر اینکه نمی توان با مسائل فرهنگی شوخی کرد، بیانگر این مسأله است که عده ای در حال شوخی کردن با مسائل ارزشی و فرهنگی هستند و احساس می کنند که مسائل فرهنگی از اهمیت چندانی برخوردار نیست و می توان با آنها شوخی کرد و حتی آن را به سخره گرفت.
وی ادامه داد: اکران فیلم های حامی فتنه که تا کنون مجوز نمایش نگرفته بود و انتشار کتاب های صادق هدایت و تعلل در برخورد با روزنامه متخلف که قوه قضائیه مجبور به ورود به ماجرا شد، مصادیقی از بی توجهی به فرهنگ است و مسئولین باید پاسخگوی آن باشند.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: صرف شعار تبعیت از رهبری کافی نیست و باید در عمل نشان داده شود که نسبت به احکام اسلامی حساسیت وجود دارد و تابع نظرات رهبری در این زمینه هستند و البته دغدغه مردم ما به عنوان امت مسلمان نیز همین احکام اسلامی است.
وی در ادامه با اشاره به اینکه برخی از مسئولین، مبانی فرهنگی و ارزشی اسلام را قبول دارند، ولی در این زمینه سستی می کنند و یا در تاکتیک ها اختلاف نظر دارند، ادامه داد: اما گاهی برخی مسئولین در مبانی ارزشی اختلاف نظر دارند و به عنوان نمونه معتقد به تسامح و تساهل را هستند و گرایشات پلورالیستی دارند.
دکتر بی ریا وجود ارزش ها و خط قرمز ها را در نظام های مختلف امری طبیعی دانست و افزود: حتی در کشورهای داعیه دار دموکراسی نیز خطوط قرمزی وجود دارد که حتی اظهار نظر درباره آنها جایز نیست، لذا در نظام اسلامی هم ، تسامح نسبت به ارزشها و تساهل در این زمینه و میدان دادن به برخی افراد معاند که اقدام عملی برای براندازی نظام اسلامی داشته اند، پذیرفته نیست و باید با آنان برخورد شود.
وی با اشاره به اینکه در آمریکا نیز برای مخالفت علنی با قانون اساسی آمریکا یا تهدید علیه مقامات آمریکایی، مجازات تعیین شده است، اظهار داشت: بر همین اساس در نظامی که اکثریت مردم آن معتقد به اسلام هستند، تحرکات عملی عده ای علیه معتقدات و باورهای جامعه، پذیرفته نیست و باید با آن برخورد شود.
حجت الاسلام بی ریا با بیان اینکه مردم کشور همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند، همه ساله با شور و نشاط بیشتری سالگرد انقلاب خود را گرامی می دارند و این نشان دهنده شوق و محبت آنها به نظام اسلامی است، ادامه داد: در این شرایط اگر افراد محدودی بخواهند علیه نظام و با هدف براندازی نظام، به فتنه گری بپردازند، قطعا پذیرفته نیست و کنار آمدن با چنین افرادی با روح نظام، سازگار نمی باشد.
این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه در پاسخ به سئوالی در خصوص نحوه مقابله با تهاجم فرهنگی بیگانگان، با بیان اینکه باید راه های نفوذ دشمن، شناخته شود، ادامه داد: به عنوان نمونه اینترنت و شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک که خودشان نیز اذعان به دشمنی با نظام اسلامی کرده اند، یکی از کانال هایی است که دشمن برای آن برنامه ریزی کرده است.
وی افزود: تشکیل شورای عالی فضای مجازی به دستور رهبر معظم انقلاب نشان از اهمیت این مسأله دارد که مسئولین نیز باید هم جهت با این شورا، فعالیت کنند. چرا که فعالیت های دشمنان در فضای مجازی می تواند مانند سیلی بنیان کن، نمود یابد و متأسفانه برخی مسئولین ما نسبت به این خطرات بی اعتنا هستند و حتی برخی بودجه ها در جهت توسعه فضاهای مجازی نیز بدون توجه به محتوا در نظر گرفته می شود.
دکتر بی ریا ادامه داد: به عنوان نمونه افزایش سرعت اینترنت بدون توجه به اینترانت(شبکه داخلی) می تواند آثار سوئی را در پی داشته باشد. چنین تصمیمی بدون توجه به محتوا مانند این است که دشمن قصد دارد با تانکهایش به طرف مرزهای کشور حمله کند و نیاز به مسیر مناسب برای عبور از آن دارد. در این شرایط ما به جای اینکه مسیر را برای حرکت وی ناهموار و غیر مستحکم کنیم، به تسطیح و تحکیم مسیر برای عبور وی بپردازیم. لذا مسئولین باید توجه داشته باشند که انجام برخی از کارها بیش از اینکه که به نفع نظام باشد، به نفع دشمنان نظام اسلامی است.
این کارشناس مسائل فرهنگی خاطر نشان کرد: در شرایطی که دشمن به صورت حساب شده، علیه نظام اسلامی فعالیت می کند، باید به صورت حساب شده با او برخورد کرد و تقویت کسانیکه قصد مقابله با دشمن را دارند، در دستور کار قرار گیرد، نه اینکه بودجه ها در دست دگراندیشانی قرار بگیرد که چشم به ایده های غرب و دیگران دارند.
وی با اشاره به وظایف نخبگان در عرصه فرهنگی خاطر نشان کرد: نخبگان باید به هشدار رهبری توجه کرده و روحانیت وقشر فرهنگی جامعه نیز وظیفه دارند تا مسئولان را در برابر تخلفات ارشاد کنند تا نظام اسلامی در مسیر سالم، ادامه حرکت بدهد.
به نام خدا
ظاهر زیبا نمی آید به کار * حرفی از معنا اگر داری بیار
بعضی ها چنین می پندارند که شخصیت و ارزش آدمی به مال و جمال و سمت و عنوان و برخورداری از امکانات و تمتّعاتِ ظاهری زندگی است و توهّم و خیالشان این است که هرکسی چنین باشد ، شایسته ی اکرام و احترام است و اگر کسانی به ظاهر فقیر و بی چیز به نظر آیند و از امکاناتِ زندگی کمتر برخوردار باشند از نظر اینان قدر و ارزشی ندارند . آنها در رفتار و گفتارشان چنان می نمایانند که گویا آدمیت و شخصیت و ارزشِ انسان ، مُنحصر در آراستگی و آرایشِ ظاهری و بهره مندی ازامکانات رفاهی و داشتن پول و ثروت و مقام و منصب و شهرت است . روی این جهت نسبت به کسانی که دارای این امور نیستند ، بی مِهری و بی اعتنایی روا می دارند . اما آنچه که از تعالیمِ حیاتبخش اسلام و قرآن و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) به ما رسیده این است که معیارِ آدمیت و شرافت و شخصیت آدمی در معرفت به خداوند و تقوا و پرهیزکاری و رسیدن به مقام قرب و برخورداری از کمالات علمی و معنوی و انسانی است و استفاده از تَنعُّمات و تَمتُّعات و امکانات زندگی و داشتن مال و دارایی و ثروت و بهره مندی از خوراک و پوشاک و مسکن و رسیدن به مقام و منصب و شهرت و....،تنها در مسیر رضایت الهی و درطریق بندگی ،معنا و مفهومِ صحیح پیدا می کند و باید دانست که همه این امور وسیله های آزمایش برای انسان است . اگر کسی از مقام معرفت و از مسیر بندگی حق دور شود و فریفته ظواهر زندگی و دلبسته به امور ناپایدار دُنیوی گردد و بخواهد با ثروت و مال و جمال و زرق و برق و تشریفات و امکانات زندگی خود بر دیگران فخر فروشی و بزرگمنشی کند در حقیقت از طریق آدمیت و انسانیت خارج گشته است . و چه زیباست که هر کسی جهت تَنبُّه و بیداری خود و برای جلاء و صفای دل خویش روزی یک بار با توجهِ کامل این غزل زیبا و پر مُحتوای شیخ اَجلّ سعدی شیرازی را زمزمه کند و بخواند :
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شَغَب است و جهل و ظُلمت
حَیَوان خبر ندارد ز جهانِ آدمیت
به حقیقت آدمی باش و گرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدّ است مکان آدمیت
طَیَران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
به در آی تا ببینی طَیَران آدمّیت
نه بیان فضل کردم که نصیحتِ تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیانِ آدمیت
* به نصیحت آدمی شو نه به خویشتن که سعدی
هم از آدمی شنیدست بیان آدمّیت
کلّیّات دیوان سعدی
ام البنین دیگر پسر ندارد از مرگ عباسش خبرندارد
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه305
تفسیر َسوره همزه
ََمقدمه
این سوره در مکه نازل شده و داراى 9 آیه است
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 306
محتوى و فضیلت سوره همزة
این سوره که از سوره هاى مکى است از کسانى سخن مى گوید که تمام هم خود را متوجه جمع مال کرده ، و تمام ارزشهاى وجودى انسان را در آن خلاصه مى کنند، سپس نسبت به کسانى که دستشان از آن خالى است به دیده حقارت مى نگرند و آنها را به باد استهزا مى گیرند.
این ثروت اندوزان مستکبر، و خودخواهان حیله گر چنان از باده کبر و غرور مست مى شوند که از تحقیر دیگران و عیب جوئى و استهزا و غیبت آنها لذت مى برند و با آن تفریح مى کنند.
و در پایان سوره از سرنوشت دردناک آنها سخن مى گوید که چگونه به صورت حقارت آمیزى در دوزخ پرتاب مى شوند، و آتش سوزان جهنم قبل از هر چیز بر قلب آنها مسلط مى گردد، و روح و جان آنها را که کانون این همه کبر و غرور و این همه شرارت بود به آتش مى کشد، آتشى سوزان و مستمر و طولانى . در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : من قراء سورة الهمزة اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من استهزاء بمحمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و اصحابه : هر کس این سوره را تلاوت کند به عدد هر یک از کسانى که محمد و یارانش را استهزاء کردند ده حسنه به او داده مى شود.
و در حدیثى از امام صادق مى خوانیم : هر کس آن را در نماز فریضه اى بخواند فقر از او دور مى شود، روزى به او رو مى آورد، و مرگهاى زشت و بد از او دفع مى گردد.
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 307
ََآیه 1 - 9
آیه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَیْلٌ لِّکلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ(1) الَّذِى جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ(2) یحْسب أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ(3)َکلا لَیُنبَذَنَّ فى الحُْطمَةِ(4) وَ مَا أَدْرَاک مَا الحُْطمَةُ(5) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ(6) الَّتى تَطلِعُ عَلى الاَفْئِدَةِ(7) إِنهَا عَلَیهِم مُّؤْصدَةٌ(8) فى عَمَدٍ مُّمَدَّدَةِ(9)
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 308
ترجمه : |
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - واى بر هر عیب جوى مسخره کننده اى !
2 - همان کس که مال را جمع آورى و شماره کرده (بى آنکه حساب مشروع و نامشروع کند).
3 - گمان مى کند که اموالش سبب جاودانگى او است !
4 - چنین نیست که او مى پندارد، به زودى در حطمه (آتشى خردکننده ) پرتاب مى شود.
5 - و تو چه مى دانى حطمه چیست ؟
6 - آتش برافروخته الهى است .
7 - آتشى که از دلها سرمى زند!
8 - این آتش بر آنها به صورت دربسته است .
9 - در ستونهاى کشیده و طولانى !
شاءن نزول : |
جمعى از مفسران چنین گفته اند که آیات این سوره درباره ((ولید بن مغیره )) نازل شده است که در پشت سر پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) غیبت مى کرد، و در پیش رو طعن و استهزاء مى نمود.
بعضى دیگر آن را درباره افراد دیگرى از سران شرک و دشمنان کینه توز و سرشناس اسلام مانند ((اخنس بن شریق )) و ((امیة بن خلف )) و ((عاص بن وائل )) دانسته اند.
ولى چنانچه این شاءن نزولها را بپذیریم باز عمومیت مفهوم آیات شکسته نمى شود، بلکه شامل تمام کسانى است که داراى این صفاتند.
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 309
تفسیر : |
واى بر عیبجویان و غیبت کنندگان !
این سوره با تهدیدى کوبنده آغاز مى شود مى فرماید: واى بر هر عیب جوى مسخره کننده اى ! (ویل لکل همزة لمزة )
آنها که با نیش زبان و حرکات ، دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش رو، دیگران را استهزاء کرده ، یا عیب جوئى و غیبت مى کنند، یا آنها را هدف تیرهاى طعن و تهم قرار مى دهند.
((همزة )) و ((لمزة )) هر دو صیغه مبالغه است اولى از ماده ((همز)) در اصل به معنى شکستن است و از آنجا که افراد عیب جو و غیبت کننده شخصیت دیگران را درهم مى شکنند به آنها همزة اطلاق شده .
و ((لمزة )) از ماده ((لمز)) (بر وزن رمز) در اصل به معنى غیبت کردن و عیب جوئى نمودن است .
در اینکه آیا این دو واژه به یک معنى است ، و اشاره به غیبت کنندگان و عیب جویان مى کند؟ یا در میان این دو فرقى است ؟ مفسران احتمالات زیادى داده اند، بعضى آنها را به یک معنى گرفته اند، و بنابراین ذکر این دو با هم براى تاءکید است .
ولى بعضى گفته اند ((همزه )) به معنى غیبت کننده و ((لمزه )) به معنى عیب جو است .
بعضى دیگر ((همزه )) را به معنى کسانى که با اشارت دست و سر عیب جوئى
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 310
مى کنند و لمزه را به معنى کسانى که با زبان این کار را انجام مى دهند دانسته اند.
بعضى اولى را اشاره به عیب جوئى روبرو، و دومى را به عیب جوئى پشت سر مى دانند.
بعضى اولى را به معنى عیب جوئى آشکار، و دومى را عیب جوئى پنهان و با اشاره چشم و ابرو شمرده اند.
و گاه گفته شده هر دو به معنى کسى است که مردم را با القاب زشت و زننده یاد مى کند.
و بالاخره در سخنى از ابن عباس آمده است که در تفسیر این دو چنین مى گفت : هم المشاؤ ون بالنمیمة ، المفرقون بین الاحبة ، الناعتون للناس بالعیب : آنها کسانى هستند که سخن چینى مى کنند، و میان دوستان جدائى مى افکنند، و مردم را با عیوب توصیف مى کنند.
گویا ابن عباس این سخن را از حدیثى که از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده است استفاده کرده ، آنجا که فرمود: الا انبئکم بشرارکم ؟ قالوا: بلى یا رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) قال : المشاؤ ون بالنمیمة ، المفرقون بین الاحبة ، الباغون للبرآء المعایب : آیا شما را از شریرترین افراد خبر دهم ؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمود: آنها که بسیار سخن چینى مى کنند، در میان دوستان جدائى مى افکنند، و براى افراد پاک و بى گناه در جستجوى عیوبند.
ولى از مجموع کلمات ارباب لغت استفاده مى شود که این دو واژه به یک معنى است ، و مفهوم وسیعى دارد که هر گونه عیب جوئى و غیبت و طعن و استهزاء به وسیله زبان و علائم و اشارات و سخن چینى و بدگوئى را شامل مى شود.
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 311
به هر حال تعبیر به ((ویل )) تهدید شدیدى است نسبت به این گروه ، و اصولا آیات قرآن موضع گیرى سختى در برابر اینگونه افراد نموده ، و تعبیراتى دارد که درباره هیچ گناهى مانند آن دیده نمى شود، مثلا بعد از آنکه منافقان کوردل را به خاطر سخریه مؤ منان به عذاب الیم تهدید مى کند، مى فرماید: استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم : چه براى آنها استغفار کنى و چه نکنى ، حتى اگر هفتاد بار براى آنها استغفار کنى خداوند آنها را هرگز نمى بخشد (توبه 80).
شبیه همین معنى در باره منافقانى که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را استهزا مى کردند در سوره منافقون آیه 5 آمده است .
اصولا آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است ، و هر کارى که موجب تحقیر مردم گردد گناه بزرگى است ، در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : اذل الناس من اهان الناس : ذلیل ترین مردم کسى است که به مردم توهین کند!.
شرح بیشترى در این زمینه ذیل آیه 11 و 12 سوره حجرات (جلد 22 صفحه 177 تا 195) آورده ایم .
سپس به سرچشمه این عمل زشت (عیب جوئى و استهزاء) که غالبا از کبر و غرور ناشى از ثروت مایه مى گیرد) پرداخته ، مى افزاید: همان کسى که مال را جمع آورى و شماره کرده بى آنکه حساب مشروع و نامشروع آنرا کند (الذى جمع مالا و عدده ).
آنقدر به مال و ثروت علاقه دارد که پیوسته آنها را مى شمرد، و از برق درهم و دینار، و پولهاى دیگر، لذت مى برد و شادى مى کند.
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 312
هر درهم و دینارى براى او بتى است ، نه تنها شخصیت خویش که تمام شخصیتها را در آن خلاصه مى بیند، و طبیعى است که چنین انسان گمراه و ابلهى مؤ منان فقیر را پیوسته به باد سخریه بگیرد.
((عدده )) در اصل از ماده ((عد)) به معنى شمارش است ، بعضى نیز احتمال داده اند که از ((عده )) (بر وزن غده ) به معنى آماده کردن این اموال و ذخیره نمودن براى مشکلات و روز مبادا است .
بعضى نیز آن را به امساک و نگهدارى تفسیر نموده اند.
ولى معنى اول از همه ظاهرتر است .
به هر حال آیه ناظر به ثروت اندوزانى است که مال را نه به عنوان یک وسیله بلکه به عنوان یک هدف مى نگرند، و در جمع آورى آن هیچ قید و شرطى قائل نیستند، از حلال و حرام و تجاوز بر حقوق دیگران ، از طریق شرافتمندانه و یا طرق پست و رذیلانه آن را جمع آورى مى کنند، و آنرا تنها نشانه عظمت و شخصیت مى دانند.
آنها مال را براى رفع نیازهاى زندگى نمى خواهند، و به همین دلیل هر قدر بر اموالشان افزوده شود حرصشان بیشتر مى گردد، و گرنه مال در حدود معقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم نیست ، بلکه در قرآن مجید گاهى از آن به عنوان ((فضل الله )) تعبیر شده ، آنجا که مى فرماید: و ابتغوا من فضل الله (جمعه - 10) و در جاى دیگر از آن تعبیر به خیر مى کند: کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة : بر شما مقرر شده که وقتى مرگ یکى از شما فرا رسد اگر خیرى از خود به یادگار گذارده وصیت کند.
چنین مالى مسلما نه مایه طغیان است ، نه وسیله تفاخر، نه بهانه استهزاى دیگران ، اما مالى که معبود است و هدف نهائى است ، و صاحبان آن را همچون ((قارون )) دعوت به طغیان مى کند ننگ است و ذلت ، و مصیبت است و نکبت ،
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 313
و مایه دورى از خدا و خلود در آتش دوزخ است .
و غالبا جمع آورى کمیت زیادى از این مال جز با آلودگیهاى فراوان ممکن نمى شود.
لذا در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام ) مى خوانیم : که فرمود: لا یجتمع المال الا بخمس خصال : بخل شدید، و امل طویل ، و حرص غالب ، و قطیعة رحم ، و ایثار الدنیا على الاخرة : مال جز با پنج خصلت در یک جا جمع نمى شود: بخل شدید، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب ، قطع رحم ، و مقدم داشتن دنیا بر آخرت .
زیرا کسانى که سخاوتمندند و گرفتار آرزوهاى دور و دراز نیستند مراقب حلال و حرامند، به ارحام خود کمک مى کنند، و غالبا اموال نزد آنها جمع نمى شود، هر چند درآمدشان زیاد باشد.
در آیه بعد مى افزاید: این انسان زراندوز و مال پرست گمان مى کند اموالش سبب جاودانگى او است (یحسب ان ماله اخلده ).
جالب اینکه ((اخلد)) در اینجا به صورت فعل ماضى آمده ، یعنى او گمان مى کند اموالش او را به صورت یک موجود جاودانه در آورده است ، نه مرگ مى تواند به سراغ او آید، نه بیماریها و حوادث جهان مشکلى براى او ایجاد مى کند، چرا که مشکل گشا در نظرش تنها مال و ثروت است و این مشکل گشا
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 314
را در دست دارد.
چه پندار غلط و خیال خامى ؟ اموالى که آنقدر در اختیار قارون بود که کلید گنجهایش را چندین مرد زورمند به زحمت برمى داشت ، ولى به هنگام حمله عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تاءخیر اندازند، و خداوند او و گنجهایش را در یک لحظه با یک زمین لرزه مختصر در زمین فرو برد: فخسفنا به و بداره الارض (قصص - 81).
اموالى که نمونه کاملش در دست فراعنه مصر بود، ولى به مصداق کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین : چه بسیار باغها و چشمه ها از خود به جاى گذاشتند و زراعتها و قصرهاى جالب و گرانقیمت و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن متنعم بودند (دخان - 25 تا 27) ولى همه اینها به آسانى در عرض ساعتى به دیگران رسید: کذلک و اورثناها قوما آخرین (دخان - 28).
و لذا در قیامت که پرده ها کنار مى رود آنها به اشتباه بزرگشان پى مى برند و فریادشان بلند مى شود: ما اغنى عنى مالیه هلک عنى سلطانیه : مال و ثروتم هرگز مرا بى نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت (حاقه - 28 و 29). اصولا انسان از فنا و نیستى متنفر است ، و طرفدار خلود و جاودانگى است ، و همین علاقه درونى به ما در مباحث معاد کمک مى کند که بدانیم انسان براى جاودانگى آفریده شده است ، و الا غریزه عشق به جاودانگى در او نبود.
ولى این انسان مغرور و خودخواه و دنیاپرست گاه جاودانگى خود را در امورى مى بیند که درست مایه فنا و نیستى او است ، فى المثل مال و مقام را که غالبا دشمنان بقاى او هستند وسیله جاودانگى مى شمرد.
از این بیان روشن شد که پندار جاودانگى به وسیله مال دلیلى براى جمع مال ، و جمع مال نیز عاملى براى استهزاء و سخریه دیگران در نظر این کوردلان
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 315
محسوب مى شود.
قرآن در پاسخ این گروه مى فرماید: چنان نیست که او مى پندارد (کلا).
بلکه به زودى با کمال ذلت و حقارت در آتشى خرد کننده پرتاب مى شود! (لینبذن فى الحطمة ).
بعد ((حطمة )) را چنین تفسیر مى کند: و تو چه مى دانى حطمه چیست ؟! (و ما ادراک ما الحطمة ).
آتش برافروخته الهى است (نار الله الموقدة ).
آتشى که از دلها سرمى زند و نخستین جرقه هایش در قلوب ظاهر مى شود! (التى تطلع على الافئدة ).
((لینبذن )) از ماده ((نبذ)) (بر وزن سبز) به گفته راغب در ((مفردات )) در اصل به معنى دور انداختن چیزى به خاطر حقارت و بى ارزشى آن است .
یعنى خداوند، این مغروران خودخواه خود برتربین را در آن روز به صورت موجوداتى ذلیل و بى ارزش در آتش دوزخ پرتاب مى کند، تا نتیجه کبر و غرور خود را ببینند.
((حطمه )) صیغه مبالغه از ماده حطم به معنى درهم شکستن چیزى است ، و این نشان مى دهد که آتش سوزان دوزخ به شدت اعضاى آنها را درهم مى شکند، ولى از بعضى از روایات استفاده مى شود که ((حطمه )) نام تمام جهنم
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 316
نیست بلکه نام بخش فوق العاده سوزانى از آن است .
فهم این معنى که آتش به جاى سوزاندن ، اعضا را درهم بشکند شاید در گذشته مشکل بود، ولى امروز که مساءله شدت تاءثیر امواج انفجار بر همه ما واضح شده که چگونه ممکن است امواج ناشى از یک انفجار مهیب نه تنها انسانها بلکه میله هاى محکم آهن و ستونهاى عظیم ساختمانها را درهم بشکند مطلب عجیبى نیست .
تعبیر به ((نارالله )) (آتش الهى ) دلیل بر عظمت آن است و تعبیر به ((موقدة )) دلیل بر فروزان بودن همیشگى آن است .
عجیب اینکه این آتش بر خلاف تمام آتشهاى دنیا که نخست پوست را مى سوزاند و سپس به داخل نفوذ مى کند، اول بر دلها شراره مى زند، و درون را مى سوزاند، نخست قلب را، و بعد مغز و استخوان را، و سپس به خارج سرایت مى کند.
این چه آتشى است که اولین جرقه هایش بر دل آدمى ظاهر مى شود؟ این چه آتشى است که درون را قبل از برون مى سوزاند؟ همه چیز قیامت عجیب است و با این جهان تفاوت بسیار دارد، حتى درگیرى آتش سوزانش !. چرا چنین نباشد؟ در حالى که قلبهاى آنها کانون کفر و کبر و غرور بود و مرکز حب دنیا و ثروت و مال .
چرا آتش قهر و غضب الهى قبل از هر چیز بر قلوب آنها مسلط نشود در حالى که آنها دل مؤ منان را در این دنیا با سخریه ها و عیب جوئى و غیبت و تحقیر سوزاندند، عدالت الهى ایجاب مى کند که آنها کیفرى همانند اعمالشان را ببینند.
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 317
در آخرین آیات این سوره مى فرماید: این آتش سوزان بر آنها به صورت دربسته است ! (انها علیهم مؤ صدة ).
((مؤ صده )) از ماده ((ایصاد)) به معنى بستن در و محکم کردن آن است ، و لذا به اطاقکهائى که در درون کوه ها. براى جمع اموال بوجود مى آورند ((وصید)) مى گفتند.
در حقیقت همانگونه که آنها اموال خود را در گاوصندوقها و مخازن در بسته نگاه مى داشتند خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ که راه خلاص و نجاتى از آن نیست زندانى مى کند!.
و سرانجام مى گوید:
((آنها در ستونهاى کشیده و طولانى قرار خواهند داشت )) (فى عمد ممددة ) ((عمد)) جمع ((عمود)) به معنى ستون یا هر شى ء طولانى مانند قطعات چوب و آهن است ، و ((ممددة )) به معنى کشیده و طویل است .
جمعى از مفسران این تعبیر را اشاره به میخهاى عظیم آهنین دانسته اند که درهاى جهنم محکم با آنها بسته مى شود، به گونهاى که راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابر این تاءکیدى است بر آیه قبل که مى گوید درهاى جهنم را بر آنها مى بندند و از هر طرف محصورند.
بعضى نیز آن را اشاره به نوعى از وسائل عذاب و مجازات دانسته اند، شبیه چیزى که در میان ما به ((کند و زنجیر)) معروف است ، و آن قطعه چوب یا آهن سنگینى است که دو فرورفتگى در آن به اندازه مچ پاها وجود دارد، پا را در آن مى نهادند، و با میل هاى روى آن را گرفته و قفل مى کردند، به طورى که شخص قدرت بر حرکت نداشت ، و این جزاى شکنجه هاى آنها نسبت به مردم بى گناه در این دنیا است .
تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 318
بعضى نیز تفسیر سومى به کمک اکتشافات اخیر براى آن ذکر کرده اند، و آن این که شعله هاى سوزان جهنم به صورت ستونهاى کشیده و طولانى بر آنها مسلط مى شود آنها مى گویند در اکتشافات اخیر ثابت شده که اشعه مخصوص ایکس (رونتگن ) بر خلاف اشعه هاى دیگر که به صورت مخروطى پخش مى شود به صورت استوانه اى درست همچون ستون منتشر مى گردد، و عجیب اینکه این اشعه در تمام وجود انسان نفوذ مى کند، و حتى بر قلب مسلط مى شود، و به همین دلیل براى عکسبردارى از اعضاى داخلى از آن استفاده مى کنند، معلوم مى شود اشعه اى از آتش سوزان جهنم برمى خیزد که بى شباهت به اشعه فوق نیست .
ولى از میان این تفاسیر مناسب تر همان تفسیر اول است (البته بنا بر بعضى از این تفاسیر جمله فى ((عمد ممددة )) بیان حالت دوزخ و در بعضى دیگر بیان حال دوزخیان است
نکته ها : |
1 - کبر و غرور، سرچشمه گناهان بزرگ است .
خود برتربینى بلاى عظیمى است که خمیر مایه بسیارى از معاصى محسوب مى شود، غفلت از خدا، کفران نعمتها، غرق شدن در عیاشى و هوسبازى ، تحقیر دیگران ، و استهزاى مؤ منان ، همه از آثار شوم این صفت رذیله است ، افراد کم ظرفیت همین که به نوائى مى رسند، چنان گرفتار کبر و غرور مى شوند که مطلقا ارزشى براى دیگران قائل نیستند، و همان سبب جدائى آنها از جامعه ، و جدائى جامعه از آنها مى شود.
در عالمى از پندار فرو مى روند، خود را تافته اى جدا بافته مى پندارند
مرکز تخصصی قرآنی
(به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی بسطام خوش آمدید)
مرکز تخصصی قرآنی
(به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی بسطام خوش آمدید)
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 330
تفسیر آیه 39 ازسوره احزاب
آیه و ترجمه
الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسلَتِ اللَّهِ وَ یخْشوْنَهُ وَ لا یخْشوْنَ أَحَداً إِلا اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیباً(39)
ترجمه : |
39 - (پیامبران پیشین ) کسانى بودند که تبلیغ رسالتهاى الهى مى کردند و (تنها) از او مى ترسیدند و از هیچکس جز خدا واهمه نداشتند، و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است .
تفسیر: |
مبلغان راستین کیانند؟
نخستین آیه مورد بحث - به تناسب بحثى که در آخرین آیه از آیات پیشین ، در باره پیامبران گذشته بود - به یکى از مهمترین برنامه هاى عمومى انبیاء اشاره کرده ، مى فرماید: ((پیامبران پیشین کسانى بودند که تبلیغ رسالتهاى الهى مى کردند و از او مى ترسیدند و از هیچکس جز خدا واهمه نداشتند)) (الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله ).
تو نیز در تبلیغ رسالتهاى پروردگار نباید کمترین وحشتى از کسى داشته باشى هنگامى که به تو دستور مى دهد یک سنت غلط جاهلى را در زمینه ازدواج با همسر مطلقه فرزند خوانده در هم بشکن و با زینب همسر مطلقه زید ازدواج کن هرگز نباید در انجام این وظیفه کمترین نگرانى از ناحیه گفتگوى این و آن به خود راه دهى که این سنت همگى پیامبران است
اصولا کار پیامبران در بسیارى از مراحل شکستن اینگونه سنتها است و اگر بخواهند کمترین ترس و وحشتى به خود راه بدهند در انجام رسالت خود
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 331
پیروز نخواهند شد قاطعانه باید پیش روند، حرفهاى ناموزون بدگویان را به جان خریدار شوند و بى اعتنا به جوسازیها و غوغاى عوام و توطئه فاسدان و مفسدان به برنامه هاى خود ادامه دهند چرا که همه حسابها به دست خدا است .
لذا در پایان آیه مى فرماید: ((همین بس که خداوند حافظ اعمال بندگان و حسابگر و جزا دهنده آنها است )) (و کفى بالله حسیبا)
هم حساب ایثار و فداکارى پیامبران را در این راه نگه مى دارد و پاداش مى دهد و هم سخنان ناموزن و یاوه سراى دشمنان را محاسبه و کیفر مى دهد.
در حقیقت جمله ((کفى بالله حسیبا)) دلیلى است براى این موضوع که رهبران الهى نباید در ابلاغ رسالات خود وحشتى داشته باشند چون حسابگر زحمات آنها و پاداش دهنده خدا است .
نکته ها: |
1 - منظور از ((تبلیغ )) در اینجا همان ((ابلاغ )) و رسانیدن است ، و هنگامى که ارتباط با ((رسالات الله )) پیدا کند مفهومش این مى شود که آنچه را خدا به عنوان وحى به پیامبران تعلیم کرده به مردم تعلیم کنند، و از طریق استدلال و انذار و بشارت و موعظه و اندرز در دلها نفوذ دهند.
2 - ((خشیت )) به معنى ترس تواءم با تعظیم و احترام است ، و از همین رو با خوف که این ویژگى در آن نیست متفاوت است ، و گاه به معنى مطلق ترس نیز به کار مى رود.
در بعضى از مؤ لفات محقق طوسى سخنى در تفاوت این دو واژه آمده است که در حقیقت ناظر به معنى عرفانى آن مى باشد، نه معنى لغوى ، او مى گوید: ((خشیت و خوف هر چند در لغت به یک معنى (یا نزدیک به یک معنى ) مى باشند، ولى در عرف صاحبدلان در میان این دو فرقى است ، و آن اینکه : ((خوف ))
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 332
به معنى ناراحتى درونى از مجازاتى است که انسان به خاطر ارتکاب گناهان یا تقصیر در طاعات انتظار آن را دارد، و این حالت براى اکثر مردم حاصل مى شود، هر چند مراتب آن بسیار متفاوت است ، و مرتبه اعلاى آن جز براى گروه اندکى حاصل نمى شود.
اما ((خشیت )) حالتى است که به هنگام درک عظمت خدا و هیبت او، و ترس از مهجور ماندن از انوار فیض او براى انسانى حاصل مى شود، و این حالتى است که جز براى کسانى که واقف به عظمت ذات پاک و مقام کبریاى او هستند و لذت قرب او را چشیده اند حاصل نمى گردد و لذا در قرآن این حالت را مخصوص بندگان عالم و آگاه شمرده و مى فرماید: انما یخش الله من عباده العلماء.
3 - پاسخ به یک سؤ ال - ممکن است گفته شود که این آیه با جمله اى که در آیات قبل گذشت تضاد دارد چه اینکه در اینجا مى گوید: پیامبران الهى تنها از خدا مى ترسند و از غیر او ترس و واهمه اى ندارند، ولى در آیات گذشته آمده بود: تو در دل خود چیزى را پنهان مى کردى که خدا آشکار کرد، ((و از مردم ترس داشتى در حالى که باید از خدا بترسى )) ((و تخشى الناس و الله احق ان تخشاه )).
ولى با توجه به دو نکته پاسخ این سؤ ال روشن مى شود:
نخست اینکه : اگر پیغمبر ترس و وحشتى داشت به خاطر این بود که مبادا شکستن این سنت براى جمع زیادى قابل هضم و تحمل نباشد و به همین جهت در ایمان خود نسبت به مبانى اسلام متزلزل گردند، چنین خشیتى در حقیقت به ((خشیت از خدا)) باز مى گردد.
دیگر اینکه پیامبران در تبلیغ رسالت الهى هرگز گرفتار ترس و وحشت از کسى نمى شوند، اما در مسائل زندگى شخصى و خصوصى مانعى ندارد که از یک
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 333
موضوع خطرناک مانند زخم زبانهاى مردم بیم داشته باشند، و یا همچون موسى (علیه السلام ) به هنگامى که عصا را افکند و اژدها شد مطابق طبع بشرى ترسید، اینگونه ترس و وحشت اگر افراطى نباشد عیب و نقص نیست ، و حتى شجاعترین افراد در زندگى خود گاه با آن روبرو مى شوند، عیب و نقص آن است که در زندگى اجتماعى در انجام وظیفه الهى بترسد.
4 - آیا پیامبران تقیه مى کنند؟
جمعى از آیه فوق استفاده کرده اند که براى انبیاء هرگز تقیه کردن در ابلاغ رسالت جائز نیست ، زیرا قرآن مى گوید: و لا یخشون احدا الا الله .
ولى باید توجه داشت ((تقیه )) انواعى دارد، تنها یک نوع از آن ((تقیه خوفى )) است که طبق آیه فوق در مورد دعوت انبیاء و ابلاغ رسالت منتفى است .
ولى تقیه اقسام دیگرى نیز دارد، از جمله ((تقیه تحبیبى )) و ((پوششى )) است .
منظور از ((تقیه تحبیبى )) آن است که گاه انسان براى جلب محبت طرف مقابل عقیده خود را مکتوم مى دارد تا بتواند نظر او را براى همکارى در اهداف مشترک جلب کند.
و منظور از ((تقیه پوششى )) آن است که گاه براى رسیدن به هدف باید نقشه ها و مقدمات را کتمان کند، چرا که اگر برملا گردد و دشمنان از آن آگاه شوند ممکن است آن را خنثى کنند.
زندگى انبیاء مخصوصا پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) پر است از اینگونه تقیه ها، زیرا مى دانیم در بسیارى از مواقع هنگامى که حرکت به سوى میدان نبرد مى کرد مقصد خود را مخفى مى داشت ، نقشه هاى جنگى او کاملا در خفا کشیده مى شد، و استتار که نوعى از تقیه است در تمام مراحل اجرا مى گشت .
گاه براى بیان حکمى از روش مرحله اى که نوعى از تقیه است استفاده
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 334
مى کرد. فى المثل مساله ((تحریم ربا)) یا ((شرب خمر)) در یک مرحله بیان نشد، بلکه به فرمان خدا در چندین مرحله صورت گرفت یعنى از مراحل سبکتر شروع شد تا به حکم نهائى و اصلى رسید.
به هر حال تقیه معنى وسیعى دارد که همان ((پوشاندن واقعیتها براى پرهیز و اجتناب از به خطر افتادن هدفها است )) و این چیزى است که در میان همه عقلاى جهان وجود دارد و رهبران الهى هم براى رسیدن به هدفهاى مقدسشان در پاره اى از مراحل آن را انجام مى دهند، چنانکه در داستان حضرت ((ابراهیم )) (علیه السلام ) قهرمان توحید مى خوانیم که او مقصدش را از ماندن در شهر در آن روز که بت پرستان براى مراسم عید به خارج شهر مى رفتند مکتوم داشت ، تا از یک فرصت مناسب براى در هم کوبیدن بتها استفاده کند.
و نیز ((مؤ من آل فرعون )) براى اینکه بتواند در مواقع حساس به موسى (علیه السلام ) کمک کند و او را از قتل نجات دهد ایمان خود را مکتوم مى داشت . و به همین جهت قرآن از او نه عظمت یاد کرده ، به هر حال تنها تقیه خوفى است که بر پیامبران مجاز نیست به انواع دیگر تقیه .
گر چه سخن در این زمینه بسیار است اما با حدیثى پر معنى و جامع از امام صادق (علیه السلام ) این بحث را پایان مى دهیم امام (علیه السلام ) فرمود: التقیة دینى و دین آبائى ، و لا دین لمن لا تقیة له و التقیة ترس الله فى الارض ، لان مؤ من آل فرعون لو اظهر الاسلام لقتل : ((تقیه آئین من و آئین پدران من است ، کسى که تقیه ندارد دین ندارد، تقیه سپر نیرومند پروردگار در زمین است ، چرا که اگر مؤ من آل فرعون ایمان خود را اظهار مى کرد مسلما کشته مى شد)) (و رسالت او در حفظ آئین موسى به هنگام خطر انجام نمى شد).
درباره تقیه بحث مشروحى در جلد یازدهم صفحه 423 (ذیل آیه 106 سوره
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 335
نحل ) داشته ایم .
5 - شرط پیروزى در تبلیغات - آیه فوق دلیل روشنى است بر اینکه شرط اساسى براى پیشرفت در مسائل تبلیغاتى قاطعیت و اخلاص و عدم وحشت از هیچکس جز از خدا است .
آنها که در برابر فرمانهاى الهى خواسته هاى این و آن و تمایلات بى رویه گروهها و جمعیتها را در نظر مى گیرند، و با توجیهاتى حق و عدالت را تحت الشعاع آن قرار مى دهند، هرگز نتیجه اساسى نخواهند گرفت ، هیچ نعمتى برتر از نعمت هدایت نیست ، و هیچ خدمتى برتر از اعطاء این نعمت به انسانى نمى باشد، و به همین دلیل پاداش این کار برترین پاداشها است ، لذا در حدیثى از امیر مؤ منان مى خوانیم : که مى فرماید: ((هنگامى که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مرا به سوى یمن فرستاد فرمود با هیچکس پیکار مکن مگر آنکه قبلا او را دعوت به سوى حق کنى ، و ایم الله لئن یهدى الله على یدیک رجلا خیر مما طلعت الشمس و غربت : به خدا سوگند اگر یک انسان به دست تو هدایت شود براى تو بهتر است از تمام آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب مى کند)).
و باز به همین دلیل است که مبلغان راستین باید نیازى به مردم نداشته باشند و نه ترسى از هیچ مقامى که آن ((نیاز)) و این ((ترس )) بر افکار و اراده آنها خواه و ناخواه اثر مى گذارد.
یک مبلغ الهى به مقتضاى : و کفى بالله حسیبا تنها به این مى اندیشد که حسابگر اعمال او خدا است ، و پاداشش به دست او است ، و همین آگاهى و عرفان به او در این راه پر نشیب و فراز مدد مى دهد.
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 336
.: Weblog Themes By Pichak :.