ترنم عشق و معرفت (27)
هر سال لیلة القدری دارد و فرشتگان در شب قدر، هر سال با همراهی روح (جبرئیل سلام اللّه علیه)، همه احکام و امور را به زمین نازل می‌‏کنند. وقتی فرشتگان احکام و امور را به زمین می‏آورند، باید آن را به کسی بسپارند، چون افراد عادی نمی‏توانند میزبان فرشتگان باشند و احکام صادره را تحویل بگیرند، پس تنها کسی که در روی زمین مهمان‏دار فرشتگان و تحویل گیرنده این امور و مقدّرات است، وجود مبارک ولی عصر (علیه‌السلام) است.
سرویس فرهنگی «فردا»: بار دگر، میهمانی الهی آغاز شده است تا بندگان در فرصتی تازه به بهار قرآن و معرفت الهی روی آورند و از برکات آن بهره‌مند گردند. این بهار رمضان، ترنم عشق و معرفت خداوندی است که مؤمنان آن را بر دل و زبان خویش جاری می‌سازند. این بار هم «فردا» ویژه‌نامه‌هایی روزانه و موجز تدارک دیده است تا در این بهار معرفت، ما را نیز از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید.


 دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان 

اللَّهُمَّ ارْزُقنی فیهِ فَضْلَ لَیلَةِ القَدرِ، وَ صَیِّرْ اُمُوری فیهِ مِنَ العُسرِ إلى الیُسرِ، وَ اقبَلْ مَعاذیری وَ حطَّ عَنِّی الذَّنبَ وَ الوِزْرَ، یا رَؤُفاً بِعِبادِهِ الصّالِحینَ.

خداوندا! در این روز فضیلت لیلة القدر را نصیب من گردان و تمام امور و کارهای مشکل مرا آسان و راحت ساز و عذرهایم را بپذیر و گناهانم را محو و نابود فرما، ای رئوف و مهربان در حق صالحان!



تفسیری از جزء بیست و هفتم:  آیات ژرف اندیشان! 

آیات 1 تا 3 از سوره مبارکه الحدید

*بِسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحیمِ* سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (1)

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ (2)

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ (3)


معنای آیات

*بنام خداوند بخشنده مهربان* آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى گویند; و او توانا و حکیم است. (1)

مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آنِ اوست; زنده مى کند و مى میراند; و او بر هر چیز تواناست. (2)

اوست اوّل و آخر و پیدا و پنهان; و او به هر چیز داناست. (3)


تفسیر آیات

آیات ژرف اندیشان!

گفتیم: این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود «بیست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى شود، اوصافى که شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى برد، و به ذات مقدس او آشنا مى کند، اوصافى که هر کدام به گوشه اى از صفات جلال و جمال او، اشاره دارد، و هر قدر اندیشمندان، بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه اى دست مى یابند.

چنان که در حدیثى از امام على بن الحسین(علیهما السلام) مى خوانیم: «وقتى درباره توحید از حضرتش سؤال کردند، در پاسخ فرمود: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وَ الآیَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِیدِ، إِلَى قَوْلِهِ: «عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذلِکَ فَقَدْ هَلَکَ: «خداوند متعال مى دانست در آخر زمان اقوامى مى آیند که در مسائل تعمق و دقت مى کنند، لذا سوره «قل هو اللّه احد» و آیات آغاز سوره «حدید»، تا «علیم بذات الصدور»، را نازل فرمود، پس، هر کس ماوراى آن را طالب باشد، هلاک مى شود».(1)

از این حدیث، استفاده مى شود: این آیات، حداکثر معرفت ممکن را به تشنه کامان مى دهد.

به هر حال، نخستین آیه این سوره، از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده مى فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است همواره براى خدا تسبیح مى گوید، و او است قادرى شکست ناپذیر و حکیم على الاطلاق» (سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).

سوره گذشته، با امر به تسبیح پایان گرفت، و این سوره با تسبیح الهى شروع مى شود، و قابل توجه این که، در سوره هاى «مسبّحات» که با تسبیح الهى آغاز مى شود در سه مورد تسبیح به صورت صیغه ماضى «سَبَّحَ» آمده است (حدید و حشر و صف) و در دو مورد به صورت صیغه مضارع یعنى «یُسَبِّحُ» (جمعه و تغابن)، این تفاوت تعبیر، شاید اشاره به این نکته باشد که در گذشته، آینده و همیشه موجودات این جهان، تسبیح ذات اقدس او گفته و مى گویند.

حقیقت تسبیح، عبارت است از: نفى هر گونه عیب و نقص(2) و گواهى همه موجودات جهان به پاکى ذات مقدس او، از هر گونه عیب و نقص، یا به خاطر این است که آنچنان نظم، حساب، حکمت، عجائب و شگفتیها در نظام همه آنها به کار رفته، که جملگى، با زبان حال ذکر حق مى گویند، و تسبیح و ثناى او مى خوانند، و فریاد مى کشند: آفریدگار ما قدرتش بى انتها، و حکمتش بى پایان است.

و لذا، در پایان آیه، جمله «وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » آمده است، یا این که: تمامى ذرات جهان، از نوعى درک و شعور برخوردارند، به گونه اى که در عالم خود تسبیح و حمد خدا مى گویند، هر چند ما بر اثر محدودى اطلاعات از آن بى خبریم.

شرح بیشتر درباره «حمد و تسبیح عمومى موجودات جهان» را ذیل آیه 44 سوره «اسراء» مطالعه فرمائید.(3)

این نکته نیز لازم به یادآورى است که «ما» در جمله «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ»، معنى وسیع و گسترده اى دارد که همه موجودات جهان را اعم از صاحبان عقل، ذى روح و بى روح را شامل مى شود.(4)

* * *

بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند، یعنى «عزّت» و «حکمت» به «مالکیت، تدبیر و تصرفش در عالم هستى» که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته، مى افزاید: «براى خدا است مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ).

«او است که زنده مى کند و مى میراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ).

«و بر هر کار توانا است» (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیرٌ).

مالکیت خداوند نسبت به عالم هستى، مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست، بلکه مالکیت حقیقى و تکوینى است، یعنى او به همه چیز احاطه دارد، و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان او است، لذا به دنبال آن، سخن از زنده کردن، میراندن و توانائى بر هر چیز، به میان آمده است.

و به این ترتیب، تا به اینجا شش وصف از اوصاف او در این دو آیه بیان شده است.

تفاوت «عزّت» و «قدرت» در این است که: «عزّت»، بیشتر توجه به در هم شکستن مدافع دارد، و «قدرت»، به ایجاد اسباب، بنابراین دو وصف مختلف محسوب مى شوند، هر چند در ریشه توانائى با هم مشترکند (دقت کنید).

مسأله زنده کردن و میراندن، (احیاء و اماته) در بسیارى از آیات قرآن مطرح شده است، و در حقیقت این دو موضوع از موضوعاتى است که اسرار پیچیده آن بر هیچ کس روشن نیست، نه کسى به درستى از حقیقت حیات با خبر است؟ و نه حقیقت مرگ را کسى مى داند، بلکه آنچه از این دو مى دانیم آثار آنها است، و عجب این که، از همه چیز، نزدیکتر به ما حیات و زندگى ما است، در عین حال، حقیقت و اسرار آن از همه چیز، مخفى تر است!

قابل توجه این که، جمله «یُحْیِی وَ یُمِیتُ» به صورت فعل مضارع، دلیل بر استمرار مسأله حیات، و مرگ، در طول همه زمانها است، و اطلاق این دو، نه تنها شامل حیات و مرگ انسان در این جهان مى شود، که شامل هر گونه حیات و مرگ، از عالم فرشتگان گرفته، تا موجودات زنده دیگر، و حیوانات، و گیاهان، و نه تنها حیات دنیا که حیات برزخى و رستاخیز را نیز دربر مى گیرد، آرى، حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت او است.

* * *

سپس به بیان پنج وصف دیگر، پرداخته مى فرماید: «او اول است، و آخر است، و ظاهر است، و باطن است، و از همه چیز آگاه است» (هُوَ الأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْء عَلِیمٌ).

توصیف به اول و آخر بودن، تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او، زیرا مى دانیم او وجودى است بى انتها و واجب الوجود، یعنى هستیش از درون ذات او است نه از بیرون، تا پایان گیرد، یا آغازى داشته باشد، و بنابراین از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.

او، سرآغاز و ابتداى عالم هستى است، و او است که بعد از فناى جهان نیز، خواهد بود.

بنابراین تعبیر به اول و آخر، هرگز زمان خاصى را دربر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست.

توصیف به ظاهر و باطن، نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است، از همه چیز ظاهرتر است; چرا که آثارش همه جا را گرفته، و از همه چیز مخفى تر است; چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست.

بعضى از مفسران، در اینجا چنین تعبیر کرده اند: الأَوَّلُ بِلا إِبْتِداء، وَ الآخِرُ بِلا إِنْتِهاء، وَ الظّاهِرُ بِلاَ اقْتِراب، وَ الْباطِنُ بِلاَ احْتِجاب: «اولى است که آغاز ندارد، و آخرى است که پایان ندارد، ظاهرى است که نزدیک نیست، باطنى است که پوشیده نمى باشد».

و بعضى دیگر، تعبیر لطیف دیگرى دارند: الأَوَّلُ بِبِرِّهِ، وَ الآخِرُ بِعَفْوِهِ، وَ الظّاهِرُ بِإحْسانِهِ، وَ تَوْفِیقِهِ إِذا أَطَعْتَهُ، وَ الْباطِنُ بِسَتْرِهِ إِذا عَصَیْتَهُ: «او آغازگرى است در نیکیها، و پایان گرى است به عفو و بخشش، هنگامى که اطاعتش کنى، با احسان و توفیقش بر تو ظاهر مى شود، و هنگامى که معصیتش کنى، با ستر و پوشش پنهان مى گردد».

کوتاه سخن این که، او به همه چیز احاطه دارد، و آغاز و انجام و ظاهر و باطن جهان هستى، او است.

بعضى از مفسران، «ظاهر» را در اینجا به معنى «غالب» تفسیر کرده اند (از ظهور به معنى غلبه) و در بعضى از خطب «نهج البلاغه» نیز قرینه اى بر این معنى دیده مى شود، آنجا که درباره آفرینش زمین مى فرماید: هُوَ الظَّاهِرُ عَلَیْهَا بِسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ: «او با سلطه و عظمتش بر آن غلبه دارد، و با علم و معرفتش در باطن آن راه دارد»(5) جمع میان دو تفسیر نیز بى مانع است.

به هر حال، یکى از نتائج این امور، همان است که در پایان آیه آمده: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْء عَلِیم»; زیرا کسى که از آغاز بوده، و تا پایان باقى است، و در ظاهر و باطن جهان است، چنین کسى، قطعاً از همه چیز آگاه مى باشد.

* * *
 
نکته:

جمع اضداد، در صفات خدا

بسیارى از صفات است که در ما انسانها و موجودات دیگر غیر قابل جمع است، و به صورت صفات متضاد، جلوه مى کند، مثلاً اگر من اولین نفر در میان یک جمعیت باشم، قطعاً آخرین نفر نخواهم بود، اگر ظاهر باشم، پنهان نیستم، و اگر پنهان باشم، ظاهر نخواهم بود، همه اینها به خاطر آن است که وجود ما محدود است، و یک وجود محدود جز این نمى تواند باشد، اما هنگامى که سخن به صفات خدا مى رسد، اوصاف، دگرگون مى شوند، و تغییر شکل مى دهند، در آنجا ظاهر و باطن با هم جمع مى شود، و همچنین آغاز و انجام، و با توجه به لایتناهى بودن ذات مقدسش، جاى تعجب نیست.

در احادیثى که از شخص پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) در این زمینه رسیده، توضیحات جالبى دیده مى شود، که به تفسیر این آیات پر محتوا کمک مى کند.

از جمله حدیثى در «صحیح مسلم» آمده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اللّهُمَّ أَنْتَ الأَوَّلُ فَلَیْسَ قَبْلَکَ شَىْءٌ وَ أَنْتَ الآخِرُ فَلَیْسَ بَعْدَکَ شَىْءٌ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَیْسَ فَوْقَکَ شَىءٌ وَ أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَیْسَ دُونَکَ شَىْءٌ: «خداوندا! تو اولى هستى که قبل از تو چیزى نبوده، و آخرى هستى که بعد از تو چیزى نمى باشد، آنچنان ظاهر و غالبى که برتر از تو وجود ندارد، و آنچنان باطن و پنهانى که ماوراى تو چیزى تصور نمى شود».(6)

امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: لَیْسَ لأَوَّلِیَّتِهِ ابْتِدَاءٌ وَ لا لأَزَلِیَّتِهِ انْقِضَاءٌ هُوَ الأَوَّلُ وَ لَمْ یَزَلْ وَ الْبَاقِی بِلا أَجَل ... الظَّاهِرُ لایُقَالُ مِمَّ؟ وَ الْبَاطِنُ لایُقَالُ فِیمَ؟: «براى اولیت او، آغازى نبوده است، و براى ازلیت او پایانى نخواهد بود، نخستینى است، که همواره بوده، و جاویدى است که سرآمدى ندارد، آشکارى است که درباره اش نتوان گفت: از چه چیز پیدا شده؟ و پنهانى است که نتوان گفت در کجاست»؟.(7)
امام حسن مجتبى(علیه السلام) نیز در خطبه اى مى فرماید: الحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ یَکُنْ فِیهِ أَوَّلٌ مَعْلُومٌ، وَ لا آخِرٌ مُتَناه،... فَلاتُدْرِکُ الْعُقُولُ وَ أَوْهامُها وَ لاَ الْفِکْرُ وَ خَطَراتِها، وَ لاَ الأَلْبابُ وَ أَذْهانُها صِفَتَهُ، فَتَقُولَ مَتى؟ وَ لا بَدَءَ مِمّا؟ وَ لا ظاهِرَ عَلى ما؟ وَ لا باطِنَ فِیْما؟: «حمد براى خدائى است که نه سرآغاز معلومى دارد، و نه پایان محدودى، عقلها و اندیشه ها، افکار و خردها هرگز صفات او را درک نمى کند، که بگوید: از چه زمان بوده؟ و از چه چیز آغاز شده؟ و بر چه چیز ظاهر است؟ و در چه پنهان است»؟.(8)

به عقل نازى حکیم تا کى؟ *** به عقل این ره، نمى شود طى
به کنه ذاتش، خرد برد پى *** اگر رسد خس، به قعر دریا!

بلکه مى توان گفت:

خرد به ذاتش، نمى برد پى *** و گر رسد خس به قعر دریا!

* * *
1 ـ «اصول کافى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 231.
2 ـ «تسبیح» در اصل از ماده «سبح» (بر وزن مسح) به معنى حرکت سریع در آب و هوا است، تسبیح نیز حرکت سریع در مسیر عبادت پروردگار است (راغب در مفردات).
3 ـ جلد 12، صفحات 133 تا 136.
4 ـ با این که «تسبیح» بدون حرف جرّ متعدى مى شود، مثلاً گفته مى شود «سَبِّحُوهُ»، ولى در اینجا با «لام» ذکر شده، و این ممکن است براى تأکید باشد.
5 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 186.
6 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 6406.
7 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 163.
8 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 236.

از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی


 در محضر بهجت عارفان:  تنها انتظار فرج کافی نیست ... 

تنها انتظار فرج کافی نیست، تهیأ، بلکه طاعت و بندگی نیز لازم است، مخصوصاً با توجه به قضایایی که پیش از ظهور امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف واقع می‌شود، به‌حدی که: «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ جهان مملو از ظلم و جور می‌گردد».[1]

خدا می‌داند که به‌واسطه‌ی ضعف ایمان بر سر افراد چه می‌آید. خدا کند ظهور آن حضرت با عافیت مطلقه برای اهل ایمان باشد و زود تحقق پیدا کند. مگر امکان دارد عافیت مطلقه بدون ایمان، طاعت و بندگی انجام گیرد؟! خدا به اهل ایمان توفیق دهد که از فِتَن مُضِله کناره‌گیری کنند.

[1].ر.ک: بحارالانوار، ج36، ص226، 251، 271، 275، 282، 290، 304، 306، 315، 333.

کتاب در محضر بهجت، ج1، ص 119


 پاسخ آیت الله جوادی آملی به چهار پرسش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) 

1. چگونه می‏توان امام زمان‏(عج) را شناخت؟

شناخت بر دو قسم است: «شناخت تاریخی» و «شناخت واقعی» که از قسم نخست مهم‏تر است. مسئله مهم این است که ما آن حضرت را به حقیقت بشناسیم و ایشان نیز ما را ببیند؛ نه اینکه ما حضرت را ببینیم.

در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم (که مقامش از همه امامان بالاتر است) عده زیادی آن وجود مبارک را می‏دیدند، اما خدای سبحان درباره آنها فرمود: ?و تراهم ینظُرُون اِلیک و هُم لایُبصرون?[5]؛ آنها را می‏بینی که به تو می‏نگرند؛ ولی تو را نمی‏بینند. اهل نظر هستند، اما اهل بصیرت نیستند. هنر این است که به گونه‏ای باشیم که وجود مبارک امام زمان(علیه‌السلام) ما را ببینند.

در قرآن کریم آمده است: خدا که بر همه چیز بصیر است، در روز قیامت به عده‏ای نگاه نمی‏کند: ?ولایُکلّمهم اللّه و لاینظرُ اِلیهم یومَ القیامةِ و لایزکّیهم?[6] و نگاه تشریفی خود را نسبت به عده‏ای اعمال نمی‏کند.

اگر ما در مسیر صحیح حرکت کنیم، آن حضرت ما را می‏بیند.

2. دلیل قرآنی وجود حضرت حُجّت (عج) چیست؟

 

ادامه مطالب را از طریق آدرس زیر دنبال فرمایید:

http://www.fardanews.com/fa/news/356493/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-




تاریخ : شنبه 93/5/4 | 12:53 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

        به نام خدا

 30ویژگی عجیب حجت الاسلام سید احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران!!!


1- انسان مخلص وصادق وبی ریا وباتقوی است.

2-محبوب نزد عام وخاص است.

3-محبوب نزد طلاب وفضلاء ومراجع بزرگوار است.

4-از اساتید برجسته حوزه علمیه قم می باشد.

5-دلداده به مال ومقام ومنصب وشهرت نیست.

6- مقام ها ومنصب هایی که سال های طولانی برعهده اش هست اورا دچار غرور وانحراف  و...نکرده است.

7-دلبسته به تعریف ها وتمجیدها نمی باشد اگرچه به نیکی های دیگران نیز بی اعتنا نمی باشد.

8-معارف اهل بیت علیهم السلام وقرآن کریم را با قلم و بیان شیرین وجذاب   نشر می دهد.

9- سخنور توانمند ودانا است.

10- مهربان ومتواضع ودلسوز است.

11-درعرصه های سیاسی واجتماعی همیشه پیشگام بوده ومی باشد.

12-از بیان حق وسخن حق  از روی درایت وآگاهی ، هیچ واهمه وترسی ندارد.

13-اهل تساهل وتسامح وسازش ومجامله و... در مسائل دینی وانقلابی نیست. وبه عبارت دیگر غیرت دینی وانقلابی دارد.

14-یک سیاستمدار متعهد است.

15-اهل امر به معروف ونهی از منکر  از روی آگاهی ودرایت است.

16-عالمانه وآگاهانه از دین دفاع می کند.

17-آشتی ناپذیر با ستمگران و مستکبران وفتنه گران وغارت گران و... می باشد.

18-تلاشگر در عرصه وحدت واتحاد است.

19-مفسرقرآن کریم است.

20-پایبند به ارزش های دینی وانقلابی است.

21- مدافع حقیقی ولایت فقیه وپشتیبان ولی فقیه زمان مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای  می باشد.

22-مدافع مکتب اهل بیت  وقرآن کریم است.

23-عاشق حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و پایبند به ارزش های عاشورایی است.

24-با انحرفات و کج اندیشی ها وخرافات و... عالمانه وآگاهانه برخورد می کند وروشنگری می نماید.

25- خستگی ناپذیر در انجام رسالت های دینی وعلمی وانقلابی و...   است.

26-انقلابی خستگی ناپذیر است.

27-مدافع وروشنگر فرهنگ اصیل اسلامی ودینی وانقلابی است.(عالمانه فرهنگ اصیل اسلامی را تبیین می کند واز آن دفاع می نماید)

28-عاشق امام زمان حضرت ولی عصر حجت بن الحسن العسکری عج  است.

29-مدافع ارزش های انقلاب اسلامی وشهدا و....می باشد.

30-مروج اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه وآله ) است.


امید است که ما وشما نیز برخودار از خصلت های خوب وپسندیده باشیم واگر واجد خصال مذکوره هستیم شکرگزار خداوند کریم باشیم.


متن از سید اصغر سعادت میر قدیم لاهیجانی



 




تاریخ : شنبه 93/5/4 | 12:41 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

به نام خدا


رهایی از حجاب نفسانی

 

بگذرازخویش که   جان  یابی

         آنچه نادیدنی است آن یابی

تاکه درچاه نفس خود مانی

          دور از  حقیقتی   و   نادانی

آشکارشود رازهای پنهانی

        گرنمانی تودر حجاب نفسانی

دل مبندبه این سرای ظلمانی

    تاکه قابل شوی به فیض رحمانی

راه ابلیس وطریق شیطانی

          ثمری   ندهد بجز  هوسرانی

ازچه رو قانعی به حد حیوانی

          شأن توبرتراست زحد جسمانی

تا به  فکر چلوکباب ودر نانی

           قدر وارزشت را نمی دانی

گرتو خارج شوی زفرش جسمانی

         می برندت   به  عرش  روحانی

ای فرومانده در هوای نفسانی

          درنیابی تونکته های قرآنی

ای گرفتار نفس ظلمانی

        درنیابی تو نکته های عرفانی

انتهایی ندارد این   هوسرانی

         نفس خودرا نمادوا ودرمانی

فرصتی داده اند ترا به دورانی

       دفتر عمر مکن سیاه وظلمانی

منسلخ شواز حیات حیوانی

       تاحیاتت شود حیات انسانی

 

**تهی ازخودشو تارها گردی

         قابل فیض از خدا گردی

 

**گرترا فطرت است وعقل ووجدانی

  راه حق روشن است چرا نمی دانی


شعرازسیداصغر سعادت

 




تاریخ : شنبه 93/5/4 | 12:26 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

شرح دعای روز بیست و هشتم ماه رمضان

اللهمّ وفّر حظّی فیهِ من النّوافِلِ                         خدایا زیاد کن بهره مرا در آن از اقدام به مستحبات

واکْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ                            و گرامی دار در آن به حاضر کردن      

وقَرّبِ فیهِ وسیلتی الیکَ من بینِ الوسائل           و یا داشتن مسائل و نزدیک گردان در آن وسیله‌ ام به سویت از میـان   

یا من لا یَشْغَلُهُ الحاحُ المُلِحّین                            وسیله‌های آنکه سرگرمش نکند اصرار و سماجت اصرارکنندگان

 

 

 دعا و مناجات

شرح دعا

نمازهای نافله

در شبانه روز برای نمازهای یومیه، نمازهای نافله وجود دارد که انسان به وسیله آن‌ها می‌تواند به خداوند (عزوجل) بیش از پیش تقرب جوید چرا که نمازهای نافله، نمازهای اضافه بر نمازهای واجب در شبانه روز می‌باشند که ضعف‌های نمازگزار در نمازهای واجب را از نظر توجه و حضور قلب در نماز به سوی خالق یکتا جبران می‌نمایند.

 

کیفیت نمازهای نافله

نمازهای نافله غیر از روز جمعه سی و چهار رکعت است که هشت رکعت آن نافله ظهر و هشت رکعت آن نافله عصر و چهار رکعت آن نافله مغرب و دو رکعت آن نافله عشا و یازده رکعت نافله شب (که هشت رکعت آن به عنوان نافله شب و دو رکعت شفع و یک رکعت وتر بوده) و دو رکعت نافله صبح می‌باشد که در روز جمعه نافله ظهر و عصر هر کدام ده رکعت می‌شود.

 

نمازهای نافله، نمازهای اضافه بر نمازهای واجب در شبانه روز می‌باشند که ضعف‌های نمازگزار در نمازهای واجب را از نظر توجه و حضور قلب در نماز به سوی خالق یکتا جبران می‌نمایند

 

وقت نمازهای نافله

وقت نافله نماز صبح: نافله صبح قبل از نماز صبح باید خوانده شود که زمان آن بعد از گذشتن نصف شب به مقدار خواندن یازده رکعت نافله شب بوده که احتیاط آن است که قبل از فجر اول خوانده نشود مگر آنکه بعد از نافله شب بلافاصله خوانده شود که در این صورت مانعی ندارد.

وقت نافله نماز ظهر: نافله ظهر پیش از نماز ظهر باید خوانده شود که وقت فضیلت آن، از اول ظهر تا موقعی است که آن مقدار از سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا می‌شود به اندازه دو هفتم آن شود.

وقت نافله نماز عصر: نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده می‌شود که وقت فضیلت آن تا موقعی است که آن مقدار از سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا می‌شود به چهار هفتم آن برسد.

وقت نماز نافله مغرب: نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا هنگامی که سرخی طرف مغرب که بعد از غروب کردن آفتاب در آسمان پیدا می‌شود، از بین برود.

وقت نماز نافله عشا: نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا می‌باشد که تا نصف شب می‌توان خواند ولی بهتر است بلافاصله بعد از نماز عشا خوانده شود.

وقت نافله شب: نافله شب را از نصف شب تا اذان صبح می‌توان خواند و بهتر است نزدیک اذان صبح خوانده شود.

 

منظور از وفرحظی فیه من النوافل چیست؟

همان‌طور که می‌دانیم در انجام هر کاری مخصوصاً کارهای نیک و صالح باید از طرف خداوند برای هر بنده‌ای توفیق حاصل شود تا بتواند آن را انجام دهد، لذا در این روز برای آنکه بتوانیم نمازهای نافله را بجا آورده و از حظ و بهره معنوی آن به طور وافر بهره‌مند گردیم از خداوند خواستاریم که ما را در این روز از این موهبت بزرگ محروم نگرداند.

 

واکرمنی فیه باحضار المسائل

منظور از باحضار المسائل چیست؟

منظور از ”‌باحضار المسائل”‌‌ همان آمادگی قبل از مرگ برای پاسخگویی به بازخواست‌هایی است که از طرف ذات اقدس از انسان می‌گردد، چرا که همه مسئولیم و داشتن مسئولیت در دنیا بسیار سنگین است و انسان را در عالم آخرت گرفتار بازخواست بیشتری می‌نماید،

 

 

هر یک از ما ممکن است که امروز و لحظه‌ای که در آن نفس می‌کشیم و پلک می‌زنیم آخرین لحظات عمر ما باشد و باید بار سفر از این دنیای وانفسا بسته و به عالم آخرت که جاودان و همیشگی است سفر کنیم و آگاهیم که خداوند از ما و از هرچه که در این دنیا با هر مسئولیتی و سمتی انجام داده‌ایم سوال و بازخواست خواهد نمود. ”ان تبدوا ما فی انفسکم او تغفوه یحاسبکم به الله”‌ ؛ ”هرچه که در آشکار و نهان (انجام داده‌اید) خداوند از شما محاسبه خواهد نمود”‌ و هر کسی نتیجه اعمال خود را می‌بیند ”فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ”‌(زلزله ،8و7) یعنی ”کسی که به مقدار ذره‌ای کار نیک انجام داده باشد پاداشش را می‌بیند و کسی که به مقدار ذره‌ای کار زشتی انجام داده باشد کیفر آن را می‌بیند که با توجه به آیات و توضیح بالا در می‌یابیم منظور از ”باحضار المسائل”‌ همان آمادگی قبل از مرگ برای پاسخگویی به بازخواست‌هایی است که از طرف ذات اقدس از انسان می‌گردد، چرا که همه مسئولیم و داشتن مسئولیت در دنیا بسیار سنگین است و انسان را در عالم آخرت گرفتار بازخواست بیشتری می‌نماید، که ما از خداوند خواستاریم که در این روز ما را برای حاضر نمودن خود برای چنین روزی یاری نماید.
در این دعا همان اعضا و جوارح انسان باشد که از خداوند می‌خواهیم که وسایل (اعضا و جوارح) ما را نزدیک خود سازد. یعنی اعضا و جوارح ما را تابع و فرمان بردار ذات اقدسش گرداند نه تابع شیطان ملعون و رانده شده از درگاهش، که اطاعت و فرمانبرداری از ذات اقدس خداوند مساوی با سعادت جاودانی است، اما نافرمانی از ذات اقدس او شقاوت ابدی است

 

و قرب فیه وسیلتی الیک من بین الوسائل یا من لایشغله الحاح الملحین

منظور از وسیلتی چه می‌باشد؟

همان طور که می‌دانیم در آخرت از تک تک اعضای بدن انسان، سوال خواهد شد که آیا در مسیر طاعت الهی بوده‌اند یا نه که با توجه به آن در می‌یابیم شاید منظور از ”وسیلتی”‌ در این دعا همان اعضا و جوارح انسان باشد که از خداوند می‌خواهیم که وسایل (اعضا و جوارح) ما را نزدیک خود سازد. یعنی اعضا و جوارح ما را تابع و فرمان بردار ذات اقدسش گرداند نه تابع شیطان ملعون و رانده شده از درگاهش، که اطاعت و فرمانبرداری از ذات اقدس خداوند مساوی با سعادت جاودانی است، اما نافرمانی از ذات اقدس او شقاوت ابدی است. که ما نیز در این روز از خداوند خواستاریم تمام اعضا و جوارح ما را تابع دستوراتش نموده و از شیطان ملعون دور سازد.

 

نماز شب بیست و نهم

 دو رکعت در هر رکعت حمد و بیست مرتبه توحید

 

گروه دین تبیان

 


منبع :سایت مفاد




تاریخ : شنبه 93/5/4 | 12:18 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

خدا کند که ببخشد مرا خدای غفور
خدا کند نشوم از خدای خوبم دور

خدا کند که ببینم چقدر منان است
کنار سفره ی او کائنات مهمان است

خدا کند که خدا موقع حساب و کتاب
به عدل خود نبرد بنده را به سوی عِقاب

خدا خدای من و بنده های بد هم هست
به فکر آخرِ پرونده های بد هم هست

خدا خدای رحیمیست... دیر فهمیدم
و میزبان کریمیست... دیر فهمیدم

وبال و وزر گناه است روی دوش دلم
که زیر این همه آوار پشت من شده خم

امید من به همین سجده های طولانیست
و گر نه زخم دلم قابل مداوا نیست

امید من به همین چشم های بارانیست
امید من به همین اشک های طوفانیست

امید من به همین آیه های قرآنست
کلید قفل همه مشکلات در آنست

امید من به همین روضه های پر اشک است
امید من به علمدارِ صاحب مشک است

امید من به همین جمعه هاست تا هر بار
دعای ندبه بخوانم... و بعد استغفار

و بعد توبه نمایم از انتظار خودم
همیشه بوده ام انگار گرم کار خودم

امید من به خدا بود و هست و خواهد بود
امیدوار به مولای خویش باید بود

 

http://mabedini.parsiblog.com/ سیب خیال
 




تاریخ : شنبه 93/5/4 | 12:15 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مرد مؤمن و صالحی که از خوبان روزگار بود در خواب باغ وسیعی را دید که قصر با شکوهی در آن ساخته بودند. در تعجبّ بود که این قصر زیبا از آن کیست. به او گفتند این قصر متعلّق به حبیب نجّار است. با شگفتی به قصر نگاه می­ کرد که ناگهان صاعقه­ ای در باغ افتاد و همه­ ی باغ و قصر را به آتش کشید.

وحشت­ زده از خواب بیدار شد و متوجّه شد که این خواب رؤیایی صادقه بوده است. فردای آن روز بلافاصله سراغ حبیب نجار رفت و به او گفت: شب گذشته چه خطایی از تو سر زده! او ابتدا کتمان می­ کرد و چیزی نمی­ گفت. امّا در نهایت لب باز کرد و گفت: دیشب با مادرم مشاجره می­ کردم و در حین مشاجره دست خود را به روی او بلند کردم! 

عاق والدین بی احترانی مرد صالح خواب دیشب خود را برای حبیب تعریف کرد و به او گفت که چنین مقامی نزد خداوند داشتی، امّا به خاطر عمل دیشب خود همه­ را  از دست دادی. [1]  

پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه­­ و آله) چند نمونه از گناهان را نام می­ برند که از کبیره ­ترین گناهان کبیره است. «شرک به خداوند»، «کشتن یک مؤمن» و «عاقّ والدین» از جمله­ ی آن گناهان است.[2] در روایت دیگری آمده است که اگر کسی والدین خود را محزون کند، عاق والدین شده است.[3]

والدین هر کس، اساس و ریشه­ ی جسمانی او هستند. کسی که به والدین خود بی­ احترامی می­ کند در واقع خود را بی­ ارزش، و بنیان خود را سُست کرده است. شاید روی همین اساس باشد که در روایات می­ فرمایند: بی­ احترامی به والدین، عمر را کوتاه، و روزی ـ مادّی و معنوی ـ را کم می­ کند. اگر کسی از روی خشم به والدین خود نگاه کند، خداوند او را از حوزه­ ی رحمت خود دور کرده و نمازش را نمی­ پذیرد.» [4]

از سوی دیگر، کسی که حرمت «رَحِم» خود را نگاه دارد، و والدین خود را «محترم» بشمارد، در واقع به «رحمت» بی­کران الهی وصل شده و بهره­ های مادّی و معنوی فراوانی هم در این راه خواهد برد.

پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه­ و آله) می­ فرماید: «اگر فرزند نیکوکاری با نگاه رحمت به والدین خود بنگرد، خدای متعال در مقابل هر نگاهش برای وی یک حج مقبول می­ نویسد. و اگر در طول روز صد بار هم این کار را انجام دهد، خداوند هم صد حج مقبول برای وی در نظر می­ گیرد».[5]

پی نوشت:


[1] . داستان­ های شگفت شهید آیت الله دستغیب، صفحه­ ی 157 (با مختصری تصرّف)  

[2] . عن النبی (صلی ­الله­ علیه­ و آله): «إنّ أکبَرَ الکَبائِر عِند الله یَوم القیام? الإشراک بالله و قتل النفس المؤمن? بغیر الحق و عقوق الوالدین». (میزان الحکم?، حدیث22710)

[3] . عن النبی (صلی ­الله­ علیه­ و آله): «مَنْ‏ أحْزَنَ‏ وَالِدَیْهِ‏ فَقَدْ عَقَّهُمَا» (من لا یحضره الفقیه، جلد4، صفحه­ ی372)

[4] . أبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه­ السلام): «مَنْ نَظَرَ إِلَى وَالِدَیْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاةٌ.» (مستدرک‏ الوسائل، ج15، ص195)

توجه بفرمایید که این روایت بدین معنا نیست که چنین شخصی نمازش از جهت فقهی قبول نبوده و بدین معنا نیست که باید بعد از توبه نمازش را قضا نماید. بلکه معنای روایت این است که چنین نمازی در نزد خدای متعال پاداش و اجری ندارد و نمی­تواند معراج او باشد. هر چند که نامش در ردیف بی­ نمازها نوشته نشده و به او «تارک الصلا?» نمی­ گویند. 

[5] . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی­ الله ­علیه­ و آله):‏ «مَا وَلَدٌ بَارٌّ نَظَرَ إِلَى‏ أَبَوَیْهِ بِرَحْمَةٍ إِلَّا کَانَ لَهُ بِکُلِّ نَظْرَةٍ حِجَّةٌ مَبْرُورَةٌ» فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ إِنْ نَظَرَ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِائَةَ نَظْرَةٍ؟! قَالَ: «نَعَمْ اللَّهُ أکْبَرُ وَ أطْیَبُ». (بحارالأنوار، جلد71، صفحه­ ی73)

 

http://andiseh57.parsiblog.com/Author/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%AF+%D9%86%D8%A8%D9%80%D9%80%D9%80%D8%A7%D8%AA%D9%8A/




تاریخ : جمعه 93/5/3 | 11:38 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

از اهلش بپرس تا هلاک نشوی

لزوم پرسیدن مسایل و شبهات از اهل آن

و

لزوم تقلید از اهل بیت علیهم السلام

بهجت

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از اصول عقلایی که انسان?ها در جنبه?های زندگی به کار می?بندند، «رجوع به متخصص قابل اعتماد» است؛ به گونه?ای که حتی در اموری که شاید چندان مهم به نظر نرسد -مانند خرید یک کالا- باز هم این روش و سیره را دارند.

در حیات دینی ما نیز همین?طور است و با توجه به این که برای یک مسلمان، جنبه?های اعتقادی و عملی دین اهمیت فوق العاده?ای برای سعادت دنیا و آخرت او دارد؛ رجوع به متخصص اهمیت مضاعف پیدا می?کند.

مطالبی که در ادامه می?خوانیم، کلماتی از عالم ربانی و عارف صمدانی، آیت الله العظمی بهجت درباره این نکته کلیدی است؛ خصوصا تأکید بر مراجعه به اهل بیت علم و عصمت علیهم السلام که مصداق کامل عالمان ربانی?اند. ایشان با استفاده از همین نکته عقلایی رجوع به متخصص، در مواضع مختلف، لزوم تمسک به اهل بیت علیهم السلام را اثبات می?کنند.

 

لزوم پرسیدن مسایل و شبهات از اهل آن

اگر در امور دینى و یا عقیدتى اشکالى دارى، برو از اهلش بپرس تا اشکالت بر طرف شود.

انسان گاهى در امر دین اشکالى به نظرش مى رسد و یا شبهه اى به او القا مى شود گمان مى کند که آن اشکال لاینحلّ است و دیگر جوابى ندارد و پیشِ خود و بدون مراجعه به اهل آن قضاوت مى کند و مى گوید: پس دین باطل است و ایراد دارد.

چگونه از اهل دین و اهل علم مى ترسى و نزد آن ها نمى روى و از آن ها سؤال نمى کنى، ولى از خود شبهه و اشکال نمى?ترسى که چه بسا موجب نابودى و هلاک دایمى تو گردد؟!

 

چرا از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تقلید نمى کنید؟   

مرحوم قاضى نوراللّه در کتاب «مصائب النواصب» که ردّ بر کتاب رفض الرّوافض است، از قول مخالفین ما مى نویسد:

خون?هایى ریخته شد تا اسلام باقى ماند. از طرف ابوجهل و ابوسفیان حمله هایى بر پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ و اصحاب او شد و جنگ ها اتفاق افتاد؛ خندق، احزاب، بدر و... حال شما شیعه ى رافضه مى گویید: تمام اصحاب پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ مرتدّ شدند، و فقط دو سه نفر از آن ها خوب و بر حقّ اند، و تمام متدیّنین از اهل اسلام همه باطل، و فقط یک مشت شیعه بر حقّ اند!

آرى ما پیرو مکتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ هستیم و آنان را به حق مى دانیم و همه?ى مسلمانان مأمور به مودّت با آنان هستند، و لذا هیچ اشکال و اعترافى بر ما نباید باشد که چرا مذهب دیگران را ترک نموده و از مکتب احدیّت پیروى میکنیم، بلکه اعتراض بر دیگران وارد است که چرا مکتب احدیّت را کنار گذاشته اند.

 

اهل تسنّن در فقه ملتزم هستند که فتواى امام صادق ـ علیه السّلام ـ را نادیده بگیرند، بلکه تا بتوانند مخالفت مى کنند! لذا وقتى مالک از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ روایت نقل مى کند، تحمّل آن براى آن ها سنگین و دشوار است،

لذا مى گویند: اگر چه روایت کرده امّا احتجاج به روایت او نکرده است، یا در جاى دیگر مى گویند: روایت نکرده مگر بعد از غلبه ى بنى هاشم!

نَوَوِىّ در شرح صحیح بخارى جان مى دهد تا روایت را با عمل خودشان موافق کند! ذهبى با این که دأبش بر عدم ذکر ائمّه مذاهب اربعه است، بعد از ذکر امام صادق ـ علیه السّلام ـ مى گوید: «بَلْ إِنَّهُ مِن الاْءَبْرارِ، إِنَّهُ مِنَ الصّادِقِین!» بلکه او از ابرار و راستگویان است!

این کلام او نادر است! چون عقیلى، ائمّه?ى مذاهب را در چهار نفر منحصر کرده و راجع به امام صادق ـ علیه السّلام ـ گفته است: «إِنَّهُ فِى نَفْسِى مِنْهُ شَىْ ءٌ!»؛ در دل من چیزى [تردید، بلکه عدم اعتقاد] نسبت به او وجود دارد! یعنى این که: «إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىآ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَىآ ءَاثَـرِهِم مُّقْتَدُونَ»(1)؛ ما پدران خود را بر یک مقصد و اعتقاد یافتیم و ما پیرو آثار آنان هستیم.

 

اگر اصحاب پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ خوب بودند، آن گونه که شما مى گویید، پس «قُومُوا عَنِّى»(2)؛ (از نزد من برخیزید و بروید) براى چه بود؟! و حضرت رسول ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ آن را به چه کسى فرمود؟! همان اصحاب بودند که بعد از داد و بى دادى که در محضر حضرت رسول اکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ کردند، فرمود: از نزد من برخیزید و بروید! لابد مى فرمایید: پیغمبر اکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ مى خواست از آن ها عذرخواهى کند که زحمت کشیدید که تشریف آوردید؟!

با همه?ى این ها باز هم مى گوییم: ما با شما صلح و سازش مى?کنیم و مى?گوییم: هر کدام از صحابه که با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خوب بودند، ما هم با آن ها موافق و دوست هستیم؛ و اگر با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خوب نبودند، ما هم با آن ها خوب و موافق نیستیم، شما هم مى گویید: «لاَّآ أَسْـئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»(3)؛ من در برابر اداى رسالت، پاداشى به جز مودّت و دوستى نزدیکانم از شما نمى خواهم.

بنابراین، شما هم باید با آن ها خوب و موافق نباشید، و نباید چشم بسته از اسلاف خود تبعیت کنید و بگویید:

«إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىآ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَىآ ءَاثَـرِهِم مُّقْتَدُونَ »(4)

چرا مذاهب در چهار مذهب منحصر شد، چرا پنج مذهب و یا بیشتر نشد؟! چرا حدیث «ثقلین» را کَالْعَدَم مى شمارید و مکتب و مذهب عترت و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را کنار مى گذارید؟!

چه مى شد اگر مى گفتید: جعفر بن محمّد اَعْلَم از ائمّه ى مذاهب اربعه است، چنان که حدیث ثقلین مى گوید، و یا حدّاقلّ مثل آن ها است؟! زیرا حدیث ثقلین مى گوید: تنها از عترت و اهل بیت پیامبر ـ صلّى اللّه  علیه وآله وسلّم ـ تقلید کنید و پیرو مکتب آن ها باشید.

از بزرگان خود شما هم نقل شده که گفته اند:

«لَمْ أَرَ أَفْقَهَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ.» من کسى فقیه تر از محمّد بن على [امام باقر ـ علیه السّلام ـ] ندیده ام.

ابو حنیفه نیز درباره ى امام صادق ـ علیه السّلام ـ گفته است: «أَعْلَمُ النّاسِ وَ لَمْ نَرَهُ عِنْدَ عالِمٍ.»(5) با این که ما او را نزد هیچ عالمى ندیده ایم از همه اعلم است!

 

از عالم به مسایل سؤال کنیم نه از بازارى?ها

خیلى عجیب است که انسان از کسى که عالم به مسایل است سؤال نکند، بلکه برود و از بازارى ها و کسانى که آشنا به مسایل نیستند سؤال کند، زیرا معلوم است که نمى فهمند و مختلف جواب مى دهند.

قضیّه ى عامّه هم که از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دست برداشتند و از دیگران تبعیّت کردند، چنین است، از ائمه ـ علیهم السّلام ـ که مى گفتند ما همه چیز را مى دانیم و وارث علم پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ هستیم، سؤال نمى کردند، و مى رفتند از کسانى سؤال مى کردند که اعتراف داشتند نسبت به مسایل دینى خود نادانیم و از حضرت رسول ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ جز مسایل و احادیث معدود و محدودى نداریم، لذا ابوحنیفه با حال تعجب، و یا انکار و اعتراض به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض مى کند: «أَنْتَ لا تَقُولُ شَیْئا إِلاّ بِرِوایَة ٍ؟!» آیا تو هر چیز را با استناد به روایت مى گویى؟! از منابع (6) به صراحت برمى آید که این سخن را ابوحنیفه به «حریز بن عبداللّه سجستانى» یکى از روایان از امام صادق ـ علیه السّلام ـ گفته است. و حضرت مى فرماید: «نَعَمْ»؛ (بله)

به عکس خودش، که هر چه مى گفت، با قیاسات و استحسانات بود. باز سؤال نمى کند که از چه و چه جور؟! البته معلوم است که سخن آن حضرت ـ علیه السّلام ـ را به چه محملى حمل مى کرده است، چنان که دیگر علماى عامّه مانند مسلم در کتاب خود (صحیح مسلم) تصریح مى کند و مى گوید: چرا این همه روایات منقول از امام باقر ـ علیه السّلام ـ را هیچ کدام از شیوخ روایت و ناقلین احادیث ذکر نکردهاند؟! ابوحنیفه هم شاگرد همانها است.

 

در هر فعل و ترک نیاز به راهنما داریم

واقعا زبانِ حال ما مى گوید که در هر فعل و ترک باید ما را راهنمایى کنند.

شخصى که به آقایى عقیده داشته و مى خواسته در نماز جماعت او شرکت کند، مى گفته است:

«عدّه اى مانع مى شدند که من به نماز جماعت او بروم و به من مى گفتند که آن آقا در ماجراىِ «مشروطه ـ مستبدّ» فلان عقیده را دارد که مخالف با عقیده ى شما است.»

در صورتى که بسیارى از افراد طرفَیْن در جریان مشروطه با عقیده ى صحیحه و حجّت شرعى راه خود را انتخاب کرده بودند، و شاید نزد خدا معذور باشند و معاقب نباشند و چه بسا مأجور و مثاب هم باشند؛ چرا که در هر حال آثار خوبى بر هر دو مسلک مترتّب شد. زیرا احتمالاً اگر در ایران جریان مشروطه پیش نمى آمد، ایران در چنگال و سیطره ى روسها باقى میماند و مانند کشورهاى دیگر تحت سلطه و نفوذ او، کمونیست مى شد.

مقصود این که مى بینیم در هر فعل و ترک محتاج به دستگیرى هستیم. باید ناظر و محافظ بر احوال خود داشته باشیم، و قهرا خودمان باید ناظر را فراهم کنیم. و براى اصلاح کار خود در عصر غیبت ناظرى جز احتیاط نداریم. فکر مى کنم کسانى که مى گویند: «اگر راهنما داشتیم، «لَکُنَّـآ أَهْدَى مِنْهُمْ» (7)؛ (قطعا راه یافته تر از دیگران مى شدیم )»، آنها هم راهنما دارند و آن احتیاط است.

بنابراین، اگر راه روشن بود، جلو برو و انجام بده؛ و هر جا راه یعنى تکلیف روشن نبود، توقّف کن.

  

آیا حالا که امام ـ علیهالسّلام ـ حاضر نیست تا تابع او شویم، هرکارى کردیم، کردیم و کارمان با این درست مى شود؟! علماى سابق در اجازات خود به شاگردان و . . . مى نوشتند:

«إِنَّما هِىَ دِمآءٌ تُهْراقُ، وَأَعْراضٌ تُهْتَکُ، وَ أَمْوالٌ تُسْلَبُ، فَعَلَیْکُمْ بِالإِْحْتِیاطِ...» با آن خونها ریخته مى شود و آبروها مى رود و اموال از دست صاحبانش گرفته مى شود، پس بر شما باد که ملازم احتیاط باشید...

 

بنابراین، بدون تقیّه و یا اضطرار و یا اکراه و یا بدون مُسَوِّغ و مجوِّز شرعى نمى توانیم هر کارى را که از ما خواستند انجام دهیم، یا هر حرفى را خواستیم بگوییم و یا هر کارى را خواستیم بکنیم.

 

چرا غیرِ عالم را بر عالم مقدّم مى دارید؟

یکى از خلفا گفته است: «فَإِنَّکُمْ تَحْتاجُونَ إِلى مَنْ یُصَلِّى بِکُمْ وَ یُجاهِدُ عَدُوَّکُمْ... وَ إِنْ خالَفَ؛ فَإِنِّى لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ.»؛ شما به کسى نیاز دارید که براى شما نماز جماعت بخواند و با دشمنانتان بجنگد... و اگر خلاف واقع درآمد، من علم غیب نمى دانم.

یعنى تنها نماز خواندن و جهاد کردن با دشمن را مى توانم، امّا علم غیب ندارم. این اقرار زعماى اهل تسنّن به عدم علم است. با این حال، چگونه غیر عالم را بر عالم مقدّم مى دارید؟!

 

پی نوشت?ها:

(1) سوره ى زخرف، آیه ى 22 و 23.

(2) مسند احمد، ج 1، ص 325؛ صحیح بخارى، ج 1، ص 37؛ ج 7، ص 9؛ ج 8، ص 161؛ بحارالانوار، ج 22، ص 474؛ ج 30، ص 531، 536، 538 و 545؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 12، ص 87

(3) سوره شورى، آیه ى 23.

(4)  سوره ى زخرف، آیه ى 22 و 23.

(5) بحارالانوار، ج 2، ص 294؛ علل الشرائع، ج 1، ص 91؛ به نقل از ابوحنیفه.

(6) ر.ک: وسائل الشیعة، ج 27، ص 147، بحارالانوار، ج 47، ص 409؛ اختصاص، ص 206؛ رجال کشّى، ص 384.

(7) سوره ى انعام، آیه ى 157.


منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=155853

فرآوری: گروه حوزه علمیه تبیان




تاریخ : جمعه 93/5/3 | 11:26 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

 از هشدار آیت‎الله بهجت به مدعی عرفان تا ماجرای یک سبد دعا

  از هشدار آیت‎الله بهجت به مدعی عرفان تا ماجرای یک سبد دعا 


  تمام ‌کارهای آقای بهجت اعم از سکوت و کلامش، برخورد و تواضعش؛ فروتنی و زهدش؛ نظم و ترتیبش؛ همه و همه برای دیگران درس‌آموز و سازنده بود. 

 

اختصاصی خبرگزاری حوزه/ در محله نیروگاه قم؛ اهالی 20 متری امام حسین(علیه السلام) چهره مردمی و محبوب آیت الله نورمحمدی را به‌خوبی می‌شناسند؛ سال‌هاست که کمالات معنوی و اخلاقی استاد را دیده‌اند.

عالمی از سرزمین نجف‌آباد که در نجف تحصیل معارف نمود و سال‌ها در محضر بزرگانی چون مرحوم آیت‌الله العظمی خویی و اهل معارفی چون مرحوم سید هاشم حداد (ره) به خوشه‌چینی پرداخت؛ استاد پس از مراجعه از نجف به قم آمدند و سال‌ها در مجالس انس مرحوم آیت‌الله بهجت نیز حضور داشت.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری حوزه به مناسبت سالگرد رحلت بهجت عارفان به محضر آیت‌الله نور محمدی رسید و نَمی از دریای خاطرات این فقیه فقید را به دوستداران اخلاق و معنویت تقدیم می‌کند.

* آشنایی شما با آیت‌الله بهجت به چه زمانی برمی‎گردد؟

بسم الله الرحمن الرحیم.

 بنده حدود چهار سال قبل از اعلام مرجعیت مرحوم آیت‌الله بهجت، ارتباط و به منزل ایشان رفت‎وآمد داشتم. در آن زمان به دلیل عدم مشغله مرجعیت، فراغت بال بیشتری داشتند و مجالس انس ایشان بسیار روحانی و سازنده بود.

* حال و هوای جلسات چگونه بود؟

غالباً داستان‌هایی از علمای گذشته یا مسائل فقهی بیان می‌کردند. مطلب مهم در مورد ایشان این بود که  در طول این مدت به‌هیچ‌عنوان عملی یا قولی که زننده باشد یا درخواستی که بوی توهین بدهد؛ ندیدم و این خیلی عجیب است. چراکه حتی اشخاص ظاهرالصلاح نیز ممکن است در طول مدت مصاحبت با دیگران لغزشی از آنها سر بزند اما ایشان این‌گونه نبودند.

* ویژگی منحصر به فرد ایشان را چه می‎دانید؟

تمام ‌کارهای آقای بهجت اعم از سکوت و کلامش، برخورد و تواضعش؛ فروتنی و زهدش؛ نظم و ترتیبش؛ همه و همه برای دیگران درس‌آموز و سازنده بود. به‌جز خوبی و تواضع به ‌تمام معنا به‌ عنوان یک عالم با عمل، چیزدیگری مشاهده نکردم.

* ویژگی منحصر به فرد آقا را چه می‎دانید؟

بسیار بی‌ادعا بودند. در نجف اشرف هنوز مرحوم آیت‌الله بهجت را ندیده بودم، مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی(ره) که از شاگردان مرحوم قاضی و به قول برخی وصی ایشان هم بوده نقل می‌کردند: "آقای بهجت به مجلس مرحوم آقای قاضی می‌آمدند، از ایشان معارف و علوم عرفانی را فرا می‌گرفتند و در دوره‌های اول درس آیت‌الله خوئی(ره) حاضر می‌شدند. ایشان در مدرسه آقا سید کاظم یزدی حجره داشتند، صبح به درس می‌رفتند و بعد از اتمام درس به حجره برمی‎گشتند و جالب اینکه تا روز بعد بیرون نمی‌آمدند. تا این حد مواظب کارشان و عزلت و عبادت و ذکرشان بودند. در این مدت حتی یک کلمه از خودشان تعریف نکرده و مدعی چیزی نشدند. از کراماتشان صحبتی به میان نیاوردند و از تمام جهات وارسته و زاهد و بی‌آلایش و بی‌هوا و هوس بودند.

* کمالاتی که در آیت‌الله بهجت(ره) قابل‌مشاهده بود را چگونه توصیف می‌توان کرد؟

اگر یک انسان ،منزه و مهذب از صفات نفسانی نشده باشد، در طول زمان ظهور و بروز می‌کند. انسانی که خودساخته نباشد، بعد از مدتی اگر جایی برخورد ناملایمی دید؛ قوه غضبیه او شعله‌ور می‌شود و حالت منیت او گل می‌کند. اما انسانی که خودش را ساخته از همین استمرار زمان که بنده با ایشان مصاحبت داشتم و هیچ‌چیزی جز خوبی ندیدم دلیل بر کمال و مهذب بودن ظاهر و باطن و به تمام جهات ایشان است.

* مرحوم آیت الله بهجت(ره) در کسب کمالات اخلاقی و عرفانی طالبان این معارف و طلاب علوم دینی را بیشتر به چه نکته‌ای توجه می‌دادند؟

بسیار به تحصیل علم و کسب کمالات علمی و اخلاقی توصیه می‌کردند و از رکود تحصیلی تأسف می‌خوردند، یک‌وقتی این جمله را فرمودند ؛ تبریز آن‌قدر علمای صاحب‌کمال داشت که طلاب آنجا احتیاج به قم آمدن و نجف رفتن نداشتند و علمای تبریز برای طلاب آن حوزه کافی بودند. طلاب را به تحصیل علم و کمال تشویق می‌کردند.

* اگر بخواهیم در مسیر اهل‌بیت(ع) و شاگردان این خاندان امثال آیت‌الله بهجت و دیگر بندگان صالح خدا قدمی برداریم باید چگونه عمل کنیم؟

انسان اگر می‌خواهد در مسیر مرحوم آیت‌الله بهجت حرکت کند؛ باید به وظایف خودش بر طبق شریعت به‌خوبی عمل نماید. این توصیه هر عالم و مبلغ و توصیه ائمه علیهم‌السلام است که انسان به شریعت عمل کند، چله‌نشینی و اوراد ،مربوط به زمانی است که انسان استاد کاملی پیداکرده، قابلیت او را ببیند و از دستور او نتیجه حاصل شود. البته استثنائاتی هست که همه‌جا به دست نمی‌آید و پیدا نمی‌شود.

کتاب "منیه المرید" برای طلاب بهترین کتاب است که از قول مرحوم میرزای شیرازی، صاحب فتوای تنباکو نوشته‌اند، "چقدر سزاوار است که اهل علم متخلق و مهذب شوند به آداب این کتاب". بنابراین سزاوار است که در تمام مدارس، مطالب این کتاب گفتگو و بر طبق آن عمل بشود؛ همچنین کتاب "زاد السالک" عالم عارف عظیم الشان مرحوم فیض کاشانی مورد توجه قرار بگیرد چراکه ایشان با آن سعه علمی و اطلاعات عمیق از مجموعه آیات و روایات 25 امر را استخراج کرده است و به آن توصیه نموده است. رعایت همین مسائل است که اگر انسان عمل کند، به‌حسب قابلیت و نیت او استعدادش به درجات عالیه می‌رسد.

* جایگاه فقهی و روش تدریس مرحوم آیت‌الله بهجت را چگونه یافتید؟ 

فقه ایشان ساده و همه‌ فهم بود، خیلی اشکال نمی‌کردند. مدتی جواهر را تدریس می‌کردند. شیوه تدریس ،این‌طور بود که جواهر را می‌خواندند و عبارات آن را تحقیق می‌کردند.

مصاحبه کوتاه ما با آیت‌الله نور محمدی به اتمام رسید و به خاطر کسالت و ضعف پیری استاد به همین مختصر اکتفا کردیم، اما فرزند ایشان حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدحسین نور محمدی در حاشیه این گفت و گو  به بیان خاطراتی از سال‌های ارتباط با آیت‌الله بهجت پرداخت:

مداومت به زیارت عاشورا

دهه 60 بود که بنده تازه ‌وارد دبیرستان شده بودم و شنیدم که بزرگواری در نمازش حال عجیبی دارد، برایم جالب بود که ایشان چه شخصیتی است و این باعث شد که به مسجد مرحوم آیت‌الله بهجت بروم. بسیار به آقای بهجت علاقه‌مند شدم و سعی می‌کردم که مجلس ایشان را درک کنم.

روزهای جمعه قبل از ظهر، مرحوم آیت‌الله بهجت در منزلشان مراسم روضه‌خوانی داشتند و این مربوط به قبل از مرجعیت ایشان بود. می‌دیدم  مرتب مشغول زیارت عاشورا هستند و باکسی صحبت نمی‌کنند. جلوی در می‌نشستند و دائم‌الذکر بودند و زیارت عاشورا را با صد لعن و صد صلوات می‌خواندند.

رسیدن به کمال با اعمال غیر شاقه

آقای بهجت بسیار خوش‌برخورد و خنده‌رو بود، اگر کسی با ایشان ارتباط داشت متوجه می‌شد ،شوخ‌طبع است و با برخورد خوبی مواجه می‌شدند. در همان روزهای قبل مرجعیت، شب جمعه‌ای در محله گذر خان ایشان را دیدم و گویا از مجلس ختمی می‌آمدند. اطرافشان خلوت بود، خوشحال شدم و نزد ایشان رفتم و گفتم: می‌گویند اگر انسان می‌خواهد به کمال برسد باید استاد داشته باشد.

ایشان همانند اینکه می‎خواهد مطلبی را به کودکی یاد بدهد، بگونه‎ای ساده فرمودند: "شما همان چیزی را که بلد هستی عمل کن، خدا مطلب بعدی را به شما یاد می‌دهد. مثل کسی که می‌خواهد از پله بالا برود، باید پله‌پله بالا بروی. استاد ،خود خداست و خدا شمارا راهنمایی می‌کند".

پشیمان می‌شوی!

برخی سعی می کنند مرید پروری کرده و مردم را گرد خود آورند، یعنی ادعای استادی دارند. به چنین فردی که اکنون نیز در قید حیات است و حتی بعدها در آن زمان از مسایل اعتقادی منحرف شده بود برخوردم. روزی به بنده گفت؛ به فلان مکان بیا و امام زمان(عج) نیز آنجا تشریف می‎آورند. به گفته وی، در آن محل حاضر شدم ولی چیزی مشاهده نکردم. درحالیکه ادعا می کرد آقا تشریف آوردند و شما ندیدید.

من ناراحت شدم و خدمت مرحوم آیت‌الله بهجت رسیدم. شکایت کردم و گفتم کسی است که افراد را اطراف خودش جمع می‌کند و چنین ادعایی دارد! بسیار محزون شده و مکرر گفتند: "به او  بگو پشیمان می‌شوی، دست از این کارها بردار". فرمایشات آقای بهجت را به آن آقا منتقل کردم. بعدها با چشمان خود دیدم که آن آقا گرفتار مشکلات اعتقادی، سپس گرفتار مسائل اقتصادی شد، منزوی گردید و به‌جایی هم  نرسید.

زنبیل دعا!

مرحوم آیت‌الله بهجت عالمی زاهد و بسیار ساده‌زیست بودند. در منزل و اتاق ایشان زیلوهایی پهن‌شده بود که قسمت‎هایی از آن از بین رفته بود. گمان کنم متعلق به چهل سال قبل بود. آن موقع ، مرجع نبودند اما بعد از مرجعیت شان هم وضع همین‌گونه بود، حتی با رفت‌وآمدهایی که اقتضای مرجعیت ایشان بود زندگی‎شان عوض نشد و درعین‌ حال اهل بخشش و بذل بودند.

روزی به منزل آقا رفتم. مشغول قرائت بیتی به مضمون «دوستان را کجا کنی محروم ***  تو که با دشمنان نظر داری» بودند و آن را با آهنگ ملایمی زمزمه می‌کردند.  

سپس در همان حال، مبلغ محسوسی را به‌عنوان شیرینی ازدواج به بنده دادند. عرض کردم اگر کاری از بنده ساخته است، در خدمتم. با حالتی طنزگونه فرمودند: "از این در که خارج شدی، داخل گذر خان می‌شوی. زنبیلی برمی‌داری و مقداری دعا برای من می‌فرستی که سخت محتاج آن هستم"(!).

توجه خاص آیت‌الله بهجت(ره) به اطرافیان

بعد از مرجعیت چون جمعیت زیادی به دیدن ایشان می‌آمدند ،دیگر در منزل برنامه نداشتند و مجالس روضه‌ را در مسجد برگزار می‌کردند. با این‌ حال توجه خاصی به همه افراد حاضر در مجلس داشتند، گاهی به فردی اشاره می‌کردند و مخفیانه وجهی به او  می‌دادند. با آنکه مشغول ذکر و دعا بودند، گاهی به افرادی خیره می‌شدند و گویی تمام وجود او را می‌خواند.

برخی از دوستان ما با مرحوم آیت‌الله بهجت رفت‌وآمد نزدیک داشتند و بسیاری برای تماشا می‌آمدند، اما بسیاری از افراد با یک نماز جماعت ایشان منقلب و مرید می‌شدند.

یک شخصیت استثنایی بود که در عین آن حالات معنوی، متوجه احوال مردم بودند منزلشان ، وجه زیادی برای ایشان می‌آمد ،اما در زندگی وی تغییری به وجود نمی‌آمد. منزلشان صندوقی مخصوص سادات بود.

 تربت شفاست، دعا نمی خواهد...

من حدود پانزده سال داشتم و والده ما به بیماری سختی مبتلا شدند که دکتر ایشان را جواب کرد. قدری تربت تهیه کردم و با آن سن کم به منزل مرحوم آیت‌الله بهجت مراجعه و عرض کردم مادرم بیماری سختی دارد و تربتی آورده‌ام که شما دعایی بر آن بخوانید. ایشان فرمودند: "تربت دعا نمی‌خواهد، تربت شفاست و فقط حمدی بر آن بخوان". خودشان نیز دعایی کردند و گفتند "اصلاً نگران نباش، این تربت را با آب حل کن و به مادرت بده. خیالت راحت باشد که انشاءالله مادرت خوب می‌شود".


 




تاریخ : جمعه 93/5/3 | 11:16 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

 

 

 

            تصویر علی دایی در حال نماز

 

..............

دایی در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران که راجع به شخصیت مرحوم حضرت آیت الله بهجت پرسید، گفت: راجع به این شخصیت هر چه بگویم، کم گفته‌ام. او از بزرگان تاریخ بود، شاید هر 500 سال یک بار شخصی مانند آیت الله بهجت پیدا شود که مقام معنوی‌شان این قدر بالا باشد. هر موقع پیش ایشان می‌رفتم انرژی می‌گرفتم و صحبت‌های ایشان مرا یاری می‌کرد.

http://www.fardanews.com/fa/news/147873/%D8%A7%D8%B8%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%A7




تاریخ : جمعه 93/5/3 | 3:45 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

در گفتگو با استاد 80 ساله حوزه:
 آیت‌الله نورمحمدی

نیم‌نگاهی به برخی رجال اهل معنا در حوزه نجف و قم

بهره‌مندی از تجارب پیشکسوتان حوزه، مخصوصاً فضلایی که دو حوزه کهن نجف و قم را درک کرده‌اند برای ایجاد تحولی عظیم در حوزه بسی راه‌گشا خواهد بود.

 

در گفتگو با آیت‌الله نورمحمدی که سالیانی در حوزه علیمه نجف و کربلا تحصیل کرده و در حوزه مبارکه قم نیز به امر تدریس اشتغال داشته، شیوه آموزشی و تبلیغی این دو حوزه و نیز رجال علمی آن را جویا شده است.

*در ابتدا کمی در خصوص ورودتان به حوزه علمیه بگویید.

من ساکن کربلا بودم و در سن 16 سالگی به علت علاقه شدید به علوم دینی وارد حوزه علمیه شدم و تا مقطع سطح حوزه را در کربلا خواندم، در آن زمان سه نفر از بزرگان و علمای بزرگ در آنجا حضور داشتند یکی مرحوم آیت‌ا... میرزا مهدی شیرازی ( ره ) دیگری مرحوم آیت الله سید هادی میلانی ( ره ) و نفر سوم هم آقای محمد رضا جرقویی اصفهانی ( ره ) که نماز جمعه را هم واجب می دانستند و از اساتید معروف بودند. مرحوم شیخ یوسف شاهرودی نیز در کربلا از اساتید و مدرسین دروس خارج بودند و مورد توجه طلاب قرار داشتند.

 بعد از مدتی به نجف اشرف منتقل شدم و در محضر آیت الله‌العظمی خویی تلمذ کردم و مدتی هم در درس آیت‌الله‌العظمی سید عبد الاعلی سبزواری ( ره ) حضور ‌یافتم.

 مدت تحصیل من در نجف اشرف حدود 13 سال طول کشید تا اینکه حدود سال   1349 ایرانیان ساکن عراق را اخراج کردند، ما هم به قم آمدیم و تاکنون در قم ساکن هستم. در درس آیت الله العظمی گلپایگانی ( ره ) شرکت کردم و بعد هم در حوزه، تدریس نمودم و 25 سال در مدرسه حجتیه و مدرسه لبنانی ها درس دادم و کتاب هایی که در حوزه علمیه، مرسوم نبود را تدریس ‌کردم، مثل کتاب «ریاض» در فقه که سابقاً در حوزه‌ها به نام «شرح کبیر» تدریس می‌شد، مدتی هم در بخش امتحانات عرب زبان های حوزه علمیه قم مشغول بودم و حدود بیست و پنج سال مسئول امتحانات بودم و مدتی نیز در امتحانات دار الشفاء حوزه مشغول بودم، البته علی‌رغم کهولت سن و بیماری، الان هم به مدرسه حجتیه می روم و اگر خدمتی از دستم برآید انجام می‌دهم و اگر مشورتی بخواهند،‌ به طلاب ارائه می دهم، مدتی تفسیر صافی هم برای طلبه ها می گفتم و حدود ده سال امام جماعت مدرسه حجتیه بودم، ولی به علت کهولت سن و بیماری به مسجد نزدیک منزل می روم و نماز جماعت آنجا را به عهده دارم.

*بزرگان اهل معنا در حوزه نجف چه کسانی بودند ؟

اساتید بزرگی در عرصه فلسفه، عرفان آنجا حضور داشتند، ولی متاسفانه این اشخاص خواهان بسیاری نداشتند، متهم به تصوف هم می شدند و زمانی که بنده در نجف بودم، آقای شیخ عباس قوچانی  ( ره ) شاگرد خاص آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبایی  ( ره ) در آنجا بودند؛ در نجف، فلسفه و کلام تدریس می‌کردند و به شاگردانشان دستورات عرفانی می دادند، از دیگر بزرگان اهل معنی مرحوم سید عبد الکریم کشمیری ( ره ) بود؛ ایشان هم در نجف اشرف ساکن بودند و همچنین شیخ جواد آقای کربلایی هم در نجف بودند، بنده در خدمت ایشان بودم و جلسات هفتگی داشتیم ؛ در کربلای معلا ، مرحوم سید هاشم حداد، حضور داشتند البته بنده هیچ ادعایی ندارم و اهلیت و توفیقی که از محضر آنها استفاده کنم را نداشتم و تنها در جلسات ایشان حضور داشتم، مدتی بصورت هفتگی یا دو هفته یک‌بار خدمت ایشان می رفتم، آن مرحوم عارف ربانی و تارک دنیا و تارک هوی و هوس بود، هیچ ادعایی نداشتند، نه ادعای مقام ؛ نه ادعای کرامت و نه چیزی از مقاماتشان اظهار می‌کردند، مگر داستانی که برای من مفصل بیان کرده اند و در آنجا کرامتی را بیان کردند.

 بزرگانی از نجف و ایران  به دیدن ایشان می آمدند، مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی ( ره ) هم در آن جلسات تشریف می آوردند، آن مجالس در اتاق کوچکی برگزار می شد در یکی از جلسات که همه دور تا دور آن  اتاق نشسته بودند، علامه سید محمد حسین طهرانی (ره) وارد مجلس شدند ؛ ایشان هر وقت به کربلا می آمد، وارد منزل سید هاشم حداد ( ره ) می شد و می‌گفت؛ از کدام طرف مصافحه بکنم ؟ یک آقایی گفت از این طرف و اشاره کرد به طرف حاج آقا مصطفی ( ره ).

مرحوم حداد  ( ره ) و بزرگان آن عصر نجف، واقعا اهل معنا بودند؛ کمتر نظیری برای آنها می توان یافت.

*در حوزه علمیه قم از محضر چه کسانی استفاده معنوی بردید ؟

در حوزه قم آیت‌الله‌العظمی  بهجت ( ره ) حضور داشتند؛ از جایگاه معنوی بالایی برخوردار بودند، که من قبلاً، تعریف ایشان را شنیده بودم و چند سالی نیز به منزل ایشان می رفتم، البته قبل از اینکه ایشان به عنوان مرجع معرفی شوند وقتشان توسعه داشت و مجالس بسیار خوبی داشتند و حضور در مجالس ایشان موجب هدایت و نورانیت می شد و در این مدت خدمت ایشان می رفتیم، داستان علما بازگو می شد و هیچ کلام و صحبتی که زننده باشد، ابداً در آن مجالس نبود، همه آن جلسات خوب بود ؛ خدمت آیت الله سعادت پرور ( ره ) هم مکرراً می رفتم و آن هم مجلس خوبی بود و ایشان انسانی خالص و بدون هوی و هوسی بودند.

*شما از علامه طباطبایی و شیخ محمد جواد انصاری همدانی استفاده کرده اید ؟

آن موقع که آقای انصاری همدانی ( ره ) زنده بودند بنده در عراق بودم و نتوانستم خدمت ایشان برسم ؛ اما خدمت علامه طباطبایی ( ره )  رسیده ام و یک دستوراتی هم به ما دادند و متاسفانه از ایشان زیاد استفاده نکردم.

*علامه چه دستوراتی به شما می دادند ؟

عمده چیزی که این آقایان اشاره می کردند مواظبت بر اعمال خودمان بود، تا مبادا مخالفتی از ما سر بزند، این مطلب خیلی مهم است، مرحوم حداد به من می گفتند : شما در مجلس درس حاضر نشو، مگر وقتی که استاد بیاید ؛ چون نوعا محصلین  قبل از اینکه استاد بیاید می نشینند و از همه جا حرف می زنند، ایشان می فرمود درس هم که تمام شد زود برو و وقتت را هدر نده و به حرف های بی حاصل نگذران، این نکته خیلی مهم است؛ اگر این درست شد همه چیز درست می شود در غیر این‌صورت اگر زحمت هم بکشید، زحماتتان هدر می رود، اگر نوری هم پیدا شود با یک مخالفت آن را هم از دست می دهیم.

 از دستوراتی که مرحوم قوچانی می دادند این بود که چهارصد مرتبه در سجده مناجات یونسیه را بخوانیم 1 و علامه طباطبایی ( ره ) دستور می دادند که مسبحات 2 را بخوانیم.

*خاطره ای از علامه طباطبایی به خاطر دارید ؟

متأسفانه بنده مدت کمی از محضر ایشان بهره بردم، ولی می‌توانم بگویم نماد، تواضع ؛ حضور و در نهایت تقوی بودند به یاد دارم در صحن مطهر  حضرت معصومه ( سلام الله علیها )  بودم و  متوجه شدم آقا از حرم بیرون آمدند و یکی از طلاب با ایشان روبرو شد، وقتی طلبه‌ای وضع ساده ایشان را دید همانطور خشکش زده و نگاه می کرد و ایشان سرشان پایین بود و به اطراف توجه نداشتند و به راهشان ادامه دادند، آن مرحوم همیشه کفش ساده و  لباس ساده می پوشیدند خیلی ساده زیست و متواضع بودند، اگر کسی به ظاهر ایشان نگاه می‌کرد و او را نمی شناخت، اصلاً فکر نمی‌کرد که علامه طباطبایی باشند.

* آثار و نوشته هایی دارید ؟

مختصری در باب نماز و آداب نماز و ... نوشته بودم که سال ها قبل چاپ شد و کتاب اخلاقی نیز ویژه طلاب نوشته‌ام، ولی هنوز چاپ نشده است، جزوه را به آقای علامه حسن زاده آملی هم نشان داده ام  ایشان مطالعه کردند و یک تابستان کامل نزد ایشان بود و آن را مطالعه و ویرایش نمودند.

 من به ایشان ارادت دارم، قبلاً بیشتر خدمت علامه حسن‌زاده می رسیدم و به منزل ایشام رفت و آمد داشتم و معظم‌له هم به اینجا می آمدند، اما الان مدتی است به علت بیماری و کسالت بنده و ایشان، کمتر همدیگر را می‌بینیم.

 شرحی هم بر وسائل الشیعه دارم با عنوان «شرح الاحادیث» و سالها در نجف اشرف و ایران بر روی آن کار کرده‌ام، هر چند استنساخش تمام شده بود، ولی دیگر من قوه و بنیه ادامه نداشتم و می ترسیدم از بین برود، لذا آن را به  کتابخانه آیت الله مرعشی بردم و نسخه خطی آن را آنجا گذاشتم و نوشته های من در شرح وسائل را دو نفر ازآقایان دیده اند و تقریظی هم برآن نوشته اند، یکی مرحوم آقا مرتضی فیروز آبادی ( ره )  صاحب «سبعة من السلف و فضائل الخمسه»  و دیگری آیت الله فانی اصفهانی ( ره ) .

  کتاب آداب طلبگی هم نگاشته‌ام اگر کسی بخواهد استنساخ و چاپ بکند مانعی ندارد حتی اگر به اسم خودشان هم چاپ بکند اشکالی ندارد، من حرفی ندارم مهم این است که این مطالب نشر پیدا کنند.

*با توجه به این‌که شما دو حوزه پربرکت نجف و قم را درک کرده‌اید، ‌در خصوص این دو حوزه مبارکه توضیح دهید؟

حوزه علمیه نجف، مزایایی دارد حوزه علمیه قم ندارد و همینطور حوزه علمیه قم مزیتی دارد که حوزه علمیه نجف  ندارد ؛ زمانی که در نجف بودیم دروسی چون فقه و اصول خوب بود و در حد اعلا قرار داشت و شاگردان خوبی تربیت می شدند و آیت الله خویی ( ره ) شاگردان بسیاری داشتند و مجتهدین زیادی هم تربیت کردند، بزرگان بسیاری همچون آیات عظام سیستانی ؛  شهید صدر ؛ وحید خراسانی ؛ کوکبی ( ره ) ؛ میرزا جواد آقای تبریزی ( ره ) و... بسیاری از بزرگان و مجتهدین در درس ایشان حضور داشتند و نجف از جنبه فقه و اصول رشد کرده بود و طلاب مراحل علمی را به صورت قوی طی می‌کردند، اما از جهت دروس اخلاق و تفسیر، وضعیت مناسبی نداشت، یکی از بزرگان تفسیر را تدریس می‌کرد، ولی استقبال نمی شد، اصولاً کسی به درس تفسیر علاقه نشان نمی داد؛ یکی دیگر از اشکالات حوزه نجف این بود که  در آنجا تبلیغ رواج نداشت و مردم عراق هم نسبت به این امر دقت لازم را نداشتند، ایرانی ها عربی بلد نبودند و  عرب زبان‌ها هم که به تبلیغ نمی رفتند، در نهایت در تبلیغ به یک روضه خواندن اکتفا می‌کردند، این امر نقصان عظیمی در عراق بود، اما به عکس در ایران، هنگام محرم و صفر هزاران نفر از حوزه علمیه قم به تبلیغ می‌روند و این ها خیلی اثر دارد و درسهای تفسیر از سابق در قم وجود داشته و الان خیلی بیشتر شده است.

*شما با آیت الله شیخ حسین حلی ( ره ) هم ارتباط داشته اید ؟

بله ؛ البته مدتی به درس ایشان می رفتم و هرچند عرب‌زبان بودند، ولی به فارسی درس می دادند و با آن‌که مجتهد مسلم بودند، ولی بی‌آلایش درس می‌دادند و از صفا و سادگی زیبایی برخوردار بودند و همین امر بر جذابیت درس و رفتار او می‌افزود.

*با توجه به تجربه و سیر مراحل تحصیل و تهذیب اگر توصیه‌ای برای طلاب دارید بفرمایید؟

سه چیز برای رسیدن طلاب به هدف، معتبر است، البته شرایط زیادی برای رسیدن به جایگاه بلند علمی لازم است ولی همه مطالب را در سه نکته بیان می کنم ؛ اگر این سه مطلب عملی شود، طلاب صد در صد به مقصد و هدف می رسند، البته به مقدار استعدادشان و اگر عملی نشود، خیر !

*تقوی

 اولین گام تقوی است، انسان باید زبان ،گوش ، چشم و قلبش را حفظ کند، آیات مبارک هم همین را می گویند، خدای متعال برای رزق و روزی مادی شرطی نکرده است « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» 3 خداوند روزی انسان و حیوان و مومن و کافر و... همه را می دهد، ولی درباره کسب علوم حقه شرایط خاصی قرار داده است و  فرموده است « وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ » 4 یا در آیه دیگر فرمود « إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً » یا در آیه دیگر آمده « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا »5 این آیات می گویند که رسیدن به علوم حقه و معارف دین ؛ تقوی می خواهد و بدون تقوی انسان به حقیقتی نمی رسد.

*سعی کامل

« وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى » 6  سعی کامل یعنی اینکه انسان نگذارد یک دقیقه از عمرش بدون تحصیل بگذرد، طلبه باید یا مطالعه کند یا مباحثه یا تدریس، یا مشغول نوشتن یا حفظ کردن و یا تکرار کردن باشد، علمای بزرگی که تالیفات بسیاری دارند به واسطه‌ سعی و تلاش به این‌جا رسیده‌اند، اگر کسی پنجاه سال مرتب درس بخواند، شاید کلام آنها را بفهمد، این مطالب بر اساس سعی کامل بوده است که به ما رسیده است .

*مراعات نظم

کتاب ها را به ترتیب بخوانند، همانند شیوه‌‌ای که مثلاً در آموزش و پرورش است تا دانش‌آموزی، کلاس قبلی را نخوانده به کلاس بعدی راه پیدا نمی کند و در دنیا نیز این طور است، اما چطور شده است که بعضی از طلاب هنوز کتاب اولی را تمام نکرده اند به سراغ کتاب دومی و سومی می روند و بعضی ها هم که اهل طفره هستند، اصلا مطلب قبلی را نمی خوانند و نتیجه نمی گیرد، لذا برخی افراد که اهل تقوی هستند و زحمت هم می کشند اما بجای اینکه معالم بخوانند، رسائل یا کفایه می‌خوانند و هر چه می خوانند نمی فهمند و ترقی هم ندارند در سابق تمام جامع المقدمات  را می خواندند ؛ سیوطی خوانده می شد ؛ جامی خوانده می شد ؛  همین کتاب جامی هفتاد حاشیه دارد و یکی از آنها حاشیه سید نعمت الله جزایری ( ره ) است؛ ولی الان برخی حتی نمی دانند که جامی چیست، در قصص العلما آمده است بعضی علما 70 مرتبه جامی را درس داده اند، شاگرد و طالب داشته‌اند و از طرف دیگری مغنی می خواندند ؛ مطول می خواندند، ولی الان مطول نسخ شده، در حالی که بواسطه خواندن این کتب، قوه علمی برای انسان پیدا می شود و به واسطه خواندن ترجمه و یا مختصر کردن و یا این‌که یک قسمت را بخوانیم و یک قسمت را نخوانیم، کاری درست نمی شود، این یک نقصان عظیم است و باید مثل قدیم کتاب ها یکی بعد از دیگری خوانده شود از «با» بسم الله تا «تا» تمت.

*تعطیلات در حوزه کم شود

متأسفانه تعطیلات در حوزه زیاد است، باید روزهای تعطیلی کم شود و هر کتابی که تدریس می‌شود پاکیزه و مرتب خوانده شود و طلاب به تدریج قوی و توانمند شوند، در سابق رویه همین بوده است، از مطالعه کتب تراجم و زندگینامه علما معلوم می‌شود که طلاب چقدر زحمت می کشیدند، در سابق کتاب «ریاض» را به عنوان «شرح کبیر» می خواندند، یک دوره فقه استدلالی است و اگر کسی شرایع را بخواند ؛ لمعه  و مکاسب را خوب بفهمد و بعد ریاض را به مدت 5 تا 10 سال بخواند، دیگر بی نیاز می شود ؛ اما اگر این مراحل طی نشود، توان فهم و استدلال طلاب کاهش می‌یابد، به واسطه همین مطالب، انسان قوه علمی پیدا می کند و راه دیگری نیست.

باید فکر اساسی در این خصوص و لزوم تحول در حوزه انجام شود ؛ کسانی که در حوزه حرف هایشان مؤثر است، باید نظریاتی برای حوزه داشته باشند ؛ جلساتی داشته باشند و وضع درس ها را تثبیت کنند و مختصر کردن کتب و ترجمه کردن و دست از کتاب های سابق برداشتن کار درستی نیست، بلکه باید کتب درسی را مرتب کنند و به صورت برنامه الزامی قرار دهند تا اینها درست خوانده و نتیجه مطلوب گرفته شود  ؛ مرحوم شهید سعیدی(ره) که یک ماه رمضان در نجف اشرف منبر می رفت ، در شرح خطبه امیر المومنین(ع) که می فرماید« و نَظمِ اَمرکم » 7 گفت: اگر یک شیخ تبریزی کارش روی نظم نبود، نمی‌توانست کتابی بنویسد که بُلغای مصر در تحیّرند و مقصودش علامه امینی ( ره ) بود که «الغدیر» را نوشته است.

 اگر کسی دچار پراکندگی باشد به جایی نمی رسد، من اشخاصی را می شناسم که 30 سال است در حوزه حضور دارند و هنوز در واضحات علوم قرص و محکم نیستند، ملا نشده اند؛ تا دروس سطح همه مشترکند؛ یعنی هر کسی که می خواهد منبری، مورخ، مفسر و فقیه ...بشود  باید دروس سطح را کامل بخواند و بعد از اینکه مسلط به عربی شد و قواعد فقه و اصول را فهمید بر اساس ذوق خود، رشته مورد علاقه خود را انتخاب کند و این موقوف بر این است که بزرگان تراز اول حوزه، همفکری بکنند و طرح منظمی بدهند تا دیگران ملزم شوند ؛ طلبه اگر بخواهد معارف دین را داشته باشد باید درس بخواند.


با تشکر از شما استاد محترم که وقت شریفتان را در اختیار ما قرار دادید

 من هم از شما متشکرم

گفت وگو حمید کرمی

1 -  سوره أنبیاء :  87 ؛ «.. لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین... »

2 - امام شناسى ؛علامه محمد حسین طهرانی  ج‏5 ص 86  

 پنج سوره در قرآن کریم هست که ابتداى آنها با سَبَّح و یُسبِّحُ شروع مى‏شود و آنها را سُوَر مُسبَّحات گویند و عبارتند از: سوره حدید، حشر، صفّ، جمعه، تغابن. در روایت است که حضرت رسول اکرم (ص) این سوره‏ها را شبها قبل از خواب مى‏خوانده‏اند، و چون از سبب پرسیدند، فرمودند: در هر یک از این سوره آیه‏اى است که بمنزله هزار آیه از قرآن است (مهر تابان یادنامه علّامه طباطبائى رضوان الله علیه، بخش دوم ص 13)

3 -  سوره هود آیه  6 ؛ ترجمه : و هیچ جنبنده‏اى در زمین نیست مگر [اینکه‏] روزیش بر عهده خداست

4 - سوره بقره آیه 282

5 - سوره عنکبوت آیه  69

6 - سوره نجم آیه ؛  39

7 - نامه 47 نهج البلاغه


به نقل از پایگاه مرکز حوزه

تنظیم: گروه حوزه علیمه تبیان

 

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=154770




تاریخ : جمعه 93/5/3 | 3:22 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی