***نسیم معرفت***
مراجع عظام همان طرح امام(س) را اجرا نمایند
بین امام(س) و آقای بروجردی، تعامل حسنه ای وجود داشت. امام(س) با آقا، خوب همکاری می کردند و در برابر ایشان که در رأس بودند خضوع داشتند. اگر آقای بروجردی در مسئله ای پیش قدم می شدند، امام(س) هم دنبال ایشان حرکت می کردند. رعایت ادب از طرف امام(س) برای هم? حوزویان مشهود بود
پرتال امام خمینی(س):آیت الله عبدالله خائفی در سال 1309 در بندر انزلی زاده شدند؛ وی ازعلمای طراز اول استان گیلان و از دانش آموختگان مکتب قم و نجف است. ایشان از شاگردان مبرّز حضرت امام (س) و آیت الله خوئی (ره) و در زمره همراهان نهضت اسلامی است که در سال 43 یک ماه پس از تبعید امام به ترکیه، برای ادامه تحصیل در سطوح عالی حوزه، به نجف اشرف هجرت نمودند و در سال 1370 به ایران بازگشتند و در قم ساکن شدند. آیت الله خائفی از اساتید سطوح عالی و درس خارج حوزه علمیه نجف و قم بوده و هست؛ حاصل حیات علمی ایشان بیش از 30 اثر علمی منتشر شده و نشده است؛ از جمله این آثار می توان به کتاب «محاضرات فی ولایه الفقیه» اشاره کرد. آنچه در پیش رو دارید بخش اول از گفتگو با ایشان است که در بردارنده نکات و خاطراتی است که ثمره سالها تلمذ و همراهی با امام (س) در قم و نجف است.
لطفا بفرمایید که از چه زمانی به حوزه علمیه رفتید؟
من سال 1309 شمسی در «بندر انزلی»، یکی از شهرهای استان گیلان در خانواده ای متدین، اهل زهد و وفادار به اهل بیت(ع) به دنیا آمدم. نامم را عبدالله انتخاب کردند.
دور? دبستان و راهنمایی را در شهر خودمان «انزلی» گذراندم. سال 1323 بود. حدود چهارده سال داشتم، مقداری از دبیرستان را هم خوانده بودم، آن وقت به دروس حوزوی و تحصیل علوم آل محمد(ع) علاقمند شدم. وقتی پدر و مادرم از تمایلم به تحصیل در حوزه باخبر شدند وسایل سفر به مرکز استان، یعنی شهر «رشت» را برایم فراهم کردند و من در حوز? علمی? رشت که «مدرس? مهدویه» نام داشت و به ریاست آیت الله مهدوی رودباری اداره می شد حجره ای گرفتم. در آنجا ساکن و به تحصیل مشعول شدم. مقدمات، یعنی درس های «جامع المقدمات»، «سیوطی» و «منطق» را در آنجا گذراندم. هم زمان (حدود شهریور 1320) پدرم را از دست دادم. بعد از او برادر بزرگترم جناب آقای احمد خائفی، امکانات تحصیل را برایم فراهم می کرد. من در کتاب «سیستم قضایی اسلام» به این مسئله اشاره کردم.
سال 1325 وارد حوز? علمی? قم شدم. آذر ماه سال 1343 یعنی یک ماه بعد از تبعید امام(س) به ترکیه، من هم پایگاه درسی خود را از قم به نجف تغییر دادم و پس از سال ها دوری از وطن عاقبت در سال 1370 به ایران- قم بازگشتم.
چه سالی وارد حوزه علمیه قم شدید؟
سال 1325 وارد حوز? علمی? قم شدم. البته اول مایل بودم برای ادام? تحصیل به نجف بروم، ولی چون آیت الله العظمی بروجردی و سایر آیات در قم اقامت داشتند به آنجا رفتم و دروس سطح و خارج را نزد اساتید گرام آن زمان حوز? قم گذراندم.
اساتید شما چه کسانی بودند؟
در دروس سطح، بیع مکاسب را نزد مرحوم آیت الله مشکینی، لمعتین را خدمت مرحوم آیت الله ستوده، دو جلد کفایه را در محضر مرحوم آیت الله میرزامحمّد مجاهدی گذراندم. مکاسب محرمه را هم پیش حضرت آیت الله العظمی اردبیلی به پایان بردم.
اما دروس خارج را نخست مقداری از بحث طهارت و قضاء را نزد آیت الله العظمی بروجردی خواندم. قسمتی دیگر از آن را هم نزد آیت الله شیخ عباس علی شاهرودی گذراندم. ایشان در مدرسی که زیر کتابخان? فیضیه قرار دارد درس می گفتند. یک دوره خارج اصول را عصرها نزد امام(س) در مسجد سلماسی طی کردم. خارج فقه یعنی خارج مکاسب محرمه و بیع را هم صبح ها در مسجد اعظم، نزد ایشان خواندم که البته بیع به پایان نرسید. پای درس اساتید دیگری هم حاضر شدم ولی چون ادامه ندادم از آنها نام نمی برم.
اوضاع حوز? علمی? قم در زمان مرجعیت آیت الله العظمی بروجردی چگونه بود؟
از دو منظر می توان به حوز? علمیه در زمان آیت الله العظمی بروجردی نگاه کرد:
ابتدا از منظر سیاسی؛ طاغوت در آن زمان، انهدام اساس اسلام و احکام قرآن را کاملاً هدف خود قرار داده بود و با دشمنی به حوزه های علمیه نگاه می کرد. به همین خاطر حوزه های علمیه و مرحوم آقای بروجردی از نظر سیاسی تحت فشار بودند. من با چشم خودم دیده بودم مسئولان سیاسی گاه با طرح برنامه های شاه و دستگاه حکومتی، تقاضای خود را با رفت و آمدهای مکرر و در جلسات متعدد به صورت پیشنهاد به ایشان ارائه می دادند و در ضمن، بر اجرای برنامه های خودشان اصرار داشتند و آن را هم قطعی اعلام می کردند با اینکه نمی توانستند آقا را قانع کنند. در خصوص اصلاحات اراضی، افرادی مثل سردار فاخر حکمت و دیگران مکرر خدمت مرحوم آقای بروجردی رسیدند به آقا گفتند: شاه می فرماید: این مسئله در کشورهای دیگر اجرا شده در ایران هم باید اجرا شود. اما آقای بروجرودی در آخرین جلسه، اجرای آن را مشکل و محال دانستند و فرستاده های شاه گفتند: «این فقط ایران نیست که می خواهد اصلاحات اراضی کند، کشورهای دیگر هم بودند که چنین اصلاحاتی کردند، آقا فرمود: اما آنها اول حکومت شان را جمهوری کردند، سپس سراغ اصلاحات اراضی رفتند.» این جمل? آقای بروجردی از لحاظ سیاسی بسیار قوت داشت. به همین خاطر آنها هم بدون کسب حمایت حوزه و مرجعیت، بی نتیجه به تهران باز گشتند. دستگاه حکومتی خوب فهمیده بود که حل این مسئله، بسیار مشکل است.
قبل از فوت آقای بروجردی، شاه در خصوص اصلاحات اراضی یا حادث? دیگر [مربوط به 17 دی و کشف حجاب] برایشان پیام داده بود که برنامه ای که پدر ما داشته باید پیاده بشود. آقای بروجردی به قهر فرمودند: «من از قم بلکه از ایران می روم.» هم? قم با شنیدن این خبر، تعطیل شد و به سمت بیت ایشان سرازیر شدند. آیات عظام بویژه حضرت امام(س) هم در بیت ایشان حضور داشتند و حساسیت آقای بروجردی را نسبت به دستگاه شاه و قصدشان را برای خروج از قم و ایران به مردم اعلام کردند. مردم هم شعار دادند. آقای بروجردی آنها را به سکوت دعوت کرد. مرحوم حکیم نیز از نجف برای ایشان پیام فرستاد و آقا را به عراق دعوت کرده بود، اما ایشان از تصمیم خود منصرف شده بودند و در ایران ماندند .
اما اوضاع علمی؛حوز? علمی? قم در زمان آیت الله العظمی بروجردی از نظر علمی، قوت و پیشرفت خوبی داشت. در آن زمان حدود پنج - شش هزار طلبه در قم بودند. درس ها از ابتدای مهرماه شروع می شد و تا اول تابستان ادامه داشت. بزرگان زیادی تدریس و تربیت علمی طلاب را عهده دار بودند؛ مانند: خود آقای بروجردی که در همین مدرس? فیضیه زیر درخت های کاج، اصول تدریس می کردند. در آن زمان جلوی همین مدرس قدیمی، درخت های کاج زیادی داشت. کم کم درس شان شلوغ شد و ایشان محل درس را از فیضیه به مسجد عشقعلی که در خیابان چهارمردان قرار دارد تغییر دادند. من فقط پای بحث فقه ایشان حاضر می شدم. آقایان، آیات عظام مرحوم فاضل لنکرانی و مرحوم شیخ محمدحسین قائنی که به نجف رفت و همانجا مرحوم شد هم در درس فقه ایشان حاضرمی شدند.
حضرت امام(س) هم در مسجد سلماسی صبح و عصر تدریس می کردند. آیات عظام: گلپایگانی، سیدمحمدتقی خوانساری، سیدمحمد حجت کوه کمره ای، شیخ عباسعلی شاهرودی هم به تدریس و تربیت طلاب مشغول بودند. حضرات آیات عظام آقایان: مجاهدی، محقق داماد و سلطانی در آن زمان سطوح را تدریس می کردند. مرحوم صدر هم خارج تدریس داشتند.
رابطه حضرت امام و آیت آلله العظمی بروجردی چگونه بود؟
بین امام(س) و آقای بروجردی، تعامل حسنه ای وجود داشت. امام(س) با آقا، خوب همکاری می کردند و در برابر ایشان که در رأس بودند خضوع داشتند. اگر آقای بروجردی در مسئله ای پیش قدم می شدند، امام(س) هم دنبال ایشان حرکت می کردند. رعایت ادب از طرف امام(س) برای هم? حوزویان مشهود بود. حتی درس شان را همزمان با آقای بروجردی شروع نمی کردند. بلکه بعد از درس ایشان درس می دادند.
آیت الله بروجرودی از ورود طلبه ها به دانشکد? معقول و منقول [مدرس? عالی شهید مطهری کنونی] رضایت نداشتند و اعلام فرمودند: من راضی نیستم اینها از شهری? من استفاده کنند. هیمنه ای که ایشان داشتند باعث می شد حکومت هم جرأت نکند در امور حوزه دخالت کند. برخورد امام(س) هم با حکومت در آن زمان، مشفقانه و عاطفی بود.
شما از کی و چگونه با حضرت امام(س) آشنا شدید؟
تازه به قم آمده بودم. هنوز سطح می خواندم. پای درس برخی از آقایان که گفتم شرکت می کردم. چهر? علمی و نورانی حضرت امام(س) نظرم را جلب کرده بود. امام(س) در آن وقت درس خارج فقه و اصول می گفتند. یک شب در حرم مطهر حضرت معصومه(س) چشمم به شخصیتی افتاد که مشغول عبادت بود. او را نمی شناختم، ولی مجذوبش شده بودم و از همان لحظه به ایشان علاقمند شدم. چهر? ایشان در دلم سروری ایجاد کرده بود. مات و مبهوت به ایشان می نگریستم و از دیدن شان لذّت می بردم. اسمش را پرسیدم، گفتند: حاج آقا روح الله خمینی است. خدا را سپاس می گفتم که آمدنم به محیط قم را در جوار و روزگار چنین شخصیت پربرکت و پرهمّتی، ثمر بخشیده است. همانجا خدمت شان رسیدم و دست شان را بوسیدم. با خودم بنا گذاشتم همین که سطح را پایان رساندم، در درس خارج ایشان شرکت کنم. پس از پایان سطح، نخست در درس خارج مرحوم آیت الله العظمی بروجردی حضور یافتم و همزمان در درس خارج فقه و اصول امام(س) هم شرکت کردم. من در قم خدمت امام(س) یک دور? کامل اصول را گذراندم.
حضرتعالی جایگاه علمی امام(س) در حوزه علمیه را چگونه ارزیابی می کردید؟
پس از ارتحال آقای بروجردی بعضی از فضلا که در درس فقه و بحث بیع امام(س) حاضر می شدند در مسئله ای خاص به امام(س) اشکال می گرفتند و نظر ایشان را با فرعی که مرحوم شیخ انصاری مطرح کرده بود مغایر می دانستند. امام(س) که از درایت و نبوغ خاص برخوردار بود کتاب شیخ را خواستند و با حوصله و متانت، اشکال را پاسخ دادند و اشکال کننده را قانع ساختند. سپس دو جمل? جالب و حساس فرمودند که پس از گذشت بیش از سی سال هنوز در گوشم طنیناندار است. ایشان فرمودند:
من در این مسأله 20 سال فکر و تدبر و تعمق کردهام. من امروز مسألهای را میخواهم حل کنم که شیخ نتوانسته است.
یادآوری می کنم که این موضعگیری علمی امام(س) در برابر دیگران جنب? تعریف از خود نداشته بلکه نشانگر واقع و حقیقت و قدرت علمی امام(س) بوده و هرگز جنبة برتری بر دیگران نداشته است.
اشراف حضرت امام(س) نسبت به طلاب و شاگردان و تربیت علمی ایشان چگونه بود؟
از جمله طرح های امام(س) قبل از نهضت برای تربیت علمی طلاب این بوده که از هر استانی حدود ده نفر طلبه ای که برای اجتهاد و استنباط، استعداد دارند انتخاب شوند و بدون اینکه به جایی وابسته باشند با حضور در قم به تحصیل ادامه دهند و در یک سیری زمانی از لحاظ علمی به طور کامل تربیت شوند. این مسئله را آیت الله محفوظی به من خبر دادند. مرحوم سیدکاظم میرعبدالعظیمی، محمدی گیلانی، آسید مجتبی رودباری، امینیان، فیض گیلانی، مرحوم محمد ایمانی، شیخ علی شریعتی، عبدالعظیم یکتا و خود آقای محفوظی جزء این دسته از طلاب و فضلای استان گیلان بودند. من هم در زمر? آنها بودم. اما متأسفانه این طرح با شروع نهضت، پیاده نشد. پیشنهاد من به مراجع عظام فعلی این است که همان طرح امام(س) را اجرا نمایند و طلابی را که برای ادار? امور زندگی به این در و آن در میزنند شناسایی و ساماندهی کنند. چون اسلام ما اسلام فقاهتی است و ما به فقه و فقیه جامع الشرایط و متخصص، سخت نیازمندیم.
خب کمی فضای بحث را عوض کنیم؛ از حکومت رضاخان و روزهای مبارزه تعریف کنید؟
آن زمان وقتی شاه می خواست به شهری وارد شود از قبل به مدارس اعلام میشد. وقتی قرار بود رضاخان به انزلی بیاید به مدرسه ها اعلان کردند: لباس نو بپوشید و به استقبال بیایید. من سال اول دبیرستان بودم، به ما پیشنهاد استقبال شد، گفتم: این استقبال از ظالم است و نمی آیم. گفتند: ایشان شاه مملکت است. گفتم: من نمیآیم. گفتند: از فردا حق نداری به مدرسه بیایی. همین طور هم شد، من سه ماه به مدرسه نرفتم. رضاخان هم به انزلی آمد و رفت. از او استقبال هم شده بود. مسئولین مدرسه به برادرم اطلاع دادند که فلانی به مدرسه برگردد و من هم رفتم و به درس ادامه دادم.
علی الظاهر جنابعالی در دوران مبارزه فدائیان اسلام، در مقطعی با شهید نواب صفوی همراهی داشتید، قدری در این باره توضیح بفرمایید.
شهید نواب صفوی یکی از مبارزان راه اسلام محسوب می شد. او برای پیاده کردن احکام اسلام قیام کرده بود. من هم به همین خاطر به او علاقه پیدا کردم و پس از مهاجرت به قم به ایشان پیوستم و همرزمشان شدم. امام(س) دربار? فدائیان اسلام نظر منفی نداشتند و نظر مثبت را هم ابراز نمی کردند.
پیش از سال 1342 بود حدود 1336هـ.ش، مردم کاشان از شهید نواب دعوت کرده بودند. با شهید به طرف کاشان حرکت کردیم چند کیلومتری کاشان، ماشین ما خراب شد. اتومبیل هایی که به سمت کاشان می رفتند می خواستند ایشان را سوار کنند اما شهیدنواب قبول نمی کرد و پیاده به طرف کاشان راه افتاد. تا اینکه عیب ماشین برطرف شد و با هم به کاشان رفتیم. یک هفته مهمان مردم کاشان بودیم. ایشان در آنجا برای آگاهی مردم، سخنرانیهای شدیدی را علیه رژیم ایراد کردند.
در وقایع 17 دی و مسئله کشف حجاب و اعتراضات علما و مردم نسبت به دستگاه پهلوی هم حضور داشتید؟
در 17 دی دو مسئله وجود داشت: مسئل? اول، آمدن فردی به نام برقعی از کنگر? وین به قم بود. وی فردی توده ای و تبعید شده بود. از کنگر? وین به قم آمد. مسئل? دوم، کشف حجاب بود که از سوی حکومت وقت شروع شده بود.
طلبه ها در اعتراض به این دو مسئله به خیابان ها آمدند. من هم با آنها بودم. هنوز ازدواج نکرده بودم. در مدرس? دارالشفا (قدیمی) حجره داشتم. به لباس روحانیت، ملبس بودم. از مدرسه، یک میل? آهنی برداشتم. به خیابان آمدیم. به باغ ملی (شیخان) رسیدیم. علیه شاه و دستگاه شعار می دادیم. اطراف باغ ملی نرده های آهنی داشت. بالای نرده ها رفتم و سخنرانی کردم. وقتی به طرف صحن رفتیم. آنجا سکوی بلندی بود. بالای سکو رفتم. جمعیت زیادی حضور داشتند. آنجا هم علیه شاه و دستگاه سخنرانی کردم. در حقیقت همراه با دیگران، مردم را علیه حکومت تشجیع و آگاه می نمودیم و برای تظاهرات گسترده در روزهای بعد هم آماده می کردیم.
وقتی با مردم جلوی شهربانی تجمع کردیم یک طرف توده ای ها بودند و طرف دیگر ما بودیم. نظامیان آمدند و مردم را با گازهای اشک آور متفرق کردند. تیراندازی هم شده بود، عده ای مجروح شدند. البته فقط به نیم تن? پایین تیراندازی می شد. بعضی ها فرار می کردند. از گازهای اشک آور اذیت شده بودند. مجروحان را به طرف بیمارستان می بردند. آسید جعفر شبیری زنجانی برادر آیت الله العظمی شبیری زنجانی که از فداییان اسلام بود در این حادثه مجروح شد. وی الآن در قید حیات است و در یکی از شعبه های دیوان عالی کشور به خدمت مشغول است.
یک روز بعد از حادثه، شهید نواب صفوی و سیدعبدالحسین واحدی که یکی از فدائیان بوده برای عیادت زخمی ها به بیمارستان فاطمی قم آمدند. البته معروف شده بود که عده ای کشته شده بودند. آیت الله العظمی بروجردی به شاه پیام داد که «من کشته های خودم را می خواهم.» از طرف حکومت دستور داده شد تا در خاکفرج که بیابانی بود نبش قبر کنند. آقای بروجردی فرمودند: «من نمی گویم که نبش قبر کنید ولی کشته ها را می خواهم.» با این حال آنها خودشان آمدند در خاکفرج و قبرهایی را نبش کردند. فصل زمستان بود ما تا صبح آنجا نگهبانی می دادیم. نبش قبر کردند ولی جسدها شناخته نمی شدند. چون از آن حادثه چند روزی گذشته بود و جسد تازه ای نبود. اصلاً چیزی به عنوان کشته های آن روز پیدا نشد. معلوم نبود کشته ها را کجا برده بودند.
رابطه شما با آقای نواب صفوی به چگونه بود؟
شهید نواب صفوی بیرون تهران در باغ و منزل محقری سکونت پیدا کرده بود. یکی از روزها که مناسبت شهادت یکی از ائمه اطهار(ع) بود برای دیدن شهید به حوم? تهران رفتم. خود ایشان درب منزل را به رویم باز کردند. وقتی خواستم با ایشان روبوسی کنم گفتند: امروز روز شهادت است روبوسی نمی کنیم. من وارد باغ شدم. سیدی را که شال سبزی به سر بسته بود آنجا نشسته دیدم. شهید به من گفت: امروز آنچه را که می گویم تا زنده ام برای احدی نگو. من هم تا وقتی که ایشان زنده بودند به احدی نگفتم. شهید گفت: شاه به احکام اسلام عمل نمی کند. خواستیم او را به سزای عملش برسانیم. مدتی است دنبال جای خلوتی بودیم و بالأخره اینجا را پیدا کردیم. استخاره کردیم خوب آمد. بعد به سیدی که شال سبز بر سر داشت اشاره کرد [اسمش را ذکر نکردند] و گفت: ایشان را برای این کار مأمور کردیم ولی استخاره خوب نیامد و ما هم این آقا را نفرستادیم.
علا تصمیم گرفته بود برای شرکت در پیمان بغداد به آنجا برود، اما قبل از آن در مجلس فاتحهای که در مسجد شاه برگزار شده بود شرکت کرد. در آنجا ذوالقدر که از اعضای فدائیان اسلامی بود به ایشان تیر اندازی می کند. بعد از آن جریان سیدعبدالحسین واحدی به قم آمد. من پیش واحدی رفتم. وی مرا از قصد خود دربار? کشتن علا با خبر کرد و گفت: اگر قتل علا با موفقیت انجام نشد و خواست از طریق اهواز به بغداد برود بناست ما هم به اهواز برویم. متأسفانه برنام? کشتن علا در تهران موفقیت آمیز نبود. واحدی شبانه به طرف اهواز حرکت کرد و با شناسایی ساواک، ترور شد. برخی هم گفته اند: سپهبد بختیار او را دستگیر کرد و پس از انتقال به تهران، وی را محاکمه کرده و به شهادت می رساند.
چند روز بعد، این خبر در قم می پیچد. آن وقت ها رسم بود که طلاب بعد از درس آقایان عصرها در فیضیه اجتماع می کردند و بعد از اقام? جماعت به خانه هایشان می رفتند. من هم بعد از درس آیت الله مجاهدی به فیضیه آمدم. آن وقت ها ساوک نبود. کارآگاه بود. دیدیم کارآگاهی در فیضیه می چرخد. ما هم شنیده بودیم که واحدی را شهید کرده بودند. همه حالت حزن و گریه داشتیم. یکی از دوستان ما مرحوم حاج سیدکاظم میرعبدالعظیمی که از دوستان من و همرزم شهید نواب صفوی بود به صورت این کارآگاه سیلی می زند و او را از فیضیه بیرون می کند. بعد از نماز وقتی به طرف منزل می رفتم باخبر شدم ایشان را دستگیر کردند. من هم که در دفاع از واحدی، تشکل هایی را در خیابان ها به راه انداخته بودم در تعقیب بودم. به همین خاطر فرار کردم و حدود 25 روز در منزل یکی از دوستانم پنهان شده بودم. نیمه های شب به قصد منزل اخوی به طرف تهران حرکت کردم. از قضا یکی از دوستان اخوی که اهل قم بوده و در تهران مغاز? خرازی داشت نقل می کند: امروز فردی وارد مغازه شده و به شهربانی زنگ زده که ما هرچه دنبال خائفی می گردیم پیدایش نمی کنیم. این آقای قمی که با نام خائفی آشنا بود و از نسبت برادرم با من خبر نداشت، به برادرم گفت: شما کسی را به نام خائفی می شناسید؟ چون امروز فردی از مغاز? ما به شهربانی زنگ زده و دنبال ایشان می گشت. این مسئله باعث شد تا من حواسم را جمع کنم. یک روز به زیارت حضرت عبدالعظیم رفتم. قبل از ورود به صحن، آن فرد ساواکی را که معروف بوده دیدم، ولی او مرا ندید. احتمال می دادم دنبال من می گردد. به همین خاطر به حرم مشرف نشدم و فوراً به تهران برگشتم. 15 تا 20 روز در تهران ماندم تا اینکه اوضاع آرام شد و به قم بازگشتم.
شما در جریان بازگرداندن جنازه رضا خان به ایران و درگیری های ایجاد شده با طلاب در قم، نیز حضور داشتید. کمی شرایط آن زمان و اتفاقات به وجود آمده توضیح بدهید.
.................................................. ......................................ادامه دارد.....................
*پرتال پژوهشی و....امام خمینی ره
منبع: حریم امام؛ شماره 113.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/n22211/%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B3_%D9%87
***نسیم معرفت***
مرحوم آیت الله حاج صادق احسان بخش گیلانی
شیخ صادق احسان بخش تولمی رشتی ، نماینده ولی فقیه و امام جمعه رشت ، فرزند غلامرضا در سال 1309 شمسی در روستای لیفشاگرد به دنیا آمد . پس از آموزش دروس ابتدایی در مکتب خانه و فراگیری قرآن ، بوستان و گلستان سعدی، در سال 1324 به مدرسه مهدوی رفت و از جمله شاگردان مرحوم علم الهدی و بحرالعلوم گردید . در سال 1321 به قم رفت و دورة سطح خارج را در آنجا گذراند . در سال 1330 ازدواج کرد و 2 سال بعد در دانشکدة معقول و منقول ثبت نام کرد و در رشته های منقول و روانشناسی و رشته قضایی موفق به اخذ لیسانس شد . سپس به قم بازگشت و در حوزه علمیه به تحصیل پرداخت . از سال 1339 به دعوت مرحوم آیت الله ضیابری برای ترویج دین به رشت رفت و فعالیت فرهنگی خود را آغاز نمود و در جریان وقایع سالهای 57-1356 رهبری مبارزات علیه رژیم پهلوی را در گیلان بر عهده گرفت. جلسات سخنرانی آیت الله احسان بخش با استقبال شدید مردم روبرو شد . بعد از سخنرانی در رمضان 1357 دستگیر و به تهران منتقل شد و مدتی را در اوین زندانی بود . پس از پیروزی انقلاب از سوی امام سرپرست کمیته انقلاب اسلامی استان گیلان شد . در اواخر سال 58 خانه وی از طرف چپی ها مورد حمله قرار گرفت تا جایی که به ناچار به تهران رفت و مدتی در آن جا اقامت کرد . در سال 1359 از طرف امام خمینی مأمور بازرسی به سفارتخانه ها و کنسولگری های پاکستان و هندوستان و بنگال شد . پس از انجام مأموریت به رشت برگشت . در 21 فروردین 1361 در مدرسه کاسه فروشان ترور شد و به مدت 8 ماه در بیمارستان بستری گشت . به دلیل جراحات فراوان چهارده بار تحت عمل جراحی قرار گرفت که بر اثر این جراحی های متعدد دچار نارسایی قلبی شد . پس از جراحی قلب در لندن در سال 1370 گرفتار درد کلیه شد و هر دو کلیه خود را از دست داد . آیت الله احسان بخش در سال 1368 به عنوان عضو مجلس خبرگان رهبری انتخاب شد و همزمان با هدایت و ارشاد مردم به تألیف آثار ارزنده و سودمندی همت گماشت که تاکنون 51 کتاب در زمینه های حدیث و فقه و تفسیر ، تاریخ و اخلاق از وی به چاپ رسیده است . از مجموعه آثار وی می توان از آثار الصادقین نام برد که در 35 جلد تدوین شده و به چاپهای مکرر رسیده است . « خوارج (3جلد) » ، «نقش دین در خانواده »، « تفسیر سوره قیامت » ، « تفسیر سوره احزاب » ، « انقلاب اسلامی در گیلان » ، « خاطرات صادق » ، « قیامت از دیدگاه قرآن و احادیث » از آثار دیگر ایشان است . آیت الله احسان بخش در طول زندگی خود خدمات فراوانی به مردم به ویژه مردم گیلان کردند . ساخت بیش از 15 مدرسه برای دانش آموزان محلات فقیرنشین ، پرداخت کمک هزینه به طلاب گیلان ، ساخت صدها مسجد در سطح گیلان و احداث مدرسه راهنمایی و دبیرستان در روستای لیفشاگرد و مسجد بلال در دهکده ساحلی انزلی ، ساخت مدرسه علوم دینی برای دختران، برخی از خدمات شایان توجه ایشان است . شیخ صادق احسان بخش عصر روز دوشنبه 14 خرداد 1380 در یکی از بیمارستان های تهران درگذشت . پیکر ایشان صبح روز چهارشنبه 16 خرداد با شرکت گسترده مردم در صحن مصلای بزرگ رشت به خاک سپرده شد .
***نسیم معرفت***
http://www.negahmedia.ir/media/show_pic/44541
به گزارش "لاهیگ"، این همایش در ساعت 9 صبح روز پنجشنبه دهم اردیبهشت با حضور حجتالاسلام احمد مروی (معاون ارتباطات حوزوی دفتر مقام معظم رهبری) در دانشگاه آزاد اسلامی لاهیجان برگزار خواهد شد.
ریاست این همایش را آیتالله زینالعابدین قربانی (نماینده ولی فقیه در گیلان و امام جمعه رشت) و دبیری آن را عبدالله پوربابایی (مسئول دفتر مؤسسه احیای میراث مکتوب شیعه در استان گیلان) برعهده دارند.
حجتالاسلام محمد محققی لاهیجی در سال 1289 هجری شمسی در محله گابنه لاهیجان چشم به جهان گشود. وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در شهر رشت، برای ادامه تحصیل عازم تهران شد و ضمن ادامه تحصیل علوم جدید در مدرسه کمال الملک و دارالفنون، با زبان فرانسه و روسی آشنا گردید و در مدسه مروی تهران، مقدمات ادبیات عرب را نیز به پایان برد.
محققی برای ادامه تحصیل به مشهد عزیمت نمود و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت. در همین ایام بهعنوان مدرس ریاضیات در مشهد مشغول تدریس شد، سپس عازم قم شد و سطوح عالی علوم دینی را در قم دنبال کرد و همزمان در این شهر، علم هیئت، فیزیک و سایر علوم طبیعی را برای طلاب علاقهمند تدریس مینمود.
وی در سال 1330 به تهران منتقل شد و در سال 1334 به دستور و تأیید آیتالله العظمی بروجردی برای امامت مسجد هامبورگ و انجام فعالیتهای دینی، عازم آلمان شد و بهمدت نزدیک به ده سال با تلاش و همت فراوان به خدمات دینی در این شهر پرداخت. در طی این مدت سنگ بنای مسجد امام علی(ع) در شهر هامبورگ نهاده شد، بخشی از ساختمان مسجد زیر نظر ایشان بنا گردید و فعالیتهای مسجد آغاز شد.
را در مراسم نیمه شعبان در 24 بهمن 1336 به زمین میزند
محققی پس از فوت آیتالله العظمی بروجردی به قم مراجعت نمود و بار دیگر در حوزه علمیه این شهر به تدریس پرداخت. وی در سال 1348 در سن 59 سالگی در شهر قم دار فانی را وداع گفت و در بقعة العلماء قم مدفون شد.
آیتالله العظمی سیدموسی شبیری زنجانی، آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله سیدعبدالجواد جبل عاملی، آیتالله محمد محمدی اشتهاردی و شمار زیادی از فقهای برجسته حوزه علمیه قم، از شاگردان این فقیه صاحب نام لاهیجانی بودند.
حوزه/ رئیس کمیته اخلاق فدارسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران از انتصاب حجت الاسلام والمسلمین محمد گرمابدشتییکی از فضلای حوزه به عنوان نماینده این کمیته در هیئت فوتبال استان قم خبر داد.
علی اکبر محمد زاده در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری «حوزه» با اعلام این خبر، گفت: حجت الاسلام و المسلمین محمد گرمابدشتی از اساتید حوزه به عنوان نماینده کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران در هیئت فوتبال استان قم و باشگاه فرهنگی – ورزشی صبا منصوب شد.
وی با تاکید بر ضرورت ترویج اخلاق اسلامی در فضای ورزش کشور، ابراز داشت: گسترش اخلاق محوری و اخلاق مداری در فضای ورزش کشور و در بین ورزشکاران، از ماموریت های اصلی کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال به شمار می رود.
رئیس کمیته اخلاق فدارسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران، استفاده از ظرفیت ها حوزه و روحانیت در اخلاق اسلامی و سالم سازی فضای ورزش به ویژه فوتبال را ضروری خواند و افزود: با توجه به الگوبرداری نوجوانان و جوانان از ورزشکاران، حوزویان می توانند در نهادینه سازی اخلاق ورزشی بین جامعه ورزش بسیار اثر گذار باشند.
لازم به ذکر است که حجت الاسلام و المسلمین محمد گرمابدشتی از فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم و مدیر مسئول نشریه " حلقه وصل " می باشد. دغدغه و تلاش های ایشان در جهت عمران و آبادی اشکور و رفع مشکلات زندگی مردم این سامان تا هم اکنون ادامه داشته است .
پرورش نسلی از جوانان مومن،تحصیلکرده و انقلابی در اشکور سفلی را می توان مهمترین ثمره فعالیت های فرهنگی ایشان در طول دهه 70 و زمان اقامتشان در اشکور دانست.
کانون یاد یاران انتصاب ایشان را تبریک عرض نموده و برایشان طول عمر و عزت آرزومند است .
http://hawzahnews.com/detail/News/347611
خبرگزاری رسمی حوزه
***نسیم معرفت***
**کلیک کنید:(مطالب مفید)
http://velayat-lamshekan.blogfa.com/
***نسیم معرفت***
اهمیت وارزش مباحثه بین طلاب در حوزه های علمیه
حجت الاسلام و المسلمین عبدالله رحمان زاده گیلانی ، مدیر سابق حوزه های علمیه گیلان گفت: اصل فرهنگ مباحثه به عنوان روشی سنتی و در عین حال موثر، همچنان به عنوان یکی از بهترین شیوه های فهم صحیح و عمیق مطالب در حوزه های علمیه، رایج است.
وی افزود: در واقع در فرایند مباحثه آنچه رخ می دهد، این است که در حین انجام آن، بسیاری از کم و کاستی ها و ناگفته ها یا گفته های مبهم و نامفهوم در جهت رفع اشکال از طرفین مباحثه، هویدا و آشکار می شود.
حجت الاسلام والمسلمین رحمان زاده یکی دیگر از فواید مباحثه را کنجکاوی و جستجو برای پاسخ به سوالات ایجاد شده در هنگام مباحثه عنوان کرد و افزود: هم اکنون نیز شاهد هستیم که با توجه به اثربخشی روش مباحثه این روش به عنوان یکی از روش های نوین و موفق در کشوری همچون ژاپن در حال اجرا است.
مدیر سابق حوزه های علمیه گیلان با بیان اینکه اصل مباحثه، اصل بسیار مترقی و پیشرفته ای است که مناسب شرایط هر زمان است و در هر نوع مرکز آموزشی قابل استفاده و بهره برداری می باشد، تصریح کرد: نباید این گونه تصور شود که تمام روش های قدیمی و سنتی کارایی خود را از دست داده و برای نسل جدید کاربردی نیست بلکه باید از نکات مثبت آموزشی گذشته و روش های جدید انتقال مفاهیم دینی و علمی برای تدوین شیوه مناسب تدریس، استفاده شود.
وی یکی از کارهای ضروری برای شکوفا شدن استعداد دانش پژوهان در علوم حوزوی و دانشگاهی را اکتفا نکردن به کتاب درسی و ترغیب و تشویق کردن دانشجو و طلبه به تحقیق و تفحص در زمینه های گوناگون علمی برای ایجاد جهش فکری و روبه رو شدن با مسائل جدید و دست نخورده دانست و خاطرنشان کرد: تنها در این صورت است که شیرینی یادگیری علم هم در کام دانش پژوه و هم در کام اساتید شیرین و گوارا می شود.
حجت الاسلام والمسلمین رحمان زاده، انجام کنفرانس های علمی توسط دانش پژوهان بعد از تدریس و بیان دروس توسط اساتید را از دیگر شیوه های مفید و علمی برای آشنایی دانشجو و طلبه به صورت عملی با شیوه تدریس کردن عنوان و اضافه کرد: مهم ترین اثر این کار این است که موجب حرکت دانشجویان به سمت مسائل جدید و انجام تحقیقات می شود.
***نسیم معرفت***
http://javananemasajed.ir/675/%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4_%D8%A8%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8_
***نسیم معرفت***
اهمیت وارزش مباحثه بین طلاب در حوزه های علمیه
حجت الاسلام و المسلمین عبدالله رحمان زاده گیلانی ، مدیر سابق حوزه های علمیه گیلان گفت: اصل فرهنگ مباحثه به عنوان روشی سنتی و در عین حال موثر، همچنان به عنوان یکی از بهترین شیوه های فهم صحیح و عمیق مطالب در حوزه های علمیه، رایج است.
وی افزود: در واقع در فرایند مباحثه آنچه رخ می دهد، این است که در حین انجام آن، بسیاری از کم و کاستی ها و ناگفته ها یا گفته های مبهم و نامفهوم در جهت رفع اشکال از طرفین مباحثه، هویدا و آشکار می شود.
حجت الاسلام والمسلمین رحمان زاده یکی دیگر از فواید مباحثه را کنجکاوی و جستجو برای پاسخ به سوالات ایجاد شده در هنگام مباحثه عنوان کرد و افزود: هم اکنون نیز شاهد هستیم که با توجه به اثربخشی روش مباحثه این روش به عنوان یکی از روش های نوین و موفق در کشوری همچون ژاپن در حال اجرا است.
مدیر سابق حوزه های علمیه گیلان با بیان اینکه اصل مباحثه، اصل بسیار مترقی و پیشرفته ای است که مناسب شرایط هر زمان است و در هر نوع مرکز آموزشی قابل استفاده و بهره برداری می باشد، تصریح کرد: نباید این گونه تصور شود که تمام روش های قدیمی و سنتی کارایی خود را از دست داده و برای نسل جدید کاربردی نیست بلکه باید از نکات مثبت آموزشی گذشته و روش های جدید انتقال مفاهیم دینی و علمی برای تدوین شیوه مناسب تدریس، استفاده شود.
وی یکی از کارهای ضروری برای شکوفا شدن استعداد دانش پژوهان در علوم حوزوی و دانشگاهی را اکتفا نکردن به کتاب درسی و ترغیب و تشویق کردن دانشجو و طلبه به تحقیق و تفحص در زمینه های گوناگون علمی برای ایجاد جهش فکری و روبه رو شدن با مسائل جدید و دست نخورده دانست و خاطرنشان کرد: تنها در این صورت است که شیرینی یادگیری علم هم در کام دانش پژوه و هم در کام اساتید شیرین و گوارا می شود.
حجت الاسلام والمسلمین رحمان زاده، انجام کنفرانس های علمی توسط دانش پژوهان بعد از تدریس و بیان دروس توسط اساتید را از دیگر شیوه های مفید و علمی برای آشنایی دانشجو و طلبه به صورت عملی با شیوه تدریس کردن عنوان و اضافه کرد: مهم ترین اثر این کار این است که موجب حرکت دانشجویان به سمت مسائل جدید و انجام تحقیقات می شود.
***نسیم معرفت***
http://javananemasajed.ir/675/%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4_%D8%A8%DB%8C%D9%86%D8%B4_%D8_
گیلان آنلاین - تکثیر اعلامیه توسط حضرت آیتالله خامنهای
گیلان آنلاین: آقای خامنه ای از نخستین کسانی بود که با شروع مبارزه به امام خمینی پیوست، و خود به این موضوع چنین تصریح می کند:«از اولین ساعتهای مبارزه ما رفتیم دوروبر ایشان و بنا کردیم در خدمت ایشان کار کردن و حرکت کردن.»
گیلان آنلاین: آنچه پیش روی شماست بخش هایی از خاطرات مقام معظم رهبری پیرامون نحوه آشنایی شان با امام خمینی و ورود به مسائل مبارزه است :
در مشهد مجمعی از طلاب قم بود که سید علی آنها را می شناخت. سید مصطفی خمینی که تابستانها به مشهد میآمد، با این مجمع جوش می خورد.« از آنها می شنید که آقای حاج آقا روح الله خمینی در قم یک مدرس معروف بزرگ و مورد توجه طلاب و فضلای جوان است.»
سید علی سال 1336 که راهی عتبات بود چند روزی در قم توقف کرد و سری به درس های خارج حوزه علمیه زد. کلاس درس امام خمینی برایش تازگی داشت. استاد بلند صحبت میکرد و شاگردها میتوانستند از هر طرف اشکال کنند. احساس کرد پویایی در جان محفل درسی خود نمایی میکند. سال 1337 برای ادامه تحصیل به قم آمد و تقریبا یک دوره اصول را نزد امام خمینی آموخت؛ آموزش فقه را هم، غیر از آنچه از آقای حائری گرفت، بقیه را نزد حاج آقا روح الله گذراند.
*استاد اخلاق
با درگذشت آیت الله بروجردی زمزمهای میان طلاب جریان داشت که مرجعیت به کجا خواهد رفت؟ قم یا نجف؟ آیت الله خمینی در یکی از روزهای درسی گفت که نباید قم و نجف در میان باشد. گفت که اختلاف از شیطان است. در گروهی که هدف شان خداست با یکدیگر اختلاف نمی کنند؛ برای خدا درس بخوانید؛ قم و نجف ندارد.
آیت الله خمینی مردی مهذب، آراسته و مراقب بود. سید علی میدید که وی تا چه اندازه مورد توجه بزرگان است.«من واقعاً کمتر کسی از علما را دیده ام که از لحاظ سابقه تقوایی بین خواص این همه موجه باشد. این چیز مهمی است که در دوران زندگی اش جوری عمل کرده که کسانی که امروز موجه هستند و توی مردم از لحاظ تقوایی مورد قبول اند همه او را به تقوی یاد کنند.»
*امام خمینی و سیاست
جلوه سیاسی امام خمینی از سال 1341 شمسی نمایان شد. در جریان تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی« ما چهره سیاسی آقای خمینی را برای اول بار کشف کردیم... وقتی مبارزات پیش آمد در حقیقت ما... احساس کردیم آن شخصیتی که میتواند از لحاظ فکری و روحی ما را اشباع کند ایشان است و لاغیر.»
آقای خامنه ای از نخستین کسانی بود که با شروع مبارزه به امام خمینی پیوست، و خود به این موضوع چنین تصریح می کند:«از اولین ساعتهای مبارزه ما رفتیم دوروبر ایشان و بنا کردیم در خدمت ایشان کار کردن و حرکت کردن.»
از جمله فعالیتهای نخست، تکثیر و پخش اعلامیههای ایشان بود. وی و دوستانش دستگاه تکثیر فراهم کردند. جمعی بودند که اعلامیههای امام را تکثیر می کردند و به تهران می بردند. اعلامیه ها نیز در تهران چاپ می شد که به قم می آوردند. چاپ و تکثیر اعلامیهها یکی از خواستهای امام در نشست بسیار مهم او با علمای طراز اول قم بود.
به دنبال اعلام تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی در جراید برخی مراجع به درخواست امام خمینی در خانه مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی گرد آمدند. امام خمینی لایحه را برای حاضران تشریح کردند. با توافق بر سر ارسال تلگرام به شاه و اعلام مخالفت با لایحه، امام پیشنهاد کردند که متن این تلگرام چاپ و در دسترس مردم قرار گیرد.
شاه در پی پاسخی سر بالا و اهانت آمیز به تلگرام موضوع را به نخست وزیر اسدالله عَلَم ارسال می کند. امام در تلگرام خود به عَلَم تاکید می کند در صورت اصرار دولت به عدم لغو تصویب نامه، علمای ایران و عتبات ساکت نخواهند ماند.
آقای خامنه ای می دید که در غیاب آیت الله بروجردی در نبود شخصیتی که دستگاههای دولتی از او حساب ببرند، مردی پیدا شده که به نخست وزیر حکومت می نویسد:« اگر برایتان اشکال وجود دارد، بیایید قم زانو بزنید تا علما به شما بگویند و به شما بفهمانند که کجای این [ تصویب نامه] اشکال شرعی دارد.»
این موضع شجاعانه«عظمتی در ذهن انسان زنده می کرد که من وقتی این اعلامیه را دیدم گمان می کنم افتادم به سجده که الحمدلله مرد بزرگی پیدا شده که دارد عظمت دین را این طور متجلی می کند.»
جدلهای مکتوب امام در اعلامیه هایش نماد شجاعت مرد نوظهور برای مریدان و شاگردهایی چون سید علی خامنه ای بود. پاسخ های امام «جنبه مجادله و منکوب کردن و محکوم کردن خصم داشت...اعلامیه های ایشان در این جهت خیلی قوی بود. این خصوصیات را ما در ایشان کشف کردیم. این بود که علاقه ها زیادتر شد.»
سرانجام پس از تلاشهای بسیار دهم آذر، روزنامه های عصر تهران در صفحه نخست خود نوشتند که به تصمیم دولت تصویب نامه مورخ 14/7/41 قابل اجرا نخواهد بود.
*برگرفته از کتاب شرح اسم(زندگی نامه آیت الله سید علی حسینی خامنه ای) نوشته هدایت الله بهبودی.
***نسیم معرفت***
http://guilanonline.com/index.php?mod=content&met=content_more&id=20959#.VXXUhkaz5lk
***نسیم معرفت***
دروس حوزه علمیه در پردیسان قم برگزار میشود
تقابل دو جبهه نور وظلمت در کربلا (سخنرانی در شب عاشوراء)
***نسیم معرفت***
**کلیک کنید:(مطالب مفید)
http://hakim-askari.rozblog.com/post/162
نماینده مجمع طلاب و فضلای غرب گیلان:
مباهله بهترین دلیل منزلت اهل بیت نزد خداوند است خبرگزاری رسا_ نماینده مجمع طلاب و فضلای غرب گیلان با بیان اینکه مباهله بهترین دلیل منزلت اهل بیت نزد خدا و رسول خدا(ص) است، ظهور حقانیت اسلام در برابر مسیحیت، اثبات فضیلت امام علی(ع) و امامت آن حضرت را از پیامهای مهم روز مباهله خواند.
حجت الاسلام سید رضا فاطمی نیا، نماینده مجمع طلاب و فضلای غرب گیلان در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری رسا با اشاره به روز مباهله و پیام آن برای مسلمانان، گفت: واقعه روز مباهله بین اهل بیت پیامبر(ص) با نصارای نجران صورت گرفت؛ این واقعه تاریخی از سه جهت قابل توجه است که جهت نخست آن ظهور حقانیت اسلام در برابر مسیحیت است.
وی افزود: تا به امروز هیچ عالم عابد مسیحی نخواسته است برای بار دوم به میدان آمده و با مسلمانان به مباهله بپردازد و بدین وسیله از اعتقاد راسخ خود به صحت ادعا و یقین به حقانیت دین خود خبر دهد.
نماینده مجمع طلاب و فضلای غرب گیلان اظهار داشت: در روز مباهله به خوبی آشکار شد که مسیحیان علائم پیامبر خاتم(ص) را که در کتب آسمانی موجود در نزد خود خوانده بودند، در پیامبر اسلام منطبق دیدند و ادعای نبوت را بر حق میدانستند و به تعبیر آیه 146 سوره بقره، با این حال نمىخواستند از دین خود و موقعیت ویژهاى که نزد مردم خود پیدا کردهاند، دست بکشند.
مدرس سطح عالی حوزه علمیه قم با بیان اینکه در روز مباهله، آیه تطهیر در شأن اهل بیت پیامبر(ص) نازل شد، افزود: پیام دوم روز مباهله، اثبات فضیلتى عظیم براى حضرت على(ع) و حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) است که تنها همراهان رسول خدا(ع) در این ماجرا بودند؛ پیامبر(ص) این بزرگواران را از میان فرزندان، زنان و اصحاب خود اختیار کرد و این بهترین دلیل بر علو مرتبه و منزلت آنها نزد خدا و رسول خدا(ص) است.
حجت الاسلام فاطمی نیا افزود: پیام سوم این روز، دلالت آیه مباهله بر امامت حضرت على(ع) است، چرا که کلمه «انفسنا» در آیه مذکور، شاهد بر وجود مقام و منزلتى براى حضرت على(ع) نزد رسول خدا(ص) است که هیچ کس به آن نرسیده و نخواهد رسید.
نماینده مجمع طلاب و فضلای غرب گیلان اظهار داشت: حضرت علی(ع) در لسان وحى، نفس پیامبر(ص) شمرده شده است و از اینجاست که مىتوان گفت حضرت على(ع) نه تنها افضل صحابه، بلکه افضل خلق بعد از رسول خدا(ص) است و طبعا همه کمالاتى که براى رسول خدا(ص) ثابت می باشد، به جز اصل نبوت، براى حضرت علی(ع) نیز ثابت است.
مدرس سطح عالی حوزه علمیه قم با بیان اینکه راههای متعددی برای تبلیغ اسلام و پیامبر(ص)وجود دارد ولی مقدم بر تبلیغ، لازم است اطلاعات کافی از اسلام و پیامبر(ص) داشته باشیم تا بتوانیم از راهها و ابزارهای مختلف، این حقایق را به گوش جهانیان برسانیم، ابراز کرد: بهترین راه کسب اطلاع از حقیقت اسلام و شخصیت پیامبر اکرم(ص)،مطالعه آثار علمای بزرگ اسلام است، به ویژه آثار علمایی نظیر شهید مطهری(ره) که بیانی همه فهم و در عین حال دقیق دارند.
نماینده مجمع طلاب و فضلای غرب گیلان به برخی از راه های تبلیغ حقانیت اسلام و پیامبر(ص) پرداخت و داشتن رفتار پسندیده اسلامی به منزله تبلیغ عملی رفتار پیامبر(ص)، نوشتن کتاب و مقالاتی برای معرفی اسلام و پیامبر اکرم(ص) به ویژه به زبانهای دیگر، ترجمه کتابهای موجود در این زمینه به زبانهای زنده دنیا، به نمایش گذاشتن کتابها و مقالات درباره حقانیت اسلام در سایتها و وبلاگها را از جمله راههای تبلیغ حقانیت اسلام و پیامبر(ص) برشمرد.
وی اظهار داشت: ایجاد وبلاگ، حداقل کاری است که یک جوان مسلمان میتواند انجام دهد و مقالاتی در این باره در آن درج کند؛ اگرچه مقالات دیگران باشد.
حجت الاسلام فاطمی نیا افزود: از دیگر روش های تبلیغ حقانیت اسلام و پیامبر(ص)، تولید آثار هنری در این زمینه از قبیل فیلم، نقاشی، خوشنویسی، شعر و سرود است، به ویژه که زبان برخی از هنرها جهانی است و البته بهتر است که این آثار در سطح وسیعی از طریق اینترنت انتشار داشته شود؛ همان طور که دشمنان اسلام از همین راه ها بر ضد اسلام استفاده میکنند.
مدرس سطح عالی حوزه علمیه قم به فلسفه همراهی اهل بیت(ع) با پیامبر(ص) پرداخت و اظهار داشت: نجرانیان خدمت پیامبر(ص) در مدینه آمدند. پیامبر هر دلیل و برهانی آورد تا اسلام را قبول کنند، نپذیرفتند؛ پیامبر(ص) به مباهله امر کردند، جبرئیل(ع) نازل شد و فرمود اگر کسی با تو مجادله کند، بگو فراخوانید پسران، زنان و کسی که به منزله جانمان است، آنگاه نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
وی افزود: پیامبر(ص) نیز قرار مباهله را گذاشتند، کسی که از طرف نجرانیان آمده بود به محل اردوگاه خود در خارج از مدینه رفت و با دیگر نجرانیان مشورت کرد، علمای آنجا گفتند اگر پیامبر(ص) فردا با اصحاب و جمع کثیری برای مباهله حاضر شد، این روش پادشاهان است و ترسی به خود راه ندهید ولی اگر پیامبر(ص) خواص خود را آورد، این کار، کار انبیا است.
حجت الاسلام فاطمی نیا ادامه داد: پیامبر(ص) با همراهان خود در محل تعیین شده، حاضر شدند. بنی نجران هم با فرزندان خود آمدند و گفتند: با چه کسانی با ما مباهله میکنید؟ پیامبر(ص) با اشاره به آل عبا(ع) فرمود: با بهترین اهل زمین و نیکو ترین جهانیان نزد خداوند متعال آمدهام و از طرف خداوند متعال امر شدهام که آنها را بیاورم. بزرگان نجران همین که چشمشان به پیامبر(ص) و آل عبا (ع) افتاد، وحشت کردند و به حدی که چهره نجرانیان زرد شد. در اینباره روایتی در کتب مختلف اهل سنت از جمله در تفسیر ابن کثیر، دُرُّالمنثور سیوطی به همین تعبیر آمده و نقل کردهاند./
***نسیم معرفت***
**کلیک کنید:(مطالب مفید)
http://rasanews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=226339
زندگی نامه
به نام خدا شرح حال کوتاه :
اینجانب سیداصغرسعادت میرقدیم فرزندسیدیوسف دراول اردیبهشت سال 1345 درشهرستان لاهیجان متولدشدم در سال1362جذب مدرسه علمیه لاهیجان شدم وبخشی ازرسائل ومکاسب رادرآنجافراگرفتم ودرسال 1372واردحوزه علمیه قم شدم وسال های متمادی دردروس خارج فقه واصول ونیز دروس اسفار وفصوص ابن عربی وشفای بوعلی سینا ومنظومه مرحوم حاجی سبزواری وتفسیر.....ازمحضربزرگان بهره بردم وازسال 1364 تاکنون یعنی 1393درحدود 24 سال تدریس علوم حوزوی داشته ودارم که در مرکز امور اساتید و... ثبت شده است و 18سال آن مربوط به سطوح عالیه حوزوی است وبیش از 10اثر قلمی در قالب کتاب ومقاله دارم که دستخط است وچاپ نشده است ودر زمینه های فقه واصول وکلام وفلسفه وتفسیرو...سال ها کار کرده ام -خداوند همه ما را در مسیر اسلام وقرآن واهلبیت علیهم السلام حفظ فرماید-اللهم صل عی محمد وآل محمد
{تاسال 93 ، 24 سال سابقه تدریس علوم حوزوی دارم که 18 سال آن در سطوح عالیه حوزوی است و 6سال هم مربوط به پایه های یک تا شش می باشد.و تاسال 93بیش از 6سال درس تفسیر قرآن کریم دارم وچندسالی هست که درس تفسیر بنده با عضویت در مجمع عالی تفسیر انجام میگیرد.}
******************
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حال مفصّل یک طلبه روستایی
اَلّلهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَد وَ آلِ مُحَمَد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَ اَهلِک اَعدائَهُم اَجمَعِین
گواهی می دهم که معبودی غیر از اَلّله تَبارَکَ وَتَعالی نیست واینکه حضرت مُحَمَّد بن عبد الله صَلَّی
الّلهُ عَلَیهِ وَآلِهِ رسول وفرستاده برحق از جانب اوست ونیز شهادت می دهم که حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب عَلَیهِ السَّلام ولیّ وحجت خداست وهریک از امامان معصومین علیهم السلام یکی پس از دیگری تا حضرت حجت بن الحسن العسکری (عجَّلَ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشریف) جانشینان برحق پیامبرند.
با درود وسلام منفصل ومتصل برهمه انبیاء واوصیاء وشهداء وصدّیقین وجمیع بندگان صالح بالأخص برچهارده اختر تابناک آسمان عصمت وطهارت علیهم السلام ومخصوصا بر حضرت ولیعصرامام زمان (عج) وسالارشهیدان حضرت امام حسین ع و بویژه بر نور دیدگان وپاره تن رسول ص ،مظلومه شهیده حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراء (سلام الله علیها) دخت نبی مکرّم اسلام که قبر منوّر ومطهرش برمعصومین علیهم السلام وبعضی ازخواص ، هویدا و آشکار است وبر غیر آنها تا روز ظهور حضرت حجت عج مخفی ومستور خواهد بود. لعنت خدا وفرشتگان وهمه موجودات برکسانی که فعلا وقولا وقلما وبه هرنحو دیگر بر پیغمبر وآلش بویژه بر یادگار رسول ص واُمُّ الأئمّة النُجَباء حضرت فاطمه سلام الله علیها ظلم وستم وجفا روا داشتند.
تولد
اینجانب سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی در روز اول اردیبهشت سال 1345 هجری شمسی در ایام فصل شکوفه وشکفتن و رویش گل ها وگیاهان وایام گل وبلبل وطراوت بهاری در روستای سادات محله از توابع شهرستان لاهیجان از شهرهای شرقی استان گیلان در یک خانواده ریشه دار دینی ومذهبی پا به عرصه گیتی نهادم. نام پدرم سید یوسف ونام جدم سید ابراهیم (رحمة الله علیهما) ونام مادرم هاجر رمضانی می باشد که در قید حیات است وخداوند اورا در پناهش حفظ فرماید. پدرم دارای 6 پسر و3 دختر بوده وبنده چهارمین نفر از فرزندان ذکور می باشم. یکی از برادرانم به نام شهید سید علی سعادت که یک سال از من بزرگتر بوده در تاریخ 19 / 11 / 1360 در سنّ تقریبا هفده سالگی در جبهه غرب کشور در منطقه نوسود -پاوه از استان کرمانشاه به درجه پُرافتخار شهادت نایل گشت. فاصله نوسود تا پاوه در حدود 45 کیلومتر است. روحش شاد وراهش ، پُر رهرو باد.
شهرلاهیجان
لاهیجان ، یکی از زیبا ترین شهرهای ایران، در شرق استان گیلان واقع شده واز شمال به دریای خزر واز جنوب به کوه های دیلمان وقلّه درفک(درفک نام قلهای در استان گیلان و در رشتهکوه البرز است) وشهرستان رودبار واز مشرق به شهرستان لنگرود واز مغرب به شهرستان های آستانه اشرفیه وکوچ اصفهان ورشت متصل است.....
لاهیجان دارای لقب پایتخت گردشگری جهان اسلام است،[2] این شهر در ناحیه کوهپایهای قرار دارد
تحصیلات غیر حوزوی
دوره تحصیلات ابتدایی تاکلاس چهارم را در دبستان سادات محله لاهیجان وپنجم ابتدایی را در قریه آهندان(که در مقابل و روبروی سادات محله قرار دارد) گذراندم. مقارن با سال اول راهنمایی بنده ، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران به رهبری قائد اعظم حضرت امام خمینی ره رخ داد ونظام فاسد وطاغوتی شاهنشاهی فروپاشید ونابود شد. به جهت بعضی از مشکلاتی که وجود داشت بالأجبار یک سال(سال تحصیلی 58-57) از ادامه تحصیل محروم شدم وبعد از آن به لطف خدا تا سال اول نظری رشته تجربی( سال 62-61) در دبیرستان سهروردی لاهیجان ادامه تحصیل دادم. موفقیت بنده در دوران راهنمایی در مدرسه شهید مفتح لاهیجان مرهون زحمات برادرعزیزم شهید سید علی سعادت بود. او با دوچرخه اش هر روز صبح مرا از روستای سادات محله ، به مدرسه راهنمایی شهید مفتح ( معروف به مدرسه پیش ساخته که می گفتند آلمانی ها آن را ساخته بودند)در شهر می رساند. فاصله منزل ما که در انتهای سادات محله بود تا مدرسه شهید مفتح درحدود چهار یا پنج کیلومتر بود و بعضی اوقات از منزل تا مدرسه شهید مفتح پیاده تردد می کردم ودر فصل زمستان یخبندان گهگاهی حسابی زمین می خوردم وکتاب ها ودفترهایم که توی پلاستیک بود به اطراف پراکنده می شد.
فعالیت های دینی وفرهنگی در سنین نوجوانی وجوانی
در اوج طراوت نوجوانی وجوانی هنگامی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم همه هفته در شب های جمعه در مسجد سادات محله دعای پرفیض کمیل برگزار می کردم ودرشب های چهار شنبه دعای توسل می خواندیم وعده ای از مردم بویژه جوانان وبعضی از خواهران شرکت می نمودند ونیز در سال دوم وسوم راهنمایی وهمچنین اول دبیرستان که بودم برای بعضی از جوانان محل در داخل مسجد ونیز در کنار مزاربرادرم شهید سید علی سعادت( که در اتاقی در جانب ورودی درب مسجد مدفون است وصندوق نذوراتی هم روی قبرش بود) کلاس قرآن برگزار می کردم ویکی از کسانی که در کلاس قرآن بنده می آمد آقای فرهاد صفری بوده که بعدها به عنوان بسیجی عازم جبهات جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شد وبه شهادت رسید.
جریان های سیاسی اوائل انقلاب
در سال های نخست انقلاب اسلامی تقریبا در همه ایران،محافل بحث وتاخت وتاز جریان های فکری وسیاسی ، خیلی داغ وپرسر وصدا بوده ودر منطقه گیلان بویژه در لاهیجان وسیاهکل ورشت در عین حال که عموم مردم ، متدین وپیرو انقلاب وامام خمینی ره بودند اما متأسفانه گروه هایی از قبیل مجاهدین خلق(منافقین) ودیگر منحرفین فعالیت داشتند وروش های مختلفی را درسطح وسیع وگسترده برای انحراف مردم بالأخص جوانان بکار می گرفتند. در میدان ها وجاهای پر تردد به طور آشکارا نشریات انحرافی خود را پخش می کردند. عناصر ضد انقلاب ومجاهدین خلق در محله پُردسَرِ لاهیجان چاپخانه برای نشریات گمراه کننده خود داشتند که توسط انقلابیون به آتش کسیده شد. به لطف خدا وبا هوشیاری مردم وعناصر فعال بویژه با مجاهدت وفداکاری های سردار رشید گیلان شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی ، ریشه فتنه ها کنده شد ولانه ها وآشیانه های آشوب وانحراف ویران شد. در همین کشمکش ها ودرگیری های سیاسی در شهر لاهیجان افرادی مورد ضرب وجرح واقع شدند از جمله اینکه در پارک ملی لاهیجان برادرعزیزم شهید سید علی سعادت از سوی گروه های منافقین ومنحرفین مورد ضرب وجرح شدید قرار گرفت به طوری که اگر نیروهای انقلابی ومردم به کمک ودادش نمی رسیدند در آن زمان به شهادت می رسید.
بنده در آن زمان تا حدی آشنای به جریان های سیاسی بودم ودر سال های دوم وسوم راهنمایی ونیز اول دبیرستان در مدرسه از این قبیل بحث ها یعنی بحث های سیاسی و... با دیگران داشتیم وبا عنایات الهی جذب هیچکدام از دسته های منحرفین نشدم بلکه برای تقویت انقلاب ونظام جمهوری اسلامی ومنویات حضرت امام خمینی ره ، نشریات وپوسترها وعکس هایی از امام از بعضی مراکز آن زمان (مثل سازمان تبلیغات اسلامی ونمایندگی دفتر حزب جمهوری اسلامی و...))دریافت می کردم وپخش می نمودم. ودر روزهای جمعه ،برخی از جوانان محل خود را به سوی نماز جمعه می بردم.
یادم هست که در اوائل انقلاب یک روزی عده زیادی از مردم از لاهیجان تاسیاهکل راهپیمایی وتظاهرات کردند ودر طول مسیر راهپیمایی( لاهیجان_کوی زمانی_ بوجایه_ سادات محله_ ....سیاهکل) روی در ودیوار آرم مخصوص مجاهدین می زدند ونیز یادم هست که اینها در اکثر منطقه ها ومیدان های شهر چادرهایی زده بودند وبرای فریب مردم اجناسی را به قیمت ارزان ویا رایگان در اختیار مردم قرار می دادند وبعضی از جوانان فریب خورده در همه میدان های شهر مستقر می شدند وبا در دست داشتن نشریه های مجاهدین خلق ومانند آن سعی در گمراه کردن جوانان داشتند که اگر هوشیاری وبیداری عناصر فعال بویژه شهید حاج ابو الحسن کریمی( که توسط منافقین با زمینه سازی بعضی ها به شهادت رسید) نبود شاید منطقه گیلان ، کردستان دیگری می شد. شهید کریمی به همراهی نیروهای انقلابی وکمک های مردمی همه گروه های منافقین ومنحرفین رادر استان گیلان بویژه در رشت ولاهیجان وسیاهکل قلع وقمع کرد وقابل توجه اینکه تنها در شهر لاهیجان تعداد قابل توجهی از منافقین از زن ومرد وپسر ودختر در اوائل انقلاب اعدام شدند وبرگزاری هرگونه مجالس برای آنها از سوی خانواده هاشان ممنوع بود وجلوگیری می شد. منافقین در آن زمان غائله های زیادی در شهرهای گیلان به ویژه در رشت ولاهیجان و...ایجاد کردند وافراد زیادی را در استان گیلان به شهادت رساندند که در تاریخ سیاسی گیلان ثبت شده است.
امر به معروف ونهی از منکر
بنده قبل از اینکه طلبه شوم وزمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم با منکرات ومفاسد برخورد می کردم. به اندازه ای که آشنا به اسلام ودستورات آن بودم دوستان ورفقا وآشنایان را راهنمایی می کردم واگر کسی خلافی مرتکب می شد تذکر می دادم. از باب نمونه اگر کسی در ماه رمضان علناً روزه خواری می کرد شدیداً تذکر می دادم واین در حالی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم ولی چون در یک خانواده مذهبی ودینی رشد کرده بودم از سنین قبل از بلوغ به نماز وروزه و... می پرداختم ودعاهای مفاتیح الجنان را زیاد می خواندم واکنون نیز مفاتیح الجنان قدیمی که مرحوم پدرم از روی آن دعا می خواند در اختیار بنده است . یکی از خاطراتی که در باب امر به معروف ونهی از منکر در خاطرم مانده وجالب است اینکه روبروی منزل ما در سادات محله لاهیجان زمینن وسیعی بود که افراد از محل های مختلف ودور ونزدیک حتی از شهر می آمدند ودر آنجا فوتبال و والیبال بازی می کردند وحتی مسابقات فوتبال بین محلات (با جام فوتبال) برگزار می شد. کسانی که در آنجا والیبال بازی می کردند بازی شان همراه با شرط بندی بود واین کار در آن زمان از نظر بنده که یک نوجوان بودم قمار محسوب می شد لذا بعد از اینکه چند بار به آنها تذکر دادم وتوجه نکردند، تور بازی آنها را با چاقو پاره پاره کردم!!!
علاقه وافر به امور قرآنی ودینی
بنده علاقه فراوانی به معارف وامور قرآنی ودینی داشتم وحتی قبل از بلوغ وتکلیف ، به نماز ودعا وسایر برنامه های دینی می پرداختم. در زمانی که سوم راهنمایی ویا اول دبیرستان بودم(یعنی قبل از طلبگی) کتاب سِرُّالبیان فی علم القران از سرهنگ حسن بیگلری را که یک دوره تجوید استدلالی واز منابع تجویدی است بارها خواندم ودرآموزش وتعلیم قرآن از آن استفاده می نمودم. محیط خانوادگی ما در آن زمان طوری بود که خیلی زود قرآن را خودبخود فرا گرفتم. در یک روز تابستانی که در حیات منزل عمویم به همراه افراد دیگرمشغول پاک کردن پیله های ابریشم بودیم (که به اصطلاح محلی به آن کچ چِینی می گویند) خبردارشدم که در مدرسه ابتدایی آهندان که روبروی محل مااست یک آقایی از طالقان آمده ( ملّای قرآنی) وقرآن درس می دهد ومن در همان روز پاک کردن پیله را رهاکردم ورفتم در آن کلاس شرکت کردم وجایزه گرفتم وبرگشتم.
یادی از مرحوم پدرم
مرحوم پدرم سید یوسف سعادت ( مُتَوفّای 26 / 3/ 1373 که خود وپدرش جزو نیکان وخوش نامان واز سادات بسیار محترم در منطقه ومحل های اطراف بودند) قرآن را طبق عادت همیشگیش با صدای بلند به شیوه سنّتیِ دلنشین وحزین تلاوت وقرائت می کرد. خوب یادم هست که سوره های یس والرحمن وجمعه را بیشتر قرائت می نمود ودر همه شب های جمعه با صدای بلند سوره جمعه را تلاوت می کرد واین کار سبب شد که بنده واعضاء خانواده جذب قرآن شویم وبه لطف خدا زود قرآن را فراگرفتم وهرجا که اشکال داشتم از پدرم سؤال می کردم. از آن زمانی که قرآن را خوب یاد گرفتم تاکنون که مشغول نگارش می باشم بیش از صدوپنجاه بار قرآن را ختم کرده ام. مرحوم پدرم اهل تهجّد ونماز شب ودعا ونیایش های نیمه شبی بود.
مسؤلیت کتابخانه سادات محله
زمانی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم مسؤلیت کتابخانه کوچک سادات محله که در گوشه ای از مسجد قرار داشت وقبلا به عهده دیگران بود ، به اینجانب واگذار شد وچندین سال عهده دار این امر بودم وطول این مدت توفیق خوبی برایم فراهم شده بود تا کتاب های زیاد وگوناگونی را مطالعه نمایم. البته در آن زمان به کتابخانه در روستاها و محلات خیلی اهمیت داده می شد وافراد خوبی بودند که این کتابخانه ها را اداره می کردند ودر خلال این کار ، فیلم های سازنده ای از مراکز مربوطه می گرفتند ومردم را جهت تماشا در مسجد جمع می کردند واثرات خوبی داشت وچندین بار بنده شاهد این فیلم های خوب وسازنده در مسجد محل ما یعنی سادات محله بودم ومردم هم استقبال می کردند. درآن زمان به کتاب وکتاب خوانی اهمیت داده می شد وبخش زیادی از جوانان واقعا اهل مطالعه بودند. متأسفانه این مسئله اکنون به افول گراییده شده است. کتاب ، هویت فرهنگی یک کشور وملت وجامعه است. کتاب های مفید وسودمند وارزشمند نشانه و سبب سلامت فکری ودینی واعتقادی واخلاقی مردم است. کتاب خوب بهترین همنشین وهم صحبت است.... درآن زمان که مسؤلیت کتابخانه را داشتم یکی از کتاب های مفید وجالب که چندین بار آن را مطالعه کردم ، کتاب شعله فساد بود. با اطلاعاتی که از طریق مطالعه این کتاب پیدا کرده بودم ، خیلی از افرادی را که در معرض آلودگی هایی بودند راهنمایی کردم ونجات پیداکردند.
استفاده از رادیو
در اوائل انقلاب زمانی که دوم یا سوم راهنمایی بودم (ایام نوجوانی) یک رادیو کوچک از لاهیجان خریدم وهمیشه همراهم بود و ازاین طریق تمام اخبار وسخنرانی هایی که پخش می شد استفاده می کردم ومی توانم بگویم که از مطلع ترین افراد محل و... در سن نوجوانی بودم. هرحادثه ای که آن زمان در کشور رخ می داد از طریق این رادیوی کوچک مطلع می شدم واین در حالی بود که بسیاری از خانواده ها ازجمله خانواده ما تلوزیون ویا رادیو نداشتند. در آن زمان ساعت 1 عصر سخنرانی های بسیار عالی وعالمانه از رادیو پخش می شد وبنده همه آنها را گوش دادم وبهره بردم. یادم هست که سخنرانی های آقای فخر الدین حجازی خیلی با حرارت بود. از سخنرانی شخصیت هایی مانند شهید استاد مطهری وشهید رجایی وشهید بهشتی وآیت الله طالقانی و وشهیددکتر علی شرعتی .... استفاده می کردم.
فعالیت در پایگاه امام زاده آسید محمدیمنی در لاهیجان
در حدود سال 62-61 ویا کمی قبل از آن ،بیش از یک سال در پایگاه مقاومت بسیج درامام زاده آسید محمد یمنی لاهیجان مشغول کارهای فرهنگی وتعلیم قرآن واحکام و...بودم ودر آن زمان مسؤلیت پایگاه به عهده جناب آقای حسین پور بود(که اکنون احتمالا کارمند بانک می باشد) وایشان معاونی به نام آقای شاهپوری داشت که کمی هیکلی بود. این دو غالبا همه جا باهم بودند . آقای حسین پور با موتورهوندایی که در اختیار داشت بیشتر اوقات با آقای شاهپوری برای امورات پایگاه ومانند آن به این طرف وآن طرف می رفتند وچند نفر از بچه های آهندانی نیز در این پایگاه بودند . یکی از آنها به نام ....ذوقی یا علی نیا بوده که بعد ها در جبهه به شهادت رسید. دریک قسمت از پایگاه آسید محمد ، خواهران بسیجی مشغول فعالیت بودند. در این پایگاه با اسلحه هایی مانند کُلت و کلاش و ژ 3 آشنا شدم وطریقه باز وبسته کردن آنها را یاد گرفته بودم .
چند مدتی که در آنجا بودم گروهی از برادران به صورت اردویی از شهر ساری مازندران به شهر لاهیجان وپایگاه آسید محمد آمده بودند وچند شبانه روزی در پایگاه استقرار داشتند. بنده در جمع این عزیزان می رفتم وبرای آنها صحبت های دینی می کردم وحتی یک شب به اتفاق بعضی از آنها ونیز تعدادی از بچه های پایگاه به طور دسته جمعی( هریک به صورت فرادی وجداگانه) نماز شب برپاکردیم ویکی از آنها در قنوت نماز شب (نماز وتر) هر دودست خود را کاملاً نزدیک صورت خود گرفته بود وبه هنگام خواندن 300 بار اَلعَفو ، یکباره به زمین افتاد وما مراسم نماز را زود تمام کردیم وگفتیم چه شده؟!! گفت سرم گیج رفت وافتادم . سرگیجی و افتادنش به خاطر آن بود که دستهایش را خیلی نزدیک صورت گرفته بود. به هر صورت به خیر گذشته بود. قابل تذکر ویادآوری است که در نماز شب (در یک رکعت آخر که به آن نماز وتر گویند) به هنگام گفتن 300 مرتبه اَلعَفو و 70 مرتبه ذکر استغفرالله واتوب الیه و... دست چپ را برابر صورت با فاصله مناسبی می گیریم وبا دست راست که برابر ران پا پایین انداخته شده ذکرها را با انگشتان دست ویا تسبیح می شماریم.
اهمیت وارزش خواب متعادل
در پایگاه مقاومت آسید محمد لاهیجان یک شب پسر عمه ام نگهبان شب بود ومن هم در آن شب در کیوسک نگهبانی همراهش بودم تا خسته نشود. از سر شب تا صبح بیدار ماندیم وقتی که صبح شد هردوی ما از بی خوابی که کشیده بودیم دیگر قدرت باز کردن چشم را نداشتیم ولحظه به لحظه چشمانمان به خواب می رفت. آن موقع بود که من اهمیت وارزش خواب را فهمیده بودم که خوابیدن به اندازه لازم ومتعادل یک نعمت الهی است وبیش از حد هم خوابیدن، سبب نقمت وحسرت است.در باره خواب از جهات مختلف ، روایاتی وارد شده است. در روایتی آمده است که خواب بر شش قسم است قال رسول الله صل الله علیه و اله :
«النوم علی سبعه أوجه : نوم الغفلة فهو الذی فی مجلس الذکر و نوم الشقاوة فهو الذی وقت الصبح ، و نوم العقوبة فهو النوم الذی وقت الصلاة، و نوم اللعنة و هو الذی بعد صلوة الفجر ، و نوم الراحةفهو النوم الذی عند استواء النهار ، و نوم الرخصة فهو نوم بعد العِشاء و نوم الحسرة فهو النوم لیلة الجُمُعَة»
رسول خدا صل الله علیه و اله:
خواب هفت نوع است:
1. خواب غفلت :خوابی است که در مجلس پند رخ می دهد.
2. خواب شقاوت :خوابی است که هنگام صبح رخ می دهد.
3. خواب عقوبت :خوابی است که هنگام نماز باشد.
4. خواب لعنت :خوابی است که بعد از نماز صبح باشد.
5. خواب راحت :خوابی (قیلوله) است که هنگام ظهر باشد.
6. خواب رخصت :خوابی است که بعد از شام باشد.
7. خواب حسرت :خوابی است که در شب جمعه باشد.
زبدة الأحادیث ج2 ص158 و اَلمواعظ العددیه ، ص246
قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
إذا قالَ الْعَبدُ عِندَ مَنامِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ یَقولُ اللّهُ: مَلائِکَتى! اُکتُبُوا بِالْحَسَناتِ نَفسَهُ إلَى الصَّباحِ؛
هر گاه بنده اى هنگام خوابش، بسم اللّه الرحمن الرحیم بگوید، خداوند به فرشتگان میگوید: به تعداد نفسهایش تا صبح برایش حسنه بنویسید.
جامع الأخبار، ص 42
قال الصادق علیه السلام
اَلنَّومُ راحَةٌ لِلْجَسَدِ وَ النُّطْقُ راحَةٌ لِلرُّوحِ وَ السُّکوتُ راحَةٌ لِلْعَقْلِ؛
خواب مایه آسایش جسم، سخن مایه آسایش جان و سکوت مایه آسایش عقل است.
من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 402، ح5865
همانطورکه گفته شد گاهی خواب یک نعمت است وگاهی هم سبب حسرت ونقمت وبدبختی است. شاعر می گوید:
تنبلی آرد به چشمان تو خواب می شود آینده ات یکسر خراب.
مسافرتی به شهر ساری
.............................................. .........................................
......................................... .....................................ادامه دارد..................
http://saadat.andishvaran.ir/fa/ScholarMainpage.html
.: Weblog Themes By Pichak :.