![]() |
![]() |
|||||||||
|
الثلاثاء، 07 رجب 1435
اطلاعیه روابط عمومی مجمع تشخیص درباره اظهارات امروز هاشمیرفسنجانی
خبرگزاری تسنیم: روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام با صدور اطلاعیهای با عنوان "بعضیها باعث وهن خبرنگاری هستند" انتشار بخشی از اظهارات هاشمیرفسنجانی در جریان بازدید وی از کتابخانه ملی را نادرست خواند.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام اطلاعیهای را در خصوص صحبتهای امروز هاشمیرفسنجانی منتشر کرده است که متن این اطلاعیه به شرح زیر است:
خبرنگاری شغل شریفی است که مسؤولیت خطیر اطلاعرسانی و آگاهسازی مردم را به دوش میکشد و در گرما و سرما با زحمات فراوان خود را به برنامهها و مراسم میرسانند، امّا بعضیها که حرفه شریف خبرنگاری را به اغراض سیاسی آلوده کردهاند و با اهداف خاص، خرقه خبرنگاری پوشیدهاند، به خبرسازی روی میآورند که متأسفانه باعث وهن خبرنگاری میشوند.
در جریان بازدید آیتالله هاشمی رفسنجانی از سازمان اسناد و کتابخانه ملّی و سخنرانی در جمع نخبگان و اهل فرهنگ در سالن همایشهای این سازمان، بعضی از بنگاههای خبرسازی که متأسفانه عناوین خبرگزاری هم دارند، در تیتر«نباید زنان زیبارو را از میدان بدر کنیم»، مطالبی به نقل از رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آوردهاند که برای تنویر افکار عمومی متن آن قسمت از سخنرانی ایشان که عیناً از نوار پیاده شده است، میآید:
«... رهبری فرهنگ را شعار سال گفتند و من آرزو دارم بتوانم اقدامی بکنم که این پیشنهاد رهبری را از این تلقی که از فرهنگ در کشور هست، نجات بدهم. الان دارید میبینید، بحث فرهنگی که میشود بخش زیادی از جامعه سنتی، وقتی موی زن، آرایش زن، فیلم یا موسیقی را ببینند، حساس میشوند، و خیال میکنند فرهنگ همین است. فرهنگ اصلاً این نیست و اگر باشد، یک از هزارم در مسایل فرهنگی است. مکارم اخلاق در مقابل رذایل اخلاقی است که همه قبول دارند و الان منکری برایش در جامعه پیدا نمیکنید، منتها فراموش شدهاند. فرهنگ ما اینها هستند. یعنی اگر بتوانیم مکارم اخلاقی را در جامعه شکل بدهیم، آن جامعه موعود الهی و مدینه فاضله است.
امام کاظم(ع) در مطلبی که به هشام بن حکم فرموده، میگویند: محور همه اخلاقیات عقل و در مقابل آن جهل است که همه رذایل اخلاقی، از لشکریان جهل و همه مکارم و فضایل اخلاقی از لشکریان عقل هستند. امام 75 مورد را میشمارند. مثلاً امانت که در مقابلش خیانت است. صداقت که در مقابلش ریا و خودنمایی است. شجاعت که در مقابلش ترس از مواجهه با حقیقت است...
میخواهم به دکتر صالحی (رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملّی) بگویم که اگر بناست امسال به خاطر اسمی که رهبری گذاشتند، کاری کنید، بدانید که خدمتی که میتوانیم بکنیم، این است که فرهنگ اسلامی را تعریف کنیم. اگر تعریف کنیم و به جای خودش انجام دهیم، جامعه را با اینها تقویت میکنیم. همه این کارهای ضد اخلاقی است که در جامعه انجام میشود، مانند خیانت در مقابلش اصل بزرگی دارد که میتواند جامعه را حفظ بکند. اگر این اخلاق را مراعات کنیم، هیچوقت دست درازی به مال مردم نمیکنیم و فساد در جامعه ما نمیشود. انجام وظیفه خوب است که نقطه مقابل آن برخورد غیر مسؤولانه است.
تمام نیازهای یک جامعه سالم در روایت امام کاظم(ع) آمده است. الان چه کسی منکر فضیلت وفای به عهد است؟ چه کسی منکر قبح سخنچینی و دو به هم زنی و تهمت است که جامعه را به فساد میکشاند.
سؤظن یکی از بدترینهاست که الان مثل خوره دارد جامعه را میخورد. همه مکارم، مؤلفههای فرهنگ اسلامی است که خیلیها فرهنگ ملی ما هم است. میتواند فرهنگی را معرفی کند که مصداق خاص رهبری باشد. من میدانم رهبری راضی نیستند که ایشان سال فرهنگ بگویند، ولی عساکری پیدا شوند و فقط دنبال این باشند که اگر کسی را که خوب میخواند، از میدان در کنند یا کسی که قیافه زیبایی دارد و خانمی را نگذارند پیدا شود و امثال این چیزها.
قبح این تصورات منفی در اصل دین ما آمده است. اینها چیزهایی نیست که ما امروز بگوییم. اینها مسایلی است که در زمان پیامبر(ص) و خود پیامبر(ص) بود. تجسس از بدترین رویههای ضد اخلاقی است. حق نداریم وارد زندگی مردم شویم. حق نداریم وارد عقاید مردم شویم و ببینیم در فکرشان چه میگذرد. حق نداریم که اسرار مردم را حتی بفهمیم، تا چه رسد به اینکه افشا کنیم. من کمک میکنم و آقایان شروع کنند. انشاءالله یک مبنای اساسی برای معنای و مصداق فرهنگ که رهبری الان میخواهد، انجام بدهید.»
عاقلان خبری و مردم هوشیار وقتی آن تیترهای کذایی را از متن چنین سخنانی در چند خبرگزاری ببینند، نسبت به کسی که تنظیم کرده و کسی که اجازه انتشار آن را داده، چه فکر میکنند؟
یا به این قسمت از سخنرانی آیتالله هاشمی رفسنجانی در مورد لزوم تقویت ارتباطات کتابخانه ملی توجه نمایید: « میگویند روزانه نزدیک دو هزار نفر به اینجا میآیند و کتاب مطالعه میکنند. نقصی که دارند این است که با کتابخانههای بزرگ دنیا مرتبط نیستند. قانون داریم که باید(مرتبط) بشویم. باید به گونهای باشیم که یک محقق که در اینجا نشسته، با اینترنت به کتابخانه کنگره آمریکا وصل شوند تا هر کتابی را که میخواهند، ببینند و مطالعه کنند.»
مطمئناً یک خبرنگار نمیتواند از چنین جملهای، این سخنان را استنباط و منتشر نماید، به این بخش توجه فرمایید: «باید محقق بتواند با اینترنت به کنگره آمریکا وصل شود.»
اگر بپذیریم که این خبرساز، قصد و نیتی نداشته، باید قبول کنیم که بنده خدا سواد این را نداشت که کنگره آمریکا کتابخانهای دارد که به عنوان بزرگترین کتابخانه جهان، برای کتابداران و محققان شناخته شده است.
یا خبرنگاری دیگر به جای بخشی از سخنان هاشمی که درباره نسبت همسر خویش، یعنی مرعشیان و ارتباط آنها با سادات نجف بود، در خبر خود مینویسد: «هاشمی با بیان اینکه نسب وی به خانوادههای عراقی میرسد». این جمله نیز از آن دست جملاتی است که میتواند زمینه برای شبهه افکنی مغرضان باشد.
امیدواریم این گروه از خبرنگاران به انتخاب نامی که انتخاب کردهاند و به خاطر قداست نهادهایی که منسوب به آنها هستند، دست از بد اخلاقیهای سیاسی و دروغ بردارند و مکارم اخلاقی و راستگویی را پیشه کنند تا سرمایه مردمی خود را بیش از این از دست ندهند.
اداره کل روابط عمومی و تبلیغات
وی با بیان اینکه در اینجا کتابی معرفی نشد از این رو بنده این کتاب را معرفی میکنم، اظهار داشت: عنوان این کتاب روشنفکری دینی و آزاداندیشی دینی است و خودم آن را نوشتهام و این کتاب بیانگر افکارم است.
رئیس مجمع تشخیص مصحلت نظام اضافه کرد: نکات مهمی در اظهارات پیرامون مسائل فرهنگی و اخلاقی مطرح شد. جناب آقای آزاد برمکی مطالب مفیدی را گفتند و آقای ناصر مهدوی هم شجاعانه به مسائل حساس کشور که مورد نیاز جامعه است اشاره کردند.
هاشمی رفسنجانی با بیان اینکه جامعه از حالت سنتی عبور کرده است، اظهار داشت: به فضل وجود افراد تحصیلکرده در حوزه و دانشگاه ما الان جامعه فرهیختهای داریم و بنیان این جامعه فرهیخته را باید جدیتر گرفت.
وی با اشاره به اینکه کتابی که از آن نام بردم الان در بین شما نیست، گفت: مبنای آن کتاب تعقل است و گفته ایشان (ناصر مهدوی) هم تعقل بود.
رئیس مجمع تشخیص مصحلت نظام با بیان اینکه در تعقل نباید سنتها را فراموش کنیم، اظهار داشت: باید شرایط زمان و مکان را مراعات کنیم. از این رو مهمترین کار در این زمینه عقلانی کردن مدیریت جامعه در امور اساسی همچون خانواده و مدرسه است. جای این نوع مدیریت در خیلی از جاها خالی است.
هاشمی رفسنجانی ادامه داد: در اسناد ما دو پیامبر داریم؛ پیامبر ظاهر و پیامبر باطن که پیامبر باطن همان عقل است. پیامبر اسلام آمدند و بنا نیست دین جدیدی بیاید، از این رو باید عقل را و عقلانیت را مورد توجه قرار داد.
وی با بیان اینکه جناب آقای دعایی در این برنامه خاطرهای را از حضور در منزل من در زمان نهضت مطرح کردند، خاطرنشان کرد: بنده هم باید در مورد ایشان خاطرهای را نقل کنم. وی در زمان نهضت و مبارزات به عراق فرار کرد و یکی از غصههای وی مادرش بود که در ایران حضور داشت. ضمن اینکه مادر هم ناراحت فرزند فراریاش بود و ما باید مادر را به فرزند میرساندیم.
رئیس مجمع تشخیص مصحلت نظام یادآور شد: برخی از اقوام ما هویه عراقی داشتند از این رو این هویه را از اقوام خود گرفتیم و به مادر آقای دعایی دادیم.
هاشمی رفسنجانی اضافه کرد: بنده مادر ایشان را سوار ماشین خود کردم و با قالیچهای ایرانی که پر از کتاب و اعلامیه و اطلاعیه بود ایشان را راهی عراق کردم ضمن اینکه خود وی (مادر دعایی) از این اطلاعیهها خبر نداشت و خوشبختانه به فرزندش رسید و الان قبر ایشان نزدیک قبر حاجآقا مصطفی است.
وی با اشاره به نامگذاری سالجاری به عنوان اقتصاد و فرهنگ افزود: یکی از آرزوهای من این است که برای نجات فرهنگ کاری را انجام دهم برای اینکه در بحث فرهنگی وقتی در قشر سنتی پیرامون زن، آرایش زن، موسیقی و یا فیلم صحبت میشود جلسه را به هم میزنند و خیال میکنند که فرهنگ این است در حالی که این از هزارمین مسائل فرهنگ است.
رئیس مجمع تشخیص مصحلت نظام اظهار داشت: ما باید مکارم اخلاقی را در جامعه شکل دهیم در این صورت در راستای جامعه موعود و مدینه فاضله حرکت کردیم.
هاشمی رفسنجانی با بیان اینکه همه ما باید برای فرهنگ خدمت کنیم ادامه داد: البته باید فرهنگ اسلامی را هم تعریف کنیم و بدانیم کار ضداخلاقی خیانت است. به همین جهت باید اخلاق را مراعات کنیم. اگر دستدرازی به اموال مردم نکنیم، فساد صورت نمیگیرد.
وی تصریح کرد: چه کسی منکر امانت، دو به هم زدن و تهمت است؟ البته تهمت جامعه را به فساد میکشاند و سوءظن هم مثل خوره جامعه را میخورد.
رئیس مجمع تشخیص مصحلت نظام تاکید کرد: رهبری هم راضی نیستند که در سال فرهنگ ما دنبال این باشیم که کسانی که خوب میخوانند را از میدان به در کنیم و یا خانمهایی که قیافه زیبایی دارند را نگذاریم ظاهر شوند.
هاشمی رفسنجانی تجسس را از بدترین رویههای ضد اخلاقی عنوان کرد و گفت: ما حق نداریم وارد زندگی شخصی مردم شویم و حق نداریم اسرار مردم را بفهمیم، چه برسد به آنکه آن را افشا کنیم و به اسم امنیت مرتکب چنین خطایی شویم. ما حق شنود در منازل و ماشینهای مردم را نداریم و همه اینها ضداخلاقی است ضمن اینکه غیبت کردن و بدنام کردن هم گناه دارد.
وی با بیان اینکه باید مصداق فرهنگی را که رهبری در نظر دارند پیدا و انجام دهیم، خطاب به اصحاب فرهنگ و هنر گفت: من کمک میکنم و شما هم این کار را شروع کنید.
رئیس مجمع تشخیص مصحلت نظام در ادامه به نحوه تاسیس و فعالیت کتابخانه ملی ایران پرداخت و با بیان اینکه "این مرکز یک سال قبل از تولد من یعنی سال 1312 کلنگ زده شد و 3 سال بعد از تولد شروع به کار کرد"، گفت: در آن زمان پیشرفت خوبی نداشت تا اینکه انقلاب پیروز شد و ما برای کتابخانه قانونی را در مجلس گذراندیم و اولین رئیس این مرکز آقای رجبی بود و پس از او جناب آقای خاتمی که از وزارت ارشاد دولت من استعفا داده بود، این مسئولیت را برعهده گرفت. البته خاتمی را اذیت کردند و او مجبور به استعفا شد.
هاشمی رفسنجانی با اشاره به اینکه رئیس اول این کتابخانه از ریاست خاتمی حمایت کرده بود، افزود: او اولویت را به خاتمی داد و گفت که من به اندازه خاتمی صلاحیت ندارم.
وی اضافه کرد: وقتی آقای خاتمی اینجا آمدند دست ما خالی بود، اما طرحی را برای این مرکز طراحی کردیم و آقای حبیبی هم که هویت فرهنگی داشت پیشتاز این قضیه شد.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به اینکه ما اسناد بسیار با ارزشی داریم گفت: ما خیلی سند داریم و کشور تازه رسیدهای هم نیستیم. هزار سال سابقه تمدن داریم. به همین جهت اسناد زیادی پیدا میشود به طوری که اسناد باستانی ما در برخی از کشورها دیده میشود ضمن اینکه در دورهای آقای حبیبی ماموریت پیدا کرد اسناد مربوط به دوره شاه طهماسب را از وین به اینجا بیاورد و در این زمینه هم تلاشهایی را انجام داد.
هاشمی رفسنجانی خاطرنشان کرد: یهودیها کارشان این بود که در ایران اسناد و کتب را پیدا میکردند و در موزههای دنیا میفروختند به همین جهت ما وظیفه داریم که این اسناد و کتب را شناسایی و به مردم معرفی کنیم.
وی با اشاره به اینکه در روز 2 هزار نفر به کتابخانه ملی مراجعه میکنند، افزود: باید محقق بتواند با اینترنت به کنگره آمریکا وصل شود یعنی باید امکانات خوب را در اختیار او گذاشت.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام یادآور شد: بنا بود در دوره ریاست جمهوری من میدانی در همین جا درست شود؛ 20 سال از دولت من گذشته و هنوز این میدان آماده نشده است. اگر آماده شود توریستها میتوانند از اینجا بازدید کنند و حقیقتا هم جای دیدنی میشود.
هاشمی رفسنجانی ادامه داد: امیدواریم این مرکز را به جایی برای نشان دادن سند واقعی تمدن ایران تبدیل کنیم.
وی همچنین با اشاره به اینکه نباید اینگونه فکر کنیم که اسلام را ترجمه کردهایم، گفت: اروپاییها وقتی که اسلام در حال رشد بود در جاهلیت مطلق بودند.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه ما باید فرهنگ را درست تعریف کنیم، خاطرنشان کرد: در زمان ریاست جمهوری من آقا موضوع تهاجم فرهنگی را مطرح کرده بودند و در نماز جمعه و جاهای دیگر جور دیگر گفتند. آقا گفتند من چی گفتم و اینها چی میگویند.
هاشمی رفسنجانی با بیان اینکه ما باید صداقت، راستگویی، انفاق و مال مردم نخوردن را جزو فرهنگ بدانیم گفت: امیدوارم این اجلاس منجر به حرکت خوبی برای فرهنگشناسی عمیق شود و بنده هم در خدمت شما هستم.

1. الدُّنْیا سُوقٌ رَبحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ
دنیا همانند بازارى است که عدّه اى در آن (براى آخرت) سود مى برند و عدّه اى دیگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند.
أعیان الشّیعة: ج 2، ص 39
2. یَاْتى عَلماءُ شیعَتِنا الْقَوّامُونَ بِضُعَفاءِ مُحِبّینا وَ أهْلِ وِلایَتِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَالاْنْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تیجانِهِمْ
علماء و دانشمندانى که به فریاد دوستان و پیروان ما برسند و از آن ها رفع مشکل نمایند، روز قیامت در حالى محشور مى شوند که تاج درخشانى بر سر دارند و نور از آن ها مى درخشد.
بحارالأنوار: ج 2، ص 6، ضمن ح 13
3. الْغَضَبُ عَلى مَنْ لا تَمْلِکُ عَجْزٌ، وَ عَلى مَنْ تَمْلِکُ لُؤْمٌ
غضب و تندى در مقابل آن کسى که توان مقابله با او را ندارى، علامت عجز و ناتوانى است، ولى در مقابل کسى که توان مقابله و رو در روئى او را دارى علامت پستى و رذالت است.
مستدرک الوسائل: ج 12، ص 11، ح 13376
4. مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقینَ
هرکس مطیع و پیرو خدا باشد از قهر و کارشکنى دیگران باکى نخواهد داشت.
بحارالا نوار: ج 50، ص 177، ح 56
5. السَّهَرَ اءُلَذُّالْمَنامِ، وَالْجُوعُ یَزیدُ فى طیبِ الطَّعامِ
شب زنده دارى ، خواب بعد از آن را لذیذ مى گرداند؛ و گرسنگى در خوشمزگى طعام مى افزاید.
بحارالانوار: ج 84 ص 172
6. مَن کَانَ عَلی بَیِّنةٍ مِن رَبِّهِ هَانَت عَلیهِ مَصائِبُ الدُّنیا وَ لَو قرضَ و نشرَ
هر که بر طریق خداپرستی محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وی سبک آید، گر چه تکه تکه شود.
تحف العقول، ص 511
7. التَّواضُعُ أَن تُعطِی النّاسَ مَا تُحِبُّ أَن تُعطاه
فروتنی در آن است که با مردم چنان کنی که دوست داری با تو چنان باشند.
المحجة البیضاء ، ج 5 ، ص 225
8. العُقُوقُ یُعَقِّب القِلَّة و یُؤدِّی إِلی الذِّلَّة
نارضایتی پدر و مادر ، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می کشاند.
مسند الامام الهادی ، ص 303
9. اٍنَّ اللهَ جَعَلَ اَلدُّنیا دارَ بَلوی وَالآخِرَةَ دارَ عُقبی وَ جَعَلَ بَلوَی الدُّنیا لِثَوابِ الآخِرَةِ سَبَباً، وَ ثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَی الدُّنیا عِوَضاً
خداوند دنیا را منزل حوادث ناگوار و آفات, و آخرت را خانه ابدی قرار داده است و بلای دنیا را وسیله به دست آوردن ثواب آخرت قرار داده است و پاداش اُخروی نتیجه بلاها و حوادث ناگوار دنیاست.
اعلام الدین، ص 512
10. مَن کانَت لَهُ اِلَی اللهِ حاجَةٌ فَلیَزُر قَبرَ جَدِّیَ الرِّضا بِطوُسٍ وَ هُوَ عَلی غُسلٍ وَلیُصَلِّ عِندَ رَأسِهِ رَکعَتَینِ وَلیَسئَلِ اللهَ حاجَتَهُ فی قُنوُتِهِ فَاِنَّهُ یَستَجیبُ لَهُ ما لَم یَسئَل مَأثَماً أو قَطیعَةَ رَحِمٍ
کسی که از خدا حاجتی را می خواهد؛ قبر جدم حضرت رضا(علیه السلام) را در طوس با غسل، زیارت کند و دو رکعت نماز بالای سرش بخواند و در قنوت نماز، حاجت خویش را طلب نماید در این صورت حوائج وی مستجاب می شود، مگر آن که طلب انجام گناه و یا قطع رحم را کند.
وسائل الشیعه، ج14، ص 569
11. اَلحَسَدُ ما حِقُ الحَسَناتِ وَ الزَّهوُ جالِبُ المَقتِ
حسد، کارهای خوب را از بین می برد و دروغ، دشمنی می آورد.
بحارالانوار، ج69، ص 200
12. ألنّاسُ فِی الدُّنیا بِالأَموالِ وَ فی الآخِرَةِ بِالأَعمالِ
مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند
بحارالانوار، ج78، ص 368
13. مَن هانَت عَلَیهِ نَفسُهُ فَلا تَأمَن شَرَّه
کسی که ارزش و شخصیت خود را پست شمارد، از شرّ او آسوده مباش
میزان الحکمة، ج3، ص 44
14. مَن تَواضَعَ فِِی الدُّنیا لِاخوانِهِ فَهُوَ عِندَ اللهِ مِنَ الصِّدّیقینَ وَ مِن شیعَةِ عَلِیِّ بنِ أَبِی طالبٍ حَقّاً
کسی که در معاشرت با برادران دینی خود، تواضع کند، به راستی چنین کسی نزد خدا از صدّیقین و از شیعیان علی بن ابی طالب(علیه السلام) خواهد بود.
احتجاج، ج1، ص 460
15. لَو سَلَکَ النّاسُ وادِیاً شُعباً لَسَلَکتُ وادِیَ رَجُلٍ عَبَدَاللهَ وَحَدَهُ خالِصاً
اگر مردم در راههای مختلف حرکت کنند. هر آینه من در مسیر و وادی مردی حرکت خواهم کرد که خدا را به تنهایی خالصانه عبادت می کند.
میزان الحکمة، ج3، ص 60
16. ألعُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ، داعٍ اِلَی الغَمطِ وَ الجَهلِ
خودپسندی مانع تحصیل علم است و انسان را بسوی نادانی و خواری می کشاند.
میزان الحکمة، ج6، ص 46
17. مَن رَضِیَ عَن نَفسِهِ کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیهِ
کسی که پر مدّعی و از خود راضی باشد؛ بدگویان او زیاد خواهند شد.
بحارالانوار، ج17، ص 215
18. عَلَیکُم بِالوَرَعِ فَاِنَّهُ الدّینُ الَّذی نَلازِمُهُ وَ نُدینُ اللهَ تَعالیَ بِهِ وَ نُریدُهُ مِمَّن یُوالینا لاتَتعَبُونا بِالشَّفاعَةِ
با ورع و باتقوا باشید که این ورع و تقوا همان دینی است که همواره ما ملازم آن هستیم و پایبند به آن می باشیم و از پیروان خود نیز می خواهیم که چنین باشند. از ما (با عدم رعایت تقوا) شفاعت نخواهید و ما را به زحمت نیندازید.
وسائل الشیعه، ج15، ص 248
19. مَا استَرَحَ ذُو الحِرصِ
انسان حریص، آسایش ندارد
مستدرک الوسائل، ج12، ص 62
20. اِنّ للهِ بِقاعاً یُحِبُّ أن یُدعی فیها فَیَستَجیبَ لِمَن دَعاهُ وَ الحَیرُ مِنها
مکان هایی برای خداوند متعال وجود دارد که دوست دارد در آن ها به درگاهش دعا کنند تا به مرحله اجابت برسد و حائر حسین(علیه السلام) ?یکی از آن مکان هاست.
تحف العقول ، ص 482
21. اِنَّ مَوضِعَ قَبرِهِ (أی الرضا) لَبُقعَةٌ مِن بُقاعِ الجَنَّةِ لایَزُورُها مُؤمِنٌ اِلّا أعتَقَهُ اللهُ تَعالی مِنَ النّارِ وَ أدَلَّهُ دارَ القَرارِ
به راستی مزار جدم، بقعه ای از بقاع بهشت است که هیچ مؤمنی آنجا را زیارت نمی کند مگر آن که خداوند او را از آتش جهنم نجات می دهد.
وسائل الشیعه، ج14، ص 569
22. وَاعلَمُوا اَنَّ النَّفسَ أقبَلُ شَیءٍ لِما أُعطِیَت وَ أمنَعُ شَیءٍ لِما مُنِعَت
بدانید که نفس آدمی آنچه را که مطابق میل اوست به آسانی می پذیرد و اما چیزهایی که مورد میل و قبول او نیست بسیار سخت می پذیرد.
بحارالانوار، ج75، ص 371
23. اُذکُر مَصرَعَکَ بَینَ یَدَی أهلِکَ، وَ لا طَبیبٌ یَمنَعُکَ وَ لا حَبیبٌ یَنفَعُکَ
هنگامه جان دادنت در برابر خانواده را به یادآور که نه طبیبی می تواند مرگ را از تو دور بگرداند و نه دوستی می تواند تو را یاری نماید.
میزان الحکمة، ج10، ص 579
24. مَن أطاعَ الخالِقَ فَلَم یُبالِ بِسَخَطِ المَخلُوقینَ وَ مَن أسخَطَ الخالِقَ فَلیَیقَنَ أن یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ المَخلُوقینَ
هر کس از خدا اطاعت کند از خشم مخلوق و مردم نمی ترسد و آنکه خدا را به خشم آورد پروردگار، وی را دچار خشم مخلوق خود می نماید.
سفینة البحار، ج2، ص 343
25. أَلشّاکِرُ أسعَدُ بِالشُّکرِ مِنهُ بِالنِّعمَةِ الَّتی أوجَبَتِ الشُکرَ لَأَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ و الشُکرُ نِعَمٌ وَ عُقبی
شکرگزاری از نعمت، از خود نعمت بهتر است چون نعمت متاع دنیای فانی است و لکن شکر، نعمت جاودانه آخرت است.
تحف العقول، ص 483
26. الْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ
حسد موجب نابودى ارزش و ثواب حسنات مى گردد و تکبّر و خودخواهى جذب کننده دشمنى و عداوت افراد مى باشد.
بحارالأنوار: ج 69، ص 199، ح 27
27. الْعُجْبُ صــارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داع إلَى الْغَمْطِ وَرالْجَهْلِ
عُجب و خودبینى مانع تحصیل علم خواهد بود و در نتیجه شخص را در پَستى و نادانى نگه مى دارد.
بحارالأنوار: ج 69، ص 199، ح 27
28. البُخْلُ أذَمُّ الاْخْلاقِ ، وَالطَّمَعُ سَجیَّةٌ سَیِّئَةٌ
بخیل بودن بدترین اخلاق است; و نیز طَمَع داشتن خصلتى ناپسند و زشت مى باشد.
بحارالأنوار: ج 69، ص 199، ح 27
29. تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدِرْتَ عَلَیْهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إلَیْهِ، فَإنَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ
از کسى که نسبت به او کدورت و کینه دارى، صمیّـمیــت و محبّــت مجـوى. هم چنین از کسى که نسبت به او بدگمان هستى، نصیحت و موعظه طلب نکن، چون دیدگاه و افکار دیگران نسبت به تو همانند قلب خودت نسبت به آنها مى باشد.
أعلام الدّین: ص 312، س 14
30. اَلْحِکْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ
حکمت ، اثرى در دل ها و قلب هاى فاسد نمى گذارد.
نزهة النّاظر و تنبیه الخاطر: ص 141، ح 23
31. الْهَزْلُ فکاهَةُ السُّفَهاءِ ، وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ
مسخره کردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است و کار انسان هاى نادان مى باشد.
بحارالأنوار، ج 75، ص 369، ح 2
32. اِنَّ الحَرامَ لا ینمى وَ اِن نَمى لا یبارَک لَهُ فیهِ وَ ما اَنفَقَهُ لَم یؤجَر عَلَیهِ وَ ما خَلَّـفَهُ کانَ زادَهُ اِلَى النّارِ
به راستى که حرام، افزایش نمىیابد و اگر افزایش یابد ، برکتى ندارد و اگر انـفاق شود ، پاداشى ندارد و اگر بماند ، توشهاى به سوى آتـش خواهد بود.
کافى، ج 5، ص 125، ح 7
33. اَلنّاسُ فِى الدُّنیا بِالاَموالِ وَ فِى الآخِرَةِ بِالاَعمالِ
اعتبار مردم در دنیا به مال است و در آخرت به عمل.
بحارالأنوار، ج 78، ص 368، ح3
34. أمّا إنّک لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِ العَظیمِ عِندَکم لَکنتَ کمَن زارَ الحُسَینَ بنَ عَلِیِّ (علیه السلام)
(خطاب به یکی از اهالی ری)بدان که اگر در شهر خودتان قبر عبد العظیم(علیه السلام) را زیارت کنى، همچون کسى هستی که حسین بن على (علیه السلام) را زیارت کرده باشد.
میزان الحکمه، ح 7984
35. إِنَّ اللهَ لا یُوصفُ إلا بِما وصفَ بِه نَفسهُ، و أَنی یُوصَف الَّذی تُعجِز الحَواسُ أَن تُدرِکهُ و الاَوهامُ أَن تنَالهُ و الخطراتُ أن تحُدَّه و الأَبصارُ عَن الِإحاطَة بِه. نَأی فِی قُربه و قَرُب فی نَأیه
به راستی که خدا، جز بدانچه خودش را وصف کرده، وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورات به کنه او پی نبرد، و در دیده ها نگنجد؟ او با همه نزدیکی اش دور است و با همه دوری اش نزدیک.
تحف العقول ، ص 510
36. المَقادِیر تَریکَ مَا لا یخطِر ِببالِک
مقدرات چیزهایی را بر تو نمایان می سازد که به فکرت خطور نکرده است.
مسند الامام الهادی ، ص 303
37. العِتابُ مِفتَاحُ الِّثقالِ ، و العِتابُ خَیرٌ مِن الحِقد
گلایه کلید گرانباری است ، ولی گلایه بهتر از کینه توزی است.
مسند الامام الهادی ، ص 304
38. أُذکر حَسراتِ الَتفرِیطِ بِأخذِ تَقدِیم الحَزم
افسوس کوتاهی کارهای گذشته را با تلاش در آینده جبران کنید.تحف العقول ، ص 512
مسند الامام الهادی ، ص 304
39. الجاهِلُ أَسیرُ لِسانِه
نادان ، اسیر زبان خویش است.
مسند الامام الهادی ، ص 304
40. إِنَّ الظَالِم الحَالِم یَکادُ أَن یُعفَی عَلی ظُلمِه بِحِلمه و إِنَّ المُحِقَّ السَّفِیه یَکادُ أَن یُطفِئ نُورَ حَقِّهِ بِسَفهِه
ستمکار بردبار، چه بسا که بوسیله حلم و بردباری، از ستمش گذشت شود و چه بسا حق دار نابخرد، که با سفاهت خود ، نور حق خویش را خاموش کند.
نقل ازسایت تکناز

1. مَن لَم یجِد لِلاساءَةِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ
کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده ، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.
بحارالانوار، جلد 78، ص333
2. مَن دَعا قَبلَ الثَّناءِ عَلَی الله و الصَّلاهِ عَلَی النَّبِی (صلی الله علیه وآله) کَانَ کَمَن رَمی بِسَهمٍ بِلا وَتر
هر که پیش از ستایش بر خدا و صلوات بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) دعا کند چون کسی است که بی زه کمان کشد.
تحفالعقول ، ص 425
3. أوشَک دَعوَةً وَ أسرَعُ إجابَةُ دُعاءُ المَرءِ لاِخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ
دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد، دعا برای برادر دینی است در پشت سر او.
اصول کافی،ج1 ،ص52
4. مَن أرادَ أن یکنَ أقوَی النّاسِ فَلیتَوکل عَلی الله
هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.
بحار الانوار، ج7 ، ص143
5. أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند ، انتظار فرج و گشایش است.
تحف العقول، ص403
6. مَلْعُونٌ مَنْ اغْتابَ أخاهُ
ملعون است کسی که از برادرش غیبت کند.
بحار الأنوار، ج 74، ص 232
7. رَجُلٌ مِنْ أهْلِ قُمَ یَدْعوُ النّاسَ إلَی الحَقِّ، یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الحَدیدِ
مردی از قم، مردم را به حق فرا میخواند و گروهی چون پارههای آهن [استوار]، پیرامون او گرد میآیند.
بحارالأنوار، ج 57، ص 216
8. تَفَقَّهوا فی دینِ الله فإنَّ الفقه مفتاحُ البَصیرة،وتَمامُ العِبادة و السّببُ إلی المنازل الرفیعة و الرُّتبِ الجَلیلة فی الدین و الدنیا،و فَضلُ الفَقیه علی العابد کَفَضلِ الشمسِ علی الکواکب و مَن لَم یَتَفَقَّه فی دینهِ لَم یَرضَ اللهُ لهُ عملاً
در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت و سبب تحصیل مقام های والا و مراتب شکوهمند در امور دین ودنیاست. و برتری فقیه بر عابد، مانند آفتاب است بر کواکب، و کسی که در دینش فهم ِعمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد.
تحف العقول ص410
9. مَنِ استَوى یوماهُ فَهُوَ مَغبُونٌ
هر کسى که دو روزش مساوى باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است.
بحار الأنوار،ج 78،ص326،ح5
10. لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبْ نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ فَإنْ عَمِلَ حَسَناً استَزادَ اللهَ و إنْ عَمِلَ سیّئاً اسْتَغفَرَ اللهَ مِنهُ و تابَ اِلَیهِ
از مانیست کسی که هر روز حساب خود رانکند ،پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد،واگر بدی کرده،از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.
اصول کافی ج 4 ص191
11. قِلَّهُ المَنطِق حُکمٌ عَظِیم، فَعَلَیکُم بِالصُّمتِ
بر شما باد به خموشی که کم گویی، حکمت بزرگی است.
بحاالانوار ، ج 78 ، ص 321
12. مَن اَحزَنَ والدَیهِ فَقَد عَقهُما
هر که پدر و مادر را اندوهگین کند آنان را ناسپاسی کرده است.
تحف العقول ، ص 425
13. مَا مِن شَیءٍ تَراهُ عَینَاک إلّا وَ فِیه مَوعِظَه
چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد ، مگر آن که در آن پند و اندرزی است.
بحاالانوار ، ج 78 ، ص 319
14. وَاللّهِ ما اُعطِىَ مُومِنُ قَطَّ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ، اِلاّ بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ رَجائِهِ لَهُ وَ حُسنِ خُلقِهِ وَالکفِّ عَنِ اغتیاب المُؤمِنینَ
به خدا قسم خیر دنیا و آخرت را به مؤمنى ندهند مگر به سبب حسن ظن و امیدوارى او به خدا و خوش اخلاقى اش و خوددارى از غیبت مؤمنان.
بحارالأنوار، ج 6، ص 28، ح29
15. إنَّ الحَرامَ لا یُنمى وإن نُمِىَ لا یُبارَکُ فیهِ
مال حرام افزون نمىگردد و اگر هم افزون گردد برکت نمىیابد.
الکافى ، ج 5، 125
16. مَنِ اقتَصَدَ وَقَنَعَ بَقِیَت عَلَیهِ النِّعمَةُ ومَن بَذَّرَ وأسرَفَ زالَت عَنهُ النِّعمَةُ
هرکه میانهروى کند و قناعت ورزد، نعمت بر او بپاید و هر که بىجا مصرف نماید و زیادهروى کند، نعمتش زوال یابد.
تحفالعقول، ص 403
17. لِکُلِّ شَیءٍ دَلِیلٌ وَ دَلیلُ العَاقِل التَّفَکُّر، وَ دَلیلُ التَّفکُّرِ الصُمت
برای هر چیزی دلیلی باید، و دلیل خردمند تفکر است، و دلیل تفکر خاموشی.
تحف العقول ، ص 406
18. طوبى لِلمُصلِحینَ بَینَ النّاسِ، اُولئِکَ هُمُ المُقَرَّبونَ یَومَ القیامَةِ
خوشا به حال اصلاحکنندگان بین مردم، که آنان همان مقرّبان روز قیامتاند.
تحف العقول، ص 393
19. إنَّ العاقِلَ لایَکذِبُ و إن کانَ فیهِ هَواهُ
خردمند دروغ نمىگوید ، اگرچه میل او در آن باشد.
تحف العقول ، ص 391
20. اللّهَ جَلَّ وعَزَّ یُبغِضُ العَبدَ النَّوّامَ الفارِغَ
خداوند عزّوجلّ، بنده خواب آلوده بیکار را دشمن دارد.
الکافی: ج 5 ، ص 84 ، ح 2
21. مُجَالِسَه أَهلِ الدِّینِ شَرَفُ الدَّنیَا وَ الاخِرَه
همنشینی با اهل دین، شرف دنیا و آخرت است.
تحف العقول ، ص 420
22. مُشاوَرَةُ العاقِلِ النّاصِحِ یُمنٌ وَ بَرَکَةٌ وَ رُشدٌ وَ تَوفیقٌ مِنَ اللّه
مشورت با عاقلِ خیرخواه، خجستگى، برکت، رشد و توفیقى از سوى خداست.
تحف العقول، ص 398
23. دَعوَةِ الصائِمِ تَستَجابُ عِندَ اِفطارِه
دعاى شخص روزهدار هنگام افطار مستجاب مىشود.
بحار الانوار ج 92 ص 255 ح 33
24. الغَضَبُ مِفتَاحُ الشَّر
خشم کلید هر بدی است.
تحف العقول، ص 416
25. لِکُلِّ شَیءٍ زَکاهٌ، وَ زَکاهُ الجَسَدِ صِیامُ النَّوافِل
برای هر چیزی زکاتی است، و زکات تن روزه های مستحبی است.
تحف العقول، ص 425
26. التَّدبِیرُ نِصفُ العیشِ
تدبیر نیمی از زندگی است.
تحف العقول، ص 425
27. مَن وَلَههُ الفَقرُأبطَرهُ الغِنى
آن که نَدارى حیرانش کند، توانگرى سرمستش مى سازد.
بحارالانوار،ج74ص198
28. مَن رَأى أخاهُ عَلَى أمرٍ یُکرِهُهُ فَلَم یَرِدهُ عنهُ وَ هُو یقدِر عَلَیهِ، فَقَد خَانَه
هر که برادرش را در کارى ناپسند ببیند و بتواند او را از آن باز دارد و چنین نکند، به او خیانت کرده است.
الامالى صدوق،ص343
29. اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به، الصَلوةُ
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.
تحف العقول،ص455
30. إنَّ أعظَمَ النّاسِ قَدَراً الَّذِی لایَرَی الدُّنیا لِنَفسِه خَطَرا، اما إنَّ أبدانَکُم لَیس لَها ثَمَنٌ إلّا الجَّنه، فَلا تَبِیعُوها بِغِیرِها
به راستی که با ارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود مقامی نداند، بدانید بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.
تحفالعقول ، ص410
31. أفضَل مَا یَتَقَرَّبُ بِه العَبدِ إلَی الله بَعدَ المَعرِفَهُ بِه الصَّلاه وَ بِرُّ الوالِدَینِ و تَرکُ الحَسَد و العُجبُ و الفَخر
بهترین چیزی که به وسیله آن بنده به خداوند تقرب می جوید، بعد از شناختن او، نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و به خود بالیدن است.
تحفالعقول ، ص 412
32. إنَّ الله حَرَّمَ الجَنَّهَ عَلی کُلِّ فَاحِشٍ بذِی قَلِیلِ الحَیاءِ لا یُبالِی مَا قَال وَ لا مَا قِیل فِیه
خداوند بهشت را بر هر هرزه گوی کم حیا که باکی ندارد چه می گوید و یا به او چه گویند حرام گردانیده است.
تحفالعقول، ص 416
33. إیّاکَ و الکِبر، فَإنَّهُ لایَدخُلُ الجَنَّهَ مَن کَانَ فِی قَلبِه مِثقالَ حَبَّهٍ مِن کِبر
از کبر و خودخواهی بپرهیز، که هر کسی در دلش به اندازه دانه ای کبر باشد، داخل بهشت نمی شود.
تحفالعقول، ص 417
34. إیّاکَ و مُخَالِطَهُ النّاس و الإنس بِهِم إلا أن تَجِدَ مِنهُم عَاقِلاً و مَأمُوناً فَآنَسَ بِه و أهرَبَ مِن سایِرهِم کَهَربُکَ مِن السِّباعِ الضّارِیه
بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر این که خردمند و امانت داری در میان آنها بیایی که (در این صورت) با او انس گیر و از دیگران بگریز، به مانند گریز تو از درنده های شکاری.
تحفالعقول ، ص 420
35. کُلَّما أحدَثَ النّاس مِنَ الذُّنُوبِ ما لَم یَکُونُوا یَعمَلُون، أحدَثَ اللهُ لَهُم مِن البَلاءِ مَا لَم یَکُونُوا یَعِدُّون
هرگاه مردم گناهان تازه ای که نمی کردند انجام دهند، خداوند بلاهایی تازه به آن ها دهد که به حساب نمی آوردند.
تحفالعقول ، ص 434
36. مَن استَوی یَوماهُ فَهُو مَغبُون، و مَن کَان آخَر یَومَیه شَرُّهُما فَهُو مَلعُون، و مَن لَم یَعرف الزِّیادَه فِی نَفسِه فَهُو فی نُقصان، و مَن کان إلی النُّقصان فَالمَوتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الحَیاه
کسی که دو روزش مساوی باشد، مغبون است، و کسی که دومین روزش، بدتر از روز اولش باشد ملعون است، و کسی که در خودش افزایش نبیند در نقصان است، و کسی که در نقصان است مرگ برای او بهتر از زندگی است.
بحاالانوار، ج 78، ص 327
37. لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسبُ نَفسَه فِی کُلِّ یَومٍ، فَإن عَمِلَ حسناً استَزدادَ الله، و إن عَمِل سَیِّئاً استغفِرُ الله مِنه و تَاب إلیه
از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر در آن کار بدی کرده، از خدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.
اصولالکافى، ج 4، ص 191
38. إصبِر عَلَی طَاعَهِ الله و إصبِر عَنِ مَعاصِی الله، فإنّما الدُّنیا ساعَه، فَما مَضی مِنها فَلَیس تَجِد لَهُ سُرورا و لا حُزناً، و مَا لَم یَاتِ مِنها فَلیسَ تَعرِفُه، فَاصبِر عَلی تِلکَ السّاعَهِ الَّتِی أنت فِیها فَکَأنَّکَ قَد اغتَبَطَت
بر طاعت خدا صبر کن، از معاصی خدا صبر کن، دنیا همان ساعتی است، آن چه رفته نه شادی دارد و نه غم، آن چه نیامده ندانی که چیست؟ به همان ساعتی که در آنی صبر کن هم چنان باشد که تو رشک برده شده ای.
تحفالعقول ، ص 417
39. مَثَلُ الدُّنیا مَثَل مَاءِ البَحر، کُلَّما شربَ مِنهُ العَطشان أزدادَ عَطَشاً حَتّی یقتِله
دنیا چون آب دریاست، هر چه تشنه کامش بیشتر نوشد، بیشتر تشنه شود تا او را بکشد.
تحفالعقول ، ص 417
40. وَجَدتُ عِلمَ الناس فی اَربعٍ:
اَوّلُهاأن تَعرِفَ رَبَّکَ
وَالثّانیةُ أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بکَ
وَالثّالثَةُ أن تَعـرِفَ ماأرادَ مِـنکَ
وَالرّابعَةُ أن تَعرفَ ما َیخرُجُکَ مِن دینِکَ
علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم :
اول اینکه خدای خودت را بشناسی .
بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است .
بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد .
و بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می کند.
بحارالانوار، ج 78 ، ص 328
نقل از سایت تکناز
پنجم رجب المرجب به روایتی شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام است
{رجوع شود به منتهی الآمال مرحوم شیخ عباس قمی}
از ویکیپدیا، دانشنامه? آزاد
زندگینامه امام موسی بن جعفر علیه السلام
ابوابراهیم، موسی بن جعفر الکاظم، هفتمین امام شیعیان دوازده امامی که آنها از او با عنوان امام موسی کاظم یا «امام کاظم» یاد میکنند. وی فرزند ابوعبدالله جعفر الصادقالبارالامین است که در روز 7 صفر سال 128 ه. ق. در ابواء (منطقهای در میان مکه و مدینه) به دنیا آمد. مادر او حمیده مصفّاة است که نامهای دیگری مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شدهاست. از مهمترین القاب پیروانش برای او، میتوان به کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح اشاره کرد. او در میان شیعیان در میان امامانشان به «بابالحوائج» معروف است.
محتویات
جانشینی جعفر صادق ع
وی پس از کشته شدن پدرش جعفر صادق به دست خلیفه وقت در شوال سال 148 ه. ق. و در زمان خلافت منصور عباسی امامت خود بر شیعیان را اعلام کرد که این کار 35 سال به درازا کشید. سید محمدحسین طباطبایی در این باره می نویسد: «منصور پس از آن که خبر شهادت امام ششم را دریافت داشت به والى مدینه نوشت که بعنوان تفقد بازماندگان، به خانه امام برود و وصیت نامه آن حضرت را خواسته و بخواند و کسى را که وصى امام معرفى شده فى المجلس گردن بزند و البته مقصود منصور از جریان این دستور این بود که به مسئله امامت خاتمه دهد و زمزمه تشیع رابکلى خاموش کند ولى بر خلاف توطئه وى وقتى که والى مدینه طبق دستور، وصیت نامه را خواند دید امام پنج نفر را براى وصایت تعیین فرموده. خود خلیفه و والى مدینه و عبدالله افطح فرزند بزرگ و موسى فرزند کوچک آنحضرت و حمیده و به این ترتیب تدبیر منصور نقش بر آب شد»[1] وی نقش موثری در گسترش معارف شیعی داشت. در این دوران، چندین بار توسط خلفای عباسی دستگیر و زندانی گردید. تنها در دوران خلافت هارون الرشید، به مدت چهار سال زندانی بود. موسی کاظم، در 25 رجب 183 ه. ق.، در سن 55 سالگی، توسط زهر در زندان سندیبن شاهک به دستور هارون الرشید کشته شد.[2] وی در شهر کاظمین در کشور عراق مدفون است.
فرزندان
درباره تعداد فرزندانش چند قول وجود دارد. بنا بر یکی از آنها، وی 37 فرزند داشت که شامل 18 پسر و 19 دختر بودند. علی بن موسی، هشتمین امام شیعیان، فرزند اوست. همچنین یکی از دخترانش به نام فاطمه معصومه که برای دیدار برادرش، رضا، عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیماری، درگذشت و در این شهر مدفون است.
پسران
- علیبن موسیالرضا
- ابراهیم
- احمد
- محمد
- حسین
- حمزه
- عباس
- قاسم
- اسماعیل
- جعفر
- هارون
- حسن
- عبد اللّه
- اسحاق
- عبیداللّه
- زید
- فضل
- سلیمان
دختران
- فاطمه کبری
- فاطمه صغری (فاطمه معصومه)
- رقیّه
- حکیمه
- ام ابیها
- رقیّه صغری
- کلثوم
- ام جعفر
- لبابه
- زینب
- خدیجه
- علیّه
- آمنه
- حسنه
- بریهه
- ام سلمه
- میمونه
- ام کلثوم.[3]
زمامداران معاصر
- مروان بن محمد اموی - معروف به مروان حمار (126 - 132 ه. ق.)
- ابوالعباس سفاح عباسی (132 - 136 ه. ق.)
- منصور عباسی (136 - 158 ه. ق.)
- مهدی عباسی (158 - 169 ه. ق.)
- هادی عباسی (169 - 170 ه. ق.)
- هارون الرشید (170 - 193 ه. ق.)
اصحاب و یاران
- علی بن یقطین
- ابوصلت بن صالح هروی
- اسماعیل بن مهران
- حمّاد بن عیسی
- عبدالرحمن بن حجّاج بجلی
- عبداللّه بن جندب بجلی
- عبداللّه بن مغیره بجلی
- عبداللّه بن یحیی کاهلی
- مفضّل بن عمر کوفی
- هشام بن حکم
- یونس بن عبدالرحمن
- یونس بن یعقوب
رویدادهای مهم در دوران زندگی
- کشته شدن جعفر صادق، پدر موسی کاظم، به دست منصور دوانیقی، در سال 148 ه. ق
- پیدایش انشعاباتی در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از کشته شدن صادق و معارضه آنان با موسی کاظم در مسأله امامت.
- ادعای امامت و جانشینی جعفر صادق، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر موسی کاظم و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.
- احضار موسی کاظم به بغداد و زندانی شدن در آن شهر به دستور مهدی عباسی.
- زندانی شدن موسی کاظم در بغداد در دوران حکومت هادی عباسی.
- دستگیری موسی کاظم در مدینه و اعزام به زندان عیسی بن جعفر در بصره، به دستور هارون الرشید در سال 179 ه. ق.
- انتقال از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.
- انتقال از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیی برمکی.
- انتقال از زندان فضل بن یحیی به زندان سندی بن شاهک.
- مسموم شدن و وفات موسی کاظم با خرمای زهرآلود توسط سندی بن شاهک در زندان در 25 رجب 183 ه. ق.
- انتقال جسد موسی کاظم به جِسر (پل) بغداد و فراخوانی مردم برای دیدن آن توسط مأموران هارون الرشید.
پانویس
- شیعه در اسلام, سید محمدحسین طباطبایی, صص 215-221
- سیری در سیره? ائمه? اطهار علیهم السلام، صص 172-183.
- برگرفته شده از سایت حضرت آیةالله العظمی حاج شیخ محمدفاضل لنکرانی «قدس سره»
جستارهای وابسته
منابع
- کتاب «خاندان عصمت علیهم السلام»، سید تقی واردی.
- وبگاه مرکز مطالعات اسلامی
پنجم رجب المرجب به روایتی شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام است
{رجوع شود به منتهی الآمال مرحوم شیخ عباس قمی}
زندگینامه امام کاظم (ع)
1. حضرت امام موسی بن جعفر ( ع )
2. صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت
3. امام ( ع ) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه
4. زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر ( ع )
5. صفات و سجایای حضرت موسی بن جعفر ( ع )
حضرت امام موسی بن جعفر ( ع )
نام امام هفتم ما ، موسی و لقب آن حضرت کاظم ( ع ) کنیه آن امام " ابوالحسن " و " ابوابراهیم " است . شیعیان و دوستداران لقب " باب الحوائج " به آن حضرت داده اند . تولد امام موسی کاظم ( ع ) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجری در " ابواء " اتفاق افتاد . دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مقارن بود با سالهای آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترین دوران عمر آن حضرت به شمار است . امام موسی کاظم ( ع ) از حدود 21سالگی بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید ، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال و اندکی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولی عصر (عج ).
صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت
حضرت کاظم ( ع ) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود . بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی تابناک داشت . امام کاظم به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود . بدره های ( کیسه های ) سیصد دیناری و چهارصد دیناری و دو هزار دیناری می آورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم می کرد . از حضرت موسی کاظم روایت شده است که فرمود : " پدرم ( امام صادق (ع ) ) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش می کرد " . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن می کرد ، چنانکه نقل کرده اند : " امام بسیار خشن پوش و روستایی لباس بود " و این خود نشان دیگری است از بلندی روح و صفای باطن و بی اعتنایی آن امام به زرق و برقهای گول زننده دنیا . امام موسی کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود . همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک می کرد . برخی از فقرای مدینه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پی بردند و آن وجود عزیز را شناختند . امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت . قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت می کرد . آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد می آمدند و از روی شوق و رقت گریه می کردند . بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روی در روی - بد می گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان می راندند ، ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو می شد ، و حتی گاهی با احسان آنها را به صلاح می آورد ، و تنبیه می فرمود . تاریخ ، برخی از این صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب " کاظم " از همین جا پیدا شد . کاظم یعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم . این رفتار در برابر کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی یا به تحریک دشمنان به این کارهای زشت و دور از ادب دست می زدند . رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت ( ع ) را روشن می ساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خلیفه ستمگری - پیش می آمد ، امام کاظم ( ع ) می فرمود : " قل الحق و لو کان فیه هلاکک " یعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگویی موجب هلاک تو باشد . ارزش والای حق به اندازه ای است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتنی - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود . با فقرا می نشست و از بینوایان دلجویی می کرد . بنده را با آزاد مساوی می دانست و می فرمود همه ، فرزندان آدم و آفریده های خدائیم . از ابوحنیفه نقل شده است که گفت : " او را در کودکی دیدم و از او پرسشهایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است . براستی امام موسی بن جعفر ( ع ) فقیهی دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود " . محمد بن نعمان نیز می گوید : " موسی بن جعفر را دریایی بی پایان دیدم که می جوشید و می خروشید و بذرهای دانش به هر سو می پراکند " .
امام ( ع ) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه
نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پیش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت امام موسی کاظم ( ع ) نیز به پیروی از سیره نیاکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ، تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفری آشنا گردند ، و این مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آیندگان برسانند . خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زیاده روی در عیش و عشرت ، همیشه درصدد نابودی بنی هاشم بودند تا اولاد علی ( ع ) را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند ، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی کوتاه نمایند . اینان برای اجراء این مقصود پلید کارها کردند ، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشویق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری ایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند . بدین طریق مذاهب حنفی ، مالکی ، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پایه ریزی شد . حکومتهای وقت و بعد از آن - برای دست یابی به قدرت - از این مذهبها پشتیبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند . در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی که مصادف با نخستین سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بود " بسیاری از سادات شورشی - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حق طلبان اهل بیت پیامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند - شهید شدند . این بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی از منکر ، به پا می خاستند و سرانجام با اهداء جان خویش ، به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان می دادند ، و جانهای خفته را بیدار می کردند . طلوعها و غروبها را در آبادیهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمی آوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید می نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه های مساجد اسلام شعله ور می ساختند " . در مدینه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانیقی در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سیاه بنی امیه را پیش گرفتند ، و نسبت به آل علی ( ع ) آنچه توانستند بدرفتاری کردند . داستان دردناک " فخ " در زمان هادی عباسی پیش آمد . علت بروز این واقعه این بود که " حسین بن علی بن عابد " از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدینه و رئیس قوم بود ، به یاری عده ای از سادات و شیعیان در برابر بیدادگری " عبدالعزیز عمری " که مسلط بر مدینه شده بود ، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمین فخ عده زیادی از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده ای را نیز اسیر کردند . مسعودی می نویسد : بدنهایی که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید . سیاهکاریهای بنی عباس منحصر به این واقعه نبود . این خلفای ستمگر صدها سید را زیر دیوارهای و میان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نیز در تاریکی زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه این همه جنایتها را زیر پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام می دادند . حضرت موسی بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنین وضعی و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای بسیار ، آرامشی نبود . امام به روشنی می دید که خلفای ستمگر در پی تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامی و انسانی اند . امام کاظم ( ع ) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود ، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعید و زندانها و تک سلولها و سیاهچالهای بغداد - در غل و زنجیر - به سر می برد . امام موسی بن جعفر ( ع ) بی آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونی - بیمی بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگی می کرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام ( ع ) در مدینه بود ، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام ( ع ) می گذرد ، وی را آگاه کنند . هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام ( ع ) سخت بیمناک بود . چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسی بن جعفر ( ع ) می گفت : " می ترسم فتنه ای بر پا کند که خونها ریخته شود " و پیداست که این " قیامهای مقدس " را که سادات علوی و شیعیان خاص رهبری می کردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهای شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم بناحق " فتنه " نامیده می شد . از سوی دیگر این بیان هارون نشانگر آن است که امام ( ع ) لحظه ای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتی مهدی عباسی به امام ( ع ) می گوید : " آیا مرا از خروج خویش در ایمنی قرار می دهی " نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام ( ع ) و یاران و شیعیانش داشته است . به راستی نفوذ معنوی امام موسی ( ع ) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین صدراعظم ( وزیر ) دولت عباسی ، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل می کردند . سخن چینان دستگاه از علی بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئیها کرده بودند ، ولی امام ( ع ) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک خاص اغفالگرانه ( تقیه ) که در مواردی ، برای رد گمی حیله های دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل علی ( ع ) و ترویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پای فشارد - بی آنکه دشمن خونخوار را از این امر آگاهی حاصل شود - . سرانجام بدگوئی هائی که اطرافیان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال 179ه . به حج رفت ، بیش از پیش به عظمت معنوی امام ( ع ) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم ( ع ) قائل بودند پی برد . هارون سخت از این جهت ، نگران شد . وقتی به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم ( ص ) را زیارت کرد ، تصمیم بر جلب و دستگیری امام ( ع ) یعنی فرزند پیامبر گرفت . هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل دجله ، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب می کرد : " ببار که هر کجا بباری در کشور من باریده ای و به آفتاب می گفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است ! " آن چنان از امام ( ع ) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند ، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام ( ع ) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای دیگر ببرند ، تا مردم ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا یأس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقی خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعیدگاه امام ( ع ) بی خبر بمانند . و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود ، از امام ( ع ) و از یارانی که - گمان می کرد - همیشه امام ( ع ) آماده خدمت دارد می ترسید ، این یاران با وفا - در چنین هنگامی - شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند . این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام ( ع ) را فریبکارانه و با احتیاطانجام داد . باری ، هارون ، امام موسی کاظم ( ع ) را - با چنین احتیاطها و مراقبتهایی از مدینه تبعید کرد . هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، یک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زندانی کند ، پس از یک سال والی بصره را به قتل امام ( ع ) مأمور کرد . عیسی از انجام دادن این قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود . در این مدت و در این زندان امام ( ع ) پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولی فضل هم از این کار کناره جست . باری ، چندین سال امام ( ع ) از این زندان به آن زندان انتقال می یافت . در زندانهای تاریک و سیاهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقی خود ( الله ) راز و نیاز می کرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وی شده است سپاسگزاری می نمود . عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجری در سن 55سالگی به دست مردی ستمکار به نام " سندی بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهید شد . شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصیت والای موسی بن جعفر ( ع ) پس از درگذشت و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است ، اما حقیقت هرگز پنهان نمی ماند . بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکی بغداد - به خاک سپردند . از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد ، و مورد توجه خاص واقع گردید ، و شهر " کاظمین " از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت .
زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر ( ع )
تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر ( ع ) روشن نیست . بیشتر آنها از کنیزان بودند که اسیر شده و حضرت موسی کاظم ( ع ) آنها را می خریدند و آزاد کرده یا عقد می بستند . نخستین زوجه آن حضرت " تکتم " یا " حمیده " یا " نجمه " دارای تقوا و فضیلت بوده و زنی بسیار عفیفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شیعیان حضرت رضا ( ع ) است . فرزندان حضرت موسی بن جعفر را 37تن نوشته اند : 19پسر و 18دختر که ارشد آنها حضرت علی بن موسی الرضا ( ع ) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است . حضرت احمد بن موسی ( شاهچراغ ) که در شیراز مدفون است . حضرت محمد بن موسی نیز که در شیراز مدفون است . حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون می باشد . از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهی با عظمت دارد . سایر اولاد و سادات موسوی هریک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند ، که در گوشه و کنار ایران و کشورهای اسلامی پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گردیده اند ، روحشان شاد باد .
صفات و سجایای حضرت موسی بن جعفر ( ع )
موسی بن جعفر ( ع ) به جرم حقگویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد . حضرت موسی بن جعفر را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند . شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید : " او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود ، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار می کرد : " اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) . امام موسی بن جعفر ( ع ) بسیار به سراغ فقرا می رفت . شبها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می رساند ، در حالی که آنها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است . هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن می خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد ، شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند ، مردم مدینه به او لقب " زین المجتهدین " داده بودند . مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند . آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجویی به خانه آنها می آمده است .
نقل از تبیان
زندگینامه امام موسی کاظم (ع)
- مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی

پنجم رجب المرجب به روایتی شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام است
{رجوع شود به منتهی الآمال مرحوم شیخ عباس قمی}
زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام:
نام:موسى بن جعفر.
کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.
القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.
نکته:امام موسی کاظم علیه السلام در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.
تاریخ ولادت امام موسی کاظم:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذکر کردند.
محل تولد امام موسی کاظم: ابواء (منطقهاى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).
نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب علیهم السلام.
نام مادر امام موسی کاظم:حمیده مصفّاة. نامهاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مىداد. و دربارهاش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتى که از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»
مدت امامت امام موسی کاظم: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.
تاریخ و علت شهادت امام موسی کاظم: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده شد.
محل دفن: مکانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.
همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.
فرزندان امام موسی کاظم: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت که 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.
الف) پسران امام موسی کاظم
1. امام على بن موسى الرضا(ع).
2. ابراهیم.
3. عباس.
4. قاسم.
5. اسماعیل.
6. جعفر.
7. هارون.
8. حسن.
9. احمد. 10. محمد.
11. حمزه.
12. عبداللّه.
13. اسحاق.
14. عبیداللّه.
15. زید.
16. حسین.
17. فضل.
18. سلیمان.
ب) دختران امام موسی کاظم
1. فاطمه کبرى.
2. فاطمه صغرى.
3. رقیّه.
4. حکیمه.
5. ام ابیها.
6. رقیّه صغرى.
7. کلثوم.
8. ام جعفر.
9. لبابه.
10. زینب. 11. خدیجه.
12. علیّه.
13. آمنه.
14. حسنه.
15. بریهه.
16. عائشه.
17. ام سلمه.
18. میمونه.
19. ام کلثوم.
یکى از دختران امام موسی کاظم (ع) به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام که براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اکنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.
اصحاب ویارانامام موسی کاظم :
تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى کاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذکر مىگردد:
1. على بن یقطین.
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعیل بن مهران.
4. حمّاد بن عیسى.
5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.
6. عبداللّه بن جندب بجلى.
7. عبداللّه بن مغیره بجلى.
8. عبداللّه بن یحیى کاهلى.
9. مفضّل بن عمر کوفى.
10. هشام بن حکم.
11. یونس بن عبدالرحمن.
12. یونس بن یعقوب.
زمامداران معاصر:
1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).
6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).
امام موسى کاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید.
امام موسی کاظم تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید.
رویدادهاى مهم زمان امام موسی کاظم (ع):
1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسى کاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.
2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیهالسلام و معارضه آنان با امام موسى کاظم علیه السلام در مسئله امامت.
3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى کاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.
4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام موسى کاظم علیهالسلام.
5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.
6. احضار امام موسى کاظم علیه السلام به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.
7. زندانى شدن امام موسى کاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حکومت هادى عباسى.
8. مبارزات منفىِ امام موسى کاظم علیه السلام با دستگاه حکومتىِ هارونالرشید، در مناسبتهاى گوناگون.
9. بدگویی و سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى کاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئهچینى یحیى برمکى، وزیر اعظم هارون.
10. دستگیرى امام کاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارونالرشید، در سال 179 هجرى.
11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.
12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیى برمکى.
13. مراعات کردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیى و عکسالعمل شدید هارون به این قضیه.
14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان.
15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیى به زندان سندى بن شاهک.
16. مسموم کردن امام علیه السلام با خرماى زهر آلود، توسط سندى بن شاهک در زندان.
17. شهادت امام کاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهک، در 25 رجب سال 183 هجرى.
18. انتقال پیکر مطهر امام موسى کاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارونالرشید.
19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیکر امام موسى کاظم علیه السلام، توسط مأموران حکومتى، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شأن پیکر آن حضرت و به خاک سپارى در مقابر قریش بغداد.
منبع: از کتاب "خاندان عصمت علیهم السلام" ، سید تقى واردى.
حجاب در آیات و روایات (6)
قسمت آخر نقدی بر کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر»
کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» نوشتهای است حدود 1000 صفحه از آقای امیر ترکاشوند که آن طور که در صفحه نمایهی آن ذکر شده، ظاهرا نگارش آن در سال 1389 به پایان رسیده، و با اصلاحاتی، در سال 1390 در فضای مجازی منتشر شده است. با اینکه نویسنده محترم در صفحه نمایه کتاب اظهار داشته که:
اما بهتدریج این کتاب در میان افراد غیرمتخصص شیوع پیدا کرده و در میان طیف خاصی از جامعه به عنوان مدرک مهمی علیه حجاب شرعی قلمداد گردیده است؛ همین امر انگیزهای شد برای نگارش مقالهای که به بررسی میزان اعتبار آن بپردازد............

نوشته: حسین سوزنچی
قسمت قبلی را اینجا ببینید
جمعبندی
ما مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، اگرچه در برخی احکام شرعی (مثل وضو) اختلاف نظر داریم، اما تعالیمی که از طریق آیات و روایات به دستمان رسیده، جای تردیدی برای ما نگذاشته که حجاب شرعیِ لازم برای یک زن مسلمان، پوشاندن تمام بدن غیر از صورت و دستان وی (تا مچ) است؛ و این مطلب بهقدری واضح بوده که امروزه، نه فقط بین مسلمانان، بلکه در تمام دنیا، پوشیدن این حجاب، علامتی برای شناسایی یک زن مسلمان به حساب میآید تاحدی که در سراسر جهان، حکومتهایی که با اسلام میانه خوبی ندارند، این مدل پوشش را، چون علامت مسلمانیِ یک زن است، در مدارس و ادارات خود برنمیتابند؛ یعنی این حجاب، علاوه بر کمک به حفظ اخلاقی جامعه، امروزه نقش پرچم را برای نشان دادن هویت یک زن مسلمان ایفا میکند.
نویسنده کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر (ص)» درصدد برآمده این تلقی از حجاب زن مسلمان را به چالش بکشد و فرضیهاش این است که حجاب شرعی در آن زمان، این اندازه نبوده، بلکه چیزی در حد پوشاندن تنه و ران و بازو بوده، و اسلام اصراری بر پوشش زن در برابر مردان نامحرم ندارد. وی، اگرچه در بحثهایش به کتابهای متعددی ارجاع داده، اما علاوه بر اشتباهاتی که در ترجمه عبارات عربی مرتکب شده، برای اثبات واقعی بودن فرضیهاش، چنانکه دیدیم، سادهترین اصول رایج در روشهای تحقیق تاریخی را کنار گذاشته است. مثلاً اگر در ریشهی لغت، معنایی برای یکی از همخانوادههای واژهای به کار رفته باشد که با فرضیه وی سازگار است،استنادات تاریخیِ همه کتابهای تخصصی لغت را کنار گذاشته، و برداشتِ خود را، معنای اصلی آن واژه قلمداد کرده، و تمام شواهد زبانشناختی و جامعهشناختیِ مخالف نظر خود را با بهانههایی مانند اینکه «بعید است چنین چیزی باشد» کنار انداخته است؛ یا در روایات تاریخی، اگر مطلبی تا حدودی با برداشتی از برداشتهای ایشان سازگار بوده، ولو سند بسیار ضعیفی داشته، به شدت بر آن اصرار ورزیده و در مقابل، دهها روایت صحیح تاریخی را به بهانههایی مانند اینکه «ناشی از سوءنیت محدثان میباشد»، طرد کرده است. همچنین به جای اینکه ابتدا نقلقولهای تاریخی را در مقابل خود بگذارد و با روشهای پژوهش تاریخی به بررسی صحت و سقم ادعاها بپردازد، ابتدا دیدگاه خود را با شاخ و برگ فراوان بیان، و با اشتباه در ترجمه سخنان برخی از بزرگان فقه، نظر خود را برگرفته از نظر آنها قلمداد کرده، سپس دیدگاه مخالفِ خود را با انواع اهانتها و ناسزاها متهم نموده و کنار گذاشته است. گاه در ابتدا ادعایی را مطرح کرده، وعده میدهد که آن را بعداً اثبات میکند؛ اما در ادامه به گونهای بحث میشود که گویی این مطلب قبلاً اثبات شده است؛ یا ابتدا دیدگاه نامأنوسی را در حد یک احتمال مطرح، اما بعداً چنان بحث میکند که گویی قبلاً با ادله محکم اثبات شده است.
از دیگر نقاط ضعف کتاب، یکی توهینها و ناسزاهایی است که در حق هرکس با وی مخالف بوده، روا داشته، و دیگر غفلت و فراموشیای است که گریبانگیر نویسنده میشود، بهطوری که بسیار میشود که برای اثبات ادعایی، به روایاتی استناد میکند که مضمون آن روایات، صریحاً نافیِ مدعای دیگری از ایشان است که در جای دیگری از کتاب آمده است. به بیان دیگر، اگر کسی فقط روایاتی را که در بحثهای ایشان مورد استناد قرار گرفته، جدای از توضیحات و ناسزاهای ایشان، مطالعه کند برایش کافی است که هر گونه تردیدی را در مورد وجوب حجاب شرعیای که امروزه میشناسیم کنار بگذارد.
شاید مهمترین دلیل تاریخی ایشان، ذکر مواردی از بیحجابی زنان یا آشکار شدن عورت مردان مسلمان در زمان پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - است. اما حقیقت این است که، گذشته از اینکه در همین بحث، مکرر بین زنان و مردان خلط میشود،[52] باز هم این موارد به هیچوجه فرضیه ایشان را اثبات نمیکند. در واقع، استناد به این موارد، برای رد وجوب شرعی حجاب در آن زمان، مبتنی بر غفلت از نزول تدریجی آیات قرآن کریم است. وی، به تعبیر خود، تمام احکام را با «واقعیتهای جامعه معاصر پیامبر(ص)» میسنجد، در حالی که اساساً این احکام آمد تا آن واقعیتها را تدریجاً تغییر دهد. حکم حجاب هم مانند اغلب احکام دیگر اسلام، از روز اول اعلام نشد؛ یعنی این گونه نبوده که پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم - از روز اول رسالتشان، یک رساله توضیحالمسائل بنویسند و همه احکام اسلام را در آن بیان کنند و به هر مسلمانی یک نسخه بدهند و همه هم رعایت کنند؛ بلکه احکام یکییکی و بهتدریج نازل میشد و تا زمانی که مسلمانان بدان پایبند شوند طبیعتا مدتی طول میکشیده است؛ همانند حکم شراب که تا مدتها برخی مسلمانان شراب میخوردند؛ بعد آیه آمد که در وقت نماز نباید شراب خورده شود؛ و بعداً آیه تحریم همیشگی آن نازل شد؛ و در عین حال باز معدود افرادی تخلف میکردند و لذا بر آنها حد جاری میشد. ما از این واقعیت که تا مدتها برخی مسلمانانِ نمازخوان، حتی قبل از نمازشان، شراب میخوردند، آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که: امکان ندارد شرابخواری در زمان پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - حرام شده باشد و اصلاً آیه حرمت شرابخواری معنای دیگری دارد؟ در مورد حجاب نیز چون آیات مربوطه در سالهای آخر عمر آن حضرت – صلی الله علیه و آله و سلم - نازل شده، طبیعی است که در فاصله بعثت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - تا نزول آیه حجاب (که حدود بیست سال میشود) میتوان موارد متعددی را نشان داد که عدهای، بدون اینکه گناهکار باشند، حجاب کاملی را که بعداً در شریعت واجب شد رعایت نکردهاند؛ و احتمالاً میتوان مواردی یافت که حتی بعد از نزول این آیات نیز عدهای تخلف میکردهاند. اما اینها به هیچ عنوان دلیل نمیشود که بگوییم چون این مواردِ بیحجابی در مسلمانان صدر اسلام وجود داشته، امکان ندارد حجاب در سالهای آخر عمر پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم - هم واجب شده باشد!
در پایان سخن، از آنجا که در این کتاب، با بیاعتنایی جدی نسبت به احادیث ائمه اطهار – علیهم السلام - مواجهیم، شاید یادآوری این نکته تاریخی، که نهتنها در منابع شیعی، بلکه در مهمترین منابع اهل سنت [53] هم آمده، مفید باشد: چند روز قبل از رحلت پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم -، درحالی که در بستر بیماری افتاده بودند فرمودند « قلم و دوات بیاورید تا وصیتی را [در برابر همگان] مکتوب کنم تا بعد از من گمراه نشوید.» عمربنخطاب برخاست و با تعبیر «حَسبُنا کتاب الله» (کتاب خدا برای ما کافی است)، با درخواست پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - مخالفت کرد. عدهای از او حمایت و برخی مخالفت کردند و نزاع درگرفت. نهایتاً پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - موفق نشد وصیتش را در برابر همگان مکتوب کند؛ در حالی که قرآن کریم صریحاً فرموده بود که دستورات پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - را اطاعت کنید (نساء/59) و آنچه او به شما دستور داد بپذیرید و در مورد چیزی که نهی کرد، نهیاش را قبول کنید (حشر/8). اگر به این تعبیر پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - (چیزی بگویم که بعد از من گمراه نشوید) در سایر کلمات پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - دقت شود درمییابیم که این تعبیر را پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - همواره هنگام سخن گفتن در مورد امامت پس از خود به کار میبردند (معروفترینش در احادیث ثقلین و غدیر است)؛ پس به احتمال زیاد اینجا نیز همان را مد نظر داشتند. کسانی هم که با این دستور مخالفت کردند و با انکار امامتِ کسانی که پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم - معرفی کرده بود، راه گمراهی و اختلاف در مسلمانان را باز کردند، به «کتاب خدا برای ما کافی است» تمسک کردند. مواظب باشیم ما نیز به بهانه «کتاب خدا کافی است» مدعی بینیازی از معلم و مبین واقعی آن (یعنی احادیث پیامبر و امامان) در فهم قرآن نشویم، که به همان گمراهی که پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - پیشبینی کرده بود، مبتلا خواهیم شد.
والسلام علی من اتبع الهدی
تذکر: در این تحقیق غالبا از نرمافزارهای موسسه تحقیقاتی نور (کتابخانه جامع الفقه 2، جامع الاحادیث 6/3، و جامع التفاسیر 1/2) استفاده شده است؛ لذا اطلاعات کتابشناختی کتابهای مورد استناد جداگانه ذکر نشد.
پانوشتها:
[52] یعنی در حین بحث درباره وضعیت پوشش زنان، نقلهای تاریخیای با عبارات عربی، و اغلب، بدون ترجمه ارائه میگردد با این مضمون که «در فلان واقعه عورت مردی نمایان شد» که مخاطب برداشت میکند که گویی این واقعه در مورد کشف عورت زنان رخ داده، تا بعداً نتیجه بگیرد که برهنگی زنان در حد کشف عورت هم امری عادی بوده است.
[53] سندهای شیعی این روایت که بسیار است، اما برای اینکه مخاطب از وجود این روایت در منابع اهل سنت هم مطمئن شود، باید گفت معتبرترین کتاب حدیثیِ اهل سنت، «الجامع الصحیح للسند من حدیث رسول الله و سنته و ایامه» نوشته محمدبن اسماعیل بخاری (متوفی254) است که غالباً از آن به عنوان «صحیح بخاری» یاد میشود. این کتاب بهقدری نزد اهل سنت اعتبار دارد که نهتنها در صحت روایاتش تردید نمیکنند، بلکه حتی برای اثبات معتبر بودن یک راوی، کافی میدانند که روایتی از وی در این کتاب آمده باشد. روایت فوق، حدیث شماره 5669 این کتاب است که در ج4، ص29 از این کتاب (چاپ شده در: قاهره، المکتبة السلفیة) آمده است. تصویر این صفحه از کتاب در آدرس زیر موجود است:
http://www.sonnat.net/upload/article/FD8274DA.54CF.4A42/namaye.png
منبع: سایت شخصی آقای سوزنچی
تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان
نقل از سایت تبیان
.: Weblog Themes By Pichak :.