شهادت پدربزرگوارحضرت امام رضا ع وحضرت معصومه س تسلیت باد
زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام
نام:موسى بن جعفر.
کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.
القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.
نکته: آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.
تاریخ ولادت:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذکر کردند.
محل تولد: ابواء (منطقهاى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).
نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب علیهم السلام.
نام مادر:حمیده مصفّاة. نامهاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مىداد. و دربارهاش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتى که از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»
مدت امامت:از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.
تاریخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده شد.
محل دفن: مکانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.
همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.
فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت که 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.
الف) پسران
1. امام على بن موسى الرضا(ع). 2. ابراهیم. 3. عباس. 4. قاسم. 5. اسماعیل. 6. جعفر. 7. هارون. 8. حسن. 9. احمد. |
10. محمد. 11. حمزه. 12. عبداللّه. 13. اسحاق. 14. عبیداللّه. 15. زید. 16. حسین. 17. فضل. 18. سلیمان. |
ب) دختران
1. فاطمه کبرى. 2. فاطمه صغرى. 3. رقیّه. 4. حکیمه. 5. ام ابیها. 6. رقیّه صغرى. 7. کلثوم. 8. ام جعفر. 9. لبابه. 10. زینب. |
11. خدیجه. 12. علیّه. 13. آمنه. 14. حسنه. 15. بریهه. 16. عائشه. 17. ام سلمه. 18. میمونه. 19. ام کلثوم. |
یکى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام که براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اکنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.
اصحاب ویاران:
تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى کاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذکر مىگردد:
1. على بن یقطین.
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعیل بن مهران.
4. حمّاد بن عیسى.
5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.
6. عبداللّه بن جندب بجلى.
7. عبداللّه بن مغیره بجلى.
8. عبداللّه بن یحیى کاهلى.
9. مفضّل بن عمر کوفى.
10. هشام بن حکم.
11. یونس بن عبدالرحمن.
12. یونس بن یعقوب.
زمامداران معاصر:
1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).
6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).
امام موسى کاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید. تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید.
رویدادهاى مهم:
1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسى کاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.
2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیهالسلام و معارضه آنان با امام موسى کاظم علیه السلام در مسئله امامت.
3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى کاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.
4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام موسى کاظم علیهالسلام.
5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.
6. احضار امام موسى کاظم علیه السلام به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.
7. زندانى شدن امام موسى کاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حکومت هادى عباسى.
8. مبارزات منفىِ امام موسى کاظم علیه السلام با دستگاه حکومتىِ هارونالرشید، در مناسبتهاى گوناگون.
9. بدگویی و سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى کاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئهچینى یحیى برمکى، وزیر اعظم هارون.
10. دستگیرى امام کاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارونالرشید، در سال 179 هجرى.
11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.
12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیى برمکى.
13. مراعات کردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیى و عکسالعمل شدید هارون به این قضیه.
14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان.
15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیى به زندان سندى بن شاهک.
16. مسموم کردن امام علیه السلام با خرماى زهر آلود، توسط سندى بن شاهک در زندان.
17. شهادت امام کاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهک، در 25 رجب سال 183 هجرى.
18. انتقال پیکر مطهر امام موسى کاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارونالرشید.
19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیکر امام موسى کاظم علیه السلام، توسط مأموران حکومتى، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شأن پیکر آن حضرت و به خاک سپارى در مقابر قریش بغداد.
منبع: از کتاب "خاندان عصمت علیهم السلام" ، سید تقى واردى.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=32993
به نام خدا
یک بیت شعر ناقابل از بنده تقدیم شما
چشم مستانه معشوقه
چشم مستانه معشوقه چنان دل بربود
که قراری به دل عاشق بیچاره نبود
یا
که قراری به دل عاشق بیچاره نماند
سیداصغر سعادت میرقدیم
ضمنا به آثار مثبت ومنفی چشم توجه شود
آثار مثبت کنترل چشم - تبیان
***چشم چرانى , کنترل چشم***
استاد مطهری و آشنایی با نهج البلاغه
تهران - ایرنا - استاد مطهری در خاطرات شخصی خود ، نحوه علاقه مند شدن شان به کتاب عظیم الشأن نهج البلاغه را بیان کرده ، همچنین از استاد نهج البلاغه دان خود که تأثیری عمیق بر نگرش استاد نسبت به ژرفای کلمات نهج البلاغه داشته ، یاد کرده است.
آنچه در پی می آید ذکر خاطرات زندگی استاد شهید مطهری و آشنایی وی با نهج البلاغه به قلم خود ایشان است، که در ادامه می خوانید:
از کودکی با نام نهج البلاغه آشنا بودم و آن را در میان کتابهای مرحوم پدرم – اعلی الله مقامه – می شناختم. پس از آن سالها بود که تحصیل می کردم و در همه ی این مدت نام نهج البلاغه بعد از قرآن بیش از هر کتاب دیگر به گوشم می خورد. چند خطبه ی زهدی تکراری اهل منبر را آن قدر شنیده بودم که تقریباً حفظ کرده بودم ، اما اعتراف می کنم که مانند همه ی طلاب و همقطارانم با دنیای نهج البلاغه بیگانه بودم . بیگانه وار با آن برخورد می کردم. بیگانه وار می گذشتم.
تا آنکه در تابستان 1320 پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم. تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهج البلاغه آشنا کرد. او دست مرا گرفت و اندکی وارد نهج البلاغه کرد. آن وقت بود که احساس کردم این کتاب را نمی شناختم و بعدها مکرراً آرزو کردم که ایکاش کسی پیدا شود و مرا با دنیای قرآن نیز آشنا کند . از آن پس چهره ی نهج البلاغه در نظرم عوض شد ، مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد. گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را می شناختم . احساس کردم که دنیای جدیدی کشف کرده ام.
دریغ است از آن بزرگمردی که مرا اولین بار با نهج البلاغه آشنا ساخت و درک محضر او را همواره یکی از ذخائر گرانبهای عمر خودم – که حاضر نیستم با هیچ چیز معاوضه کنم- می شمارم و شب و روزی نیست که خاطره اش در نظرم مجسم نگردد ، یادی نکنم و نامی نبرم و ذکر خیری ننمایم.
به خود جرئت می دهم و می گویم او به حق حقیقت "عالم ربّانی" بود، اما چنین جرئتی ندارم که بگویم من " متعلم علی سبیل النجاه" بودم. یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جان می گرفت:
عالم و زاهد و صوفی همه طفلان رهند / مرد اگر هست ، بجز عالم ربّانی نیست
او هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب. فقه و فلسفه و ادبیان عربی و فارسی و طبّ قدیم را کاملا می شناخت و در برخی متخصص درجه ی اول به شمار می رفت. "قانون" بوعلی را که اکنون مدّرس ندارد او به خوبی تدریس می کرد ... او با نهج البلاغه می زیست، با نهج البلاغه تنفس می کرد، روحش با این کتاب همدم بود ، نبضش با این کتاب می زد و به آنها استشهاد می نمود. غالبا جریان کلمات نهج البلاغه بر زبانش با جریان سرشک از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود .
برای ما درگیری او با نهج البلاغه ، که از ما و هر چه اطرافش بود می برید و غافل می شد – منظره ای تماشایی ، لذت بخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحبدل شنیدن ، تأثیر و جاذبه و کشش دیگری دارد. او نمونه ای عینی از سلف صالح بود . عالم ربّانی مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی – قدس الله سرّه – راستی مرد حق و حقیقت بود.
با این همه من ادعا نمی کنم که او در همه ی دنیاهای نهج البلاغه وارد بود و همه ی سرزمین های نهج البلاغه را فتح کرده بود.
استاد در ادامه می نویسد: نهج البلاغه چندین دنیا دارد : دنیای زهد و تقوا ، دنیای عبادت و عرفان ، دنیای حکمت و فلسفه ، دنیای پند و موعظه ، دنیای ملاهم و مغیبات ، دنیای سیاست و مسئولیت های اجتماعی، دنیای حماسه و شجاعت.
استاد شهید مرتضی مطهری که روز بزرگداشت مقام استاد و معلم در تقویم تاریخ ایران به نام ایشان مزیّن شده است ، در آثار متعدد خود به کرّات به آموزه های مولای متقیّان -علی علیه السلام – برگرفته از خطبه ها و کلمات نهج البلاغه ارجاع داده اند .
استاد مطهری که خود از متفکران دردمند روزگار بود، در کتاب انسان کامل ، بیشترین توصیفات از ویژگی های انسان حقیقی را از زبان علی (ع) جستجو کرده است. ایشان در بخشی از این کتاب به "دردهای والای انسان حقیقی " اشاره کرده و مباحثه ی امام علی (ع) با کمیل بن زیاد نخعی را نقل می نماید:
امیرالمؤمنین علی (ع) با کمیل بن زیاد نخعی به صحرا می رود ، کمیل می گوید همین که به صحرا رسیدیم و دیگر کسی آنجا نبود ، علی (ع) آه عمیقی کشید ، بعد فرمود : دل انسان به منزله ی ظرف است. بهترین ظرفها آن است که ظرفیتش بیشتر باشد یا بهتر (مظروف) را نگهداری کند. (سپس) در اواخر صحبت شان شکایت می کند که : افسوس افراد صاحب سرّی نیستند که من آنچه را که در دل دارم ، بتوانم به آنها اظهار کنم . بعد می گوید: ولی اینچنین هم نیست که هیچکس نباشد، همیشه در همه ی زمانها چنین افرادی هستند. ... آنهایی که به مقام یقین کامل رسیده اند و به روح یقین اتصال پیدا کرده اند و فاصله ای با روح یقین ندارند ، آن چیزهایی که برای اهل تَرف و ماده پرست ها خیلی سخت است ، برای آنها رام و نرم است، آنچه برای نادان ها مایه ی وحشت است ، یعنی خلوت با حق، برای آنها مایه ی انس است.
استاد در ادامه می گوید: دردهای علی و به تعبیر ما دردهای عرفانی علی و دردهای عبادتی علی و مناجات های علی یک مسئله ی بسیار واضح و روشنی است.
انس استاد با نهج البلاغه ، سرایش این کلمات را از قلمش جاری می سازد که : این درد انسان است ؛ یعنی درد جدائی از حق و آرزو و اشتیاق تقرب به ذات او و حرکت به سوی او و نزدیک شدن به او. تا انسان به ذات حق نرسد ، این دلهره و اضطراب از بین نمی رود و دائما این حالت برای او هست . اگر انسان خود را به هر چیز سرگرم کند ، آن چیز سرگرمی است و حقیقت چیز دیگری است.
استاد در مناسبات مختلف مخاطبان را به خواندن دعای کمیل ترغیب می فرمود و می گفت: این دعا از نظر مضمون در اوج عرفان است ؛ چرا که مضامین آن مافوق دنیا و مافوق آخرت است.
استاد درباره ی اتحاد شخصیتی مولای متقیان می گوید: نهج البلاغه مثل خود علی (ع) است. کلام انسان مثل خود اوست ، چون کلام تنزل روح انسان است، تجلی روح انسان است. یک روح پَست ، کلامش پست است و یک روح عالی ، کلامش عالی است، یک روح یک بُعدی، کلامش یک بُعدی و یک روح چند بعدی کلامش هم چند بعدی است. علی (ع) شخصیت جامع الاضداد است ، کلامش هم جامع الاضداد است. نهج البلاغه مثل خود علی ، جامع است. در کلامش آزادیخواهی، حماسه، عرفان ، فلسفه و اخلاق در اوج است.
استاد شهید مرتضی مطهری در سال 1298 در فریمان دیده به جهان گشود . وی استاد فلسفه و کلام اسلامی و تفسیر قرآن در دانشگاه تهران، و از نظریه پردازان نظام جمهوری اسلامی ایران بود. استاد مطهری به خاطر نوع تبیین اسلام در درس ها ، سخنرانی ها و آثار مکتوبش از جمله اثرگذار ترین شخصیت های تاریخ معاصر ایران در جذب جوانان به بینش اسلامی و ردّ تفکرات مادّی گرایانه ومبارزه با تفکر التقاطی بود. امام خمینی – قدس الله – رهبر کبیر انقلاب علاقه ی ویژه ای به شخصیت شهید مرتضی مطهری داشتند تا جائیکه در سوگ وی جامه ی ساه بر تن نمودند و وی را در تعبیری یگانه از سوی خود پاره ی تن اسلام و حاصل عمر خود خواندند. استاد مطهری در حالیکه فقط حدود سه ماه پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود، توسط نیروهای فاسد ضدّ انقلاب به شهادت رسیدند. مجموعه آثار چاپ شده ی ایشان بالغ بر 60 اثر را شامل می شود.
استاد مطهری و آشنایی با نهج البلاغه
http://www.irna.ir/fa/News/81591914/
مزاج چیست؟ مزاج های چهارگانه (اَمزِجَه اربعه)
طب سنتی و اسلامی
مزاج چیست؟
مقدمه:
کلمه مزاج برای همه ایرانیان نام کاملا آشنایی است. افرادی را که زود عصبانی می شوند آتشین مزاج می خوانند، افراد دیر جوش و کم حرف و غیر فعال را سرد مزاج می نامند. حقیقتا معنی مزاج چیست؟چگونه می توانیم مزاج خود را یا به تعبیری درست تر طبیعت بدن خود را بشناسیم.اختلاف طبایع افراد همیشه مورد کنجکاوی و سئوال بوده است.
در یک روز پائیزی به مردمی که بیرون از منازل خود و به جهت رفتن به محل کار در حرکتند دقت کنید تعدادی با پالتو و شال و کلاه، تعدادی با یک ژاکت معمولی و تعدادی فقط با یک پیراهن بیرون آمده اند، این ها چه تفاوتی دارند؟ تعدادی خیلی زود چاق می شوند و عده ایی با وجود خوردن مقدار قابل توجهی غذا، همچنان اندام مناسبی دارند، تعدادی خواب سبک دارند و ساعات خوابشان کم است،تعدادی خواب سنگین و طولانی دارند، بعضی ها خیلی تند و تیز هستند، بلند و سریع تکلم می کنند در حالی که تعدادی نیز خیلی آرام و منقطع و با تأنی حرف می زنند، برخی افراد با خوردن یک خیار دل درد می گیرند و به قول معروف سردیشان می شود در حالی که بعضی ها با خوردن نیم کیلو خیار هیچ واکنشی ندارند . تمام آزمایشات بالینی این افراد سالم است و از لحاظ بررسی خون و بافت های بدن و اعضاء و تمام موارد آزمایشگاهی همه طبیعی هستند پس اختلاف این افراد در کجاست؟
جواب تمامی این سئوالها را در طب سنتی در بحث طبایع یا مزاج پیدا می کنیم. طبیعت انسان ها با هم تفاوت دارد، اگر بخواهیم سبک زندگی سالم و روش دستیابی به سلامت واقعی را تجربه نمائیم، باید به جسم و روان آدمی ازدیدگاه طب سنتی یا طب مزاجی ایران نظر کنیم.
تعریف ارکان:
قبل از آنکه به تعریف مزاج بپردازیم لازم است که با چند اصطلاح در طب سنتی آشنا شویم.
از دیدگاه طب سنتی عوامل تشکیل دهنده جهان خلقت و بدن انسان، چهار عنصر اصلی به شرح ذیل می باشند، به عبارتی دیگر اجزای اولیه بدن انسان و غیر انسان از اجسام بسیطی تشکیل شده اند که غیر قابل تقسیم به اجسام مختلفه دیگر می باشند که به آنها ارکان گفته می شود.
الف ) آتش که گرم و خشک است . ب ) هوا که گرم و تر است . ج ) آب که سرد و تر است . د ) خاک که سرد و خشک است.
تعریف مزاج:
هرگاه اجزای یک ارکان با دیگری در آمیزد به نوعی که اثر کند یکی در دیگری به قوت های خود که ضد هم اند و هر یکی تیزی دیگری را بشکند، همانندی فعل و انفعال در اجزا آن مرکب به حدی برسد که در همه اجزا کیفیتی یکسان پیدا گردد.
این کیفیت مرکب را مزاج گویند.
مزاج همان طبع است و آنرا نباید با خلط یا رکن اشتباه کنید، مزاج جسم نیست. بلکه گرمی، سردی، خشکی، و تری را مزاج گویند.
انواع مزاج:
مزاج چون از ترکیب ارکان با یکدیگر پدید می آید لذا بسته به میزان ترکیب هر رکن، مزاج متفاوتی حاصل می گردد ولی اگر بخواهیم مزاجها را دسته بندی نماییم چون تعداد چهار رکن در هم ترکیب می شوند، مزاجهای اصلی را می توان در نه طبقه به شرح ذیل دسته بندی کرد:
1- در تعدادی رکن آتش بیشتر ازسایر ارکان است این افراد مزاج گرم و خشک دارند آن ها را صفراوی می گویند.
2- در تعدادی رکن هوا بیشتر از سایر ارکان است این افراد مزاج گرم و تر دارند آن ها را دموی می گویند.
3- در تعدادی رکن آب بیشتر است این افراد مزاج سرد و تر دارند، لذا آن ها را بلغمی می گویند.
4- در تعدادی رکن خاک بیشتر است این افراد مزاج سرد و خشک دارند که آن ها را سوداوی می گویند.
5- در تعدادی نیز این ارکان نسبتاً در حالت تعادل هستند این افراد مزاج معتدل دارند.
6- در تعدادی ارکان آتش و هوا بیشتر از سایر ارکان هستند این افراد مزاج گرم دارند و از لحاظ تری و خشکی معتدل هستند.
7- در تعدادی ارکان هوا و آب بیشتر از سایر ارکان هستند این افراد مزاج تر دارند و از لحاظ گرمی و سردی معتدل هستند.
8- در تعدادی ارکان آب و خاک بیشتر است این افراد مزاج سرد دارند و از لحاظ تری و خشکی معتدل هستند.
9- در تعدادی ارکان خاک و آتش بیشتر است این افراد مزاج خشک دارند و از لحاظ گرمی و سردی معتدل هستند.
بنابراین هر فرد از بدو تولدش دارای حرارت و رطوبت غریزی می باشد که به آن مزاج اصلی یا جبلی می گویند.
در جدول ذیل این طبقات به صورت تصویری نشان داده شده اند:
تعریف خلط:
یکی دیگر از اصطلاحاتی که در این مبحث نیاز است با آن آشنا شویم خلط می باشد.
هر غذایی که می خوریم هنگامی که وارد بدن ما می شود در معده هضم آن آغاز می گردد، به کبد می رود در کبد چهار خلط یا چهار نوع مایع تولید می شود که نام و خصوصیات آن ها به قرار ذیل است :
الف ) خلط دم که دارای مزاج گرم و تر است.
ب) خلط صفرا که دارای مزاج گرم و خشک است.
ج) خلط بلغم که دارای مزاج سرد و تر است.
د ) خلط سودا که دارای مزاج سرد و خشک است.
اگر چه همه این اخلاط در خون موجودند اما خدا برای صفرا و سودا جایگاه ذخیره در نظر گرفته است.
طحال: جایگاه ذخیره سوداست.
کیسه صفرا : جایگاه ذخیره صفراست
که در آن جمع باشند ودر صورت نیاز به اندازه لازم در بدن انتشار یابند.
اما "دم" و "بلغم" در عروق خونی ولنفاوی و... در حال گردش اند .
وجود هر چهار خلط در بدن انسان ضروریست اما در حد خاص و معین و کمبود و یا فزونی هر یک از آنها باعث سوء مزاج یا غلبه اخلاط می گردد که در این حالت برای رفع مشکل باید تدابیر مربوطه رعایت و درمان صورت پذیرد.
در این خصوص سعدی می فرماید:
چهار طبع مخالف سرکش ******چند روزی بوند با هم خوش
چون یکی زین چهار شد غالب******جان شیرین برآید از قالب
هرچیزی مزاجی دارد؟
این نکته قابل توجه است که هر چیز در این عالم هستی دارای مزاج است. حیوانات، گیاهان، فصول، سنین و اعضاء بدن که به ترتیب به آنها اشاره ای می کنیم:
1- حیوانات: هر موجود بسته به نوع فعالیت و خلقتش دارای مزاج خاص خود است. مثلاً گرگ مزاج گرم وخشک دارد و عنصر آتش در آن برتری دارد، شیر که حیوان شجاع و درنده ای است از خون غالب آفریده شده است و اگر چنین نباشد که اصلا شیر نیست و نمی تواند تمام خصوصیات یک شیر را داشته باشد – مورچه از جنس سوداست- زنبور از جنس صفراست- الاغ از جنس بلغم است.
2- گیاهان: در گیاهان وجود عناصر چهار گانه ارکان را با خوردن یا لمس آنها به وضوح می بینیم.گیاهانی که خوردن و حتی لمس آنها موجب گرمی و تشنگی فوری شده ویا حتی با تکرار در آنها در بدن ایجاد خارش وسوزش می شود را گرم وخشک می گوئیم.
گیاهانی که خوردن آنها موجب ایجاد گرمی می شود را گیاهان گرم و تر می گوئیم.
گیاهانی که موجب رفع حرارت، بدن شده و رفع تشنگی می کند. سرد وتر می نامیم.
گیاهانی که از گرمی بدن می کاهد اما تشنگی را برطرف نمی کند و با تکرار آنها در بدن ایجاد خشکی و لاغری می شود، سرد و خشک می گوئیم که مزاج تک تک گیاهان به تفکیک و با جزئیات در بحث مفردات، ذکر می شود.
همین جا یک نکته مهم لازم است ذکر شود:
در مجموع عناصر گرم وخشک را صفرازا ، گرم و تر را مولد خون
در مجموع عناصر سرد وخشک را سودازا و سرد وتر را بلغم زا نامگذاری می کنیم.
3- فصول :
بهار، مزاج گرم وتر دارد.
پاییز، سرد وخشک
تابستان، گرم و خشک
زمستان، سرد وتر
4- ساعات شبانه روز:
صبح: مزاج گرم وتر- بهاری
ظهر: گرم وخشک- تابستانی
عصر: سرد وخشک- پاییزی
شب: سرد وتر – زمستانی
5- اسنان (سن ها): انسان در سنین مختلف مزاجهای مختلفی دارد:
1- مرحله رشد ونمو (از تولد تا 30 سالگی) ، دارای مزاج گرم وتر است .
2- مرحله جوانی(30 تا 35 سالگی) ، مزاج گرم وخشک
3- مرحله میانسالی یا کهولت (35 سالگی تا 60 سالگی)، مزاج سرد و خشک
4- مرحله پیری (بعد از 60 سالگی)، مزاج سرد و تر
6- انواع مزه ها:
مزه شیرین : گرم
تلخی: گرم وخشک
ترشی: سرد وخشک
شوری و تندی: گرم وخشک
بی مزه و گسی: سرد و تر
7- مزاج عضوی: هر عضوی در بدن یک مزاج مخصوص به خود دارد مثلاً: مغز، سرد و تر/ استخوان و مو، سرد وخشک / چربی، سرد وتر / قلب، گرم و خشک می باشند.
8- مزاج جنسیتی: جنس مذکر نسبت به جنس مونث گرم تر است.
9- مزاج مکان ها :
مناطق کوهستانی: سرد وخشک
مناطق بیابانی: گرم و خشک
مناطق کنار دریا: سرد وتر
خلاصه برای هر جسم ، حالت و موقعیتی می توان مزاج قائل گردید که در جدول ذیل به پاره ای از آنها اشاره شده است:
http://hakimmehr.blogsky.com/1392/06/04/post-54/%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%AC-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%9F
پرسش: طب سنتی اسلامی چیست؟
پاسخ: طب سنتی یک مکتب درمانی با بیش از 7 هزار سال قدمت در کشور ما است و طب اسلامی اشتراکاتی با این طب دارد ولی نگرشش متفاوت است.
طب اسلامی
طبی که ارتباط دقیق جامع مادیات و معنویت موجود و تبلور یافته در جسم را تعریف می کند، طب اسلامی نامیده می شود.
تمامی مکاتب دنیا طب را بر اساس مشاهده تعریف کرده اند؛ خیلی دقیق و جدی. اما عالم به سلولهای یک اندام جاهل به سلولهای اندام دیگری می شود که نقص طب کلاسیک است. اما نقص مهمتر آن است که تعریف کلی از مادیات جسم دارند اما ارتباط جسم با جهان چه؟ یعنی محیط زیست (موقعیت جغرافیایی محیط زیست چه نقشی در سلامت انسان دارد یا نه؟ در جایی که انسان هایی دروغگو زندگی می کنند یا انسان های پاک، در سلامت ما نقش دارد یا نه؟ و نیز ارتباط با مونسان چه نقشی در سلامت دارد.
بحث بعد غذا است که در طب کلاسیک تعریف پروتئین و ویتامین است. اما بدست آوردن پروتئین از طریق حلال یا حرام آیا می تواند نقشی در سلامت یا بیماری ما داشته باشد یا نه؟ این صحبت را طب اسلامی باید توضیحی برای ارائه آن داشته باشد.
در عاشورا دو گروه مسلمان روبروری هم ایستاده بودند. هر دو نماز می خواندند، حتی نماز شب می خواندند هر دو اهل روزه بودند هر دو فریاد تکبیر برای حمله به هم داشتند. گروه دشمن کافر نبودند، همه مسلمان بودند ولی رو در رو ایستادند که علت رو در رویی این گروه با امام حسین، نقش غذای حرام بود که باور اینها را متغیر کرد غذای حرام می تواند باورهای انسان و توانایی های جسمی و روحی انسان را تغییر می دهد.
آیا می دانید که میانگین هوشی ایرانی ها بالا، آمریکایی ها پایین تر است. چرا؟
چون موقعیت جغرافیایی زیست، بهره مندی بیشتری از آتش( گرمی و خشکی) داشته باشد، هوش افراد بیشتر می شود. در خود تگزاس بچه های تگزاس با هوش تر از بچه های کالیفرنیا هستند.
در آمریکا ایرانیها را در موقعیت های مدیریت های ناسا قرار می دهند چون با هوش ترند. پس محیط زیست با غذای غالب، فرهنگ و هوشیاری و هوشمندی می سازد. و رفتارهای انسان وابسته به موقعیت زیست متفاوت است.
اینجا می فهمیم که چرا لکنت زبان در اروپا وجود دارد و موقع صحبت کردن من من، می کنند و چرا افسردگی در سنین نوجوانی بسیار زیاد است اما در هند همه شادابند و می رقصند. چون موقعیت جغرافیایی ژاپن سرد تر است و غذای غالب ماهی و برنج است و اگر شلاق حرکت اجتماعی نبود همه درخواب بودند. اما هوای هند گرم است و غذای غالب تندی و گرمی است و آنها را وادار به شادابی می کند.
طب کلاسیک یک قالب دارد که در همه جا این قالب را می خواهد تحمیل کند اما امکان پذیر نیست. برای هر کس بسته به موقعیت جغرافیایی تعریفی از شخصیت، مزاج، توانایی روحی، جسمی و جنسی وجود دارد که باید شناخت، تعریف کرد، تغذیه، بهداشت و درمان برای او تعریف کرد.
مشاور پاسخگو: دکتر جوادی
تنظیم: مرکز مشاوره
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=152512
ماجرای موقوفه اَوَد، حوزه نجف، و کمیته خیریّه انگلیسی ها چیست؟
آیا انگلیسی ها به طلاب نجف پول می دادند؟
استاد منذر پاسخ می دهد
یکی از بحث های جنجالی در سایت های ضد دین که دستاویزی برای مبارزه با شیعیان و روحانیت اصیل آن شده است بحث «موقوفه اود» است. عوائد این سرزمین مبلغ هنگفتی بود که بخشی از آن توسط شیعیان غیور آن دیار، وقف مخارج حوزه نجف و کربلا شده بود اما بعد از اشغال هند توسّط انگلیسی ها، این سرمایه عظیم در دست استعمارِ پیر افتاد و مصادره شد. این حرکت که وجهه انگلستان را بیش از پیش خراب کرد، لندن را به این فکر انداخت که برای توجیه این دزدی مرکز خیریه ای در نجف تشکیل دهد و به بهانه اینکه خودش کار وقف را در دست گرفته و مخارج آن را فی سبیل الله به طلاب فقیر می دهد،(!!) خود را متولّی آن جا زند.
متأسفانه کینه توزان و معاندین روحانیت از این مسئله سوء استفاده کردند و این مرکز خیریه پوشالی که توسط انگلیسی ها به راه افتاده بود را به حوزه نجف و مرجع بزرگ شیعه شیخ انصاری(ره) ارتباط دادند و حکایتی جدید برای توهین ها و شراب پاشی های خویش ساختند. طرح خام (و نوعاً مغرضانة) موضوعِ «پخش موقوفه در عراق»، محملِ بسی خلط مبحثها و عقده گشاییها شده و برخی نویسندگان (همچون میمندی نژاد، اسماعیل رائین و محمود محمود) واقعیت و پندار را درهم آمیختهاند.
امروزه هم سایت های دگراندیش و مزدور با عناوین مختلف این مسئله را وارونه جلوه می دهند و با طراحی کامپیوتری عکس پرچم انگلیس کنار عکس علمای نجف وضمیمه کردن این بحث، آنان
را مورد طعن قرار می دهند. عکس زیر، مشتی از این خروار است:
استاد علی ابوالحسنی(منذر) که قلم خود را وقف روشنگری و دفاع از حریم تشیع کرده بود با عمق شکافی در این باب در دو مقاله علمی (به نام های موقوفه اود و جان ناآرام هند) دستِ مغرضان را رو کرد و مظلومیت مراجع عظیم شیعه - شیخ انصاری و صاحب عروه - را اثبات کرد. چه آنکه بر اساس مدارک معتبر ایشان پول مرکز خیریه انگلیسی را قبول نکردند.
و بانیان آن موقوفه قبل از اشغال انگلیسی ها، شیعیان هندی بودند. بنابراین، شایعاتی از قبیل انتساب خیریه اود به فلان فاحشه هندی! تحریف آشکار حقیقت و نوعی دسیسه بازی سیاسی است که به دلیل برخی اغراض خاص استعماری از سوی انگلیسیها مطرح شده است.
مقالة حاضر، -با نام جان ناآرام هند- ضمن بحثی گسترده پیرامون این شایعه، برخورد مدبرانه امثال شیخ انصاری و صاحب عروه با آن را معلوم میسازد.
قسمت قبلی این مقاله "با نام ریشه و روند تاریخیِ موقوفة اود" که از زاویه ای دیگر بررسی کرده را می توانید در آرشیو منذرنامه پیدا کنید
جان نا آرام هند
علی ابوالحسنی (منذر)
در شماره قبل، قسمت اول از مقالهای که پیش رو دارید تقدیم گردید و طی آن با چگونگی دست اندازی استعمار انگلیس بر هندوستان و انقراض امپراطوری اسلامی تیموریان آشنا شدید. در این شماره قسمت دوم آنرا ملاحظه خواهید نمود و با مطالعه آن ماجرای «تنخواه هند» یا درآمد موقوفات منطقه زرخیز اود و چگونگی و علل برخورد بزرگانی همچون شیخ مرتضی انصاری(ره) و صاحب عروه (ره) با این وجوهات را که در آن زمان به دست انگلیسیها جمع آوری و توزیع میشد، اجمالا درخواهید یافت.
منشا موقوفه اود، و هدف بانیان آن
دکتر هولیستردر کتاب«تشیع در هند» ضمن اشاره به موقوفه اود اظهار میدارد که درآمد آن اختصاص به برخی امور مذهبی در مکه، مدینه، کربلا و نجف داشته است. به نوشته او: «پادشاهان اود، مبلغی در حدود سی کرور و نیم روپیه یا برابر سه و نیم میلیون لیره استرلینگ برای اعضای خانواده و وابستگان خود سهام دولتی خریداری کردند. بازماندگان آنها با نرخ بهره اولیه، سالیانه مبلغی بیش از 14 لک روپیه برداشت میکنند. برخی از افرادی که این مستمری را میگیرند مبالغی از آن را به اماکن مقدس مکه، کربلا و نجف اشرف میفرستند و چون برخی از آنها وصیت نداشتهاند مستمری ایشان به این اماکن مقدس فرستاده میشود.» 1
سرآرتورهاردینگ، سفیر انگلستان در ایران (1901-1905) با اشاره به موقوفه اود مینویسد: «آخرین سلطان ایالت اود (واقع در هندوستان) که شیعی مذهب بود (واجد علی شاه) آن را برای تامین هزینه تحصیل طلاب شیعه که در کربلا و نجف درس میخواندند تخصیص داده بود؛ به این منظور که این طلاب بعدها به اخذ درجه اجتهاد در الهیات و فقه شیعی نایل شوند.»2 میس بل، دیپلمات مشهور انگلیسی در بغداد در خلال جنگ جهانی اول نیز ضمن بحث درباره موقوفه مزبور، واقف آن را سلطان غازی الدین حیدر معرفی میکند که مبلغی معادل 121 هزار روپیه در سال وقف افراد مستحق در کربلا و نجف کرده بود.3
از آنچه گفتیم کاملا روشن میشود که بانیان این موقوفه، اشخاص گوناگونی از سلسله شیعه اود می باشند و بنابراین، شایعاتی از قبیل انتساب خیریه اود به فلان فاحشه هندی! تحریف آشکار حقیقت و نوعی دسیسه بازی سیاسی است که به دلیل برخی اغراض خاص استعماری از سوی انگلیسیها مطرح شده است.4
سابقه پخش موقوفه اود در کربلا و نجف
حال که منشا موقوفه اود و هدف واقفان آن مشخص شد، ضروری است خاطرنشان سازیم که از موقوفات مزبور با عناوینی چون«تنخواه هند» نیز در بعضی کتب قدیمی یاد شده است. مرحوم میرزا محمد تنکابنی در شرح حال استادش آیت الله سید ابراهیم قزوینی مشهور به صاحب ضوابط(متوفی 1264ق/ 1848م) در کربلا، مینویسد: «هر ساله تنخواهی بسیار از موقوفات هند میفرستادند که به دستیاری ایشان به فقرا و تعمیرات مشاهد مشرفه مصروف میگشت.» 5
تنکابنی در مورد شرح حال صاحب ضوابط همچنین آورده است: «از مراتب زهد استاد اینکه، با رسیدن تنخواه هند به دست او که زیاده از بیست هزار تومان بود و با وجود رسیدن وجوه بسیار از ایران و عربستان به دست او، بسیار فقیر بود و جز گذران یومیه با نهایت قناعت چیزی نداشت و دولتی جمع ننمود.» 6
شعاع مرجعیت صاحب ضوابط از فقهای بنام شیعه در اواسط قرن 13 هجری که به یک نسل پیش از شیخ انصاری تعلق داشت تا هند گسترده بود.7 چنانکه گذشت، صاحب ضوابط با دو فقیه بزرگ هند- سید العلما و سلطان العلما- روابط صمیمانهای داشت و آنان واسطه اخذ و دریافت کمکهای نقدی سلاطین وقت اود به صاحب ضوابط به شمار می رفتند.
ج.ر. کلو درباره محمد علی شاه(1253-1258ق/1842-1837م) یکی از پادشاهان اود، چنین مینویسد: «اهتمامی دقیق به انجام خدمات اجتماعی دینی داشت. وی ساختمانی جدید برای برگزاری مراسم عزای ائمه علیهم السلام و نیز مسجدی نو بنا نهاد و با این عمل، ارادت و اخلاص خود نسبت به مذهب شیعه را آشکار ساخت. کار دیگر او افزایش مستمری علما بود. کما اینکه ثروت اود]ظاهرا مقصود، همان موقوفه اود میباشد[ زمینه تقدیم مبالغی پول به حضور مجتهدین در کربلا و نجف را فراهم می ساخت. علمای شمال هند در نامه مورخ 1839م]1255ق[ به مجتهدین عراق خبر دادند که پادشاه جدید اود نظر به علاقهای که به اماکن مقدسه و ساکنان آن دارد مایل است کانال آصفیه که شنیده است خشک شده، تعمیر و اصلاح شود. بدین منظور امر کرده است مبلغ 150 هزار روپیه به دو شهر کربلا و نجف فرستاده شود تا توسط حاکم عثمانی در عراق به مصرف مورد نظر برسد…در سال 1841م(1257ق) مجددا محمد علی شاه مبلغ 26 هزار روپیه دیگر برای انجام امور دینی به کربلا ارسال داشت… »8
سابقه کمکهای نقدی اود به نجف و کربلا از عصر صاحب ضوابط نیز فراتر میرود. به نوشته کلو: «در اواخر 1780م(1195ق) وزیر آصف الدوله- حسن رضاخان- کانالی در نجف بنا کرد تا به نجف آب برساند و مبلغ 500 هزار روپیه را نیز برای مجتهدان عراق ارسال داشت.9 این اقدام به سفارش پدر سلطان العلما آیت الله سید دلدار علی ]شاگرد برجسته وحید بهبهانی، مرجع متنفذ هند[ و به منظور تقویت فقهای اصولی در برابر گروه اخباری انجام گرفت. تفضل حسین خان کشمیری، وزیر حکومت اود در سالهای 1795-1789م، مبلغ هنگفتی را به محضر آقا سید علی طباطبایی(پدر سید مجاهد، و داماد وحید بهبهانی) تقدیم داشت که بین فقرا و علمای کربلا تقسیم کند.»10
حال در ادامه بحث ببینیم این پول چگونه به دست انگلیسیها افتاد و به چه ترتیب پخش آن در عراق را کنسول دولت بریتانیا در بغداد (محمد حسن خان کابلی و بعدها کلنل نیومارچ)11 به عهده گرفتند؟
سلطه انگلیس بر اود و سرنگونی حکومت آن
استعمار انگلیس در قالب عنوان کمپانی هند شرقی، از اوایل قرن 17 میلادی به داخل هند نفوذ کرد و با نیرنگ و تزویر و به آهستگی سلطه شوم و زیانباری را بر آن کشور زرخیز و پهناور گسترد. نقطه اوج این امر، سیاست غارتگرانهای بود که لرد دالهوزی-فرماندار انگلیسی هند- تحت عنوان «دکترین لپس» نسبت به حکومتهای محلی مستقل هند در پیش گرفت و متعاقب آن قدرت و دارایی های آنان را وقیحانه در اختیار کمپانی انگلیسی حاکم بر هند قرار داد. وی این سیاست را نخستین بار در 1264ق/1848م(همزمان با درگذشت صاحب ضوابط و دومین سال سلطنت واجد علی) به مورد اجرا گذاشت . طبق سیاست جدید، با مرگ هر شاه و امیری که وارث مستقیم نداشت، حکومت وی ضمیمه متصرفات انگلستان میگردید.
ساتارا، سمبل پور، جهانسی، ناگپور و کچار شمالی از جمله مناطقی بودند که به استناد این قانون در فاصله سالهای 1854-1848 ضمیمه متصرفات انگلیس شدند. بر مبنای همین سیاست در 1272ق/1856م به واجدعلی شاه پیشنهاد شد که به ازای دریافت سالانه 12 لک روپیه برای خود و 3 لک روپیه برای خدمتکارانش، حکومت اود را به کمپانی واگذار نماید. اما چون واجد علی شاه این پیشنهاد ننگین را نپذیرفت، انگلیسیها او را دستگیر و به کلکته تبعید کردند و حکومت وی نیز در فوریه 1856م(جمادی الثانی 1272ق) به متصرفات دولت انگلیس اضافه شد.12 دالهوزی، پس از اشغال اود چنین اعلام کرد: «مالکیت ما بر اود، یک میلیون و 300 هزار لیره استرلینگ بر درآمدهای پیشین ما در آن سرزمین افزوده است.»13 واجد علی پس از این رویداد 31 سال در کلکته (مقر اصلی کمپانی) تحت نظر دولت انگلستان قرار داشت و سرانجام به سال 1305ق/1887م در آن شهر درگذشت. مزار او، در کلکته هم اینک زیارتگاه شیعیان است.14
قیام ضد استعماری اود و سلطه مجدد انگلیس بر آن
اقدام غیر قانونی انگلیسیها به تبعید پادشاه غیور و دین مدار اود به کلکته و اشغال آن سرزمین، برای مردم اود حادثهای بس تلخ و ناگوار بود که نشان از آیندهای سیاه داشت. زمانی که سیپای (سپاهیان هندی در خدمت کمپانی) با پشتیبانی بخش عظیمی از مردم هند در سال بعد (1273ق/1857م) برضد استعمار انگلیس بپا خاستند ساکنان اود نیز همگام با آنان مردانه قیام کردند. مردم اود در همان گام نخست، پس از درهم شکستن قدرت مقاومت سرهنری لورنس و اروپاییان همراهش، برجیس قدر فرزند 11 ساله واجد علی شاه را تحت سرپرستی مادر شجاع و توانایش- حضرت محل- بر تخت قدرت نشاندند.15 قیام ضد استعماری مردم هند در سالهای 1857-1858م در تاریخ به «شورش سپاهیان» یا «نبرد استقلال» معروف است و همانگونه که مورخان انگلیسی نیز تصریح دارند، شدت آن قیام در هیچ نقطهای از هند همچون سرزمین اود وسیع و فراگیر نبود. به عنوان مثال ویلیام هوارد راسل، درباره بیگم حضرت محل مینویسد: «این زن، تمامی اود را برای حمایت از سلطنت پسرش تهییج و جنگی تمام ناشدنی را علیه بریتانیا اعلام کرد.» پیتر هاردی، مورخ معاصر انگلیسی،ضمن نقل سخن فوق از راسل، خاطرنشان میسازد که: «وقایع حومه شهر(اود) نیز از خصوصیت اسلامی آن قیام حکایت داشت. روستاهای مسلمان نشین دوآب و اهالی مجاور(علیگره) بدبختترین مردم آن ناحیه تا آن زمان بودند. چنین به نظر میآید که آنان به اشاره ای قیام کردند.»16 مورخ دیگر انگلیسی به نام دولافوز نیز تصریح دارد: «در اود، عموم مردم در شورش شرکت داشتند ولی در سایر ایالات فقط سپاهیان وارد شورش شده اما مردمان شهر و اهل قرا و قصبات برکنار می ماندند.»17 در واقع باید گفت که در منطقه اود، این تشیع بود که همچون شیری خشمگین به استعمار چنگ و دندان نشان میداد.
شهر دهلی که نبض نبرد استقلال درآنجا میزد و به عنوان مرکز مهمات هند محسوب می شد، در اواسط سپتامبر 1875 .م پس از حدود سه ماه محاصره، سرانجام با یک حمله سخت پنج روزه از سوی قوای انگلیس سقوط کرد و بهادرشاه پیر، واپسین سلطان تیموری، دستگیر و به منطقهای دور از هند تبعید شد. اما لکهنو پایتخت و کرسی نشین حکومت اود گذشته از مقاومت مردانهای که پیش از سقوط دهلی از خود نشان داد و دوبار حمله سخت قشون بریتانیا را شهر دفع کرد، پس از سقوط دهلی نیز ماهها پایداری ورزید. انگلیسیها علی رغم تلاش بسیار و با وجود از دست دادن صاحب منصبان مشهوری چون سرهنری لورنس، ژنرال نیل(مشهور به نیل وحشی) و ژنرال هاولوک در حومه لکنهو، تا اواخر مارس سال بعد نتوانستند آن شهر قهرمان خیز را از چنگ حریف قدرتمند خویش(همسر و فرزند شاه تبعیدی اود) بیرون آوردند.18 محمود محمود در مورد حجم نبرد مینویسد: «انگلیسیها متجاوز از سی هزار قشون در اطراف شهر لکهنوگرد آورده بودند و یک ماه تمام حمله متوالی مینمودند. در مقابل و به قول مورخین انگلیسی، انقلابیون یک صد و بیست هزار نفر قشون در لکهنو حاضر داشتند.»19
یک مورخ اروپایی نیز تصریح دارد: «ملکه اود یعنی مادر پادشاه اود که در واقع ریاست یاغیان را داشت، به سپاهیها اظهار نمود تا وقتی که یک نفر انگلیسی در این طرف]رودخانه[ گنگ باقی بماند به شما مواجب نخواهم داد. از آن رود، یاغیان حملههای سخت میآوردند.» 20
روشن است که آن بانوی شجاع شیعه که زینب وار بر یزیدیان عصر شوریده بود جز با همدلی و همراهی جدی مردم و روحانیت منطقه نمیتوانست چنین حماسه درخشانی از خود برجای گذارد. پیش از این در شرح حال سلطان العلما و سید محمد عباس شوشتری، شرکت فعال سلطان العلما و بستگان وی در آن قیام عام را دیدیم به نحوی که انگلیسیها پس از سرکوب قیام، بارها سلطان العلما را احضار کرده و مورد بازجویی قرار دادند. همچنین مرحوم شوشتری مفتی و قاضی بزرگ عصر حکام اود، پس از سلطه انگلیسیها بر آن سرزمین دیگر هیچ مقامی در رژیم جدید نپذیرفت و حتی حاضر نشد ارتباط خود را با سلطان تبعیدی اود قطع کند.
با این وجود انگلیسیها، با استفاده از نقاط ضعف مردم هند در«نبرد استقلال» و تکیه بر وحدت فرماندهی و تسلیحات برتر جنگی خویش و به ویژه بهرهگیری از نیروهای هندی وفادار به خود نظیر سیکها و گورخه ها، آن قیام را در سراسر هند با وحشیگری تمام به خاک و خون کشیدند. پس از آن غالب نقاط هند به طور رسمی جز قلمروی امپراتوری انگلیس و زیر نظر یک نایب السلطنه انگلیسی قرار گرفت. در چنین اوضاع سخت و ناراحت کنندهای طبعا تکلیف حکومت شیعی و ضد استعماری اود معلوم بود. با سقوط لکهنو (7شعبان 1274/23 مارس 1858)21 بیگم اود همراه فرزندش برجیس قدر به نپال رفت22 و با رفتن وی از لکهنو، سرجیمز اوترام(فاتح لکهنو، که پیشتر در مناقشات نظامی انگلستان و ایران بر سر هرات نیز شرکت داشت) فرمانده کل اود شد و مقام سرتیپی یافت. 23 بدین شکل بهترین فرصت برای انگلیسیها فرا رسید تا کینه وحشیانه خود نسبت به اسلام و تشیع را در شهر لکنهو به نمایش بگذارند. گرت پاچنسکی نویسنده آزادیخواه و ضد استعمار آلمانی، شرح گویا و جانسوزی از تجاوز و غارت ارتش انگلیس در لکهنوکه به نوشته وی مورخین آن را یک غارت بزرگ تاریخی خوانده اند به دست داده است.24 وی سخن خویش درباره شدت جنایت و غارت انگلیسیها در نبرد استقلال هند را با این جملات از فردریش انگلس(دوست معروف کارل مارکس) آغاز می کند «اگر اعمال آدمکشان خونریز و سفاک مغول و تیمور را که چون انبوه ملخهای گرسنه به شهری هجوم میبردند و همه چیز را در سر راه خود نابود میکردند با اعمال انگلیسیهای انسان دوست، متمدن و مسیحی کنار هم بگذاریم، ناچار خواهیم بود مغولان و تیموریان خونخوار را فرشتگان آسمانی بخوانیم!» شدت وحشیگری دولت بریتانیا تا آنجا بود که حتی چهل سال پس از آن فاجعه نیز کنسول وقت ایران در هند(کاشف السلطنه چایکار) که در جریان مامورت خویش در هند گذری بر شهر لکنهو داشت، از خرابی هولناک شهر و فقر شدید مردم آن سامان و تبدیل مساجد و حسینیههای بزرگ شهر به سرباز خانه و ادارات دولتی سخن میگوید.25
به هرروی انگلیسیها پس از سرکوب قیام اود، برمقدرات آن کشور و از آن جمله بر موقوفات چنگ انداختند و کنسولگری انگلیس در بغداد رسما مسولیت پخش موقوفات اود را در عراق به عهده گرفت. باید توجه داشت که در این زمان، دولت انگلیس با خلافت عثمانی از روابط صمیمانهای برخوردار بود و در مساله اختلافات دولت عثمانی با ایران و روسیه، آشکارا جانب عثمانی را میگرفت. ذکر این نکته نیز حایز اهمیت می باشد که در آن زمان مرجعیت عامه تشیع در حوزه مرکزی نجف برعهده شیخ انصاری قرار داشت.
مطامع انگلیسیها از وساطت در پخش موقوفه اود در عراق
انگلیسیها، پس از سلطه بر اود و قبضه مقدرات آن، اقدام به قطع ارسال وجوهات موقوفه مزبور به عراق نکردند. زیرا چنانکه دیدیم پخش «تنخواه هند» در کربلا و نجف سابقهای دیرین داشت. لذا قطع آن در زمان سلطه رسمی و خون آلود انگلیس بر هند به حیثیت سیاسی انگلیسیها صدمات فاحشی زده و نام آن دولت را در لیست دزدان متمدن! ثبت میکرد. علاوه براین، انگلیسیها که برای نفوذ و سلطه بر مقدرات ملل شرق(به ویژه مسلمانان) و پیشبرد اغراض استعماری خویش از تشبث به هیچ وسیلهای نمیگذرند، سعی داشتند بدین وسیله ضمن نفوذ به درون دژ استوار و مقاوم روحانیت شیعه، نام خود را در ذهن برخی ساده لوحان به عنوان قدرتی بی ضرر و حامی اسلام و مسلمین رقم بزنند.
بدیهی است عمال استعمار انگلیس زیر نقاب تداوم تحویل وجوهات موقوفه اود به علما و پخش آن در بین طلاب موذیانه به دنبال پیشبرد اغراض شوم خویش بودند. دولت بریتانیا این مساله را وسیله مغتنمی برای حفظ تماس و تقویت روابط حسنه با علمای بزرگ دین و ابزاری نیرومند جهت اعمال نفوذ در میان روحانیت میدانست.26 قصدی که به هیچ عنوان در ذهن دیپلماتهای انگلیسی وجود نداشت، اجرای منظور اصلی واقفین آن خیریه بود.
موید این امر گذشته از رفتار زشت انگلیسیها با بانیان موقوفه اود، آن است که دولت بریتانیا بنابر مصلحت خویش و در دفعات متعدد شکلی تازه به نحوه توزیع موقوفه داده و از مفاد وقفنامه تفسیری نو میکرد تا بتواند با افراد بیشتری به عنوان متصدیان پخش موقوفه در بین طلاب تماس بگیرد.27 سرانجام نیز پس از آنکه بریتانیا در اواخر جنگ جهانی اول به اشغال نظامی عراق اقدام کرد، با این بهانه که پول مزبور را «مجتهدین به فقرای طلاب نمیدهند و من به دست خود تقسیم میکنم» ادارهای بازکرده و خود مستقیما پخش وجوهات را به عهده گرفت.28 نویسنده معارف الرجال مینویسد: «… دولت اشغالگر انگلیس در سال 1333.ق خیریه هندی مشهور به موقوفه اود را مخفیانه جهت خاموش کردن آتش احساسات در قلب برخی از مسلمین که از اشغال کشورشان توسط اجنبی ناراحت بودند به کار گرفت و گفته میشود که این گونه برخی کسان با رجال انقلاب همراهی نکردند.»29 شاهد عینی دیگری میگوید: «انگلیسیها در زمان حیات مرحوم مغفور آیت الله نجفی یزدی(صاحب عروه) وقتی که پول هند را حضور آن مرحوم فرستادند، ایشان قبول نفرموده روی پاکت مرقوم داشتند: قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون. مامور خبیث انگلیس عصبانی شده اظهار داشت چهار پنج نفر از بازاریها را که با سیاست ما همراهند ملبس به عمامه نموده با همین پول جلو آورده آنان را به جای علمای صالح میاندازیم. همین کار را هم کردند. ولی ملت بین النهرین خوب ملتفت شده این اشخاص فاسد را به عموم معرفی نموده به سزای اعمال و افعال زشت خود رساندند.»30
با ملاحظه همین جهات بود که مراجع هوشیار و محتاط شیعه همچون شیخ انصاری و صاحب عروه از همان آغاز نسبت به پول مزبور که واسطه توزیع آن، کنسول انگلیس در بغداد بود حساسیت داشتند و از قبول آن امتناع کردند. این عمل در نگاه دقیق و محتاط آنها، گذشته از اینکه عملا نوعی امضای سلطه انگلیسیها بر هند و نافذ شمردن تصرف نامشروع آنان در اموال مسلمانان محسوب میشد، در حکم باز گذاشتن راه دخالت دستهای مشکوک در امور حوزههای علمیه محسوب میگشت و این چیزی بود که آن بزرگواران به درستی نسبت به آن حساس بوده و از آن پرهیز داشتند. حتی اگر اشکال نخستین را میشد با جلب مستقیم رضایت واقفین برطرف ساخت، خطر گشوده شدن راه نفوذ استعمارآن هم در شکلی ظاهرا موجه و مشروع در امور اداره حوزههای علمیه چیزی نبود که بتوان به آسانی از کنار آن گذشت.
امتناع شیخ انصاری از قبول عواید موقوفه اود
تصریح دارد.34
خان ملک ساسانی، مورخ پر اطلاع معاصر با تصریح بر این نکته که روحانیون حقیقی و طلاب متدین هرگز وجوه اوقاف هند را قبول ننمودند داستان جالبی را از روشن بینی شیخ انصاری بدین شکل نقل میکند: «مرحوم حاجی محمد صالح کُبه، وکیل و پیشکار مرحوم شیخ الطائفه حاج شیخ مرتضی انصاری که خود نیز از نیکان و اخیار بود31 برای پدرم حکایت کرده بود که روزی قنسول انگلیس در بغداد به منزل شیخ انصاری در کاظمین آمد، سلام ملکه ویکتوریا را رسانیده و خواهش کرد که از وجوه اوقاف هند قبول بفرمایند. عادت شیخ بر این بود که هر وقت میخواست تقاضایی را نپذیرد به درون آستین راست خود نگاه میکرد و جواب می داد. همین که شیخ به درون آستینش نگاه کرد ما متوجه شدیم. پس از لحظهای سر برآورد و فرمود: تکلیفم نیست.»
.......................................................................................
..................................................ادامه دارد.................................
http://monzer.ir/pages/sp08323/%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%DA%AF%D8%B4%D8%A7%DB%8C
کلیک کنید:آیة الله سید محمد کاظم یزدی ره
مقدمه
یکی از شخصیتهای برجسته شیعه، که طی دو سده اخیر، بر حیات علمی (فقه) و سیاسی شیعیان تأثیر انکار ناپذیر دارد و کتاب فقهی ایشان به عنوان مهمترین منبع فقهی شناخته شده؛ به طوری که امروزه هیچ فقیهی نمی تواند خود را بی نیاز از این کتاب بداند، مرحوم سید کاظم یزدی است.
گذری بر زندگی سید
مرحوم آیة الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی معروف به «صاحب عروه» در سال 1247 هـ. ق (یا 1256 بنا به اختلاف اقوال) در ده کسنویه یزد (که اکنون جزو شهر شده) در خانواده ای کشاورز چشم به جهان گشود. وی دروس مقدماتی (ادبیات و سطوح اولیه) را در مدرسه علمیه دو منار یزد گذراند و سپس برای فراگیری سطوح بالاتر، راهی مشهد شد. در آن جا، هیئت و ریاضیات را آموخت و آن گاه به اصفهان آمد و از محضر آیات وقت؛ از جمله شیخ محمدباقر نجفی و سید محمدباقر خوانساری، صاحب روضات الجنات و آیة الله میرزا محمدهاشم چهارسوقی و آیة الله ملامحمد جعفرآبادی کسب علم و فضل نمود. و از مرحوم نجفی (پدر بزرگوار آقانجفی اصفهانی و حاج آقا نور الله) اجازه اجتهاد گرفت. سید در سال 1281 (ه ق) وارد حوزه نجف اشرف شد، ورودش مصادف بود با وفات شیخ اعظم، مرتضی انصاری و انتقال مرجعیت به میرزای شیرازی. آن بزرگوار از محضر فقهای بزرگی چون میرزای شیرازی، شیخ مهدی جعفری، شیخ راضی نجفی، فرزند شیخ محمد جعفر و آیت الله شیخ مهدی آل کاشف الغطا کسب فیض کرد تا آنکه خود در نجف اشرف به تدریس و تعلیم فقه و سایر علوم پرداخت. دیری نگذشت که او از بزرگترین مراجع عصر خود گردید. به ویژه پس از در گذشت مرحوم آخوند خراسانی، اکثریت قاطع شیعیان جهان مقلد و مطیع فتوای او شدند.
مقام علمی
در مورد مقام علمی سید همین بس که در دوران اخیر، فقهای عظام، آغاز مرجعیت خویش را با حاشیه زدن بر کتاب فقهی ایشان؛ یعنی «عروة الوثقی» اعلام می کنند و محمد علی مدرسی او را از فحول و متبحرین علمای امامیه و سید علمای وقت، حامل لوای شریعت، سرآمد فقهای عصر و... می داند. شیخ عباس قمی رحمه الله وی را سید عالمان امت و شیخ طایفه، پرچمدار تشیع و قطب آسیای شریعت و... شمرده است. شیخ محمد حرزالدین او را فقیه و زعیم مطلقی می داند که هیچکس را یارای رقابت با او نبود. حوزه درسش آنقدر پربار و گیرا بود که نزدیک به دویست تا سیصد عالم در سر درس فقه وی حاضر می شدند.
اثار و تألیفات
از سید نوشته های زیادی برجای مانده که معروف ترین و گرانقدرترین آنها کتاب «عروة الوثقی» در فقه می باشد. به سبب نگارش این کتاب، ایشان به صاحب عروه شهرت یافت. سایر کتابهای سید عبارتند از:
1. تعلیقه بر متاجر شیخ انصاری، چاپ تهران.
2. رساله فی حکم الظن المتعلق بأعداد الصلاة و أفعالها و کیفیة صلاة الاحتیاط
3. رساله فی منجزات المریض
4. غایة القصوی، ترجمه فارسی «عروة الوثقی» به قلم شیخ عباس قمی، چاپ بغداد.
5. رساله فی التعادل و التراجیح، چاپ تهران.
6. الصحیفة الکاظمیه، چاپ بغداد.
7. مجموعه بستان نیاز و گلستان راز، چاپ بغداد.
8. حاشیه نجاة العباد فی یوم المعاد، شیخ محمدحسن صاحب جواهر.
9. حاشیة جامع العباسی، شیخ بهایی.
10. حاشیه مجمع المسائل محمدحسن میرزای شیرازی.
11. حاشیه ذخیرة العباد لیوم المعاد، فاضل شربیانی.
12. حاشیه فراید الأصول، شیخ مرتضی انصاری.
13. الرساله فی جواز اجتماع الأمر و النهی، چاپ تهران.
14. حاشیه مکاسب شیخ انصاری.15. السوءال و الجواب، چاپ نجف.
شاگردان
آیة الله سید محمدکاظم یزدی شاگردان بسیاری در حوزه پربار خود پرورش داد که برخی از آن ها به درجه اجتهاد رسیدند؛ از جمله معروف ترین شاگردان ایشان عبارتند از: آیة الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی (موءسس حوزه علمیه قم)، آیة الله آقا سید محمدتقی خوانساری، آیة الله سیداحمد خوانساری، مجاهد شهید شیخ محمدتقی بافقی، آیة الله آقاضیاء عراقی، آیة الله مجاهد سیدحسن مدرس، آیة الله حسین بروجردی (مرجع عالیقدر جهان اسلام)، محمد تنکابنی (موءلف قصص العلما)، شیخ احمد کاشف الغطا، آیة الله شیخ محمدحسین کاشف الغطا، آیة الله حاج آقاحسین قمی، حاج آقا رضا مسجد شاهی اصفهانی، سید عبدالحسین شرف الدین عاملی، سید محمد فیروزآبادی، شیخ زین الدین العابدین عابدی زنجانی، شیخ فضل الله شیخ الاسلام زنجانی، سید یونس اردبیلی، شیخ جعفر نقدی، آقا میرزا محمود (امام جمعه زنجانی) میرزا مهدی آشتیانی، شیخ عبدالنبی عراقی و...
سید مردم را دوست می داشت و مردم نیز او را دوست داشتند، تا جایی که در نجف او را پدر می خواندند. میزان عشق و اعتقاد مردم به سید به حدی بود که صحرانشینان از خاک پای او برداشته، با خود به چادر می بردند و در کیسه ریخته، هنگام سوگند خوردن برای اثبات حقانیت خود به آن قسم می خوردند و می گفتند: «به حق تراب قدم السید». سید با همه تواضعی که داشت نسبت به خصوصیات علمی افراد سختگیری می کرد و به آسانی به کسی اجازه اجتهاد نمی داد. سید در ابتدا از پذیرش مرجعیت اجتناب می ورزید مردم و علمای نجف که به مقام علمی و معنوی وی به خصوص پس از رحلت میرزای شیرازی در سال 1312 پی برده بودند، نسبت به پذیرش مرجعیت، به ایشان اصرار می کردند، اما وی در زمان حیات میرزای شیرازی، مرجعیت را نپذیرفت.
اصول اندیشه های سیاسی ـ اجتماعی سید (مانند میرزای شیرازی و شیخ انصاری) بسیار محتاطانه با این نوع مباحث برخورد می کند برای دستیابی به اندیشه های سیاسی ـ اجتماعی ایشان، سراغ کتاب فقهی وی «عروة الوثقی» برویم که در رأس آنها کتاب القضاء می درخشد. در این که چه کسی حق حکومت دارد، در تمام کلمات سید ذکری از سلطان به میان نمی آید. در همه موارد، فقیه عادل جامع الشرائط را در مقابل حاکم جور قرار داده و حتی ایشان برای این که نشان دهند که تنها فقیه جامع الشرائط حق حاکمیت بر جامعه اسلامی دارد هر جا که می خواهد نامی از سلطان (غیر فقیه جامع الشرائط) بیاورد کلمه «جور» را بدون فاصله به آن اضافه می کند. در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که سید، بر خلاف بعضی از علمای وقت، معتقد بود حکومتی که فقیه عادل جامع الشرائط در راس آن نباشد، نمی تواند مشروعیت داشته باشد. وی بر همین اساس، در ماجرای مشروطه، بسیار محتاطانه عمل کرد و وقتی دید وضع جوری است که مجتهد طراز اول تهران مجبور شده به زاویه حضرت عبد العظیم پناه ببرد، آن گونه مسیر سیاسی خود را از مشروطه چیان جدا کرد.
سید و مشروطه
مرحوم سید محمد کاظم یزدی در آغاز نهضت مشروطه، همراه و همگام با مشروطه خواهان بود؛ چنانکه آقای ابوالحسنی منذر می نویسد:«بر پایه اسنادی که از آن مرحوم در دست است و فتوکپی آنها نزد اینجانب موجود می باشد، سید در دوران تحصن معترضانه علمای تهران و برخی بلاد، در قم (در صدر مشروطه) جهت رفع مظلومیت علما و تحریض دربار به قبول درخواست های مشروع آنان، دست به اقداماتی زده است که احتمالا در صدور دستخط مظفرالدین شاه بی تاثیر نبوده است». مرحوم آیة الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضد دینی، ادامه این حرکت را به مثابه شبی ظلمانی و آسمانی تیره و تار در افقی نامعلوم و مبهم یافت و برای کشف حقایق سکوت کرد و در هنگامه اختلاف مجلس، بر خلاف آیة الله آخوند خراسانی، ملا عبدالله مازندرانی و حاج میرزا حسین میرخلیل تهرانی، حاضر نشد در این فضا تلگرافی در تأیید مشروطه و مجلس امضا کند تا مبادا بدخواهان آن را در تضعیف مرحوم شیخ فضل الله تبلیغ کنند. از یکی از روحانیان سرشناس یزد نقل شده است: روزی یکی از اهالی یزد به بهانه پرسش مسأله ای خدمت سید یزدی رسید و به محض حضور، نامه ای دال بر تأیید مشروطه جلوی آقا نهاد و با تهدید اسلحه (سلاح) خواستار امضای آن شد. سید سینه را سپر کرد و گفت: من سال هاست آماده شهادتم. در «النجوم المسرده» به نقل از سیدهاشم بن سید عبدالحی آمده است:«یکی از اشرار به چنین کاری مبادرت کرده و سید در پاسخ گفته: جان فدا کردن پیش من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است.
سید و استعمار
یکی از برگهای زرین پرونده زندگی سید، مقابله و مبارزه با استعمار، به خصوص انگلیس است. بدیهی است مخالفت سید بامشروطه نیز عمدتا ناشی از هویدا بودن دست دشمن در آستین آن حرکت و تأثیر دیگ پلوی سفارت انگلیس در تأسیس آن بود. و درست از همین رو بود که از قبول پول «موقوفه اَوَد» هند خودداری می کرد. دولت انگلستان بسیار کوشید تا با استفاده از وجوه موقوفات هند، نظر سید را جلب کرده، او را وادار به سکوت نماید، اما سید همانند شیخ مرتضی انصاری از پذیرفتن آن وجوه سربازمی زد. سر رونالد استورزیکی، از سیاستمداران انگلیسی که برای تقدیم هزار لیره به نزد سید رفته بود و سید از پذیرفتن آن خودداری کرده بود، نقل می کند: «من اطمینان حاصل کردم که با او نمی توان صحبت پول کرد، مقام عالی او، قابل خرید و فروش نیست و بسیار خوشوقت است که در این باب با او صحبتی ننماییم و البته چنین وضعی را در کشورهای «مصر و حجاز» که همه برای پول به دنبال ما می دوند نمی توان یافت.» سید از مبارزه اقتصادی نیز با استعمارغفلت نداشت و متوجه بود که استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی ممکن نیست. بنابراین، با تحریم کالاهای غربی تلاش کرد تا از این طریق، به مبارزه با آنان برخیزد.
رابطه آخوند با سید
رابطه شخصی سید با آخوند و به عکس، بسیار خوب بوده است، هیچگاه دیده نشد که این دو حرفی در تنقیص هم زده باشند بلکه عکس آن گزارش شده است به عنوان نمونه: سید در تشیع جنازه آخوند شرکت کرده بود با آنکه بعضی ها در همان تشییع جنازه زخم زبان می زدند، ولی ایشان اهمیتی به زخم زبانها نمی داد. نمونه دیگر اینکه: شخصی نزد آیة الله آخوند خراسانی آمده، عرض می کند که: آقا! من مقلد سید محمد کاظم یزدی هستم و می خواهم با فلان کس معامله ای انجام دهم، مهر و امضای اجازه سید محمد کاظم یزدی را برای خریدار برده ام، ولی چون خریدار مقلد شماست، قبول نکرده و می گوید: برو اجازه آقای آخوند را بیاور، هنوز کلام آن مرد تمام نشده بود که آقا با ناراحتی می فرمایند: ای مرد، برو از قول من به او بگو، اگر تو واقعا مقلد من هستی باید مهر و امضای آقای سید محمد کاظم یزدی را روی سرت بگذاری و فورا اطاعت کنی.
{وی در سن 91 سالگی، در 28 رجب 1337 درگذشت و در حرم امام علی (ع) در نجف دفن شد.}
**زندگی نامه مختصر آیت الله سید محمد کاظم یزدی ( ره )
http://tahoor.com/fa/Article/View/110823
http://zitova.ir/news/hawzahqom_9881/141495/%D8%A2%DB%8C%D8%AA+%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87+%D8%B3%DB%8C
محله کسنویه یزد زادگاه آیة الله سیدمحمد کاظم یزدی
***نسیم معرفت***
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «اِنَّ النّارَ وَ اَهلَها یَعِجُّونَ مِن اَهلِ الرِّیاء . به درستی که دوزخ و اهل دوزخ از اهل ریا ضجه وناله می زنند و فریاد برمی آورند «یَعِجُّونَ» یعنی فریادی از عمق وجود برمی آورند. «اِنَّ النّارَ وَ اَهلَها یَعِجُّونَ» یعنی آتش و اهل آتش از عمق وجودشان ناله وفریاد می زنند.
«فَقِیلَ یا رَسُولَ اللِه وَ کَیفَ تَعِجُّ النّارُ» از حضرت سوال شد: یا رسول الله! ناله و فریاد و فغان جهنم چگونه است؟
«قالَ مِن حَرِّ النّارِ یُعَذَّبُونَ بِها»
نبی مکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: به خاطر حرارت بیش از حدِ عذابِ اهلِ ریا، آتش جهنم داد میزند!
مستدرک الوسائل، ج 1، ص 701، باب 11
شهیدحجت الاسلام محمدمهدی مالامیری/اولین روحانی شهید مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها
اولین روحانی شهید مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها
یکی از طلاب شهر مقدس قم در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) و مقدسات اسلامی در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ «حجت الاسلام محمدمهدی مالامیری» معروف به «ابوقاسم» یکی از روحانیون شهر مقدس قم در دفاع از حریم اهلبیت(ع) در سوریه به شهادت رسید.
«حسن شمشادی» خبرنگار واحد مرکزی خبر با اعلام شهادت این روحانی اعلام کرد که ایشان در منطقه بصری الحریر استان درعا در سوریه، به شهادت رسید.
وی افزود: زمان شهادت حجت الاسلام مالامیری سه روز پیش بوده است.
جمهوری اسلامی ایران بارها تاکید کرده در اقدامات نظامی در عراق و سوریه مشارکت نخواهد کرد اما همچنان به ارائه مشاوره دفاعی و ارسال کمکهای انسان دوستانه به این دو کشور در مبارزه با داعش ادامه میدهد.
ایران از همان آغاز پیشرویهای داعش در عراق نسبت به بسیج فوری نیروهای مردمی در این کشور اقدام کرد و شماری از جوانان ایرانی نیز به صورت داوطلب در جنگ با تکفیریها و دفاع از مقدسات اسلامی به عراق رفتهاند.
.: Weblog Themes By Pichak :.