سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

نظر آنان که نکردند درین مشتی خاک

الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند

عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند

گر همه ملک جهانست به هیچش نخرند

تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی

که خدا را چو تو در ملک بسی جانورند

این سراییست که البته خلل خواهد کرد

خنک آن قوم که در بند سرای دگرند

دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان

حق عیانست ولی طایفه‌ای بی‌بصرند

ای که بر پشت زمینی همه وقت آن تو نیست

دیگران در شکم مادر و پشت پدرند

گوسفندی برد این گرگ مُعَوَّد هر روز

گوسفندان دگر خیره درو می‌نگرند

آنکه پای از سر نخوت ننهادی بر خاک

عاقبت خاک شد و خلق به دو می‌گذرند

کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق

تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند

گل بیخار میسر نشود در بستان

گل بیخار جهان مردم نیکو سیرند

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

مرده آنست که نامش به نکویی نبرند


* گرگِ مُعَوَّد : گرگی که عادت کرده و هر روز گوسفند یا گوسفندانی می برد ومی درد. { مراد از گرگِ مُعَوَّد، مرگ است که هر روز به سرغ آدم ها می آید و عده ای دچار آن می شود . سعدی علیه الرحمه در شعر دیگری می فرماید: گرگ اجل یکایک ازاین گله می برد  _ این گله را نگر که چه خوب می چرد}


**  آنکه پای از سر نخوت ننهادی بر خاک       عاقبت خاک شد و خلق به دو می‌گذرند

سؤال: آیا در این بیت از شعر کلمه ننهادی درست است یا  بنهادی؟!!

ظاهر محتوای شعر نشان می دهد که  (بنهادی) درست است چون میخواهد بگوید آن کسی که از روی نخوت و غرور روی زمین راه می رفت عاقبت دچار مرگ شد ودرخاک مدفون گشت و ومردم هم از کنار قبر وخاکش می گذرند وعبرت می گیرند.

ولی ممکن است ویا اینکه حتما  ننهادی باید باشد چون کسیکه دچار نخوت وغرور وتکبر می باشد  طبق تصور واهی خود ، خویش را از همه کس وهمه چیز بالاتر می پندارد وبه اصطلاح آدم مغرور ومتکبر  رو آسمان غرور راه می رود و در زمین تواضع مشی وحرکت ندارد. باتوجه به توضیحی که دادم ونیز باتوجه به جایگاه فصاحت وبلاغت وظرافت های شعری  کلمه  ننهادی صحیح تر است هرچند کلمه بنهادی هم صحیح وممکن است.  واما جنبه فصاحت وبلاغت  اینکه  شما اگر کلمه ننهادی را بگذارید باید دوچیز را درنظر بگیرید که نخوت را در سطح عالی نشان می دهد وکنایی گفتن( صریح وآشکار نگفتن در شعر و...) بهتر است از صریح وآشکار گفتن  (اَلکِنایَةُ اَبلَغُ مِنَ التَّصریِحِ) :

1_ آسمان غرور ونخوت

2_زمین تواضع وفروتنی

ولی کلمه بنهادی معنای صریح دارد در حالی که گفته اند :(اَلکِنایَةُ اَبلَغُ مِنَ التَّصریِحِ) و این کلمه ،لطافت وظرافت  کلمه ننهادی  در شعر فوق  را ندارد. پس رو هم رفته کلمه  ننهادی بهتر وظریف تر وصحیح تر است هرجند که کلمه بنهادی نیز ممکن وصحیح می باشد

توضیح لغت و شعر فوق  توسط  : سیداصغرسعادت میرقدیم


 



تاریخ : چهارشنبه 94/6/18 | 9:37 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


سوره رعد آیه 28

***نسیم معرفت***


«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»


اى کسانى که ایمان آورده‏اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند ، و هر کس چنین کند زیانکار است.


سوره منافقون، آیه 9.

در اینکه منظور از ذکر خدا در اینجا چیست ؟ مفسران احتمالات زیادى ذکر کرده‏ اند بعضى آن را به نمازهاى پنجگانه ، و بعضى شکر نعمت و صبر بر بلا و رضاى به قضا ، و بعضى حج و زکات و تلاوت قرآن ، و بعضى به تمام فرائض تفسیر کرده ‏اند ، ولى روشن است ذکر خدا معنى وسیعى دارد که همه اینها و غیر اینها را شامل مى‏شود بنابراین تفسیر به امور فوق از قبیل ذکر مصداقهاى روشن است.

*در حالات عالم بزرگ «شیخ عبدالله شوشتری» از معاصرین مرحوم علامه مجلسی نوشته‌اند: او فرزندی داشت که بسیار مورد علاقه او بود، این فرزند سخت بیمار شد، پدرش مرحوم شیخ عبدالله، هنگامی که برای ادای نماز جمعه به مسجد آمد پریشان بود، هنگامی که طبق دستور اسلامی، سوره «منافقین» را در رکعت دوم تلاوت کرد و به این آیه رسید، چندین بار آیه را تکرار کرد! پس از فراغت از نماز، بعضی یاران علت این تکرار را سؤال کردند، فرمود: «هنگامی که به این آیه رسیدم به یاد فرزندم افتادم، و با تکرار آن به مبارزه با نفس خود برخاستم، آن چنان مبارزه کردم که فرض کردم فرزندم مرده، و جنازه‌اش در برابر من است و من از خدا غافل نیستم، آنگاه بود که دیگر تکرار نکردم.»

تفسر نمونه، ج 24، ص 175.




تاریخ : سه شنبه 94/6/17 | 9:48 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

کدام سلام در نماز واجب است؟


 

***نسیم معرفت***

(مسأله1105) بعد از تشهّد رکعت آخر نماز مستحب است در حالی که نشسته و بدن آرام است بگوید: السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته1» و بعد از آن بگوید: «السلام علیکم» و احوط استحبابی آن است که «و رحمه الله وبرکاته» را اضافه نماید2، یا بگوید: « السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»
1- گلپایگانی، فاضل، صافی: و بعد از آن واجب است بگوید: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» یا بگوید « السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» ولی اگر این سلام را بگوید احتیاط واجب آن است که بعد از آن «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» را هم بگوید (صافی: چنانکه وجوب گفتن «و رحمه الله و برکاته» اضافه بر «السلام علیکم» نیز بنابراحتیاط است.)
خوئی، تبریزی: و بعد از آن بگوید: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» و یا « بگوید: السلام علیکم» و مستحب است که به جمله السلام علیکم جمله «ورحمة الله وبرکاته» را اضافه نماید و هر دو صیغه را بگوید.
وحید: و بعد از آن باید بگوید: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» ویا بگوید: «السلام علیکم» و مستحب است به جمله السلام علیکم جمله «و رحمه الله و برکاته » را اضافه نماید. و در صورتی که «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» را اول بگوید مستحب است که بعد از آن «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته » را هم بگوید.
سیستانی: و بعد از ان باید بگوید: «السلام علیکم» و احتیاط مستحب آن است که جمله «ورحمه الله برکاته » را به آن اضافه کند – و یاآن که بگوید: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» ولی اگر این سلام را بگوید، احتیاط واجب آن است که بعد از آن «السلام علیکم» را هم بگوید.
زنجانی: و بعد از آن باید بگوید: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» و یا بگوید: «السلام علیکم» و احتیاط مستحب آن است که به جمله «السلام علیکم» عبارت «و رحمه الله و برکاته » را اضافه نماید. و به صیغه اول «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»  اکتفا نکند. و مستحب است هر دو صیغه را بگوید.
سبحانی: و بعد از آن باید بگوید : «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته » یا بگوید: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین».
2- نوری: بنابراحتیاط واجب«و رحمه الله وبرکاته» را اضافه نماید...
*****
اراکی: مسأله- بعد از تشهّد رکعت آخر نماز در حالی که نشسته و بدن آرام است باید بگوید:  « السلام علیکم و رحمه الله و برکاته » یا بگوید: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین». و مقدار واجب سلام یکی از این دو است و اگر سلام اول را بگوید دومی مستحب است و اضافه کردن «ورحمه الله و برکاته» بعد از «السلام علیکم» واجب نیست گرچه احتیاط مستحب است و مستحب است پس از تشهّد و قبل از سلام نماز بگوید: «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته.»
مکارم: مسأله- در رکعت آخر تمام نمازها بعد از تشهّد واجب است سلام بگوید و سلام دارای سه صیغه است: السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته» «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» و « السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» سلام واجب همان سلام سوم است و می تواند به آن قناعت کند ولی اکتفا به سلام دوم به تنهایی مشکل است و سلام اول از مستحبات است.
بهجت: مسأله- بعد از تشهّد رکعت آخر نماز در حالی که نشسته و بدن آرام است باید سلام نماز را بگوید و مستحب است ابتدا بگوید: «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته» و بعد از آن باید بگوید: «السلام علینا و علی عبادالله الصالحین» و یا این که بگوید: «السلام علیکم» و بنابرأظهر مستحب است بلکه موافق احتیاط است که بعد از آن بگوید: «و رحمه الله و برکاته« و بهتر است که هر سه سلام را به ترتیبی که ذکر شد بگوید.
مظاهری: مسأله- بعد از تشهّد رکعت آخر نماز واجب است سلام بگوید و سلام دارای سه جمله است: «السلام علیک ایها النبی  و رحمه الله و برکاته» «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» « السلام علیکم» « و رحمه الله و برکاته». و سلام واجب، سلام سوم است که می تواند به آن اکتفا کند.
(مسأله 1106)اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که صورت نماز به هم نخورده و کاری هم که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند مثل پشت به قبله کردن انجام نداده باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.
این مسأله در رساله آیت الله بهجت نیست.
*****
سبحانی: مسأله- هر گاه سلام نماز را فراموش کند این مسأله سه صورت دارد:
 1- موقعی یادش بیاید که نه صورت نماز به هم خورده و نه کاری که نماز را در هر دو حالت (عمد و سهو) باطل می کند (مانند پشت به قبله کردن) انجام داده است در این صورت سلام را می گوید و نمازش صحیح است.
2- موقعی یادش بیاید که صورت نماز به هم خورده و پیش از بهم خوردن صورت نماز، چیزی که نماز را در هر دو حالت باطل می کند انجام نداده است . در این صورت سلام را نیز بگوید و نماز او صحیح است.
3- به همین صورت ولی قبل از به هم خوردن صورت نماز ، چیزی که نماز را در هر دو حالت باطل می کند انجام داده باشد ، در این صورت سلام بگوید و دو مرتبه آن نماز را اعاده کند.
مظاهری: مسأله- اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که صورت نماز به هم نخورده باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است و اگر موقعی یادش بیاید که صورت نماز به هم خورده است نمازش صحیح است و لازم نیست سلام را بگوید ولی مستحب است دو سجده سهو بجا آورد.
(مسأله1107) اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که صورت نماز به هم خورده است1، چنانچه پیش از آن که صورت نماز به هم بخورد کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند، مثل پشت به قبله کردن انجام نداده باشد نمازش صحیح است و اگر پیش از آن که صورت نماز به هم بخورد کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند انجام داده باشد2 بنابراحتیاط نمازش باطل است گرچه صحیح بودن آن خالی از قوت نیست.
این مسأله در رساله آیت الله بهجت نیست.
1- اراکی: و یا کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند-مثل پشت به قبله کردن- انجام داده باشد بنابراحتیاط واجب باید نماز را دوباره بخواند و اگر پیش از آن که صورت نماز به هم بخورد یادش بیاید و کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند انجام نداده باشد باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.
خوئی، تبریزی، زنجانی سیستانی: یا آنکه کاری که عمدی و سهوی آن، نماز را باطل می کند –مثل پشت به قبله کردن- انجام داده باشد، نمازش صحیح است.[پایان مسأله]
2- گلپایگانی، صافی، نوری: نمازش باطل است.
مکارم: احتیاط واجب آن است که نماز را اعاده کند.
سبحانی، مظاهری: رجوع کنید به ذیل مسأله 1106.
*****
فاضل: مسأله- اگر بعد از این که کاری انجام دهد که نماز را باطل می کند یادش بیاید که سلام نداده نمازش باطل است و اگر بعد از مدتی که صورت نماز به هم خورده یادش بیاید که سلام نداده در حالی که هیچ کاری که مبطل نماز باشد انجام نداده سلام بدهد و نمازش صحیح است و مستحب دو سجده سهو بجا آورد.
وحید: مسأله- اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند –مثل پشت به قبله کردن_ انجام داده باشد نمازش باطل است. و اگر موقعی یادش بیاید که صورت نماز به هم خورده است ، ولی کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند انجام نداده است، بنابراحتیاط نمازش باطل است.

**علت گفتن سه سلام در پایان نماز چیست؟

**چگونگى تشهد و سلام در نماز - آیت الله العظمی مکارم شیرازی

**سلام های نماز و مخاطب آن

**معنای سلام آخر نماز | مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

**سلام پایان نماز به چه کسانی است؟ - تبیان

**واجبات نماز - ذکر؛ تشهد؛ سلام؛ ترتیب؛ موالات؛ قنوت و تعقیب

http://portal.anhar.ir/node/3207/?ref=sbttl#gsc.tab=0

 




تاریخ : سه شنبه 94/6/17 | 9:31 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***

پلورالیسم دینی چیست؟

چیستى پلورالیسم دینى ؟ پلورالیسم دینى را مى‌توان مشتمل بر گمانه‌هاى زیر دانست : 1 منظور از حقانیت ادیان این است که اولاً اعتقادات همه آنها به طور نسبى صادق است و هیچ دینى از حقانیت مطلق برخوردار نیست . ( پلورالیسم نسبى صدق ) 2 پذیرش و تعبد به هر دینى جایز بوده و هیچ ترجیحى براى پذیرش دینى نسبت به دین دیگر وجود ندارد . ( پلورالیسم اعتبار ) 3 همه ادیان از نظر سعادت و رستگارى پیروانشان تأثیر برابر دارند . ( پلورالیسم نجات ) 4 منظور از حقانیت ادیان ، بر حق بودن عَرْضى و همزمان است نه در طول زمان . به عبارت دیگر ادعا این نیست که آیین هر پیامبرى در زمان خود بر حق بوده است بلکه ادیان گوناگون در همه زمان‌ها و در عرض یکدیگر بر حقند . 5 حقانیت ادیان ، به طور مساوى است نه داراى مراتب تشکیکى . به عبارت دیگر براساس این انگاره ، نمى‌توان « بر حق بودن » را درجه بندى کرد تا در پرتو آن ، دینى ، بهره‌مندى بیشترى از حقیقت کسب کند و دین دیگر ، در رتبه فروتر از آن قرار گیرد . بر اساس این انگاره ، هیچ فرقى بین اسلام ، یهودیت ، مسیحیت و یا دیگر ادیان بزرگ نیست . 6 منظور از حقانیت ادیان حقانیت در جهات مشترکشان نیست بلکه ادیان با اختلافاتى که دارند بر حقند . به عبارتى دیگر توحید اسلامى همان اندازه بر حق است که تثلیث مسیحى و ثنویت زرتشتى ، و همه آنها همان بهره از حقیقت را دارند که بى‌خدایى بودایى‌گرایى دارد . عقل و پلورالیسم دینى ژرف‌کاوى‌هاى عقلى بر بطلان پلورالیسم دینى گواهى مى‌دهد این مسئله دلایل متعددى دارد از جمله : 1 استلزام تناقض : ادیان موجود داراى آموزه‌هایى هستند که بعضى از آنها با آموزه‌ها و عقاید دیگر ادیان در تضاد و یا تناقض مى‌باشد . بنابراین حقانیت همه آنها ، مستلزم جمع ضدین و یا جمع نقیضین است و چنین چیزى محال است . به عنوان مثال آیین اسلام ، بر یکتایى خداوند و توحید در همه مراتب آن اعم از توحید ذاتى و صفاتى و توحید در فاعلیت تأکید دارد . در مقابل ، مسیحیت قائل به « تثلیث » یعنى ، خداى پدر ، خداى پسر و خداى روح القدس است ! زرتشتى‌گرى نیز به « ثنویت » و دوگانه‌انگارى منشأ خلقت گرایش دارد ! هر یک از این آموزه‌ها ، نافى دیگرى است . بنابراین اگر هر سه دین ، بر حق باشند ، باید هم یکتاپرستى صحیح باشد ، هم دوگانه‌پرستى و هم سه‌گانه‌پرستى . چنین چیزى به تناقض مى‌انجامد و محال است زیرا یگانگى خداوند ، مساوى با نفى دو یا سه انگارى اوست . در حالى که ثنویت و امثال آن ، به خدایى بیش از یکى ، اقرار دارد . بنابراین حقانیت همه آنها یعنى اینکه خدا هم بیش از یکى است و هم نیست و این تناقض است و محال . 2 خودستیزى : حقانیت همه ادیان ، خودستیز است زیرا به طور معمول هر دینى آموزه‌هاى مخالف در دین‌هاى دیگر را نفى کرده و یا به طور کلى دین دیگر را باطل مى‌انگارد . بنابراین هر یک از این ادیان اگر بر حق باشند باید این ادعایشان نیز بر حق بوده و مورد قبول قرار گیرد . بنابراین از حقانیت هر دین ، بطلان دیگر ادیان به دست مى‌آید و پلورالیسم دینى حق‌انگارى هر دینى بطلان دیگر ادیان را نتیجه مى‌دهد . در نتیجه پلورالیسم دینى ، خود برانداز است و همان چیزى را نتیجه مى‌دهد که درصدد نفى آن بوده است . 3 استلزام بطلان همه ادیان : پنداره پلورالیسم سرانجامى جز بطلان همه ادیان ندارد زیرا این انگاره از سویى ، به حقانیت همه ادیان حکم مى‌کند و از دیگر سو ، ادیان موجود معمولاً حقانیت عرضى یکدیگر را نفى مى‌کنند ! نتیجه این تعارض چیزى جز باطل انگارى همه ادیان و شکاکیت و سرگردانى نیست . 4 پیش‌فرض بنیادین و زیرساخت تئوریک انگاره پلورالیسم نسبیت معرفت و یا نسبیت حقیقت است . بر اساس این گمانه هیچ حقیقت مطلق و پایدارى وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد قابل شناخت نیست . چنین پنداره‌اى از جهاتى چند آسیبمند و ویرانگر بنیادى معرفت مى‌باشد . از جمله ایرادات وارد بر آن خودشمولى و بدین وسیله خویش براندازى است ، چرا که : الف ) اگر هیچ حقیقت مطلقى حتى خدا وجود نداشته باشد سئوال مى‌شود که همین گزاره مطلق است یا غیرمطلق ؟ اگر مطلق است که خودش را نقض کرده زیرا نقیض سالبه کلیه موجبه جزئیه است . و اگر غیرمطلق است پس همین مدعا خود امرى نسبى و زوال‌پذیر است و بازوال آن انگاره رقیبش یعنى وجود واقعیاتى مطلق تحقق خواهد یافت . پس در هر صورت واقعیاتى مطلق و پایدار وجود خواهند داشت . ب ) اگر هیچ واقعیت مطلقى شناخت‌پذیر نباشد سئوال مى‌شود که همین گزاره چگونه معرفتى است ؟ نسبى یا مطلق ؟ اگر مطلق است خود را نقض کرده و اگر گزاره‌اى گذرا و نسبى است پس جاى خود را به انگاره رقیب یعنى وجود فهم‌هاى ثابت و پایدار از حقیقت مى‌سپارد . اکنون جاى آن دارد که از منظر درون دینى نیز مسئله حقانیت ادیان را بکاویم و منطق قرآن مجید را در این باره بررسیم : قرآن و پلورالیسم دینى قرآن حقانیت طولى شرایع انبیاى الهى را مى پذیرد و همه آنها را در عصر خود اسلام به معناى واقعى کلمه مى داند اما حقانیت عرضى ادیان را نمى پذیرد . آیات قرآنى علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفى پلورالیسم و تکثّرگرایى دینى ، به صراحت با بعضى از اصول و مبانى پلورالیسم ، مخالف است و آن را ابطال مى کند . آیاتى که در این زمینه وجود دارد ، به چند بخش تقسیم مى شود : . 1 امکان رسیدن به حقیقت آیاتى از قرآن با مبناى شکاکیت و نسبیت گرایى و عدم امکان دستیابى به حقیقت که از مبانى و پیش فرض هاى پلورالیسم دینى است در تضاد و تقابل است و نشان مى دهد که از دیدگاه قرآن ، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین ، مورد پذیرش نیست و رسیدن به « حقیقت » امکان پذیر است . برخى از این آیات عبارتند از : 1 . 1 آیاتى که شک ورزان را مورد سرزنش قرار مى دهد . 1 . 2 آیاتى که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بى وجه معرفى مى کند . براى مثال در رابطه با آشکار بودن حقیقت اسلام مى فرماید : « لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ هیچ اکراهى در دین نیست به درستى که راه هدایت از گمراهى ، روشن گردید » . 1 . 3 آیاتى که امر به تبعیت از علم و یقین و نهى از پیروى ظن و گمان دارد . . 2 عدم قبول غیر اسلام این آیات با صراحت ، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفى مى کند و پیروى از دیگر ادیان را باطل دانسته ، به پیروى از اسلام دعوت مى کند : 2 . 1 « وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ و هر کس جز اسلام ، دینى جوید ، هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است » . البته اسلام همه پیامبران الهى را راهبر به سوى « حقیقت » دانسته و دین همه را اسلام مى داند . بنابراین پیروى از پیامبران خدا ، در عصر رسالتشان ، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت ، پیروى از آیین حضرت محمد ( ص ) است . 2 . 2 « وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِىٍّ وَ لا نَصِیرٍ هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمى شوند ، مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى . بگو : در حقیقت ، تنها هدایت خداست که هدایت است و چنانچه پس از علمى که تو را حاصل شد ، از هوس هاى آنان پیروى کنى ، در برابر خدا سرور و یاورى نخواهى داشت » . 2 . 3 « وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ و یهود گفتند : عُزَیر ، پسر خداست و نصارا گفتند : مسیح ، پسر خدا است ! این سخنى است که به زبان مى آورند ، و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شده اند ، شباهت دارد . خدا آنان را بکشد چگونه بازگردانده مى شوند ؟ ! » آیات فراوان دیگرى از این سنخ وجود دارد که شما را به تأمّل و تدبّر بیشتر در آنها ارجاع مى دهیم . . 3 دین همه انسان ها بسیارى از آیات قرآن ، همه انسان ها را مخاطب قرار داده و به دین اسلام دعوت نموده و قرآن و پیامبر اسلام را هادى همه انسان ها معرفى کرده است . از جمله اینکه مى فرماید : « وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً و ما تو را نفرستادیم ، مگر براى همه مردم تا بشارت‌دهى و بترسانى . . . » . در جاى دیگر مى فرماید : « قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً بگو : اى مردم ! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم » . در رابطه با همگانى بودن قرآن در موارد مختلفى مى فرماید : « إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ آن کتاب ( قرآن ) نیست ، مگر تذکرى براى همه جهانیان » . . 4 فراخوانى اهل کتاب به اسلام قرآن مجید اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده و روى گردانى از آن را کفر و حق پوشى تلقى نموده و به شدت از آن توبیخ مى کند : « اى اهل کتاب ! پیامبر ما به سوى شما آمد در حالى که بسیارى از حقایق کتاب را که شما مخفى داشتید ، روشن مى سازد و از بسیارى از آنها صرف نظر مى کند . آرى از جانب خدا به سوى شما نور و کتاب آشکارى آورد . خداوند به برکت آن ، کسانى که خشنودى او را پیروى کنند ، به راه هاى سلامت هدایت مى کند و به فرمان خود ، از تاریکى ها به سوى روشنایى مى برد و آنها را به راه راست هدایت مى کند » . قرآن در جاى دیگر مى فرماید : « یا اهل الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ اى اهل کتاب ! چرا به آیات خدا کافر مى شوید ، در حالى که گواهید » . در این زمینه آیات فراوان دیگرى وجود دارد که بر بطلان پلورالیسم دینى ، به گونه هاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پیروى از آن فرا مى خواند . چکیده دیدگاه اسلام پیرامون حقانیت و اعتبار عبارت است از : . 1 دین حق ، تنها اسلام است . اسلام همان آیین توحیدى به معناى کامل کلمه و در همه ابعاد آن است که دین همه پیامبران الهى بوده و آنان ، همگان را به سوى آن دعوت کرده اند . بنابراین آموزه هایى چون تثلیث ، ثنویت و . . . هرگز بنیاد و اساس درستى ندارد . . 2 از نظر اسلام ، شریعت داراى کثرت طولى است یعنى ، آنچه در طول تاریخ تغییر کرده ، شریعت الهى بوده است و هر پیامبر صاحب شریعتى ، شریعت پیشین را نسخ نموده و شریعتى کامل تر ، متناسب با رشد بشر و مقتضیات زمان عرضه کرده است . بنابراین تکثّر طولى نه عرضى شریعت وجود داشته است و با شریعت خاتم همه شرایع پیشین نقض شده و تنها دین مقبول ، توحید ناب و شریعت محمدى ( ص ) است . اکنون این سؤال رخ مى‌نماید که با توجه به انحصار حقانیت در دین توحیدى اسلام و شریعت آسمانى محمدى ( ص ) یهودیان ، مسیحیان ، زرتشتیان و پیروان دیگر ادیان چه وضعى خواهند داشت ؟ آیا همه آنان به جهت بطلان دینشان اهل دوزخ و شقاوتند یا اهل نجات و رستگارى ؟ در برابر این پرسش سه رویکرد وجود دارد : 1 انحصارگرایى سخت‌گیرانه بر اساس این گمانه در میان همه اهل زمین تنها پیروان دین و مذهب و فرقه واحدى اهل نجات و رستگارى‌اند . به عنوان مثال تنها مسلمان شیعه دوازده امامىِ پایبند به همه اصول مذهب و احکام شریعت امکان رستگارى دارد و دیگران همه نارستگارانند . چنین نگرشى نه مبناى خردپذیرى دارد و نه با منطق اسلام تلائم دارد . از نظر عقلى این گمانه مغایر با اصل غلبه خیر بر شر است و از نظر دینى با غلبه رحمت خدا و هدف اساسى خلقت انسان و ملاک‌ها و معیارهاى رستگارى و نارستگارى ناسازگارى دارد . 2 تکثرگرایى نجات براساس این گمانه ، همه پیروان ادیان اهل نجات و رستگارى‌اند . به عبارت دیگر شرط نیک فرجامى فقط دیندارى است و بس ، اما اینکه کدامین دین را برگزینیم هیچ نقشى در این زمینه ندارد . این گمانه مبتنى بر پلورالیسم دینى است که بطلان و ناراستى آن از نظر عقل و دین مورد بررسى واقع شد . 3 قرآن و نجات‌گرایى اعتدالى قرآن در باب نجات نه سخت‌گیرى انحصارگرایانه را بر مى‌تابد و نه کثرت‌گرایىِ حق و باطل یکسان انگار . را در نگاه قرآن کفر و انحراف از دین حق دو گونه است : . 1 کفر عناد و لجاجت ( جحود ) کسى که داراى چنین کفرى است از نظر اسلام قطعاً مستحق عقوبت است . . 2 کفر جهالت و نادانى چنین کفرى اگر ناشى از تقصیر و کوتاهى عمدى شخص نباشد ، بلکه صاحب آن از سویداى دل جویاى حقیقت و پیرو آن در حدى که با آن آشناست باشد ، و با قلب سلیم و تسلیم قلبى در برابر حق ، خدا را ملاقات کند خداوند او را معذب نمى‌سازد چراکه عذاب خدا تابع حجت‌هایى است که بر بندگان تمام کرده و واکنش‌هاى منفى آگاهانه و حق‌ستیزانه آنها در برابر حجج الهى . قرآن ضمن آنکه تنها دین حق و صراط نجات را آیین اسلام مى‌داند ، به نکات مهمى در کنار این مسئله پیرامون شرایط نجات و رستگارى اشاره مى‌کند از جمله : الف ) درباره قیامت مى‌فرماید : « یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ * إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ روزى که مال و پسران سود نبخشد جز اینکه کسى با قلب سلیم نزد خدا بیاید . قلب سلیم نیز قلب تسلیم در برابر خدا و حقیقت است . » ب ) از طرف دیگر قرآن مى‌فرماید : « وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا ما چنین نیستیم که رسول نفرستاده ( بدون اتمام حجت ) کسى را عذاب کنیم . » ج ) در جاهاى دیگر قرآن یادآور شده است که « إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ خدا هرگز پاداش نیکوکاران را تباه نمى‌سازد . » از آنچه گذشت روشن مى‌شود که سعادت اخروى در گرو عوامل متعددى است از جمله : 1 حسن فعلى یا گزینش راه درست 2 حسن فاعلى یعنى سلامت و پاکى درون و تسلیم امر حق بودن 3 برقرارى حجت الهى و چگونگى برخورد و واکنش‌هاى انسان در برابر آن . انگاره فوق خرد پذیرترین انگاره است در این انگاره از سویى مسئولیت انسان در جستجو و گزینش راه حق محفوظ است و از دیگر سو هیچ انسانى صرفاً به جهت عدم دستیابى غیر ارادى به راه حق و حقیقت مورد عذاب و شقاوت قرار نمى‌گیرد . معیارهاى دین حق اکنون این سئوال پدید مى‌آید که اگر تنها یک دین برحق است و همه انسان‌ها وظیفه دارند تا در حد توان به شناسایى و کشف دین حق پرداخته و از آن پیروى کنند چه راهى براى تشخیص دین حق و تمیز دادن آن از راه‌ها و ادیان باطل وجود دارد و چگونه مى‌توان دریافت که در میان همه ادیان موجود تنها آیین اسلام برحق است ؟ به یارى خدا این مسئله را در شماره آتى پى مى‌گیریم . پى‌نوشت‌ها : {L= ReligiousPluralism =L} . {L= ReligiousExclusivism. =L} {L= Contradiction. =L} {L= SelfContradiction =L} . {L= Scepticism =L} . {L= SelfConclusion. =L} {L= Selfexclusion =L} . نحل / 66 جاثیه / . 32 ابراهیم / 9 و . 10 بقره / . 256 جهت آگاهى بیشتر . ک : الف ) محمدحسن ، قدردان قراملکى ، قرآن و پلورالیزم دینى ( تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر ب ) مرکز مطالعات و پژوهش‌هاى فرهنگى حوزه علمیه ، پلورالیسم دینى ج ) على ، ربانى گلپایگانى ، تحلیل و نقد پلورالیسم دینى د ) کتاب نقد ، ش . 4 اسرا / 36 یونس / 36 نجم . 28 آل عمران / . 85 بنگرید : محمدحسن ، قدردان قراملکى ، قرآن و پلورالیزم ، ص 117 - . 136 بقره ، . 120 توبه / . 30 . ک : آل عمران / 31 ( مباهله با مسیحیان ) توبه / 31 و 32 نساء 157 و 71 مائده 51 و . 473 سبأ / . 28 اعراف / 158 ، نساء 79 حج 49 ، فرقان / 1 ، انبیا . 107 تکویر ، 27 انعام / 18 ص 87 انعام / 90 ابراهیم / 1 و 52 آل عمران / 138 انعام 18 نساء 174 فرقان / . 1 مائده / 15 - 16 و . 19 آل عمران / 7 بقره / 41 آل عمران / . 71 بنگرید : محمدحسن قدردان قراملکى ، قرآن و پلورالیزم . جهت آگاهى بیشتر در این زمینه بنگرید : شهید مطهرى ، مجموعه آثار ج 1 ، صص 288 285 ، قم و تهران : صدرا . همان ، ص 285 . 280 شعراء / 88 - . 89 اسراء / . 15 توبه / . 120 جهت آگاهى بیشتر بنگرید : شهید مطهرى ، مجموعه آثار ، ج 1 ، صص 292 - 289 و 326 - 295 ج 5 ، ص 61 - 56 علامه طباطبایى ، المیزان ، ج 5 ، ص 61 - . 56.


***«پلورالیسم» اندیشه نیست

http://porseman.org/q/show.aspx?id=173876




تاریخ : دوشنبه 94/6/16 | 7:35 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***

 

یوسفا ما چون زلیخا قدر تان نشناختیم


                 بهر خود قصر و برایت کُنج زندان ساختیم


    سالها از دست گرگان گریه ها کردیم ولی


                       یوسف گمگشته را ما خود  به چاه  انداختیم   

             

    سالها در شهر ها ماندیم  و  گفتیم العجل


                   خیمه ات   را در  بیابان  خود  ولی  افراختیم


      یک هزاره رفت و اسبی زین نکردیم سوی تو


                    سالها   با  اسب  بی زین سوی  دنیا   تاختیم


   آب   شد   برف  زمستانها  ز اشک داغ  ما


                      سالها   با   ننگ   بی تو   سوختیم  و  باختیم


   روزهای  جمع?   ما   گرچه   بارانی  بود


                     شنبه   تا  پنجشنبه ها  بر  غیر  تو  پرداختیم


      واژه ها  را  قدرت  تصویر غمهای تو نیست


                      این  غزلها   را    برای   ندبه  هامان  ساختیم


       یوسفا   پیچیده  در   کنعان  شمیم  عطر   تو


                       وایِ  ما  با  بوی  پیراهن  تو    را   نشناختیم


*شعر از حجت الأسلام عبدالله جمالپور ( از طلاب درس خارج حوزه المهدی عج مسجدسلیمان)

http://mandeereyar.mihanblog.com/




تاریخ : جمعه 94/6/13 | 10:16 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***

اثبات بطلان روایت عَشَرَه مُبَشَّرَه

پاسخ به شبهه حدیث عَشَرَه مُبَشَّره

اهل سنت می گویند پیامبر به ده نفر بشارت بهشت داده است.

أَبُو بَکْرٍ فِی الْجَنَّةِ، وَعُمَرُ فِی الْجَنَّةِ، وَعَلِیٌّ فِی الْجَنَّةِ، وَعُثْمَانُ فِی الْجَنَّةِ، وَطَلْحَةُ فِی الْجَنَّةِ، وَالزُّبَیْرُ فِی الْجَنَّةِ، وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فِی الْجَنَّةِ، وَسَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ فِی الْجَنَّةِ، وَسَعِیدُ بْنُ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ فِی الْجَنَّةِ، وَأَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ فِی الْجَنَّةِ "

پاسخ:

1- بخاری و مسلم که در صدد دفاع از صحابه به ویژه  شیخین بوده اند، هیچ کدام این احادیث را نقل نکرده اند.اگر این روایت صحیح می بود،چرا بخاری و مسلم آن را در باب مناقب اینها نیاورده اند؟در حالی که احادیثی در مناقب اینها آورده اند که ارزش آنها از این حدیث،به مراتب کم تر است

2- عجیب تر از همه این که در صحیح مسلم روایتی از سعد بن ابی وقاص نقل شده که گفته: من از رسول خداصلی الله علیه وآله نشنیدم که درباره احدی بشارت به بهشت بدهد جز عبداللَّه بن سلام. حال چگونه این حدیث از سعد بن ابی وقاص مخفی شده در حالی که یکی از آن ده نفری است که در حدیث از او یاد شده است؟

در ضمن اعتبار حدیثی که در مسلم آمده(یعنی عدم بشارت به بهشت به احدی غیر از عبدالله بن سلام)،بالاتر است از حدیثی که در بخاری و مسلم نیامده(حدیث عشره)

3-چگونه می توان این حدیث را قبول کرد در حالی که برخی از این ده نفر خون برخی دیگر را مباح دانسته و قتل او را حلال شمردند؟ آیا طلحه و زبیر مخالف شدید عثمان نبودند؟ و آیا این دو نفر همراه با عایشه بیشترین تحریک را بر ضدّ عثمان نداشته و مردم را به قتل او وادار نمی کردند؟ چگونه عمر بن خطّاب اصحاب شورای شش نفره را تهدید به قتل کرد در حالی که همه آن ها از آن ده نفر به حساب می آیند؟

 4-این روایات مخالف با عقل نیز می باشد؛ زیرا هیچ کس خصوصاً پیامبرصلی الله علیه وآله نباید کسانی را به طور قطع بشارت به بهشت و امان از آتش جهنم دهد، کسانی که معصوم نبوده و از اعمال قبیح و گمراهی و ضلالت در امان نیستند، خصوصاً آن که آن ها را مغرور کرده و بر انجام گناه تشویق می کند. مگر نه این است که وظیفه انبیا آن است که مردم را بین خوف و رجاء قرار دهند؟

 5-و از جمله عوامل ضعف این خبر آن است که هیچ یک از سه خلیفه در هیچ یک از موقیعت های مناسب به آن احتجاج و استدلال ننمودند. چرا ابوبکر در سقیفه با وجود موقعیّت مناسب و نیز عثمان هنگامی که محاصره شده بود بر این حدیث استدلال نکردند؟

 6-اگر این روایت صحیح بود باید به عفو خداوند و بخشایش او اطمینان پیدا می کردند؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله خبر از بهشتی بودن آن ها داده بود؛ در حالی که مطابق روایات تاریخی، ابوبکر هنگام احتضارش ترسان و از عاقبت خود خوفناک بود. و نیز عمر هنگام وفاتش از خدا طلب می کرد که ای کاش من خاک بودم و مادر مرا نزاییده بود و از اعمال خود نجات یافته بودم. و نیز هنگامی که عثمان در محاصره قرار گرفت جزع و فزع بسیار از ترس هلاکت خود می کرد؛ مثلا می گفت به مکه نمی روم زیرا شنیده ام از پیامبر که شخصی در مکه دفن می شود که نصف عذاب عالم برای اوست!! در حالی که با فرض وجود روایت «عشره مبشره» او به بهشت می رفته است و این، جای جزع و فزع ندارد!!

7- هیچ سند صحیحی این روایت ندارد.یعنی یا مرسل اند یا غیره.این روایت توسط سه تن نقل شده که هر سه دارای اشکال است:
مثلا از طریق عبدالرحمن بن عوف، که عبدالرحمن بن حمید، از پدرش از وی نقل می‌کند، در صورتی که حمید بن عبدالرحمن، نمی‌تواند از عبدالرحمن بن عوف روایت نقل کند، چون که ابن عوف در سال 33 هجری در گذشت. تولد حمید بن عبدالرحمن سال 32 هجری است، پس زمان درگذشت ابن عوف، حمید یک ساله بود.چطور یک بچه یک ساله از پدرش حدیث نقل کرده؟(تمام اسناد این روایت رو در مقاله ایی جداگانه خدمت شما بررسی کرده و ضعف آنها را اثبات خواهیم کرد)

8- این حدیث را فقط عبدالرحمن و سعید بن زید که جزو آن ده نفر هستند،نقل کرده اند.پس هشت نفر دیگر چرا جایی این مطلب به این مهمی را نقل نکرده اند؟چنین چیزی، باعث ایجاد شک و تردید نسبت به این حدیث می شود

9- چرا در روز سقیفه که بر سر خلافت، اختلاف بود و مهاجرین برای شایستگی خود فضایلی را نقل میکردند، کسی به این حدیث استناد نکرد؟! آیا این سؤالات و نظایر آن حاکی از این نیست که چنین حدیثی اصلاً وجود نداشته و بعدها جعل شده است؟!

10- مخالفت این حدیث با قرآن :

اگر قرار باشد که عشره مبشره با وجود هر گونه گناه صد در صد بهشتی باشند، پس باید پیامبر اسلام(صلی‌الله­‌علیه‌وآله) هم به طریق اولی این چنین باشد؛ در حالی که قرآن کریم خلاف آن را می‌گوید.

خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید :

وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا. إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا. (اسراء/75_74)


« و اگر ما تو را ثابت قدم نمی‌گرداندیم،نزدیک بود که به مشرکین اندک تمایل و اعتمادی بکنی. که در این صورت،کیفر این عمل تو را به تو می‌چشاندیم و عذاب تو را در دنیا و آخرت مضاعف می‌کردیم، آن‌گاه از قهر و خشم ما هیچ یاوری بر خود نمی‌یافتی »

خداوند در قرآن کریم چنان حمایتی از پیامبرش کرده که از احدی نکرده است؛ اما با این‌حال، به او می‌گوید که اگر کمی از راه حق منحرف شوی و به مشرکین تمایل پیدا کنی، تو را عذاب خواهم کرد !

با این وضعیت، چگونه ممکن است به اصحاب او آن چنان آزادی داده شود که با وجود هر گناهی باز هم به بهشت برین راه یابند ؟!

11-  اصلا بر سر تعداد این ده نفر نیز اختلاف دارند .یک جا می گویند ابن مسعود جزوشان هست یک جا می گویند نه ابن مسعود جزوشان نیست.

12-اگر حدیث عشره مبشره صحت داشت،چرا سیره و روش یکدیگر را قبول نداشتند؟ چرا حضرت علی ع ،برای سیره شیخین،ارزشی قائل نبود؟ چون در روز شورا،وقتی به حضرت علی گفتند بیا خلیفه شو بر طبق قرآن و سنت رسول الله و سیره ابی بکر و عمر! حضرت با قاطعیت سیره ابوبکر و عمر را رد کردند و گفتند بر طبق کتاب و سنت فقط عمل می کنم...همین پیشنهاد را به عثمان دادند،پذیرفت و خلیفه شد.

اصلا مگر عثمان خودش جزو عشره مبشره نبود؟ چرا پیشنهاد سیره کسی دیگر را  بهش دادند ؟ چه نیازی به سیره کسی دیگر هست وقتی خودش قطعا بهشتی است؟پس مثل روز روشن است که این حدیث عشره مبشره حدیثی جعلی است

13- همان گونه که گفتیم این حدیث عشره مبشره را ابن عوف و سعید روایت کرده اند و نام خودشان هم جزو این بهشتی ها هست. این در حالی است که در کتب فقهی، در بحث شهادت می ‏گویند شهادت کسی که ذی نفع است قبول نیست(ساده بگویم : یعنی شهادت کسی که نفعی برای خودش داشته باشد، قبول نیست)

14-سخنی که پیامبر درباره عمار یاسر بیان کرد: «تقتلک الفئة الباغیه؛ گروه ستمگر تو را می‌کشند» میان مسلمانان نشر یافت و شامیانِ هوادار معاویه نیز از آن آگاه بودند. زمانی که عمار در جنگ صفین به شهادت رسید، گروهی از شامیان در حقانیت معاویه دچار تردید شدند چرا؟ چون حدیث معروف و مشهور بود  ولی چرا حدیث «عشره مبشره» که بسیار مهم‌تر از آن است، میان مسلمانان منتشر نشد و فقط از قول چند نفر نقل شده است؟! ای وجدان های بیدار، آیا این خود شک و تردید ایجاد نمی کند؟

15-اگر این حدیث عشره مبشره صحیح باشد، چرا نام افرادی چون سلمان، عمار یاسر و... که از یاران نزدیک پیامبر بودند، در آن نیامده است؟ در صورتی که در روایت دیگر از طریق اهل سنت آمده که «بهشت مشتاق سه نفر است: علی، سلمان و عمار» این حدیث را ترمذی و ابو نعیم و ابویعلی و حاکم نقل کرده اند و ذهبی و حاکم هم گفته اند روایت صحیح است.هر وهابی در دنیا جرات دارد و این مردانگی را در خودش می بیند که می تواند خدشه ایی در سند این روایت ایجاد کند،بسم الله.در خدمتش هستم.پیام بدهد به این شماره 09217447610  بسم الله.

16-آیا ابوبکر و عمر که در حدیث عشره مبشره به بهشت بشارت داده شده بودند همان کسانى نبودند که حضرت صدیقه طاهره(سلام‏الله‏علیها) از دنیا رفت در حالى که از آنان ناراحت بود و تا زنده بود با آنان حرف نزد؟؟!

جای دوری آقایان نروند.در همین صحیح بخارى آمده است:

«فَوَجَدَت فَاطِمَةُ عَلَى أبِى بَکرِ فَهَجَرَتهُ فَلَم تُکَلِّمهُ حَتى تُوُفِیَّت فَلَمَّا تُوُفِیَّت دَفَنَهَا زَوجُهَا عَلیٌّ لَیلاً وَ لَم یُؤذَن بِهَا أبابَکر »
 صحیح بخارى، ج 5، ص‏82 ؛ المغازى صحیح مسلم، ج 5، ص‏153 ؛ کتاب الجهاد والسیر .
فاطمه(سلام ‏الله ‏علیها) بر ابوبکر غضب کرد و از او کناره‏ گیرى کرد تا از دنیا رفت و براى تشییع جنازه‏ شبانه اش هم اجازه حضور ابوبکر را نداد چون خبرش نکرده بودند»

آیا پیامبر نفرمود: غضب فاطمه س،غضب من است؟ آیا قرآن نفرموده کسی که پیامبر را غضبناک کند،لعنت خدا بر اوست؟

17- اگر این سخن را پیامبر فرموده بود، قطعاً افرادی چون علی، عمار یاسر امام حسن مجتبی، امام حسین و... هم این سخن را شنیده بودند و با طلحه و زبیر که جزء آن ده تن هستند نبرد نمی‌کردند

18- چطور این ده نفر اهل بهشت اند با این همه دشمنی و اختلافی که بین آنها وجود داشته؟ مثلا عبدالرحمن بن عوف و عثمان،آن اواخر،بسیار دشمن هم شدند به طوری که عبدالرحمن قسم خورد تا آخر عمر،کلمه ایی با عثمان حرف نزند و حتی کاراشان به نفرین کردن  همدیگر و لج و لج بازی با هم انجامید و حتی عبدالرحمن وصیت کرد که عثمان بر جنازه اش نماز نخواند

اهل علم،این عبارات را در کتب معتبر اهل سنت،جستجو کنند
أن عبد الرحمن أوصى أن لا یصلی علیه عثمان، فصلى علیه الزبیر
 أن عبد الرحمن بن عوف کان حلف ألا یکلم عثمان أبداً.

حتی ابن مسعود و عثمان هم دشمنی با هم داشتند تا حدی که ابن مسعود،خون عثمان را حلال اعلام کرد و وصیت کرد که عثمان بر جنازه اش نماز نخواند
اهل علم این عبارات را در کتب معتبر اهل سنت،جستجو کنند:
وأوصى أن لا یصلی علیه عثمان، فدفن بالبقیع وعثمان لا یعلم، فلما علم غضب وقال: سبقتمونی به، فقال له عمار بن یاسر: إنه أوصى أن لا تصلی علیه

مقصود این هست که با وجود این دشمنی های عمیق این عشره مبشره با همدیگر،چطور اینان بشارت داده شده اند به بهشت؟ کدام عقل این را می پذیرد؟

دلایل بسیار است.همین قدر به نظرم کافی است برای اثبات بطلان حدیث جعلی عشره مبشره.

**دلایل بطلان روایت بشارت ده نفر به بهشت

**اثبات بطلان روایت عشره مبشره

**آیا روایت (عشره مبشره) صحیح است؟{اسلام کوئیست}

**حدیث عشره مبشره | مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

**اصحاب عشره مبشره | پرسمان دانشجویی - اهل بیت (علیهم السلام)

**اثبات امامت در پنج دقیقه - مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

**تناقضات عقلی در حدیث جعلی ده نفر بهشتی! | پایگاه جامع

**چرا شیعیان حدیث عشره مبشره را قبول ندارند؟ - گفتگوی دینی

http://14mah.parsiblog.com/Posts/1294/

http://rushangari.blogfa.com/




تاریخ : پنج شنبه 94/6/12 | 6:56 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***


فرق اخلاق و ادب

اخلاق به معنای ملکات راسخ در روح و وصفی است از اوصاف روح، ولی آداب عبارت است از هیئت های زیبای گوناگون که اعمال صادر از انسان بدان زینت داده می شود.1 به عبارت دیگر، اخلاق مربوط به عالم درون است و آداب، مربوط به ظرافت و زیبایی عمل است.
استاد مطهری رحمه الله در زمینه تفاوت اخلاق و ادب گوید:
اخلاق مربوط است به خود انسان، یعنی مربوط است به اینکه انسان به غرایز خودش چه نظامی بدهد، خودش را چگونه بسازد، نظّام دادن به غرایز را اخلاق می گویند. انسان دارای غرایز مختلفی است، همچون قوه شهویه، قوه غضبیه. قوه شهوانی کارش جلب منافع است، انسان را وادار می کند که منافع خودش را طلب بکند. قوه غضبیه قوه دفع است، نیرویی است که به طور خودکار، انسان را وادار می کند که چیزهایی را که برای خودش بد و مضر تشخیص می دهد، دفع کند.
یک قوه دیگری هست به نام قوه عقل که قوه حساب گری است. هر قوه ای فقط کار خودش را حساب می کند. به عنوان مثال، شهوت خوردن در انسان هست، آن قوه ای که کارش خوردن است دیگر حسابی در دستش نیست، فقط احساس لذت می کند، می گوید فقط باید بخورم، همچنین است قوه غضب، ولی اینها باید حسابی داشته باشند، باید انسان به این قوا یک نظمی بدهد. شما اگر یکی از قوا را آزاد بگذارید که کار خودش را انجام بدهد، این آزادی شما را فاسد می کند. مثال دیگر چشم و زبان است، چشم از دیدن یک اموری لذت می برد. دیگر حسابی در کارش نیست، زبان می گوید: «من از خوردن فلان چیز لذت ببرم»، امّا یک حساب دیگری هست و آن اینکه تنها این نیست که باید لذت ببری، بعد از این لذت باید ببینی بر سر این اجتماع بدنی و شخصیت انسان چه می آید.
باید عقل بر این بدن و بر این شخصیت حکومت کند و به هر کدام سهمی بدهد. این معنای نظام دادن به غرایز است. در اخبار و روایات نیز، به سهم بندی غرایز اشاره شده است، تمام غرایز و اعضای بدن حق دارند. و چون عقل به تنهایی قادر نیست که به حساب اینها برسد، دین با تکالیفی که دارد سهم بندی های اینها را مشخص می کند، ما به این مسئله اخلاق می گوییم. امّا آداب، مربوط به سهم بندی غرایز نیست، بلکه مربوط به این است که انسان غیر از مسئله اخلاق، به اموری اکتسابی که باید اسم آنها را فنون گذاشت، احتیاج دارد؛ یعنی به یک سلسله صفت ها احتیاج دارد. باید آنها را یاد بگیرد. به عنوان مثال، انسان احتیاج دارد که خط نوشتن را یاد بگیرد. یاد گرفتن خط و نوشتن جزو آداب است. نوشتن، فن است، هنر است. این آداب در زمان های مختلف فرق می کند، امّا اخلاق با مقتضیات زمان عوض نمی شود.2
در قبال این نظر، برخی صاحب نظران معتقدند همه کارهای زشتی که متّصف به خوب و بد می شوند، در قلمرو اخلاق قرار می گیرند.3
دکتر علی قائمی معتقد است:
آداب ناشی از رسم است و غرض از رسم، عملی است که در گذشته به خاطر دستیابی به منافعی... یا حفظ مصلحتی پدید آمده [است] و هم اکنون نیز به همان خاطر و گاهی بر حسب عادت در جامعه وجود دارد. آداب در چنین صورتی عبارت از رسمی است که برای خوشامد دیگران انجام می گیرد، مثل گرفتن جلوی دهان هنگام عطسه و سُرفه، آن هم در میان جمع... . اخلاق [نیز] ضابطه ای است که بر اجرای آداب مسلط است. آداب در جوامع مختلف و حتی در بین گروه های مختلف ممکن است متفاوت باشد، درحالی که اخلاق همیشه ثابت است. آداب نشئت گرفته از عهد قدیم و مردم است، درحالی که اخلاق نشئت گرفته از یک فلسفه، مکتب یا مذهب است.4





تاریخ : پنج شنبه 94/6/12 | 11:21 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***

یوحنای دیلمی کیست؟

وی ازبزرگان نامی دنیاوافتخارات منطقه دیلمان است ونام پدرش اسیدای دیلمی که احتمالا ازمتدینین به دین نصاری بوده ودرحدود600 سال قبل ازاسلام می زیسته است.یوحنای دیلمی ازشاگردان عیسی بن مریم(علیه السلام) وازحواریون آن حضرت بوده وکسی است که یکی ازاناجیل نصاری به اومنسوب است.واوکسی است که ذکرپیامبرخاتم محمدمصطفی(صلی الله علیه وآله وسلّم) واهل بیتش (علیهم السلام) نزد وی بوده وامت عیسی رابشارت به آمدن خاتم الانبیاء(صلی الله علیه وآله وسلّم)می داده است.محبوب ترین مردم نزد حضرت عیسی(علیه السلام)بودوامام هشتم(علیه السلام)ازوی درآن مناظره ای که با جاثلیق نصرانیدرمجلس مامون عباسی داشتند تعبیربه (عدل مقدم) می کند یعنی عادلی که نزدیکترین مردم به عیسی(علیه السلام)بوده است.این روایت درکتاب عیون اخبارالرضا(علیه السلام)ذکرشده است وماعین عبارت آن راذکرمی کنیم"ص319پاراگراف 3-تاص321پاراگراف اول.کتاب پیشینه تاریخی وفرهنگی لاهیجان وبزرگان آن"

ترجمه روایت این است:درمجلسی که عده ای ازنصاری نشسته بودندومامون عباسی نیزحضورداشت وقتی امام رضا(علیه السلام) واردمجلس شدند:مامون عباسی روکردبه جاثلیق که یکی ازعلماء نصاری بودوگفت:ای جاثلیق این شخصی که واردشده است پسرعموی من علی بن موسی بن جعفر(علیهم السلام) است واوازفرزندان حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) دخترپیامبرماوفرزند علی بن ابیطالب(علیهمالسلام) است که درودخدا برآنها باد.پس من دوست دارم که تو بااواحتجاج نمائی وازطریق انصاف خارج نشوی.جاثلیق گفت:ای مامون من چگونه باکسی محاجّه کنم که برمن دلیل ازکتابش می آورد درحالی که من منکرآنم وازپیغمبری می گوید که من به اونگرویده ام.حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:ای نصرانی ازانجیل برای تو دلیل وحجت بیاورم آیااقرار می کنی؟جاثلیق گفت:آیامن می توانم چیزی راکه انجیل درباره اوگواه باشدردکنم؟بلی  قسم به خدا اقرار نمایم اگرچه برضرر من باشد.

حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:ازهرچه می خواهی سوال کن وجواب شنو،جاثلیق پرسید:درباب نبوت عیسی وکتاب او چه می گوئیدآیااین دو را انکارمی کنید.حضرت رضا(علیه السلام)فرمودند:من به پیامبری عیسی وکتاب اواعتراف دارم وهم برآنچه امت خودرابدان بشارت داده است وحواریون به آن اقرار نموده اند معترفم ولیکن پیامبری ونبوت عیسائی راکه اقرار به پیامبری حضرت محمد(ص) وکتاب اوننموده وامت خودرابدان مژده نداده است قبول ندارم.

جاثلیق گفت:آیا نه چنین است که دعوا وحکم به دوشاهدعادل تمام شود؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:بله،جاثلیق گفت: پس دوشاهد عادل که اهل ملت(ودین) خودت نباشند برنبوت حضرت محمد(ص)اقامه نما وآن دونفرازکسانی باشند که ازملت (و آیین)نصاری باشند وقولشان پذیرفته وقابل قبول برای ماباشد وتو هم ازما مانند آن رابخواه.

حضرت رضا(علیه السلام)فرمودند:ای نصرانی الان ازطریق انصاف درآمدی آیا (عدل مقدم) که درزمان خودعیسی(علیه السلام)بودازمن نمی پذیری.جاثلیق پرسید:این عدل مقدم کیست نامش رابرای من بگو.حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:چه می گویی دربارهیوحنای دیلمی،جاثلیق گفت:به به چه خوب کسی رانام بردی پیرومسیح ودوست دارترین مردم نسبت به مسیح بود.حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند:تراقسم به خدا آیادرانجیل آمده که یوحناگفت مسیح مرابدین حضرت محمدعربی(صلی الله علیه وآله وسلّم) خبرداده است،وبشارت داده است که بعدازاو( بعد از عیسی ع) پیامبر است ومن نیزحواریون راباین خبربشارت دادم وآنها به اوایمان آوردند؟

جاثلیق گفت:یوحنا این خبرراازمسیح یادنموده وبه نبوت مردی وبه اهل بیتش ووصی اومژده داده است ولی مشخص ننموده است که اودرچه زمانی خواهدبودونام اورانبرده تامااورابشناسیم.حضرت رضا(علیه السلام)فرمودند:اگرماکسی رابیاوریم که انجیل بداند ونام حضرت محمد(ص)رابرای توبخواندواهل بیت وامت اورایادکندآیابدان ایمان می آوری.

جاثلیق گفت:بلی این گفتارصحیح ودرست واستواراست.حضرت رضا(علیه السلام)به نسطاس رومی که درمجلس حاضربودفرمودند:آیاتوسِفرسوم انجیل راچگونه ازبرداری؟ اوگفت:حفظ ندارم.حضرت رضا(علیه السلام)روبه راس جالوت نمودندوفرمودند:آیا توانجیل رانمی توانی قرائت کنی؟جواب دادبلی،قسم به جانم می توانم.حضرت فرمودند:پس سِفرسوم انجیل راازمن گوش گیر.پس اگردرآن ذکرحضرت محمد(ص) واهل بیت وامت اوهست برای من گواهی دهید.آنگاه حضرت رضا(علیه السلام)شروع به خواندن سِفرسوم انجیل نموده تابنام حضرت محمد(ص)رسیددرآنجا توقف نموده وفرمودند:ای نصرانی( ای جاثلیق) به حق مسیح ومادرش آیا تو میدانی که من به انجیل داناترم؟ چه می گوئی آیا این کلام عیسی بن مریم هست یانه؟،اگربگوئی این کلام ازانجیل نیست دروغ به انجیل بسته ای وتکذیب موسی وعیسی(علیه السلام) رانموده ای واگراین راانکارکنی قتل توواجب است چون تو به خداوپیامبروکتابت کافرشده ای.

جاثلیق گفت:من انکارنمی کنم بدانچه درانجیل آمده است ومن بدان اقرار دارم.حضرت رضا(علیه السلام)فرمودند:شاهدبراقراراین فردباشید.

آنگاه حضرت رضا(علیه السلام)رو کردندبه جاثلیق و فرمودند:حال هرچه می خواهی سوال کن.

جاثلیق پرسید:حواریون حضرت عیسی چندنفربودند وعالمان به انجیل چندنفربودند.

حضرت رضا فرمودند:ازآشنای به این مسائل سوال نموده ای،اماحواریون 12نفرمردبودندوداناترین وبرترین آنها لوقا بودواما علماءنصاری سه مردبودند:

1-یوحنّا الاکبر که درمحله اج یاباج مدفون است

2-یوحنا بقرقیسیا

3- یوحنای دیلمی که در زجار مکان داشته است ونزداو ذکرپیامبر خاتم(ص)واهل بیتش بودوامت حضرت عیسی وبنی اسرائیل رابه آمدن حضرت محمد(ص)بشارت داد.

http://milayjon.blogfa.com/




تاریخ : چهارشنبه 94/6/11 | 7:36 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***


مرحوم استاد ابوالحسنی_ مُنذِر_(مُحقِق معاصر تاریخ اسلام)


دکتر علی اکبر ولایتی در مصاحبه با مهر:

گل تقدیم شماکلیک کنید:اگر جوان ها بتوانند همه کتابهای مرحوم منذر را مطالعه کنند سود زیادی خواهند برد.


حجت الاسلام والمسلمین غلامی:

کلیک کنید:آقا بزرگ تهرانی، علامه امینی، شرف الدین و در بین معاصرین ..علی ابوالحسنی منذر و شهید مطهری پاسخ بسیاری از شبهات در مباحث تاریخی را داده‌اند.


http://monzer.ir/pages/spafb1/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87.html




تاریخ : دوشنبه 94/6/9 | 12:54 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***

به گزارش خبرگزاری فارس...على ابوالحسنى که در اغلب نوشته‌ها و آثار خود از نام مستعار «ع. منذر» بهره می‌برد، فرزند شیخ محمد بود که در 22 آذر سال 1334 در غرب تهران متولد شد.

وی تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش شروع کرد و پس از پایان تحصیلات ابتدایى در سال 1347 به تحصیل در رشته «ماشین‌افزار» پرداخت و دوره چهار ساله آن را در خرداد 51 به پایان برد. سپس در اداره مخابرات استخدام شد و به طور همزمان، شب‌ها در هنرستان شماره سه تهران در همان رشته ادامه تحصیل داد تا اینکه چندی بعد به اتهام بحث‌هاى سیاسى در محیط کار و مدرسه، مجبور به استعفا شد.

اشتغال بعدى وى پرداختن به کار فنى آزاد بود که با تحصیل شبانه در هنرستان همراه بود. او خرداد 54 به اخذ دیپلم فنى نایل شد و همان سال در کنکور سراسرى دانشگاه تهران شرکت کرده و پس از قبولی با رتبه عالى قبول در رشته مهندسى صنایع دانشگاه علم و صنعت تهران به ادامه تحصیل پرداخت.

دوران دانشجویی وی سه ماه بیشتر طول نکشید و با ارشاد و درخواست حجت‌الاسلام موسوى همدانى از روحانیون مبارز شهرری و پیش‌نماز مسجد ابراهیم خلیل(ع) شهر رى و با تشویق پدر خودش از دانشگاه انصراف داده و برای تحصیل علوم دینى روانه حوزه علمیه قم شد.

او پس از ورود به قم در مدرسه حقانى که در آن زمان شهید آیت‌الله قدوسى مدیریت آن را عهده‌دار بود، به تحصیل مشغول شد و پس از مدت کوتاهى، به طور آزاد در حوزه علمیه قم به ادامه تحصیل پرداخت.

او در قم از محضر اساتید به نامی از جمله حضرات آیت مرحوم حاج شیخ جواد تبریزى، وحید خراسانى، جعفر سبحانى و مصباح یزدى بهره برد.

او در همین سال‌ها به صورت پیگیر به تألیف کتاب و تنظیم مقاله در حوزه‌های مختلف فرهنگ اسلامی و تاریخ ایران و جهان پرداخت و در همان چند کار اول نشان داد که در تحقیق و پژوهش نگاهی دقیق و منحصر به فرد دارد. کتاب‌هایی چون «بوسه بر خاک پی حیدر تحقیقی در آثار فردوسی» و «مهاتما گاندی همدلى با اسلام و همراهى با مسلمین»، مورد استقبال صاحب‌نظران در داخل و خارج کشور قرار گرفته است.

از جمله آثار چاپ شده این مرحوم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

هجرت: ضرورت جاویدان تکامل

بررسى قرآنى و روایى توکل

سکوت: زمینه‌ساز بازکاوى و بازسازى تکامل

سکوت: گذرگاه تجهیز

حکمت: مهارى بر سرکشى نفس

طرح کلی اصول عقاید

نگاهى به اصل ولایت فقیه (به ضمیمه: خطوطى از فرهنگ ولایت فقیه)

تحلیلى سیاسى - اجتماعى از فلسفه و ضرورت ولایت فقیه و دموکراسى ارشاد شده

تبیینى از فلسفه سیاسى - اجتماعى - اخلاقى - فرهنگى فرقانیسم

میعاد با استاد مطهرى شهید راه تطهیر سیماى فرهنگ اسلامى از زنگار غرب‌زدگى و شرق‌زدگى

تحلیلى از نقش سه گانه شهید شیخ فضل‌الله نورى در نهضت تحریم تنباکو

نگاهى به ابعاد گوناگون جنگ صلیبى غرب با اسلام

شهید مطهرى افشاگر توطئه؛ تأویل «ظاهرِ» دیانت به «باطنِ» الحاد و مادیّت

جهاد دفاعى و جنگ صلیبى ایران و روس تزارى

نگاهى بر زندگانى پربار بزرگمرد دین و سیاست: حضرت آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانى

پایدارى تا پاى دار؛ سیرى در زندگینامه علمى - معنوى - اجتماعى و سیاسى شهید شیخ فضل‌الله نورى

آینه‌دار طلعت یار؛ سیرى در زندگانى و افکار ادیب پیشاورى

تراز سیاست؛ جلوه‏هایى از سیاست و مدیریت شیخ انصارى

سلطنت علم و دولت فقر؛ سیرى در زندگانى و افکار و مجاهدات حجة الاسلام ملاقربانعلى زنجانى

سیاهپوشى در سوگ ائمه نور (ع)، ریشه‏هاى تاریخى و مبانى فقهى

آیت‌الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد

مهاتما گاندى: همدلى با اسلام و همراهى با مسلمین

بوسه بر خاک پی حیدر

دیده‌بان بیدار

اندیشه سبز و زندگی سرخ

آخرین آواز قو

خانه بر دامنه آتشفشان

شیخ ابراهیم زنجانی

 

http://khabarfarsi.com/ext/2129829

 




تاریخ : دوشنبه 94/6/9 | 12:22 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی