***نسیم معرفت***
به نام خدا
** آیه ضدّ زلزله (آیه 41 سوره فاطر)+ نسیم معرفت
** حدیثی از پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِِ وَ آلهِ وَسَلَّمَ) و امام صادق یا امام کاظم یا امام رضا (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) به سند معتبر نقل شده که فرمودند : هر گاه در شب( یا در روز ) و هنگام خوابیدن از وقوعِ زلزله و خراب شدن خانه می ترسی آیه «41 سوره فاطر» را قرائت کن ( که خانه بر سر تو خراب نخواهد شد انشاء الله ) . [ بحارالأنوار، ج 91، ص 51 - عَینُ الحَیات ، ج 2، ص 249 -مکارم الاخلاق، ص290- مَن لایَحضُرُهُالفَقیه -تفسیر نورالثقلین جلد 4، صفحه 368 - کَنزُ العُمّال: ج 1 ص 479 ح 2094 . ]
** علی بن مهزیار گوید: به امام باقر (علیه السلام) نامه نوشتم و از وقوع زلزله زیاد در اهواز به او شکوه نمودم و عرض کردم: آیا به نظر شما از آن جا کوچ کنم؟ حضرت در پاسخ نوشت: از آن جا کوچ نکنید بلکه چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را روزه بگیرید و غسل کنید و لباس هایتان را پاکیزه نمایید و روز جمعه بیرون بیایید و خداوند را بخوانید که آن را از شما برطرف نماید. علی بن مهزیرا گوید: چنین کردیم تا این که زلزله آرام گرفت.
(میزان الحکمه: ج 2 ص 871)
** در فضیلت این سوره از امام صادق علیه السلام روایت است: از قرائت سوره زلزال خسته نشوید زیرا هر کس در نمازهای مستحب خود این سوره را بخواند آزار زلزله ای بر او نخواهد رسید و بوسیله زلزله، صاعقه یا آفتی از آفات دنیایی، نخواهد مرد و وقتی وفات کرد دستور می دهند او را هب بهشت برند و خداوند می فرماید: ای بنده من در هر جای بهشت که دوست داشتی جای گیر. (ثوابُ الأعمال ص 124 .)
** از امام صادق علیه السلام روایت شده، فرمود: «از قرائت سوره ی زلزله خسته نشوید، زیرا هر کس در نافله ها این سوره را قرائت کند، خداوند هرگز او را با زلزله و صاعقه و از این نوع آفات و آسیب ها ی دنیایی هلاک نمی گرداند و وقتی از دنیا برود، فرمان رفتن به بهشت به او داده می شود. آنگاه خداوند بزرگ می فرماید: ای بنده ی من! بهشتم را بر تو مباح ساختم. هر کجای آن که می خواهی، بدون هیچ مانع و رادعی منزل گزین.» (مجمع البیان، ج9، ص524- مجمع البیان ج10 ص 418 - کَنزُالعُعّال ج1 ص 595 و ص584 )
***نسیم معرفت***
حدیث
** پست ترین آدم ها،آدم دوچهره و دو رو است+حدیث امام حسن عسکری علیه السلام
** قالَ الأِمامُ الحَسَنُ العَسکَری (علیه السلام) : بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذاوَجْهَیْنِ وَ ذالِسانَیْنِ ، یُطْری أَخاهُ شاهِدًا وَ یَأْکُلُهُ غائِبًا ، إِنْ أُعْطِیَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ ( خَانَهُ)
بد بنده ای است آن بنده ای که در روبرو از برادرش تعریف و تمجید می کند ولی پشت سرش گوشتش را می خورد(یعنی غیبتش را می کند) . اگر نعمتی به او برسد حسادت می ورزد و اگر گرفتار شود او را رها و خوار می کند و کمکش نمی نماید (به او خیانت می کند . به این معنا که وقتی می بیند که او گرفتار و ضعیف است نه تنها کمکش نمی کند بلکه اقداماتی بر ضد او انجام می دهد و سخنانی دروغ آمیز بر عَلَیه او نقل می نماید)
قالَ رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : بِئسَ العبدُ عبدٌ هُمزَةٌ یُقبِلُ بِوَجهٍ و یُدبِرُ بِوَجهٍ .
بد بنده ای است آن کسی که دو چهره و منافق است در حضور یک چهره دارد و در غیاب چهرهای دیگر
(اَلشَّهاب فِیالحِکَم وَ الآداب، ص 18)
** بررسی کلمه هُمَزَة . هَمَزَ یَهمُزُ - هَمَزَ یَهمِزُ . هَمَزَهُ : از او عیبجویی و غیبت کرد - آن را شکست - فشار داد - هُل داد - به او زد - گازش گرفت -
** هَمَزَ الشَّیطانُ الأِنسانَ : یعنی شیطان انسان را وسوسه کرد .
** هَمَزَ بِهِ الأَرضَ : او را به زمین زد
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
******************************************************************
منظور از هُمَزَة و لُمَزَة
پرسش : منظور از هُمَزَه و لُمَزَه در آیه سوره «هُمَزَه» چیست؟
پاسخ : در اولین آیه از سوره «هُمَزَه» مى خوانیم(واى بر هر عیبجوىِ مسخره کننده اى)؛ « وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ».
آنها که با نیش زبان و حرکات دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش رو، دیگران را استهزاء کرده، یا عیبجوئى و غیبت مى کنند، یا آنها را هدف تیرهاى طعن و تهمت قرار مى دهند.
«هُمَزَه» و «لُمَزَه» هر دو صیغه مُبالغه است اوّلى از ماده «هَمز»(به فتح همزه و سکون میم بر وزن رَمز ) در اصل به معنى «شکستن» است و از آنجا که افراد عیب جو و غیبت کننده شخصیت دیگران را درهم مى شکنند، به آنها «هُمَزَة» اطلاق شده.
و «لُمَزَة» از ماده «لَمز» (بر وزن رَمز) در اصل، به معنى غیبت کردن و عیبجوئى نمودن است.
در این که: آیا این دو واژه به یک معنى است و اشاره به غیبت کنندگان و عیبجویان مى کند؟ یا در میان این دو فرقى است؟ مفسران احتمالات زیادى داده اند:
1- بعضى آنها را به یک معنى گرفته اند و بنابراین، ذکر این دو با هم براى تاکید است.
2- ولى، بعضى گفته اند «هُمَزَه» به معنى غیبت کننده و «لُمَزَه» به معنى عیب جو است.
3- بعضى دیگر، «هُمَزَه» را به معنى کسانى که با اشارت دست و سر عیبجوئى مى کنند و «لُمَزَه» را به معنى کسانى که با زبان این کار را انجام مى دهند، دانسته اند.
4- بعضى «اوّلى» را اشاره به عیبجوئى روبرو و «دومى» را به عیبجوئى پشت سر مى دانند.
5- بعضى، اوّلى را به معنى عیبجوئى آشکار و دومى را عیبجوئى پنهان و با اشاره چشم و ابرو شمرده اند.
6- و گاه گفته شده هر دو به معنى کسى است که مردم را با القاب زشت و زننده یاد مى کند.
7- و بالاخره، در سخنى از «ابن عباس» آمده است«هُمُ الْمَشّائُونَ بِالنَّمِیمَةِ، الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الاَحِبَّةِ، الْنّاعِتُونَ لِلْنّاسِ بِالْعَیْبِ»
(آنها کسانى هستند که سخن چینى مى کنند، میان دوستان جدائى مى افکنند، و مردم را با عیوب توصیف مى کنند).
گویا «ابن عباس» این سخن را از حدیثى که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است استفاده کرده، آنجا که فرمود«اَلااُنَبِّئُکُمْ بِشِرارِکُمْ؟ قالُوا بَلى یا رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله)، قالَ: الْمَشّائُونَ بِالنَّمِیمَةِ، الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الاَحِبَّةِ، الْباغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعایِبَ»
؛ (آیا شما را از شریرترین افراد خبر دهم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمود: آنها که بسیار سخن چینى مى کنند، در میان دوستان جدائى مى افکنند و براى افراد پاک و بى گناه در جستجوى عیوبند).
ولى از مجموع کلمات ارباب لغت استفاده مى شود که: این دو واژه به یک معنى است و مفهوم وسیعى دارد که هر گونه عیبجوئى و غیبت و طعن و استهزاء به وسیله زبان و علائم و اشارات و سخن چینى و بدگوئى را شامل مى شود.
حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی
*****************************************************
قالَ رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : مِن شَرِّ النّاسِ عِندَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ یَومَ القِیامَةِ ذُوالوَجهَین.
آدم دوچهره در روز قیامت یکی از بدترین مردم نزد خداوند متعال به شمار میآید. (خصال، ج 1، ص 20)
قال علی (علیه السلام) : اِنَّ اللهَ تبارکَ وَ تعالی یُبغضُ مِن عِبادِهِ المُتَلَوِّنَ.
خداوند تبارک و تعالی بندة چندرنگ و چند چهرة خود را دشمن میدارد.(خصال، ج 2، ص 144)
قال علی (علیه السلام) : اَلمنافقُ مَکُورٌ مُضِرٌّ مُرتابٌ.
آدم منافق مکّار، حیلهگر، زیانرسان و همیشه در محل و مَعرَض شک و اتّهام است. (فهرستغرر، ص 394)
قال علی (علیه السلام) : شَرُّ الاَخلاقِ اَلکِذبُ والنفاقُ.
بدترین خصلتها: یکی دروغ و دیگری نفاق و دورویی است. (فهرست غرر، ص 344)
***نسیم معرفت***
به نام خدا
سوال : با توجه به چند روایتی که وارد شده مبنی بر اینکه دروغ گفتن به همسر و خانم از سوی مرد جایز است!! ، آیا مرد و شوهر می تواند به همسرش دروغ بگوید؟!!!
جواب : دروغ حرام است مگر اینکه راست گفتن موجب مفسده مُهمّه باشد که گفته اند دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز. پس هرگاه راست گفتن موجب فساد و فتنه باشد اولویت با توریه است و اگر توریه ممکن نباشد دروغ گفتن جایز است. از جمله موارد جواز دروغ گفتن اصلاح بین مردم با شرایطش می باشد و نیز در جایی که خوف قتل و خطر جانی بر شخصی در بین باشد... و اما روایاتی که در باب دروغ گفتن به همسر وارد شده از نظر سند و دلالت اشکالاتی دارند و مورد قبول نمی باشند و بر فرض قبول باید گفت که منظور این است که در برابر خواسته های همسر و خانم رُک و صریح جواب داده نشود بلکه با زبان ملاطفت و محبت باشد اگرچه ممکن است که خواسته همسر هم برآورده نشود . پس اصل آن است که دروغ گفتن مطلقا حرام است و حتی نسبت به همسر نیز نمی توان دروغ گفت مگر مواردی که ذکر شد که مصلحت دروغ بیشتر از راست گفتن باشد.
سؤال : اگر دروغ گفتن "مطلقا" حرام است، چگونه تبصره خورده و در مواقعی جایز شمرده شده است؟!!
پاسخ اجمالی :
مبحث عام و خاص و مطلق و مقید یکی از مباحث مهم و مبسوط اصولی و از مسایل عُقَلائیّه و رایج بین عقلاء و عرفِ عقلاء است . .... موارد زیادی در شرع و در قوانین بشری وجود دارد که حکمی به صورت عام ذکر می گردد و بعد با مخصصی شمول آن حکمِ عام را از مواردِ استثناء خارج می کنند تا جایی که معروف شده( ما مِن عامِِّ اِلّا وَ قَد خُصَّ) و این تخصیص ها( و تبصره ها) آسیبی به حکم عام نمی زند و تنافی و تناقضی هم بین عام قبل از تخصیص و بعد از تخصیص وجود ندارد . بحث های دقیقی در این رابطه وجود دارد که جای پرداختن به آن ها در اینجا وجود ندارد . ....
چند مثال :
در قرآن کریم خداوند می فرماید : أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ (سوره بقره آیه275) خداوند بیع و معامله و تجارت و خرید و فروش را حلال فرمود یعنی همه معاملات و خرید و فروش ها مطلقا حلال است . این یک حکم عام است که همه معاملات مطلقا حلال است و بعد از آن مواردی از این شمول عام خارج می کردد .مثل بیع ربوی و مانند آن .
دروغ گفتن مطلقا حرام است مگر مواردی که شرعا و عقلا از این حکم خارج شده باشد.
گوشت مطلقا حلال است مگر مواردی که در شرع حرام دانسته شده
اگر به مباحث دقیق عام و خاص و مطلق و مقید رجوعِ عالمانه شود در این موارد تناقضی مشاهده نمی شود.
......
اگر مفسده واقعیه عُقَلائیّه راست گفتن (نه مفسده خیالیه و تصوریه و ذهنیه) بیشتر از دروغ گفتن باشد انسان (اعم از زن و مرد) می تواند جهت جلوگیری از مفاسد مهم و ضرر ها و زیان ها و خسارت های بزرگ و جبران ناپذیر دروغ بگوید و گاهی در برخی موارد دروغ گفتن واجب می شود . از قبیل اینکه حفظ نفس محترمه ای که مورد تهدید است منوط به دروغ گفتن باشد در اینجا باید دروغ گفت تا آن فرد کشته نشود نه اینکه راست بگوییم و او را دچار قتل و سایر مفاسد نماییم و هکذا سایر موارد .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
********************************************
** آیادروغ گفتن شوهر به خانم و همسرش جایزاست؟+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
**آیادروغ گفتن شوهر به خانم و همسرش جایزاست؟+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
** در چه مواردی دروغ گفتن جایز است ؟ - گنجینه پاسخها - اسلام کوئیست
***نسیم معرفت***
به نام خدا
شهادت جانسوز و جانگداز حضرت امام حسن عسکری علیه السلام پدر بزرگوار منجی عالم بشریت حضرت ولیعصر حجت بن الحسن العسکری (علیهِما السلام) را به حجت ثانی عشر مهدی موعود (ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء) و همه محبان و عاشقان اهلبیت (علیهِمُ السلام) تسلیت عرض می کنم و امیدواریم که پیوسته مشمول لطف و عنایت ایمه اطهار علیهم السلام بویژه امام عصر (علیه السلام) باشیم.
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
* حدیث
قالَ الأِمامُ العَسکری (علیه السلام) :
أَقَلُّ النَّاسِ رَاحَةً الْحَقُودُ
شخص کینه توز ، کم آسایشترین مردم است.
@تُحَفُ العُقُول بخش سخنان امان حسن عسکری علیه السلام
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
** سیری در سیره فردی و اجتماعی امام حسن عسکری (علیه السلام)
امام حسن عسکری علیه السلام در روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال 232 هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت امام هادی علیه السلام و مادر مکرمه اش بانوی عارفه ایست که به نام های «سلیل » ، «حدیثه » و «سوسن » خوانده می شود. (1)
مدت امامت امام حسن عسکری علیه السلام شش سال بود که از سال 254 هجری قمری شروع و در سال 260 با شهادت آن حضرت پایان یافت. امام حسن عسکری علیه السلام در طول مدت زندگانی و به ویژه در دوران امامت خویش به واسطه مبارزه با طاغوت های زمان در تبعید و زندان و تحت نظر به سر می برد و سرانجام در هشتم ربیع الثانی سال 260 و در 28 سالگی در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی به طرز مرموزی مسموم و به شهادت رسید. (2)
زندگی آن حضرت در دوران شش تن از خلفای ستمگر عباسی سپری شد که به ترتیب جعفر متوکل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعین، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدی و احمد معتمد می باشد.
از آنجایی که امام عسکری علیه السلام را در محله عسکر - که محل سکونت سپاهیان ترک عباسی بود - جای داده بودند به آن حضرت عسکری می گویند.
حضرت حجة بن الحسن امام زمان علیه السلام یگانه فرزند و جانشین امام حسن عسکری علیه السلام است که بعد از آن حضرت سکاندار کشتی ولایت و امامت گردید و امروزه آفتاب وجودش در پشت پرده غیب قرار گرفته است و به اراده خداوند متعال ظهور نموده و جهان را با نور وجودش پر از عدل و داد خواهد ساخت.
در مورد امامت امام عسکری علیه السلام روایات متعددی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است که یکی از آن روایات چنین است: یحیی بن یسار قنبری می گوید: امام هادی علیه السلام چهار ماه قبل از شهادت خویش به فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام وصیت کرد و به امامت و خلافت او اشاره نمود و در آن حال مرا به همراه عده ای از دوستان و شیعیان بر آن گواه گرفت. (3)
در این نوشتار فرازهایی از ویژگی های برجسته فردی واجتماعی آن حضرت را می خوانیم:
1- عبادت
امام عسکری علیه السلام همانند پدران گرامی خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر کاری دست می کشید و چیزی را بر نماز مقدم نمی داشت. ابوهاشم جعفری در این مورد می گوید: روزی به محضر امام یازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چیزی بود، وقت نماز رسید، امام نوشته را کنار گذاشته و به نماز ایستاد... (4)
عبادت امام عسکری آن چنان قلب ها را مجذوب خود می نمود که دیگران را به یاد خدا می انداخت و حتی افراد گمراه و منحرف رابه راه صحیح هدایت نموده و اهل عبادت و تهجد می نمود و بدترین افراد در اثر جذبه ملکوتی آن بزرگوار به بهترین انسان ها تبدیل می شدند.
روزی برخی از عباسیان از صالح بن وصیف (رئیس فرماندهان نظامی مهتدی عباسی) خواستند که بر امام عسکری علیه السلام سختگیری نماید. او گفت: دو نفر از بدترین و سختگیرترین زندانبانان خود را بر ابو محمدابن الرضا (امام عسکری علیه السلام) گماشته ام، اما آن دو در اثر معاشرت با او منقلب شده و در عبادت و مناجات به مراحل عالی قدم گذاشته اند. سپس آندو زندانبان را فراخوانده و در حضور عباسیان از حالات امام عسکری علیه السلام سؤال کرد و آنان گفتند: ما چه بگوییم در مورد کسی که روزها روزه می گیرد و همه شب به عبادت می ایستد و به غیر ذکر و سخن خدا هیچ سخن دیگری بر زبان نمی آورد و هنگامی که به ما نظاره می کند، بر بدن ما لرزه افتاده و کنترل خود را از دست می دهیم! وقتی عباسی ها چنین دیدند منقلب شده و برگشتند. (5)
2- سخاوت
از آنجا که امامان معصوم علیهم السلام برترین نمونه و اسوه کامل صفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد می تواند برای پیروانشان درس آموز باشد. و یکی از آن صفات زیبا، سخاوت است. ما در مورد سخاوت امام عسکری علیه السلام فقط به نقل یک روایت بسنده می کنیم:
محمد بن علی می گوید: زمانی بر اثر تهیدستی کار زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بیا با هم به نزد ابو محمد (امام عسکری علیه السلام) برویم. می گویند او مردی بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه، او را هرگز ندیده ام.
با هم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را برطرف کنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهم برای پرداخت بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر!
من پیش خود گفتم: کاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد که با صد درهم آن یک مرکب بخرم و صد درهم برای مخارج و صد درهم برای پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام رسیدیم، غلام آن حضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام کردیم، امام به پدرم فرمود: «یا علی! ما خلفک عنا الی هذا الوقت؟ ; ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامده ای؟»
پدرم گفت: ای آقای من! خجالت می کشیدم با این وضع نزد شما بیایم.
وقتی از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، غلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بدهی و صد درهم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسه ای دیگر درآورده وبه من داد و گفت: این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینه ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو... . (6)
3- زهد و ساده زیستی
کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری علیه السلام می گوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف می پوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می دارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آن گاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم; این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده ام برای شماست! (7) »
4- جذب عواطف و صید دل های مشتاق
فضائل و کمالات معنوی آن حضرت موجب شده بود که دوست و دشمن شیفته آن حضرت شده و از صمیم قلب به آن حضرت ارادت بورزند و وجود گرامی امام را خواسته یا ناخواسته محترم شمارند. به دو نمونه در اینجا اشاره می کنیم:
1- احمد بن عبیدالله بن خاقان قمی نماینده خلیفه عصر و متصدی خراج شهر قم بود. او با اینکه یکی از دشمنان سرسخت و از آزار دهندگان اهل بیت علیهم السلام بود، در مورد ویژگی های اخلاقی امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: من در شهر سامراء هیچ کس از علویان را ازلحاظ رفتار و وقار و پاکدامنی و نجابت و بزرگواری برتر از ابومحمد ابن الرضا (امام عسکری علیه السلام) نه دیدم و نه شناختم. او در میان خاندان خویش و قبیله بنی هاشم و سرلشکران و وزیران و سایر مردم و حتی در میان سالخوردگان و اشراف محترم تر و عزیزتر از همه بود، این حقیقت را من با چشم خودم مشاهده کردم.
روزی در کنار پدرم - که یکی از افراد سرشناس دستگاه خلافت بود - ایستاده بودم و در آن روز پدرم جلسه عمومی داشت وهمه افراد را به حضور می پذیرفت. ناگهان نگهبانان خبر آوردند که ابو محمد، ابن الرضا دم در ایستاده است. پدرم با صدای بلند گفت: اجازه دهید وارد شود.
من از این گفت و گو شگفت زده شدم، زیرا تا آن لحظه ندیده بودم که در حضور پدرم جز خلیفه و ولیعهد وی، کس دیگری را با کنیه به او معرفی نمایند. سپس تازه جوانی گندمگون، خوش قامت، زیباروی و با اندامی موزون، با جلال و وقار ویژه وارد اتاق شد. پدرم با دیدن وی از جای برخاست و چند قدم به استقبالش رفت، با آنکه تا آن لحظه ندیده بودم که چنین رفتاری را با یک نفر هاشمی و یا یکی از فرماندهان لشکری نشان داده باشد. چون نزدیکش رسید، دست بر گردن او انداخته و از صورت و سینه اش بوسیده و دستش را گرفت و در روی تخت خود نشانید وخودش نیز پهلوی او نشست و با او به گفت و گوی صمیمانه پرداخت.
پدرم در ضمن صحبت به او «فدایت شوم » می گفت. از برخورد احترام آمیز پدرم با این جوان ناشناس هر لحظه بر حیرتم افزوده می شد. هنگام خداحافظی پدرم با احترام فوق العاده او را بدرقه کرده و او رفت.
احمد بن خاقان در ادامه می افزاید: بعد از رفتن او، من به غلامان پدرم گفتم: این چه کسی بود که او را در حضور پدرم با کنیه یاد کردید و پدرم با او این چنین رفتاری محترمانه داشت؟ !
گفتند: او یکی از علویان است که به او حسن بن علی می گویند وبه ابن الرضا معروف است. شگفتی من بیشتر شد. هنگام شب وقتی پدرم تنها شد، به او گفتم: پدر! این جوان که صبح او را دیدم چه کسی بود که نسبت به او چنین احترام نمودی و در گفت و گوی با او «فدایت شوم » می گفتی؟ ! و خودت و پدر و مادرت را فدایش می ساختی؟
گفت: «پسرم! او امام رافضیان است، او حسن بن علی است که به ابن الرضا معروف است.»
آنگاه پدرم بعد از اندکی سکوت درادامه سخنانش چنین گفت: پسر جان! اگر حکومت از دست خلفاء بنی عباس بیرون رود، هیچ کس از بنی هاشم جز او سزاوار آن نیست و این به جهت فضیلت، پاکدامنی، زهد و پرهیزگاری و اخلاق شریف و شایستگی ذاتی اوست. اگر پدر او را دیده بودی، مردی بزرگوار، نجیب و شخصیت با فضیلتی را دیده بودی.»
با شنیدن این سخنان اندیشه و نگرانیم دو چندان شد و خشمم نسبت به پدر افزون گشت. به نظرم سخنان پدر اغراق آمیز می آمد و بعد از آن دلم می خواست در مورد حسن بن علی پرس و جو کنم و پیرامون شخصیت وی کاوش و بررسی نمایم. از هیچ یک ازبنی هاشم و سران سپاه ونویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد، درباره حسن بن علی سؤالی نکردم مگر آنکه او را نزد آنان در نهایت بزرگی و ارجمندی یافتم. مقام بلند و سخنان نیک و تقدم بر فامیل و سایر بزرگان، از جمله ویژگی هایی بود که من از زبان آنان در ستایش حسن بن علی شنیدم. بعد از این، ارزش و مقام وی در نظرم بزرگ آمد و فهمیدم که دوست و دشمن او را به نیکی یاد کرده و می ستایند.
احمد بن خاقان در ادامه سخنان خویش بعد از نقل ماجرای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام می گوید: بعد از رحلت او، جعفر (برادر امام حسن عسکری علیه السلام) نزد پدرم آمد و گفت: «مقام و منصب برادرم را به من بده. من سالی بیست هزار دینار برایت می فرستم.» پدرم به او تندی کرده و گفت: ای احمق! سلطان به روی کسانی که به امامت پدر و برادرت معتقد بودند شمشیر کشید تا آن ها را از عقیده شان برگرداند و نتوانست این کار را عملی سازد (زیرا مردم از روی اخلاص و صمیمیت به آن ها معتقد بودند.) پس اگر شیعیان، پدر و برادر تو را امام می دانند، نیازی به سلطان و غیر سلطان نداری که منصب آن ها را به تو بدهند و اگر نزد شیعیان این منزلت را نداری، بوسیله ما بدان نخواهی رسید.
پدرم به خاطر این سخن جعفر، او را پست و کم عقل خواند، وی را بیرون کرد و تا زنده بود به او اجازه ورود نداد. (8)
2- محمد بن اسماعیل می گوید: علی بن نارمش که دشمن ترین افراد نسبت به اولاد علی بن ابی طالب علیهم السلام بود، موظف به زندانبانی امام حسن عسکری علیه السلام شد. به او دستور دادند که هر چه می توانی بر او سخت بگیر. حضرت عسکری علیه السلام بیش از یک روز نزد او نبود که احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جایی رسید که در برابر امام عسکری علیه السلام چهره بر خاک می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت. امام از نزد او خارج شد در حالی که بصیرت او به آن حضرت از همه بیشتر و ستایشش برای او از همه نیکوتر بود. (9)
5- پرورش نیروی تفکر و تعقل در افراد
اسحاق کندی فیلسوف عراق بود. او به تالیف کتابی با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوین این کتاب گردید که از مردم کناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت می ورزید، تا اینکه یکی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شرفیاب شد.
امام به او فرمود: «آیا در میان شما یک مرد رشید پیدا نمی شود که استاد شما را از این کارش منصرف سازد؟ !» عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چگونه می توانیم در این کار یا کارهای دیگر به او اعتراض کنیم؟ !
امام فرمود: «آیا آنچه بگویم به او می رسانی؟» گفت: آری. فرمود: «نزد او برو با او انس بگیر و او را در کاری که می خواهد انجام دهد یاری نما، آنگاه بگو سؤالی دارم، آیا می توانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال می دهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال می دهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد که پنداشته ای؟ خواهد گفت: امکان دارد. و او اگر به مطلبی توجه کند، می فهمد و درک می کند. هنگامی که جواب مثبت داد، بگو: از کجا اطمینان پیدا کرده ای که مراد و منظور عبارات قرآن همان است که تو می گویی؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متکلم آن به کار می بری؟ !»
آن شخص نزد اسحاق کندی رفت و همانطوری که امام به او آموخته بود، با مهربانی تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح کرد و او را به تفکر و اندیشیدن وادار نمود. اسحاق کندی از او خواست سؤال خود را تکرار کند، در این حال به فکر فرو رفت و این احتمال به نظر او ممکن آمده و قابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد که منشا این پرسش را برای او بیان کند. او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم. استاد گفت: باور نمی کنم که به ذهن تو و امثال تو این پرسش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از کجا آموخته ای؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسکری به من یاد داد. استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمی تواند باشد. آنگاه نوشته های خود را در این زمینه در آتش سوزانید. (10)
6- ترویج فرهنگ صرفه جویی
برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساخت های توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب می شود. در سیره امام حسن عسکری علیه السلام در این رابطه نکات قابل توجهی وجود دارد و در ذیل نمونه ای از آن را می خوانیم:
محمد بن حمزه سروری می گوید: توسط ابوهاشم جعفری - که با هم دوست بودیم - نامه ای به محضر امام عسکری علیه السلام نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «مات ابن عمک یحیی بن حمزة و خلف ماة الف درهم و هی واردة علیک، فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف، فانه من فعل الشیطنة; پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم ها بر تو وارد می شود (به ارث به تو می رسد) پس خدا را سپاسگذاری کن و بر تو باد به میانه روی، و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است.»
بعد از چند روزی، پیکی از شهر حران آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامه ای که بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام علیه السلام آن خبر را به من داد.
به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بعد از ادای حقوق الهی و احسان به برادرهای دینی ام، طبق دستور امام علیه السلام زندگی خود را بر اساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گذشته فردی مبذر و اسراف کار بودم. (11)
7- تاکید بر اصل قرآنی تقیه
امام عسکری علیه السلام برای حفظ نهضت اسلامی و ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام از روش های مختلفی استفاده می کرد. آن حضرت چون در عصر حاکمیت مستبدترین سلاطین عباسی زندگی می کرد و از خطرات بزرگ نسبت به مذهب شیعه و پیروان آن آگاه بود، همواره پیروان خود را به رعایت اصل قرآنی تقیه سفارش می نمود. آن حضرت طبق آیه تقیه که در سوره آل عمران بیان شده است: «لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیآء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی ء الا ان تتقوا منهم تقیة و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر (12) » ; «افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را به دوستی بگیرند و هرکس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کنید و خداوند شما را از [عقوبت ] خود بر حذر می دارد و بازگشت به سوی خداست.» ، شیعیان را به تقیه توصیه نموده و به این ترتیب از جان شیعیان پاسداری و حفاظت می کرد. به روایتی در این زمینه توجه کنید:
حلبی (یکی از ارادتمندان امام عسکری علیه السلام) می گوید: در شهر سامراء در روزی که قرار بود امام حسن عسکری علیه السلام به بیرون از منزل تشریف بیاورد، به اتفاق عده ای از شیعیان برای ملاقات آن حضرت در بیرون منزلش به انتظار ایستادیم. در آن حال نامه ای از امام علیه السلام دریافتیم که آن حضرت نوشته بود: «الا لایسلمن علی احد و لا یشیر الی بیده و لایومی فانکم لاتؤمنون علی انفسکم (13) ; کسی [در این موقعیت] به من سلام نکند و با دست خود به من اشاره ننماید و [حتی کوچکترین] اشاره ای نکند، برای اینکه شما امنیت جانی ندارید.»
8- تبیین جایگاه آل محمد علیهم السلام در جامعه
................................ ............................. ادامه دارد................ رجوع شود به
http://hakim-askari.rozblog.com/
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/4280/27811
***نسیم معرفت***
به نام خدا
هفته بسیج مبارک
** 30جمله در باره بسیج و بسیجی :
1-بسیج تَبَلوُر قدرت و خدمت همراه با اخلاص و صفا و یکرنگی است .
2- بسیج ، جوشیده انقلاب و چشم تیز بین و بینای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران است.
3- بسیج، قدرت بازدارنده در برابر تهاجم فرهنگی و نظامی است.
4- بسیج، محبوب ترین نهاد مردمی است .
5- بسیج، مظهر قدرت و اقتدار ملی و حافظ آرمان های انقلاب اسلامی است.
6- بسیج، فراگیرترین نهاد مردمی است که همه اقشار از ملت را دربرمی گیرد.
7- بسیج، فرهنگش ، فرهنگ شهادت و شهامت و ایثار و عشق و خلوص و ولایتمداری است.
8- بسیج، عصاره ملت است.
9- بسیج ،حامی محرومان و مستضعفان است
10- بسیج ،حافظ و نگهبان ارزش های دینی و انقلابی است .
11- بسیجی ،رنگی جز رنگ الهی ندارد.
12- بسیجی را می توان در صفا و عشق و خلوص شناخت.
13- بسیجی ،در بند بندگی خداست.
14- بسیجی ،سرباز مخلص حضرت ولعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
15- بسیجی ، سمبل صفا و یکرنگی است.
16- بسیجی ، نان به نرخ روز نمی خورد.
17- بسیجی ، جان برکف و اهل ایثار و گذشت و جود و کرم و بزرگواری است.
18- بسیجی اهل خدمت بی منت است.
19- بسیجی دردمند و درد آشنا و گره گشا است.
20- بسیجی بی تکلف است.
21- بسیجی متعهد و مسولیت پذیر است.
22- بسیجی رضای الهی را بر رضایت هرچیزی مقدم می دارد
23- بسیجی اهل کار است نه اهل شعار و گفتار صرف.
24- بسیجی اهل سازش و مجامله با اجانب نیست .
25- بسیجی هیچگاه تن به ذلت نمی دهد.
26- بسیجی همیشه آماده به خدمت است.
27- بسیجی امین و مورد اعتماد مردم است.
28- بسیجی مرعوب قدرت های استکباری قرار نمی گیرد.
29- بسیجی دینمدار و ولایتمدار است.
30- بسیجی براساس عقل و درایت و حکمت و عزت و مصلحت اسلام و مسلمین عمل می کند.
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
پنجم آذر1395 ه.ش
25 صفرالمظفر1438 ه.ق
روزجمعه.
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
****************************
** 30جمله درباره بسیج وبسیجی+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی
.: Weblog Themes By Pichak :.