***نسیم معرفت***
پرسش : فاطمه معصومه(س) کیست؟ و چه مقام و جایگاهی دارند؟
پاسخ اجمالی:
حضرت معصومه (س) دختر امام کاظم (عَلَیهِِ السَّلامُ) جایگاه معنوی و علمی بسیار بالایی دارند و در قیامت شیعیان را شفاعت می کنند. ایشان به دلیل فشاری که بر اطرافیان امام کاظم(ع) وجود داشت ازدواج نکرد و در سال 201 هـ ق، به قصد دیدار برادر به سوى خراسان حرکت کرد. وقتی به ساوه رسید بیمار شد و پس از عزیمت به قم از دنیا رفت. بر اساس روایات وارده، زیارت قبر مبارکشان دارای ثواب فراوانی می باشد. مزار او در قم برکات فراوانی برای این شهر داشته است؛ از جمله آنها شکل گیری حوزه علمیه قم می باشد.
پاسخ تفصیلی:
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) 25 سال بعد از تولد امام رضا(علیه السلام) دیده به جهان گشود. در مورد روز تولدشان اختلاف وجود دارد؛ بنا بر نقلى، اوّل ذى القعده سال 173 هجرى، روز میلاد حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) است.(1) پدرش امام موسى بن جعفر(علیهما السلام) و مادرش بانویى پاکیزه به نام «نجمه» بود که وقتی حضرت رضا(علیه السّلام) را به دنیا آورد امام کاظم(علیه السّلام) او را «طاهره» نامید، و اسامى دیگرى نیز داشت؛ از جمله: نجمه، اَروَى، سَکَن، سَمانَه و تُکتَم که آخرین نام او بود.(2) مهمترین لقب فاطمه دختر امام کاظم(علیه السلام) «معصومه» می باشد و از روایتی منتسب به امام رضا(علیه السلام) اخذ شده است که فرمود: «مَنْ زارَ الْمَعْصُومَهَ بِقُمْ کَمَنْ زارَنى» (3)؛ (هرکس حضرت معصومه(علیها السلام) را در قم زیارت کند گویا مرا زیارت کرده است).(4).
** مقامات حضرت معصومه(سلام الله علیها) .
حضرت معصومه(سلام الله علیها) بعد از پدر، در سال 179 تحت کفالت برادرش حضرت امام رضا(علیه السلام) قرار گرفت و تا سال 200(هـ ق) یعنی 21 سال تمام، در کنار برادر بزرگوارشان به مقامات عالی و کمالات علمی و معنوی و اخلاقی دست یافت؛ برخی از مقامات ایشان عبارت است از:
مقام شفاعت: در مقام و منزلت و جایگاه این بانوى بزرگوار نزد اهل بیت(علیهم السلام) همین بس که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «...اَلَا اِنَّ لِلْجَنَّهِ ثَمَانِیَهَ اَبْوَابٍ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا اِلَى قُمَّ تُقْبَضُ فِیهَا امْرَاَهٌ مِنْ وُلْدِی اسْمُهَا فَاطِمَهُ بِنْتُ مُوسَى وَ تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِی الْجَنَّهَ بِاَجْمَعِهِمْ»(5)؛ (آگاه باشید بهشت هشت در دارد که سه در آن به سوى قم است. بانویى از فرزندان من در آنجا وفات مى کند که نامش فاطمه دختر موسى است. همه شیعیان ما به شفاعت او وارد بهشت مى شوند).
همچنین مقام معنوی او در مرحله ای است که در فرازی از زیارتنامه معروفش که توسط امام رضا(علیه السلام) بیان شده است می خوانیم: «یا فاطِمَهُ اشْفَعى لى فىِ الْجَنَّهِ، فَانَّ لَکِ عِنْدَ اللَّهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ»(6)؛ (اى فاطمه مرا در بهشت شفاعت کن چرا که در پیشگاه خدا داراى جایگاه با عظمت هستى).
مقام علمی و حدیثی: حضرت معصومه(سلام الله علیها) از لحاظ علمی و حدیثی مثل مادرش حضرت زهرا(سلام الله علیها) «عالمه» و «محدثه» بود و همان گونه که حضرت زهرا(سلام الله علیها) با استدلالهای متین و استوار، حقانیت ولایت حضرت علی(علیه السلام) را تبیین می کرد، حضرت معصومه(علیها سلام) نیز چنین بود. روایاتی که از آن حضرت نقل شده غالباً درباره امامت و ولایت علی(علیه السلام) است که با اثبات ولایت او ولایت سایر امـامـان معصوم نیز ثابت می شود. برای نمونه حضرت معصومه با چند واسطه از حضرت زهرا نقل می کنند که فرمود: پیامبر در شب معراج به بهشت رفت و بر روی پرده ای در قصر بهشت دید که چنین نوشته شده: «لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌ وَلِیُ الْقَوْمِ» ؛ (معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست محمد رسول خدا و علی ولی و رهبر مردم است) ... و بر روی پرده درگاه قصر دیگری نوشته شده است: «شِیعَهُ عَلِیٍّ هُمُ الْفَائِزُون» ؛ (شیعیان علی رستگارند).(7)
همچنین در باب مکانت علمی حضرت معصومه نقل شده است که روزی عده ای از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسش هایی داشتند که می خواستند از محضر امام کاظم(علیه السلام) بپرسند و ایشان در سفر بود. از این رو فاطمه معصومه(سلام الله علیها) پاسخ آن پرسش ها را نوشت و به آنان تسلیم نمود. آنان از مدینه خارج شده و در بیرون شهر با امام کاظم(علیه السلام) مصادف شدند. هنگامی که امام پرسشهای آنان و پاسخهای معصومه(سلام الله علیها) را مشاهده کرد، سه بار فرمود: «فِدَاهَا اَبُوهَا»؛ (پدرش به فدایش باد).(8)
** مساله ازدواج نکردن حضرت معصومه(سلام الله علیها) **
درباره علّت ازدواج نکردن ایشان نظرات مختلفی وجود دارد که اجمالا آنها را بررسی می کنیم:
1- بعضی می گویند که ایشان بنا به دستور پدر بزگوارشان ازدواج نکردند. بنابر آنچه «یعقوبی» نقل می کند، امام موسی بن جعفر(سلام الله علیها) وصیت فرمود که[دخترانشان] ازدواج نکنند.(9) اما برخی این خبر را مجعول دانسته و آن را رد می کنند.(10) ضمن اینکه امام معصوم دستوری برخلاف دستور موکد شرع نمی دهد. آنچه در وصیت امام کاظم(علیه السلام) در کتاب شریف اصول کافی آمده، توصیه به تبعیت همه فرزندان از امام رضا(علیه السلام) و سپردن اختیار ازدواج دختران به ایشان است، نه چیز دیگر: «لَا یُزَوِّجُ بَنَاتِی اَحَدٌ مِنْ اِخْوَتِهِنَّ مِنْ اُمَّهَاتِهِنَّ وَ لَا سُلْطَانٌ وَ لَا عَمٌّ اِلَّا بِرَاْیِهِ وَ مَشُورَتِهِ فَاِنْ فَعَلُوا غَیْرَ ذَلِکَ فَقَدْ خَالَفُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ جَاهَدُوهُ فِی مُلْکِهِ وَ هُوَ اَعْرَفُ بِمَنَاکِحِ قَوْمِهِ فَاِنْ اَرَادَ اَنْ یُزَوِّجَ زَوَّجَ وَ اِنْ اَرَادَ اَنْ یَتْرُکَ تَرَک...» (11)؛ (هیچ یک از دخترانم را نباید برادران مادری، سلاطین و یا عموهایشان شوهر دهند، مگر با نظر و مشورت رضا(علیه السلام)، اگر بدون اجازه او به چنین کاری اقدام کنند، با خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مخالفت ورزیده اند و در سلطنت خدا منازعه نموده اند؛ زیرا او به مصالح قومش در امر ازدواج آگاه تر است، پس هر کسی را او بخواهد تزویج می کند و هر کسی را او نخواهد تزویج نمی کند).
2- قول دیگری نیز وجود دارد که می گوید: «دلیل عدم ازدواج حضرت معصومه(سلام الله علیها) عدم وجود هم شانی برای ایشان می باشد»؛ چنانکه در مورد حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز نقل شده است که اگر امام علی(علیه السلام) نبود هم کفوی برای ایشان پیدا نمی شد.
این نظر نمی تواند درست باشد؛ چرا که بر خلاف توصیه موکّد اهل بیت به ازدواج است و در ازدواج مورد نظر آنها «مومن هم کفو مومنه است». از طرفی مقام حضرت زهراء(سلام الله علیها) با همه زنان عالم فرق می کند.
3- اما «نظر دقیقتر» درباره عدم ازدواج حضرت معصومه(سلام الله علیها) این است که از آنجا که در دوران هارون الرشید و مامون، شیعیان و علویان و به ویژه امام کاظم(علیه السلام) مورد سخت ترین فشارها و آزارها بودند و ارتباطات اجتماعی آنان به شدت محدود بود، کسی جرات نزدیک شدن به خاندان اهل بیت(علیهم السلام) را پیدا نمی کرد؛ چه رسد به آنکه با آنان پیوند نیز برقرار سازد. وصیت امام کاظم(علیه السلام) نیز بخاطر لحاظ همین شرایط بوده است. اینکه برخی از خواهران حضرت معصومه نیز موفق به ازدواج نشدند این مساله را تایید می کند.(12)
نکته دیگر در این باره، عدم توجّه دقیق منابع تاریخی به ازدواج دختران اهل بیت است؛ علاوه بر حضرت معصومه درباره ازدواج سایر دختران اهل بیت نیز خبر قطعی وجود ندارد و درباره ازدواج بسیاری از آنها شاهد اخبار مختلف و ضد و نقیضی هستیم. در مورد حضرت معصومه نیز خبری مبنی بر ازدواج ایشان نقل نشده است؛ اما این بدان معنی نیست که بتوان حکم قطعی درباره عدم ازدواج ایشان و برخی خواهران ایشان داشت، بلکه ممکن است ازدواج کرده باشند اما بخاطر فشارها و سخت گیری هایی که با این خانواده صورت می پذیرفت علنی نشده باشد. اما برفرضی که ازدواج نکرده باشند، باز هم قطعا به معنی بی توجهی و عدم رغبت به ازدواج نبوده، بلکه همین جو خَفَقان حاکم علیه این خانواده مانع این امر شده است.
** سفر حضرت معصومه(سلام الله علیها) به ایران
حضرت معصومه(علیها السلام) در سال 201 هجرى قمرى به قصد دیدار برادر از مدینه به سوى خراسان حرکت کرد.
درباره علت سفر ایشان به ایران برخی معتقدند امام رضا(علیه السلام) بعد از استقرار در ایران نامه ای خطاب به خواهر گرامی اش حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) مرقوم فرمود و به غلامش دستور داد که در هیچ منزلی توقف نکند تا در اندک زمان ممکن آن نوشته را به مدینه برساند. غلام خود را به مدینه منوره رسانید و نامه امام هشتم را به خدمت حضرت معصومه(سلام الله علیها) تسلیم نمود و آن حضرت به مجرد رسیدن نامه برادرش خود را آماده سفر نمود. اما این روایت در کتابهای دست اول و قدیمی ذکر نشده است.(13)
طبق نقل دیگر حضرت معصومه(سلام الله علیها) که از کودکی همراه امام رضا(علیه السلام) بودند و علاقه بسیاری به ایشان داشتند و علوم و معارف زیادی نیز از ایشان کسب نمودند، بعد از سفر اجباری امام رضا(علیه السلام) به ایران حضرت معصومه نیز طاقت دوری از برادر و امام زمان خود را نداشت و به همراه گروهی از اطرافیان خود از مدینه به سمت ایران حرکت کرد، اما هنگامى که به ساوه رسید بیمار و بسترى شد. آن حضرت که از وجود قم و سکونت شیعیان در آن اطلاع داشت به خادم مخصوصش فرمود: «مرا به قم ببرید».(14) ایشان پس از عزیمت به قم مدتی در آنجا بودند سپس از دنیا رفتند.
** علت رحلت یا شهادت حضرت معصومه(سلام الله علیها) .
بعضی علت بیماری آن حضرت را چنین نوشته اند: مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، از این رو وقتی که موکب حضرت معصومه و همراهانش به ساوه رسید، به آن حمله کردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه دراین جنگ به شهادت رسیدند، حضرت معصومه همچون عمه اش زینب(سلام الله علیها) وقتی که بدن های پاره پاره آنها را که 23 تن بودند دید، به شدت غمگین گشته و بر اثر آن بیمار شد و سپس روانه قم گردید، و در قم بیماری او ادامه یافت و پس از 16 یا 17 روز رحلت کرد.(15) در روایت دیگری نیز آمده است که حضرت معصومه را مسموم کرده اند.(16)
درباره عکس العمل امام رضا(علیه السلام) -در صورت صحت این اتفاقات- در منابع تاریخی اشاره دقیقی وجود ندارد. امّا بدیهی است که مأمون هرگز طوری عمل نمی کرد که حمله به این کاروان به او نسبت داده شود؛ زیرا او امام رضا(علیه السلام) را به ایران آورد و به ظاهر ولیعهد خود قرار داد تا بگوید من به ایشان علاقه دارم و بدین وسیله خشم دوستداران اهل بیت را فرو نشاند. در چنین شرایطی ماهیت حمله کنندگان هرگز مشخص نمی شود تا بخواهد عکس العملی از سوی امام رضا(علیه السلام) و یا شیعیان انجام پذیرد. برای هر نوع واکنشی حجّت ظاهری لازم بود که وجود نداشت. تنها کاری که شیعیان انجام دادند این بود که حضرت معصومه(سلام الله علیها) را به قم که محل زندگی دوست داران اهل بیت(علیهم السلام) بود منتقل کنند.
برخی نیز علت بیماری ایشان را خبر شهادت امام رضا(علیه السلام) ذکر کرده اند، ولى این مطلب خلاف تحقیق است؛ چرا که روایت سعد بن سعد از حضرت رضا(علیه السّلام) بر این مطلب دلالت دارد که حضرت معصومه(سلام اللَّه علیها) پیش از حضرت رضا(علیه السّلام) از دنیا رفته اند، زیرا در آن روایت، سعد مى گوید: «من از امام رضا(علیه السّلام) راجع به زیارت فاطمه(سلام اللَّه علیها) دختر موسى بن جعفر پرسش کردم...».(17) این سوال حاکى از آن است که در زمان پرسش، حضرت معصومه از دنیا رفته بودند و مرقد و مَضجَع وى معلوم بوده است.
علاوه بر این تاریخ شهادت حضرت رضا(علیهالسّلام) مضبوط و در دست است و آن بر حسب نقل مورّخان، آخر ماه صفر سال 203 هجرى قمرى است و سال مسافرت آن بزرگوار به توس سال 200 از هجرت بوده است و حضرت معصومه(سلام اللَّه علیها) در پى مسافرت برادرشان و به تصریح بعضى از اهل تاریخ در سال 201 هجرى به عزم دیدار وى حرکت کرده اند. بنابراین وفات آن مخدّره حدود دو سال قبل از شهادت حضرت رضا(علیه السّلام) واقع شده است.(18)
در هر صورت حضرت معصومه(علیها السلام) پس از بیماری تصمیم گرفتند به قم که محل سکونت دوست داران اهل بیت بود بیایند، از سوى دیگر وقتى مردم قم خبر ورود آن حضرت به ساوه را شنیدند تصمیم گرفتند آن حضرت را به شهر خود دعوت کنند، بدین جهت پسران و نوادگان سعد اشعرى به محضر آن حضرت رسیده و ایشان را به قم آورده و در کمال احترام از وى پذیرایى نمودند. هر چند آن حضرت متاسّفانه پس از مدّت کوتاهى بدرود حیات گفتند.(19).
روز رحلت حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) مطابق روایتی روز دهم ربیع الثانی سال 201 است.(20) و مطابق نقل دیگر، روز دوازدهم، روز وفات آن حضرت است، لذا مناسب است مومنین این سه روز( دهم تا دوازدهم) را به یاد آن حضرت، گرامى بدارند.(21) .
فضیلت زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) .
روایات زیادی درمورد اهمیت زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) وجود دارد که به دو مورد از آنها اشاره می کنیم:
1- سعد بن سعد مى گوید: در مورد زیارت حرم فاطمه دختر امام موسى کاظم(علیه السلام) از امام رضا(علیه السلام) سوال کردم. حضرت فرمود: «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّهُ» (22)؛ (کسى که آن حضرت را زیارت کند پاداشش بهشت است).
2- نویسنده کتاب کامل الزیارت به نقل از پدر و برادر بزرگوارش مطابق روایتى از امام جواد(علیه السلام) چنین نقل مى کند: «مَنْ زارَ عَمَّتى بِقُمْ فَلَهُ الْجَنَّهُ» (23)؛ (هر کس [مرقد] عمّه ام [حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)] را در قم زیارت کند، بهشت از آن اوست).
همچنین در روایتی که در ابتدای بحث نیز به آن اشاره شد، امام رضا(علیه السلام) زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) را مانند زیارت خود دانسته است، و از آنجا که زیارت امام رضا(علیه السلام) از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است این روایت نشانه اهمیت بالای زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) می باشد.
** تاثیر مزار حضرت معصومه در شکل گیری حوزه علمیه قم و نشر معارف اهل بیت.
ورود حضرت معصومه به قم باعث برکات فراوانی گردید و به یمن وجود بارگاه ایشان در قم، امروزه قم از بزرگ ترین مراکز علمی و با شکوه ترین حوزه های علمیه جهان می باشد. اهمیت زیارت ایشان، علما و دانشمندان فراوانى را به سوى این شهر جذب و برکات فراوانى را نصیب قم کرد، که مهم ترین آنها گسترش مراکز علمى بود و نقش بسزایى در تحکیم و گسترش حوزه علمیّه و رفت و آمد و ارتباط علما و راویان و شاگردان برجسته امامان علیهم السلام داشت. ورود ایشان به قم، و مرقد مطهر او، و سپس ورود امامزادگان و راویان احادیث و دانشمندان کوفه و دیگر شهرها به قم، موجب تحوّلات تازه و موثّرى در استحکام و گسترش تشیّع گردید.(24)
[در حال حاضر] حرم مطهر آن بانوى سرفراز کانون علم و عمل و مرکز نور و هدایت به صور گوناگون است: تدریس، تدرّس، مباحثه، مناجات، دعا، اذان، نمازجماعت، اقامه عزا و سوگوارى عزیزان خدا، مراسم جشن و سرور در اعیاد مذهبى، سخنرانى هاى سودمند مذهبى، ارشاد، وعظ و خطابه، قرائت قرآن کریم، ذکر مصیبت امام حسین(علیه السّلام)، مدیحه و مرثیه سرائى خاندان عصمت، نشر معارف اهل بیت، آشنایى ملل مسمان جهان با یکدیگر و ده ها عناوین افتخارآمیز دیگر از فیوضات این کانون فیض لایَنقَطِع و گسترده الهى است.(25). .... ادامه دارد .... به لینک زیر مراجعه شود :
**شاخصه های وجودی حضرت معصومه(سلام الله علیها)آیت الله مکارم شیرازی+نسیم معرفت+ کلیک کنید + [ http://nasimemarefat.parsiblog.com/category/%D8%B4%D8]
***نسیم معرفت***
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
** آیه خمس+آیه 41 از سوره اَنفال
اسلام با برنامه ها و تعالیم و دستوراتِ کامل و جامع و جاوید خود همه جوامع انسانی را به سوی عزت و سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت دعوت می کند . اسلام که تَبلوُر آن در قرآن کریم و سخنانِ راستینِ حضرات معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) است برای همه ابعاد زندگی انسان اعمّ از امور مادی و معنوی ، دستور و برنامه و راهکار دارد و پاسخگوی همه نیازمندی های بشر از جهت حکومتی و قضایی و سیاسی و نظامی و اقتصادی و اجتماعی و تربیتی و فکری و فرهنگی و خانوادگی و ... می باشد و رکود و بُن بست در آیین اسلام معنا ندارد . قرآن کریم ، قانون زندگی و نسخه شفابخشِ همیشگی برای همه جوامع بشری است . بعد از ظهور اسلام و آشکار شدن دین محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و جلوه نورانی کتاب آسمانی یعنی قرآن کریم ، شخصیت های زور و زر و تزویر ، سدِّ راه نشر و تحقق اهداف مقدس اسلام و پیغمبر اکرم (ص) شدند و از هیچ کار و نقشه ای جهت ضربه زدن و از بین بردن اسلام و دین پیامبر اسلام (ص) دریغ و کوتاهی نکردند و در طول 23 سال از دوران سراسر نور و مبارکِ بعثتِ نَبیِّ مکرّم (ص) بیش از صد جنگ در قالب غَزَوات و سَرایا به آن حضرت تحمیل کردند و در جنگ خندق بود که پیامبر (ص) فرمود :بَرَزَ الْإِسْلَامُ کُلُّهُ عَلَی الْکُفْرِ کُلِّه یا بَرَزَ الاِْیمَانُ کُلُّهُ اِلَى (عَلَی) الشِّرْکِ کُلِّهِ ، تمام کفر در برابر تمام اسلام (ص) قرار گرفت و یا اینکه همه ایمان در مقابل همه شرک قرار گرفته است و نیز فرمود : ضَربَةُ عَلِیِِّ یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلَینِ . کفار و مشرکین و مُعاندین با حیله های گوناگون در صدد ضربه زدن و نابودی اسلام و آیین محمدی (ص) بودند ولی خداوند متعال که خَیرُ الماکِرین است همه نیرنگ ها و حیله ها و نقشه هایشان را برهم زد و از بین برد و آنها را ناکام نمود . وَ مَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ ? وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ «آل عمران آیه 54» . با همه عِناد و دشمنی و کارشکنی دشمنانِ اسلام ، دین اسلام به تدریج گسترش یافت و فراتر از منطقه جزیرة العرب ، سائر مناطق و بلاد را نیز در نوردید و با زحمات و تلاش های طاقت فرسای ائمه معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) و مجاهدتِ مجاهدانِ راه حق و فداکاری های سالار و سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) و اصحاب و یاران با وفایش ، اسلام عالم گیر و ماندگار شد و پیروان آن روز به روز گسترش و افزایش پیدا کرد و بر اساس وعده های خداوند در قرآن کریم سراسر زمین تحت حکومت حَقّه اسلامی با رهبریت و حاکمیت بَقیَّةُ اللهِ الأَعظَم حضرت مهدی موعود (عَجَّلَ اللهُ تَعالَی فَرَجَهُ الشَّریفَ) و یاران با وفایش قرار خواهد گرفت .
اسلام با وضع احکام و تکالیف و مقررات و قوانین خود ، در پی اصلاحِ انسان و جامعه انسانی است و احکامی همانند نماز و روزه و حج و جهاد و زکات و خمس و ... نقش سازنده ای در رشد و تعالی فردی و اجتماعی انسان ها دارد و عمل به قرآن و فرامین اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ)ضامن خوشبختی همه جانبه برای همه جوامع بشری می باشد . یکی از احکام اسلامی که صریحا در قرآن کریم و کلمات و سخنان نورانی ائمه معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) به آن پرداخته شده ، مسئله خمس است . اصل وجوب خمس بر اساس نظر همه علماء و فقهاء اعمّ از شیعه و سنّی ، از بدیهیّات و ضروریاتِ دینِ اسلام شمرده شده و انکار آگاهانه آن که منجر به انکار رسالت پیامبر (ص) و سائر اصولِ مُسلّم باشد ، انکار ضروریاتِ دین و موجب کفر است . در پیرامون مسئله و موضوع خُمس بحث های گسترده ای از جهات مختلف از سوی علماء و فقهاء و مفسرین و اهل تحقیق صورت گرفته که به نظر می رسد که این نزاع ها و بحث ها بیشتر به موارد و مصادیق و منابع خمس و نحوه توزیع و تولیت آن و نیز به نوع برداشت از ادله خمس بر می گردد که برای هر دسته از فقهاء و علماء دیدگاهی بوجود آورده است . به عنوان نمونه آیه خمس را ذکر می کنیم . در آیه 41 از سوره اَنفال چنین آمده است : وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا ... و بدانید هر چیزى را که از راه جهاد یا کسب یا هر طریق مشروعى به عنوان غنیمت و فائده به دست آوردید کم باشد یا زیاد یک پنجم آن براى خدا و خویشان پیامبر (ص) ، و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بندهاش ... نازل کردیم ، ایمان آوردهاید . علمای اهل سنت قائل هستند که طبق آیه 41 از سوره انفال که به آیه خمس معروف است ، خمس فقط در غنائم جنگی واجب است و مراد از غنیمت در این آیه شریفه ، غنائم جنگ بدر می باشد ولی فقهاء امامیه و شیعه معتقدند که طبق آیه خمس (آیه 41 از اَنفال) ، با ادله و شواهد و قرائنی که در دست است ، خمس در مطلق غنائم اعمّ از غنائم جنگی و غیر آن واجب می باشد . و نیز از جمله بحث ها در محور خمس این است که آیا خمس از مالیات اسلامی و بودجه های حکومت اسلامی است که به حکومت اسلامی و حاکم اسلامی مربوط می شود و در امور عامُّ المَنفَعه و در جهت صلاح مردم مصرف و هزینه می شود ؟ اگر اینگونه باشد بر این اساس گروه های سه گانه در آخِر آیه خمس مالک خمس نخواهند بود بلکه بخشی از مصارف خمس محسوب می شوند یا اینکه خمس ، حقِّ گروه های سه گانه (یتامی و مساکین و در راه ماندگان از بنی هاشم و سادات) می باشد و آنها اَربابان و مالکان خمس می باشند ؟ و هر یک از این دو دیدگاه (مالیاتی و غیر مالیاتی بودن خمس) طرفدارانی دارد که در جای خود مورد بحث و بررسی قرار گرفته است . بر اساس بررسی های انجام شده چنین به نظر می رسد که اولا خمس منحصر به غنائم جنگی نیست بلکه مطلق غنائم و فوائد را شامل می گردد که طبق قول مشهور فقهاء ، خمس در هفت چیز واجب است و ثانیا اینکه خمس از مالیات اسلامی و از شؤون حاکم اسلامی و متعلق به حکومت و حاکم اسلامی باشد صحیح تر است . البته بحث ها در این باره بسیار مفصل و دامنه دار است که اهل تحقیق می توانند به منابع مربوطه مراجعه نمایند .
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
شهید منبر
|
|
وی چند سال بعد به سفارش پدر، جهت کسب علوم دینی عازم تبریز شده و در مدرسه طالبیه به کسب علوم حوزوی پرداخت؛ شهید پس از دو سال برای تکمیل دروس حوزوی به شهر مقدس قم عزیمت نمود.
محمد حسین فخر بناب، پس از سال ها شاگردی نزد اساتید مُعَظَّم حوزه علمیه قم و شرکت در دوره خارج فقه به زادگاه خود بازگشت و در شهرهای بناب و مراغه به تبلیغ احکام اسلامی همت گماشت.
وی در سال 1342 به منطقه آذرشهر مهاجرت کرده و 18 سال در روستاها و مناطق این شهر به تبلیغ پرداخته و در فعالیت های انقلاب نقش بسزایی ایفا کرد.
در شکل گیری انقلاب و ابلاغ پیام های امام در منطقه نقش موثری داشت . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع توطئه های گوناگون خارجی و داخلی مخصوصاً غائله خلق مسلمان، نوک پیکان مبارزات را به سوی دشمنان اسلام نشانه گرفت و به دفاع سرسختانه از رهبری انقلاب و ارزش های الهی پرداخت.
*فعالیت در منصب امامت جمعه
حجت الاسلام بنابی در سال 1360، از طرف آیت الله شهید مدنی، به امامت جماعت مسجد بازار (امام خمینی) آذرشهر و سپس به امامت جمعه شهر مَمَقان منصوب شد.
وی با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در جمع رزمندگان حضور یافت و موجب قوت قلب رزمندگان اسلام شد.
بیان شیوا و کوبنده اش همچون تیغی برکشیده از نیام، رسواگر منافقان و دشمنانِ دین و موجب استحکام دیـن و قوت قلب یاران انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل بود.
شهید بنابی تا لحظات واپسین عمر، هیچ وقت از تبلیغ اسلام و افشای ماهیت پلید منافقان و مُنکرین ولایت فقیه از پای ننشت تا جایی که بارها به وسیله گروهک های منافق به مرگ تهدید شد.
این شهید والامقام، فارغ از هرگونه تهدیدِ کوردلان، همچنان به رسـالت خـود از سنگـر مقـدس محراب استمرار می بخشید.
وی از ابتدای راه زندگی، شیفته حضرت ابا عبدالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) بود و با استعانت از عشقی که به آن امام بر حق داشت، عاقبت در راه افشای جنایات یزیدیان زمان به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
او عاشق پاک باخته رهبر عظیم الشان انقلاب بود و در مقابل معاندین اسلامی شمشیرِ بیانش چون شمشیر مولایش حضرت علی (عَلَیهِِ السَّلامُ) کشیده بود.
*مقابله در برابر حرکات انحرافی
سکوت در برابر حرکات انحرافی را تحمل نمی کرد و همواره اعتقادش بر این بود که سکوت یک روحانی در قبال مخالفان انقلاب، مُهر صحّه نهادن بر اعمال ننگین آنان خواهد بود.
عصر روز پنج شنبه بیست و هشتم فروردین سال 1365 مطابق با هفتم شعبانُ المُعَظَّم مُنکرین ولایت فقیه و منافقین کوردل پس از ناکامی و خالی شدن تکیه گاه امیدشان به سراغ وی رفته و با به کار گذاردن مین در منبر «مسجد» برگ سیاهی را در کارنامه خود افزودند و در ساعت 35/16 دقیقه در حالی که این خطیب با چهره ای نورانی آماده ارشاد مردم می شد، انفجار مین موجب جراحت شدید شد و دست راستش همچون مولایش حضرت عباس (عَلَیهِِ السَّلامُ) قطع شد.
حاضرین در مسجد نقل می کنند: در لحظه انفجار، ندای یا رسول الله بر در و دیوار مسجد طنین انداز شده بود. پیکر خونین وی به بیمارستان امام خمینی تبریز منتقل و پس از ساعاتی در اثر شدت جراحات، دعوت حق را لبیک گفته و به ملکوت اعلی پیوست.
در بخشی از وصیت نامه شهید بنابی می خوانیم:
«توصیه می نمایم به نماز و روزه و خدمت به جمهوری اسلامی و خط مستقیم ولایت فقیه که راه مستمر انبیاء و اولیاء (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) می باشد».
منبع : کتابِ «قاضی جهان در گذر تاریخ» زندگی نامه شهید حجت الاسلام محمد حسین فخر بناب
http://hawzahnews.com/detail/News/341418
*******************************************************
***نسیم معرفت***
زندگینامه شهید حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین فخر بناب
شهید حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین فخر بناب در سال 1317 چشم به جهان هستی گشود و سرانجام در 28 فروردین سال 1365 در روستای اخی جهان به درجه والای شهادت رسید.
به گزارش انعکاس بناب، «شهید منبر» حاج میرزا محمد آقا بنابی در سال 1317 در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. پس از گذراندن علوم مقدماتی وارد مدارس علمی طالبیه ی تبریز و حوزه علمیه ی قم گردید و پس از سال ها تحصیل و تلمُّذ از محضر اساتید بزرگوار و گذراندن دوره ی خارج فقه و اصول به زادگاه خود مراجعت و در شهرهای مراغه و بناب به تبلیغ احکام نورانی اسلام کمر همت بست.
وی در سال 1342 به منطقه آذرشهر مهاجرت نمود و در محافل و مساجد آذرشهر و روستاهای اطراف بخصوص «قاضی جهان» به اشاعه فرهنگ اسلام و مذهب حَقَّه پرداخت. چنانچه 18 سال تمام در «قاضی جهان» در مساجد جامع حضرت ابوالفضل(ع) و ولیعصر(عج) و نیز هسته ی بسیج به منبر رفته و به ارشاد قلوب آماده پرداخته است.
بیان شیوا و کوبنده اش همچون تیغی بر کشیده از نیام، رسواگر منافقان و دشمنان دین و موجب استحکام دین و قوت قلب یاران انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل بود. در شکل گیری انقلاب و ابلاغ پیام های امام در منطقه نقش بسزایی داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع توطئه های گوناگون خارجی و داخلی مخصوصأ غائله ی خلق مسلمان، نوک پیکان مبارزات را به سوی دشمنان اسلام نشانه گرفت و به دفاع سرسختانه از رهبری انقلاب و ارزشهای الهی پرداخت.
حجت الاسلام بنابی در سال 1360 شمسی از طرف آیت الله شهید مدنی به امامت جماعت مسجد بازار (امام خمینی ) آذرشهر و سپس به امامت جمعه شهر مَمَقان برگزیده شد. وی با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران چهار بار در جمع رزمندگان حضور یافت و موجب قوت قلب سلحشوران اسلام شد.
عصر روز پنج شنبه بیست و هشتم فروردین ماه سال 1365 مطابق با هفتم شعبان المُعَظَّم، مُنکرین ولایت فقیه و منافقین کور دل پس از ناکامی و خالی شدن تکیه گاه امیدشان به سراغ وی رفته و با بکار گذاردن مین در منبر «مسجد جامع اخی جهان» برگ سیاهی را بر کارنامه خود افزودند ودر ساعت 16/35 دقیقه در حالی که این خطیب با چهره ای نورانی آماده ارشاد مردم می شد انفجار مین موجب جراحت شدید در بدن پاکش گردید و دست راستش همچون مولایش حضرت عباس(ع) قطع شد. حاضرین در مسجد نقل می کنند که در لحظه انفجار، ندای یا رسول الله بر در و دیوار مسجد طنین انداز شده بود. پیکر خونینش به بیمارستان امام خمینی تبریز منتقل و پس از ساعاتی در اثر شدت جراحات به دعوت حق لبیک گقت و به ملکوت اعلی پیوست.
شهید بنابی پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا لحظه های واپسین عمر، دقیقه ای از تبلیغ اسلام و افشای ماهیت پلید منافقان و مُنکرین ولایت فقیه از پا ننشست تا جایی که بارها به وسیله ی همین گروهک ها تهدید به مرگ شد. ولی وی فارغ از هر گونه تهدیدی همچنان به رسالت خود از سنگر مقدس محراب استمرار می بخشید. وی از سرآغاز زندگی شیفته ی ابا عبدالله الحسین(ع) بود و با استعانت از عشقی که به آن امام بر حق داشت عاقبت در راه افشای جنایات یزیدیان زمان به درجه رفیع شهادت نائل گردید. او عاشق پاک باخته رهبر عظیم الشان انقلاب بود و در مقابل مُعانِدین اسلامی شمشیر بیانش چون شمشیر مولایش علی (عَلَیهِِ السَّلامُ) کشیده بود. سکوت در برابر حرکات انحرافی را لحظه ای هم که بوده باشد ناروا می دانست و همواره اعتقاداتش بر این بود که سکوت یک روحانی در قبال مخالفان انقلاب مُهر صحه نهادن بر اعمال ننگین آنان است.
شاعر چه خوب در شب هفتم شهادت وی، در نیمه شعبان در وصفش سرود:
ایلدون تبلیغ حق، منبر ده ای فخر بناب
قانه باتدون بو گوزَل سنگرده ای فخر بناب
قویمادون کفاری اَل تاپسون بو محکم سنگره
خصمی رسوا اِیلدون بی پرده ای فخر بناب
گُل جمالون لاله گون اولدی حسین سیماسی تَک
قالمادی طاقت، اُو گل پیکرده ای فخر بناب
قسمتی از وصیت نامه شهید
توصیه می نمایم به نماز و روزه و خدمت جمهوری اسلامی و خط مستقیم ولایت فقیه، که راه مستمر انبیاء و اولیاء(ع) می باشد.
انتهای پیام/سعید نصیری
http://enekasbonab.ir/?p=47265
* عظمت علمی امام صادق - (عَلَیهِِ السَّلامُ )
... ... در باب عظمت علمی امام صادق - (عَلَیهِِ السَّلامُ ) - شواهد فراوانی وجود دارد و این معنا مورد قبول دانشمندان تشیع و تسنن است. فقهاء و دانشمندان بزرگ در برابر عظمت علمی آن حضرت سر تعظیم فرود می آوردند و برتری علمی او را می ستودند.
«ابو حنیفه» پیشوای مشهور فرقه حنفی اهل سنت می گفت : من دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیده ام[1] ، نیز میگفت: زمانی که «منصور» (دوانیقی) «جعفر بن محمد» را احضار کرده بود، مرا خواست و گفت: مردم شیفته جعفر بن محمد شده اند، برای محکوم ساختن او یک سری مسائل مشکل را در نظر بگیر. من چهل مسئله مشکل آماده کردم. روزی منصور که در «حیره» بود، مرا احضار کرد. وقتی وارد مجلس وی شدم دیدم جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته است وقتی چشمم به او افتاد آنچنان تحت تأثیر ابهت و عظمت او قرار گرفتم که چنین حالی از دیدن منصور به من دست نداد. سلام کردم و با اشاره منصور نشستم. منصور رو به وی کرد و گفت: این ابو حنیفه است. او پاسخ داد: بلی میشناسمش. سپس منصور رو به من کرده گفت: ای ابو حنیفه! مسائل خود را با ابو عبدالله (جعفر بن محمد) در میان بگذار. در این هنگام شروع به طرح مسائل کردم. هر مسئله ای میپرسیدم، پاسخ میداد: عقیده شما در این باره چنین و عقیده اهل مدینه چنان و عقیده ما چنین است. در برخی از مسائل با نظر ما موافق، و در برخی دیگر با اهل مدینه موافق و گاهی، با هر دو مخالف بود. بدین ترتیب چهل مسئله را مطرح کردم و همه را پاسخ گفت . ابو حنیفه به اینجا که رسید با اشاره به امام صادق - (عَلَیهِِ السَّلامُ ) - گفت: دانشمندترین مردم، آگاهترین آنها به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهی است.[2]
«مالک»، پیشوای فرقه مالکی میگفت: مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می کردم، او را همواره در یکی از سه حالت دیدم : یا نماز میخواند یا روزه بود و یا قرآن تلاوت میکرد، و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند [3] در علم و عبادت و پرهیزگاری، برتر از جعفر بن محمد هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است [4]
شیخ (مفید) مینویسد: به قدری علوم از آن حضرت نقل شده که زبانزد مردم گشته و آوازه آن همه جا پخش شده است و از هیچ یک از افراد خاندان او، به اندازه او علم و دانش نقل نشده است [5]
«اِبن حَجَر هَیتَمی» مینویسد: به قدری علوم از او نقل شده که زبانزد مردم گشته و آوازه آن، همه جا پخش شده است و بزرگترین پیشوایان (فقه و حدیث) مانند: یحیی بن سعید، ابن جَریح، مالک، سُفیان ثوری، سُفیان بن عُیَینَه، ابو حنیفه، شَعبه و ایّوب سجستانی از او نقل روایت کرده اند [6]
«ابو بَحر جاحِظ»، یکی از دانشمندان مشهور قرن سوم، میگوید: جعفر بن محمد کسی است که علم و دانش او جهان را پر کرده است و گفته میشود که ابوحنیفه و همچنین سفیان ثوری از شاگردان اوست، و شاگردی این دو تن در اثبات عظمت علمی او کافی است. [7]
«سید امیر علی» با اشاره به فرقه های مذهبی و مکاتب فلسفی در دوران خلافت بنی امیه مینویسد: فتاوا و آرای دینی تنها نزد سادات و شخصیتهای فاطمی رنگ فلسفی به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو را برانگیخته بود و بحثها و گفتگوهای فلسفی در همه اجتماعات رواج یافته بود. شایسته ذکر است که رهبری این حرکت فکری را حوزه علمی ای که در مدینه شکوفا شده بود، به عهده داشت. این حوزه را نبیره علی بن ابی طالب بنام امام جعفر که «صادق» لقب داشت، تاسیس کرده بود. او پژوهشگری فعال و متفکری بزرگ بود، و با علوم آن عصر بخوبی آشنایی داشت و نخستین کسی بود که مدارس فلسفی اصلی را در اسلام تاسیس کرد. در مجالس درس او، تنها، کسانی که بعدها مذاهب فقهی را تاسیس کردند، شرکت نمیکردند، بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست در آن حاضر میشدند. «حسن بصری»، مؤسس مکتب فلسفی «بصره» و «واصل بن عطأ» مؤسس مذهب معتزله، از شاگردان او بودند که از زلال چشمه دانش او سیراب میشدند. [8]
«ابن خَلَّکان»، مورخ مشهور، مینویسد: او یکی از امامان دوازده گانه در مذهب امامیه، و از بزرگان خاندان پیامبر است که به علت راستی و درستی گفتار، وی را صادق میخواندند. فضل و بزرگواری او مشهورتر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد. ابوموسی جابر بن حیان شاگرد او بود. جابر کتابی شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیمات جعفر صادق(ع) را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود.[9] .
نویسنده : استاد مهدی پیشوایی - کتاب سیره پیشوایان
[1] . ذَهَبی، شمس الدین محمد، تذکرة الحفاظ، بیروت، داراحیا، التراث العربی، ج 1، ص 166.
[2] . مجلسی، بحارالانوار، ط2، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1395 ه.ق ج 47، ص 217 - حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ط 2، بیروت، دارالکتاب العربی، 1390 ه.ق، ج 4، ص 335.
[3] . اِبن حَجَر العَسقَلانی، تهذیب التهذیب، ط 1، بیروت، دارالفکر، 1404 ه.ق ج 1، ص 88.
[4] . حیدر، اسد، همان کتاب، ج 1، ص 53.
[5] . الارشاد، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، ص 270.
[6] . اَلصَّواعِقُ المُحرِقَه، ط 2، قاهره، مکتبة القاهره، 1385 ه.ق، ص 201.
[7] . حیدر، اسد، همان کتاب، ج 1، ص 55 (به نقل از رسائل جاحظ).
[8] . مختصر تاریخ العرب، تعریب: عفیف البعلبکی، ط 2، بیروت، دارالعلم للملایین، 1967 م، ص 193.
[9] . وَفَیاتُ الأَعیان، تحقیق: دکتر احسان عباس، ط 2، قم، منشورات الشریف الرضی، 1364 ه.ش، ج 1، ص 327.
http://andisheqom.com/fa/Article/View/9306/%D8%B9%D8%B8%D9%85%D8%AA-%D8%B9%D9%84%D9%85%D9%8A-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82(%D8%B9)
.: Weblog Themes By Pichak :.