میگویند: شما آخوندها میگویید: اگر زکات ندهید باران نمیآید. کشور کانادا اصلاً مسلمان نیست اصلاً زکات هم نمیدهند، صبح تا شب هم باران میآید.
یا اگر ظلم کنی، سیلی میخوری. فلانی کارش ظلم کردن است و تا حالا هم هیچ سیلی نخورده است. اینها را چه کنیم؟
میگویم: شما که چای میخوری، اگر وسط چای خوردن عطسه کنی. دستت تکان میخورد، از این نعلبکی و استکان چای سه قطره سه جا میچکد. یکی بهعینک میچکد. یکی به لباست میچکد، یکی به فرش میچکد.
خود شما سه برخورد میکنی. اگر به عینکت چکید، سریعاً دستمال کاغذی درمیآوری پاک میکنی. چون عینک شیشه است زود پاک میکنی.
اگر به لباس چکید میگویی: میرویم خانه با دست یا با ماشین لباسشویی میشوییم.
اگر به فرش چکید، میگویید: باشد شب عید! شب عید که قالیها را میشوییم. منتهی هرچه دیرتر باشد سختتر است.
اگر فوری باشد، دستمال کاغذی. اگر لباس باشد، مشت و مال. اگر قالی شد،دسته بیل. چون قالی را با دسته بیل میشویند.
کیفر هرچه به قیامت بیفتد خطرش بیشتر است. سه تا را هم آیه داریم. هم دستمال کاغذی، هم مشت و مال، هم دسته بیل. هر سه در قرآن هست.
اما برخورد دستمال کاغذی این است. میگوید:
«وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ» (شوری/30)
شما چون ایمان دارید، خلافی کردید چوب میخورید. یعنی مؤمن هستید،شیشهای و شفاف هستید، خوب هستید. خدا زود حال شما را میگیرد، کسی که همه نمرههایش بیست است اگر یکبار نمرهی 15 گرفت، دبیر میگوید: بیا ببینم. تو که همه نمراتت بیست بود. چرا پانزده شدی؟
ولی آن کسی که هر روز نمرهی صفر میگیرد، آن هم صفر اندازهی در قوری، این دیگر توبیخ ندارد. این از اول تا آخر صفر است. اگر یک لکه به عمامه سفید افتاد، من فوری میشویم. اما اگر پیراهن سیاه من لک دار شد، که دیگر نمیشویم. سیاهی روی سفیدی پیداست.
خوبها را خدا میگوید: چون تو خوبی زکات ندهی، باران نمیآید. چون خوب هستی. چهل تا گوسفند یکی زکات است. ندهی، گوسفندهایت آسیب میبیند. آدمهای مؤمن را خدا مثل شیشه با آنها برخورد میکند. یعنی خلاف کنند فوری خدا مچشان را میگیرد.
آدمهای فاسق را برای بعد میگذارد. آیهی خوبها این بود. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ» این آیهی قرآن بود برای خوبها.
آیهی بدها این است:
«وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً» (کهف/59)
یعنی عجله نکنید، ...هی نگو شاه که اینقدر جنایت میکند پس چرا اینقدر خوش است؟! بابا صبر کن. بگذار مبارک جنایت کند، بعد میگیرند او را مثل گربه در قفس میکنند.«وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً»
یک آیهی دیگر میگوید: اصلاً در دنیا کارشان نداریم مثل صدام. تا پای اعدام هم نگاه میکند. نه در قفس برود و هیچ
قرآن میگوید:
«أَنَّما نُمْلی لَهُمْ»(آلعمران/178)
این هم آیهی قرآن است. اصلاً در دنیا کارشان نداریم. گذاشتیم برای آخر سال با دسته بیل
پس سؤال: شما که میگویی: اگر خلاف کنید خدا حالتان را میگیرد، پس چرا خدا حال خلافکارها را نمیگیرد؟
جواب: خلافکارهای خوب را فوری حالشان را میگیرد. خلافکارهای بد را مدت تعیین میکند. خلافکارهای بد بد بد را میگذارد برای قیامت.
سه تا آیه داریم.
خوب را فوری حالشان را میگیرد.
«فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ»،
بدها را
"وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً"
"و «إِنَّما نُمْلی لَهُمْ
«موسیقی» یا «موسیقیا» واژه ای یونانی است که در فرهنگ لغت، معادل «غنا» است؛ ولی در حوزه ی مفاهیم دینی و اصطلاح فقه، با یکدیگر تفاوت دارد. «غنا» در اصطلاح شرعی عبارت است از «آوازی که از حنجره ی آدمی بیرون آمده و در گلو چرخانده (چهچهه) شود و در شنونده حالت سرور و وجد ایجاد کند و مناسب با مجالس لهو و خوش گذرانی باشد.» اما موسیقی به «صوتی گفته می شود که از آلات موسیقی، پدید آید»، بر این اساس، نسبت بین موسیقی علمی و موسیقی فقهی، عموم و خصوص مطلق است.»[1]
سوم: حکمت حرمت موسیقی و غنا:
با بررسی برخی آیات قرآن و روایات و سخن روان شناسان می توان موارد ذیل را از فلسفه های حرمت موسیقی دانست:
الف) انسان را به فساد و فحشا گرایش می دهد:
در حدیثی از نبی اکرم(ص) آمده: «غنا نردبان زنا است.»[2] تجربه نشان داده است که بسیاری افراد، تحت تاثیر آهنگ های غنا راه تقوا را رها کرده و به فساد روی می آورند. مجلس غنا معمولا مرکز انواع مفاسد است[3].
ب) غنا انسان را از یاد خدا غافل می سازد:
قرآن کریم می فرماید: «بعضی از مردم خریدار سخنان بیهوده اند تا به نادانی مردم را از راه خدا گمراه کنند و قرآن را به مسخره می گیرند، نصیب اینان عذابی است خوار کننده.»[4] در این آیه یکی از عوامل گمراهی از سبیل الهی «لهو الحدیث» دانسته شده است. «لهو» آن چیزی است که انسان را به خودش آن چنان مشغول کند که باعث غفلت و بازماندن از کارهای مهم تر شود و در روایات اسلامی از آن به «غنا» تفسیر شده است.[5]
ج) تاثیر سوء موسیقی و غنا بر روان و اعصاب:
غنا و موسیقی یکی از عوامل تخدیر اعصاب است. «توجه به بیوگرافی مشاهیر موسیقی دانان نشان می دهد که در دوران عمر دچار ناراحتی های روحی گردیده ، و رفته رفته اعصاب خو درا از دست داده و عده ای مبتلا به بیماری های روانی شده و گروهی مشاعر خود را از کف داده اند، دسته ای فلج و ناتوان گردیده و بعضی هنگام نواختن موسیقی درجه ی فشار خونشان بالا رفته ،دچار سکته ی ناگهانی شده اند.»[6]
د) غنا یکی از ابزار کار استعمارگران است:
استعمارگران جهان همیشه از بیداری مردم، مخصوصاً نسل جوان، وحشت داشته اند، به همین دلیل بخشی از برنامه های گسترده ی آنها برای ادامه ی استعمار، فرو بردن جامعه در غفلت و بی خبری و نا آگاهی و گسترش انواع سرگرمی های ناسالم است. ایجاد مراکز فحشا، کلوپهای قمار و همچنین سرگرمی های ناسالم دیگر و از جمله توسعه ی غنا و موسیقی، از مهمترین ابزاری است که آنها برای تخدیر افکار مردم بر آن اصرار دارند.[7]
موارد ذکر شده حکمت حرمت غنا و موسیقی می باشد نه علت تامه و به همین دلیل، در مواردی هم که این آثار و نتایج سوء وجود ندارد باز حکم حرمت هم وجود دارد.
فقهای ما وقتی میخواستند درباره حکم موسیقی در اسلام صحبت کنند مطلب را تحت عنوان حکم "غنا" در اسلام از یک طرف و همچنین حکم آلات لهو از طرف دیگر مطرح کردند، در کتابهای فقهی، یک جا بحث درباره غنا و در کنار آن بحث درباره آلات لهو دیده میشود.
کلمه لهو در قرآن کریم در چند جا آمده است (1) که عده ای از فقها از آنها، حرمت برخی از انواع موسیقی و غنا را استنباط کرده اند.
در چند آیه دیگر از قرآن کلمه "اللغو" آمده و بعضی از فقها "لغو" را همان "لهو" معنا کردند و در آن آیات هم از لغو نکوهش شده است.
در سوره مؤمنون آیه 3 در صفات مؤمنان گفته میشود:«والذین هم عن اللغو معرضون» آنهایی که از لغو یعنی از لهو اعراض میکنند « لغو یعنی بیهوده، لهو یعنی سرگرمی».
یکی از مسائلی که بین مردم وجود دارد، مخصوصا در ایام عروسی ها و شادیها آن را انجام می دهند، رقص می باشد. در اینجا فتوای برخی مراجع و علما را در مورد رقص برایتان گذاشته ام.
حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه)
بنابر احتیاط واجب جایز نیست. رقص اگر باعث تحریک شهوت، ارتکاب گناه و یا ترتّب مفسده شود و یا زن در بین مردان نامحرم برقصد، حرام است. رقصیدن زن برای شوهر و بالعکس بدون هیچ موسیقی اشکال دارد؟ رقص زن براى شوهر و بر عکس آن جایز است. ولى سزاوار است مؤمن از آن اجتناب کند. مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای (دام برکاته) رقص در مجالس زنانه بدون آهنگ موسیقى حرام است یا حلال؟ و در صورتى که حرام باشد، آیا ترک مجلس بر شرکت کنندگان واجب است؟ رقص بطور کلى اگر بگونهاى باشد که شهوت را تحریک کند و یا مستلزم کار حرام و یاترتّب مفسدهاى باشد، حرام است و تَرک آن مجلس به عنوان اعتراض بر کار حرام، چنانچه مصداق نهى از منکر محسوب شود، واجب است رقص مرد براى مرد و زن براى زن چه حکمى دارد؟ اگر رفتن به عروسى بخاطر احترام به عادتهاى اجتماعى باشد آیا به علت احتمال وجود رقص اشکال شرعى دارد؟ بطور کلى اگر رقص بگونهاى باشد که منجر به تحریک شهوت شود یا مستلزم فعل حرام یا ترتّب مفسدهاى باشد، حرام است. ولى اصل شرکت در عروسىهایى که احتمال رقص در آنها وجود دارد تا زمانى که به عنوان تأیید، مرتکب کار حرام محسوب نشود و موجب ابتلا به حرام هم نشود، اشکال ندارد آیا رقص زن براى شوهرش یا مرد براى همسرش حرام است؟ اگر رقص زن براى شوهرش یا برعکس، همراه ارتکاب حرامى نباشد، اشکال ندارد مردان در برابر زنانى که از محارم آنان هستند و همچنین رقص زنان در برابر مردانى که از محارم آنان هستند، اعم از اینکه سببى باشند یا نسبى، چه حکمى دارد؟در رقص حرام فرقى بین مرد یا زن نیست و همچنین فرقى نمىکند که در برابر محرم باشد یا در برابر نامحرم باشد. آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) رقصیدن زن در جایى که مرد نامحرم نیست، چه حکمى دارد؟ همچنین رقص مرد براى مرد چه حکمى دارد؟ رقصیدن زن در مجالس زنان و یا مرد در مجالس مردان اشکال دارد و احتیاط واجب در ترک است، رقص زن براى زن و یا مرد براى مرد و زن براى شوهر خود، چه صورت دارد؟ اشکال دارد. بنابر احتیاط واجب رقص زن و شوهر، براى یکدیگر جایز نیست. رقص محرم براى محرم چه صورتى دارد؟ اشکال دارد رقصیدن داماد در مجلس زنان چه حکمى دارد؟ حرام است رقص زن نزد برادر و خواهر و والدین خود، چه حکمى دارد؟ اشکال دارد آیت الله صافی گلپایگانی (دام برکاته) آیا حرام بودن رقص زن برای زن به طور مطلق حرام است یا اینکه میتوان گفت که در این دوره و زمانه کارهای واجبتر دیگری مثل رعایت حجاب و متانت است که رقص زن برای زن در کنار آن اهمیتی ندارد؟ چنانکه میدانیم گناهان در اسلام و بلکه بر حسب هر نظر مستقیم در یک درجه نیستند و به کوچک و بزرگ و صغیره و کبیره تقسیم میشوند. و واجبات هم در اهمیت با هم تفاوت دارند، مثلاً نسبت به پدر و مادر، ضرب و زدن آنها گناهش از فحش و ناسزاگوئی به آنها بیشتر است، و گناه اف گفتن و اظهار انزجار از آنها از گناه فحش و دشنام کمتر است. یا در مورد برادر یا خواهر مؤمن اهانت و استخفاف و تحقیر او حرام و گناه است، اما از دشنام دادن و تهمت زدن به او گناهش کمتر است، و گناه دشنام از زدن و جراحت بدنی کوچکتر است، و گناه کشتن او از همه این گناهان بزرگتر است. همچنین تجاوز به مال گناهش از تجاوز به ناموس کوچکتر است و خلاصه هم واجبات و فرائض و هم محرمات و گناهان از حیث اهمیت تفاوت دارند. و بر حسب این درجهبندی نمیتوان گناهان کوچکتر را مجاز شمرده و بیاهمیت دانست، انسان آگاه از همه گناهان باید بپرهیزد، و به گفته بعضی باید مانند کسی بود که راهی را که در آن خار و خاشاک است طی نمیکند، و از هر خار کوچک و بزرگ پرهیز میکند. چنانکه در ضررهای دنیوی و جسمی و مالی از هر ضرر و زیان کوچک و بزرگ پرهیز میکنیم، در راه دینداری و در راه خودسازی و کمالات معنوی که اساس شرف و اعتبار انسان است نیز باید از هر ضرر کوچک و بزرگ و هر کاری که به حیات معنوی و روحانی انسان لطمه وارد مینماید پرهیز کنیم. علاوه بر این گناهان صغیره هم اگر تکرار شوند سبب هلاکت روح و سقوط میشوند. ان شاءالله تعالی سعی کنید که همه تعالیم سعادت بخش دینی را در زندگانی و برنامه امور خود بکار بندید که خیر دنیا و آخرت با بکار بستن این تعالیم عالیه فراهم میشود. و مخصوصاً در امر حجاب هم که به اهمیت آن اشاره کردهاید اهتمام لازم مبذول دارید خداوند شما را ثابت قدم و پایدار قرار دهد. آیت الله سیستانی (دام برکاته) حکم رقصیدن براى مردان و زنان چیست؟ رقص زن براى زنان و مرد براى مردان بنابر احتیاط واجب جایز نیست و تنها رقص زن و شوهر اگر دور از دید دیگران باشد جایز است. آیا در مراسم عروسی می توان جداگانه، (خانم ها، آقایان) رقص انجام شود؟ بنابر احتیاط واجب جایز نیست. آیت الله مکارم شیرازی (دام برکاته) آیا نگاه به رقص هم حرام می باشد؟نگاه به رقص هم حکم رقص را دارد؟تعریف رقص از نظر شرعى چیست؟ و حکم آن به نظر حضرتعالى چه مى باشد؟ تنها رقص زن براى شوهرش جایز است، و بقیّه اشکال دارد، و رقص یک امر عرفى است، و آن حرکات موزونى است که افراد مطّلِع تصدیق کنند مصداق رقص است، و اگر مصادیق مشکوکى پیدا کرد حرام نیست. آیا در مراسم عروسی می توان جداگانه، (خانم ها، آقایان) رقص انجام شود؟ رقص زن براى زن حرام است. ............................... جهت ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه شود: http://donyapasazmarg.blogfa.com/post/40 وب بهشت وجهنم
چرا سوره «یس» را قلب قرآن میگویند؟
بسیار شنیدهایم که گفته میشود سوره «یس» قلب قرآن است. البته آنقدر متعدد و فراوان این مطلب مطرح میشود که در اصل آن تردیدی وجود ندارد اما چگونه است که برخی سورهها مانند سوره یس القاب خاصی پیدا میکنند و در یک جمله: چرا سوره «یس» را قلب قرآن میگویند؟
مفاهیم سوره یس
روایات بسیاری از شیعه و اهل سنت نقل شده است که: «لکل شی ء قلب و قلب القرآن یس» هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره یس است. با بررسی این سوره چنین مییابیم که آیات سوره یس به طور کلی به سه بخش تقسیم میشود، و هر بخش یکی از اصول اعتقادی اسلام را بیان میکند، بخشی از آن که از ابتدای سوره شروع میشود نحوه مواجهه مردم را با انبیاء الهی بیان میکند در واقع به اصل اعتقادی نبوت میپردازد و سپس مردم و حال آنها را در پذیرش یا عدم پذیرش دعوت انبیاء شرح میدهد.
سپس چنین شرح میدهد که فلسفه دعوت انبیاء احیاء مردم و هدایت آنها به سوی سعادت است و از سوی دیگر بعثت انبیاء در واقع اتمام حجت است بر مخالفان آموزه های الهی و در واقع با دعوت انبیاء مردم به دو دسته تقسیم میشود عده ای سعادتمند و عده ای شقی خواهند.
پس از بیان اصل نبوت سوره به شرح اصل اعتقادی توحید میپردازد و نشانههایی از یگانگی خداوند را عرض میکند سپس به اصل معاد و زنده شدن مردم در قیامت برای رسیدگی به اعمال و روشن شدن وضعیت م?منین از غیر م?منین میپردازد. پس از تفکیک این دو دسته در قیامت وضعیت و شرایط آنان را شرح میدهد.
پس از بیان این سه اصل مهم اعتقادی دوباره خلاصه ای از این سه اصل را مجدداً بیان کرده و استدلال میکند و سپس سوره را با این آیه به پایان میرساند:
سوره یس به دلیل پرداختن به اصول سهگانه توحید، نبوت و معاد از جایگاه ویژه ای برخوردار است که معصومین (علیه السلام) آن را قلب قرآن نامگذاری کردهاند
«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی والیه ترجعون. امر او چون چیزی را اراده کند تنها همین است که به آن میگوید باش پس موجود میشود پس منزه است کسی که ملکوت هر چیزی به دست اوست و به سوی او بازگردانده میشوید.»
بر این اساس سوره یس جایگاه والائی دارد چرا که سه اصل مهم اعتقادی توحید، نبوت و معاد و هم چنین جزئیاتی که به این سه اصل باز میگردد را بازگو کرده است؛ لذا روایات منقول از معصومین (علیهم السلام) آن را قلب قرآن نامیدهاند.
خلاصه سخن ...
سوره یس به دلیل پرداختن به اصول سهگانه توحید، نبوت و معاد از جایگاه ویژه ای برخوردار است که معصومین (علیهم السلام) آن را قلب قرآن نامگذاری کردهاند.
مریم جعفری
استاد دانشگاه
بخش قرآن تبیان
منابع:
1- الدرالمنشور، سیوطی، ج 5، ص 256
2- ثواب الاعمال، صدوق، ص 138
3- ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 89-90
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=212898
فضیلت و خواص سوره یس
یس، و نام های دیگرش «عزیزه؛ معمّه(شامل شونده)، مدافعه قاضیه(دفع کننده برآورده) سی و ششمین سوره قرآن است که مکی و دارای 83 آیه است.
از رسول گرامی اسلام روایت شده قرائت کننده این سوره نزد خداوند شریف خوانده می شود و این سوره برای قاری خود شفاعت می کند.
در روایتی دیگر از ایشان آمده: سوره «یس» در تورات «معمّه: شامل شونده» نام دارد چون خیر دنیا و آخرت را شامل حال قرائت کننده خود می کند و بلاهای دنیا و سختی های آخرت را از او دور می کند.
و نیز «قاضیه: دفع کننده برآورنده» نامیده می شود چون از قاری خود، هر بدی را دفع کرده و همه حاجت های او را روا می کند و قرائت آن سوره پاداشی برابر بیست حج دارد. و گوش سپردن به صدای قرائت آن، معادل با ثواب هزار دینار انفاق در راه خداست.1
در فضیلت این سوره از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده: هر کس سوره «یس» را قرائت نماید مانند آن است که ده بار قرآن را ختم نماید. 2
ایشان همچنین فرمودند: هر کس سوره «یس» را برای رضای خدا بخواند خداوند او را خواهد بخشید و اجری همانند 12 ختم قرآن به او خواهد داد و اگر برای مریض در شرف مرگی خوانده شود، به تعداد حروف این سوره 10 فرشته نزد او به صف شده و برای او استغفار کرده و شاهد قبض روحش بوده و جنازه اش را تشییع می کنند و بر او نماز گزارده و شاهد دفنش هستند. 3
از ابی بصیر روایت شده که حضرت صادق علیه السلام فرمودند: براستی برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سوره یاسین است هر کس آن را قبل از خواب یا در روز، قبل از آنکه شام شود بخواند در آن روز از محفوظین و بهره مندان باشد تا آنکه شام کند و هر کس در شب قبل از خواب آن را تلاوت کند خداوند بر وی 1000 فرشته بگمارد تا او را از شر بدی و هر شیطان رانده شده و هر آسیب حفظ کنند و هر گاه در همان روز بمیرد خداوند او را وارد بهشت گرداند و 30 هزار فرشته هنگام غسلش گرد آیند و برای او طلب آمرزش کنند و با استغفار او را مشایعت و بدرقه نمایند تا کنار قبر، و چون او را به قبر برند آن فرشتگان جمله در قبر با وی درآیند و خدا را عبادت کنند و ثواب او را به مرده دهند و قبرش تا هر کجا که چشم ببیند فراخ گردد و از فشار قبر ایمن باشد و همیشه از قبرش تا آسمان نوری تابان باشد تا اینکه خداوند او را از قبر بیرون آرد و چون او را برانگیخت فرشتگان خدا با او هستند و بدرقه اش کنند و با وی به گفتگو پردازند و به رویش لبخند زنند و به هر خیر و نیکی مژده اش دهند تا او را از صراط و میزان بگذرانند و در پایگاه قربی او را بدارند که هیچ مخلوقی را جز مقربان و فرستادگان حق آن مقام و منزلت و قرب را باشد، و وی با پیامبران در آن درگاه نزد خدای تعالی باز ایستد و با غمخواران غم نخورد و با اندوهگینان اندوه نکشد و با زاری کنندگان زاری نکند.
آنگاه خداوند تعالی گوید: ای بنده من شفاعت کن هر که را خواهی ،که شفاعت را درباره همه بپذیرم و حاجت بخواه که هر چه خواهی به تو دهم پس وی حاجت را از خدا بخواهد که برآورده شود و شفاعت کند که پذیرفته گردد و حساب او را چون دیگران نکشند و در آنجا چون دیگران بازداشت نشود و چون از زبونان و خوار شدگان زبون و خوار نگردد و به نکبت گناه و عمل زشتی که از او سر زده گرفتار نشود و برات آزادی او را سر گشاده بدو دهند تا اینکه از درگاه الهی به زیر آید و همه مردم از روی تعجب گویند: «سبحان الله» این بنده را حتی یک گناه نبود او از همدمان محمد صلی الله علیه و آله وسلم خواهد شد.
از جابر جعفی روایت شده که امام باقر علیه السلام فرمودند: هر کس سوره یاسین را در عمر خود یک بار بخواند خداوند به شماره تمام آفریده هایش در این جهان و آن جهان و آنچه در آسمان است به عدد هر یک 2000 حسنه در نامه عملش ثبت فرماید و به همین مقدار از گناهان او محو سازد و دچار تنگدستی و زیان و بدهکاری و خانه خرابی نشود و بدبختی و دیوانگی نبیند و مبتلا به جذام و وسواس و دودلی و بیماری های مضر نگردد و خداوند سختی و دشواری مرگ را بر او آسان کند و خود متصدی و مباشر قبض روح او باشد و از جمله کسانی خواهد بود که خداوند فراخی زندگی او را به عهده گرفته و ضامن خوشحالی او هنگام مرگ گردیده و خشنودیش را آخرت تضمین کرده و همه فرشتگان آسمان و زمین را خطاب فرموده که من از بنده راضی هستم پس برای او آمرزش بطلبید.4
آثار و برکات سوره
1) آثار دهگانه قرائت سوره یس:
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است: هر که آن را قرائت کند:
1) اگر گرسنه باشد سیرگردد؛
2) اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛
3) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛
4) اگر عزب باشد، ازدواج کند؛
5) اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛
6) اگر مریض باشد، عافیت یابد؛
7) اگر زندانی باشد، نجات یابد؛
8) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛
9) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛
10) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند.5
2) پیدا شدن گمشده
شخصی به امیرالمؤمنین علی علیه السلام عرض کرد: بفرمایید وقتی چیزی یا کسی گم می شود چه باید بکنم؟
حضرت فرمودند: دو رکعت نماز بخوان و در هر دو رکعت بعد از حمد «یس» بخوان و بعد از آن بگو: یا هادی الضالّهِ رُدَّ عَلَی ضالَّتی» ای هدایت کننده گمشدگان، گمشده ام را به من برگردان.
شخص می گوید: من این کار را کردم و بعد از مدتی خداوند گمشده ام را به من برگرداند.
3) جهت امنیت یافتن از چشم زخم و شر جن
در کتاب المصباح آمده: هر کس سوره «یس» را با خود همراه داشته باشد از چشم زخم و از شر جنیان در امان بوده و خواب های خوش می بیند.6
4) داشتن قلبی نیرومند و ذهن قوی
اگر می خواهید قلبی نیرومند و ذهنی قدرتمند داشته باشید به سخن امام صادق علیه السلام عمل کنید که فرمود: هر کس در نهم شعبان سوره «یس» را با گلاب و زعفران نوشته و بنوشد در حفظ و امان خواهد بود و قلبش نیرومند و ذهنش قوی می گردد7
5) برای دیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم در خواب
در حاشیه زادالمعاد علامه مجلسی آمده جهت دیدن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در خواب، سه شب و هر شب سی مرتبه «آیه 42 یس» را بخواند.8
6) رفع فقر
جهت رفع فقر هر بامداد «آیه 68 یس» را قرائت کند.9
7) دوای دردها
از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است: هر کس سوره یس را نوشته و پس از شستن از آب آن بنوشد در درونش هزار گونه دوا و نیز هزار گونه نور و یقین و برکت و رحمت را وارد کرده است و هر گونه دردی را از او دور می کند. 10
در فضیلت این سوره از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده: هر کس سوره «یس» را قرائت نماید مانند آن است که ده بار قرآن را ختم نماید
ختم مجرب
برآورده شدن حاجت مشروع
1) یکی از بزرگان و عارفان می گوید:
سوره یاسین را بسیار می خواندم و هر حاجتی که داشتم به تلاوت این سوره به این شکل مداومت می نمودم.
در سوره یس هفت «مبین» وجود دارد؛ به هر مبین که رسیدی این دعا را 3مرتبه بخوان:
«بسم الله الرحمن الرحیم، سبحان المنفّس عن کل مدیون، سبحان المفرج عن کل محزون، سبحان الناصر عن کل مظلوم، سبحان المخلص عن کل مسجون، سبحان من جعل خزائنه بین الکاف و النون، سبحان انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون، سبحان الذی بیده ملکوت کل شی و الیه ترجعون.»11
2) از حضرت سلمان فارسی رحمة الله روایت شده اگر کسی ده روز بعد از نماز صبح قبل از سخن گفتن با کسی، سوره یس را بخواند و این دعا را قبل از تلاوت سوره مزبور ده مرتبه بخواند بعد سوره را بخواند هر حاجتی را که بخواهد انجام شود. انشاءالله زیرا که اسم اعظم خداوندی در این دعا است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، یا قدیم یا دائم یا حی و یا قیوم یا فرد و یا وتر یا واحد یا احد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد و صلی الله علی محمد و اله اجمعین برحمتک یا ارحم الراحمین.»12
3) کسی که می خواهد مشکلش حل شود شب جمعه، چهار رکعت نماز بخواند و به این ترتیب که می آید:
در رکعت اول: بعد از سوره «حمد» سوره «یس» را بخواند و سپس به رکوع رود و هنگامی که سر از رکوع بر می دارد صد مرتبه این ذکر را بگوید:
«واذا سلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیومنوا بی لعلهم یرشدون» (بقره، 186).
در رکعت دوم: حمد را دو مرتبه، سوره «یس» را یک مرتبه بخواند و بعد از آن قنوت را بجای آورد و به رکوع رفته و پس از سر برداشتن از رکوع همان ذکر (بقره، آیه 186) را صد مرتبه تکرار کند و به سجده رود و پس از دو سجده تشهد را بخواند اما بدون سلام برخیزد مثل کاری که در نماز ظهر انجام می دهد.
در رکعت سوم: «حمد» را سه مرتبه و «یس» را یک بار و رکوع را بجای آورد و پس از سربرداشتن از رکوع این ذکر را صد مرتبه بگوید: «فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم»(بقره، آیه 137).
در رکعت چهارم: حمد را چهار مرتبه بخواند و «یس»را یکبار بخواند و بعد از رکوع بگو: «یا ربِّ إدْفَعْ عَنّی الضُّرَّ وَ انْتَ اَرْحَمُ الراحِمینْ» .
پس از دو سجده و تشهد و سلام به سجده برود و پیشانی را برزمین بگذارد و صد مرتبه این ذکر را بگوید: «استغفرالله» و بعد از آن گونه راست را بر زمین بگذارد و صد مرتبه بگوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و بعد گونه چپ را بر زمین بگذارد و بگوید: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» (یس، 82) و پس از آن حاجت را بخواهد که انشاءالله برآورده خواهد شد.13
4) برای برآورده شدن جمیع حاجات و سایر مهمات مجرب است به هر نیت که باشد سه نوبت سوره «یس» بخواند و هر نوبت که می خواند احتیاط می کند هرگاه به لفظ مبین می رسد یک انگشت خود را گره می کند بعد از آنکه سوره را تمام کرد سه نوبت این دعا را بخواند:
«سبحان المفرج عن کل مهموم سبحان المنفس عن کل مدیون سبحان من جعل خزائنه بین الکاف و النون انّما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی ء و الیه ترجعون یا مفرج الهم فرج یا مفرج الهم فرج یا مفرج.» 15
منبع : پایگاه اینترنتی انهار
تنظیم : محمدی_گروه دین و اندیشه تبیان
پی نوشت ها :
(1) مجمع البیان،ج8، ص254
(2) الدر المنثور، ج5، ص 256.
(3) مجمع البیان، ج8، ص 254.
(4)الدعوات، ص215
(5)المصباح کفعمی، ص182
(6)المصباح کفعمی، ص313
(7) مستدرک الوسائل، ج4، ص313
(8)زاد العماد، ص511
(9) همان، ص490
(10)مجمع البیان، ج8، ص254
(11) قرآن درمانی روحی و جسمی، ص187
(12)گوهر شب چراغ، ج2، ص18
(13)بحارالانوار، ج89، ص321
(14)کشکول ارومیه ای،ص148
منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی محسن آشتیانی، سید محسن موسوی؛ و درمان با قرآن،محمدرضا کریمی»
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=146931
به گزارش تریبون مستضعفین مزار شهیدی که بوی عطر میدهد به اندازه کافی سوژه جذابی است که سر از گلزار شهدای بهشت زهرا در بیاوری تا مطمئن شوی که مزار شهید بوی گلاب میدهد یا خیر؟ تازه این بماند از دهها حرف و سخن دیگری که در خصوص شهید پلارک مطرح است. از سخنان آیت الله بهجت در مورد مزار شهید تا کرامات دیگر و… مجله امتداد در پرونده «عشق بدلی» خود به بررسی مستند در خصوص حواشی پیرامون مزار شهید پلارک پرداخته است.
این گزارشی از سخنان همرزمان شهید منوچهر پلارک (سید احمد پلارک) میباشد.
عباس مصطفوی-هم محلهایهای منوچهر پلارک که زمانی با او در سنگر مسجد و زمانی دیگر در سنگر جهاد نظامی بودند، حرفهای جالب توجهی در مورد او برای گفتن دارند. ما با برخی از این بزرگواران گفتوگوی کوتاهی کردهایم که اینک در دست شماست.
محمدمهدی حقانی، رزمنده و جانباز، همرزم شهید پلارک
آقای حقانی! شهید پلارک را از چه زمانی میشناسید و چطور با ایشان آشنا شدید؟
حقانی: از سال 61 در بسیج مسجد علی بن موسی الرضا واقع در خیابان 17 شهریور، شهدا، با ایشان آشنا شدم. در یک محل زندگی میکردیم. خانهشان به خانه ما نزدیک بود؛ بسیج هم به خاطر جنگ فعالتر شده بود و ما خیلی اوقات در پایگاه با هم بودیم.
مدت کوتاهی هم در گردان عمار بودم که بعدها به گردان حبیب رفتم و تا آخر در گردان حبیب ماندم. این زمانی بود که فرمانده گردان ما آقای «پایا» بود و هنوز حاج آقای طائب نیامده بودند. ساختمان گردان عمار هم در دوکوهه کنار ساختمان گردان ما بود و تنها در عملیاتها از هم جدا میشدیم؛ بنابراین خیلی وقتها میشد که اعضای این گردانها با هم بودند. من و شهید پلارک خیلی با هم صمیمی بودیم، طوری که صیغه اخوت خوانده بودیم. من هنوز عکسهایمان در پایگاه بسیج را دارم.
آیا به منزلشان هم رفتوآمد میکردید؟
از آنجا که رفیق بودیم، رفتوآمد داشتیم. یادم هست که یک بار با «منوچهر» در منزلشان نشستیم و فیلم سینمایی «قانون» را نگاه کردیم.
منوچهر؟!
بله! یادم نمیآید کسی «احمد» صدایش بکند. البته آن موقعها مرسوم بود که خیلیها اسمشان را عوض میکردند؛ ولی ما «منوچهر» صدایش میکردیم.
در بسیاری از سایتها و وبلاگها، مطالبی از «فوت پدرش در سنین کودکی او» نقل شده و موارد دیگری که حتی از یک ناظر غسالخانه نقل شده یک روز چند کارشناس به همراه پدر و مادر شهید پلارک به سازمان آمدند تا دربارهی چگونگی غسل دادن شهید پلارک و اینکه چه کسی او را شسته، تحقیق کنند.
این موارد صحیح نیست. منزلشان که میرفتم پدرش مریض بود و روی تخت افتاده بود. تا اینکه تقریباً یکسال قبل از شهادت منوچهر پلارک، پدرش مرحوم شد. منوچهر هم در کربلای 8 شهید شد.
ویژگی خاص آن شهید چیزی در ذهن دارید؟
ایشان خیلی شجاع بود و سر نترسی داشت. چند باری مجروح شده بود. شهدای محله را هم معمولاً ایشان درون قبر میگذاشت. یادم هست والفجر 8 رفتم گردان عمار تا به او سری بزنم. عراق شیمیایی زد. من هم ماسک همراهم نبود؛ بنابراین چفیه را بستم جلوی صورتم. ناگهان یک نفر چفیه را از صورتم باز کرد و ماسک زد و بعد چفیه مرا به صورتش بست. آن شخص پلارک بود.
ایشان چگونه شهید شدند؟
از نحوه شهادتش اطلاعی ندارم؛ چون همراهش نبودم. ولی چند باری مجروح شده بود. فکر کنم شب عملیات کربلای 5 ما سهراهی شهادت بودیم. روز اول ما پشت دژ بودیم. روز بعدش گردان عمار یا مالک رفت پشت دژ. ولی عراق خیلی تانک آورده بود که بچهها هم خیلی از آنها را زده بودند، اما خط نشکسته بود. دیدم موقع برگشتن پلارک تیر خورده بود. رفت بیمارستان و خوب شد و در کربلای 8 شهید شد.
بعد از شهادتش آرامآرام متوجه شدم که مادرش ادعا میکند که حضرت زهرا(س) را میبیند و از ایشان عطر میگیرد و خانواده شهدا به خانه ایشان میآمدند و ایشان از حضرت زهرا(س) عطر میگرفت و به آنها میداد! این بود که تصمیم گرفتم به خانهشان بروم و ببینم داستان از چه قرار است.
به همراه آقای نهاوندی، آقای صادقی، فرمانده گردان ابوذر، و حاج حسن طائب، تصمیم گرفتیم این قضیه را ریشهای حل کنیم. یک ماه به تحقیق و بررسی پرداختیم که متوجه یک سری ماجراها شدیم. بعد با دوربین و تشکیلات رفتیم منزل پلارک و از مادر ایشان سؤالاتی کردیم. این دیدار نزدیک به دو ساعت طول کشید. از ایشان جریان ملاقات با حضرت زهرا(س) را پرسیدیم که ایشان گفت: «من حضرت زهرا(س) را میبینم. ایشان الان اینجا هستند!»
گفتیم: «خب ایشان را توصیف کنید».
گفت: «کفشهایش از این کفشهایی است که نوکش بالاست و شال سبز دارد و…».
عکس آورد و گفت: «امروز نماز صبح را در دمشق، ظهرم را در کربلا و عصر را در نجف خواندم و حضرت از من عکس هم گرفتند. این هم عکسم در نجف!»
که البته عکس شاه عبدالعظیم بود! کارهای عجیب غریبی میکرد. دستش را بالا میبرد و میلرزاند و اداهایی درمیآورد، جیغ و داد میکرد. مهمترین کاری که ایشان انجام میداد، گرفتن عطر بود. دستش را میبرد بالا و وقتی پایین میآورد، دستش عطری بود و موقع گرفتن عطر هم حالش بد میشد و خودش را به غش و ضعف میزد. وقتی ایشان برای ما عطر گرفت، ما گفتیم: فیلمبرداری نشده. ایشان گفت: «اینجا یک نفر شکآور است!» فیلمبردار بیچاره که در جریان نبود، شروع کرد به التماس کردن که من به خدا شک نکردم، من آدم خوبیام و… . بعد آقای فهیمپور قیافه مظلومانهای به خودش گرفت و گفت: «من بودم». ایشان گفت: «من باید شما را توبه دهم». به راهرو رفت و کارهای عجیب و غریب کرد و حین برگشتن پشت پرده رفت. حدس زدیم که رفته است عطر بردارد. وقتی از پشت پرده بیرون آمد، عطر ریخته بود روی چادرش و یک لکه بزرگ روی چادرش ایجاد شده بود که حتی در فیلمبرداری هم معلوم است. آمد و گفت: «خب دوباره میتوانم عطر بگیرم!»
این فیلم را آماده کردیم و برای آقای موسوی خوئینیها فرستادیم که آن وقت دادستان کل کشور بود. احتمالاً این فیلم هنوز در قوه قضاییه باشد.
یک بار از جلوی در خانه شهید پلارک رد میشدم که متوجه شدم تعدادی بسیجی درِ خانه ایشان ایستاده بودند. یکی از آشنایان شهید پلارک به بنده اشاره کرد و گفت: «آره این بود». یک بسیجی آمد جلو و یک سیلی به من زد! چیزی به او نگفتم؛ چون میدانستم گول خورده است. شب در منزل ما آمد و من هم توجیهش کردم.
یک روز بعد احضاریه آمد و ما را بردند اوین! یک آقای «اصفهانی» نامی شروع به بازجویی کرد و حاج آقای طائب هم با بنده آمد و همه سؤالات را ایشان پاسخ میگفت تا اینکه سرانجام قانع شدند. در حین بازجویی فردی آنجا بود که دادخواست را تنظیم کرده بود. روزی که من از آن بسیجی سیلی خوردم، ایشان هم آنجا بود. این فرد مسئله خانم پلارک را باور داشتند که البته بعدها شهید شد. همه این جریانات در زمان جنگ بود.
چند سال بعد این جریان عطر به بهشت زهرا(س) و بر سر مزار منوچهر پلارک هم کشیده شد که متأسفانه خیلی جاها با خانواده شهید پلارک هم همکاری کردند!
شما در صحبتهایتان فقط از نام منوچهر استفاده میکنید، در حالی که روی سنگ قبر ایشان نوشته شده: «سید».
شاید به علت علاقهای باشد که منوچهر به سادات داشت یا شاید هم به علت سیادت مادرش باشد؛ نمیدانم. ولی از طرف پدر سید نبود.
توحیدی، رزمنده و جانباز، همرزم شهید پلارک
آقای توحیدی گویا شهید پلارک هم مثل شما در گردان عمار بود؟
بله. من فرمانده گروهان شهید بهشتی بودم و ایشان هم تا زمان شهادتشان مسئول دسته بنده بودند.
کمی از ویژگیهای شخصی ایشان بگویید.
انسان شجاع و بااخلاصی بود. به خاطر دارم که یک بار با بچههای گروهان رفته بودیم پابوسی حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام). ایشان هم بودند. دیدم خیلی خوشحال دارد میآید به سمت من. پرسیدم: «پلارک چه شده؟» گفت: «رفته بودم بهشت رضا. خواب شهیدی را دیده بودم و در خواب نشانی مزارش را به من داده بود». ایشان هم رفته بود به همان نشانی و ایشان را در همانجا پیدا کرده بود و از این بابت خیلی خوشحال بود.
از اینکه مزار ایشان بوی عطر میدهد، اطلاعی دارید؟
این جریان ساختگی و دروغ است. در گذشته یک جریاناتی اتفاق افتاده که اگر میخواهید به طور دقیق پیگیر باشید، سراغ آقای طائب بروید. این جریان ساختگی است و من مطمئن هستم که الان خود شهید پلارک هم از این بابت ناراضی است؛ چراکه نفس شهادت و شهید تقدس دارد و نیازی به چنین کارهایی برای اثبات حقانیتشان نیست.
حسن شکری، رزمنده و جانباز، همرزم شهید پلارک
آقای شکری برای ما از شهید پلارک تعریف کنید.
پلارک از بچههای خیلی خوب محله بود. ایشان مسئول دسته عمار بود. چند بار مجروح شد، اما نهایتاً در علمیات کربلای 8 به درجه شهادت نائل شد. یادم است روزی که میخواستیم برادرم شهید «محمد شکری» را دفن کنیم، شهید پلارک گفت: «اجازه بده من او را دفن کنم». گفتم: «چرا؟» گفت: «روز دفنِ من، تو مرا در قبر بگذار». کمتر از یک ماه بعد پلارک هم شهید شد و کنار قبر محمد به خاک سپرده شد. پلارک پسر بسیار خوبی بود، ولی خانوادهاش کارهایی کردند که این کارها او را ناراحت میکند.
کدام کارها؟
کار اشتباهی صورت گرفت که از ابتدا جلویش گرفته نشد تا کار به اینجا کشیده شد و الان با مطرح کردنش شاید اوضاع بدتر شود. دوستانی که از ماجرا مطلع بودند، میدانند که مادرش راه غلطی را رفت که شاید به علت مشکلات روانی ناشی از شهادت فرزندش بود. اوایل مادرش ادعا میکرد که با حضرت زهرا(س) در ارتباط است و از ایشان عطر میگیرد. منزل مادرش رفتیم و صحبت کردیم و مادرش را متقاعد کردیم که دیگر این کارها را نکند و ایشان هم قبول کرد. ولی متأسفانه بعدها دیدیم که عطر از قبر سر درآورد! متأسفانه در نشریات هم درج شد و برخی از نهادها هم در قبال آن سکوت کردند و حتی باعث گسترش آن شدند.
یکی از دوستان شهید پلارک میگفت که منزل ایشان رفته و دوربین فیلمبرداری هم بردیم. شما از این جلسه اطلاعی دارید؟
بله، این کار را خودم انجام دادم. مادرش با ما رفتوآمد داشت و من را پسر خود میدانست و میگفت: تو پسر من هستی.
ماجرای عطر گرفتن از حضرت زهرا (س) چه بود؟
مادر ایشان در دستش عطر تیروز خالی نموده و غش میکرد. میگفت حضرت زهرا(س) آمده و به او عطر داده است. یک بار هم شیشه عطر شکست! به ایشان گفتیم: این کارها را نکن. یک مدت هم اسانس عطر در دهانش میگذاشت و زبانش را به دستش میزد و غش میکرد! یک بار به حاج مهدی طائب این قضیه را گفتم. حاج مهدی با ایشان صحبت کرد و قرار شد که دیگر این کارها را نکند؛ اما متأسفانه شاید برخی دوست نداشتند که این ماجرا تمام شود.
علت تغییر نام شهید پلارک چه بود؟
منوچهر دوست داشت اسمش را عوض کند. یک روز با بچهها در خانه ما جمع شده بودیم و اسم ایشان را تغییر دادیم و گذاشتیم سیداحمد. البته اسم شناسنامهای ایشان منوچهر پلارک است.
چرا سیداحمد؟ مگر ایشان سید بود؟
مادرش سید بود؛ به همین دلیل ایشان را هم سید خطاب میکردیم. شما باید با خود بنیاد شهید صحبت کنید. بنیاد به این مسائل ساختگی دامن میزند؛ سیدی و مجله منتشر میکند. بعضی وقتها از مجلات وابسته به بنیاد شهید با من تماس میگیرند و دنبال ایناند که بدانند این شهید چهکار کرده که قبرش بوی عطر گرفته است!
نهاوندی، رزمنده و جانباز، همرزم شهید پلارک
آقای نهاوندی! با توجه به اینکه شما یکی از دوستان صمیمی شهید پلارک بودهاید، بفرمایید با ایشان چگونه آشنا شدید؟
منوچهر پلارک از بهترین دوستان من بود و ایشان با من خیلی صمیمی بودند. خب بچه محل هم بودیم. ایشان یک فرد متدین، انقلابی و متعهد بود و در خانواده نسبتاً متوسط به پایین زندگی میکرد. از بچههای مسجد علی بن موسی الرضا(ع) و جزء بسیجیهای فعال پایگاه بود.
اصلیتشان ترک بود و در یک خانه نسبتاً محقر در خیابان بازار سقاباشی عباس آباد زندگی میکرد. از آن بچههایی بود که یافتههایی هم برایش حاصل شده بود. احساس خوش معنوی داشت. قد رشید و کشیده و صورت سفیدرو. خیلی بچه باصفا و مخلصی بود. یادم است در یکی از عملیاتها آنقدر آر.پی.جی زده بود که از گوشش خون میآمد.
در گفتوگوهایی که با برخی از دوستان نزدیک ایشان داشتیم، متوجه شدم که ایشان را منوچهر پلارک میشناسند، ولی روی سنگ قبرش «سیداحمد پلارک» حک شده است.
خب ایشان اسمش را عوض کرد و گذاشت احمد. بعد یکی از دوستان به ایشان گفت: سید احمد. البته ایشان سید نبود و نمیدانم به چه واسطهای به او سید گفتند. بعد از آن معروف شد به سیداحمد پلارک.
البته اهل اینکه بخواهد خودش را خاص نشان دهد، نبود. یک بسیجی عادی خالص و باصفا بود.
شما با خانواده ایشان هم آشنا بودید؟
بله، خانواده ایشان، از لحاظ اقتصادی، یک خانواده متوسط به پایین بودند. اینطور نبود که از لحاظ طبقاتی یا علمی یا عرفانی، خانواده خاصی باشند. یادم است مادر شهید را چندین نوبت با ماشین برای کارهای بنیاد شهید بردم. تا اینکه مطرح شد مادر پلارک ادعاهایی در خصوص ارتباط با حضرت زهرا(س) دارد و وقتی اراده میکند از یک ناحیهای عطر دریافت میکند و به مردم میدهد. اولش باور نمیکردیم این کار را انجام دهند، اما بعدها دیدیم که ایشان فریاد میزند: «یا زهرا(س)» و بلند میشود و دستشان را بلند میکند و غش میکند و بعد در دستشان عطر است، به صورتی که انگار از عالم دیگر به دستشان عطر داده شده است! داستان به همین صورت ادامه پیدا کرد. یک بار مادرم و مادر پلارک را با ماشین سر قبر پلارک بردم و ایشان آنجا غش کرد و اتفاقهایی از ایندست افتاد. من از ایشان در همین اثنا پرسیدم: «این اتفاقها برای چی میافتد و شما چه میبینید؟» گفتند: «حضرت زهرا بر من وارد میشود. یک خانم سبزپوشی. من حضرت زهرا را میبینم».
و مطالبی از این قبیل میگفتند و با حالت غش و ضعف بر زمین میافتادند!
این ماجرا کمکم رونق گرفت و تعداد زیادی از بچهها آنجا مراسم ذکر و توسل برگزار میکردند. اما برای اینکه حریم این خانواده حفظ شود، بچهها خیلی مماشات میکردند. یک روز در خانهشان بودیم که گفت: «من امروز طی الارض کردم و در یک مکانی قرار گرفتم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) آنجا بودند».
بعد حرفی زدند که باعث شد به فکر بیفتیم که باید یک مقداری کار را جدیتر تعقیب کنیم تا جلوی آن را بگیریم. مثلاً میگفتند: «حضرت از من در کربلا (یا نجف) عکس گرفتند».
آن وقتها راه عتبات باز نبود. ایشان عکسی به ما نشان داد که به قسمت پشتی حرم حضرت عبدالعظیم مربوط میشد که الان ساخت و ساز کردهاند و باز شده است. این بار دیگر تصمیم گرفتیم تا جلوی این کار را بگیریم. آن شب با حاج مرتضی نعیمی و چند نفر از دوستان دیگر قضیه را مطرح کردیم. بعد یک سری تحقیقات انجام شد! و ماجراهایی پیش آمد… .
یادم میآید یک بار سر قبر پلارک بودم. مرحوم حاج سیدعلی آقای نجفی که آدم اهل دل و وارستهای بود، عبایش را کنار گذاشت و آمد قبر را بو کرد. بعد رو کرد به افرادی که آنجا ایستاده بودند و گفت: «این مسئله صحت ندارد!» این مسئله آنقدر بین مردم پیچیده بود که این عالم وارسته این کار را انجام داد تا به اطرافیان بگوید مراقب باشند.
من الان میشنوم که کاروانهای دانشجویی و … به خاطر بوی عطر، سر قبر ایشان میروند و هر سال این اتفاق میافتد و نمیدانم این مسئله از کجا و به چه نحوی در بین مردم پخش میشود. از نظر ما انگیزه این اتفاق باید روشن شده باشد. چرا در بین این همه شهدا، فقط باید قبر منوچهر پلارک بو بدهد؟ اینها چه چیزی میخواهند بگویند؟ آیا مگر قبر شهیدی بو نداد، دچار نقیصهای است؟ مگر قبر امام سجاد (علیه السلام) بو میدهد؟ و آیا اگر بو ندهد نقیصه است؟ این کارها دستاوردی ندارد. اهداف معنوی و معرفتی و روحانی که آدم دنبال میکند، باید با یک سری از اصول و مبانی سازگار باشد. شهدا نیازی به این قضایا ندارند. منوچهر آنقدر لطافت داشت و بهقدری صاف و ساده بود که نیازی به این کارها ندارد. البته کمالات شهدا سر جای خود. تازه اگر هم چنین چیزهایی وجود داشته باشد، به قول شاعر: «مُهر کردند و دهانش را دوختند». برای منی که همراه منوچهر بودم، اگر قبرش هم بو نمیداد، باز هم شهید پلارک عزیز خواهد بود. فکر نمیکنم برای انتقال شجاعت و رشادت امثال پلارک به این نسل و نسلهای آینده، به این کرامتسازیها نیاز داشته باشیم.
باید جلوی این مسائل گرفته شود و از پردازشهای خرافی جلوگیری کنیم. ما نباید کار بزرگ شهدا را خیلی آسمانی و ایدهآل و دستنیافتنی تعریف کنیم؛ چراکه در این صورت نمیتوانیم از آنها برای نسل جوانمان الگویی ایجاد کنیم.
http://www.teribon.ir/archives/227959/%D8%B9%D8%B7%D8%B1%D9%8A
منظور از روح القدس در قرآن چیست؟ |
جواب : واژه «رُوحُ القُدُس» چهار بار در قرآن مجید آمده که گاه درباره حضرت عیسى(علیه السلام) و گاه درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است. در مورد حضرت مسیح (علیه السلام) مى فرماید: «وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»: (و به عیسى بن مریم دلایل روشن دادیم; و او را با روح القدس تایید کردیم).(1) در مورد سخن گفتن عیسى(ع) در گاهواره، مى فرماید: «إِذْ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلا»: (به خاطر آور زمانى که تو را با "روح القدس" تأیید کردم; که در گاهواره و نیز در حال میانسالى، با مردم سخن مى گفتى).(2) و در باره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَّبِّکَ بِالْحَقِّ»: (بگو: "روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل کرده").(3) مفسّران براى «رُوحُ القُدُس» عمدتاً دو تفسیر ذکر کرده اند: یکى فرشته وحى جبرئیل، و دیگرى نیروى مرموز غیبى خاصّى که با انبیاء بوده است. آیه مربوط به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با معناى اول تناسب دارد ولى آیات مربوط به حضرت مسیح(علیه السلام) متناسب با معناى دوم است و همان بود که مسیح را تأیید مى کرد تا در گاهواره سخن بگوید و یا مردگان را زنده نماید. این روح مقدّس و پاک منبع الهام بخش بزرگى براى انبیاء بوده و حتّى از بعضى از تعبیرات احادیث استفاده مى شود که روح القدس با افراد با ایمان (طبق سلسله مراتب ایمانى) نیز همراه است، و همان است که گویندگان متعهّد و شاعران با ایمان را در گفتن و سرودن نثر و نظم هاى بلیغ تأیید مى نموده، و مؤمنان راسخ را در تصمیم گیرى هاى مهم تقویت مى کرده است. از روایات فراوانى بر مى آید که روح القدس حقیقتى بوده است در انبیاء و ائمه معصومین(علیهم السلام) که با آن حقایق بسیارى را درک مى کرده اند; از جمله در روایات متعددى آمده است که امامان معصوم(علیهم السلام) به هنگام قضاوت و داورى از روح القدس مدد مى گرفتند. 1ـ این تعبیر در مورد حسّان بن ثابت آمده است که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) درباره او فرمود: «لَنْ یَزَالُ مَعَکَ رُوحُ الْقُدُسِ مَا ذَبَبْتَ عَفَّا»: (اى حسّان ما دام که با اشعارت از ما دفاع مى کنى روح القدس با تو است).(4) 2ـ در مورد کُمیت شاعر معروف اهل بیت(علیهم السلام) نیز آمده است که امام باقر(علیه السلام) به او فرمود: «لا تَزالُ مُؤیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ»: (تو همیشه به وسیله "روح القدس" تقویت مى شوى)(5) نظیر همین معنی در مورد دعبل خزاعی نیز آمده است که وقتی دعبل قصیده معروف مدارس آیات را در محضر امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) خواند هنگامى که به این شعر درباره قیام مهدى(عج) رسید: خُرُوجُ اِمَام لاَمُحَالَةَ واقِعٌ *** یَقُومُ عَلَى اسْمِ اللهِ وَ الْبَرَکاتِ! امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) شدیداً گریه کرد; سپس فرمود: «یا دِعْبِلُ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلى لِسَانِکَ»: (اى دعبل روح القدس به زبان تو سخن گفت) آیا مى دانى این امام کیست؟ دعبل عرض کرد: نه، همین قدر شنیده ام که امامى از شما قیام مى کند و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) سخن او را تصدیق فرمود و شرحى درباره قیام حضرت مهدى(عج) به عنوان دوازدهمین جانشین پیامبر بیان فرمود.(6) 3ـ در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که یکى از اصحاب سؤال کرد: «تُسْئَلُونَ عَنِ الْشَّىْءِ فَلاَ یَکُونُ عِنْدَکُمْ عِلْمُهُ؟!»: (آیا شده است که از چیزى سؤال کنند، و علم آن نزد شما نباشد؟) فرمود: «رُبَّمَا کَانَ ذلِکَ!»: (گاه چنین بوده است!) راوى عرض کرد: «کَیْفَ تَصْنَعُونَ؟»: (در این هنگام چه مى کنید؟) امام فرمود: «تَلَقَّانَا بِهِ رُوحُ الْقُدُسِ»: (روح القدس به ما تلقین مى کند!)(7) در حدیث دیگرى مى خوانیم که یکى از یاران امام باقر(علیه السلام) مى گوید: «سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ»: (از آن حضرت درباره علم عالم ـ مقصود پیامبر و امام معصوم است ـ پرسیدم) فرمود: «یَا جَابِرُ اِنَّ فِى الاَْنْبِیَاءِ وَ الاَْوْصِیَاءِ خَمْسَةَ اَرْوَاح: رُوحُ الْقُدُسِ، وَ رُوحُ الاِْیمَانِ... فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحتَ الْعَرْشِ اِلى مَا تَحْتَ الثَّرى»: (اى جابر! در انبیاء و اوصیاء پنج روح است: روح القدس، و روح الایمان و... سپس افزود اى جابر! آنها به وسیله روح القدس از آنچه در زیر عرش تا زیر زمین است آگاه مى شوند!)(8) 4ـ در روایت دیگرى نیز از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «وَ کَذلِکَ اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ رُوحاً مِّنْ اَمْرِنَا...» چنین نقل شده: «مُنْذُ اَنْزَلَ اللهُ ذلِکَ الرُّوحِ عَلى نَبِیِّهِ ما صَعَدَ اِلَى السَّمَاءِ وَ اِنَّهُ لَفِینَا»: (از آن زمان که خداوند آن روح را بر پیامبرش نازل کرد به آسمان باز نگشت، و او در ما است!)(9) این تعبیر نشان مى دهد که این روح که یکى از منابع اصلى علم و دانش پیامبر(صلى الله علیه وآله)و ائمه معصومین(علیهم السلام) بوده غیر از جبرئیل است، و حقیقتى است در درون وجود آنها که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) به امام(علیه السلام) و از هر امام به امام بعد منتقل شده است.(10) (1) . سوره بقره، آیه 87. (2) . سوره مائده، آیه 110 (3) . سوره نحل، آیه 102. (4) . سفینة البحار، مادّه کَمیت. (5). الغدیر، جلد2، صفحه 202، حالات کمیت. (6). الغدیر، جلد 2، صفحه 355. (7). بحارالانوار، جلد 25، کتاب الامامه، صفحه 56، حدیث 19، همین مضمون در حدیث 18 و 20 و 21 و 22 و 23 نیز آمده است. (8). بحارالانوار، جلد 25، کتاب الامامه ، صفحه 55، حدیث 15 همین معنا در حدیث 14 و 25 و 26 با تفاوت مختصرى آمده است. (9). بحارالانوار، جلد 25، کتاب الامامه ، صفحه 61، حدیث 37. (10) . پیام قرآن جلد 7، ص 216. http://nazel.ir/news/69-what-is-meant-by-the-holy-spirit-in-the-quran.html |
در گفتگو صریح وارث با شیخ مهدی دانشمند مطرح شد؛
در مقابل نظام و رهبری قرار نخواهم گرفت. چون سرباز آقا هستم! / نه
تلویزیون کمکم کرده در این 30 سال نه رادیو!
با وی تماسی گرفتیم و اصل ماجرا را جویا شدیم. صریح سئوال پرسیدیم و ایشان هم صریح پاسخ داد. آنچه در ذیل می خوانید ماحصل این گفتگو با شیخ مهدی دانشمند است.
وارث: در روزهایی که گذشت فیلمی از یک خطیب شناخته شده در فضای مجازی منتشر شد که باعث گردید جامعه مذهبی و ولایی کشور به آن واکنش نشان دهند.
موضوع از این قرار بود، حجت الاسلام شیخ مهدی دانشمند سخنانی را در شبکه امام حسین (ع) درباره “امامت و ولایت” مطرح کرد.
مدتی نگذشت که فیلم دومی منتشر گردید و در آن، دانشمند نسبت به برخورد بعضی از افراد گلایه داشت و همچنین محتوای فیلم قبلی را منکر شده و در بین سخنانش گفت که ساخت آنرا شیطنت شبکه ضد انقلاب دانست.
با وی تماسی گرفتیم و اصل ماجرا را جویا شدیم. صریح سئوال پرسیدیم و ایشان هم صریح پاسخ داد. آنچه در ذیل می خوانید ماحصل این گفتگو با شیخ مهدی دانشمند است.
وارث: حاج آقای دانشمند پیرامون انتشار این مسئله ای که در فضای مجازی اتفاق افتاد و این کلیپ پخش شد، ابراز ناراحتی کرده بودید. موضوع چه بوده؟
بنده 11شب،مجموعا نزیک به 15ساعت صحبت کرده ام. خطبه حضرت رضا(ع) را شما ملاحظه کنید که در مسجد جامع مرو صورت گرفته بود که در کتاب تحف العقول قسمت فرمایشات حضرت رضا(ع) و در کتاب احتجاج طبرسی جلد 2 صفحه 433 هم آمده است.یک خطبه معروف و مشهوری است برای علماء و اهل علم و اهل مطالعه . کل بحث در مورد امامت و ولایت است. در آن روز مرو همه شان از اهل سنت بودند و از اول خطبه اگر دقت بفرمایید این نکته هست که همه می خواهند برای اثبات امامت و ولایت حرف بشنوند. از بعد از رسول خدا(ص) و انزال وحی و نزول قرآن شروع می کنند حضرت تا آن آخر با آیات قرآن و فرمایشات پیامبر(ص) بحث امامت را اثبات می کنند. بعد میفرمایند؛جایگاه امام آنقدر رفیع و بلند می باشد کسی نمی تواند به کنه این جایگاه پی ببرد و شما چطور می توانید جای امام بنشینید و جای امام بدانید. خطاب به اهل سنت می باشد. رفتند سراغ سقیفه و غدیر را فراموش کردند. بحث ما این است که امام در مقابل خلیفه است. امامت در مقابل سقیفه است. هیچ ربطی به بحث ولایت فقیه و بحث رهبرمعظم انقلاب ندارد.
برای ما اتفاقی افتاده بود در حرم حضرت اباالفضل العباس(ع). شما مراجعه کنید به آن 15 شب سخنرانی متوجه می شوید.
یک نفری در حرم حضرت عباس(ع) جلوی مردم داد زد و گفت: تو میثم زمان هستی، تو کمیل زمان هستی و از این حرف ها. من هم ناراحت شدم و گفتم آقا، میثم کجا، من کجا؟ و گفتم: این حرف ها چیه که می زنید؟ آنقدر افراط و تفریط نکنید و حق ندارید که این الفاظ را به کار ببرید. همین را فقط گفتم.
بعدش چندنفر جوان آمدند و گفتند حاج آقا اینکه آقایان درباره رهبری می گویند: علی زمان، حسین زمان چی؟ گفتم آقا خودشان گفتند از این حرف ها بدنم به لرزه می افتد و این حرف ها را نزنید. یعنی آنها می خواستند نسبت بدهند به آقا که مثلا آقا خوششان می آیند از این حرف ها. گفتند: ما تا حالا ندیدیم آقا رد کنند. من به آنها گفتم بروید به سایت رهبری معظم مراجعه کنید. تمام سخنرانی های آقا آنجا می باشد و ایشان با عناوین مختلف این غلوگویی ها را رد کردند. من هم خیلی محترمانه بحث را کامل بیان کردم. گفتم: مرید هر بزرگوار و آقایی هستید باشید ولی نگویید علی زمان و حسین زمان. بگویید سلمان زمان، بگویید ابوذر زمان، عمار زمان. شما می دانید که در بین اصحاب اهل بیت غیر از اصحاب امام حسین(ع) سلمان از بقیه اصحاب یک سر و گردن بالاتر است من اعتقادم این است که حضرت ولی عصر(عج) ظهور بفرمایند اگر ما قرار باشد پرچم انقلاب را تقدیم امام عصر(ع) کنیم این پرچم را خود مقام معظم رهبری می دهند به دست حضرت(عج).
وارث: ببخشید حاج آقا تو این کلیپ تقطیع شده مخاطب این 15 ساعت کلام شما بالاخره شیعیان بودند یا اهل سنت؟
این اصلا مربوط نیست که شیعه باشد و یا سنی. غلوگویی را مسیحیت هم دچارش شدند که این روح الله نیست، ابن الله است. در قرآن هم به این اشاره می شود.
وارث: شما در کلامتان وقتی که این واژه را به کار بردید که ولی امر مسلمین و نائب الامام این ها نمی تواند هر کسی باشد قطعا احتمال سوء برداشت وجود دارد، این طور نیست؟
من خودم مردم و فضا را می شناسم. ببینید یک برخوردی با من می شود که انگار من فن خطابه نمی دانم. هیچی از سخنرانی نمی دانم!؟ من حرفم با همه همین است که طوری دارند فضا را جا می اندازند که مردم! دانشمند کارش را بلد نیست.
ببخشید من اگر بلد نیستم چه کسی کارش را بلد است؟ میشود بفرمایید؟! چه بخواهید چه نخواهید بنده در فن خطابه و سخنرانی از همه آنهایی که الان هستند و ادعا می کنند یک سر و گردن بالاترم. منظورم رهبر نیستا. هیچ کسی مثل ایشان خطیب نیست. ایشان اخطب الخطباء است . کسانی که الان مرید دارند و استاد هستند، تمام شاگردانشان را جمع کنند و تمام منبرهایشان را و تمام کارهایشان را و با من مقایسه کنند. من اجازه نمی دهم کسی بخواهد به تخصصم و هنری که خدا به من داده توهین کند. بنده استادم در کار خطابه و همه هم اذعان دارند و خدا هم لطف کرده این قدرت و قوت را به من داده. برای همین است که مورد حسادت قرار می گیرم.
نه تلویزیون کمکم کرده در این 30 سال نه رادیو نه هیچ ارگان دیگری. فقط لطف سیدالشهداء و اهل بیت(ع) بوده است. همه شما می دانید همه شان هم می دانند.
می فهمم بازخورد صحبتم چه هست. شما باید بروید 15ساعت سخنرانی من را گوش کنید، این ور و آن ورش را ببینید، به تعبیر مقام معظم رهبری می فرمودند: آدم هم باید مسلح باشد به زبان زمان و هم مسلط باشد به زبان جوان و من مسلح هستم. من می دانم دارم چه می گویم،این خطبه را یک بار نخواندند، بی انصاف ها!
شما اگر واقعا مدافع رهبری هستید، چرا با آبروی رهبر بازی می کنید؟ که بگویند رهبر انقلاب یک تعداد از مریدانشان نمی فهمند،بی سوادند، عجولند، بی تقوا هستند، بی ادبند، خب بروید بابا خطبه را بخوانید، حداقل کلمات را ببینید.
وارث:حاج آقا بنده الان با خطبه کاری ندارم ، من کلام و تفسیر شما را سئوال دارم.
عبارت امام رضا این است: چه کسی می تواند نایب امام باشد؟ چه کسی می تواند ولی امر مسلمین باشد؟ چه کسی می تواند ولی امر باشد غیر از معصوم، این عین عبارت است.
یک! من حرف زیادی نزدم که.
دو! مورد خطاب امام رضا کسانی است که تفریط کردند در برابر امام و امامت؛ ببخشید ما اصلا چرا اعتقاد به ولایت فقیه داریم؟ چون ولایت فقیه استمرار ولایت انبیاء و اولیاء و اهل بیت(ع) است.
وارث: حاج آقا طرح این موضوعات در شبکه امام حسین شاید باعث دامن زدن به این مطالب شده است. آیا اینطور فکر نمی کنید؟
من چرا شبکه امام حسین رفتم؟! برای اینکه در این چند سال هیچ امکاناتی به من ندادند. همه امکانات را از من گرفتند. خب من هم می خواهم صدایم به دنیا برسد.
بعد هم ببخشید من مگر دفعه اولم بود به شبکه امام حسین(ع) می روم. این فتنه ای که الان آقایان کردند برای یک سال و هفت ماه پیش است. من ده ها بار رفتم ده ها شب صحبت کردم. همین چهار ماه پیش رفتم ده شب درباره حدیث عنوان بصری صحبت کردم. باز قبلش رفتم درباره نامه امام صادق(ع) به شیعیان صحبت کردم. غیر از نامه امام به شیعیان که حدود یک سال قبل در رابطه با خطبه حضرت رضا(ع) درباره امامت و ولایت صحبت کردم که اوج شیطنت شبکه کلمه و شبکه های نور و وهابیت بود. غیر از آن با اجازه تان ده شب رفتم درباره آسیب شناسی خانواده حرف زدم. من سخنرانم! وقتی آقایان امکانات نمی دهند من چطور صدایم را برسانم؟ بروم و ساکت بشم ؟!
وارث: یعنی شما نحوه انتشار و فضاسازی این کلیپ را یک جریان می دانید؟
بله یک جریان می دانم. ببینید اولا اگر یادتان باشد دو سه سال پیش حمله کردند اول به آقای انصاریان به خاطره اینکه در آن شب احیا گفته بود ما باید از مردم عذر خواهی کنیم، چه بازی درآوردند. بعد حمله کردند به آقای نقویان . بعد حمله کردند به این ملا باسم کربلایی بعد هم حمله کردند به بنده. من اعتقادم این است که اول دشمن، بعد دوستان نادان. این ها دست به دست همدیگر دادند تا نتیجه این فتنه بازی و اذیت آزار ها تخریب مقام ولایت و مقام معظم رهبری و ولایت فقیه باشد . این آقایان نفهمیده آب در آسیاب دشمن ریختند.
جمع بندی کنم کلامم را؛حواله کسانی که این جریان را درست کردند و دارند ادامه می دهند را به ناخن شکسته حضرت رقیه(س) دادم ، به بازوی شکسته حضرت زهرا(س). اگر این ها شیعه اند و اعتقاد به خدا و معاد دارند، من نمی گذرم به خون گلوی امام حسین(ع) . از هیچ کدامشان نمی گذرم.
وارث:حاج آقا بالاخره گفتند: “اتقوامن مواضع التهم” یعنی بالاخره منظورم این است که کلامی نباید گفته شود که دوست و دشمن به عنوان خطا از آن یاد کنند.
عوض اینکه بیایید به دشمن بگویید، چرا می آیید می گویید که حاج آقا شما مواظب باشید. من مواظب هستم.
از حاج قربون که من میروم در تهران خودتان سوال کنید. بروید از مهدیه تهران سوال کنید. بروید از همان بیت الزهرا یا آقای جاهد از تهرانپارس سوال کنید. بروید از آقای جاوید زاده از بیت الزهرای پاسداران سوال کنید. بروید از آقای حاتم پوری در مسجد علی بن الحسین(ع) بلوار ابوذر سوال کنید. بروید از حاج آقای مقدسی که امام جماعت شهید بهشتی است سوال کنید. من از سال 60 به این طرف دارم می گویم آیت الله خامنه ای آن موقع که آقا رییس جمهور بودند و ما چون استادمان با ایشان هم درس بودند، استاد ما به ما فرمودند این آقا مجتهد است ما از آن موقع آقا را مجتهد می دانستیم. بنده مدتی در دفاع مقدس در جبهه ها حاضر شدم و از کیان انقلاب اسلامی و ولایت فقیه دفاع کردم.
وارث: حاج آقا حالا به عنوان آخرین کلام، توصیه شما به این اتفاقاتی که از این دست می افتد و حرفهایی که از این دست زده می شود توسط بعضی ها از به قول شما دوستان نادان چه هست؟ یعنی چه اتفاقی بیفتد که ما شاهد چنین مسائلی نباشیم؟
ببینید من حرفم این است بالاخره ولایت مداری که فقط با چفیه و عکس و اینها نمی شود. ما باید حرف های آقا را بفهمیم. آقا مرتب می گویند بصیرت بصیرت بصیرت. همینطور که آقای انصاریان آخرین نفر نبود،بعدش آقای نقویان شد،بعد آقای ملاباسم بعد من هستم. من هم آخرین نفر نیستم خدا به داد بعد از من برسد.
بصیرت داشته باشند. دیدند تیرشان به سنگ خورد، دیدند که نمی توانند دانشمند و امثال دانشمند را در مقابل مقام معظم رهبری قرار دهند، در مقابل نظام قرار دهند،اگر مرا قطعه قطعه کنند در مقابل نظام و رهبری قرار نخواهم گرفت. چون شیر پاک خوردم و خودم را حلال زاده می دانم و راهم را پیدا کردم.
من که هیچ وقت شک نمی کنم. پیغمبر(ص) فرمودند:” اللهم والا من والاه و عاد من عاداه”.خلاصه من دفاع از امیر المومنین(ع) کردم و پسر امیر المومنین( ع) مقام معظم رهبری.
چون فرمایشات ایشان را شنیده بودم. نوارهای ایشان را شنیده بودم و چون یقین دارم که ایشان از این القاب و از این نوع حرف زدن ها متنفر هستند، من به عنوان یک بسیجی، به عنوان یک ولایتمدار، به عنوان یک عاشق رهبر، از ایشان دفاع کردم و به دنیا اعلام می کنم که، این بزرگوار متواضع تر است از آنچه که شما تصور می کنید. این بزرگوار خودشان را سرباز حضرت مهدی (ع) می دانند. شاگرد امام صادق(ع) می دانند. آقا خودشان با این حرفها مخالف هستند و بارها و بارها تذکر دادند و من وظیفه خودم می دانم که در برابر این قصه وظیفه ام را انجام دهم. حالا هر کس هر چیز بگوید واگذار می کنم به روز قیامت.
http://reyhane.info/1392/09/19371/ ریحانة النبی ص
اهل بیت(ع)چراغ هدایت، کشتى نجات، پرچم داران تقوا و پرهیزکاری و عمل کنندگان به قرآن و احکام الهى هستند که محبت و دوستى آنان، محبان را به پیروى از آنان سوق داده و از گمراهى بیمه مى کند، چنان که امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:«انّ المُحِبْ لِمَنْ یُحِبْ مُطیعٌ»; کسى که دیگرى را دوست مى دارد، از فرمان او پیروى مى کند. ( الحر العاملی ، وسائل الشیعه، ج 15، ص 308 ، نشر آل البیت )
در باره دوستی اهل بیت(ع) نوشته های فراوانی به چاپ رسیده و این موضوع از جهات گوناگونی مورد تحقیق قرار گرفته است ، اما آن چه در این نوشته در پی آنیم، دوستی اهل بیت(ع) از نگاه قرآن کریم است، چرا که در غالب نوشته های مربوط به این موضوع ، بیشتر به آیه مودت (شوری ، 42/23) اشاره می شود؛ در حالی که علاوه بر آیه مودت، آیات دیگری نیز در باره دوستی اهل بیت(ع) وجود دارد که نشان گر اهمیت این موضوع از نگاه قرآن است؛ از این رو، در این مقاله علاوه بر آیه 23 شوری به تبیین آیات: 89 نمل، 28 رعد ، 46 کهف ، 76 و96 مریم می پردازیم.
آیه اول:
«قُل لا اَسـَلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّه فِى القُربى ». (شورى،42/23 )؛ بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم.
این آیه به آیه مودت معروف است، (نهج الحق و کشف الصدق، ص 175 نشر دارالهجره) ، برخى نیز از آن با عنوان آیه «قربى» یاد نموده اند. (پیام قرآن، ج 9، ص 225)
تفاوت مودت و محبت
ابن اثیر و فیروز آبادی می گویند: «وُدّ» به معنای محبت است. (النهایه فی غریب الحدیث ، ج 5 ، ص 165 و فیروز آبادی ، قاموس المحیط، ج 1، ص 344)
از موارد استعمال «مودت» استفاده می شود که مودت نوع خاصی از محبت است ، چنان که علامه طباطبایی می گویند: مودت محبتى است که اثر آن در عمل ظاهر مى گردد، اما محبت اعم از آن است. نسبت مودت و محبت؛ مانند نسبت خضوع و خشوع است، خشوع نوعى تأثر نفسانى است از کبریا و عظمت که اثر ظاهرى آن در مقام عمل «خضوع» است (المیزان، ج 16، ص 166)؛ به عبارت دیگر مودت آن محبتی است که آثار و پیامدهای آشکاری مانند: الفت ، مراودت (آمد و شد) و احسان به همراه داشته باشد؛ (همان ، ج 10، ص 374)، چنان که در باره محبت بین زوجین واژه « مودت » به کار برده شده است: «وجَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً ورَحمَةً» (روم،30/21) ؛ زیرا این دوستی با الفت و احسان آنان با یکدیگر همراه است. خداوند نیز خود را « ودود» (دوست دارنده ) معرفی کرده است: «اِنَّ رَبّى رَحیمٌ وَدود»هود،11/ 90)، چون محبت خداوند با نعمت ، احسان و بخشش همراه است.« واِن تَعُدّوا نِعمَةَ اللّهِ لا تُحصوها( نحل،(16/ 18 ) ؛ و اگر نعمت هاى خدا را بشمارید، هرگز نمى توانید آن ها را احصا کنید. »
بنابراین دوستی اهل بیت (ع)نیز باید به گونه ای باشد که دارای اثر عملی و ظاهری باشد.
معنای «قربی»
«قربى» در لغت به معناى نزدیکى در نسب و رحم است. (لسان العرب وصحاح اللغة، واژه «قرب»)فیومى در مصباح «قُرْب»، «قَرابت»، «قُرْبَتْ» و «قُرْبى» را مصدر «قَرُبَ» دانسته و مى گوید: قُرْب در مورد مکان گفته مى شود و قربت در مورد منزلت و قُربى و قرابت در مورد رحم و خویشاوند به کار مى رود. (مصباح المنیر، واژه «قرب»)
از پیامبر اکرم(ص) در باره محبت «آل محمد» روایتى نقل شده که رسول خدا فرمود: «هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد (ص)از دنیا رود بخشیده شده است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد (ص)از دنیا رود با توبه از دنیا رفته است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد (ص) از دنیا برود، مؤمن با ایمان کامل از دنیا رفته است. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد (ص)از دنیا برود فرشته مرگ او را به بهشت بشارت مى دهد، سپس فرشتگان منکر و نکیر به او بشارت دهند. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد (ص)از دنیا رود او را با احترام به سوى بهشت مى برند آن چنان که عروس را به خانه داماد می برند. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد (ص) از دنیا رود، در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى شود. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد (ص) از دنیا برود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد. آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد (ص) از دنیا برود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته است. آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد (ص) از دنیا رود روز قیامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود که در پیشانى او نوشته شده: مایوس از رحمت خدا! آگاه باشید هر کس با بغض آل محمد (ص) از دنیا برود کافر از دنیا رفته است. آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد (ص) از دنیا برود، بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد». ( التفسیر الکبیر، ج 27 ، ص 166 ; الکشاف، ج 4 ، ص 220)
فخر رازى پس از بیان این حدیث مى افزاید: آل محمد (ص) کسانى هستند که بازگشت امرشان به او است، کسانى که ارتباطشان محکم تر و کامل تر باشد «آل» محسوب مى شوند، و شکى نیست که فاطمه و على و حسن و حسین محکم ترین پیوند را با رسول خدا داشتند، و این از مسلمات و مستفاد از احادیث متواتر است; بنابراین، لازم است که آن ها «آل پیامبر» (ص) باشند، سپس مى افزاید: گروهى در مفهوم« آل» اختلاف کرده اند، بعضى آن ها را خویشاوندان نزدیک پیامبر مى دانند، و بعضى گفته اند آن ها امت پیامبرند، پس اگر این واژه را بر معنى اول حمل کنیم تنها آن ها آل پیامبر هستند، و اگر به معنى امت که دعوت او را پذیرفتند بدانیم باز هم خویشاوندان نزدیک رسول خدا (ص) آل او محسوب مى شوند; بنابراین، به هر تقدیر آن ها آل هستند و اما این که غیر آن ها در لفظ «آل» داخلند یا نه ؟ محل اختلاف است، سپس فخر رازى از صاحب کشاف چنین نقل مى کند: وقتى این آیه نازل شد عرض کردند: اى رسول خدا! خویشاوندان تو کیانند که مودتشان بر ما واجب است؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزندشان، بنا براین ثابت مى شود که این چهار تن اقارب پیغمبرند، و هنگامى که این معنى ثابت شد به دلایل زیر واجب است از احترام فوق العاده اى برخوردار باشند:
1? به دلیل جمله «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» که طرز استدلال به آن بیان شد.
2? شکى نیست که پیامبر فاطمه را دوست مى داشت و در باره او فرمود:« فاطمة بضعة منى یؤذینى ما یؤذیها»; فاطمه پاره تن من است آن چه او را آزار دهد مرا آزار داده است! و با احادیث متواتر از رسول خدا (ص) ثابت شده که او على و حسن و حسین را دوست مى داشت، و هنگامى که این معنى ثابت شد، محبت آن ها بر همه امت واجب است چون خداوند فرموده:«واتَّبِعوهُ لَعَلَّکُم تَهتَدون (اعراف،7/ 158)؛ از رسول خدا پیروى کنید تا هدایت شوید.» و نیز فرموده:«فَلیَحذَرِ الَّذینَ یُخالِفونَ عَن اَمرِهِ(نور،24/ 63)؛ کسانى که فرمان او را مخالفت مى کنند از عذاب الهى بترسند.» و نیز فرموده:«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ (آل عمران،3 /31) بگو اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد.» و نیز فرموده:« لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ( احزاب، 33/ 21)؛ براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود.»
3? دعا براى «آل»، افتخار بزرگى است; از این رو، این دعا خاتمه تشهد در نماز قرار داده شده است: «اللهم صل على محمد و على آل محمد، و ارحم محمدا و آل محمد»، و چنین تعظیم و احترامى در حق غیر آل دیده نشده است، بنا براین، همه این ها دلالت مى کند بر این که محبت آل محمد (ص) واجب است.(التفسیر الکبیر، ج 27، ص 166)
مرحوم کلینى «ره» نیز در کافى با سند صحیحاز عبدالله بن عجلان نقل مى کند که امام باقر (علیه السلام) در باره «قل لا اسئلکم علیه اجراً الاالمودة فى القربى» فرمود: مقصود از القربى، ائمه(ع)هستند. (الکافى ، ج 1، ص 413)
همچنین کلینى «ره» باسند صحیح از اسماعیل بن عبدالخالق نقل مى کند که امام صادق(علیه السلام) از «ابى جعفر احول» که از بصره آمده بود پرسید: اهل بصره در باره آیه «قل لا اسئلکم علیه اجراً الاالمودة فى القربى» چه مى گویند؟ گفت: جانم به فدایت! مى گویند این آیه در باره خویشاوندان رسول خدا(ص) است. امام صادق.(علیه السلام)فرمود: دروغ مى گویند! «همانا این آیه تنها در باره ما نازل شده است، در باره اهل بیت، در باره على و فاطمه و حسن و حسین که اصحاب کسا هستند. ( الکافى، ج 8، ص 93)
بنابراین با توجه به معناى لغوى «مودت و قربى» و روایاتى که دراین باره نقل شد روشن شد که مقصود از «مودت فى القربى» دوستى خویشاوندان پیامبر؛ یعنى حضرت على، فاطمه، حسن و حسین و دیگر امامان معصوم(ع)است. (در تفسیر این آیه اقوال مختلفی ذکر شده است که علامه طباطبائى در تفسیر المیزان آن ها را نقل و نقد نموده است، جهت آگاهى بیش تر به المیزان، ج 18، ص 43-44 مراجعه شود.)
در این جا تنها به دو پرسش، و پاسخ آن ها اشاره می شود:
پرسش اول :
«القربى» در آیه مودت مطلق است و شامل همه خویشاوندان پیامبر مى شود،نه فقط ؛پس چرا باید آیه اختصاص به اهل بیت(ع) داشته باشد؟
پاسخ:
هر چند در آیه، «القربى» به صورت مطلق آمده است، اما اطلاق آن مقصود نیست و با ادله دیگر مقید مى شود؛ زیرا اولا: خویشاوندانى که با پیامبر دشمن بودند، نه تنها خداوند دستور به مودت آنان نداده، بلکه آنان را نفرین کرده و از دوستى آن ها نهى نموده است، چنان که مى فرماید: «لا تَجِدُ قَومـًا یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ یوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ ورَسولَهُ ولَو کانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم اَو عَشیرَتَهُم (مجاله،58/ 22)؛ هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند.»، «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّى وعَدُوَّکُم اَولِیاءَ (ممتحنه،60/ 1) ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید.»
خداوند، ابولهب عموى پیامبر و یکى از نزدیک ترین خویشاوندان پیامبر را نفرین مى کند و مى فرماید:«تَبَّت یَدا اَبى لَهَب وتَبّ (مسد،111/ 1)؛ بریده باد هر دو دست ابولهب.»; بنابراین، مقصود از «مودت فى القربى»، همه خویشاوندان نیست.
ثانیاً، در روایاتى که در تفسیر این آیه بیان کردیم، تصریح شده است که مقصود از آیه دوستى حضرت على، فاطمه، حسن و حسین و دیگر امامان معصوم (ع)است، نه مطلق خویشاوندان پیامبر، به عبارت دیگر از روایاتی که از شیعه و اهل سنت در تفسیر این آیه نقل شده فهمیده می شود که الف و لام در «القربى» برای عهد است و به افرادى که میان خداوند متعال و پیامبرش معهود و شناخته شده بودند و رسول خدا (ص) آنان را به مسلمانان معرفی کرد، اشاره دارد؛ چنان که حاکم حسکانى در شواهد التنزیل از «سعیدبن جبیر» از «ابن عباس» نقل مى کند: «هنگامى که آیه قل لااسئلکم علیه اجراً الاالمودة فى القربى نازل شد، اصحاب گفتند: اى رسول خدا! این ها چه کسانی هستند که خداوند ما را به محبت آن ها امر کرده است؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندان آن دو مى باشند». (شواهد التنزیل، ج 2، ص 189،ح 822 )حسکانی چند روایت دیگر به همین مضمون با طرق مختلف از ابن عباس نقل کرده است. (همان، ص 190-196، ح 823- 828)
پرسش دوم:
گفته شده درخواست مزد با مقام نبوت مناسب نیست، چرا که پیامبران دیگر براى رسالتشان هیچ اجرى از خداوند مطالبه نکردند; افزون بر آن، درخواست اجر، با آیات دیگرى که آن را نفى مى کند، منافات دارد؛ مانند آیات: «قُل ما اَسـئَلُکُم عَلَیهِ مِن اَجر وما اَنا مِنَ المُتَکَلِّفین »(سوره ص، 38/ 86)؛ اى پیامبر بگو: من براى دعوت نبوت هیچ پاداشى از شما نمى طلبم و من از متکلفین نیستم.» و «وما تَسـئَلُهُم عَلَیهِ مِن اَجر » (یوسف، 12/ 104)؛ تو هرگز از آن ها پاداشى نمى طلبى»
پاسخ:
در بسیارى از آیات قرآن تصریح شده است که پیامبران خدا براى رسالتشان از مردم مزدى طلب نمى کردند و اجرشان را فقط از پروردگار عالمیان مى خواستند: «وما اَسـئَلُکُم عَلَیهِ مِن اَجر اِن اَجرِىَ اِلاّ عَلى رَبِّ العــلَمین»، (شعراء،26/ 109، 127، 145 و…)
مشابه این مطلب در باره پیامبر اکرم (ص) نیز وجود دارد; مانند آیات 104 سوره یوسف و 86 سوره ص; یعنى پیامبر اسلام نیز مانند پیامبران دیگر مزدى براى خودش درخواست نکرده است.
در آیه مودت، هر چند لفظ «اجر» به کار برده شده و مطابق ظاهر استثنا «مودت فى القربى» مزد رسالت قرار گرفته است، ولى این مودت در حقیقت اجر و مزد پیامبر محسوب نمى شود، چرا که گفتیم مقصود از «مودت فى القربى» دوستى همه خویشاوندان پیامبر نیست، بلکه مقصود مودت فاطمه زهرا و ائمه معصومین (علیهما السلام) است.
بنابراین، دوستى ذوى القربى در حقیقت برگشت به مسأله ولایت و قبول رهبرى اهل بیت (ع)دارد که تداوم راه خدا و خط رهبرى پیامبر است و قبول چنین ولایت و رهبرى همانند نبوت سبب سعادت انسان هاست و نتیجه اش به خود آن ها برمى گردد، نه به پیامبر، تا اجر و مزد او محسوب شود، دلیل این مطلب آیه 47 سوره سبأ است که مى فرماید: «قُل ما سَاَلتُکُم مِن اَجر فَهُوَ لَکُم اِن اَجرِىَ اِلاّ عَلَى اللّهِ ; بگو هر اجر و پاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست، اجر من تنها بر خداوند است.»; بنابراین، آیه مودت با آیاتى که درخواست اجر را نفى مى کند منافاتى ندارد و پیامبر اسلام نیز همانند پیامبران دیگر از مردم مزدى براى خودش درخواست نکرده و مطابق آیه 47 سوره سبأ اجرش را تنها از خداوند مى خواهد.
مؤید این مطلب که دوستى ذوى القربى در حقیقت برگشت به مسأله ولایت و قبول رهبرى اهل بیت (ع) دارد، آیه 57 سوره فرقان است که در آن جا اجر و مزد رسالت به «رفتن راه خدا» تفسیر شده است: «قُل ما اَسـئَلُکُم عَلَیهِ مِن اَجر اِلاّ مَن شاءَ اَن یَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبیلا ; بگو: من در برابر آن رسالت هیچ گونه پاداشى ازشما نمى طلبم، مگر کسى که بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزیند» و روشن است که رفتن راه خدا جز با مرجع قرار دادن اهل بیت (ع) امکان پذیر نیست.
اگر مقصود از «مودت فى القربى» آن بود که پیامبر فرموده باشد: با نزدیکان من صله رحم کنید; زیرا من از راه سببى و نسبى با اکثر قبیله هاى شما رابطه خویشاوندى دارم، آن ها را اذیت نکنید، آن ها را دوست بدارید، مبادا احترام و عزت شما فقط در مورد خودم باشد، بلکه به اطرافیان و نزدیکان من نیز علاقه نشان دهید، و با خاندان من دوست باشید; اگر مقصود از آیه 23 سوره شورى این مطالب بود، در واقع پیامبر از مردم در عمل طلب اجر و مزد کرده بود، که در این صورت این درخواست، باید شامل همه همسران، عموها، عموزاده ها، دختران و دامادها مى شد، اما با توجه به روایات فریقین که در تفسیر این آیه بیان شد گفتیم که مقصود تنها مودت اهل بیت(ع) است; بنابراین، مقصود از درخواست محبت در این آیه، مطرح کردن زمینه امامت و ولایت الهى در میان مردم است که ادامه رسالت پیامبر محسوب مى شود؛ به همین جهت این درخواست در حضرت فاطمه و همسر و فرزندان معصوم او منحصر گردیده و پیامبر در این زمینه ذى نفع محسوب نمى شود تا گفته شود که از مردم براى خودش چیزى خواسته است; زیرا در واقع چنین فرموده است: اى مردم! رسالت و پیامبرى من بدون پذیرش امامت اهل بیت کامل نمى شود، اگر مى خواهید مزد مرا بدهید، با پذیرش امامت کارى کنید که رسالت من به ثمر بنشیند، این جا پیامبر چیزى از مردم براى خود درخواست نکرده است، بلکه مى خواهد بفرماید: مزد دادن واقعى و تقدیر حقیقى از زحماتش، آن است که امت اسلام در راه تکمیل مقاصد رسالت او گام بردارند; مانند آن که پیامبرى به قوم خود بگوید همین که سخنان مرا که از جانب خدا براى شما آورده ام بپذیرید، اجر و مزد من محسوب مى شود، و چیز دیگرى از شما نمى خواهم.
در این جا ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر دوستى ذوى القربى برگشت به مسأله ولایت و امامت دارد، پس چرا به جاى «ولایت»، «مودت» در آیه آمده است؟ پاسخ آن است که مودت پایه واساس این ارتباط است; از این رو، با صراحت در آیه آمده است، دوستى و مودت با این خاندان زمینه ساز طرح و قبول امامت و ولایت آن هاست.
آیه دوم
«مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَیرٌ مِنها وهُم مِن فَزَع یَومَئذ ءامِنون ومَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّت وُجوهُهُم فِى النّارِ هَل تُجزَونَ اِلاّ ما کُنتُم تَعمَلون (نمل،27/ 89ـ90)؛ کسانى که کار نیکى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت و آنان از وحشت آن روز در امانند! و آن ها که اعمال بدى انجام دهند، به صورت در آتش افکنده مى شوند، آیا جزایى جز آن چه عمل مى کردید خواهید داشت؟»
در باره این که مقصود از «الحسنه» در این آیه چیست؟ مفسران سخنان گوناگونى گفته اند از آن جمله:
1? خصلت نیکو ( التبیان فى تفسیر القرآن، ج 8، ص 124)
2? هر کارى که در نظر شرع نیکو باشد. (زبدة التفاسیر، ج 5، ص 130)
3? کلمه شهادت، این معنا از ابن عباس نقل شده است. (زبدة التفاسیر، همان;الکشاف، ج 3، ص 388;مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ج 8، ص 575)
4? کلمه توحید (مجمع البیان، ج 7، ص 370) و «لا اله الا الله» (تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 103)
5? ایمان (مفاتیح الغیب، همان; مجمع البیان، همان)
6? معرفت خدا، رسول و جانشینان او ( تفسیر نورالثقلین، همان)
7? ولایت حضرت على (علیه السلام) و دوستى او (همان، ص 105)
8? حب اهل بیت(ع) (همان، ص 104)
«حسنه» از مادّه «حُسن» ضد «قُبْح» (صحاح اللغه جوهرى، ماده «حسن»)، هر کار نیکى را شامل مى شود. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 222) ، ظاهراً الف و لام «الحسنه» براى جنس است; بنابراین، جنس حسنه بر انجام هر کار نیکى صادق است؛ از این رو، موارد یاد شده با یک دیگر منافاتى ندارند و هر کدام مى تواند یکى از مصادیق حسنه باشد و مطابق روایاتى که از پیشوایان معصوم(ع) نقل شده «حب اهل بیت»(ع)از مصادیق «حسنه» در این آیه و بغض آنان از مصادیق «سیئه» است، چنان که از ابوعبدالله جدلى نقل شده است که حضرت على ـ (علیه السلام) ـ به ایشان فرمود: « حب ما، حسنه اى است که هر کس بیاورد از فزع روز قیامت در امان است و بغض ما، سیئه اى است که هر کس بیاورد، خداوند او را با صورت به آتش مى افکند.» (الامالى(شیخ طوسى)، ص 493 ; المحاسن، ج 1، ص 150 ; ینابیع الموده، ج 1، ص 291)
این روایت با سند دیگر از امام باقر ـ (علیه السلام) ـ نیز نقل شده است که امیرالمؤمنین ـ (علیه السلام) ـ به عبدالله جدلى فرمود: «الحسنة حبنا اهل البیت و السیئة بغضنا اهل البیت» (ینابیع المودة، همان، ص 292، مشابه این روایت در« الکافى، ج 1، ص 185» و «شواهدالتنزیل، ج 1، ص 548» نیز آمده است)
آیه سوم:
«اَلَّذینَ ءامَنوا وتَطمَئِنُّ قُلوبُهُم بِذِکرِ اللّهِ اَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلوب (رعد،13/ 28)؛ آن ها کسانى هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا مطمئن و آرام است، آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد.»
«ذکر» مقابل «غفلت و نسیان» (صحاح اللغه و التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، واژه «ذکر»)، به معناى یادآورى چیزى است ( لسان العرب، واژه «ذکر»)، چه با زبان باشد و چه با قلب. (المفردات فى غریب القرآن، واژه «ذکر»)
ذکر خدا در این آیه مطلق است و هر گونه ذکرى اعم از لفظى، قلبى و غیر آن را شامل مى شود. ذکر خدا مصادیق گوناگونى دارد، چنان که رسول خدا (ص) در باره ذکر خدا در همه حال مى فرماید: «یاد خدا تنها سبحان الله والحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر نیست، بلکه یاد خدا آن است که هنگامى که انسان در برابر حرام خدا قرار مى گیرد، از خدا بترسد و آن را انجام ندهد». (وسائل الشیعه، ج 15، ص 254)حضرت على (علیه السلام) نیز مى فرماید: «ذکر دو گونه است:
1? یاد کردن خداوند در هنگام مصیبت
2? یاد کردن خداوند در برابر محرمات الهى، تا مانعى در برابر آن ها باشد و این از اولى برتر است». ( الکافى، ج 2، ص 90)
در آیات قرآن کریم به «قرآن» نیز ذکر اطلاق شده است: «واَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم» (نحل،16/44)، «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ واِنّا لَهُ لَحـفِظون» (حجر،15/ 9)، نماز هم ذکر خداست: «اقم الصلاة لذکرى» (طه،20/ 14)در روایات براى ذکر خدا مصادیق دیگرى نیز بیان شده است; از آن جمله در تفسیر آیه «اَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلوب» (رعد،13/ 28)، از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «بمحمد تطمئن القلوب و هو ذکر الله و حجابه»؛ به وسیله محمد (ص) دل ها آرام مى گیرد و اوست ذکر خدا و حجاب او. (تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 502; التفسیرالعیاشى، ج 2، ص 211)
از طریق اهل سنت از حضرت على ـ (علیه السلام) ـ نیز نقل شده است: «هنگامى که آیه «الا بذکر الله تطمئن القلوب» نازل شد: رسول خدا فرمود: ذاک من احب الله و رسوله و احب اهل بیتى صادقاً غیر کاذب، واحب المؤمنین شاهداً و غائباً، الا بذکر الله یتحابون» ؛ رسول خدا فرمود: مقصود از این آیه کسى است که خدا و رسولش و اهل بیت مرا به راستى دوست داشته باشد و هم چنین مؤمنان را چه حاضر و چه غائب دوست داشته باشند، آگاه باشید که این ها با یاد خدا دوست داشته مى شوند. ( الدرالمنثور، ج 4، ص 58; فتح القدیر، ج 3، ص 82; المیزان، ج 11، ص 367)
براساس این روایت، محبت و دوستى اهل بیت(ع) یکى از مصادیق یاد خداست که موجب آرامش دل ها مى گردد.
آیه چهارم:
«والبـقِیـتُ الصّــلِحـتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابـًا وخَیرٌ اَمَلا (کهف،18/ 46) باقیات صالحات ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امید بخش تر است.» در آیه 76 سوره مریم نیز مى فرماید: «وخَیرٌ مَرَدّا; و عاقبتش خوب تر است.»
باقیات صالحات ]ارزش هاى پایدار و شایسته [ مفهوم گسترده اى است که براى آن مصادیق گوناگونى بیان شده است; مانند: «نمازها، صدقات، جهاد در راه خدا، کمک به فقرا، ذکرها» (تفسیر المنیر، ج 15، ص 261)، «نمازهاى پنج گانه، نماز شب، سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» (تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 264) و...
دوستى اهل بیت(ع)نیز یکى از مصادیق باقیات صالحات بیان شده است، چنان که در روایتى امام صادق (علیه السلام) به حصین بن عبدالرحمن مى فرماید: «اى حصین دوستى ما را کوچک نشمارید; زیرا دوستى ما از باقیات صالحات است». ( الاختصاص، ص 86; مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 343) بنابر این، دوستى اهل بیت(ع) از باقیات صالحات است و باقیات صالحات امید بخش تر، عاقبتش بهتر و ثوابش نزد پروردگار بهتر است.
آیه پنجم:
«اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلواالصّــلِحـتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمـنُ وُدّا (مریم،19/ 96)؛ کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، به زودى خداى رحمان براى آنان محبتى در دل ها قرار مى دهد.»
این آیه یکى از اسباب محبت را ایمان و عمل صالح مى شمارد، ایمان و عمل صالح، داراى جاذبه و کشش خاصى است، هنگامى که اعتقاد به یگانگى خدا و پذیرش رسالت که بازتابش در روح، فکر، گفتار و رفتار انسان به صورت اخلاق عالى انسانى، تقوا، پاکى، درستى، امانت، شجاعت، ایثار و گذشت تجلى کند، انسان همانند نیروهاى بزرگ مغناطیسى رباینده و محبوب خواهد شد، حتى افراد ناپاک و آلوده از این گونه افراد لذت مى برند و از ناپاکى هم چون خود متنفرند; از این رو، افراد ناپاک به طور مثال هنگامى که بخواهند همسر یا شریکى براى خود انتخاب نمایند، سعى مى کنند که همسر و شریکشان، پاک، نجیب، امین و درستکار باشد. ( تفسیر نمونه، ج 13، ص 144 ـ 145)
در باره این که مقصود از آیه 96 سوره مریم چه کسانى هستند که خداوند محبت آن ها را در دل ها مى افکند، مرحوم طبرسى (قدس سره) در مجمع البیان، پنج قول بیان کرده است:
1? آیه مخصوص امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که خداوند محبت او را در دل مؤمنان قرار داده است.
2? آیه شامل همه مؤمنان مى شود; یعنى خداوند محبت مؤمنان صالح را در دل ها قرار مى دهد.
3? مقصود این است که خداوند محبت مؤمنان را در دل هاى دشمنانشان مى افکند و این محبت باعث مى شود تا آن ها به سوى دین مؤمنان کشانده شوند.
4? مقصود آیه، محبت مؤمنان نسبت به یک دیگر است. مؤمنان هم دیگر را دوست دارند و این باعث قدرت و وحدت آن ها در برابر مخالفانشان مى شود.
5? آیه به دوستى مؤمنان نسبت به یک دیگر در آخرت اشاره دارد. (مجمع البیان، ج 6، ص 822 ـ 823)
از ابن عباس و مجاهد نیز نقل شده است که آیه را به دنیا مقید نموده اند. (التبیان، ج 7، 154)
ظاهر آیه آن است که مى گوید: ایمان و عمل صالح سرچشمه محبوبیت در میان مردم است و خداوند محبت مؤمنان با عمل را در دل ها مى افکند. ظاهر آیه قیدى نسبت به دنیا یا آخرت ندارد; از این رو، مقید نمودن آن به آخرت بى وجه خواهد بود (المیزان، ج 14، ص 113) ؛بنابراین، آیه هم شامل دنیا و هم آخرت است، اما این که آیا مخصوص امیرالمؤمنین (علیه السلام) است یا شامل اهل بیت(ع) و همه مؤمنان مى شود؟
در منابع حدیثی و تفسیری شیعه و اهل سنت روایات متعددى نقل شده است که این آیه در مورد حضرت على (علیه السلام) نازل گردیده است که در این جا به نقل سه روایت اکتفا مى کنیم:
1? قرطبى در تفسیر خود از براء بن عازب چنین نقل مى کند: «رسول خدا (ص) به على (علیه السلام) فرمود: «قل اللهم اجعل لى عندک عهداً، واجعل لى فى قلوب المؤمنین مودة» فنزلت الایة؛ بگو: خداوندا! براى من عهدى نزد خودت قرار ده، و در دل هاى مؤمنان مودت مرا بیفکن)،پس ]از این که حضرت على (علیه السلام) این دعا را کرد[ خداوند این آیه را نازل کرد. ]ان الذین امنوا و عملوالصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً[ (الجامع الاحکام القرآن، ج 11، ص 161; این روایت در شواهد التنزیل، ج 1، ص 474، از ابى سعید خدرى نیز روایت شده است.)
2? از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که پیامبر (ص) در آخر نماز خود با صداى بلند به گونه اى که مردم مى شنیدند چنین دعا مى کرد: «خدایا محبت على (علیه السلام) را در دل هاى مؤمنان بیفکن و هم چنین هیبت و عظمت او را در دل هاى منافقان قرار ده، در این هنگام آیه فوق و آیه پس از آن نازل شد. (بحارالانوار، ج 35، ص 353ـ 354)
3? از ابن عباس نقل شده است که مى گفت: آیه «ان الذین امنوا و عملوالصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً» در باره على بن ابى طالب ـ (علیه السلام) ـ نازل گردیده و معنى آن این است که خدا محبت او را در دل هاى مؤمنان قرار مى دهد. ( الدرالمنثور، ج 4، ص 287; شواهدالتنزیل، ج 1، ص 471)
حاکم حسکانی در شواهد التنزیل حدود بیست روایت نقل می کند که می فهماند این آیه در باره حضرت على (علیه السلام) است. (شواهد التنزیل، ج1، ص: 464- 477)
براساس این روایات، این آیه در مورد حضرت على (علیه السلام) نازل شده است، اما روشن است که شأن نزول باعث تخصیص آیه نمى شود و آن حضرت به عنوان یک مصداق اتم و اکمل آیه مى باشند و شأن نزول مانع از تعمیم مفهوم آیه در مورد همه مؤمنان نیز نیست.
از این آیه استفاده مى شود که یکى از اسباب محبت ایمان و عمل صالح است، چنان که عرب جاهلیت که بویى از محبت در میان آنان نبود، در پرتو ایمان و عمل به دستورهاى خدا با یک دیگر الفت پیدا کردند: «واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونـًا» (آل عمران، 3/ 103) ،«واَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم لَو اَنفَقتَ ما فِى الاَرضِ جَمیعـًا ما اَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم ولـکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَینَهُم» ( انفال، 8/ 63)، پیروان حضرت عیسى نیز در پرتو ایمان و عمل به دستورهاى حضرت مسیح ـ (علیه السلام) ـ نسبت به یک دیگر محبت پیدا کردند: «وجَعَلنا فى قُلوبِ الَّذینَ اتَّبَعوهُ رَأفَةً ورَحمَةً» (حدید،57/ 27)؛ بنابراین، معلوم مى شود که ایمان و عمل صالح محبت آفرین است.
آیه 96، سوره مریم هر چند در مقام بیان محبت اختیارى نیست، بلکه بیش تر در مقام بیان نتیجه ایمان و عمل صالح است و این که محبت را خدا قرار مى دهد، اما از روایاتى که در باره این آیه نقل شده است استفاده مى شود که یکى از مصادیق آن محبت اهل بیت(ع)است و قرار دادن این محبت در دل ها از سوی خداوند، نشانه آن است که محبت اهل بیت(ع) مورد رضا و خواست خداوند است. حاکم حسکانى نیز در شواهدالتنزیل از جابربن عبدالله نقل مى کند که رسول خدا ـ (ص) ـ به على بن ابى طالب ـ (علیه السلام) ـ فرمود: اى على! بگو: «پروردگارا دوستى مرا در دل مؤمنان بیفکن! پروردگارا براى من نزد خودت عهدى قرار ده! پروردگارا نزد خودت براى من دوستى قرار ده! سپس خداوند این آیه را نازل کرد «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلواالصّــلِحـتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمـنُ وُدّا»، پس هیچ مرد و زن مؤمنى را نمى یابى جز آن که در قلبش دوستى اهل بیت ـ(ع)ـ است. (شواهد التنزیل، ج 1، ص 464 ; تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین، ص 108)
.............................
جهت ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه شود:
http://jayed.blogfa.com/post-269.aspx
نویسنده دکترصالحی زاده
/http://jayed.blogfa.com/post-269.aspx
اهمیت رازداری و حفظ آبرو
حفظ آبرو و اسرار مسلمانان، از مسائل مهم اجتماعی و از عوامل اثرگذار بر وحدت جامعه اسلامی است و در آیات و احادیث پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) نیز بر آن فراوان تاکید شده است. نهی از تجسس در امور دیگران در قرآن، بر همین مطلب تأکید دارد.
در وصیت رسول خدا (ص) به امیرالم?منین (ع) چنین آمده است: ای علی؛ هشت گروهند که اگر به آنان اهانت شود، نباید جز خود، کسی را سرزنش کنند... از جمله، کسی که در موضوعی سری میان دو نفر، بیاجازه آنان وارد شود.
همان حضرت در خطبهای به اصحاب خود فرمود: از مسلمانان غیبت نکنید و در پی کشف عیوب و زشتیهای آنان نباشید، چون هرکس در پی کشف عیوب برادرش باشد، خدا عیوب او را آشکار میکند.
امام صادق (ع) به یکی از اصحابش فرمود: اسرار خود را به دوستت هم نگو، مگر اسراری که اگر دشمنت نیز آنها را بداند، برایت زیانبار نباشد، چون دوست آدمی ممکن است روزی به دشمن تبدیل شود.
پاداش رازداری
رازداری و کتمان اسرار و پوشاندن عیوب برادران دینی، آثار مثبت دنیوی و اخروی دارد که در کلام گهربار معصومان (ع)، به برخی از آنها اشاره شده است.
امیرالم?منین (ع) خطاب به مالک میفرماید: تا میتوانی عیوب و زشتیهای مردم را بپوشان، تا خدا هم عیب تو را بپوشاند، عیبی که دوست داری از مردم مخفی بماند.
امام کاظم (ع) میفرماید: کسی که اسرار برادر مسلمان خود را بپوشاند، در روز قیامت که جز سایه خدا هیچ سایهای نیست، زیر سایه عرش خدا قرار بگیرد.
کیفر عیبجویی از دیگران
رسول خدا (ص) فرمود: در مدینه، مردمانی بودند که خودشان عیب نداشتند، لیکن از عیبهای دیگران سخن گفتند و خدا عیوبی از آنها را (بعد از ابتلا) آشکار کرد که تا هنگام مرگ با آن عبوب شناخته میشدند
نیز فرمود: در پی کشف اسرار و زشتیهای مردم نباشید، زیرا کسی که در پی زشتی برادرش باشد، خدا هم زشتی او را دنبال میکند و هر کس که خدا، بدیهای او را دنبال کند، او را درون خانهاش رسوا میکند.
امام صادق(ع) میفرماید: هرکس از گناه و عیب برادر م?من خود آگاه شود و آن را آشکار کند و کتمان نکند و برای او طلب مغفرت نکند، نزد خدا مانند انجام دهندهی همان گناه است و به پیامد آن مبتلاست و خدا گناه آن م?من را میبخشد و کیفرش همان آشکار شدن گناه او در دنیاست و گناه او در آخرت پنهان میماند.
منبع: سایت امام رئوف
باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: heaven_h
برگرفته از انجمن: معارف
http://bashgah.tebyan.net/newindex.aspx?pid=261632
سه ویژگی دشمنان حقیقی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد _ رونق بازار آفتاب نکاهد
شعر از سعدی
دشمنان حقیقی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای سه ویژگی دارند:
1-کورند. ( براثر حقد وکینه وعداوت وحسادت و... دیده حقیقت بین ندارند وحقیقت وحقایق را نمی بینند.)
2-کرند. (حقایق را نمی شنوند ونمی خواهند بشنوند)
3-گنگ و لالند.(قدرت بیان حقایق ندارند)
صمّ بکم عمی فهم لایرجعون سوره بقره آیه 18
* اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون
متن از سید اصغر سعادت
****************************************
حضرت امام خمینى(ره):
آقاى خامنه اى، نعمتى است که خدا به ما داده و در بین متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى، چون خورشید، روشنى مىدهند
آواى دعوت او در جهان طنین انداز است
من آقاى خامنه اى را بزرگ کردم.(1) (او کسى است) که آواى دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است؛(2) متعهد و مبارز در خط مستقیم اسلام و عالم به دین سیاست.(3)
چون خورشید روشنى مىدهند
اینجانب که از سالهاى قبل از انقلاب با (ایشان) ارتباط نزدیک داشته ام و همان ارتباط بحمدالله تعالى تاکنون باقى است، (ایشان) را یکى از بازوهاى تواناى جمهورى اسلامى مىدانم و شما را چون برادرى که آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن هستید و از مبانى فقهى مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبدارى مىکنید، مىدانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى، از جمله افراد نادرى (هستند) که چون خورشید روشنى (مىدهند).(4)
نعمتى است که خدا به ما داده است
شما اگر گمان بکنید که در تمام دنیا، (در بین) رئیس جمهورها و سلاطین و امثال اینها، (مىتوانید) یک نفر را مثل آقاى خامنه اى پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمىکنید. من ایشان را سالهاى طولانى مىشناسم و در آن زمانى که اول نهضت بود، ایشان وارد بود و به اطراف براى رساندن پیامها تشریف مىبردند و بعد از این هم که این انقلاب به اوج خودش رسید، ایشان همه جا حاضر واقعه بود تا آخر و حالا هم هست. (او) یک نعمتى (است که) خدا به ما داده (است).(5)
در پناه خود حفظ فرماید
ما در پیشگاه خداوند متعال و ولى بر حق او حضرت بقیةالله ارواحنا فداه افتخار مىکنیم به سربازانى در جبهه و در پشت جبهه که شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالى به سر مىبرند. من به شما خامنه اى عزیز تبریک مىگویم که در جبهه هاى نبرد با لباس سربازى و در پشت جبهه با لباس روحانى به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالى سلامت شما را براى ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم(6) (و) ان شاء الله تعالى خداوند، امثال جناب عالى را که جز خدمت به اسلام نظرى ندارید، در پناه خود حفظ فرماید.(7)
1- صحیفه نور، ج 15، ص 139
2- صحیفه نور، ج 15، ص 41
3- صحیفه نور، ج 15، ص 179
4- صحیفه نور، ج 15، ص 173
5- صحیفه نور، ج 17، ص 170
6- صحیفه نور، ج 15، ص 41
7- صحیفه نور، ج 20، ص 171
8- سایت خبرگزاری فارس
http://perovan14masoom.parsiblog.com/Posts/200//
.: Weblog Themes By Pichak :.