واعظ درونى
من مواعظ علی بن الحسین (علیه السلام):
ابن آدم! إنّک لاتزال بخیر ما کان لک واعظ من نفسک وما کانت المحاسبة من همّک وما کان الخوف لک شعاراً والحذر لک دثاراً. (تحف العقول صفحه 280)
گرچه انسان از موعظه دیگران بى نیاز نیست، لکن موعظهاى که از درون انسان برمىخیزد بهترین موعظه است، چون هرکسى به صفات و عیوب خود از همه آگاهتر است.
باید همت انسان این باشد که خود را محاسبه کند. اگر دیگران ما را محاسبه نکنند، دلیل نمىشود که ما خود را محاسبه نکنیم. محاسبه، از لغزشهاى آینده انسان جلوگیرى مىکند. مراد از خوف، خوف از خدا و عذاب او و کردار بد انسان است نه ترس از مردم و قدرتهاى پوشالى. حذر، به معناى احتیاط است لکن نه به این معنا که انسان دست از فعالیت بکشد بلکه باید در میدانهاى مختلف وارد شده اما همواره احتیاط و پرهیز را رعایت کند که معناى تقوا هم همین است. جلسه چهل و دوم
|
نقل از کوی عشق
از حضرت امام جعفر صادق (ع) پرسیدند : ای فرزند پیغمبر شما کار خودتان را بر چند چیز بنا کرده اید؟ ایشان فرمود: بر چهار چیز
1- 1-فهمیدم که عمل مرا دیگرى انجام نمی دهد. پس به کوشش پرداختم.
2 2-دانستم که خداوند بر حال من اطلاع دارد خجالت کشیدم.
3- 3 -فهمیدم روزى مرا دیگرى نخواهد خورد آرامش یافتم.
4 4 -دانستم بالاخره بسوى مرگ می روم به همین جهت آماده آن شدم.
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) لِسَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ وَ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَوَ اللَّهِ لَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ
امام محمد باقر (ع) فرمود: شرق عالم و غرب عالم بروید قسم به یکتایی خداوند هیچ علم صحیحی نیست. مگر این که از ما اهل بیت صادر شده است.2
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-1مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.
2- وسائل الشیعة، ج 21، ص477، باب استحباب تعلیم الأولاد.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم فروردین 1393ساعت 12:58 توسط ابراهیم زاده شرمه
مرکز تخصصی قرآنی
(به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی بسطام خوش آمدید)
***************************************
تفسیرآیه 61 از سوره آل عمران(آیه مباهله)
فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِساءَنَا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنفُسنَا وَ أَنفُسکُمْ ثُمَّ نَبْتهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَت اللَّهِ عَلى الْکذِبِینَ(61)
ترجمه : |
61 - هر گاه بعد از علم و دانشى که (درباره مسیح ) به تو رسیده ، (باز) کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم ، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم ، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم ، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم ، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .
شان نزول : |
گفته اند که این آیه و آیات قبل از آن درباره هیات نجرانى مرکب از عاقب و سید و گروهى که با آنها بودند نازل شده است ، آنها خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیده اى فرزندى بدون پدر متولد شود، در این هنگام آیه ((ان مثل عیسى عند الله ...)) نازل شد و هنگامى که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آنها را به مباهله دعوت کرد.
آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه ، ب
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 579
شخصیتهاى نجران ، اسقف (روحانى بزرگشان ) به آنها گفت : شما فردا به محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانوادهاش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید، زیرا چیزى در بساط ندارد، فردا که شد پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد در حالى که دست على بن ابى طالب (علیه السلام ) را گرفته بود و حسن و حسین (علیهماالسلام ) در پیش روى او راه میرفتند و فاطمه (علیهاالسلام ) پشت سرش بود، نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیششان بود هنگامى که نگاه کرد، پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با آن چند نفر آمدند، درباره آنها سؤ ال کرد به او گفتند: این پسر عمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از على (علیه السلام ) هستند و آن بانوى جوان دخترش فاطمه (علیهاالسلام ) است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیک ترین افراد به قلب او است ...
سید به اسقف گفت : براى مباهله قدم پیش گذار.
گفت : نه ، من مردى را میبینم که نسبت به مباهله با کمال جرات اقدام مى کند و من میترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا یک سال بر ما نمیگذرد در حالى که در تمام دنیا یک نصرانى که آب بنوشد وجود نداشته باشد.
اسقف به پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) عرض کرد: اى ابو القاسم ! ما با تو مباهله نمیکنیم بلکه مصالحه میکنیم ، با ما مصالحه کن ، پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با آنها مصالحه کرد که دوهزار حله (یک قواره پارچه خوب لباس ) که حد اقل قیمت هر حلهاى چهل درهم باشد، و عاریت دادن سى دست زره ، و سى شاخه نیزه ، و سى راءس اسب ، در صورتى که در سرزمین یمن ، توطئه اى براى مسلمانان رخ دهد، و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) ضامن این عاریتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامهاى در این زمینه نوشته شد.
و در روایتى آمده است اسقف مسیحیان به آنها گفت : من صورتهائى را میبینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوهها را از جا برکند چنین خواهد کرد هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و یک نصرانى تا روز قیامت بر صفحه زمین
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 580
نخواهد ماند.
تفسیر: |
مباهله با مسیحیان نجران
این آیه به دنبال آیات قبل و استدلالى که در آنها بر نفى خدا بودن مسیح (علیه السلام ) شده بود، به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) دستور مى دهد: هر گاه بعد از علم و دانش که (درباره مسیح ) براى تو آمده (باز) کسانى با تو در آن به محاجه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مینماییم ، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (کسانى که به منزله جان هستند) دعوت میکنیم ، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم (فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الکاذبین ).
ناگفته پیدا است منظور از مباهله این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده شوند زیرا چنین عملى به تنهایى هیچ فایدهاى ندارد، بلکه منظور این است که این نفرین مؤ ثر گردد، و با آشکار شدن اثر آن ، دروغگویان به عذاب گرفتار شوند و شناخته گردند.
به تعبیر دیگر، گرچه در این آیه به تاثیر و نتیجه مباهله تصریح نشده اما از آنجا که این کار به عنوان آخرین ((حربه ))، بعد از اثر نکردن منطق و استدلال ، مورد استفاده قرار گرفته دلیل بر این است که منظور ظاهر شدن اثر خارجى این نفرین
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 581
است نه تنها یک نفرین ساده .
نکته ها
1 - دعوت به مباهله یک دلیل روشن بر حقانیت پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم )
در آیه فوق خداوند به پیامبر خود دستور مى دهد که هر گاه پس از استدلالات روشن پیشین کسى درباره عیسى با تو گفتگو کند، و به جدال برخیزد، به او پیشنهاد مباهله کن که فرزندان و زنان خود را بیاورد و تو هم فرزندان و زنان خود را دعوت کن و دعا کنید تا خداوند دروغگو را رسوا سازد.
مسئله ((مباهله )) به شکل فوق شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه نداشت و راهى بود که صددرصد حکایت از ایمان و صدق دعوت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى کرد.
چگونه ممکن است کسى که به تمام معنى به ارتباط خویش با پروردگار ایمان نداشته باشد وارد چنین میدانى گردد؟ و از مخالفان خود دعوت کند بیایید با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا سازد، و شما به سرعت نتیجه آن را خواهید دید که چگونه خداوند دروغگویان را مجازات مى کند، مسلما ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان آشکار نشود نتیجه اى جز رسوائى دعوت کننده نخواهد داشت ، چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیده اى بدون اطمینان به نتیجه ، در چنین مرحلهاى گام بگذارد؟ از اینجا است که گفته اند دعوت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به مباهله ، یکى از نشانه هاى صدق دعوت و ایمان قاطع او است ، قطع نظر از نتایجى که بعدا از مباهله به دست آمد.
در روایات اسلامى وارد شده هنگامى که پاى مباهله به میان آمد نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند، و با بزرگان خود به شور بنشینند، نتیجه مشاوره آنها که از یک نکته روانشناسى سرچشمه مى گرفت
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 582
این بود که به نفرات خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید، زیرا حقیقتى در کار او نیست که متوسل به جار و جنجال شده است ، و اگر با نفرات بسیار محدودى از خاصان نزدیک و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او به پرهیزید که خطرناک است !
آنها طبق قرار قبلى به میعادگاه رفتند ناگاه دیدند که پیامبر فرزندانش حسن و حسین (علیهماالسلام ) را در پیش رو دارد، و على (علیه السلام ) و فاطمه (علیهاالسلام ) همراه او هستند و به آنها سفارش مى کند هر گاه من دعا کردم شما آمین بگویید، مسیحیان هنگامى که این صحنه را مشاهده کردند سخت به وحشت افتادند، و از اقدام به مباهله خوددارى کرده ، حاضر به مصالحه شدند و به شرایط ذمه و پرداختن مالیات (جزیه ) تن در دادند.
2 - مباهله سند زندهاى براى عظمت اهل بیت (علیهمالسلام )
غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده است و پیامبر تنها کسانى را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین (علیهماالسلام ) و دخترش فاطمه (علیهاالسلام ) و على (علیه السلام ) بودند، بنابراین منظور از ((ابناءنا)) در آیه منحصرا حسن و حسین (علیهماالسلام ) هستند، همانطور که منظور از نساءنا فاطمه (علیهاالسلام )، و منظور از ((انفسنا)) تنها على (علیه السلام ) بوده است و احادیث فراوانى در این زمینه نقل شده است .
ولى بعضى از مفسران اهل تسنن که کاملا در اقلیت هستند کوشیده اند که ورود احادیث را در این زمینه انکار کنند، مثلا نویسنده تفسیر المنار در ذیل آیه مى گوید: این روایات همگى از طرق شیعه است ، و هدف آنها مشخص است ، و آنها چنان در نشر و ترویج این احادیث کوشیده اند که موضوع را، حتى بر بسیارى از دانشمندان اهل تسنن مشتبه ساخته اند!!
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 583
اما مراجعه به منابع اصیل اهل تسنن نشان مى دهد که على رغم پندارهاى تعصب آلود نویسنده المنار بسیارى از طرق این احادیث به شیعه و کتب شیعه هرگز منتهى نمى شود، و اگر بنا باشد ورود این احادیث را از طرق اهل تسنن انکار کنیم سایر احادیث آنها و کتبشان نیز از درجه اعتبار خواهد افتاد.
براى روشن شدن این حقیقت قسمتى از روایات آنان را در این باب با ذکر مدارک در اینجا مى آوریم :
((قاضى نور الله شوشترى )) در جلد سوم از کتاب نفیس ((احقاق الحق )) طبع جدید صفحه 46 چنین مى گوید:
مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که ((ابناءنا)) در آیه فوق اشاره به حسن و حسین (علیهماالسلام ) و ((نساءنا)) اشاره به فاطمه (علیهاالسلام ) و ((انفسنا)) اشاره به على (علیه السلام ) است .
سپس (در پاورقى کتاب مزبور) در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت ذکر شده اند که تصریح نموده اند آیه مباهله درباره اهل بیت (علیهمالسلام ) نازل شده است و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحا آورده است .
از جمله شخصیتهاى سرشناسى که این مطلب از آنها نقل شده افراد زیر هستند:
1 - ((مسلم بن حجاج نیشابورى )) صاحب ((صحیح )) معروف که از کتب ششگانه مورد اعتماد اهل سنت است در جلد 7 صفحه 120 (چاپ محمد على صبیح - مصر).
2 - ((احمد بن حنبل )) در کتاب ((مسند)) جلد 1 صفحه 185 (چاپ مصر).
3 - ((طبرى )) در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه جلد سوم صفحه 192 (چاپ میمنیة - مصر).
4 - ((حاکم )) در کتاب ((مستدرک )) جلد سوم صفحه 150 (چاپ حیدر آباد دکن ).
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 584
5 -((حافظ ابو نعیم اصفهانى )) در کتاب ((دلائل النبوة )) صفحه 297 (چاپ حیدر آباد).
6 - ((واحدى نیشابورى )) در کتاب ((اسباب النزول )) صفحه 74 (چاپ الهندیة مصر).
7 - ((فخر رازى )) در تفسیر معروفش جلد 8 صفحه 85 (چاپ البهیه مصر).
8 - ((ابن اثیر)) در کتاب ((جامع الاصول )) جلد 9 صفحه 470 (طبع السنة المحمدیة - مصر).
9 - ((ابن جوزى )) در ((تذکرة الخواص )) صفحه 17 (چاپ نجف ).
10 - ((قاضى بیضاوى )) در تفسیرش جلد 2 صفحه 22 (چاپ مصطفى محمد مصر).
11 - ((آلوسى )) در تفسیر ((روح المعانى )) جلد سوم صفحه 167 (چاپ منیریه مصر).
12 - ((طنطاوى )) مفسر معروف در تفسیر ((الجواهر)) جلد دوم صفحه 120 (چاپ مصطفى البابى الحلبى - مصر).
13 - ((زمخشرى )) در تفسیر ((کشاف )) جلد 1 صفحه 193 (چاپ مصطفى محمد - مصر).
14 - ((حافظ احمد بن حجر عسقلانى )) در کتاب ((الاصابة )) جلد 2 صفحه 503 (چاپ مصطفى محمد - مصر).
15 - ((ابن صباغ )) در کتاب ((الفصول المهمة )) صفحه 108 (چاپ نجف ).
16 - علامه ((قرطبى )) در تفسیر ((الجامع لاحکام القرآن )) جلد 3 صفحه 104 (چاپ مصر سال 1936).
در کتاب ((غایة المرام )) از صحیح مسلم در باب فضائل على بن ابى طالب نقل شده که : روزى معاویه به سعد بن ابى وقاص گفت : چرا ابو تراب (على (علیه السلام )
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 585
را سب و دشنام نمیگویى ؟!
گفت : از آن وقت که به یاد سه چیز که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) درباره على (علیه السلام ) فرمود افتادم از این کار صرف نظر کردم ... (یکى از آنها این بود که ) هنگامى که آیه مباهله نازل گردید پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) تنها از فاطمه و حسن و حسین و على (علیهماالسلام ) دعوت کرد و سپس فرمود: اللهم هؤ لاء اهلى : خدایا! اینها خاصان نزدیک من اند.
نویسنده تفسیر ((کشاف )) که از بزرگان اهل تسنن است در ذیل آیه مى گوید: این آیه قویترین دلیلى است که فضیلت اهل کساء را ثابت مى کند.
مفسران و محدثان و مورخان شیعه نیز عموما در نزول این آیه درباره اهل بیت (علیهمالسلام ) اتفاق نظر دارند، در تفسیر نور الثقلین روایات فراوانى در این زمینه نقل شده است .
از جمله به نقل از کتاب ((عیون اخبار الرضا)) درباره مجلس بحثى که مامون در دربار خود تشکیل داده بود، این چنین مینویسد: امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام ) فرمود: خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است و به پیامبرش چنین دستور داده : فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا...
و به دنبال نزول این آیه ، پیامبر، على و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام ) را با خود به مباهله برد...
این مزیتى است که هیچ کس در آن بر اهل بیت (علیهمالسلام ) پیشى نگرفته ، و فضیلتى است که هیچ انسانى به آن نرسیده ، و شرفى است که قبل از آن هیچ کس از آن برخوردار نبوده است .
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 586
3 - پاسخ به یک سؤ ال
در اینجا سؤ ال معروفى است که فخر رازى و بعضى دیگر درباره نزول آیه در حق اهل بیت (علیهمالسلام ) ذکر کرده اند که چگونه ممکن است منظور از ((ابناءنا)) (فرزندان ما) حسن و حسین (علیهماالسلام ) باشد، در حالى که ابناء جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمى شود، و چگونه ممکن است ((نسائنا)) که معنى جمع دارد تنها بر بانوى اسلام فاطمه (علیهاالسلام ) اطلاق گردد؟ و اگر منظور از ((انفسنا)) تنها على (علیه السلام ) است چرا به صیغه جمع آمده است ؟!
پاسخ :
اولا - همانطور که قبلا به طور مشروح ذکر شد اجماع علماى اسلام و احادیث فراوانى که در بسیارى از منابع معروف و معتبر اسلامى اعم از شیعه و سنى در زمینه ورود این آیه در مورد اهل بیت (علیهمالسلام ) به ما رسیده است و در آنها تصریح شده پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) غیر از على (علیه السلام ) و فاطمه (علیهاالسلام ) و حسن و حسین (علیهماالسلام ) کسى را به مباهله نیاورد، قرینه آشکارى براى تفسیر آیه خواهد بود، زیرا میدانیم از جمله قرائنى که آیات قرآن را تفسیر مى کند سنت و شان نزول قطعى است .
بنابراین ، ایراد مزبور تنها متوجه شیعه نمى شود.
بلکه همه دانشمندان اسلام باید به آن پاسخ گویند.
ثانیا - اطلاق صیغه جمع بر مفرد یا بر تثنیه تازگى ندارد، و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتى غیر عرب این معنى بسیار است .
توضیح اینکه : بسیار مى شود که به هنگام بیان یک قانون ، یا تنظیم یک عهدنامه ، حکم به صورت کلى و به صیغه جمع آورده مى شود، و مثلا در عهدنامه چنین مینویسند که : مسوول اجراى آن امضاء کنندگان عهدنامه و فرزندان آنها هستند، در حالى که ممکن است یکى از دو طرف تنها یک یا دو فرزند داشته باشد،
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 587
خلاصه اینکه : ما دو مرحله داریم ((مرحله قرارداد)) و مرحله اجرا در مرحله قرارداد، گاهى الفاظ به صورت جمع ذکر مى شود تا بر همه مصادیق تطبیق کند، ولى در مرحله اجرا ممکن است مصداق ، منحصر به یک فرد باشد، و این انحصار در مصداق منافات با کلى بودن مسئله ندارد.
به عبارت دیگر پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) موظف بود طبق قراردادى که با نصاراى نجران بست همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانى را که به منزله جان او بودند همراه خود به مباهله ببرد، ولى اینها مصداقى جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت (دقت کنید).
اضافه بر این در آیات قرآن موارد متعددى داریم که عبارت به صورت صیغه جمع آمده اما مصداق آن به جهتى از جهات منحصر به یک فرد بوده است : مثلا در همین سوره آیه 173 مى خوانیم : الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم : کسانى که مردم به آنها گفتند دشمنان (براى حمله به شما) اجتماع کرده اند از آنها بترسید.
در این آیه منظور از ((الناس )) (مردم ) طبق تصریح جمعى از مفسران ((نعیم بن مسعود)) است که از ابو سفیان اموالى گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند!
و همچنین در آیه 181 مى خوانیم : لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیاء: خداوند گفتار کسانى را که میگفتند: خدا فقیر است و ما بینیازیم (و لذا از ما مطالبه زکات کرده است !) شنید.
منظور از ((الذین )) در آیه طبق تصریح جمعى از مفسران ((حى بن اخطب )) یا ((فنحاص )) است .
گاهى اطلاق کلمه جمع بر مفرد به عنوان بزرگداشت نیز دیده مى شود، همان طور که درباره ابراهیم مى خوانیم : ان ابرهیم کان امة قانتا لله :ابراهیم امتى بود
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 588
خاضع در پیشگاه خدا در اینجا کلمه امت که اسم جمع است بر فرد اطلاق شده است .
4 - نوه هاى دخترى فرزندان ما هستند.
ضمنا از آیه مباهله استفاده مى شود که به فرزندان دختر نیز حقیقتا ابن گفته مى شود بر خلاف آنچه در جاهلیت مرسوم بود که تنها فرزندان پسر را فرزند خود میدانستند، و میگفتند:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا |
بنوهن ابناء الرجال الاباعد |
یعنى ، فرزندان ما تنها پسرزاده هاى ما هستند اما دخترزاده هاى ما - فرزندان مردم بیگانه محسوب مى شوند نه فرزندان ما! این طرز تفکر مولود همان سنت غلطى بود که در جاهلیت عرب دختران و زنان را عضو اصلى جامعه انسانى نمیدانستند و آنها را در حکم ظروفى براى نگاهدارى پسران مى پنداشتند! چنانکه شاعر آنها مى گوید:
و انما امهات الناس اوعیة |
مستودعات و للانساب اباء: |
مادران مردم ، حکم ظروفى براى پرورش آنها دارند - و براى نسب تنها پدران شناخته مى شوند! ولى اسلام این طرز تفکر را به شدت در هم کوبید و احکام فرزند را بر فرزندان پسرى و دخترى یکسان جارى ساخت .
در سوره انعام آیه 84 - 85 درباره فرزندان ابراهیم مى خوانیم :
و من ذریته داود و سلیمن و ایوب و یوسف و موسى و هرون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصالحین
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 589
از فرزندان (ابراهیم )، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون بودند و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم و نیز زکریا و یحیى و عیسى و الیاس که همه از صالحان بودند.
در این آیه حضرت مسیح از فرزندان ابراهیم شمرده شده در حالى که فرزند دخترى بود و اصولا پدرى نداشت .
در روایاتى که از طرق شیعه و سنى درباره امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) وارد شده اطلاق کلمه ((ابن رسول الله )) (فرزند پیغمبر) کرارا دیده مى شود.
در آیات مربوط به زنانى که ازدواج با آنها حرام است مى خوانیم : و حلائل ابنائکم (یعنى همسران پسران شما) در میان فقهاى اسلام این مسئله مسلم است که همسران پسرها و نوه ها، چه دخترى باشند و چه پسرى بر شخص حرام است و مشمول آیه فوق مى باشند.
5 - آیا مباهله یک حکم عمومى است ؟
شکى نیست که آیه فوق یک دستور کلى براى دعوت به مباهله به مسلمانان نمیدهد بلکه روى سخن در آن تنها به پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، ولى این موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان یک حکم عمومى باشد و افراد با ایمان که از تقوا و خدا پرستى کامل برخوردارند به هنگامى که استدلالات آنها در برابر دشمنان بر اثر لجاجت به جائى نرسد از آنها دعوت به مباهله کنند.
از روایاتى که در منابع اسلامى نقل شده نیز عمومیت این حکم استفاده مى شود: در تفسیر نور الثقلین جلد 1 صفحه 351 حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود:
((اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذیرفتند آنها را به مباهله دعوت کنید)).
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 590
راوى مى گوید: سؤ ال کردم چگونه مباهله کنم ؟
فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقى کن ))
و گمان میکنم که فرمود: روزه بگیر و غسل کن ، و با کسى که میخواهى مباهله کنى به صحرا برو، سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو: خداوندا! تو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و زمینهاى هفتگانهاى و آگاه از اسرار نهان هستى ، و رحمان و رحیمى ، اگر مخالف من حقى را انکار کرده و ادعاى باطلى دارد بلائى از آسمان بر او بفرست ، و او را به عذاب دردناکى مبتلا ساز!
و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کن و بگو: اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعاى باطلى مى کند بلائى از آسمان بر او بفرست و او را به عذابى مبتلا کن ! سپس فرمود: چیزى نخواهد گذشت که نتیجه این دعا آشکار خواهد شد، به خدا سوگند که هرگز نیافتم کسى را که حاضر باشد این چنین با من مباهله کند.
ضمنا از این آیه معلوم مى شود که بر خلاف حملات بیرویه افرادى که مى گویند اسلام عملا آیین مردان است و زنان در آن به حساب نیامده اند زنان در مواقع حساس به سهم خود در پیشبرد اهداف اسلامى همراه مردان در برابر دشمن میایستاده اند، صفحات درخشان زندگى فاطمه بانوى اسلام (علیهاالسلام ) و دخترش زینب کبرى (علیهاالسلام ) و زنان دیگرى که در تاریخ اسلام ، گام بر جاى گامهاى آنها نهاده اند، گواه این حقیقت است .
ارادت ویژه امام رضا(ع) به مادرشان حضرت فاطمه زهرا(س)
نقل از آدینه امید
یکى از فضلاى حوزه که مشکل بزرگى برایش پیش آمده بود، براى زیارت و توسل به حضرت امام رضا(ع) عازم حرم مطهر آن امام رئوف شد. از قضا به مفسر کبیر قرآن کریم علامه طباطبایى(ره) برخورد که ایشان هم عازم حرم بودند.
به طرف ایشان رفته و با چشمى پراشک و دلى پرسوز از حضرت علامه درخواست کرد تا دعایى به او بیاموزد که حاجتش روا شود.
علامه نگاهى مهربان به چهره و حالت او کردند و گفتند: فرزندم! وقتى وارد حرم مطهر مىشوى، یکى از مؤثرترین و بهترین دعاها این است که حضرت را به مادرشان، حضرت زهرا(س) قسم بدهى که حاجت تو را از خدا بخواهد.
چون حضرت به مادرشان حضرت زهرا(س) علاقه فراوان و ارادت خاصى دارند و سوگنددادن به مادر محبوبشان، سخت مؤثر خواهد افتاد.
وی مىگوید: با شنیدن این سخن سخت متأثر شدم، و رعشه و لرزهاى تمامى وجودم را در بر گرفت. این توسل و قسمدادن همان و به مقصود رسیدن همان.
چشمه در بستر/355 و 356
افق پارسایی4
مسلمانشدن به برکت نام حضرت فاطمه(س)
روزی یک مرد و زن آلمانى همراه دختر خود، محضر مرجع فقید شیعه، آیةاللهالعظمی سیدمحمدهادى میلانى(ره) وارد شدند، پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمدهایم به شرف اسلام نایل شویم. حضرت آیةالله میلانى فرمودند: علت چه چیز است؟
آن مرد عرض کرد: پهلوى دخترم که در محضر شما نشسته در حادثهاى شکست و استخوانهایش خورد شد، چنان که پزشکان از معالجه او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود، ولى عمل، خطرناک است. دخترم راضى نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانى داریم که او را «بىبى» صدا مىزنیم، دخترم به او گفت: من تمام اندوخته مالى خود را راضى هستم بدهم که صحت به من برگردد، اما فکر مىکنم باید ناکام و با دل پر غصه بمیرم. بىبى گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که مىتواند تو را شفا دهد. دخترم گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بىبى گفت: تمام آنها براى خودت باشد، بدان من علویهام و جده من زهرا(س) است که پهلوى او را به ظلم شکستند، تو با دل شکسته و اشک جارى بگو: یا فاطمه زهرا، مرا شفا ده.
دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوى معظمه یارى خواستن. بىبى هم در گوشه خانه با گریه مىگفت: یا فاطمه زهرا، این بیمار آلمانى را با خود آوردهام و شفاى او را از شما مىخواهم. مادر جان! کمک کن و آبروى مرا نگهدار.
آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه حیاط منقلب شدم و گفتم: اى فاطمه پهلو شکسته!
دیدم دخترم قدرى ساکت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته. گفت: الان در خواب بودم، بانوى مجللهاى نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: من همانم که او را مىخوانى.
دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمدهایم و به خدمت شما رسیدهایم تا مسلمان شویم.
مرحوم آیةاللهالعظمی میلانى(ره) و حاضرین از این کرامت فاطمی مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامى را به او آموختند و آنان با نورانیت اسلام رفتند.
فضایلالزهرا/109ش
افق پارسایی4
نقل از وب سایت آدینه امید
توصیه مرحوم آیةالله العظمی فاضل لنکرانی(ره) به طلاب
نقل از آدینه امید
نکتهای که همواره موجب نگرانی من و دوستانی که دستاندرکار مسائل حوزه هستند، شده است، این است که: متأسفانه به مسائل اخلاقی توجه نمیشود. شاید منشأ آن، غرور پیروزی در انقلاب اسلامی باشد که دامنگیر شده است. بهجای اینکه به شکرانه این نعمت بزرگ الهی، سعی کنیم خودمان را روز به روز، بیشتر با مسایل اسلام، بهویژه آنچه در شأن یک روحانی است، منطبق سازیم متأسفانه فاصله بیشتر میشود.
به طلاب عزیز، توصیه میکنم که از مطالعه در زندگی شخصیتهایی همانند مرحوم آیةالله بروجردی ، هدف تربیتی را دنبال کنند، نه صرفاً اطلاع بر حالات و خصوصیات آیةالله بروجردی. آن مرد بزرگ را اسوه خود قرار دهند؛ درس خواندنش را، مطالعه و تحقیقش را (که حتی یکساعت عمر خود را به بطالت نگذراند)، زهدش را، اهتمام به فضایل اخلاقی و... . نکتهای به نظرم طلاب باید در رابطه با شخصیت آیةالله بروجردی، بدان توجه داشته باشند، این است که آیةالله بروجردی و تلاشهای آن بزرگوار زمینهساز انقلاب اسلامی بود؛ زیرا آیةالله بروجردی به حوزه قم رشد داد، شخصیت داد. مبارزات حضرت امام، در پرتو این شخصیت حوزه بود که به ثمر نشست. اگر نبود این هویت و عظمت حوزه، که آیةالله بروجردی بدان شخصیت بخشیده بود، مسلماً حرکتی انقلابی و سازنده پای نمیگرفت.
منبع: مجله حوزه، شماره 43-44
سادهزیستی در کلام مقام معظم رهبری
سفارش حضرت آیةالله خامنهای به زوجهای جوان
نقل از آدینه امید
در همه امور زندگیتان سادگی را رعایت کنید. اولش هم، همین مجلس ازدواج است. از اینجا شروع میشود. اگر ساده برگزار کردید، قدم بعدیاش هم میشود ساده؛ و الّا شما که رفتید، آن مجلس کذایی مثل اعیان و اشرافهای زمان طاغوت را درست کردید، دیگر نمیتوانید بروید توی خانه کوچکی، مثلاً با وسایل مختصری زندگی کنید.
از اول، زندگی را پایهاش را براساس سادگی و سادهزیستی بگذارید تا زندگی بر خودتان، بر کسانتان و بر مردم جامعه انشاءالله آسان شود.
اسیر تجملات و تشریفات و چشم و هم چشمیها نشوید. خودتان را در دام مسابقه مادی در امر زندگی نیندازید. هیچکس در این مسابقه خوشبخت و کامیاب نمیشود. این ظواهر زرق و برق دار زندگی شخصی، اینها هیچ کدام انسان را نه خوشبخت میکند، نه دلشاد و راضی... .
زندگی باید با کفاف و راحت بگذرد نه پرخرج و مسرفانه. این دو تا را بعضیها چرا با هم اشتباه میکنند؟ با کفاف یعنی محتاج کسی نباشند و بتوانند زندگیشان را اداره کنند، بدون احتیاج به هیچکس. دلخوشی هم باید داشته باشند، و الّا زندگی با درآمد زیاد و مخارج زیاد و تشریفات، که خوب نیست. اینها اصلاً راحتی نمیآورد، دلخوشی نمیآورد.
زندگیتان را بر پایه اسراف قرار ندهید؛ زندگی را ساده قرار دهید. زندگی را آنطوریکه خدای متعال میپسندد، قرار دهید و از طیبات الهی بهرهمند شوید؛ بر حسب اعتدال و عدالت.
یکی از موجبات سعادت خانوادهها و اشخاص، این است که تقیدات زاید و تجملات زیادی و پرداختن بیشاز اندازه لازم به امور مادی، از زندگیها دور شود. دستکم بخش اصلی زندگی محسوب نشود. یک چیز حاشیهای، یک کنار باشد.
ساده زندگیکردن منافاتی با رفاه هم ندارد. آسایش که اصلا در سایه ساده زندگیکردن است.
قناعت کنید، از قناعت خجالت نکشید. بعضیها خیال میکنند که قناعت مال آدمهای تهیدست و فقیر است و اگر آدم داشت، دیگر لازم نیست، قناعت کند. نه، قناعت یعنی در حد لازم و در حد کفایت، انسان توقف کند.
منبع: مطلع عشق، گزیدهای از رهنمودهای حضرت آیةالله خامنهای به زوجهای جوان. افق پارسایی4
.: Weblog Themes By Pichak :.