همت بلندار که مردان روزگار
ازهمت بلند به جایی رسیده اند
جناب آخوند ملا حسینقلى بعد از بیست و دو سال سیر و سلوک نتیجه گرفت و به مقصود رسید و خود آن جناب گفت در عدم وصول به مراد بودم ، دیدم کبوترى بر زمین نشست و پاره نانى بسیار خشکیده را به منقار گرفت و هر چه نوک مى زد خورد نمى شد، پرواز کرد و برفت و نان را ترک گفت . پس از چندى بازگشت به سراغ آن تکه نان آمد باز چند بار آن را نوک زد و شکسته نشد، باز برگشت و بعد از چندى آمد و بالاخره آن تکه نان را با منقارش خرد کرد و بخورد، از این عمل کبوتر ملهم شدم که اراده و همت مى باید.
{نقل از علامه حسن زاده آملی}
( نقل از وب سایت مربوط به شرح حال وآثارو سخنان علامه حسن زاده آملی)
من استطاع أن یمنع نفسه من أربعة اشیاء فهو خلیق بأن لاینزل به مکروهٌ أبداً قیل: وما هنّ یا أمیرالمؤمنین! قال: العجلة واللجاجة والعُجب والتّوانی.
1- عجله، بدون تأنّى و دقت، تصمیمگیرى کند یا کارى را اجراء نماید (عجله غیر از سرعت در عمل است).
2- لجاجت، یکى از مسائل خطرناک و بلاهاى دامنگیر، اصرار و پافشارى ناحق، در مسألهاى است که چون این حرف را گفته و یا چنین موضعى اتخاذ کرده حاضر نیست عقبنشینى کند و لو خلاف آن ثابت شود.
3- مغرورشدن و خودشگفتى، که انسان نقصها و ضعفهاى خود را ندیده و احیاناً محسناتش را بزرگ بشمرد.
4- کاهلى و سستى، کار امروز را به فردا افکندن و تأخیر انداختن.
بنده، در اثر تجربیاتى که در سالهاى متمادى پیدا کردم به این نتیجه رسیدم که این سخن على (علیه السلام) واقعاً حکمت تمامى است و همه ضرر و زیانهایى که متوجه جامعه شده است در اثر این امور بوده. خداوند ان شاءاللّه ما را با مجاهدت خودمان و با توفیق خودش از این صفات دور بدارد.
شعر:
از ابوالیقظان توکمترنیستی
بانگ برخود زن که آخرکیستی؟
درسحرگاهان خروس اندرخروش
حیف باشد ابن آدم درخموش
صبحگاهان ازخروس آید به گوش
هان چراخوابی نمی آیی به هوش؟
{ابوالیقظان یعنی خروس}
(شعر ازسیداصغر سعادت )
تفسیر آیات 1 تا 6 سوره قصص
فضیلت تلاوت سوره قصص
در حدیثى از پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم :
من قرء طسم القصص اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدق بموسى و کذب به ، و لم یبق ملک فى السماوات و الارض الا شهد له یوم القیامة انه کان صادقا: ((کسى که سوره قصص را بخواند به تعداد هر یک از کسانى که موسى را تصدیق یا تکذیب کردند ده حسنه به او داده خواهد شد، و فرشته اى در آسمانها و زمین نیست مگر اینکه روز قیامت گواهى بر صدق او مى دهد)).
در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) آمده است : ((کسى که طواسین ثلاث (سوره قصص و نمل و شعراء) را در شب جمعه بخواند از دوستان خدا، و در جوار او، و در کنف حمایت او قرار خواهد گرفت و در دنیا هرگز فقر و ناامنى و ناراحتى شدید پیدا نخواهد کرد و در آخرت خداوند آنقدر از مواهب خود به او مى بخشد که راضى شود و برتر از راضى بودن )).
بدیهى است این همه اجر و پاداش از آن کسانى است که با خواندن این سوره در صف موسى (علیه السلام ) و مؤ منان راستین و در خط مبارزه با فرعونها و قارونها قرار گیرند، در مشکلات در برابر دشمن زانو نزنند، و ذلت تسلیم را بر خود هموار نکنند که این همه موهبت را ارزان به کسى نمى دهند، مخصوص آنها است که مى خوانند و مى اندیشند و برنامه عمل خویش قرار مى دهند.
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 7
آیه 1-6
آیه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
طسم (1)
تِلْک ءَایَت الْکِتَبِ الْمُبِینِ(2)
نَتْلُوا عَلَیْک مِن نَّبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ(3)
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فى الاَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً یَستَضعِف طائفَةً مِّنهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ یَستَحْىِ نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ(4)
وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِینَ استُضعِفُوا فى الاَرْضِ وَ نجْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجْعَلَهُمُ الْوَرِثِینَ(5)
وَ نُمَکِّنَ لهَُمْ فى الاَرْضِ وَ نُرِى فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کانُوا یحْذَرُونَ(6)
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 8
ترجمه : |
1 - طسم .
2 - اینها آیات کتاب مبین است .
3 - ما از داستان موسى و فرعون به حق بر تو مى خوانیم ، براى گروهى که ایمان بیاورند.
4 - فرعون برتریجوئى در زمین کرد و اهل آنرا به گروههاى مختلفى تقسیم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مى کشاند، پسران آنها را سرمى برید و زنان آنها را (براى کنیزى ) زنده نگه مى داشت ، او مسلما از مفسدان بود.
5 - اراده ما بر این قرار گرفته است که به مستضعفین نعمت بخشیم ، و آنها را پیشوایان و وارثین روى زمین قرار دهیم !.
6 - حکومتشان را پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریان آنها آنچه را بیم داشتند از این گروه نشان دهیم .
تفسیر: |
مشیت ما به پیروزى مستضعفان تعلق گرفته !
این چهاردهمین بار است که با ((حروف مقطعه )) در آغاز سوره هاى قرآن روبرو مى شویم ، مخصوصا ((طسم )) سومین و آخرین بار است .
و چنانکه بارها گفتیم حروف مقطعه قرآن تفسیرهاى گوناگونى دارد که ما در آغاز سوره هاى ((بقره )) و ((آل عمران )) و ((اعراف )) مشروحا از آن بحث کردیم .
بعلاوه در مورد ((طسم )) از روایات متعددى برمى آید که این حروف علامتهاى اختصارى از صفات خدا، و یا مکانهاى مقدسى مى باشد، اما در عین حال مانع از آن تفسیر معروف که بارها بر روى آن تاءکید کرده ایم نخواهد بود که خداوند مى خواهد این حقیقت را بر همه روشن سازد که این کتاب بزرگ آسمانى که سرچشمه انقلابى بزرگ در تاریخ بشر گردید و برنامه کامل زندگى سعادتبخش انسانها را در بردارد از وسیله ساده اى همچون حروف ((الف باء)) تشکیل یافته
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 9
که هر کودکى مى تواند به آن تلفظ کند، این نهایت عظمت است که آنچنان محصول فوق العاده با اهمیتى را از چنین مواد ساده اى ایجاد کند که همگان آنرا در اختیار دارند.
و شاید به همین دلیل بلافاصله بعد از این حروف مقطعه سخن از عظمت قرآن به میان آورده مى گوید: ((این آیات با عظمت آیات کتاب مبین است )) کتابى که هم خود روشن است و هم روشنگر راه سعادت انسانها (تلک آیات الکتاب المبین ).
گرچه ((کتاب مبین )) در بعضى از آیات قرآن مانند آیه 61 سوره یونس (و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فى کتاب مبین ) و آیه 6 سوره هود (کل فى کتاب مبین ) به معنى لوح محفوظ تفسیر شده ، ولى در آیه مورد بحث به قرینه ذکر ((آیات )) و همچنین جمله ((نتلوا علیه )) که در آیه بعد مى آید به معنى قرآن است .
در اینجا قرآن به مبین بودن توصیف شده و ((مبین )) چنانکه از لغت استفاده مى شود هم به معنى لازم و هم به معنى متعدى آمده است ، چیزى که هم آشکار است و هم آشکار کننده ، و قرآن مجید با محتواى روشنش حق را از باطل آشکار و راه را از بیراهه نمودار مى سازد.
قرآن بعد از ذکر این مقدمه کوتاه وارد بیان سرگذشت ((موسى )) و ((فرعون )) شده مى گوید: ((ما به حق بر تو از داستان موسى و فرعون مى خوانیم براى گروهى
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 10
که ایمان مى آورند)) (نتلوا علیک من نبا موسى و فرعون بالحق لقوم یؤ منون ).
تعبیر به ((من )) که به اصطلاح ((تبعیضیه )) است اشاره به این نکته مى باشد که آنچه در اینجا آمده گوشه اى از این داستان پرماجرا است که بیان آن تناسب و ضرورت داشته .
و تعبیر ((بالحق )) اشاره به این است که آنچه در اینجا آمده خالى از هر گونه خرافات و اباطیل و اساطیر و مطالب غیر واقعى است . تلاوتى است تواءم با حق و عین واقعیت ، تعبیر به ((لقوم یؤ منون ))، تاءکیدى است بر این حقیقت که مؤ منان آنروز که در مکه تحت فشار بودند و مانند آنها باید از شنیدن این داستان به این حقیقت برسند که قدرت دشمن هر قدر زیاد باشد، و جمعیت و نفرات و نیروهایشان فراوان ، و مردم با ایمان هر قدر در اقلیت و تحت فشار باشند و ظاهرا کم قدرت ، هرگز نباید ضعف و فتورى به خود راه دهند که در برابر قدرت خدا همه چیز آسان است .
خدائى که موسى را براى نابود کردن فرعون در آغوش فرعون پرورش داد خدائى که بردگان مستضعف را به حکومت روى زمین رسانید، و جباران گردنکش را خوار و ذلیل و نابود کرد، و خدائى که کودک شیرخوارى را در میان امواج خروشان محافظت فرمود و هزاران هزار از فرعونیان زورمند را در میان امواج مدفون ساخت قادر بر نجات شماست .
آرى هدف اصلى از این آیات مؤ منانند و این تلاوت به خاطر آنها و براى آنها صورت گرفته ، مؤ منانى که مى توانند از آن الهام گیرند و راه خود را به سوى هدف در میان انبوه مشکلات بگشایند.
این در حقیقت یک بیان اجمالى بود سپس به تفصیل آن پرداخته مى گوید:
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 11
((فرعون استکبار و سلطه گرى و برتریجوئى در زمین کرد)) (ان فرعون علا فى الارض ).
او بنده ضعیفى بود که بر اثر جهل و نادانى شخصیت خود را گم کرد و تا آنجا پیشرفت که دعوى خدائى نمود.
تعبیر به ((الارض )) (زمین ) اشاره به سرزمین مصر و اطراف آن است ، و از آنجا که یک قسمت مهم آباد روى زمین در آن روز آن منطقه بوده این واژه به صورت مطلق آمده است .این احتمال نیز وجود دارد که الف و لام ، براى عهد و اشاره به سرزمین مصر باشد.
به هر حال او براى تقویت کردن پایه هاى استکبار خود به چند جنایت بزرگ دست زد:
نخست ((کوشید در میان مردم مصر تفرقه بیندازد)) (و جعل اهلها شیعا).
همان سیاستى که در طول تاریخ پایه اصلى حکومت مستکبران را تشکیل مى داده است ، چرا که حکومت یک اقلیت ناچیز بر یک اکثریت بزرگ جز با برنامه ((تفرقه بینداز و حکومت کن )) امکانپذیر نیست !
آنها همیشه از ((توحید کلمه )) و ((کلمه توحید)) وحشت داشته و دارند، آنها از پیوستگى صفوف مردم به شدت مى ترسند، و به همین دلیل حکومت طبقاتى تنها راه حفظ آنان است ، همان کارى که فرعون و فراعنه در هر عصر و زمان کرده و مى کنند.
آرى فرعون مخصوصا مردم مصر را به دو گروه مشخص تقسیم کرد: ((قبطیان )) که بومیان آن سرزمین بودند، و تمام وسائل رفاهى و کاخها و ثروتها و پستهاى حکومت در اختیار آنان بود.
و ((سبطیان )) یعنى مهاجران بنى اسرائیل که به صورت بردگان و غلامان و کنیزان در چنگال آنها گرفتار بودند.
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 12
فقر و محرومیت ، سراسر وجودشان را فرا گرفته بود و سختترین کارها بر دوش آنها بود، بى آنکه بهره اى داشته باشند (و تعبیر به اهل در باره هر دو گروه به خاطر آن است که بنى اسرائیل مدتها ساکن آن سرزمین بودند و به راستى اهل آن شده بودند).
هنگامى که مى شنویم بعضى از فراعنه مصر براى ساختن یک قبر براى خود (هرم معروف خوفو که در نزدیکى پایتخت مصر قاهره قرار دارد) یکصد هزار برده را در طول بیست سال به کار مى گیرد و هزاران نفر از آنها را در این ماجرا به ضرب شلاق یا از فشار کار به قتل مى رسانند باید حدیث مفصل را از این مجمل بخوانیم !.
دومین جنایت او استضعاف گروهى از مردم آن سرزمین بود قرآن مى گوید ((آنچنان این گروه را به ضعف و ناتوانى کشانید که پسران آنها را سر مى برید و زنان آنها را براى خدمت زنده نگه مى داشت )) (یستضعف طائفة منهم یذبح ابنائهم و یستحیى نسائهم ).
او دستور داده بود که درست بنگرند فرزندانى که از بنى اسرائیل متولد مى شوند اگر پسر باشند آنها را از دم تیغ بگذرانند! و اگر دختر باشند براى خدمتکارى و کنیزى زنده نگه دارند!
راستى او با این عملش چه مى خواست انجام بدهد؟
معروف این است که او در خواب دیده بود شعله آتشى از سوى بیت المقدس برخاسته و تمام خانه هاى مصر را فرا گرفت ، خانه هاى قبطیان را سوخت ولى خانه هاى بنى اسرائیل سالم ماند!
او از آگاهان و معبران خواب توضیح خواست ، گفتند: از این سرزمین بیت المقدس مردى خروج مى کند که هلاکت مصر و حکومت فراعنه به دست او
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 13
است !.
و نیز نقل کرده اند که بعضى از کاهنان به او گفتند پسرى در بنى اسرائیل متولد مى شود که حکومت تو را بر باد خواهد داد!.
و سرانجام همین امر سبب شد که فرعون تصمیم به کشتن نوزادان پسر از بنى اسرائیل را بگیرد.
این احتمال را نیز بعضى از مفسران داده اند که پیامبران پیشین بشارت ظهور موسى و ویژگیهاى او را داده بودند، و فرعونیان با آگاهى از این امر بیمناک بودند و در مقام مبارزه برآمدند.
ولى قرار گرفتن جمله ((یذبح ابنائهم )) بعد از جمله ((یستضعف طائفة منهم ))، مطلب دیگرى را بازگو مى کند، مى گوید فرعونیان براى تضعیف بنى اسرائیل این نقشه را طرح کرده بودند که نسل ذکور آنها را که مى توانست قیام کند و با فرعونیان بجنگد براندازند، و تنها دختران و زنان را که به تنهائى قدرت بر قیام و مبارزه نداشتند براى خدمتکارى زنده بگذارند.
گواه دیگر این سخن این است که از آیه 25 سوره ((مؤ من )) به خوبى استفاده مى شود که برنامه کشتن پسران و زنده نگه داشتن دختران حتى بعد از قیام موسى (علیه السلام ) ادامه داشت : فلما جائهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الذین آمنوا معه و استحیوا نسائهم و ما کید الظالمین الا فى ضلال : ((هنگامى که موسى حق را از نزد ما براى آنها آورد، گفتند: پسران کسانى را که به موسى ایمان آورده اند بکشید و زنانشان را زنده نگهدارید، اما نقشه کافران جز در گمراهى نخواهد بود)).
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 14
جمله یستحیى نسائهم (زنان آنها را زنده نگه مى داشتند) ظاهر در این است که اصرار به بقاء حیات دختران و زنان داشتند، یا به خاطر خدمتکارى و یا کامجوئیهاى جنسى و یا هر دو.
و در آخرین جمله این آیه به صورت یک جمعبندى و نیز بیان علت مى فرماید: ((او بطور مسلم از مفسدان بود)) (انه کان من المفسدین ).
کوتاه سخن اینکه کار فرعون خلاصه در فساد روى زمین مى شد، برترى جوئیش فساد بود، ایجاد زندگى طبقاتى در مصر، فساد دیگر، شکنجه بنى اسرائیل و همچنین کشتن پسران آنها و کنیزى دخترانشان فساد سومى بود، و جز این مفاسد بسیار دیگرى نیز داشت .
طبیعى است افراد برترى جو و خودپرست تنها حافظ منافع خویشند، و هرگز حفظ منافع شخصى با حفظ منافع جامعه که نیاز به عدالت و فداکارى و ایثار دارد هماهنگ نخواهد بود، و بنا بر این هر چه باشد نتیجه اش فساد است در همه ابعاد زندگى .
ضمنا تعبیر ((یذبح )) که از ماده ((ذبح )) است نشان مى دهد رفتار فرعونیان با بنى اسرائیل همچون رفتار با گوسفندان و چهارپایان بود، و این انسانهاى بیگناه را همچون حیوانات سر مى بریدند.
در مورد این برنامه جنایتبار فرعونیان داستانها گفته اند، بعضى مى گویند فرعون دستور داده بود که زنان باردار بنى اسرائیل را دقیقا زیر نظر بگیرند، و تنها قابله هاى قبطى و فرعونى مامور وضع حمل آن بودند، تا اگر نوزاد پسر باشد فورا به مقامات حکومت مصر خبر دهند و جلادان بیایند و قربانى خود را بگیرند.
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 15
در اینکه چند نفر از نوزادان بنى اسرائیل در این برنامه قربانى شدند دقیقا روشن نیست ، بعضى عدد آن را نود هزار! و بعضى صدها هزار! گفته اند، آنها گمان مى کردند با این جنایتهاى موحش مى توانند جلو قیام بنى اسرائیل و تحقق اراده حتمى خدا را بگیرند.
بلافاصله بعد از این آیه مى فرماید: ((اراده و مشیت ما بر این قرار گرفته است که بر مستضعفین در زمین منت نهیم و آنها را مشمول مواهب خود نمائیم )) (و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض ).
((آنها را پیشوایان و وارثین روى زمین قرار دهیم )) (و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین ).
((آنها را نیرومند و قوى و صاحب قدرت ، و حکومتشان را مستقر و پا بر جا سازیم )) (و نمکن لهم فى الارض ).
((و به فرعون و هامان و لشکریان آنها آنچه را از سوى این مستضعفین بیم داشتند نشان دهیم ))! (و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون ).
چقدر این دو آیه گویا و امیدبخش است ؟ چرا که به صورت یک قانون کلى و در شکل فعل مضارع و مستمر بیان شده است ، تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنى اسرائیل و حکومت فرعونیان داشته ، مى گوید: ما مى خواهیم چنین کنیم ... یعنى فرعون مى خواست بنى اسرائیل را تار و مار کند و قدرت و شوکتشان را درهم بشکند، اما ما مى خواستیم آنها قوى و پیروز شوند.
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 16
او مى خواست حکومت تا ابد در دست مستکبران باشد اما ما اراده کرده بودیم که حکومت را به مستضعفان بسپاریم ! و سرانجام چنین شد.
ضمنا تعبیر به ((منت )) چنانکه قبلا هم گفته ایم به معنى بخشیدن مواهب و نعمتها است ، و این با منت زبانى که بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر طرف است و مسلما کار مذمومى است ، فرق بسیار دارد.
در این دو آیه خداوند پرده از روى اراده و مشیت خود در مورد مستضعفان برداشته و پنج امر را در این زمینه بیان مى کند که با هم پیوند و ارتباط نزدیک دارند.
نخست اینکه ما مى خواهیم آنها را مشمول نعمتهاى خود کنیم (و نرید ان نمن ...).
دیگر اینکه ما مى خواهیم آنها را پیشوایان نمائیم (نجعلهم ائمة ).
سوم اینکه ما مى خواهیم آنها را وارثان حکومت جباران قرار دهیم (و نجعلهم الوارثین ).
چهارم اینکه ما حکومت قوى و پا بر جا به آنها مى دهیم (و نمکن لهم فى الارض ).
و بالاخره پنجم اینکه آنچه را دشمنانشان از آن بیم داشتند و تمام نیروهاى خود را بر ضد آن بسیج کرده بودند به آنها نشان دهیم (و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون ).
چنین است لطف عنایت پروردگار در مورد مستضعفین ، اما آنها کیانند؟ و چه اوصافى دارند؟ در بحث نکات به خواست خدا از آن سخن خواهیم گفت .
هامان وزیر معروف فرعون بود و تا به آن حد در دستگاه او نفوذ داشت که در آیه بالا از لشکریان مصر تعبیر به لشکریان فرعون و هامان مى کند (شرح بیشتر در باره هامان بخواست خدا ذیل آیه 38 همین سوره خواهد آمد).
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 17
نکته ها:
1 - حکومت جهانى مستضعفان
گفتیم آیات فوق ، هرگز سخن از یک برنامه موضعى و خصوصى مربوط به بنى اسرائیل نمى گوید، بلکه بیانگر یک قانون کلى است براى همه اعصار و قرون و همه اقوام و جمعیتها، مى گوید: ((ما اراده داریم که بر مستضعفان منت بگذاریم و آنها را پیشوایان و وارثان حکومت روى زمین قرار دهیم )).
این بشارتى است در زمینه پیروزى حق بر باطل و ایمان بر کفر.
این بشارتى است براى همه انسانهاى آزاده و خواهان حکومت عدل و داد و برچیده شدن بساط ظلم و جور.
نمونه اى از تحقق این مشیت الهى ، حکومت بنى اسرائیل و زوال حکومت فرعونیان بود.
و نمونه کاملترش حکومت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و یارانش بعد از ظهور اسلام بود، حکومت پا برهنه ها و تهیدستان با ایمان و مظلومان پاکدل که پیوسته از سوى فراعنه زمان خود مورد تحقیر و استهزاء بودند، و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند.
سرانجام خدا به دست همین گروه دروازه قصرهاى کسراها و قیصرها را گشود و آنها را از تخت قدرت بزیر آورد و بینى مستکبران را به خاک مالید.
و نمونه ((گسترده تر)) آن ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین بوسیله ((مهدى )) (ارواحنا له الفداء) است .
این آیات از جمله آیاتى است که به روشنى بشارت ظهور چنین حکومتى را مى دهد، لذا در روایات اسلامى مى خوانیم که ائمه اهلبیت (علیهم السلام ) در تفسیر این آیه اشاره به این ظهور بزرگ کرده اند.
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 18
در نهج البلاغه از على (علیه السلام ) چنین آمده است : لتعطفن الدنیا علینا بعد شماسها عظف الضروس على ولدها و تلى عقیب ذلک و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض ...: ((دنیا پس از چموشى و سرکشى - همچون شترى که از دادن شیر به دوشنده اش خوددارى مى کند و براى بچه اش نگه مى دارد - به ما روى مى آورد... سپس آیه ((و نرید ان نمن )) را تلاوت فرمود.
و در حدیث دیگرى از همان امام بزرگوار (علیه السلام ) مى خوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود: هم آل محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم ، فیعزهم و یذل عدوهم : ((این گروه آل محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) هستند، خداوند مهدى آنها را بعد از زحمت و فشارى که بر آنان وارد مى شود برمى انگیزد و به آنها عزت مى دهد و دشمنانشان را ذلیل و خوار مى کند)).
و در حدیثى از امام زین العابدین على بن الحسین (علیهماالسلام ) مى خوانیم : و الذى بعث محمدا بالحق بشیرا و نذیرا، ان الابرار منا اهل البیت و شیعتهم بمنزلة موسى و شیعته ، و ان عدونا و اشیاعهم بمنزلة فرعون و اشیاعه : ((سوگند به کسى که محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را به حق بشارت دهنده و بیم دهنده قرار داد که نیکان از ما اهل البیت و پیروان آنها بمنزله موسى و پیروان او هستند، و دشمنان ما و پیروان آنها بمنزله فرعون و پیروان او مى باشند)) (سرانجام ما پیروز مى شویم و آنها نابود مى شوند و حکومت حق و عدالت از آن ما خواهد بود).
البته حکومت جهانى مهدى (علیه السلام ) در آخر کار هرگز مانع از حکومتهاى اسلامى در مقیاسهاى محدودتر پیش از آن از طرف مستضعفان بر ضد مستکبران نخواهد بود، و هر زمان شرائط آن را فراهم سازند وعده حتمى و مشیت الهى در
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 19
باره آنها تحقق خواهد یافت و این پیروزى نصیبشان مى شود.
2 - ((مستضعفان )) و ((مستکبران )) کیانند؟
مى دانیم واژه ((مستضعف )) از ماده ضعف است ، اما چون به باب استفعال برده شده به معنى کسى است که او را به ضعف کشانده اند و در بند و زنجیر کرده اند.
به تعبیر دیگر مستضعف کسى نیست که ضعیف و ناتوان و فاقد قدرت و نیرو باشد، مستضعف کسى است که نیروهاى بالفعل و بالقوة دارد، اما از ناحیه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته ، ولى با این حال در برابر بند و زنجیر که بر دست و پاى او نهاده اند ساکت و تسلیم نیست ، پیوسته تلاش مى کند، تا زنجیرها را بشکند و آزاد شود، دست جباران و ستمگران را کوتاه سازد و آئین حق و عدالت را برپا کند.
خداوند به چنین گروهى وعده یارى و حکومت در زمین داده است ، نه افراد بیدست و پا و جبان و ترسو که حتى حاضر نیستند فریادى بکشند، تا چه رسد به اینکه پا در میدان مبارزه بگذارند و قربانى دهند.
بنى اسرائیل نیز آن روز توانستند وارث حکومت فرعونیان شوند که گرد رهبر خود موسى (علیه السلام ) را گرفتند، نیروهاى خود را بسیج کردند و همه صف واحدى را تشکیل دادند، بقایاى ایمانى که از جدشان ابراهیم به ارث برده بودند با دعوت موسى (علیه السلام ) تکمیل و خرافات را از فکر خود زدودند و آماده قیام شدند.
البته ((مستضعف )) انواع و اقسامى دارد مستضعف ((فکرى )) و ((فرهنگى )) مستضعف ((اقتصادى )) مستضعف ((اخلاقى )) و مستضعف ((سیاسى )) و آنچه بیشتر قرآن روى آن تکیه کرده است مستضعفین سیاسى و اخلاقى است .
بدون شک جباران مستکبر براى تحکیم پایه هاى سیاست جابرانه خود قبل از هر چیز سعى مى کنند قربانیان خود را به استضعاف فکرى و فرهنگى بکشانند
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 20
سپس به استضعاف اقتصادى ، تا قدرت و توانى براى آنها باقى نماند، تا فکر قیام و گرفتن زمام حکومت را در دست و در مغز خود نپرورانند.
در قرآن مجید در پنج مورد سخن از ((مستضعفین )) به میان آمده که عموما سخن از مؤ منانى مى گوید که تحت فشار جباران قرار داشتند.
در یک جا مؤ منان را دعوت به مبارزه و جهاد در راه خدا و مستضعفین با ایمان کرده مى گوید: چرا در راه خدا، و در راه مردان و زنان و کودکانى که تضعیف شده اند پیکار نمى کنید؟ همان افراد ستمدیدهاى که مى گویند: خدایا! ما را از این شهر (مکه ) که اهلش ستمگرند بیرون بر، و براى ما از طرف خودت سرپرستى قرار ده ، و براى ما از سوى خودت یاورى تعیین فرما (نساء - 75).
تنها در یک مورد سخن از کسانى به میان مى آورد که ظالمند و همکارى با کافران دارند و ادعاى مستضعف بودن مى کنند و قرآن ادعاى آنها را نفى کرده ، مى گوید: شما مى توانستید با هجرت کردن از منطقه کفر و فساد از چنگال آنها رهائى یابید، اما چون چنین نکردید جایگاه شما دوزخ است (مضمون آیه 97 - نساء).
ولى به هر حال قرآن همه جا به حمایت از مستضعفان برخاسته و از آنها به نیکى یاد کرده است و آنها را مؤ منان تحت فشار مى شمارد، مؤ منانى مجاهد و تلاشگر که مشمول لطف خدا هستند.
3 - روش عمومى مستکبران تاریخ
نه تنها فرعون بود که براى اسارت بنى اسرائیل مردان آنها را مى کشت ، و زنانشان را براى خدمتکارى زنده نگه مى داشت ، که در طول تاریخ همه جباران چنین بودند و با هر وسیله نیروهاى فعال را از کار مى انداختند.
آنجا که نمى توانستند مردان را بکشند مردانگى را مى کشتند، و با پخش
تفسیر نمونه جلد 16 صفحه 21
وسائل فساد، مواد مخدر، توسعه فحشاء و بى بندبارى جنسى ، گسترش شراب و قمار، و انواع سرگرمیهاى ناسالم ، روح شهامت و سلحشورى و ایمان را در آنها خفه مى کردند، تا بتوانند با خیالى آسوده به حکومت خودکامه خویش ادامه دهند.
اما پیامبران الهى مخصوصا پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سعى داشتند نیروهاى خفته جوانان را بیدار و آزاد سازند، و حتى به زنان درس مردانگى بیاموزند، و آنها را در صف مردان ، در برابر مستکبران قرار دهند.
شواهد این دو برنامه در تاریخ گذشته و امروز در همه کشورهاى اسلامى به خوبى نمایان است که نیازى به ذکر آن نمى بینیم .
مرکز تخصصی قرآنی
(به سایت گروه قرآنی امام رضا شهرک رضوی بسطام خوش آمدید)
تفسیرآیات 1 - 10 از سوره یس
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یس (1)
وَ الْقُرْءَانِ الحَْکِیمِ(2)
إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسلِینَ(3)
عَلى صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ(4)
تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ(5)
لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ ءَابَاؤُهُمْ فَهُمْ غَفِلُونَ(6)
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَکْثرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ(7)
إِنَّا جَعَلْنَا فى أَعْنَقِهِمْ أَغْلَلاً فَهِىَ إِلى الاَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ(8)
وَ جَعَلْنَا مِن بَینِ أَیْدِیهِمْ سدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدًّا فَأَغْشیْنَهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ(9)
وَ سوَاءٌ عَلَیهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ(10)
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 314
ترجمه : |
1 - یس .
2 - سوگند به قرآن حکیم .
3 - که تو قطعا از رسولان (خداوند) هستى .
4 - بر طریقى مستقیم .
5 - این قرآنى است که از سوى خداوند عزیز و رحیم نازل شده .
6 - تا قومى را انذار کنى که پدران آنها انذار نشدند و لذا آنها غافلند.
7 - فرمان (الهى ) در باره اکثر آنها تحقق یافته ، به همین جهت ایمان نمى آورند.
8 - ما در گردنهاى آنها غلهائى قرار دادیم که تا چانه ها ادامه دارد، و سرهاى آنها را به بالا نگاهداشته است .
9 - و در پیش روى آنها سدى قرار دادیم ، و در پشت سرشان سدى ، و چشمان آنها را پوشانده ایم ، لذا چیزى را نمى بینند!
10 - براى آنها یکسان است ، چه انذارشان کنى یا نکنى ، ایمان نمى آورند.
تفسیر: |
سر آغاز ((قلب قرآن ))
این سوره همانند 28 سوره دیگر قرآن مجید با حروف مقطعه آغاز مى شود (یا و سین ).
در باره تفسیر حروف مقطعه قرآن در آغاز سوره هاى ((بقره )) و ((آل عمران ))
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 315
و ((اعراف )) بحثهاى فراوانى داشته ایم .
ولى در خصوص سوره یس تفسیرهاى دیگرى نیز براى این حروف مقطعه وجود دارد:
از جمله اینکه : این کلمه مرکب از ((یا)) (حرف ندا) و ((سین )) یعنى شخص پیامبر اسلام است ، و به این ترتیب پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را براى بیان مطالب بعد مخاطب مى سازد.
در احادیث مختلفى نیز آمده است که این کلمه یکى از نامهاى پیغمبر گرامى اسلام است .
دیگر اینکه مخاطب در اینجا انسان است ((سین )) اشاره به او است ، ولى این احتمال با آیات بعد سازگار نیست ، زیرا در این آیات روى سخن تنها به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) است .
لذا در روایتى از امام صادق (علیهالسلام ) مى خوانیم که فرمود: یس اسم رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) و الدلیل على ذلک قوله تعالى انک لمن المرسلین على صراط مستقیم : ((یس نام رسول خداست و دلیل بر آن این است که بعد از آن مى فرماید تو از مرسلین و بر صراط مستقیم هستى (نور الثقلین جلد 4 صفحه 375).
به دنبال این حروف مقطعه - همانند بسیارى از سوره هائى که با حروف مقطعه آغاز شده - سخن از قرآن مجید به میان مى آورد، منتها در اینجا به آن سوگند یاد کرده و مى گوید ((سوگند به قرآن حکیم )) (و القرآن الحکیم ).
جالب اینکه ((قرآن )) را به ((حکیم )) توصیف مى کند، در حالى که حکمت معمولا صفت شخص زنده و عاقل است ، گوئى قرآن را موجودى زنده و عاقل
و رهبر و پیشوا معرفى مى کند که مى تواند درهاى حکمت را به روى انسانها بگشاید، و به صراط مستقیمى که در آیات بعد به آن اشاره کرده راهنمائى کند. شکست ناپذیرى است که در تمام طول اعصار و قرون به صورت یک معجزه جاویدان باقى مى ماند، و هیچ قدرتى نمى تواند عظمت آن را از صفحه دلها محو کند. قرار داشت که از انسان با نیروى بشرى امکان پذیر نیست ، بعلاوه سوابق زندگى شخص پیامبر چنان بود که نشان میداد مرد امانت و صداقت است ، نه دروغ و مکر و تزویر، این امور قرائن زنده اى میشود بر اینکه او فرستاده خدا است ، و آیات فوق در حقیقت اشاره اى به هر دو مطلب است ، بنابر این سوگند و ادعاى فوق هرگز بیدلیل نیست . مسلما منظور از این قوم همان مشرکان عرب مى باشد و اگر گفته شود به اعتقاد ما هیچ امتى بدون انذار کننده نبوده ، و زمین هرگز از حجت خدا خالى نخواهد شد، بعلاوه در آیه 24 سوره فاطر خواندیم و ان من امة الا خلا فیها نذیر: هیچ امتى نبود مگر اینکه بیم دهنده اى در آنها وجود داشت . سپس قرآن به عنوان یکى پیشگوئى درباره سران کفر و سردمداران شرک مى گوید: فرمان و وعده الهى بر اکثر آنها تحقق یافته و به همین دلیل ایمان نمى آورند (لقد حق القول على اکثرهم فهم لا یؤ منون ). آیات بعد از آن که سخن از وجود سدى پیش رو و پشت سر آنها مى گوید، و چشمهاى آنها را نابینا مى شمرد، و تصریح میکند که انذار کردن و ناکردن براى آنها یکسان است ، شاهد همین معنى است . در هر صورت گاهى طوق غل که بر گردن گذارده مى شد تا چانه ادامه پیدا مى کرد و سر را به بالا نگه مى داشت و در حالى که اسیر و زندانى فوق العاده از این جهت شکنجه مى دید از مشاهده اطراف خود باز مى ماند. و مى خواستند ضربه کارى بزنند چشمانشان از کار افتاد، یا قدرت حرکت از آنها سلب شد. خوب فکر کنید کسى که داراى چنین اوصافى است چه کارى از او ساخته است ؟ چه چیزى مى فهمد؟ چه چیزى میتواند ببیند؟ و چگونه میتواند گام بردارد؟ و چنین است حال مستکبران خود خواه و خودبین ، و مقلدان کور و کر، و متعصبان لجوج در برابر چهره حقایق !
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 316
البته خداوند نیازى به سوگند ندارد، ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دو فایده مهم است : نخست تاکید روى مطلب ، و دیگر بیان عظمت چیزى که به آن سوگند یاد مى شود، زیرا هیچکس به موجودات کم ارزش سوگند یاد نمى کند.
آیه بعد چیزى را که سوگند آیه قبل به خاطر آن بوده است بازگو مى کند، مى فرماید: ((مسلما تو از رسولان خداوند هستى )) (انک لمن المرسلین ).
((رسالتى که تواءم با حقیقت است و بودن تو بر صراط مستقیم )) (على صراط مستقیم ).
سپس مى افزاید: این قرآنى است که از ناحیه خداوند عزیز و رحیم نازل شده (تنزیل العزیز الرحیم ).
تکیه روى ((عزیز بودن )) خداوند براى بیان قدرت او بر چنین کتاب بزرگ
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 317
و تکیه روى ((رحیمیت )) خداوند براى بیان این حقیقت است که رحمت او ایجاب کرده که چنین نعمت بزرگى را در اختیار انسانها بگذارد.
بعضى از مفسران این دو توصیف را براى بیان دو نوع عکس العمل متفاوت میدانند که ممکن است مردم در برابر نزول این کتاب آسمانى و فرستادن این رسول نشان دهند:
اگر به انکار و تکذیب بر خیزند خداوند با عزت و قدرتش آنها را تهدید کرده ، و اگر از در تسلیم و قبول در آیند خدا با رحمتش آنها را بشارت داده .
بنا بر این عزت و رحمتش که یکى مظهر ((انذار)) و دیگرى مظهر ((بشارت )) است با هم آمیخته و این کتاب بزرگ آسمانى را در اختیار انسانها گذارده است .
در اینجا سؤ الى مطرح است که مگر مى توان حقانیت یک پیامبر یا کتاب آسمانى را با سوگند و تاکید اثبات کرد؟
ولى پاسخ این سؤ ال در دل آیات فوق نهفته است ، زیرا از یکسو قرآن را توصیف به حکیم بودن میکند، اشاره به اینکه حکمتش بر کسى پوشیده نیست ، و خود دلیل بر حقانیت خویش است .
دیگر اینکه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را به ره سپردن بر صراط مستقیم توصیف کرده ، یعنى محتواى دعوت او خود بیان میکند که مسیر او مسیر مستقیمى است ، سوابق زندگى او نیز نشان میدهد که او طریقى جز طریق مستقیم ندارد.
و ما در بحثهاى دلائل حقانیت پیامبران این مطلب را اشاره کرده ایم که یکى از بهترین طرق براى پى بردن به حقانیت آنها این است که محتواى دعوت آنان دقیقا بررسى شود، هرگاه هماهنگ با فطرت و عقل و وجدان بود و در سطحى
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 318
از این گذشته از نظر فن مناظره ، براى نفوذ در دلهاى منکران لجوج هر قدر عبارات محکمتر و قاطعتر و تواءم با تاکید بیشتر مطرح شود این افراد را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد.
باز سؤ ال دیگرى مطرح میشود که چرا مخاطب را در این جمله شخص پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) قرار داده است نه مشرکان ، و نه عموم مردم ؟
پاسخ اینکه هدف این بوده که تاکید کند تو بر حقى و بر صراط مستقیمى خواه آنها بپذیرند و خواه نپذیرند، به همین دلیل در رسالت سنگین خود کوشا باش ، و از عدم قبول مخالفان کمترین سستى به خود راه مده .
آیه بعد هدف اصلى نزول قرآن را به اینگونه شرح مى دهد: قرآن را بر تو نازل کردیم تا قومى را انذار کنى که پدران آنها انذار نشدند و به همین دلیل آنها در غفلت فرو رفته اند (لتنذر قوما ما انذر آبائهم فهم غافلون ).
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 319
در پاسخ میگوئیم منظور از آیه مورد بحث انذار کننده آشکار و پیامبر بزرگى است که آوازه او همه جا بپیچد، و گرنه در هر زمانى حجت الهى براى مشتاقان و طالبان وجود دارد، و اگر مى بینیم دوران میان حضرت مسیح (علیهالسلام ) و قیام پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) را دوران فترت شمرده اند نه به این معنى است که مطلقا حجت الهى براى آنها وجود نداشته ، بلکه فترت از نظر قیام پیامبران بزرگ و اولو العزم است .
اءمیر مؤ منان على (علیهالسلام ) در این زمینه میفرماید: ان الله بعث محمدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و لیس احد من العرب یقراء کتابا و لا یدعى نبوة !: خداوند هنگامى محمد را مبعوث ساخت که احدى از عرب کتاب آسمانى نمیخواند و ادعاى نبوت نمى کرد (نهج البلاغه خطبه 33 و 104).
به هر حال هدف از نزول قرآن این بود که مردم غافل را هشیار، و خوابزدگان را بیدار سازد، و خطراتى که آنها را احاطه کرده و گناهانى که در آن فرو رفته اند و شرک و فسادى که به آن آلوده شده اند به آنها یادآورى کند، آرى قرآن که پایه آگاهى و بیدارى ، و کتاب پاکسازى دل و جان است .
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 320
در اینکه منظور از ((قول )) در اینجا چیست مفسران احتمالاتى داده اند، ولى ظاهرا منظور همان وعده عذاب جهنم براى پیروان شیاطین است ، چنانکه در آیه 13 سوره سجده آمده است ((و لکن حق القول منى لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعین )): ((ولى سخن من در باره آنها تحقق یافته که دوزخ را از جن و انس پر مى کنم ))، و در آیه 71 سوره زمر مى خوانیم و لکن حقت کلمة العذاب على الکافرین : ((ولى حکم و وعده عذاب در باره کافران محقق شده است )).
به هر حال این در مورد کسانى است که تمام خطوط ارتباطى خود را با خدا قطع کرده بودند، پیوندها را گسسته ، و تمام دریچه هاى هدایت را به روى خود بسته بودند، و لجاجت و عناد و خیره سرى را به حد اعلى رسانده اند آرى اینها هرگز ایمان نخواهند آورد و راه بازگشتى ندارند چرا که تمام پلها را در پشت سر خود ویران کرده اند.
حقیقت این است که انسان در صورتى اصلاحپذیر و قابل هدایت است که فطرت توحیدى خود را با اعمال زشت و اخلاق آلوده اش به کلى پایمال نکرده باشد و گرنه تاریکى مطلق بر قلب او چیره خواهد شد و تمام روزنه هاى امید براى او بسته مى شود.
ضمنا از این سخن روشن شد که منظور از این اکثریتى که هرگز ایمان نمى آورند سران شرک و کفرند و همینگونه شد که گروهى در جنگهاى اسلامى در حال شرک و بت پرستى کشته شدند، و بعضى که باقیماندند تا پایان کار در دل ایمان نداشتند، و گرنه اکثریت مشرکان عرب بعد از فتح مکه به مفاد یدخلون فى دین الله افواحا (سوره نصر آیه 2) گروه گروه وارد اسلام شدند.
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 321
به هر حال آیه بعد ادامه توصیف این گروه نفوذ ناپذیر است ، در نخستین توصیف آنها مى گوید: ما در گردنهاى آنها غلهائى قرار دادیم که تا چانه هاى آنها ادامه دارد، و سرهاى آنها را به بالا نگاه داشته است (انا جعلنا فى اعناقهم اغلالا فهى الى الاذقان فهم مقمحون ).
((اغلال )) جمع ((غل )) در اصل از ماده ((غلل )) به معنى چیزى است که در وسط اشیائى قرار گرفته ، مثلا به آب جارى که از لابلاى درختان عبور مى کند غلل مى گویند (بر وزن عمل ) و ((غل )) حلقه اى بود که بر گردن یا دستها قرار میدادند، سپس آن را با زنجیر مى بستند، و از آنجا که گردن یا دست در میان آن قرار گرفته این کلمه در مورد آن به کار رفته است ، گاه غلهائى که بر گردن بوده جداگانه به زنجیر بسته مى شد، و غلهاى بر دست جدا بوده ، اما گاهى دستها را در غل مى کردند و به حلقه اى که بر گردن بود مى بستند و شخص زندانى و اسیر را شدیدا در محدودیت فشار و شکنجه قرار مى دادند.
و اگر به حالت عطش یا شدت اندوه و خشم غله (بر وزن قله ) گفته مى شود آن نیز به خاطر نفوذ این حالت در درون قلب و جسم انسان است ، اصولا ماده (غل بر وزن جد) هم به معنى داخل شدن و هم داخل کردن آمده ، لذا در آمد خانه یا زراعت و مانند آن را ((غله )) مى گویند.
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 322
و چه جالب است تشبیهى که از حال بت پرستان لجوج به چنین انسانهائى شده ، آنها طوق تقلید و زنجیر عادات و رسوم خرافى را بر گردن و دست و پاى خود بسته اند و غلهاى آنها آن قدر پهن و گسترده است که سر آنها را بالا نگاهداشته و از دیدن حقایق محروم ساخته ، آنها اسیرانى هستند که نه قدرت فعالیت و حرکت دارند و نه قدرت دید!.
به هر حال آیه فوق هم مى تواند ترسیمى از حال این گروه بى ایمان در دنیا باشد، و هم بیان حال آنها در آخرت که تجسمى است از مسائل این جهان ، و اگر این جمله به صورت ماضى ذکر شده مشکلى ایجاد نمى کند، زیرا در بسیارى از آیات قرآن مجید حوادث مسلم آینده یا صیغه فعل ماضى بیان شده است ، و این همانست که در زبان ادباء معروف است که مضارع متحقق الوقوع به شکل ماضى در مى آید و نیز میتواند اشاره به هر دو معنى باشد، هم حال آنها در این جهان و هم حالشان در جهان دیگر.
جمعى از مفسران شان نزولهائى براى آیه فوق ، و آیه بعد از آن ذکر کرده اند که در باره ابو جهل یا مردى از طایفه بنى مخزوم یا قبیله قریش نازل شده ، آنها کرارا تصمیم بر قتل پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) گرفتند، ولى خداوند از طریق اعجاز آنها را از این کار بازداشت ، و در آن لحظه حساس که به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) رسیدند
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 323
ولى این شاءن نزولها مانع از عمومیت مفهوم آیه و گستردگى معنى آن در باره همه سردمداران کفر و متعصبان لجوج نخواهد بود، ضمنا تاییدى است بر آنچه در بالا در تفسیر جمله فهم لا یومنون بیان کردیم که منظور از آن اکثریت مشرکان نیست ، بلکه اکثریت سردمداران شرک و کفر و نفاق است .
آیه بعد توصیف دیگرى از همین افراد است ، و ترسیم گویائى از عوامل نفوذناپذیرى آنها، مى فرماید: ما در پیش روى آنها سدى قرار دادیم و در پشت سرشان سدى (و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا).
آنها در میان این دو سد چنان محاصره شده اند که نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت ! و در همین حال ((چشمان آنها را پوشاندیم لذا چیزى را نمى بینند)) (فاغشیناهم فهم لا یبصرون ).
عجب ترسیم گویائى ؟ از یکسو همچون اسیرانى هستند که در غل و زنجیرند.
از سوى دیگر حلقه غل چنان پهن و گسترده است که سرهاى آنها را به آسمان متوجه ساخته و مطلقا از اطراف خود چیزى نمى بینند! از سوى سوم سدى از پیش رو و پشت سر آنها را در محاصره خود قرار داده و راه پیش و پس را بر آنها بسته است .
از سوى چهارم چشمان آنها بسته شده ، و قدرت دید و باصره آنها به کلى از کار افتاده است .
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 324
به همین دلیل در آخرین آیه مورد بحث صریحا مى گوید: براى آنها یکسان است ، چه آنها را انذار کنى ، یا نکنى ، ایمان نمى آورند! (و سواء علیهم اءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤ منون ).
گفتار تو هر قدر نافذ، و وحى آسمانى هر قدر مؤ ثر باشد، تا در زمینه آماده وارد نشود تاثیر نخواهد گذاشت ، اگر هزاران سال آفتاب عالمتاب بر شوره زار بتابد، و بارانهاى پر برکت بر آن نازل شود و نسیم بهارى مرتبا از آن بگذرد محصولى جز خس و خاشاک نخواهد داشت که قابلیت قابل در کنار فاعلیت فاعل شرط است .
این تصویر مربوط به اقدامات اولیه جهت تخریب قبر مطهر مرحوم حکیم میرزاحسن لاهیجی در اول چهارمردان قم
توسط شهرداری قم وعوامل مشکوک است
تصویری از تخریب قبر مطهر حکیم میرزا حسن لاهیجی
جهت شادی روح مطهر حکیم مرحوم میرزا حسن لاهیجی
سوره یس قرائت فرمایید
قبر شریف ومطهر حکیم میرزا حسن لاهیجی قبل از تخریب در اول چهار مردان قم
اطلاعیه جدید دفتر آیت الله صافی درباره تخریب سنگ قبرمرحوم حکیم میرزا حسن لاهیجی:
مسؤولان قم به احساسات دینی مردم احترام بگذارند و اقدام اشتباه خود را جبران کنند
خبرگزاری رسا ـ دفتر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در اطلاعیه ای جدید ضمن ابراز تاسف شدید از هتک حرمت به مزار عالم بزرگوار مرحوم میرزا حسن کاشفی لاهیجی انتظار دارد مسئولین مربوطه، با احترام به احساسات پاک دینی مردم و توجه به اعتراضات مکرر و دلسوزانهی علما و مؤمنان، نسبت به جبران امر به نحو شایسته، اقدام کنند.
به گزارش خبرگزاری رسا، دفتر حضرت آیتالله صافی پیرامون تخریب قبر مرحوم میرزا حسن کاشفی در قم از سوی برخی نهادها اطلاعیه ای جدیدی صادر کرد.
متن اطلاعیه مذکور که در اختیار خبرگزاری رسا قرار گرفته به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در روزهای اخیر دربارهی تخریب قبر عالم بزرگوار مرحوم میرزا حسن کاشفی لاهیجی رحمة الله علیه اتفاق افتاده است موجب تاثر و تاسف علما و مردم با ایمان قم گردید. به اطلاع مردم شریف قم میرساند استفتایی که از دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی و بعضی دیگر از مراجع معظم تقلید شده و تاریخ آن حدود دو سال پیش میباشد دربارهی انتقال و جا به جایی قبر تحت شرایط خاص است که کاملا اطراف قبر را بتونریزی کنند و به نحوی که قبر مورد اهانت قرار نگیرد آن را به جای دیگر، منتقل نمایند.
بدیهی است اقدامات اشتباه روزهای گذشته برخی مراکز شهری و دولتی در تخریب قبر، و با وجود آنکه موضوع انتقال قبر بنا به تصویب شورای فرهنگ عمومی استان، به طور کلی منتفی شده بوده، مخالف استفتاء مذکور است.
این دفتر ضمن ابراز تاسف شدید از هتک حرمت به مزار این عالم بزرگوار، انتظار دارد مسئولین مربوطه، با احترام به احساسات پاک دینی مردم و توجه به اعتراضات مکرر و دلسوزانهی علما و مؤمنان، نسبت به جبران امر به نحو شایسته، اقدام کنند.
27/1/93
دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی
جهت شادی روح مطهر حکیم مرحوم میرزا حسن لاهیجی
سوره یس قرائت فرمایید
قبر شریف ومطهر حکیم میرزا حسن لاهیجی قبل از تخریب در اول چهار مردان قم
.: Weblog Themes By Pichak :.