***نسیم معرفت***
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : النّاسُ مَعادِنُ کمَعادِنِ الذَّهَبِ و الفِضَّةِ ؛ فمَن کانَ لَهُ فی الجاهِلِیَّةِ أصلٌ فلَهُ فی الإسلامِ أصلٌ .
امام صادق علیه السلام : مردم معدن هایى چون معدن هاى طلا و نقره هستند. پس هر که در جاهلیت اصالت داشته است در اسلام نیز اصیل و ریشه دار است.
**بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در جمع انجمن اهل قلم در سال 1381.
شناسایی افراد مستعد برای انجمن اهل قلم
[کاری که شما باید بکنید این است که اوّل این انجمن را محکم نگهدارید؛ کار دوم این است که برای نگهداشتنِ آن بلاشک احتیاج دارید به اینکه مرتّب نفَس و خون جدید وارد آن کنید.]
کار سومی بهوجود میآید که عبارت است از جستجو کردن استعدادهای خوب و تابناک، گزینش کردن صحیح و عادلانه، آوردن و وارد مجموعه کردن آنها. در این هیچ تردیدی نکنید. الان در سرتاسر کشور یک حرکت عمومیِ عجیبی شروع شده است؛ از همین جمعیتهای کوچک دانشآموزی گرفته تا دانشجویی و بالاتر از دانشجویی. الان هزارها نقطه و کانون در این کشور بهوجود آمده است. در همین تهران و در شهرستانهای گوناگون خیلی هست. شاید در همان کنگاور هم - که آقای نوریزاد را آنطور متأثّر و عصبانی کرده - یکی باشد. همهی اینها محض احساس تکلیف مبارزه میکنند. این تابلوِ تهاجم فرهنگی را که ما چند سال پیش بلند کردیم و عدهای سنگبارانش کردند، خوشبختانه اینها قبول و بلند کردهاند. الان در همهی این تشکّلهای کوچک ناشناخته و احصا نشده، جهتِ واحدی وجود دارد و آن مبارزه با تهاجم فرهنگی است. از بچهها میپرسید شما میخواهید چه کار کنید؛ این کتاب، نمایشنامه، جزوه، بروشور و شعر را برای چه نوشتید و این انجمن را برای چه درست کردید؟ میگویند میخواهیم با تهاجم فرهنگی مبارزه کنیم. این کار خیلی مبارک است و این را دست کم نگیرید. در بین همینهاست که شما آن معدنهای الماس و طلا را پیدا میکنید:
« اَلنَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ ».(1) بروید و آنها را شناسایی و گزینش کنید و به شکل حساب شدهای وارد مجموعه نمایید. البته میتوانید مجموعه را دارای دهلیزها و گردونها و گیتیهای گوناگون کنید تا اینها را راحت و بیدغدغه وارد کنید؛ یعنی از یک قرنطینهی ناآشکاری بگذرانید و بعد وارد اصل مجموعه کنید. از این کارها باید بکنید.1381/11/08
بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم
تربیت نیروی انسانی
حدیث
1 ) الکافی،ثقة الإسلام کلینى ج 8 ص 177ح 197؛ منلایحضرهالفقیه، صدوق ج 4 ص380ح5821 ؛ شرحنهجالبلاغة ابن ابی الحدید ج 6 ص 370 ؛ بحارالأنوار،مجلسی، ج 58 ص 106 ؛
اَلنَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ فَمَنْ کَانَ لَهُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَصْلٌ فَلَهُ فِی الْإِسْلَامِ أَصْلٌ
ترجمه:
بکر بن صالح در حدیث مرفوعى از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: مردم معدنهائى هستند چون معدنهاى طلا و نقره، پس هر که در دوران جاهلیت ریشه و اصلى داشته (و عنصر پاکى بوده یا از اهل شرف بوده) در اسلام نیز همان ریشه و اصل را دارا است.
http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1734
**************************************************
**
مردم بسیار در فَطانت و بَلادت(1) اختلاف دارند. مأمون و امین (لَعَنَهُمَا اللهُ) نزدِ یک معلّم مى رفتند، معلم زیر فرش مأمون کاغذ گذاشت و او متوجّه شد، ولى زیر فرش امین خشت گذاشت و او نفهمید. در روایت آمده است:
« اَلنَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ » مردم مانند معادن طلا و نقره هستند.(2)
آقایى ادّعا مى کرد که اگر مى دید کسى نامه اى مى نویسد، از حرکت قلم او مى فهمید چه مى نویسد. البته ما مى دانستیم او خوش فهم است، ولى نه تا این درجه.
در مقابل آقایى مى خواست با اشاره به بچّه هاى خود مطلبى بفهماند، ولى طورى مى کرد که همه، حتى کودکان منظورش را مى فهمیدند، « و عَلى هذا فَقِسْ. »
چه قدر بین افراد تفاوت وجود دارد! همین امور ساده و آشکار مثل نماز، بعضى را به سماوات مى رساند و براى عدّه اى هیچ خبرى نیست، براى بعضى اَعْلى عِلّیّین است، و براى بعضى هیچ معلوم نیست که آیا این معجون شور است و یا شیرین.
1.فَطانت: زیرکى و باهوشى؛ بِلادت: کند فهمى و کم هوشى.
2.کافى، ج 8، ص 177؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 380؛ بحار الانوار، ج 58، ص 65 و 106؛ ج 64، ص 121.
http://v0.bahjat.ir/index.php/2011-09-08-10-59-53/19-2011-09-06-08-13-42/1100-2012-08-13-02-15-23.html
نقل از سایت آیت الله بهجت
******************************************************
**
مردم اگرچه همه از خاک آفریده شدند و سعدی علیه الرحمه هم گوید:بنی آدم سرشت از خاک دارد- اگر خاکی نباشد آدمی نیست ، ولی میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. استعداد ها و ظرفیت ها و کشش ها و توانایی ها و فهم ها و دریافت های افراد یکسان نخواهد بود و در قرآن کریم آمده است(وَ قَدْخَلَقَکُمْ أَطْوارا سوره نوح آیه 14) و به تعبیر امام صادق علیه السلام (به نحو استعاره که حاکی از حقیقت است) ،جنس بعضی از مردم از طلا است و جنس بعضی دیگر از نقره و باید به این تفاوت ها دقت نمود (قال الصادق ع :اَلنَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ )َ
هرچند که همه انسان ها بِالقُوَّه قابلیت های زیادی دارند اما باید دید که چه قابلیت هایی در آنها بیشتر ظهور و فعلیت دارند تا از آن ها در امور متناسب خود به نحو شایسته استفاده نمود و در (مدینه فاضله) افلاطون که در کتاب جمهورش تجلی کرده برخی از تعبیرات درباره جنس دسته هایی از مردم ، بیانگر توجه به استعداد ها و قابلیت ها می باشد و در آنجا مردم را به سه طبقه و دسته تقسیم نموده که دسته ای فلزشان از طلا است و دسته ای فلزشان از نقره است و دسته دیگر فلزشان از آهن است و به تفصیل به شرح هر یک پردااخته است....
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
** لَیسَ فِی مَکتَبِ الشَّیطانِ وَ الهَوَی اِلَّا دَرسُ الضَّلالَةِ وَ الشِّقاوَةِ و ...
یَهوِی و یَهبِطُ وَ یَسقُطُ الأنسانُ بِسَبَبِ العِصیانِ وَ الهَوَی النَّفسانِیَّةِ وَ التَّسویلاتِ الشَّیطانِیَّةِ ، اِلَی الدَّرَکاتِ الشَّقاوِیَّةِ وَ المَراتِبِ الرَّدِیَّةِ وَ الدَّنِیَّةِ وَ یَدخُلُ بِذلِکَ فِی تِیهِ الضَّلالَةِ وَ الحَیرانِیَّةِ وَ یِسقُطُ فِی قَعرِ الحَیوانِیَّةِ وَ الحَضیضِ البَهیمِیَّةِ. قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالَی : وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ ( سورةُ الاأحزاب الآیة 179 ) .
اَلنّارُ النَّفسانِیَّةُ ، نارُُ مُشتَعِلَةُُ فِی ضَمیرِ الأِنسانِ بِسَبَبِِ مِنَ الأَسبابِ نَحوَ الکِبر و الحسد و الحِقد و البُخل و الحِرص و الطمع و غیر ذلک و یَبعُدُ الأنسانُ بهذه الصفاتِ الرذیلة عن الکمالات الأنسانیة و التقرب الألهیة و جوارِ رحمةِ ربِّ العالمین و مَتَی اشتَدَّت ناریَّةُ نفسانِیَّتِهِ زادت آثامُه و معاصیهِ و تَوَغَّلَ فی العصیان و الخَطأ و الضلالة و الغَوایة و مَآلُهُ و مَرجَعُهُ الی الخسران العظیم . قوله تعالی : خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ . ( سورةُ الحج الآیة 11) وَ رُبَما یَحرُمُ من کل خیر و کمال و یَرتَکِبُ کُلَّ فعلِِ قبیحِِ و شَرِِّ و یَصیرُ دائما قَرینَ شیطانِِ مَریدِِ و بِئس القَرین. قولُهُ تعالی :وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ ( سورة الزُّخرُف الآیة 36) و لَیسَ فِی مَکتَبِ الشَّیطانِ وَ الهَوَی اِلَّا دَرسُ الضَّلالَةِ وَ الشِّقاوَةِ و العداوةِ و البَغاضَةِ و الشِّقاقِ و النِّفاق وَ الَّنزْغِ و الشَّنَئانِ و الحِقد و الکبر و الحسادة و سوء الظن و الخسرانِ . و هذه الصفاتُ و الآثارُ المَشؤمةُ مُوجِبةُُ لسقوط الانسان و هلاکَتِهِ .
وَاعلَم اَنَّ فلاحَ الأنسانِ اَلمُتَوَّجِ وَ المُکَرَّمِ مِنَ اللهِ تَعالَی بِتاجِ الکَرامَةِ ، فِی غَلَبةِ نورانِیَّتِهِ علی ناریَّةِ نفسانِیَّتِهِ و (قال رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم : اَشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ) و سعادتُهُ الأبَدیّةُ فی اطاعَتِهِ لله العزیز الکریم و مِعراجِیَّتُهُ و عُروجُهُ الروحانیةُ و النورانیةُ فی جَنب عُبودِیَّتِهِ لله تعالی و رُوِی عَن الصّادق علیه السلام فی مِصباحِ الشریعة : ا اَلْعُبودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوبِیَّةُ و لِذلک جُعِلَتِ الصلوةُ مِعراجاََ للأنسان وَ اشتُهِرَ فِی الألسِنَةِ هذالکلام من رسول الله (ص) : اَلصَّلوةُ مِعراجُ المُؤمِنِ و جُعِلَتِ الصلوةُ قُرَّةَ عَینِِ لِلرَّسولِ المُکَرَّمِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) .
وَ اعلَم اَنَّ اِبلیسَ اَقسَمَ بالله لِأِغواء النّاس و انحرافِهِم و شِقاوَتِهِم و قال الشیطانُ لعنةُ اللهِ علیه فی حال العصیان جرئةََ علی اللهِ : قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ ( سورة ص الآیة 82-83) و رُوِیَ : اَلنّاسُ کُلُّهُم هالِکُونَ اِلَّا العالِمُونَ وَ العالِمُونَ کُلُّهُم هالِکُونَ اِلَّا العامِلُونَ وَ العامِلُونَ کُلُّهُم هالِکُونَ اِلَّا المُخلِصُونَ وَ المُخلِصُونَ فِی (عَلَی) خَطَرِِ عَظیمِِ ( نُقِلَ هذا الکلام بأشکالِِ مُختلفة فی الکُتب کما فی مَجموعةِ الورّام عن النبی (ص) و فی مصباح الشریعة عن الصادق (ع) و نُقِلَ ایضا فی جامع السعادات للمحقق النراقی ره ) .
یَابنَ آدَمَ لاتَکُن مِمَّن وَطِئَتهُ سَنابِکُ الشَّیاطینِ و لاتَکُن مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ فَشَقِیَ وَ وَیلُُ لِمَن کان اِلهُهُ هَواهُ . قَولُهُ تَعالی : أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ ( سورة الجاثیة الآیة 23) واعلم ان مَنشأ الخُصومات و النزاعات و التنازعات و المشاجرات و الأنحرافات یکون فی نسیان ذکرالله تعالی و منشأه اِستحواذُ الشیطان علی الأنسان و غلبةُ الهوی علیه و الأشتغالُ و الأتکالُ بغیر الله تعالی و کثیرامّا یقول استاذُنا المرحوم آیة الله العظمی الشیخ اسماعیل الصالحی المازندرانی فی اَثناء الدرس الخارج للأصول و الفقه :
بِکَثرَةِ اشتِغالِنا بِکارِنا لَیسَ لَنا کارُُ بِکَردِگارِنا
و فی الختام یلزم للأنسان من جهة الأِنتِباه و التَّنَبُّه و الأتِّعاظ مرورُ هذه الآیات فی ایامِ الأُسبوعِ :
** أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً ( سورة الفرقان الآیة 43)
** وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ( سورة الأعراف الآیة 176)
** فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ . ( سورة القصص الآیة 50)
** اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ .( سورة المجادله الآیة 19)
** أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ .( سورة یس الآیة 60)
** وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً . ( سورة الأسراء الآیة 53)
** الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ .( سورة البقره الآیة 268)
و نِعمَ ما قال العارفُ و الشاعر المعروف الحافظ الشیرازی بالفارسیة :
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
الرّاقمُ للسُّطور : السیداصغر سعادت میرقدیم اللاهیجی
ترجمه :
در مکتب شیطان و هوای نفس جز درس گمراهی و بدبختی وجود ندارد ...
انسان به سبب نافرمانی و عصیان نسبت به خداوند و پیروی از هوای نفس و به واسطه تسویلات و تزیینات شیطانی ، به پستی های شقاوت و بدبختی و مراتب پست و انحطاط حیوانی سقوط می کند و به سبب آن در چاه گمراهی و سرگردانی داخل می گردد و در قعر حیوانیت و حضیض بَهیمیّت سقوط می نماید . در سوره اعراف آیه 179 خداوند چنین می فرماید : وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ . به یقین ، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلها [ عقلها ] یی دارند که با آن ( اندیشه نمی کنند ، و ) نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهترند اینان همان غافلانند ( چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت ، باز هم گمراهند ) !
آتش نفسانی ، آتشی است که به سببی از اسباب مانند کبر و حسد و کینه و بخل و حرص و طمع و ... در درون انسان شعله ور است و بواسطه آن آدمی از کمالات انسانی و تقرب و قرب الهی و از جوار رحمت الهی دور می گردد و هر اندازه آتش نفسانی شدت بگیرد و شعله ور تر گردد گناهان و معاصی انسان افزایش پیدا می کند و بیشتر در عصیان و معصیت و خطا و گمراهی و ... فرو می رود و عاقبت و سرانجام و برگشت چنین انسانی به سوی خسران و زیان بزرگ است .
خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ . ( به این ترتیب ) هم دنیا را از دست داده اند ، و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشکار است!( سوره حج آیه 11 )
و چه بسا آدمی بواسطه آتشفشان نفس و هوی و هوس های نفسانی و شیطانی از هر خیر و کمالی محروم گردد و مرتکب هر کار زشت و بد و شر شود و در نهایت دایما و پیوسته قرین و همدم شیطان رانده شده باشد که او بد همدمی خواهد بود . خداوند در آیه 36 از سوره زُخرُف چنین می فرماید : وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ .و هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست! و نیست در مکتب شیطان و هوی و هوس نفسانی مگر درس گمراهی و شقاوت و بدبختی و دشمنی و بغض و جدایی و اختلاف و نفاق و دورویی و فتنه و فتنه انگیزی و خصومت و کینه و کبر و تکبر و حسادت و سوءظن و خسارت و زیان و این صفات و آثار شوم موجب سقوط انسان و هلاکتش می گردد .
بدان که فلاح و رستگاری انسان که از طرف خداوند به تاج کرامت مکرَّم است ، در غلبه نورانیت او بر نارِیّت نفسانیتش می باشد و پیامبر اکرم ص فرمود : شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفسش غلبه نماید و بدان که سعادت ابدی انسان در اطاعت و پیروی نسبت به خداوند عزیز و کریم می باشد و معراجیت و عروج روحانی و نورانی آدمی در جَنب و کنار عبودیت خداوند متعال است و در مصباح الشریعه از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود : الْعُبودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوبِیَّةُ . و روی این جهت نماز معراج انسان قرار داده شده است و در بین مردم مسلمان این کلام و سخن از رسولخدا ص مشهور است که آن حضرت فرمود : نماز معراج مؤمن می باشد و نیز نماز چشم روشنی و نور دیدگان پیامبر ص قرار گرفته است . و بدان که ابلیس خبیث قسم خورده به خدا که بنی آدم و مردم را به اغواء و گمراهی و انحراف بکشاند و آن ملعون که لعنت خدا براو باد در حال عصیان با جسارت به خداوند چنین گفت : قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ . ( سورة ص الآیة 82-83) . گفت: «به عزّتت سوگند ، همه آنان( بنی آدم و انسان ها ) را گمراه خواهم کرد ، مگر خاصان از بندگانت را که دل از غیر بریدند و برای تو خالص شدند.
و در روایتی چنین آمده است : اَلنّاسُ کُلُّهُم هالِکُونَ اِلَّا العالِمُونَ وَ العالِمُونَ کُلُّهُم هالِکُونَ اِلَّا العامِلُونَ وَ العامِلُونَ کُلُّهُم هالِکُونَ اِلَّا المُخلِصُونَ وَ المُخلِصُونَ فِی ( عَلَی) خَطَرِِ عَظیمِِ . : یعنی مردم همه در هلاکتند مگر عالمان و اهل علم ، و علماء نیز در هلاکتند مگر آنها که عامِل و اهل عمل هستند و عاملان نیز درهلاکتند مگر آنها که مُخلِص هستند ، و مُخلِصان نیز تازه در خطر عظیم وبزرگ می باشند . ( این سخن به اشکال مختلفه نقل شده است چنانکه در مجموعه ورّام از پیامبر ص و در مصباح الشریعه از امام صادق نقل شده است و همچنین این کلام در جامع السعادات محقق نراقی نیز آمده است )
ای فرزند آدم از کسانی مباش که سُم های شیاطین او را پامال و خُرد کرده باشد و نیز از کسانی مباش که پیروی هوی و هوس خویش کرده و نگون بخت و نگونسار و بدبخت شده است. خداوند متعال در سوره جاثیه آیه 23 چنین فرمود : أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ ( سورة الجاثیة الآیة 23) . پس آیا دیدى آن کسى را که معبود خویش را هواى خود قرار داده و با این که حق را شناخته است خدا او را در بیراهه گذارده و بر گوش و دلش مهر نهاده و بر چشمش پرده افکنده است ؟ با این وصف، پس از خدا چه کسى او را به راه خواهد آورد ؟ آیا درباره این گونه افراد نمى اندیشید تا پند گیرید ؟ و وای به حال کسی که اِله او هوی و هوسش باشد . و بدان که سر منشأ خصومت ها و نزاع ها و تنازعات و مشاجرات و اختلافات و انحرافات در فراموش کردنِ ذکر و یاد خداوند متعال است و منشأ و ریشه این نسیان نیز تسلط شیطان و غلبه هوی و هوس بر انسان و اشتغال و اتّکال آدمی به غیر خدا است و بارها استاد ما مرحوم آیة الله العظمی شیخ اسماعیل صالحی مازندرانی در خلال درس خارج اصول و فقه این شعر را می خواند : بِکَثرَةِ اشتِغالِنا بِکارِنا لَیسَ لَنا کارُُ بِکَردِگارِنا یعنی
یعنی آنقدر با کارهای گوناگون مشغولیم که دیگر کاری به کردگار وآفریدگار مان نداریم!!!
و در پایان لازم است که انسان در طول ایام هفته جهت بیداری و تنبه و پندپذیری این آیات را مرور نماید :
پس آیا دیدى آن کسى را که معبود خویش را هواى خود قرار داده و با این که حق را شناخته است خدا او را در بیراهه گذارده و بر گوش و دلش مهر نهاده و بر چشمش پرده افکنده است ؟ با این وصف، پس از خدا چه کسى او را به راه خواهد آورد ؟ آیا درباره این گونه افراد نمى اندیشید تا پند گیرید ؟
** أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً ( سورة الفرقان الآیة 43)
** وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ( سورة الأعراف الآیة 176)
** فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ . ( سورة القصص الآیة 50)
** اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ .( سورة المجادله الآیة 19)
** أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ .( سورة یس الآیة 60)
** وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً . ( سورة الأسراء الآیة 53)
** الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ .( سورة البقره الآیة 268)
وچه زیبا گفت عارف و شاعر شهیر و نامدار حافظ شیرازی :
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
نویسنده متن : سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
الراقم للسطور : السیداصغر سعادت میرقدیم اللاهیجی
***نسیم معرفت***
شخصیت و فضایل حضرت زینب(س)
در طول تاریخ، انقلابهای فراوانی به وقوع پیوسته و افراد بسیاری از خودگذشتگی و فداکاری کرده اند، اما با گذشت زمان، از یادها فاصله گرفته اند. ولی نهضت عاشورا با مرور زمان، پیوسته در دلهای مسلمانان، ماندگار شده است
مقدمه
در طول تاریخ، انقلاب های فراوانی به وقوع پیوسته و افراد بسیاری از خودگذشتگی و فداکاری کرده اند، اما با گذشت زمان، از یادها فاصله گرفته اند. ولی نهضت عاشورا با مرور زمان، پیوسته در دل های مسلمانان، ماندگار شده است.
بدون شک، عقیله بنی هاشم، زینب کبری(ع)، از جمله شخصیت های تأثیرگذار این نهضت عظیم است که در ماندگاری و جاودانی آن نقشی بی بدیل داشته; همان بانویی که از نوادر بانوان تاریخ اسلام است و در دامان پُرمهر فاطمه زهرا(ع)و مولای متقیان تربیت یافته و درس زندگی آموخته است.
درباره حیات درخشان این بانوی قهرمان، تاکنون ده ها کتاب و مقاله نگارش یافته و زندگی آنحضرت را مورد تحلیل و تجلیل قرار داده است.
در این مقاله برآنیم که شخصیت و فضایل آنحضرت را بررسی و بیان کنیم.
نام ها و القاب حضرت زینب(ع(
حضرت زینب(علیها السلام)، نخستین دختر علی و زهرا علیهماالسلام است. معروف ترین نام این بانوی بزرگ، «زینب» است که در لغت، به معنای «درخت نیکو منظر» آمده(1) و معنای دیگر آن «زین اب» یعنی «زینت پدر» است. و به راستی زینب برای مکتب اسلام و مرام پدر، مایه زینت و آبرومندی بی نظیر بوده است.
حضرت زینب(ع) در پنجم جمادی الاولی در سال پنجم یا ششم هجرت، در مدینه دیده به جهان گشود.پس از ولادت حضرت زینب(ع)حضرت فاطمه زهرا(ع) نوزاد را به دست حضرت علی(علیه السلام)داد و فرمود: نام این کودک را برگزین. امام(ع)فرمود: من از پیامبر خدا در نام گذاری دخترم، سبقت نمی گیرم.(2)، در آن هنگام،پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سفر بود. چون بازگشت، امیرمؤمنان(علیه السلام)نام نوزاد را از آن حضرت پرسید. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: من از خدایم در نام گذاری او پیشی نمی گیرم. آن گاه از جانب خداوند جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند نام این نوزاد را «زینب» برگزیده(3) و آن را در لوح محفوظ نگاشته است.(4).
نام گذاری حضرت زینب(ع)، از سوی پروردگار حکایت از عظمت و بزرگی مقام آنحضرت نزد خداوند متعال دارد
حضرت را ام کلثوم کبری، و صدیقه صغری مینامیدند برای آنحضرت نام ها والقاب زیادی بیان شده همانند عقیله بنی هاشم عالمه غیرمعلَّمه، عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینة اللّه، نائبة الزهرا، نائبة الحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه، و شریکة الحسین.(5) حضرت زینب(علیها السلام) از نظر شخصیت و لیاقت، مصداق راستین نام ها و القاب مزبور است.
با پسر عموی خود «عبد اللّه بن جعفر» ازدواج کرد و ثمره این ازدواج فرزندانی بود که دو تن از آنها (محمد و عون) در کربلا، در رکاب ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام شربت شهادت نوشیدند(6)
آن بانوی بزرگوار سر انجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با کوله باری از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانی را وداع گفت.
شخصیت حضرت زینب(علیها السلام)
روان شناسان معتقد اند که: عامل وراثت، تربیت و محیط در تکوّن و ساختار پایه های شخصیت آدمی نقش بنیادین دارند.(7) درباره حضرت زینب(علیها السلام)، سه اصل اساسیِ مزبور جایگاه ویژه داشت:
الف. وراثت: حضرت در خانواده وحی(نبوت و ولایت) بدنیا آمد، جدش پیامبر اکرم(ص) پدرش امیرالمومنین علی(ع) ومادرش فاطمه زهرا دختر پیامبراکرم(ص)بود.
پیامبر اکرم در مورد فرزندان فاطمه فرمود:
«... وُلدِ فاطِمَةَ فَانَا وَلِیُّهُم وَ عُصبَتُهُم، وَ هُم خُلِقُوا مِن طِینَتِی...»(8) فرزندان فاطمه (حسن، حسین، زینب، و امّ کلثوم)، که من ولی و سرپرست نَسَبی آنها هستم، از طینت و خمیره ذات من آفریده شده اند.
بنابر این حضرت زینب(ع) در همچون خانواده ای بدنیا آمد و مراتب کمال را از این سه شخصیت بزرگ به ارث گرفته است.
ب. تربیت: حضرت زینب(س) از آغاز ولادت تا قریب شش سالگی، در دامان پُرمهر پیامبر و حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س)تربیت یافت و با نظارت دقیق این خانواده رشد نمود.
تربیت حضرت زینب(علیها السلام) در همچون خانواده ای سبب شد که این شخصیت والامقام به عنوان سومین بانوی جهان اسلام پس از حضرت خدیجه(علیها السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام)، به شمار آید.
ج. محیط: یکی دیگر از پایه های مهم ساختمان شخصیتآدمی محیط است. حضرت زینب(س) در محیطی که کانون فضایل، صفا و صمیمیت بود، رشد و نمو یافت. محیط زندگی حضرت زینب(س) در شهر مدینه، خانه حضرت علی(علیه السلام)، فاطمه(س)، حسن (ع) و حسین(ع)بود; همان خانه ای که کعبه آمال و محبوب دل های مؤمنان بوده است. چنین محیطی نورانی و خانه ای بابرکت، ارزش های والای دینی و انسانی را در وجود پر برکت ایشان بارور و شکوفا ساخت.
منزلت حضرت زینب(علیها السلام)
حضرت از مقام و جایگاه ویژه ای بهرمند بود به طوری که هرگاه بر پدر وارد می شد، امام(علیه السلام)از جای برمی خاست و ایشان را با احترام زیاد در جای خود می نشاند. ایشان امین پدر بود.
همچنین زینب کبری(س) بعد از پدراز منزلت ویژه ای نزد امام حسن(ع) و امام حسین(ع) برخوردار بود. این دو امام نهایت احترام را در حق خواهر روا می داشتند،سعی می کردند مصایب و مشکلاتی که برایشان رُخ می دهد حضرت زینب(علیها السلام) متوجه نشود و ناراحت نگردد.
اما محبت امام حسین(علیه السلام) و زینب(علیها السلام) علاقه ای متقابل و استثنایی بود. امام حسین(علیه السلام) نیز فوق العاده حضرت زینب(علیها السلام)را عزیز و گرامی می داشت،(9) ایشان را محرم راز و امین خود می دانست و ودایع خویش را به ایشان می سپرد. امام حسین(علیه السلام)اسرار امامت را به ایشان سپرد.(10) این مسئله مقام و شأن حضرت زینب(علیها السلام) را گواهی می دهد. هنگام دیدار حضرت زینب(علیها السلام) از برادر، امام(علیه السلام)برای او جا باز می کرد، با شادمانی ایشان را در کنار خود می نشاند و در قرب جوارش بود.(11).
فضایل و مناقب حضرت زینب(علیها السلام)
زینب کبری(علیها السلام) دارای فضایل و مناقب فراوان است. همان گونه که اشاره شد،او را عالمه غیرمعلَّمه، عقیله بنی هاشم، معصومه صغری و... لقب داده اند.(12). که هر کدام از این موارد گواه روشن در اثبات مقام این بانوی بزرگ اسلام است.
حضرت زینب(علیها السلام) بانویی بلندقامت، نیکو چهره و عالی مقام بود، در وقار و شخصیت، مانند جدّه اش حضرت خدیجه(علیها السلام)، در حیا و عفّت، همچون مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام)، در رسایی و شیوایی بیان، مانند پدرش حضرت علی(علیه السلام)، در حلم و بردباری، چون امام حسن(علیه السلام)و در شجاعت و قوّت قلب، مانند برادرش امام حسین(علیه السلام) بود.(13) که در اینجا به تعدادی از فضایل آنحضرت اشاره می کنیم.
1-علم و دانش
سخنان و خطبه های عالمانه، همراه با استدلال به آیات قرآن، در کوفه، مجلس عبیداللّه بن زیاد و همچنین در دربار یزید، از سوی حضرت زینب(علیها السلام) هر کدام شاهدی بر تواناییِ دانش این بانوست. ابن عبّاس گفتار پر ارج فاطمه زهرا(علیها السلام) را درباره «فدک»، از حضرت زینب(علیها السلام)نقل کرده، می گوید: «عقیله ما زینب دختر علی چنین گفت: ...»(14) افزون بر آن، درس و تفسیر قرآن از سوی حضرت زینب(علیها السلام)، برای زن های کوفه در زمان حکومت پدرش حضرت علی(علیه السلام)بیانگر دانش ایشان است.(15).
حضرت زینب(علیها السلام) مقام بیان روایت و حدیث را دارا بود; چنان که محمّدبن عمرو، عطاء بن سائب، فاطمه بنت حسین و دیگران از زینب(علیها السلام) نقل حدیث کرده اند.(16).
عقیله بنی هاشم حتی آگاهی به حوادث آینده را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته بود،همان گونه که بعضی از اصحاب خاص پیامبر(صلی الله علیه وآله)مانند سلمان، ابوذر و برخی از یاران حضرت علی(علیه السلام)مانند میثم تمّار و رشید هجری به این گونه اسرار آگاه بودند.(17)
حضرت زینب(علیها السلام) دانشی سرشار داشت. طبیعی است کسی که از محضر پیامبر(ص) (شهر علم) و حضرت علی(ع) (دروازه علم) کسب دانش نموده باشد، باید دریای علم باشد.
درنتیجه حضرت زینب(س) «عالمه غیرمعلَّمه» بود، چنان که احتجاجات او در کوفه و شام در برابر دشمن، مانند احتجاج مادرش حضرت زهرا(علیها السلام) بود که درباره «فدک» ابراز نمود.
2-پرستش و عبادت
عبادت رفیع ترین مقام آدمی است. ائمّه اطهار(علیهم السلام) هر کدام مرتبه اعلای از این مقام را دارا بودند. حضرت زینب(س) نهایت عبادت و تعظیم را در برابر پروردگار داشت.
حضرت زینب(س) از نیایش و مناجات های پیامبر(ص) با خبر بود، عبادت علی وفاطمه(س) را شاهد بود. ونیز نیایش های امام حسن مجتبی(ع)را در دل شب ها و روزها دیده بود، وبلاخره عبادت و مناجات های امام حسین(ع) را، به ویژه در شب و صبح عاشورا، به تماشا نشسته بود و هر یک برایش درس و الگوی عبادت و مناجات بود.
حضرت زینب کبری(علیها السلام) شب ها به عبادت می پرداخت و در دوران زندگی، هیچ گاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد.(18) شب زنده داری حضرت زینب(علیها السلام)، حتی در شب دهم و یازدهم عاشورا، ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام)می گوید:
در شب عاشورا، عمّه ام پیوسته در محراب عبادت ایستاده بود، نماز و نیایش داشت و پیوسته اشک هایش سرازیر می شد.(19)
امام زین العابدین(علیه السلام)، می فرماید:
عمّه ام زینب در طول سفر اسارت از کوفه تا شام، پیوسته نمازهای واجب و مستحب خود را انجام می داد و در بعضی منزل گاه ها می دیدم که ایشان در اثر ضعف و گرسنگی، نماز خود را نشسته می خواند; چراکه سهمیه غذای خود را میان کودکان تقسیم می کرد و دیگر توان ایستادن نداشت.(20)
ارتباط حضرت زینب(علیها السلام) با خداوند آن گونه بود که حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود:
«یا اُختَی لا تَنسِیَنِّی فِی نافِلَةِ اللَّیلِ» (21)
خواهرم! مرا در نمازهای شب، فراموش نکن.
3-حجاب و عفّت
یکی از مهم ترین وظایف بانوان در اسلام پاس داری در حفظ حریم حجاب و عفّت است. در قرآن مجید، در چند آیه(22) به ضرورت حجاب برای زنان تصریح گردیده و در چهارده آیه،(23) درباره عفّت و پاک دامنی هشدار داده شده و در احادیث فراوان نیز هشدارهای مؤکّد در این زمینه داده است.
عقیله بنی هاشم در حجاب و عفّت، مانند مادرش فاطمه زهرا(س) بود و به این مهم بسیار اهمیت می داد. تا پیش از عاشورا و ماجرای اسارت، نامحرمی حضرت زینب(علیها السلام) را ندیده بود،چنان که در تاریخ آمده است:
هنگامی که زینب می خواست به مسجدالنبی کنار قبر رسول خدا(ص) برود، علی(ع) دستور می داد شب برود. به حسن و حسین(ع) می فرمود: همراه خواهرشان باشند. حسن(علیه السلام)جلوتر و حسین(ع)پشت سر، زینب در وسط حرکت می کردند. آنها از سوی مولای متقیان مأمور بودند که حتی چراغ روی مرقد منوّر پیامبر را خاموش کنند تا چشم نامحرم به قامت زینب نیفتد.(24)
یحیی مازنی می گوید: من در مدینه، مدت زیادی همسایه حضرت علی(علیه السلام) بودم. سوگند به خداوند! در این مدت، هرگز حضرت زینب(س) را ندیدم و صدایش را نشنیدم.(25) حجاب و عفاف حضرت زینب(علیها السلام) به گونه ای بوده است که علّامه مامقانی در این باره می گوید:
زینب در حجاب و عفاف، یگانه روزگار بوده است. کسی از مردان، در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا، اورا ندیده بود.(26)
4-صبر و استقامت
ازدیدگاه اسلام، صبر جایگاهی بس والا دارد. قرآن به صبرکنندگان بشارت داده است. (بقره: 155) مقام صبر نسبت به ایمان همانند سر برای بدن است. حضرت زینب(س) نمونه و تجسّم عالیِ صبر و پایداری است. مقاومت و شکیبایی در راه پاس داری از حریم دین و کرامت انسانیت، از ویژگی های بارز این بانوی بزرگ است.
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند *** بر اثر صبر نوبت ظفر آید.(27)
صبر و ثبات شگفت انگیز حضرت زینب(علیها السلام) همگان را به اعجاب وا داشته است، چه انکه از پنج سالگی بامصیبت آشنا شد،داغ عزیز ترین کسان خود را یکی پس از دیگری دید، ولی در برابر همه این مصیبت ها، قامت برافراشت و صبر کرد.
حضرت زینب(علیها السلام) در وادی صبر و استقامت، یکه تاز میدان است.در بزرگی مقام صبر و بردباری آن گوهر عظیم الهی، همین بس که وقتی در برابر پیکر نورانی و خونین برادرش امام حسین(علیه السلام) رسید، رو به آسمان کرد و گفت:
بار خدایا! این اندک قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.(28).
این سخنان زینب(س)- هنگامی بود که برادرش امام حسین(علیه السلام) و دیگر برادران و فرزندان خویش را از دست داده بود- حاکی از قوّت ایمان، ثبات اعتقاد، گذشتن از خود و فنا شدن ایشان را در خداوند است.([29])حضرت زینب(علیها السلام) در اثر توجه و تربیت خمسه طیّبه، چنان روح بزرگی یافته بود که شهادت عزیزانش را با صبر و ثباتی وصف ناپذیر تحمّل نمود.
درست است که حضرت زینب(س) در کربلا در برخی موارد گریه و ناله نیز داشت، ولی ناله های حضرت زینب(علیها السلام) در این گونه موارد، دو دلیل داشت:
گاهی عظمت مصیبت بیش از حد سنگین بود، از جمله شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)، چراکه ایشان مقامی بس ارجمند داشت و شبیه ترین کس به پیامبر(ص) از نظر صورت و سیرت بود.
بنابراین، به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر(علیه السلام) و مصیبت از دست دادن آن عزیز، چنان سنگین و کمرشکن بوده است که دل را آب می کند و عاطفه را به جوش می آورد و نالیدن در چنین مصیبت عظیمی، با مقام صبر در تعارض نیست.
دیگر اینکه گریه ها وناله های حضرت زینب(علیها السلام) در کربلا و پس از آن در طول سفر کوفه و شام، در جهت اهداف عالی و رسالت عظمای ایشان، یعنی ابلاغ پیام عاشورا بوده و ایشان از راه های گوناگون، از جمله با خطبه ها و سخنرانی های آتشین و گریه های جانسوز خویش، از نهضت حسینی پاس داری می نمود.
5-شجاعت و قهرمانی
از ویژگی های عظیم بانوی کربلا، «شجاعت» است، بدون شک، اگر ذرّه ای ترس از حکومت استبدادی یزید در وجود زینب راه می یافت، در این صورت، نهضت کربلا چنین پیروزی به ارمغان نمی آورد.
حضرت زینب(س) در این ویژگی، یکه تاز میدان بود. خطبه های آتشین و افشاگرانه ایشان بر ضد دستگاه امویان و گفتار کوبنده اش در فرصت ها برای دفاع از نهضت حسینی، و صلابت بی نظیر ایشان در کوفه و شام، همه بیانگر قهرمانی و شجاعت ایشان است. «زینب به عنوان شیرزن کربلا و خطیب قهرمان پیامرسان خون شهیدان، در پیشانی اسلام تابید»(30) و جهاد و دفاع ایشان از اسلام و دیانت به ابدیت پیوست.
حضرت زینب(س) در قیام عاشورا شجاعتی شایان از خود به نمایش گذاشت. ایشان بارها جان امام سجّاد(ع)را از مرگ نجات داد، از جمله در مجلس ابن زیاد، پس از احتجاج حضرت سجّاد(علیه السلام) با ابن زیاد، امر به شهادت او داد. حضرت زینب(علیها السلام) دست در گردن فرزند برادر انداخت و فرمود: «تا زنده ام، نخواهم گذاشت او را بکشید.»(31) و هرگز به ابن زیاد و یزید بن معاویه اعتنایی نکرد و در حالی که آنان در اوج اقتدارشان بودند، و پاسبان ها با شمشیرهای از نیام بیرون کشیده اطراف ایشان را گرفته بودند، سخنانی ایراد کرد که یزید و اطرافیان وی را رسوا ساخت.
6. فصاحت و بلاغت
بانوی قهرمان کربلا، فصاحت و بلاغت را از پدر و مادر گرامی اش به ارث برده بود. «هنگامی که سخن می گفت، گویی از زبان پدر، ایراد سخن می کرد.»(32) سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتگوهای ایشان با عبیداللّه بن زیاد، بی شباهت به خطبه های امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و خطبه «فدکیّه» مادرش زهرا(علیها السلام)نیست.(33) این خطبه ها در حالی ایراد می شدند که حضرت زینب(س) داغ های فراوانی بر سینه داشت، گذشته از آنکه تشنه، گرسنه و بی خواب بود، سختی سرپرستی کودکان و راه را نیز به دوش می کشید.
وقتی حضرت زینب(س) در کوفه، آن خطبه فصیح، آتشین و شورانگیز را ایراد نمود، مردم دست ها را به دندان گزیدند و با تعجب به هم نگاه کردند! در همان موقع، پیرمردی در حالی که می گریست و محاسنش از اشک چشمش تر شده بود، دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
پدر و مادرم فدای ایشان که سال خوردگانشان بهترین سال خوردگان و کودکان ایشان بهترین خردسالان، و زنانشان بهترین زنان و نسل آنها والاتر و برتر از همه نسل هاست.(34).
نتیجه گیری
حضرت زینب(علیها السلام) افزون بر ویژگی ها و فضیلت های شخصیتی، که از خاندان وحی ارث برده بود، در به ثمر رساندن نهضت عاشورا، نقش فوق العاده داشت. او پس از عاشورا، در کنار سرپرستی اسیران و حفظ جان امام سجّاد(علیه السلام) از خطرها، توانست انقلاب حسینی را با تحمّل زحمت های فراوان به پیروزی نهایی برساند و در انجام رسالت خویش، با صلابت و استواری ایستاد و نقش سنگین و رسالت خویش را به خوبی به پایان رساند تا آیین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و انقلاب کربلا دست خوش تحریف نگردد.
پی نوشت ها
[1]ـ جبران مسعود، الرّائد، ترجمه رضا انزابی، چ دوم، مشهد، آستان قدس رضوی، 1376، ج 1، ص 924.
[2]ـ سیدکاظم ارفع، حضرت زینب(علیها السلام) سیره عملی اهل بیت، تهران، نشر قادر، 1377، ص 7.
[3]ـ باقر شریف القرشی، السیده زینب، بیروت، دارالتعارف، 1419، ص 30ـ31 / حسن الهی، زینب کبری عقیله بنی هاشم، تهران، آفرینه، 1375، ص 29.
[4]ـ جعفر النقدی، زینب الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریه، 1361، ص 21 / سید نورالدین جزائری، خصائص الزینبیه، ترجمه باقر ناصری، چ دوم، قم، جمکران، 1379، ص 60.
[5]ـ نورالدین جزائری، پ سید نورالدین جزائری، خصائص الزینبیه، ترجمه باقر ناصری، چ دوم، قم، جمکران، 1379 ص 67
- [6]شیخ ذبیح اللّه محلاتی، ریاحین الشریعة، (تهران، دار الکتب الاسلامیة) ج3، ص46
(7)ـ عبداللّه شفیع آبادی، مبانی روان شناسی رشد، چ پنجم، تهران، چهر، 1371، ص 23ـ31.
(8)ـ سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، الفضائل الخمسه، انتشارات فیروزآبادی، 1374، ج 3، ص 150.
(9)ـ ذبیح اللّه محلّاتی، ریاحین الشریعة، تهران، دارالکتب الاسلامیه ، ج 3، ص 76.
(10)ـ احمد بهشتی، زنان نامدار در قرآن و حدیث، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1368، ص 51.
(11)ـ جعفر النقدی، الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریه، 1361، ص 21 .
(12)ـ سید نورالدین جزائری، پیشین
(13)ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، حضرت زینب فروغ تابان کوثر، چ سوم، تهران، برهان، 1379، ص 22.
(14)ـ احمد بهشتی، پیشین، ص 51.
(15)ـ ذبیح اللّه محلّاتی،پیشین، ص 57.
(16)ـ احمد صادقی اردستانی، زینب قهرمان دختر علی، تهران، مطهر، 1372، ص 100.
(17)ـ ذبیح اللّه محلّاتی، پیشین، ج 3، ص 56.
(18)ـ جعفر النقدی، پیشین، ص 61.
(19)ـ احمد صادقی اردستانی، پیشین، ص 106.
(20)ـ ذبیح اللّه محلّاتی، پیشین، ج 3، ص 62.
(21)ـ جعفر النقدی، پیشین، ص 62.
(22)ـ نور: 30 / احزاب: 32، 33 و 59.
(23)ـ نور: 2، 32، 27، 28، 30، 31، 32، 33، 58، 60 / احزاب: 32، 59 / قصص: 25.
(24)ـ سید عبدالحسین دستغیب، زندگانی حضرت زینب، تهران، کاوه، ص 19.
(25)ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص 99.
(26)ـ حسن الهی، پیشین، ص 99 به نقل از: عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، مطبعة المرتضویة، 1352، ج 3، ص 79.
(27)ـ حافظ شیرازی.
(28)ـ سید علی نقی فیض الاسلام، خاتون دوسرا (شرح حال زینب)، چ دوم، تهران، نشر آثار فیض الاسلام، 1366، ص 185.
(29)ـ همان.
(30)ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص 81.
(31)ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 117.
(32)ـ احمد بهشتی، پیشین، ص 51.
(33)ـ سیدکاظم ارفع، پیشین، ص 88.
(34)ـ سیدبن طاووس، اللهوف، تهران، دارالعالم، 1348ش، ص 149 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 110.
http://masaf.ir/View/Contents/11981/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8%28%D8%B3%29
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
**حضرت زینب (سلام الله علیها) کیست ؟ - نسیم معرفت
***نسیم معرفت**
*نزول دفعی و تدریجی قرآن کریم ازدیدگاه آیت الله جوادی آملی
از سوی دیگر،تاریخ مُسلّمو شأن نزول آیات، نشانگر آن است که قرآن، به صورت تدریجی و طی بیست و سه سال نازل شده است و در خود قرآن نیز آیاتی بر نزول تدریجی اجزای آن تصریح دارند. در آیه کریمه ای فرموده است: ( وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلاً ) [3] یعنی، قرآن را متفرق نازل کردیم تا تو آن را به تدریج دریافت و به تدریج بر مردم تلاوت کنی و در آیه کریمه دیگری، اعتراض کافران را بیان میفرماید که میگفتند چرا قرآن بر تو، مانند توراتِ موسی، یک باره نازل نشده است؟ (وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً)[4]. خدای سبحان در جواب این اعتراض، خطاب به رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) میفرماید: (کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً)[5] یعنی نزول تدریجی قرآن، برای تثبیت قلب تو است.
بنابراین، ظاهر آیات قرآنی در مسئله کیفیت نزول قرآن، متفاوت است؛ برخی از آنها بر نزول دفعی و یک باره قرآن و برخی دیگر بر نزول تدریجی و در طول زمان رسالت آن حضرت دلالت دارند. این معنا از نظر قرآن شناسی مسلّم است که هرگز اختلاف و تعارضی بین آیات کریمه قرآن وجود ندارد، چه این که خود قرآن در این باره میفرماید: (وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً )[6] یعنی اگر این قرآن، از نزد غیر خدای سبحان میبود، به طور یقین، اختلاف فراوانی بین آیاتش راه مییافت ولی از آنجا که از ناحیه ذات اقدس اِله است، هیچ گونه تعارض و اختلافی در آن راه ندارد، بلکه هماهنگی و انسجام فوق العاده ای نیز در سراسر آن به چشم میخورد. ( اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ )[7].
قرآن کریم که تجلّی ذات اقدس اله است، بهترین گفتاری است که آیاتش متشابه و مثانی اند. با یکدیگر تشابه و هماهنگی و همبستگی دارند، نه تنها اختلاف ندارند، بلکه مکمّل و تمام کننده یکدیگرند. برای هر یک از دو دسته آیات یادشده مَحملی است که با مَحمل دیگر هماهنگ است، برای تبیین انسجام بین آیات مزبور میتوان چنین گفت: قرآن کریم دو نزول داشته که یکی به صورت دفعی انجام گرفته است و دیگری به صورت تدریجی، و هر دسته از آیات مورد اشاره نیز دلالت بر یکی از این دو گونه نزول دارند.
نقدِ یک نظر
برخی برای جمع کردن میان این دو دسته از آیات، گفته اند: قرآن کریم تنها یک نزول تدریجی داشته و آیاتی که دلالت بر نزول قرآن در شب مبارک قدر دارند، مربوط به آغاز نزول قرآن است که در شب قدر صورت گرفته است؛ زیرا شروع کارهای مهم و متدرِّج، مبدأ تحقق آن به حساب می آید، پس به لحاظ مبدأ نزول گفته شده که قرآن در شب قدر نازل شده است. این سخن با ظاهر قرآن سازگاری ندارد؛ زیرا ظاهر آنجا که فرمود (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ)[8] و نیز در سوره مبارکه «دُخان»، که نخست به قرآن و کتاب مُبین قسم میخورد و سپس میفرماید: ما آن را در شب مبارکی نازل کردیم، مجموع قرآن مقصود است نه بخشی از آن. علاوه بر این که خود قرآن میفرماید: نزول قرآن در ماه مبارک رمضان صورت گرفته است: (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ )[9] و چون شب قدر هم در ماه مبارک رمضان است پس اگر منظور، اولین نزول قرآن باشد نه همه آن، آغاز رسالت باید در ماه رمضان باشد؛ در حالی که تاریخ مسلّم امامیّه بر آن است که بعثت آن حضرت در ماه رجب واقع شده است. و اگر منظور، آغاز نزول وحی نباشد، اختصاصی برای شب مبارک و لیلة القدر نیست؛ زیرا هر بخشی از قرآن در زمانی خاص نازل شده است. بنابراین، ماه مبارک و شب مبارک، ظرف نزول تمام قرآن است نه خصوص آیات آغازین آن وگرنه باید مبداء رسالت، ماه مبارک رمضان باشد نه ماه اَصَبِّ رَجَب ** و نه بخشی از مجموع قرآن؛ زیرا در آن صورت، میان ماه رمضان و غیر آن فرقی نمیبود[10].
استاد علاّمه طباطبایی(قدّس سرّه) در تفسیر وزین «المیزان» فرموده اند: قرآن کریم در دو مرتبه نازل شده؛ مرتبه ای از آن بسیط و یکپارچه و مصون از تغییر است و مرتبه دیگرش به صورت تفصیلی و غیر بسیط است و صلاحیّت تغییر و تحوّل به گونه ناسخ و منسوخ و مانند آن را دارد. آنچه در شب مبارک قدر بر قلب مطهّر رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نازل شده، همان مرتبه بسیط قرآن است و آنچه طی دوران رسالت بر آن حضرت (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نازل شده، همان مرتبه تفصیلی و غیر بسیط است که با ناسخ و منسوخ همراه است[11]. این تحقیق ایشان اگرچه با بعضی از شواهد قرآنی و روایی، قابل تطبیق است،لیکن باید عنایت کرد که نزول قرآن کریم در شب قدر نمیتواند به صورت بسیط محض باشد؛ زیرا به فرموده خود قرآن، شب قدر شبی است که هر امر حکیم و یکپارچه ای تفریق و تفصیل مییابد (فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ)[12] شب قدر، شب تقدیر و اندازه گیری و گسترش است و چنین شبی با آن مرتبه از قرآن که بسیط محض است تناسبی ندارد، و قرآن، مانند امور دیگر، هم دارای مرحله «حکیم» بسیط، واحد، ثابت و مانند آن است و هم دارای مرحله «تفریق» ترکیب، تکثیر تدریج و نظیر آن. آنچه در شب مبارک قدر نازل میشود باید مناسب با تفریق باشد نه جمع، چون در آن شب هر چیز حکیم و جمع، به صورت تفریق ارائه میشود.
نزول اجمالی در عین کشف تفصیلی
پیش از این گفته شد که قرآن کریم دارای سه مرتبه عالی، متوسط و نازل است، مرتبه عالی قرآن همان اُمُّ الکِتاب و کتاب مکنونی است که در مقام لَدُن و نزد ذات اَقدس اِله میباشد؛ مرتبه متوسط قرآن همان است که در دست فرشتگان مقرّب است، و مرتبه نازل آن هم عین قرآنی است که لازمه اش الفاظ و مفاهیم است و به صورت عربی مُبین تنزل یافته و جامعه انسانی در خدمت آن است. مرتبه نازله قرآن به صورت تفصیلی و طی سالیانی (23 سال) نازل شده و این نزول هم نزولی تدریجی است که در این قسمت بحثی نیست. رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در مرتبه عالیه، قرآن را با مرتبه عالیه قلب دریافت کرده اند و در مرتبه نازله، قرآن را با سمع و بصر قلب گرفته اند و در شب قدر، با مرتبه متوسطه قلب. مرتبه عالی قرآن که در مقام لَدُن جای دارد، حقیقتی بسیط و محض است که هیچ گونه کثرت و تفصیلی در آن راه ندارد و نزول آن مرتبه، بر وجود مبارک رسول گرامی اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در شب معراج و بدون واسطه فرشتگان و به صورت مستقیم رخ داده است و چنانکه پیش از این گفته شد، حضرت رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در مقامی حقیقت مکنون قرآن را از ذات اَقدس اِله تلقّی کردند که فرشته مقرّب و جبرئیل امین گفت: « لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ »[13]. مقام «لَدُن» مقام قضای الهی است و همان مرتبه بسیطِ محضِ قرآن که حضرت رسول (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) آن را در مقام رفیع و بلند و بدون واسطه دریافت کردند؛ قرآن در شب قدر، که هر قضایی در آن «قَدَر» (و اندازه) میشود، توسّط جبرئیل که روح امین است بر قلب مطهر پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نازل شد: (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ * عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ )[14] البته در این مرحله، مرتبه بسیط محض قرآن، از بساطت محض مقام «لَدُن» خارج شده است و نوعی تفصیل یافته که متناسب با شب قدری است که هر محکمی در آن تفصیل مییابد: (فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ)[15]. بنابراین، آنچه در شب مبارک قدر نازل شده، مرتبه متوسّطی است بین مرتبه عالی بسیط و مرتبه نازلِ تفصیلی آن. و از این جهت، چون بسیط است با نزول دفعی در شب ، خدای سبحان در سوره مبارکه «قدر» می فرماید که ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم ( إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ)[1] و در جای دیگر نزول قرآن را در شبی مبارک می داند: (حم 1 وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ 2 إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ 3)[2] جمع این دو آیه و برخی آیات دیگر، نشان می دهد که قرآن کریم به صورت دفعی در شب مبارک قدر نازل شده است. قدر متناسب است و چون بسیط محض نیست و نوعی تفصیل در آن وجود دارد، با تقدیری بودن شب قدر و تفریق تناسب دارد[16].
پاسخ به یک اشکال
با این بیان، ابهام و اشکال دیگری نیز حل میشود که اگر شب قدر، شب اندازه گیری است و لازمه اش عدم بساطت قرآن است پس چرا از کلمه «اِنزال» استفاده شده است؟ مادّه «نَزل» اگر به باب افعال برود، میشود «اِنزال» و استعمال آن بدون قرینه در امور دفعی است نه تدریجی و تفصیلی. و اگر این مادّه به باب تفعیل برود، میشود «تنزیل» و استعمال آن در امور تدریجی و تفصیلی است نه دفعی و یکپارچه و بسیط؛ مگر با شاهد و قرینه. در آیاتی که نزول قرآن را در شب قدر بیان میدارد از کلمه «اِنزال» استفاده شده نه «تنزیل» و این خود مانعی برای اثبات نزول دفعی قرآن در شب قدر است؛ زیرا اگرچه کلمه «اِنزال» با نزول دفعی سازگاری دارد و متناسب است ولی با تقدیری بودن و تفصیلی بودن شب قدر سازگاری ندارد. رفع این مشکل، با بیان گذشته روشن میشود که گرچه قرآنِ نازل شده در شب قدر، امری بسیط و یکپارچه است ولی در عین بساطت و اجمالی که دارد، واجد نوعی تفصیل نیز هست که هماهنگ با تقدیری بودن شب قدر است و کلمه «اِنزال» اگر در این باره نازل شده است، از جهت بساطت قرآن در این شب است. شاید آنچه در این باره رسیده است که همه قرآن در ماه مبارک و شب قدر یک جا نازل شده ناظر به همین معنا باشد، نه مانند الواح موسی(علیه السلام)، که به صورت کتابِ دفعی و مدوّن معنوی(نه صوری) بر رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نازل شده باشد. چون چنین نزول دفعی با حکمت تدریجی بودن آن که در برخی آیات بازگو شد، هماهنگ نیست. البته نزول دفعی آن به این معنا امتناع عقلی ندارد. لیکن در این حال آن حکمت یاد شده ناظر به حال امّت اسلامی خواهد بود، نه به لحاظ شخص رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) .
پی نوشت ها: [1] ـ سوره قدر، آیه 1 [2] ـ سوره دخان، آیات 3 ـ 1 [3] ـ سوره إسراء، آیه 106 [4] ـ سوره فرقان، آیه 32 [5] ـ سوره فرقان، آیه 32 [6] ـ سوره نساء، آیه 82 [7] ـ سوره زمر، آیه 23 [8] ـ سوره قدر، آیه 1 [9] ـ سوره بقره، آیه 185 [10] ـ برای تحقیق بیشتر، رک: تفسیر تسنیم، ذیل آیه 185 سوره بقره. [11] ـ المیزان، ج 2، ص 18 ـ 15 [12] ـ سوره دخان، آیه 4 [13] ـ بحار، ج 18، ص 382 [14] ـ سوره شعراء، آیات 193 و 194 [15] ـ سوره دخان، آیه 4 [16] ـ شاید بتوان این مطلب را از بحث استاد علّامه (رض) درباره آیه اول سوره هود استفاده کرد.
http://www.khabaronline.ir/detail/234395/culture/religion
**از حضرت صادق علیه السلام روایتاست که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود که: ماه رجب ماه استغفار امت من است پسدر این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مىگویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مىشود پس بسیاربگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ»
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت**
برای شناخت امام(ع) علاوه بر مطالعه تاریخ و تحلیل آن، می توان به سخنان آن حضرت درباره خودشان یا سخنان کسانی که حضرت را درک کرده و در مکتبش پرورش یافته اند - بی واسطه یا با واسطه - و حتی دشمنانش مراجعه کرد.
از آنجا که امام(ع) از مقام عصمت برخوردار است، شناخت حضرتش برای غیر معصوم کاری مشکل و چه بسا غیر ممکن است; به همین جهت، شاید بهترین راه شناخت حضرت مراجعه به سخنان معصومان(ع) و از جمله خود ایشان باشد.
لذا در این نوشتار بنابر آن است که امام(ع) را از زبان مبارکش معرفی کنیم. طبیعی است که با بضاعت ناچیز نگارنده و محدودیت مقاله، فقط به جلوه های اندکی از شخصیت آن بزرگوار پرداخته ایم.
1) علی(ع) پرورش یافته مکتب پیامبر اکرم(ص) است
الف: دوران طفولیت امام (ع)
هنگامی که امام(ع) نوزاد بود، پیامبر گهواره او را در کنار رختخواب خود قرار می داد; حتی گاهی بدن او را می شست و در مواقعی شیر در کام او می ریخت و او را به سینه می فشرد. (1)
امام(ع) خود در این باره چنین می فرماید:
«و قد علمتم موضعی من رسول الله(ص) بالقرابة القریبة، والمنزلة الخصیصة وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره، و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی ء ثم یلقمنیه » (2)
شما می دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندی ام با او چه در نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود می خوابانید چنان که تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من می بویانید. و گاه بود که چیزی را می جوید، سپس آن را به من می خوراند.
ب : دوران نوجوانی امام(ع)
در سال خشکسالی مکه، ابوطالب که بزرگ قریش بود به جهت زیادی عایله خود - و شاید رسیدگی به امور دیگران - با مشکل اقتصادی شدیدی مواجه شد. پیامبر اکرم(ص) از این فرصت استفاده کرد و برای مساعدت به ابوطالب و به همراه عمویش عباس، کفالت دو تن از پسران او را متقبل شدند. در نتیجه جعفر به کفالت عباس و امام(ع) که کوچکترین پسر خانواده بود، به کفالت پیامبر اکرم درآمدند و بدین وسیله، حضرت که هنوز سنین کودکی خود را می گذرانید، به طور کامل تحت تربیت پیامبر اکرم(ص) قرار گرفت. (3)
امام(ع) در این باره می فرماید:
«لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه، یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به.» (4)
من همچون فرزندی که همواره همراه مادر است، همواره با پیامبر بودم و به دنبال او حرکت می کردم و او هر روز نکته تازه ای را از اخلاق نیک برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که به او اقتدا کنم.
ج - امام(ع) هنگام بعثت پیامبر اکرم(ص) حضرت در این وقت حدود ده سال داشتند، اما شخصیت ذاتی آن بزرگوار و تاثیرات تربیتی مکتب پیامبر اکرم(ص) ایشان را به جایی رسانده بود که خود می فرمایند:
«لقد کان(ص) یجاور فی کل سنة بحراء فاراه، و لایراه غیری ... اری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة.» (5)
پیامبر(ص) مدتی از سال مجاور کوه حراء می شد، پس تنها من او را مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید. من نور وحی و رسالت را می دیدم و نسیم نبوت را استشمام می کردم.
2) ایمان امام (ع)
الف : اول کسی که ایمان آورد امام(ع) است
بعد از آن که پیامبر به رسالت مبعوث شد، اول کسی که ایمان آورد امام(ع) بود.
چنانکه فرموده است: «والله لانا اول من صدقه.» (6)
به خدا سوگند! من نخستین کسی هستم که وی را تصدیق کردم.
یا فرموده است:
«انی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان.» (7)
من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان از همه پیش قدم تر بوده ام.
ابن ابی الحدید معتزلی - از بزرگان اهل سنت - دلایل زیادی بر اینکه اول کسی که به پیامبر ایمان آورد امام علی(ع) است اقامه می کند و اشکالاتی را که به این ادعا وارد کرده اند جواب می دهد. (8)
ب : ایمان امام (ع) توام با یقین بود
حضرت می فرمایند: «انی لعلی یقین من ربی و غیر شبهة من دینی.» (9)
من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آیین خود گرفتار شک و تردید نیستم!
و یا فرموده است: «ما سککت فی الحق مذ اریته.» (10) من از زمانی که حق را یافته ام، در آن تردید نکرده ام.
3) امام(ع) معیار هدایت و راه نجات است
امامی که با حق است و حق هم با اوست: «علی مع الحق والحق مع علی.» (11) کسی که قرآن ناطق است.
پس چراغ هدایت و راه نجات نیز هست.
می فرماید: «انما مثلی بینکم کمثل السراج فی الظلمة، یستضی ء بها من ولجها.» (12)
من در میان شما همچون چراغی در تاریکی هستم; هر کس به سوی آن چراغ روی آورد و در کنارش بنشیند از نورش بهره مند می گردد.
امام(ع) چراغ هدایتی است که هیچ گاه کسی را گمراه نمی کند.
«لا ضللت و لا ضل بی.» (13)
هرگز گمراه نبوده ام و هرگز کسی به وسیله من گمراه نشد.
4) امام(ع) مطیع خدا و رسول اکرم(ص) بود
یکی از ویژگی های امامان(ع) اطاعت از پروردگار متعال است و امام علی(ع) نیز در این ویژگی سرآمد می باشد. حضرت می فرمایند:
«انی لم ارد علی الله و لا علی رسوله ساعة قط و لقد وآسیته بنفسی...» (14)
من حتی یک لحظه به معارضه با (احکام و دستورات) خدا و پیامبر برنخاسته ام.
آری، ایشان خود را در مقابل پیامبر اکرم مطیع محض می دانست. چنانکه به مناسبتی کسی به ایشان عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین فنبی انت؟ قال: ویلک، انما انا عبد من عبید محمد(ص).» (15)
ای امیرمؤمنان پس تو پیامبر هستی؟ فرمود: وای بر تو! من بنده ای از بندگان پیامبر اکرم(محمدص) هستم!
5) موقعیت علمی امام (ع)
الف: از محضر پیامبر کمال استفاده را برد.
حضرت که از طفولیت تا واپسین لحظات عمر پیامبر ملازم ایشان بود، بیشترین بهره علمی را از مکتب عالی نبوت برد. امام(ع) می فرمایند: «لیس کل اصحاب رسول الله(ص) من کان یساله و یستفهمه حتی ان کانوا لیحبون ان یجی ء الاعرابی الطاری فیساله(ع) حتی یسمعوا و کان لا عربی من ذلک شیی ء و الا سالته عنه و حفظته.» (16)
این طور نبوده که همه اصحاب پیامبر(ص) از او پرسش کنند و استفهام نمایند; عده ای دوست داشتند اعرابی یا سائلی بیاید و از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگیرند. اما من هر چه از خاطرم می گذشت از او می پرسیدم و حفظ می نمودم.
ابن ابی الحدید در شرح این فراز از بیانات امام می نویسد:
«واعلم ان امیرالمؤمنین(ع) کان مخصوصا من دون الصحابة رضوان الله علیهم بخلوات کان یخلو بها مع رسول الله(ص) لایطلع احد من الناس علی ما یدور بینهما و کان کثیر السؤال للنبی(ص) عن معانی القرآن و عن معانی کلامه(ص) و اذا لم یسال ابتداءه النبی(ص) بالتعلیم والتثقیف و لم تکن احد من اصحاب النبی(ص) کذلک. بل کانوا اقساما: فمنهم من یهابه ان یساله و هم الذین یحبون ان یجی ء الاعرابی او الطاری فیساله و هم یسمعون. و منهم من کان بلیدا بعید الفهم قلیل الهمة فی النظر والبعث، و منهم من کان مشغولا عن طلب العلم و فهم المعانی اما بعبادة او دنیا، و منهم المقلد یری ان فرضه السکوت و ترک السؤال. و منهم المبغض الشانی ء الذی لیس للدین عنده من الموقع ما یضیع وقته و زمانه بالسوال عن دقائقه و غوامضه، وانضاف الی الامر الخاص بعلی(ع) ذکاؤه و فطنته و طهارة طینته و اشراق نفسه وضوءها. و اذا کان المحل قابلا متهیئا. کان الفاعل المؤیر موجودا، والموانع مرتفعة و حصل الاثر علی اتم مایمکن، فلذلک کان علی(ع) کما قال الحسن البصری. ربانی هذه الامة و ذا فضلها، و لذا تسمیه الفلاسفة امام الائمة و حکیم العرب.» (17)
بدان که امیرمؤمنان نسبت به پیامبر ویژگی هایی داشت که دیگر صحابه آن ویژگی ها را نداشتند: او با پیامبر انس و خلوتی داشت که هیچ کس نمی دانست در آن لحظات بین آن دو چه می گذرد. از معانی قرآن و کلام پیامبر بسیار از حضرتش می پرسید، اگر او سؤال نمی کرد، پیامبر خود او را تعلیم می داد و آگاه می ساخت; در حالی که هیچ کدام از صحابه پیامبر چنین نبودند. آنان چند گروه بودند:
1- گروهی که خود از پیامبر سؤال نمی کردند، ولی دوست داشتند کسی بیاید از پیامبر چیزی بپرسد تا آنها نیز بشنوند و بهره ببرند.
2- گروهی از فهم ناچیزی برخوردار بودند و در بحث و کسب علم همتی کم داشتند.
3- گروهی نیز عبادت یا میل به دنیا آنها را از فراگرفتن علم بازداشته بود.
4- گروهی دیگر نیز وظیفه خود را سکوت و ترک سؤال می دانستند.
5- بعضی نیز برای دین آن قدر ارزش قائل نبودند تا وقت خود را در یادگیری دقایق و مشکلات آن صرف کنند.
اما امام(ع) که از ذکاوت، هوش، طهارت باطن و نورانیت نفس برخوردار بود و تمام شرایط آمادگی و قبول معارف الهی را داشت، به نحو تمام و کمال از پیامبر اکرم(ص) بهره گرفت.
ب ) دعای پیامبر در حق امام نسبت به علم و آگاهی او.
امام(ع) می فرماید: «... علم علمه الله نبیه فعلمنیه، و دعالی بان یعیه صدری و تضطم علیه جوانحی ». (18)
علمی است که خداوند آن را به پیامبرش تعلیم کرد و او نیز به من آموخت و برایم دعا کرد که خدا آن را در سینه ام جای دهد و اعضا و جوارحم را از آن مالامال سازد.
ج) گستره علم امام (ع)
از آن جایی که امام(ع) از دو منبع لایزال قرآن و پیامبر(ص) بهره گرفته و مشمول دعای خاص پیامبراکرم(ص) قرار گرفته بود، از گستردگی علمی فوق العاده ای برخوردار بود.
چنان که فرمود: «ایها الناس، سلونی قبل ان تفقدونی، فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض ». (19)
ای مردم، پیش از آن که مرا نیابید آنچه می خواهید بپرسید، زیرا من به راه های آسمان از راه های زمین آشناترم!
ابن ابی الحدید در این باره می نویسد:
«اجمع الناس کلهم علی انه لم یقل احد من الصحابة و لا احد من العلماء (سلونی) غیر علی بن ابیطالب.» (20)
همه مردم اتفاق دارند که هیچ کدام از صحابه پیامبر و هم چنین از دانشمندان چنین ادعای (سلونی قبل ان تفقدونی) نکردند، غیر از علی بن ابی طالب!
امام(ع) در جای دیگر فرموده اند: «فو الذی نفسی بیده لاتسالونی عن شیی ء فیما بینکم و بین الساعة، و لا عن فئة تهدی مئة و تضل مئة الا انباتکم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ رکابها و محط رحالها...» (21)
سوگند به کسی که جانم در دست قدرت او است ممکن نیست از آنچه بین امروز تا قیامت واقع می شود یا درباره گروهی که صد نفر را هدایت و یا صد نفر را گمراه کنند از من پرستش کنید جز آنکه از دعوت کننده و رهبر و آن کسی که زمام این گروه را به دست دارد و جایگاه خیمه و خرگاه و محل اجتماع آنها شما را آگاه می سازم!
امام(ع) عامل به علم بود:
امام می فرماید: «ایها الناس انی والله ما احثکم علی طاعة الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الا واتناهی قبلکم عنها.» (22)
ای مردم، به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم مگر این که پیش از شما خودم به آن عمل می کنم و شما را از معصیتی نهی نمی کنم، مگر اینکه خودم پیش از شما (از آن) کناره گیری می کنم.
د) کمبود ظرفیت ها برای استفاده از علم امام
علیرغم این گستره بی نهایت علمی، امام(ع) به خاطر شرایط نامساعد آن روزگار، فرصت تعلیم این علوم را به جامعه نیافت. عواملی مانع کسب فیض از محضر امام(ع) شد از جمله:
1- نبود افراد شایسته.
امام(ع) خطاب به کمیل بن زیاد فرمود:
«ها ان هاهنا لعلما جما (و اشار بیده الی صدره) لو اصبت له حملة! بلی اصبت لقنا غیر مامون علیه.» (23)
(بدان) در اینجا علم فراوانی است. (با دستش اشاره به سینه مبارکش کرد) اگر افراد لایقی می یافتم به آنها تعلیم می دادم. آری تنها کسی را می یابم که زود درک می کند، ولی قابل اطمینان نیست.
2- نبود ظرفیت مناسب در افراد
امام(ع) چنین فرموده اند:
«والله لو شئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت ولکن اخاف ان تکفروا فی برسول الله(ص) الا و انی مقضیه الی الخاصة ممن یؤمن ذلک منه.» (24)
به خدا سوگند، اگر بخواهم، می توانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شؤون زندگی اش آگاه سازم، ولی از آن می ترسم که این کار موجب کافر شدن شما به پیامبر گردد (درباره ام غلو کنید)!
آگاه باشید من این اسرار را به خاصانی که مورد اطمینان هستند خواهم سپرد.
6) امام(ع) شریک غم و همراه سختی های مردم
امام(ع) در نامه ای که خطاب به «عثمان بن حنیف » فرماندار بصره نوشته اند فرموده اند: «ا اقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین؟ و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش.» (25)
آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیرمؤمنانم! اما با آنان در سختی های روزگار شرکت نکنم؟ و پیشوا و مقتدای آنان در تلخی های زندگی شان نباشم؟
7) امام و ساده زیستی
عثمان بن حنیف، در بصره به مهمانی یکی از سرمایه داران شهر رفته و بر سر سفره او نشسته بود. امام بعد از شنیدن این خبر در نامه ای، ضمن توبیخ او، شیوه خود را نیز بیان کرد وفرمود: «الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه... فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا و لا حزت من ارضها شبرا، و لا اخذت منه الا کقوت آتان دبرة.» (26)
به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ام. و از غنایم و ثروت های آن مالی ذخیره نکرده ام و برای این لباس کهنه ام بدلی مهیا نیساخته ام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفته ام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی بهره نبرده ام.
8) سیاست امام(ع)
امام(ع) در هیچ شرایطی حاضر به عدول از مبانی قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم(ص) نشدند، حتی زمانی که به خلافت رسیدند، علیرغم اینکه بعضی دوستان حضرت توصیه هایی - که در ظاهر با حسن نیت و در نظر گرفتن مصالح امام و حکومت همراه بود - به ایشان می نمودند، اما آن بزرگوار از هر گونه مصلحت اندیشی و ظاهرنگری پرهیز می کردندو در جواب این قبیل پیشنهادات می فرمودند:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه، والله لا اطور به ما سمر سمیر. و ما ام نجم فی السماء نجما.» (27) آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود، از جور و ستم، در حق کسانی که بر آنها حکومت می کنم استمداد جویم. به خدا سوگند تا عمر من باقی است و تا شب و روز برقراراندو ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد!
ابن ابی الحدید می گوید:
«سیاست امام علیه السلام در واقع همان سیاست پیامبر اکرم(ص) بوده است.» سپس وجوه تشابه سیاست امام(ع) با پیامبر اکرم(ص) را ذکر می کند; در ادامه نیز میان سیاست خلیفه دوم و امام(ع) مقایسه می کند و سیاست امام را از هر جهت مقدم بر سیاست عمر می داند. (28)
امام (ع) خود نیز نسبت به سیاست معاویه می فرماید:
«والله ما معاویة بادهی منی، ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس ولکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة.» (29)
سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست; اما او نیرنگ می زند و مرتکب انواع گناهان می شود. اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه است و هر گناهی یک نوع کفر!
ابن ابی الحدید می گوید:
«کان علی لایستعمل فی حربه الا ما وافق الکتاب والسنة و کان (معاویة) یستعمل خلاف الکتاب والسنة و یستعمل جمیع المکاید حلالها و حرامها.» (30)
امام(ع) در جنگ ها از چیزهایی که با کتاب و سنت پیامبر موافق نبود استفاده نمی کرد، ولی معاویه علاوه بر اینکه از امور مخالف قرآن و سنت بهره می گرفت، تمام مکر و حیله ها را خواه حلال یا حرام به کار می بست.
9) شجاعت امام (ع)
امام(ع) در تمام عمر شریف خود از شجاعت فوق العاده ای برخوردار بودند. ایشان درباره نوجوانی خود می فرماید:
«انا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعة و مضر.» (31)
من در دوران نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه های بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم.
امام(ع) در جای دیگر می فرماید: آن ویژگی که در جوانی داشتم، در سن کهولت به همان صورت باقی است:
«اما والله ان کنت لفی ساقتها حتی تولت بحذافیرها: ما عجزت (ضعفت) و لا جبنت (وهنت) و ان مسیری هذا لمثلها فلانقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه.» (32)
به خدا سوگند، من در دنبال این لشکر بودم و آنها را به پیشروی وامی داشتم تا باطل به کلی عقب نشینی کرد و حق ظاهر گشت; در این راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. هم اکنون نیز به دنبال همان راه می روم و پرده باطل را می شکافم تا حق از درون آن خارج گردد.
در جواب نامه معاویه نیز می فرماید:
«انا ابوحسن قاتل جدک و اخیک و خالک شدخا یوم بدر و ذلک السیف معی و بذلک القلب القی عدوی.» (33)
من ابوالحسن، درهم کوبنده جد و برادر و دایی تو در روز بدرم اکنون همان شمشیر با من است و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو می شوم!
10) شخصیت منحصر به فرد امام در نگاه دیگران
الف. امام حسن مجتبی(ع) پس از شهادت امام(ع) فرمود:
«الا انه قد مضی فی هذه اللیلة رجل لم یدرکه الاولون و لن یری مثله الآخرون.» (34)
امشب مردی درگذشت که پیشینیان به حقیقت او نرسیدند و آیندگان هرگز مانند او را نخواهند دید.
ب. تعقاع بن زراره درباره امام گفت:
«رضوان الله علیک یا امیرالمؤمنین فوالله لقد کانت حیاتک مفتاح خیر ولو ان الناس قبلوک لاکلوا من فوقهم و عن تحت ارجلهم ولکنهم غمطوا النعمة و آثروا الدنیا علی الآخرة.» (35)
رضوان خدا بر تو باد ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند زندگی ات کلید هر خیر بود و اگر مردم تو را می پذیرفتنتد، از بالای سر وزیر پای خود می خوردند ونعمت خدا آنان را فرا می گرفت; لکن اینان نعمت را ناسپاسی کردند و دنیا را بر آخرت برگزیدند.
آری، امام(ع) شخصیتی است که در کعبه زاده شد و در مسجد به شهادت رسید. شخصیتی که بعد از پیامبر اکرم(ص) همتا و همانندی نداشت، دارای خصوصیات و ویژگی های منحصر به فردی می بود و وجود مبارکش مجموعه ای از اضداد می نمود.
جمعت فی صفاتک الاضداد فلهذا عزت لک الافداد زاهد حاکم حلیم شجاع فاتک نامیک فقیر جواد (36)
برای تو صفات گوناگون گرد آمده است و از این رو برای تو همتایی نمی توان یافت: تو انسانی وارسته، سیاستمدار، بردبار، شجاع، عابد، جری ء، تهیدست، سخاوتمند و ایثارگر هستی!
پی نوشت ها:
1. فروغ ولایت، ص 17.
2. نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)
3. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 198 و 199. تاریخ طبری، 2 / 313.
4. نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)
5. همان.
6. همان، خطبه 37 و 71.
7. همان، خطبه 57.
8. ر.ک به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 4 / 116 - 125 و 13/224 - 240.
9. نهج البلاغه، خطبه 22.
10. همان، خطبه 4.
11. الغدیر، ج 3.
12. نهج البلاغه، خطبه 187.
13. همان، حکمت 185.
14. همان، خطبه 197.
15. میزان الحکمة (ترجمه فارسی)، 1 / 268.
16. نهج البلاغه، خطبه 210.
17. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 11 / 48.
18. نهج البلاغه، خطبه 128.
19. همان، خطبه 189.
20. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 7 / 46 و 13 / 106.
21. نهج البلاغه، خطبه 93.
22. همان، خطبه 175.
23. همان، حکمت 147.
24. همان، خطبه 175.
25. همان، نامه 45.
26. همان.
27. همان، خطبه 126.
28. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 10 / 212 - 222.
29. نهج البلاغه، خطبه 200.
30. شرح نهج البلاغه، 10 / 228 - 232.
31. نهج البلاغه، خطبه 192.
32. همان، خطبه 34.
33. همان، نامه 10.
34. تاریخ یعقوبی، 2 / 213.
35. همان.
36. فروغ ولایت، استاد جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق(ع) /785.
***نسیم معرفت**
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران ( در انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه 29 اردیبهشت 1396 )+ زندگی نامه+کلیک
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت**
پرسش و پاسخ
سلام استاد
لطفا جواب بدهید از ما خیلی سوال میپرسند طبق مبنای مرحوم امام خمینی ولی فقیه باید مبری از گناه صغیره و کبیره باشد و دوستان میگویند امام خامنه ای معصوم بوده و گناهی که موجب عزلش باشه نداریم و ایشان اصلا گناه ندارند ایا واقعا ندارند چه طور میشه اینو حل کرد با این شرایط و اوضاع فعلی که همه اوضاع بهم ریخته .
و اما پاسخ سوال
علیکم السلام
بنده چنین چیزی از امام خمینی ندیدم....
در ولی فقیه و رهبری شرایطی وجود دارد که با وجود آن شرایط لایق و شایسته رهبری هستند و یکی از آن شرایط عدالت است . عادل کسی است که دارای ملکه ای است که او را از گناهان کبیره و اصرار بر صغیره حفظ و کنترل می کند و به عبارت دیگر نیروی کنترل کننده از گناه را ملکه عدالت گویند و رهبری باید در حد بالا از چنین ملکه ای برخوردار باشد ولی معنایش این نیست که رهبری حتما باید (معصوم اصطلاحی)باشد. آری رهبری درجاتی از عصمت و پاکی از گناهان را باید دارا باشد... بحمدالله مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای از جمیع ویژگی هایی که یک رهبر باید داشته باشد در حد عالی برخوردار است و در فقاهت و دانایی و تدبیر و درایت و سیاست و کیاست و هوشمندی او و ایمان سرشارش به خداوند متعال جای هیچ شک و رَیبی نیست و دوست و دشمن به فضل و کمالش گواهی می دهند و باید بدانیم که با وجود نیرنگ های رنگارنگ و فریبنده دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب و سستی و کاهلی مسلمین و بی تعهدی و خیانت بعضی از خواص ، اوضاع و شرایط روزگار تا قبل از ظهور حضرت ولی عَصر امام زمان (عَجَّلَ اللهُ تَعالَی فَرَجَهُ الشَّریفَ) با فراز و نشیب هایی همراه است و از خداوند متعال مسئلت داریم که موانع سر راه اسلام و مسلمین را با ظهور حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج) بردارد و عزت و سعادت و سرافرازی و رفاه را به مسلمین عالَم و بشریت عطا بفرماید .
موفق باشید
سیداصغرسعادت میرقدیم
لاهیجی
21 فروردین 1396
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
* آیا ولی فقیه از نظر شما معصوم است؟ - گنجینه پاسخها - اسلام کوئیست
***نسیم معرفت**
پرسش و پاسخ
با عرض سلام
یک سوال
همان طوری که خداوند در قرآن کریم در سوره مائده آیه 51 می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ 51 .
اى کسانى که ایمان آورده اید یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمى نماید (51)
*سوال اینجاست
وقتی دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران با گروه 5+1 به گفتگو نشستن بعد سر یک سفره غذا خوردن آیا گروه 5+1 یهودی و نصارانی نبودن اگه بودن چرا بر خلاف قرآن عمل کردن اگر خلاف قرآن عمل نکردن پس اینها کی بودن لطفا توضیح بفرماید
و اما پاسخ
سلام واحترام
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»
اى کسانى که ایمان آوردهاید! یهود و نصارى را ولّى(دوست و تکیهگاه) خود انتخاب نکنید! آنها اولیاى یکدیگرند و کسانى از شما که با آنان دوستى کنند از آنها هستند، خداوند جمعیّت ستمکار را هدایت نمیکند.
سوره مایده آیه 51 .
آنچه که در آیه 51 سوره مائده قابل توجه است همان کلمه (أَوْلِیاء) می باشد که باید درست معنی شود. کلمه أَوْلِیاء جمع وَلِیّ است و کلمه وَلِیّ معانی گوناگونی دارد که عبارتند از :
@سرپرست و قَیِّم
@هم پیمان
@هم عهد
@یاور
@مُتَوَلِّی
@دوست و همنشین و مُعاشِر و رفیق
@پیرو و تابع
@خویشاوند و فامیل
@داماد
@عبد مُؤمن و بنده پاک و مُقرّب الهی
@ ونیز به کسی که نزدیکی و قرب و اتصال فوق العاده ای با شخصی داشته باشد ( وَلِیّ ) اطلاق می شود و به انسان و عبدی که قرب فوق العاده با خداوند داشته باشد وَلِیُّ الله می گویند.
بعد از توجه به معانی فوق الذکر که برای کلمه وَلِیّ ذکر شد باید بدانیم که کلمه أَوْلِیاء و وَلِیّ از ریشه ولایت است و ولایت هم معانی گوناگونی دارد که عبارتند از :
@ سلطنت و تسلط و حکومت و فرمانروایی و ریاست و پادشاهی
@سرپرستی
@محبت
@یاری کردن
@دوست داشتن
@قرب و اتصال و نزدیکی
@ به منطقه و شهر و یا شهرستان و... هم ولایت گویند
به نظر بنده جامع همه این معانی ذکر شده برای کلمه وَلِیّ و ولایت همان معنای (اتصال و قرب) است .
در آیه 51 از سوره مائده به مسلمانان هشدار و اخطار می دهد که با یهودیان و مسیحیان که هم کیش شما و هم آیین تان نیستند پیوند دوستی و هم پیمانی که نتیجه آن تسلط و سلطه آنها می باشد نداشته باشید زیرا که آنها یَدِ واحده در مقابل شما مسلمان ها هستند (بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ) و مُترصِّد ضربه زدن به اساس و کیان اسلام و مسلمان ها هستند. و آیات دیگر از قرآن کریم نیز همین مطلب ذکر شده را بیان می کند که مسلمانان و مومنان در تعامل با کفار و اجانب باید هوشیار و بصیر و... باشند و جایگاه و منزلت و عزت خود را حفظ نمایند ( وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً .و هرگز خدا برای کافران راه تسلّطی ( در حجت و برهان ) بر مؤمنان قرار نخواهد داد. سوره نساء آیه 141)
وظیفه مسلمان ها در تعامل با آنها ( مخصوصا زمانی که آنها دارای قدرت و یا قدرت برتر باشند) حفظ جانب احتیاط است و اگر روزی نیاز شد که با کفاری مثل یهود و نصاری قراردادی داشته باشیم باید هوشیار و دقیق باشیم.
توجه داشته باشیم که ما می توانیم با کفار معاشرت در حد لزوم و مذاکرات و عقد قرار داد داشته باشیم اما منوط به این است که دلداده و تسلیم و مقهور آنها نباشیم و آنها را همراز و همدل خود ندانیم و جانب حزم و درایت و خردمندی و هوشیاری و احتیاط را رعایت کنیم. آیه 118 از سوره آل عمران و نیز آیه 52 سوره مائده تایید و یا تاکید بر همین مطلب است که باید در تعامل و معاشرت و ... با اجانب حواسمون از همه جهات جمع باشد :
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ.
ای کسانی که ایمان آورده اید مَحرم اَسراری از غیر خود ، انتخاب نکنید ، آنها از هر گونه شرّ و فسادی در باره شما ، کوتاهی نمی کنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. ( نشانه های ) دشمنی از دهان ( و کلام ) شان آشکار شده و آنچه در دلهایشان پنهان می دارند ، از آن مهمتر است. ما آیات ( و راه های پیشگیری از شرّ آنها ) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید .
سوره آل عمران آیه 118 .
فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ.
( ولی ) کسانی را که در دلهایشان بیماری است می بینی که در ( دوستی با آنان ) ، بر یکدیگر پیشی می گیرند ، و می گویند: «می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد ( و نیاز به کمک آنها داشته باشیم! ) » شاید خداوند پیروزی یا حادثه دیگری از سوی خود ( به نفع مسلمانان ) پیش بیاورد و این دسته ، از آنچه در دل پنهان داشتند ، پشیمان گردند. (سوره مائده آیه 52 )
واما در رابطه با مذاکرات هسته ای عرض می کنم که اصل مذاکرات با حفظ و رعایت جهات احتیاط و درایت هیچ اشکالی نداشت و ندارد ولی متاسفانه به اخطارها و هشدارهای قرآنی و نیز به تذکرات و ارشادات حکیمانه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای( در رابطه با مذاکرات هسته ای )توجه شایسته نشده است و به ناچار دچار آسیب هایی که بعضاََ جبران ناپذیر است شدیم و به فرمایش رهبری عزیز : خسارت محض بود. [... کسانی که امید می بندند که بنشینیم با امریکا مذاکره کنیم و به نقطه توافقی برسیم؛ از این غفلت میکنند که ما باید به همه تعهدات عمل کنیم اما طرف مقابل با شیوههای مختلف و تقلب و خدعه سر باز میزند و عمل نمیکند به تعهداتش. این چیزی است که در مقابل چشم خود می بینیم. یعنی خسارت محض.]
در پایان به یک حدیث از پیامبر اکرم ص و نیز به یک آیه از قرآن کریم اشاره می کنم و امید است که مسلمانان همیشه عزیز و سربلند باشند :
قال رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) : اَلإسلامُ یَعْلوا وَ لایُعْلی عَلَیهِ . اسلام عُلوّ و برتری دارد و چیزی بر آن برتری ندارد .
مَن لا یَحضُرُهُ الفَقیه، جلد چهارم، ص334 - وسائل الشیعه باب موانع ارث
و قال الله تعالی: و کلمةُ اللهِ هِیَ الْعُلْیا .
و سخن خدا ( و آیین او ) ، بالا ( و پیروز ) است و خداوند عزیز و حکیم است .
سوره توبه آیه 40
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
21 فروردین1396
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
اصرار و تأکید بر روی این اصطلاحات هر چند در کتابهای عرفانی وجود دارد؛[1] اما به نظر میرسد – صرف نظر از برخی جزئیات – بتوان ریشههای آن را در برخی متون دینی و روائی یافت که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. از امام علی(ع) نقل شده است: «ابدال از شام و نجباء از کوفه هستند».[2]
2. همچنین از آنحضرت نقل شده است: «ابدال در شام، نجباء در مصر، و عصائب در عراق هستند».[3]
3. امام علی(ع) در خطبه معروف به شقشقیه، خود را «قطب» سنگ آسیاب حکومت خواندهاند.[4]
4. در دعای ام داوود که ظاهرا از امام صادق(ع) نقل شده، آمده است: «خدایا بر اوتاد و وابدال درود بفرست».[5]
چند نکته:
الف. در برخی متون عرفانی و سخنان اهل معرفت این عناوین به صورت مترادف به کار رفته است؛ یعنی مثلاً گاهی که اوتاد گفته شده، مقصود ابدال بوده و یا برعکس.[6]
ب. از آنجا که این عناوین اعتباری و بر اساس ذوق و سلیقه ابداع شدند؛ از اینرو توافق و اجماعی بر تفسیر و توضیح آن وجود ندارد.[7]
ج. توضیح اجمالی این عناوین.
همانگونه که اشاره کردیم در مورد توضیح و تفسیر این عناوین، مقداری اختلاف مشاهده میشود، ولی ما اکتفاء میکنیم به آنچه که از شیخ کفعمی در ذیل دعای ام داوود نقل شده است:[8] گفته شده است که زمین از قطب، چهار اوتاد، چهل ابدال، هفتاد نبی و سیصد و شصت صالح خالی نیست. پس قطب[یکی است و آن در این عصر] مهدی(عج) است. «اوتاد» ممکن است بیشتر از چهار تا باشند؛ اما کمتر از چهار تا نیستند؛ زیرا دنیا شبیه خیمه است و مهدی(عج) مانند عمود و ستون آن است، و این چهار اوتاد طنابهای آن هستند. «ابدال» بیشتر از چهل تا هستند. «انبیاء» از هفتاد تا بیشترند. «صالحان» نیز از سیصد و شصت بیشترند. ظاهر این است که خضر و الیاس از اوتاد و از ملازمان دائرهی قطب هستند.
اما ویژگی «اوتاد» این است که آنها کسانی هستند که در یک چشم برهم زدن نیز از یاد خدا غافل نیستند؛ در دنیا فقط به دنبال چیزی هستند که آنها را به آخرت برساند؛ لغزشهای بد و شر از آنها سر نمیزند؛ البته عصمت از سهو و نسیان هر چند در قطب شرط است، اما در اوتاد شرط نیست، ولی عصمت از کار زشت در آنها شرط است.
«ابدال» از نظر مراقبت پایینتر از اوتاد هستند؛ ویژگی آنان این است که هر گاه غفلتی از آنان سر زند با تذکر آنرا جبران میکنند و عمداً گناه نمیکنند. «نجباء» پایینتر از ابدال هستند. «صالحان» عبارتند از کسانی که اهل تقوا هستند و به عدالت پایدارند و گاهی گناه از آنها صادر میشود، ولی با استغفار و پشیمانی جبران میکنند. میگویند اگر یکی از چهار اوتاد کم شود، یکی از چهل [ابدال] جایگزین او میشود؛ اگر یکی از چهل [ابدال] کم شود، یکی از هفتاد [نبی] جانشین او میشود؛ اگر یکی از هفتاد [نبی] کم شود، یکی از سیصد و شصت [صالح] جایگزین میشود؛ و همینطور اگر یکی از سیصد و شصت [صالح] کم شود، یکی از بقیه مردم جای او را میگیرد.
د. بر اساس این تقسیمبندی رتبه و مقام امام زمان(عج) مقام «قطب» است که در هر عصری فقط یک قطب وجود دارد و همه باید حول محور او باشند.
*قطب، اوتاد، ابدال، نجباء و صلحاء چه کسانی هستند؟ +اسلام کوئیست+ گنجینه پاسخ ها
*ابدال و اوتاد کیانند ؟ ابدال چه کسانی هستند؟+اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
*ابدال، چه کسانی هستند؟ - تبیان
*ابدال یا پیشکاران امام زمان(عج)
*چه افرادی جزو یاران نزدیک و موانسان ایشان در حال حاضر هستند !
*ابدال و اوتاد و اطرافیان امام زمان چه افرادی هستند؟ - علامه حسن زاده ..
*ابدال، چه کسانی هستند؟ | پایگاه اینترنتی کاروان صادقیه
*ابدال - ویکی شیعه
*ابدال - ویکی فقه
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت***
اََعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ وَ مِن هَمَزاتِ الشَّیاطینِ
وَ قالَ اللُه تَبارَکَ وَ تَعالَی : ... وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ
اَقُولُ تَنبیهاََ وَ أِخطاراََ
مَن دَلَجَتهُ وَ شَغَلتهُ اللَّغوِیّاتُ وَ اللَّهوِیّاتُ وَ النَّفسانِیَّاتُُ حَضَرَتهُ هَمَزاتُ الشَّیاطِینِ وَ زادَت عَلَیهِ تَسوِیلاتُ الشَّیطانِیَّةِ وَ اشتُبِهَت عَلَیهِ الحَقِیقَةُ أَوِالحَقائِقُ وَ نَسِیَ رَبّهُ فَأَنساهُ اللهُ نَفسَهُ وَ کانَ مِنَ الخاسِرینَ وَ الفاسِقِینَ وَ اعلَم اَنَّ حَقیقَةَ وُجُودِ الأِنسانِ وَ ما فِیها ، مِنَ الحَقائِقِ العُظمَی فِی عالَمِ الکَونِ وَ مَن نَسِیَ نَفسَهُ نَسِیَ رَبَّهُ وَ قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالَی : وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ... وَ قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالَی : قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ .
** هُشدار و اخطار درباره سقوط از مقام انسانیت
پناه می برم به خدا از شیطان رانده شده و از وسوسه های شیطان ها . و خداوند در سوره مؤمنون آیه 97 فرمود : وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ ... و بگو: پروردگارا از وسوسه های شیاطین به تو پناه می برم .
از باب هشدار و اخطار می گویم :
کسی که سرگرم لغویات و کارهای بیهوده و امور نفسانی شود وسوسه های شیطانی نزدش حاضر می گردد و تسویلات و تزیینات و آرایه های شیطانی بر او افزایش پیدا می کند و حقیقت و یا حقایق امور بر او مُشتبه می گردد و پروردگارش را فراموش می کند و خداوند هم او را از یادش می برد و او حقیقت و ارزش واقعی خود را فراموش می کند و از دست می دهد و در ردیف زیان کاران و فاسقان خواهد بود و بدان که حقیقت وجود انسان و آنچه که در اوست یکی از حقایق بزرگ عالم آفرینش است و کسی که حقیقت و ارزش واقعی وجودخویش را فراموش نماید خدا را فراموش کرده است و خداوند تبارک و تعالی در سوره حَشر آیه 19 فرمود : وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ . ومانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یاد خودشان برد و ایشان همان فاسقانند و نیز در سوره زُمَر آیه 15 می فرماید : ... قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ . بگو: زیانکاران واقعی آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده اند! آگاه باشید زیان آشکار و بزرگ همین است .
السید اصغر سعادت المیرقدیم اللاهیجی
20 فروردین 1396 .
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
.: Weblog Themes By Pichak :.