***نسیم معرفت***
امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمة ذی الحجه سال 212ق نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254ق در سرّ من رأی (سامرا) توسط معتز عباسی به شهادت رسید. ایشان پس از پدر بزرگوارش 33 سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.[1]
نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه بود[2]؛ البته مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند.[3]
لقب های آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب، ناصح، مرتضی و... ذکر کرده اند. کنیه اش ابوالحسن است و به ایشان ابوالحسن ثالث می گویند.[4]
امام هادی علیه السلام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیشتر امام علیه السلام تصمیم گرفت ایشان علیه السلام را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنابه گزارش هایی که جاسوسان از فعالیت های امام علیه السلام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفتة امام خود بودند، اعتراض خود را علنی کردند؛ به طوری که یحیی بن هرثمه اعلام کرد که کاری به امام علیه السلام ندارد و هیچ خطری امام علیه السلام را تهدید نمی کند. پس از مدتی به بهانه این که در منزل امام بر علیه حاکم عباسی سلاح جمع آوری می شود به خانه امام علیه السلام حمله بردند، ولی چیزی جز قرآن و ادعیه نیافتند. جالب اینکه خود یحیی بن هرثمه پس از بازگشت می گوید: «چیزی جز بزرگواری، ورع، زهد و شجاعت در او نیافتم».[5]
متوکل در ساعات اولیه ورود امام به سامرا به شکلی اهانت آمیز با امام برخورد کرد و نه تنها به استقبال حضرت نیامد، بلکه دستور داد ایشان را در محلی که مخصوص گداها بود و به «خان الصعالیک» شهرت داشت، وارد کنند. بعد از استقرار امام هادی علیه السلام در سامرا تمامی رفت و آمدها و ارتباطات امام تحت کنترل بود و به محض شنیدن اینکه امام علیه السلام از اموال و سلاح شیعیان نگهداری می کند، نظامیان شبانه به خانة امام علیه السلام هجوم می بردند؛ ولی چیزی به دست نمی آوردند.
در طول مدت حضور امام علیه السلام در سامرا هر روز بر عظمت و محبوبیت آن حضرت افزوده می گشت و همه ناخواسته در برابر امام علیه السلام متواضع و خاشع بودند و سخت محترمش می داشتند.[6] البته نفوذ امام منحصر به شیعیان نبود و شامل درباریان عباسی هم می شد. حتی اهل کتاب هم به امام علیه السلام احترام می گذاشتند.
متوکل وقتی در اقدامات خود علیه امام علیه السلام ناکام ماند، به نزدیکان خود اعلام کرد که در کار امام هادی علیه السلام درمانده شده است؛ از این رو به محدودیت و فشار اکتفا نکرد و تصمیم به کشتن امام علیه السلام گرفت و حتی اقداماتی هم انجام داد؛ اما پیش از آنکه موفق شود، خود به هلاکت رسید.[7]
برخی از اقدامات امام هادی علیه السلام
1. ایجاد آمادگی فکری شیعیان جهت ورود به عصر غیبت
فراهم کردن زمینة ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان شیعه علیه السلام بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر می کردند. در این راستا امام هادی علیه السلام هم اقداماتی انجام داده اند:
الف) بیان روایات فراوان در مورد فرا رسیدن و نزدیک بودن عصر غیبت؛
ب) بشارت به ولادت حضرت حجت ومخفی بودن ولادت و هشدار این که مبادا مخفی بودن باعث تردید شما شیعیان گردد؛
ج) کم کردن تماس مستقیم شیعیان با حضرت؛ به طوری که در سامرا مسائل شیعیان از طریق نامه یا نمایندگان حضرت پاسخ داده می شد؛ تا از قبل برای شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمادگی داشته باشند؛[8]
د) تأیید برخی از کتب فقهی و اصول روایی شیعه
و) ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسش های شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز.
2. مبارزه با انحرافات
غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم علیه السلام را تا مقام خدایی (نعوذبالله) بالا می بردند. امام هادی علیه السلام ـ همانند امامان قبلی ـ موضع خویش را در قبال آنان روشن می ساخت و آنان را از گروه شیعه نمی دانست و حتی در نامه های مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی می فرمود و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام می نمود.[9]
گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام هادی علیه السلام می ایستادند. امام هادی علیه السلام شیعیان را از نزدیک شدن و هم نشینی با آنان و ورود به جلسه هایشان به شدت برحذر می داشت و آنان را هم نشینان شیطان و نابود کنندة پایه های دین و پیروان این گروه را نادانان می دانست و کسانی را که به آنها گرایش پیدا می کردند، احمق معرفی می فرمود.[10]
3. تربیت نیرو و افراد شایسته
یکی از اقدامات و فعالیت های ائمه علیه السلام پرورش شاگردان و افراد شایسته بوده است. امام هادی علیه السلام نیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم را داشتند شناسایی کرده و آنان را جهت پیش برد اهداف اسلامی تربیت می فرمودند. این افراد افزون بر راویانی هستند که سخنان و روایات امام هادی علیه السلام را نقل می نمودند. برخی از این افراد همان کسانی هستند که وکالت آن حضرت را عهده دار بودند. برجسته ترین این افراد عبارتند از:
1. عبدالعظیم حسنی (ره)، که مرقد وی در شهر ری می باشد و از یاران امام عسکری علیه السلام بوده است.
2. حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی و وکیل امام هادی علیه السلام بوده است.
3. عثمان بن سعید عمری، که از یازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام بود و بعدها یکی از نایبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است.
4. تقویت سازمان وکالت
با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهمتر با توجه به اینکه امام علیه السلام در حصر و تحت نظارت و کنترل بوده اند، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر می بردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق علیه السلام فعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی علیه السلام نیاز به تمهیدات بیشتری داشت.
در زمان امام هادی علیه السلام شیعیان ایران، عراق، یمن ومصر ارتباط مستمر و خوبی با حضرت داشتند. وکلای امام علیه السلام علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن به امام علیه السلام ، در مسائل کلامی و فقهی نیز نقش سازنده ای داشته اند و در جا انداختن امامت امام بعدی و ورود شیعه به عصر غیبت، تلاش خستگی ناپذیری از خود به نمایش گذاشتند. (البته گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام علیه السلام شده و مورد تکذیب آن حضرت هم واقع می شدند. در این شرایط کسان دیگری جایگزین آنها می شدند.[11])
این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام علیه السلام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.
5. تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارت غدیریه و زیارت جامعه
در زمان امام هادی علیه السلام اصل امامت باید معرفی می گردید؛ چون ائمه علیهم السلام و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی می رفت. امام هادی علیه السلام پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی می کردند. مجموعه این زیارات و ادعیه به عنوان یک دائرة المعارف شیعه به حساب می آید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام می باشد.
الف) زیارت جامعه کبیره
این زیارت از مشهورترین ، برترین و شناخته شده ترین زیارات ائمه علیهم السلام است. شیعیان نسبت به خواندن آن بخصوص روزهای جمعه توجه خاصی دارند. شیخ طوسی (ره) در التهذیب و شیخ صدوق (ره) در الفقیه آن نقل کرده اند. علامه مجلسی (ره) در مورد صحت سند آن ـ که به درجه قطع رسیده ـ می گوید: «این زیارت دارای بهترین سند، عمیق ترین مفهوم، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معناو عالی ترین شأن است.[12] امام هادی علیه السلام در این زیارت شاخصه ها و پایه های اصلی شیعه را بیان فرمودند.
ب) زیارت غدیریه
این زیارت به زیارت امیرالمؤمنین در عید غدیر خم معروف است. در سالی که معتصم امام علیه السلام را از مدینه به سامرا فراخواند، ایشان به زیارت امام علی علیه السلام در نجف اشرف رفته و این زیارت را قرائت کردند که در ضمن آن یکصد و پنجاه منقبت از مناقب امام علی علیه السلام بیان فرموده و از برخی مشکلات سیاسی و اجتماعی که ایشان را آزرده کرده بود، سخن گفتند.
این زیارت از زیباترین، اصیل ترین، بدیع ترین و پربارترین زیارت هاست. در زمانی این زیارت توسط امام هادی علیه السلام قرائت شد که امامت به فراموشی سپرده شده بود. امام هادی علیه السلام در ضمن زیارت با ترسیم مظلومیت امام علی علیه السلام و هشدار به مردم، آنان را از خواب غفلت بیدار می کند.
--------------------------------------------------------------------------------
*. کارشناس تاریخ و مهدویت
[1] . شیخ مفید، ارشاد، ص327.
[2] . همان، ص307.
[3] . حسینی، محمدرضا، تاریخ اهل البیت علیه السلام ، ص123.
[4] . مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، ج4، ص401، به کوشش محمدحسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی.
[5] . ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص359.
[6] . اربلی، کشف الغمة، ج2، ص398؛ تحقیق سید هاشم رسولی.
[7] . ابن طاووس، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص27 (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص292).
[8] . محمد جواد طبسی،حیاة الامام العسکری علیه السلام ، صص325-316 (با اندکی تصرف و تلخیص).
[9] . اختیار معرفة الرجال، ص519، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294).
[10] . خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، صص 135 ـ 134، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294).
[11] . رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص513.
[12] . مزارالبحار، به نقل از باقر شریف قرشی، زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ، ص168.
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/6024/6029/63104/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85
** زندگینامه امام هادی(ع)+وبلاگ روستای سادات محله بوجایه-لاهیجان+
**دوازده ویژگی سخن خوب از دیدگاه قرآن کریم
+وبلاگ روستای سادات محله بوجایه-لاهیجان
***نسیم معرفت***
** دوازده ویژگی سخن خوب از دیدگاه قرآن کریم
1-آگاهانه باشد .(...وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ... سوره اسراء آیه 36)
2-نرم باشد (... قَوْلاً لَیِّناً ... سوره طه آیه 44 ) ، زبانمان تیغ نداشته باشد
3-حرفی که می زنیم خودمان هم عمل کنیم ( ... لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ سوره صفّ آیه 2 .)
4- مُنصفانه باشد . (... وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا ... سوره اَنعام آیه 152 .)
5- حرفمان مُستند باشد (... قَوْلاً سَدیداً... سوره اَحزاب آیه 70 ) منطقی حرف بزنیم.
6- ساده حرف بزنیم ( ...قَوْلاً مَیْسُوراً... سوره اِسراء آیه 28 .) پیچیده حرف زدن هنر نیست.روان حرف بزنیم.
7- کلام رسا باشد (... قَوْلاً بَلیغاً... سوره نساء آیه 63 . )
8-زیبا باشد ( ...وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً سوره بقره آیه 83 . )
9- بهترین کلمات را انتخاب کنیم (وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَنُ ... سوره اِسراء آیه 53 .)
10- حرف هامان روح معرفت و جوانمردی داشته باشد (... وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً... سوره نساء آیه 5. )
11- همدیگر را با اَلقاب خوب صدا بزنیم (.... .... قَوْلاً کَریماً سوره اِسراء آیه 23 .)
12-کمک کنیم تا در جامعه حرف های پاک باب شود . ( وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ ... سوره حجّ آیه 24 .)
**دوازده ویژگی سخن خوب از دیدگاه قرآن کریم
+وبلاگ روستای سادات محله بوجایه-لاهیجان

امام باقر(ع) در دوران امامت خویش، با وجود شرایط نامساعدی که بر عرص? فرهنگ اسلامی سایه افکنده بود، با تلاشی جدّی و گسترده نهضتی بزرگ را در زمینه علوم و معارف اسلامی طراحی کرد. تا جایی که این جنبش دامنهدار به بنیانگذاری و تأسیس دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامی انجامید که پویایی و عظمت آن در دوران امام صادق(ع)، به اوج خود رسید.
امام با برقراری حوز? درس، با کج اندیشیها مبارزه کرد و در صدد زدودن چالشهای علمی، تحکیم مبانی معارف و اصول ناب اسلامی با تکیه بر آیات رهنمونگر قرآن برآمد و ابواب فقهی و اعتقادی را از دیدگاه قرآن بررسی کرد و به پرورش دانشمندان و فرهیختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمی پرداخت.
امام محمد باقر(ع) در حالیکه 57 سال از عمر مبارکش گذشته بود، بنابر نظر مشهور مورخان در هفتم ماه ذی الحجه سال 114 هجرى دیده از جهان فرو بست و در قبرستان بقیع در کنار پدرش (امام سجاد) و عمویش (امام حسن) دفن شد. علت مرگ آن حضرت، شهادت به دستور هشام بن عبد الملک بود.
پدر ایشان امام سجّاد(ع)، پیشوای چهارم شیعیان و مادرش «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبی(ع) است؛ لذا هم از جهت پدری و هم از جهت مادری فاطمی و علوی است.[3]
باقر العلوم لقب امام باقر(ع)
مشهورترین لقب امام محمد بن علی(ع)، باقر العلوم است[4] که پیامبر اسلام(ص) به آن حضرت داده است؛[5] چون امام باقر(ع) شکافنده و آشکار و ظاهر کنند? علوم است، به «باقرالعلوم» نام گذاری شده است.[6] همچنین گفتهاند چون پیشانی آن حضرت در اثر سجد? زیاد باز بود به لقب «باقر» نامگذاری شد.[7]
امام محمد باقر(ع) و حضور در کربلا
قیام عاشورا یکی از اثر گذارترین و مهم ترین وقایع تاریخ اسلام است که در محرم سال 61 هجری قمری واقع شد.
در این قیام، امام محمد باقر(ع) که کودکی چهار ساله بودند، نیز حضور داشتند، و مورد قبول مورّخان است؛ زیرا روایات بسیاری وجود دارد که ولادت آن امام را قبل از سال 61 دانستهاند، مانند: «امام باقر(ع) در سال 57 هجری در مدینه متولد شد».[8]
همچنین امام باقر در پاسخ به سؤال فردی که از آن حضرت میپرسد: آیا شما زمان امام حسین(ع) را درک کردهاید، امام فرمود: بلی.[9]
امام باقر(ع) خود در مورد حضورش در کربلا، میفرماید: «جدم امام حسین(ع) کشته شدند، در حالیکه من چهار ساله بودم و کشته شدن او را به یاد میآورم».[10]
بر اساس این دست از روایات، حضور امام باقر در کربلا هیچگونه منع تاریخی نداشته، و از آنجا که سن آن بزرگوار بسیار کم بوده، به طور طبیعی با خانواده خود زندگی میکرده و در سفر همراه آنها بوده، و چون سن بسیار کمی داشت؛ از این باب کمتر، کتابهای تاریخی به حضور آن امام در کربلا پرداختند.[11]
دلایل امامت امام باقر(ع)
برای امامت ائمه؛ از جمله امام باقر(ع) ادله نقلی بسیاری در منابع شیعه ذکر شده است.[12]
کرامات و معجزات امام باقر(ع)
برای امام باقر(ع) کرامات و معجزات زیادی نقل شده است که در اینجا به دو مورد اشاره میشود:
1. شفای نابینا: ابوبصیر از شاگردان برجسته امام باقر(ع)، از بینایی محروم بوده و به شدّت رنج میبرد. روزی به حضور امام باقر(ع) شتافته و از آن حضرت پرسید: آیا شما وارث پیامبر هستید؟ آن حضرت فرمود: بله. ابوبصیر عرض کرد: آیا رسول خدا(ص) وارث تمام پیامبران و وارث علوم و دانشهای آنان بود؟ امام فرمود: بله ابوبصیر عرض کرد: شما میتوانید مرده را زنده کنید و کور مادرزاد را معالجه نمایید و از آنچه که مردم در خانههایشان میخورند، خبر دهید؟ امام فرمود: بله، ما هم? اینها را به اذن خداوند انجام میدهیم.
او میگوید: در این هنگام امام باقر(ع) فرمود: ای ابابصیر! نزدیک بیا. من نزدیک حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارک خود روی چشمان مرا مسح نمود. در این حال من خورشید و آسمان و زمین و خانهها و هرچه در شهر بود همه را دیدم.
آنگاه به من فرمود: آیا میخواهی که این چنین باشی و در روز قیامت حساب تو مانند بقیه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود یا میخواهی به حال اول برگردی و بدون حساب به بهشت بروی؟! ابوبصیر گفت: میخواهم به حال اول برگردم. امام باقر(ع) بار دیگر دست بر چشمان ابوبصیر کشید و چشمان او به حال اول برگشت.[13]
2. امام باقر(ع) و حاجیان: ابوبصیر در یکی از سالها در مراسم حج به همراه امام باقر(ع) طواف میکرد. او میگوید: از زیادی صداها و تکبیرهای حجاج به شگفت آمدم و به امام عرضه داشتم: «ما اکثر الحجیج و أَعْظَم الضَجیج»؛ چه قدر حاجی زیاد شده و سر و صداها چه قدر بیشتر شده است؟
در این موقع امام(ع) فرمود: «یا ابا بصیر! ما اقل الحجیج و اکثر الضجیج»، ای ابابصیر! چه قدر حاجی کم است، اما سر و صدا زیاد است». آیا میخواهید درستی سخنم را اثبات کنم و با چشم خود حقیقت گفتار مرا ببینی؟
عرض کردم: چه طور ممکن است ای مولای من؟!
فرمود: «جلوتر بیا!» من به امام باقر(ع) نزدیک شدم. دست مبارک را بر چشمهایم کشید و چند جمله دعا کرد. در این حال من بینایی خود را باز یافتم. امام باقر(ع) فرمود: ای ابا بصیر! حالا به حاجیان طواف کننده بنگر. هنگامی که به جمعیت نگاه کردم، بسیاری از مردم را به صورت میمون و خوکهایی دیدم که در گرد کعبه در حال حرکت بودند و افراد با ایمان و حاجیان حقیقی در میان آنان مانند نوری در تاریکی میدرخشیدند. عرض کردم: ای مولای من! درست فرمودی و حقیقت گفتار شما بر من ثابت شد، «ما اقل الحجیج و اکثر الضجیج»، «چه قدر حاجی کم و سر و صدا زیاد است». آنگاه حضرت لبهای مبارک را به حرکت در آورد و با خواندن دعایی، چشمهای من به حالت اول برگشت.[14]
مقام علمی امام باقر(ع) و تربیت شاگردان
امام باقر(ع) در دوران امامت خویش، با وجود شرایط نامساعدی که بر عرص? فرهنگ اسلامی سایه افکنده بود، با تلاشی جدّی و گسترده نهضتی بزرگ را در زمینه علوم و معارف اسلامی طراحی کرد. تا جایی که این جنبش دامنهدار به بنیانگذاری و تأسیس یک دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامی انجامید که پویایی و عظمت آن در دوران امام صادق(ع)، به اوج خود رسید.
امام با برقراری حوز? درس، با کج اندیشیها مبارزه کرد و در صدد زدودن چالشهای علمی، تحکیم مبانی معارف و اصول ناب اسلامی با تکیه بر آیات رهنمونگر قرآن برآمد و ابواب فقهی و اعتقادی را از دیدگاه قرآن بررسی کرد و به پرورش دانشمندان و فرهیختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمی پرداخت، به گونهای که دانشمندی چون «جابر بن یزید جُعفی» هر گاه میخواست سخنی در باب علم به میان آورد ـ با آن توشهای که از دانش داشت ـ میگفت: «جانشین خدا و میراث دار دانش پیامبران محمد بن علی(ع) برایم اینگونه گفت»[15] و به دلیل ناچیز دیدن موقعیّت علمی خود در برابر جایگاه امام(ع)، از خود نظری به میان نمیآورد.
ابواسحاق سبیعی از دیگر فرهیختگان این دوره، آن قدر نظرات علمی امام را درست میپندارد که وقتی از او در مورد مسئلهای میپرسند، پاسخ را از زبان امام میگوید و میافزاید: «او دانشمندی است که هرگز کسی بسان او [در علم] ندیدهام».[16]
شاگردان امام باقر(ع)
در مکتب امام باقر(ع) شاگردانی نمونه و ممتاز پرورش یافتند که تعدادی از آنان این شخصیتها هستند:
1. ابان بن تَغلِب: ابان از شخصیتهای علمی عصر خود، در تفسیر، حدیث، فقه، قرائت و لغت تسلّط بسیاری داشت. والایی دانش ابان چنان بود که امام باقر(ع) به او فرمود: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردمان فتوا بده، چون دوست دارم مردم چون تویی را در میان شیعیان ما ببینند».[17]
2. زراره: زرارة بن اعین شیبانی یکی از بزرگ ترین اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است که از این دو امام روایت نقل کرده است. زراره نزد ایشان شأن و مقامی بزرگ داشته است. وی جزو اصحاب اجماع شمرده شده است که در وثاقت و راستگویی او بین اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اجماع و اتفاق است. اگر چه روایاتی در مذمت او وارد شده است، ولی در جمع بین روایات و نتیجه گیری نهایی، میتوان به درستی به این نتیجه رسید که وی یکی از بزرگترین اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بوده است.[18]
3. محمد بن مسلم ثقفی: محمد بن مسلم، یکی از برجستهترین و پرآوازهترین پرورش یافتگان و دانش آموختگان حضرت امام محمد باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) بود که بیتردید در گسترش فرهنگ اسلام ناب و حقایق تابناک آموزههای اهل بیت عصمت(ع) نقش ممتاز و تأثیرگذاری داشت.[19]
خلفای اموی معاصر امام باقر(ع)
دوران پرفروغ امامت امام باقر(ع) مصادف بود با خلافت ولید بن عبد الملک، سلیمان بن عبد الملک، عمر بن عبد العزیز، یزید بن عبد الملک، و هشام بن عبد الملک.[20]
شیوههای مبارزاتی امام باقر(ع)
امام باقر(ع) برای احیای ارزشهای دینی و انجام وظیفه پاسداری از ارزشها، و به تناسب موقعیت، از راهها و شیوههای زیر استفاده میکرد:
الف. ترسیم وظایف حاکم اسلامی
امام باقر(ع) میکوشید با تبیین وظایف حاکمان، نوک تیز انتقاد خود را متوجه حاکمان وقت سازد و عدم مشروعیت اقدامات آنان را گوشزد کند؛ همانطور که میفرمود: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْیَاءَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَایَة»؛ اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شده است: نماز، زکات، حج، روزه، ولایت». زراره پرسید: کدام افضل است؟ امام(ع) فرمود: «الْوَلَایَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِن»؛ ولایت برتر است؛ چون کلید آنها است و والی (امام) راهنمایی کننده بر آنها است».[21]
ب. نهی از همکاری با حکومت طاغوت
امام همواره مؤمنان را از همکاری با حکومت طاغوت نهی میکرد و به هر طریق ممکن، این پیام خود را به گوش امت میرساند .
شخصی از امام باقر(ع) سؤال کرد: من از زمان حجّاج پیوسته تا کنون فرماندار بودهام، براى من توبه میسّر است؟ امام جوابى نداد، و من دوباره پرسیدم، آن حضرت در پاسخ فرمود: نه، تا به هر صاحب حقى، حق او را بپردازى.[22]
یکی از شیعیان به نام عبدالغفار بن قاسم میگوید: به امام باقر(ع) گفتم: نظرتان در نزدیک شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چیست؟ فرمود: این کار را برای تو صلاح نمیدانم. گفتم: گاهی به شام میروم و بر ابراهیم بن ولید وارد میشوم. فرمود: «ای عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان سه پیامد منفی دارد: محبت دنیا در دلت راه مییابد، مرگ را فراموش میکنی، و نسبت به آنچه خدا قسمت تو کرده ناراضی میشوی».
عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من عیال وارم و هدفم از رفتن به آنجا، انجام تجارت است. فرمود: «ای بند? خدا! من نمیخواهم تو را به ترک دنیا دعوت کنم، بلکه میخواهم گناهان را ترک کنی، ترک دنیا فضیلت است، اما ترک گناه فریضه و واجب است و تو در شرایطی هستی که به انجام واجبات نیازمندتری تا کسب فضائل». [23]
امام باقر(ع) از یک سو قیامهای ضد حکومتی مانند قیام زید و ... را تأیید میکرد و از سوی دیگر، در موقعیتهای مناسب، خود با خلفا به رویارویی جدی میپرداخت.
آن حضرت میفرمود: «هر کس به سوی سلطان ستمگری برود، او را به تقوای الاهی فرمان دهد و او را بترساند و موعظه کند، مانند پاداش جن و انس و اعمال آنان را خواهد داشت».[24]
همچنین آن حضرت مشروعیت حاکمان جور را زیر سؤال میبرد و راه را بر قیام علیه آنان هموار میساخت. و میفرمود: «ائمه حق و پیروان آنها بر دین خدایند و پیشوایان ستمگر، از دین خدا و حق منحرفند خود گمراهند و دیگران را نیز گمراه کردهاند اعمالى که انجام میدهند مانند خاکسترى است که در مسیر تند بادى سخت در یک روز طوفانى قرار گیرد نتیجه اى از کار خود نمیبرند این یک گمراهى بسیار سختى است».[25]
ج. تقیّه[26]
میزان اهتمام حضرت باقر(ع) به تقیه چنان بود که میفرمود: «تقیه دین من و دین پدران من است، کسی که تقیه ندارد ایمان ندارد». [27]
شهادت امام باقر(ع)
امام محمد باقر(ع) 57 سال از عمر مبارکش گذشته بود، بنا بر مشهور در هفتم ماه ذی حجه سال سال 114 هجرى[28] دیده از جهان فرو بست و در قبرستان بقیع در کنار پدرش (امام سجاد) و عمویش (امام حسن) دفن شد.[29] و شهادت آن حضرت در عصر خلافت هشام بن عبد الملک رخ داد[30] و به امر هشام بود.[31]
اول، 1423ق؛ مناقب الطاهرین، ج 2، ص 629؛ بحارالانوار، ج 46، ص 212؛ التتمة فی تواریخ الأئمة علیهم السلام، ص 96.
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa16905
** امام باقر علیه السلام - دانشنامهی اسلامی
***نسیم معرفت***
** جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِمَ سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا وَ غَشِیَتْ أَبْصَارُ الْمَلَائِکَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِکَةُ لِلَّهِ سَاجِدِینَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ أَئِمَّةً یَقُومُونَ بِأَمْرِی یَهْدُونَ إِلَى حَقِّی وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِی.
جابر جعفی نقل میکند که به حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام گفتم: برای چه فاطمه، زهرا نامیده شد؟ فرمود: برای اینکه خداوند آن بانو را از نور با عظمت خود آفرید. وقتی که درخشید آسمانها و زمین به نور او روشن شدند، چشمهای ملائکه خیره شد و ملائکه خدا را سجده نمودند و گفتند: پروردگار ما! سید ما این چه نوری است؟! خداوند بدانها وحی فرمود: این نوری از نورهای من است که آن را در آسمان خود جای دادم. این نور را از عظمت خویشتن آفریدم. من این نور را از صلب یکی از پیامبرانم خارج مینمایم که او را بر تمام انبیا برتری دادهام. از این نور امامانی بهوجود میآورم که امر مرا بهپا دارند و به حق هدایت کنند، و آنها را خلفای خود بر زمین قرار خواهم داد، هنگامی که وحی من قطع شود.
(بِحارُالأَنوار، ج43، ص12 - عِلَلُ الشَّرایِع، بابُ العِلَّةِ الَّتی مِن اَجلِها سُمِّیت فاطِمَةُ الزَّهراءُ سَلامُ اللهِ عَلَیها زَهراءَ، ج 1، ص 180.)
******************************************************
** بیانات آیت الله وحید خراسانی+ حضرت فاطمه سلام الله علیها
**چهل حدیث فاطمی -
**چهل حدیث فاطمی -
**معنا و سند حدیث «إِنَّ فَاطِمَةَ خُلِقَتْ حُورِیَّةً فِی صُورَةِ إِنْسِیَّةٍ»
***نسیم معرفت***
به نام خدا
اللَّهُمَّ (إِنِّی أَعُوذُ بِکَ) مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ هَمْزِهِ وَ لَمْزِهِ وَ نَفْثِهِ وَ نَفْخِهِ وَوَسْوَاسِهِ (وَسْوَسَتِهِ)ِ وَ تَثْبِیطِهِ وَ بَطْشِهِ وَ کَیْدِهِ وَ مَکْرِهِ وَ حَبائِلِهِ وَ حِیَلِهِ وَ أَمَانِیِّهِ وَ خُدَعِهِ وَ غُرُورِهِ وَ فِتْنَتِهِ وَ رَجِلِهِ وَ شَرَکِهِ وَ احزابِهِ وَ اعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ أَخْدَانِه وَ أَشْیَاعِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ وَ شُرَکَائِهِ وَ جَمِیعِ کَیْدِهِم وَ مَکائِدِهِمْ ....
... خدایا پناه می برم به تو از شیطان رانده شده و دسیسه و اشاره و چشمک زدن به زشتی و افسون و دمیدنش و وسوسه هایش (وسوسه کردنش) و وادار کردن و تحریک( یا باز داشتن و مانع شدن) و حمله اش و حقه و نیرنگ و دام ها وحیله هایش و آرزوها و فریب ها و غرور و فتنه اش و پیاده نظام و گروه و دام گذاری هایش و یاران و پیروان و دوستان و یاوران و دوستان و شریکان و تمامی مکر و کید هایش ...
تذکر : کلمه (هَمْز) در دعای فوق به معنای دسیسه و وسوسه است . هَمَزاتُ الشَّیاطین یعنی وسوسه ها و دسیسه های شیاطین . در سوره مؤمنون آیه 97 و 98 چنین آمده است : وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ * وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ یعنی : و بگو: پروردگارا از وسوسه های شیاطین به تو پناه می برم * و نیز از اینکه آنان (شیاطین) نزد من حاضر شوند - ای پروردگار من- به تو پناه می برم .
**************************************
**دعایى را که شیخ طوسى و سیّد ابن طاووس روایت کرده اند :
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَذْهِبْ عَنِّی فِیهِ النُّعَاسَ وَ الْکَسَلَ وَ السَّأْمَةَ وَ الْفَتْرَةَ وَ الْقَسْوَةَ وَ الْغَفْلَةَ وَ الْغِرَّةَ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ الْعِلَلَ وَ الْأَسْقَامَ وَ الْهُمُومَ وَ الْأَحْزَانَ وَ الْأَعْرَاضَ وَ الْأَمْرَاضَ وَ الْخَطَایَا وَ الذُّنُوبَ وَ اصْرِفْ عَنِّی فِیهِ السُّوءَ [الْأَسْوَاءَ] وَ الْفَحْشَاءَ وَ الْجَهْدَ وَ الْبَلاءَ وَ التَّعَبَ وَ الْعَنَاءَ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ .
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعِذْنِی فِیهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ هَمْزِهِ وَ لَمْزِهِ وَ نَفْثِهِ وَ نَفْخِهِ وَ وَسْوَسَتِهِ وَ تَثْبِیطِهِ [وَ بَطْشِهِ] وَ کَیْدِهِ وَ مَکْرِهِ وَ حَبَائِلِهِ وَ خُدَعِهِ وَ أَمَانِیِّهِ وَ غُرُورِهِ وَ فِتْنَتِهِ وَ شَرَکِهِ وَ أَحْزَابِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ أَشْیَاعِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ وَ شُرَکَائِهِ وَ جَمِیعِ مَکَایِدِهِ
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و در این ماه از من برطرف کن:خوابآلودگى و کسالت و خستگى و سستى و قساوت و غفلت و غرور را،و د راین ماه برکنارم دار از دردها و بیماریها و اندوهها و غصّها و پیشآمدها و مریضیها و خطاها و گناهان، و در این ماه از من دور کن بدى و زشتکارى و رنج و بلا و زحمت و مشقت را،همانا تو شنواى دعایى.خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و پناهم ده در این ماه از شیطان رانده شده و عیبجویى و اشاره به زشتى و سحر و دمیدن و وسوسهانگیزى و بازداشتن و نیرنگ و مکر و دامها و فریبها و آرزوها و گولزدنها و فتنه انگیزیها و دام گستریها و دارودسته و پیروان و دنباله روها و دوستان و شریکانش و تمام حیله گریهایش .
* مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی-اعمال روزهای ماه رمضان
***********************************
**رهایی از مکاید و نقشه های رنگارنگ شیطان جز با عنایت و کمک و لطف الهی ممکن نیست....
الهی نیرنگ های ابلیس رنگارنگ است و در اغواگری بسیار زرنگ است و هر روز باما سر جنگ است اگر یاری نکنی سرانجام ما ننگ است....
الهی نامه عمل تاریک ،رشته عمر باریک، شیطان لعین در کمین دریاب مرا یَا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
الهی کوشش ما بی کشش تو موجب ملالت است ،مجاهدت ما بی عنایت تو باعث ضلالت است، عبادت ما بی لطف تو مایه خسارت است ،عنایتی نما که عنایت تو ما را کفایت است.
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
به نام خدا
شناخت حق یک نعمت الهی است
در بخشی از دعای افتتاح چنین آمده است
....اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ ..
... خدایا ما را به آنچه از حق به ما شناساندی وادار و ما را به آن مقدار از حق که به آن نرسیدیم برسان ...
برای کلمه حق در لغت ،معانی گوناگونی ذکر شده که عبارتند از : ثابت و استوار - موجود ثابت و پابرجا- کمال - کمال مطلق - کار حتمی و قطعی و واقع شدنی-عَدل و عدالت- سلطنت - قطع و یقین - تدبیر - نصیب وبهره و منفعت- مال و دارایی . در کتاب لِسانُ العَرَب درباره معنای کلمه حق چنین آمده است : اَلحَقُّ نَقیضُ الباطِل . یعنی حق نقیض و ضد و مقابل باطل است. البته به نظر می رسد که منظور از نقیض در اینجا به معنای عام و اعم است نه معنای اصطلاحی منطقی(نَقیضُ کُلِّ شَئِِ رَفعُهُ ) که در منطق آمده است . مراد صاحبِ کتاب لِسانُ العَرَب از این عبارت : اَلحَقُّ نَقیضُ الباطِل ، نظر مصداقی و واقعیت خارجی و ظهور و بروز عینی حق است به این معنا که حق پایدار است و باطل ناپایدار لذا حق وباطل نقیض و یا ضد هم هستند. کلمه حق در علوم و اصطلاحات مختلف ( اصطلاح فقهی و حقوقی و کلامی و فلسفی و عرفانی و منطقی و لغوی و...) بکار گرفته می شود و معناهای مختلفی دارند ولی نقطه مشترک همه آن ها همان معنای ثُبوت است لکن این ثبوت به اَشکال مختلف ظهور پیدا می کند .مثلا حق در اصطلاح فقه وحقوق به معنای ثبوتِ اختصاص و سلطه و سلطنت و تسلُّط نسبت به یک چیزی است. مثلا آقای زید نسبت به فلان شئ حق دارد یعنی این شئ مال اوست و اختصاص به او دارد و او مالکیت و تسلط و سلطنت بر آن دارد و.... در منطق که بحث از قضایا می شود به قضیه صادقه ، حق گفته می شود . یعنی این قضیه مطابِق با واقع و خارج بالمعنی الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر ) است به عبارت دیگر این قضیه ، ثبوت و واقعیت خارجی و نفس الأمری دارد و در مقابل به قضیه که مطابق با واقع نباشد قضیه کاذبه و غیر حَقَّه گویند . در مباحث کلامی به عقیده درست و استوار که مُستظهَر به براهین مُتقنِ عقلی است حق گفته می شود و مقابل آن را باطل گویند و در عرفان که از اوج بالای معرفتی و شهودی برخوردار است به وجودِ صِرف و بَحت و محض ، حق گویند و به موجودی که که عینیت او وجود و ثبوتِ محض باشد و هیچ نقصی وباطلی در آن راه نداشته باشد حق می گویند و خداوند تبارک و تعالی عین حق است. پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در یک وقتی نیم مصرعی از شعر معروف لَبید از شعرای عصرجاهلیت را خواند . لَبید بن اَبی رَبیعة بن مالِک شعر معروفی دارد که محتوایش آن است که هیج مؤثِّری در عالم هستی به غیر از الله نیست و هرچیزی به غیر از خدا فانی شدنی است . و این در واقع اشاره به یکی از مراتب توحید است که به نام توحید افعالی در علم کلام و... ذکرشده است و کلمه لاحَولَ و لاقُوّه إلاَّ بِالله نیز ناظر به توحید افعالی می باشد.توحید مراتبی دارد که عبارتند از:1-توحید در ذات 2- توحید در صفات 3- توحید در افعال 4-توحید در عبادت که هرکدام از آنها در علم کلام مورد بحث قرار گرفته وتبیین شده است.
پیامبر اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نیم مصرعِ اول (أَلَا کُلُّ شَیْءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ) از شعر لَبید را خواند وبعد فرمود:
أَصْدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِیدٍ. یعنی صادق ترین شعری که عرب جاهلی سروده است، شعر وسخن لَبید است.
بیت کامل شعر لَبید چنین است:
أَلَا کُلُّ شَیْءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ ** وَ کُلُ نَعِیمٍ لَا مَحَالَةَ زَائِلٌ . هر چیزی غیر از الله باطل است(یعنی غیر خدا مؤثر حقیقی و مستقل نیست) و هر نعمتی به ناچار از بین رفتنی و باطل و فانی است. (بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج67، ص295.)
عرفاء وحُکماء نیز اصطلاحی دارند مبنی براینکه : لامُؤثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلاّللهُ یعنی هیج مؤثر حقیقی در عالم هستی به غیر از الله وجود ندارد.
پس کلمه حق در اصطلاحات و علوم مختلف معانی مختلفی دارد که نقطه مشترک همه آن ها ثُبوت است . در بحث های فلسفی به چیزی حق گویند که وجود و عینیت خارجی بالمعنی الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر ) داشته باشد و به عبارت دیگر هرچیزی که دارای اثر باشد حق است و هر وجودی دارای اثر است حتی وجود ذهنی که از مباحث مهم فلسفی است آن هم دارای اثر خاص خودش می باشد . و به اصطلاح : وُجُودُ کُلِّ شَئِِ بِحَسَبِهِ یعنی وجود هرچیزی به حَسَب خودش است .وجود در یک تقسیمی بر پنج قسم است : 1- وجود خارجی(خارج از ذهن) ویا وجود عینی و حقیقی 2- وجود ذهنی 3- وجود کَتبی و نوشتاری « نوشتار هم وجودی دارد» 4- وجود لفظی « کلام و لفظ هم سهمی از وجود دارد» 5- وجود و تحقُّقِ نفس الأَمری . همه این اقسام وجود در حدِّخود دارای اثر خاص خود می باشد .
باز بعضی ها در تعریف حق گفته اند که حق عبارت از چیزی که مطابِق با نَفسُ الأَمر باشد . حالا نَفسُ الأمر چیست و چطور شناخته می شود این خودش یک توضیح مفصل می طلبد که مجال تبیین آن در اینجا نیست . با توجه به توضیحی که درباره حق داده شد آنگاه وقتی که ما براساس آموزه های دینی و قرآنی و نیز براساس دعای عدیله می گوییم قرآن حق است ، نبوت و امامت حق است ، قیامت و حساب و کتاب حق است ، سؤال نَکیر و مُنکر حق است ، قبر و قیامت حق است .... تا حدی معنی و مفهوم حق برای ما روشن می گردد . برخی مفاهیم را ما می توانیم از راه تقابُل درک کنیم که می گویند : تُعرَفُ الأَشیاءُ بِأضدادِها. شب در مقابل روز و صدق در برابر دروغ و روشنی در برابر تاریکی و وجود در برابر عدم و حق در برابر باطل قرار دارد و می توان از راه تقابل به معنا و مفهوم و حقیقت هر یک رسید . در امور دینی و قرآنی با مسأله حق و باطل بسیار برخورد می کنیم . فلان عقیده باطل است. فلان عقیده حق است . با توجه به توضیحات داده شده درباره مفهوم و معنای حق ، این مسأله نیز تاحدی برای ما روشن می گردد که مراد از عقیده حق و راه حق و ... چیست ؟ البته در رابطه با تعریف حق و اقسام حق و ماهیت و حقیقت حق بحث ها و مطالب گسترده ای می باشد که در این مجال نمی گنجد .
در بخشی از دعای افتتاح به خداوند عرضه می داریم :...اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ .. خدایا آنچه از حق به ما شناساندی پس تحملش را به ما عنایت فرما و آنچه را که قصور داریم نسبت به حق ، ما را به آن ( مرتبه حق) برسان .
منظور از شناساندن حق در این فقره از دعای افتتاح صِرفا به معنای شناساندن مفهومی نیست بلکه مراد از آن رسیدن و ادارک و معرفت واقعی و وجدانی و معرفت شهودی به عینیت و واقعیت حق و تسلیم در برابر آن است. شناخت و معرفت حق یک نعمت و تحفه الهی است که باید بابت این نعمت سپاسگزار و شکرگزار حضرت حق باشیم و از خدا بخواهیم که ظرفیت درک حق و مراتب حق و تحمل آن را در ما زیاد فرماید. در روایتی از علی علیه السلام وارد شده است که حق ، در ظاهر ثقیل است ولی در واقع گوارا و باطل در ظاهر خفیف و سبک است و در واقع و در باطن وباآور و ویرانگر و نابود کننده ( ارزش های انسانی و دینی) می باشد . [قَالَ علی علیه السلام : إِنَّ الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِی ءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِئُُ . حقّ (در ظاهر) گران است و سنگین و (در باطن) گوارا، و باطل (در ظاهر) سبک است و آسان و (در باطن) و باء آورنده و نابود کننده می باشد ] .
هراندازه شناخت و معرفت علمی و شهودی به حق در ما بیشتر باشد ، ظرفیت و آمادگی بیشتری برای پذیرش حق خواهیم داشت و وگرنه قبول حق برای ما سنگین و ناگوار خواهد بود . انبیاء و چهارده معصوم علیهم السلام و نیز پیروان حقیقی آنها و مجاهدان راه حق و حقیقت ، هیچگاه از پذیرش حق اکراه نداشتند و همیشه تسلیم حق و منادیان حق و حقیقت در جامعه بودند و در برابر متجاوزین و طغیانگران و پایمال کنندگان حقوق الهی و بشری مقاومت و ایستادگی می نمودند و در راه تحقق جامعه حقمدار و حق محور ، متحمل سختی ها و شکنجه ها تا پای شهادت بودند .
اکثر مردم از نظر مفهومی ممکن است معنای حق وباطل را درک کنند ولی معرفت و تشخیص واقعیت حقیقی و واقعی و عینی حق و باطل کار سخت و گاه بسیار صعب و دشوار می باشد . حق و باطل معمولا با آثارشان شناخته می شوند . آثار حق عبارتند از کمال و رشد و معرفت و سعادت و فلاح و رستگاری و اصلاح و طاعت و بندگی و عزت و پاکی و طهارت و برابری و راستی و صدق و صداقت و نورانیت و .... و آثار باطل عبارتند از : ظلمت و تاریکی و فریب و نیرنگ و خُدعَه و دروغ و دروغپردازی و جهل و شرک و گمراهی و ظلم و ستم و بی عدالتی و حق کُشی و چپاولگری و خونریزی و طغیان و طغیانگری و ...
بالاترین مرتبه حق ، شناخت و معرفت وجودی و مصداقی و شهودی به پروردگار عالم و وظیفه شناسی نسبت به او و اطاعت از فرامین او و فرامین رسولان او بخصوص فرامین رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیتش(علیهم السلام) است . خداوند تبارک و تعالی حق مطلق و کمال مطلق است و هر حقی به حق مطلق بر می گردد . یکی از اوصاف و یا نام های خداوند ، کلمه حق است ، فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ.(سوره مؤمنون آیه 116) . در کتاب کَشفُ الغُمَّه و اَمالی شیخ طوسی ، با سَنَدهای معتبر روایت شده که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله ) فرمود: هر کس هر روز صد مرتبه بگوید: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ ، از فقر و وحشت قبر نجات می یابد و توانگری به او روی آورد. امام باقر (علیه السلام ) از پدرش ، از پدرانش روایت کرده که فرمودند: کسی که هر روز سی بار بگوید: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ (هیچ خدایی نیست جز خدای یکتای فرمانروا که وجودش ثابت و روشن و آشکار است )، به بی نیازی رو آورده و به فقر پشت کرده و درِ بهشت را کوبیده است . ثواب الاعمال ، ص 21.
یکی از معانی حق ، کمال است و چون خداوند کمال مطلق است پس او حق مطلق است . در دعای عدیله به بخشی از مصادیق حق اشاره شده است که اعتقاد والتزام به آن ها واجب و لازم است : ... وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ مُسَاءَلَةَ الْقَبْرِ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِیزَانَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْکِتَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیهَا وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ....
باید بدانیم که خداوند و پیامبران بویژه پیامبراسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و ایمه (عَلَیهِمُ السَّلامُ ) و قرآن و بزرگان دینی و علماء و مجاهدان راه دین و قرآن و شهداء و پدر و مادر و استاد و محیط و جامعه و همسایه و .... بر ما حق دارند و حقشناسی و ادای حق آنها بر ما لازم است . معرفت به حق پیامبر ص و اهل بیت ع در ردیف معرفت به حق خداوند است و کسی که حق پیامبر و اهل بیت او را نشناسد حق خدا را نیز نشناخته است . همه مردم وظیفه دارند و مکلفند که حق را از باطل تشخیص دهند و در برابر حق تسلیم باشند و نسبت به صاحبان حق ، حقشناسی عملی و رفتاری و قولی داشته باشند . پیامبر اسلام ص و ایمه معصومین ع و قرآن کریم و ترس از خداوند و توجه به حساب و کتاب قیامت و تهذیب نفس و صفای باطن بخشی از معیار های شناخت حق از باطل است. در روایت است که پیامبر ص فرمود : عَلِی مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ . علی ع با حقّ است و حق با علی ع . هر کجا علی ع باشد، حق هم آن جاست و حق به دور علی ع میگردد و او محور حق است.
در روایتی در اصول کافی کتاب التوحید امام باقر (عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمودند : بِنا عُبِدَالله. وَ بِنا عُرِفَ اللهُ. وَ بِنا وُحِدَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی. وَ مُحَّمَدٌ (ص) حِجابٌ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالی به وسیله ما خدا بندگی می شود و به وسیله ما خدا شناخته می شود و به وسیله ما توحید خداوند متعال تحقق می یابد. و حضرت محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) حجاب و واسطه خدای متعال است (که بوسیله او هر موحدی به حد استعداد و ظرفیتش به مقام توحید می رسد و بدون فیض محمدی ص باب توحید و معرفت به خداوند حتی نسبت به انبیاء پیشین مسدود است و حضرت علی ع که امام الموحدین است از فیض پیامبر اکرم ص بطور کامل بهره مند شده است)
و باز در اصول کافی( در کتاب الحجه) روایت دیگری حضرت صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) می فرماید : الاَوصیاءُ هُم اَبوابُ اللهِ عَزَّوَجَّلَ الَّتی یُؤتی مِنها. وَلَولاهُم ما عُرِفَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ. وَ بِهِم احتَجَّ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی عَلی خَلقِهِ
اوصیای پیامبر ص (یعنی اهل بیت ع) درها و باب های معرفت خداوند می باشند. و اگر آنها نبودند، خدای عزوجل شناخته نمی شد، و خدای متعال به وسیله ایشان حجت را بر خلق خود تمام کرده است. علی(علیه السلام) در آخرهای خطبه 232 از نهج البلاغه فیض الاسلام ص765 معرفت حق اهل بیت(علیهم السلام) را در زمره معرفت حق خدا و رسولش (ص) می شمرد و باور داشتن و معرفت به حق خدا و رسول و اهل بیتش (علیهم السلام) را در ردیف شهادت در راه خدا معرفی می فرماید : فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ، مَاتَ شَهِیداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّیَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَیفِهِ
کسی از شما که در بستر خویش بمیرد، ولى بهطور شایسته معرفت خدا و پیامبر و اهل بیتش را داشته باشد، «شهید» از دنیا رفته، و اجر و پاداشش بر خدا است و ثواب اعمال شایستهاى(مثل جنگ و جهاد در راه خدا و ...) را که قصد انجام آن ها را داشته است، مىبرد، و نیتش، جانشین ضربات شمشیرش قرار مىگیرد....
عموم انسان ها نسبت به درک شهودی حق و حقشناسی نسبت به مصادیق حق ، کوتاهی و قصور و یا تقصیر دارند و اگر لطف و عنایت الهی نباشد رسیدن و معرفت به حق و درک آن و حقشناسی ، مشکل و گاهی هم محال است.. از خداوند می خواهیم که درک واقعی و شهودی حق و تحمل پذیرش آن و حق شناسی و ادای وظیفه نسبت به مراتب و مصادیق حق (مخصوصا حق خدا و پیامبران و حق چهارده معصوم ع و ...) را به همه ما عنایت فرماید
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی
(آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی)
** در کتاب کَشفُ الغُمَّه و اَمالی شیخ طوسی ، با سَنَدهای معتبر روایت شده که حضرت رسول (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) فرمود: هر کس هر روز صد مرتبه بگوید: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ ، از فقر و وحشت قبر نجات می یابد و توانگری به او روی آورد. امام باقر (عَلَیهِ السَّلامُ ) از پدرش ، از پدرانش روایت کرده که فرمودند: کسی که هر روز سی بار بگوید: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ (هیچ خدایی نیست جز خدای یکتای فرمانروا که وجودش ثابت و روشن و آشکار است )، به بی نیازی رو آورده و به فقر پشت کرده و درِ بهشت را کوبیده است .
ثواب الاعمال ، ص 21.
***نسیم معرفت***
* گستره جغرافیایی نوروز پیام دارد
در روز چهارم اسفند 1388 برابر با 23 فوریه 2010 میلادی در سازمان ملل متحد، قطعنامه ای را گذراندند و گفتند که در 21 مارس برابر با اول فروردین روز جهانی نوروز خواهد بود، این یک افتخار برای ایران است . گستره جغرافیایی نوروز پیام دارد و پیام آن این است که ما میتوانیم جهان را به سوی صلح ببریم، اگر برخی چیزهایی که ما داریم آنها یعنی غربی ها داشتند چه کارها که نمی کردند؟ ولی ما این گونه عمل نمی کنیم . باید از نوروز جهت صلح جهانی استفاده نمود ، پهنه جغرافیایی نوروز بسیار گسترده است و وقتی نوزوز در سازمان ملل عنوانِ روزِجهانی را به دست میآورد و در کشورهایی مثل چین و هندوستان و ... برای نوروز اهمیت قائل هستند میتوانیم پیام صلح و نوع دوستی را از طریق این روز به همه جهانیان برسانیم، سفرای ایران در کشورهای دیگر و مُبلِّغین ما که به قارهها و کشورهای دیگر میروند میتوانند پیام نوروز را هر سال برای همه بیان نمایند . نوروز با طبیعت انسان ها سازگار است. چه آنهایی که مسلمان باشند وچه غیر مسلمان ، نوروز را با زیبایی ها وخوبی هایی که دارد دوست می دارند. اگر نوروز را با خوبی ها و زیبایی هایی که دارد به دنیا معرفی کنیم مردم عاشق نوروز خواهند شد و چون نوروز با فرهنگ ایران تبیین میشود عاشق ایران نیز خواهند شد، نوروز ،روز صفا وصلح ومحبت واحسان ونیکی و... است ، بر این اساس است که در سازمان ملل نوروز ایرانیان، به عنوان روز جهانی نوروز شمرده میشود، یعنی ما (از طریق نوروز ) پیامِ صلح و صمیمیت، اتحاد و انسان دوستی، حریت و آزادگی، خدا دوستی و حتی اهلبیت (عَلَیهِمُ السَّلامُ ) را به دنیا منتشر و معرفی می کنیم، منتهی ما وظیفه ای داریم که بگوییم نوروز ما این چنین است، در حال حاضر گستره نوروز شامل ایران، هندوستان، کشورهای قفقاز، آسیای میانه و بخشی از مردم سوریه و عراق به خصوص قسمت های ترک نشین این کشور ها می باشد. مسأله ثبت نوروز در سازمان ملل، به این معنی است که نوروز همراه با فرهنگ اصیل ایرانی ثبت شده، بر سرِدرِ سازمان ملل شعر معروف سعدی را نوشته اند:
بنی آدم اعضای یکدیگرند،
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر اعضا را نماند قرار
این شعر سعدی پیامی برای صلح و دوستی در سطح جهانی است.
(آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی)
***نسیم معرفت***
نوروز روز دعوت به توحید است
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ
نوروز فصل شکفتن و خارج شدن از خمودی و پژمردگی است … نوروز حرکت و جنبش و رستاخیز در طبیعت است…. نوروز یعنی حیات دوباره و حرکت به سوی رشد و تعالی …نوروز یعنی داشتن صفات و سجایای عالیه انسانی … نوروز روز خداشناسی و رسیدن به کمال مطلق است…
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
مُعَلَّی بن خُنَیس در روز نوروز به محضر امام صادق(ع) شرفیاب میشود حضرت از وی میپرسد که امروز چه روزی است؟ ایشان میگوید من شنیدهام ایرانیان این روز را جشن گرفته و به هم تبریک میگویند و هدیه میدهند، امام فرمودند: بله امروز نوروز است و نوروز از چیزهای کُهَن است، نوروز روزی است که خدای تعالی با بندگان خود میثاق بست و از آنها پیمان گرفت که غیر از خدا را نپرستیده و برای او شریکی قائل نشوند، نوروز روزی است که خدای تعالی باد را آفرید . روزی است که خدای تعالی زمین را خلق کرد و باران را ایجاد کرد، روزی است که غدیر در آن صورت گرفت، نوروز روزی است که قائم آل محمد(ع) در آن روز ظهور خواهد کرد و روزی است که ابراهیم بتهای قومش را شکست، نوروز روزی است که پیغمبر(ص) امیر المؤمنین(ع) را بر شانه های خود قرار دادند و در پشت بام کعبه هر بتی بود را بر زمین انداخته و آنها را خُرد کردند.
[ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیسٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع یوْمَ النَّیرُوزِ فَقَالَ أَ تَعْرِفُ هَذَا الْیوْمَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک هَذَا یوْمٌ تُعَظِّمُهُ الْعَجَمُ وَ تَتَهَادَى فِیهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ ع وَ الْبَیتِ الْعَتِیقِ الَّذِی بِمَکةَ مَا هَذَا إِلَّا لِأَمْرٍ قَدِیمٍ أُفَسِّرُهُ لَک حَتَّى تَفْهَمَهُ قُلْتُ یا سَیدِی إِنْ عُلِمَ هَذَا مِنْ عِنْدِک أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ یعِیشَ أَمْوَاتِی وَ تَمُوتَ أَعْدَائِی فَقَالَ یا مُعَلَّى إِنَّ یوْمَ النَّیرُوزِ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی أَخَذَ اللَّهُ فِیهِ مَوَاثِیقَ الْعِبَادِ أَنْ یعْبُدُوهُ وَ لَا یشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ أَنْ یؤْمِنُوا بِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَنْ یؤْمِنُوا بِالْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ أَوَّلُ یوْمٍ طَلَعَتْ فِیهِ الشَّمْسُ وَ هَبَّتْ فِیهِ الرِّیاحُ وَ خُلِقَتْ فِیهِ زَهْرَةُ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی اسْتَوَتْ فِیهِ سَفِینَةُ نُوحٍ عَلَى الْجُودِی وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَحْیَا اللَّهُ فِیهِ الْقَوْمَ الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ وَ هُوَ الیَومُ الَّذِی نَزَلَ فِیهِ جَبرئیلُ عَلَی الَّنبِیِّ (ص) وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی حَمَلَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ص عَلَى مَنْکبِهِ حَتَّى رَمَى أَصْنَامَ قُرَیشٍ مِنْ فَوْقِ الْبَیتِ الْحَرَامِ فَهَشَمَهَا وَ کذَلِک إِبْرَاهِیمُ ع وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی أَمَرَ النَّبِی ص أَصْحَابَهُ أَنْ یبَایعُوا عَلِیاً ع بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی وَجَّهَ النَّبِی ص عَلِیاً ع إِلَى وَادِی الْجِنِّ یأْخُذُ عَلَیهِمُ الْبَیعَةَ لَهُ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی بُویعَ فِیهِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِیهِ الْبَیعَةَ الثَّانِیةَ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی ظَفِرَ فِیهِ بِأَهْلِ نَهْرَوَانَ وَ قَتَلَ ذَا الثُّدَیةِ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی یظْهَرُ فِیهِ قَائِمُنَا وَ وُلَاةُ الْأَمْرِ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی یظْفَرُ فِیهِ قَائِمُنَا ع بِالدَّجَّالِ فَیصْلِبُهُ عَلَى کنَاسَةِ الْکوفَةِ وَ مَا مِنْ یوْمِ نَیرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِیهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَیامِنَا وَ أَیامِ شِیعَتِنَا حَفِظَتْهُ الْعَجَمُ وَ ضَیعْتُمُوهُ أَنْتُمْ وَ قَالَ إِنَّ نَبِیاً مِنَ الْأَنْبِیاءِ سَأَلَ رَبَّهُ کیفَ یحْیی هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ الَّذِینَ خَرَجُوا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیهِ أَنْ یصُبَّ الْمَاءَ عَلَیهِمْ فِی مَضَاجِعِهِمْ فِی هَذَا الْیوْمِ وَ هُوَ أَوَّلُ یوْمٍ مِنْ سَنَةِ الْفُرْسِ فَعَاشُوا وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفاً فَصَارَ صَبُّ الْمَاءِ فِی النَّیرُوزِ سُنَّةً . فَقُلتُ: یا سَیِّدِی! أَلا تُعَرِّفُنِی جُعِلتُ فِداکَ أَسماءَ الأَیّامَ بِالفارِسِیَّهِ؟ فَقالَ(ع): «یا مُعَلّی! هِیَ أَیّامُُ قَدیمَةُُ مِنَ الشُّهُورِ القَدیمَةِ، کُلُّ شَهرِِ ثَلاثُونَ یَوماً لا زِیادةَ فِیهِ وَ لانُقصانَ ... »
مُعلّی پسر خُنَیس گوید: در روز نوروز، بر امام صادق(ع) وارد شدم. فرمود: «آیا این روز را می شناسی؟». گفتم: قربانت گردم! این روز را فارسیانْ گرامی می دارند و به یکدیگر هدیه می دهند. فرمود: «سوگند به خانه کعبه که این، رمزی دیرینه دارد و برایت روشن می سازم تا آگاه گردی». گفتم: سرورم !آموختن این امر از شما برایم بهتر از آن است که مردگان زنده شوند و دشمنانم بمیرند.
آن گاه فرمود: «ای معلّی! روز نوروز، همان روز است که خداوند از بندگان پیمان گرفت او را بپرستند و به او شرک نورزند، به پیامبران و حجت هایش بگروند و به امامان ایمان آورند. این همان روز است که خورشید طلوع کرد، بادها وزیدن گرفت و گل های زمین روییدند.
این همان روزی است که کشتی نوح(ع) بر ساحل جودی آرامش یافت و همان روزی است که خداوند، گروهی چند هزار نفره را که از ترس مرگ از خانه ها بیرون رفته بودند زنده ساخت، پس از آن که آنان را میرانده بود. این، روز فرود جبرئیل بر پیامبر اسلام است و روزی است که پیامبر(ص) امام علی(ع) بر دوش گرفت تا بت های قریش را در مسجد الحرام شکست و در همین روز، ابراهیم، بت ها را شکست. این همان روزی است که پیامبر به یارانش دستور داد با علی(ع) بیعت کنند و در همین روز، علی را برای بیعت گرفتن از جنیان فرستاد. در همین روز، دومین بیعت با امیرالمؤمنین انجام شد. در همین روز بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. در این روز، قائم ما و صاحبان حکومتْ قیام کنند و در همین روز، قائم ما بر دجّال پیروز گردد و او را در زباله دان کوفه به دار آویزد. در هر روز نوروزی، ما آرزوی فرج داریم؛ چرا که آن از روزهای ما و شیعیان ماست. فارسیان، آن را گرامی داشتند و شما آن را ضایع کردید.»
و فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل از خداوند پرسید چگونه مردمانی را که خارج شدند، زنده می کند. خداوند بدو وحی کرد که در نوروز، آب بر قبر آنان بپاشد و آن، اولین روز سال فارسیان است و آنها زنده شدند، در حالی که سی هزار نفر بودند. از همین جا پاشیدن آب در نوروز، سنّت شده است.
گفتم: آیا نام های روزهای فارسی را به من تعلیم نمیدهی؟ فرمود: ای معلّی! اینها روزهایی کهن از ماه هایی کهن است. هر ماه، سی روز است، بدون کم و کاست.
( بِحارُالأَنوار جلد 56 ص 92 - وسائل الشیعه ج8 ص 172 تاص174 - مُستدرَکُ الوسائِل ج : 6 ص : 353 ، بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ یوْمِ النَّیرُوزِ وَ الْغُسْلِ فِیهِ وَ الصَّوْمِ وَ لُبْسِ أَنْظَفِ الثِّیابِ وَ الطِّیبِ وَ تَعْظِیمِهِ وَ صَبِّ الْمَاءِ فِیهِ . اِبن فَهد حِلِّی بخشی از این روایت فوق را پیش از مرحوم علاّمه مجلسی در کتاب «اَلمُهَذِّبُ البارِع ج2، ص195-196» ذکر کرده است ]
در روایت دیگری مرحوم مجلسی نقل میکند نوروز روزی است که حضرت آدم(ع) خلق شد و هر کسی در نوروز از خدا حاجتی طلب کند، حاجت او روا خواهد شد.
بنده به عنوان یک شهروند ایرانی به نوروز افتخار میکنم، در روز چهارم اسفند 1388 برابر با 23 فوریه 2010 میلادی در سازمان ملل متحد، قطعنامه ای را گذراندند و گفتند که در 21 مارس برابر با اول فروردین روز جهانی نوروز خواهد بود، این افتخار ایران است، کسی نگوید که شرک را جهانی میکنند، خیر، ما توحید را جهانی میکنیم، وقتی روایات جلد 56 بحار را بررسی میکنیم می بینیم که نوروز روز دعوت به توحید وتفکر در آفرینش است . نوروز ،روز صفا وصلح ومحبت و احسان ونیکی و… است ، بر این اساس است که در سازمان ملل نوروز ایرانیان، به عنوان روز جهانی نوروز شمرده میشود، ما (از طریق نوروز )چه چیزی را به دنیا ثابت میکنیم؟ ما از طریق نوروز پیام صلح و صمیمیت، اتحاد و انسان دوستی، حریت و آزادگی، خدا دوستی و حتی اهلبیت(ع) را به دنیا می رسانیم و معرفی می کنیم . در حال حاضر گستره نوروز شامل ایران، هندوستان، کشورهای قفقاز، آسیای میانه و بخشی از مردم سوریه و عراق به خصوص قسمت های تُرک نشین این کشور ها می باشد. گستره جغرافیایی نوروز پیام دارد و پیام آن این است که ما میتوانیم جهان را به سوی صلح ببریم . پهنه جغرافیایی نوروز بسیار گسترده است و وقتی نوزوز در سازمان ملل عنوان روز جهانی را به دست میآورد و در کشورهایی مثل چین و هندوستان برای نوروز اهمیت قائل هستند میتوانیم پیام صلح و نوع دوستی را از طریق این روز به همه جهانیان برسانیم، سُفَراء ایران در کشورهای دیگر و مبلّغین ما که به قارهها و کشورهای دیگر میروند میتوانند پیام نوروز را برای همه بیان نمایند، نوروز با طبیعت انسان ها سازگار است چه آنهایی که مسلمان باشند وچه غیر مسلمان . همه انسان ها با هر گرایشی نوروز را با زیبایی ها وخوبی هایی که دارد دوست می دارند. اگر نوروز را با خوبی ها وزیبایی هایی که دارد به دنیا معرفی کنیم مردم عاشق نوروز خواهند شد و چون نوروز با فرهنگ ایران تبیین میشود عاشق ایران نیز خواهند شد و به دنبال آن علامند به فرهنگ اصیل ایران و اسلام و اهل بیت ( علیهم السلام) می شوند . همین مسأله ثبت نوروز در سازمان ملل، به این معنی است که نوروز همراه با فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی ثبت شده است . ایران با قِدمت و فرهنگ اصیلی که دارد همیشه در دنیا مطرح بوده است و بر سرِ درِ سازمان مِلَل شعر معروف شیخ اجلّ سعدی شیرازی را نصب کرده اند که فرمود :
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر اعضاء را نماند قرار
این بیت شعر از سعدی یک دنیا پیام برای صلح و دوستی و محبت در سطح جهانی دارد ....
(حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی)
***نسیم معرفت***
به نام خدا
امام حسین (عَلَیهِ السَّلامُ ) پاک است و از نسل پاک است و همه شهرها و بلاد بواسطه او پاک می شوند
پس تا می توانید یاد ونام و فرهنگ حسین بن علی(ع) را منتشر سازید ...
در بخشی از زیارت امام حسین (عَلَیهِ السَّلامُ ) در اول ماه رجب چنین آمده است:
....بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ..... أَشْهَدُ أَنَّکَ طُهْرٌ طَاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهَّرٍ طَهُرْتَ وَ طَهُرَتْ بِکَ الْبِلادُ وَ طَهُرَتْ أَرْضٌ أَنْتَ بِهَا [فِیهَا] وَ طَهُرَ حَرَمُکَ أَشْهَدُ أَنَّکَ [قَدْ] أَمَرْتَ بِالْقِسْطِ وَ الْعَدْلِ وَ دَعَوْتَ إِلَیْهِمَا وَ أَنَّکَ صَادِقٌ صِدِّیقٌ، ....
.... پدر و مادر و جانم به فدایت اى ابا عبد اللّه ..... گواهى می دهم که تو پاک و پاکیزه پاک شده اى، از نسل پاک و پاکیزه و پاک گشته، پاک شدى و شهرها به وسیله تو پاک شد، و پاک شد زمینى که تو در آن هستى، و پاک شد حرمت، گواهى میدهم که تو امر به عدل و داد نمودى، و دعوت کردى به آن دو حقیقت، و هر آینه تو راستگو و راست پیشه اى...
دربخشی از زیارت امام حسین(ع) در نیمه ماه شعبان چنین آمده است:
....َ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ نُورُ اللَّهِ الَّذِی لَمْ یُطْفَأْ وَ لا یُطْفَأُ أَبَداً وَ أَنَّکَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی لَمْ یَهْلِکْ وَ لا یُهْلَکُ أَبَداً...
.... گواهى می دهم که تویى نور خدا، که هرگز خاموش نشد و هیچگاه نخواهد شد، و اینکه تویى جلوه خدا که نابود نشد، و هرگز نمیشود...
چه زیبا سرود آن شاعر دلباخته امام حسین علیه السلام:
دشمنت کشت ولی نور توخاموش نشد
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
......... ......... .........
هر قوم و ملتی که زیر پرچم حسین بن علی ( علیهما السلام) باشد هرگز زیر بار ذلت و ننگ و عار نخواهد رفت. مکتب امام حسین (علیه السلام) ، مکتب حرکت و روشنگری و هدایت و عزت و سرافرازی و شهامت و رشادت و مقاومت و ایثار و وفا و فداکاری و ترویج فضایل انسانی و اسلامی و مکتب صفا و عشق و دلدادگی به خداوند متعال است. (حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی)
***نسیم معرفت***
به نام خدا
در بخشی از دعای شب آخر ماه شعبان المعظم چنین آمده است:
اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ أن تَجعَلَ لی إلى کُلِّ خَیرٍ سَبیلاً، و مِن کُلِّ ما لا تُحِبُّ ما نِعا، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ، یا مَن عَفا عَنّی و عَمّا خَلَوتُ بِهِ مِنَ السَّیِّئاتِ،یا مَن لَم یُؤاخِذنی بِارتِکابِ المَعاصی، عَفوَکَ عَفوَکَ عَفوَکَ یا کَریمُ، إلهی وَ عَظتَنی فَلَم أتَّعِظ و زَجَرتَنی عَن مَحارِمِکَ فَلَم أنزَجِر فَما عُذری؟ فَاعفُ عَنّی یا کَریمُ عَفوَکَ عَفوَکَ عَفوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الرّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبدِکَ فَلْیَحْسُنِ التَّجاوُزُ مِنْ عِنْدِکَ یااَهْلَ التَّقْوى وَیا اَهْلَ الْمَغْفِرَةِ عَفْوَکَ عَفْوَکَ.
خداوندا از تو مىخواهم که به سوى هر نیکى، راهى و در برابر هر آنچه دوست ندارى، باز دارندهاى برایم قرار دهى. اى مهربانترینِ مهربانان اى که از من و از گناهانى که در نهان انجام داده ام، چشم پوشیدى. اى آن که مرا به خاطر نافرمانىها مؤاخذه ننمودى . ببخشاى، ببخشاى، ببخشاى، اى کریم . خداوندا از تو راحتی و آسودگى را به هنگام مرگ و عفو و بخشایش را به هنگامحساب ، مىخواهم . بنده ات مرتکب گناه بزرگ شده است پس عفو و گذشت از سوى تو ، نیکوست. اى شایستهتقوا و اى شایسته آمرزش ببخشاى، ببخشای .
خدایا پندم دادى، پند نگرفتم . از گناهانت بازم داشتى، دست برنداشتم . چه عذرى دارم؟ پس بر من ببخشاى، اى کریم . ببخشاى، ببخشاى .
بحار ج 19 ص 37 - اصول کافی ج 2 ص 467 - مکارم الخلاق ص 1985 .
*********************************
به نام خدا
نیایش
الهی زندگی بی تو دل مردگی است وبی یاد تو زیستن افسردگی است.
الهی مهربانتر از مادری،نیست بهتر از درگاه تو دری، ازبنده معاصی بینی پرده اش را ندری وآبرویش را نبری.
الهی خوشا آنان که به تو پیوستند و ترا خواستند وبه درگاه تو راه یافتند وبه غیر نپرداختند وباتو عهد بستند ونگسستند.
الهی کور آن کسی است که آثار بیند و آفریدگار نبیند.
الهی ترا خدایی است وما را گدایی ،ترا سلطنت است ومارا مسکنت، ترا عزت است و ما را ذلت.
الهی خطر بسیار است و راه هم ناهموار، ما را از خطرات نگهدار.
الهی سگ وفادار است وآدمی جفا کار.
الهی آنکه ترا فراموش کند چراغ بندگیش خاموش شود.
الهی محبت تو دام است مرا به این دام مستدام دار.
الهی محبت تو کَمَند است خوشال دلی که در بند این کَمَند است.
الهی دوصد جام بلا دهی هر که را به قُرب خویش ارتقا دهی.
الهی دلهای ما را ترسان و دیده های ما را گریان کن.
الهی رستگار است آن که به محبت تو گرفتار است.
الهی آنان که دل به تو بَستند رَستند.
الهی دلبستگان تو ، سرمست تو هستند ودل به غیر تو نبستند.
الهی از ما در گذر که ما را طاقت صَولت قهر تو نیست.
الهی عمری به کوری زیستیم هنوز ندانستیم که کیستیم؟!
الهی نامه عمل تاریک ،رشته عمر باریک، شیطان لعین در کمین دریاب مرا یَا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
الهی جمال تو از هر سو پیداست آنکه نبیند نابینا ست.
الهی آنکه طاعت تو را خواهد از لذت تن بکاهد.
الهی اگر یاری تو نباشد جز خواری نبینیم فَانْصُرْنَا یا خَیرَ النّاصِرینَ.
الهی آنکه از یادت گریزان است اسیر شیطان است.
الهی ویران شود آن دلی که تو را نخواهد وحیران شود آن کسی که به انکار تو آید.
الهی به غفران ورحمت شهره ای، همه را به لطف خود نوازنده ای ،بیامرز مرا که آمرزنده ای.
الهی خوشا آنان که چشم بصیرت دارند واز نور ایمان سرشارند واز حکمت برخوردارند ودائم بیدارند ودل به تو می سپارند وبه سویت رهسپارند ، اینان در حقیقت رستگارند.
الهی آن که از تو جدا شود به نِقمت وشِقوت مبتلا شود.
الهی آن که به عشق تو گرفتار است همیشه بیدار و ازغیر تو برکنار و دنیا به نزد او مردار است.
الهی دنیا سَراب است و اهل آن خواب، فَوَیْلٌ لَهُمْ فِی یَوْمِ الْحِسَابِ.
الهی گاو و خر برتر است از آنکه نفس پرور است.
الهی بینوایان را نوا ودردمندان را دوا و بی پناهان را پناه و بیماران را شفا وگرسنگان را غذا مرحمت فرما.
الهی بی وفایان را وفا و بی صفایان را صفا و بی حیائان را حیا و بی شَرَف ها را شَرَف و بی هدف ها را هدف مرحمت فرما.
الهی غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا فَانْصُرْنَا .
الهی منزلت کسی دارد که معرفت دارد.
الهی ما را از سه کجی نگهدار :کج فهمی ،کج خُلقی ،کج دستی.
الهی در باغ دنیا بجای گلِ طاعت ،خارِ معصیت چیدیم.
الهی زشتکاریم،خود را درستکار دانیم،گمراهیم خود را هدایت یافته شمریم،جاهلیم خود را دانا خوانیم چنان کن که در این حالات نمانیم.
الهی نیرنگ های ابلیس رنگارنگ است و در اغواگری بسیار زرنگ است و هر روز باما سر جنگ است اگر یاری نکنی سرانجام ما ننگ است.
الهی پادشاه جهانی، پناه بی پناهانی، رحیم ومهربانی، حال ما را می دانی، درد ما را دوا کن که درمان بندگانی..
الهی سرشار نعمتیم ولی دچار غفلتیم.
الهی چنان کن که به قضای تو رضا باشیم ودر همه حال آنچه تو پسندی پذیرا باشیم.
الهی اگر دارایی زیاد دهی طغیان کنیم و اگر ندهی نالان شویم چنان کن که غنا موجب فخر و فقر سبب کفر ما نشود.
الهی کوشش ما بی کشش تو موجب ملالت است ،مجاهدت ما بی عنایت تو باعث ضلالت است، عبادت ما بی لطف تو مایه خسارت است ،عنایتی نما که عنایت تو ما را کفایت است.
الهی آنکه را تو عزت دهی ذلت نبیند اگر چه در غل و زنجیر باشد و آنکه را تو ذلت دهی عزت نبیند اگر چه صد لشکر را امیر باشد.
الهی تامهلت است مارا به طاعت وادار و از معصیت نگهدار.
الهی هر که را خواهی سرافراز کنی زبان و دلش را به راز ونیاز باز کنی.
الهی هر که را خواهی زخود دور کنی چشم دلش را کور کنی.
الهی چنان کن که دامن به گناه نیالاییم وجز به یاد تو نیاساییم.
الهی جهان و آنچه در آن است از آن تُست وهرچه کنی نیکوست وآنچه نیکوست از تُست.
الهی در بَیدای ضلالت سرگشته ایم و به عصیان وگناه آغشته ایم و بذر طاعتی نکشته ایم عنایتی نما که به عنایت تو چشم امید بسته ایم.
الهی چشم عنایت خود را از ما مدوز و با آتش قهر ما را مسوز .
الهی آنکه دل به تو بندد به غیر تو نپیوندد....
ازحضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
.: Weblog Themes By Pichak :.