سفارش تبلیغ
صبا ویژن

***نسیم معرفت***

مقصود از ولی در حدیث غدیر چیست؟

از آنجا که هیچ شک و تردیدى در قطعى بودن سند این حدیث نبوده. لذا بهانه جویان به سراغ ایجاد شک و تردید در مفهوم و معنى حدیث، مخصوصاً واژه «مولا» رفته اند که از آن هم طرفى نبسته اند. با صراحت باید گفت که واژه مولى در این حدیث، بلکه در غالب موارد، یک معنا بیش ندارد و آن «اولویت و شایستگى» و به تعبیر دیگر «سرپرستى» است و قرآن نیز در بسیارى از آیات لفظ «مولا» را در معنى سرپرست و «أولى» به کار برده است:

واژه مولا در 18 آیه قرآن به کار رفته که 10 مورد آن درباره خداوند است و بدیهى است که مولویّت خداوند به معنى اولویّت و سرپرستى اوست، و تنها در موارد بسیار کمى به معنى دوستى به کار رفته است.
بنابراین نباید در این که «مولا» در درجه اوّل به معنى اولى و شایسته تر است، تردید کرد، و در حدیث غدیر نیز «مولا» به همین معناست، به علاوه، شواهد و قرائن فراوانى با آن همراه است. که به روشنى ثابت مى کند که منظور اولویّت و سرپرستى است.
فرض کنید «مولا» در لغت معانى متعدّدى داشته باشد; ولى قرائن و شواهد فراوانى در حدیث غدیر و این رویداد بزرگ تاریخى وجود دارد که هرگونه ابهامى را از میان بر مى دارد و با همه اتمام حجت مى کند:

گواه اوّل:

همان گونه که گفتیم در روز واقعه تاریخى غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، با کسب اجازه از پیامبر(صلى الله علیه وآله) برخاست و مضمون کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در قالب شعر ریخت، این مرد فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جاى لفظ «مولى»، کلمه امام و هادى را به کار برد و گفت:
«فقال له: قُم یا على فانّنى رضیتک من بعدى إماماً و هادیاً[1] پیامبر به على فرمود: اى على برخیز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و هادى انتخاب کردم!»
چنان که روشن است وى از لفظ «مولى» که در کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود، جز مقام امامت و پیشوایى و هدایت و رهبرى امت، چیز دیگرى استفاده نکرده است. در حالى که از اهل لغت و فصیحان عرب محسوب مى شود.
نه تنها حَسّان شاعر بزرگ عرب از لفظ «مولى» این معنى را استفاده نموده است، بلکه پس از وى سایر شعراى بزرگ اسلامى که بیشتر آنان از ادبا و شعراى معروف عرب بودند و برخى نیز از استادان بزرگ این زبان به شمار مى آیند، از این لفظ همان معنى را فهمیدند که حسان فهمیده بود، یعنى امامت و پیشوائى امّت!


گواه دوّم:
امیرمؤمنان(علیه السلام) در اشعار خود که براى معاویه نوشته، درباره حدیث غدیر چنین مى گوید:
«وَ أَوْجَبَ لِى وِلایَتَهُ عَلَیْکُمْ *** رَسُولُ اللّهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ[2] پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) براى من، ولایتش را بر شما در روز غدیر واجب ساخت».
چه شخصى بالاتر از امام مى تواند، حدیث را براى ما تفسیر کند و بفرماید که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) روز غدیر خم، ولایت را به چه معنى فرمود؟ آیا این تفسیر نمى رساند که به اندیشه همه حاضرانِ واقعه غدیر، جز زعامت و رهبرىِ اجتماعى، مطلب دیگرى خطور نکرد؟


گواه سوّم:

پیامبر پیش از بیان جمله من کنت مولاه... این سؤال را مطرح فرمود:
«اَلَسْتُ أَولى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟ آیا من از خود شما به شما سزاوارتر و شایسته تر نیستم؟»
در این جمله، پیامبر(صلى الله علیه وآله) لفظ «اولى به نفس» به کار برده، و از همه مردم نسبت به اولویّت خود بر آنها اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ؛ کسى که من مولاى او هستم، على مولاى او است».

هدف از تقارن این دو جمله چیست؟ آیا جز این است که مى خواهد همان مقامى را که خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) به نصّ قرآن دارد، براى على(علیه السلام) نیز ثابت کند؟ با این تفاوت که او پیامبر است و على امام، در نتیجه معنى حدیث این مى شود: هر کس من نسبت به او اولى هستم، على(علیه السلام) نیز نسبت به او اولى است»[3] و اگر مقصود پیامبر(صلى الله علیه وآله) جز این بود، جهت نداشت براى اولویّت خود از مردم اقرار بگیرد. چقدر دور از انصاف است که انسان این پیام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نادیده بگیرد. و از کنار قرینه اى به این روشنى به آسانى بگذرد و چشم خود را به روى آن ببندد.


گواه چهارم:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آغاز سخن خود، از مردم سه اصل مهمّ اسلامى را اقرار گرفت و فرمود:
«أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أنْ لا إِلهَ إلاّ اللّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ وَ أَنَّ الجنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقُّ؟؛ آیا شما گواهى نمى دهید که معبودى جز خداى یکتا نیست، محمّد(صلى الله علیه وآله) بنده و رسول خدا است، و بهشت و دوزخ حق است؟»

هدف از این اقرار گرفتن چه بود؟ آیا جز این است که مى خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیّتى را که بعداً براى على(علیه السلام) ثابت خواهد کرد، به مانند اصول پیشین تلقّى نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وى، در ردیف اصول سه گانه دین است که همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از «مولى» دوست و ناصر باشد، رابطه این جمله ها به هم خورده و کلام، استوارى خود را از دست مى دهد. و پیوند کلام به هم مى خورد، آیا چنین نیست؟


گواه پنجم:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خویش سخن مى گوید و مى فرماید: «إنّی أَوْشَکُ أَنْ اُدْعى فَاُجِیبَ؛[4] نزدیک است دعوت حق را لبیک بگویم».
این جمله حاکى از آن است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خواهد براى پس از رحلت خود چاره اى بیندیشد و خلئى را که از رحلت آن حضرت پدید مى آید، پر کند. آنچه مى تواند چنین خلئى را پر کند، تعیین جانشینى است لایق و عالم که زمام امور را پس از رحلت آن حضرت به دست بگیرد، نه چیز دیگر.
هرگاه ولایت را به غیر خلافت تفسیر کنیم، رابطه منطقى کلمات پیامبر(صلى الله علیه وآله) به طور آشکار به هم مى خورد، در حالى که او از فصیح ترین و بلیغ ترین سخن گویان است. چه قرینه اى از این روشن تر براى مسأله ولایت پیدا مى شود؟


گواه ششم:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) پس از جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ...» چنین فرمود:
«اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى إکْمالِ الدِّینِ وَ إتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلایَةِ لِعَلىٍّ مِنْ بَعْدِى؛ اللّه اکبر! بر کامل نمودن این دین و به سرحد کمال رساندن نعمت و رضایت پروردگار!»
هرگاه مقصود دوستى و یارى فردى از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستى على(علیه السلام) و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید، و نعمت او به منتهى رسید؟ روشن تر از همه این که مى گوید: خداوند به رسالت من و ولایت على(علیه السلام) بعد از من راضى گردید.[5] آیا اینها همه گواه روشن بر معنى خلافت نیست؟


گواه هفتم:

چه گواهى روشن تر از این که شیخین (عمر و ابوبکر) و گروه بى شمارى از یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، همگى به على(علیه السلام) تبریک گفته و موضوع تهنیت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شیخین از نخستین افرادى بودند که به امام با این عبارت تهینت گفتند:
«هَنیئاً لَکَ یا عَلِىَّ بْنِ أبِی طالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة[6] گوارا باد بر تو یا على، صبح کردى و شام کردى در حالى که مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ایمان هستى»!

على(علیه السلام) در آن روز چه مقامى به دست آورد که شایسته چنین تبریکى گردید؟ آیا جز مقام زعامت و خلافت و رهبرى امّت که تا آن روز به طور رسمى ابلاغ نشده بود، شایسته چنین تهنیت مى باشد؟ محبّت و دوستى چیز تازه اى نبود.


گواه هشتم:

هرگاه مقصود همان مراتب دوستى على(علیه السلام) بود، دیگر لازم نبود که این مسأله در چنان هواى گرم و سوزان مطرح گردد (کاروان یکصد هزار نفرى را از رفتن باز دارد و مردم را در آن هواى گرم روى ریگ و سنگ هاى داغ بیابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند)؟
مگر قرآن همه افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود، چنان که مى فرماید:
«إنّما المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ[7] افراد با ایمان برادر یکدیگرند».

مگر قرآن، در آیات دیگرى افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفى نکرده است؟ و على(علیه السلام) نیز عضو همان جامعه با ایمان بود، دیگر چه نیازى بود، و به فرض که مصلحتى در اعلام این دوستى بود، احتیاج به این مقدّمات و این همه شرایط سخت نبود، در مدینه هم ممکن بود. به یقین مسأله بسیار مهمترى بوده که نیاز به این مقدّمات استثنایى داشت، مقدّماتى که در زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بى سابقه بود، و نظیر آن هرگز تکرار نشد.

اکنون به داورى بنشینید

با این قرائن روشن، اگر کسى در مقصود پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)که همان خلافت و زعامت مسلمین است شک کند شگفت آور نیست؟ آنها که تردید مى کنند چگونه وجدان خود را قانع مى سازند، و پاسخ پروردگار را روز رستاخیز چه خواهند داد؟
به یقین هرگاه همه مسلمانان فارغ از تعصّب ها و پیش داورى ها بررسى تازه اى را روى حدیث غدیر آغاز کنند، به نتایج مطلوبى خواهند رسید و سبب اتّحاد هرچه بیشتر صفوف مسلمین خواهد شد، و جامعه اسلامى چهره نوینى به خود خواهد گرفت.[8]

پی نوشت:

[1]. اشعار حسّان در منابع متعدّدى آمده است از جمله: مناقب خوارزمى، ص 135؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 47؛ فرائد السّمطین، ج 1، ص 73 و 74؛ النّور المشتعل، ص 56؛ المناقب کوثر، ج 1، ص 362 و 118.
[2]. مرحوم علاّمه امینى، در جلد دوم الغدیر، صفحات 25-30 این شعر را به ضمیمه ابیات دیگر از 11 نفر از دانشمندان شیعه و 26 نفر از دانشمندان سنى نقل نموده است.
[3]. این جمله «ألست أولى بکم من أنفسکم» را علاّمه امینى از 64 محدث و مورخ اسلامى نقل کرده است. به جلد 1، ص 371 مراجعه فرمایید.
[4]. به الغدیر: 1/26، 27، 30، 32، 333، 34، 36، 47 و 176 مراجعه شود، سند این مطلب از مدارک اهل تسنن مانند: صحیح ترمذى، ج 2، ص 298؛ الفصول المهمّه ابن صباغ، ص 25؛ المناقب الثلاثه حافظ ابى الفتوح، ص 19؛ البدایة و النّهایة ابن کثیر، ج 5، ص 209 و ج 7 ص 348؛ الصواعق المحرقه، ص 25؛ مجمع الزّوائد هیتمى، ج 9، ص 165 و...
[5]. مرحوم علاّمه امینى مدارک این قسمت از حدیث را در ج1،ص43، 165، 231، 232، 233، 235 آورده است. مانند: الولایة ابن جریر طبرى، ص 310؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 14؛ تفسیر الدرّ المنثور، ج 2، ص 259؛ الاتقان، ج 1، ص 31؛ مفتاح النّجاح بدخشى، ص 220، ما نزل من القرآن فى علی، أبونعیم اصفهانى؛ تاریخ خطیب بغدادى، ج 4، ص 290; مناقب خوارزمى، ص 80; الخصائص العلویّه أبوالفتح نطنزى، ص 43; تذکره سبط بن جوزى، ص 18؛ فرائد السّمطین، باب 12.
[6]. ماجراى تبریک عمر بن خطّاب در مدارک بى شمارى از اهل تسنن آمده، از جمله در مسند ابن حنبل ج 6، ص 401، البدایة و النّهایة، ج 5 ص 209؛ الفصول المهمّه ابن صباغ، ص 40؛ فرائد السّمطین، ج 1، ص 71. و همچنین ماجراى تبریک ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر و دیگران در کتاب هاى متعدد آمده از جمله: در کتاب مناقب على بن أبیطالب، تألیف احمد بن محمد طبرى (الغدیر، ج 1، ص 270).
[7]. سوره حجرات، آیه10.
[8] . گردآوری از: حدیث غدیر سند گویای ولایت، گروه معارف و تحقیقات اسلامی قم، ص17.

* برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله مکارم شیرازی.

http://www.soalcity.ir/node/2149




تاریخ : جمعه 94/7/10 | 9:2 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ

سوره ذاریات آیه 47

***نسیم معرفت***

« و فضا را، ما آنرا با نیروی ویژه بنا کردیم، واین ما هستیم که پیوسته آنرا گسترش می دهیم»!

«سماء»: چیزیکه در بالا قرار دارد (بالای سر قرار دارد)، و به بالای هر چیزی سماءِ آن گفته می شود (و به پائین آن زمین آن).

 ابتدا به درخت که بالای سر قرار دارد سماء گفته شده و بعد به گیاه تعمیم داده شده، و شاید به خاطر اینکه گیاه بالای زمین قرار دارد به آن سماء گفته شده است. سماء در برابر ارض (زمین) مؤنث است و مذکر هم بکار میرود. سماء هم مفرد و هم جمع هر دو می آید و جمع آن سماوات است. سمائی که بمعنی باران است مذکر میآید.

سماء در آیه بمعنی فضاء آمده است و می تواند مجاز باشد، که  بمعنی "محتوای فضا"خواهد بود و میتواند بمعنی خود فضا باشد، که در این صورت به این معنی خواهد بود که گسترش فضا و گسترش محتوای آن با هم هستند و فضا بدون محتوای آن وجود ندارد.

نکات آیه:

1ـــ فضا پیوسته در گسترش است:

وقتی منبع نور به طیف نور نزدیک می شود امواج نور آن بهم فشرده می شوند و خطوط سیاه در طیف به طـرف رنگ آبـی جابجا می شود. و وقتی منبع نور از طیف نور دور می شود خطوط سیاه در طیف به طرف رنگ قـرمز جابجا می شوند.

وقتی انسان از طـیـف نور سـتارگان کهـکشانها تصویر می گیرد و آنها را با هم مـقایسه می کند، می بیند که خطوط طیفی آنها در نظام تجزیه طیفی در جائیکه می بایست باشند نیستند، بـلـکـه بـه سمت خط قـرمـز طیف جابجا شده اند. معنی این جابجائی این است که ستارگان پیوسته از ما دور می شوند و این به این معنی است که کهکشانها پیوسته از ما دور می شوند. و این به این معنی می شود که فـضا (یعنی جهان) پـیوسته در حال گسترش است. یعنیهمان چیزی که آیه گفته است.

2ـــ فضا با نیروی ویژه بنا شده است:

"پیوسته در گسترش بودن هستی" به این معنی است که هر چه رو به عقب برمی گردیم نتیجه این می شـود کـه کـهکـشانها به هم نزدیک و نزدیک تر میشوند. تا اینکه بالاخره هـمه جرم و انرژی موجود در جهان در یک نقطه به هم می رسند. و نتیجه این می شود که همه جرم و انرژی موجود در هستی در ابتدا در یک نقطه مـتمـرکز بوده و ضمن یک انـفجار به هر سو پخش و پراکنده شده و جهان کـنونی مـا شکـل گـرفـته است. زمان آن انفجار حدوداً 18 میلیارد سال پیش تخمین زده می شود.

 

پس از پخش و پراکنده شدن جرم و انرژیاولـیه با نیرو (یا بعبارتی با انفجار)، هـر یک از سـیارات و خورشـیـدهـا نـیـز بنوبه خود با نیرو متولد می شوند. به این شکل که ابتدا نیروی جـاذبـه آغـاز به جـذب مـواد و عـناصر بدور خود می کند و رفـته رفـته سیاره یا خورشید بزرگ و بزرگ تر می شود و شکـل می گیرد.

پـایـان هـسـتی

« روزی که فـضا را مانند پیچاندن طومار نوشتار پیچانده و جمع کنیم، آنرا بههمان ترتیبِ آغازِ آفرینشِ خود باز خواهیم گردانید».

نکات آیه:

1ــ فضا (هستی) مانند پیچیده و جمع شدن طومار نوشتار پیچیده و جمع خواهند شد:

در آینده ( که زماندقیق آن معلوم نیست ولی میلیاردها سال تخمین زده میشود) کهکشانها آغاز به پیچیدنِ طومار گونه به دور خود و بلعیدن اجرام و انرژی خود خواهـند نمود، و بعد نیز همدیگـر را خواهند بلعید، و در نهایت همه در یک نقطه بلعـیده و جمع و متمرکز خواهند شد.

2ـــ هستی در آغاز خود در یک جا جمع و متمرکز بوده است:

"پیچاندن و جمع نمودن هـستی و برگردان آن به وضعیت آغازین خود"  که آیه از آن صحبت میکند، بهاین معنی است که جهان (یعنی: همه جرم و انرژی آن) در ابتدا در یک نقـطه جمع و متمرکـز بوده است. و این چیزی است که انسان درقـرن بیستم یعنی 1400 سال بعد از گفـته قـرآن به آن رسیده است.

3ــ شکل هستی:

ه هـم جمع شـدن دوباره هـستی" به این معنی هست که جهان مانند یک بادکنک می ماند که کهکشانها در سطح آن قـرار دارنـد. در صورتی که بشکل دیگر می بود برنمی گشت. مثلاً اگر مسطح می بود تا ابـد به گسترش خود ادامه می داد. (البته در صورت برگشت قانونمند. و گر نه با اراده خداوند به هرحالتی که باشد برمی گردد).

*قـرآن شـنـاسـی

بخش قبلی مـقـدمـه         بخش بعدی: سـتـارگـان

  http://www.quranology.com/farsi/hasti.htm




تاریخ : چهارشنبه 94/7/8 | 4:38 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

***نسیم معرفت***


دو پاسخ ناصحیح برای دوپرسش خوب

 

توجه توجه


دو پرسش در زیر مطرح شده ولی متاسفانه جواب ناصحیحی داده شده است!!!

در پاسخ سوال اول به موضوع (حنیف بودن دین اسلام) پرداخته که  بررسی درستی از واژه واصطلاح حنیف نکرده و لذا نتیجه ناصوابی برآن مترتب کرده وبراساس آن پاسخ پرسش اول را داده است!!   شما خوانندگان عزیز وفهیم  به راحتی می توانید با یک جستجو در اینترنت معنای صحیح ودرست از  واژه واصطلاح حنیف را دریابید....

واما پاسخ سؤال دوم نیز نادرست و غیر مستدل است. باز شما خوانندگان بزرگوار و اهل تحقیق به راحتی می توانید مستندات قرآنی در باب ولایت فقیه را از طریق جستجو در اینترنت پیدا کنید.  در پاسخ پرسش دوم چنین آمده است که:"حاکمیت ولی فقیه" یا اصطلاح "ولی فقیه" یا "ولایت فقیه" در قرآن وجود ندارد!!!  پاسخ دهنده متاسفانه با بیان اینکه چون این الفاظ واصطلاحات(حاکمیت ولی فقیه" یا اصطلاح "ولی فقیه" یا "ولایت فقیه") در قرآن نیست پس ولایت فقیه وحاکمیت آن نظر شخصی افراد است که در مجلس قانونگذاری آن را تصویب کرده اند!!!!!!  واقعا شرم آور است که فردی در مقام پاسخگویی به پرسش مورد اشاره در باب ولایت فقیه ،  چنین سخنان  سست و غیرمستدل ارائه دهد!!!....

مخلص شما سیداصغرسعادت میرقدیم


پرسش 186: 1) قرائت متن عربی قرآن چه فایده ای دارد؟ این سوال امروزه از طرف بسیاری از روشنفکران به خورد دانشجویان داده می شود و می گویند باید به جای متن عربی ترجمه و تفسیر خواند و چون ترجمه و تفسیر هم غالبا یا گنگ یا طولانی است از زیر بار آن شانه خالی می کنند و جالب اینجاست که دلیل نقلی حتی از خود قرآن هم نمی پذیرند و تنها خواهان دلیل عقلی هستند. 2) ولایت فقیه به شکل کنونی آن در ایران آیا مرجعی در قرآن دارد و به آن اشاره شده یا نه؟

پاسخ: در اینجا لازم است یکی از آموزشها و رهنمودهای قرآن را بیاموزیم. و آن اینست که قرآن ما را ملت حنیف ابراهیم می خواند (از جمله در آیه 161 سوره انعام)، یعنی دین اسلام دین حنیف است. و از افراد خواسته که در دین حنیف باشند (از جمله در آیه 30 سوره روم). حنیف یعنی: چیزیکه در درون آن میتوان حرکاتی به بالا و پائین و این طرف و آن طرف داشت. مانند میدان فوتبال که بازیکن در درون آن میتواند به اینطرف و آنطرف برود و آزادی عمل دارد.

«حنیف بودنِ دین» به این معنی است که: دین کادر و چهار چوب مشخصی دارد و در درون آن میتوان نظرات و گرایشات مختلف سیاسی ـ اجتماعی ـ فکری ـ فرهنگی و غیره داشت، در آن آزادی وجود دارد، شوری وجود دارد،  تبادل اندیشه وجود دارد، گفتگو وجود دارد، ... (و این یکی از زیبائیهای دین است).

و «حنیف بودن در دین» به این معنی است که: کسی نباید بگوید (یعنی نمی تواند بگوید): فقط این درست است، فقط این باید باشد، فقط من درست می گویم، فقط من مسلمانم، همه باید پیرو من باشند، قرآن را باید اینطور خواند، آن انحرافی است، آن باید از بین برود، و از این گونه مسائل.

پس بنابر سفارش قرآن، تا آنجا که مسائل به نحوه برخورد با قرآن و دین مربوط می شود ما می بایست دیگران را همانطور که با قرآن و اسلام راحت تر هستند بگذاریم باشند. نه کسی مسئول است که دلیلی برای کسی بیاورد و نه کسی مسئول است که دلیلی را از کسی قبول کند. کسیکه خود معنی آیات را میداند، متن عربی قرآن را می خواند و از آن استفاده می کند و کسیکه معنی آیات را نمی داند از ترجمه و تفسیر آن استفاده می کند. و این یک مسئله شخصی است و هر کسی به حال خود آگاهتر از دیگران است. پس هر که دلیل نقلی می خواهد بگذاریم دلیل نقلی بخواهد و هر که دلیل عقلی می خواهد بگذاریم دلیل عقلی بخواهد. این از حقوق تک تک افراد در دین است.

 


ولایت فقیه

"حاکمیت ولی فقیه" یا اصطلاح "ولی فقیه" یا "ولایت فقیه" در قرآن وجود ندارد. در قرآن در رابطه با نحوه حاکمیت و مدیریت امور "شوری" مطرح شده است. هم در سطوح پائین تر: وَ اَمـرُهُـم شـُوری بَـیـنـَهـُم: و مسائل خود را شورائی حل می کنند (شوری 38)، که به ارگانها، نهادها، مؤسسات، اداره ها و غیره مربوط می شود، و هم در سطح کشوری، که این امر شامل خود پیامبر گرامی اسلام نیز می شده است: وَ شاورهم فی الامرِ: در امور با آنها مشورت کن (آل عمران 159).

"ولایت فقیه" و "حاکمیت ولی فقیه" که در ایران هست نظر شخصی افراد بوده و در مجلس قانونگذاری آن را تصویب کرده اند و اصلی از اصول قانون اساسی شده است. بنابر آنچه از قرآن نقل کردیم مبنی بر حنیف بودن دین و حنیف بودن افراد در دین، هر کسی میتواند به ولایت فقیه معتقد باشد اما از نظر قرآن حق ندارد آنرا به دیگران تحمیل کند (مخصوصاً مسائلی از این قبیل که در قرآن وجود ندارد).

 

قـرآن شـنـاسـی

http://www.quranology.com/porsesh/porsesh101-200/porsesh186.htm




تاریخ : چهارشنبه 94/7/8 | 2:56 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

سرخوشان را سرخوشی در سَرکَشی است

 

***نسیم معرفت***

 

به نام خدا


یک بیت شعر ازبنده تقدیم شما

 

سرخوشان را سرخوشی در سَرکَشی است

سرکشان را سرکشی در  سرخوشی است


*ضمنا توجه بفرمایید که کلمه سرخوش وسرخوشان در اشعار عرفانی به  معنای سرمست و سرمستان وادی عشق الهی است     ولی در  بیت بالا  ، سرخوشی به معنای لول ومَلنگ وآدم عوضی وبیخود و خیره سر  مراد بنده است.


ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشانِ عشق را نالان مکن

از مولوی

*سرخوشانِ عشق : یعنی  سرمستان وادی عشق الهی

 

سیداصغرسعادت میرقدیم

 




تاریخ : سه شنبه 94/7/7 | 11:27 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

آنان که قدمی سوی ادب گام نهند

 

***نسیم معرفت***

به نام خدا


یک بیت شعر از بنده تقدیم شما


آنان که قدمی سوی ادب گام نهند

ازبی ادبی  رها و  خوشنام شوند

سیداصغرسعادت





تاریخ : یکشنبه 94/7/5 | 11:47 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***


 

به نام خدا


یک دوبیتی از بنده تقدیم شما:

 

*ندارد کار دنیا اعتباری


غم دنیا چرا بر دل گذاری

ندارد کار  دنیا  اعتباری

خوشا آن دم که با انبوه غم ها

دل خودرا به الله می سپاری

 

* ضمنا مصرع دوم از بیت اول را به صورت های زیر هم می توانی بخوانی:

**....................       ندارد مُلک دنیا اعتباری

**....................        ندارد مال دنیا  اعتباری

**...................        ندارد حال دنیا اعتباری


سیداصغرسعادت میرقدیم

***************************************************************************

 

زنهار تا توانی اهل نظر   میازار

دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده

از حافظ علیه الرحمه




تاریخ : شنبه 94/7/4 | 9:54 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

حج چیست ؟ و حاجی کیست ؟
 
حج، در مقایسه با برنامه های تربیتیِ دیگر; چون نماز و روزه، دو قید زمان و مکان به همراه دارد; به بیان دیگر، در هر روز و هر ماه و در هر مکان و سرزمینی نمی توان اعمال حج را به جای آورد و حاجی شد. در برنامه تربیتی و تهذیبی حج، پیوند تاریخ و جغرافیایِ هستی را شاهدیم. به همین دلیل، حج، همانند روزه، به جای یک ماه، باید در چند روز خاص و زمان های تعیین شده انجام پذیرد.
 
حج، متفاوت از نماز و روزه، فقط در مناطقی مشخص، در سرزمینی مقدس، در میعادگاه توحید، در حریم امن و آرامشگه تاریخ انجام می گیرد. حج، تطهیر وجود در اقیانوس هستی است، شرک ستیزی و وحدت جویی است، پالایش وجود و شست و شوی جان و روان در باران رحمت خداوندی است. حج، گسستن همه زنجیرهای وابستگی، رها شدن از انانیت ها و تشخیص ها و تمرین و تجربه زندگی توحیدی است.

 
نماز و روزه برای همه ایمان آورندگان خداجو و رهروان طریق حق، امری است لازم، اما انجام حج، بیش از همه بر افراد متمکّن واجب است. در نظام الهی، هر کس که امکان حضور در همایش عظیم حج را داشته باشد و بتواند از عهده انجام برنامه ها و هزینه های آن در نهایت سادگی برآید، مکلف به عزیمت به خانه امن و هجرت از خویشتن خویش به سوی خالق منّان است.
 
واقع امر اینست که همواره کسانی که از تموّل و تمکّن بیشتری در زندگی شخصی و اجتماعی برخوردارند، بیش از دیگران در معرض آسیب پذیری های رفتاری و کژ روی های اجتماعی قرار می گیرند. به کلامی دیگر، اگر تموّل و تمکّن با تزکیه و تهذیب همراه نباشد، می تواند زمینه ای برای تمرّد و طغیان شود.
 
انسان متمکّن بیش از دیگران تکلیف دارد. آن کس که از نعمت های الهی نصیب بیشتری دارد، از قدرت بدنی، ظرفیت فکری و امکانات اقتصادی فوق العاده ای برخوردار است، بدون تردید می بایست احساس مسؤولیت بیشتری کند و همواره با تهذیب نفس و صفای درون، در ایفای رسالت های فردی و اجتماعی توفیقات افزون تری کسب نماید(1).
 
از اینرو حج امری واجب بر انسان های متمکن است تا مبادا این تمکّن و برخورداری، در زندگی اجتماعی برای آنان مایه تشخّص و تفاخر، خودنمایی و برتری طلبی، تمرّد و طغیان گری باشد. و حج برنامه جامعی است برای زدودن همه آفات شخصیتی و ایمن شدن در برابر محرک های شیطانی. اگر به دیده تأمل بر سیر مناسک و اعمال حج و احکام آن، از آغاز تا پایان بنگریم،
 
به نیکی در می یابیم که حج، پالایش نفس از همه آسیب های روانی و کژ روی های اجتماعی و پردازش و پدید آوریِ شخصیتی است قابل اعتماد، مصون از هر فساد، متواضع و آرام، غالب و حاکم بر کشش های نفسانی و محرّک های اجتماعی، بی نیاز از آزمندی ها، فزون خواهی ها و به دور از نشانه های خودنمایی و برتری جویی و عبدی است صالح و آزاده، حلیم و امین در خانه و اجتماع، و حاجی چنین است.
 
از اینرو، کسی که به سفر عرشیِ حج می اندیشد، احساس می کند که به دنیای دیگری عزیمت می کند و می باید از وابستگی های دنیوی رها شود، از دغدغه های خاطر، نگرانی ها و اضطرابات حاصل از پیوندهای اجتماعی و تعامل و داد و ستدهای بین فردی آزاد گردد تا با دلی آرام و قلبی مطمئن راحلِ دیار توحید شود.
 
لذا نزد این و آن می رود و از خویشان و یاران، همسایگان و همشهریان و همکاران و همقطاران، حلالیت می طلبد و از رفتار ناخوشایندی که احتمالاً با برخی از آنان در شرایط و موقعیت خاصی داشته و از غیبتی که نموده است، عذرخواهی می کند و با اینکار، کدورت ها و غبارها را می شوید. اگر تموّل و تمکّن با تزکیه و تهذیب همراه نباشد، می تواند زمینه ای برای تمرّد و طغیان شود.
 
همچنین تلاش می کند قبل از سفر، همه دیون شرعی و قانونی خود را بپردازد و تصویر روشنی از وضع مالی و تسویه حساب ها و تعهّدات اخلاقی و اجتماعی خود ترسیم نماید و به خانواده و وصیّ خود ارائه کند; چرا که حج سفری نیست که بی توجه به وضعیت گذشته و حال و غافل از حلال ها و حرام ها، رضامندی ها و نارضایتی های این و آن بتواند عبادتی مقبول باشد و حاجی صفتی نیست که به آسانی زینت بخش شخصیت هر مسافر سرزمین وحی گردد.
 
حاجی شدن; یعنی متّصف شدن به همه فضیلت های اخلاقی و ارزش های انسانی و مصون بودن از همه رذیلت های اخلاقی و رها شدن از اسارت های نفسانی. برای اتصاف به صفت حاجی و دست یابی به چنین مقام والایی، باید زحمت ها کشید و رنج ها متحمّل شد. از خود به درآمد و با خدا یکی شد. ناخالصی های وجود را در آتش عشق سوزاند و مصفّا شد.
 
دل را از هر آنچه غیر حق است، خالی کرد و بذرهای محبت محبوب را در آن نشاند. جسم و جان را در دریای رحمت پروردگار، تغسیل و تطهیر کرد. لباس نشان را از تن به در آورد و با تن پوشی از سفیدی بی نشان شد. در برابر همه وسوسه ها و تمایلات درونی و کشش های نفسانی، عافیت جویی ها و راحت طلبی ها ایستادگی کرد و با ایمان استوار و توکّل راسخ، نیتی خالص و انگیزه ای مقدس، لحظه ای از تلاش(2) در عرصه های صدق و صفا و مروّت و ایثار غافل نماند(3).
 
خداوند در قرآن می‌فرماید: « بَلِ الاِْنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ». همانا انسان بر کشش های نفسانی خودآگاه است(4). و همه روان شناسان و روان درمانگران نیز بیان می دارند که اساسی ترین آسیب های شخصی و مهمترین آفات اخلاقی و مستعدترین زمینه های کژ روی و انحرافات رفتاری انسان در همه زمان ها و مکان ها، ریشه در برخی ویژگی ها و عقده های روانی و عدم مهار بعضی از تمایلات نفسانی دارد.
 
و خداوند منّان، صورت گر شاکله آدمی و علیم بر همه قوانین حاکم بر نفسانیات و ویژگی ها و نیازهای فطریِ انسان، می خواهد که انسان متمکّن در فرایند (حاجی شدن) در یک ابتلا و امتحان عظیم، خانه دل را زیر و بم کند و بر همه کشش های درون و محرک های بیرون و آسیب های رشد و تعالی شخصیت چیره و حاکم شود.
 
از همین روست که در طریق (حاجی شدن) و مصونیت یافتن از آسیب پذیری های روانی و اجتماعی، انسان باید آنگاه که لباس بی نشان احرام بر تن می کند و تیرگی ها را زدوده، با سپیدی همراه می شود، مقابله و مبارزه با آفت های شخصیت متعادل و متعالی را تمرین و تجربه کند، آنکه می خواهد (حاجی) شود، باید: ـ از خودبینی و خودآرایی پرهیز کند(5). ـ از راحت طلبی و عافیت جویی به دور باشد(6).
 
ـ از خود آزاری و دیگرآزاری اجتناب ورزد(7) ـ از اندیشه تخریب و تهاجم و پرخاشگری آزاد باشد(8). ـ از خود ارضایی و غلیان هوس ها و کشش های جنسی رها باشد(9). ـ از تفاخر و برتری طلبی و خودبزرگ بینی مبرّا باشد(10). ـ از زبان و رفتار تظاهر و تزویر و تحقیر و توهین جدا باشد(11). چرا که غالب بودن این ویژگی ها در زندگی فردی و اجتماعی، اصلی ترین آفات رشد و اساسی ترین آسیب های شخصیت انسان است.
 
و (حاجی) کسی است که با تمرین وافی در وادی زدودن آفات رشد و استیلا بر کشش های نفسانی و محرک های اجتماعی و تجربه برادری و برابری، صفا و پاکی، مروت و ایثار، زندگی هدفمند و خدا محور، ستیز با شیاطین سرکش نفس و دشمن معنویت، انزجار و تبرّی جستن از مشرکان و ظالمان و طاغیان عصر، آماده قربانی کردن عزیزترین هستی خویش می گردد.
 
و (حاجی); یعنی مظهر مقاومت در برابر طوفان سرکش نفس، تفسیر درستی و صداقت، تجسم گذشت و ایثار، تبلور محبت و منطق و تجلّی صفا و مروت. پیامبر اکرم می فرماید: « مَنْ حَجّ البَیْتَ فَلَم یرفث و لم یفسق، خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْم وَلَدَتْهُ اُمُّه ». کسی که حج کند و مرتکب زشتی و فسق نگردد، از گناهانش پاک شود چنان که گویی از مادر متولد گردیده است.
 
خلاصه اینکه: حج نقطه تحول روحی و اخلاقی حاجیان است و بدون شک باید آثار این تحول در اعمال و اخلاق حجگزاران مشهود باشد، چنان که برای تشرف به حج، این ضیافت بزرگ الهی نیز باید آمادگی لازم را از نظر روحی و اخلاقی فراهم آورند.

ضعف های اخلاقی و عملی:
 
با اینکه به گواهی ناظران و اعتراف دیگران، زائران ما از نظر آراستگی اخلاقی بهترینند و حجگزاری کشورما الگویی آبرومند برای حج است، اما در میان انبوه زائران پاکدل و وارسته و مهذّب، افرادی بوده و هستند که بهر دلیل، از بعد اعتقادی و اخلاقی، علمی و عملی و مقررات شناسی، ضعف و کاستی هایی داشته و دارند که حل آن، راه کارهای عملی خاصی را می طلبد.
 
این مشکلی است که همیشه وجود داشته و در روایات به طور مکرر از آن سخن به میان آمده است. از جمله روایتی است از حضرت امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده که درباره حجگزاران زمانشان (که بسیاری از عمال ظلمه و مخالفان اهلبیت بودند) فرمودند: « ما أکثر الضجیج و اَقَلّ الحجیج »؛ هیاهو و سر و صدا زیاد است اما حجگزار کم.
 
این گونه روایات درس عبرتی است برای حجگزار که مغرور نباشد و به صرف اینکه به خانه خدا یا حرم نبوی و بقیع و سایر اماکن مشرفه می رود، تصور نکند به حریم کبریایی و قرب خداوندی راه یافته بلکه قبل از هر چیز به شرایط و آداب، اخلاق و معنویات و تحول روحی و عملی بیندیشد، باشد که در زمره زائران واقعیِ خانه خدا در آید و مصداق این شعر نباشد:
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند      که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی ؟!

مسؤولیت سنگین اخلاقی ما:
 
با توجه به آنچه به اختصار از نظر گذشت، ضرورت اخلاق و آداب در این هجرت روحانی و سفر الهی، واضحتر از آنست که آن را به شرح و بیان نیاز باشد. این سفر برای بیشتر زائران، در طول عمر تنها یکبار پیش می آید و از دست دادن فرصت کوتاه و زود گذر حج و غفلت از وظایف و مقرّرات و تذکرات، خسارتی است جبران ناپذیر که افزون بر زیان های فردی و تیرگی صفای عبودیت، آثار نامطلوب اجتماعی و مکتبی فراوانی به بار می آورد.
 
حج مجمع جهانی وجوه مسلمین از همه اقطار عالَم است. در این کنگره عظیم جهانی و بین المللی، ضعف های اخلاقی، به ویژه از ما پیروان اهل بیت (ع) که زیر ذرّه بینِ دوست و دشمن قرار داریم، به سرعت نمایان می شود و تا کرانه های جهان پیش می رود و چهره ای زشت و نامطلوب از شیعه نشان می دهد و سمعه ملّت بزرگ و میهن اسلامی را مخدوش می سازد و اگر خدای ناخواسته یک زائری عملی نامناسب و رفتاری نامطلوب از خود نشان دهد، علاوه بر گناه فردی و ضایع کردن زحمات خود، به حیثیت نظام و تشیع و مکتب والای اهل بیت لطمه زده و دیگران آن را به حساب مذهب و ملت و نظام ما خواهند گذاشت.
 
در حالی که توصیه امام صادق (ع) است: شما شیعیان مایه آبرو و سربلندی ماباشید و نه موجب سرشکستگی و بدنامی ما; « کُونُوا لَنا زَیْناً وَ لاتَکُونُوا عَلَیْنا شَیْنا » مع الأسف، در میان زائران در گذشته، مواردی از تخلّفات و ضعف های اخلاقی و ندانم کاری هایی دیده شده که با روح حج و شؤون زائر بیت الله سازگار نبوده است.
 
و این شگفت نیست; چرا که در میان ده ها هزار مرد و زن با تیپ ها و طبقه ها و فرهنگ های مختلف، دانسته و ندانسته اشتباهات و تخلفاتی وجود دارد که باید از پیش در صدد پیشگری و چاره اندیشی برآمد و به حداقل رسانید و اینکار مستلزم ریشه یابی، تعلیم و تربیت و هدایت و توجیه و حتّی گزینش زائر و نظارت دقیق و حساب شده و برنامه ریزی های لازم دیگر از سوی مسئوولان حج، طی ماه های قبل از عزیمت زائر و طول سفر حج و زیارت است، که امر آموزش و توجیه مرحله نخستین آن می باشد.
 
بدین ترتیب یکی از ضرورت های آموزشی و عملی زائران و راهنمایان و دست اندرکاران این سفر مبارک، آشنایی با اخلاق و آداب اسلامی و حُسن معاشرت با همسفران و برخورد صحیح با دیگر مسلمانان کشورها و مراقبت های دقیق اخلاقی و نظارت و هدایت زائران است که بدون آن این سیر و سلوک معنوی ناقص و کم بهره و بی روح خواهد بود و در بعد اجتماعی نیز عواقب و ضایعات غیر قابل جبرانی به بار خواهد آورد و اینکار حساس، مشارکت دست اندرکاران حج و عمره، به ویژه روحانیان و مدیران گروه ها و نیز همکاری جدی زائران گرامی را طلب می کند.
 
آثار تربیتی و اخلاقی حج:
 
قرآن مهمترین هدف انبیای الهی را، تزکیه و اصلاح نفوس بشری دانسته است « یزکّیهم » پیامبر گرامی اسلام، هدف از بعثت خود را به اتمام رساندن کرامت های اخلاقی معرفی می کند « انّما بعثت لأتمّ مکارم الاخلاق » و خود نیز دارای برترین اخلاق ها بوده است.
 
حج یک برنامه تربیتی است که می تواند با آموزه های جامع و سازنده خود، انسان های نمونه و کاملی بپروراند و درس ها و پیام های اخلاقی فراوانی برای حجگزاران داشته باشد. اگر حج به صورت صحیح و با محتوای دقیق، کامل و واقعی انجام شود، روح انسان را لطیف اراده او را قوی، نفس وی را پاک و منزّه و غرایز طغیانگر او را تعدیل و کنترل می‌کند.
 
به عنوان نمونه: پرهیز از محرّمات احرام و دقت فراوان در عمل به وظایف شخص محرم، تمرین عملی در راستای ریاضت و طهارت نفس است و باعث می شود شخص در برابر وسوسه های شیطانی و خواسته‌های نفسانی مقاومت کند و این را ذخیره ای برای روزهای آتی قرار دهد مهمترین سفارش امام صادق (ع) به حجگزاران پاکسازی درون و طهارت قلب است؛ چنان که می فرمایند: « اذا اردت الحجّ فَجَرّد قلبک لله تعالی من کل شاغلٍ و حجابِ کُلّ حجاب »(12) ... هر گاه تصمیم به حج گرفتی، دلت را از هر باز دارنده ای تنها برای خدا خالی ساز و از هر مانعی بپرداز ... .
 
از دیدگاه عالم ربانی بهاری همدانی، شناخت خدا و رسیدن به درجه دوستی و انس با او، جز با تصفیه و پاک نمودن قلب ممکن نیست. از اینجا بود که شارع مقدّس، عبادات را یک نسق نگردانیده؛ بلکه مختلف جعل کرده است؛ زیرا با هر یک از آنها رذیله ای از رذایل، از مکلف زایل می گردد تا با اشتغال به آنها، تصفیه تمام عیار گردد و چون عمل حج مجمع العناوین بود با زیادتی - چه اینکه مشتمل است بر جمله ای از مشاقّ اعمال - که هر یک به نفسه صلاحیت تصفیه نفس را دارد ... و مورث صفای قلب است(13). در اینجا به بخشی از آثار تربیتی و اخلاقی حج اشاره می شود:

آراستن به فضایل و مکارم اخلاقی:
 
برخورداری از اخلاق سالم و زیباسازی درون، امری است که در سفر روحانی حج قابل دستیابی است. در این سفر، حجگزاران به کسب و تمرین اخلاق خوش در برخورد با دیگران و صبر و پایداری در برابر سختی ها و دشواری ها می پردازند. نفوس خود را به زینت ایثار و خود گذشتگی، عطوفت و مهرورزی، ادب و احترام به دیگران، صداقت و درستی، احسان و انفاق و ... می آرایند.  ......................
 
 
 
.............................                .............................  ادامه دارد..............................
نویسنده : ناصر دربندی

**آثار و ابعاد اخلاقی، تربیتی حج

http://www.ahl-ul-bayt.org/fa.php/page,21043A43929.html

 

 

 

 





تاریخ : جمعه 94/7/3 | 12:10 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***

 

سه چـیز از درهاى نیکى است:

 

قال علی علیه السلام : ثَلَاثٌ مِنْ أَبْوَابِ الْبِرِّ: سَخَاءُ النَّفْسِ وَطِیبُ الْکَلَامِ وَالصَّبْرُ عَلَى الْأَذَى

سه چـیز از درهاى نیکى است 1) سخاوت 2) زیبا سخن گفتن 3) صبر در سختیها .

بحار الانوار ج68 ص354.




تاریخ : جمعه 94/7/3 | 11:46 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
سریال کشتار حجاج و بی‌کفایتی رژیم سعودی
1300 حاجی در ازدحام «منا» کشته و حدود 2000 نفر زخمی شدند/ 133 کشته از زائران ایران

سرزمین «منا» در پنج کیلومتری مکه مکرمه، امروز قربانگاه بیش از سه هزار حاجی شد. تاکنون کشته شدن 133 حاجی ایرانی تائید شده است.

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری فارس، روز پنجشنبه (دیروز) در جریان برگزاری مراسم حج در سرزمین منا حضور گسترده حجاج در این منطقه حادثه آفرین شد و صدها نفر کشته و زخمی شدند.

سازمان حج و زیارت ایران اعلام کرده که شمار کشته‌شده‌ها از 1300 نفر گذشت و بیش از 2000 نفر زخمی شده‌اند؛ این در حالی است که سازمان دفاع شهری عربستان شمار کشته‌ها را تا کنون 717 کشته اعلام کرده است.

به گفته سازمان حج و زیارت ایران جان باختن 133 نفر از حجاج ایرانی تأیید شده و بیش از 60 نفر هم زخمی شده‌اند که دولت عربستان در انتقال زخمی‌ها به بیمارستان تعلل می‌کند.

از سوی دیگر به گفته مقامات سعودی این حادثه به دلیل ازدحام بالای جمعیت اتفاق افتاد که عربستان تا کنون زخمی شدن 863 را تأیید کرده است.

مسئولان عربستانی از جمله وزیر بهداشت و سخنگوی وزارت کشور عربستان مسئولیت وقوع این حادثه را بر عهده حجاج دانستند (جزئیات بیشتر).

سلمان بن عبدالعزیز پادشاه عربستان نیز در اولین واکنش در مراسمی با حضور مقامات، شاهزادگان، مفتی عربستان و مقامات بلندپایه کشورهای عربی خلیج فارس، عید قربان را تبریک و کشته شدن حجاج را تسلیت گفت.

با وقوع این حادثه برخی کاربران شبکه‌های اجتماعی اعلام کرده‌اند ازدحام جمعیت برای رسیدن به ایستگاه قطار در این منطقه یکی از دلایل اولیه این حادثه بوده است؛ بیشترین اعمال حج مانند قربانی کردن و رمی جمرات در منا انجام می‌شود.

پایگاه خبری العاجل عربستان نیز خبر داده که خیابانی که این حادثه در آن رخ داده خیابان رابط میان چادرهای ایجاد شده برای حجاج بوده و گزارش برخی رسانه‌ها درباره اینکه این حادثه در مسیر رمی جمرات رخ داده را رد کرده است.

روزنامه «الوطن»، عربستان گزارش داد که با افزایش شمار قربانیان، بیمارستان‌ها و هلال احمر عربستان به حالت آماده باش درآمده‌ و مجروحان بین سه بیمارستان توزیع خواهند شد؛ وزارت بهداشت عربستان نیز به حالت هشدار درآمده و وضعیت قرمز اعلام کرده است.


* شورای عالی اسلامی شیعیان لبنان نیز با صدور بیانیه‌ای اعلام کرده هیچ کدام از حجاج لبنانی در میان کشته شدگان نیستند.


* پایگاه خبری «الشروق»، به نقل از وزارت بهداشت مصر اعلام کرد که یک نفر از حجاح مصری در حادثه امروز سرزمین منا کشته و 10 تن دیگر زخمی شده‌اند.


* کویت نیز خبر داده که هیچکدام از حجاج این کشور در این حادثه کشته یا زخمی نشده‌اند از سوی دیگر اما الجزائر اعلام کرد که 6 نفر از حجاج این کشور کشته و 7 تن دیگر زخمی شده‌اند.


* وزارت بهداشت عربستان تلاش می‌کند عامل این حادثه را عمل نکردن گروهی از حجاج به دستور العمل‌های مربوط به برگزاری مراسم عنوان کند و در همین راستا حجاج آفریقایی را به بی نظمی متهم کرده است.

 

چهارشنبه (دیروز) نیز  کمیته امدادرسانی عربستان اعلام کرد که 204 نفر از حجاج به دلیل خرابی درهای قطار در مکه مکرمه دچار حالت خفگی و بیهوشی شدند.

از آغاز مناسک حج تاکنون عملکرد ضعیف دولت عربستان که متولی انجام این مراسم است انتقادهای زیادی به همراه داشته در یازدهم ماه جاری میلادی (سپتامبر) نیز سقوط بالابر ساختمانی در مسجدالحرام به کشته شدن 118 نفر از جمله 11 ایرانی منجر شد.

در حادثه‌ای دیگر آتش سوزی هتل حجاج در مکه نیز منجر به زخمی شدن شماری از آنها و تخلیه 1500 نفر از حاجیان شد.

تاکنون بیشترین آمار مرگ حجاج در حوادث مشابه در مکه به حادثه کشته شدن 1426 نفر به دلیل ازحام جمعیت در سال 1990 باز می‌گردد.

از سوی دیگر «حسین امیرعبداللهیان» معاون عربی و آفریقایی وزارت خارجه کشورمان از تشکیل ستاد ویژه ای در این وزارتخانه و رسیدگی فوری به وضعیت حجاج ایرانی حادثه منا خبر داد.

امیرعبداللهیان با بیان اینکه مقامات عربستان سعودی مسوول این حادثه هستند تصریح کرد: «آنها باید فوراً اقدامات موثری را برای مدیریت بحران موجود وتأمین امنیت کامل زورار به عمل آورند.» وی همچنین از فراخوانده شدن نماینده سفارت عربستان در تهران به وزارت خارجه برای ارائه توضیحات درباره این حادثه خبر داد.

 

 

 

 

 

 




تاریخ : جمعه 94/7/3 | 11:26 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***


عید قربان و فلسفه آن از زمان حضرت آدم (علیه‌السلام)

عید قربان را «عید اَضحی» نیز گویند، چراکه (به یک اعتبار ) اَضحیَ جمع ماده ضُحیَ { اَضحیَ جمع ماده اَضحاة به معنای  گوسپندی که قربانی کنندو هرگاه مذکر آورده شود یعنی بدون تاء باشد ، مراد روز است} به معنی ارتفاع روز و امتداد نور آفتاب است و هنگامی‌که خورشید بالا می‌آید (قبل از ظهر)، آن موقع را ضُحی گویند، چنانچه در قرآن کریم آمده است: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها  سوره شمس آیه 1» (قسم به خورشید و چاشتگاه آن) و چون حجاج موقع بالا آمدن آفتاب قربانی می‌کنند و قربانی را «اُضحِیّه» یا «ضَحِیَّه» گویند بدین سبب روز دهم ذی‌الحجه را که قبل از ظهر آن، عمل قربانی انجام می‌شود «عید اَضحیَ» می‌گویند.

عید در لغت از ماده عَود؛ به معناى بازگشت است؛ لذا به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى برطرف می‌شود و ‏به پیروزی‌ها و راحتی‏ هاى نخستین بازگشت مى‏‌کنند، عید گفته می‌شود. همچنین واژه قربان از ماده قرب؛ به معنای نزدیک بودن است. بر این اساس با توجه به این‌که شخصی که قربانی می‌کند، در نظر دارد بدین‌وسیله به خداوند متعال تقرب بجوید، این عمل را قربانی می‌گویند.

مراسم عید

برگزار کردن مراسم قربانی در این عید بر همه واجب نیست و تنها بر زائران کعبه در مراسم حج واجب است، اما بسیاری از مسلمانان در سراسر جهان در این روز، گوسفند، گاو یا شتری را قربانی کرده و گوشت آن را بین همسایگان و مستمندان تقسیم می‌کنند.

حاجیان در این روز پس از به پایان رساندن مناسک حج، حیوانی را  ذبح می‌کنند و پس از قربانی آنچه بر آنان در حال احرام، حرام شده‏ بود - مانند نگاه کردن در آینه، گرفتن ناخن و شانه زدن مو -، حلال می‌گردد و با توجه به اینکه حج، یکی از عبادت‌های بسیار مهم در اسلام است، توانایی به انجام رساندن آن نیز برای هر مسلمانی بسیار شادی‌آور است، درنتیجه، روزی که پس از انجام وظایف‏ سنگین حج، به‌عنوان جایزه الهی و اتمام احرام پیش می‌آید را عید می‌دانند.

همچنین در روایت‌های مکرری نقل شده که در روز عید قربان، قربانی کنید تا یتیمان و گرسنگان و بیچارگان نیز به خوراک برسند.

عید قربان، عید پیروزی وظیفه بر غریزه

مخلوقات خداوند سه دسته هستند: گروهی که فقط پیرو غریزه هستند، مانند: حیوانات؛ گروهی که فقط پیرو وظیفه(تکلیف) هستند، مثل: ملائکه؛ گروهی که گاهی دنبال غریزه رفته و گاهی دنبال وظیفه می‌روند، مانند: انسان.

هرگاه انسان بر سر دوراهی غریزه و وظیفه قرار گرفت و غریزه را انتخاب کرد، به‌سوی حیوانات گرویده بلکه از حیوانات هم پست‌تر شده است، چون از عقل و فکر و رهنمودهای انبیا استفاده ننموده است «اولئک کالانعام بل هم اضل» آنان، همچون چهارپایان بلکه گمراه‌ترند. همانا بدترین جنبنده‌ها نزد خداوند، انسان‌هایی هستند که گویا کر و گنگ‌اند و حاضر به تعقل هم نیستند. اما همین‌که انسان در این دوراهی خطرناک وظیفه را انتخاب نمود و در خط ملائکه و پاکان قرار گرفت آن را عید می‌گیرد، مثلاً غریزه گرسنگی و تشنگی و شهوت انسان را به استفاده از آب و نان و به‌سوی همسر می‌کشاند، ولی وظیفه دستور می‌دهد که در ماه رمضان خودداری کن، کسانی که سی روز وظیفه را انتخاب کرده‌اند، روز عید فطر  را باید عید بگیرند، زیرا وظیفه را بر غریزه ترجیح داده‌اند.
در روایات مختلف دین اسلام آمده است که پیامبر بزرگ الهی حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) در سن بالا (86سالگی)دارای فرزندی شد که او را اسماعیل نام نهاد و برایش بسیار عزیز و گرامی بود. اما مدت‌ها بعد، هنگامی‌که اسماعیل به سنین نوجوانی(در حدود 13سالگی) رسیده بود، فرمان الهی چندین بار در خواب به ابراهیم نازل شد (حضرت ابراهیم تقریبا در سن صدسالگی مأمور به ذبح وقربانی فرزند دلبندش اسماعیل شد)و بدون ذکر هیچ دلیلی به او دستور داده شد تا اسماعیل را قربانی کند.

او پس از کشمکش‌های فراوان درونی، درنهایت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل موردنظر می‌روند و ابراهیم آماده سربریدن فرزند محبوب خود می‌شود. اما به هنگام انجام قربانی اسماعیل خداوند که او را سربلند در امتحان می‌یابد، گوسفندی را برای انجام ذبح به نزد ابراهیم می‌فرستد.

قربانی از چه زمانی معمول شده است؟

عید قربان ریشه در دوران قبل از تاریخ بشر دارد. انسان‌های اولیه برای به دست آوردن ترحم خدایان دست به قربانی کردن حیوانات و انسان‌ها می‌زدند.
تاریخ قربانی بسیار قدیم است و از زمان حضرت آدم  ابوالبشر(علیه‌السلام) معمول بوده و در ادیان گذشته نیز جزو مقررات دینی به شمار می‌آمده که شمه‌ای از آن به‌اختصار بیان می‌شود:
1- قربانی فرزندان حضرت آدم (علیه‌السلام) که نخستین قربانی در عالم بشمار می‌رود و در آیات30- 27 سوره مائده تصریح شده که خلاصه شرح آن چنین است: دو پسر حضرت آدم به نام هابیل و قابیل به ترتیب شبانی (چوپانی) و کشاورزی می‌کردند و صاحب گوسفندان و آب و خاک فراوان بودند، حضرت آدم(علیه‌السلام) آنان را امر به قربانی در راه خدا کرد. هابیل یکی از بهترین شتران یا گوسفندان را برای قربانی در راه خدا اختصاص داد و قابیل دسته‌ای از گندم‌های پست و نامرغوب را جهت قربانی انتخاب کرد که قربانی هابیل مقبول درگاه پروردگار گردید و قربانی قابیل به علت عدم اخلاص مردود گشت. قابیل به سبب قبول نشدن قربانی حسادت ورزید و آتش خشم و کینه‌اش زبانه کشید، نفس اهریمنی و شیطانی قابیل او را به کشتن برادر وادار کرد و هابیل را کشت و در دنیا و آخرت زیانکار گردید.

در قرآن مجید این واقعه تاریخی چنین آمده است:
«
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» (مائده 27)
ترجمه: وقتی‌که (هابیل و قابیل، پسران آدم) قربانی تقدیم کردند از یکی (یعنی هابیل) پذیرفته شد و از دیگری (قابیل) پذیرفته نشد.

2- حضرت نوح پیغمبر(علیه‌السلام) پس از طوفان، مذبحی ترتیب داد و حیوانات بسیاری در آنجا برای خدا قربانی کرد.
3- قربانی حضرت ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) یگانه فرزندش اسماعیل(علیه‌السلام) که در آیات 102 تا 107 سوره صافات بیان گردیده است "
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ  سوره صافات آیه 102".
4- در زمان حضرت موسی(علیه‌السلام) به عقیده یهودیان دو نوع قربانی معمول بوده است:
الف- قربانی دموی
ب- قربانی غیر دموی

قربانی دموی بر 3 قسم است: قربانی که آن را به آتش می‌سوزاندند و جز پوست آن چیزی باقی نمی‌گذاردند، قربانی که برای جبران گناه تقدیم می‌کردند و قسمتی از آن را می‌سوزاندند و قسمت دیگر را برای کاهنان باقی می‌گذاشتند و قربانی که برای تندرستی انجام می‌دادند و در خوردن گوشت آن مختار بودند.
قربانی غیردموی نیز عبارت از رها کردن حیوان در بیابان‌ها بود و اعراب نیز از بنی‌اسرائیل تقلید کردند و به‌عنوان تقرب به بتان خود، حیوانات را در بیابان رها می‌کردند و اسلام این عادات نکوهیده را تحریم کرد و این همان قربانی است که در آیه 103 سوره مائده به نام بحیره و سائبه نامیده شده است.
5- در آئین مسیحیت نیز به عقیده عیسویان، قربانی منحصر به شخص مسیح بوده و گویند حضرت عیسی(علیه‌السلام) خون و گوشت خود را فدای مردم جهان ساخت و به همین مناسبت یکی از فروع دین نصاری آن است که باید ماهی یک مرتبه و یا حداقل سالی یک بار نزد کشیش بروند و به قدر تمکن، وجهی به وی تقدیم دارند و به تمام گناهانی که در مدت مزبور مرتکب شده‌اند اقرار کنند تا کشیش که به عقیده آنان جنبه غفاریت دارد آن گناهان را بیامرزد.
6- در اعراب زمان جاهلیت که سران قبائل به مکه می‌آمدند، ساکنان مکه مهماندار و میزبان آنان بودند و هر دو دسته خود را به کشتن شتر و گاو و گوسفندان برای بتان خویش و اطعام به فقرا و گرسنگان موظف می‌دانستند.

اسرار و حکمت قربانی

 
1- فدا کردن مال و  انفاق  آن در راه خدا است.
2- کشتن حیوان اشاره به کشتن نفس اماره است و مرد خداشناس با شمشیر برنده عقل و ایمان، حیوان نفس را که دائماً وی را به کارهای زشت وا‌می‌دارد مقتول سازد و خانه دل را از لوث نفس لئیم پاک گرداند و آن را در راه حق و پیشگاه محبوب قربانی کند و حج اکبر نماید که اگر نفس اماره و خواهش‌های او کشته نشود و آرام نگیرد هرگاه تمام نعمت‌ها و ثروت‌های دنیوی در اختیارش باشد و زمین و آسمان را ببلعد باز هم سیر نمی‌شود و ندای «هل من مزید» دارد.

با توجه به اینکه حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) از سوی خداوند متعال مأمور شد تا فرزندش اسماعیل (علیه‌السلام) را قربانی کند، پس از سربلندی از آن امتحان، خداوند گوسفندی را فرستاد تا وی آن را به‌جای فرزندش قربانی کند، بر این اساس سنت ابراهیمی به نام قربانی کردن شکل گرفت.

عید قربان در قرآن و روایات

ماده «قرب» که واژه قربان ریشه در آن دارد، بسیار در قرآن آمده است، اما کلمه «قربان» در قرآن، دو بار آمده است. واژه «عید» در قرآن تنها یک بار به کار رفته است: عیسى بن مریم (علیه‌السلام) به خداوند سبحان عرض کرد: «خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائده‏اى بر ما بفرست! تا براى اول و آخر ما، عیدى باشد، و نشانه‏اى از تو، و به ما روزى ده که تو بهترین روزى دهندگانى».

برخی از کلمات در قرآن آمده که ماده «قرب» در آن نیست، اما در روایات و به دنبال آن در تفاسیر، از آن به روز عید قربان، قربانی و … تعبیر و تفسیر  شده است. برخی مفسران در تفسیر «شاهد» و «مشهود»، سخنان بسیار دارند که بعضى، آن‌ها را تا سى وجه شمرده‏اند؛ ازجمله آن‌که گفته‏اند: شاهد، روز عید قربان و مشهود، روز عرفه است. همچنین در آیه: «والشَّفْعِ وَالْوَتْرِ»، از جابر از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل شده: منظور از «الشّفع»، روز عید قربان است و منظور از «الوتر»، روز عرفه، است.

درباره آیه «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» در سوره کوثر نیز اکثر مفسران گفته‏اند که مراد از صلاة در این آیه، نماز عید قربان است و مراد از نحر در «وَ انْحَرْ»، کشتن حیوانى است که از واجبات حج است یا منظور قربانى کردن است که سنت است و بعضى گفته‌اند که مراد از صلاة، نماز بامداد روز عید قربان است و از نحر، قربانى کردن؛ زیرا که پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در روز عید قربان، اول قربانى مى‏کرد و بعد از آن نماز بامداد مى‏گذارد، پس در این آیه خداى تعالى به آن حضرت امر کرد که اول، نماز مذکور را به‌جای آور، بعد از آن قربانى کن.

در روایات اسلامی از ائمه معصوم ضمن تأکید بر فضیلت روز عید قربان، به قربانی کردن نیز توصیه شده است. امام موسى بن جعفر (علیه‌السلام)، از پدرش حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السلام) روایت کرده است که فرمود: على بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) مى‏گوید: خوشش مى‏آمد از مردى که خود را در طول سال، در چهار شب، [برای عبادت]، فارغ می‌نماید: شب فطر، شب قربان، شب نیمه شعبان، اولین شب از ماه رجب.

سنت پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و ائمه اطهار(علیه‌السلام) در عید قربان

عید قربان به‌عنوان یکی از اعیاد بزرگ اسلامی، اعمال و آدابی دارد ازجمله آنکه روایت شده است که رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در عید فطر و قربان -هراندازه هوا سرد و یا گرم بود-، بُرد می‌پوشید و عمامه به سر می‌نهاد. همچنین رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) روز عید فطر و قربان، وقتی براى نماز عید خارج می‌شد، صدایش را به تکبیر بلند می‌کرد. همچنین امام صادق (علیه‌السلام) در حدیثى فرمود: سنت بر آن جارى شده که آدمى روز «عید فطر»، قبل از رفتن براى خواندن نماز عید در مصلّى، و در «عید قربان» بعد از آن، افطار کند.

قربانی کردن برای کسانی که در حج حضور ندارند یک سنت و عمل مستحبی است، ولی تأکید زیادی بر انجام آن شده است. در روایتی چنین آمده است که امّ سلمه نزد پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) آمد و گفت: ای رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)، عید اضحى فرا می رسد، و من قیمت قربانى را در اختیار ندارم، پس آیا قرض کنم و قربانى کنم؟ فرمود: قرض بگیر؛ زیرا که آن قرضى ادا شده است.

در روایات آمده است که رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) دو قوچ قربانى کرد، که یکى از آن‌ها را به دست خودش ذبح نمود، بعد عرضه داشت: خدایا این از جانب من و از جانب کسانی از اهل‌بیتم که قربانی نکردند، و بعد دیگری را ذبح نمود و عرضه داشت: خدایا این از جانب من و از جانب کسانی از امتم که قربانی نکردند.

دعای قربانی

 در منابع رواییآمده است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگام ذبح قربانی عرضه می داشت: «بسم اللَّه وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلماً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ، إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اللّهمّ‏ منک و لک» یعنی « به نام خدا روى خود را به‌سوی کسى آوردم که آسمان‌ها و زمین را آفریده، درحالی‌که در دین خود خالص و مسلمانم، و من از مشرکان نیستم، همانا که نماز من، و عبادت و قربانیم، و زندگانیم و مرگم از آنِ اللَّه؛ پروردگار جهانیان است. خدایا این قربانى از تو و براى تو است»، سپس عرضه می‌داشت: «پروردگارا این قربانى از طرف پیامبر تو است»، آنگاه آن را ذبح می‌کرد، و قوچ دیگرى را هم از سوى خود ذبح می‌نمود.

موارد مصرف قربانی

قربانى حج تمتع، داراى شروط و احکامى است ازجمله اینکه قربانی کننده، گوشت قربانى را سه بخش نماید: بخشى را براى خوردن خویش نگه دارد، بخشى را هدیه و بخش سوم را صدقه دهد. همان‌گونه که از امام جعفر صادق (علیه‌السلام) نقل شده که از ایشان پرسیدند که با گوشت قربانى چه کنند؟ حضرت فرمودند که حضرت على بن الحسین و حضرت امام حسن (علیهم‌السّلام)، یک سوم آن را برای همسایگان مى‌فرستادند، یک سوم را به فقرا مى‌دادند و یک سوم را برای اهل خانه نگاه مى‌داشتند‌.البته برخی از فقها، دادن سهم فقرا را (در صورت امکان) لازم دانسته، اما دو مورد دیگر را مستحب می‌دانند.

حکم روزه گرفتن در عید قربان

مطابق با دیدگاه فقهای شیعه که برگرفته از آموزه‌های دینی است، دو روز از سال، روزه‌ گرفتن در آن حرام است: عید قربان (دهم ماه ذی‌الحجه) و عید فطر (اوّل ماه شوال) 

  نویسنده : حسن قدوسی زاده

http://porseman.org/showarticle.aspx?id=1665




تاریخ : پنج شنبه 94/7/2 | 10:33 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی