***نسیم معرفت***
hadi *
حالا سلام!
امام صادق فرمودند:
مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ .
آقای سعادت!
فکر می کنم مطالب مفصلی که نوشتید مصداق بارز تَجاهُل العارِف است. شما می دانید که منظور "هادی" چیست اما به حاشیه می روید.
..................... ...................... ..........................
والسلام
*******************************
S.A Saadat
به نام خدا
سلام علیکم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدِِ وَ آلِ مُحَمَّدِِ
هادی عزیزم : بحمدالله با توضیحاتی که دادم کمی متقاعد شدید و جواب سلامی دادید . باز حدیثی که قبلا داده بودید تکرار فرمودید در حالی که تا حدی در باره آن توضیح داده بودم و متن ارسالی پیشین بنده در پاسخ به آن حدیث شریف چنین بود :
[ به نام خدا
سلام علیکم
هادی عزیزم -از حدیثی که ذکر کردید ممنونم- در آغازین پیامتون سخنی از امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) نقل فرمودید که آن حضرت فرمود : (مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ.) ولی بنده بخشی دیگر از این حدیث شریف را که شما ذکر نفرمودید در اینجا می آورم که همه بهره مند شویم : امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود :
مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ، (قالَ حَفصُ بنُ غیاثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما یَرى أَنَّ لَهُ عَلَیهِ فَضلاً بِالعافیَةِ إذا رَآهُ مُرتَکِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَیهاتَ هَیهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن یَکونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتَى وَ أَنتَ مَوقُوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى (عَلَیهِ السَّلامُ ) ؟
هر کس خودش را بهتر از دیگران بداند، او از متکبران است. حفص بن غیاث مى گوید: عرض کردم: اگر گنهکارى را ببیند و به سبب بى گناهى و پاکدامنى خود، خویشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا که او آمرزیده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى (عَلَیهِ السَّلامُ ) را نخوانده اى؟ (الکافى ج8،ص128. )
همه باید از کبر اجتناب بورزیم و بنده هیچگاه چنین تصوّری ندارم و نخواهم داشت که از دیگران بهتر و برترم ولی توجه داشته باشید که اگر کسی نسبت به دیگران خیرخواهی و راهنمایی و ... داشته باشد معنایش آن نیست که از دیگران برتر و بهتر است . چه بسا ممکن است نزد خدا بهتر از دیگری باشد وچه بسا ممکن است آن دیگری پیش خدا محبوب تر باشد .
................ ...................... .......................
در اینجا مناسب است که متنی را که در باره تکبر و کبر و غرور نوشته ام و در اینترنت هم قابل دسترسی است ذکر نمایم که امید است برای همه ما مفید و نافع باشد :
@ هرکه کبر خواهد سروری نیابد
روزی در مکانی نشسته بودم و هر ازگاهی نگاهی به اطراف می دوختم . به ناگاه مردی دیدم که سوار برمرکب غرور بود واز تواضع وفهم به دور. رفیقی که در جنب من بود صدایش به اعتراض بلند شد که آقای سعادت این چه رفتاری است که او پیشه خویش ساخته ودیگران را حقیر پنداشته؟!!!
گفتم شخصیت آدمی وقتی به فراز آید وجان به تعالی واهتزاز آید که سلوک تواضع به اقتدار وعزت درپیش گیرد وجامه مذموم کبر برخود نگیرد وباد نخوت وغرور به غبغب نیندازد. آنکه جامه ننگین تکبر بپوشد نگون بخت است وبه وهم وخیال ، خویش را خوشبخت پندارد در حالی که جامه کبریایی فقط خداوند سبحان را سزاوار است وهرکس این جامه بپوشد رسوا شود وخدای از او بیزار است. هرکه کبر خواهد سروری نیابد. درخلال گفتارهای نیک خود به یاد سخن نغز و پُرمغز سعدی علیه الرحمه افتادم که در کتاب بوستان سراسر سرور وپندش چنین فرمود:
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدا بینی از خویشتن بین مخواه
بزرگی به ناموس و گفتار نیست
بلندی به دعوی و پندار نیست
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
هادی عزیزم : مقصود و برداشت ناصواب شما را از برخی احادیث شریفی که ارسال نمودید کاملا آگاه هستم و اصطلاح تَجاهُل العارِف در این باره مصداق ندارد . ضمنا ما دو اصطلاح داریم که یکی تَجاهُل العارِف است که در علم بدیع به آن پرداخته می شود و دیگری (تَجاهُل و تَغافُل از معایب دیگران است) که علماء اخلاق در علم اخلاق ذکر فرمودند. اولا توضیحات بنده در رابطه با برخی از احادیث ارسالی شما که برداشت ناصحیحی از آن ها شده مصداق تَجاهُل العارِف نیست و بر فرض که تَجاهُل العارِف هم باشد باز آن توضیحات راهگشا و سودمند است انشاء الله و واضح می سازد که چنین برداشت هایی از احادیث درست نیست و استدعا دارم که به توضیحات داده شده عنایت و توجه بیشتری بفرمایید .
یکی از آیاتی که ادعا شده که در ردیف تَجاهُل العارِف قرار دارد آیه 17 از سوره طه می باشد که خداوند متعال در خطاب به حضرت موسی ع چنین فرمود : وَما تِلْکَ بِیَمیِنکَ یا موسی .
هادی عزیزم : فرمودید که مطالب ارایه شده شما بر اساس استنباط و درکی که از حدیث ارسالی داشتید واضح بوده و نیازی به توضیح نداشته است !!! به محضر شریفتان عرض می شود که بسیاری اوقات چیزی را که واضح تَلقّی می کنیم در واقع خیلی هم روشن و آشکار نیست مخصوصا در رابطه با برخی آیات و روایات و مباحث مربوط به مسایل معرفتی و مانند آن . مثلا همین کلمه وجود که به حسب ظاهر روشن است و موضوع علم فلسفه می باشد و از امور عامه فلسفی است محل تاخت و تاز فلاسفه و متکلمین و عرفاء است و واقعا موجب حیرت و شگفتی انسان می شود و گاهی هم حیرت آور است . ابتدایی ترین بحث در فلسفه (و نیز در کلام و عرفان نظری) در باره وجود ، بحث از این است که آیا وجود مشترک لفظی است یا معنوی که قبول هر یک از این دونظر (اشتراک لفظی و اشتراک معنوی) نتایج فکری خاص خود را دارد . البته در مباحث فلسفی ثابت شده که مفهوم وجود مشترک معنوی است .
بنده در رابطه با حدیث تواضع در برابر متواضعین صدقه است و تکبر در برابر متکبرین عبادت است توضیح مستدل عرضه داشتم و شما آن را تَجاهُل العارِف قلمداد کرده ولی حقیقت مطلب این است که با توضیحاتی که داده شده اگر کمی توجه و دقت مبذول داشته شود می توان به حاق متن حدیث پی ببریم و اما آن توضیحی که قبلا در باره حدیث یاد شده داده بودم از باب یادآوری و توجه به آن ، ناچارم دوباره در اینجا ذکر می کنم در پیام قبلی بنده بنده چنین نوشته بودم :
[ به نام خدا
سلام علیکم
هادی عزیزم :باز پیام دادید و جواب سلام ندادید و به حدیث شریفی از پیامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) تمسک نمودید که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود :
تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعینَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعینَ صَدَقَةٌ وَتَکَبَّرُوا مَعَ المُتَکَبِّرینَ فَإنَّ التَّکَبُّرَ مع المُتَکَبِّرینَ عِبادَةٌ . با کسانی که متواضع هستند ، فروتنی کنید که تواضع در مقابل متواضعین صدقه است است و تکبر کنید با متکبرین که تکبر کردن با متکبرین عبادت است. (بحار الانوار، ج75، ص94.)
همانطور که در پیام های قبلی به عرض رساندم کلمات و سخنان معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) نور است و این سخن نبی مکرم اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) هم نورانی و درس آموز است ولی قبلا هم متذکر شدم که متاسفانه برخی از افراد تفسیر و معنای نادرستی از روایات وآیات می کنند و عرض شد که علامه شهید مطهری در برخی آثارش از این نوع کج فهمی ها نسبت به معارف دینی و اخلاقی و .... می نالد و متاسفانه جنابعالی باز به نکات ارایه شده توجه نفرمودید . دراین حدیث شریف پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) می فرماید : کسانی که تسلیم حق و حقایق هستند و تواضع در برابر حق دارند شما نسبت به آنها تواضع کنید تا حق در جامعه جلوه گر شود و این تواضع هم نوعی صدقه است و کسانی که در برابر حق تکبر می ورزند شما مسلمین در برابرشان مقاومت کنید و متکبرانه با آنها برخورد نمایید که این تکبر یک عمل عبادی محسوب می شود. حالا ممکن است سؤال کنید که حق چیست ؟ در پاسخ عرض می کنم که کلمه حق در علوم و اصطلاحات مختلف ( اصطلاح فقهی و حقوقی و کلامی و فلسفی و عرفانی و منطقی و لغوی و...) بکار گرفته می شود و معناهای مختلفی دارند ولی نقطه مشترک همه آن ها همان معنای ثُبوت است لکن این ثبوت به اَشکال مختلف ظهور پیدا می کند .مثلا حق در اصطلاح فقه وحقوق به معنای ثبوتِ اختصاص و سلطه و سلطنت و تسلُّط نسبت به یک چیزی است. مثلا آقای زید نسبت به فلان شئ حق دارد یعنی این شئ مال اوست و اختصاص به او دارد و......... ................ .......................
با توجه به توضیحی که درباره حق داده شد آنگاه وقتی که ما می گوییم قرآن حق است ، نبوت و امامت حق است ، قیامت و حساب و کتاب حق است ، سؤال نَکیر و مُنکر حق است ، قبر و قیامت حق است .... تا حدی معنی و مفهوم حق برای ما روشن می گردد . برخی مفاهیم را ما می توانیم از راه تقابُل درک کنیم که می گویند : تُعرَفُ الأَشیاءُ بِأضدادِها. شب در مقابل روز و صدق در برابر دروغ و روشنی در برابر تاریکی و وجود در برابر عدم و حق در برابر باطل قرار دارد و می توان از راه تقابل به معنا و مفهوم هر یک رسید . در امور دینی و قرآنی با مسأله حق و باطل بسیار برخورد می کنیم . فلان عقیده باطل است. فلان عقیده حق است . با توجه به توضیحات داده شده درباره مفهوم و معنای حق این مسأله نیز تاحدی برای ما روشن می گردد . البته در رابطه با تعریف حق و اقسام حق و ماهیت و حقیقت حق بحث ها و مطالب گسترده ای می باشد که در این مجال نمی گنجد .
حال راجع به آن حدیث شریفِ نَبَوی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عرض می کنم که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود : کسی که زیر بار حق نمی رود ( کسی که متکبرانه و مستکبرانه حقِ مظلوم را پایمال می کند و ظلم می کند و حیثیت مردم را برباد می دهد و در برابر فرامین الهی و شعایر دینی خاضع نیست و فساد و تباهی را ترویج می دهد و....) در برابر این دسته از افراد متکبرانه برخورد کنید تا بینی متکبران به خاک ذلت کشانده شود و تکبر در برابر چنین متکبِّری به فرمایش پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عبادت است .
هادی عزیزم : جنابعالی برداشت درستی از این حدیث شریف نَبَوی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نفرمودید . اگر خدای ناکرده این نوع از برداشت های ناصواب و مضر از احادیث شریف و آیات در جامعه افزایش یابد یک فاجعه و مصیبت بزرگ است و آنگاه هرکسی می تواند با استناد به یک حدیث و آیه ای به دیگران انگ ها و برچسب های نادرست بزند . قبلا هم عرض کردم و باز عرض می کنم که مسایل دینی و معرفتی و... نیاز به کارشناس حاذق دارد ....
هادی عزیزم : شما در پیامتون گفتید که بنده به شما ( اسبِ چموش) خطاب کرده ام ؟! اصل متنی که قبلا براتون دادم و موجب سوء برداشت جنابعالی شد چنین است :
[ سلام علیکم
آقای هادی عزیز : امیدوار بودم که با مطالبی که عرضه داشتم کمی متوجه شوید ولی باز متاسفانه ادراک نفرمودید و باید بدانیم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمی شود . حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نامه سی ویکم از نهج البلاغه فیض الاسلام چنین می فرماید :ُ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ یعنی بپرهیز از اینکه مرکب لجاجت ترا به سرکشی و چموشی وادارد. (جَمَحَ الفَرَسُ : اسب سرکشی نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جیم یعنی اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جیم در جَموح یعنی مرد سرکش و چموش) این سخن گهربار مولا علی (عَلَیهِ السَّلامُ ) برای همه ما درس است . لجاجت موجب محرومیت از حقایق و برکات است . بنده با مطالبی که عرض کرده بودم قصد داشتم که فتح بابی برای شما شود ولی به حسب آنچه که از متن جوابیه تون پیداست خوی لجاجت مانع پذیرش نصایح خیرخواهانه و مطالب حقه ای است که عرض کرده بودم .
تسلیم در برابر نصایح خیرخواهانه یک عالِم برای شما سبب رشد وکمال است ...... پیشنهاد می کنم که در باره نکاتی که در طی چند پیام در صفحه خصوصی براتون دادم ( که البته این شما بودید که ابتدا پیام به صفحه خصوصی بنده ارسال نمودید و بنده به ناچار پاسخ دادم ) بیشتر تامل نمایی تا شاید متوجه شوی که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم این شعر ابونُواس (شاعر عرب) برای جنابعالی صادق است :
حَفِظتَ شَیئاً وَ غابَت عَنکَ اَشیاء .]
در این متن ارسالیِ بنده که قبلا براتون داده بودم حدیثی را از نهج البلاغه فیض الاسلام آوردم که حضرت امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ ) در نامه سی ویکم از نهج البلاغه فیض الاسلام فرمود : وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ یعنی بپرهیز از اینکه مَرکَب لجاجت ترا به سرکشی و چموشی وادارد. و بعد کلمه جَمَحَ در حدیثِ فوق را معنی کردم و منظور این نبود که خدای ناکرده شما مَعاذالله اسب هستید . البته عرض کرده بودم که خویِ لجاجت شما مانع پذیرش نصایح و مطالب خیرخواهانه است . ..........]
به عبارت دیگر این حدیث شریف می خواهد بگوید که در برابر کسی که در جامعه تجاهر و تظاهر به کبر و تکبر می کند و با تکبرش تحقیر مردم می کند و حقوق مردم و حقوق الهی را رعایت نمی کند و.... شما مسلمین باید مقاومت کنید و در برابر کبر و تکبر و خوی استکبارگری او ، تکبر نمایید تا تنبیه شود واین تکبر در برابر چنین متکبرینی عبادت است و به نظرم این حدیث علاوه بر بعد اخلاقی ، ابعاد سیاسی دارد که به آن توجه نفرمودید . شبیه این مطلب در باره قاعده لاضرر ولاضرار فی الاسلام است که علاوه بر برداشت های حقوقی و فقهی ، تفسیر حکومتی وسیاسی نیز از آن می شود که حضرت امام خمینی ره نظرش این است که حدیث (لاضرر ولاضرار) حکم حکومتی وسیاسی پیامبر ص بوده است .(فتامل جیدا )
این حدیث شریف( که شما آنطور برداشت فرمودید و مقصودتون بود ) نمی گوید که اگر دو تا برادر دینی باهم سوء تفاهم کردند و یکی تلقی کرد که دیگری متکبر است پس با او متکبرانه برخودد کنید که این کار عبادت است ؟!!!!
اگر چنین برداشت های کنیم وحدت و همدلی بین برادران دینی پاشیده می شود و هر کسی به توهم اینکه فلانی متکبر است سلام او را جواب نمی دهد؟!! و در برابرش تکبر می ورزد و در نتیجه شقاق و اختلاف در جامعه گسترده می شود و خلاف مقصود پیامبر ص و اهل بیت علیهم السلام و قرآن حاصل می شود که دعوت به وحدت و همدلی و اخوت و... بود .
هادی عزیزم : حدیث شناسی و درک معارف حقه و مانند آن ها واقعا نیازمند کارشناسان حاذق می باشد همچنانکه رشته های تخصصی دیگر نیز چنین است . با دیدن یک آیه و یک حدیث نمی توان حکم صادر کرد . برخی احادیث و آیات دلالتشان واضح و روشن است ولی آیات و روایات قابل توجهی هست که در فهمیدن و درک و استنباط آن ها حتما باید از اهلش که دارای تخصص است استفاده نمود و به اصطلاح هر کسی را بهر کاری ساختند . ضمنا یک نکته دیگر عرض کنم که در اوایل انقلاب یادم هست که معروف بود و می گفتند که در روایت است که هرکس سه بار نماز جمعه را ترک کند منافق است و بعد بعضی ها می گفتند مثلا مراجع و برخی بزرگان که در نمازجمعه شرکت نمی کنند اَلعَیاذ بِالله ......
واما در باره بخشی از متن زیر که قبلا داده بودم و شما در این پیامتون از آن اظهار نگرانی فرمودید توضیح کوتاهی عرض می کنم و اما متن ارسالی پیشین چنین بود :
..................................... ...........
آقای هادی عزیز: تا مادامی که در پیله تفکرات خاص خودت باشی مطلب همان است که می گویید : (...تسلیم نخواهید شد.) شاعر دراین باره می گوید:
چو کرمی کو میان به نهان است
زمین وآسمان او همان است
کرم ابریشم و برخی کرم های دیگر آنقدر در خود می تنند که گاهی می میرند و هلاک می شوند. البته باز صد رحمت به آن کرم که بر دور خود می تند و خیلی اوقات حصار تنگ پیله اش را می درد و سوراخ می کند و به صورت پروانه زیبا در می آید و پرواز می کند و اینگونه کرم ها و مانند آن ها دنیایی عجیبی دارند و چرخه زندگی شان اعجاب آور و عبرت آموز برای همه ما می باشد ولی گاهی برخی انسان ها چنان در پیله تفکرات خاص و نامعقول خود قرار می گیرند که ممکن است درآن محدوده پیله خود منحرف وهلاک و نابود شوند و نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بیفتند و راه نجاتی نداشته باشند ، اینها کسانی هستند که بادست خود خانه های سعادت و خوشبتخی خود را ویران و خراب می کنند ودر شأن آنها آیه شریفه 2 از سوره حشر صادق است که فرمود :
یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار
......... ... ... .......
این متن در ظاهر کمی تلخ است ولی گویای یک واقعیت بود که نمی خواهم دوباره بازگو کنم .
نه من و نه شما و نه هیچکس دیگر نباید برای خود حصارهایی که مانع رشد فکری و معنوی و... می باشد درست کنیم .
سیداصغرسعادت میرقدیم -هفتم تیر 1395 ه.ش- روز چهارشنبه -ساعت 3 وربع عصر
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
***نسیم معرفت***
hadi*
رسول اکرم (ص) :
تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعینَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعینَ صَدَقَةٌ وَتَکَبَّرُوا مَعَ المُتَکَبِّرینَ فَإنَّ التَّکَبُّرَ مع المُتَکَبِّرینَ عِبادَةٌ .
.................... ................... ...................
والسلام
**********************************************
S.A Saadat
به نام خدا
سلام علیکم
هادی عزیزم :باز پیام دادید و جواب سلام ندادید و به حدیث شریفی از پیامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) تمسک نمودید که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود :
تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعینَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعینَ صَدَقَةٌ وَتَکَبَّرُوا مَعَ المُتَکَبِّرینَ فَإنَّ التَّکَبُّرَ مع المُتَکَبِّرینَ عِبادَةٌ . با کسانی که متواضع هستند ، فروتنی کنید که تواضع در مقابل متواضعین صدقه است است و تکبر کنید با متکبرین که تکبر کردن با متکبرین عبادت است. (بحار الانوار، ج75، ص94.)
همانطور که در پیام های قبلی به عرض رساندم کلمات و سخنان معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) نور است و این سخن نبی مکرم اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) هم نورانی و درس آموز است ولی قبلا هم متذکر شدم که متاسفانه برخی از افراد تفسیر و معنای نادرستی از روایات وآیات می کنند و عرض شد که علامه شهید مطهری در برخی آثارش از این نوع کج فهمی ها نسبت به معارف دینی و اخلاقی و .... می نالد و متاسفانه جنابعالی باز به نکات ارایه شده توجه نفرمودید . دراین حدیث شریف پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) می فرماید : کسانی که تسلیم حق و حقایق هستند و تواضع در برابر حق دارند شما نسبت به آنها تواضع کنید تا حق در جامعه جلوه گر شود و این تواضع هم نوعی صدقه است و کسانی که در برابر حق تکبر می ورزند شما مسلمین در برابرشان مقاومت کنید و متکبرانه با آنها برخورد نمایید که این تکبر یک عمل عبادی محسوب می شود. حالا ممکن است سؤال کنید که حق چیست ؟ در پاسخ عرض می کنم که کلمه حق در علوم و اصطلاحات مختلف ( اصطلاح فقهی و حقوقی و کلامی و فلسفی و عرفانی و منطقی و لغوی و...) بکار گرفته می شود و معناهای مختلفی دارند ولی نقطه مشترک همه آن ها همان معنای ثُبوت است لکن این ثبوت به اَشکال مختلف ظهور پیدا می کند .مثلا حق در اصطلاح فقه وحقوق به معنای ثبوتِ اختصاص و سلطه و سلطنت و تسلُّط نسبت به یک چیزی است. مثلا آقای زید نسبت به فلان شئ حق دارد یعنی این شئ مال اوست و اختصاص به او دارد و....
در منطق که بحث از قضایا می شود به قضیه صادقه ، حق گفته می شود . یعنی این قضیه مطابِق با واقع و خارج بالمعنی الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر ) است به عبارت دیگر این قضیه ، ثبوت و واقعیت خارجی و نفس الأمری دارد و در مقابل به قضیه که مطابق با واقع نباشد قضیه کاذبه و غیر حقه گویند . در مباحث کلامی به عقیده درست و استوار که مُستظهَر به براهین مُتقنِ عقلی است حق گفته می شود و مقابل آن را باطل گویند ودر عرفان که از اوج بالای معرفتی و شهودی برخوردار است به وجود بَحت و محض ، حق گویند و به موجودی که که عینیت او وجود و ثبوتِ محض باشد و هیچ نقصی در آن راه نداشته باشد حق می گویند و خداوند تبارک و تعالی عین حق است. پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در یک وقتی نیم مصرعی از شعر معروف لَبید از شعرای عصرجاهلیت را خواند . لَبید بن اَبی رَبیعة بن مالِک شعر معروفی دارد که محتوایش آن است که هیج مؤثری در عالم هستی به غیر از الله نیست و هرچیزی به غیر از خدا فانی شدنی است . و این در واقع اشاره به یکی از مراتب توحید است که به نام توحید افعالی در علم کلام و... ذکرشده است و کلمه لاحَولَ و لاقُوّه إلاَّ بِالله نیز ناظر به توحید افعالی می باشد.توحید مراتبی دارد که عبارتند از:1-توحید در ذات 2- توحید در صفات 3- توحید در افعال 4-توحید در عبادت که هرکدام از آنها در علم کلام مورد بحث قرار گرفته وتبیین شده است. پیامبر اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نیم مصرعِ اول (أَلَا کُلُّ شَیْءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ) از شعر لَبید را خواند وبعد فرمود:
أَصْدَقُ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِیدٍ. یعنی صادق ترین شعری که عرب جاهلی سروده است، شعر وسخن لَبید است.
بیت کامل شعر لَبید چنین است:
أَلَا کُلُّ شَیْءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ ** وَ کُلُ نَعِیمٍ لَا مَحَالَةَ زَائِلٌ . هر چیزی غیر الله باطل است(یعنی مؤثر حقیقی نیست) و هر نعمتی به ناچار از بین رفتنی و باطل و فانی است. (بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج67، ص295.)
{عرفاء وحُکماء نیز اصطلاحی دارند مبنی براینکه : لامُؤثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلاّللهُ یعنی هیج مؤثر حقیقی در عالم هستی به غیر از الله وجود ندارد.}
پس کلمه حق در اصطلاحات و علوم مختلف معانی مختلفی دارد که نقطه مشترک همه آن ها ثُبوت است . در بحث های فلسفی به چیزی حق گویند که وجود و عینیت خارجی بالمعنی الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر ) داشته باشد و به عبارت دیگر هرچیزی که دارای اثر باشد حق است و هر وجودی دارای اثر است حتی وجود ذهنی که از مباحث مهم فلسفی است آن هم دارای اثر خاص خودش می باشد . وجود در یک تقسیمی بر پنج قسم است : 1- وجود خارجی(خارج از ذهن) ویا وجود عینی و حقیقی 2- وجود ذهنی 3- وجود کَتبی و نوشتاری « نوشتار هم وجودی دارد» 4- وجود لفظی « کلام و لفظ هم سهمی از وجود دارد» 5- وجود و تحقُّقِ نفس الأَمری . همه این اقسام وجود در حد خود دارای اثر خاص خود می باشد . باز بعضی ها در تعریف حق گفته اند که حق عبارت از چیزی که مطابق با نفس الأمر باشد . حالا نفس الأمر چیست و چطور شناخته می شود این خودش یک توضیح مفصل می طلبد که مجال تبیین آن در اینجا نیست . با توجه به توضیحی که درباره حق داده شد آنگاه وقتی که ما می گوییم قرآن حق است ، نبوت و امامت حق است ، قیامت و حساب و کتاب حق است ، سؤال نَکیر و مُنکر حق است ، قبر و قیامت حق است .... تا حدی معنی و مفهوم حق برای ما روشن می گردد . برخی مفاهیم را ما می توانیم از راه تقابُل درک کنیم که می گویند : تُعرَفُ الأَشیاءُ بِأضدادِها. شب در مقابل روز و صدق در برابر دروغ و روشنی در برابر تاریکی و وجود در برابر عدم و حق در برابر باطل قرار دارد و می توان از راه تقابل به معنا و مفهوم هر یک رسید . در امور دینی و قرآنی با مسأله حق و باطل بسیار برخورد می کنیم . فلان عقیده باطل است. فلان عقیده حق است . با توجه به توضیحات داده شده درباره مفهوم و معنای حق این مسأله نیز تاحدی برای ما روشن می گردد . البته در رابطه با تعریف حق و اقسام حق و ماهیت و حقیقت حق بحث ها و مطالب گسترده ای می باشد که در این مجال نمی گنجد .
حال راجع به آن حدیث شریفِ نَبَوی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عرض می کنم که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود : کسی که زیر بار حق نمی رود ( کسی که متکبرانه و مستکبرانه حقِ مظلوم را پایمال می کند و ظلم می کند و حیثیت مردم را برباد می دهد و در برابر فرامین الهی و شعایر دینی خاضع نیست و فساد و تباهی را ترویج می دهد و....) در برابر این دسته از افراد متکبرانه برخورد کنید تا بینی متکبران به خاک ذلت کشانده شود و تکبر در برابر چنین متکبِّری به فرمایش پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عبادت است .
هادی عزیزم : جنابعالی برداشت درستی از این حدیث شریف نَبَوی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نفرمودید . اگر خدای ناکرده این نوع از برداشت های ناصواب و مضر از احادیث شریف و آیات در جامعه افزایش یابد یک فاجعه و مصیبت بزرگ است و آنگاه هرکسی می تواند با استناد به یک حدیث و آیه ای به دیگران انگ ها و برچسب های نادرست بزند . قبلا هم عرض کردم و باز عرض می کنم که مسایل دینی و معرفتی و... نیاز به کارشناس حاذق دارد ....
هادی عزیزم : شما در پیامتون گفتید که بنده به شما ( اسبِ چموش) خطاب کرده ام ؟! اصل متنی که قبلا براتون دادم و موجب سوء برداشت جنابعالی شد چنین است :
[ سلام علیکم
آقای هادی عزیز : امیدوار بودم که با مطالبی که عرضه داشتم کمی متوجه شوید ولی باز متاسفانه ادراک نفرمودید و باید بدانیم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمی شود . حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نامه سی ویکم از نهج البلاغه فیض الاسلام چنین می فرماید :ُ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ یعنی بپرهیز از اینکه مرکب لجاجت ترا به سرکشی و چموشی وادارد. (جَمَحَ الفَرَسُ : اسب سرکشی نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جیم یعنی اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جیم در جَموح یعنی مرد سرکش و چموش) این سخن گهربار مولا علی (عَلَیهِ السَّلامُ ) برای همه ما درس است . لجاجت موجب محرومیت از حقایق و برکات است . بنده با مطالبی که عرض کرده بودم قصد داشتم که فتح بابی برای شما شود ولی به حسب آنچه که از متن جوابیه تون پیداست خوی لجاجت مانع پذیرش نصایح خیرخواهانه و مطالب حقه ای است که عرض کرده بودم .
تسلیم در برابر نصایح خیرخواهانه یک عالِم برای شما سبب رشد وکمال است ...... پیشنهاد می کنم که در باره نکاتی که در طی چند پیام در صفحه خصوصی براتون دادم ( که البته این شما بودید که ابتدا پیام به صفحه خصوصی بنده ارسال نمودید و بنده به ناچار پاسخ دادم ) بیشتر تامل نمایی تا شاید متوجه شوی که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم این شعر ابونُواس (شاعر عرب) برای جنابعالی صادق است :
حَفِظتَ شَیئاً وَ غابَت عَنکَ اَشیاء .]
در این متن ارسالیِ بنده که قبلا براتون داده بودم حدیثی را از نهج البلاغه فیض الاسلام آوردم که حضرت امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ ) در نامه سی ویکم از نهج البلاغه فیض الاسلام فرمود : وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ یعنی بپرهیز از اینکه مَرکَب لجاجت ترا به سرکشی و چموشی وادارد. و بعد کلمه جَمَحَ در حدیثِ فوق را معنی کردم و منظور این نبود که خدای ناکرده شما مَعاذالله اسب هستید . البته عرض کرده بودم که خویِ لجاجت شما مانع پذیرش نصایح و مطالب خیرخواهانه است .
هادی عزیزم : بحث بین برادران دینی امری طبیعی است و گاهی شدت و ضعف دارد ولی همانگونه که قبلا متذکر شدم هیچگاه نباید بنده وشما و دیگران با تصورات و توهمات نادرست ، اساس و پایه اُخُوّت دینی را متزلزل نماییم . آیات و روایات و عقل و شرع وسیره ایمه (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) همه دلالت واضح بر حفظ برادری و اُخُوّت دینی دارند و قطع برادری و اُخُوّت دینی که ریشه در اندیشه های شیطانی و برداشت های ناصواب و غلط دارد کار و عملی در برابر تعالیم نورانی شرع و دین و قرآن و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) و نیز کاری برخلاف عقل و فطرت و و هچنین برخلاف احتیاط دینی است . یعنی اگر شک کنیم که با فلان برادر دینی قطع رابطه کنیم یا نه ؟ اصل بر پیوند برادری و اُخُوّت دینی است و یا لااقل احتیاط در حفظ برادری و اُخُوّت دینی می باشد مگر موردی که خدای ناکرده شخصی فاسد و فاجر و ... باشد که قطع رابطه لازم است نه قطع همه حقوق انسانی و شرعی .(فتامل جیدا ؟)
هادی عزیزم : اگر همه مثل شما اینجور که برداشت می فرمایید فکر کنند سنگی رو سنگ بند نمی شود ..
دوستدارتون سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
شب چهارشنبه
ورود به هفتم مهر 1395
ساعت پنج دقیقه به یک بامداد
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
hadi *
امام هادی علیه السلام فرمودند:
مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیهِ
والسلام
************************************
S.A Saadat
به نام خدا
سلام علیکم
هادی عزیزم : باز پیام دادید و پیام تون خالی از جواب سلام است .
و روایت شریفی از امام هادی (عَلَیهِ السَّلامُ ) آوردید که آن حضرت فرمود : مَن رَضِیَ عَن نَفسِهِ کَثُرَ السّاخِطونَ عَلَیهِ . آن که از خودش راضى شود ، ناراضیان از او فراوان گردند .(أَعلامُ الدّین : ص 311 . بحار الأنوار ، ج 72 ، ص 316)
و با این روایت می خواهی بگویی که فلانی آدمی از خود راضی هست لذا بر او خشم گرفتید و جواب سلامش را به استناد این روایت نمی دهی ؟! از نوع استدلال و تمسک جنابعالی لبخندی بر لبم افتاد و متعجب شدم !!! آن همه آیات و روایات در رابطه با پیوند اُخوّت و برادری و... را فدای برداشتِ سوء فرمودی . اینکه می گویند اسلام در همه امور دینی و معرفتی نیاز به کارشناس دارد به خاطر همین برداشت های سوء و نادرست است که مشاهده می شود . استاد شهید مطهری در برخی از آثارش از برداشت های سوء و منحرفانه و کج فهمی در امور قرآنی و حدیثی و معرفتی و اخلاقی می نالد که مجالی نیست دراینجا برای شما تبیین نمایم . اگر کسی صلاح و خیر برادر دینی اش را بخواهد و او را راهنمایی نماید آیا چنین کسی آدمی از خود راضی است ؟! حس بدبینی و سوءِ ظن و لجاجت و مانند آن گاهی آدمی را به انحراف فکری و سوءِ برداشت در امور می کشاند . درحالات برخی بزرگان خواندم که بعضی افراد که ادعای دینی هم داشتند به جهت برداشت های سوء و نیز سوء ظنی که دچار بودند نسبت به آن بزرگواران بی احترامی می کردند . ....
هادی عزیزم : «سلام» یکی از نام های خداوند است .در اسلام به مساله «سلام» بسیار توجه وسفارش شده است و یکی از سنت های متعالی بین مسلمین «سلام کردن» می باشد و با «سلام کردن» به یکدیگر می توانیم پیام دوستی وصلح وآرامش و سلامتی به دیگران منتقل نماییم . «سلام کردن» و جواب «سلام» دادن نشانه تواضع و دوری از کبر و نشانه ادب دینی و اسلامی و قرآنی است و خشنودی خدا و رسولش(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) و فرشتگان را در پی دارد .
هادی عزیزم : بر اساس آموزه های دینی وقرآنی اصل در بین جامعه مسلمین و میان برادران دینی باید بر دوستی و پرهیز از خصومت و دشمنی باشد و این اصل با چیزهای سُست و بی پایه و با توهُّمات و سوء ظن ها و سوء برداشت ها نباید آسیب ببیند . یعنی هر بحثی هم داشته باشیم باید ریسمان وحدت و محبت و... آسیب نبیند ودر آیه 103 از سوره آل عمران دقت و تامل کن که خداوند فرمود :
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون .
تذکرات و راهنمایی دلسوزانه نسبت به هم داشتن از جمله سفارش های دین است و حیات اجتماعی و مانند آن به این مساله بستگی دارد . و مساله امر به معروف و نهی از منکر هم باشرایطی که دارد در این مقوله می گنجد . اگر کسی تذکری به ما داد و نصایح خیرخواهانه داشت نباید مایه کدورت و دشمنی و جدایی باشد . برادران دینی با همه سلایق و اختلاف نظر هایی که دارند باید با هم دوست و مهربان باشند و عواملی که موجب دشمنی و کدورت است از خود دور نمایند و به نظر بنده یکی از چیزهایی که به وحدت و اتحاد و همدلی و دوستی آسیب جدی می زند سوءِ ظن است. سوء ظن اگر تقویت شود مفاسدی در پی دارد که گاهی به تهمت و افتراء و دروغ و دشمنی و قتل می انجامد . در آیه 12 از سوره حجرات خدواند چنین می فرماید :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ? وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا ? أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ ? وَاتَّقُوا اللَّهَ ? إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ .
اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمانهابپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است; و هرگز (در کار دیگران) تجسس نکنید. وهیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهخود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید. تقواى الهى پیشه کنید کهخداوند توبه پذیر و مهربان است!
هادی عزیزم : عرض بنده این است که شما که بحمدالله ( در نوع نوشتارها تون ) خود را انقلابی و .... محسوب می دارید در برابر مطالبی که تاحال براتون نوشتم کمی حسن ظن بخرج دهید و سوءظن جاری نفرمایید . کمی در باره مطالب بنده تفکر بفرمایید .به نظر می رسد که جنابعالی مقداری از خود راضی هستید وحاضر نیستید که به معایب تون (لجاجت . غرور . تکبر . سوء ظن و...) توجه کنید . شما که ماشاءالله این همه دم از انقلاب و اسلام و .... می زنید( اگر چه باید ملتزم به اسلام و انقلاب باشیم ) چرا حاضر نیستید بپذیرید و یا احتمال دهید که دچار این خصلت های زشت و ناپسند هستید. اقلّا احتمال بدهید که شاید همین خصلت های زشت و ناپسند در شما باشد و متاسفانه گاهی کسی که بیمار است خود را بیمار نمی داند . احتمال دهید که شما هم مشمول همین حدیث شریف که برای بنده فرستادید باشید که امام هادی (عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمودند: مَن رَضِیَ عَن نَفسِهِ کَثُرَ السّاخِطونَ عَلَیهِ .آن که از خودش راضى شود ، ناراضیان از او فراوان گردند .
هادی عزیزم : حالا که سخن از این شد که برادران دینی نباید با هم دشمنی کنند و بلکه باید خیرخواه هم باشند نکته ای را درباب تقابل عرض می کنم :
در منطق تقابل بر چهار قسم است که این تقابل اربعه بین مفاهیمی است که با واقع سنجیده می شود :
1-تقابل سلب و ایجاب ( تقابل نقیضان)
2-تقابل تضاد (تقابل ضدان)
3- تقابل تضایُف
4- تقابل عدم و ملکه
بین دو برادر دینی هیچیک از اقسام تقابل اربعه نباید وجود داشته باشد.
تقابل نقیضان و سلب و ایجاب نباید باشد به این معنی که یکی خود را اثبات کند و دیگری را از همه هستی به طور مطلق ساقط کند .این فرض در صورتی است که یکی قدرت فوق العاده افسار گسیخته لاشعور و لا عقل داشته باشد و سبب نابودی طرف دیگر گردد
تقابل تضاد و ضدان نباید باشد به این معنی که هردو از موقعیتی برخوردارند و باهم تنازُع و ضدیت می کنند .
تقابل تضایُف هم نباید باشد به این معنی که یکی احساس تفوُّق و برتری طلبی نماید و دیگری را ضعیف و بیچاره و پست تلقی کند ( مثل فوقیت و تحتیت)
تقابل عدم و ملکه هم نباید باشد به این معنی که یکی خود را دارای(مَلَکَه) و منزلت بداند (مَلَکَه در لغت به معنای دارا بودن است) و دیگری را عدم مَلَکَه ببیند.
این تقابل اربعه در منطق درست است و معناهای خاص خودش را دارد که بنده آن را در اموری غیر از مفاهیم منطقی سرایت دادم .
ونیز بین برادران دینی تقابلِ تَعانُد و تقابلِ حُبّ وبغض هم نباید باشد بلکه تنها چیزی که بین برادران دینی و مسلمین (با وجود همه دیدگاه ها و اختلاف سلایق ) باید حاکم باشد عبارت است از پیوند اُخُوَّت و برادری و دوستی و محبت است . پس ثابت شد که ما ها باهم برادریم و خداوند در سوره حِجر آیه 10 چنین فرمود:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
سیداصغرسعادت میرقدیم
روز سه شنبه
ششم مهر 1395.
ساعت 6 عصر
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
hadi *
قال الصادق (ع) :
ما مِن أَحَدٍ یَتیهُ إِلاّ مِن ذِلَّةٍ یَجِدُها فى نَفسِه .
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
والسلام
******************************
به نام خدا
سلام علیکم
S.A Saadat
هادی عزیزم : این دفعه پیام تون همراه با سلام نبوده که جای تأمل و سؤال است که این کار نشانه چیست؟! واین در حالی است که بنده در پاسخ به پیام شما بعد از نام خدا با (سلام علیکم) سخن را آغاز کردم و ادب دینی اقتضاء دارد که جواب (سلام) داده شود و باز حدیثی از امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) ذکر نمودید که مضمونش آن است که هیچکس تکبر نمی ورزد مگر به خاطر ذلت و حقارتی که در خویش احساس می کند و بعد شعری که معروف است به دنبال حدیث شریف آوردید. بسیار سپاسگزارم. ائمه معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) همانطوری که در زیارت جامعه کبیره آمده ، کلام و سخنشان نور است و علامه طباطبایی در اَلمیزان ذیل آیات نخستین سوره کهف تقریبا به این مضمون فرموده که : هر علم و معرفت و برکت وصلاح وسداد و.... که در عالم و در جوامع بشری وجود دارد همه از جانب انبیاء و معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) و پیامبر اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)و قرآن کریم است . یکی از موانع رشد و سعادت و کمال ، خصلتِ زشت و قبیح و مذمومِ تکبر است و طبق روایتی از امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) تکبر یکی از اصول و پایه های کفر است. روایت چنین وارد شده که آن حضرت فرمود : ِ أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ؛ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ (ع) حِینَ نُهِیَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِیسُ حَیْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ . امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود: اساس کفر سه چیز است؛ حرص، استکبار، و حسادت ورزیدن؛ حرص باعث شد تا حضرت آدم (عَلَیهِ السَّلامُ ) پس از نهی از خوردن میوه درخت ممنوعه به سراغ آن برود ، اما استکبار سبب شد تا ابلیس پس از امر به سجده آدم از آن سرپیچی کند، و حسد سبب قتل یکی از فرزندان آدم به دست دیگری شد. ( کافی، ج 2، ص 289)
هادی عزیزم : اگر منظورت این است که بنده فرضا متکبرم و از این جهت تذکر دادید از شما تشکر می کنم و امیدوارم که همه ما از اینگونه رذایل مُبرّی شویم . ولی ظاهرا قضیه کمی برعکس است و از نوع گفتار و برخورد حضرتعالی معلوم می شود که بنا ندارید که در برابر سخنان سنجیده و تذکرات و نصایح دلسوزانه حالت پذیرش داشته باشید . البته توقع هم نیست که آنچه عرض می کنم به یک باره در دل شما نفوذ نماید . دل ها ی مردم حالات مختلف دارند. گاهی حالت قبول دارند و گاهی حالت رمیدگی و امتناع و هر یک از این حالات هم عللی دارند . دنیای دل هم دنیای عجیبی است . با یاد خدا و تلاوت قرآن و دعا و مناجات و خدمت به مردم و ترک گناه و مجالست با علماء ربانی و خواندن اشعار نورانیِ عرفاء و سالکان حقیقی و . ..... دل ها نرم و باصفا می شوند.
هادی عزیزم : حال که بحث از دل شد بد نیست که سؤالی مطرح کنم و پاسخ دهم . سؤال این است که آیا دل و قلب در فکر و افکار ( و مغز ) اثر می گذارد یا اینکه فکر و اندیشه و افکار در دل تاثیر گذار است؟ این بحث ، بحث سودمند و مفیدی می باشد و دوست دارم که به آن توجه و دقت نمایید . در پاسخ به این سؤال عرض می کنم که اگر چه به حسب ظاهر دل(قلب) و فکر و افکار تاثیر و تأثُّر متقابل دارند ولی با دقت در آیات و مباحث عرفانی و سلوکی می توان فهمید که اساس و پایه تاثیر در فکر وافکار و مغز ، دل و قلب است . در آیات قرآن به قلب و فؤاد و روح خیلی عنایت شده است . قلب و دل مرکز اصلی دریافت ها می باشد . در سوره شُعَراء آیه 192 و 193 و194 چنین آمده است : وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ «192» نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ «193 » عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ «194».
ودر سوره اَنعام آیه 121 بیان می دارد که شیاطین به اولیاء و دوستانشان وحی می کنند :
...وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى? أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ ..... . البته ماهیت وحیِ نورانی و وحیِ شیطانی کاملا متفاوت است و الآن بنا ندارم در باره اصل وحی سخن بگویم که یک کتاب می شود .
ونیز در سوره بقره آیه 10 چنین آمده است :
فی قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُم عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانوا یَکذِبونَ .
وآیات دیگری هم در این زمینه هست که از ذکر آن ها خود داری می کنم . با یک توجه و دقت در این آیات و مانند آن ها می توان دریافت که قلب و دل مرکز اصلی برای دریافت نور و ظلمت و سعادت و شقاوت و ... است . اتصال اصلی انیباء و معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) با عالَم مَلکوت و حضرت پروردگار از راه دل بوده و تابش انوار الهی برای این حضرات از راه نورانی دل بوده است . دلِ پاک و نورانی و رحمانی منشأ فکر وافکار پاک و آسمانی است و دلِ ظلمانی و شیطانی منشأ افکار و فکر ناپاک و شیطانی و ظلمانی است. پس همه ما و مربیان و ... باید به این نکته ای که ذکر کردم توجه نماییم و باور کنیم که اگر بخواهیم محیط (محیط های علمی و دانشگاهی و حوزوی و...) و جامعه و افکار ... سالم و پاک باشد حتما باید به مساله دل به طور ریشه ای و زیربنایی توجه شود .
هادی عزیزم : بیاییم باور کنیم که هنوز ما دنیای عجیب قلب و دل را درست نشناختیم و به آن به درستی توجه نکردیم . بیاییم با صیقل دادن و نورانی کردن قلوب خود ، افکار نورانی در محیط و جامعه منتشر کنیم . به تناسب این بحثی که عرض کردم مطلب دیگری در همین راستا تقدیم می کنم و آن این است که ادراکات ما انسان ها به چند قسم تقسیم می شود :
1- ادراک حسی و لمسی
2-ادراک خیالی
3-ادراک وهمی
4-ادراک عقلی
5-ادراک عرفانی(اشراقات عرشی و ملکوتی و رحمانی)
6-ادراک شیطانی و ظلمانی
7-ادراک وحیانی که مافوق همه ادراکات است.
ضعیف ترین و پایین ترین مرتبه ادراک ، ادراک حسی و بعد ادراک خیالی و وهمی است. ادراک شیطانی هم که وضعش روشن است که ظلمت است .
ما انسان ها باید تلاش کنیم که در حدِّ ادراکاتِ حسی و حیوانی و خیالی و وهمی و نیز در ادراکات شیطانی محدود نشویم . خداوند در حق ما انسان ها لطف و عنایت فرمود که می توانیم به قابلیت های بسیار بالایی در ادراک و فهم برسیم. حیف است که عمری از ما بگذرد وهنوز در مراتب نازله ای از ادراکات باشیم .
هادی عزیزم : بیشتر از این اطاله کلام ندهم و و مطالب ارزشمند زیادی دراین باب است که از ذکر آن ها فعلا پرهیز می کنم .
دوستدارتان سیداصغر سعادت میرقدیم
شب دوشنبه
ساعت 11 و نیم شب
چهارم مهر 1395.
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
** چرا آغاز جنگ را هفته دفاع مقدس می نامیم؟
نویسنده: ابراهیم رضاپور
اساساً هرکشوری پایان جنگ ویا هر بحرانی را گرامی می دارد. مگر در پایان هشت سال دفاع مقدس ما پیروز مطلق میدان نبرد نبوده ایم؟ که شروع جنگ که از تلخ ترین روزهای دفاع مقدس است را گرامی می داریم. در این مقاله ما سعی می کنیم که به این مساله بپردازیم که چرا هفته اول جنگ به نام دفاع مقدس نام گذاری شده است؟
و با تاکید بر این که بیش از نیمی از جمعیت کشور را جوانان زیر 30 سال تشکیل می دهند. و با توجه به اهمیتی که دوران دفاع مقدس در تاریخ معاصر ایران داردکه همواره در پی بروز هر جنگی، شاهد جدایی بخش هایی از این سرزمین پهناور به دست بیگانگان بوده است.
به گونه ای که می توان گفت در دویست سال گذشته، یعنی از زمان «فتحعلی شاه قاجار» به بعد، نزدیک به یک میلیون کیلومتر مربع از خاک ایران جدا شده است. اما علی رغم پشتیبانی قدرت های بزرگ از عراق، روند مذکور در جنگ ایران و عراق ادامه پیدا نکرد و سرفصل جدیدی از تاریخ ایران را در صفحات تاریخی به ثبت رساند. در این جنگ نه تنها یک وجب از خاک ایران در دست نیروهای عراقی باقی نماند، بلکه عراق به عنوان کشور متجاوز به نظام بین الملل معرفی شد.
پس چرا؟
بسیاری از جوانان نسل سوم و چهارم انقلاب کمترین توجه را به آن دارند و کمترین خاطره های آن دوران مهم را با خود ندارند. با توجه به این که هنوز نسلی که مستقیم در دفاع مقدس حضور داشته است زنده و گواه تاریخی این واقعه عظیم است.(رزمندگان،آزدگان،جانبازان وخانواده معظم شهدا)
مقاله حاضر به چهار بخش تقسیم گردیده است: ابتدا وضعیت ایران قبل از جنگ ، در بخش دوم وضعیت ایران در شروع جنگ و بخش سوم پایان جنگ و بخش چهارم بعد از جنگ.
بخش اول : وضعیت ایران قبل از شروع جنگ
انقلاب اسلامی که ازجهات متعدد با سایر انقلاب ها متفاوت بود. ودرتعارض مستقیم با قدرتهای سلطه گر قرارداشت. و همین تفاوت وتعارض باعث شده بود که غیر پیش بینی باشد. وهمین موضوع موجب نگرانی قدرتهای بزرگ شده بود.لذا ازهمان ابتد با مقابله ی همه جانبه وجدی انان مواجه شد.وقدرتهای بزرگ برای اینکه کشورهای منطقه را همراه خودکنند.صدور اندیشه های انقلاب اسلامی برای کشورهای منطقه را خطرناک عنوان می کردند .ومدعی این بودند انقلاب اسلامی درصدد سرنگونی حکومتهای آنان است.
امام خمینی قدس سره درتشریح صدور انقلاب می فرماید « این معنی غلط را از صدور انقلاب برداشت نکنند که ما میخواهیم کشورگشایی کنیم. ما همة کشورهای مسلمین را از خودمان میدانیم. همة کشورها باید در محل خودشان باشند… معنی صدور انقلاب ما این است که همه ملتها بیدار شوند و خودشان را از این گرفتاری که دارند و تحت سلطهای که هستند و از این که همه مخازن آنها دارد به باد میرود و خودشان به نحو فقر زندگی میکنند، نجات دهند… ما میخواهیم این چیزی که در ایران واقع شد، این بیداری و اینکه خودشان را از ابرقدرتها فاصله دادند و دست آنها را از مخازن خود کوتاه کردند، این در همه ملتها و در همة دولتها واقع بشود، آرزوی ما این است.»
دراین دوره کشوربا بحران و چالشهای فراوانی روبرور بود. از لحاظ سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی. که این فشارها عمدتاٌ ازسوی قدرت های بزرگ و کشورهای منطقه ای به ایران تحمیل می شد. تاشاید بتوانند ایران را به پای میز مذکره بکشانند.
در درون ایران گروه های سیاسی اعم از منافقین ، ملی مذهبی ها ، لیبرال ها و جریان های سیاسی دیگر که فکر می کردند بدون حمایت قدرتهای بزرگ نمی شود.کشور را اداره کرد.با ایجاد غائله گنبد ، کردستان ، ترور شخصیت ها و آدم های موثر انقلاب اسلامی با تلاش در حذف نیروهای انقلابی و وفادار به حضرت امام خمینی (ره) خواهان بدست گرفتن حکومت و جدائی دین از سیاست بودند. در حالی که حضرت امام خمینی (ره)تاکید بر پیوستگی دین وسیاست داشت.چرا که اندیشه دینی باعث استقلاق وعزت بود.درحالی که جدایی دین ازسیاست باعث همان وابستگی ها دوران طاغوت می شد. که تمامی این جریانها وابسته به حمایتهای قدرتهای سلطه گر بود.اتقافات دیگری هم دراین دوره رخ می دهد. تلاش برای کودتا توسط عوامل نظامی وابسته به خارج «کودتای نوژه» ،عملیات مستقیم نظامی (حمله به طبس) توسط آمریکا صورت گرفت.
از لحاظ ا قتصادی: مشکلات اقتصادی ایران در سالهای 58 و 59 کمتر از مشکلات سیاسی نبود، در سالهای قبل از پیروزی به دلیل اعتصابات انجام گرفته در بخشهای اقتصادی کشور بویژه در شرکت نفت که اقتصاد ایران به فروش آن بستگی داشت، عملاً اقتصاد کشور فلج شده بود، تقریباً تمامی بنگاهای تجاری و کارخا نجات به علت وابستگی به خارج و بلوکه شدن دارائیهای ایران در بانکهای امریکا و تحریم اقتصادی ایران ازسوی امریکا تعطیل بودند. اگرچه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به فرمان امام راحل(ره) کارگران و کارمندانی فعالیت خود را از نو آغاز کردند. لکن به دلیل عدم انسجام سیاسی در داخل و تحریک گروهکهای وابسته حرکت اقتصادی شکل مناسبی نداشت. کشور شدیداً در رکود اقتصادی بسر می برد.
ازلحا ظ فرهنگی هم دجار بحران بودیم زیرا درگذشته تقریباً فرهنگ غربی بر کشور حاکم بود.« متاسفانه هنوز آن نوع فرهنگ درجامعه ما جاری است» ولیکن بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در حال گذر وتطبیق خود با جامعه بود. که خود این دوگانگی فرهنگ تاثیر بسزایی در مراحل مختلف انفلاب ودفاع مقدس داشت.
بخش دوم :شروع جنگ و اوضاع نظامی ایران
اوضاع نظامی ایران در سالهای 58 و 59 به مراتب بدتر از اوضاع سیاسی و اقتصادی بوده است. ارتش جمهوری اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 57 دچار تحولات عمدهای گردید. زیرا ساختار ارتش متناسب با منافع شاه و اولویتهای سیاسی امریکا در منطقه بوده است و با آن ساختار نمیتوانست در خدمت اهداف انقلاب اسلامی قرار گیرد. حضرت امام خمینی(ره) ضمن تأکید بر حفظ انسجام ارتش، فرصت لازم را در اختیار این نیرو قرار داد تا ساختار جدید خود را بر مبنای معیارهای ارتش مکتبی توسعه دهد، اما به دلیل اینکه سازمان و ارتش جمهوری اسلامی ایران پس از قطع وابستگی ها که تا عمق استخوان ارتش طاغوت نفوذ کرده بود و خروج کارشناسان نظامی و فرار فرماندهان نظامی به خارج از کشور که عمدة فنون و تخصصهای نظامی را در اختیار داشتند.
از ارتش و تصفیه امرای خائن و سرسپرده بخصوص بعد از کودتا نوژه و اقدامات دولت بازرگان مبنی بر کاهش نیروهای ارتش ، به طوری که در تاریخ 9/2/58 اعلام داشت که ایران به ارتش 500 هزار نفری نیازی ندارد و تعداد ارتشیان کاهش خواهد یافت. و از سوی دیگرکاهش مدت خدمت سربازی از 24 ماه به 12 ماه و اعزام کادرهای ارتش به محلهای سکونت و زادگاه خود،ودراقدامی مشکوک در زمینه لغو قراردادهای نظامی، از قبیل لغو قرارداد خرید شش فروند زیردریایی از آلمان و لغو قراردادهای نظامی امریکا، که در مجموع کاهش توان نظامی و عدم امکان توسعة طرحهای ساختاری ارتش هدف آن بوده است.
از دیگر اقدامات دولت بازرگان است که سازمان ارتش را دچار تزلزل کرد.وشعارها انحلال ارتش از سوی گروهکهای مخالف هماهنگ با سیاست کاهش توان دفاعی ارتش از سوی لیبرالها. و این موضاعات باعث نوعی از هم گسیختگی در مجوعه ارتش بوجود اورد. بدلیل شرایط خاص انقلاب اسلامی و مرحله دگرگونی و عبور ارتش از ارتش شاهنشاهی به ارتش اسلام به کندی پیش می رفت ولی بعدها با حذف بنی صدر با حاکمیت نیروهای خط امام بر ارتش این تحول با سرعت زیادتر انجام شد.« طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق سه ماه قبل از حمله طی تحلیلی از اوضاع ایران مینویسد: امروز ارتش ایران از هم پاشیده شده استـ»
سپاه نیز بطور دائم درگیر با ضد انقلاب بود و فرصت برپایی تشکیلات و سازمانی که بتواند جلوی تهاجمی نظیر حمله عراق را بگیرد پیدا نکرده بود و همچنین در همین شروع جنگ جریان های حاکم بر کشور (گروه های لیبرال) بیشتر درصدد تضعیف سپاه بودند تا تقویت، چون سپاه وفادار به امام (ره) و نظام جمهوری اسلامی بود.
وضعیت بسیج هم مبهم بود ، با وجود این که سپاه پاسداران تشکیلات بسیج را سازماندهی کرده بود تا مدت ها این کشمکش وجود داشته که بسیج وابسته به سپاه باشد یا نباشد
رژیم بعثی عراق با اطلاع کامل از وضعیت نظامی،سیاسی واقتصادی ایران در 31 شهریور 1359 با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عیار را علیه ایران اسلامی آغاز کرد. صدام حسین رییس جمهور عراق با ظاهر شدن در برابر دوربینهای تلویزیون عراق با پاره کردن قرارداد 1975 الجزایر، آغاز تجاوز رژیم بعثی به خاک ایران را اعلام کرد . جنگی نابرابر در شرایطی به ایران اسلامی تحمیل شد که از جانب استکبار جهانی بویژه آمریکا تحت فشار شدیدی قرار داشت و در داخل کشور نیز جناح های وابسته به غرب و شرق، با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی و ایجاد درگیریهای نظامی در صدد تضعیف نظام بودند.
امام خمینی قدس سره در مورخه 31 شهریور 1359، در پیامی به مناسبت باز شدن مدارس درباره ی آغاز جنگ تحمیلی فرمودند.
«این جنگ، جنگ با اسلام است به هواداری کفر و یک همچنین جنگی برخلاف رضای خداست. و خدای تبارک و تعالی نخواهد بخشید بر این کسانی که بر ضد اسلام قیام کنند به واسطه ی همراهی با کفر.» همچنین امام قدس سره اولین فرمان خود را درباره جنگ در تاریخ 1/7/1359، صادر فرمودند. (1)
در این میان، به دلیل حضور نیروهای لیبرال در رأس امور، از جمله وجود بنی صدر به عنوان ریاست جمهوی، تحریمی داخلی علیه مدافعان انقلاب، صورت گرفت. وبه شدت جلوگیری می کرد از حضور سپاه ونیروهای مردمی درجنگ وهمواره ادعا میکرد که این ها دخالت غیر تخصصی است.در امور جنگ.وهمین امر باعث شد که عراق موفق به تصرف شهرهای مرزی از شمالی ترین نقطه تا سر انجام خرمشهرگردید.سرانجام حضرت امام خمینی قدس سره با توجه به موضع منفی بنی صدر درقبال رزمندگان ارتش اسلام وی رادر تاریخ21/3/1360ود را از فرماندهی نیروهای مسلح عزل وبلافاصله مجلس عدم کفایت وی را تصویب کرد.
وقتی امام خمینی (ره) در مقام فرماندهی کل قوا بر لزوم شکسته شدن حصر آبادان تأکید کردند ماشین پیشروی ایران در مسیر بازپسگیری مناطق اشغالی شروع به حرکت کرد. پس از عملیات ثامنالائمه که به محاصره آبادان پایان داد در عملیات طریقالقدس رزمندگان اسلام بستان را آزاد کردند. دهلاویه ، غرب شوش و دزفول در عملیات بزرگ فتحالمبین آزاد شد و در نقطه اوج پیروزیها در عملیات بیتالمقدس خرمشهر نیز آزاد گشت. همه این عملیاتها به صورت مشترک و هماهنگ میان نیروهای ارتش و سپاه اعم از زمینی و هوایی اجرا میشد….
بخش سوم : پایان جنگ
جنگ هشت ساله که با تحریک و حمایت همه جانبه استکبار جهانی، توسط رژیم بعثی عراق بر مردم ایران تحمیل شد، تنها محدود به خطوط مقدم جبهه ها نبود، بلکه تمام سرزمین اسلامی ما اعم از شهرها و روستاها را در برگرفت.
تجاوز عراق به ایران که در31 شهریور 1359(سپتامبر 1980)، آغاز شد و به مدت 8 سال ادامه یافت، طولانی ترین و بی سابقه ترین جنگ متعارف قرن حاضر به شمار می رود، چرا که جنگ جهانی اول و دوم مدتی کمتر از هشت سال ادامه یافتند و جنگ های دیگر، مانند جنگ ویتنام شمالی و جنوبی نیز به عنوان یک جنگ متعارف همانند جنگ ایران و عراق شناخته نشده است. تاریخ از هشت سال جنگ برای ایران، شرف و آزادگی و مقاومت و ایمان به خدا را در صفحات خود ثبت کرد، اما از متجاوز و متحدان او که طی هشت سال او را یاری و تشویق کردند، جز به زشتی یاد نخواهد کرد.
امام خمینی قدس سره فرمودند: هر روز ما در جنگ برکاتی داشتهایم که در همه صحنهها از آن بهره جستهایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودهایم ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهایم. ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدهایم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختهایم. ما در جنگ به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خودمان بایستیم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم. ما در جنگ ریشههای انقلاب پربار اسلامیمان را محکم کردیم. ما در جنگ حس برادری و وطندوستی را در نهاد یکایک مردم مان باور کردیم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها میتوان سالیان سال دفاع کرد. (منشور روحانیت – اسفند 67)
بخش چهارم : بعد از جنگ
جنگ با تمام فراز و فرودهای فراوانی که در طول هشت سال دفاع مقدس داشت .به اتش بس ختم شد. این آتش بس در هاله ای از ابهام قراردارد. تکلیف بندهای قعطنامه 598 چه شد.؟ کدام یک از بندهای قعطنامه بطوری جدی پیگیری شد. این دفاع مقدس ازشروع تهاجم دشمن تا مقاومت و تنبه متجاوز های در طول هشت سال بیش از 90 عملیات کوچک وبزرگ را در خود جای داده است.تلخی ها وشیرنی های بسیاری را در یاد ها زنده می کند.
هر چند شروع جنگ تلخ بود. اما این تلخی شیرینی را به این مردم هدیه داد وکه در حالت عادی برای رسیدن به آنها باید قرنها تلاش کرد.
برپایه فرمایش حضرت امام خمینی قدس سره که فرموند جنگ تا پایان رفع فتنه بنابراین ما نمی توانیم پایانی برای جنگ (دفاع مقدس)تصور کنیم.امام فرموند جنگ نعمت است.اثار این برکت نعمت شیرنیی ان همان آغاز جنگ(دفاع مقدس) است نه با پذیرش قعطنامه.چرا که علیرغم پیروزی قاطع رزمندگان اسلام(جمهوری اسلامی ایران)این پیروزی به ذائقه رزمندگان اسلام وملت ایران خوش وشیرین نیامد. زیرا حضرت امام خمینی(ره) پذیرش قعطنامه را به جام زهر و تلختر از ان تعبیر کردند.
و در قستمی دیگر ازسخنان خود خطاب به رزمندگان می فرماید«فرزندان انقلابی ام، ای کسانی که لحظه ای حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید، شما بدانید که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما می گذرد. می دانم که به شما سخت می گذرد، ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟ می دانم که شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست، مگر برای این خادم تان اینگونه نیست؟ ولی تحمل کنید که خدا با صابران است.»درحالی که شروع جنگ وادامه ان را نعمت تلقی کردند.رزمندگانی که در طول دفاع مقدس حضور داشتند.به غیر تکلیف شرعی واحساس مسئولیتی که نسبت به دفاع مقدس داشتند.بعداز رضای خدا دوست داشتند رهبر و مولای آنها پایان دفاع مقدس را شیرین تلقی کرده تا آنها به این شیرنیی افتخار کنند.درضمن دفاع مقدس نه درجنگ بلکه درتمام عرصه های درون انقلاب خودرا نشان داد.حتی در عرصه های امروز کشور خودنمایی می کند.
حتی حضرت امام(ره)3/12/1367 هفت ماه بعد از پذیرش قعطنامهدرجمع طلاب می فرمایید. جنگ ما جنگ حق وباطل بود. وتمام شدنی نیست ،جنگ ماجنگ فقروغنا بود.جنگ ما جنگ ایمان ورذالت بود واین جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد.
آیا با بیان این گفتار می شود پایانی برای دفاع مقدس را تصور کرد؟که برآن اساس بزرگ داشتی گرفت؟« هدف از نامگذاری روزها و هفتههای خاص، بزرگداشت ارزشها و شناسایی پیوندهای دینی، ملی، فرهنگی، علمی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه است که منجر به نوعی همکاری عمومی میشود.»ولی آغاز آن را چرا؟می شود به عنوان اولین گام برای دفاع از هرچه که بدست آورده ای جشن گرفت.
بقول شهید چمران وقتی شیپور جنگ نواخته می شود مرد از نامرد مشخص می شود.
نام گذاری هفته اول شروع رسمی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران یعنی از 31شهریور لغایت6 مهرماه به نام هفته دفاع مقدس به دلایل ذیل بهترین زمان می باشد و از چند منظر قابل توجه است:
1-اطاعت وفرمان پذیری از یک مجتهد دینی تحت عنوان ولایت مطلقه فقیه.
2-ایجاد فضای امن براجرائی شدن شعارهای انقلاب در عرضه های داخلی وخارجی کشور
3-ثبیت انقلاب اسلامی وفراهم شدن زمینه های صدور آن.
4-پالایش عناصر ضد انقلاب از عناصر انقلابی.
5-ظهور ورشد روحیه استقامت،وحدت وپایداری در تمام سطوح جامعه ایرانی.
6-اعتماد به جوانان وظهور نخبگان جدید در اداره جنگ.درتمامی سطوح
7-رشد مهندسی دفاعی درفالب جهاد.
حضرت امام رحمت الله علیه می فرمائید: لازم است ملت شریف ایران عموما وخصوصا دولتمردان وگویندگان ونویسندگان وشاعران وهنرمندان ازاین قشرهای فداکار هریک به سهم خود قدردانی نمایند ومراحل مختلف پیروزی این حماسه آفرینان را با گفتارونوشتار وکردار خود در معرض نمایش گذارند.ودر محافل\”هفته جنگ\”فواید ونتایج وپیامدهای آن را برشمارند ،و روح شجاع این رزمندگان بزرگ را هرچه بیشتر تقویت کنند. این نگاه حضرت امام به هفته دفاع مقدس است .
پی نوشت ها :
1- صحیفه نور – مجموعه رهنمود های امام خمینی قدس سره – بهمن ماه 1362 – جلد 13 – ص 94.
منبع : راسخون
مطالب مشابه :
- تشکیل شش کمیته برای برگزاری باشکوه برنامه های هفته دفاع مقدس درشهرستان آق ...
- فتح خرمشهر؛ اوج ایثار و شهادت
- صادقلو: ارتش جایگاه تابناکی در پیروزی انقلاب و دفاع از این سرزمین دارد
- امر به معروف باید در سطح مدیران نهادینه شود
- غرب نگران دستیابی ایران به حق قانونی خود است
- فرزندان ملت به پشتوانه بسیج در دیپلماسی خارجی رفتاری مقتدرانه دارند
- http://golestanp.ir/news/akhbar-monasebatha/2098-%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%B1%D8%A7-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D9%85%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%85%D8%9F.html
***نسیم معرفت***
** لجاجت سبب انحراف و سلب برکات
** لجاجت سبب انحراف و سلب برکات+پاسخ به آقای هادی+گیلان نشاط
**پرهیز از لجاجت + پاسخ به آقای هادی ...+ نسیم معرفت
علیکم السلام
آقای هادی عزیز توجه بفرمایید که توضیح واضحات راجع به مساله ای برای عالم به آن ، لغو و به نوعی تحصیل حاصل و یا تحمیل حاصل است. نوشتار بنده در سایت ها و فضای مجازی آشکارا و به وضوح گواهی می دهد که مواضع سیاسی و نگرش بنده چگونه است و کسی که کمترین توجهی بنماید به خوبی آن را ادراک خواهد نمود. سیاست ابعاد مختلف دارد که بحث های سیاسی رشحه ای و نمودی از آن است. قیام ائمه (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) و قعود آنها و سخن گفتن آنها و سکوتشان و... همه سیاست است . ........
متاسفانه برخی سیاست رو فقط در بحث های سیاسی خلاصه می کنند و به گمان خود چنین می پندارند که اگر کسی بحث سیاسی نکند حتما یه مشکلی دارد . شاید ضد ولایت فقیه باشد و شاید ..... . ما علماء و بزرگانی داشتیم که از اینگونه بحث های متداول بین ماها پرهیز می کردند در حالی که مغز سیاست بودند و سیاسیون و انقلابیون را در بزنگاه ها و خطرات و... نجات دادند. متاسفانه یکی از آفات کنونی جامعه ما آن است که عده ای که خود را انقلابی واهل سیاست تلقی می کنند پا از گلیم خود فراتر می گذارند و برای کسانی خط و خطوط می دهند که دریایی از معرفت و سیاست هستند و تاسف بارتر اینکه با تخیلات ناصوابی که دارند گاهی برچسب های ناچسب و ناروا روا می دارند . به نظر می رسد که فهم سیاسی اقتضاء دارد که جنابعالی نسبت به دیگرانه با نوشتار و غیره طوری القاء نکنید که خود علامه در سیاستید و دیگران چنین و چنان .
اگر واقف به مطالب مذکوره بودید و کمتر دقتی در مواضع سیاسی بنده می کردید هیچگاه نیازی نبود که آن چنان مرقومه ای بنویسید و بنده هم در یک سطر جواب شما رو بدهم و بعد شما دوباره مطلب نامطلوب بنویسید و بنده ناچار شدم که کمی مفصل تر جواب بدهم . خوشبختانه از اول انقلاب تاکنون در خط استوار ولایت مطلقه فقیه بودم و هستم وخواهم بود و با تیغ کلام و بیان و نیز با فعل و رفتار همیشه از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه دفاع خواهم نمود . بحمدالله سیاست در خون و رگ و پوست و زندگی بنده عجین شده است و انشاء الله همیشه چنین خواهد بود. عدم شناخت درست از شخصیت ها یکی دیگر آفاتی است که برخی ها دچار آن هستند . یادم هست که برخی ها به جهت( عدم توجه به همین مسایلی که عرض کردم ) به بزرگان ما توهین می کردند که البته توهین کنندگانِ گفتاری و رفتاری و ... خوش عاقبت هم نشدند . به آیت الله بهجت (ره) توهین می کردند . به آیت الله سیستانی توهین می کردند . به آیت الله بروجردی (ره) توهین می کردند و ..... حتی عده ای چند سال پیش به علامه مصباح یزدی توهین می کردند که ایشان در مبارزات سیاسی قبل از انقلاب حضور نداشتند و شکنجه نشدند و... . ....
آقای هادی عزیز به حسب اطلاع مطلع شدم که جنابعالی طلبه نیستید و لازم است که نصیحت های خیرخواهانه بنده توجه بفرمایید. سعی کنید در مقام عمل و رفتار احترام یک عالم را حفظ کنید و تذکرات دلسوزانه و درستش را بپذیرد و همراهِ عالم صالح حرکت کنید .
ما طلبه ها در زمان های قدیم کتاب آداب المتعلمین (مُنیَةُ المُرید از شهید ثانی) می خواندیم و در بابِ آداب بین شاگرد و استاد (آدابُ المُتعَلِّم و المُعَلِّم) کتاب های مختلفی از زمان های بسیار دور تا حال نوشته شده که کتاب (مُنیَةُ المُرید ) از شهید ثانی در باب آداب مُتَعَلِّم(شاگرد) و مُعَلِّم (استاد) ، خیلی جالب است و بحمدالله در اوایل طلبگی آن را خواندم و در مقدمه کتاب مَعالِمُ الأُصول ( تألیف شیخ جَمالُ الدّین حسن بن شیخ زین الدین شهید ثانی ) هم که از کُتُب اصولی قدیمی است احادیث زیادی در چند فصل در باره ارزش علم و تحصیل علم و جایگاه عالم و ..... بیان شده است و زمانی که ما کتاب معالم الأصول می خواندیم از مقدمه آن که خیلی عالی است بهرمند شدیم . متاسفانه امروزه خیلی به کتاب آداب المتعلّمین توجه نمی شود . جالب است بدانید که کتاب مَعالم یکی از کتاب های اصولی مختصر و متقن است و بنده بحمدالله کتاب های اصولی و فقهی قدیم و جدید را خوانده ام و تدریس هم نمودم. با اینکه این کتاب یک کتاب اصولی است ولی در مقدمه اش مطالب بسیار ارزشمندی در باره علم و عالم و نیز متعلّم بیان شده است و شایسته می باشد که طلاب و دانشجویان از آن و مانند آن بهره مند گردند .
جناب آقای هادی عزیز : شما و عزیزان انقلابی اگر بخواهید موفق شوید حتما باید عملا و در رفتار و نیز در گفتار حرمت علماء و عالمان منطقه خود و... را حفظ کنید و اگر اشکال واعتراضی هم دربرخی مسایل است محترمانه و همراه با ادب اِلقاء کنید و بدانید که در هر شهر و دیاری که مردم شان با بزرگان علمی و روحانیت مُعظَّم شان ارتباط صمیمانه داشتند بیشتر خیر وبرکت دیدند ( که وحدت قلوب و الفت دل ها یکی از آن برکات است) و برعکس هر شهر و دیاری که مردمشان با علماء و روحانیت شان رفتار درستی نداشتند به عواقب شوم و نامیمونی دچار شدند . گیلان ما از قدیم الأیام تاکنون علماء و طلاب و فضلاء خوب و شایسته ای داشته و دارد ولی به نظر می رسد که قدرشان دانسته نشد . ما غِبطه برخی ازشهرها را می خوریم که ارتباط بین مردم و روحانیت شان عالی است. کاشان یکی از شهرهای کوچکی است که به گواهی برخی دوستان موثق صمیمت بین روحانیت و مردم در سطح خوب ویا عالی است. کاشان از ایام قدیم تاکنون علماء و شخصیت های بزرگی تحویل جامعه داده که با آثار و بیانشان و .... نور افشانی می کنند. البته باز متذکر می شوم که مراد بنده از احترام به عالم به این معنی نیست که هرچه او بگوید صحیح است . هرگز . منظورم آن است که با ادبیات درست و مودبانه با آنها مواجه شویم و گرنه همه ضرر خواهیم کرد. در گیلان ما یکی از بحث های چالشی مواضع حضرت آیت الله قربانی در برخی امور است که در نوع تعامل با این بزرگوار دیدگاه ها مختلف است . برخی از طلاب و انقلابیون به شدت بر او می تازند و برخی غلام حلقه به گوش او هستند و برخی نیز عاقل و باهوشند و هوشمندانه (نه ریاکارانه و منافقانه ) با ایشان تعامل دارند و واقعا این یک عویصه و مشکله ای شده برای گیلان ما. بنده حتی در ( گروه گیلان نشاط) دیدم که یک آقایی مطلبی تحقیر آمیز نسبت به ایشان ارسال کرده بود ولی اون برادر عزیز توجه ندارد که این کار -کار فرهنگی و انقلابی نیست بلکه کار ضد ارزشی است و دودش به چشم همه خواهد رفت . بنده معتقدم حتی نسبت به اینگونه از علماء ما می توانیم با حفظ حرمت و جایگاه آن عالم ، مودبانه اعتراض و اشکال و... خود را مطرح کنیم. امیدوارم که شهر و دیار ما نیز پیوند بین علماء و روحانیت و مردم و انقلابیون روز به روز بیشتر باشد. ...... حرف های گفتی زیاد است ...
ضمنا در پایان یک نکته دیگر عرض کنم که شواهد و قراین کاملا نشان می دهد که جنابعالی بنده رو با اخوی ام( که در کِسوَت مقدس روحانیت هستند و بنده هم افتخار دارم که در این سِلک هستم ) اشتباه گرفتید . بنده در حدود هفت هشت سال است که کمتر لاهیجان میام و فقط برای صِله ارحام و برخی کارهای جزیی آنهم برای دو سه روز به گیلان و لاهیجان تردد دارم . در جایی ظاهرا شما رو ندیدم و هم صحبت و هم سخن نشدیم الا درفضای مجازی.
ضمنا بنده در فقه و اصول و فلسفه و کلام و تفسیر و... کار کرده ام و بیش از 26 سال تدریس داشته ام که در حدود بیست سال آن مربوط به سطح عالی است. یک سال هم کلاس درس خارج فقه (مبحث خمس) انجام دادم و سطح چهار حوزی تحقیق انجام دادم (اگر چه به سطح چهار و امثال آن دلبستگی ندارم) بیش از 25 سال در استان های مختلف تجربه تبلیغی دارم . و صدها محصل حوزی بحمدالله پرورش دادم که اسامی شاگردان در سایت حکیم زین العابدین گیلانی لشت نشایی منعکس است و و زندگینامه بنده بطور مفصل در سایت اندیشوران وجود دارد . ......
التماس دعا
سیداصغرسعادت میرقدیم
31 شهریور 1395
18 ذی الحجه 1437 هق
********************************************
سلام علیکم
آقای هادی عزیز : امیدوار بودم که با مطالبی که عرضه داشتم کمی متوجه شوید ولی باز متاسفانه ادراک نفرمودید و باید بدانیم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمی شود . حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نامه سی ویکم از نهج البلاغه فیض الاسلام چنین می فرماید :ُ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ یعنی بپرهیز از اینکه مرکب لجاجت ترا به سرکشی و چموشی وادارد. (جَمَحَ الفَرَسُ : اسب سرکشی نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جیم یعنی اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جیم در جَموح یعنی مرد سرکش و چموش) این سخن گهربار مولا علی (عَلَیهِ السَّلامُ ) برای همه ما درس است . لجاجت موجب محرومیت از حقایق و برکات است . بنده با مطالبی که عرض کرده بودم قصد داشتم که فتح بابی برای شما شود ولی به حسب آنچه که از متن جوابیه تون پیداست خوی لجاجت مانع پذیرش نصایح خیرخواهانه و مطالب حقه ای است که عرض کرده بودم .
تسلیم در برابر نصایح خیرخواهانه یک عالِم برای شما سبب رشد وکمال است ...... پیشنهاد می کنم که در باره نکاتی که در طی چند پیام در صفحه خصوصی براتون دادم ( که البته این شما بودید که ابتدا پیام به صفحه خصوصی بنده ارسال نمودید و بنده به ناچار پاسخ دادم ) بیشتر تامل نمایی تا شاید متوجه شوی که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم این شعر ابونُواس (شاعر عرب) برای جنابعالی صادق است :
حَفِظتَ شَیئاً وَ غابَت عَنکَ اَشیاءُ
موفق باشید
سیداصغرسعادت میرقدیم
پنج شنبه
اول مهر 1395 ه.ش
بیستم ذی الحجه 1437ه.ق
***********************************************
به نام خدا
سلام علیکم
هادی عزیزم -از حدیثی که ذکر کردید ممنونم- در آغازین پیامتون سخنی از امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) نقل فرمودید که آن حضرت فرمود : (مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ.) ولی بنده بخشی دیگر از این حدیث شریف را که شما ذکر نفرمودید در اینجا می آورم که همه بهره مند شویم : امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود :
مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ، (قالَ حَفصُ بنُ غیاثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما یَرى أَنَّ لَهُ عَلَیهِ فَضلاً بِالعافیَةِ إذا رَآهُ مُرتَکِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَیهاتَ هَیهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن یَکونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتَى وَ أَنتَ مَوقُوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى (عَلَیهِ السَّلامُ ) ؟
هر کس خودش را بهتر از دیگران بداند، او از متکبران است. حفص بن غیاث مى گوید: عرض کردم: اگر گنهکارى را ببیند و به سبب بى گناهى و پاکدامنى خود، خویشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا که او آمرزیده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى (عَلَیهِ السَّلامُ ) را نخوانده اى؟ (الکافى ج8،ص128. )
همه باید از کبر اجتناب بورزیم و بنده هیچگاه چنین تصوّری ندارم و نخواهم داشت که از دیگران بهتر و برترم ولی توجه داشته باشید که اگر کسی نسبت به دیگران خیرخواهی و راهنمایی و ... داشته باشد معنایش آن نیست که از دیگران برتر و بهتر است . چه بسا ممکن است نزد خدا بهتر از دیگری باشد وچه بسا ممکن است آن دیگری پیش خدا محبوب تر باشد .
آنچه که طی چند پیام براتون ذکر کردم همانند دارویی نافع و سودمند بود ولی متاسفم که اِلتفات و توجه نمی کنید و به خاطر برخی خصوصیات اخلاقی ناپسند تون از مطالبِ حقه مطرح شده برداشت و تفسیر و تاویل نادرست می نمایید....
بنده قصد تسلیم کردن شما رو نداشتم و ندارم ولی قصد داشتم که از برخی خصلت های مذموم به لطف الهی خارج شوید :
خوی لجاج
خوی غرور
خوی تکبر
خوی برتری طلبی
خوی بی ادبی
خوی اعجاب به نفس
خوی بدبینی و سوءظن
و... .
کسی که بیمار است گاهی خودش را بیمار نمی بیند و مریض نمی داند. بیماران اخلاقی و روحی- اَیضاََ کَذلِک- که معمولا خود را بیمار نمی دانند . چه بسا افرادی ده ها سال بیماری روحی و اخلاقی داشته باشند ولی متوجه نباشند . کاش می شد که از نزدیک کنار هم می نشستیم تا ریزکاری های مسایل روحی و تربیتی را براتون تشریح می کردم تا متوجه شوی که شعرِ اَبونُواس (شاعر عرب) را بنده حساب شده براتون نوشتم . اینکه چند بار در طی چند پیام براتون نوشتم که ادراک نمی فرمایید خدایی در باره شما صادق است و به ظرایف مطالب بنده عنایت نمی فرمایید.
بنده هیچ خصومتی و کینه ای با شما ندارم ولی نقایص اخلاقی تون رو به عنوان یک کارشناس تشخیص دادم. خوب است که بدانید که داروها برای بیمار همیشه بطور شیرین تجویز نمی شود و برخی داروها خیلی تلخ است ولی شفا و نجات در آن است. تذکرات و مطالب بنده اگرچه کمی ممکن است تلخ تلقی شود ولی در واقع موجب رشد و سلامتی روحی و... برای جنابعالی می باشد. البته امیدوارم که مصداق این شعر سعدی قرار نگیرید که :
........... نرود میخ آهنین در سنگ
جالب است بدانید که گرچه سعدی (عَلیهِ الرَّحمَه) چنین گفته :
.............نرود میخ آهنین در سنگ
ولی در آیه شریفه 74 از سوره بقره آمده است که گاهی سنگ ها هم خاشع می شوند و خضوع دارند و شکاف بر می دارند و آب از درون شان جاری می گردد ولی خدا نکند که دل سیاه شود که گاهی سختی دل از سختی سنگ هم شدیدتر و بدتر است . در سوره بقره آیه 74 چنین آمده است:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون
آقای هادی عزیز: تا مادامی که در پیله تفکرات خاص خودت باشی مطلب همان است که می گویید : (...تسلیم نخواهید شد.) شاعر دراین باره می گوید:
چو کرمی کو میان به نهان است
زمین وآسمان او همان است
کرم ابریشم و برخی کرم های دیگر آنقدر در خود می تنند که گاهی می میرند و هلاک می شوند. البته باز صد رحمت به آن کرم که بر دور خود می تند و خیلی اوقات حصار تنگ پیله اش را می درد و سوراخ می کند و به صورت پروانه زیبا در می آید و پرواز می کند و اینگونه کرم ها و مانند آن ها دنیایی عجیبی دارند و چرخه زندگی شان اعجاب آور و عبرت آموز برای همه ما می باشد ولی گاهی برخی انسان ها چنان در پیله تفکرات خاص و نامعقول خود قرار می گیرند که ممکن است درآن محدوده پیله خود منحرف وهلاک و نابود شوند و نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بیفتند و راه نجاتی نداشته باشند ، اینها کسانی هستند که بادست خود خانه های سعادت و خوشبتخی خود را ویران و خراب می کنند ودر شأن آنها آیه شریفه 2 از سوره حشر صادق است که فرمود :
یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ
هادی عزیزم : توقع نداشته باش که طبیب همیشه برای بیماران شربت و دوا و داروی شیرین تجویز نمایند. داروی شما کمی تلخ است. داد وفریاد نکن . تسلیم مطالب حقه باش. ریشه بدبینی و سوء ظن رو در خود کنترل و مهار کن و یا اگر می توانی بخشکان . کمی فکر کن. کمی اندیشه کن که شاید بنده خیرخواه شما باشم. کمی اصالت حسن ظن جاری کن و در خلوت خود تفکر کن که این چه سرّی است که بعد از سال ها یکی پیدا شد و چنین مطالبی به من می گوید و شاید راست بگوید . نگو سخنان آقای فلانی همه باطل ونادرست است. نفس و نفسانیات امور بسیار پیچیده ای است که بسیاری را دچار زحمت کرده است. این آیه کریمه از سوره یوسف را تکرار کن :
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ .
و نیز این شعر جلال الدین رومی را تکرار کن :
نفس اژدرها او کی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
امیدوارم مطالب و نصایح خیرخواهانه ام را ادراک بفرمایید .
آری دنیای نفس ونفسانیات عجیب است.
بزرگی فرمود : اَلرُّشدُ عَلی خَلافِها ( فِی خَلافِها ) . رشد و کمال در مخالفت با هوای نفس و نفسانیات است.
روز شنبه 3 مهر 1395 .
22ذی الحجه 1437 ه.ق
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
***نسیم معرفت***
امام موسی بن جعفر علیه السلام در سپیده دم روز یکشنبه یا سه شنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 هجری قمری در «ابواء» - محلی میان مکه و مدینه - از کنیزی از سرزمین بربر (مغرب) یا اندلس (اسپانیا) به نام «حمیده » معروف به «حمیده بربریه، حمیده مغربیه، حمیده مصفاة » زاده شد و شهادت آن حضرت بنا بر قول مشهور در 25 رجب سال 183 ه . ق و به نقلی 186 ه . ق در بغداد در زندان هارون الرشید و به دستور وی بوده است .
کنیه امام هفتم شیعیان جهان، ابوالحسن، ابوالحسن الاول، ابوالحسن الماضی، ابو ابراهیم، ابو اسماعیل، ابو علی و لقب آن بزرگوار، عبد صالح، راهب بنی هاشم، الامین، الصابر، زین المجتهدین، باب الحوائج، . . . و مشهورترین آن «کاظم » و در لوح محفوظ «المنتخب » است (1) .
امام موسی بن جعفر دارای قامتی استوار، اندامی لاغر، چهره ای زیبا و گندمگون، ریشی انبوه و مشکین بود .
نقش نگین انگشتری اش «حسبی الله » و یا «الملک لله وحده » بود، هماره خود را می آراست و به چشمان خود سرمه می کشید (2) و به شیعیان خود نیز سفارش می کرد تا همواره آراسته باشند (3) .
همسران و فرزندان
امام موسی بن جعفر علیه السلام همسران متعددی داشت که همگی آنان کنیز بودند (4) . ثمره ازدواج های مکرر آن حضرت فرزندان زیادی است که همه آن ها از خوبان و افراد برگزیده بودند (5) . درباره تعداد فرزندان دختر و پسر امام هفتم گزارش های گوناگونی در منابع روایی و رجالی رسیده است; برخی مانند ابن کثیر تعداد آنان را چهل تن، برخی کمتر و گروهی بیشتر دانسته اند (6) . در میان فرزندان آن حضرت، امام هشتم علی بن موسی علیهما السلام نزد پدر بزرگوارش از موقعیت و احترام ویژه ای برخوردار بود . امام هفتم فرزند دلبند خویش را بر دوش خود سوار می کرد، او را در آغوش می کشید، می بوئید و به گونه هایش بوسه می زد و با عبارت «پدر و مادرم فدایت باد» نهایت محبت خویش را نسبت به او ابراز می نمود، و با کنیه «ابوالحسن » او را صدا می کرد (7) .
ویژگی های شخصیتی امام هفتم علیه السلام
فضایل و کمالات امام موسی بن جعفر علیه السلام بی شمار و برای جویندگان آن ها واضح و روشن است . در این نوشتار به گوشه ای از کمالات و ویژگی های برجسته آن حضرت می پردازیم .
دانش امام هفتم علیه السلام
اقیانوس بی کران علم و دانش پیشوایان معصوم برای غواصان در آن، ناشناخته نیست . در اینجا برای معرفی اجمالی توان علمی هفتمین امام به چند شاهد تاریخی اشاره می کنیم:
1- حمیده مادر گرامی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام پس از آن که رفتار غیر عادی نوزادش به هنگام تولد را برای همسر عزیر خود امام صادق علیه السلام بیان نمود، آن حضرت در تایید گفتار وی فرمود: «آری این نشانه هر پیامبر و وصی پیامبری است که به هنگام ولادت سر به سوی آسمان بلند و به گونه ای که دیگران از شنیدن آن ناتوانند، بر یگانگی پروردگار جهان شهادت دهد; آن گاه خداوند منان همه دانش را یک جا به او عطا کند و او را سزاوار دیدار فرشته «روح » که اعظم از جبرئیل است گرداند (8) .
2- ابو حنیفه پیشوای «مذهب حنفی » می گوید: در سفر زیارت بیت الله الحرام به قصد ملاقات و دیدار با امام صادق علیه السلام به مدینه آمدم . هنگامی که بر در خانه آن حضرت رفته و در بیرون منزل به انتظار اجازه ورود نشسته بودم، کودکی از خانه امام صادق علیه السلام بیرون آمد . از وی پرسشی نمودم که از پاسخ متین و عالمانه اش در شگفت ماندم . پرسیدم نامت چیست؟ گفت: موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب .
در ادامه این دیدار ابوحنیفه مساله ای دقیق از مسائل کلامی و اعتقادی مطرح می کند و با پاسخ زیبا و مستدل آن حضرت مواجه می گردد . آن گاه لب به تحسین موسی بن جعفر علیهما السلام گشوده و آیه «ذریة بعضها من بعض (9) » را تلاوت می کند (10) .
امام موسی بن جعفر علیهما السلام مانند دیگر امامان معصوم در تبیین بینش صحیح از میان عقاید و بینش های نادرست، به خوبی ایفای نقش نمود و با توجه به پدید آمدن فرقه های مختلف - که در قرن دوم اوج گرفت - و گروه هایی مانند خوارج، معتزله، مرجئه و . . . که هر کدام در زمینه مسائل اعتقادی در ترویج دیدگاه خود فعال بودند، این امام زمان شناس در برابر اعتقادات نادرست برخورد کرد و با پاسخ های مستحکم و مستدل خویش در برابر پرسش های متعدد، شیعیان را از انحراف و کجی حفظ نمود . آن حضرت از پاسخ گویی به هر شخص و گروهی و از هر ناحیه و با هر زبان و ملیتی سر باز نزد و هیچ گاه از پاسخ ناتوان نماند .
آری آن گونه که خود امام کاظم علیه السلام فرمود: «از ویژگی های امام و حجت خدا آن است که از هر چیزی پرسیده شود، پاسخ گوید و به هر زبانی یارای سخن گفتن داشته باشد . (11) »
حلم و بردباری
حلم و بردباری از ویژگی های مهمی است که مردان موفق و بزرگ به ویژه رهبران راستین که بنا به وظیفه الهی، بیشترین برخورد و معاشرت را با مردم داشتند، از آن برخوردار بودند . امام هفتم علیه السلام که به خاطر همین ویژگی اش «کاظم » لقب گرفت، علم را با حلم آراسته بود، در برابر ناملایمات روزگار بردبار بود، با دشمنان و بد اندیشان با نرمی رفتار می کرد و با این شیوه به تربیت آنان می پرداخت (12) .
مردی از تبار عمر بن خطاب در مدینه نسبت به علی بن ابی طالب علیهما السلام سخت کینه می ورزید، به آن حضرت ناسزا می گفت و بدینسان خاطر امام هفتم را می آزرد . اصحاب و یاران موسی بن جعفر علیهما السلام از آن حضرت خواستند اجازه دهد تا او را از پای درآورند، اما امام آنان را از این اقدام برحذر داشت . یک روز که آن شخص در مزرعه اش مشغول کار بود، امام موسی بن جعفر علیهما السلام بر مرکب خویش سوار و راهی مزرعه او شد، آن مرد با دیدن امام موسی بن جعفر علیهما السلام خت برآشفت و فریاد زد که چرا با مرکب خود دست رنج مرا لگد مال می کنی؟ امام در حالی که خنده بر لب داشت به راه خود ادامه داد تا به او رسید، از مرکب پیاده شد، در کنار او نشست و با سخنان شیرین با او به گفت و گو پرداخت و از وی پرسید: چه مقدار برای زراعت خویش خرج کرده ای؟ گفت: صد دینار . فرمود: چقدر امید برداشت داری؟ گفت: من علم غیب ندارم . امام فرمود: می پرسم چقدر امیدواری؟ آن مرد گفت: دویست دینار . امام بی درنگ مبلغ سیصد دینار به او عطا کرد . آن شخص با دیدن رفتار بزرگوارانه امام در حالی که عرق شرم وجودش را فرا گرفته بود از جای برخاست و پیشانی امام را بوسید و از وی عذر خواهی نمود .
آن شخص هنگام نماز پیش از دیگران در مسجد حاضر شد و با دیدن چهره نورانی موسی بن جعفر علیهما السلام در حضور انبوه حاضران در مسجد چنین گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته (13) » ; «خداوند داناتر است که رسالت خویش را کجا نهد .»
امام خطاب به اصحاب خود فرمود: «کدامیک از این دو شیوه بهتر است; آنچه شما تصمیم داشتید یا آنچه من انجام دادم؟ (14) »
سخاوت و بخشش
آن گونه که اشاره شد، آن حضرت بخشنده ترین مردم زمان خویش بود . در منابع شیعه و اهل سنت آمده است که هر گاه از کسی بدی و ناخوشایندی به آن حضرت می رسید، با ارسال هدایایی پاسخ می داد (15) ، و این اوج بخشندگی و سخاوت است . مبلغ اعطایی آن حضرت به اندازه ای بود که نیازمند را بی نیاز می کرد . محمد بن عبد الله بکری می گوید: فشار اقتصادی و معیشتی باعث شد که در اندیشه گرفتن وام بیافتم، بدین منظور راهی مدینه شدم، در آن دیار نزد موسی بن جعفر علیه السلام که در مزرعه ای نزدیک کوه احد مشغول کار و تلاش بود رفتم، آن حضرت از حالم جویا شد، من هدف از سفرم را بازگو کردم، امام موسی بن جعفر علیه السلام کیسه ای که در آن مبلغ سیصد دینار بود به من داد و من از همان جا به دیار خود باز گشتم (16) .
در حکایت دیگری می خوانیم که آن حضرت به عیسی بن محمد بن مغیث که در اثر هجوم ملخ به مزرعه اش و از بین رفتن محصولات کشاورزی اش زانوی غم بغل کرده بود، مبلغ صد و پنجاه دینار عطا کرد، در حالی که خسارت وارده بر او از صد و بیست دینار تجاوز نمی کرد . همچنین برای دلجویی بیشتر از او، وارد مزرعه او شد و از خداوند خواست تا محصولات او را زیاد کند (17) .
آن امام مهربان با این گونه رفتارها علاوه بر آن که گرد غم از چهره درماندگان می زداید و به آنان امید زندگی می بخشد، به پیروان راستین و رهبران جامعه می آموزد که با تک تک افراد جامعه ارتباط نزدیک و مستقیم داشته باشند و در پیشامدهای ناگوار آنان را دریابند .
عبادت و بندگی
در میان مناقب بی شمار امام هفتم علیه السلام خلوت با معشوق و مناجات با قاضی الحاجات، درخشندگی خاصی دارد و بدین جهت آن حضرت را «عبد صالح، راهب بنی هاشم و زین المتهجدین » لقب داده اند . آن حضرت بسیاری از شب ها را تا سپیده صبح به دعا و مناجات می پرداخت .
نقل شده است که آن حضرت در اول شب وارد مسجد النبی صلی الله علیه و آله در مدینه شد و تا سپیده دم و در حال سجده این دعا را تکرار کرد: «عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک یا اهل التقوی واهل المغفرة .» پس از ادای فریضه صبح تا طلوع آفتاب به تعقیبات می پرداخت و آن چنان با سوز و اشک تلاوت قرآن می کرد که هر شنونده ای بی اختیار می گریست (18) .
عبادت و راز و نیاز آن بنده صالح خدا همگان را مجذوب خود ساخته بود، حتی زمانی که در زندان هارون الرشید قرار گرفت، از این که جای خلوت با دوست نصیبش شده است خدای را سپاس می گفت . فضل بن ربیع که به دستور هارون الرشید موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی کرده بود، در نامه ای به خلیفه نوشت: اگر او را از من تحویل نگیری رهایش خواهم کرد، چون در مدت یکسال، در شبانه روز جز دعا و استغفار و طلب رحمت و مغفرت الهی کلمه ای از وی شنیده نشده است (19) .
شقیق بلخی می گوید: در سال 149 هجری قصد زیارت خانه خدا کردم و در «قادسیه (20) » به کاروانی که عازم حج بود پیوستم . در میان آنان جوانی لاغر اندام و گندم گون و خوش سیما نظرم را جلب کرد . او جامه ای پشمی به تن داشت و به دور از افراد کاروان در گوشه ای نشسته بود . پنداشتم او از صوفیه است و با این روش موجب زحمت همسفران خود خواهد شد . به قصد پند و اندرز نزد او رفتم . وی مرا با نام خطاب کرد و این آیه را تلاوت نمود: «اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم (21) » ; «از بسیاری از گمان ها بپرهیزید، چرا که برخی از گمان ها گناه است .» پس از آن از من جدا شد . در شگفت ماندم که چگونه نام مرا دانست و از درونم آگاهی داد؟ ! پس از طی راهی طولانی در «واقصه (22) » او را دیدم که نماز می گذارد، در حالی که از خوف خدا اعضای بدنش لرزان و چشمانش گریان است . صبر کردم تا پس از نماز، از بد گمانی ام درباره وی - در دیدار قبلی - پوزش خواسته و لالیت بطلبم . او نماز را تمام کرد، آن گاه رو به من نمود و این آیه را تلاوت کرد: «وانی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی (23) » ; «و من در حق کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کاری شایسته پیش گیرد و به راه آید آمرزگارم .» سپس از من جدا شد ........ ادامه دارد
.......................... ادامه دارد.................... ....................
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/4284/27643
** لجاجت سبب انحراف و سلب برکات
** لجاجت سبب انحراف و سلب برکات+پاسخ به آقای هادی+گیلان نشاط
***نسیم معرفت***
علیکم السلام
آقای هادی عزیز توجه بفرمایید که توضیح واضحات راجع به مساله ای برای عالم به آن ، لغو و به نوعی تحصیل حاصل و یا تحمیل حاصل است. نوشتار بنده در سایت ها و فضای مجازی آشکارا و به وضوح گواهی می دهد که مواضع سیاسی و نگرش بنده چگونه است و کسی که کمترین توجهی بنماید به خوبی آن را ادراک خواهد نمود. سیاست ابعاد مختلف دارد که بحث های سیاسی رشحه ای و نمودی از آن است. قیام ائمه (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) و قعود آنها و سخن گفتن آنها و سکوتشان و... همه سیاست است . ........
متاسفانه برخی سیاست رو فقط در بحث های سیاسی خلاصه می کنند و به گمان خود چنین می پندارند که اگر کسی بحث سیاسی نکند حتما یه مشکلی دارد . شاید ضد ولایت فقیه باشد و شاید ..... . ما علماء و بزرگانی داشتیم که از اینگونه بحث های متداول بین ماها پرهیز می کردند در حالی که مغز سیاست بودند و سیاسیون و انقلابیون را در بزنگاه ها و خطرات و... نجات دادند. متاسفانه یکی از آفات کنونی جامعه ما آن است که عده ای که خود را انقلابی واهل سیاست تلقی می کنند پا از گلیم خود فراتر می گذارند و برای کسانی خط و خطوط می دهند که دریایی از معرفت و سیاست هستند و تاسف بارتر اینکه با تخیلات ناصوابی که دارند گاهی برچسب های ناچسب و ناروا روا می دارند . به نظر می رسد که فهم سیاسی اقتضاء دارد که جنابعالی نسبت به دیگرانه با نوشتار و غیره طوری القاء نکنید که خود علامه در سیاستید و دیگران چنین و چنان .
اگر واقف به مطالب مذکوره بودید و کمتر دقتی در مواضع سیاسی بنده می کردید هیچگاه نیازی نبود که آن چنان مرقومه ای بنویسید و بنده هم در یک سطر جواب شما رو بدهم و بعد شما دوباره مطلب نامطلوب بنویسید و بنده ناچار شدم که کمی مفصل تر جواب بدهم . خوشبختانه از اول انقلاب تاکنون در خط استوار ولایت مطلقه فقیه بودم و هستم وخواهم بود و با تیغ کلام و بیان و نیز با فعل و رفتار همیشه از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه دفاع خواهم نمود . بحمدالله سیاست در خون و رگ و پوست و زندگی بنده عجین شده است و انشاء الله همیشه چنین خواهد بود. عدم شناخت درست از شخصیت ها یکی دیگر آفاتی است که برخی ها دچار آن هستند . یادم هست که برخی ها به جهت( عدم توجه به همین مسایلی که عرض کردم ) به بزرگان ما توهین می کردند که البته توهین کنندگانِ گفتاری و رفتاری و ... خوش عاقبت هم نشدند . به آیت الله بهجت (ره) توهین می کردند . به آیت الله سیستانی توهین می کردند . به آیت الله بروجردی (ره) توهین می کردند و ..... حتی عده ای چند سال پیش به علامه مصباح یزدی توهین می کردند که ایشان در مبارزات سیاسی قبل از انقلاب حضور نداشتند و شکنجه نشدند و... . ....
آقای هادی عزیز به حسب اطلاع مطلع شدم که جنابعالی طلبه نیستید و لازم است که نصیحت های خیرخواهانه بنده توجه بفرمایید. سعی کنید در مقام عمل و رفتار احترام یک عالم را حفظ کنید و تذکرات دلسوزانه و درستش را بپذیرد و همراهِ عالم صالح حرکت کنید .
ما طلبه ها در زمان های قدیم کتاب آداب المتعلمین (مُنیَةُ المُرید از شهید ثانی) می خواندیم و در بابِ آداب بین شاگرد و استاد (آدابُ المُتعَلِّم و المُعَلِّم) کتاب های مختلفی از زمان های بسیار دور تا حال نوشته شده که کتاب (مُنیَةُ المُرید ) از شهید ثانی در باب آداب مُتَعَلِّم(شاگرد) و مُعَلِّم (استاد) ، خیلی جالب است و بحمدالله در اوایل طلبگی آن را خواندم و در مقدمه کتاب مَعالِمُ الأُصول ( تألیف شیخ جَمالُ الدّین حسن بن شیخ زین الدین شهید ثانی ) هم که از کُتُب اصولی قدیمی است احادیث زیادی در چند فصل در باره ارزش علم و تحصیل علم و جایگاه عالم و ..... بیان شده است و زمانی که ما کتاب معالم الأصول می خواندیم از مقدمه آن که خیلی عالی است بهرمند شدیم . متاسفانه امروزه خیلی به کتاب آداب المتعلّمین توجه نمی شود . جالب است بدانید که کتاب مَعالم یکی از کتاب های اصولی مختصر و متقن است و بنده بحمدالله کتاب های اصولی و فقهی قدیم و جدید را خوانده ام و تدریس هم نمودم. با اینکه این کتاب یک کتاب اصولی است ولی در مقدمه اش مطالب بسیار ارزشمندی در باره علم و عالم و نیز متعلّم بیان شده است و شایسته می باشد که طلاب و دانشجویان از آن و مانند آن بهره مند گردند .
جناب آقای هادی عزیز : شما و عزیزان انقلابی اگر بخواهید موفق شوید حتما باید عملا و در رفتار و نیز در گفتار حرمت علماء و عالمان منطقه خود و... را حفظ کنید و اگر اشکال واعتراضی هم دربرخی مسایل است محترمانه و همراه با ادب اِلقاء کنید و بدانید که در هر شهر و دیاری که مردم شان با بزرگان علمی و روحانیت مُعظَّم شان ارتباط صمیمانه داشتند بیشتر خیر وبرکت دیدند ( که وحدت قلوب و الفت دل ها یکی از آن برکات است) و برعکس هر شهر و دیاری که مردمشان با علماء و روحانیت شان رفتار درستی نداشتند به عواقب شوم و نامیمونی دچار شدند . گیلان ما از قدیم الأیام تاکنون علماء و طلاب و فضلاء خوب و شایسته ای داشته و دارد ولی به نظر می رسد که قدرشان دانسته نشد . ما قبطه برخی ازشهرها را می خوریم که ارتباط بین مردم و روحانیت شان عالی است. کاشان یکی از شهرهای کوچکی است که به گواهی برخی دوستان موثق صمیمت بین روحانیت و مردم در سطح خوب ویا عالی است. کاشان از ایام قدیم تاکنون علماء و شخصیت های بزرگی تحویل جامعه داده که با آثار و بیانشان و .... نور افشانی می کنند. البته باز متذکر می شوم که مراد بنده از احترام به عالم به این معنی نیست که هرچه او بگوید صحیح است . هرگز . منظورم آن است که با ادبیات درست و مودبانه با آنها مواجه شویم و گرنه همه ضرر خواهیم کرد. در گیلان ما یکی از بحث های چالشی مواضع حضرت آیت الله قربانی در برخی امور است که در نوع تعامل با این بزرگوار دیدگاه ها مختلف است . برخی از طلاب و انقلابیون به شدت بر او می تازند و برخی غلام حلقه به گوش او هستند و برخی نیز عاقل و باهوشند و هوشمندانه (نه ریاکارانه و منافقانه ) با ایشان تعامل دارند و واقعا این یک عویصه و مشکله ای شده برای گیلان ما. بنده حتی در ( گروه گیلان نشاط) دیدم که یک آقایی مطلبی تحقیر آمیز نسبت به ایشان ارسال کرده بود ولی اون برادر عزیز توجه ندارد که این کار -کار فرهنگی و انقلابی نیست بلکه کار ضد ارزشی است و دودش به چشم همه خواهد رفت . بنده معتقدم حتی نسبت به اینگونه از علماء ما می توانیم با حفظ حرمت و جایگاه آن عالم ، مودبانه اعتراض و اشکال و... خود را مطرح کنیم. امیدوارم که شهر و دیار ما نیز پیوند بین علماء و روحانیت و مردم و انقلابیون روز به روز بیشتر باشد. ...... حرف های گفتی زیاد است ...
ضمنا در پایان یک نکته دیگر عرض کنم که شواهد و قراین کاملا نشان می دهد که جنابعالی بنده رو با اخوی ام( که در کِسوَت مقدس روحانیت هستند و بنده هم افتخار دارم که در این سِلک هستم ) اشتباه گرفتید . بنده در حدود هفت هشت سال است که کمتر لاهیجان میام و فقط برای صِله ارحام و برخی کارهای جزیی آنهم برای دو سه روز به گیلان و لاهیجان تردد دارم . در جایی ظاهرا شما رو ندیدم و هم صحبت و هم سخن نشدیم الا درفضای مجازی.
ضمنا بنده در فقه و اصول و فلسفه و کلام و تفسیر و... کار کرده ام و بیش از 26 سال تدریس داشته ام که در حدود بیست سال آن مربوط به سطح عالی است. یک سال هم کلاس درس خارج فقه (مبحث خمس) انجام دادم و سطح چهار حوزی تحقیق انجام دادم (اگر چه به سطح چهار و امثال آن دلبستگی ندارم) بیش از 25 سال در استان های مختلف تجربه تبلیغی دارم . و صدها محصل حوزی بحمدالله پرورش دادم که اسامی شاگردان در سایت حکیم زین العابدین گیلانی لشت نشایی منعکس است و و زندگینامه بنده بطور مفصل در سایت اندیشوران وجود دارد . ......
التماس دعا
سیداصغرسعادت میرقدیم
31 شهریور 1395
18 ذی الحجه 1437 هق
********************************************
سلام علیکم
آقای هادی عزیز : امیدوار بودم که با مطالبی که عرضه داشتم کمی متوجه شوید ولی باز متاسفانه ادراک نفرمودید و باید بدانیم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمی شود . حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نامه سی ویکم از نهج البلاغه فیض الاسلام چنین می فرماید :ُ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ یعنی بپرهیز از اینکه مرکب لجاجت ترا به سرکشی و چموشی وادارد. (جَمَحَ الفَرَسُ : اسب سرکشی نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جیم یعنی اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جیم در جَموح یعنی مرد سرکش و چموش) این سخن گهربار مولا علی (عَلَیهِ السَّلامُ ) برای همه ما درس است . لجاجت موجب محرومیت از حقایق و برکات است . بنده با مطالبی که عرض کرده بودم قصد داشتم که فتح بابی برای شما شود ولی به حسب آنچه که از متن جوابیه تون پیداست خوی لجاجت مانع پذیرش نصایح خیرخواهانه و مطالب حقه ای است که عرض کرده بودم .
تسلیم در برابر نصایح خیرخواهانه یک عالِم برای شما سبب رشد وکمال است ...... پیشنهاد می کنم که در باره نکاتی که در طی چند پیام در صفحه خصوصی براتون دادم ( که البته این شما بودید که ابتدا پیام به صفحه خصوصی بنده ارسال نمودید و بنده به ناچار پاسخ دادم ) بیشتر تامل نمایی تا شاید متوجه شوی که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم این شعر ابونُواس (شاعر عرب) برای جنابعالی صادق است :
حَفِظتَ شَیئاً وَ غابَت عَنکَ اَشیاءُ
موفق باشید
سیداصغرسعادت میرقدیم
پنج شنبه
اول مهر 1395 ه.ش
بیستم ذی الحجه 1437ه.ق
***********************************************
به نام خدا
سلام علیکم
هادی عزیزم -از حدیثی که ذکر کردید ممنونم- در آغازین پیامتون سخنی از امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) نقل فرمودید که آن حضرت فرمود : (مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ.) ولی بنده بخشی دیگر از این حدیث شریف را که شما ذکر نفرمودید در اینجا می آورم که همه بهره مند شویم : امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود :
مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ، (قالَ حَفصُ بنُ غیاثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما یَرى أَنَّ لَهُ عَلَیهِ فَضلاً بِالعافیَةِ إذا رَآهُ مُرتَکِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَیهاتَ هَیهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن یَکونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتَى وَ أَنتَ مَوقُوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى (عَلَیهِ السَّلامُ ) ؟
هر کس خودش را بهتر از دیگران بداند، او از متکبران است. حفص بن غیاث مى گوید: عرض کردم: اگر گنهکارى را ببیند و به سبب بى گناهى و پاکدامنى خود، خویشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا که او آمرزیده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى (عَلَیهِ السَّلامُ ) را نخوانده اى؟ الکافى(ط-الاسلامیه)، ج8،ص128.
همه باید از کبر اجتناب بورزیم و بنده هیچگاه چنین تصوّری ندارم و نخواهم داشت که از دیگران بهتر و برترم ولی توجه داشته باشید که اگر کسی نسبت به دیگران خیرخواهی و راهنمایی و ... داشته باشد معنایش آن نیست که از دیگران برتر و بهتر است . چه بسا ممکن است نزد خدا بهتر از دیگری باشد وچه بسا ممکن است آن دیگری پیش خدا محبوب تر باشد .
آنچه که طی چند پیام براتون ذکر کردم همانند دارویی نافع و سودمند بود ولی متاسفم که اِلتفات و توجه نمی کنید و به خاطر برخی خصوصیات اخلاقی ناپسند تون از مطالب حقه مطرح شده برداشت و تفسیر و تاویل نادرست می نمایید....
بنده قصد تسلیم کردن شما رو نداشتم و ندارم ولی قصد داشتم که از برخی خصلت های مذموم به لطف الهی خارج شوید :
خوی لجاج
خوی غرور
خوی تکبر
خوی برتری طلبی
خوی بی ادبی
خوی اعجاب به نفس
خوی بدبینی و سوءظن
و... .
.......
کسی که بیمار است گاهی خودش را بیمار نمی بیند و مریض نمی داند. بیماران اخلاقی و روحی- اَیضاََ کَذلِک- که معمولا خود را بیمار نمی دانند . چه بسا افرادی ده ها سال بیماری روحی و اخلاقی داشته باشند ولی متوجه نباشند . کاش می شد که از نزدیک کنار هم می نشتیم تا ریزکاری های مسایل روحی و تربیتی را براتون تشریح می کردم تا متوجه شوی که شعرِ اَبونُواس (شاعر عرب) را بنده حساب شده براتون نوشتم . اینکه چند بار در طی چند پیام براتون نوشتم که ادراک نمی فرمایید خدایی در باره شما صادق است و به ظرایف مطالب بنده عنایت نمی فرمایید.
بنده هیچ خصومتی و کینه ای با شما ندارم ولی نقایص اخلاقی تون رو به عنوان یک کارشناس تشخیص دادم. خوب است که بدانید که داروها برای بیمار همیشه بطور شیرین تجویز نمی شود و برخی داروها خیلی تلخ است ولی شفا و نجات در آن است. تذکرات و مطالب بنده اگرچه کمی ممکن است تلخ تلقی شود ولی در واقع موجب رشد و سلامتی روحی و... برای جنابعالی می باشد. البته امیدوارم که مصداق این شعر سعدی قرار نگیرید که :
........... نرود میخ آهنین در سنگ
جالب است بدانید که گرچه سعدی (عَلیهِ الرَّحمَه) چنین گفته :
.............نرود میخ آهنین در سنگ
ولی در آیه شریفه 74 از سوره بقره آمده است که گاهی سنگ ها هم خاشع می شوند و خضوع دارند و شکاف بر می دارند و آب از درون شان جاری می گردد ولی خدا نکند که دل سیاه شود که گاهی سختی دل از سختی سنگ هم شدیدتر و بدتر است . در سوره بقره آیه 74 چنین آمده است:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون
آقای هادی عزیز: تا مادامی که در پیله تفکرات خاص خودت باشی مطلب همان است که می گویید : (...تسلیم نخواهید شد.) شاعر دراین باره می گوید:
چو کرمی کو میان به نهان است
زمین وآسمان او همان تست
کرم ابریشم و برخی کرم های دیگر آنقدر در خود می تنند که گاهی می میرند و هلاک می شوند. البته باز صد رحمت به آن کرم که بر دور خود می تند و خیلی اوقات حصار تنگ پیله اش را می درد و سوراخ می کند و به صورت پروانه زیبا در می آید و پرواز می کند و اینگونه کرم ها و مانند آن ها دنیایی عجیبی دارند و چرخه زندگی شان اعجاب آور و عبرت آموز برای همه ما می باشد ولی گاهی برخی انسان ها چنان در پیله تفکرات خاص و نامعقول خود قرار می گیرند که ممکن است درآن محدوده پیله خود منحرف وهلاک و نابود شوند و نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بیفتند و راه نجاتی نداشته باشند ، اینها کسانی هستند که بادست خود خانه های سعادت و خوشبتخی خود را ویران و خراب می کنند ودر شأن آنها آیه شریفه 2 از سوره حشر صادق است که فرمود :
یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ
هادی عزیزم : توقع نداشته باش که طبیب همیشه برای بیماران شربت و دوا و داروی شیرین تجویز نمایند. داروی شما کمی تلخ است. داد وفریاد نکن . تسلیم مطالب حقه باش. ریشه بدبینی و سوء ظن رو در خود کنترل و مهار کن و یا اگر می توانی بخشکان . کمی فکر کن. کمی اندیشه کن که شاید بنده خیرخواه شما باشم. کمی اصالت حسن ظن جاری کن و در خلوت خود تفکر کن که این چه سرّی است که بعد از سال ها یکی پیدا شد و چنین مطالبی به من می گوید و شاید راست بگوید . نگو سخنان آقای فلانی همه باطل ونادرست است. نفس و نفسانیات امور بسیار پیچیده ای است که بسیاری را دچار زحمت کرده است. این آیه کریمه از سوره یوسف را تکرار کن :
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ .
و نیز این شعر جلال الدین رومی را تکرار کن :
نفس اژدرها او کی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است
امیدوارم مطالب و نصایح خیرخواهانه ام را ادراک بفرمایید .
آری دنیای نفس ونفسانیات عجیب است.
بزرگی فرمود : اَلرُّشدُ عَلی خَلافِها ( فِی خَلافِها ) . رشد و کمال در مخالفت با هوای نفس و نفسانیات است.
روز شنبه 3 مهر 1395 .
22ذی الحجه 1437 ه.ق
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
.: Weblog Themes By Pichak :.