Ask Eslam
نظر علمای اسلام در مورد ازدواج دختران دوقلوی به هم چسبیده چیست؟ حکم ازدواج با دو خواهر بطور همزمان چطور؟ آیا حرام است؟
این مسئله از چند جهت قابل بحث و بررسی است که هر کدام می تواند احکام جداگانه ای داشته باشد.
در فرض یک تا چهار مراجع عظام تقلید فرموده اند تا زمانی که ضرورتی برای ازدواج نباشد باید از ازدواج صرف نظر کنند، و اگر ضرورت قطعی و غیر قابل اجتناب بود هر کدام می توانند همسری انتخاب کنند. ولی باید مسائل مربوط به محرم و نامحرم و دیگر وظائف شرعیه را رعایت نمایند.
اما در مسئله پنجم که هر دو دارای یک آلت تناسلی هستند، چند فرض به شرح زیر برای آنها قابل تصور است:
نکته: از آنجا که این گونه مسائل بسیار نادر است، طبعاً احکام آن هم عجیب به نظر مىرسد.
پاسخ مراجع عظام تقلید (حَفِظَهُمُ اللهُ) در مورد این سؤال به شرح زیر می باشد.
امام خمینی (ره): می توانند ازدواج کنند ولی باید مراعات وظایف شرعیه را بنمایند.[1] ایشان در پاسخ به این سؤال که دو دختر بچه ای که سر هر دو به هم وصل شده است، وقتی که کبیره شدند راجع به شوهر کردن تکلیفشان چه می باشد؟ می فرمایند: مجرد وصل سرهای آن دو نفر مانع ازدواج نیست و با مراعات وظایف و شرایط شرعیه می توانند ازدواج کنند.[2]
آیت الله بهجت (ره): بعض موارد آن مشکل است.[3]
آیت الله تبریزی (ره): تا وقتى که دوقلوها به هم چسبیده هستند ازدواج با آنها اشکال دارد، و اللّه العالم.[4]
آیت الله سیستانی: دو قلوهای به هم چسبیده نمی توانند با هیچ کس ازدواج نمایند.[5]
آیت الله مکارم شیرازی: اگر دوقلوها پسر و دیگرى دختر باشد، در صورتى که ضرورتى نباشد باید از ازدواج صرف نظر کنند، و اگر ضرورت قطعى و غیر قابل اجتناب باشد، هر کدام مىتوانند همسرى انتخاب کنند. ولى تا آنجا که ممکن است باید جهات مربوط به محرم و نامحرم را رعایت نمایند، و از آنجا که این گونه مسائل بسیار نادر است، طبعاً احکام آن هم عجیب به نظر مىرسد.[6]
اگر هر دو دختر باشند: در صورتى که بتوانند ترک ازدواج و عمل به احتیاط کنند و به عسر و حرج شدید گرفتار نشوند، احتیاط آن است که از ازدواج صرف نظر نمایند و اگر ناچار از ازدواج ند، آن دو دختر مى توانند به نوبت به ازدواج مرد واحدى در آیند. به این ترتیب که یکى را به عقد خود در آورد و بعد از طلاق و گذشتن عدّه دیگرى را عقد کند (البتّه براى این که گرفتار مشکلات طلاق هاى متعدّد نشوند مى توانند از عقد موقّت استفاده کنند).
اگر هر دو پسر باشند: در مورد دو پسر نیز احتیاط آن است که اگر ممکن است ازدواج نکنند و در صورت ضرورت انتخاب یک همسر در زمان واحد جایز نیست، ولى مى توانند به طریق بالا با یک زن ازدواج کنند و به هر حال با توجّه به این که وجود چنین افرادى بسیار کم است ذکر این احکام شرعى نیز اگر عجیب به نظر برسد، جاى بحث و گفتگو نیست.[7]
حکم ازدواج با دو خواهر:
مراجع عظام تقلید: انسان نمىتواند با دو خواهر، اگر چه رضاعى باشند یعنى بواسطه شیر خوردن، خواهر یکدیگر شده باشند ازدواج کند و چنانچه دو زن را عقد کند و بعد بفهمد خواهر بودهاند، در صورتى که عقد آنان در یک وقت بوده هر دو باطل است و اگر در یک وقت نبوده، عقد اولى صحیح و عقد دوّمى باطل مىباشد.
آیات اراکى، خوئى، تبریزى: در صورتى که عقد آنان در یک وقت بوده شوهر مخیّر است هر کدام را بخواهد اختیار کند ..صافى: در صورتى که عقد آنان در یک وقت بوده در اختیار هر یک از آنها مخیّر است ولى احتیاط ترک نشود به طلاق هر دو و عقد جدید به یکى از آنها ..[8] .
[1] . استفتاءات (امام خمینى)، ج3، ص: 125، مسأله 121?
[2] . همان، مسأله 122?
[3] . استفتائات بهجت، ج 4، ص 120، مسأله 4999؛ مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجهت (قدس سره)، احکام متفرقه ازدواج، س 446?
[4] . استفتائات جدید تبریزی، ج 2، ص 334، مسأله 1377?
[5] . پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی سیستانی، پرسش و پاسخ، ازدواج.
[6] . استفتاءات جدید (مکارم)، ج3، ص: 273، س 729
[7] . همان، ج1، ص 246، س 874؛ پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی، پرسش و پاسخ، ازدواج دوقلوهای هم جنس چسبیده به هم.
[8] . تَوضیحُ المَسائِل (مُحَشّی – امام خمینی)، ج 2، ص 510، مسأله 2483 .
http://askislam.ir/fa/%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D8%AF%D9%88%D9%82%D9%84%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9.
*********************************************
** [ احکام خمس+سایت حکیم عسکری لشت نشایی گیلانی+پرسش و پاسخ ...:http://hakim-askari.rozblog.com/post/508 ]
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات : خیر . استعاره نیست ، بلکه واقعاً از آسمان خون بارید. البته منظور این نیست که خونی با ترکیبات خون انسان بارید، بالاخره آب ترکیب خودش را دارد و سنگ و خاک هم ترکیب خودشان را دارند . بلکه منظور این است که خونین فام (به رنگ خون) شدند.
در مورد "سند"های تاریخی در وقایع گذشته (در هر موردی)، نظر به اینکه معمولاً منکران حتی بدون رجوع و تحقیق پیرامون صحّت و سُقم یک گزارهی تاریخی، به راحتی میگویند : "ما قبول نداریم"، به تناسب مخاطبین [شیعه، سنی و دیگران]، به دسته سند میتوانید استناد نمایید :
الف – شیعیان :
برای ما شیعیان، کلام معصوم حجت است، خواه در احکام باشد و یا در نقل گزارههای تاریخی. لذا سعی حدیث شناسان در علم حدیث و علم رجال و نیز مورّخین، بر این است که اَسناد و ناقلین را بررسی کنند تا مطمئن شوند که جمله بیان شده، عین آن مطلبی است که معصوم (عَلَیهِ السَّلامُ) فرموده است. و در این باب احادیث مُوثّق بسیاری وجود دارد. از جمله:
حضرت زینب (عَلَیهَا السَّلامُ) در بیانات خود خطاب به اهل کوفه و سرزنش آنها فرمودند: «أَفَعَجِبتُم أَن مَطَرَتِ السّماءُ دَماََ؟ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى وَ أَنْتُمُ لا تُنْصَرُونَ «با اقتباس از آیه 16 سوره فُصِّلَت» (خطبه حضرت زینب«سلام الله علیها» در کوفه)
ترجمه: آیا تعجب میکنید که از آسمان قطرههای خون بر زمین می چکد؟ اما بدانید که خواری و عذاب رستاخیز سخت تر خواهد بود و برای شما یار و کمک رسانی نخواهد بود.
و البته روایاتی که دلالت بر خون گریستن آسمان و سنگ و خاک دارد، در بیانات نورانی ائمه اطهار (عَلَیهِمُ السَّلامُ)، از جمله امام رضا (عَلَیهِ السَّلامُ) بسیار است.
ب – اهل سنّت:
برای اهل سنّت نیز باید آن چه در کتب معتبر خودشان آمده و به ویژه هر سخنی که با مستندات شیعی و اقوال اهل عصمت (عَلَیهِمُ السَّلامُ) نیز تطابق دارد، حجت باشد، چرا که از یک سو علمای اهل سنّت بر آن تصدیق کردند و از سوی دیگر هیچ اختلافی در آن نیست.
این ماجرا که جبرئیل خاک قبر سیدالشهداء (عَلَیهِ السَّلامُ) را برای رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) آورد و ایشان آن را لمس کرده، بوییدند و بوسیدهاند و ...، در مستندات مُوثّق حدیثی و تاریخی اهل سنت و شیعه به تواتر نقل شده است. در حدیثی که از ابن عباس نقل شده آمده است: بوی خوشی از آن خاک که جبرئیل برای پیامبر (ص) آورد به مشام میرسید که خداوند به برکت اینکه آنجا محل دفن امام حسین (عَلَیهِ السَّلامُ) خواهد شد این خصوصیت را در آن قرار داده است .
شیعه و سنی نقل کردهاند: «این خاک در نزد اُمّ سَلَمَه بود تا روز شهادت حضرت امام حسین (عَلَیهِ السَّلامُ) که تبدیل به خون شد و اُمّ سَلَمَه فهمید که حضرت حسین (عَلَیهِ السَّلامُ) به شهادت رسیدهاند.» (حاکم نیشابوری این روایت را در کتاب مُستَدرَک خود آورده است «اَلمُستَدرَکُ عَلَی الصَّحیحَینِ + حاکم نیشابوری» و بیش از 12 تن از علما و مُحدِّثین اهل سنت نیز آوردهاند - تَهذیبُ التَّهذیب، ج 2، ص 347 + اِبن حَجَر عَسقَلانی)
ج – دیگران:
منظور از دیگران، کسانی هستند که نه تنها اهل تشیع یا تسنن نیستند، بلکه اصلاً مسلمان نبوده و نیستند.
کتاب تاریخ آنگُلُوساکسُون (Anglo-Saxons) یکی از مهمترین اَسناد تاریخی است که از دوران قرون وُسطی به جای مانده است. در دائرةُ المَعارِف بریتانیا، در باره این کتاب آمده است: «این کتاب ابتدا به فرمان پادشاه آلفِرد کبیر در حدود سال 890 میلادی گردآوری شد ، و تا اواسط قرن دوازدهم میلادی توسط نویسندگان و مُورِّخین مختلف، وقایع سالهای بعد به آن افزوده شد. ما فکر میکنیم که این کتاب به عنوان کاملترین سند تاریخ بریتانیا از آغاز آن تا دوره حکمفرمایی پادشاه اِستِفَن در سال 1154 میلادی باشد. اگرچه این کتاب ممکن است تاریخ فراگیر و بینقصی نباشد، ولی این مساله از ارزش بیبدیل آن در به دست آوردن تصویری روشنتر از تاریخ هزار سال پیش بریتانیا نمیکاهد».
در وقایع نگاری این کتاب آمده است:
«A.D. 685 -This year, there was in Britain a bloody rain, and milk and butter were turned to blood.»
ترجمه: (685 میلادی، مُصادِف با سال 61 هجری قمری+سال شهادت امام حسین «عَلَیهِ السَّلامُ» ) – این سال، سالی بود که در آن در سرتاسر بریتانیا، باران خون بارید، و شیرها و کرهها، همه مُبدَّل به خون (خونین) شدند.
د – اما اینکه چرا ایمان نیاوردند و نمیآورند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که این چیز عجیبی نیست؛ انسان اگر نخواهد چیزی را قبول و باور کند، نمیکند. حتی پیامبران را دیدند، بَیّنهها و دلایل عقلی آنان را شنیدند، معجزات عینی آنها را با چشم دیدند و لمس کردند، باز هم ایمان نیاوردند.
قوم موسی (عَلَیهِ السَّلامُ)، پس از دیدن انواع معجزات و حتی خون شدن تمامی آبهایی که آل فرعون برای نوشیدن بر میداشتند را دیدند، شکافتن نیل و رد شدن خود و غرق شدن فرعونیان را نیز دیدند و تجربه کردند، اما بعد گوساله پرست شدند !!! در امّت حضرت محمد مصطفی (صَلواتُ اللهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ) نیز از این نوع اشخاص بسیار بوده و هستند.
بَشرِ کافِر ، عَنُود و لَجُوج، همیشه توجیه میکند. اگر با چشم ببیند، میگوید: سِحر بود – میگوید: صُدفَه و اتفاقی بود ؛ و اگر نتواند اینگونه توجیه و فرار کند ، به دنبال یک دلیل علمی میگردد و اگر چیزی یافت، میگوید: دلیل علمی داشت !!! گویا هر چه دلیل علمی داشته باشد ، دیگر کار خدا نیست و کار خدا باید حتماً (اَلعَیاذُ بِاللهِ) غیر علمی باشد ، در حالی که او علیم و حکیم است و عالَم همه تَجلّی عِلم اوست و عالِم باید به این علوم واقف گردد . لذا به خاطر عنادشان مصداق "خَتَمَ اللهُ" میشوند و قبول نمیکنند.
«خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ» (اَلبَقَره، 7)
ترجمه: خداوند بر دلها و بر گوشهاى آنان مُهر (شقاوت) نهاده، و بر دیدگانشان پرده اى (از غفلت) است و عذابى بزرگ خواهند داشت.
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (اَلأَعراف، 179)
ترجمه: و حقّا که ما بسیارى از جِن و اِنس را (گویى) براى دوزخ آفریده ایم، زیرا که دلها دارند ولى (حقایق را) بدان نمىفهمند، و چشمها دارند ولى بدان (به عبرت) نمى نگرند و گوشها دارند ولى بدان (مَعارِف حَقّه را) نمى شنوند ، آنها مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند (زیرا با داشتن استعداد رُشد و تکامل، به راه باطل مى روند) و آنها همان غافلانند.
http://www.x-shobhe.com/shobhe/5536.html
*واقعه کربلا در تاریخ آنگُلُوساکسُون در سال 685 میلادی+https://www.parsine.com/fa/news/153190/%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9.
**********************************************
** آثاروبرکات راهپیمایی عظیم اربعین حسینی(ع) - پایگاه اندیشوران حوزه+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی...
به نام خدا
** آثاروبرکات راهپیمایی عظیم اربعین حسینی (ع)
ایام اربعین حسینی یادآور خاطره جانسوز کربلا و شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) و یاران و اصحاب و خاندانِ حسین بن علی (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) و یادآور دوران اسیری اهل بیت و خاندان امام حسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) مخصوصا اسیری حضرت سیّدالساجدین زین العابدین (عَلَیهِِ السَّلامُ) و پیام رسان کربلاء «اُختُ الحسین» حضرت زینب (سَلامُ اللهِ عَلَیها ) دختر حضرت فاطمه (سَلامُ اللهِ عَلَیها ) و علی (عَلَیهِِ السَّلامُ) است . راهپیمایی عظیم اربعین حسینی که بحمدالله هر سال باشکوه تر از سال های قبل با حضور میلیون ها نفر از دلدادگان و عاشقان و محبان حسینی برگزار می شود یکی از شعائر بسیار بزرگ اسلامی و معنوی و حماسی است که آثار و برکات زیادی برای اسلام و مسلمین به ارمغان آورده و می آورد که برخی از آن ها عبارتند از :
1- وحدت و اتحاد و همدلی
2- اظهار عشق و ارادت به اهل بیت پیغمبر (عَلَیهِِمُ السَّلامُ)
3-عزت و اعتلاء و اقتدار و عظمت مسلمین بخصوص که جمعیت راهپیمایی عظیم اربعین حسینی به حسب گزارش ها از 20 میلیون زایر هم بیشتر است .
4- ایثار و انفاق که به اوج خود می رسد
5-نیکی و احسان و محبت و کمک به دیگران
6-اطعام و پذیرایی گسترده و غیر قابل وصف از زُوّار حسینی
7-انتقال و نشر فرهنگ حسینی و نهضت کربلا
8-احیاء ارزش های دینی و انسانی
9- برخوردارشدن از روح جهاد و مقاومت و شهادت
10-ارتقاء روحی و فکری و نشاط معنوی
11-دشمن شناسی و بصیرت
12-سازش ناپذیری در برابر دشمنان قسم خورده اسلام و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ)
13-آشنایی جهانیان و مردم عالَم با حرکت و قیام حضرت اباعبدالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ)
14-افشاگری نسبت به جنایات مستکبرین و یزیدیانِ زمان(آمریکای جنایتکار-اسرائیل غاصب-آل سعود خون آشام- داعش و تکفیری های بی رحم و منحرف ... )
15-زیارت خالصانه حرم حضرت اباعبدالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) و سائر اماکن مقدسه
16-راهپیمایی اربعین حسینی تجلّی عظمت نهضت حضرت سیدالشهدا (عَلَیهِِ السَّلامُ) است که سیل خروشانی را بر ضد ظلم و ستم و جنایت و بی عدالتی و ... بوجود می آورد .
17-راهپیمایی اربعین حسینی بیانگر اعلام آمادگی همه جانبه جهت خدمت به دین و احیاء ارزش های دینی و الهی و فداکاری با جان و مال و بیان و قلم و هنر برای ارزش هایی است که حسین بن علی (عَلَیهِِما السَّلامُ) و یاران و اصحاب باوفایش برای آن ها به شهادت رسیدند .
18- راهپیمایی اربعین حسینی بیانگر آن است که مسمانان جهان باید به هویت اصیل اسلامی و دینی خود بازگردند .
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
*********************************************
** آثاروبرکات راهپیمایی عظیم اربعین حسینی(ع) - پایگاه اندیشوران حوزه+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی...
***نسیم معرفت***
*سفارش پیغمبر«ص»درباره حَسَنَین و فاطمه «عَلَیهِمُ السَّلامُ»
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقفِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَى ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (عَلَیهِمُ السَّلامُ) فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ أَکْرَمُ النَّاسِ عَلَیَّ فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ [فَأَحْبِبْ مَنْ أَحَبَّهُمْ] وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ وَ والِ مَنْ والاهُمْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ اجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِینَ مِنْ کُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِینَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ أَیِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْکَ ثُمَّ قَالَ (ص) یَا عَلِیُّ أَنْتَ إِمَامُ أُمَّتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْهَا بَعْدِی وَ أَنْتَ قَائِدُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی الْجَنَّةِ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی ابْنَتِی فَاطِمَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی نَجِیبٍ مِنْ نُورٍ عَنْ یَمِینِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ عَنْ یَسَارِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ خَلْفَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ، تَقُودُ مُؤْمِنَاتِ أُمَّتِی إِلَی الْجَنَّةِ... ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلامُ) فَقَالَ : یَا عَلِیُّ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی یَسُوؤُنِی مَا سَاءَهَا وَ یَسُرُّنِی مَا سَرَّهَا وَ إِنَّهَا أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْل بَیْتِی فَأَحْسِنْ إِلَیْهَا بَعْدِی وَ أَمَّا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَهُمَا ابْنَایَ وَ رَیْحَانَتَایَ وَ هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیُکْرَمَا عَلَیْکَ کَسَمْعِکَ وَ بَصَرِکَ ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمُ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ والاهُمْ.
اَحمد بن زیاد بن جعفر هَمَدانی با سلسله اَسناد و سَنَدهایی از سعید بن مُسیّب و او از ابن عباس نقل می کند که روزی رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) در مجلسی نشسته بودند و در نزد ایشان حضرت علی و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین (عَلَیهِمُ السَّلامُ) حضور داشتند. حضرت رسول الله (ص) فرمودند: پروردگارا می دانی که اینان اهل بیت من و گرامی ترین مردم نزد من هستند پس دوست بدار هر که آنان را دوست می دارد و بُغض و کینه و دشمنی بَورز با هر که با آنان کینه و بغض می ورزد و دوست بدار و حمایت کن کسی را که آنها را دوست می دارد و حمایت می کند و دشمن بدار هر که آنان را دشمن می دارد و یاری نما هر که آنان را یاری می کند و آنان را از هر آلایشی پیراسته و مُنزَّه قرار بده و از جمیع گناهان مَصون و محفوظ نگهدار و از جانب خود با روحُ القدس تائید و تقویشان بفرما... سپس پیامبر (ص) متوجّه حضرت علی بن ابیطالب (عَلَیهِ السَّلامُ) شد و فرمود : یا علی تو امامِ امّتِ من و خلیفه من خواهی بود ، تو مُؤمنین را به سوی بهشت رهبری خواهی کرد . گویا من دخترم فاطمه (سَلامُ اللهِ عَلَیها) را میبینم که فردای قیامت بر شتری نجیب که از نور باشد سوار است و از طرف راست وی هفتاد هزار مَلَک و از سمت چپ او هفتاد هزار مَلَک و در مقابلش هفتاد هزار مَلَک و در پشت سرش هفتاد هزار مَلَک خواهد بود. دختر من زنان مؤمنه امّتم را به جانب بهشت رهبری خواهد کرد .... سپس مُجدّدا پیغمبر اکرم (ص) متوجّه حضرت علی (عَلَیهِ السَّلامُ) شده و فرمود : یا علی فاطمه (س) پاره تن من و نور چشم و میوه دل من است، آنچه که باعث ناراحتی او باشد باعث ناراحتی من و آنچه که موجب خشنودی وی شود ، موجب خشنودی من خواهد شد. فاطمه (س) اوّلین کسی از اهل بیتم است که به من مُلحق میشود . بعد از من با دخترم فاطمه (س) نیکو رفتار باش و اما حسن و حسین دو پسر و دو رَیحان من هستند و آنان سرور جوانان اهل بهشت هستند . باید نزد تو همچون چشم و گوشت عزیز و گرامی باشند . سپس حضرت دستشان را به سوی آسمان گرفتند و عرضه داشتند : خداوندا گواه باش که من دوستدارِ دوست آنها و دشمنِ دشمنان آنها هستم و در صُلح هستم با هر کسی که با ایشان در صُلح است و در جنگ هستم با هر که با ایشان در جنگ است و دشمن هستم با هر که بدخواه آنان است و دوست هستم با هر کسی که آنها را دوست دارد.
* اَلأَمالی لِلصَّدُوقِ ، صفحه 487 – 486 حدیث 18 - بِحارُالأَنوار جلد 37 ص84حدیث 52 .
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
*******************************************
***نسیم معرفت***
حجت الاسلام محمد صالح منصوری امام جمعه محترم بندر ترکمن از استان گلستان
* امامجمعه بندرترکمن ابراز کرد : برخی مطرح میکنند که کسانی میتوانند این مملکت را به پیشرفت برسانند که دکترای اقتصاد داشته باشند اینها دروغ است مگر حضرت یوسف (عَلَیهِ السَّلامُ) دکترای اقتصاد داشت و یا شهید رجایی مگر دارای دکتری اقتصاد بود بلکه دکتری دین و مذهب داشتند بنابراین باید فردی را انتخاب کنیم که درد مردم را بفهمد نه اینکه دلشان برای سرمایهداران و نجومی بگیران بتپد.
https://www.farsnews.com/news/13960227000635/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1%D9%81%D8%AF%D8%A7%D8%B1
**************************************************
***نسیم معرفت***
** تَمایُزِحَقّ وخَلق وکج فهمی برخی هاازموضوع وحدت شَخصیّه حقیقت وجود
از مِحورهای حسّاس و پرمُخاطَرَه مبحث «وحدت شخصیّه» ، تمایز حق و خلق و تبیین درست نسبت و ارتباط آن دو با یکدیگر است و بیشتر رهزنیها و کجفهمیها از همین گردنه برمیخیزد. ناشناختن مرز حَقّ و خَلق ، خاستگاه توهماتی همچون حلول، اتحاد یا همهخدایی و امثال آن میشود. هرچند در مَدخَل توجیه کثرت با طرح بحث حیثیت تقییدیه و تبیین نوع تحقق عالم در کنار وحدت شخصیه [وحدت شخصیّه ای که عُرَفاء آن را با تمثیلات مختلف تبیین می کنند فراتر از وحدت تشکیکی مُلّا صدرا است . وحدت شخصیه وجود ، فیض منبسطی است که همه موجودات را به نحو کلّی سِعِی یا اطلاق سِعِی ، شامل است ولی از همه حدود و قُیودِ موجودات مُبرّی و مُنزَّه می باشد. سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَصِفُونَ . سوره اَنعام آیه 100. ] وجود به صورتی فنی و کاملاً فلسفی، چگونگی مغایرت خلق از حق را ارائه کردیم، به منظور تأکید و ارائه طرحی دیگر در این مسئله، از منظر دیگری بدان میپردازیم.
انحای مغایرت و تمایز
مغایرت و تمایز بین دو شیء به دو صورت قابل فرض و تحقق است :
الف) مغایرت و تمایز تقابلی
ب) تمایز و مغایرت احاطی
الف) مغایرت و تمایز تقابلی : گاهی دو چیز با یکدیگر مغایرت تقابلی دارند، بدین صورت که هرگاه با هم مقایسه شوند، ملاحظه میشود. شیء اول اموری را دارد که شیء دوم ندارد، و بالعکس ، حقایق و کمالات یا نقایصی در دومی هست که در اولی یافت نمیشود. این نوع تقابل خود به خود موجب تمایز و مغایرت آن دو میشود، که در اصطلاح با «تمایز تقابلی» از آن یاد میکنند. همه موجوداتی که در عرض یکدیگرند چنین مغایرت و تمایزی دارند. مثلاً مغایرت بدن ما باکتابی که در دست داریم، مغایرت و تمایز تقابلی است؛ زیرا بدن ما بهرهای از وجود و کمالات دارد که این کتاب آنها را ندارد. همچنین آن کتاب حیطهای از وجود را پُر کرده که بدن ما با آن ارتباطی ندارد. بنابراین بدن و کتاب دو چیز مقابلاند و تمایز آنها از گونه تقابلی است.
ب) تمایز و مغایرت احاطی : این قسم تمایز با مباحثی که عُرَفا مطرح کردهاند پدید آمده است. همانگونه که از اصطلاح تمایز احاطی برمیآید، این نوع مغایرت بین مُحیط و مُحاطِ وجودی برقرار است. اما پیش از آنکه به تحلیل این نوع از تغایر بنشینیم، مناسب است مثالی را که عُرَفا در تبیین تمایز احاطی ارائه میکنند کانون دقت و تأمل قرار دهیم. عُرَفا برای تقریب به ذهن، از مثال عام و خاص استفاده میکنند. هر عامی نسبت به افراد خود چگونه است؟ اگر «عامِّ جنسی» را با انواع آن در نظر آوریم چه نسبتی بین ایشان برقرار است؟ با اندکی دقت درمییابیم، عامِّ جنسی مانند حیوان، از آن جهت که عام است و همه انواع خود را پوشش میدهد، عین انواع خود است. در مثال یادشده، حیوان به صورتی کامل در نوع انسان، با وی یکی است، همچنانکه با نوع بَقَر یا غَنَم و یا حیوانات دیگر اتحاد کامل دارد و عین آنهاست. اما وقتی از منظری دیگر، همین عامِّ جنسی مثل حیوان از آن جهت که عام است و عمومیت دارد در نظر میگیریم مغایر تکتک انواع خود نیز هست؛ یعنی هرچند حیوان به جهت عمومیتش انسان را پوشش داده و عین اوست، از همان جهت عمومیتش غیر از انسان است و در دیگر انواع نیز حضور دارد. هرچند این مثال ناظر به عالَم ذهن است، از جهات بسیاری شبیه بحث عُرَفا در باب نسبت حق و خلق است؛ زیرا بنابر گزارههای عرفانی که در «وحدت شخصیّه» تبیین شده است باید گفت، هنگامی که یک وجود بینهایت و نامحدود را با وجودهای متناهی و محدود مقایسه میکنیم درمییابیم وجود نامحدود، از آن جهت که نامتناهی و نامحدود است و بر همه چیز احاطه وجودی دارد، عین همه اشیاست و تمام تار و پود موجودات محدود را فرامیگیرد؛ به نحوی که هیچ مکان و مَوطِن و مرتبهای از آن خالی نیست. اما در نگاهی دیگر، از همان جهتی که مُحیط بر کل، و مطلق و بینهایت است، غیر همه اشیاست. بنابراین اگر وجود نامتناهی حقتعالی را با مثلاً وجود این کتاب در نظر آوریم، وجود حق از آن جهت که بینهایت است عین این کتاب است و از همان جهت که بینهایت است مغایر کتاب و متمایز از آن است. لذا از منظر عرفانی، حق هم عین خلق است و هم غیر آن و این از عجایب معارف عرفانی است که در عین اثبات عینیّتی شدید میان حق و خلق که نباید هیچ فاصلهای بین آنها گذاشت، مغایرت و تمایزی چشمگیر [ و تام و تمام ] بین آنها ایجاد میکند.[1] عُرَفا بر این باورند که حق و خلق از یکدیگر ممتاز و متغایرند، اما نه به نحو تمایز تقابلی، تا در نتیجه خداوند جدای از خلق در تصور آید بلکه حقتعالی به نحو تمایز احاطی از خلق امتیاز و تغایر دارد ؛ به این بیان که چون ذات حق ، مطلق به اطلاقِ مَقسَمی است ، تمام حقیقت او همین اطلاق وجودی و نامتناهی بودنش است. پس به نفس همین اطلاق، عین همه اشیاست؛ اما از آنجا که هیچ محدودی، مطلق نمیشود، حقتعالی به نفس همین اطلاق غیر از همه اشیاست. به بیان دیگر، چون حق «سُبحانَه» مطلق است، و مطلق در دل هر مقیّدی هست، عین همه آنهاست؛ اما نه به این معنا که تنها یکی از آن محدودها یا حتی همه آن محدودها باشد و بس بلکه چون مطلق به اطلاق مَقسَمی است، به نفس همین اطلاق و احاطه که عین اشیا شد، مغایر با تکتک آنها و مغایر با همه آنها نیز هست. بر این اساس روشن میشود که مراد عُرَفا از عینیّت حقتعالی با اشیا، غیر از تصور عوامانه از عینیّت، و حتی مغایر با انواع مختلف عینیّتِ مطرح در فلسفه است. در فلسفه، گونههای متعددی از عینیت مطرح است که خود میتواند موضوع مناسبی برای بحث و تحقیق باشد، و در هر موردی نیز عینیت معنای خاصی دارد که خلط آنها با یکدیگر، و نیز برداشت عوامانه از عینیّت موجب مشکلات و مُغالَطاتی شده است. در فلسفه، عینیت، در بحث حرکت، وجود ذهنی، تشکیک، و علیّت مطرح است، اما عینیّت اهل معرفت که بین حق و خلق طرح میشود با همه آنها متفاوت است؛ زیرا این عینیت در عین غیریّت مطرح است، و چنانکه گفته شد، عُرَفا با وجود عقیده به کمالِ عینیّت، کمال مُغایَرَت را بین حق و خلق قایلاند.
در این دیدگاه از خداشناسی ، در عین قبول خدای مغایر با خلق، خداوند همراه با خلق، و نه جدای از آن است. نظامی گَنجَوِی، عارف و شاعر بزرگ ایرانی (متوفّای بعد از 590 «ه.ق») ، ارتباط حق و خلق را این گونه تبیین میکند:
ای مَحرمِ عالَمِ تحیّر عالم ز تو هم تُهی و هم پُر [2]
[ و نیز بابا طاهر می گوید : به صحرا بنگرم صحرا تُه وِینُم * به دریا بنگرم دریا تُه وِینُم+ به هر جا بنگرم کوه و در و دشت * نشان روی زیبای تُه وِینُم ]
در عرفان، خدای جدا و بریده از خلق معنا ندارد، بلکه خدا در دل هر ذرهای حاضر است [دل هر ذرّه را که بشکافی - آفتابیش در میان بینی + هاتف اصفهانی] و هیچ موجودی از خدا جدا نیست و خداوند نیز از هیچ موجودی جدا نیست؛ اما در عین حال خدا غیر از اشیاست. [داخِلُُ فِی الأَشیاءِ لا بِالمُمازَجَةِ وَ خارِجُُ عَنِ الأَشیاءِ لا بِالمُبایَنَةِ، دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کََدُخُولِ شَیْءٍ فِی شَیْءٍ وَ خارِجُُ عَنِ الأَشیاءِ لا کَخُرُوجِ شَئِِ عَن شَئِِ»؛ «بِحارُ الأَنوار ج3 ص271»] در حالت دعا و مناجات، بنده هرگز خدا را از خود دور نمییابد، بلکه او را در دل خود حاضر میبیند، و به حقیقت، کلام خدا را مییابد که اِعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ. [3] در احادیث و روایات این بحث با عنوان بَینونت عُزْلی و بَینونت وصفی مطرح شده است. علامه مجلسی در بِحارُالانوار روایتی را از امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ) نقل میکند که حضرت میفرماید:وَ تَوْحِیدُهُ تَمْیِیزُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ حُکْمُ اَلتَّمْیِیزِ بَیْنُونَةُ صِفَةٍ لاَ بَیْنُونَةُ عُزْلَةٍ .[4]
در این سخن عمیق و رسا، که در مدخل وحدت وجود در کتاب و سنت به منزله شاهدی بر وحدت شخصیّه مطرح شد، حضرتْ نخستْ اساس توحید را تمییز بین حق و خلق معرفی میکند، به نحوی که اگر کسی بین حق و خلق تمییز ننهد و میان آنها مغایرت قایل نشود، مُوحِّد نبوده، بلکه مشرک است؛ و گویا سخن برخی از جاهلان صوفیه نیز همین معنا را تداعی میکند که ایشان بین حق و خلق تمایز قایل نبودهاند و انتقاد بسیاری از مخالفان عرفان نیز بر همین برداشت از معارف عرفانی مبتنی است. اما حضرت (عَلَیهِ السَّلامُ)، بلافاصله پس از آنکه تمایز حق از خلق را واجب میشمارند، نوع تمییز و تغایر را نیز مشخص میکنند، و محور حسّاس بحث نیز همینجاست که تمایز حق و خلق، تمایز عُزْلی نیست، به نحوی که وجود حق و وجود خلق از یکدیگر جدا، و هر یک به طَرَفی باشد؛ بلکه این تمایز فقط در حیطه اوصاف است، و هرچند بحث در معنای تمایز وصفی و چگونگی آن قابل تأمل و پیگیری است، نقطه روشن سخن امیر مؤمنان (عَلَیهِ السَّلامُ) نفی بینونت عزلی است. علامه مجلسی پس از نقل این حدیث، در مقام شرح و توضیح آن میگوید: بینونت وصفی بدان معناست که خدای متعالی، به واسطه مباینت در صفاتْ از خلق تمایز و تغایر دارد، نه آنکه در مکان از ایشان جدا باشد. بنابراین میتوان دستاورد فرع دوم را در یک جمله خلاصه کرد: هرچند بر اساس وحدت شخصیّه، حق عین خلق است ولی «تمایز احاطی» که از شدیدترین انواع تمایز و تغایر است ، بین حق و خلق برقرار است؛ زیرا این نوع تمایز، تمایز بینهایت از متناهی، نامحدود از محدود است و فاصله محدود تا نامحدود خودِ نامحدود و بینهایت است. پس بین حق و خلق بینهایت مغایرت وجود دارد.
* نویسنده : علی امینی نژاد
** اصلاحات و اضافات توسّط : استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
منبع: حکمت عرفانی؛ تحریری از درسهای عرفان نظری استاد سید یدالله یزدانپناه صفحه 255.
پی نوشت؛
1. ر.ک: صائِنُالدّین اِبنتُرکَه اصفهانى، تَمهیدُ القَواعِد، چاپ انجمن فلسفه ایران، ص 91؛ همان، چاپ دفتر تبلیغات اسلامی، ص 240؛ همان، با تصحیح و تعلیقه استاد حسن رمضانى، ص262.
2. نظامی، کلیات خَمسه، لیلی و مجنون، با مقدمه دکتر حسین وحیدی، انتشارات صفی علیشاه، ج1، ص403.
3. انفال(8)، 24.
4. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج4، ص253.
http://fa.erfan.wiki/300/%D8%AA%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B2-%D8%AD%D9%82-%D9%88-%D8%AE%D9%84%D9%82/
*********************************************
.: Weblog Themes By Pichak :.