***نسیم معرفت***
امام نهم که نامش «محمد» و کنیه اش «ابو جعفر» و لقب وی «تقی» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 ه. ق. در شهر مدینه دیده به جهان گشود. [1] مادر او «سبیکه» نام دارد [2] که از نظر فضایل اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود،[3] به طوری که امام رضا (ع) از او به بانویی منزّه و پاک دامن و با فضیلت یاد می کرد.[4] روزی که پدر بزرگوارش درگذشت، او حدود هشت سال داشت و در سن 25 سالگی به شهادت رسید[5] و در قبرستان قریش در بغداد کنار قبر موسی بن جعفر (ع) به خاک سپرده شد.
دلایل و شواهد امامت امام جواد (ع)
از آن جا که امام جواد (ع) نخستین امامی بود که در کودکی به مقام امامت رسید، اولین سؤالی که به ذهن متبادر می شود این است که چگونه یک نوجوان می تواند مسئولیت سنگین امامت مسلمانان را بر عهده بگیرد و جانشین پیامبر خدا (ص) باشد؟
در جواب می گوییم: این امر ممکن بوده و دلایل و شواهد متعددی نیز بر آن وجود دارد که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
الف) نصّ بر امامت
ما شیعیان باور داریم که خداوند، امام را منصوب می کند، زیرا او مصالح بندگان خود را بهتر می داند. بی تردید امامت، استمرار خط نبوت است. خداوند که انسان را برای پیمودن راه کمال و سعادت آفریده، همان گونه که باید برای ارائه طریق و رسیدن به مطلوب، پیامبرانی را مبعوث کند، لازم است برای تداوم این راه بعد از رحلت پیامبران، جانشینان معصومی را قرار دهد، زیرا عقل انسان ها به تنهایی برای تشخیص تمام عوامل و اسباب پیشرفت و کمال، کافی نیست.
از سوی دیگر، آیین انبیا ممکن است بعد از رحلت آن ها دستخوش انواع تحریفات شود، به همین دلیل، پاسدارانی معصوم لازم است تا از آن محافظت کنند. امام صادق (ع) می فرماید: «در میان ما اهل بیت، در هرنسلی، افراد عادلی هستند که تحریفِ غلوّ کنندگان را از آن [اسلام ]نفی می کنند و دست بدعت گذاران و دین سازان و اهل باطل را کوتاه می سازند و تأویل و تفسیر نادرست جاهلان را کنار می زنند.»[6]
از طرف دیگر، تشکیل حکومت الهی که انسان را به تمام اهداف مورد نظر برساند، فقط از طریق پیشوایان معصوم امکان پذیر است، زیرا حکومت های انسانی، همیشه در مسیر منافع مادی افراد یا گروه های خاص سیر کرده اند.[7]
مطالعه دقیق قرآن به ما می فهماند که این کتاب دستورهای خود را به شکل کلی بیان کرده و سپس خدای تعالی تبیین و تفسیر آن را بر عهده رسول خدا (ص) قرار داده است؛ مانند: «و انزلنا إلیک الذّکر لتبین للنّاس ما نزّل إلیهم»،[8] «اقیموا الصلوة»، «آتوا الزکاة» و... بیان تعداد رکعات نماز و یا بیان حدّ و نصاب زکات، در قرآن نیامده است و پیامبر اکرم (ص) همه این ها را برای مسلمانان تفسیر و تشریح فرمود.
مسئله امامت امامان اثنی عشر نیز با همین شیوه (به صورت کلی) در قرآن ذکر شده است که حدود 84 آیه به آن دلالت دارد؛ از جمله: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم»،[9] «فسئلوا أهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون»،([10]) «اتّقوا اللّه و کونوا مع الصَّادقین»[11]
در این زمینه جابر بن عبد الله انصاری حدیث مشهوری نقل کرده است. وی می گوید: روزی خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیدم در حالی که تازه آیه 59 از سوره نساء نازل شده بود. عرض کردم: یا رسول الله! خدا و رسول خدا را شناختیم و اطاعت می کنیم، اما اولی الامری که در این آیه آمده کیانند که اطاعتشان همچون اطاعت شما و خداوند بر ما واجب شده است؟ پیامبر گرامی (ص) فرمودند: «ای جابر! اولی الأمر، جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من می باشند که اول آن ها علی، فرزند ابوطالب، سپس حسن، بعد حسین، بعد علی فرزند حسین، سپس محمد فرزند علی که در کتاب آسمانی تورات به باقر مشهور است و تو ایشان را خواهی دید و وقتی دیدی، سلامم را به او برسان؛ سپس جعفر فرزند محمد، بعد از آن موسی فرزند جعفر، بعد علی فرزند موسی، سپس محمد فرزند علی، بعد علی فرزند محمد، پس از آن حسن فرزند علی، سپس هم نام من و هم کنیه ام حجّت خدا در زمین و باقی مانده خدا در میان بندگانش فرزند حسن بن علی است؛ همان شخصی که خداوند به وسیله او مشارق و مغارب زمین را فتح می کند و او از پیروانش غایب می شود. در زمان غیبت آن حضرت کسانی در اعتقاد به امامت او ثابت قدم می مانند که خداوند دل هایشان را با ایمان، امتحان کرده است.[12]
در روایتی دیگر از ابوبصیر نقل شده که به امام باقر (ع) عرض کردم: مردم (اهل سنّت) به ما اعتراض می کنند که اگر امامان حقّند، چرا خدا نامی از آن ها در قرآن نبرده است؟ امام باقر (ع) فرمود: در پاسخ آن ها بگویید: خدا نماز را بر پیغمبر (ص) نازل کرد و اسمی از سه یا چهار رکعت آن نبرد، تا این که رسول خدا (ص) آن را توضیح داد و نیز فریضه حج را نازل فرمود، ولی تعداد طواف های هفتگانه آن را نازل نکرد، تا پیغمبر (ص) آن را تفسیر کرد؛ همین طور است امامت ما. خداوند آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را نازل و پیامبر اولوا الامر را به ائمه اثنی عشر تفسیر فرمود و اگر ساکت می شد و بیان نکرده بود، آل عباس و آل عقیل و یا دیگران مدعی می شدند که مراد از اولی الامر ماییم.... [13]
بدین سان پیامبر اسلام (ص) به دستور خدا امامان دوازده گانه را بعد از خود امام و پیشوا معرفی کرده است. این امور نشان می دهد که امام جواد (ع( لایق ترین و شایسته ترین فرد برای رهبری بوده است.
ب) جایگاه وفضایل امام
بی تردید واگذاری منصب امامت - همان طور که اشاره شد - لیاقت و شایستگی را می طلبد. این شایستگی را هر کسی داشته باشد خداوند مقام امامت را به او عنایت می کند. ممکن است این قابلیت در انسان خردسال باشد یا بزرگ سال. در قرآن از زبان حضرت ابراهیم آمده است: خدایا! امامت را در ذریه من قرار بده و خداوند در جواب فرمود: امامت، عهدی است که به هر کس عطا نمی گردد.[14] خداوند نیز می داند که این مقام را به چه کسی واگذار نماید.[15]
شخصیت امام جواد به گونه ای بود که فضایل و ابعاد شخصیت او اعجاب دانشمندان اسلامی، اعم از شیعه و سنّی را برانگیخت و آنان امام را شایسته خلافت دانستند. برای نمونه، ابن جوزی می گوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش، بر روش پدرش بود.»[16]
ابن حجر هیثمی می نویسد: «مأمون، امام جواد (ع) را به دامادی انتخاب کرد، زیرا با وجود کمی سنّ، از نظر علم و آگاهی و حلم، بر همه دانشمندان برتری داشت.»[17]
شبلنجی می گوید: «مأمون، پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود کمی سنّ، فضل و علم و کمالِ عقل خود را نشان داده، برهان (عظمت) خود را آشکار ساخت.»[18]
ج) مولودی پرخیر و برکت
در مجامع شیعه، از امام جواد (ع) به مولودی پر خیر یاد می شد.[19] امام رضا (ع) نیز به مناسبت های مختلف، از فرزند خود با این عنوان یاد می کرد و این موضوع در میان شیعیان، معروف بود. دو تن از شیعیان به نام «ابن اسباط» و «عبّاد بن اسماعیل» می گویند: در محضر امام رضا (ع) بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ حضرت فرمود: «آری، این همان مولودی است که در اسلام با برکت تر از او زاده نشده است.»[20]
تولد امام جواد (ع) در شرایطی صورت گرفت که خیر و برکت خاصی برای شیعیان به ارمغان آورد، زیرا عصر امام رضا (ع)، عصر ویژه ای بود و حضرت در تعیین جانشین خود، با مشکلاتی مواجه شد که در عصر امامان قبلی، بی سابقه بوده است. از یک سو پس از شهادت امام کاظم(ع) گروهی به نام «واقفیه» براساس انگیزه های مادی، امامت حضرت رضا (ع) را انکار کردند و از سوی دیگر، امام رضا (ع) تا حدود 47 سالگی فرزند نداشتند و چون احادیث رسیده از پیامبر (ص) حاکی بود که امامان دوازده نفرند. فقدان فرزند برای امام رضا (ع)، هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم آن را زیر سؤال می برد و واقفیه این موضوع را دست آویز قرار داده بودند.
گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطی» به امام هشتم و پاسخ حضرت است. «ابن قیاما» که از سران «واقفیه» بود،[21] طی نامه ای به امام رضا(ع) او را متهم به عقیم بودن کرد. امام (ع) در پاسخ نوشت: از کجا می دانی که من فرزندی نخواهم داشت، سوگند به خدا، بیش از چند روز نمی گذرد که خدا پسری به من عطا می نماید که حق را از باطل جدا می کند.[22] امام رضا (ع) همواره سخنان و دلایل آنان را رد می کرد،[23] تا آن که تولد حضرت جواد (ع) به این سم پاشی ها خاتمه داد و موضع امام و شیعیان، تقویت گردید و اعتبار تشیع بالا رفت.[24]
با برکت بودن تولد امام جواد (ع) علاوه بر تقویت شیعیان، دلیل مهم دیگری نیز برای رهبری اوست.
د) نبوت برخی انبیا در کودکی
درست است که دوران شکوفایی عقل و جسم انسان معمولاً حد و مرز خاصی دارد، ولی چه مانعی دارد که خداوند قادر، برای مصالحی، این دوران را برای بعضی از بندگان خاص خود کوتاه و خلاصه کند. در تاریخ، افرادی بوده اند که در پرتو عنایت خاص خداوندی در سنین کودکی به مقام پیشوایی امتی رسیده اند. در این خصوص نمونه ها و شواهد متعددی وجود دارد؛ از جمله:
1 - قرآن درباره حضرت یحیی و رسالت او و این که در دوران کودکی به نبوت برگزیده شده است، می فرماید: «و آتیناه الحکم صبیاً؛[25] ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم.»
بعضی از مفسّران، کلمه «حکم» را در آیه به معنای هوش و درایت گرفته اند و بعضی گفته اند: مقصود از این کلمه، «نبوت» است. مؤید این نظریه روایاتی است که در کتاب «اصول کافی» نقل شده است، از آن جمله، روایتی است از امام سجاد (ع) که حضرت طی آن، با تعبیر «حکم» در آیه مزبور، به «نبوت» حضرت یحیی در خردسالی استشهاد می کند و می فرماید:[26] پس از درگذشت زکریا، فرزند او یحیی کتاب و حکمت را از او به ارث برد: «یا یحْیی خُذِ الْکتابَ بِقُوّة وَ آتَیناهُ الحُکمَ صَبِیاً؛[27] ای یحیی! کتاب (آسمانی) را با نیرومندی بگیر، و ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم.»
2 - با این که برای آغاز تکلّم و سخن گفتن کودک معمولاً زمانی حدود دوازده ماه لازم است، ولی حضرت عیسی (ع) در همان روزهای نخستینِ تولد زبان به سخن گشود و از مادر خود دفاع کرد و یاوه های معاندان را با منطق و دلیل رد کرد، در صورتی که این گونه سخن گفتن و با این محتوا، در شأن انسان های بزرگ سال است.[28]
همان طور نوزادی چون عیسی که هنوز شیر می خورد می تواند به پیامبری مبعوث شود، امام جواد (ع) نیز در سنّ کودکی می تواند امام باشد.
سنّ، اگر چه در بسیاری از امور یک مقیاس در نظر گرفته می شود اما در نزد خداوند، ملاک معتبری به شمار نمی آید. همیشه کسانی که سنّ و سال بیشتری دارند، در پیش گاه خدا بزرگ تر و بلند مرتبه تر از دیگران نیستند. چه بسا پیر فرتوتی که در نزد پروردگار، مطرود است و چه بسا جوان یا کودکی که در نزد خداوند، محبوب و عزیز است. در واقع، این عمل صالح و نیت پاک و موهبت های الهی و امثال این هاست که به فرد ارج و ارزش می بخشد و نخستین مقیاس به شمار می آید. به علاوه، اعتقاد به نبوت و امامت ممکن نیست مگر پس از ایمان کامل به قدرت خدای متعال بر این که می تواند یک فرد را مجمع فضایل و مرجع معارف گرداند و او را پیشوا و نمونه مردم قرار دهد.
ه) گفتار و رویکرد امامان
ما شیعیان باور داریم که ائمه اطهار (علیهم السلام)، معصوم اند و رفتار و گفتار آنان حجّت می باشد. بدین سان اگر آنان کسی را امام معرفی کردند بی تردید او امام است. برخی از امامان، هم امام جواد (ع) را رهبر و پیشوا معرفی کرده اند و هم شبهه خردسال بودن او را مطرح و جواب داده اند. افزون بر آن، از این طریق نیز در صدد فرهنگ سازی بودند تا افکار عمومی را آماده پذیرش امامت امام جواد (ع) نمایند.
یکی از یاران امام رضا (ع) می گوید: در خراسان در محضر امام رضا (ع) بودیم. یکی از حاضران به امام عرض کرد: سرور من، اگر (خدای نخواسته) پیش آمدی رخ دهد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابو جعفر.[29] در این هنگام آن شخص سنّ حضرت جواد (ع) را کم شمرد، امام رضا (ع) فرمودند: خداوند عیسی بن مریم را در سنّی کمتر از سنّ ابو جعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعتِ تازه قرار داد.»[30]
ز) انجام دادن وظایف امام
یکی از دلایل مهم اثبات امامت، انجام دادنِ وظایف می باشد؛ بدین معنا که اگر کسی توانست رسالتی را که بر عهده امام گذاشته شده است انجام دهد او امام است، حال خردسال باشد یا بزرگ سال. امام جواد (ع) در انجام رسالتِ امامت، موفق بود. او مانند سایر امامان، به هدایت و رهبری مردم پرداخت و در قالب های مختلف به سؤالات و مشکلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان رسیدگی نمود، به گونه ای که در مدت امامت او کسی به رهبری اش اعتراض نکرد. افزون بر آن، رهبری مدبّرانه و حکیمانه او تعجب همگان را بر انگیخت. آنانی که رهبری امام را زیر سؤال برده بودند از ایده و تفکر خود پشیمان شدند. در این جا به بعضی از وظایفی که امام جواد (ع) انجام داد اشاره می کنیم:
1 - تربیت شاگردان
یکی از ابعاد بزرگ زندگی ائمه، بُعد فرهنگی آنان است. این پیشوایان هر کدام در عصر خود فعالیت فرهنگی داشته، شاگردانی تربیت می کردند و دانش های خود را به کمک آنان در جامعه منتشر می کردند. اما شرایط اجتماعی و سیاسی زمان آنان یک سان نبوده است؛ مثلاً در زمان امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) شرایط اجتماعی، مساعد بود و به همین دلیل تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق (ع) بالغ بر چهار هزار نفر می شد، ولی از دوره امام جواد تا امام عسکری (علیهما السلام) به دلیل فشارهای سیاسی و کنترل شدید از طرف حکومت، شعاع فعالیت آن ها بسیار محدود بود و از این نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق (ع) کاهش یافت. در عین حال باید توجه داشت که در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان حضرت، چهره های درخشان و شخصیت های برجسته ای مانند: علی بن مهزیار، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، زکریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازی، احمد بن محمد بن خالد برقی بودند که هر کدام در صحنه علمی و فقهی، وزنه به شمار می رفتند و حتی برخی تألیفات متعددی داشتند.
از طرف دیگر، راویان احادیث امام جواد (ع) تنها در محدّثان شیعه خلاصه نمی شوند، بلکه محدّثان و دانشمندان اهل تسنّن نیز معارف و حقایقی از اسلام را از آن حضرت نقل کرده اند. برای نمونه، خطیب بغدادی احادیثی با سند خود از آن حضرت نقل کرده است.[31] هم چنین حافظ عبدالعزیز بن اخضر جنابذی[32] و مؤلّفانی نیز مانند: ابوبکر احمد بن ثابت، ابو اسحاق ثعلبی و محمد بن مندة بن مهربذ در کتاب های تاریخی و تفسیری خویش روایاتی از آن حضرت نقل کرده اند.
2 - بیان احکام و معارف دینی و شبهه زدایی
یکی از وظایف بسیار مهم امام، بیان احکام و پاسخ گویی به سؤالات مردم و شبهه زدایی است و امامان (علیهم السلام) در قالب های مختلف، به این وظیفه عمل می نمودند. از سوی دیگر، اگر کسی در بیان احکام دچار اشتباه می شد، آن را بر طرف می کردند. امام جواد (ع) در این زمینه بسیار موفق بود. او با بیان احکام و معارف دینی و جواب پرسش ها و رفع شبهات، هم وظیفه امامت را خوب انجام می داد و هم جایگاه امامت خود را تثبیت کرد، به گونه ای که این امر موجب اطمینان شیعیان گردید، زیرا علی رغم دلایل و شواهد متعدد برای اثبات امامت امام جواد (ع)، برخی از بزرگان و علمای شیعه اختلاف داشتند و سنّ ابو جعفر را برای رهبری کم می دانستند. از این رو شیعیان در سایر شهرها متحیر شدند.[33] به همین دلیل شیعیان اجتماعاتی تشکیل دادند و به منظور حصول اطمینان از این که او دارای علم امامت است، پرسش هایی را مطرح کردند و هنگامی که پاسخ های قاطع و قانع کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند.
برخی مورّخان در این زمینه می نویسند: چون امام رضا (ع) در سال 202 هجری رحلت نمود، سنّ ابوجعفر نزدیک به هفت سال بود، از این رو در بغداد و سایر شهرها در بین مردم اختلاف نظر پدید آمد. «ریان بن صلت»، «صفوان بن یحیی»، «محمد بن حکیم»، «عبدالرحمن بن حجّاج» و «یونس بن عبدالرحمن» با گروهی از بزرگان و معتمدان شیعه، در خانه «عبدالرحمن بن حجّاج» گرد آمدند و در سوگ امام به گریه و اندوه پرداختند... یونس به آنان گفت: دست از گریه و زاری بردارید، باید دید امر امامت را چه کسی عهده دار می گردد و تا این کودک (ابوجعفر) بزرگ شود، مسائل خود را از چه کسی باید بپرسیم؟ در این هنگام «ریان بن صلت» برخاست و گلوی او را گرفت و فشرد، و در حالی که به سر و صورت او می زد، با خشم گفت: تو نزد ما تظاهر به ایمان می کنی و شک خود را پنهان می داری؟! اگر امامت او از جانب خدا باشد حتی اگر طفل یک روزه باشد، مثل پیرمرد صد ساله خواهد بود، و اگر از جانب خدا نباشد حتی اگر صد ساله باشد، چون دیگران یک فرد عادی خواهد بود، شایسته است در این باره تأمّل شود. در این هنگام حاضران به توبیخ و نکوهش یونس پرداختند.[34]
در آن موقع، موسم حج نزدیک شده بود. هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار ابو جعفر عازم مدینه گردیدند، و چون به مدینه رسیدند، به خانه امام صادق (ع) رفتند. در این هنگام عبد الله بن موسی، عموی حضرت جواد (ع) وارد شد و در صدر مجلس نشست. یک نفر به پا خاست و گفت: این پسر رسول خداست، هرکس سؤالی دارد از وی بپرسد. چند نفر از حاضران سؤالاتی مطرح کردند که وی پاسخ های نادرستی داد...[35] شیعیان، متحیر و غمگین شدند و فقها مضطرب گشتند و قصد رفتن کردند و گفتند: اگر ابو جعفر می توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبداالله نزد ما نمی آمد و جواب های نادرست نمی داد!
در این هنگام دری از صدر مجلس باز شد و غلامی به نام «موفّق» وارد مجلس گردید و گفت: این ابو جعفر است که می آید. همه به پا خاستند و از وی استقبال کرده سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساکت شدند. آن گاه سؤالات خود را با او در میان گذاشتند وقتی که پاسخ های قانع کننده شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض کردند: عموی شما، عبدالله چنین و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: عمو! نزد خدا بزرگ است که فردا در پیش گاه او بایستی و به تو بگوید: با آن که در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادی؟[36]
اسحاق بن اسماعیل که آن سال همراه این گروه بود، می گوید: من نیز در نامه ای ده مسئله نوشته بودم تا از حضرت بپرسم. در آن موقع همسرم حامله بود. با خود گفتم: اگر به پرسش های من پاسخ داد، از او تقاضا می کنم که دعا کند خداوند بچه ای را که همسرم به آن آبستن است، پسر قرار دهد. وقتی که مردم سؤالات خود را مطرح کردند، من نیز نامه را در دست گرفته به پا خاستم تا مسائلم را مطرح کنم. امام تا مرا دید، فرمود: ای اسحاق! اسم او را «احمد» بگذار؟ مدتی بعد همسرم پسری به دنیا آورد و نام او را «احمد» گذاشتم.[37]
3 - فعالیت سیاسی
در عصر امام جواد (ع) شرایط به گونه ای بود که وی نمی توانست قیام مسلحانه انجام دهد اما از راه های گوناگون مشروعیت حکومت را زیر سؤال برده و شیعیان خود را حفظ می کرد. آن حضرت به شیعیان دستور داده بود که در حکومت نفوذ کنند. این امر موجب می شد که او از سیاست های ظالمانه حکومت علیه شیعیان آگاه شود و در این باره تصمیم بگیرد. از سوی دیگر، با نفوذ یاران امام در حکومت، شیعیان حفظ می شدند، زیرا کسانی که در حکومت نفوذ کرده بودند به روش های مختلف از ظلم و جنایت حکومت علیه شیعیان جلوگیری می نمودند. هم چنین امام، نمایندگان و وکلایی داشتند که به شهرهای مختلف اعزام شده و در واقع شبکه ارتباطی امام با شیعیان بودند.
آنان ضمن گزارش وضع حکومت و شیعیان به امام، به جمع آوری بیت المال نیز می پرداختند و در اختیار امام قرار می دادند. کارگزاران امام در بسیاری از استان ها مانند: اهواز، همدان، سیستان، بُست، ری، بصره، واسط، بغداد، کوفه و قم پخش شده بودند. آنان موظف بودند که در جاهای حساس نفوذ کنند و مناصب مهم را به دست آورند. از این رو محمد بن اسماعیل بن بزیع و احمد بن حمزه قمی، مقام والایی در دستگاه حکومت داشتند. نوح بن درّاج نیز چندی قاضی بغداد و پس از آن قاضی «کوفه» بود. بعضی دیگر از شیعیان مانند حسین بن عبدالله نیشابوری حاکم بُست و سیستان شد و حکم بن علیا اسدی به حکومت بحرین رسید.[38]
مرحوم کلینی نقل می کند که حضرت جواد (ع) بنا به درخواست یکی از شیعیانِ بُست و سیستان، طی نامه ای به والی این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات، بر او سخت نگیرد. والی که از پیروان امام بود، نه تنها بدهی او را بابت مالیات نگرفت، بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سرکار است وی را از پرداخت مالیات، معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد برای او مستمری نیز تعیین کردند.[39]
محورهای پژوهش
1 - جایگاه جود و بخشش در سیره و گفتار امام جواد (ع).
2 - زندگی سیاسی امام جواد (ع).
3 - علل ازدواج امام جواد (ع) با امّ الفضل.
4 - جایگاه علمی امام جواد (ع).
5 - مناظرات امام جواد (ع).
6 - امامت امام جواد (ع) از دیدگاه قرآن و روایات.
7 - سیره اخلاقی امام جواد(ع).
ادامه دارد ............. ................ ادامه دارد ............ ................
**شخصیت و مقام امام جواد (علیه السلام)+سایت حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی گیلانی
**شخصیت و مقام امام جواد (علیه السلام)+سایت حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی گیلانی
به گزارش پایگاه خبری رشت پرس، در پی استعفای رئیس دفتر نماینده ولی فقه در استان گیلان که بازتابهای گسترده ای را فضای مجازی به همراه داشت . در چند روز گذشته شاهد اظهارنظرات مختلفی با چاشنی نقادانه در خصوص این اقدام مهدی مجرد از طرف دبیر حزب موتلفه اسلامی استان گیلان و محمد حسین قربانی نماینده مردم آستانه اشرفیه در مجلس شورای اسلامی بود .
بر همین اساس امروز امروز حضرت آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی تحلیلی بر اظهارات اخیر داشت و در تارنمای خود منتشر کرد ( اینجا ) که در ادامه به آن می پردازیم:
حضرت آیت الله زین العابدین قربانی از یک جایگاه حقیقی و حقوقی برخوردار است و ایشان نماینده ولی فقیه در استان گیلان و از بزرگان علمی و معنوی در استان و بلکه در کشور می باشد . جناب آقای حسن کربلایی عزیزِ ما اگر اعتراض و ایرادی نسبت به عملکرد آیت الله قربانی و رئیس دفتر سابق ایشان )یعنی حجت الأسلام مهدی مجرد(داشته و دارد و ممکن است از جهاتی هم درست باشد ، باید گفتار و نوشتار خود را بطور منطقی و با کمال ادب و رعایتِ شأن و منزلت بزرگان مطرح نماید . راه های معقول تری برای بیان اعتراض و شکایت وجود داشت و دارد که متأسّفانه امثال آقای حسن کربلایی عزیز رعایت نمی کنند .
با تجربه ای که ما از مسائل سیاسی و غیره در استان گیلان داریم معلوم شده که هیچگاه با اقداماتِ تند و افراطی و تنش زا و ... نمی توان به مراد و مقصود صحیح دست یافت . سخنرانی آتشین و تحریک زا و غیر اصولی در برابر حضرت آیت الله قربانی و .. نه تنها کاری و مشکلی را حل نمی کند بلکه موجب تشویش افکار عمومی و نگرانی متدینین و تشدید اختلاف ها و ... می گردد . به نظر بنده برخی از گفتار ها و نوشتارهای آقای حسن کربلایی خارج از اصول اخلاقی و منطقی و دینی بوده وهست . با کار غیر اخلاقی و مغایر با ضوابط اسلامی و دینی و... نمی توان ارزش ها ی دینی و انقلابی را در جامعه محقق ساخت .
کسی که داعیه تحقق ارزش ها ی دینی و انقلابی در جامعه را دارد و بارفتار و گفتارش خود را انقلابی مطرح می سازد پیش از هرچیزی باید انسان وارسته و ملتزم به آداب اخلاقی و دینی و ... باشد . حقِّ اعتراض و اشکال به عملکرد مسؤلان و بزرگان برای آحاد مردم محفوظ است ولی توهین و تحقیر از هیچ کسی پذیرفته نیست و متاسفانه امروزه بداخلاقی ها در جامعه زیاد شده و بدتر از آن ، بداخلاقی در لباس تدین و انقلابی گری است؟!! البته قابل ذکر است که ما از امثال حضرت آیت الله زین العابدین قربانی انتظار داریم که ظرفیتِ پذیرشِ صدای اعتراض و نقد دیگران را در خود بیشتر بفرمایند تا چالش ها و حسّاسیت ها کمتر گردد و در پرتو محبت و احترام و اتحاد و ... همه نیروها و توانمندی ها ، صرف خدمت به اسلام و قرآن و اهلبیت )علیهم السلام) و انقلاب و فرهنگ و ارزش ها و رفع مشکلات مردم شود . حیف است که حضرت آیت الله قربانی ، اهداف عالیه اسلامی را که عمری با آن ها آشنا می باشد فدای برخی گفت و شنود ها و بگو مگو های غیر مفید و مضرّ بفرماید . گیلان ما با ظرفیت های مادی و معنوی که دارد باید به دور از این کشمکش های مضرّ و مُهلِک به جایگاه شایسته خود برسد ......
واما در رابطه با ماجرای جناب مستطاب حجت الأسلام آقای مهدی مجرد که با نظارت حضرت آیت الله قربانی به دست مبارک مرجع عالیقدر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در سال گذشته معمّم و مُلَبّس شد نکته ای عرض می کنم و آن اینکه ایشان از توانمندی های فوق العاده ای در برخی از امور اجرایی و غیره داشتند ولی متأسفانه به جهت عدم رعایت برخی از اصول اخلاقی و شرعی و دینی دچار آسیب گردید که مسائلی بوجود آمد که امیدوارم که به خوبی حل وفصل شود . اگر جناب آقای مهدی مجرد برخی امور را رعایت می کرد انسان بسیار موفقی می شد ولی ........
واما در رابطه با سخنان جناب آقای دکتر محمد حسین قربانی )نماینده محترم آستانه اشرفیه) که در خطاب به آقای حسن کربلایی ایراد نمود عرض می کنم که آقای دکتر عزیز ، شما سخنان درستی ایراد نفرمودید . آقای دکتر قربانی عزیز : تهدید و تحقیر دیگران با هر بیان و ژستی ، زشت و ناپسند است . آقای حسن کربلایی )چه گیلانی باشد و چه غیر گیلانی( به عنوان یک مسلمان و مطّلع از مسائل می تواند با حفظ اصول اخلاقی و منطقی نسبت به اموری که در استان گیلان می گذرد اظهار نظر نماید . این چه ادبیاتی است که جنابعالی در برابر ایشان اِعمال فرمودید؟!! برخی تعبیرات شما نسبت به آقای حسن کربلایی بسیار ناپسند و دور از تعالیم دینی و اسلامی بود و امیدوارم با توجه به موقعیتی که دارید اینگونه گفتارها و رفتارها از جنابعالی تکرار نشود ...
بیاییم همه با هم در کنار یکدیگر با صبر و متانت انقلابی و سیاسی و با مهر و محبت ، با بهره مندی از تعالیم نورانی قرآن واهلبیت علیهم السلام به اسلام و قرآن و کشور و نظام و مردم و مجرومین بخصوص به مردم عزیز گیلان خدمت کنیم و همت و تلاش و توانمندی خود را در راه اعتلاء ارزش های اسلام و انقلاب و شهداء و... صرف نماییم .
بیاییم اختلاف ها را کاهش دهیم و بر وحدت و مهر و همدلی بیفزایم و همه با هم به ریسمان الهی چنگ زنیم که فرمود : وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا * وَاذکُروا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَیکُم إِذ کُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوانًا * وَکُنتُم عَلى شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنقَذَکُم مِنها * کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُم آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَهتَدونَ . یعنی و همگی به ریسمان خدا [= قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت )بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفرهای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد؛ این چنین، خداوند آیات خود را برای شما آشکار میسازد؛ شاید پذیرای هدایت شوید. (سوره آل عمران آیه 103 )
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی / پنج شنبه / 29 مهر 1395 ه.ش / هیجدهم محرّم الحرام 1438 ه.ق
شایان ذکر است حضرت آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم دراول اردیبهشت سال 1345 در روستای سادات محله یکی از توابع شهرستان لاهیجان در یک خانواده متدین و مذهبی پا به عرصه گیتی نهاد . در سال 1362 جهت تحصیلات علوم دینی وارد مدرسه علمیه لاهیجان شد و علوم مقدماتی و بخشی از سطح یعنی رسائل ومکاسب را در آنجا نزد اساتید آن زمان فراگرفت و درسال 1372 واردحوزه علمیه قم گردید و سال ها در دروس خارج فقه واصول ونیز دروس اسفار وفصوص ابن عربی وشفای بوعلی سینا ومنظومه مرحوم حاجی سبزواری وتفسیر.....ازمحضربزرگان در قم بهره برد و ازسال 1364 تاکنون یعنی تا سال 1395 بیش از 26 سال تدریس علوم حوزوی در زمینه های فقه واصول وکلام وفلسفه و منطق وتفسیر و ادبیات عرب و ... داشته و دارد .
http://www.rashtpress.ir/index.php/business/item/11648-2016-10-20-18-08-51
**حضرت آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی - اخبار رشت
** تذکراتی به دکتر محمد حسین قربانی و وحسن کربلایی و ...
+آیت الله سعادت میرقدیم+سایت (درسیاهکل)
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت**
قَالَ الأِمامُ الجَوادُ (عَلَیهِ السَّلامُ)
لَوْسَکَتَ الْجاهِلُ مَااخْتَلَفَ النّاسُ.
اگر افراد جاهل ، ساکت باشند ؛ مردم دچار تَنازُعات ودرگیری ها واختلافات نمی شوند.
کشف الغمّة : ج 2، ص 349، بحارالا نوار: ج 75، ص 81، ح 75.
** قال علی (علیه السلام) : اَللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ . زبان همانند حیوان درنده ای است که اگر رها شود ، نیش می زند و می گَزَد.
نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 57.
اِبن مَیثم بحرانی در شرح بر نهج البلاغه در باره این حدیث می گوید :
اِستَعارُ لَفظِ السَّبُعِ لِلِّسَانِ بِأِعتِبارِ أَنَّهُ إِن تَرَکَ عَن ضَبطِ العَقلِ لَهُ ، نَطَقَ بِما فیهِ هَلاکُ صاحِبِهِ کَالسَّبُعِ إِذا لَم یَحفَظ .
کلمه سَبُع ( درنده)را از آن رو براى زبان استعاره آورده است که اگر آن را از کنترل عقل آزاد کنند، سخنى خواهد گفت که مانند درنده اى یَلَه و رها، باعث نابودى صاحبش مى گردد.
( شرح ابن میثم بحرانی، ج 5 ص 271)
بخش عمده ای از اختلافات ونزاع ها وخصومت ها که در جامعه وجود دارد به جهت آن است که عده ای زبان و قلم خود را کنترل نمی کنند و از روی جهل و نادانی سخنان ومطالبی را مطرح می کنند که باعث اختلافات و درگیری ها بین مردم می گردد. چه بسا ممکن است که بعضی ها تحصیلات دانشگاهی ویا حوزوی داشته باشند و به حسب ظاهر آدم های باسوادی باشند ولی از روی جهالت ونادانی حرف هایی می زنند که مردم را به جان هم می اندازند و به اصطلاح آتش بیار معرکه می شوند و سبب دودستگی و درگیری در بین مردم می شوند. گاهی سخنانِ نسنجیده برخی افراد ، حوادثِ بسیار تلخی برای خود و جامعه و مردم به وجود می آورد که قابل جبران نیست. پس سعی کنیم که زبان و قلم خود را کنترل نماییم و قبل ازبیانِ هر سخن و مطلبی در باره آثار بد ویا خوب آن اندیشه کنیم. شیخ اجلّ سعدی شیرازی در گلستانش می فرماید:
میان دو کس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش ست
میانِ دو تن آتش افروختن
نه عقلست و خود در میان سوختن
از سعدی (علیه الرحمه)
**زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد
**نگارش : توسط استاد سید اصغر سعادت میرقدیم
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
**تمام کاندیداهای قطعی و احتمالی انتخابات96+سایت (در سیاهکل)
***نسیم معرفت**
به گزارش درسیاهکل به نقل از تسنیم، فضای سیاسی کشور با پایان یافتن تعطیلات نوروزی برای انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم وارد فاز جدید و در عین حال جدیتری شده است.
در این میان حضور چندین نفر از بین جناحهای مختلف به عنوان کاندیدا برای انتخابات 44 روز آینده نهایی و یا به زودی قطعی میشود.
برخی دیگر از کاندیداهای احتمالی نیز تاکنون اظهارنظر رسمی نکردهاند اما نوع رفتارها و کنش آنان در محافل خبری به کاندیداتوری در انتخابات “ترجمه” و تعبیر شده است.
این فضای مبهم تا حداکثر یک هفته دیگر، یعنی از زمان ثبتنام داوطلبین (22 تا 26 فرودین)، بالاخره پایان مییابد و عملاً رقیبان رئیسجمهور 69 ساله کشور پس از احراز صلاحیت از سوی شورای نگهبان مشخص میشوند.
تسنیم در گزارش زیر نگاهی به مهمترین کاندیداهای قطعی و احتمالی ریاست جمهوری دوازدهم دارد:
** افرادی که تاکنون حضورشان در انتخابات قطعی شده است **
1- حسن روحانی
رئیس دولت یازدهم جز اولین کاندیداهایی بود که 8 اسفند 95 رسماً کاندیداتوریاش برای 96 اعلام شد؛ البته به صورت غیر مستقیم.
عباسعلی امیری معاون پارلمانی روحانی در حاشیه جلسه علنی مجلس شورای اسلامی در جمع خبرنگاران پارلمانی خبر داد که رئیس جمهور به این جمعبندی رسیده که در انتخابات ریاست جمهوری سال 96 حضور یابد.
2- عزت الله ضرغامی
عزت الله ضرغامی رئیس اسبق رسانه ملی -که از مدتهای پیش با راه اندازی کانالهای تلگرامی و انتشار تصاویری از صبحانه خوردن خود با اهالی فرهنگ و هنر فعالیت تازهای را در فضای مجازی آغاز کرده بود-، از همین مجرای ارتباطی رسماً اعلام کاندیداتوری کرد. وی در در قالب پیامی در صفحه شخصی خود در 25 اسفند 95 نوشت: «با انگیزه اصلاح مدیریت کلان کشور و پاسخ به مطالبات شرافتمندانه مردم و حل مشکلات آنان، دعوت جبهه مردمی انقلاب، برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری 96 را پذیرفتم و پابندی به عقل و تصمیم جمعی آنان را لازمه موفقیت میدانم.»
3- محمدمهدی زاهدی
12 دی سال گذشته یکی دیگر از داوطلبین انتخابات ریاست جمهوری، نامزدی خود را آنهم در راهروهای مجلس به اطلاع خبرنگاران رساند. محمدمهدی زاهدی وزیر اسبق علوم و رئیس کمیسیون آموزش مجلس با ارائه سوابق کاری خود، برای انتخابات ریاستجمهوری 96 رسماً اعلام کاندیداتوری کرد.
4- حمید بقایی
معاون اجرایی احمدینژاد در دولت دهم که به گفته خودش ” با ایمانی راسخ به ظرفیتهای این سرزمینِ پُرگهر” پا به عرصه انتخابات پیشرو گذاشته، 30 بهمن 95 در اطلاعیهای، نامزدی خود برای انتخابات 96 را اعلام کرد.
5- محمد اشرفی اصفهانی
22 اسفند سال گذشته یکی از فعالین سیاسی اصلاحطلب ترجیح داد در حاشیه مراسم یادبود مرحوم احمد عزیزی از شاعران آئینی، برای انتخابات ریاست جمهوری اعلام کاندیداتوری کند. حجت الاسلام محمد اشرفی اصفهانی پس از پایان این مراسم به میان خبرنگاران آمد و اعلام کرد که « در انتخابات ریاست جمهوری سال 96 کاندیدا شده و به نفع هیچکس هم کنار نمیرود.»
6- سید محمد غرضی
پدیده انتخابات ریاست جمهوری گذشته، 20 آبان 95 در گفتوگویی با اعلام خبر کاندیداتوریاش در 96، این بار نیز بخت خود را به آزمایش گذاشته است. سید محمد غرضی در توضیح چرایی ورود مجددش به انتخابات ریاست جمهوری در گفتوگویی گفته که با توجه به اینکه روشی که روحانی به کار گرفته مانند روشهای دولتهای گذشته است و آنها را برای جامعه مفید نمیداند، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت میکند.
7- محمد زارع فومنی
حجت الاسلام محمد زارع فومنی فعال سیاسی اصلاحطلب هم در 27 اسفند سال گذشته با اعلام خبرکاندیداتوریاش تاکید کرد که برای نجات کشور و تشکیل دولت ضد فساد در رقابت های انتخاباتی حاضر میشود.
8- مصطفی میرسلیم
مصطفی میرسلیم رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه در اجلاس این حزب که در روز 9 دی 95 در مشهد برگزار شد، به عنوان کاندیدای نهایی حزب موتلفه برای انتخابات 966 معرفی شد.
9- امرالله شیخیانی
حزب مردم از احزاب اعتدالگرا -که سال 92 از حجت الاسلام روحانی حمایت کرده بود-، اینبار دراطلاعیهای در 24 اسفند 955 به جای حمایت مجدد از روحانی از امرالله شیخیانی دبیرکل این حزب برای انتخابات 966 حمایت کرد.
10- مصطفی کواکبیان
مصطفی کواکبیان دبیرکل حزب اصلاحطلب مردم سالاری، در 6 اسفند 95 و در پانزدهمین کنگره این حزب پس از تصویب همحزبیانش برای ورود او به عرصه انتخابات 96 اعلام کرد که با مشورت با برخی از بزرگان در صورت صلاحدید این درخواست را اجابت میکنم.
11- مهدی کلهر
مهدی کلهر مشاور رئیس دولتهای نهم و دهم نیز اعلام کرده که به صورت مستقل نامزد انتخابات ریاست جمهوری 96 است.
** افرادی که هنوز اعلام کاندیداتوری نکردهاند اما احتمالاً نامزد میشوند **
1- سید ابراهیم رئیسی
یکی از مهمترین اتفاقات چند روز گذشته در فضای سیاسی کشور، مربوط به اخبار حضور حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی تولیت آستان قدس رضوی در انتخابات 96 است. دعوتهای متعددی از سوی نخبگان، دانشجویان و برخی اقشار برای کاندیداتوری وی شده است. برخی منابع خبری از قطعیبودن حضور او در انتخابات پیش رو خبر میدهند با این حال تاکنون خود او و اطرافیاناش این اخبار را تائید یا تکذیب نکردهاند.
2- محمد باقر قالیباف
نام محمد باقر قالیباف شهردار تهران در لیست 14 کاندیدای برتر ریاست جمهوری جبهه مردمی نیروهای انقلاب که 22 اسفند 955 اعلام شد، قرار گرفت. از او به عنوان یکی از کاندیداهای انتخابات آینده نام برده میشود.
قالیباف امروز درباره نامزدی خود در انتخابات ریاستجمهوری به تسنیم گفت که هیچ درخواستی برای نامزدی نداشته و ندارد.
3- سعید جلیلی
سعید جلیلی نیز به عنوان یکی از گزینههای ریاست جمهوری 96 مطرح است. او نیز در زمره 14 کاندیدای برتر ریاست جمهوری جبهه مردمی قرار دارد. تاکنون جلیلی از اظهار نظر درباره کاندیداتوری در انتخابات آینده خودداری کرده است.
4- مسعود پزشکیان
نایب رئیس مجلس در محافل خبری به عنوان گزینه پوششی در کنار حجت الاسلام روحانی مطرح شده است. این واژه که در روزهای گذشته از سوی برخی رسانهها عنوان شده، به معنای کاندیداتوری فردی در کنار روحانی است که در صورت تائید صلاحیت و پس از حضور در مناظرهها به نفع روحانی کنار بکشد. پزشکیان 13 دی 95 درباره کاندیداتوریاش به تسنیم گفت که عدهای برخی مسائل در این خصوص را مطرح میکنند اما هنوز به جمعبندی برای حضور در انتخابات سال 966 نرسیدهام.
5- مهرداد بذرپاش
مهرداد بذرپاش از جوانانترین کاندیداهای احتمالی انتخابات آینده است. اسم او نیز در بین کاندیدهای برتر جبهه مردمی نیروهای انقلاب دیده میشود. بذرپاش هم تا امروز درباره کاندیداتوری خود اعلام نظر نکرده است.
6- علی مطهری
دیگر نایب رئیس مجلس دهم نیز از جمله گزینههای احتمالی کاندیداتوری ریاست جمهوری است که نام او در محافل خبری مطرح میشود. از مطهری نیز به عنوان گزینه پوششی اصلاحطلبان یاد میشود. اظهار نظری از مطهری تاکنون برای نامزدی در انتخابات صورت نگرفته است.
7- رستم قاسمی
رستم قاسمی وزیر نفت دولت دهم نیز حضور خود به عنوان کاندیدا را منوط به گزینه نهاییشدن از سوی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اعلام و در عین حال تاکید کرده که در صورتی که بهعنوان کاندیدای نهایی جبهه مردمی نباشم، از صحنه انتخابات کنار میروم.
8- سید حسن قاضیزاده هاشمی
نام این عضو کابینه حجت الاسلام روحانی به عنوان رقیب احتمالی رئیس خود در سال 96 از ماهها پیش مطرح بود و برخی اقدامات و اظهارات وی به این احتمالات کمک میکرد. در یکی از این موارد قاضی زاده هاشمی در گفتوگو با یک روزنامه دولتی در پاسخ به سئوالی درباره کاندیداتوریاش در انتخابات گفته بود: «من میگویم صبر کنید؛ معلوم میشود. ادعایی که ما قبلا کردیم درست بوده یا خیر… .»
9- حمید رضا حاجی بابایی
حمیدرضا حاجی وزیر اسبق آموزرش و پرورش نیز از جمله افرادی است که اعلام کرد که اگر کاندیدای نهایی جبهه مردمی نباشد به نظر این جبهه و اقبال عمومی تمکین میکند.
10 – علی نیکزاد
علی نیکزاد وزیر مسکن و شهرسازی دولت دهم هم نامی میان کاندیدای احتمالی ریاست جمهوری دارد. او در زمره 14 کاندیدای برتر ریاست جهوری جبهه مردمی قرارد دارد.
11- علیرضا زاکانی
علیرضا زاکانی نماینده سابق مجلس دیگر کاندیدای برتر جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی است که هنوز درباره کاندیداتوری خود سخن نگفته است.
12- سید پرویز فتاح
سید پرویز فتاح رئیس کمیته امداد امام خمینی نیز که از جمله 14 کاندیدای برتر جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی است که از مدتهای قبل به عنوان یکی از گزینههای انتخابات ریاست جمهوری مطرح است. وی نیز در این زمینه هنوز اظهار نظر نکرده است.
13- محسن رضایی
محسن رضایی که در انتخابات 84، 88 و 92 نیز حضور داشته و در انتخابات 84 قبل از انتخابات انصراف داده، این بار نیز نامش میان کاندیداهای ریاست جمهوری دوازدهم برده میشود. هنوز حضور قطعی وی در انتخابات آتی با توجه به اظهارات متفاوت وی در هالهای از ابهام قرار دارد.
1- در بین کاندیداهای احتمالی اسامی دیگری نیز وجود دارد که به دلیل آنکه احتمال حضور آنها ضعیف بود در گزارش فوق به آنها پرداخته نشد.
2- اتفاقات جدید در صحنه انتخابات و اعلام کاندیداتوری یا انصراف نامزدها در این گزارش به روز میشود.
http://www.darsiahkal.ir/83599/%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85-%da%a9%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%af%d8%a7%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%82%d8%b7%d8%b9%db%8c-%d9%88-%d8%a7%d8%ad%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ae%d8%a7%d8%a8/
***نسیم معرفت**
حدیث
قال علی (علیه السلام) :
مَن صَلّى عَلى مُحَمَّدٍ النَّبی(ِّ صلى الله علیه و آله )سَمِعَهُ النَّبیُّ ورُفِعَت دَعوَتُهُ.
هر کس بر پیامبر، محمّد (صلى الله علیه و آله)، درود فرستد، پیامبر ص آن را مىشنود و دعایش [به درگاه خداوند] بالا برده مىشود.
منبع :الخصال ص 630 ح 10 .
دوستان سلام علیکم
وقتی این حدیث شریف فوق الذکر را در یکی از گروه های مجازی ارسال کردم یکی از اعضاء آن گروه چنین مرقوم فرمود !! :
این حدیث قران را نقض میکند . الله میفرمایند هر چه قدر مردگان را خطاب کنیم صدای زندگان را نمی شنوند. تردید است علی ع چنین کلامی گفته باشد.
کاش میشد مجموعه ای از احادیث و روایات ضعیف و مردود و غیر متواتر از کتب حذف میشدند. اهل سنت این کار را کرد ولی ما نکردیم.
و همان لحظه به لطف خدا بنده نیز چنین جواب دادم :
سلام وادب
عزیزم مشخص است که جنابعالی بدون هیچ تخصصی در باره احادیث ویا آیات قرآن نظر می دهی. حدیث شناسی وتفسیر آیات قرآن کریم مربوط به متخصص آن ها هست نه امثال جنابعالی.
استناد جنابعالی به آیه ای از قرآن مبنی بر اینکه مردگان نمی شنوند در تضاد کامل با آیات قرآن کریم و روایات وارده است. همین آیه ای هم که استناد فرمودید( البته آدرس نداده بودید) یعنی آیه 22 سوره مبارکه فاطر(وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می رساند ، و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند برسانی! ) ، مربوط به مردن ظاهری نیست. آیات پیشین و خود این آیه گواه روشن بر این مطلب که کسانی که قلب ودلشان کور است و روحشان تاریک وظلمانی است نمی توانند حقیقت و یا حقایق را بشنوند ودرک کنند. اینها به اختیار خود در قبرهای جهل ونادانی وخودخواهی وتکبر وشرک و... محبوسند ونمی توانند حقایق را بفهمند. ......
اگر فرمایش شما را بپذیریم باید تلقین مردگان را که از مُسلّمات است امری بیهوده بدانیم. آیا شما سوره یس و پیام شهید یس را خوانده ا ید . دقت در آیات وروایات و آیاتی که در باره شهداء وارد شده ونیز حکایات غیر قابل انکار درباره حالات علماء ربانی وغیرهم که از عالم برزخ گزارش داده اند و نیز سلام هایی که ما به پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) (خصوصا در نمازهای روزانه ) وایمه (علیهم السلام) می دهیم غلط بودن نظر شما را آشکار می سازد.
..........
درپایان به شما وبرخی افراد که در حیطه دین ومعارف بلند الهیه تخصصی ندارند گوشزد می کنم که اظهار نظر قطعی و مانند آن نکنند.....
موفق باشید
سیداصغرسعادت میرقدیم
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت**
به نام خدا
باسلام وادب
یکی از عزیزان در یکی از گروه های مجازی متن زیر رو همراه با سوال برای بنده داده که پاسخ دهم که بحمدالله پاسخش را ذیلا دادم.
واما متن ارسالی همراه با سوال:
آیت الله علامه برقعی قمی در خاطرات خود می نویسد : در خاطرم هست که روزی به قصد عیادت
از بیماری در صف اتوبوس منتظر بودم که ناگهان یک ماشین شخصی جلوی من توقف کرد
و سرنشین آن مرا به اسم صدا زد و
گفت : آقای برقعی بفرمایید بالا ، نگاه کردم دیدم واعظ معروف آقای فلسفی است سوار شدم پس از سلام
و احوالپرسی ، ایشان گفت : آقای برقعی کجایید؟ چه می کنید؟ خبری از شما نیست؟
گفتم : جناب فلسفی به سبب عقایدم تقریبا خانه نشین شده ام و اگر می دانستید که عقایدم چیست ،
شاید مرا سوار نمی کردید. گفت : مگر شما چه می گویید؟
گفتم : من می گویم روضه خوانی حرام است ، کمک به روضه خوانی حرام است ، گفت : چرا؟
گفتم : چون روضه خوان ها آنچه را که می گویند ، اکثرا ضد قرآن است و در واقع با پیامبر
و ائمه دشمنی می کنند.
آقای فلسفی گفت : حتی من؟! و پرسید : آیا منبر هم حرام است؟
گفتم : آری منبر تو هم حرام است گفت : چرا؟
برای تفهیم مطلب به او گفتم : آقای فلسفی یادتان هست در دهه عاشورا در بازار به منبر رفته بودی؟
گفت : آری گفتم : من یکی از همان روزها که از بازار رد می شدم صدای شما را
شناختم و ایستادم که سخنان شما را بشنوم ، و شنیدم که می گفتی امام در شکم مادرش همه چیز را می داند ،
گفت : بله این موضوع در روایات ما ذکر شده
مقصود فلسفی روایاتی بود که دلالت دارد بر علم امام قبل از تولد ، از جمله روایاتی که می گویند ،
( امام در شکم مادر از طریق ستونهای نور که در مقابل اوست همه چیز را می بیند )
گفتم : ولی این مطلب اولا ضد قرآن است که می فرماید
وَاللَّـهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ? لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. سوره شریفه نحل : آیه 78
خدا شما را در حالیکه هیچ چیز نمی دانستید ، از شکم مادرانتان بیرون آورد و به شما گوش و چشم و دل داد باشد که سپاسگزاری کنید
ثانیا ، شما در آخر همان منبر گریز به صحرای کربلا زدی و گفتی :
هنگامی که امام حسین (ع) به طرف کوفه می آمد « حر » جلوی او را گرفت و مانع شد که امام به کوفه برسد
امام ناگزیر راه دیگری را در پیش گرفت و « حر » نیز آنها را دنبال می کرد تا اینکه به جایی رسیدند
که اسب امام (ع) قدم از قدم برنداشت و هرچه امام رکاب زد و کوشید و نهیب زد و هی کرد
مرکبش حرکت نکرد ، امام ماند متحیر که را اسب حرکتی نمی کند ، در آنجا عربی را یافت ،
امام او را صدا زد و از او پرسید : نام این سرزمین چیست؟
عرب جواب داد : غاضریه ( قاذریه) ، امام سین (ع) سئوال کرد : دیگر چه اسمی دارد؟
عرب گفت : شاطی الفرات ، امام پرسید : دیگر چه اسمی دارد؟
گفت : نینوا ، امام پرسید دیگر چه اسمی دارد؟ گفت : کربلا امام حسین (ع) فرمود : هان ، من
از جدم شنیده بودم که می فرمود خوابگاه شما کربلا است
سپس به فلسفی گفتم : آقای فلسفی این امامی که شما در ابتدای منبر می گفتی در شکم مادر
همه چیز را می داند و قرآن می خواند
(چطور ، به اینجا که رسید اول اسبش فهمید و آن سرزمین را شناخت و بعد امام (ع ،
و تازه پس از پرسیدن از یک عرب بیابانی محل را شناخت؟
جناب فلسفی این چه امامی است که شما ساخته اید؟ که نعوذ بالله اسبش پیش از او مطلع می شود؟
آیا این است حب ائمه؟ آیا این است معارف اسلام؟ چرا در مورد روایات بیشتر دقت و تامل نمی کنی
واما جواب بنده
با سلام واحترام
در رابطه با علم معصومین علیهم السلام در کتاب های کلامی و عقاید ونیز تفسیر آیات مربوط به علم غیب و... بحث های مفصل شده است که تفصیل آن را باید در کتب مربوطه دنبال کرد.
یکی از بحث های جالب در این باره مربوط به اصل علم است که اساسا علم چیست؟ ماهیت علم چیست؟ آیا علم از کیفیات نفسانی است یا از مقوله وجود است؟ ملاصدرا در آثارش قایل است که علم از مقوله وجود است... عده ای زیادی از علماء قایل هستند که علم از کیفیات نفسانی وقایم به نفس است. ...
علم از جهاتی تقسیماتی دارد:
1-علم حسی و تجربی در برابر علم نظری وغیرحسی
2- علم حضوری در برابر علم حصولی وکسبی
3- علم فطری
4-علم لدنی و خدا دادی(علم افاضی)
در آیه 78 از سوره نحل که می فرماید: خداوند شما را درحالی که هیچ چیز نمی دانستید از شکم مادرانتان بیرون آورد ، مراد و منظور از آن نفی علم کسبی وحصولی است که بطور متعارف و به تدریج انسان به آن دست می یابد . جنین در شکم مادر در مطلق جهل و نادانی از حیث علم حصولی وکسبی می باشد اگر چه مرتبه ای از فهم وعلم حسی و لمسی خواهد داشت . ممکن است سوال شود که چرا جنین وکودک در شکم مادر از علم وآگاهی کسبی وحصولی برخوردار نیست ؟ پاسخش آن است که ابزار علم وشناخت که مهم ترین آن ها گوش و چشم وعقل است ودر آیه مذکوره(آیه 78 سوره نحل) هم به آن ها اشاره شده در شکم مادر برای جنین وکودک ، به فعلیت نرسیده ویا در حد بسیار نازل وضعیف است. با توجه به نکته پیشین که بیان کردم ، در آیه 78 از سوره نحل ، نفی مطلق علم وآگاهی حصولی و کسبی در همین مرتبه از جنین می نماید نه نفی همه مراتب علم زیرا که جنین در شکم مادر از علم فطری بالقوه( فطرت توحیدی و خداجویی و ....) و علم حسی و لمسی ونیز علم حضوری بالقوه برخوردار است لذا در بحث های تربیتی طبق آموزه های دینی معتقدیم که مادران در ایام بارداری باید مراقبت کنند. نگاه مادر و خوراک مادر و افعال خوب وبد مادر و تند خلقی وخوش خلقی مادر و.... در بچه وجنین اثر دارد و خوب و شایسته است که مادران در ایام بارداری قراءت قرآن کنند وصدای متعارف قرآن برای جنین بگذارند و در مجالس اهل بیت علیهم السلام شرکت کنند که همه اینها در جنین اثر دارد. در باره شهید آیت الله مصطفی خمینی نقل شده که ایشان بسیار باهوش و فهیم بود و قدرت فهم ودرک بالایی داشت. یکی از دلایل خاص این هوشمندی و قدرت فهم بالای ایشان آن بود که حضرت امام خمینی وقتی که در منزل برای شاگردان درس می داد مصطفای عزیزش را که درآن زمان تو گهواره بود در اتاق درس خود حاضر می کرد لذا بحث های علمی به گوش این کودک معصوم اثر کرده بود ودر بزرگسالی آثار نبوغ در مصطفی خمینی آشکار شد.
تااینجا ثابت شد که آیه 78 از سوره نحل ، دال بر نفی مطلق علم در همه مراتب علم نخواهد بود . وقتی این مطلب روشن شد خواهیم فهمید که فرمایش مرحوم فلسفی که فرمود ایمه علیهم السلام در شکم مادر همه چیز را می دانند در تناقض با این آیه قرآن نیست. علوم ایمه ع از سنخ علوم عادی بشری نمی باشد. علوم ایمه ع از نوع( علم افاضی و لدنی) است. اساسا منابع علم امامان علیهم السلام با بشر عادی فرق فاحشی دارد . مثلا معرفت به خداوند که نوعی از علم وشناخت است در ما انسان ها از راه معلول ها می باشد به این معنی که ما از طریق پدیده های عالم و تحلیل اشیاء به خداوند معرفت وشناخت پیدا می کنیم و به اصطلاح شناخت ما نوعا و یا همه اش( شناخت انی به کسر همزه و تشدید نون) است یعنی شناخت ومعرفت از پایین به بالا ولی شناخت ومعرفت امامان علیهم السلام به خداوند از نوع (بک عرفتک ) می باشد و از بالا به پایین است.با توجه به این نکات همه ایمه علیهم السلام در شکم مادرانشان همه چیز را به اذن الله اگاه بودند. آیه 78 از سوره نحل نفی علم فطری و حسی و لمسی و حضوری و نیز نفی علم افاضی ولدنی نمی کند بلکه فقط وفقط نفی علم حصولی و کسبی برای عموم بشر (بشرعادی غیر معصوم ) می نماید.
یکی از بحث هایی که درباره علم معصومین ع میشود آن است که آیا ایمه ع علم غیب به همه چیز دارند یا نه؟ در این باره باید عرض کنم که علم غیب مطلق از جمیع جهات مختص به خداوند تبارک وتعالی است وغیر خداوند حتی امامان ع علم غیب مطلق من جمیع الجهات ندارند. آری براساس آیات قرآن خداوند به هرکسی که بخواهد براساس حکمتش علم غیب خواهد داد وبه پیامبر اسلام ص و ایمه ع آنچنان علم غیب عطاء فرموده که به احدی چنین عنایت نفرموده است. خداوند هر آن علمی را که در راستای رسالت پیامبر ص و امامان ع باشد به آنها عنایت فرمود. ممکن است سوال شود که آیا ممکن است امامان ع در باره چیزی علم و یا علم غیب نداشته باشند؟ پاسخ آن است که طبق روایتی از امام صادق ع آمده است که امام معصوم هر وقت بخواهد و اراده کند خداوند او را آگاه خواهد کرد .... پس معلوم میشود که گاهی در برخی از امور جزییه که ربطی به مقام رسالت ایمه ع ندارد ممکن است امام معصوم اگاهی نداشته باشد مثلا در حادثه لَیلةُ المَبیت که علی ع جای پیامبر ص خوابیده از حوادث جزئیّه و شخصیه ای است که علی ع علم نداشت که در آن شب کشته نخواهد شد واگر علم داشت که شهید نمی شود نشانه کمال نبود. البته باز دراین رابطه مطالب ظریف ودقیقی وجود دارد که مجال پرداختن به آن ها نیست. امیدوارم مطالبی که مطرح کردم تاحدی پاسخ سوال را داده باشد ولی خواهش بنده آن است که حتما مطالب را از روی دقت مطالعه بفرمایید......
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت**
آیا سلام دادن به خداوند صحیح است؟
سوال:
آیاسلام دادن به خداوند صحیح است؟ گاهی مشاهده می شود که برخی به خدا سلام می دهند آیا می توان به خدا سلام داد؟!
پاسخ:
یکی از رایج ترین کلمات در میان اقوام وملل سلام ودرود گفتن است که کیفیت آن در میان ملل و مردم جهان مختلف می باشد. در اسلام ومیان مسلمین با عبارات وتعبیرات گونانون به دیگران سلام داده می شود که رایج ترین آنها به لفظ عربی عبارتنداز: السلام علیک-السلام علیکم- علیک منی، منا السلام-ونیز لفظ (صلوه) که در لغت به معنای طلب رحمت و دعا و درود وسلام نیز آمده جهت سلام فرستادن استفاده می شود. چنانکه ما با این لفظ بر پیامبر وآل او در تشهد نماز و به هنگام زیارت و دعا وسایر اوقات، سلام و درود می فرستیم (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم) و شبانه روز نیز در نماز های پنجگانه با لفظ(السلام…) برپیامبر ص سلام می دهیم (السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ .)
در اسلام به مساله سلام بسیار توجه وسفارش شده است و یکی از سنت های متعالی بین مسلمین سلام کردن می باشد و با سلام کردن به یکدیگر می توانیم پیام دوستی وصلح وآرامش و سلامتی به دیگران منتقل نماییم و کتاب های خوبی هم در باب سلام تالیف شده است که آثار اجتماعی وفردی سلام را بررسی کرده اند.
بعد از توجه به موارد سلام در قرآن کریم و کاربرد گوناگون آن در زبان های ملل ومردم مختلف دنیا اکنون می پردزایم به معنای سلام واینکه سلام چه معنایی دارد وآیا می توان به خداوند سلام داد یا نه؟!
کلمه سلام در لغت به معانی گوناگون از قبیل سلامتی و پاکی از عیب ونقص و آفت و بلا ، ، تندرستی ،درود ، سلام کردن ، تحیت ، عافیت، صحت، اطاعت وتسلیم بودن و…آمده است. بهشت را نیز دارالسلام گویند که اهل بهشت در آن در امنیت وآسایش و آرامش و سلامتی کامل هستند.
سلام یکی از نام های خداوند است و چون او از هر عیب ونقص و فنا و نابودی مبری و پاک است لذا خداوند عین سلام است و سلام از ناحیه اوست و به سوی او برمی گردد. از حضرت فاطمه سلام الله علیها این سخن وارد شده است که فرمود (إن الله هوالسلام ومنه السلام وإلیه السلام )
در تفسیر المیزان جلد 16 صفحه388 درباره معنای صلوات وسلام چنین فرموده است: صلوات وسلام از جانب خداوند به معنای فرستادن رحمت است و صلوات از جانب فرشتگان به معنای مدح و طلب مغفرت می باشد و صلوات از جانب مؤمنان، به معنای درخواست نزول رحمت از جانب خداوند است.
باید توجه داشت که غیر خداوند هرچه وهر که باشد ناقص است و کمال مطلق وغنی بالذات فقط و فقط خداوند است. اگر پیامبر و آل او کامل هستند به اعتبار مقایسه با غیر خداوند است. سلام دادن به دیگران به نیت ها وقصد های مختلف انجام می گیرد که در همه آن ها نوعی حاجت و نیاز و نقص وکاستی وجود دارد. سلام دادن های ما به یکدیگر غالبا به قصد اظهار محبت و دوستی و صلح وآشتی و درخواست سلامتی و تندرستی و… می باشد که هم در سلام دهنده وهم برکسی که سلام می کنیم نوعی نیازمندی و نقص وجود دارد حتی سلام و درودی که برپیامبر ص و اهل بیت او علیهم السلام می دهیم نوعی درجه و ارتقاء کمالی برای حضرات معصومین علیهم السلام محسوب می شود، چون کمال به نوعی بی نهایت است و لذا معصومین علیهم السلام در عین اینکه در مقام ثبوت و واقع کامل هستند ولی در مقام اثبات باز راه برای ارتقاء کمالی آنها وجود دارد(البته در رابطه با اینکه صلوات وسلام ما چه سود ونقشی برای پیامبر ص و حضرات معصومین ع دارد اقوالی وجود دارد که پرداختن به همه آن ها میسور نمی باشد)
پس از اینکه دانستیم که سلام دادن برای سلام دهنده و کسی که بر او سلام می کنیم ناشی از نوعی احتیاج و نیاز و نیازمندی است در این صورت برشما خواننده گرامی روشن می شود که خداوند نیازی واحتیاجی به سلام ما ندارد چون او عین سلام است و مبری و پاک از هر نوع نقص و فنا و بلا و… می باشد و صحیح نیست که ما به خدا سلام بدهیم و بگوییم (سلام برخداوند؟!) او کمال مطلق و غنی بالذات است و به نظر بنده حتی از روی اظهار محبت وعشق هم درست نیست که به خداوند سلام کنیم. در سیره چهارده معصوم علیهم السلام ودر کلمات آنها نیامده است که بر خداوند (سلام) داده باشند…
در برخی روایات، پیامبر به صراحت از سلام به خداوند نهی کرده اند.
پاسخگو: حجت الاسلام سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیاسلام دادن به خداوند صحیح است؟+نسیم معرفت+کلیک
http://shobhe.net/Archives/3182?WPACRandom=1491427225854#comment-117
پایگاه تخصصی شبهه
***نسیم معرفت**
سلام و احترام
***شرک و بت پرستی با ادبیات عصر جدید!!!!!
بررسی یک متن انحرافی که یکی از افراد در یکی از گروه های مجازی ارسال کرده بود.
واما متن انحرافی
دین باید مشوق زندگی باشد. باید زندگی تو را غنی تر و زیباتر سازد. باید آفریننده باشد، نه انزواطلب. دین نباید حواس تو را پرت کند و راکد سازد، بلکه باید تو را حساس تر سازد. برای من هیچ خدایی غیر از خود زندگی و هیچ معبودی غیر از خود هستی وجود ندارد. پس همه چیز یک جشن الهی است. وقتی می گویم همه چیز منظورم همه چیز است: زندگی و مرگ، پیوند و جدایی، کودکی و جوانی و پیری .... همه چیز یک جشن شادی است. اگر همه چیز را جشن بگیری، یک پرستشگر واقعی می شوی. لازم نیست باوری داشته باشی. هرجا باشی و هرکاری انجام دهی، پرستش تو می شود. نیایش و دینداری تو می شود.
واما بررسی متن انحرافی توسط بنده
متن فوق به حسب ظاهر زیبا است ولی متن انحرافی و دارای اجمال و ابهام و حتی تناقض می باشد. اگر جمله (لا الا الا الله) را معتقد باشیم با برهان عقلی نتیجه آن است که معبودی غیر از خدا نیست و جز او قابل پرستش نیست. اینکه در متن گفته شده که (برای من .... هیچ معبودی غیر از خود هستی وجود ندارد) مراد از هستی چیست؟ اگر مراد هستی محض و وجود صرف باشد در این صورت آن همان خداوند سبحان است که وجودش صرف الوجود و عین الوجود و هستی محض است و اگر مراد از هستی
اطوار وانواع و پدیده های هستی باشد کما اینکه عبارات بعدی در متن مذکور گویای آن است که مراد نویسنده از هستی همان اطوار وانواع و پدیده های هستی است نه هستی محض ، در این صورت چنین شخصی غیر خدای سبحان را معبود خود قرار داده است و دچار شرک و انحراف شده است .
بت پرستان عصر جاهلی تعدادی از بت ها را معبود های خود می دانستند ولی بت پرستان عصر مدرن همه پدیده ها را می پرستند و معبود خود قرار می دهند؟!! و گفتار انحرافی و کفرآمیز و شرک آلود خود را چنین بیان می دارند که ( ...پس همه چیز یک جشن الهی است . وقتی می گویم همه چیز ، منظورم همه چیز است : زندگی و مرگ ، پیوند و جدایی ، کودکی وجوانی و پیری ... همه چیز یک جشن شادی است. اگر همه چیز را جشن بگیری یک پرستشگر واقعی می شوی!!!لازم نیست باوری داشته باشی!!!! هرجا باشی وهرکاری انجام دهی ، پرستش تو می شود. نیایش و دینداری تو می شود!!! ) درود بر بت پرستان عصر جاهلی که اقلا چند خدایی بیشتر نداشتند ولی بت پرستان عصر مدرن با متن هایی فریبنده تشویق به بت های بی شمار می کنند. اینها می گویند هرکاری انجام دهی وبه هر که رو آوری و به هر چیزی توجه کنی نیایش و دینداری و پرستش توست ونیازی نیست که دین خاصی داشته باشی. میگویند لازم نیست که معتقد به دین محمد صلی الله علیه وآله وسلم باشی. لازم نیست خدای یگانه را بپرستی. همه چیز می تواند در همه حال معبود تو باشد و تو هم در همه حال در نیایشی پس همه چیز یک جشن الهی است!!! این همان سخنان کفرآمیز وشرک آلود و گفتار انحرافی است که با ادبیات عصر جدید تبیین شده است....!!!!
سیداصغرسعادت میرقدیم
**در رابطه با مطالبی که در بالا ارائه داشتم یکی دیگر از عزیزان اشکال نمود و بعد بنده نیز پاسخ دادم:
واما اشکال :
سلام بر حاج آقا سعادت، برادر بزرگوار. اینکه گفته میشود اعراب جاهلی بت پرست بودند بر حسب شهادت خدا بت پرست نبودند. ما دستکم دو آیه در قران داریم که می گوید. آنان (اصنام) شفیعان ما هستند در نزد خدا. هوءالا شفعنا عندالله. پیش از ظهور اسلام خدا در نزد اعراب جاهلی شناخته شده بود و فقط بت ها را بعنوان واسطه و توسل بین خودشان و خدا قرار میدادند. مشکل شان با محمد ص بر سر این بود که چرا خدا بین ما بزرگان قریش و محمد ص، محمد را برگزیده در صورتی که ما از هر جهت بر محمد ص برتری داریم و رسول اکرم و رسالتش را دروغ می پنداشتند. یک چنین شکلی را در مسیحیت هم داشتیم و کاهنان دین یهود میگفتند ما به خدا نزدیک تریم تا مریم س و عیسی ع . تنها تفاوت کاهنان و اعراب جاهلی در نوع تفکرشان این بوده که کاهنان دارای کتاب و اهل کتاب بودند. بله اگر وجود این دو آیه نبود بنده هم میگفتم اعراب جاهلی بت پرست بودند. آنان بتان را شفیعان خود نزد خدا قرار دادند. اگر کار آنان بت پرستی بود پس ما هم بت پرست هستیم . اعراب به سیصد و اندی بت قانع بودند اما ما کارمان از هزاران بت هم گذشته. ما هم به حضور انواع بقاع شناخته شده و نشده میرویم و از آنان میخواهیم شفاعت کنند ما را نزد خدا. باز در قران آیات مختلفی داریم که ما را از این اعمال باز داشته. منتهی چون اکثریت مردم از قران بی خبرند و در عمرشان لای کتاب خدا باز نکرده اند تا ببینند خدایشان چه گفته مبادرت به این کار میکنند. تازه آن قران خوانده هاشان هم مبادرت به این کار میکنند از بس که قرنها تو گوششان نسل اندر نسل خوانده شده و عادت کرده اند و تبدیل به ذات و فطرتشان شده. همه اینها در قیامت باید پاسخگوی اعمالشان باشند. بی شک آنجا برای فرار خودشان از مهلکه خواهند گفت ما بی تقصیرین و در دنیا پدران ما و علمای دین ما بما اینطور آموختند و این جوابها هیچ کمکی به آنها نخواهد کرد. ما یک عقب افتادکی فکری دیگری هم داریم که اعراب جاهلی نداشتند و آن اینکه (بویژه در شمال کشور ) درختان را هم شفاعتگر خودشان میدانند. دخیل می بندند . پارچه های سبز دور تا دور تنه درختان بسته اند و به راز و نیاز می پردازند. آیا از نظر حضرتعالی این اعمال از مصادیق چیست؟ در سیاهکل خیابان لشکریان بعد از پل کانال سر خیابان چندین درخت است که همین کار ها را باهاش کرده اند. آنانی که دیده اند که دیده اند و آنانی که ندیده اند چند تصویر از زوایای مختلف می گیرم و می فرستم. این درختان کنار یک خیابان است و مانعی در خیابان است و هیچکس از مسولین از دست مردم ان محل جرات نمیکنند این مظاهر شرک را قطع کنند. بله حاج آقای عزیز ما هم با اعراب پیش از اسلام هیچ فرقی نداریم.
واما پاسخ بنده :
سلام واحترام
تشکر از لطف شما
در سوره صافات آیه 95 از قول حضرت ابراهیم بت شکن ع در خطاب به بت پرستان آن عصر چنین آمده است که :اتعبدون ماتنحتون آیا چیزی را که خود با دستان خود تراشیدید و ساخته اید می پرستید. باید توجه شود که مشکل بت پرستان در عبودیت و ربوبیت بود نه در خالقیت. آنها خدا را خالق می دانستند ولی ربوبیت برای خدا قایل نبودند لذا بتان را اربابان خود می پنداشتند و بت ها را مستقل در تاثیر می دانستند و در برابر آن ها به سجده می افتادند و قربانی ها می کردند. آنها به پندا غلط خود بت ها را وسیله ای برای تقرب به خدا می پنداشتند ولی اعتقاد کامل به ربوبیت بت ها داشتند( دقت بفرمایید) پس دو چیز در بت پرستان مسلم است : 1- استقلال در ربوبیت آن ها که بت ها مستقل در تاثیر هستند 2- عبودیت که منحصرا از آن خداست آن را در برابر بت ها انجام می دادند و بعد فروعات شرک آلود دیگر را به این دواصل بت پرستی اصافه بفرمایید و در تاریخ مطالعه کنید که چه می کردند. بحث شفاعت وتوسل به حضرات معصومین ع هیج قابل مقایسه با رفتار بت پرستان نیست و دقت در این مباحث هرگونه سو فهم را برطرف می سازد و ایرادات جاهلانه وهابیت در باب توسل وشفاعت بطور مستوفی و مستدل پاسخ داده شده است و به نظر می رسد که جناب آقای..... خطوط اصلی انحراف بت پرستان را توجه نفرمودند لذا قیاس مع الفارق با زیارت وتوسل وشفاعت نسبت به حضرات معصومین علیهم السلام و امام زادگان فرمودند. بت پرستی یک عمل خرافی برخلاف عقل وفطرت است که همه شقوق آن در هر عصر و مصری باطل است....
فَتَأَمَّل جَیِّدا
واما اینکه برخی از مردم به خرافاتی مانند توجه خاص به فلان درخت می کنند تا حاجت هاشان را بگیرند اگر این عمل از روی اعتقاد کامل و استقلال در تاثیر باشد هم شرک است و هم مصداق بت پرستی به شکلی دیگر....
ولی به نظر بنده برخی از مردم عزیز ما که گاهی چنین رفتار هایی از آنها رخ می نماید منظورشون استقلال در تاثیر نیست بلکه به جهت برداشت های سطحی و عرفی غلط خود برخی اعمال جاهلانه از آن ها سر می زند که نیازی به توضیح نیست....
درضمن در همه ما انسان ها یا شرک خفی است ویا شرک جلی واما در بت پرستان مصداق بارز شرک جلی بوده است. به طور قاعده کلی عرض می کنم که اگر به هر شخص و چیزی در برابر خداوند متعال تاثیر استقلالی قایل باشیم دچار شرک جلی خواهیم بود .....
موفق باشید
سیداصغرسعادت میرقدیم
*************************************************************
**مفاهیم دینی در اندیشه «اُوشُو»(OSHO)پرسمان دانشجویی اخلاق
** اُوشُو (OSHO) کیست؟
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت**
آیا خداوند برای ( نجات و دفاع از ) بنده اش کافی نیست؟! امّا آنها تو را از غیر او می ترسانند. و هر کس را خداوند گمراه کند ، هیچ هدایت کننده ای ندارد!
سوره زُمَر آیه 36 .
وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ
و هر کس را خدا هدایت کند هیچ گمراه کننده اى نخواهد داشت ، آیا خداوند قادر و صاحب انتقام نیست ؟
شأن نزول :
بـسیارى از مفسران نقل کرده اند که بت پرستان مکه ، پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلّمَ) را از خـشـم و غـضـب بـتـهـا بـر حذر مى داشتند و مى گفتند: از آنها بدگوئى مکن ، و بر خـلاف آنـهـا اقـدام مـنـمـا کـه تـو را دیـوانـه مـى کـنـنـد و آزار مـى رسـانـنـد! (آیـه فـوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت ).
بعضى نیز نقل کرده اند هنگامى که (خالد) به فرمان پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلّمَ) مامور شکستن بت معروف (عُزَّى ) شد، مشرکان گفتند: اى خالد! بترس که خشم این بت شدید است ! (و تو را بیچاره مى کند) خالد با تبرى که در دست داشت محکم بر بینى آن بـت کـوبـید و آن را در هم شکست و گفت : کُفراََ لَکَ یا عُزّى لا سُبحانَکَ - سُبحانَ مَن اَهانَکَ ، اِنـِّى رَأَ یـتُ اللهَ قَـد اَهـانَکَ : ناسپاسى بر تو باد اى عزى . هرگز مُنزّه نیستى ، مُنزَّه کسى است که تو را موهون ساخته . من دیدم خداوند تو را موهون ساخته است .
ولى داسـتـان خـالد کـه قـاعـدتـا بـعـد از فـتـح مـکـه بـوده نـمـى تـوانـد از قـبـیـل شـأن نـزول بـاشـد چـرا کـه تـمـام سـوره زُمَـر مَـکـّى اسـت ، بنابراین ممکن است از قبیل تطبیق بوده باشد.
تفسیر:
خدا کافى است
بـه دنبال تهدیدهائى که خداوند در آیات گذشته نسبت به مشرکان بیان فرمود، و وعده هـائى کـه به پیامبرش داده است در نخستین آیه مورد بحث سخن از تهدیدهاى کفار به میان مـى آورد و مـى گـویـد: آیـا خداوند براى نجات و حفظ بنده اش در برابر دشمنان کافى نـیـسـت ؟ امـا آنـهـا تـو را بـه غیر او تهدید مى کنند و از غیر او مى ترسانند أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ .
خـداوندى که قدرتش برتر از همه قدرتها است و از نیازها و مشکلات بندگانش بخوبى آگـاه اسـت و نسبت به آنها نهایت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممکن است بندگان با ایمانش را در بـرابـر طـوفـان حـوادث و مـوج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟
اگر تیغ عالم بجُنبد ز جاى
نبرد رگى چون نخواهد خداى
*** ***
هزار دشمنم ار مى کنند قصد هلاک
گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک
گر چه شاءن نزول آیه طبق روایتى که گفته شد در مورد تخویف و تهدید به خشم بتها اسـت ، ولى مـفـهـوم آیـه چـنـان وسـیـع و گـسـتـرده است که هر نوع تهدید به غیر الله را شـامـل مـى شـود، و بـه هر حال این آیه نویدى است براى همه پویندگان راه حق و مؤ منان راستین مخصوصا در محیطهائى که در اقلیت قرار دارند و از هر سو مورد تهدیدند. ایـن آیـه بـه آنـهـا دلگـرمـى و ثـبـات قـدم مـى بـخـشـد، روح آنها را سرشار از نشاط و گـامـهـایـشان را استوار مى سازد، و اثرات روانى زیانبار تهدیدهاى دشمنان را خنثى مى کـنـد، آرى هـنـگـامى که خدا با ما است از غیر او وحشتى نداریم ، و اگر از او بیگانه و جدا شویم همه چیز براى ما وحشتناک است .
در دنـبـاله این آیه و آیه بعد اشاره به مساءله هدایت و ضلالت و تقسیم مردم بـه دو گـروه گـمـراه و هـدایـت یافته و اینکه همه اینها از ناحیه خدا است مى کـنـد، تـا روشن شود تمامى بندگان نیازمند درگاه اویند، و بى خواست او چیزى در عالم رخ نـمـى دهد، مى فرماید: کسى را که خداوند گمراه کند هیچ هدایت کننده اى ندارد وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ و هر کس را خدا هدایت کند هیچکس نمى تواند او را گمراه سازد.وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ .
بـدیـهـى اسـت نـه آن ضـلالت بـى دلیـل اسـت ، و نه این هدایت بى حساب ، بلکه هر یک تداومى است بر خواست خود انسان و تلاش او، آن کس که در طریق گمراهى قدم مى گذارد و بـا تـمـام تـوان بـراى خـامـوش کـردن نـور حـق تـلاش مـى کند، هیچ فرصتى را براى اغفال دیگران از دست نمى دهد، و سر تا پا غرق گناه و عصیان است بدیهى است خداوند او را گـمراه مى سازد، نه تنها توفیقش را از او بر مى گیرد بلکه نیروى درک و تشخیص او را از کـار مـى اندازد، بر دل او مُهر مى نهد و بر چشمانش پرده مى افکند که این نتیجه اعمالى است که انجام مى دهد .
امـا کـسـانـى که با خلوص نیت ، قصدِ سَیر اِلَى الله را دارند و اسباب آن را فراهم سـاخـتـه و گـامـهـاى نـخـسـتـیـن را بـرداشته اند نور هدایت الهى به کمکشان مى شتابد و فرشتگان حق به یارى آنها مى آیند، وسوسه هاى شیاطین را از قلوبشان مى زدایند، اراده آنـهـا را نـیـرومند، و گامهایشان را استوار مى دارند، و در لغزشگاهها دست لطف الهى زیر بازوى آنها را مى گیرد.
ایـنـهـا مسائلى است که آیات فراوانى از قرآن مجید شاهد و گواه آن است ، و چه بیخبرند کسانى که رابطه اینگونه آیات را از آیات دیگر قرآن بریده و آن را گواه بر مکتب جبر گرفته اند، گوئى نمى دانند که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى کنند.
بـلکـه در ذیـل هـمین آیه مورد بحث شاهد گویائى بر این معنى است ، چرا که مى فرماید: آیا خداوند قادر و صاحب انتقام نیست ؟ : أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزیزٍ ذِی انْتِقامٍ . مـى دانـیـم انـتـقـام از نـاحـیـه خـداونـد بـه مـعـنـى مـجـازات در بـرابـر اعـمـال خـلافـى اسـت کـه انـجـام شـده و ایـن نـشـان مـى دهـد کـه اِضـلال او جنبه مجازات دارد، و عکس العمل اعمال خود انسانها است ، و طبعا هدایت او نیز جنبه پاداش و عکس العمل اعمال خالص و پاک و مجاهده در طریق الله دارد.
نکته :
هدایت و ضلالت از سوى خدا است
هـدایـت در لغـت بـه مـعـنـى دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت است و آنرا به دو شعبه تـقسیم کرده اند: 1-ارائه طریق 2- ایصال به مطلوب و به تعبیر دیگر : هدایت تشریعى و هدایت تکوینى .
تـوضـیح اینکه : گاه انسان راه را به کسى که طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنایت نشان مى دهد، اما پیمودن راه و رسیدن به مقصود بر عهده خود او است . ولى گاه دست طالبان را مى گیرد و علاوه بر ارائه طریق او را به مقصد مى رساند.
بـه تـعـبـیـر دیـگـر در مـرحله اول تنها به بیان قانون پرداخته ، شرائط پیمودن راه و رسـیـدن بـه مـقـصـد را بـیـان مـى کـنـد، ولى در مـرحـله دوم عـلاوه بـر ایـن ، وسـائل سـفـر را فـراهـم مـى سـازد، مـوانـع را بـر طـرف ، و مـشـکـلات را حل ، و مسافران این راه را تا مقصد همراهى و حمایت و حفاظت مى کند. البته نقطه مقابل آن ، اضلال است .
یـک نـگـاه اجمالى به آیات قرآن به خوبى روشن مى سازد که قرآن هدایت و ضلالت را فعل خدا مى شمرد، و هر دو را به او نسبت مى دهد، و اگر بخواهیم همه آیاتى را که در این زمـیـنـه سـخـن مـى گویند بشمریم سخن به درازا مى کشد همین قدر کافى است که در آیه 213 سوره بقره مى خوانیم : وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ
هدایت تشریعى به معنى ارائه طریق ، جنبه عمومى و همگانى دارد و هیچ قید و شرطى در آن نـیـسـت ، چـنـانـکـه در آیـه 3 سـوره دهـر آمـده : إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً: ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران . و در آیه 51 آل عمران مى خوانیم : وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ: تو همه انـسانها را به صراط مستقیم دعوت مى کنى . بدیهى است دعوت پیامبر مَظهر دعوت خدا است چرا که هر چه او دارد از خدا دارد.
و درباره جمعى از منحرفان و مشرکان در آیه 23 سوره نجم آمده است : وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى . هدایت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد .. .
اما هدایت تکوینى به معنى ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تـمـام پـیـچ و خـم هـاى راه ، و حـفـظ و حـمـایـت از آنـهـا تـا رسـانـدن بـه ساحل نجات که موضوع بحث بسیارى دیگر از آیات قرآن است هرگز بی قید و شرط نمى بـاشـد، ایـن هـدایـت مـخـصـوص گـروهـى اسـت کـه اوصـاف آنـهـا در قـرآن بیان شده ، و اِضـلال کـه نـقـطـه مـقـابـل آن اسـت نیز مخصوص گروهى است که اوصاف آنان نیز بیان گشته .
گـر چـه بـعـضـى از آیـات مطلق است ولى بسیارى دیگر از آیات قید و شرط آن را دقیقا بـیـان کـرده ، و هـنگامى که این آیات مطلق و مقید را کنار هم مى چینیم مطلب کاملا روشن مى شـود و هـیـچ ابهام و تردیدى در معنى آیات باقى نمى ماند و نه تنها با مساءله اختیار و آزادى اراده انسان مخالف نیست ، بلکه دقیقا آن را تاءکید مى کند.
اکنون به توضیح زیر توجه نمائید:
قـرآن مـجـیـد در یـک جـا مـى گـویـد: یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ : بـه وسـیـله آن ضـرب المـثـل ، گـروهـى را گـمـراه و گـروهـى را هـدایـت مـى کـند، اما جز فاسقان را گمراه نمى سازد (سوره بقره آیه 26).
در اینجا سرچشمه ضلالت فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده .
در جـاى دیـگـر مى گوید:وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ : خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند (سوره بقره آیه 258). در اینجا تکیه روى مساءله ظلم شده و آن را زمینه ساز ضلالت معرفى کرده اسـت .
در جـاى دیگر مى خوانیم : وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ : خداوند قوم کافر را هدایت نمى کند (سوره بقره آیه 264).
در اینجا کفر به عنوان زمینه ساز گمراهى ذکر شده . ... .... .... .... .... ... .... .... ....
تکیه بر لطف خدا
انسان چون پر کاهى در برابر تندباد حوادث قرار دارد، و هر زمان به سوئى پرتاب مـى شـود، مـمـکـن اسـت ایـن پَـرِکـاه بـه بـرگـى یـا شـاخـه شـکـسـتـه اى اتـصـال پـیـدا کـنـد، ولى تندباد هر دو را با خود مى برد، و حتى اگر پنجه بر درختى بـیـفکند گاهى طوفان درخت را نیز از ریشه بر مى کند، اما اگر به کوهى عظیم بپیوندد هیچ طوفانى نمى تواند او را از جا حرکت دهد.
این کوه همان ایمان به خدا است و بقیه تکیه بر غیر او است ، و به همین دلیـل در آیات فوق مى گوید: أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ : آیا خداوند براى حمایت از بنده اش کافى نیست ؟!
تـوجـه و ایـمـان به محتواى این آیه شجاعت و اعتماد به نفس فوق العاده اى به انسان مى بخشد و خاطرش را آرام و مطمئن مى سازد تا در برابر حوادث سخت همچون کوه مقاومت کند، از انبوه دشمنان نهراسد، از کمى همراهان وحشت نکند، و بُحرانهاى شدید آرامش روح او را بر هـم نـزند، چنانکه در حدیث آمده است : َالْمُؤْمِنُ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ الْعَواصِفُ : مؤ من همچون کوه محکم و پابرجا است ، و طوفانها او را حرکت نمى دهند.
* منبع : تفسیر نمونه جلد 19 سوره زُمَر
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت**
آیا خداوند برای ( نجات و دفاع از ) بنده اش کافی نیست؟! امّا آنها تو را از غیر او می ترسانند. و هر کس را خداوند گمراه کند ، هیچ هدایت کننده ای ندارد!
سوره زُمَر آیه 36 .
وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ
و هر کس را خدا هدایت کند هیچ گمراه کننده اى نخواهد داشت ، آیا خداوند قادر و صاحب انتقام نیست ؟
شأن نزول :
بـسیارى از مفسران نقل کرده اند که بت پرستان مکه ، پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلّمَ) را از خـشـم و غـضـب بـتـهـا بـر حذر مى داشتند و مى گفتند: از آنها بدگوئى مکن ، و بر خـلاف آنـهـا اقـدام مـنـمـا کـه تـو را دیـوانـه مـى کـنـنـد و آزار مـى رسـانـنـد! (آیـه فـوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت ).
بعضى نیز نقل کرده اند هنگامى که (خالد) به فرمان پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلّمَ) مامور شکستن بت معروف (عُزَّى ) شد، مشرکان گفتند: اى خالد! بترس که خشم این بت شدید است ! (و تو را بیچاره مى کند) خالد با تبرى که در دست داشت محکم بر بینى آن بـت کـوبـید و آن را در هم شکست و گفت : کُفراََ لَکَ یا عُزّى لا سُبحانَکَ - سُبحانَ مَن اَهانَکَ ، اِنـِّى رَأَ یـتُ اللهَ قَـد اَهـانَکَ : ناسپاسى بر تو باد اى عزى . هرگز مُنزّه نیستى ، مُنزَّه کسى است که تو را موهون ساخته . من دیدم خداوند تو را موهون ساخته است .
ولى داسـتـان خـالد کـه قـاعـدتـا بـعـد از فـتـح مـکـه بـوده نـمـى تـوانـد از قـبـیـل شـأن نـزول بـاشـد چـرا کـه تـمـام سـوره زُمَـر مَـکـّى اسـت ، بنابراین ممکن است از قبیل تطبیق بوده باشد.
تفسیر:
خدا کافى است
بـه دنبال تهدیدهائى که خداوند در آیات گذشته نسبت به مشرکان بیان فرمود، و وعده هـائى کـه به پیامبرش داده است در نخستین آیه مورد بحث سخن از تهدیدهاى کفار به میان مـى آورد و مـى گـویـد: آیـا خداوند براى نجات و حفظ بنده اش در برابر دشمنان کافى نـیـسـت ؟ امـا آنـهـا تـو را بـه غیر او تهدید مى کنند و از غیر او مى ترسانند أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذینَ مِنْ دُونِهِ .
خـداوندى که قدرتش برتر از همه قدرتها است و از نیازها و مشکلات بندگانش بخوبى آگـاه اسـت و نسبت به آنها نهایت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممکن است بندگان با ایمانش را در بـرابـر طـوفـان حـوادث و مـوج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟
اگر تیغ عالم بجُنبد ز جاى
نبرد رگى چون نخواهد خداى
*** ***
هزار دشمنم ار مى کنند قصد هلاک
گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک
گر چه شاءن نزول آیه طبق روایتى که گفته شد در مورد تخویف و تهدید به خشم بتها اسـت ، ولى مـفـهـوم آیـه چـنـان وسـیـع و گـسـتـرده است که هر نوع تهدید به غیر الله را شـامـل مـى شـود، و بـه هر حال این آیه نویدى است براى همه پویندگان راه حق و مؤ منان راستین مخصوصا در محیطهائى که در اقلیت قرار دارند و از هر سو مورد تهدیدند. ایـن آیـه بـه آنـهـا دلگـرمـى و ثـبـات قـدم مـى بـخـشـد، روح آنها را سرشار از نشاط و گـامـهـایـشان را استوار مى سازد، و اثرات روانى زیانبار تهدیدهاى دشمنان را خنثى مى کـنـد، آرى هـنـگـامى که خدا با ما است از غیر او وحشتى نداریم ، و اگر از او بیگانه و جدا شویم همه چیز براى ما وحشتناک است .
در دنـبـاله این آیه و آیه بعد اشاره به مساءله هدایت و ضلالت و تقسیم مردم بـه دو گـروه گـمـراه و هـدایـت یافته و اینکه همه اینها از ناحیه خدا است مى کـنـد، تـا روشن شود تمامى بندگان نیازمند درگاه اویند، و بى خواست او چیزى در عالم رخ نـمـى دهد، مى فرماید: کسى را که خداوند گمراه کند هیچ هدایت کننده اى ندارد وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ و هر کس را خدا هدایت کند هیچکس نمى تواند او را گمراه سازد.وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ .
بـدیـهـى اسـت نـه آن ضـلالت بـى دلیـل اسـت ، و نه این هدایت بى حساب ، بلکه هر یک تداومى است بر خواست خود انسان و تلاش او، آن کس که در طریق گمراهى قدم مى گذارد و بـا تـمـام تـوان بـراى خـامـوش کـردن نـور حـق تـلاش مـى کند، هیچ فرصتى را براى اغفال دیگران از دست نمى دهد، و سر تا پا غرق گناه و عصیان است بدیهى است خداوند او را گـمراه مى سازد، نه تنها توفیقش را از او بر مى گیرد بلکه نیروى درک و تشخیص او را از کـار مـى اندازد، بر دل او مُهر مى نهد و بر چشمانش پرده مى افکند که این نتیجه اعمالى است که انجام مى دهد .
امـا کـسـانـى که با خلوص نیت ، قصدِ سَیر اِلَى الله را دارند و اسباب آن را فراهم سـاخـتـه و گـامـهـاى نـخـسـتـیـن را بـرداشته اند نور هدایت الهى به کمکشان مى شتابد و فرشتگان حق به یارى آنها مى آیند، وسوسه هاى شیاطین را از قلوبشان مى زدایند، اراده آنـهـا را نـیـرومند، و گامهایشان را استوار مى دارند، و در لغزشگاهها دست لطف الهى زیر بازوى آنها را مى گیرد.
ایـنـهـا مسائلى است که آیات فراوانى از قرآن مجید شاهد و گواه آن است ، و چه بیخبرند کسانى که رابطه اینگونه آیات را از آیات دیگر قرآن بریده و آن را گواه بر مکتب جبر گرفته اند، گوئى نمى دانند که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى کنند.
بـلکـه در ذیـل هـمین آیه مورد بحث شاهد گویائى بر این معنى است ، چرا که مى فرماید: آیا خداوند قادر و صاحب انتقام نیست ؟ : أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزیزٍ ذِی انْتِقامٍ . مـى دانـیـم انـتـقـام از نـاحـیـه خـداونـد بـه مـعـنـى مـجـازات در بـرابـر اعـمـال خـلافـى اسـت کـه انـجـام شـده و ایـن نـشـان مـى دهـد کـه اِضـلال او جنبه مجازات دارد، و عکس العمل اعمال خود انسانها است ، و طبعا هدایت او نیز جنبه پاداش و عکس العمل اعمال خالص و پاک و مجاهده در طریق الله دارد.
نکته :
هدایت و ضلالت از سوى خدا است
هـدایـت در لغـت بـه مـعـنـى دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت است و آنرا به دو شعبه تـقسیم کرده اند: 1-ارائه طریق 2- ایصال به مطلوب و به تعبیر دیگر : هدایت تشریعى و هدایت تکوینى .
تـوضـیح اینکه : گاه انسان راه را به کسى که طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنایت نشان مى دهد، اما پیمودن راه و رسیدن به مقصود بر عهده خود او است . ولى گاه دست طالبان را مى گیرد و علاوه بر ارائه طریق او را به مقصد مى رساند.
بـه تـعـبـیـر دیـگـر در مـرحله اول تنها به بیان قانون پرداخته ، شرائط پیمودن راه و رسـیـدن بـه مـقـصـد را بـیـان مـى کـنـد، ولى در مـرحـله دوم عـلاوه بـر ایـن ، وسـائل سـفـر را فـراهـم مـى سـازد، مـوانـع را بـر طـرف ، و مـشـکـلات را حل ، و مسافران این راه را تا مقصد همراهى و حمایت و حفاظت مى کند. البته نقطه مقابل آن ، اضلال است .
یـک نـگـاه اجمالى به آیات قرآن به خوبى روشن مى سازد که قرآن هدایت و ضلالت را فعل خدا مى شمرد، و هر دو را به او نسبت مى دهد، و اگر بخواهیم همه آیاتى را که در این زمـیـنـه سـخـن مـى گویند بشمریم سخن به درازا مى کشد همین قدر کافى است که در آیه 213 سوره بقره مى خوانیم : وَاللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ
هدایت تشریعى به معنى ارائه طریق ، جنبه عمومى و همگانى دارد و هیچ قید و شرطى در آن نـیـسـت ، چـنـانـکـه در آیـه 3 سـوره دهـر آمـده : إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً: ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران . و در آیه 51 آل عمران مى خوانیم : وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ: تو همه انـسانها را به صراط مستقیم دعوت مى کنى . بدیهى است دعوت پیامبر مَظهر دعوت خدا است چرا که هر چه او دارد از خدا دارد.
و درباره جمعى از منحرفان و مشرکان در آیه 23 سوره نجم آمده است : وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى . هدایت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد .. .
اما هدایت تکوینى به معنى ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تـمـام پـیـچ و خـم هـاى راه ، و حـفـظ و حـمـایـت از آنـهـا تـا رسـانـدن بـه ساحل نجات که موضوع بحث بسیارى دیگر از آیات قرآن است هرگز بی قید و شرط نمى بـاشـد، ایـن هـدایـت مـخـصـوص گـروهـى اسـت کـه اوصـاف آنـهـا در قـرآن بیان شده ، و اِضـلال کـه نـقـطـه مـقـابـل آن اسـت نیز مخصوص گروهى است که اوصاف آنان نیز بیان گشته .
گـر چـه بـعـضـى از آیـات مطلق است ولى بسیارى دیگر از آیات قید و شرط آن را دقیقا بـیـان کـرده ، و هـنگامى که این آیات مطلق و مقید را کنار هم مى چینیم مطلب کاملا روشن مى شـود و هـیـچ ابهام و تردیدى در معنى آیات باقى نمى ماند و نه تنها با مساءله اختیار و آزادى اراده انسان مخالف نیست ، بلکه دقیقا آن را تاءکید مى کند.
اکنون به توضیح زیر توجه نمائید:
قـرآن مـجـیـد در یـک جـا مـى گـویـد: یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ : بـه وسـیـله آن ضـرب المـثـل ، گـروهـى را گـمـراه و گـروهـى را هـدایـت مـى کـند، اما جز فاسقان را گمراه نمى سازد (سوره بقره آیه 26).
در اینجا سرچشمه ضلالت فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده .
در جـاى دیـگـر مى گوید:وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ : خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند (سوره بقره آیه 258). در اینجا تکیه روى مساءله ظلم شده و آن را زمینه ساز ضلالت معرفى کرده اسـت .
در جـاى دیگر مى خوانیم : وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ : خداوند قوم کافر را هدایت نمى کند (سوره بقره آیه 264).
در اینجا کفر به عنوان زمینه ساز گمراهى ذکر شده . ... .... .... .... .... ... .... .... ....
تکیه بر لطف خدا
انسان چون پر کاهى در برابر تندباد حوادث قرار دارد، و هر زمان به سوئى پرتاب مـى شـود، مـمـکـن اسـت ایـن پَـرِکـاه بـه بـرگـى یـا شـاخـه شـکـسـتـه اى اتـصـال پـیـدا کـنـد، ولى تندباد هر دو را با خود مى برد، و حتى اگر پنجه بر درختى بـیـفکند گاهى طوفان درخت را نیز از ریشه بر مى کند، اما اگر به کوهى عظیم بپیوندد هیچ طوفانى نمى تواند او را از جا حرکت دهد.
این کوه همان ایمان به خدا است و بقیه تکیه بر غیر او است ، و به همین دلیـل در آیات فوق مى گوید: أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ : آیا خداوند براى حمایت از بنده اش کافى نیست ؟!
تـوجـه و ایـمـان به محتواى این آیه شجاعت و اعتماد به نفس فوق العاده اى به انسان مى بخشد و خاطرش را آرام و مطمئن مى سازد تا در برابر حوادث سخت همچون کوه مقاومت کند، از انبوه دشمنان نهراسد، از کمى همراهان وحشت نکند، و بُحرانهاى شدید آرامش روح او را بر هـم نـزند، چنانکه در حدیث آمده است : َالْمُؤْمِنُ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ الْعَواصِفُ : مؤ من همچون کوه محکم و پابرجا است ، و طوفانها او را حرکت نمى دهند.
* منبع : تفسیر نمونه جلد 19 سوره زُمَر
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
.: Weblog Themes By Pichak :.