وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم.دل آزرده به کنجی نشست گریان همی گفت:مگر خردی(کودکی)فراموش کردی که درشتی(بی ادبی)میکنی؟؟!!
چه خوش گفت زالی(پیرزن) به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیرمردی و من پیرزن
منبع:گلستان ارباب سخن سعدی شیرازی/باب ششم/حکایت 6
نقل از سایت رضا (allah is my lord)
Lord
صاحب، خداوند، ارباب، خداوندگار، فرمانروا، لرد
تاریخ : سه شنبه 93/1/19 | 3:57 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.