شیخ احمد دشتی که مقرب مرجع عالیقدر شیعه، مرحوم آیةاللهالعظمی آخوند خراسانی(ره) بود نقل میکند: در زمانی که وضع مالی مرحوم آخوند، خوب نبود، یک شب که ایشان مجلس درس خصوصی داشت و در آن مجلس شاگردان مبرزی همچو میرزای نائینی، مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی، آقاضیاء عراقی، شیخ عبدالله گلپایگانی و عدهای دیگر حضور داشتند؛ وقتی مجلس درس تمام شد؛ ما دیدیم سیدی به اتفاق یک نفر دیگر آمدند خدمت ایشان و آن مرد زائر، مقداری وجوهات در آورد و به آخوند داد و ایشان هم پولها را گذاشتند زیر تشک.
ما که ناظر جریان بودیم، دیدیم بعد از آنکه آقای آخوند پولها را زیر تشک گذاشت، آن مرد سید بلند شد و رفت در گوش آخوند چیزی گفت. قلم و دواتی دم دست آخوند بود و به سید اشاره کرد؛ بنویس. آن سید هم چیز مختصری نوشت و به آخوند داد. وقتی آن را خواندند کاغذ را پاره کردند. همه آن پولها را در آوردند و به آن سید دادند و آن سید هم پولها را برداشت و تشکرکنان رفت.
شیخ احمد دشتی میافزاید: ما که ناظر این صحنه بودیم؛ نمیدانستیم جریان چیست؟ حس کنجکاویمان نیز سخت برانگیخته شده بود. همه میخواستیم سر از این ماجرا در بیاوریم. رفقا جرأت نمیکردند سؤالی بکنند و چون من، رویم به ایشان بازتر بود، با اشاره رفقا سؤال کردم و عرض کردم: حضرت آقا ممکن است بفرمایید داستان از چه قرار است؟
فرمودند: کدام داستان؟ عرض کردم: این که این دو نفر آمدند و یکی پولی داد و شما پس از خواندن نوشته آن سید، پول را به آن سید دادید؛ معنای این مطلب را ما نفهمیدیم. آخوند فرمودند: خیلی چیزهای توی دنیا هست معنایش فهمیده نشده و ما نمیفهمیم. این هم یکی از آنها!
شیخ احمد میگوید: من موضوع را دنبال کردم و یکی دو نفر از حاضرین هم تأیید کرده و اصرار نمودند که اگر ممکن است ایشان توضیحی بدهند.
آخوند فرمودند: حالا که اصرار دارید، پس بدانید که آن مرد زائر، آمد و چهارصد لیره پول برایم آورد، من گرفتم. آن سید به من گفت: دو پسر دارد و میخواهند هر دو عروسی کنند؛ پول ندارند. من به او گفتم بنویس ببینم چه مقدار پول احتیاج داری؟ خواستم کسی متوجه نشود. او نوشت صد لیره. من دیدم این مبلغ برای عروسی دو پسر کافی نیست؛ هر چهار صد لیره را به او دادم.
شیخ احمد گفت: وقتی آخوند این مطلب را فرمودند؛ به ایشان عرض کردیم چطور چهارصد لیره را به یک سید دادید و حال آنکه ما میدانیم بچههای شما در مضیقه هستند؟
ناگهان دیدیم آخوند گریه کرد. ما همه ساکت شدیم و از ایشان معذرت خواستیم. آنگاه آخوند فرمودند: ناراحتی من از این نیست که مرتکب جسارتی نسبت به من شدهاید. افسردگی من از این جهت است که میبینم زحماتی را که در عرض سالها برای شما کشیدم، همه به هدر رفته است. زیرا مشاهده میکنم که شماها در رکن اول اسلام که توحید است؛ ماندهاید و از آن غافلید. نمیدانید که رزق و روزی را خدا میدهد نه بنده خدا. اگر منظورتان از این حرفها این است که من این قبیل پولها را برای خود بردارم و پسانداز کنم؛ من احتیاج به پسانداز ندارم. وقتی که از خراسان آمدم با چند تا کتاب آمدم و چیز دیگری نداشتم. خداوند اینهمه نعمت و عزت به من داده است. اگر منظورتان بچههای من است؛ آنها هم وضعشان خوب است و خدا رازق آنهاست. شما همه باید به خداوند اتکاء داشته باشید و امید به او ببندید نه به کس دیگر. من متأثرم از اینکه میبینم شماها خدا را فراموش کردهاید و به بنده او چشم دوختهاید. منبع: مردان علم در میدان عمل/ جلد1
نقل از آدینه امید
[ مهدی جعفری سیریزی ]
.: Weblog Themes By Pichak :.