گروه تاریخ مشرق - شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (1294 -1228)، عالم بزرگ شیعه، مرجع تقلید و از منادیان وحدت و پشیرفت مسلمانان در دوره معاصر است. متن زیر به گوشههایی از زندگی این عالم بزرگوار میپردازد:
1. آیتالله کاشفالغطاء خود را معرفی میکند.
اگرچه اندک اما وجود داشتهاند دانشمندان و نامآورانی که شرح زندگی خود را خود نوشتهاند. علامه کاشفالغطاء هم در متنی مختصر زندگی سراسر تکامل و ترقی خود را مکتوب کردهاند؛ یک زندگی شگفتآور و عبرتانگیز: « هنوز ده سال نخستین عمرم به پایان نرسیده بود که از سرچشمه علوم عربى و ادبیات و مبادى فقه و اصول سیراب شده بودم . نخستین کتابى که در این مقطع به رشته تحریر درآوردم، کتاب «العبقات العنبریه فی طبقات الجعفریه» بود که در دو جلد شامل ادبیات، تاریخ و مسائل گوناگون، نگارش یافت.»
2. آیتالله کاشفالغطاء کتاب اصلالشیعة و اصولها را مینویسد.
بسیاری از علمای معاصر شیعه، به تالیف کتابهایی پرداختند که ماهیت و حقیقت تشیع و اصول اعتقادی آن را بهویژه به پیروان دیگر مذاهب معرفی کند. اما در این میان، کتاب «اصلالشیعة و اصولها» (آیین شیعه و اصول اعتقادی آن)، به قلم آیتالله محمدحسین الکاشفالغطاء تاثیر عجیبی بر جهان اسلام گذاشت. آیتالله مکارم شیرازی که این کتاب را ترجمهای روان و خواندنی کرده است، درباره این اثر ارزشمند مینویسد: «مرحوم کاشفالغطاء، این دانشمند و محقق بزرگ شیعه، حقاً دین خود را به ساحت مقدس حضرت جعفربن محمد (علیهماالسلام) باانتشار کتاب «اصل الشیعه» ادا نمود. او با قلم توانا و موشکاف و پرمغز خود توانست بسیارى از پردههاى اوهام را پاره کند و عقاید شیعه را آنچنان که هست به عموم مسلمانان معرفى نماید، تا بدانند شیعه نه بتپرست است و نه خارج از دین، نه على (علیهالسلام) را خدا مىداند و نه او را از پیغمبر اسلام (صلىاللهعلیهوآله) شایستهتر مىشناسد، نه در دین خدا بدعتى گذاشته و نه قرآن را ناقص و تحریف یافته مىداند.»
3. آیتالله کاشفالغطاء و پیمانی که خدا از عالمان گرفته.
زندگی علامه محمدحسین آل کاشفالغطاء، نمونه روشنی از یک زندگی بابرکت سیاسی یک عالم دینی است. او سیاست را عرصهای خارج از دین تصور نمیکرد و برای اصلاح جامعه مسلمانان از هیچ اقدامی دریغ نمیکرد. ایشان خود در این باره گفتهاند: «من تا فرق سر غرق در سیاستم! و دخالت در سیاست از وظایف حتمى من است، و اگر دخالت نکنم خود را در پیشگاه خدا و وجدان مسئول مى بینم.»
آیتالله کاشفالغطاء، بسیار این سخن ژرف از امیرالمومنین (علیهالسلام) را تکرار مى کرد که «و ما أَخذ الله على العلماء أن لا یقاروا على کظة ظالم و لاسغب مظلوم: خدا از دانشمندان پیمان گرفته است که در برابر شکمخوارگى ظالمان و گرسنگى مظلومان سکوت نکنند.» از این رو، آیتالله کاشفالغطاء، همیشه یک پای ثابت همه جنبشهای ملى عراق و جنبشهاى ملى در سراسر جهان اسلام بود. با آغاز جنگ جهانى اول، علامه به شهرستان «کوت» رفت و در جهاد ملت عراق در برابر نیروهاى استعمارگر انگلیسى پیشتازی کند. ایشان همچنین در ایستادگی دلاورانه مردم نجف در برابر انگلیسىهای متجاوز به طور موثری حضور داشت.
4. آیتالله کاشفالغطاء برای فلسطین چه کار کرد؟
در سال 1350 هـجری قمری (1931 میلادی)، اتفاقی دیگر در زندگی آیتالله کاشفالغطاء رقم خورد. این مرجع تقلید شیعیان به دعوت مجلس اعلای فلسطین برای شرکت در کنفرانس اسلامی که قرار بود در شب مبعث خاتمالانبیا () برگزار شود عازم فلسطین شد. این همایش، بزرگترین علمای اسلامی را از سراسر دارالاسلام گرد هم آورده بود. امام کاشفالغطاء در این جمع، و در حضور یک صد و پنجاه نفر از نمایندگان جهان اسلام و بیست هزار نفر از حضار، سخنرانی پرشوری کرد و مسائل حساس آن روزهای امت اسلامی، از جمله وحدت و استقلال مسلمانان و نیز ضرورت پیکار با استعمارگران و صهیونیستهای غاصب را با افراد حاضر در میان گذاشت. تاثیر و حضور علامه به اندازهای بود که دیگر عالمان و حاضرات، نماز را به ایشان اقتدا کردند.
از امام کاشفالغطاء همچنین چندیت فتوا در ضرورت نصرت مردم مظلو فلسطین و مبارزه با دشمن غاصب صهیونیستی وجود دارد. کاشفالغطاء در این فتاوی تذکر میدهد که دفاع از این ملت مظلوم افزون بر فرض ایمانی و دینی، از نظر انسانی هم واجب است و وجدان سلیم انسانی خود بدون هیچ فتوایی رای به وجوب یاری این مظلومان میدهد.
5. آیتالله کاشفالغطاء سفیر انگلیس را رسوا کرد.
امام کاشفالغطاء بهشدت در برابر استعمارگران هوشیار و بیدار بود. در این باره خاطرات جالبی نقل شده است. یکبار در ملاقات با «سفیر آمریکا» در عراق، بهشدت از همکارى ایالات متحد با صهیونیستها گلایه کرد و پشتیبانی از آنها در اشغال سرزمین فلسطین را مردود دانست. در این دیدار به سفیر ایالات متحد گفت: «قلبهاى ما از دست شما آمریکایىها مجروح است، شما ضربه ناجوانمردانهاى به ما زدید که هرگز ما در برابر آن سکوت نخواهیم کرد!». سپس اضافه کرد: «افکار ملت ما همه بر ضد شما بسیج شدهاند و به خاطر ضربتى که بر پشت ملت عرب زدید (قضیه فلسطین) و پشت آنها را شکستید از دلهاى آنها خون مىچکد.»
خاطره مشهور دیگر، جریانات پیرامون کنگره «بحمدون» انجمن آمریکایى دوستداران خاورمیانه بود. این کنگره از افراد شاخص منطقه برای ایجاد ائتلاف بین ادیان و مسیحیت علیه مارکسیسم و کمونیسم دعوت کرده بود. آیتالله کاشفالغطاء، بهشدت درخواست حضور در این کنگره را رد کرد و نه تنها این کار را انجام داد، مشغول نوشتن کتابی در رد آن شد که به نام «المثل العلیا فى الاسلام لا فى بحمدون» انتشار یافت. فحوای این کتاب و اعتراض علامه این بود که «الگوهاى انسانیت و الگوهاى برتر در اسلام است نه در کنگره بحمدون.» شیخ محمدحسین در این نامه توامان برضد استعمار و استثمار به روشنگری پرداخت و بسیاری از فجایع و فریبهایى که امپریالیسم جهانى در دنیا به بار آورده را مطرح کرد. این کتاب بسیار مورد توجه قرار گرفت و در برخی موارد به بهای فراوانی خرید و فروش مىشد. برگردان فارسی این متن، بعدها به وسیله دکتر علی شریعتى منتشر شد.
6. آیتالله کاشفالغطاء به رضاخان چه گفت؟
محمدحسین آل کاشفالغطاء، در کنار سفرهای متعددی که به منظور نشر معارف اسلامی به اقصی نقاط جهان داشت، در سال 1352 هجری قمری هم به ایران سفر کرد. در این سفر هشتماهه، مردم ایران را با آموزههای صحیح اسلامی و نیز اصول جاوید و حقیقی تشیع آشنا کرد. این دوره از تاریخ ایران، با عصر حاکمیت رضاخان پهلوی مصادف بود و روشنفکری غربزده و دولت مرعوب پهلوی، اعتقادات دینی جامعه را بهشدت تهدید میکردند. ایشان در کرمانشاه، همدان، تهران، شاهرود، مشهد، شیراز، خرمشهر و آبادان سخنرانی کردند. در این سفر، آیتالله کاشفالغطاء با رضاخان هم دیدار کرد. این دو یکبار هم در نجف با یکدیگر دیدار کرده بودند. آیتاللهالعظمی محمدتقی بهجت (رحمةاللهعلیه) درباره این دیدار روزی گفت: «زمانى همین سید ابراهیم [شخصی] نقل مىکرد که با مرحوم آقا شیخ محمدحسین کاشفالغطاء (رحمةاللهعلیه) و رضاخان پهلوى در حرم مطهر حضرت امیر (علیهالسلام) یا در ایوان طلاى آن حضرت بودیم، مرحوم کاشفالغطاء رو کرد به پهلوى و گفت: هر قدر که قدرتمند باشى (یا بشوى) به اندازه قدرت و شوکت عبدالمجید (خلیفه معزول عثمانی) نخواهى شد که اکنون اولاد او بعد از مرگش در خیابانهاى هندوستان گدایى مىکنند!»
7. آیتالله کاشفالغطاء، از شادی نه ربیع نهی کرد.
شیخ محمدحسین آلکاشفالغطاء، فراوان به مساله وحدت مسلمانان توجه داشت . برای همین هم بود که رد سخنرانی که در یک کنگره در بیتالمقدس، در میان عالمان شیعه و سنی ایراد کرد، فرمود: «پیامبر براى دو چیز مبعوث شد: «بعث النبى للامرین کلمة التوحید و توحید الکلمة». آیتالله سید رضیالدین شیرازی، نوه میرزای شیرازی و از شاگردان شیخ محمدحسین درباره حساسیت ایشان نسبت به معاشرت شیعه و سنی خاطره جالبی را نقل میکند: «به یاد دارم در نجف در ماه ربیعالاول به مناسبتى، که ضرورتى ندارد اشاره کنم، بچهها ترقهبازى مىکردند؛ همانطور که در شب چهارشنبه سورى در ایران بچهها ترقه مىزنند، در نجف هم بچه عربها غالبا این کار را در ماه ربیع و نهم ربیع مىکنند. مرحوم کاشفالغطاء در صحن یک سخنرانى کرده، بهقدرى این سخنرانى نافذ و موثر بود که مانع خیلى از حرکتهاى آنها شد و این واقعا کار دشوارى بود. چیز آسانى نبود که بشود جلو بچهها را گرفت، اما ایشان با یک سخنرانى توانست در اولیاى اطفال و خود جوانها، تأثیر عجیبى به جا گذارد.» این مشی امام کاشفالغطاء نتایجی هم داشت. از جمله یکبار در جریان سفر به بیتالمقدس، جماعتی از اهل سنت در نابلس به او گفتند: «ما بهترین وسیله تقرب به خداوند را آزار و اذیت شیعیان دانسته و خون آنها را حلالتر از خون کافر می شمردیم. اما اکنون به برکت آمدن شما و شنیدن خطبه تو بهترین وسیله نزدیکی به خدا را خدمت به شیعیان میدانیم. آن زمان شیعه حتی در بیروت نمیتوانست بدون تقیه در مسجدی نماز بگذارد، همین طور در قدس و حیفا و یافا. اما اکنون بعد از این سفر اوضاع به عکس شده و به شیعه مانند یکی از مذاهب حنفی و شافعی می نگرند.»
8. آیتالله کاشفالغطاء، فقه شیعه را به قوانین مصر وارد کرد.
یک بار میان امام کاشفالغطاء و احمد محمد شاکر، قاضی شرع مصری و عالم برجسته سنی، پیرامون موضوع طلاق و رای دو مذهب در این باره گفتگویی برقرار شد. احمد شاکر، ضمن پذیرش شرط دو شاهد برای طلاق، در موضوع رجوع، بر خلاف امامیه که وجود شاهد را شرط صحت رجوع نمیدانند، شرط دو شاهد را برای صحت ضروری میدانست. دو شیخ، نامههایی در این باره به یکدیگر نوشتند که مجله «الرسالة المصریه» چاپ شد. منطق قوی و استدلالهای مستند آیتالله کاشفالغطاء، باعث شد که دادگاههای شرعی مصر و برخی از کشورهای عربی، در این موضوع، به فتاوی شیعه رجوع کنند و از برخی تنگناها که براساس فقه رایج اهل سنت پدید آمده بود رهایی یابند.
9. آیتالله کاشفالغطاء، موسیقی را از تحریم درآورد.
آیتالله کاشفالغطاء، آرای بدیع و جسورانهای در فقه نیز دارد. یکی از این آراء، نظر علامه پیرامون غِنا (موسیقی) است. ایشان برای موسیقی شأن هنری قائل بود و معتقد بود هر کسی هم نمیتواند به دارج عالی در این هنر و زیبایی آفرینش دست یابد. محمد علی الحومانی، ادیب لبنانی، در این باره خاطرهای از یک دیدار با علامه کاشفالغطاء تعریف میکند که جالب توجه است. در این دیدار علامه گفت: « غنا، چه همراه با ابزارهای طربانگیز و چه بی آن باشد، تا اندازهای که به سَبُکی شنونده و خروج وی از کمال نینجامد، مباح است.» امام کاشفالغطاء، برای این دیدگاه فقهی خود شواهد و مستنداتی هم آورد: «اگر در اسلام احکامی هست که در طول زمان نباید تغییر و تبدیل یابد، احکام دیگری هم هست که به مقتضای عقل، منطق و مستلزمات شرعی، باید تغییر بیابد؛ اما بسیاری مجتهدان، سلیقه اجرای این تبدیل اما بسیاری مجتهدان، سلیقه اجرای این تبدیل و تغییر را ندارند و این گونه احکام، همچنان جامد و بیگانه از هدفی که در شرع لحاظ شده بود، میماند.»
.: Weblog Themes By Pichak :.