بسم الله الرحمن الرحیم
نیم نگاهی به زندگانی شیخ الائمه ع
آیت الله وحید خراسانی: روز شهادت امام صادق علیه السلام مملکت غوغا شود.
ایام شهادت رأس و رئیس مذهب است روز شهادت او نباید این چنین باشد که تا کنون بوده و این وظیفهی شما خواص است. روز شهادت او همه تان با آن هیئتی که مناسب با شهادت او باشد، در کوچه و بازار و خیابان بروید، تا مردم بفهمند عظمت مصیبت چقدر است. منبع: دفتر آیت الله وحید خراسانی
اسم :جعفر
لقب ها :صادق- مصدق - محقق - کاشف الحقایق - فاضل - طاهر - قائم - منجی - صابر
کنیه :ابوعبدالله - ابواسماعیل - ابوموسی
نام پدر :حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام(
نام مادر :فاطمه ( ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر
زمان تولد :هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری
در روز جمعه یا دوشنبه ( بنا بر اختلاف ) در هنگام طلوع فجر مصادف با میلاد حضرت رسول . بعضی ولادت ایشان را روز سه
شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سال 80 هجری ذکر کرده اند .
محل تولد :مدینه منوره
عمر شریفش :65 سال . امام صادق علیهالسلام شیخ الائمه است عمر بلندترى نسبت به سایر ائمه نصیب ایشان شد(65 سال).
مدت امامت :34 سال
زمان شهادت :25 شوال سال 148 هجری درباره زمان شهادت نیز گروهی ماه شوال و دسته ای دیگر 25 رجب را بیان کردند .
قاتل :منصور دوانیقی به وسیله زهر
محل دفن :قبرستان بقیع
امام صادق (ع) حدود 12 سال در کنار جدش امام زین العابدین (ع) و 19 سال بعد از رحلت آن حضرت با پدرش امام محمد باقر (ع) به سر برد و بعد از پدر بزرگوارش مدت 34 سال امامت مسلمانان را عهدهدار بود.
زندگى پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنى امیه ( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) که هر یک به نحوى موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم مىکردهاند ، و دو نفر از خلفاى عباسى ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشى گرفتهاند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در 10 سال آخر عمر شریفش در ناامنى و ناراحتى بیشترى بسر مىبرد .
عصر امام صادق ( ع )
دوران امامت حضرت صادق (ع) یکى از ادوار پر آشوب تاریخ اسلام است. این دوره که از سال 114 هجرى تا سال 148 طول کشیده است شاهد ظهور و قتل زید بن على بن الحسین (122 ه. ق.) انتقال خلافت از بنى امیه به بنى عباس (132 ه. ق.) کشته شدن ابو مسلم خراسانى (137 ه. ق.) کشته شدن عبد اللّه بن حسن بن حسن در زندان منصور و کشته شدن فرزندان او محمد بن عبد الله ملقب به نفس زکیه و ابراهیم بن عبد الله معروف به قتیل باخمرى (145 ه. ق.) و بناى شهر بغداد (سال 145 و 146 ه. ق.) است. آن حضرت در این حوادث مهم سیاسى مورد توجه و نظر عده زیادى از مسلمانان بود و حتى بسیارى از مردم او را براى خلافت مناسبتر و شایسته تر از سفاح و منصور مى دانستند، اما او بینش سیاسى و دورنگرى عمیقى از خود نشان داد و چون مى دانست که جریان حوادث در مسیرى دیگر و بر خلاف مقاصد واقعى اسلام و اهل سنت است خود را از فتنه ها و آشوبهاى زمانه دور نگاه داشت و با این وسیله مشعل فروزان امامت و علم را که بسیار مورد نیاز اهل آن عصر بود از خاموشى در امان داشت. از سوی دیگر عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفى و کلامى مختلف بود. آن امام در گیر و دار چنین بحرانى مىبایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بىدینى و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامى از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفاى وقت جلوگیرى کند . و ازسوی دیگر ، شیعه را از اضمحلال و نابودى نجات دهد ، شیعهاى که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را مىگذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانى مىداد . خلق و خوى امام صادق (ع ) کلیه صفات نیکو و سجایاى اخلاقى سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) داراى قلبى روشن به نور الهى و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . داراى حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهاى خود را شخصا انجام مىداد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزى مىکرد و مىفرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانوادهام را تأمین مىنمایم ابن خلکان مىنویسد : امام صادق ( ع ) یکى از ائمه دوازدهگانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وى صادق مىگفتند که هر چه مىگفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک مىگوید : با حضرت صادق ( ع ) سفرى به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه مىخواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر مىکرد . به او گفتم : اى پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویى لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، مىترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک . جلالت قدر و عظمت شأن حضرت صادق (ع) و پدر بزرگوارش امام باقر (ع) به اندازهاى بود که جمعى از شیعیان و پیروان ناآگاه در حق ایشان غلو کردند و مقام ایشان را تا به مرتبه الوهیت بالا بردند. از جمله این اشخاص ابو الخطاب محمد بن ابى زینب مقلاص بن الخطاب الاجدع اسدى است که بارها به جهت عقاید افراطى و غلوآمیز در حق آن حضرت، از سوى ایشان مورد لعن و نفرین قرار گرفته است و اخبار او در رجال کشى (290- 308) آمده است. در یکى از این روایات حضرت صادق (ع) به صراحت عقیده ابو الخطاب را درباره اینکه آن حضرت علم غیب دارد نفى فرموده است و فرموده است: سوگند به خدایى که آفرینندهاى جز او نیست که من غیب نمىدانم و خداوند از مردگان من پاداش نیک به من ندهاد و از خویشان من مرا خیر و برکت نبخشایاد اگر من چنین چیزى به او گفته باشم...». در روایت دیگر ابو بصیر به حضرت صادق عرض مىکند که آنها (یعنى خطابیه) مىگویند شما شمار قطره هاى باران و عدد ستارگان و برگهاى درختان و شمار خاکها و وزن دریاها را مىدانید، حضرت سر به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: «سبحان الله، سبحان الله نه، به خدا که اینهمه را جز خدا کسى نمىداند.» امام صادق(ع) از منظر بزرگان اهل سنت اهل سنت و جماعت در برترى علمى و روحانى حضرت صادق (ع) متفقند، چنانکه امام ابو حنیفه گفته است: «جعفر بن محمد افقه اهل زمان بود.» امام مالک گفته است: «هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و در خاطر هیچکس خطور نکرده که در فضل و علم و ورع و عبادت، کسى بر جعفر بن محمد مقدم باشد.» ابن خلکان در وفیات الاعیان آورده است: «مقام فضل جعفر بن محمد مشهورتر از آن است که حاجت به شرح و بیان باشد.» ابن حجر هیتمى در الصواعق المحرقه نوشته است: «جعفر بن محمد در سراسر جهان اسلام به علم و حکمت مشهور بود و مسلمانان علم را از وى آموخته و نقل کردهاند.» و نیز گفتهاند که وى هنوز نوجوان بود که علما و محدثین و مفسرین عصر از محضرش کسب فیض مىکردند. ذهبى در سیر اعلام النبلاء (ج 257/ 6) مىگوید: از عمرو بن ابى المقدام روایت شده است که (مىگوید) هر گاه به جعفر بن محمد (ع) نگاه مىکردى در مىیافتى که او از نسل پیامبران است. همه رهبران اهل سنت شاگرد امام بوده اند تمام امامهاى اهل تسنن یا بدون واسطه و یا با واسطه شاگرد امام بوده و نزد امام شاگردى کرده اند. در رأس ائمه اهل تسنن ابو حنیفه است و نوشته اند ابو حنیفه دو سال شاگرد امام بوده، و این جمله را ما در کتابهاى خود آنها مى خوانیم که گفته اند او گفت: «لَوْ لاَ السَّنَتانِ لَهَلَکَ نُعْمانُ» اگر آن دو سال نبود نعمان از بین رفته بود. (نعمان اسم ابو حنیفه است. اسمش «نعمان بن ثابت بن زوطىّ بن مرزبان» است اجدادش ایرانى هستند.) مالک بن انس که امام دیگر اهل تسنن است نیز معاصر امام صادق است. او هم نزد امام مى آمد و به شاگردى امام افتخار مى کرد. شافعى در دوره بعد بوده ولى او شاگردى کرده شاگردان ابو حنیفه را و خود مالک بن انس را. احمد حنبل نیز سلسله نسبش در شاگردى در یک جهت به امام مى رسد. مجموعه آثار شهید مطهرى ج 18 سیرى در سیره ائمه اطهار (ع). اشهر اصحاب و شاگردان خاص امام صادق (ع) شیخ مفید در ارشاد، طبرسى در اعلام الورى و ابن شهر آشوب در مناقب تصریح کردهاند که شاگردان و روایت کنندگان از امام صادق (ع) چهار هزار نفر بودهاند. مىگویند فقط در کوفه نهصد شیخ بودهاند که همه مىگفتند: «حدثنى جعفر بن محمد» (الامام الصادق، اسد حیدر، 398/ 2). اشهر اصحاب و شاگردان خاص امام صادق (ع) عبارتند از: 1) ابان بن تغلب (ابو عبد اللّه عثمان بن احمد بجلى کوفى) که از راویان و یاران امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام موسى کاظم علیهمالسلام است و ابن ندیم آثار او را نام برده است. 2) مؤمن الطاق که متکلم برجستهاى بوده است، صاحب کتاب الامامه، کتاب المعرفه، الرد على المعتزله، کتاب فى امر طلحه و الزبیر. 3) مفضل بن عمر جعفى کوفى که عمده شهرت و اعتبارش به خاطر کتاب توحید اوست. 4) هشام بن حکم (ابو محمد شیبانى کوفى، م 185 ه. ق.) که از اصحاب امام موسى کاظم (ع) نیز بوده است، صاحب کتاب الامام، کتاب حدوث الاشیاء، کتاب الرد على الزنادقه، و چندین اثر دیگر. ابن ندیم بیست و پنج اثر از آثار او بر شمرده است. 5) جابر بن حیان که محققان تاریخ علوم اسلامى و مستشرقان درباره شخصیت او و ارزیابى و نقادى رسائل منسوب به او مخصوصا رسائلى که در زمینه شیمى است تحقیقات بسیار کردهاند. پاول کراوس مجموعه رسائل باقى مانده از او را به طبع رسانده است. بعضى اشارات و عبارات در بعضى رسالات او هست که پیوند او را با امام صادق (ع) نشان مىدهد. اقوال متعارض و افراطى درباره جابر بسیار است. بعضى او را شخصیتى موهوم و غیر تاریخى مىدانند، و بعضى او را دانشمندى مسلمان و شیعه، یا متمایل به تشیع، و از شاگردان برجسته امام صادق (ع) مىشمارند. شش تن از یاران امام صادق (ع) هستند که به اصحاب سته معروفند و همه حدیث شناسان و رجال شناسان شیعه آنها را توثیق کرده و به جلالت قدرشان اذعان دارند که عبارتند از: 1) جمیل بن دراج، 2) عبد اللّه بن مسکان، 3) عبد اللّه بن بکیر، 4) حماد بن عیسى، 5) حماد بن عثمان، 6) ابان بن عثمان بجلى. فقه جعفری فقه شیعه امامیه که به فقه جعفرى مشهور است منسوب به حضرت صادق (ع) است زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامى بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچیک از اهل بیت علیهمالسلام نقل نگردیده است. اصحاب حدیث اسامى راویان ثقه را که از او روایت کردهاند به 4000 شخص بالغ دانستهاند، یکى از آنها "جابر بن حیان" است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش به داروفروشى مشغول بود که به وسیله طرفداران بنى امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردى کرد . او در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمى تألیفات زیادى دارد ، و در رسالههاى خود همه جا نقل مىکند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانى و الکل است .وى چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران "رنسانس اروپا" در حدود 30. رساله از جابر به زبان آلمانى چاپ و ترجمه شده که در کتابخانههاى برلین و پاریس ضبط است آثار امام صادق (ع) غالب آثار امام (ع) به عادت آن عصر، کتاب مستقیم خود امام نیست بلکه غالبا املاى امام (ع) یا باز نوشت بعدى مجالس اوست. 1) از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبد اللّه نجاشى است. نجاشى صاحب رجال بر آن است که تنها تصنیفى که امام به دست خود نوشتهاند همین اثر است. 2) رسالهاى که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است و شامل مباحثى در فقه و کلام است. 3) کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسى و رد دهریه که املاى امام (ع) و کتابت مفضل بن عمر جعفى است و پیشتر به آن اشاره کردیم. 4) کتاب الاهلیلجه به روایت مفضل بن عمر که همانند توحید مفضل در خداشناسى و اثبات صانع است و تماما در بحار الانوار مندرج است. 5) مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) است و بعضى از محققان شیعه از جمله مجلسى، و صاحب وسائل و صاحب ریاض العلماء صدور آن را از ناحیه حضرت رد کردهاند. 6) رسالهاى از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینى در اول روضه کافى به سندش از اسماعیل بن جابر از امام صادق (ع) نقل کرده است. 7) رسالهاى در باب غنایم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است. 8) بعضى رسائل که جابر بن حیان کوفى از امام (ع) نقل کرده است. 9) کلمات قصار که بعدها به آن نثر الدرر نام دادهاند و کلا در تحف العقول مندرج است. 10) چندین فقره از وصایاى حضرت خطاب به فرزندش امام موسى کاظم (ع)، سفیان ثورى، عبد اللّه بن جندب، ابى جعفر نعمان احول و عنوان بصرى، که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده است. منابع اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 1 قاموس الرجال فى تحقیق رواه الشیعه، محمد تقى تسترى، قم، 1391 ه. ق. تاریخ طبرى، 2509/ 3 وفیات الاعیان، 291/ 1 حلیه الاولیاء، 192/ 3 الامام الصادق و المذاهب الاربعه، اسد حیدر، نجف، 1383 ه. ق. عمده الطالب، ابن عنبه، 195 نرم افزار نور 5. 2 (جامع الاحادیث نور) نهی از منکر امام صادق (ع) در جشنی که از سوی منصور دوانیقی ترتیب یافته بود حضور یافتند در آن مجلس سفره غذا پهن شد و در این میان یکی از حاضران آب خواست، به جای آب به او شراب دادند. امام صادق (ع) بی درنگ برخاست و به عنوان اعتراض مجلس را ترک کرد و گفت: رسول خدا (ص) فرمود: کسی که در کنار سفره ای که در آن شراب نوشیده شود بنشیند ملعون است. به این ترتیب امام صادق (ع) با قاطعیت نهی از منکر عمل کرد و با کمال بی اعتنایی به سفره منصور خشم خود را به آن سفره و حاضران نشسته در آن، ابراز داشت (رک سیره چهارده معصوم محمدی اشتهاردی ص 562) در حضور طاغوت زمان : گزارشهایى از فعّالیتهاى امام صادق (ع ) به منصور رسید که سخت او را عصبانى کرد و موجب شد حضرت را به نزد خود جلب کند. سپس به انگیزه تحقیر آن حضرت پس از بیان مقدمه اى گفت : مردم بى خرد و نادان حجاز مى پندارند شما علاّمه و ناموس دهر، حجت خدا، ترجمان حق ، معدن دانشهاى پـروردگـار، میزان عدل الهى و چـراغ پر فروغ او هستید که انسان جستجو گر در پرتو آن ، از تاریکى به روشنایى راه مى یابد.... آنان در باره شما غلوّ کرده نسبتهایى به شما مى دهند که در شما نیست ... . امام (ع ) در پاسخ یاوه هاى وى فرمود: من شاخه اى از شاخه هاى درخت پر بار رسالت و چلچراغى از چلچراغهاى خاندان نبوّتم . من پرورش یافته فرشتگان بزرگوار و مشعلى فروزان از مشعلهاى روشنایى بخش و هدایتگر و برگزیده اى از کلمه باقیه در صلب برگزیدگان همیشه تاریخ تا روز قیامت هستم . امام (ع )در این بیانات بسیار بلند، نه تنها بر آنچه شیعیان نسبت به آن بزرگواران مى گـفتند و بدان اعتقاد داشتند، صحّه گـذاشت ، بلکه به فرازهاى برجسته تر و فضایل و کمالات تازه ترى در ارتباط با خود اشاره کرد. منصور، وقتى با این سخنان کوبنده و جایگاه بلند امام (ع ) مواجه شد، ناچار به شکست خود اعتراف کرد و براین حقیقت تلخ زبان گشود که امام (ع ) همچون استخوانى گلوگیرش شده که نه تبعیدش امکان پذیر است و نه کشتنش . بحارالانوار ، ج 47 ، ص 167 . شهادت آن حضرت: محمد بن عبدا... اسکندر می گوید: روزی بر منصور وارد شدم و او را غمگین یافتم، به او گفتم : در چه فکری هستی؟ منصور پاسخ داد: ای محمد، از اولاد فاطمه صد و اندی کشته شده اند (البته این فقط تعداد کسانی است که خود منصور کشته است) اما آقا و امامشان هنوز باقی مانده است. گفتم منظور تو کسی است؟ منصور پاسخ داد: جعفر بن محمد صادق اسکندری سعی بسیار کرد تا منصور را از این تصمیم منصرف کند. وی به منصور گفت: جعفر بن محمد مردی است که از شدت عبادت ضعیف شده و اشتغال به عبادت خدا وی را از طلب ملک و خلافت رویگردان کرده است. اما منصور کلام او را نپذیرفت و به او گفت: می دانی آگاهم که تو او را قبول داشته و به امامت او اعتقاد داری. اما بدان که سلطنت عقیم است (مهیج الدعوات/247) سرانجام منصور عباسی (علیه اللعنه) سم مهلکی را برای حاکم مدینه فرستاد و او نیز آن سم را به امام صادق (ع) نوشانید. http://sadeqhmohamadi.andishvaran.ir/fa/shownote.html?DataID=6029 پایگاه اندیشوران حوزوی
"جابر جعفى" نیز یکى از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت براى انجام دادن امرى به سوى کوفه مىرفت . در بین راه قاصد تیز پاى امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) مىگوید : خودت را به دیوانگى بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگى منصرف شد .
جابر جعفى که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز مىباشد مىگوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسى نگفتم و نخواهم گفت ...او روزى به حضرت عرض کرد مطالبى از اسرار به من گفتهاى که سینهام تاب تحمل آن را ندارد و محرمى ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم .
امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهى بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنى محمد بن على بکذا وکذا ...
.: Weblog Themes By Pichak :.