«اَصْحابِ اُخْدود» نام قومى است که در آیات 4-8 سوره بروج از آنان یادی به میان آمده است .
«اخـدود»بـه مـعـنى گودال بزرگ یا خندق است ، منظور در اینجا خندق هاى عظیمى است که مملو از آتش بود تا شکنجه گران ، مؤمنان را در آنها بیفکنند وبسوزانند. مراد از «اصحاب الاخدود» کسانى هستند که در زمین گودالى وسیع ایجاد کردند و آتشى بزرگ در آن افروختند و سپس مؤمنان را در آتش انداخته و آنان را زنده زنده سوزاندند. چنانکه در مورد حضرت ابراهیم(ع) نیز چنین عمل کردند.
امّا اینکه این ستمگران و آن مؤمنان چه کسانى بودند، روایات گوناگونى وارد شده، ولى در قرآن ذکرى از آنها به میان نیامده است.
بیان حکایت اخدودیان ،تسکینی بر قلب مسلمانان قریش
مفسران و نویسندگان مسلمان انگیزة اشارة قرآن به این داستان را موردتوجه قرار دادهاند و بیشتر بر این باورند که چون در زمان پیامبراکرم(ص) مسلمانان مکه از سوی قریش مورد آزار و اذیت بسیار قرار مىگرفتند، این داستان در قالب آیات قرآنى بر پیامبر(ص) نازل شد تا افزون بر نکوهش و نفرین کافران قریش و برانگیختن حس مقاومت مسلمانان، از صبر و پایداری و استحکام ایمان ایشان قدردانى به عمل آمده باشد. در این میان برخى از گوشههای داستان، همچون شکیبایى اصحاب اخدود در برابر دشواریها، باز نمودن و باز گفتن حق و دعوت به اسلام ، ایمان تزلزل ناپذیر به دین حق، حتى در میان کودکان، موردتوجه مفسران قرار گرفته است .منبع گفتنى است از همین رو، گاه در منابع اسلامى، به سان اسوهای در صبر بر مصائب، اصحاب اخدود را مثل آوردهاند.
قرآنکریم در آیات سوره بروج با اشاره به پایدارى شگفتانگیز مردم نواندیش و اصلاح طلب در برابر فشار بیداد و دهشتناک استبدادگران و واپسگرایان مىفرماید: «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ» ؛ مرگ و عذاب بر آن صاحبان خندقهاى آکنده از آتش. آرى، لعنت و نفرین بر ستمکارانى که مردم حق طلب و ستمناپذیر را در دنیا بر خندق و گودالهاى آتش افکندند و به خاطر آگاهى و ایمان و نفى دنبالهروى از ظالمان و پافشارى در ابتدایىترین حقوق انسانى خویش سوزانیدند. بدین سان خداوند بر مردم با ایمان و آگاهى که در راه آزادى اندیشه و عقیده پایدارى و پایمردى کردند، درود مىفرستد، و بر کفرگرایان و خودکامگان به خاطر پایمال ساختن حقوق انسانها لعنت و نفرین نثار نموده و وعده دوزخ مىدهد.
آنگاه مىفرماید: «النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ»؛ لعنت و نفرین بر آن پدیدآورندگان و صاحبان آن کورههاى آدم سوزى یا همان خندق هاى آکنده از آتش و هیزم و مواد سوختنى بسیار، که آنها را براى سوزانیدن مردم با ایمان و شکنجه آنان فراهم آوردند.
و مىفرماید:«إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ» آنگاه که آن شکنجه گران و جلادان استبداد بر بالاى گودال هاى آتش نشسته بودند و سوختن آزادىخواهان را تماشا مىکردند.
مؤمنان در برابر کورههای آدمسوزی!
در تفسیر «عیاشى» از جابر از امام باقر (ع) روایت شده استکه فرمودند:
« على (ع) شخصى را نزد اسقف نجران فرستاد تا بپرسد اصحاب اخدود چه کسانى بودند، اسقف پاسخى فرستاد.
امام(ع) فرمود: اینطور که او پنداشته نبوده ، و به زودى من داستان اصحاب اخدود را برایتان مى گویم؛
خداى عزوجل مردى از اهل حبشه را به نبوت برگزید، مردم حبشه او را تکذیب کردند، پیامبرشان با کفار نبردى را آغاز کردند ولى یارانش همه کشته شدند، و خود و جمعى از اصحابش اسیر شدند، آنگاه براى کشتنش گودالى درست نموده ، از آتش پر کردند، آنگاه مردم را جمع آورده گفتند هر کس بر دین ما است و دستور ما را گردن مى نهد کنار برود، و هر کس بر دین این مردم است باید به پاى خود (داخل ) در آتش شود، اصحاب آن پیامبر براى رفتن در آتش از یکدیگر سبقت مى گرفتند، تا نوبت به زنى رسید که کودکى یک ماهه در بغل داشت ، همینکه خیز گرفت تا در آتش شود ترس از آتش و ترحم درباره کودک بر دلش مستولى شد، ولى کودک یک ماهه اش به زبان آمد که مادر مترس ، من و خودت را در آتش بینداز، براى اینکه این مجاهدت در راه خدا، به خدا سوگند ناچیز است ، زن خود و کودکش را در آتش افکند، و این یکى از کودکانى است که در کودکى به زبان آمده است.»
چند نکته در داستان« اصحاب اخدود» با برداشت از آیات بروج ؛
1- اعلام برائت و اظهار تنفّر از ستمگر لازم است؛« قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »
2-در نقل تاریخ، عبرتها مهم است نه جزئیات. (از مکان اخدود، زمان حادثه، نام و تعداد ستمگران و تعداد شهدا و… سخنى به میان نیامده است، چون اثرى در گرفتن عبرت ندارد.) « قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »
3-تفکّر ظلم ستیزى و ظالمکوبى ارزش است، گرچه ظالم وجود نداشته باشد. [اصحاب اخدود امروز حضور ندارند، چنانکه ابولهب امروز نیست، روحیه تنفّر از آنان باید همچنان زنده باشد. «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ »] « قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »
4-سوزاندن، سختترین نوع عذاب است و در میان انواع کشتنها، خداوند نام در آتش انداختن مؤمنان را برده است. «النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ »
5-نقل ظلمها و مظلومیّتها و ذکر مصیبت و روضه خوانى، سابقه قرآنى دارد. « قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ، النَّارِ ذَاتِ الْوَقُود، إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ …»
6-ارتکاب گناه یک مسئله است، ولى سنگدلى و نظارهگرى و رضایت بر آن، مسئله دیگر. « وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ »
7-ستمگرانى که شاهد بر شکنجه مؤمنانند، بدانند که خدا شاهد بر آنان و کار آنهاست. « شاهد و مشهود – وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ »
8-پایدارى بر ایمان، تاوان دارد. « وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا »[جمله «یؤمنوا» به جاى «آمنوا» رمز آن است که کفّار از پایدارى مؤمنان ناراحت بودند و اگر دست بر مىداشتند شکنجهاى در کار نبود.]
9-منطق کافر، تهدید و انتقام است. « وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ »
10-در نزد کفّار، ایمان بزرگترین جرم است و جز با دست برداشتن از ایمان به چیز دیگرى راضى نمىشوند. « وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا…»
11-کافران بدانند که حامى مؤمنین خداى عزیز است که قدرت انتقام دارد. « یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ»
12-جاذبه اتّصال به خداى قادر، اشکالات وارده بر شهادت و از جان گذشتگى در راه خدا را حل مىکند. « یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ »
http://rahe-quran.ir/%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%AE%D8%AF/
**************************************************************
"اخدود" به معناى گودال بزرگ یا "خندق" است. منظور در این جا خندق هاى بزرگی است که مملو از آتش بود تا شکنجهگران مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند.
در این که این ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است؟ و آیا این یک ماجراى خاص و معین بوده، و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق مختلف جهان است؟ در میان مفسران و مورخان مورد بحث و گفت و گو است. معروف ترین نظر آن است که مربوط به "ذو نواس" آخرین پادشاه "حمیر" در سرزمین یمن است. بنابراین، "اصحاب اخدود" جباران ستمگرى بودند که زمین را مىشکافتند و آن را پر از آتش نموده، مؤمنان را به جرم این که ایمان دارند در آن مىانداختند، و تا آخرین نفرشان را مىسوزاندند.
"اخدود" به معناى گودال بزرگ یا "خندق" است.[1] منظور در این جا خندق هاى بزرگی است که مملو از آتش بود تا شکنجهگران مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند.
در این که این ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است؟ و آیا این یک ماجراى خاص و معین بوده، و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق مختلف جهان است؟ در میان مفسران و مورخان مورد بحث و گفت و گو است. معروف تر از همه آن است که مربوط به "ذو نواس" آخرین پادشاه "حمیر"[2] در سرزمین یمن است.
ذو نواس که آخرین نفر از سلسله گروه "حمیر" بود به آیین یهود درآمد، و گروه حمیر نیز از او پیروى کردند، او نام خود را "یوسف" نهاد، و مدتى بر این منوال گذشت، سپس به او خبر دادند که در سر زمین "نجران" (در شمال یمن) هنوز گروهى بر آیین نصرانیت اند، هم مسلکان ذو نواس او را وادار کردند که اهل نجران را مجبور به پذیرش آیین یهود کند. او به سوى نجران حرکت کرد، و ساکنان آن جا را جمع نمود، و آیین یهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار کرد آن را پذیرا شوند، ولى آنها ابا کردند، حاضر به قبول شهادت شدند. اما حاضر به صرف نظر کردن از آیین خود نبودند.
ذو نواس دستور داد خندق عظیمى کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند، گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند، و گروهى را با شمشیر کشتند و قطعه قطعه کردند، به طورى که عدد کشته شدگان و سوختگان در آتش به بیست هزار نفر رسید![3] داستان فوق به صورت هاى متفاوت و مفصل در بسیارى از کتاب های تفسیر و تاریخ آمده است؛ مجمع البیان، تفسیر ابو الفتوح رازى، تفسیر کبیر فخر رازی، روح المعانى و تفسیر قرطبى ذیل آیات مورد بحث در سوره بروج، همچنین ابن هشام در سیره[4] خود و ...، آن را نقل کرده اند. از آنچه بیان شد، روشن مىشود که این شکنجهگران بی رحم، سرانجام به عذاب الاهى گرفتار شدند و انتقام خون هایى که ریخته بودند در همین دنیا از آنها گرفته شد، و عذاب حریق و سوزنده قیامت نیز در انتظارشان است. آنچه در مورد اصحاب اخدود گفته شد، موافق نظریه معروف و مشهور است، ولى روایات دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد که نشان مىدهد اصحاب اخدود تنها در "یمن"، و در عصر "ذو نواس" نبودند، تا آن جا که بعضى از مفسران ده قول در باره اصحاب اخدود نقل کردهاند.[5] علامه طباطبائی در المیزان می گوید: ... و کلمه "اخدود" به معناى شکاف بزرگ زمین است، و "اصحاب اخدود" جباران ستمگرى بودند که زمین را مىشکافتند و آن را پر از آتش نموده، مؤمنان را به جرم این که ایمان دارند در آن مىانداختند، و تا آخرین نفرشان را مىسوزاندند. ... جمله "قتل اصحاب الاخدود" نفرین بر آنان است، نه این که خواسته باشد خبر دهد، و منظور از "قتل"، لعنت و طرد از درگاه خداى تعالى است.[6] البته برخی از مفسران گفتهاند: مراد از "اصحاب اخدود" مردان و زنان مؤمنى هستند که در آن قوم سوخته شدند، و جمله "قتل" مىخواهد خبر دهد که این مردان و زنان به وسیله سوختن در آتش کشته شدند، نه این که بخواهد بر آنان نفرین کند.[7] [1] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده "خد". [2] حمیر قبیلهاى بود از قبایل معروف یمن، نقل از مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 26، ص 338، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش. [3] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق، موسوی جزایری، سید طیب، ج 2، ص 414، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367ش. [4] ج 1، ص 35. [5] مشروح این ماجرا را می توانید در تفسیر نمونه، ج 26، ص 338- 340 مطالعه کنید. [6] طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 20، ص 251، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق. [7] طبرسی، مجمع البیان، 26، ص 422، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa14928
.: Weblog Themes By Pichak :.