پیامبر اعظم؛ پایهگذار اسلام سیاسی و حکومتی
رهروان ولایت ـ زمانی که خورشید حیاتبخش اسلام از شهر مکه سربرآورد و بعثت خاتم پیامبران رقمخورد، این امید-به شکل پُررنگی- به وجود آمد که زنجیرهای جهالت و نادانی از پای بشریت بازگردد و مسیر او برای قرارگرفتن در مسیر کمال، هموار گردد. بشری که معبود حقیقی خود را گم کرده بود و به عبادت چوب و سنگ، تن داده بود؛ بشری که بنابر یک باور شرمآور، فرزند دختر را مایهی سرافکندگی و خجالت میدانست و به همین دلیل، دختران را زندهبگور میکرد؛ بشری که چیزی بهنام مهربانی و گذشت را فراموش کرده بود و فقط «خشونت، خونریزی و جنگ» را به عنوان اولین و آخرین راه و چاره، میشناخت بطوریکه بر سر کوچکترین مسایل، جنگهای بزرگی به راه میانداختند که گاهی سالها به طول میانجامید. این جنگها را «ایامالعرب» نامیدهاند که برخی از آنان تا چهل سال نیز ادامه یافت؛[1] بشری که غرق در خرافه و توهم بود و قلب و جان خود را به اعتقادات بیپایهواساس سپرده بود.[2]
در این شرایط عجیب و اسفبار بود که تعالیم حیاتبخش اسلام در قالب وحی الهی و از طریق گل سرسبد خلقت و عصارهی بینظیر آفرینش یعنی حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) به بشریت هدیه شد. تعالیمی که به دلیل سازگاری با فطرت بشر، خیلی زود مورد توجه قرار گرفت و پیروان زیادی پیداکرد. باوجود سختگیریهای فراوان تفکر حاکم بر شهر مکه -که از هیچ کاری برای نابودکردن این پیامبر و آن دین، دریغ ننمودند- اما زیباییها و جذابیتهای این دین به اندازهای بود که مردم، حاضر به تحمل شکنجه میشدند اما حاضر به روگردانی از آموزههای اسلامی نبودند! این وضعیت سخت و هولناک، در تمام 13 سال حضور پیامبرخدا در مکه، ادامه داشت تا اینکه به فضل و امر پروردگار، هجرت تاریخی آنحضرت به مدینه اتفاق افتاد و راحتی و گشایشی بینظیر به اسلام رویآورد.
اولین کارهای رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله) پس از حضور در مدینه، نشان از آن داشت که هنوز بخش اصلی و مهم دین مبین اسلام، محقق نشده و روش آنحضرت در مکه، ناشی از فراهمنبودن شرایط بوده است. ساخت مسجد به عنوان مرکز تصمیمگیری، مشاوره، ملاقات با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، اقامهی نمازجمعه، اعلام عمومی درخصوص جنگ، صلح و عهدنامهها، محل وعظ و خطابه و در یک کلام، به عنوان قلبتپندهی جامعه و مرکز حکومت اسلامی، نشان داد که رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) داعیهی تشکیل دولت اسلامی دارند و درواقع، سیاست و دیانت از نگاه آنحضرت، جداناپذیر است.
پیامبراعظم(صلیاللهعلیهوآله) در مرحلهی بعد، پیماننامهای را تنظیم کرده و به اطلاع همگان رساندند که دقت در آن از یکطرف، نشان از توجه عمیق اسلام به حقوق مردم حتی غیرمسلمانان داشت و از طرف دیگر، نشان میداد که اسلام، برای امور مختلف جامعه، برنامه دارد و اینطور نیست که این دین، منحصر در برخی اعمال فردی باشد.[3]
حضور قبایل یهودی در مدینه، این امر را لازم و ضروری کرده بود که برای روشن شدن حدود و حقوق آنان، پیمانی مستقل بسته شود تا در سایهی آن پیمان، هم یهودیان ساکن مدینه، از حقوق شهروندی خود برخوردار شوند و هم مسلمانان از خطرات و توطئههای احتمالی آنان در امان باشند. ازاینرو، پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) پس از عقد پیمان عمومی -که در بالا به آن اشاره شد- اقدام به عقد پیمانی جداگانه و خاص با سه قبیلهی بنینضیر، بنیقریظه و بنیقینقاع نمودند.[4]
به این ترتیب، مقدمات تشکیل یک جکومت اسلامی فراهم گردید. «سرعت تشکیل حکومت اسلامی به وسیله پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، ضرورت این کار را در جوامع اسلامی در اولین فرصت، نشان میدهد. پس جامعهی مسلمانان باید در نخستین فرصت، نظام سیاسی مستقل خود را متناسب با هر عصری تأسیس کنند.»[5] چنین اقداماتی از سوی رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) نشان داد که آنحضرت مأموریت دارد تا با برپایی یک حکومت اسلامی، زمینهی سعادت دنیا و آخرت مردم را فراهم آورد که اگر چنین نبود، دیگر نیازی به اقداماتی این چنینی وجود نداشت و همان توصیه به اعمال عبادیِ فردی باید ادامه مییافت. با این توضیح، پایهگذار اسلام سیاسی و حکومتی را باید شخص حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) دانست که با اخذ سیاست از متن دیانت، دینی پویا و زنده را به دنیا معرفی کرد که نه فقط، توجه خاص و گستردهای به حکومت و سیاست دارد بلکه خود، بنیانگزار روشی جدید و بدیع در حکومتداری و سیاستورزی است.
پاورقی:
1- فروخ، تاریخ جاهلیت، ص100
2- اوهام و خرافات رایج در میان قبایل عرب
3- شیخ طوسی، امالی، ص 587
4- مرحوم طبرسی در اعلام الوری از علیبنابراهیم نقل کرده است که یهود بنیقریظه و بنینضیر و بنیقینقاع نزد پیامبر آمده و گفتند: «مردم را به چه چیز میخوانی؟» فرمود: «به گواهیدادن به توحید و رسالت خود میخوانم... من کسی هستم که نامم را در تورات مییابید و علمای شما گفتهاند که از مکه ظهور میکنم و به این حرّه یثرب، کوچ مینمایم.» یهودیان گفتند: «آنچه را گفتی شنیدهایم و اکنون آمدهایم با تو صلحی کنیم که به سود و زیان تو نباشیم و کسی را علیه تو یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم و تو هم متعرض ما و دوستان ما نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا میانجامد!» پیامبر(ص) پذیرفت و میان آنها قراردادی نوشته شد که یهود نباید علیه پیامبر(ص) و یارانش به زبان و دست و اسلحه و مرکب، نه در پنهان و نه در آشکارا و نه در شب و نه در روز اقدامی انجام دهند، و خداوند بر این پیمان گواه است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد؛ رسول خدا(ص) میتواند خون ایشان را بریزد و زنان و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را به غنیمت بگیرد. آنگاه برای هر قبیلهای از یهودیان، نسخهای جداگانه تنظیم شد و به مسؤول پیمان هر قبیله داده شد. (ج1، ص157)
5- جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ج1، ص21
.: Weblog Themes By Pichak :.