
یادکردی از عالمان آستانه اشرفیه
نوشته :دکتر محمدحسن اصغرنیا
آستانه اشرفیه یکی از شهرهای زیبای گیلان است که نگین انگشترش را امامزاده بزرگواری به نام سید جلالالدین اشرف زینت بخشیده است و اگر کسانی بخواهند دقیقاً او را بشناسند، میتوانند کتاب "جنگنامه محمد روشن" را بخوانند. مردم استانهای شمالی به زیارت این شهید شاهد میآیند؛ بهویژه در ایام محرم و صفر و فاطمیه و رمضان، مرکز عاشقان محمدی است از همه اقشار، بهویژه جوانان.
دانشجویان قبل از انقلاب در مسجدی روبهروی حرم گرد سیدی جمع میشدند به نام آیتالله دکتر سید عبدالله ضیائی که خوشرو بود و خوش بیان و مبتکر در امور اجتماعی که اکنون هم درمانگاه و مراکز خدماتی که ساخته، شاهدی بر این مدعاست. علاوه بر حضورش در هر محفلی از دانشگاهیان و بازاریان و همه صنوف، تنها کسی بود که در شمال کشور نماز جمعه میخواند.
بعد از نماز جمعهای، مرحوم دکتر ضیائی ورقهای را به من نشان داد که تذکری بود با امضاء سیدعلی خامنهای درباره امور مسجد آستانه. بعدها متوجه شدیم که آیتالله خامنهای که پس از تبعید به ایرانشهر از طریق تهران ـ قزوین ـ رشت ـ آستانه عازم مشهد بودهاند، در سر راهشان توقفی در این شهر داشتهاند.
تاریخچه این شهر نشان میدهد که قبل از مرحوم دکتر ضیائی، آیتالله سید جلیل زرآبادی مسئولیت رسیدگی به این مسجد را داشت و قبل از ایشان هم عارف عامل آیتالله شیخ علیاکبر الهیان که رحمت خدا بر آنان باد.
بعد از انقلاب آیتالله مختار امینیان امام جمعه آستانه اشرفیه شد و تا کنون چراغ این محفل انس و الفت مردم دینمدار را روشن نگه داشته است.
اوایل انقلاب، گروههای تندرویی فرمان مدیریت استان گیلان را بهدست گرفته بودند و روزی شیخ صادق خلخالی وارد رودبار شد و پیغام فرستاد که در لیست بالابلندی که آورده است تعدادی را اعدام خواهد کرد! مرحومان آقایان شیخ صادق احسانبخش و شیخ هادی حسام که رفیقی صمیمی و در سفر و حضر با هم بودند، تصمیم گرفتند به مسئولین تهران مراجعه کنند و رابط آنان هم من بودم؛ چون اعضای شورای انقلاب را میشناختم و ارتباطی با آنان داشتم و آقایان مختار امینیان، سید موسی حجتی، سید نیاکوئی، شفیعی، خیرخواه و … به منزلمان در تهران آمدند و چند روز در خدمتشان بودیم.
و بعد از نماز مغرب و عشاء وقت ملاقاتی گرفتم و با جمع حاضر به منزل شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی در تهران خیابان قلهک، کوچه تورج رفتیم. دکتر بهشتی هم یکایک آنان را در آغوش گرفت و احوالپرسی کرد و آقای هادوی دادستان کل کشور هم آن شب در منزل شهید بهشتی بود.
دیدار عجیبی بود و خاطراتی فراموش ناشدنی در جمع یازده نفری ما بهجا ماند. گویا آقای بهشتی با آیتالله مختار امینیان آشنایی بیشتری داشت و خصوصیتر به ایشان گفت: نگران نباشید، هر انقلابی این مشکلات را دارد. به خانه که برگشتیم بسیار شادمان بودند و امیدوارتر که مشکلاتی را که پیش آمده است برطرف خواهد شد. از آقای امینیان پرسیدم: سابقه آشنایی شما با آقای دکتر بهشتی چیست که برایم اینچنین تعریف کرد: "مسأله ارث در فقه بحث بسیار مهم و سخت است. روزی در مدرسه دارالشفاء قم، سید بلند قامتی را دیدم که خیلی ملاست و در بحث مسلط است و چون دروس قدیم و جدید را خوب خوانده بود و ریاضیات را خوب میدانست، از او خواستم که برای ما چهار نفر گیلانی بحث ارث را درس بدهد و او هم قبول کرد و یک ماه درمدرسه دارالشفاء استاد ما بود و احترامی که برای ایشان قائل هستم، علاوه بر سیادت و فرزند حضرت زهرا علیها سلام بودن، حق تعلیمی است که بر گردن ما چهار نفر، یعنی محمدی گیلانی، محفوظی، ایمانی و من دارد. در شب دیداری که شما باعث خیر آن شدید، خاطرات من و ایشان تداعی و زنده شد و ایشان چون از قبل مرا میشناخت، التفات بیشتری فرمود."
البته خاطرهها با آقایان فراوان است، چون دو روز بعد از آن وقت ملاقاتی از آیتالله خامنهای در خیابان ایران گرفتم و بعد از ساعت 10 شب بود و ایشان درگیر مسائل انقلاب بودند و درحالی که شام اندکی تهیه دیده بودند، دیدیم خود ایشان نان را با ماست و شکر میخورند و مهاجرین گیلانی مسائل مربوط به سپاه منطقهشان را گفتند و ایشان قول دادند که مسائل را پیگیری کنند و پس از آن مدتی مرحوم آیتالله احسانبخش مجبور شد برای تهیه گزارشی برای امام به پاکستان برود تا بهتدریج اوضاع آرام شد و بهعنوان نماینده امام در استان گیلان و امام جمعه رشت مستقر شدند و مرحوم آیتالله مختار امینیان هم از طرف مرحوم آیتالله شیخ حسینعلی منتظری، نماینده ایشان در دانشگاه گیلان شدند و امام جمعه آستانه اشرفیه.
زندگی، هنگامه فریادهاست
سرگذشت در گذشت یادهاست
شاید برای خواننده این نوشتار کوتاه سئوالی پیش بیاید که آشنایی من با شهید بهشتی و آیتالله خامنهای از کجا بوده است؟ دکتر بهشتی دبیر زبان انگلیسی و معلم قرآن ما بود و آیتالله خامنهای را در جلسات سخنرانی حسینیه ارشاد و هیأت انصار الحسین میشناختم و در گیلان هم قبل از انقلاب، حضوری تبلیغی در مسجد چهار برادران محل زندگیمان داشتهام، و بعد از انقلاب هم از 29 بهمن 1357 که حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد، در کنارشان بوده و هستیم.
دانشجویان قبل از انقلاب در مسجدی روبهروی حرم گرد سیدی جمع میشدند به نام آیتالله دکتر سید عبدالله ضیائی که خوشرو بود و خوش بیان و مبتکر در امور اجتماعی که اکنون هم درمانگاه و مراکز خدماتی که ساخته، شاهدی بر این مدعاست. علاوه بر حضورش در هر محفلی از دانشگاهیان و بازاریان و همه صنوف، تنها کسی بود که در شمال کشور نماز جمعه میخواند.
بعد از نماز جمعهای، مرحوم دکتر ضیائی ورقهای را به من نشان داد که تذکری بود با امضاء سیدعلی خامنهای درباره امور مسجد آستانه. بعدها متوجه شدیم که آیتالله خامنهای که پس از تبعید به ایرانشهر از طریق تهران ـ قزوین ـ رشت ـ آستانه عازم مشهد بودهاند، در سر راهشان توقفی در این شهر داشتهاند.
تاریخچه این شهر نشان میدهد که قبل از مرحوم دکتر ضیائی، آیتالله سید جلیل زرآبادی مسئولیت رسیدگی به این مسجد را داشت و قبل از ایشان هم عارف عامل آیتالله شیخ علیاکبر الهیان که رحمت خدا بر آنان باد.
بعد از انقلاب آیتالله مختار امینیان امام جمعه آستانه اشرفیه شد و تا کنون چراغ این محفل انس و الفت مردم دینمدار را روشن نگه داشته است.
اوایل انقلاب، گروههای تندرویی فرمان مدیریت استان گیلان را بهدست گرفته بودند و روزی شیخ صادق خلخالی وارد رودبار شد و پیغام فرستاد که در لیست بالابلندی که آورده است تعدادی را اعدام خواهد کرد! مرحومان آقایان شیخ صادق احسانبخش و شیخ هادی حسام که رفیقی صمیمی و در سفر و حضر با هم بودند، تصمیم گرفتند به مسئولین تهران مراجعه کنند و رابط آنان هم من بودم؛ چون اعضای شورای انقلاب را میشناختم و ارتباطی با آنان داشتم و آقایان مختار امینیان، سید موسی حجتی، سید نیاکوئی، شفیعی، خیرخواه و … به منزلمان در تهران آمدند و چند روز در خدمتشان بودیم.
و بعد از نماز مغرب و عشاء وقت ملاقاتی گرفتم و با جمع حاضر به منزل شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی در تهران خیابان قلهک، کوچه تورج رفتیم. دکتر بهشتی هم یکایک آنان را در آغوش گرفت و احوالپرسی کرد و آقای هادوی دادستان کل کشور هم آن شب در منزل شهید بهشتی بود.
دیدار عجیبی بود و خاطراتی فراموش ناشدنی در جمع یازده نفری ما بهجا ماند. گویا آقای بهشتی با آیتالله مختار امینیان آشنایی بیشتری داشت و خصوصیتر به ایشان گفت: نگران نباشید، هر انقلابی این مشکلات را دارد. به خانه که برگشتیم بسیار شادمان بودند و امیدوارتر که مشکلاتی را که پیش آمده است برطرف خواهد شد. از آقای امینیان پرسیدم: سابقه آشنایی شما با آقای دکتر بهشتی چیست که برایم اینچنین تعریف کرد: "مسأله ارث در فقه بحث بسیار مهم و سخت است. روزی در مدرسه دارالشفاء قم، سید بلند قامتی را دیدم که خیلی ملاست و در بحث مسلط است و چون دروس قدیم و جدید را خوب خوانده بود و ریاضیات را خوب میدانست، از او خواستم که برای ما چهار نفر گیلانی بحث ارث را درس بدهد و او هم قبول کرد و یک ماه درمدرسه دارالشفاء استاد ما بود و احترامی که برای ایشان قائل هستم، علاوه بر سیادت و فرزند حضرت زهرا علیها سلام بودن، حق تعلیمی است که بر گردن ما چهار نفر، یعنی محمدی گیلانی، محفوظی، ایمانی و من دارد. در شب دیداری که شما باعث خیر آن شدید، خاطرات من و ایشان تداعی و زنده شد و ایشان چون از قبل مرا میشناخت، التفات بیشتری فرمود."
البته خاطرهها با آقایان فراوان است، چون دو روز بعد از آن وقت ملاقاتی از آیتالله خامنهای در خیابان ایران گرفتم و بعد از ساعت 10 شب بود و ایشان درگیر مسائل انقلاب بودند و درحالی که شام اندکی تهیه دیده بودند، دیدیم خود ایشان نان را با ماست و شکر میخورند و مهاجرین گیلانی مسائل مربوط به سپاه منطقهشان را گفتند و ایشان قول دادند که مسائل را پیگیری کنند و پس از آن مدتی مرحوم آیتالله احسانبخش مجبور شد برای تهیه گزارشی برای امام به پاکستان برود تا بهتدریج اوضاع آرام شد و بهعنوان نماینده امام در استان گیلان و امام جمعه رشت مستقر شدند و مرحوم آیتالله مختار امینیان هم از طرف مرحوم آیتالله شیخ حسینعلی منتظری، نماینده ایشان در دانشگاه گیلان شدند و امام جمعه آستانه اشرفیه.
زندگی، هنگامه فریادهاست
سرگذشت در گذشت یادهاست
شاید برای خواننده این نوشتار کوتاه سئوالی پیش بیاید که آشنایی من با شهید بهشتی و آیتالله خامنهای از کجا بوده است؟ دکتر بهشتی دبیر زبان انگلیسی و معلم قرآن ما بود و آیتالله خامنهای را در جلسات سخنرانی حسینیه ارشاد و هیأت انصار الحسین میشناختم و در گیلان هم قبل از انقلاب، حضوری تبلیغی در مسجد چهار برادران محل زندگیمان داشتهام، و بعد از انقلاب هم از 29 بهمن 1357 که حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد، در کنارشان بوده و هستیم.
• روزنامه اطلاعات، شماره 26178، 23 خرداد 1394.
http://www.lahig.ir/fa/pages/?cid=7922




تاریخ : چهارشنبه 94/4/3 | 7:4 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.