***نسیم معرفت***
متن پیاده شده سخنان آیت الله سیداحمد خاتمی در جمع طلاب وفضلاء مدارس علمیه حضرت مهدی عج در مشهد مقدس:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه و السلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.
تجلیل از استاد نظافت و مدرسه علمیه حضرت مهدی (ع)
در طول رهبری مقام معظم رهبری یک دیدارِ نخبگان حوزوی ترتیب داده شد. دیداری کاملا حساب شده، من دو دیدارِ علمایی در دوره رهبری آقا سراغ دارم که یکیش در نهایت موفقیت بود و یکی در نهایت ناکامی، اونی که مربوط به نهایت ناکامی بود این بود که بنده در خبرگان گفتم همانگونه که سایر اقشار میروند پیش آقا، دانشگاهیان، اساتید دانشگاه حرف میزنند، خوب خبرگان هم که میروند پیش آقا حرف بزنند.کنار ما که سرور گرامیمان آیت الله هاشمی شاهرودی نشسته بودند، خیلی من را توبیخ کردند، و فرمودند که خبرگان فرق میکنند با دانشجویان و اساتید دانشگاه، خیلی ملامتمان کردند و ما هم حسابی پژمرده شدیم که چرا این حرف را زدیم! اگر میدانستیم که میخواد صحبتی بشه هماهنگی میکردیم که یکی صحبت کنه، رفتیم پیش آقا و آقا گفت مثل اینکه در خبرگان صحبت شده خبرگان هم صحبت کنند، من استقبال میکنم. همینطور بیحساب و کتاب یکی دست بالا کرد و صحبت کرد و خیلی بد صحبت کرد و گفت: "آقا هیچ یک از رهنمودهای شما عمل نمیشه. آقا گفت: الحمدلله این از تاثیر کلام ماست! اینم از تاثیر نَفَس ماست که هیچ یک از حرفهای ما عمل نمیشه! ناراحت شدند همه خبرگان. آخه این چه سبک حرف زدنیه؟! هیچیک...؟! بگو بخشی از حرفها. به نظر من این جزو ناکامترین دیدارها بود چون برنامهریزی نشده بود دیگر، ما که این طرح را داده بودیم به شدت ملامت شدیم، آقا هم به شدت استقبال کرد، لکن هیچ هماهنگی نبود.یک نشست هماهنگ بود که نخبگان تاثیرگذار صحبت میکردند و یکی از عزیزانی که صحبت میکردند جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای نظافت بود که خیلی آقا صفا کرد، نمیدانم ایشان میداند یا نمیداند، بعد از اون دیدار فرموده بودند به بعضی از دوستان دفتر، که من دوست داشتم امکاناتی داشتم که چندتا مدرسه بزرگ در مشهد با مدیریت آقای نظافت در اختیارشان قرار میدادم که اداره کنند. ما قبل از این فرمایش آقا، مدرسه ایشان را به توفیق میشناختیم و الآن هم به فضل خدا این مدرسه را از مدارس موفق میدانیم با یک چشم انداز! .
بیان چشم انداز لازم برای طلاب مدارس علمیه حضرت مهدی (ع)
از این به بعد دیگه حرفهای جدی است، اون مقدمه بود دیگه الآنش جدی است. چشم انداز ما این است انشاءالله خروجی این حوزه، برجستگان حوزه بشوند، برجستگان حوزوی یعنی به کم قانع نباشند، مُدرِّس برجسته این حوزه بشوند، مُدرِّس سطوح عالیه، مؤلف برجسته بشوند. ما شاهد باشیم از جمع این عزیزان، بعد از دوره، حدود 20 سال که منظم درس خواندند، اگر بخواهیم مؤلف برجسته، مُدرِّس برجسته، حتی مُبلِّغ برجسته،[بیرون بیاید] بعضیها فکر میکنند مبلغ برجسته اونی استکه دهان گرمی کند و مجلس را بگرداند، این مبلغ برجسته نیست! مبلغ برجسته مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای فلسفی است که منبرهایش بشود کتاب، الآن هم اگر کسی بخواهد در باب کودک کتاب بنویسد، کتاب کودک مرحوم فلسفی مصدر است، راجع به جوان، راجع به بزرگسال، راجع به دعای مکارم الاخلاق. افقی را که ما برای اینگونه مدارس انتظار داریم چنین اُفقی است، وقتی که انتخابات خبرگان بخواهد شکل بگیرد، بگویند برویم مجتهد یا قریب الاجتهادی را پیدا کنیم، بگویند برویم مدرسه حضرت مهدی ارواحنا فداه و از بین آنها دعوت کنیم برای مجلس خبرگان رهبری، این چشم انداز آینده است به کمتر از اینها نباید در مدارس اینچنینی قانع بود. مسئولیتهایی که در نظام اسلامی هست یک ضرورت است، امامت جمعه، عقیدتی سیاسی و مشاغل دیگر، مقدس هم هست، چون این مسئولیتهای روحانی است که صفا میدهد به مراکزی که اقشار مختلف هستند، یعنی اگر همین عقیدتی سیاسی در ارتش نباشد، ارتش این صفای معنویاش را ندارد، اگر در سپاه نباشد، سپاه این صفای معنویاش را ندارد. میخواهم بگویم اینها مقدس است ولی اینها مال شما نیست! شما باید سرمایه باشید برای این نظام اسلامی. یک شوخی کردند آیت الله جوادی، من مناسب میدانم اون شوخی را، ایشان وقتی امام جمعه قم بودند گفتند: طلبهها درس بخوانید، خوب درس بخوانید، خوب درس نخوانید میشوید امام جمعه! عنایت فرمودید؟ مقصودشان این بود که طلبههای فاضل باید بمانند در حوزه به عنوان سرمایه، اگر هم قرار است از حوزه بروند بیرون، باید بروند یک استانی و کل حوزه علمیه آنجا را بدهند به ایشان. نه اینکه طلبههای فاضلی مثل شما، فرمودند مقطع سیکل هست، مقطع دیپلم هست، مقطع لیسانس هست، بیایند اینجا با این نظم و نَسَق خوب اداره بشوند بعد به عنوان یک طلبه معمولی برود در یک شهر، به عنوان یک واعظ معمولی!! امیدی که ما داریم و افقی که ما ترسیم میکنیم برای مدارس اینچنینی این است که انشاءالله این افق بلند را ببینیم. ما نمره را هم ملاک قرار نمیدهیم، نمره جزو ملاکهای پیش پا افتاده است. ملاک ملا شدن، عالم شدن به حمل شایع صناعی است، الحمل علی قسمین، الحمل الاولی و الحمل الشایع، حمل اولی کدام است؟ اینهمانی مفهمومی، حمل ذاتیات بر ذات، الانسان حیوانٌ ناطق، حمل شایع صناعی کدام است؟ اینهمانی مصداقی، زیدٌ قائمٌ، ما ملایی بالحمل الشایع میخواهیم، یعنی صرف اینکه نمره 20 آمد این کافی نیست، این همان حمل اولی ذاتی است، حمل شایعاش این است که اگر استاد سیوطی نیامد به طلبه فاضلی که در حد لمعه دارد درس میخواند و سیوطی را خوب خوانده، بهش بگویند شما مطالعه کن، فردا بیا تدریس کن، خودش را هم گول نزند، یک سطرش رو هم به شرح نگاه نکند، خود متن رو مطالعه بکند و بیاید تدریس کند. این ملّایی به حمل شایع است. مسأله مدرک و مسأله نمره و امثال ذلک، جزو شاخصههای واقعا پیشپا افتاده است.مرحوم آیت الله فاضل به مدیریت پیغام دادند که اگر دوباره اینطور تستی از طلبهها امتحان بگیرید، ولو نمرهی 20 هم بگیرند، من به آنها شهریه نخواهم داد. آنچه که ملاک است این است که بتوانند از عهده تدریس کتابی که خواندهاند بر بیایند. این از افق چشم انداز.
بیان تجربیات ارزنده
بنده طلبهی سال 1351 هجری شمسی هستم. یعنی 43 سال است که سر این سفره نشستهام، با کولهباری از تجربیات، اگر هر سال از عمرمان یک تجربه درش باشد، میشود 43 تجربه، من حالا به نظر خودم چندتا از این تجربیات موفق، نه ناکام – چون در هر زندگی تجربیات ناکام هم هست- این تجربیات موفق را خدمتتان میگویم، انشاءالله که چراغ راهی برای شما خوبان باشد.
نیاز به یک مربی موفقِ عاشق
اولین تجربه موفق که لمس کردم و دیدم در حوزه، که پرورش یک طلبهی موفق نیاز به یک مربی موفقِ عاشق کار دارد، این تجربهی قطعی است. مربی موفق و عاشقِ کار، روی این دومی عنایت دارم، یعنی مربی ای که طلبهها را فرزندان خودش بداند. ارتقاع طلبهها، حتی برای بالاتر شدن از خودش. شب و روز هم نشناسد. این مربی میتواند طلاب موفق بپروراند. یک مثال میزنم و زود رد میشوم. مرحوم شهید آیت الله قدوسی از مربیان موفق حوزه محسوب میشد و مدرسه حقانی که زیر نظر شهید آیت الله بهشتی با مدیریت مرحوم قدوسی اداره میشد از مدارس موفق حوزه محسوب میشد و در پی ایشان مدارس دیگری هم در قم با الگوگیری از اون مدرسه شکل گرفت. مرحوم آیت الله قدوسی عاشق این کارش بود. طلبه را از وقتی که میپذیرفت تا پایه 10، تمام 24ساعت روزش را برنامهریزی داشت. تابستان و زمستانش را، البته به ورزش و تفریح و به همه اینها ایشان بها میداد. اذان صبح میآمد مدرسه تا ببیند چندتا حجره قبل از اذان صبح چراغش روشن است. این مسائل معنوی در متن کار و دستور نیست، اما حاشیهای است که مهمتر از متن است. بحمدالله شما از این نعمت بهرهمند هستید. ولو قرار بود از تلخکامیها نگویم اما چون مربوط است بگویم. مدارسی بود که امام جماعتی اون مدرسه را قبل از انقلاب اداره میکرد. داشت سیوطی درس میگفت که یک جمعی میآمدند میگفتند که فلان کَسِ ما مرحوم شده خواهش میکنیم بیایید برای ما نماز میت بخوانید. او هم طلبه های نوجوان را میگفت که خوب شما مباحثه بکنید، بروم نماز میت بخوانم برگردم. با این درس با این تدریس، طلبه پرورانده میشود؟ کلّا، ثم کلّا، چهل نفر طلبه جذب کرد این آقای محترم، چهار نفر به حوزه تحویل نداد! این چهار نفری هم که به جایی رسیدند، به همت و تلاش خودشان به جایی رسیدند. این یک تجربه که الحمدلله خداوند از این نعمت برخوردارتان کرده است.
اهتمام به رشد معنوی و اخلاقی
تجربه دوم آن است که در این 43 سال دریافتیم طلبهای که از باءِ بسم الله به همان اندازه که بر رشد علمیاش افزوده میشود بر رشد معنوی و اخلاقیاش هم افزوده بشود، این طلبه مفید برای اسلام واقع میشود. نقطه مقابل طلبهای که هر روزی که بر طلبگیاش افزوده میشود خیرهسرتر میشود. این خطرناک میشود. اگر باسواد نشود، میشود یک آدم هرز، باسواد بشود، باسوادِ خائن میشود. گفت:
بترس آنگه که دزدی با چراغ آید چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر بَرَد کالا
میدانید که مرحوم شیخ فضل الله نوری با یک فتوا روی دار رفت. اینطور نبود همینطوری ببرندش روی دار. فتوایش را شخصی به نامشیخ ابراهیم زنجانی صادر کرد. کتابی منتشر شده به همین نام «شیخ ابراهیم زنجانی» این کتاب حدود 500 صفحه است. مرحوم آقای ابوالحسنی مُنذِر این کتاب را نوشته بود و از بهترین کتابها راجع به این شیخ ابراهیم است. خیلی زحمت کشیده است، رفته همدرسیها، همبحثیهای او را که سنشان 90- 95،96 سال بوده پیدا کرده و یک تاریخ شفاهی از این نامرد گرفته است. آنجا دارد که این از اوائل طلبگیاش لاابالی بوده! طلبهها خیلی إبا داشتند که پای موسیقی بنشینند و این میگفت چه اشکالی دارد؟ دنیا جای صفاکردن است! این منطقش بوده! خوب این درس هم میخواند و اتفاقا تحصیلش هم تحصیل موفقی بوده است. آخرش میشود فتوای اعدام شیخ فضل الله نوری. از آنسو کسانی که از همان اول، سیره و روششان، سیره و روش سلف صالح است. نماز شب برایشان مثل نماز صبح است. اگر نماز صبحشان قضا بشود ماتم میگیرند، اینها اگر نماز شبشان قضا بشود ماتم میگیرند! ما اینجور طلبه میخواهیم، اینجور عالم است که مهذِّبِ نفوس میشود. وقتش هم حالا است. در سنین شما است. هر روزی که تأخیر بشود، هر ساعتی که تأخیر بشه، تأخیر جدی است.مقام معظم رهبری دام ظله العالی در شورای عالی حوزه علمیه قم که بنده هم افتخار کوچکترین آنها را دارم، از جمله نکاتی که فرمودند و انشاءالله ما شاهد هستیم در جمع شما و اگر هم در برخی نباشد شاهد خواهیم بود، اینکه فرمودند: اگر طلبه نماز شب خوان شد، 60درصد کار تهذیب پیش رفته است. طلبه اهل سحر غیبت نمیکند و از شنیدن غیبت هم صفا نمیکند. طلبه سحری چشمش چشم خدایی است، رفتارش رفتار خدایی است. اینها موفق هستند.همبحثی داشتم، حفظه الله، خوب ایشان خیلی درس خوان بود. یکی دو دوره خارج اصول دید، اسفار و فلسفه همهاش را پیش آیت الله جوادی حفظه الله خواند و واقعا اهل نماز شب بود. الآن این آقا آخوند ده شده است نه شهر، اما هرکه با ایشان مینشیند ساخته میشود. موقعیت موقعیت آنچنانی نیست ولی آخوندی است که آنچه را که خوانده با تمام وجودش باور دارد. این نکته دوم. همینجا آقا یک رهنمودی دادند که کلیدی بود. اون رهنمود این بود که الگوها را معرفی کنید. اگر لازم است کتاب بنویسید که طلبهی ما بداند قلّه کجاست. به دیگر عبارت فرمودند که اونی که ما میخواهیم اخلاق عملی است. این اخلاق عملی تجسمش را بگویید. امام رحمه الله علیه از اون نمونههای اخلاق عملی است. ایشان از مرحوم آقای قاضی اسم بردند. فرمودند ایشان یکی از آنهایی است که به قلّه رسیده است. این چهرههای ملّای به جایی رسیده، اینها قطعه قطعه زندگیشان درسآموز است. امام رحمه الله علیه از بزرگانی بود که خداباوری با تمام وجودش بود، نه در زمانی که آقا بود نه؛ از آغازی که این مسیر را شروع کرد، خداباوری در جان امام موج میزد. این خاطره برای شما خوبان نقل کردنی است. یکی از اطرافیان امام رحمه الله علیه که الآن هم هست، گفت که در دورهی مبارزه یک بار رفتم پیش امام، به امام گفتم: "شما خیلی تند دارید میرید، به این سبکی که شما دارید میرید میگیرندتان و این شعله خاموش میشود." میگوید، امام فرمود که: "بعیده که اینها بتوانند من را بگیرند، با این حمایتهای مردمی اینها جرأت گرفتن را ندارند." خوب شبانه آمدند امام را گرفتند و دزدانه و رندانه بردند و نه ماه در ترکیه و بعد هم تبعید به نجف و پانزده سال تبعید! پانزده سال تبعیدی که دو جلد کتاب هست به نام خاطرات امام [خمینی رحمه الله علیه] در نجف، چه بر سر امام آوردند؟! از هیچ تخریبی کوتاهی نمیکردند. آخوندهایی را تحریک میکردند که وقتی امام میرود طرف حرم، کسی میخواهد نزدیک امام بشود، بیایند امام را تخریب کنند و اون[شخص] را برگردانند. خیلی سخت گذتش دورهی پانزده سالهی تبعید امام. خلاصه انقلاب پیروز شد و امام «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ آیه 27 سوره فتح». آن استقبال با شکوه و ... . همان شب اولی که امام در مدرسه رفاه مستقر شد، رفتم پیش امام.امام تا مرا دید به من فرمود که یادت هست شما آن روز چی به من گفتی؟_گفتم: بله، گفتم: تند نرید میگیرندتان._ یادت هست من چی گفتم؟_شما هم گفتید بعید هست من را بگیرند با این اسقبال مردمی که هست. امام به من فرمود: آن پانزده سال تبعید مجازات این یک کلمه بود. من نباید میگفتم «مردم»، باید میگفتم «خدا». یک لحظه خدا از یادم رفت، خدا پانزده سال مجازاتم کرد. این تحلیل خود امام است. ممکن است یک حرکتی تحلیلهای مختلفی داشته باشد. میخواهم بگویم این بزرگی که بعد از بیست و چند سال از ارتحالش، همچنان محبوبترین است، این بی دلیل نیست، همچنان اگر کسی کمترین اهانتی به امام داشته باشد ملت یکپارچه برمیخیزد. این بخاطر فنای فی الله است. طلبهی ما اگر میخواهد موفق بشود، این نقطهی کانونی است. آنهایی که موفق شدند بدون استثناء همهشان این ویژگی را داشتهاند. بهخصوص، ثم بهخصوص، ثم بهخصوص شما که افتخار مجاورت امام رضا علیه السلام را دارید. نعمة عظیمة، علی الترتیب عرض میکنم، اگر بشود هر سحر در حرم امام رضا علیه السلام باشید، این که دیگر عالِ العال است. نماز شب و زیارت و نماز صبح و به سرعت برگردید برای مطالعه، این عالِ العال است. اگر نشد حتما این نکتهای را که میگویم در دستور کارتان قرار دهید. برنامه برای زیارت داشته باشید. اینکه میرویم مباحثه میکنیم و میگوییم «السَّلامُ عَلَیکَ یَا عَلی بنِ مُوسَی الرِّضَا» این زیارت نیست، کافی هم نیست. از نقاط دور عالم با مشکلات فراوان قصد زیارت امام رضا علیه السلام رو میکنند و میآیند و موفق هم میشوند. شما برنامه داشته باشید از مدرسه فقط برای زیارت، دید و بازدیدی نداشته باشم، کتابی نمیخواهم بخرم، فقط دارم میروم برای زیارت. این هفتهای یکبار یک ضرورت است. این را دستهکم نگیرید. خداوند شما را متنعَم کرده به این نعمت، انشاءالله این تجربه موفق را بهکار بگیرید. اینجا دانشگاه نیست عزیز من، اینجا دبیرستان هم نیست. گرچه دبیرستان در جای خودش محترم است، دانشگاه هم در جای خودش محترم است، ولی اینجا خانهی امام زمان ارواحنا له الفداء است. باید این هویتمان را دریابیم. ما اینیم، ما طلبهایم، باید این هویت طلبگیمان خودش را نشان بدهد و این هویت طلبگی جز با معنویت شکل نمیگیرد. بی معنویت اگر بحر العلوم هم بشویم بیسواد هستیم. حکومت و ورود را شما در رسائل خواندهاید. دوستان رسائل و مکاسب هستند حتما. دلیل حاکم کدام است؟ یک دلیلی است دلیل حاکم است و یک دلیلی است دلیل وارد است. میگویند ملا حبیب الله رشتی بار و بنهاش را بسته بود که از نجف برگردد به شهرش، شنید شیخی به نام شیخ مرتضی دزفولی انصاری آمده، نامی در کرده، نه به دید مشتری، از سر سیری آمد پای درس او و توی درس سخن از حکومت به میان آمد، سخن از ورود به میان آمد، تخصیص، تخصص...، گفت: "یا شَیخ أی شَیءَ الحُکومَه، أی شَیءَ الوُرود؟" شیخ تازه وارد گفت: "لازم أن تَحضُرَ دَرسِی سِتّه أشهُر" شش ماه باید بیای پای این درس تازه بفهمی جکومت چیست، ورود چیست. دوباره بار و بنهاش را باز کرد، دوباره 10 سال شاگردی کرد پیش مرحوم شیخ انصاری! خوب دلیل حاکم دلیلی است که مفسر دلیل محکوم است. به این دلیل میگوییم دلیل حاکم. دلیل وارد دلیلی است که میآید موضوع دلیل مورود را از بین میبرد. قبح عقاب بلابیان، «الأماره بیانٌ»، این الاماره بیانٌ در حقیقت ورود است. الفاسقُ لیس بِعالم، أکرِمِ العلماء «الفاسقُ لیسَ بِعالِم». اگر کسی در ملّایی خیلی هم بالا برود، امّا حریم برای خدا ندارد، اصلا این عالم نیست! [قال النبی صلی الله علیه و آله مَنِ ازدادَ عِلما و] لَم یَزدَدْ هُدىً، لَم یَزدَدْ مِنَ اللّه إلاّ بُعدا" این را عزیزان من جدی بگیرید. از حالا هم باید جدی بگیرید. ببینید آقا جان، هم رزائل، هم فضائل، به تدریج است. یعنی اینطور نیست یکمرتبه آدم از اولیاء الله بشود. مثل یک نخ کوچک است، راحت میشود پارهاش کرد. اما این نخ شد، نخ دوم، نخ سوم و ... میشود طناب. گاهی هم این طناب آدم را خفه میکند. الآن که پایه دوم است، پایه سوم است، با همبحثش در یک موضوعی اختلاف میکنند. این میگوید معنای این عبارت این است، آن میگوید چیز دیگری است. میروند پیش استاد، استاد میخواند عبارت را و میگوید معنای درستش این است. آن کسی که استاد براساس نظر او معنا کرده به رفیقش میگوید: "دیدی؟" مهلت هم نمیدهد توی حجره بهش بگوید! همانجا میگوید! این "دیدی؟" یک نخ نازک رزیله است. یعنی "من". دیدی یعنی چه؟ یک مطلب علمی است با هم بحث کردیم شما درست فهمیدی، من نادرست فهمیدم، این فتح الفتوح نیست که! اما اگر خدای ناکرده این "دیدیها" ادامه پیدا کرد، میشود طناب. ای کاش فقط آدم را خفه بکند، گاهی یک جامعه را خفه میکند! دعواهای آخوندی از کجا نشأت میگیرد؟ دعواهای آخوندی همش توش خداست؟ امام معتقد بودند که همش برای خدا نیست! ریشه از همین "دیدی" اول طلبگی دارد. "من" توی این شهر من باید حرف اول را بزنم، من باید تو مسجد جامع نماز بخوانم. من اعلم هستم، چرا این آقا میاد. زمین و زمان را به هم وصل میکند تا پیشنماز مسجد جامع بشود و اون آقا را بیرونش بکند! این است مسأله. بگذرم. تجربه دوم، که یک تجربهی قطعی است، آن است که رمز موفقیت در این مسیر، ارتباط با خدا، ارتباط عاشقانه با خدا، ارتباط عاشقانه با اهل بیت علیهم السلام است.
نیاز به طلبه انقلابی
نکته سوم را هم عرض میکنم و رفع زحمت، این نکته را خواهش میکنم جدی بگیرید، بخصوص دوستانی که از دانشگاه آمدهاند. آن نکته این است که یک تفاوت اساسی بین طلبگی بعد از انقلاب با طلبگی قبل از انقلاب است. نظام اسلامی شکل گرفته است. موفق در این عرصه آخوندهایی هستند که خودشان را با این موج مقدس هماهنگ کنند. موج دفاع از انقلاب اسلامی، موج حمایت از نظامی که اسلام را احیاء کرده است، قرآن را احیاء کرده است. یَمن را شما ببینید، قطع بدانید که جلوهای از صدور انقلاب است. این مطلب، مطلب اینجا گفتنی است، اما جای دیگه گفتنی نیست. یمن بیست درصد شیعه اثنیعشری داشت، زیدی بودند اکثرشان. الآن شصت درصد یمن شیعه اثنیعشری هستند. 60درصد یمن! و این انقلاب بزرگ را این شصت درصد دارند میگردانند. برادر سید عبدالملک حوثی، سید حسین حوثی قم درس میخواند. خانواده خانوادهی شیعی هستند و تحت امر جناب سید حسن نصر الله. دنیای استکبار به جنگ با اینها آمده است. گفتند ما یک میلیون بسیجی ورزیده داریم. راست هم میگویند. دلیلش این است که عربستان نیروهای زمینیاش را وارد نمیکند. چون ورود نیروهای زمینی همان، شکست ارتش عربستان همان. دزدانه و رندانه میآیند بمب باران میکنند کشوری را که دیگر امکان بمب باران ازش گرفته شده است، فرودگاههای یمن را همش را بمب باران کرده است عربستان، ولی اینها با نشاط ایستادهاند، مقاوم ایستادهاند. این است معنای صدور انقلاب اسلامی که امام فرمود ما انقلابمان را به جهان صادر میکنیم. مقصود امام این نبود که ما سلاح میفرستیم. ما توی کشوریم، وقتی از این فضا میریم بیرون میبینیم هنوز موج انقلاب اسلامی داره غوغا به پا میکنه! به برکت جلوداری یک عمامه به سر _امام راحل عظیم الشأن_ طوفان به پا شد. این را برایتان بگویم تردید نکنید که پیروزی انقلاب اسلامی، دنیای غرب رو غافلگیر کرد. اگر سال 57 دنیای غرب میدانست این میشود، تردید نکنید امریکا با مداخله مستقیم نظامی نمیگذاشت بذر انقلاب جان بگیرد، کاملا غافلگیر شدند. کاملا. داستان موسی و خضر علیهم السلام داستان عبرتآموزی است. آمد کشتی را سوراخ کرد! حضرت موسی عصبانی شد، گفت کشتی را داری سوراخ میکنی؟! مردم سوار میشوند، غرق میشوند در آب! «...قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً سوره کهف آیه 71» همش کارهای اینطوری میکنی!!! جناب خضر در پایان فرمود: کشتی را سوراخ کردم، چون مال مساکین بود تا کسی نتواند استفاده کند تا کم کم صاحبانش بیایند و کشتی را تعمیرش کنند و استفاده کنند. قطع بدانید، کشتی انقلاب ما همینجور بود. اگر بازرگان و تیپ نهضت آزادی و اون وزیر خارجهاش اون روزهای اول انقلاب نبودند و این بود، امریکاییها ، بدانید کار خودشان را کرده بودند، ولی دیدند نه، بازرگان سرِ کار آمده و میشود باهاش کنار آمد. اون وزیر خارجهکریم سنجابیاصلا هویتشان همان هویت بود، یعنی اگر یکم قصه کش میآورد بعد از بختیار دیگه نوبت بازرگان بود، یعنی شاه هم به این نتیجه میرسید که بازرگان را بیاورد. ولی خدا خواست 9ماه این کشتی سوراخ شد تا اساس این انقلاب بماند. الآن بحمدالله آن شاخه نازک شده: «...کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی اَلسَّماءِ* تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» سوره ابراهیم آیات 24 و25» امروز بحمدالله این انقلاب جان گرفته است، اسلام جان گرفته است. عزیز شده است. خروجی حوزههای ما باید خروجی پاسداران به معنای دقیق کلمه، انقلاب اسلامی باشد. نمیگویم ورود در احزاب سیاسی، مطلقا از صمیم جان معتقدم که ورود احزاب در حوزههای علوم دینی سمّ است. حق ندارند احزاب _خوبهایشان، با بدهایشان که اصلا کار نداریم_ بیایند در حوزههای علوم دینی یار گیری کنند. اساس نظام را میگویم، اساس انقلاب را میگویم. ولایت فقیه را عرض میکنم. امان از اینکه خدای ناکرده، آخوند ضعیف النفسی بیاید همزبان بشود با ضد انقلاب! این ناسپاسی است، ناشکری است. این نکته سومی که عرض میکنم، مراقب باشید، خودتان مراقبت کنید که کمترین رگهی تفکر ضدِّ انقلابی راه پیدا نکند در جانتان، در مدرسهتان. البته نقد مایه کمال بوده و هست و خواهد بود.امام فرمودند: "ما چنین مجتهدینی نَمیخواهیم" یک خاطره از مرحوم آیت الله آمیرزا هاشم آملی بگویم و بحثم تمام. آیت الله آمیرزا هاشم آملی از شاگردان مرحوم نائینی و آقا ضیاء است و کَاَنَ اختصّ به آقا ضیاء، میگفت بنده دو سال پیش ایشون شاگردی کردم و گاهی اوقات آقا ضیاء به من میگفت که شب بیا خونهی ما بخواب، یک مرتبه ساعت یک به من میگفت: آمیرزا آمیرزا بلند شو یک مطلب یادم آمده بنویس، منهم بلند میشدم و مینوشتم. وقتی ایشان آمد قم مرحوم علامه طباطبائی فرمودند: اصول نجف آمده قم، بروید پای درس ایشان. آیت الله جوادی آملی، آقای صالحی مازندرانی و بزرگان دیگر با سفارش مرحوم علامه شدند شاگرد آمیرزا هاشم آملی ،مرد بسیار بزرگی بود. از محاسن ایشان این بود که سخت علاقهمند به امام بود. فرزندانشان هم همین آقایون لاریجانیها هستند. یک بار به بنده گفت که شانس هم چیز خوبی است! از بدشانسی من این است که من پنجاه سال است صاحب رسالهام، بچههایم از آقای خمینی تقلید میکنند. میگفت این از کمشانسی من است و این را با شوخی و واقعا با لطافت[میگفت]، اولین کسی که تلگراف زد بعد از رهبری به آقا، آقا را آیت الله خطاب کرد، در این سطح ایشون بود. ایشون گفت اول انقلاب رفتم پیش امام، به امام گفتم: من دیگه پیرمرد شدم و نمیتونم کاری برای انقلاب داشته باشم. یک کار میتوانم داشته باشم. آن این است که صدتا طلبه شما تحویل من بدهید و من ده ساله به صورت مجتهد مطلق تحویلتان بدهم. امام گفت این کار خیلی بزرگ است، کار کمی نیست. شروع کن هرگونه هزینهای داشته باشد من در خدمتم. _این را دیگه دو به دو شنیدم، واسطه نیست_ [آمیرزا هاشم آملی] فرمودند که من به امام گفتم: شرایطی دارد، یک شرط این است که اینها را از قم ببریم بیرون در یک محیطی که در کنار دوستانشان نباشند، مثال زدند گفتند میبریمشان دماوند، ده سال زیر نظر باشند. امام فرمودند: همهی امکاناتش را من میدهم، هرچی خونه لازم باشه، امکاناتش رو من میدهم. دو: اینکه شهریهی خوبی به اینها بدهید که نیاز به منبر نداشته باشند و بتوانند خودشان را اداره کنند. پسرشان داماد میشود، دخترشان عروس میشود، همهی اینها را شما تأمین کنید تا مشکل نداشته باشند. امام فرمود: اون هم با من، هر شرطی گفتم قبول کردند. سه: گفتم که حرام کنید بر اینها منبر رفتن را، منبر رفتن سمّ اجتهاد است. چهار: اینکه تحریم کنید بر اینها رادیو گوش بدهند، تلویزیون ببینند، روزنامه بخوانند... امام فرمودند: "ما چنین مجتهدینی نَمیخواهیم"، ما چنین مجتهدینی نمیخواهیم! ببینید امامی که اونجور با اشتیاق از چنین طرحی استقبال کردند، اما وقتی رسیدند به اینجا ...آخوند بیتفاوت! این معنایش این است دیگر. اگر قرار باشد خروجی حوزه مدرسهی امام مهدی ارواحنا فداه، آخوند ساکت یا آخوند ضدّ انقلاب باشد، ما چنین مدرسهای نَمیخواهیم. مدرسهای میخواهیم که به فضل خدا در علم برجسته، در تقوا برجسته و به عنوان پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی باشد و این افق روشن را برای مدرسهی شما میبینیم. امیدواریم باشیم و ببینیم و اگر نبودیم هم دعاگو خواهیم بود برای عزیزانی که به فکر آیندهی نظام و انقلاب [هستند]. بهترین کار خدمت به انقلاب، همین حوزههای علمیه و در حقیقت کادر سازی برای تشیّع است.
معذرت میخواهم از اینکه قدری طولانی صحبت کردم. ممنونم از عزیزمان آقای نظافت که پیگیری کردند که شرفیاب حضورتان بشویم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
مجتمع تربیتی آموزشی حضرت مهدی(عج)
http://portal.meftahportal.ir/articles/213
.: Weblog Themes By Pichak :.