***نسیم معرفت**
***صِرفاََ جهت مطالعه
مشهورهای بی اصل
«مَن عَلَّمَنِی حَرفاً فَقَد صَیَّرَنِی عَبداً»
«مَن عَلَّمَنِی حَرفاً فَقَد صَیَّرَنِی عَبداً»
این عبارت نیز یکی از عباراتی است که گروهی آن را روایت دانسته و به امیرالمؤمنین علی علیه السّلام نسبت دادهاند، و گروهی هم آن را مثَلی مشهور خوانده و به آن استناد کردهاند. امّا شهرت آن در جامعة علمی به گونهای است، که تقریباً همة مسلمانانی که به نحوی با دانش و دانشپژوهی سر و کار دارند، به عنوان فرمایشی از فرمایشات امیرالمؤمنین علیهالسّلام به آن استناد میکنند.
* محمد بن ابیجمهور احسائی متوفای حدود 880 هـ . ق در عوالی اللئالی، ج1، ص292، از پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله روایت کرده است: "من تعلمت منه حرفا، صرت له عبدا"».
* و نیز در ج4، ص71، چنین روایت کرده:
«روی عن النبی (صلى الله علیه وآله) أنه قال: "من علم شخصا مسألة، فقد ملک رقبته". فقیل له: یا رسول الله أیبیعه؟ فقال: لا، و لکن یأمره و ینهاه».
* شهید ثانی متوفای 965 یا 966 هـ در منیه المرید ص 236 چنین آورده:
«قیل: "أنا عبد من تعلمت منه" و "من علم انسانا مسأله ملک رقه".
ولی تحت عنوان روایت ذکر نکرده است.
* علامة مجلسی، متوفّای 1111 هـ . ق، در بحار الانوار، ج11، ص256، این جمله را تحت عنوان مثل نقل فرموده و میگوید:
«یقال فی المثل: "أنا عبد من تعلمت منه حرفا"».
* محمد مهدی نراقی متوفای 1209، در جامع السعادات، ج3، ص112، این سخن را به امیرالمؤمنین علیهالسّلام نسبت داده و میگوید:
وقال أمیر المؤمنین (ع): (من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا).
* صادق بحرالعلوم، متوفّای......... مصحح و معلّق "الفوائد الرجالیة" تألیف علامه سیدمحمدمهدی بحرالعلوم در مقدمه کتاب مذکور، ج1، ص38، نیز آن را به عنوان مثل عنوان کرده و میگوید:
و لیس ذلک بغریب على تلمیذ مثل کاشف الغطاء بالنسبة الى استاذ مثل "بحر العلوم". فان العلماء أدری و أعرف بمغزى المثل المشهور: "من علمنی حرفا ملکنی عبدا"».
* فخر رازی [سقیفهگرا]، متوفّای 606 هـ . ق، در تفسیر کبیر خود، ج15، ص88، چنین میگوید:
«یقال فی المثل: "أنا عبد من تعلمت منه حرفا"».
* عجلونی، متوفّای 1162 هـ . ق، در کشف الخفاء، ج2، ص265، میگوید:
«والمشهور على الألسنة من علمنی حرفا کنت له عبدا».
ولی هیچیک از این دونفر آن را به روایت نسبت نمیدهند.
در مآخذ سقیفهگرایان، شبیه این روایت برای آموختن آیهای از قرآن، فراوان وارد شده است. از جمله این روایات، روایت طبرانی متوفای 360 هـ . ق است که در معجم الکبیر ج 8 ص 112 به سندش از پیامبر اکرم صلّیالله علیه و آله چنین روایت میکند:
«... قال رسول الله صلى الله علیه وسلم "من علم عبدا آیة من کتاب الله فهو مولاه لا ینبغی له أن یخذله ولا یستأثر علیه"».
همانگونه که ملاحظه میکنید، به میزانی که ما استقراء کردیم، سند این جمله، تحت عنوان روایت، به ابن ابیجمهور ختم میشود. و او نیز با یکی از اسناد هفتگانة خود، که معلوم نیست کدام سند است، به پیامبر اکرم صلّیالله علیه و آله نسبت میدهد. و تا قبل از ابن ابیجمهور، ظاهرا سابقهای در نقل آن نیست.
در باب آداب عالم و متعلّم، و احترام به عالم و معلّم، روایات فراونی رسیده و شکی در لزوم احترام به معلّم نیست. امّا آنچه که باید مورد دقّت نظر قرار گیرد، سه مسأله است.
الف: در صورت صحت این حدیث، معنای آن چیست؟
ب: بر اساس معنایی که در عرف استناد کنندگان به این روایت، شهرت یافته، آیا هرکس چیزی را به کسی بیاموزد، او را بردة خویش ساخته؟
ج: اگر با آموختن حرفی و یا علمی، متعلّم بردة معلّم خویش میشود، آیا این سخن در بارة پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، یا امیر مؤمنان علی علیهالسّلام نیز صدق میکند؟
بدیهی است که کلمة "عبد" در این دسته از روایات، به معنی برده و غلام است. و لذا در برخی روایات، جملة "ملک رقبته" ذکر شده است، که به معنی غلام بودن و برده بودن متعلّم برای معلّم، و مالکیّت و تسلّط معلم بر متعلّم است.
نظر به اینکه سر نهادن و معتقد بودن به چنین حکمی، مستلزم جعل و فرمان الهی است، و با عقل و صلاحدید بشر نمیتوان به برده بودن متعلّم نسبت به معلّم حکم کرد، لذا برای اثبات آن، نیازمند روایتی متقن و محکم میباشیم، که جای هیچ خدشه و خللی در آن نباشد. باید از سوی خدا و پیشوایان معصوم علیهمالسّلام حکمی صادر شود، که متعلّم را عبد و بردة معلّم قرار دهد. در غیر این صورت، نمیتوان به راحتی به این عقیده معتقد شد. ولی با کنکاشی که ما کردیم، بر چنین حکمی، روایت قابل اعتمادی وجود ندارد. و آنچه در این باب رسیده، فاقد اعتبار است. بنا بر این، اگرچه روایات معتبری مبنی بر بزرگداشت معلّم وارد شده ولی هیچیک از این روایات، دلالت بر بنده بودن متعلّم برای معلّم ندارند. و این بردگی و بندگی، حتّی برای افراد عادی هم صدق نمیکند چه رسد به کسی مانند پیامبر و امام.
پیامبر و امامان معصوم علیهم السّلام، نیازی به آموزش ندارند. آنان دانشآموختگان مکتب خدایند و نیازی به تعلیم هیچ معلّمی ندارند. لذا حقّ هیچ معلّمی بر گردن آنان نیست. آنان در شکم مادر عالمند و در بدو تولّد، آیات الهی را تلاوت میکنند. پیامبر اکرم، صلّی الله علیه و آله، درس ناخوانده عالم است. و نیازی به درس خواندن ندارد. و آنچه که دربارة نزول سورة "علق" اشتهار یافته، که میگویند جبرئیل به پیامبر گفت: "بخوان" پیامبر گفت: "چه بخوانم".... "من خواندن بلد نیستم" و... نسبتی ناروا و د روغ، و بخشی از بافتههای ذهنی صاحبان آراء قرآنی است، و در آینده ما به بررسی آن خواهیم پرداخت. پیامبری پیامبر، و امامت امام به این است که در تمام جهات، از همگان برتر بوده و حق احدی بر گردن او نباشد. چه در این صورت، همگان بر پیامبر و امام، حجّت خواهند یافت. با این حساب، چگونه میتوان این سخن را صادره از ساحت قدس محمّد و علی صلوات الله علیهما دانست که: «من علّمنی حرفا، قد صیّرنی عبدا» یا «من علّمنی حرفا صرت له عبدا» و... ؟ یعنی پیامبر و علی صلوات الله علیهما، هم نیازمند آموزش باشند، و هم پس از آموزش، نه تنها احترام به معلّمشان و حقّ معلّمشان بر گردن آنان باشد، که برده و غلام معلّمشان هم باشند!!! آیا چنین چیزی ممکن است؟
تنها راه توجیه این روایت این است که بگوییم: کلمة "من" در جملة «من علّمنی حرفا» مرجع و مصداق آن، خداست. یعنی خدایی که به من حرف آموخت، مرا بندة خود ساخت. که البتّه سیاق روایت، با چنین توجیهی هماهنگ نیست.
در نتیجه، باید اذعان کنیم، که صدور این روایت از عصمت مطلق، حضرت ختمی مرتبت، و امیر مؤمنان صلوات الله و سلامه علیهما، نه تنها بعید، بلکه محال است.
و حق، آن است، که همانگونه که گروهی از علما نیز تصریح کردهاند، این جمله را یک مثَل، برای پراهمیّت جلوه دادن مقام معلّم بدانیم و بس.
مشهورهای بی اصل- من علمنی حرفا فقد صیرنی (سایت مذهبی عَندلیب)
http://www.andalibonline.com/static-192.html
.: Weblog Themes By Pichak :.