***نسیم معرفت**
آنان با نهایت تأکید به خدا سوگند خوردند که اگر پیامبری انذارکننده به سراغشان آید ، هدایت یافته ترین امّتها خواهند بود امّا چون پیامبری برای آنان آمد ، جز فرار و فاصله گرفتن از ( حق ) چیزی بر آنها نیفزود!
اینها همه بخاطر استکبار در زمین و نیرنگهای بدشان بود امّا این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را می گیرد آیا آنها چیزی جز سنّت پیشینیان و ( عذابهای دردناک آنان ) را انتظار دارند؟! هرگز برای سنّت خدا تبدیل نخواهی یافت ، و هرگز برای سنّت الهی تغییری نمی یابی!
سوره فاطر آیه 43 .
در تفسیر دُرُّ المَنثور و رُوحُ المَعانى و مَفاتیحُ الغَیب و تفاسیر دیگر چنین آمده است که مشرکان عرب هنگامى که مى شنیدند که بعضى از امت هاى پیشین همچون یهود ، پیامبران الهى را تکذیب کردند ، و آنها را به شهادت رساندند ، مىگفتند : ولى ما چنین نیستیم ! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بیاید ما هدایت پذیرترین اُمتها خواهیم بود ! ولى همانها هنگامى که آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمینشان طلوع کرد و پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) همراه بزرگترین کتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذیرفتند بلکه در مقام تکذیب و مبارزه و انواع مکر و فریب بر آمدند . آیات فوق نازل شد و آنها را بر این ادعاهاى تو خالى و بى اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
استکبار و حیله گرى سر چشمه بدبختیها
در آیات پیشین سخن از مشرکان و سر نوشت آنها در دنیا و آخرت در میان بود ، آیات مورد بحث نیز همین مطلب را ادامه مىدهد. نخستین آیه مىفرماید : آنها با نهایت تاکید سوگند یاد کردند اگر انذار کننده اى به سراغشان بیاید به طور مسلّم از همه امتها هدایت یافته تر خواهند بود ( وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً). أَیمان جمع یَمین به معنى سوگند است ، و در اصل یَمین به معنى دست راست مىباشد ، اما از آنجا که به هنگام سوگند و بستن عهد و پیمان دست راست را به هم مىدهند ، و قسم یاد مىکنند ، این کلمه تدریجا در معنى سوگند به کار رفته است. جَهد از ماده جهاد به معنى تلاش و کوشش است ، بنا بر این تعبیر ( جَهْدَ أَیْمانِهِمْ) اشاره به سوگند مؤکّد است .آرى آنها هنگامى که تماشاگر صفحات تاریخ گذشته بودند که از بىوفائی ها و ناسپاسی ها و کارشکنى ها و جنایات امتهاى پیشین مخصوصا یهود نسبت به پیامبرانشان سخن مىگفت ، بسیار تعجب مىکردند و همه گونه ادعا در باره خود داشتند و لافها مىزدند. (و ادّعا ها و گزافه گویی ها داشتند) اما هنگامى که مَحَک تجربه آمد به میان و کوره امتحان سخت داغ شد و خواسته آنها عملى شد نشان دادند که آنها نیز از همان قُماشند ، بطورى که قرآن در دنباله همین آیه فرموده : هنگامى که انذار کننده الهى آمد جز فرار وفاصله گرفتن واِعراض از حق چیزى بر آنها نیفزود ! ( فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً ).
خوش بود گر مَحَک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
از خافظ
این تعبیر( فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً ) نشان مىدهد که آنها قبلا نیز بر خلاف ادعاهایشان طرفدار حق نبودند ، قسمتى از آئین ابراهیم را که در میان آنها وجود داشت محترم نمى شمردند ، و هر روز به بهانه اى آن را زیر پا مىگذاشتند ، براى مستقلات عقلیه و فرمان خِرَد نیز ارج و بهائى قائل نبودند ، و با قیام پیامبر اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) و جریحه دار شدن تعصب جاهلانه آنها ، و به خطر افتادن منافع نامشروعشان فاصله آنها از حق بیشتر شد ، آرى همیشه از حق فاصله داشتند و اکنون بیش از هر زمان دیگر از حق و آیین حق اعراض می کنند .
آیه بعد توضیحى است بر آنچه در آیه قبل گذشت ، مىگوید : دورى و نفرت و سرپیچی و اعراضِ آنها از حق به خاطر این بود که طریق استکبار در زمین را پیش گرفتند(کبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق )، و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند ( اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ). و نیز به خاطر آن بود که حیله گری هاى زشت و بد را پیشه کردند (وَ مَکْرَ السَّیِّئِ). ولى این حیله گریهاى سوء ، تنها دامان صاحبانش را مىگیرد ( وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ). جمله (لا یَحیقُ) از ماده «حاقَ ، یَحیقُ » به معنى نازل نمىشود و اصابت نمىکند و احاطه نمىیابد مىباشد ، اشاره به اینکه حیله گریها ممکن است موقّتاََ دامن دیگران را بگیرد ، ولى سرانجام به سراغ صاحب آن مىآید ، او را در برابر خلق خدا رسوا و سرافکنده وبیچاره ، و در پیشگاه الهى شرمسار مىکند ، همان سرنوشت شومى که مشرکان مکه پیدا کردند. در حقیقت این آیه مىگوید : آنها تنها به دورى کردن از این پیامبر بزرگ الهى قناعت نکردند ، بلکه براى ضربه زدن به آن از تمام توان و قدرت خود کمک گرفتند ، و انگیزه اصلى آن کبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.
حدیث :
یا عَلِی أُوصِیک بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ مَعَهُ الْإِجَابَةَ وَ بِالشُّکرِ فَإِنَّ مَعَهُ الْمَزِیدَ وَ إِیاک عَنْ أَنْ تَخْفِرَ عَهْداً وَ تُعِینَ عَلَیهِ وَ أَنْهَاک عَنِ الْمَکرِ فَإِنَّهُ لا یحِیقُ الْمَکرُ السَّیئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ وَ أَنْهَاک عَنِ الْبَغْی فَإِنَّهُ مَنْ بُغِی عَلَیهِ لَینْصُرَنَّهُ اللَّهُ.
ای علی تو را سفارش می کنم به دعا کردن که اجابت به همراه دارد و به شکر گزاری که فزونی به همراه دارد. مبادا که عهدی را بشکنی یا کسی را بر ضد آن یاری دهی. تو را از مکرکردن نهی می کنم؛ زیرا مکر بد تنها دامن صاحبش را می گیرد؛ و تو را از ستم نهی می کنم؛ زیرا برهرکسی ستم رود، خداوند یاری اش می کند.
در دنباله آیه این گروه مستکبرِ مکار و خیانتکار را با جمله پر معنى و تکان دهنده اى تهدید کرده ، مىگوید : آیا آنها انتظارى جز این دارند که گرفتار همان سرنوشت پیشینیان شوند ؟ ! ( فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ) . این جمله کوتاه اشاره اى به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنکش و طغیان گرى همچون قوم نوح ، و عاد ، و ثمود ، و قوم فرعون است که هر کدام به بلاى عظیمى گرفتار شدند ، و قرآن بارها به گوشه هائى از سرنوشت شوم و دردناکشان اشاره کرده ، و در اینجا با همین یک جمله کوتاه ، تمام آنها را در مقابل چشم این گروه مجسم مىسازد. سپس براى تاکید بیشتر مىافزاید : هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى نمىیابى ، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى یافت ( فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً ) . چگونه امکان دارد خداوند قوم و جمعیتى را به خاطر اعمالى کیفر دهد ولى گروه دیگرى را که داراى همان برنامه اند مُعاف دارد ؟ مگر او حکیم و عادل نیست ؟ و همه چیز را از روى حکمت و عدل انجام نمىدهد ؟ نَوَسان و دگرگونى سنتها در باره کسى تصور مىشود که آگاهى محدودى دارد ، و با گذشت زمان به مسائلى واقف مىشود که او را از سنت دیرینه اش باز مىدارد ، یا کسى که آگاه است اما روى میزان حکمت و عدالت رفتار نمىکند و تمایلات خاصى بر فکر او حاکم است ، ولى پروردگارى که از همه این امور منزه و پاک مىباشد سنتش در باره آیندگان همانست که در باره پیشینیان بوده است ، سنتهایش ثابت و تغییر ناپذیر است . قرآن در آیات متعددى روى مساله تغییر ناپذیر بودن سنتهاى الهى تکیه کرده است که در ذیل آیه 62 سوره احزاب ( جلد 17 ) مشروحا از آن بحث کردیم.
اجمالا در این جهان در عالم تکوین و تشریع قوانین ثابت و لایتغیرى است که قرآن از آنها به سنتهاى الهى تعبیر کرده که هرگز دگرگونى در آنها راه ندارد ، این قوانین همانگونه که بر گذشته حاکم بوده بر امروز و فردا نیز حاکم است ، مجازات مستکبران بى ایمان هنگامى که اندرزهاى الهى سود نبخشد ، همچنین یارى رهروان راه حق به هنگامى که دست از تلاش مخلصانه بر ندارند از این سنتها است و هر دو در گذشته و امروز تغییر ناپذیر بوده و هست.
فرق تبدیل وتحویل
قابل توجه اینکه در بعضى از آیات قرآن مجید تنها سخن از عدم تبدیل سنتهاى الهى آمده ( احزاب - 62 ) و در بعضى دیگر سخن از عدم تحویل آنها ( سوره اسراء - 77). ولى در آیه مورد بحث هر دو را به صورت تاکید پشت سر هم آورده، مىفرماید : نه براى سنت الهى تبدیل مىیابى و نه تحویلى ! آیا این هر دو یک معنى را مىرساند که براى تاکید بیان شده است ، و یا هر کدام اشاره به معنى مستقلى است ؟ با توجه به ریشه این دو واژه ظاهر این است که به دو معنى مختلف اشاره مىکند : تبدیل آن است که چیزى را به کلى عوض کنند ، یعنى آن را بردارند و چیز دیگرى جانشین آن نمایند ، ولى تحویل آن است که همان موجود را از نظر کیفى یا کمى دگرگون سازند بدون آنکه چیزی جایگزین و جانشین چیزی دیگر شود.
به این ترتیب سنتهاى الهى نه به کلى عوض مىشود ، و نه حتى کم و زیاد و ضعیف و شدید مىشود ، از جمله اینکه خداوند در مورد گناهان و جرائمِ مشابه مجازاتهاى مشابهى از هر جهت قائل مىشود ، نه اینکه مجازاتى را براى گروهى قائل شود و گروه دیگرى را مُعاف سازد ، و نه اینکه مجازات گروهى را کمتر و یا ضعیفتر کند ، و چنین است قانونى که از ریشه ثابتى مایه گرفته که نه تبدیل در آن است و نه تحویل و دگرگونى و تغییر .
آخرین نکته اى که در مورد این آیه به نظر مىرسد این است که در یکجا سنت را به الله ( لِسُنَّتِ اللَّهِ ) اضافه کرده ، و در جاى دیگر از همین آیه سنت را به اولین و پیشینیان (سُنَّتَ الْأَوَّلینَ)، ممکن است در بدو نظر منافاتى بین این دو تصور شود ، ولى چنین نیست ، زیرا در مورد اول اضافه به فاعل است ، و در مورد دوم به مفعول ، در مورد اول سخن از سنت گذار است ، و در مورد دوم سخن از کسى است که این سنت الهى در باره او اجرا مىشود.
تفسیر نمونه ج : 18ص :293.
.: Weblog Themes By Pichak :.