سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نتیجه تصویری برای گل نسیم معرفت

***نسیم معرفت***


hadi*

رسول اکرم (ص) :

تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعینَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعینَ صَدَقَةٌ وَتَکَبَّرُوا مَعَ المُتَکَبِّرینَ فَإنَّ التَّکَبُّرَ مع المُتَکَبِّرینَ عِبادَةٌ .

....................   ................... ...................

والسلام


**********************************************

S.A Saadat


به نام خدا

سلام علیکم


هادی عزیزم :باز پیام دادید و  جواب سلام ندادید و به حدیث شریفی از پیامبر اکرم
(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) تمسک نمودید که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  فرمود :
تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعینَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعینَ صَدَقَةٌ وَتَکَبَّرُوا مَعَ المُتَکَبِّرینَ فَإنَّ التَّکَبُّرَ مع المُتَکَبِّرینَ عِبادَةٌ . با کسانی که متواضع هستند ، فروتنی کنید که تواضع در مقابل متواضعین صدقه است است و تکبر کنید با متکبرین که تکبر کردن با متکبرین عبادت است. (بحار الانوار، ج75، ص94.)

همانطور که در پیام های قبلی به عرض رساندم  کلمات و سخنان معصومین
(عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) نور است و این سخن نبی مکرم اسلام  (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) هم نورانی و درس آموز است  ولی قبلا هم متذکر شدم که متاسفانه برخی از  افراد  تفسیر و معنای نادرستی از روایات وآیات  می کنند و عرض شد که علامه شهید مطهری در برخی آثارش از این نوع کج فهمی ها نسبت به معارف دینی و اخلاقی و .... می نالد و متاسفانه جنابعالی باز به نکات ارایه شده توجه نفرمودید . دراین حدیث شریف پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) می فرماید : کسانی که تسلیم حق و حقایق هستند و تواضع در برابر حق دارند شما نسبت به آنها تواضع کنید تا حق  در جامعه جلوه گر شود  و این تواضع هم نوعی صدقه است و کسانی که در برابر حق تکبر می ورزند شما مسلمین در برابرشان  مقاومت کنید و متکبرانه با آنها برخورد نمایید که این تکبر یک عمل عبادی محسوب می شود. حالا ممکن است سؤال کنید که حق چیست ؟  در پاسخ عرض می کنم که کلمه حق در علوم و اصطلاحات مختلف ( اصطلاح فقهی و حقوقی و کلامی و فلسفی و عرفانی و منطقی و لغوی و...)  بکار گرفته می شود و معناهای مختلفی دارند ولی نقطه مشترک همه آن ها همان معنای ثُبوت است لکن این ثبوت به اَشکال مختلف ظهور پیدا می کند .مثلا حق در اصطلاح فقه وحقوق  به معنای ثبوتِ اختصاص و سلطه و سلطنت و تسلُّط  نسبت به یک چیزی است. مثلا آقای زید نسبت به فلان شئ حق دارد یعنی این شئ مال اوست و اختصاص به او دارد و....
در منطق که بحث از قضایا می شود  به قضیه صادقه ، حق گفته می شود . یعنی این قضیه مطابِق با واقع و خارج بالمعنی الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر )  است به عبارت دیگر این قضیه ، ثبوت و واقعیت خارجی و نفس الأمری دارد و در مقابل به قضیه که مطابق با واقع نباشد قضیه کاذبه و غیر حقه گویند .  در مباحث کلامی به عقیده درست و استوار که مُستظهَر به براهین مُتقنِ عقلی است حق گفته می شود و مقابل آن را باطل گویند  ودر عرفان که از اوج بالای معرفتی و شهودی  برخوردار است به  وجود بَحت و محض ، حق گویند و به موجودی که که عینیت او  وجود و ثبوتِ محض باشد و هیچ نقصی در آن راه نداشته باشد  حق می گویند و خداوند تبارک و تعالی عین حق است.  پیامبر اکرم
(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در یک وقتی نیم مصرعی از  شعر معروف لَبید از شعرای عصرجاهلیت را خواند . لَبید بن اَبی رَبیعة بن مالِک شعر معروفی دارد که محتوایش آن است که هیج مؤثری در عالم هستی به غیر از الله نیست و هرچیزی به غیر از خدا فانی شدنی است . و این در واقع اشاره به یکی از مراتب توحید است که به نام  توحید افعالی در علم کلام و... ذکرشده است و کلمه لاحَولَ و لاقُوّه إلاَّ بِالله نیز ناظر به توحید افعالی می باشد.توحید مراتبی دارد که عبارتند از:1-توحید در ذات 2- توحید در صفات 3- توحید در افعال 4-توحید در عبادت که هرکدام از آنها در علم کلام مورد بحث قرار گرفته وتبیین شده است. پیامبر اسلام  (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  نیم مصرعِ اول (أَلَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ)  از شعر لَبید را خواند وبعد فرمود:
أَصْدَقُ‏ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِیدٍ.  یعنی صادق ترین شعری  که عرب جاهلی  سروده است،   شعر وسخن لَبید است.

بیت کامل شعر لَبید چنین است:

أَلَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ ** وَ کُلُ‏ نَعِیمٍ‏ لَا مَحَالَةَ زَائِلٌ
. هر چیزی غیر الله باطل است(یعنی مؤثر حقیقی نیست) و هر نعمتی به ناچار از بین رفتنی و باطل  و فانی است. (بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج67، ص295.)
{عرفاء وحُکماء نیز اصطلاحی دارند مبنی براینکه : لامُؤثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلاّللهُ یعنی هیج مؤثر حقیقی در عالم هستی به غیر از الله وجود ندارد.}
پس  کلمه حق در اصطلاحات و علوم مختلف معانی مختلفی دارد که نقطه مشترک همه آن ها ثُبوت است . در بحث های فلسفی به چیزی حق گویند که وجود و عینیت خارجی بالمعنی الاعم
( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر ) داشته باشد و به عبارت دیگر هرچیزی که دارای اثر باشد حق است و هر وجودی دارای اثر است حتی وجود ذهنی که از مباحث مهم فلسفی است آن هم دارای اثر خاص خودش می باشد . وجود در یک تقسیمی بر پنج قسم است : 1- وجود خارجی(خارج از ذهن)  ویا وجود عینی و حقیقی 2- وجود ذهنی 3- وجود کَتبی و نوشتاری « نوشتار هم وجودی دارد» 4- وجود لفظی « کلام و لفظ هم سهمی از وجود دارد»  5- وجود و تحقُّقِ نفس الأَمری . همه این اقسام وجود در حد خود دارای اثر خاص خود می باشد .   باز بعضی ها در تعریف حق گفته اند که حق  عبارت از چیزی که مطابق با نفس الأمر باشد . حالا نفس الأمر چیست و چطور شناخته می شود این خودش یک توضیح مفصل می طلبد که مجال تبیین آن در اینجا نیست .  با توجه به توضیحی که درباره حق داده شد  آنگاه وقتی که ما می گوییم قرآن حق است ، نبوت و امامت حق است ، قیامت و حساب و کتاب حق است ، سؤال نَکیر و مُنکر حق است ، قبر و قیامت حق است ....  تا حدی معنی و مفهوم حق برای ما روشن می گردد .  برخی مفاهیم را ما می توانیم از راه تقابُل درک کنیم که می گویند : تُعرَفُ الأَشیاءُ بِأضدادِها.  شب در مقابل روز  و صدق در برابر دروغ  و   روشنی در برابر تاریکی  و  وجود در برابر عدم و   حق در برابر باطل قرار دارد و می توان از راه تقابل به معنا و مفهوم هر یک رسید .   در امور دینی و قرآنی  با مسأله حق و باطل بسیار برخورد می کنیم .  فلان عقیده باطل است. فلان عقیده حق است . با توجه به توضیحات داده شده درباره مفهوم و معنای حق این مسأله نیز تاحدی برای ما روشن می گردد . البته در رابطه با تعریف حق و اقسام حق و ماهیت و حقیقت حق بحث ها و مطالب گسترده ای می باشد که در این مجال نمی گنجد .
حال راجع به آن حدیث شریفِ نَبَوی 
(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  عرض می کنم که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  فرمود :  کسی که زیر بار حق نمی رود (  کسی که متکبرانه  و مستکبرانه حقِ مظلوم را پایمال می کند و ظلم می کند و حیثیت مردم را برباد می دهد و  در برابر فرامین الهی و شعایر دینی خاضع نیست و  فساد و تباهی را ترویج می دهد و....)  در برابر این دسته از افراد  متکبرانه برخورد کنید تا بینی متکبران به خاک ذلت کشانده شود و تکبر در برابر چنین متکبِّری به فرمایش پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) عبادت است .

 
هادی عزیزم : جنابعالی برداشت درستی از این حدیث شریف نَبَوی
(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نفرمودید . اگر خدای ناکرده  این نوع از برداشت های ناصواب و مضر از احادیث شریف و آیات در جامعه  افزایش یابد یک فاجعه و مصیبت بزرگ  است و آنگاه  هرکسی می تواند با استناد به یک حدیث و آیه ای به دیگران انگ ها  و برچسب های نادرست بزند . قبلا هم عرض کردم و باز عرض می کنم که مسایل دینی و معرفتی و... نیاز به کارشناس حاذق دارد .... 

هادی عزیزم : شما در پیامتون گفتید که بنده به شما ( اسبِ چموش) خطاب کرده ام ؟! اصل متنی که قبلا براتون دادم و موجب سوء برداشت جنابعالی  شد  چنین است :



[     سلام علیکم


آقای هادی عزیز : امیدوار بودم که با مطالبی که عرضه داشتم  کمی متوجه شوید  ولی باز متاسفانه ادراک نفرمودید  و  باید بدانیم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمی شود  . حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نامه سی ویکم از نهج البلاغه فیض الاسلام  چنین می فرماید :ُ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ  یعنی بپرهیز از اینکه مرکب لجاجت ترا به سرکشی و چموشی وادارد.  (جَمَحَ  الفَرَسُ : اسب سرکشی نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جیم یعنی اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جیم در جَموح یعنی مرد سرکش و چموش)  این سخن گهربار مولا علی (عَلَیهِ السَّلامُ ) برای همه ما درس است . لجاجت موجب محرومیت از حقایق و برکات است . بنده با مطالبی که عرض کرده بودم  قصد داشتم که فتح بابی برای شما شود ولی به حسب آنچه که از متن جوابیه تون پیداست خوی لجاجت  مانع پذیرش نصایح خیرخواهانه و مطالب حقه ای است  که عرض کرده بودم .
تسلیم در برابر نصایح خیرخواهانه یک عالِم برای شما سبب رشد وکمال است ...... پیشنهاد می کنم که در باره نکاتی که در طی چند پیام در صفحه خصوصی براتون دادم ( که البته این شما بودید که ابتدا پیام به صفحه خصوصی بنده ارسال نمودید و بنده به ناچار پاسخ دادم )   بیشتر تامل نمایی تا شاید متوجه شوی که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم این شعر ابونُواس (شاعر عرب) برای جنابعالی صادق است :

حَفِظتَ شَیئاً وَ غابَت عَنکَ اَشیاء  .]



در این متن ارسالیِ بنده که قبلا براتون داده بودم   حدیثی را از نهج البلاغه فیض الاسلام آوردم که حضرت  امیرالمؤمنین
(عَلَیهِ السَّلامُ )   در نامه سی ویکم از نهج البلاغه فیض الاسلام  فرمود : وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ  یعنی بپرهیز از اینکه مَرکَب لجاجت ترا به سرکشی و چموشی وادارد.  و بعد کلمه  جَمَحَ در حدیثِ فوق  را معنی کردم و منظور این نبود که خدای ناکرده شما مَعاذالله اسب هستید . البته عرض کرده بودم که خویِ لجاجت شما مانع پذیرش نصایح و مطالب خیرخواهانه است .

هادی عزیزم :  بحث بین برادران دینی امری طبیعی است و گاهی شدت و ضعف دارد ولی همانگونه که قبلا متذکر شدم هیچگاه نباید  بنده وشما و دیگران با تصورات و توهمات نادرست ،  اساس و پایه اُخُوّت دینی را متزلزل نماییم .  آیات و روایات و عقل و شرع وسیره ایمه
(عَلَیهِِمُ السَّلامُ )    همه  دلالت واضح بر حفظ برادری و اُخُوّت دینی دارند و  قطع برادری و اُخُوّت دینی که ریشه در اندیشه های شیطانی و برداشت های ناصواب و غلط  دارد  کار و عملی در برابر تعالیم نورانی شرع و دین و قرآن و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) و نیز کاری برخلاف عقل و فطرت و  و هچنین برخلاف احتیاط دینی است . یعنی اگر شک کنیم که با فلان برادر دینی قطع رابطه کنیم یا نه ؟ اصل بر  پیوند برادری و  اُخُوّت دینی است  و یا لااقل احتیاط در حفظ برادری و اُخُوّت دینی می باشد مگر موردی که خدای ناکرده شخصی فاسد و فاجر و ... باشد که قطع رابطه لازم است نه قطع همه حقوق انسانی و شرعی .(فتامل جیدا  ؟)

هادی عزیزم : اگر همه مثل شما اینجور که برداشت می فرمایید  فکر کنند سنگی رو سنگ بند نمی شود ..

دوستدارتون سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

شب چهارشنبه
ورود به هفتم مهر 1395

ساعت  پنج دقیقه به یک بامداد



** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی


** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی

 

**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : چهارشنبه 95/7/7 | 8:31 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی