*** کرامت و معجزه ای از حضرت اَمیرُالمؤمنین عَلِیّ (عَلَیهِ السَّلامُ) .
جَعْفَرُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنِی اَلرِّیَاحِیُّ بِالْبَصْرَةِ عَنْ شُیُوخِهِ قَالَ : إِنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلامُ) دَخَلَ یَوْماً إِلَى مَنْزِلِهِ فَالْتَمَسَ شَیْئاً مِنَ اَلطَّعَامِ فَأَجَابَتْهُ اَلزَّهْرَاءُ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ فَقَالَتْ مَا عِنْدَنَا شَیْءٌ وَ إِنَّنِی مُنْذُ یَوْمَیْنِ أُعَلِّلُ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ [عَلَّلَهُ بِکَذا : شَغَلَهُ وَ لَها بِهِ] فَقَالَ أَعْطُونَا مِرْطاً [اَلمِرْطُ - بِالکَسرِ فَالسُّکونُ - کِساءُُ مِن صُوفِِ وَ نَحوِهِ یُؤتَزَرُ بِهِ . مِرْط : جمع آن مُرُوط : جامه ندوخته، عباى پشمى و روپوش.] نَضَعْهُ عِنْدَ بَعْضِ اَلنَّاسِ عَلَى شَیْءٍ فَأُعْطِیَ فَخَرَجَ بِهِ إِلَى یَهُودِیٍّ کَانَ فِی جِیرَانِهِ فَقَالَ لَهُ أَخَا تُبَّعِ اَلْیَهُودِ أَعْطِنَا عَلَى هَذَا اَلْمِرْطِ صَاعاً مِنْ شَعِیرٍ فَأَخْرَجَ إِلَیْهِ اَلْیَهُودِیُّ اَلشَّعِیرَ فَطَرَحَهُ فِی کُمِّهِ [اَلکُمّ یعنی آستین -خورجین -تُوبره . اَلکُمّة یعنی کُلاه دَوری و گرد] وَ مَشَى «عَلَیْهِ السَّلاَمُ» خُطُوَاتٍ فَنَادَاهُ اَلْیَهُودِیُّ أَقْسَمْتُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِلاَّ وَقَفْتَ لِأُشَافِهَکَ فَجَلَسَ وَ لَحِقَهُ اَلْیَهُودِیُّ فَقَالَ لَهُ إِنَّ اِبْنَ عَمِّکَ یَزْعُمُ أَنَّهُ حَبِیبُ اَللَّهِ وَ خَاصَّتُهُ وَ خَالِصَتُهُ وَ أَنَّهُ أَشْرَفُ اَلرُّسُلِ عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى فَأَلاَّ سَأَلَ اَللَّهَ تَعَالَى [ فِی المَصدَرِ : فَقُل لَهُ : فَاسأَلِ اللهَ تَعالَى أَن یُغنِیَکَ .] أَنْ یُغْنِیَکُمْ عَنْ هَذِهِ اَلْفَاقَةِ اَلَّتِی أَنْتُمْ عَلَیْهَا فَأَمْسَکَ «عَلَیْهِ السَّلاَمُ» سَاعَةً وَ نَکَتَ بِإِصْبَعِهِ اَلْأَرْضَ [نَکَتَ نَکْتاً الأَرضَ بَقَضیبٍ أَو بِأِصبَعِهِِ : یعنی در حال تفکّر ،چوب یا انگشت خود را بر زمین کوبید و در آن اثر گذاشت] وَ قَالَ لَهُ یَا أَخَا تُبَّعِ اَلْیَهُودِ وَ اَللَّهِ إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً لَوْ أَقْسَمُوا عَلَیْهِ أَنْ یُحَوِّلَ هَذَا اَلْجِدَارَ ذَهَباً لَفَعَلَ قَالَ فَاتَّقَدَ الْجِدَارُ ذَهَباً [أَى : تََلَألَأَ : یعنی درخشید ] فَقَالَ لَهُ « عَلَیْهِ السَّلاَمُ» مَا أَعْنِیکَ إِنَّمَا ضَرَبْتُکَ مَثَلاَ فَأَسْلَمَ اَلْیَهُودِیُّ .
* : مَنابع : (بِحارُ الأَنوار ج41 ص258 و 259حدیث 19) + کََشفُ الیَقین ص 173 و 174. +اَلیَقینُ فِی إِمرَةِ أَمیرِ المُؤمِنینَ: 173 و 174 + مَناقِب اِبن شَهر آشوب ج 2 ص 74. + نَهجُ الحَیاةِ ص300.
[نقل شده که روزی مولا علی (ع) در یکی از روزهای گرم شهر مدینه وارد منزل شد و مقداری طعام و غذا طلب نمود . پس حضرت فاطمه «سَلامُ الله عَلَیها» جواب داد و گفت : مَا عِنْدَنَا شَیْءٌ وَ إِنَّنِی مُنْذُ یَوْمَیْنِ أُعَلِّلُ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ . یعنی در خانه چیزی نداریم و من دو روز است که به دلائل و عُذر و بهانه های مختلف فرزندانم حسن و حسین (عَلَیهِمَا السَّلامُ) را بگونه ای سرگرم و مشغول می کنم تا از گرسنگی ناراحتی و بیتابی نکنند . سپس آن حضرت فرمود : عبا و جامه پشمی که در منزل است به من بدهید تا نزد کسی به امانت بگذارم و مقداری خوراکی و طعام از او بگیرم . پس لباس و عبای پشمی را به علی (ع) دادند و آن بزرگوار به همین منظور از منزل خارج شد و عبای پشمی را به دست گرفته و به منزل یکی از یهودی ها که از همسایگان و در همسایگی آن حضرت بود رفت . حضرت به آن یهودی فرمود : أَخَا تُبَّعِ اَلْیَهُودِ : ای برادری که پیروِ آیین یهود هستی ( ای صاحب مقام و ریاست بر اهل یهود و ای بزرگ یهود . تُبَّع در این جمله به معنای پیرو و نیز به معنای رئیس و بزرگ و فرمانروا باشد) به اِزای این جامه و عبای پشمی که نزدت به امانت می گذارم به مقدار یک صاع (سه کیلو) جو به من بدهید . یهودی ، همان مقدار جو را آورد و در آستین یا تُوبره و خورجین و ظرفِ آن حضرت ریخت و بعد از آن همینکه آن حضرت چند قدمی جهت برگشت به منزل حرکت کرد و گام برداشت ، آن یهودی عَلِیّ (ع) صدا زد و قسم داد آن بزرگوار را که لحظه ای توقف کند و بایستد تا با او سخن بگوید . پس حضرت در همانجایی که بود نشست تا اینکه یهودی به ایشان رسید و عرض کرد : پسر عموی تو یعنی محمد (ص) گمان می کند که حَبیبُ الله و دوست خدا و از خاصّان و مُخلِصان درگاه الهی است و گمان می کند که از اَشرف رسولان و پیامبران نزد خداوند می باشد . پس چرا او با داشتن این همه مقامات معنوی از خداوند درخواست و مسئلت نمی کند که شما را از این فقر و فاقه ای که دچار هستید بی نیاز نماید ؟! پس به او بگو که از خدا بخواهد تا شما را بی نیاز کند !! آن حضرت بعد از این سخنان یهودی ، لحظه ای درنگ و اندیشه نمود و در حالی که فکر می نمود انگشت مُبارکش را روی زمین کشید و کوبید و آنگاه رو کرد به یهودی و فرمود : أَخَا تُبَّعِ اَلْیَهُودِ : ای برادری که پیروِ آیین یهود هستی ( ای صاحب مقام و ریاست بر اهل یهود و ای بزرگ یهود . تُبَّع در این جمله به معنای پیرو و نیز به معنای رئیس و بزرگ و فرمانروا باشد) به خدا سوگند که همانا برای خداوند بندگانی است که اگر خدا را قسم دهند بر اینکه این دیوار را ذَهَب و طلا کنند خداوند نیز چنین خواهد نمود . آن یهودی و یا راوی این حدیث گفت : بعد از سخن علی (ع) به ناگاه دیوار به صورت طلا ، مُتَلَألِئ و درخشان شد . پس حضرت به او فرمود : کاری به تو ندارم و برخوردی با تو نمی کنم . فقط می خواستم که از این طریق ، نمونه ای ازمُعجزات و کرامات را به تو نشان بدهم . یهودی پس از دیدن این مُعجزه و کرامت ، شهادتین گفت و اسلام آورد .
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
************************************
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
.: Weblog Themes By Pichak :.