ایمیل :saadat_110@mihanmail.ir
هرگونه کپی برداری از مطالب بدون درج نام وبلاگ و لینک دادن به مطلب ، ممنوع است.
تاریخ عضویت در پارسی بلاگ: 92/10/4
صفحه اصلی وبلاگ : http://nasimemarefat.parsiblog.com/
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص: 518-505
و من کلام له علیه السّلام فی ذمّ اهل البصرة بعد وقعة الجمل. - سخنى از آن حضرت بعد از واقعه جمل در مذمّت اهل بصره.
خطبه در یک نگاه: این خطبه همانند بعضى از خطبه هاى قبل و بعد ناظر به داستان جنگ «جمل» است و اهل بصره را به خاطر آن که چشم و گوش بسته، دنبال جاه طلبان سیاسى همچون «طلحه» و «زبیر» افتادند و نخستین شکاف را در صفوف مسلمین ایجاد کردند زیر شدیدترین ضربات سرزنشهاى خود قرار مى دهد، بعلاوه آنها را به عذاب الهى در آینده تهدید مى کند. باشد که درس عبرتى براى آنان گردد و در آینده از تکرار این گونه اعمال بپرهیزند.
ویژگیهاى سپاه جمل: در این بخش از خطبه، نخست اشاره به اعمال زشت و صفات مذموم اهل بصره که مخاطبان او بودند فرموده و هفت نکته را یادآور مى شود. در آغاز مى فرماید: «شما لشکر زن بودید» (کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْاةِ). درست است که آتش افروزان اصلى جنگ «جمل»، «طلحه» و «زبیر» بودند و شواهد تاریخى نیز مى گوید که معاویه هم در این کار دست داشت ولى بى شک، بیشترین چیزى که مردم را به شرکت در این جنگ خانمانسوز تشویق کرد، حضور عایشه با آن سوابقى که با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) داشت، بود. به خصوص این که لقب «ام المؤمنین» نیز بهانه اى بود براى تشویق مردم به دفاع از مادر! و به همین دلیل على(علیه السلام) «اهل بصره» را لشکر زن خطاب مى فرماید. در توصیف دوّم مى فرماید: «شما پیروان چهار پا ـ یعنى شتر عایشه ـ بودید!» (وَاَتْباعَ الْبَهیمَةِ). سپس به بیان دلیل آن پرداخته مى فرماید: «تا زمانى که شتر صدا مى کرد و نعره مى کشید، به صداى او پاسخ مى دادید و جنگ مى کردید، امّا همین که شتر پى شد، فرار کردید!» (رَغا(1) فَاَجَبْتُمْ، وَ عُقِرَ(2) فَهَرَبْتُمْ).
به گفته بعضى از مورّخان، شتر عایشه در جنگ «جمل» به منزله پرچم لشکر بود; و همه، اطراف آن را گرفته بودند و در پاى آن شمشیر مى زدند و مردان جنگى لشکر «طلحه و زبیر» در زیر این پرچم تا آخرین نفس جنگ مى کردند و کشته مى شدند. در بعضى از روایات آمده: در آن روز هفتاد نفر از قریش افسار شتر عایشه را به دست گرفتند و یکى پس از دیگرى کشته شدند. گروهى که بیش از همه در جنگ «جمل» از شتر دفاع مى کردند جنگجویان قبیله «بنى ضبّه» و «ازد» بودند.
امیرمؤمنان چون چنین دید، با صداى بلند فرمود: «وَیْلَکُمْ اِعْقِرُوا الْجَمَلَ فَاِنَّهُ شَیْطان; واى بر شما! شتر را بزنید و پى کنید که آن شیطانى است!» سپس اضافه فرمود: این شتر را بکشید وگرنه عرب، نابود خواهد شد و شمشیرها همچنان در حرکت خواهد بود. این جا بود که جنگ آوران سپاه امام به طرف شتر حمله کردند و در یک حمله برق آسا آن را پى نمودند; شتر بر زمین افتاد و نعره بلندى کشید. آن جا بود که سپاه عایشه شکست خورد و لشکر بصره فرار کردند.
نکته جالب این که در بعضى از روایات آمده که على(علیه السلام) دستور داد لاشه شتر را آتش زنند و خاکسترش را به باد دهند و فرمود: خدا لعنت کند آن را، چقدر به گوساله «سامرى» شبیه است! سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَانْظُر اِلى اِلهِکَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِى الْیَمِّ نَسْفاً; (اى سامرى!) به این معبودت که پیوسته آن را پرستش مى کرده اى نگاه کن و ببین که ما آن را نخست مى سوزانیم سپس خاکستر آن را به دریا مى پاشیم»!(3)
نکته جالب دیگر این که «عایشه» براى تقویت روانى لشکر «بصره» خواست از روش پیامبر اسلام در جنگ بدر استفاده کند. مشتى سنگریزه برداشت و به سوى اصحاب على(علیه السلام) پاشید و بلند فریاد زد: «شاهت الوجوه; صورتهایتان زشت باد!» (این عمل پیامبر در جنگ بدر(4) یکى از عوامل اعجازآمیز شکست لشکر دشمن بود; در حالى که پایان جنگ «جمل» شکست مفتضحانه اى بود!).
در سوّمین و چهارمین و پنجمین توصیف، به وضع اخلاقى آنها پرداخته، مى فرماید: «اخلاق شما پست و پیمانهایتان بى اعتبار و گسسته و دین شما نفاق و دورویى است!» (اَخْلاقُکُمْ دِقاق، وَ عَهْدُکُمْ شِقاق، وَ دینُکُمْ نِفاق).
تعبیر به «دقاق» که از ماده «دقّت» و در این جا به معناى خُردى و پستى است اشاره به دنیاپرستى «بصریان» و آلودگیها و هوسرانیهاى آنان است و پیمان شکنى آنها اشاره به آن است که در آغاز با امام بیعت کردند سپس بیعت خود را شکسته به دشمنان پیوستند. نفاق آنها از آن جا سرچشمه مى گیرد که ظاهرشان اسلام و دفاع از همسر پیامبر، امّا باطنشان قیام بر ضدّ حکومت اسلامى و جانشین به حقّ پیامبر و همسویى با نفاق افکنان شام بود و تعبیر به «ناکثین» در مورد لشکریان «جمل» به خاطر همین پیمان شکنى و نفاقشان بود.
سپس به ششمین توصیف اشاره کرده و مى فرماید: «آب شما شور و تلخ است» (وَمَاؤُکُمْ زُعاق).
معلوم است چنین آبى که علاوه بر تلخى و شورى، به خاطر مجاورت ساحل دریا آلودگیهاى زیادى نیز دارد; براى سلامتى جسمانى زیانبار و با توجّه به رابطه روح و جسم، در روح و فکر انسان نیز موثّر است. بنابراین مذمّت از آب آنها در واقع نوعى مذمّت از اخلاق آنان است.
سپس به سراغ هفتمین توصیف رفته، مى فرماید: «آن کس که در میان شما اقامت گزیند در دام گناه گرفتار آید (چرا که یا وسوسه هاى نفس شیطانى او را به شرکت در گناه دعوت مى کند و یا حداقل در برابر گناه شما سکوت مى کند)» (وَالْمُقیمُ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ(5) مُرْتَهَن بِذَنْبِهِ).
«و آن کس که از شما دورى گزیند و رخت بربندد و به جاى دیگر رود رحمت خدا را دریابد (چرا که از محیط ظلم و گناه و فساد که در انتظار عذاب الهى است رهایى یافت)» «وَالشّاخِص(6) عَنْکُمْ مُتَدارَک بِرَحْمَة مِنْ رَبِّهِ).
این سخن اشاره اى است به آنچه در روایات دیگر آمده است از جمله در حدیثى که مرحوم «کلینى» در کافى از «ابوالحسن امام هادى»(علیه السلام) نقل مى کند آمده است که حضرت به یکى از یاران خود به نام «جعفرى» فرمود چرا تو را نزد «عبدالرحمن بن یعقوب» دیدم (عبدالرحمن بن یعقوب یکى از منحرفان عقیدتى بود)؟
او عرض مى کند: «عبدالرحمن» دایى من است. فرمود: مگر نمى دانى که او درباره خداوند سخن بسیار بدى مى گوید و او را به صفات مخلوقات توصیف مى کند در حالى که چنین نیست; سپس فرمود: یا نزد او باش و ما را ترک کن یا با ما بنشین و او را ترک نما! «جعفرى» مى گوید: او هرچه مى خواهد بگوید، وقتى من با او هم عقیده نباشم چه گناهى بر من است؟ حضرت فرمود: «اَما تَخافُ اَنْ تُنَزِّلَ بِهِ نِقْمَةً فَتُصیبَکُمْ جَمیعاً; آیا نمى ترسى که بلایى بر او نازل شود و همه شما را در بر بگیرد»؟(7) به همین دلیل هنگامى که فساد ـ مخصوصاً فساد عقیدتى ـ محیطى را فرا گیرد و مؤمنان نتوانند با آن مقابله کنند و بیم آلودگى آنان برود باید از آن محیط هجرت کنند و فلسفه هجرت مسلمانان در آغاز اسلام نیز، درست همین معنا بود.
تعبیر به «مُرْتَهَن بِذَنْبَِهِ; در گرو گناه خویش است» اشاره به این است که گناه انسان را اسیر خود مى سازد و گویى به گروگان مى گیرد و رها نمى کند همان گونه که در قرآن مجید آمده است: «کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهینَة; هر انسانى در گرو اعمال خویش ا به هر حال این جمله دلیل روشنى است بر تأثیر محیط بر اخلاق انسانها، یا باید محیط آلوده را پاک کرد و یا از آن هجرت نمود. ....