درس هایی از قرآن استاد قرائتی{خانه تکانی دل}
5- مراعات دیگران و خانواده، در خانه تکانی دل
در نظافت خانه باید سعی کنیم چیزی شکسته نشود، در تطهیر دل هم باید سعی کنیم صدمه وارد نشود. چون بعضیها میخواهند خودسازی کنند مثلاً ذکری، وردی، دعایی، چیزی میخوانند، مثل مردهایی که روضه میروند و زنشان در خانه میترسد. تنها است. یا نمیدانم مرد از این دعا به آن دعا میرود. از این مسجد به آن مسجد میرود، به قدری این مرد مذهبی میشود که دیگر زن و بچه را رها میکند. مواظب باشیم در شستشوی خانه چیزی نشکند، مواظب باشیم در عبادت ...
یا اینقدر درس میخواند که رنگش همینطور زرد، از سلامتی میافتد از بس درس خوانده است. چه کسی گفته تو اینقدر درس بخوانی که رنگت زرد شود و اینطور شود. در تطهیر خانه سعی میکنید شیشه نشکند. در تطهیر دل هم سعی کنید، سلامتیمان را از دست ندهیم. در خانه تکانی مواظب باشید، غبار خانهی شما به خانهی همسایهها نرود. در خودسازی هم مزاحم دیگران نباشید.
یکجایی عزاداری نکنید که راهبندان شود. یکجایی روضهخوانی نکنید که کوچه بند بیاید. یک جوری قرآن نخوانید که همسایهها از خواب بیدار شوند. شما فقط اذان را حق داری با صدای بلند بخوانی. غیر از اذان کس دیگر حق ندارد بلندگویش را روشن کند. در خانه تکانی، غبارت خانهی همسایه نرود، در عبادت و تحصیل و تعلیم هم مزاحم دیگران نشوی.
اگر کسی خانهاش را نتکاند و کثیف باشد، نزد ما بیارزش است. در نظافت دل هم اگر کسی کینهای باشد، عقدهای باشد، حسود باشد، بخیل باشد، ترسو باشد، یعنی همینطور که خانهی کثیف افراد را متنفر میکند، عیبها هم آدمها را متنفر میکند.
نظافت همیشه خوب است، منتهی وقتی مهمان میآید بهتر است. خودسازی هم همیشه خوب است، منتهی در جوانی بهتر است. یک شعری است میگویند: «در جوانی پاک بودن شیوهی پیغمبری است» خانه تکانی همیشه خوب است، منتهی وقتی مهمان میآید، مهمتر است. خودسازی هم همیشه خوب است، منتهی در جوانی بهتر است.
گاهی یک تخریب و یک آلودگی انسان را وادار به یک بازنگری کلی میکند. یک حادثهای رخ میدهد، مثلاً یک جایی خراب میشود، بنا میآوریم بسازد، بعد میگوید: نه بابا این... یا یک دندانت مشکل دارد، پیش دندان پزشک میروی، میگوید: نه آقا آن دندان کناریاش هم هست. آن هم هست، آن هم هست. ای بابا! یعنی گاهی وقتها آدم از یک چیز جزئی به کلی میرسد. در عیبهای معنوی هم همینطور است. انسان گاهی وقتها یک فکری میکند، که مثلاً نه آقا شما برو پیش مرجع تقلیدت، فکر میکنی... بعضی حاجیهایی که مکه میآیند، فقط خمس کفنشان را میدهند. لباس احرامی! تو بررسی کن چقدر داری؟ یک اصلاح کلی باید بکنیم.
در نظافت خانه انسانها کمک همدیگر میکنند. در خودسازی هم باید افراد عاقل، عالم، مشورت و کمک هم کنند.
6- محاسبه اعمال هر روز، پیش از خوابیدن
اگر ما روزانه خانه تکانی کنیم خاکها جمع نمیشود، آلودگیها زیاد نمیشود. اگر هر شبی که میخوابیم حدیث داریم، هر شبی که میخواهی بخوابی، یک نگاه کن که از صبح تا حالا چه کردی؟ امروز صبح ساعت هفت، هشت، نه! یک نگاهی کن اگر خلافی کردی، بگو: خدایا معذرت میخواهم. اگر شب به شب یک تکانی به خودت دادی، این گناهها انبار نمیشود. اگر آدم هر روز یک جارو برقی به خانهاش بکشد، یک جارو دستی این خاکروبهها جمع نمیشود.
در خانه تکانی گاهی اشیای گمشده پیدا میشود. در خودسازی هم گاهی چشمههای حکمت روی آدم باز میشود. میگوید: چرا من برای خدا کار نمیکنم؟ چرا برای مردم کار میکنم؟ چرا هدفم به جای رضای خدا، رضای مردم است؟ بعد وقتی میرود رضای خدا را جلب کند، میگوید: نه، من دیگر برای مردم کار نمیکنم، هدف من خدا است. من برای خدا غذا پختم. حالا شوهر من قدردانی بکند یا نکند. من برای خدا مهمانی کردم، حالا فامیل شوهر خوششان آمد یا بدشان آمد، اگر با خدا معامله کند، روایاتی داریم که اگر چهل روز برای خدا کار کنید، خداوند یک چیزهایی، گنجی، در شما به وجود میآورد. یعنی چشمههای حکمت از قلب بر زبان جاری میشود. یکبار دیگر میگویم. در خانه تکانی، گاهی آدم یک گمشدهای را پیدا میکند، اوه... النگوی من پیدا شد. چقدر گشتم دنبالش! در خانه تکانی گاهی یک چیزی پیدا میشود. در خودسازی هم شما اول میگویی: من آلوده هستم. چرا آلودهام؟ دائم دلم میخواهد، این راضی باشد، او راضی باشد. حالا به جای اینکه این و آن را راضی کنیم، من برای خدا کار میکنم. میروی برای خدا کار کنی، میگوید: اگر چهل روز کارهایت برای خدا بود، خداوند چشمههای حکمت را از قلبت به زبانت جاری میکند. یعنی یک گمشدهای پیدا میشود. چاهی حفاری میشود.
در خانه تکانی اشیای ظریف را توجه داریم که نشکند و با دقت! در تربیت هم افرادی ظریف هستند. بعضی آدمها اگر دو بار، سه بار یک چیزی بگویی، میبُرَد. باید مواظب باشیم، بچه را چقدر نصیحت کنیم؟ پنج دقیقه، دو دقیقه، یک ساعت که تحمل موعظه شنیدن ندارد. همینطور که در خانه تکانی چیزهای ظریف را حواست جمع است، در تعلیم و تربیت و خودسازی هم آدمهای ظریف را باید مواظب باشیم.
نگو: پا شو تو که تجدید شدی! پاشو تو که نمره نیاوردی! پاشو تو که گوشت را سوزاندی. هی نیش میزند. خوب این میبرد. حدیث داریم سرزنش پشت سر هم، طرف قیچی میشود.
خانه تکانی زمان میخواهد، خودسازی هم زمان میخواهد. گاهی چند روز یک زن خانه را میتکاند، باید مدتها انسان با خودش کلنجار برود تا این، آقا این خانم وسواسی است. وسواسی یک بیماری است. یک بار نمیشود وسواس را کم کند. ذره ذره کم کند.
میگوید: من صبح برای نماز صبح حال ندارم، بیدار شوم. خوب این نماز صبح قضا شدن یک عیب است، یک نقص است، یک گناه است. ساعت کوک کنیم. نیم ساعت زودتر بخوابیم. به هر حال باید تمرین کنیم تا ما این عیب را از خودمان برطرف کنیم. خوب حالا اینها بس است.
7- درمان قلب مریض برای رسیدن به قلب منیب و سلیم
امیدوارم که همینطور که فرشها را تکان میدهیم، خانهمان را تکان میدهیم. دلمان را هم تکان بدهیم. کینهی کسی در دل ما نباشد. در قرآن سه تا قلب داریم. یک قلب سلیم داریم. «إِلَّا مَنْ أَتىَ اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (شعرا/89) قلب سالم یعنی قلب پاک، نه کینه دارند. نه عقده دارند. نه تکبر دارد. نه حسود است. نه بخیل است. یک قلب را میگوید: «وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ» (ق/33) قلب سلیم در قرآن هست، قلب منیب هم هست. قلب مریض هم هست. قلب مریض هم شما نمیدانید. «فی قُلُوبِهِمْ مَرَض» (بقره/10) سه تا قلب داریم. قلب سلیم، قلب منیب، قلب مریض!
شما الآن در آرایش آشپزخانه، در آرایش اتاق، اگر در خانه دخترت آرایش نکند، خانه را زیبا نکند، میگویی: خانم ببین جای تو اینجا نیست، اینجا است. همینطور که به ظاهر خانه دقت میکنیم، به ظاهر نماز هم دقت کنیم.
من چند روز پیش یک جایی صحبت میکردم، که نمازتان را درست کنید. نماز میخواند ولی غلط میخواند. شما اگر گفتی: «عالم» اینطور که من میگویم، «عالم» یعنی سواد دارد. اما اگر گفتی «آلم»، یعنی مرض دارد. «اللهم صل» یعنی درود بفرست. «اللهم سل» با «سین»، یعنی خدایا او را بکش. مثل شماره تلفن است. شماره 21 یک استان است، 31، 41 یک استان دیگر است. مثل آمپول است. آمپول در رگ خوب میکند، در گوشت درد میآید. مثل سوییچ ماشین است که کم و زیاد شود قفل باز نمیشود. نماز را باید درست کنیم. حرفهایم را که زدم یک نفر بلند شد، گفت: آدم تحصیل کردهای هم بود. منتهی همه به او خندیدند، جلسه هم جلسهی فرهیختگان بود. منتهی خوب او بلند شد گفت: آقا خدا که میداند ما چه میخواهیم بگوییم، حالا شما آخوندها گیر میدهید، سین بگو، صاد بگو! خدا که میداند. اصل دل است که دارد با خدا حرف میزند. این عبارتها مهم نیست. به او گفتم: من اگر چای را در آفتابه کنم بدهم میخوری؟ اصل چای است، از آفتابه بخور! همه جلسه خندیدند. ما باید هم پوستمان خوب باشد و هم مغزمان. شما پوست تخمه را بکاری سبز نمیشود. مغز تخمه را هم بکاری، سبز نمیشود. هم باید باطن خوب باشد. به بعضیها میگویی: خانم تو که باطنت خوب است، ظاهرت را هم خوب کن. میگوید: اصل باطن است. هم اصل باطن است، هم اصل ظاهر است. ظاهر و باطن باید هردو خوب باشد. هم کمیت، هم کیفیت. کمیت باید خوب باشد، زیاد باشد. «واذکروا الله کثیرا» زیاد باشد. کیفیت هم میگوید: «فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/2)
چون در آستانهی شهادت حضرت زهرا هستیم، یک جمله هم راجع به حضرت زهرا بگویم.
ما راهمان راه استدلال است. در قرآن چقدر گفته «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُم» (بقره/111) استدلال، دلیل بیاور. بیخودی تعصب نداشته باش. دلیل بیاور. بعد از دلیل و معجزه، آخرین مرحله مباهله است. که بیایید با هم نفرین کنیم. هر نفرینی گیرا شد، معلوم میشود نفرین کننده راهش حق است. با مسیحیها بنا شد که پیغمبر نفرین کند. بنا شد که مسیحیها نیروهایشان را بیاورند، پیغمبر هم نیروهایش را بیاورد، با هم نفرین کنند. شما که با استدلال قانع نشدید. با معجزه هم قانع نشدید. ببینیم چه کسی نفسش گیرا است. این را مباهله میگویند. پیغمبر وقتی میخواست مباهله کند، زهرا را با خودش برد. یعنی چه؟ یعنی پیغمبر دعا کند با آمین زهرا، تکلیف یکسره شود. زهرا کسی است که دعای پیغمبر با آمین او مستجاب میشود. این خیلی مسألهی مهمی است.
8- حضرت زهرا(س)، عطیهی الهی به رسول خدا
دربارهی حضرت زهرا چند مسأله هست. آیهای که همه شما حفظ هستید. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر/1) در اینکه کوثر چیه، 26 تا حدس زدند. کوثر علم است. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» یعنی علم زیاد به تو دادم. کوثر یعنی خیر زیاد. «إِنَّا أَعْطَیْنا» یعنی ما امت تو را گسترش دادیم. صدها میلیون نفر هم بعداً مسلمان میشود. 26 مصداق را برای کوثر نقل کردند. اما در همه 26 تا یکی درست است. از کجا میگویید مراد از کوثر زهرا است. برای اینکه آخر آیه میگوید: «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْترُ» (کوثر/3) دشمنت بیعقبه است. این معلوم میشود یک کسی به پیغمبر گفته بیعقبه هستی. تو که پسر نداری. چون پیغمبر یکی، دو تا پسر داشت، در دو، سه سالگی مردند. پسرهای پیغمبر مردند. از پیغمبر یک دختر مانده بود، زهرا(س). در عرب هم میگفتند: دختر جزء آدم حساب نمیشود. بنابراین پسر که نداشت. دختر هم جزء انسان نیست. میمیرد و خاموش میشود. ابتر است. ابتر یعنی عقبه ندارد. میگوید: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ» ما به تو کوثر دادیم. آخرش میگوید: دشمنت بیعقبه است. «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتر» دشمنت، بیعقبه است. معلوم میشود کوثر زهرا است. از جملهی بعد، آدم میفهمد جملهِ قبل... آخر گاهی وقتها یک کلمه، یک کلمه دیگر را معنا میکند. مثلاً شما میگویی: شیر دیدم. خوب شیر دیدم، چند معنا دارد. اما اگر گفتی در حمام شیر دیدم، معلوم میشود یک آدم شجاع را دیدی. چون شیر جنگل در حمام نمیآید. آدم بگوید: در حمام شیر دیدم، این پیداست یک مرد شجاعی است که شما میگویی: شیر دیدم. اما اگر بگویی: شیر چایی، کلمهی چای شیر را هم معنا میکند، که این شیر خوردنی بوده است. آخر سوره که میگوید: دشمنت ابتر است. کلمهی دشمنت ابتر است، پیداست یک...
جالب این است که باقی انبیاء، خودشان از خودشان دفاع میکردند. مثلاً به پیغمبر میگفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی سَفاهَة» (اعراف/66) تو سفیه هستی، خل هستی. از خودش دفاع میکرد، «لَیْسَ بىِ سَفَاهَة» (اعراف/67) نخیر من خل نیستم. به پیغمبر دیگر گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی ضَلال» (اعراف/60) منحرف هستی. فرمود: «لَیْسَ بىِ ضَلَالَة» (اعراف/61) نخیر من منحرف نیستم. به پیغمبر ما هرچه میگفتند پیغمبر از خودش دفاع نمیکرد. خدا از پیغمبر دفاع میکند. به پیغمبر گفتند: مجنون، آیه نازل شد، تو مجنون نیستی. کاهن، تو کاهن نیستی. شاعر، «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْر» (یس/69) ابتر، «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْترُ» به انبیای دیگر که نیش میزدند، خود پیغمبر از خودش دفاع میکرد. ولی تمام نیشهایی که به پیغمبر ما زدند، ساحر، شاعر، کاهن، میگفتند: «یُعَلِّمُهُ بَشَر» (نحل/103) یک آدمی است پشت پرده این حرفها را به پیغمبر یاد میدهد. خدا میگوید: «الرَّحْمَانُ، عَلَّمَ الْقُرْءَانَ» (الرحمن/1 و2) خدای رحمان معلمش است. نه یک بشر، انبیای دیگر از خودشان دفاع میکردند. پیغمبر اسلام، خدا از او دفاع میکرد آن هم چطور.
از کوثر چند چیز میفهمیم. یکی میفهمیم نسل پیغمبر تا آخر تاریخ هست. چون اگر قطع شود که دشمنان درست گفتند. دشمنان گفتند: نسل پیغمبر قطع میشود. «ابتر» یعنی نسلش قطع شده است. خدا میگوید: دشمنت ابتر است، یعنی نسل پیغمبر قطع نمیشود. از این جمله معلوم میشود نسل پیغمبر تا آخر تاریخ هست.
از این معلوم میشود که دشمن پیغمبر تا آخر نابود است. چون اگر دشمنان پیغمبر موفق شوند که خدا گفته: ابتر است. شما بی عقبه هستید. این یک وعدهای است که خدا داده است. که دشمن ما سرنگون میشود. حالا اسرائیل هر کاری میخواهد بکند، بکند. اسرائیل ابتر میشود. آمریکا ابتر میشود. تمام طرحهایی که برای امام کشیدند، همه ابتر شد. شاه میگفت: یک نفر نباید عکس امام را داشته باشد. اگر در یک خانه عکس امام را میدیدند، صاحبخانه را میگرفتند. هیچ مرجع تقلیدی به اندازهی امام عکسش چاپ نشد. روی دویست تومانی، روی پانصد تومانی، روی هزار تومانی، روی دو هزار تومانی، روی پنج هزار تومانی، شاه گفت: هیچکس عکسش را چاپ نکند. خدا گفت: حالا که تو میگویی: هیچکس، بیش از هر آیت الله العظمایی عکسش چاپ شود. با خدا که نمیشود کشتی گرفت.
زلیخا درها را بست هیچکس نفهمد. همه دنیا فهمیدند. با خدا کشتی نگیرید. قرآن وعده داده دشمنان اسلام ابتر هستند. چقدر پول خرج کردند؟ چقدر پول خرج کردند که جمهوری اسلامی را بشکنند؟ نشد... الآن رئیس جمهور آمریکا هر رئیس جمهوری را خواسته باشد احضار کند دو بعد از نصف شب به این شیوخ عرب بگوید: فلان دقیقه باید آمریکا باشید. فوری حاضر میشوند. تنها استخوان در گلوی آمریکا جمهوری اسلامی است. به همین خاطر هم هی میگویند: باید نسل ایرانی را کم کرد. اولاد کم در بعضی کشورهای دیگر هم تبلیغ شد. برای کشورهای دیگر دو تا طرح آوردند که مردم بچهدار نشوند. برای جمهوری اسلامی هجده طرح پیاده کردند که نسل ایران کم شود. آنوقت ایرانیها متأسفانه بعضیهایشان مشکل اعتقادی دارند. میگوییم: آقا یک بچه کم است. من یک بچه را نمیتوانم اداره کنم. آنوقت سه تا بچه را چطور اداره کنم؟ یعنی خدایا من اگر یکی داشته باشم، تو قدرت داری. اگر سه تا داشته باشم، تو قدرت نداری. این معنایش این است که ایمان به خدا ما ضعیف است. آنوقت متوجه نیستیم که اگر خدا بخواهد حال ما را بگیرد، این بچه به یک مشکلاتی میرسد که پول پنج بچه را خرج او میکنیم. ولی اگر گوش به حرف خدا میدادیم، پنج بچه هم داشتیم خدا به سلامتی همه را... یک بچههایی یک مشکلاتی دارند که پول پنج بچه خرجش میشود. این به خاطر این است که خدا میگوید: تو بندگیات را بکن. قرآن بخوانم. قرآن میگوید: «إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً» شما کم بودید. «فَکَثَّرَکُم» (اعراف/86) آمار شما را بالا بردیم. خدا منت میگذارد که آمار مسلمانها زیاد است. تو در مقابل خدا میگویی اولاد کمتر.
به تربیتش نمیرسیم. دروغ! دروغ! دروغ! یک آمار علمی یک استاد دانشگاه بیاورد، ما خدمتش برسیم. که بگوید که آقا آمار گرفتیم کسانی که دو تا بچه دارند، تربیتشان بیش از کسانی است که چهار تا دارند. آدمهایی هستند یازده بچه دارند، یازده تا گل هستند. من سراغ دارم زنی را که هجده بچه زاییده همه هم خوب هستند. آدمی هم داریم که یک بچه دارد، جانور است. هیچ دلیل علمی نداریم که کسی که بچهاش کم است، به تربیتش میرسد. کوثر، خدا منت میگذارد به پیغمبر که من به تو خیر زیاد دادم. اولاد خوب کوثر است.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
.: Weblog Themes By Pichak :.