قرآن کریم علاوه بر معرفى موجودات و نعمت هاى ظاهرى و محسوس ، از آفریده هاى دیگر خداوند متعال نیز نام برده که ما را یاراى درک حسى آنان نیست .
دسـتـه اى از ایـن مـوجـودات مـلائکه هستند. و از آن جایى که با حواس ظاهرى درک نـمـى شـونـد، از ویـژگـى هـاى وجـودى و مـاهـیـت ایـشـان نـیـز نـمى توان آگاهى یافت و تـصـویـرى یـقـیـنـى از ایشان عرضه داشت . در مقام شناخت حقیقت فرشتگان - این موجودات غیبى - اختلاف شده است که به اختصار به آنه اشاره مى کنیم :
1- بـت پـرسـتـان گـفـتـه اند: فرشتگان همان ستارگان سعد و نحس هستند که زنده و نـاطـقـنـد. فـرشـتـگان سعد را فرشتگان رحمت مى گویند و فرشتگان نحس را فرشتگان عذاب .
سستى و بطلان این نظریه چنان روشن است که نیاز به بحث ندارد.
2- مجوس و دو گانه پرستان گفته اند: نور و ظلمت در نفس و صورت دو جوهر حساس قـادر مـتـضـانـد و در فـعـل و تـدبـیـر مـخـتـلفـند. پس جوهر نور، پاک ، نیک ، خوش بو و بـزرگـوار اسـت که همیشه نفع مى رساند نه ضرر، و همواره زنده مى کند و نمى میراند؛ امـا ظـلمـت ضـد نـور اسـت . پـس اولیـا، یـعـنـى فـرشتگان از نور زاده مى شوند نه از راه زنـاشـویـى ، بـلکـه مـانند تولد حکمت از حکیم و تولد روشنى از روشنایى دهنده است ؛ و دشـمـنـان ، یـعنى شیاطین نیز از ظلمت زاده مى شوند نه از راه زناشویى ، بلکه از راه کم خردى از کم خرد.
این عقیده نیز از اساس باطل است .
3- مـسـیـحـیـان گـفـتـه انـد: فرشتگان مجردند و جسم نیستند و مکان ندارند، بکله نفوس ناطقه اى هستند که در بدن هاى قرار ندارند؛ اگر خوب و پاک باشند ملائکه اند، و اگر به دو ناپاک باشند شیاطینند.
4- بـعـضى از فلاسفه متقدم گفته اند: فرشتگان نفوس زمینى و مدبر عالم ملک هستند که نیکوکار آنها ملائکه و بدکار آنها شیاطین نام دارند.
بـطـلان دو عـقـیده اخیر معلوم است ؛ زیرا شیاطین از جن هستند و ماهیتى جداى از ماهیت فرشته دارند.
5- متکلمین - که جواهر مجرد را انکار مى کنند - گفته اند: فرشتگان اجسام نورانى الهى نـیـکـوکـار و سـعـیـدنـد کـه بـر تـصـرفـات سـریـع و افـعـال و اعمال سخت و حیرت انگیز قادرند و نیز مى توانند به صورت هاى گوناگون در آیـنـد و آنـهـا عـقـل و فهم دارند و در آسمان ها هستند و بعضى از آنها از بعض دیگر به لحـاظ درجـه و مـقـام در نـزد خـدا مـقـربـتـرنـد، چـنـان کـه خـداى مـتـعـال از ایـشان حکایت فرموده : و ما منا الا و له مقام معلوم (1) و اکثر مسلمانان بر این عقیده اند.(2)
ضـمـن قـبـول بـخـشـى از عـقـیـده مـتـکـلمـیـن ، اشـکـال هـایـى مـیـز بـر آن وارد اسـت کـه در فصل چهارم در بحث کیفیت نزول فرشتگان بر ولى امر به آن خواهیم پرداخت .
6- جـمعى از فلاسفه و حکماى اسلامى ، چون ملاصدرا، الیه قمشه اى ، علامه طباطبایى ، شهید مطهرى ، علامه حسم زاده و بسیارى دیگر، معتقدند: از آیاتى که درباره ملائکه آمده ، اسـتـفـاده مـى شـود آنـهـا موجوداتى پیراسته از پیوندهاى مادى و مجرد از صفات جسمانى هستند.
در این جا به سه مورد از این آیات اشاره مى کنیم :
الف )و مـن عـنـده لایـسـتـکـبـرون عـن عـبـادتـه و لایـسـتـحـسـرون # یـسـبـحـون اللیل و النهار لایفترون (3)
و آنان که در پیشگاه خداوند مقربند، هیچ گاه از بندگى اش سرپیچى نکنند و از عبادتى کـه مى کنند هرگز خسته نشوند، همه آنها شب و روز بى آن که سستى نمایند به تسبیح و ستایش خداوند مشغولند.
ب )و قـالوا اتـخـذ الرحـمـن ولدا سـبـحـانـه بـل عـبـاد مـکـرمـون لایـسـبـقـونـه بالقول و هم بامره یعلمون (4)
و (مـشـرکـان ) گـفتند که خداوند رحمان داراى فرزند است . پاک و منزه است او. بلکه آنان بـنـدگـان مـقـرب خـدا هستند که هرگز پیش از امر خدا کارى نخواهد کرد و هر چه کنند به فرمان او است .
ج )علیها ملائکه غلاظ شداد لایعصون الله ما امرهم و یفعلون ما تومرون (5)
بـر آن دوزخ ، فـرشـتـگانى درشت گفتار و سختگیر مامورند که هرگز نافرمانى خدا را نخواهد کرد و آن چه به آنها حکم شود فورا انجام مى دهند.
و نـیـز ایـن فـرمـایـش امـیـر بـیـان ، عـلى (عـلیـه السـلام ) را دلیل بر تجرد فرشتگان گرفته اند:
مـن مـلائکـه اسـکـنـتـهم سمواتک و رفعتهم عن ارضک ، هم اعلم خلقک بک ، و اخوفهم لک و اقـربـهـم مـنک ؛ لم یسنکوا الاصلاب ، و لم یضمنوا الارحام ، و لم یخلقوا من ماء مهین ، و لم یتشعبهم ریب المون (6)
بـعـضـى از فـرشـتگان را در آسمان هاى خود ساکن نمودى ، و از زمین خویش بلند کردى ، آنها از خلایق به تو داناترند، و از تو بیش از همه مى ترسند، و به تو بیش از ایشان نزدیکند در اصلاب (پدران ) جاى نگرفته اند، و در ارحام (مادران ) در نیامده اند، و از آب پـسـت (مـنـى ) آفـریـده نـشـده اند، و حوادث روزگار آن ها را متفرق و پراکنده نساخته است .
صـدر المـتالهین مى گوید: باید بدانى که آفرینش فرشتگان غیر از آفرینش انسان اسـت ؛ زیـرا آنـها داراى وجود بسیط و مجرد و بعد عقلانى اند بى آن که ترکیب یافته از عقل و شهوت باشند، و تزاحم و تضادى در کارها و صفات ذاتشان نیست .(7)
ابن سینا مى نویسد: فرشته جوهر بسیط (یعنى بى اجزا و ساده ) و داراى زندگى و نـطـق عـقـلانـى اسـت و نـمـى مـیـرد و مـیـان کـردگار و اجسام زمینى میانجى است . برخى از فرشتگان ، عقلانى و برخى روحانى و پاره اى جسمانى (برزخى ) هستند.(8)
روایت : ان الله تعالى خلق الملائکه صمد الیس لهم اجواف (9)
- بـه فـرض صـحـت سـنـد - دلالت دارد کـه چـون مـاده ، اسـتـعـداد تـکـامـل تـدریـجى داشته و نمى تواند بالفعل تمام کمالات خود را داشته باشد، به آن صمد نمى گویند، لذا آن چه ماده است صمد نیست ، و صمد، ماده نیست ؛ زیرا وجود او پر است .
حـضـرت امـام خـمـیـنـى (ره ) مـى فـرمایند: بدان که بین محدبین و محققین اختلاف است در تـجـسـم مـلائکـه الله : کـافـه حـکـم و مـحـقـقـیـن و بـیـارى از فـقـهـا قائل به تجرد آنها و تجرد نفس ناطقه شدند و براى آن برهان هاى متین اقامه فرمودند.
و از بـسـیارى روایات و آیات شریفه نیز استفاده تجرد (مى ) شود، چنان چه محدث محقق ، مـولانـا مـحـمـد تـقـى مـجـلسـى ، پـدر بـزرگـوار مـرحـوم مـجـلسـى در شـرح فـقـیـه در ذیل بعضى از روایات فرموده است که این دلالت کند بر تجرد نفس ناطقه .
و بـعـضـى از مـحـدثـان بـزرگ قـائل بـه عـدم تـجـرد شـدنـد و غـایـت آن چـه دلیل آوردند این است که قول به تجرد منافى با شریعت است و تصریح نموده اند
بـه ایـن کـه مجردى جز ذات مقدس حق نیست . و این کلام بسیار ضعیفى است ؛ زیرا که عمده نـظـر آنـهـا دو امـر شـاید باشد: یکى قضیه حدوث زمانى عالم که توهم شده مجرد بودن مـوجودى جز با آن منافى است ؛ و یکى فاعل مختار بودن حق تعالى است که گمان نمودند بـا تـجـرد عـالم عـقـل و مـلائکـه الله مـخـالف اسـت . و ایـن هـر دو مـسـاله از مـسـائل مـعـنـونـه اسـت در عـلوم عـالیـه ، و عـدم تـنـافـى ایـن قـبـیـل مـسـائل بـا مـوجـود مـجـرد بـه وضـوح پـیـوسـتـه ، بـلکـه قـول بـه عـدم تـجـرد نـفـوس نـاطـقـه و عـالم عـقـل مـلائکـه الله بـا بـسـیـارى از مـسـائل الهـیـه و کـثـیـرى از عـقـایـد حـقـه مـنـافـى اسـت کـه اکـنـون مـجـال بـیـان آنـهـا نـیـسـت . و حدوث زمانى عالم را به آن طور که این دسته گمان نمودند مـنـافـى بـا اصـل مـسـاله حدوث زمانى است ، فضلا آن که با بسیارى از قواعد الهیه نیز مـخـالف اسـت . و حـق در نـزد نـویـسـنـده - مـوافـق بـا عـقـل و نـقـل - آن اسـت کـه ، از براى ملائکه الله اصنافى است کثیره ، که بسیارى از آنها مـجردند و بسیارى از آنها جسمانى برزخى هستند (یعنى تجرد مادى داشته و مقدار و اندازه دارند): و لا یعلم جنود ربک الا هو(10)
روایاتى به فرو آمدن و شد فرشتگان و سکونت بى حساب آنان در هوا و زمین و مکانهاى مـقـدس و پـایـیـن آمـدن آنـان بـا قـطره هاى باران و همراهى شان با هر شخص و هر عملى ، اشاره دارد، مانند کلام امیر بیان على (علیه السلام ): بعضى از فرشتگان پایشان ور طـبـقـات پـایـیـن زمین ثابت و گردن هایشان از آسمان بالا گذاشته ، وارکان وجودشان از اقـطـار جـهـان بـیـرون رفـتـه و کـتـف هـاى آنـهـا بـراى حـفـظ پایه هاى عرش خدا آماده است .(11)
ایـن قـبیل روایات بر جسمانیت فرشتگان دلالت نیم کند و در واقع تمامى این روایات بر صـورت مـثـالى فـرشـتـگـان و قـدرت آنـهـا در تـمـثـل یـافـتـن حمل مى شود.
عـلامـه طـبـاطـبـایـى در این زمینه مى فرمایند: سیاق این روایات ابا دارد که بگوییم : رفـت و آمـد و تـغـیـیـر و تـحـولات جـهان ما در آنها تاثیر مى گذارد .آنها زیر گام هاى ما پایمال نمى شوند و حرکت اجسام رخنه اى در بدن آنها به وجود نمى آورد، با آن که زمین و هوا را پر کرده اند. و از طرفى بداهت عقل ، حکم به تزاحم میان امور مادى و جسمانى مى کند. همچنین آنها دیده نمى شوند، لمس نمى گردند و در احساس نمى آیند و سایر احکام ماده را نـیـز نـدارنـد. بـنابراین فرشتگان ، اجسام مادى نیستند، بلکه امور مادى یک نسبتى با آنـهـا دارنـد و ایـن کـه گـاهـى گفته مى شود، خداوند سبحان مى تواند امور مادى را از ایشان بگرداند، به طورى که آنها را احساس نکنند و تزاحمى میان آنها به وجود نیاید؛ و مـى تـواند نیروى دیدن فرشتگان را ببینند و با آنها سخن بگویند. سخنى است که گـرچـه ظـاهـر آن شـبـیـه کـلام مسلمانان منقاد دین است ، اما در حقیقت اساس دین را ویران مى سازد. زیرا اگر چنینى خطاى بزرگى در احساس روا باشد، ما راهى براى اثبات پیامبر و کتاب و دین و اعجاز نداشته و به سوفسطاییان خواهیم پیوست ؛ در نتیجه توحید ثابت نـمـى شـود تـا نـوبـت بـه سـخـن دربـاره فـرشـتـگـان بـرسـد، عـلاوه بـر آن که بداهت عقل آن را رد مى کند(12)
نـیـز در جـاى دیگر پیرامون تجرد فرشتگان مى نویسد: از جمله نصوصى که دلالت بـر تـجـرد فرشتگان مى کند آیه ذیل است :نزل به الروح الامین# على قبلک لتکون من المـنـذریـن (13) جـبرئیل قرآن را نازل گردانید و آن را بر قلب تو فرود آورد تا خلق را (از عقاب و عذاب ) بترسانى . و روشن است مقصود از قلب عضو گوشتى صنوبریى که طرف چپ معده قرار دارد نیست ، بلکه چیزى است که مى فهمد و مى اندیشد، یـعـنـى روح . بـنـابـرایـن ، نـزول آن بـر قـلب ، تنها در صورتى صحیح است که مجرد بـاشـد، مـانـنـد وجـود مـعـنـا. و از جـمـله آن نـصـوص آیـه ذیل و آیات مشابه آن است :و قالوا اولا انزل علیه ملک ولو انزلنا ملکا لقضى الامر ثم لایـنـظـرون # ولو جـعـلنـاه مـلکـا لجـعلناه رجلا وللبسنا علیهم ما یلبسون (14) و گـفتند: چرا بر او فرشته اى نازل نمى شود؟ اگر فرشته اى بفرستیم کار تمام شود و لحـظـه اى آنـهـا مهلت نخواهد یافت ، چنان چه فرشته اى را به رسالت فرستیم او را بـه صورت بشرى در خواهیم آورد و بر آنان هان لباسى که مردمان پوشند، بپوشانیم .
ظـاهر آیه آن است که نازل کردن فرشته با همان پوشش فرشته اى و وجود ملکوتى اش ، مـلازم بـا اتـمـام کار باقى نماندن مهلت ، و وارد شدن مردم در جهان پس از مرگ مى بـاشـد، تـا هـم سـنـخ و هـم جـنـس فـرشتان شوند و آن جهان مجرد از ماده است ؛ و این وجود فرشتگان ، از آن است ، پس آنها نیز مجرد مى باشند(15) .
خـلاصـه ، آن چـه مـى تـوان مـطـابـق بـا قـرآن و سـنـت و عـقـل گـفـت ایـن اسـت کـه : فـرشـتـگـان مـوجودات جسمانى مادى نیستند، بلکه مجردند و مـوجـودات مـجـرد نیز ممکن است مجرد برزخى و یا مجرد عقلانى باشند و یا به حسب مراتب فـرق کـنـنـد، بـرخـى از آنـهـا مـجـرد بـرزخـى هـسـتـنـد؛ یـعـنـى شـکل و صورت دارند و خواص ماده را هم دارا مى باشند، آن طور که در روایات آمده ، نکیر و مـنـکـر بـه صـورت هـاى مـخـتـلفـى بـر دیـده مـیـت ظـاهـر مـى شـوند؛ و برخى میز مجرد تامند(16) .
{نقل از کتابخانه معارف اسلامی}
.: Weblog Themes By Pichak :.