***نسیم معرفت***
بسمه تعالی
رحلت عالم بزرگوار حضرت آیت الله شیخ عبّاس محفوظی رودسری را تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم ، رحمت ومغفرت از حضرت حقتعالی مسئلت داریم .
شادی روحش پنج صلوات و یک فاتحه
سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
21شهریور1403 .
**************************************
************************************
http://baharezendegim.blogfa.com/category/749+شُعَراء+شعر+فغفور لاهیجی
**مراسم تشییع و تدفین عالم ربّانی شهید محمّد علی ادیب لاهیجی دِهشالی کوشالی گیلانی+https://www.aparat.com/v/avfgy5h + خبرنگار لاهیجان : رحمان عبداللهی+خبرنگار لاهیجان+کلیک کنید+کلیپ)
**مراسم تشییع و تدفین عالم ربّانی شهید محمّد علی ادیب لاهیجی دِهشالی کوشالی گیلانی+https://www.aparat.com/v/avfgy5h + خبرنگار لاهیجان : رحمان عبداللهی+خبرنگار لاهیجان+کلیک کنید+کلیپ)
https://www.hawzahnews.com/news/1174650/%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D9%84%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86+ پیام تسلیت حجت الاسلام اعرافی مدیر حوزه های علمیه به مناسبت شهادت عالم ربانی حجت الاسلام شهید محمد علی ادیب لاهیجی کوشالی دِهشالی گیلانی+خبرگزاری رسمی حوزه+14 مرداد 1403+
http://nasimemarefat.parsiblog.com/Posts/5759/+قتل یک عالم ربانی در شهر لاهیجان+حجت الاسلام شهید محمد علی ادیب لاهیجی دِهشالی کوشالی گیلانی+درتاریخ 9مرداد 1403+نسیم معرفت+استاد سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+کلیک کنید+
**** گُزیده هایی از سخنان آیت الله اکبر هاشمی بَهرمانی رفسنجانی+آیت الله هاشمی کیست؟!!! +http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/91+سایت سعادت میرقدیم ها یا دانش پیما+کلیک کنید+
http://nasimemarefat.parsiblog.com/Posts/3925/+نسیم معرفت+آیا ازنظر اسلام مردان برزنان برتری دارند؟!!+آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+http://nasimemarefat.parsiblog.com/ .+کلیک کنید! .
*** برخی از عُلَمای گیلان(اسامی برخی از عُلَمای گیلان)تصاویر+https://sam-rasht.blogsky.com/1402/09/30/post-1331/%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1+کلیک کنید+کلیک کنید+ -
***نسیم معرفت***
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت فاطمه(س)تجلی نورالهی
حضرت فاطمه (سَلامُ اللهِ عَلَیها) تجلی نور الهی است که در همه عوالم هستی درخشش دارد و در عرصه قیامت و روز محشر نور فاطمه (سَلامُ اللهِ عَلَیها) جلوه ای دیگر دارد که بغیر از ایمه معصومین (عَلَیهِمُ السَّلامُ) و برخی از انبیاء کسی توان دیدن آن را ندارد.
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
*****************
#مرحوم علامه سید محمد حسن میر جهانی(ره) در کتاب جُنّةُ العاصِمَة در باره آفرینش نور مقدس حضرت زهرا (سَلامُ اللهِ عَلَیها) ذیل حدیث هفتم چنین می گوید:
در کتاب دهم بِحارُالأَنوار و کتاب نُزهَةُ الأَبرار تألیف محدث جلیل سید_هاشم_بحرینی و کتاب معانی الاخبار شیخ صدوق علیه الرحمه به سند خود از سَدیر صَیرفی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که:
«َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ (س) قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَلَیْسَتْ هِیَ إِنْسِیَّةً فَقَالَ فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ کَیْفَ هِیَ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ قَالَ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نُورِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ إِذْ کَانَتِ الْأَرْوَاحُ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ عُرِضَتْ عَلَى آدَمَ قِیلَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ أَیْنَ کَانَتْ فَاطِمَةُ قَالَ کَانَتْ فِی حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْشِ قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَمَا کَانَ طَعَامُهَا قَالَ التَّسْبِیحُ وَ التَّقْدِیسُ وَ التَّهْلِیلُ وَ التَّحْمِید...
#رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آِلهِ وَ سَلَّمَ) فرمودند: نور فاطمه (س) پیش از خلقت زمین و آسمان آفریده شده است.
بعضی از حاضران پرسیدند: مگر او انسان و بشر نیست؟ حضرت فرمودند: فاطمه(س)حوریهای بشرگونه است.
حاضران سؤال کردند: چگونه؟ حضرت فرمودند:خداوند-عزّ و جلّ-پیش از آنکه آدم را بیافریند او را از نور خود آفرید،آن هنگام که ارواح بودند. سؤال کردند: فاطمه(س) در آن هنگام کجا بود؟ فرمودند: در حُقّه و جایگاهی در زیر ساقة عرش .
سوال کردند که طعام و غذای فاطمه (س) در آنجا چه بود؟ فرمود: غذای او «تسبیح» و «تقدیس» و «تَهلیل، یعنی لاالهالاالله» و «حمد و ثنای الهی» بود.
************************************
*** قرآن کتابی پراز خیر وبرکت+ کتابخانه اینترنتی آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه +http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=2252 +کلیک کنید .
*** انسان گُل سَرِ سَبَدِ موجودات(تفسیر)+ تنظیم و اصلاحات و اضافات توسط استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+ پایگاه اندیشوران حوزه + http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=6779 .+کلیک کنید .
***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8 .
***استاد سید اصغر سعادت میر قدیم لاهیجی - پایگاه اندیشوران حوزه+http://saadat.andishvaran.ir/fa/ScholarMainpage.html.+کلیک کنید+
http://www.diyareaftab.ir/news/1521/ + پایگاه خبری دیار آفتاب +
وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی+استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
http://www.diyareaftab.ir/news/1521/+پایگاه خبری دیار آفتاب
*****************
http://neshasteasatid.com/node/1911+ وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی+از استاد سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
به نام خدا
معنای انفاق در راه خدا از نظر علامه طباطبایی«ره»
* یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ .
اى کسانىکه ایمان آوردهاید! بسیارى از دانشمندان و راهبان، (با سوء استفاده از موقعیّت خود،) اموال مردم را به ناحق مىخورند و آنان را از راه خدا باز مىدارند و کسانىکه طلا و نقره مىاندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمىکنند، پس آنان را به عذابى دردناک، بشارت بده .
سوره توبه آیه 34 .
مرحوم علامه طباطبایی در اَلمیزان در ذَیل آیه 34 از سوره توبه در باره معنا و مراد از «انفاق در راه خدا» چنین فرمود :
وَ سَبیلُ اللهِ عَلَى ما یُستَفادُ مِن کَلامِهِ تَعالَى هُوَ ما تَوَقَّفَ عَلَیهِ قِیامُ دِینِ اللهِ عَلَى ساقِهِ وَ أَن یَسلِمَ [اَن یُسَلَِّمَ] مِن اِنهِدامِ بُنیانِهِ کَالجِهادِ وَ جَمیعِ مَصالِحِ الدّینِ الواجِبِ حِفظُها، وَ شُئُونِ مُجتَمَعِ المُسلِمینَ اَلَّتِی یَنفَسِخُ عَقدُ المُجتَمَعِ لَوِ انفُسِخَت، وَ الحُقُوقِ المالِیَّةِ الواجِبَةِ الَّتِی أَقامَ الدِّینُ بِها صُلبَ المُجتَمَعِ الدِّینِیِّ ، فَمَن کَنَزَ ذَهَباََ أَو فِضَّةََ وَ الحاجَةُ قائِمَةُُ وَ الضَّرُورَةُ عاکِفَةُُ فَقَد کَنَزَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّةَ وَ لَم یُنفِقها فِی سَبیلِ اللهِ فَلیُبَشِّر بِعَذابِِ أَلیمِِ فَإِنَّهُ آثَرَ نَفسَهُ عَلَى رَبِّهِ وَ قَدَّمَ حاجَةَ نَفسِهِ أَو وُلدِهِ ، اَلأِحتِمالِیَّةَ عَلَى حاجَةِ المُجتَمَعِ الدِّینِیِّ ، اَلقَطعِیَّةِ .
و انفاق در راه خدا آنگونه که از کلام خداوند مُتعال (در آیات قرآن کریم در رابطه با انفاق و مانند آن) فهمیده و استفاده می شود ، آن است که اگر دین خدا بخواهد بر ساق و پایه اش قِوام و قیام داشته باشد متوقّف بر آن (انفاق) می باشد . انفاق در راه خدا عبارتست از آن انفاقى که قوام دین بر آن است و بواسطه آن بُنیان و اساس دین خدا از انهدام و نابودی محفوظ و سالم می ماند و به عبارت دیگر اگر انفاق در راه خدا انجام شود دین خدا محفوظ و پایدار می ماند . مانند انفاق در جهاد و جنگ و انفاق در جمیع مصالح دینى که حفظ آن مصالح واجب است، و همچنین مانند انفاق در شؤون و امور اجتماعى مسلمین که با اِنفِساخ و به هم ریختن آن امور (بواسطه عدم انفاق) ، شیرازه و اساس اجتماع مسلمانان در هم می ریزد و از بین می رود ، و نیز مانند حقوق مالى که شرعا واجب است [مثل خمس و زکات] که دین آن را به منظور تثبیت و تحکیمِ اساسِ اجتماع تشریع کرده است، پس کسی که طلا و نقره (پول و سرمایه و مال و اموالش) را حَبس و احتکار و ذخیره کند و برای رفعِ احتیاجات مسلمانان خرج و انفاق نکند و حال آنکه مسلمین مُحتاج و نیازمند به هزینه ها و انفاقات باشند و ضرورت و نیازِ آنها (مسلمانان) هم پابرجا و بر قرار باشد ، چنین شخصی در واقع مشمول آیه 34 از سوره توبه است . پس به تحقیق او از کسانی است که طلا و نقره (پول و سرمایه و مال و اموالش) را حَبس و احتکار و ذخیره نموده و انفاق در راه خدا نکرده است و باید منتظر عذابِ اَلیم و دردناکِ الهی باشد چون او خواسته و میل خود را در برابر خواسته خدایش برگزیده و برتری داده و احتیاج موهوم و احتمالى خود و فرزندانش را بر احتیاج قطعى و مُبرَم و ضرورى جامعه دینى مسلمین مقدم داشته است .
(اَلمیزان جلد 9 ص261)
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
********************************************
***نسیم معرفت***
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
** آیه خمس+آیه 41 از سوره اَنفال
اسلام با برنامه ها و تعالیم و دستوراتِ کامل و جامع و جاوید خود همه جوامع انسانی را به سوی عزت و سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت دعوت می کند . اسلام که تَبلوُر آن در قرآن کریم و سخنانِ راستینِ حضرات معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) است برای همه ابعاد زندگی انسان اعمّ از امور مادی و معنوی ، دستور و برنامه و راهکار دارد و پاسخگوی همه نیازمندی های بشر از جهت حکومتی و قضایی و سیاسی و نظامی و اقتصادی و اجتماعی و تربیتی و فکری و فرهنگی و خانوادگی و ... می باشد و رکود و بُن بست در آیین اسلام معنا ندارد . قرآن کریم ، قانون زندگی و نسخه شفابخشِ همیشگی برای همه جوامع بشری است . بعد از ظهور اسلام و آشکار شدن دین محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و جلوه نورانی کتاب آسمانی یعنی قرآن کریم ، شخصیت های زور و زر و تزویر ، سدِّ راه نشر و تحقق اهداف مقدس اسلام و پیغمبر اکرم (ص) شدند و از هیچ کار و نقشه ای جهت ضربه زدن و از بین بردن اسلام و دین پیامبر اسلام (ص) دریغ و کوتاهی نکردند و در طول 23 سال از دوران سراسر نور و مبارکِ بعثتِ نَبیِّ مکرّم (ص) بیش از صد جنگ در قالب غَزَوات و سَرایا به آن حضرت تحمیل کردند و در جنگ خندق بود که پیامبر (ص) فرمود :بَرَزَ الْإِسْلَامُ کُلُّهُ عَلَی الْکُفْرِ کُلِّه یا بَرَزَ الاِْیمَانُ کُلُّهُ اِلَى (عَلَی) الشِّرْکِ کُلِّهِ ، تمام کفر در برابر تمام اسلام (ص) قرار گرفت و یا اینکه همه ایمان در مقابل همه شرک قرار گرفته است و نیز فرمود : ضَربَةُ عَلِیِِّ یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلَینِ . کفار و مشرکین و مُعاندین با حیله های گوناگون در صدد ضربه زدن و نابودی اسلام و آیین محمدی (ص) بودند ولی خداوند متعال که خَیرُ الماکِرین است همه نیرنگ ها و حیله ها و نقشه هایشان را برهم زد و از بین برد و آنها را ناکام نمود . وَ مَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ ? وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ «آل عمران آیه 54» . با همه عِناد و دشمنی و کارشکنی دشمنانِ اسلام ، دین اسلام به تدریج گسترش یافت و فراتر از منطقه جزیرة العرب ، سائر مناطق و بلاد را نیز در نوردید و با زحمات و تلاش های طاقت فرسای ائمه معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) و مجاهدتِ مجاهدانِ راه حق و فداکاری های سالار و سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) و اصحاب و یاران با وفایش ، اسلام عالم گیر و ماندگار شد و پیروان آن روز به روز گسترش و افزایش پیدا کرد و بر اساس وعده های خداوند در قرآن کریم سراسر زمین تحت حکومت حَقّه اسلامی با رهبریت و حاکمیت بَقیَّةُ اللهِ الأَعظَم حضرت مهدی موعود (عَجَّلَ اللهُ تَعالَی فَرَجَهُ الشَّریفَ) و یاران با وفایش قرار خواهد گرفت .
اسلام با وضع احکام و تکالیف و مقررات و قوانین خود ، در پی اصلاحِ انسان و جامعه انسانی است و احکامی همانند نماز و روزه و حج و جهاد و زکات و خمس و ... نقش سازنده ای در رشد و تعالی فردی و اجتماعی انسان ها دارد و عمل به قرآن و فرامین اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ)ضامن خوشبختی همه جانبه برای همه جوامع بشری می باشد . یکی از احکام اسلامی که صریحا در قرآن کریم و کلمات و سخنان نورانی ائمه معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) به آن پرداخته شده ، مسئله خمس است . اصل وجوب خمس بر اساس نظر همه علماء و فقهاء اعمّ از شیعه و سنّی ، از بدیهیّات و ضروریاتِ دینِ اسلام شمرده شده و انکار آگاهانه آن که منجر به انکار رسالت پیامبر (ص) و سائر اصولِ مُسلّم باشد ، انکار ضروریاتِ دین و موجب کفر است . در پیرامون مسئله و موضوع خُمس بحث های گسترده ای از جهات مختلف از سوی علماء و فقهاء و مفسرین و اهل تحقیق صورت گرفته که به نظر می رسد که این نزاع ها و بحث ها بیشتر به موارد و مصادیق و منابع خمس و نحوه توزیع و تولیت آن و نیز به نوع برداشت از ادله خمس بر می گردد که برای هر دسته از فقهاء و علماء دیدگاهی بوجود آورده است . به عنوان نمونه آیه خمس را ذکر می کنیم . در آیه 41 از سوره اَنفال چنین آمده است : وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا ... و بدانید هر چیزى را که از راه جهاد یا کسب یا هر طریق مشروعى به عنوان غنیمت و فائده به دست آوردید کم باشد یا زیاد یک پنجم آن براى خدا و خویشان پیامبر (ص) ، و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بندهاش ... نازل کردیم ، ایمان آوردهاید . علمای اهل سنت قائل هستند که طبق آیه 41 از سوره انفال که به آیه خمس معروف است ، خمس فقط در غنائم جنگی واجب است و مراد از غنیمت در این آیه شریفه ، غنائم جنگ بدر می باشد ولی فقهاء امامیه و شیعه معتقدند که طبق آیه خمس (آیه 41 از اَنفال) ، با ادله و شواهد و قرائنی که در دست است ، خمس در مطلق غنائم اعمّ از غنائم جنگی و غیر آن واجب می باشد . و نیز از جمله بحث ها در محور خمس این است که آیا خمس از مالیات اسلامی و بودجه های حکومت اسلامی است که به حکومت اسلامی و حاکم اسلامی مربوط می شود و در امور عامُّ المَنفَعه و در جهت صلاح مردم مصرف و هزینه می شود ؟ اگر اینگونه باشد بر این اساس گروه های سه گانه در آخِر آیه خمس مالک خمس نخواهند بود بلکه بخشی از مصارف خمس محسوب می شوند یا اینکه خمس ، حقِّ گروه های سه گانه (یتامی و مساکین و در راه ماندگان از بنی هاشم و سادات) می باشد و آنها اَربابان و مالکان خمس می باشند ؟ و هر یک از این دو دیدگاه (مالیاتی و غیر مالیاتی بودن خمس) طرفدارانی دارد که در جای خود مورد بحث و بررسی قرار گرفته است . بر اساس بررسی های انجام شده چنین به نظر می رسد که اولا خمس منحصر به غنائم جنگی نیست بلکه مطلق غنائم و فوائد را شامل می گردد که طبق قول مشهور فقهاء ، خمس در هفت چیز واجب است و ثانیا اینکه خمس از مالیات اسلامی و از شؤون حاکم اسلامی و متعلق به حکومت و حاکم اسلامی باشد صحیح تر است . البته بحث ها در این باره بسیار مفصل و دامنه دار است که اهل تحقیق می توانند به منابع مربوطه مراجعه نمایند .
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8
|
||||
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8
|
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت دَهُم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
بَحثُُ رَوائِیُُّ
فِی تَفسیرِ العَیّاشِیِّ عَنِ البَرقِیِّ رَفَعَهُ عَن أَبِی بَصیرِِ عَن أَبِی جَعفَرِِ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : «لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ» قالَ : الَبَأسُ الشَّدیدُ : علِیُُّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) وَ هُوَ مِن لَدُن رَسُولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) قاتَلَ مَعَهُ عَدُوَّهُ فَذلِکَ قَولُهُ : «لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ» : أَقُولُ : وَ رَواهُ اِبنُ شَهرَآشُوبَ عَنِ الباقِرِ وَ الصّادِقِ (عَلَیهِِما السَّلامُ) وَ هُوَ مِنَ التَّطبیقِ وَ لَیسَ بِتَفسیرِِ.
وَ فِی تَفسیرِ القُمِیِّ فِی حَدیثِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : فِی قَولِهِ (تَعالَی): "فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ" یَقُولُ : قَاتِلٌ نَفْسَکَ «عَلَى آثَارِهِمْ» ، وَ أَمَّا «أَسَفاً» یَقُولُ : حُزْناََ.
وَ فِی الدُّرُِّ المَنثُورِ ، أَخرَجَ اِبنُ جَریرِِ وَ ابنُ أَبِی حاتَمِِ وَ ابْنُِ مَرْدَوَیْهِ وَ الحاکِمُ فِی التَّأریخِ، عَن اِبنِ عُمَرَ قالَ: تَلا رَسُولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) هذِهِ الآیَةَ "لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا" فَقُلتُ ما مَعنَى ذلِکَ یا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ:لِیَبْلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَنُ عَقلاََ وَ أَورَعُ عَن مَحارِمِ اللهِ وَ أَسرَعُکُم فِی طاعَةِ اللهِ.
وَ فِی تَفسیرِ القُمِیِّ، فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (عَلَیهِِ السَّلامُ) : فِی قَولِهِ: "صَعِیدًا جُرُزًا" قالَ: لا نَباتَ فیِها.
بحث روایی
در تفسیر عَیّاشى (محمّد بن مسعود عَیّاشی سَمَرقَندی) از بَرقِى (اَحمَد بن مُحمَّد بن خالِد بن عَبدالرَّحمان بَرْقِی مشهور به بَرقِی صاحب کتاب «اَلمَحاسِن») روایت کرده که او مَرفُوعاََ مَرفُوعاََ (یعنی به طور حدیث مرفوع با حذف یک یا چند راوی از وسط یا آخر سَنَدِ حدیث) از ابى بصیر از امام باقر (عَلَیهِِ السَّلامُ) روایت کرده که آن حضرت فرمود : که مقصود از « بَأْس شَدِید» در آیه دوم از سوره کهف («لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ» ) عَلىّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) است و او (عَلىّ «ع») به عنوان مأموریّت از طرف رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) به همراه آن حضرت با دشمنانش مُقاتَله و جنگ نمود . پس به خاطر همین قضیّه و ماجرا است که این آیه («لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ») در شأن عَلیّ (عَلَیهِِ السَّلامُ) نازل شد (و به اصطلاح شأن نزول این آیه شریفه همان است که نقل شد)
علامه طباطبایی می فرماید : این روایت را اِبن شَهرآشُوب مازندرانی از امام باقر و امام صادق (عَلَیهِِما السَّلامُ) نیز نقل کرده است و این مطلب و شأن نزولی که در باره آیه شریفه ذکر شد از باب تطبیقِ مصداق بارز بر آیه است نه اینکه تفسیری برای آیه شریفه باشد. به عبارت دیگر معنایش این نیست که آیه شریفه در این خصوص نازل شده است بلکه منظور آن است که یکى از مصادیقِ بارز از عذابهاى شدید ، ماجرای مُقاتله و جنگِ على (عَلَیهِِ السَّلامُ) با دشمنانِ پیغمبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) است.
و در تفسیرِ عَلیّ بن ابراهیم قُمىّ در روایت و حدیث أَبِی الْجَارُود از امام باقر (عَلَیهِِ السَّلامُ) آمده است که آن حضرت در باره معنای آیه ششم از سوره کهف "فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ" چنین فرمود : (ای پیامبر ص) تو بواسطه آثار و اعمال عصیانگرانه و ایمان نیاوردن آنها (مخالفین و کفار) به جهت دلسوزی زیادی که در امر هدایتشان داری گویی از شدت حزن و غم و اندوه قاتل و از بین برنده خودت هستی . و نیز در باره کلمه «أَسَفاً» فرمود: یعنى از روی حُزن و اندوه .(به جهت دلسوزی زیادی که در امر هدایتشان داری گویی از شدت حزن و غم و اندوه می خواهی خودت را هلاک کنی )
و در تفسیر اَلدُّرُِّ المَنثُورِ (ازجَلالُ الدّین سُیوطی شافِعی مصری ) است که اِبنُ جَریر و اِبن أَبِی حاتَم و ابْنِ مَرْدَوَیْه و حاکِم (یعنی ابوعبدالله محمّد بن عبدالله معروف به حاکِم نیشابوری، متوفی سال 405 هجری ) در کتاب تاریخیش(تاریخ نیشابور) از اِبن عُمر نقل کرده اند که رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) آیه هفتم از سوره کهف "لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا" را تلاوت فرمود، من پرسیدم: یا رسول اللّه معناى آن چیست ؟ آن حضرت فرمود: یعنى تا آنکه شما را بیازماییم که کدامیک از شما عقل بهتر و وَرَع و تقوای بیشتر از مَحارِم الهی دارید و کدامیک از شما در سبقت در اطاعت الهی شریع تر و شتابان تر هستید.
و در تفسیرِ عَلیّ بن ابراهیم قُمىّ در روایت أَبِی الْجَارُود از ابى جعفر (امام باقر) (عَلَیهِِ السَّلامُ) نقل کرده که در رابطه با معناى "صَعِیدًا جُرُزًا" فرمود: یعنی : زمینى که گیاهی ندارد.
... .... ادامه دارد ........
*****************************************************
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان» +آیت الله سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ نسیم معرفت +قسمت هفتم+کلیک
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت +قسمت هشتم+کلیک
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان+قسمت نُهُم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت+قسمت نُهُم...
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت هشتم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
* فَأِذَاانقَضَى الأَجَلُ الَّذِی أَجَّلَهُ اللهُ تَعالَى لِمَکثِهِم فِی الأَرضِ بِتَحَقُّقِ ما أَرادَهُ مِنَ البَلاءِ وَ الأِمتِحانِ سَلَبَ اللهُ ما بَینَهُم وَ بَینَ ما عَلَى الأَرضِ مِنَ التَّعَلُّقِ وَ مَحَى ما لَهُ مِنَ الجَمالِ و َ الزَّینَةِ وَ صارَ کَالصَّعیدِ الجُرُزِ الَّذِی لا نَبتَ فِیهِ وَ لا نَضارَةَ عَلَیهِ وَ نُودِیَ فِیهِم بِالرَّحیلِ وَ هُم فُرادَى کَما خَلَقَهُمُ اللهُ تَعالَى أَوَّلَ مَرَّةِِ.
پس هرگاه مُهلت و مدت معینی را که خداوند متعال جهت مَکث و سکونتشان در زمین برای آنها مقرر فرمود (تا ابتلاء و امتحان و آزمایش آنها که خواست و اراده الهی بود محقق گردد) ، مُنقضی و پایان یابد خداوند آن دلبستگی و علاقه بین آنها و بین آنچه که در زمین است را سلب می کند و از بین می برد و هر جمال و زینتی را که برای «ما فِی الأَرض» و آنچه که در زمین است را محو و نابود می نماید به گونه ای که روی زمین به صورت سرزمینی خشک و بی آب و علف و گیاه می گردد که هیچ گیاه و روییدنی و هیچ سرسبزى و طراوتی در آن نمی باشد و آنگاه برای اهل زمین نداى کوچ و رَحیل و سفرِ آخرت سر داده می شود (وَ نُودِیَ فِیهِم بِالرَّحیلِ وَ هُم فُرادَى کَما خَلَقَهُمُ اللهُ تَعالَى أَوَّلَ مَرَّةِِ) و آنها به صورت فرد فرد و جُدا جُدا از این سَرای فانی کوچ می کنند و همه مردم بطور فُرادی و تک تک و تنهای تنها جهت حسابرسی در عرصه محشر در محضر و پیشگاه الهی حاضر می شوند همانگونه که خداوند متعال در این دنیا برای آمدن و تولُّدشان به این سَرا یکی یکی و منفرداََ آنها را خلق فرمود. این متن (وَ نُودِیَ فِیهِم بِالرَّحیلِ وَ هُم فُرادَى کَما خَلَقَهُمُ اللهُ تَعالَى أَوَّلَ مَرَّةِِ) از مرحوم علامه طباطبایی که ذکر شد بر گرفته و اقتباس از آیه 94 سوره اَنعام است که فرمود : وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ . و ( روز قیامت به آنها گفته می شود: ) همه شما تنها به سوی ما بازگشت نمودید ، همان گونه که روز اوّل شما را آفریدیم! و آنچه را به شما بخشیده بودیم ، پشت سر گذاردید! و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می پنداشتید ، با شما نمی بینیم! پیوندهای شما بریده شده است و تمام آنچه را تکیه گاه خود تصوّر می کردید ، از شما دور و گم شده اند! (سوره اَنعام آیه 94 .) و در آیه 79 از سوره یس نیز چنین آمده است : قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ . بگو: «همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار و «أَوَّل مَرَّة»(یعنی در این دنیا) آن را آفرید و او به هر مخلوقی داناست! (سوره یس آیه 79 .)
* وَ هذِهِ سُنَّةُ اللهِ تَعالَى فِی خَلقِ الأِنسانِ وَ إِسکانِهِ الأَرضَ وَ تَزیینِهِ ما عَلَیها لَهُ لِیَمتَحِنَهُ بِذلِکَ وَ یَتَمَیَّزُ بِهِ أَهلُ السَّعادَةِ مِن غَیرِهِم فَیَأتِی سُبحانَهُ بِالجِیلِ بَعدَ الجِیلِ وَ الفَردِ بَعدَ الفَردِ فَیُزَیِّنُ لَهُ ما عَلَى وَجهِ الأَرضِ مِن أَمتِعَةِ الحَیاةِ ثُمَّ یُخَلِّیهِ وَ اختِیارَهُ لِیَختَبِرَهُم بِذلِکَ ثُمَّ إِذا تَمَّ الأِختِبارُ قَطَعَ ما بَینَهُ وَ بَینَ زَخارِفِ الدُّنیا المُزَیَّنَةِ وَ نَقَلَهُ مِن دارِ العَمَلِ إِلى دارِ الجَزاءِ قالَ تَعالى: ( ... وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ ... . سوره انعام آیه 93) - إِلى أَن قالَ -(وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ) : اَلأَنعام: 94.
و این امور و مطالبی که بیان شد ( که بعد از منقضی شدن مهلتی که در این دنیا به بشر داده شده ،خداوند همه علائق و دلبستگی های ما بین او و آنچه که در زمین است را سلب می کند و از بین می برد و هر جمال و زینتی را که برای «ما فِی الأَرض» و آنچه که در زمین است را محو و نابود می نماید...) همه اینها در واقع سنتِ خداوند در باره فلسفه آفرینش و خلقت انسان و اسکانش در زمین و تزیین و زینت دادن زمین و آنچه که در آن است ، می باشد و این سنت الهی در باره انسان حتماََ محقَّق خواهد شد تا بدین وسیله بشر را امتحان و آزمایش نماید و تا اهل سعادت نسبت به اهل شقاوت مشخص و متمایز گردند . روی این جهت و به همین منظور خداوند سُبحان نسل های انسان و فرد فرد افراد بشر را یکی پس از دیگری به وجود آورد و به وجود مى آورد و آنچه از متاعهاى زندگى و امور مادی و جلوه های دنیوی که روی زمین (و در آن) است را در نظرشان تزیین و جلوه مى دهد ، آنگاه آنان را در این دنیا (تا حدّی) به اختیار و اراده خود واگذار می فرماید تا به این امور آزمایش شوند و هنگامی که دوره اِختِبار و آزمایش به پایان رسید ،خداوند متعال علاقه و ارتباط و پیوند بین انسان و زخارف و متاع ها و زر و زیورهای زیبای دنیوی را قطع می کند و او را از این عالَم که محل و میدانِ کار و «دارُالعَمَل» است به آن عالَم که سراى حساب و جَزاء است، منتقل مى کند، و خداوند در آیه 93 و 94 از سوره اَنعام در این باره چنین می فرماید ( ... وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ... . ... و اگر ببینی هنگامی که ( این ) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند ، و فرشتگان دستها را گشوده ، به آنان می گویند: «جان خود را خارج سازید! ... . سوره انعام آیه 93) . (وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ .و ( روز قیامت به آنها گفته می شود: ) همه شما تنها به سوی ما بازگشت نمودید ، همان گونه که روز اوّل(یعنی در دنیا) شما را آفریدیم! و آنچه را به شما بخشیده بودیم ، پشت سر گذاردید! و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می پنداشتید ، با شما نمی بینیم! پیوندهای شما بریده شده است و تمام آنچه را تکیه گاه خود تصوّر می کردید ، از شما دور و گم شده اند! سوره انعام آیه 94)
آری دنیا و هرآنچه که در آن است برای امتحان و آزمایش انسان ها است تا معلوم شود که چه کسانی دل به دنیا می بندند و چه کسانی دل به خدا . انسان مؤمن و معتقد به خداوند دنیا را جز سرای عبور و محل گذر نمی داند و بر این باور است که : لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ .هیچ معبودی جز او نیست، همه چیز جز ذات پاک او فانی میشود، حاکمیت از آن اوست و همه به سوی او بازمی گردید(سوره قَصص آیه 88) و شاعر چه نیکو سرود :
آنکه پاینده و باقی است خدا خواهد بود
* فَمُحَصَّلُ مَعنَى الآیَةِ : لا تَتَحَرَّجْ وَ لا تَأَسَّف عَلَیهِم إِذْ أَعرَضُوا عَن دَعوَتِکَ بِالإِنذارِ وَ التَّبشیرِ وَ اشَتَغَلُوا بِالتَّمَتُّعِ مِن أَمتِعَةِ الحَیاةِ فَماهُم بِسابِقینَ وَ لامُعجِزینَ وَ إِنَّما حَقیقَةُ حَیاتِهِم هذِهِ نَوعُ تَسخیرِِ إِلهِیِِّ أَسکَنّاهُمُ الأَرضَ ثُمَّ جَعَلنا ما عَلَى الأَرضِ زِینَةََ یَفتَتِنُ النّاظِرَ إِلَیها لِتَتَعَلَّقَ بِهِ نُفُوسُهُم«فَنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاََ»وَ إِنا لَجاعِلُون َ هذَا الَّذی زُیِّنَ لَهُم بِعَینِهِ کَالصَّعیدِ الجُرُزِ الَّذِی لَیسَ فِیهِ نَبتُُ وَ لا شَیءُُ مِمّا یَرغَبُ فِیهِ النَّفسُ فَاللهُ سُبحانَهُ لَم یَشَأ مِنهُمُ الإِیمانَ جَمیعاََ حَتّى یَکُونَ مَغلُوباََ بِکُفرِهِم بِالکِتابِ وَ تَمادِیهِم فِی الضَّلالِ وَ تَبخَعَ أَنتَ نَفسَکَ عَلى آثارِهِم أَسَفاََ وَ إِنَّما أَرادَ بِهِمُ الأِبتِلاءَ وَ الأِمتِحانَ وَ هُوَ سُبحانَهُ الغالِبُ فِیما شاءَ وَ أَرادَ .
پس حاصل معناى آیه شریفه هفتم از سوره کهف (إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاََ . ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها رابیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می کنند. ) این است که خداوند به رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) فرمود : نسبت به آنهایی که از دعوتِ همراه با اِنذار و تبشیر تو اعراض کردند و رویگردان شدند و خود را سرگرم و مشغول تَمتُّعات و لذائذ و بهرمندی های حیات و زندگی دنیوی نمودند دلتنگ و غمگین و متأسِّف و ناراحت مباش و لجبازی و اِعراضشان سبب تأَسُّف و نگرانی بیش از حد تو نشود زیرا آنها با این اعمال و رفتارِ لجوجانه و عِصیانگرانه خود نمی توانند بر قدرت ما و برنامه و سنّتِ حتمی ما سِبقت و پیشی بگیرند و نمی توانند ما را به عجز و ناتوانی در آورند (فَماهُم بِسابِقینَ وَ لامُعجِزینَ) و هیچ غلطی نمی توانند بکنند و سنت الهی در باره انسان ها حتماََ محقَّق خواهد شد تا آنها مورد امتحان و آزمایش قرار گیرند و بدین وسیله اهل سعادت نسبت به اهل شقاوت مشخص و متمایز گردند . و همانا حقیقت و واقعیتِ این نوع از زندگی شان که همراه با اِبتِلاء و امتحان و آزمایش و «اِستِدراج» است در واقع نوعی تسخیر الهی است که آنها را مُسخَّر خود نموده است و تسخیر ما نسبت به آنان چنین است که : ما آنها را در زمین اِسکان و سُکنی دادیم و آنچه که از امور دنیوی بر زمین است مایه زینتش قرار دادیم که بیننده (اهل دنیا) را مفتون و فریفته و شیفته خود می کند . ما چنین کردیم تا نفوس و دل های آنها به آنچه که از متاع ها و زر و زیور ها بر زمین است علاقه و دلبستگی پیدا کند تا بدین وسیله آنها را بیازماییم که کدامین شان بهتر عمل می کنند . جمله «فَنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاََ»در ضمن عباراتِ عربی که مرحوم علامه آورده است اشاره به آیه هفتم از سوره کهف است . البته اصل آیه شریفه با لام به صورت (...لِنَبْلُوَهُمْ...) می باشد
و آنگاه پس از اتمامِ مُهلتی که به آنها دادیم و پس از امتحان و آزمایشی که از آنان بعمل آوردیم ، همه آنچه را که روی زمین به صورت زینت و متاع زندگی شان است بِعَینِه و در واقع همانند سرزمین خشک و بی آب و گیاه و علف قرار می دهیم که هیچ روییدنی و هیچ چیزی که مایه رغبت و میلِ نفسِ آدمی باشد در آن وجود نخواهد داشت . ای پیامبر از سرپیچی و اِعراض آنها غصه و غم و اندوه به دل راه مده و غمگین و دلتنگ مباش زیرا که خداوندِ سُبحان از جمیع و همه انسان ها ایمان آوردن و تسلیمِ جبری در برابر فرامین الهی را نخواسته و اراده نفرموده است تا ایمان نیاوردن و تسلیم نشدن و اِعراض و سرپیچیِ عده اى از مردم و تَمادِی و استمرارشان در کفر و ضلالت (مَعاذَ الله) به معناى شکست و مغلوب واقع شدن خداوند متعال باشد و تو از این جهت که آنها ایمان نمی آورند و سر پیچی می کنند ناراحت و نگران شوی که گویى می خواهی بخاطر اعمالِ (بد و کفرآمیز) آنان ، خود را از غم و غُصّه و اندوه ، تَلَف و هلاک کنى . همانا خداوندِ سبحان اراده فرمود که همه انسان ها را به اَشکال مختلف مورد ابتِلاء و امتِحان و آزمایش قرار دهد و او در هر آنچه که خواسته و اراده فرموده است غالب است و هیچگاه مغلوب واقع نمی گردد . ،برایشان تنظیم و مقرر نموده تا امتحانشان کند پس در هر حال خدا در آنچه خواسته ، غالب است.
شاعر عالیمقام و بلند آوازه حکیم سنایی غَزنَوِی چه نیکو سروده است در نَعت و وصف خداوند متعال :
مَلِکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جُفت نداری تو خور و خُفت نداری
اَحَد بی زن و جُفتی مَلِک کامروایی
نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت
تو جَلیلُ الجَبَروتی تو نَصیرُ الأُمَرایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نماینده فضلی تو سزاوار ثَنایی
بَرِی از رنج و گدازی بَرِی از درد و نیازی
بَرِی از بیم و امیدی بَرِی از چون و چرایی
بَرِی از خوردن و خُفتن بَرِی از شرک و شَبیهی
بَرِی از صورت و رنگی بَرِی از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شِبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نَبُد این خلق و تو بودی نَبُوَد خلق و تو باشی
نه بجُنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی
همه عِزّی و جَلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سُروری همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی همه کمّی تو فزایی
اَحَدُُ لَیسَ کَمِثلِه صَمَدُُ لیَسَ لَهُ ضِدّ
لِمَنِ المُلک تو گویی که مَر آن را تو سزایی
لب و دندان سَنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بُوَدش روی رهایی
(حکیم سنائی در سال 473 هجری قمری در شهر غزنه واقع در افغانستان امروزی دیده بهجهان گشود)
* وَ قَد ظَهَرَ بِما تَقَدَّمَ أَنَّ قَولَهُ : "وَ إِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا" مِنَ الأِستِعارَةِ بِالکِنایَةِ ، وَ المُرادُ بِهِ قَطعُ رابِطَةِ التَّعَلُّقِ بَینَ الإِنسانِ وَ بَینَ أَمتِعَةِ الحَیاةِ الدُّنیا مِمّا عَلَى الأَرضِ .
وَ رُبَما قِیلَ : إِنَّ المُرادَ بِهِ حَقیقَةُ مَعنَى الصَّعیدِ الجُرُزِ، وَ المَعنَى : أَنّا سَنُعیدُ ما عَلَى الأَرضِ مِن زِینَةِِ تُراباََ مُستَوِیاََ بِالأَرضِ ، وَ نَجعَلُهُ صَعیداََ أَملَسَ لا نَباتَ فِیهِ وَ لا شَیءَ عَلَیهِ.
و قوله: "مَا عَلَیْهَا" مِن قَبیلِ وَضعِ الظّاهِرِ مَوضِعَ المُضمَرِ وَ کانَ مِن طَبعِ الکَلامِ أَن یُقالَ : وَ إِنّا لَجاعِلُوهُ ، وَ لَعَلَّ النُّکتَةَ مَزیدُ العِنایَةِ بِوَصفِ کَونِهِ عَلَى الأَرضِ .
با توجه به مطالبی که قبلا بیان گردید روشن شد که قول و سخن خداوند در آیه هشتم از سوره کهف که فرمود : ( وَ إِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا . این زَرق و برقها پایدار نیست، و ما سرانجام قِشر روى زمین را خاک بى گیاهى قرار می دهیم.) از باب استعاره بِالکِنایَه است، و مراد از «صَعِیدًا جُرُزًا» ، معنای استعاره ای و کنایه ای می باشد نه معنای حقیقی . منظور از آن همان قطعِ عُلقه و علاقه و تَعلُّق بین انسان و بین متاعها و امور زندگى زمینى است. به عبارت دیگر در آیه شریفه عبارت «صَعِیدًا جُرُزًا» کنایه از قطع تعلُّقات انسانی است . خداوند می فرماید : ما بعد از سپری شدن مُهلتی که برای انسان ها مقرر کردیم و بعد از اتمام امتحان ها و آزمایش ها ، رابطه و علاقه و تعلُّق بین انسان و متاع ها و زخارف و زر و زیورهای زیبای دنیوی را قطع می کنیم و از بین می بریم .
و چه بسا برخی از مفسرین گفته اند: منظور از«صَعِیدًا جُرُزًا» معنای حقیقی آن است نه معناى استعاره ای و کنایه اى ، و معنای آیه شریفه این است که : و هر متاع و زیور و زینتى که بر روی زمین است به خاکِ برابر و مساوی با زمین بر می گردانیم و به عبارت دیگر همه آن ها را با خاک یکسان می کنیم و از بین می بریم و روی زمین را همچون سطحی صاف و نرم و هموار قرار می دهیم به گونه ای که هیچ نَبات و گیاه و روئیدنى و هیچ چیز دیگری در آن نباشد .
و جمله (مَا عَلَیْهَا - آنچه بر روى زمین است ) از قبیل به کار بردن اسم ظاهر ( مای موصوله در «مَا عَلَیْهَا» ) به جاى ضمیر (هُ) است و گر نه طَبع و سیاقِ کلام آن است که چنین گفته شود : ( وَ اِنّا لَجاعِلُوهُ ) . شاید نکته و فلسفه اسمِ ظاهر آوردن به جای ضمیر در این باشد که عنایت و توجه بیشتری به وصفِ «ما عَلَی الأَرض» ... ....
... .... ادامه دارد ........
**********************************************************
** تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+قسمت هفتم+آیت الله سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ نسیم معرفت+کلیک
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
و اما قصه و داستان اصحابِ رَقیم که بعضی از مفسرین براساس برخی از روایاتِ وارده آن را نقل کرده اند و صاحبِ اَلمیزان (مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی) آن را در «بحث روایی» آورده است به شرح زیر است :
* ... وَ فِی بَعضِها أَنَّ أَصحابّ الرَّقیمِ غَیرُ أَصحابِ الکَهفِ، وَ أَنَّ اللهَ سُبحانَهُ أَشارَ فِی کَلامِهِ إِلَیهِما مَعاََ لکِنَّهُ قَصَّ قِصَّةَ أَصحابِ الکَهفِ وَ أَعرَضَ عَن قِصَّةِ أَصحابِ الرَّقیمِ، وَ ذَکَرُوا لَهُم قِصَّةََ وَ هِیَ أَنَّ قَوماََ وَ هُم ثَلاثَةُُ خَرَجُوا یَرتادُونَ لِأَهلِهِم فَأَخَذَتْهُمُ السماءُ فَأَوَوا إِلَى کَهفِِ وَ انحَطَّت صَخرَةُُ مِن أعلَى الجَبَلِ وَ سَدَّت بابَهُ. فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضِِ : لِیُذَکِّرْ کُلُُّ مِنّا شَیئََا مِن عَمَلِهِ الصّالِحِ وَ لْیَدْعُ اللهَ بِهِ لَعَلَّهُ یُفَرِّجُ عَنّا فَذَکَرَ واحِدُُ مِنهُم مِن عَمَلِهِ «لِوَجهِ اللهِ» وَ دَعَا اللهَ بِهِ فَتَنَحَّتِ الصَّخرَةُ قَدرَ ما دَخَلَ عَلَیهِمُ الضَّوءُ ثُمَّ الثّانِی فَتَنَحَّت حَتّى تَعارَفُوا ثُمَّ الثّالِثُ فَفَرَّجَ اللهُ عَنهُم فَخَرَجُوا . رَواهُ النُّعمانُ بنُ بَشیرِِ مَرفُوعاََ عَنِ النَّبِیِّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) . وَ المُستَأنَسُ بِأُسلُوبِ الذِّکرِ الحَکیمِ یَأبَى أَن یُظَنَّ بِهِ أَن یُشیرَ فِی دَعوَتِهِ إِلَى قِصَّتَینِ ثُمَّ یُفَصِّلُ القَولَ فِی إِحداهُما وَ یَنسَى الأُخرَى مِن أَصلِها.
و در بعضى دیگر از روایات آمده است که «اصحاب رَقیم» غیر از«اصحاب کهف» بوده اند . خداوند مُتعال در کلامش (در سوره کهف) به نام هر دوی آنها اشاره نموده است ولى قصّه و داستان اصحاب کهف را بیان نموده و از قصه و داستانِ اصحاب رَقیم اِعراض کرده و ذکری از آن ننموده است . برخی از مفسرین با استناد به برخی از این روایات ، داستانی را برای اصحاب رَقیم ذکر کرده اند که بدین شرح است : گروهی که سه نفر بودند از خانه بیرون رفتند تا براى اهل و عیال و خانواده هاى خود رزق و روزی ای تهیه کنند، در بیابان گرفتار و دچار باران شدید شدند به ناچار به غارى که در آن نزدیکی بود پناه بردند و داخل غار شدند و بر اثر باران شدید سنگِ بسیار بزرگى از بالای کوه غلطید (غلتید) و سقوط کرد و جلو آن غار فرود آمد و درب غار را بست و آن سه نفر در درون غار محبوس شدند . یکى از آنها گفت: باید هر یک از ما اگر عمل صالح و نیکی دارد آن را بیاد آوَرَد و جهت رفع این مشکل خداوند متعال را به حق آن عمل صالح سوگند دهد تا شاید که خداوند متعال گشایش و فَرَجی نسبت به ما عنایت فرماید و این بلا را از ما دور گرداند .
پس یکی از آنها عمل خیر و صالحی را که برای رضای خدا (لِوَجه الله) انجام داده بود به یاد آوُرد و خداوند را به حق آن عمل سوگند داد که رفع مشکل شود . پس آن سنگ کمی از درب غار دور شد و کنار رفت و فاصله گرفت به گونه ای که روشنایى داخل غار شد. دومى نیز کار نیکی را که برای رضای خداوند (لِوَجه الله) انجام داده بود به یاد آوُرد و خداوند را به حق آن کار قَسَمَش داد تا گرفتاری برطرف گردد پس آن سنگ باز هم کمی کنار رفت به قدرى که یکدیگر را مى دیدند و می شناختند . سومى نیز همین عمل را انجام داد و خداوند را سوگند داد که گرفتاری بر طرف شود . وقتی که دعا کرد خداوند مُتعال هم نسبت به آنها فَرَج و گشایش عنایت فرمود و آن سنگ بزرگ به طور کلى از درب غار دور شد و آن سه نفر خارج شدند و نجات یافتند .این روایت را صاحب کتابِ «اَلدُّر ُّ المَنثُور» از نُعمان بن بَشیر مَرفُوعاََ (یعنی به طور حدیث مرفوع با حذف یک یا چند راوی از وسط یا آخر سَنَدِ حدیث) از رسولخدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) نقل کرده است .
* وَ المُستَأنَسُ بِأُسلُوبِ الذِّکرِ الحَکیمِ یَأبَى أَن یُظَنَّ بِهِ أَن یُشیرَ فِی دَعوَتِهِ إِلَى قِصَّتَینِ ثُمَّ یُفَصِّلُ القَولَ فِی إِحداهُما وَ یَنسَى الأُخرَى مِن أَصلِها.
اُنس و آشنایی به اُسلوبِ ذِکرِ حکیم (قرآن کریم) مانع از آن است و اِباء و امتناع دارد که گمان برده شود که قرآن کریم در (دعوت و هدایتِ خود نسبت به مردم ) اشاره به دو قصه و داستان بکند و سپس یکی از آنها را مفصلا بیان کند و داستان دیگر را به طور کلی به فراموشی بسپرد و ذکری از آن ننماید . و به عبارت دیگر از اُسلوب و سیاقِ آیات قرآن کریم چنین چیزی معهود و مأنوس و محسوس نیست که به دو داستان اشاره نماید و آنگاه یکی از آن دو را مفصلا بیان کند و هیچ اشاره ای(نه به اجمال و نه به تفصیل) به داستان دیگر نکند و متعرِّض آن نشود و به بوته فراموشی بسپرد .
* المیزان ج 13 ص 301.
****************************************************************
* تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان+قسمت دوم+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+کلیک
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت ششم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
...... ..... ...... .....
* وَ ذِکرُ إِنذارِهِم خاصَّةََ ثانِیاََ بَعدَ ذِکرِهِ عَلى وَجهِ العُمُومِ أَوَّلاََ بِقَولِهِ : "لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ" لِمَزیدِ الأِهتِمامِ بِشَأنِهِم.
اینکه نخست در آیه دوم از سوره کهف با عبارت ("لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ") به نحو عموم همه مردم و بدکاران را انذار نمود و بعد در آیه سوم از سوره کهف با عبارت (وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا . ) مجددّا و دوباره تهدید و انذار را به کسانى اختصاص مى دهد که براى خدا فرزند قائل شده اند این تکرارِ انذار به نحوِ عام و خاص به جهت مزید اهتمام و توجه دادن در خصوص کار ناشایست آنها(مشرکان و بت پرستان و یهودیان و مسحیان) است که گفتند «خداوند برای خود فرزندی یا فرزندانی اتخاذ کرده است» و به عبارت دیگر خداوند با انذارِ عام و خاص در آیات دوم و سوم از سوره کهف ، نفی فرزند داشتن خدا را مورد توجه و عنایت ویژه قرار داده است تا احدی در حریم قُدس الهی به اندیشه شرک آلود مبتلا نشود .
* قَولُهُ تَعالَى: (مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ... اِلَخ) کانَت عامَّتُهُم یُریدُونَ بِقَولِهِم: «... اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا» حَقیقَةَ التَّولیدِ کَما یَدُلُّ عَلَیهِ قَولُهُ : أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ ...": أَلأَنعام: 101. وَ قَد رَدَّ سُبحانَهُ قَولَهُم عَلَیهِم أَوَّلاََ بِأَنَّهُ قَولُُ مِنهُم جَهلاََ بِغَیرِ عِلمِِ وَ ثانِیاََ بِقَولِهِ فِی آخِرِ الآیَةِ: (...إِنْ یَقُولُونَ إِلا کَذِبًا).
قول خداوند متعال که فرمود :(مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ ... اِلَخ) بیانگر آن است که عموم کسانی که برای خداوند فرزند قائل شدند اراده و نیت و باور و اعتقادشان چنین بود که خداوند واقعا و حقیقتا دارای فرزند است و به عبارت دیگر ، منظور و خواست و اراده شان «حَقیقَةُ التَّولید» و فرزند دار شدن خدا بود همچنانکه آیه : (أَنّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ ... سوره انعام آیه 101) بر این مطلب دلالت دارد . و به تحقیق خداوند سبحان این سخنِ باطل و سخیفشان را به دو دلیل رد نمود : 1- اوَّلا اینکه این سخن و گفتارشان ، سخنی جاهلانه و بدون علم و آگاهی است. (مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ) 2- و ثانیاََ اینکه براساس ذَیل و انتهای آیه 5 سوره کهف(...إِنْ یَقُولُونَ إِلا کَذِبًا) آنها دروغگو و دروغ باف هستند . بنابراین قول و کلام آنها مبنی بر اینکه خداوند دارای فرزند است دروغی بیش نیست .
* وَ کانَ قَولُهُ: (مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ) شامِلا لَهُم جَمیعاََ مِن آباءِِ وَ أَبناءِِ لکِنَّهُم لَمّا کانُوا یُحیلُونَ العِلمَ بِهِ إِلَى آبائِهِم قائِلینَ إِنَّ هذهِ مِلَّةُ آبائِنا وَ هُم أَعلَمُ مِنّا وَ لَیسَ لَنا إِلّا أَن نَتَّبِعَهُم وَ نَقتَدِیَ بِهِم فَرَّقَ تَعالَى بَینَهُم وَ بَینَ آبائِهِم فَنَفَى العِلمَ عَنهُم أَوَّلاََ وَ عَن آبائِهِمُ الَّذینَ کانُوا یَرکُنُونَ إِلَیهِم ثانِیاََ لِیَکُونَ إِبطالاََ لِقَولِهِم وَ لِحُجَّتِهِم جَمیعاََ .
قول و سخن خدا که فرمود : (مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ . آنها هیچ علم و آگاهی نسبت به این سخن و گفتار باطلشان ندارند) در واقع شامل همه آنها اعمّ از سَلَف و خَلَف و پدران و پسران شان است زیرا همگی آنهایی که از روی جهل و به باور غلطشان قائل بودند که خداوند دارای فرزند است هیچ دلیل و مدرک و علمی در این باره نداشتند بنابراین از جهت اینکه این سخن ، سخن جاهلانه ای است فرقی بین آباء و ابناء آنها نیست و همگی شان جاهل و نادان بودند و بدون علم و آگاهی چنین نسبتی به خداوند دادند ولی از جهت اینکه آنها علم و آگاهی به این اعتقاد و نظر باطلشان را به نیاکان و آباء و اجداشان اِحاله و حواله کردند و می گفتند : (که این دین و نظرِ ما همان دین و نظر پدران ما است و آنها داناتر از ما بودند و شایسته نیست مگر اینکه از آنها پیروی کنیم و به آنان اقتدا نماییم ) لذا خداوند متعال بین آنان و پدرانشان فرق گذاشته است به این صورت که نخست از ایشان نفى علم کرده و سپس از پدرانشان که به آنها اعتماد کرده بودند نفی علم نمود و این فرق گذاشتن به جهت آن بود که قول و گفتارشان و نیز حجت و دلیلشان(که مستند به آبائشان می کردند) ابطال و باطل گردد .
* وَ قَولُهُ : «کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ» ذَمُُّ لَهُم وَ إِعظامُُ لِقَولِهِم: «... اِتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا » لِما فِیهِ مِن عَظیمِ الأِجتِراءِ عَلَى اللهِ سُبحانَهُ بِنِسبَةِ الشَّریکِ وَ التَّجَسُّمِ وَ التَّرکُّبِ وَ الحاجَةِ أِلَى المُعینِ وَ الخَلیفَةِ إِلَیهِ، تَعالی عَن ذالِکَ عُلُوًّا کَبیراً .
و قول خداوند متعال که فرمود: («کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ . سخن بزرگ و سنگینی از دهانشان خارج می شود » ) در واقع براى مذمت آنان و بزرگ شمردن سخن باطلشان است که گفته بودند:(«... اِتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا .« خداوند، فرزندى براى خودانتخاب کرده است» ) زیرا که در این سخنشان ، گستاخی و جُرأت و جسارت بزرگى بر خداوندِ سُبحان می باشد از آن جهت که شریک داشتن و تجسم و جسمیّت و ترکیب و محتاج بودن به مُعین (کمک کار) و خَلیفه (جانشین) را به او نسبت داده اند - تَعالی عَن ذالِکَ عُلُوًّا کَبیراً. مقام و منزلتِ خداوند بسی بالاتر است از آنچه که به او نسبت می دهند .
* وَ رُبَما وَقَعَ فِی کَلامِ أَوائِلِهِم إِطلاقُ الأِبنِ عَلى بَعضِ خَلقِهِ بِعِنایَةِ التَّشریفِ لِلدَّلالَةِ عَلى قُربِهِ مِنهُ وَ اختِصاصِهِ بِهِ نَظیرُ قَولِ الیَهُودِ فِیما حَکاهُ القُرآنُ : عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ (سوره توبه آیه 30) ، وَ قَولِهِم: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ (سوره مائده آیه 18)،
و چه بسا در کلمات و سخنان برخی از قُدَمای یهود،«اِبنُ الله» و پسر خدا بودن بر بعضی از مخلوقات الهی (به عنایتِ تشریف و از باب شرافت و احترام و به اصطلاح ادبی از باب اضافه تشریفی است که دلالت بر قرب و اختصاص و شرافت آن مخلوق نسبت به خدا دارد ) ، اطلاق و استعمال شده است و از اینکه به برخی از مخلوقات «اِبنُ الله» می گفتند منظورشان به عنوانِ «حَقیقَةُ التَّولید»و فرزند حقیقی و واقعی برای خدا نبوده است بلکه اطلاقِ «اِبنُ الله یعنی پسرِ خدا» بر برخی از مخلوقات به عنوان تشریف و شرافت و احترام و تکریم و تعظیم بوده است (شبیه آن چیزی که به عنوان « ناقةُ الله» در قرآن آمده است(فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْیاها سوره شمس آیه 13) که اضافه شدن و انتساب «ناقه» به «الله» از باب اضافه تشریفی است که شرافت و عظمت ناقه حضرت صالح را می رساند .) نظیر قول و گفتار یهود بدان گونه که قرآن کریم از آن حکایت کرده است که «عُزَیر» را پسر خدا می دانستند و می گفتند :عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ .عُزَیز پسر خدا است (سوره توبه آیه 30) و یا مى گفته اند: ( نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ . ما پسران و دوستان خداییم.سوره مائده آیه 18 . )
* وَ کَذا وَقَعَ فِی کَلامِ عِدَّةِِ مِن قُدَمائِهِم إِطلاقُ الأِبنِ عَلى بَعضِ الخَلقِ الأَوَّلِ بِعِنایَةِ صُدُورِهِ مِنهُ کَما یَصدُرُ الأِبنُ عَنِ الأَبِ وَ إِطلاقُ الزَّوجِ وَ الصّاحِبَةِ عَلى وَسائِطِ الصُّدُورِ وَ الإِیجادِ کَما أَنَّ زَوجَ الرَّجُلِ واسِطَةُُ لِصُدُورِ الوَلَدِ مِنهُ فَأُطلِقَ عَلى بَعضِ المَلائِکَةِ مِنَ الخَلقِ الأَوَّلِ الزَّوجُ وَ عَلى بَعضِِ آخَرَ مِنهُمُ الأِبنُ أَوِ البِنتُ . وَ هذانِ الإِطلاقانِ وَ إِن لَم یَشتَمِلا عَلى مِثلِ ما اشتَمَلَ عَلَیهِ الإِطلاقُ الأَوَّلِ لِکَونِهِما مِنَ التَّجَوَّزِ بِعِنایَةِ التَّشریفِ وَ نَحوِهِ لکِنَّهُما مَمنُوعانِ شَرعاََ وَ کَفَى مِلاکاََ لِحُرمَتِهِما سَوقُهُما وَ سَوقُ أَمثالِهِما عامَّةَ النّاسِ إِلَى الشِّقاءِ الدّائِمِ وَ الهَلاکِ الخالِدِ .
و همچنین در کلمات و سخنان بعضى از قُدَماى یهود بر بعضى از مخلوقات اولیه «اِبنُ الله» و پسر خدا اطلاق و استعمال شده است به عنوان اینکه اینها اولین مخلوقاتِ الهی هستند که از خداوندِ متعال صادر شده اند و بوجود آمده اند همانطور که پسر از پدر صدور مى یابد و بوجود می آید و بر آن موجوداتى که واسطه این صدور و ایجاد بودند اطلاق زوج و همسر برای خداوند مى کرده اند. (تَعالی عَن ذالِکَ عُلُوًّا کَبیراً . مقام و منزلتِ خداوند بسی بالاتر است از آنچه که به او نسبت می دهند .)
پس از ناحیه برخی از قُدَمای یهود بر بعضی از «ملائکة الله» که از مخلوقات اوّلیّه هستند ، زوج اطلاق شده است و ملائکه را زوج و همسر خدا می پنداشتند و بر بعضی از ملائکه ، اِبن و بِنت اطلاق می کردند و آنها را پسران و یا دختران خدا می پنداشتند .
و این دو اطلاق (1-اطلاق «اِبنُ الله» بر بعضی از مخلوقات از باب تشریف و تکریم و احترام 2- و نیز اطلاق «اِبنُ الله» بر برخی از مخلوقات اولیّه به عنوان اینکه اولین مخلوقاتی هستند که از خدا صادر شده اند و بوجود آمده اند) هر چند که شامل آنچه که اطلاق اول (به عنوانِ «حَقیقَةُ التَّولید»و فرزند حقیقی و واقعی برای خدا) مى شده ، نمى شود چون این دو اطلاق از باب مجاز و به عنایت تشریف و احترام بوده است ولی هر دو اطلاق مذکور همانند اطلاق اول از نظر شرع و اسلام ، ممنوع است . نه صحیح است که همانند اطلاق اول گفته شود که فلان موجود (مَعاذَ الله) فرزند واقعى و حقیقی خدا است آنطور که ما فرزندانِ پدرانِ خود هستیم و نه صحیح است که بگوییم فلان موجود آنقدر داراى شرافت و احترام و عظمت است که اگر ممکن بود خدا فرزند دار شود جز این موجود کسى فرزند او نمى بود ، و ملاک ممنوعیت این دو اطلاقِ مذکور همین بس که هر دو باعث مى شود که عمومِ مردم گمراه گشته و رفته رفته از «اِبنُ الله» به نحوِ مجاز (به عنایت تشریف و تعظیم) عبور و عدول کرده و (مَعاذَالله) «اِبنُ الله» به معنای حقیقی (فرزند حقیقی و واقعی برای خدا) را بفهمند و اراده نمایند و به شقاوت و بدبختی دائمى و هلاکت جاودانه گرفتار گردند.
پس در باره «اِبنُ الله» سه معنا و سه اطلاق وجود دارد که از نظر شرعی و دینی همه آن ها ممنوع است : 1- اطلاقِ «اِبنُ الله» به عنوانِ «حَقیقَةُ التَّولید» و به عنوان فرزند حقیقی و واقعی برای خدا در نظر گرفتن. 2- اطلاق «اِبنُ الله» بر بعضی از مخلوقات از باب تشریف و تکریم و احترام و تعظیم . شبیه آن چیزی که به عنوان « ناقةُ الله» در قرآن آمده است(فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْیاها سوره شمس آیه 13) که اضافه شدن و انتساب «ناقه» به «الله» از باب اضافه تشریفی است که شرافت و عظمت ناقه حضرت صالح را می رساند . 3- و نیز اطلاق «اِبنُ الله» بر برخی از مخلوقات اولیّه به عنوان اینکه اولین مخلوقاتی هستند که از خدا صادر شده اند و بوجود آمده اند . تَعالی عَن ذالِکَ عُلُوًّا کَبیراً. مقام و منزلتِ خداوند بسی بالاتر است از آنچه که به او نسبت می دهند .
* قَولُهُ تَعالى: ("فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً".سوره کهف آیه 6) «اَلبُخُوعُ» وَ «البَخعُ» : اَلقَتلُ وَ الإِهلاکُ وَ «الآثارُ » : عَلائِمُ أَقدامِ المارَّةِ عَلَى الأَرضِ ، وَ «الأَسَفُ» : شِدَّةُ الحُزنِ . وَ المُرادُ «بِهذَا الحَدیثِ» اَلقُرآنُ . وَ الآیَةُ وَ اللَّتانِ بَعدَها فِی مَقامِ تَعزِیَةِ النَّبِیِّ (ص) وَ تَسلِیَتِهِ وَ تَطییبِ نَفسِهِ وَ الفاءُ لِتَفرِیعِ الکَلامِ عَلى کُفرِهِم وَ جَحدِهِم بِآیاتِ اللهِ ، اَلمَفهُومِ مِنَ الآیاتِ السّابِقَةِ وَ المَعنى : یُرجَى مِنکَ أَن تُهلِکَ نَفسَکَ بَعدَ إِعراضِهِم عَنِ القُرآنِ وَ انصِرافِهِم عَنکَ مِن شِدَّةِ الحُزنِ، وَ قَد دَلَّ عَلى إِعراضِهِم وَ تَوَلِّیهِم بِقَولِهِ: «عَلی آثارِهِمْ» وَ هُوَ مِنَ الأِستِعارَةِ.
... .... ادامه دارد ........
* تفسیر سوره کهف بر اساسِ«اَلمیزان»+قسمت پنجم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت پنجم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
...... ..... ...... .....
* وَ قیلَ: اَلمُرادُ بِالقَیِّمِ ، اَلمُستَقیمُ ، اَلمُعتَدِلُ الَّذِی لا أِفراطَ فِیهِ وَ لا تَفریطَ ، و َ قیلَ : اَلقَیِّمُ ، اَلمُدَبِّرُ لِسائِرِ الکُتُبِ السَّماوِیَّةِ یُصَدِّقُها وَ یَحفَظُها وَ یَنسَخُ شَرائِعَها وَ تَعقیبُ الکَلِمَةِ بِقَولِهِ : "لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ..." «إِلَخ » یُؤَیِّدُ ما قَدَّمناهُ.
3-و اما تفسیر سوم برای(قَیِّمًا) آن است که بعضى گفته اند: مقصود از «قَیِّم» در آیه شریفه ( قَیِّمًا لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ.. )، به معنای مستقیم است و کلمه مستقیم هم به معنای معتدل می باشد که افراط و تفریط در آن وجود ندارد. یعنی قرآن کریم مستقیم و معتدل است و هیچگونه افراط و تفریطی در آن وجود ندارد 4- و اما تفسیر چهارم برای(قَیِّمًا) آن است که بعضى دیگر گفته اند: قَیِّم، به معناى آن است که قرآن کریم مدبِّرِ و تدبیر کننده سایرِ کتابهاى آسمانى است یعنى کتابهای آسمانی[ از قبیل تورات موسی (ع) و انجیلِ عیسی (ع) و زبورِ داود (ع) و صُحُفِ ابراهیم (ع) ] را از جهت اصولِ کلی و معارف الهی مثل اصل توحید و معاد و نبوت و عصمت و ... تصدیق و حفظ نموده و شرایع و منهاج ها و احکام و فروعاتِ عملی مربوط به ادیان پیشین را که مخصوص اُمّت های گذشته بود نسخ مى کند. و اینکه خداوند به دنبال کلمه (قَیِّمًا) فرمود: ("لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ...") مؤیِّدِ آن معنایى است که جلوتر در (تفسیر سوم و چهارم) ذکر کردیم. یعنی قرآن کریم مستقیم و معتدل است و هیچگونه افراط و تفریطی در آن وجود ندارد و قَیِّم و مدبِر کُتُبِ آسمانی دیگر است . مؤیِّد بودن این جمله ("لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ...") برای معنایی که قبلا تحت عنوان تفسیر سوم و چهارم برای (قَیِّمًا) ذکر کردیم چنین است که اگر قرآن کریم خودش مستقیم و معتدل و براى غیر خودش نیز قَیِّم و مُدبِّر نبود نمى توانست ویژگی انذار و بشارت را داشته باشد و این مطلب که گفته شد، واضح و روشن است.(... اِذ لَولا اِستِقامَتُهُ فِی نَفسِهِ وَ قَیمُومَتُهُ عَلی غَیرِهِ لَم یَستَقِم اِنذارُُ وَ لاتَبشیرُُ وَ هُوَ ظاهِرُُ)
* قَولُهُ تَعالَى: "لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا" اَلآیةَ . أَی : لِیُنْذِرَ الکافِرینَ عَذاباََ شَدیداََ صادِراََ مِن عِندِ اللهِ کَذا قِیلَ وَ الظّاهِرُ بِقَرینَةِ تَقییدِ المُؤمِنینَ المُبَشَّرینَ بِقَولِهِ: "الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ" إِنَّ التَّقدیرَ «لِیُنْذِرَ الَّذینَ لایَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ» أَعَمُّ مِمَّن لا یُؤمِنُ أصلا أَو یُؤمِنُ وَ یَفسُقُ فِی عَمَلِهِ. وَ الجُملَةُ عَلى أَیِّ حالِِ بَیانُُ لِتنزیلِهِ الکِتابَ عَلى عَبدِهِ مُستَقیماََ قَیِّماََ اِذ لَولا اِستِقامَتُهُ فِی نَفسِهِ وَ قَیمُومَتُهُ عَلی غَیرِهِ لَم یَستَقِم اِنذارُُ وَ لاتَبشیرُُ وَ هُوَ ظاهِرُُ . وَ المُرادُ بِالأَجرِ الحَسَنِ : اَلجَنَّةُ بِقَرینَةِ قَولِهِ فِی الآیَةِ التّالِیَةِ: «مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا» وَ المَعنى ظاهِرُُ.
بعضى از مفسِّرین این آیه شریفه (لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ... ) را چنین معنا کرده اند : [خداوند متعال کتاب (قرآن کریم) را قَیِّم و تأمین کننده جمیع مصالح بندگان و مردم قرار داد ] تا کافران را از عذابى سخت و شدید که از ناحیه خدا صادر مى شود ، انذار نماید و بترساند ، ولى ظاهر آیه به قرینه اینکه کلمه «اَلْمُؤْمِنِینَ+اَلمُبَشَّرینَ» به جمله «الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ. (مؤمنین بشارت داده شده کسانی هستند که عمل صالح مى کنند) مقید و تقیید شده آن است که تقدیر آیه چنین باشد : «لِیُنْذِرَ الَّذینَ لایَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ» یعنی تا بترساند کسانى را که عمل صالح نمى کنند اعمّ از اینکه آنهایی که عمل صالح انجام نمی دهند اصلا ایمان نیاورند و یا اگر ایمان آورند در عمل و رفتارشان آلوده به فسق و فساد و تباهی هستند . به هر حال، جمله «لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ... » بیانگر آن است که خداوند متعال کتابِ قرآن را که مستقیم و اُستوار و قَیِّم و پابرجا است بر بنده اش (حضرت محمد مصطفی «صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ») نازل فرمود زیرا که اگر قرآن کریم خودش مستقیم و مُعتدل و استوار و براى غیر خودش نیز قَیِّم و مُدبِّر نبود نمى توانست ویژگی انذار و بشارت را داشته باشد و این مطلب که گفته شد ، واضح و روشن است. و مراد از (اَجرِ حَسَن و پاداش نیکو) بهشت می باشد به قرینه قول و سخن خداوند در آیه بعدی که فرمود: «مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا» و معناى آیه روشن است. (همان بهشت بَرین و بالا که مؤمنین بشارت داده شده جاودانه در آن خواهند ماند.)
* قَولُهُ تَعالى: " وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا " وَ هُم عامَّةُ الوَثَنِیّینَ القائِلینَ بِأَنَّ المَلائِکَةَ أَبناءُُ أَو بَناتُُ لَهُ وَ رُبَما قالُوا بِذلِکَ فِی الجِنِّ وَ المُصلِحینَ مِنَ البَشَرِ وَ النَّصارَى القائِلینَ بِأَنَّ المَسیحَ ابنَ اللهِ وَ قَد نَسَبَ القُرآنُ إِلَى الیَهُودِ أَنَّهُم قالُوا : عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ (سوره توبه آیه 30) .
قول خداوندِ متعال که فرمود : (وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا . ) مقصود از کسانی که گفتند «خداوند برای خود فرزندی یا فرزندانی اتخاذ کرده است» چند احتمال در رابطه با «این کسان»(الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا) وجود دارد : 1- ممکن است که مقصود از «این کسان» ، عمومِ بت پرستان و مشرکانی باشند که قائل و معتقد بودند که ملائکه پسران یا دختران خدا هستند و چه بسا که همین بت پرستان و مشرکان در باره جن و مُصلِحین از بشر نیز چنین اعتقادى داشته اند که مَعاذَالله آنها (جن و مُصلِحین از بشر) فرزندان خدا می باشند 2- و نیز ممکن است مقصود از «این کسان» ، نصارى و مسیحیان باشند که مسیح را پسر خدا مى دانستند . 3- و ممکن است مراد از «این کسان» ، یهود باشند و قرآن کریم هم به یهود نسبت داده است که آنها یعنی یهودی ها گفتند عُزَیر پسر خدا است . عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ (سوره توبه آیه 30). پس در رابطه با جمله (الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا ) همه این سه احتمال محتمل است .
... .... ادامه دارد ........
.: Weblog Themes By Pichak :.