سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کلیات در دیدگاه معرفت شناسی و هستی شناسی افلاطون
تاریخ انتشار : 1389/3/18

منبع : مجله معرفت، شماره 76 , غفاری، ابوالحسن

 افلاطون فیلسوف بزرگی است که آراء و نظرات او در تاریخ تفکر بشری جایگاه ویژه ای به خود اختصاص داده است. دستگاه فلسفی وی نظام منسجم و گسترده ای است که این مقاله مختصر تنها به بحث و بررسی گوشه ای از آن می پردازد که هم در عرصه معرفت شناسی و هم هستی شناسی حایز اهمیت است.

کلیات را می توان از دو منظر مطرح کرد:

1. بررسی کلیات از دیدگاه هستی شناسی (انتولوژی)؛

2. بررسی کلیات از دیدگاه معرفت شناسی (اپیستمولوژی).

تذکر این نکته مهم است که در گذشته و تا حدودی در حال حاضر نیز غالبا جنبه معرفت شناسی مبحث کلیات را در منطق، و جنبه هستی شناسی آن را در مباحث فلسفی مطرح می نموده اند. طرح بحث کلیات از لحاظ معرفت شناسی به این صورت است:

علم در تقسیم نخستین، به علم حضوری و علم حصولی تقسیم می گردد. علم حصولی یا تصور است و یا تصدیق، و تصور نیز یا تصور کلی است و یا جزئی.

در تعریف جزئی و کلی گفته می شود: «جزئی مفهومی است که محال است بر بیش از یک فرد دلالت کند. و کلی مفهومی است که محال نیست بر بیش از یک فرد دلالت کند.»(1)

پس از تعریف مفهوم کلی و جزئی، با این سؤال اساسی مواجه می شویم که آیا مفهوم «کلی» وجود دارد یا نه؟

در پاسخ به این سؤال، نظرات گوناگونی داده شده است که مهم ترین آن ها را در تاریخ فلسفه می توان در سه نظر عمده خلاصه کرد:

1. افلاطون معتقد است: مفهوم کلی، هم در عالم ذهن وجود دارد و هم در عالم خارج از ذهن ما بازاء و مصداق حقیقی دارد.

2. ارسطو همانند استاد خود، معتقد است که کلی در عالم ذهن وجود دارد، اما در خارج از ذهن و در عرصه هستی شناسی، کلی با حفظ عنوان کلی بودن و به صورت مستقل از اشیای جزئی وجود ندارد، بلکه کلی در عالم خارج از ذهن در ضمن جزئیات موجود است.

3. گروهی از اصحاب اصالت حس و تجربه در غرب، همانند جان لاک معتقدند: کلی تنها در عرصه معرفت و ذهن وجود دارد، اما در عالم خارج از ذهن وجود ندارد، نه به آن صورتی که افلاطون می گفت و نه به نحوی که ارسطو معتقد بود. در حقیقت، این گروه از این نظر که مفهوم کلی در ذهن موجود است، با افلاطون و ارسطو موافقند، اما در ما بازاء و مصداق خارجی و در نحوه صدق مفهوم ذهنی این مفهوم با مصداق خارجی اختلاف نظر دارند.

گروهی از اصالت تجربی های افراطی، که به اصحاب «اصالت تسمیه» یا نومینالیست ها (Nominalists) معروفند، معتقدند که کلی حتی در ذهن نیز وجود ندارد. این تفکر در شکل افراطی خود منجر به ظهور تفکر ماتریالیستی شد که معتقد است: جز امر قابل حس و تجربه وجود ندارد و از طرف دیگر، چون مشاهده کردند که کلی امری مادی و محسوس نیست و پذیرش آن حتی در عرصه ذهن و نفس نیز مساوی با پذیرش امر غیر مادی و مجرّد در عالم است، به نفی کلی، حتی در عالم ذهن پرداخته اند. امروزه روح فلسفه های تحلیل زبانی در تحلیل و بررسی دقیق، به آنجا می رسد که منکر کلیات هستند.

برتراند راسل معتقد است: نظر افلاطون درباره کلیات و اعتقاد او به عالم «مُثُل» در عرصه هستی شناسی، اقدامی است در ارتباط با حل مسئله کلیات، و این تلاش بیش تر از تلاش های دیگران راه حلی خوب و قرین با موفقیت است.(2)

افلاطون به بیان نحوه ارتباط و صدق مفهوم کلی با مصادیق خود می پردازد. به نظر وی، کلیات، هم در معرفت شناسی و هم در هستی شناسی اصل و مبنا و اساس هستند و جزئیات، چه در عالم ذهن و معرفت و چه اشیای جزئی موجود در جهان طبیعت، همه تابع کلیات اند. به عبارت دیگر، عالم نفس و ذهن منطبق با عالم عین و خارجی اند و بدین سان، «درجات معرفت در افلاطون مطابق است با مراتب وجود.»(3)

افلاطون در خصوص مفاهیم کلی معتقد است: مفاهیم کلی اساس معرفت بشری را تشکیل می دهند؛ زیرا مفهوم جزئی از آن نظر که صرفا یک مفهوم جزئی است، قابل سرایت به مفاهیم دیگر نیست و به اصطلاح فلاسفه اسلامی: «الجزئی لا یکون کاسبا و لا مکتسبا»؛ یعنی یک ادراک جزئی از آن نظر که جزئی است، موجب تولید و حصول هیچ گونه ادراک دیگری نخواهد بود؛ همان گونه که محصول و دنباله هیچ گونه ادرک دیگری پیش از خود نیز نمی باشد.(4) بنابراین، از یک حکم جزئی، که امری مشخص است، نمی توان حکم دیگری استنباط و یا استخراج کرد، بلکه مختص مورد خاص خود است و باعث تولید معرفت دیگری نخواهد بود. اما حکم کلی قابل سرایت است؛ مثلاً، حکم کلی که درباره مفهوم «انسان» داده می شود و به همه افراد انسان سرایت می کند. پس اشیا و موجودات گرچه افراد هستند، ولی مفهوم آن ها کلی است. و به همین دلیل عرصه علم و معرفت، عرصه تولید مفاهیم و حقایق معرفتی است. در این عرصه است که صاحبان اندیشه از قید و بند جزئیت و از حصار تنگ جزئیت خارج شده و برای صدور احکام کلی و جهان شمول، به مفاهیم کلی پناه می برند و حتی برهان و استدلال علمی جز به مدد مفاهیم کلی امکان پذیر نیست؛ مثلاً، در «شرایط انتاج اشکال چهارگانه منطق هم مشاهده می کنیم که اگر دو قضیه، جزئیه باشند، هرگز منتج نخواهند بود، بلکه دایم وقتی اشکال چهارگانه قیاس نتیجه خواهد داد که یا از دو قضیه کلی تشکیل شود و یا از یک قضیه کلیه و یک قضیه جزئیه. هرگاه یکی از مقدّمات قیاس جزئی باشد، نتیجه آن قیاس طبعا جزئی خواهد بود؛ زیرا مطابق یک قانون عقلی، نتیجه قیاس همیشه تابع اخسّ مقدّمات است، نتیجه این سخن آن است که انضمام یک مقدّمه جزئی به یک مقدّمه کلی در باب قیاس به واسطه اینکه مقدّمه جزئی کاسب نیست و ارتباط تولیدی با غیر خود ندارد، مقدّمه کلی را نیز یاری نمی رساند و نتیجه قیاس جز یک قضیه جزئی چیز دیگری نخواهد بود. بنابراین، باید گفت: منشأ هرگونه نقل و انتقال فکری و منطقی، وجود مفاهیم و معانی کلی در ذهن انسان است.(5)

تفکر عادی هم بدون کاربرد مفاهیم کلی ممکن نیست؛ مثلاً، وقتی می گوییم: «گل زیباست» یا «هوا سرد است»، در این موارد، از گل، زیبایی، هوا و سردی تصوری کلی داریم و سپس با انضمام آن ها به مفاهیم دیگر، به موارد جزئی می رسیم. بدین صورت، کلی در همه عرصه های زندگی علمی و عملی انسان حایز اهمیت است و بدون کلی علم درست نمی شود. کلی از لحاظ معرفت شناسی، هستی شناسی، روان شناسی، علم اخلاق، سیاست، کلام و علوم دیگر نقش اساسی دارد.(6)

چنان که گذشت، در فلسفه افلاطون، کلی هم در عرصه وجود و هم در عرصه مفاهیم پذیرفته شده و اساس است. به نظر وی، جزئیات در هر دو عرصه اعتبار و ارزش واقعی ندارد؛ زیرا مغشوش و غیرمعتبرند و چون جهان خارج جهان جزئیات وتعیّنات شخصی و جزئی است، دایم در معرض تغییر و تبدیل و دگرگونی هستند و هرگز ثابت و پایدار نیستند، به همین دلیل، چون خود شی ء جزئی در معرض دگرگونی است، معرفت و شناختی هم که از آن به دست می آید به تبع شی ء جزئی، در معرض تبدیل و دگرگونی است و شایسته ارزش و اعتبار واقعی نیست. «به نظر افلاطون، معرفت باید اولاً، خطاناپذیر و ثانیا، درباره آنچه هست باشد. ادراک حسی نه این است و نه آن.»(7)

پس اگر به دنبال احکام ثابت و غیرقابل تغییر باشیم، باید دست از جزئیات برداشته، در پی کلی باشیم. «اگر احکامی را که فکر می کنیم از آن ها معرفت ذاتا ثابت و پایدار به دست می آوریم مطالعه کنیم، درمی یابیم که آن ها احکامی هستند درباره کلیات.»(8)

افلاطون به بحث درباره مصداق و ما بازای مفاهیم کلی و نحوه ارتباط مفهوم کلی با مصادیق خود می پردازد. سؤال این است که آیا می توانیم بگوییم مفاهیم کلی هیچ ما بازای خارجی نمی خواهند؟ پاسخ این است که اعتقاد به این مسئله مساوی با انکار واقعیت است؛ زیرا همه ما در زندگی با مفاهیم کلی سرو کار داریم و چنان که گذشت علمی نیست که بهره مند از مفاهیم کلی نباشد. گرچه ممکن است بعضی مفاهیم کلی مثل دریای جیوه و هیولا ما بازای خارجی نداشته باشند، اما مفاهیم کلی زیادی را سراغ داریم که پندار و وهم نیستند و باید مثل مفاهیم جزئی در عالم خارج از ذهن ما بازاء و مصداق داشته باشند. پس مصداق و ما بازای مفاهیم کلی کجاست؟

اگر عالم طبیعت ما بازاء خارجی دارد، پس باید در عالم طبیعت، علاوه بر حسن و حسین و زهرا انسان کلی هم باشد، در حالی که در عرصه طبیعت چیزی به نام «انسان کلی» وجود ندارد. در اینجاست که افلاطون به استدلال پرداخته، بین مفهوم کلی و وجود خارجی کلی ارتباط برقرار می کند. استدلال وی بر اساس وجود مصداق برای مفاهیم است. او می گوید: مفهوم جزئی مصداق خارجی دارد. پس مفهوم کلی نیز باید صادق و ما بازای خارجی داشته باشد. اما مصداق آن عالم طبیعت نیست؛ زیرا این عالم، عالم تعیّنات جزئی است. از سوی دیگر، هستی الزاما و ضرورتا منحصر در هستی مادی و طبیعت نیست، بلکه عالم دیگری می تواند باشد که به لحاظ وجودی شدیدتر، نورانی تر و گسترده تر از این عالم است و عالم طبیعت صرفا سایه و نمودی از آن هستی نورانی است. آن عالم همه حقایق را در بردارد و در آن عالم است که وجود عینی و خارجی و حقیقی کلیات موجودند. وی از این عالم به عالم «مثل» نام می برد. به نظر وی، عالم مثل موطن تحقق کلیات است. پس اگر در ذهن انسان مفهوم کلی از درخت و انسان وجود دارد، این مفهوم، مفهومی خالی و بدون مصداق نیست، بلکه در ما بازای آن شی ء خارجی و حقیقی وجود دارد که مفهوم منطبق بر آن است، تنها با این تفاوت که بین مفهوم و آن مصداق فاصله و بعد وجود دارد؛ چون ذهن انسان در این عالم است و مفهوم کلی در ذهن او و همراه با اوست. اما مصداق آن در عالمی دیگر و برتر از عالم طبیعت قرار دارد، در حالی که مفهوم جزئی و مصداق جزئی، هر دو در این عالم هستند. بدین سان، در نظر افلاطون، «مفهوم کلی صورت انتزاعی خالی از محتوا یا مرجع عینی نیست، بلکه برای هر مفهوم کلی حقیقی یک واقعیت عینی مطابق آن وجود دارد.»(9)

پس مفهوم کلی درخت، زیبایی و عدالت مفهوم هایی جزئی نیستند که در این عالم مصداق داشته باشند. به همین لحاظ، «مفهوم یا مثال عدالت با هر فعلی که عادلانه باشد، یکی نیست و چیزی است غیر از امور جزئیه که امور جزئیه در آن شریک و از آن بهره مند و برخوردار هستند. از آنجا که مفهوم مثال جزئی و متشخّص نیست، نمی تواند در علام حس موجود باشد و به علاوه، مانند امور حسی ناپایدار و متغیّر نبوده و الی الابد به خود ثابت و لایتغیر و فناناپذیر است.»(10)

همچنان که در عرصه معرفت شناسی و در عرصه ذهن، کلی اصل است و تصور جزئی تابع آن، در عرصه هستی شناسی هم موجودات عالم مثال، که عالم تحقق کلیات است، اصل اند و موجودات این جهان تنها سایه هایی هستند که از آن حقایق بهره مند هستند و در این عالم، که عالم بهره مندی از حقایق نورانی است، شناخت و معرفت به دست نمی آید و طبیعت هرگز نمی تواند منبع شناخت باشد؛ زیرا تنها وسیله ارتباط انسان با طبیعت حواسی است که خطاناپذیر است. به نظر افلاطون منبع شناخت در حقیقت، همان عقل و استدلال است که با بهره گیری از مفاهیم کلی به دست می آید. به نظر وی یک بار انسان قبل از آمدن به عالم طبیعت، آن کلیات را در عالم مثل مشاهده کرده و وقتی که نفس او تنزّل یافته و به جهان مادی آمده و با بدن متحد شده است، آن حقایق را فراموش کرده و اینک با دیدن پدیدارهای جزئی، که نمونه و سایه ای از آن حقایق کلی اند، روح او به یاد و خاطره آن حقایق می افتد و ادراکی از آن ها در ذهن او تحقق می یابد. این ادراک، علم ابتدایی و اولیه نیست، بلکه در حقیقت، تذکر و یادآوری خاطرات و ادراکاتی است که در عالم مثل و همگام با مشاهده آن حقایق دریافته است. «نفس پیش از اتحاد با بدن در قلمروی متعالی وجود داشته؛ جایی که نفس مُثُل را مشاده کرده است. فراگرد معرفت یا کسب دانش، اساسا عبارت است از: یاداوری مُثلی که نفس در حالت وجود قبلی خود به وضوح مشاهده کرده است.»(11)

اکنون که انسان در این عالم مادی زندگی می کند، هرچه با اشیای مادی مواجه می شود معرفت جزئی به دست می آورد که ارزش علم بودن ندارد. پس باید از این مرتبه فراتر رود و به معرفت عقلی، که به مدد مفاهیم کلی به دست می آید، برسد. رسیدن به معرفت کلی مواجهه عقلی با کلیاتی است که در عالم مثال اند. حال اگر کسی از این مرتبه نیز فراتر رفته، بخواهد مواجهه عینی و شهودی با حقایق عالم مثال را به دست آورد، باید با استعانت از ریاضت و تهذیب نفس، خود را آماده کند تا در اثر سیر و سلوک، به مشاهده حقایق عینی و خارجی عالم مثال نایل گردد. افلاطون از این سیر یعنی ارتقا از مرتبه حس به مرتبه عقل و سپس شهود عینی حقایق کلی به «سیر دیالکتیکی» تعبیر می نماید.

··· پی نوشت ها

1 محمدرضا مظفّر، المنطق، قم، بصیرتی، 1408، ص 59.

2 برتراند راسل، مسائل فلسفه، ترجمه بزرگمهر، چاپ سوم، تهران، خوارزمی، 1367، ص 118.

3 کاپلستون، تاریخ فلسفه یونان و روم، ترجمه مجتبوی، چاپ دوم، تهران، سروش، 1368، ص 171.

4 ابراهیمی دینانی، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372، ج 3، ص 149.

5 همان، ص 163.

6 برای آشنایی و اطلاع از اهمیت معرفت مفاهیم کلی در این علوم ر.ک: کریم مجتهدی، فلسفه در قرون وسطی، تهران، امیرکبیر، 1375، ص 165 و 166.

7الی 9 کاپلستون، پیشین، ص 172 / ص 179 / ص 180.

10 برتراند راسل، پیشین، ص 119.

11 کاپلستون، پیشین، ص 197.

http://www.hawzah.net/fa/Article/View/89591/%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%88-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%B7%D9%88%D9%86


** کلیات در دیدگاه معرفت شناسی و هستی شناسی افلاطون+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی+کلیک


** کلیات در دیدگاه معرفت شناسی و هستی شناسی افلاطون+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی+کلیک

 




تاریخ : دوشنبه 96/8/8 | 9:51 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

 

به نظر حضرتعالی رسالت اصلی حوزه های علمیه چیست؟

 

رسالت حوزه های علمیه در سه بُعد است که عبارتند از: تعلیم  و  تهذیب و تربیت و سومی تبلیغ به معنای اعم خودش. این رسالت ماست. یعنی ما هر برنامه ای که تنظیم می کنیم باید در این راستا باشد. استاد در هر سه محور نقش دارد. استاد اگر فقط تعلیم دهد و یا اگر فقط به امور تربیتی بپردازد و یا فقط تبلیغ کند، ناقص است. هر سه رسالت حوزه های علمیه باید متناسب با هم پیش برود. اگر امتیاز دهی فقط بر اساس علم و دانش باشد، غلط است. گاهی متولیان امر در حوزه فقط به یک بخش توجه می کنند. من  وامثال بنده که در کلاس  درس ، بحث فقهی ویا اصولی و... داریم  باید  با نکات اخلاقی  به جنبه تهذببی هم بپردازیم. نتیجه این می شود که طلبه ای که این مسائل را از اساتید یاد گرفت می برد و در جامعه پراکنده می کند و نشر می دهد. ناپلئون بناپارت می گوید مادران با یک دست گهواره و با دست دیگر دنیا را تکان می دهند، نقش اساتید هم همینگونه است. همین طلبه ها که پیش اساتید درس می خوانند به جامعه می آیند و نقش هدایت گری دارند.

...         ...           ...             ...            ...           ...    ادامه دارد  ...   ...   ...


 

http://neshasteasatid.com/node/1382


** مصاحبه (نشست دوره ای اساتید )بااستادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی


** رجوع شود به :(مطالب گوناگون از استادسیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی)


 

** مصاحبه (نشست دوره ای اساتید )بااستادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت




تاریخ : یکشنبه 96/8/7 | 6:49 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
  
 

 

حوزه واقعا باید امتیاز دهی را به اساتید واگذار نماید یعنی امکانات و زمینه هایی فراهم شود که اساتید بتوانند طلاب خود را تشویق و امتیاز بدهند و این یکی از شؤون ارتباط با طلاب است. مثلا تشویق های مالی  و...می تواند از طریق اساتید صورت گیرد.

آیا ارتباط پدر و فرزندی در رابطه علمی استاد و طلبه در زمان قدیم وجود داشته است؟ و آیا در حال حاضر هم در حوزه وجود دارد؟

راجع به این سوال باید عرض کنم که این مسئله خودش یک اصل است. این مسئله سند روایی هم دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة» من و علی پدر این امت هستیم. البته پدر علمی و معرفتی و اخلاقی مراد است.  با توجه به این روایت و سند معتبر در این باب، در حوزه های علمیه این می تواند یک اصل باشد. به نظر بنده، با توجه به دغدغه هایی که برخی از علما، اساتید و خود طلاب مطرح می کنند، ما می توانیم متوجه شویم که ارتباط میان استاد و شاگرد به نحو پدر و فرزندی در زمان قدیم، پر رنگ تر بوده است.البته الان هم وجود دارد اما متاسفانه برخی عوامل باعث شده که این رابطه در عصر ما کاهش یابد. اما در زمانهای گذشته چون آن عوامل و آسیب ها کمتر بوده، لذا ارتباط بیشتر بوده است. زمانی که من در مدرسه علمیه لاهیجان تحصیل می کردم، اساتیدمان را به عنوان پدران معنوی حساب می کردیم. مثلا مرحوم حضرت حجت الاسلام حاج آقا حجت سعیدی پدروار به ما درس می دادند یا حجت الأسلام ادیب لاهیجانی - که لقب ادیب را هم مرحوم شهید آیت الله  بهشتی به ایشان داده بود - با اینکه از نظر علمی در طراز بالا بود به ما صرف میر درس می داد این یعنی یک تواضع معنوی پدرانه. این برخوردها باعث می شود تا طلبه ها هم نشاط علمی پیدا کنند و هم توجه بیشتری به علم کنند ولی در عصر ما  برخی مسائل معیشتی و اقتصادی و بحران های سیاسی و توسعه حوزه های علمیه و گسترش جمعیت طلاب، باعث شده تا اساتید مجالی پیدا نکنند و یا در این زمینه ها خیلی وقت نگذارند .بایداین اصل پدر و فرزندی حفظ شود و بِالطَّبع رعایت این رابطه پدر وفرزندی بین استاد وشاگرد برکاتی را نیز به همراه خواهد داشت.

این آثار و برکاتِ این ارتباط ، چه چیزی می تواند باشد؟

وقتی که استادی در حد پدر معنوی بروز می کند احساس امنیت خاطری به طلبه دست می دهد و ارادتی که باید(به استاد) داشته باشد به وجود می آید. این ارادت رفاقت و صمیمیت ایجاد می کند.

این صمیمیت باعث ایجاد انس علمی و معنوی می شود و مثل ارتباط انسان با پدر نَسَبی در خانه است. اگر پدر به فرزندش لطف و محبت داشته باشد، فرزند هر جا که باشد، دلش با پدرش است. یکی دیگر از برکات دیگر این است که متعلم دوست دارد تا در کلاس حضور پیدا کند و پدر معنوی خودش را ببیند و از محضرش استفاده کند. علت قرار دادن حضور و غیاب در کلاسها به خاطر پر رنگ تر کردن حضور طلاب در کلاسهاست . الان (بااین حضور وغیاب هایی که انجام می گیرد) طلبه ها بر اساس ساعت (حضور وغیاب) در کلاس ها شرکت می کنند و نه بر اساس اینکه استاد را پدر معنوی تلقی بکنند، و تشنه علم باشند. این ارتباط پدر و فرزندی باید(در حوزه ها) اصل باشد و نه سیستم حضور و غیاب.

گفته می شود هر درسی پنج مرحله پیش مباحثه، پیش مطالعه، درس ، مطالعه و مباحثه دارد، آیا با این موافق هستید و آیا این در حال حاضر وجود دارد؟

در هر کاری، علمی یا غیر علمی اموری دخیل است، مثلا اراده و هدف و برنامه داشتن و تقوای انسان دخیل در موفقیت انسان است و همینطور عاقبت اندیشی، این مراحلی که فرمودید در حال حاضر در حوزه کم رنگ شده است.

البته من چهار سال نماینده طلاب بودم و در آنجا در رابطه با این موارد طرح های بسیاری بررسی کرده ایم، یکی از بحث ها ، مسئله آسیب شناسی است که باید جلوتر از این مباحث مطرح شود. باید اساتید و متولیان امر بررسی کنند که چه آسیب هایی باعث شد تا این کارها کمرنگ شود. اینها چیزهایی است که خود طلبه ها که انجامش نمی دهند هم قبولشان دارند، حتی طلبه خوش استعدادی که درس نمی خواند خودش قبول دارد که باید این امور رعایت شود ولی عملا انجام نمی دهد.

در قدیم این آسیب ها کمتر بوده است. طلبه ها خاطرشان خیلی جمع بود، این آرامش درونی خیلی نقش دارد. ما در بحث های معنوی می گوییم که«أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ». دربحث های علمی هم یک آرامشی نیاز است. در قدیم آن آرامش وجود داشت و طلبه ها با خاطری جمع آن مراحل را طی می کردند و واقعا اهتمام و جدیت داشتند البته تذکرات اساتید هم در این زمینه زیاد بود.

ما خودمان در آن زمان که طلبه شدیم چون در آن زمان از خیلی از مسائلی که در این زمان وجود دارد فارغ البال بودیم خوب درس می خواندیم. امنیت روحی و ذهنی وقلبی خیلی نقش دارد شما در نظر بگیرید یک خانواده ای که پول و امکانات داشته باشد اما اضطراب هم داشته باشد، زندگی برایش شیرین نیست. این اضطراب و عدم امنیت درونی باعث می شود تا زندگی هر روز برایش تلخ باشد و حتی دچار بیماری شود. حضرت ایت الله زین العابدین قربانی چهل سال پیش کتابی با عنوان بزرگترین بیماری قرن بیستم نوشت که اضطراب باشد و ما الان بالعیان می بینیم. امنیت خاطر برای یک طلبه ، سرمایه است، اگر بتوانیم برای طلاب امنتیت خاطر ایجاد کنیم بقیه چیزها کم کم درست می شود.

به عنوان مثال در زمانهای قدیم این همه قرض و وام نبود اما الان زیاد شده است. کسی که بدهکار باشد، طلبه ای که ماهی یک میلیون باید وام پرداخت کند، درس را در حاشیه قرار می دهد.

آسیب دیگر این است که شغل ها برای طلاب توسعه پیدا کرده است و این شغل ها برای طلبه ها جذابیت دارد. حتی اگر طلبه ای مشکلات مالی هم نداشته باشد به خاطر جاذبه بعضی شغلها ممکن است درس را رها یا حداقل کمرنگتر کند. در زمان های قدیم این عنوان های اجتماعی مطرح نبود.

در قدیم چون آسیب ها کمتر بود لذا اهتمام طلاب هم بیشتر بود. من یادم است که زمانی که صمدیه می خواندم متنی که قرار بود استاد، فردا تدریس نماید را به دیوار حجره می زدم و شب تا صبح مطالعه می کردم. آنقدر آن مطالب را می خواندم  ومرور می کردم که همه را حفظ می شدم، چون فارغ البال بودم.

نکته قابل توجه دیگر که موجب یک نوع آسیب شده است وجود فاصله های طبقاتی بین طلاب است در زمان قدیم طلبه ها، عمدتاً در یک سطح بودند، زمانی که من در حوزه علمیه لاهیجان طلبه شدم استاد من در سطح خودم بود. خدا حفظ کند استاد قنبر مشفق را که واقعا زحمت می کشید. هم مدیر بود و هم استاد، ولی از طرفی کار کشاورزی هم می کرد منبر هم می رفت .وقتی می دیدم که مدیر مدرسه به سختی زحمت می کشد و از طرف دیگر اساتیدم هم از نظر مادی یک فاصله کمی با من دارند، _بین شاگرد ها که هیچ فاصله ای نبود_ این مسائل موجب می شد راحت تر درس می خواندیم. اما الان این فاصله هایی که وجود دارد خودش یک آسیب است.

پس تا زمانی که این علت ها مرتفع نشود آن مسائل و مشکلات همچنان وجود خواهد داشت. و راه حل هم این است که متولیان امر بیشتر توجه کنند تا آسیبها کمتر شود.

آیا قبول دارید که طلبه ها افت اخلاقی پیدا کرده اند؟ و فکر می کنید که علت این چه چیزی می تواند باشد؟

من همیشه علت یابی را یک اصل می دانم اما متاسفانه در کشور ما بیشتر معلول ها مورد توجه قرار می گیرد. مقام معظم رهبری همیشه به ریشه ها و علل توجه می نماید. درختی که زمانی باردهی زیادی داشت،  و به مرورزمان باردهی اش کمتر شده، باید به علل کم باردهی آن توجه نمود نه اینکه به سراغ میوه ها برویم و فقط به کمی میوه های  روی درخت توجه نمود. بلکه باید علت ها را پیدا کنیم. حوزه های علمیه هم درخت تنومندی است که ریشه های بسیار محکمی به عمر بیش از هزار سال دارد. منتها گاهی باردهی اش کم می شود. ما باید در مسائل مختلف به ریشه ها توجه نماییم، اگر ما به اینها توجه نداشته باشیم هیچ وقتی نتیجه نمی گیریم. در بعد اخلاقی گاهی انسان به وحشت می افتد. در بعد اخلاقی باید نگرانی های بیشتری داشته باشیم چون بعد اخلاقی هزاران برابر بالاتر از بعد علمی است. داستانی تاریخی است که در مورد دو عالم است. یکی تا صبح مطالعه می کرد و دیگری بیشتر عبادت می نمود و کمی هم مطالعه می کرد، اما موفقیت علمی عالم دوم بیشتر بود. تا الان در مورد مسائل اخلاقی دچار ضایعه هستیم. البته منحصر به این نیست و درمورد مسائل خانوادگی طلاب هم مشکلاتی وجود دارد.

چه راهکارهایی برای حل این مشکلات به ذهن حضرتعالی می رسد؟

من یک روایتی از جلد اول  اَلکافی از امام کاظم علیه السلام برای شما می خوانم که   راهکار های این مشکلات را می توان از آن استفاده کرد. حضرت می فرمایند: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا آن تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِیَةُ آن تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثَةُ آن تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعَةُ آن تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَم»  یعنی من علم مردم  را در چهار چیز دیدم، اول خداشناسی است، دوم اینکه چه گونه آفریده شدیم و سوم اینکه خدای تعالی چه اراده ای از آفرینش ما نموده است و چهارم اینکه چه چیزهایی انسان را از دین خارج می کند. مشکل امروزی ما را همین حدیث حل می کند. ما باید خداشناسی را عملا و با اخلاص در حوزه های علمیه ترویج کنیم، نه به وسیله بخشنامه.

به نظر حضرتعالی رسالت اصلی حوزه های علمیه چیست؟

رسالت حوزه های علمیه در سه بعد است که عبارتند از: تعلیم  و  تهذیب و تربیت و سومی تبلیغ به معنای اعم خودش. این رسالت ماست. یعنی ما هر برنامه ای که تنظیم می کنیم باید در این راستا باشد. استاد در هر سه محور نقش دارد. استاد اگر فقط تعلیم دهد و یا اگر فقط به امور تربیتی بپردازد و یا فقط تبلیغ کند، ناقص است. هر سه رسالت حوزه های علمیه باید متناسب با هم پیش برود. اگر امتیاز دهی فقط بر اساس علم و دانش باشد، غلط است. گاهی متولیان امر در حوزه فقط به یک بخش توجه می کنند. من  وامثال بنده که در کلاس  درس ، بحث فقهی ویا اصولی و... داریم  باید  با نکات اخلاقی  به جنبه تهذبی هم بپردازیم. نتیجه این می شود که طلبه ای که این مسائل را از اساتید یاد گرفت می برد و در جامعه پراکنده می کند و نشر می دهد. ناپلئون بناپارت می گوید مادران با یک دست گهواره و با دست دیگر دنیا را تکان می دهند، نقش اساتید هم همینگونه است. همین طلبه ها که پیش اساتید درس می خوانند به جامعه می آیند و نقش هدایت گری دارند.

لطفا به ویژگیهای استاد نمونه هم اشاره بفرمائید.

در سوره آل عمران آیه 159 آمده است که «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ آن اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» این آیه کاملا منطبق با اساتید است. اصل این آیه مربوط به جنگ احد است. یاران پیامبر ص که از دستور ایشان پیروی نکرده بودند، بعدا پشیمان شدند و از پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم عذرخواهی کردند. پیامبر آنها را بخشید. از این آیه چند مورد از چیز هایی که یک استاد باید در مقابل شاگردانش داشته باشد را می توان به دست آورد.

اول نرم خویی است « َبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ» چون نرم خویی رحمت الهی است. محبت معقول یک استاد بسیار اثر گذار است. از این آیه شریفه روش ارتباط یک عالم با افراد مختلف را می توان فهمید. دومین نکته این آیه این است که استاد و رهبر دینی نباید نسبت به افراد مختلف غلیظ القلب و سنگ دل باشد و همچنین نباید خشونت کلامی داشته باشد « وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ». گاهی اوقات در زمان طلبگی با کوچکترین اشکال توسط استاد خُرد می شدیم. استاد هم خشونت گفتاری و هم خشونت رفتاری را با متعلم داشت. هر استادی نرم خو باشد و سنگدل نباشد طلبه ها را بیشتر جذب می کند. تندخویی منجر به جدایی است. عالم  دینی و استاد باید اهل عفو باشد و تغافل و تجاهل کند و بگذرد.

سومین نکته ای که از این آیه شریفه به عنوان خصوصیت استاد و عالم دینی به دست می آید، استغفار در مقابل لغزشهای دیگران است. چون پیامبرص  هدف بالای دعوت از مردم را دعوت به توحید در نظر می گیرد، و این عالی ترین دعوت پیامبر ص بود لذا  این قبیل کارها واشتباهات آنان را می بخشد تا آنها را به سعادت واقعی برساند. اگر  کشور ما ومجامع حوزوی ودانشگاهی و... بخواهد موفق باشد ،باید به روز های اول انقلاب برگردد و برادری و عطوفت و مهربانی دوباره ظهور کند. اگر ما این اصولی که در این آیه شریفه آمده است را رعایت نکنیم، اگر هزاران جلسه درس و صدها موسسه داشته باشیم، دردی را دوا نخواهد کرد.

نکات بعدی مستخرج از این آیه به عنوان خصوصیت استاد، مشورت و توکل است.

اگر حضرتعالی مطالب و توصیه هایی برای عمیق تر کردن رابطه طلاب و اساتید دارید بفرمائید

من نکاتی را به صورت تیتروار خدمت شما عرض می کنم که اعتقاد دارم رعایت آنها می تواند رابطه استاد و شاگرد را بهبود بخشد:

استاد محور اصلی در آموزش و پرورش است

اساتید پدران معنوی و علمی طلاب هستند.

شکوفایی حوزه های علمیه در گرو توجه به اساتید است.

شاگردان منعکس کننده فضائل و رذائل اساتید هستند یعنی اساتید به این نکته توجه داشته باشند که هر مطلبی رادر کلاس نگویند.

علم و اخلاق باید با هم باشد و نباید از هم جدا شوند و تفکیک بین علم و اخلاق خسارت عظیم است. نقش هدایتی اساتید باید همیشه وجود داشته باشد.

باید توجه داشته باشیم که علم نور است و این یعنی اساتید فقط به این دروس ظاهری و تعداد طلبه ها توجه نکنند، باید نورانیت حاصل گردد. دروس حوزوی ،  علوم آل محمدند و این علوم نباید تاریک باشد. باید طوری باشد که طلبه فقط رسائل را نخواند باید در کنار آن نورانیت هم پیدا شود.

اساتید باید نکات اخلاقی را به صورت کوتاه و مفید بیان کنند، چون نکات اخلاقی ظرفیت طلبه را بالا می برد. من همیشه در کلاس هایم حدیث می خوانم، حدیث خواندن جزء درس است و  نه جدای از درس. اگر این چیز ها نباشد طلبه باید فقط ورق بزند وباسواد شود وصِرف سواد وعلم هم دردی را دوا نمی کند وچه بسا مصداق این شعر می شود که : چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا . اگر امتی با اخلاق باشند، ظرفیت شان بالامی رود.

طلاب مهذب با مسئولیت بهتری به درس و بحث می پردازند.

حوزه های علمیه باید نقش محوری اساتید را باور کنند.

اساتید باید در مورد طلاب رفتارشناسی کنند

اساتید نباید تک بعدی باشند، شهید مطهری از تک بعدی بودن بسیار مشمئز ومتنفر بود.

رابطه استاد و شاگرد نباید رابطه صرفا علمی کلاسیک و خشک باشد، بلکه باید به صورت عاطفی و محبت آمیز باشد

اساتید حلقه و صل طلاب و متولیان هستند، متولیان باید به این حلقه توجه کنند. طلبه ها نکات خود را به اساتید می گویند و آنها  به متولیان حوزه منتقل می کنند. اساتید می توانند بخشی از بار مسئولیت را از گردن متولیان بردارند.

خوراک فکری طلاب از طریق اساتید تامین می شود.

اهداف و وظایف عالیه اساتید محترم و خود طلاب در حوزه باید به صورت یک نمودار تهیه شود و در اختیار همه اساتید و طلاب قرار گیرد.

اساتید افسران فکری حوزه های علمیه هستند، بنای فکری طلاب در دست اساتید است

بر اساس آموزه های قران کریم( ولقد کرّمنا بنی آدم ...) کرامت طلاب باید توسط اساتید و... رعایت شود.

با توجه به آیه شریفه هل یستوی اللذین یعلمون و الّلذین لایعلمون، جایگاه اساتید به خوبی روشن می شود.  همچنین ما در امتیاز دهی به طلاب در کلاس باید به درس خواندن طلاب توجه داشته باشیم و به طلبه ای که بیشتر درس خوانده است بیشتر توجه کنیم. راههای امتیازدهی به طلاب زیاد است یکی از آنها نمره است .حوزه واقعا باید امتیازدهی را به اساتید واگذار نماید یعنی امکانات و زمینه هایی فراهم شود که اساتید بتوانند طلاب خود را تشویق و امتیاز بدهند و به این آیه شریفه عمل کنند و این یکی از شوون ارتباط با طلاب است. مثلا تشویق های مالی و ...می تواند از طریق اساتید صورت گیرد.

رکن های اصلی حوزه عبارتند از رهبری، مراجع، علماء، جامعه مدرسین، شورای عالی و اساتید سطوح عالی . پس اساتید سطوح عالی در این حد از اهمیت هستند.

اساتید نباید  شغل های گوناگون داشته باشند، این بر ارتباط استاد با طلاب تاثیر منفی می گذارد.

معاونت تهذیب باید با اساتید در ارتباط باشند و اساتید می توانند هر ماه یک بسته معنوی به طلاب بدهند .اینها خیلی تاثیر گذار است.

 سنت های پسندیده بزرگان در گذشته برای طلاب در مورد علم و تهذیب و قناعت و مناعت طبع و  سلوک با خانواده و برخی موارد دیگر را برای طلاب بازگو کنیم.

پرسش و پاسخ در کلاس باید وجود داشته باشد. البته من سوال را از کل افراد حاضر در کلاس می پرسم و نه از یک طلبه خاص . این باعث افزایش تمرکز طلاب می شود.

اساتید اگر بخواهند بنیه علمی و اخلاقی را تقویت کنند، کتابهای مفید و سودمند را به طلاب وشاگردان معرفی کنند.

خوش اخلاقی و وقار و تواضع اساتید در طلاب بسیار تاثیرگذار است و اساتید باید از شوخی هایی که دون شانشان است خودداری کنند.

اساتید باید به روش های مختلف انگیزه های علمی و معنوی را در طلاب ایجاد کنند.

اساتید، طلاب را سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مدافعان دین و حریم اهلبیت علیهم السلام بدانند، این خیلی می تواند تاثیر گذار باشد.

اساتید، طلاب با استعداد را به مراکز حوزوی معرفی نمایند

حضور منظم اساتید در کلاس موجب تعلیم نظم به شاگردان و همچنین به حفظ ارتباط پدر و فرزندی کمک می نماید.

اساتید بزرگوار در عین حال که باید در مسائل حیاتی و مهم نظام  جمهوری اسلامی و همچنین مسائل مهم جهانی موضعگیری و اظهار نظر نمایند، باید از ورود به مسائل حزبی خودداری نمایند، این مسئله یعنی ورود به مسئل حزبی وگروهی ارتباط اساتید با طلاب را خدشه دار می کند.

 ................................................................................................

...............................................................ادامه دارد.........................

حسن ختام سخنان من ( ختامه مسک فلیتنافس المتنافسون )  ذکر خیری از مرحوم حضرت آیت الله  شیخ اسماعیل صالحی مازندرانی است. ایشان با اینکه از نظر علوم مختلف اعم از فلسفه کلام  ، ادبیات در حد بالایی بودند با این حال تواضعشان محرز بود عاطفه شان محرز و کامل بود. ایشان همیشه جلوتر از شاگردان  در کلاس حضور پیدا می کردند ومی نشستند .خصوصیت دیگر ایشان دلجویی از طلاب بود به شکلهای مختلف. گاهی ایشان برای تهیه دوا و درمان طلاب هم خودشان اقدام می کردند. همیشه مشکلات طلاب را حل می کردند .  یکی از دوستان ما می گفتند چشمان من دچار عارضه ای شده بود که زیاد پلک می زد ایشان سر درس متوجه این مشکل من شدند و بعد از درس ایشان علت امر را جویا شدند بعد دکتری در تهران معرفی کردند و هزینه های درمان را هم تقبل کردند تا به نتیجه رسید . خود من هم خاطره ای کوتاه  از ایشان دارم .اولین روزی که من به کلاس ایشان ( درمَدرَس ساحلی فیضیه) رفتم، همین که دیدند یک طلبه جدید هست فورا ایستادند و با من صحبت کردند نام و شهر تولد مرا پرسیدند و از من دلجویی کردند .همین امر،  بسیار در روحیه من مؤثر بود.

نکته دیگری هم حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی از ایشان نقل کردند که بسیار جالب است.  ایشان می فرمودند زمانی آیت الله صالحی مازندرانی مریض شدند مریضی حادی هم بود و بیهوشی و جراحی در پی داشت ایشان خودشان برای من نقل کردند وقتی که سختی های مشقت باری را طی کردم و بعد از عمل جراحی به هوش آمدم در همان ابتدای به هوش آمدن به عنوان تشکر از ذات اقدس اله با تمام وجود گفتم الحمد لله رب العالمین و در طول عمرم چنین الحمد لله ای نگفته بودم و بعد فرمودند من دوست دارم یک مریضی از همان نوع صعب العلاج دچار شوم و دوباره همان مراحل سخت درمان را طی کنم و دوباره که به هوش آمدم دوباره همان جمله را تکرار کنم که: الحمد لله رب العالمین

و آخر دعوانا أن الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین/210/52/20

 

http://neshasteasatid.com/node/1382


** مصاحبه (نشست دوره ای اساتید )بااستادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی


** رجوع شود به :(مطالب گوناگون از استادسیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی)


 


** مصاحبه (نشست دوره ای اساتید )بااستادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت




تاریخ : یکشنبه 96/8/7 | 6:24 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

نتیجه تصویری برای مُنیَةُ المُرید

***نسیم معرفت***

** به « آدابُ المُتَعَلِّمین»  اهمیت بدهیم

 

پیش ارباب خرد،مایه ی ایمان ادب است

لاجرم پیشه ی مردان سخن دان ادب است

بی ادب را به سماوات بقا منزل نیست

در سماوات بقا منزل مردان ادب است

 دامن عقل و ادب گیر که در راه یقین

بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب است

آدمیزاده اگر بی ادب است انسان نیست

فرق ما بین بنی آدم و حیوان ادب است

کردم از عقل سؤالی که بگو ایمان چیست؟

عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است

عاقبت هر چه کند خواجه پشیمان گردد

آن که از وی نشود هیچ پشیمان ادب است

چشم بگشا و ببین جمله کلام الله را

آیه آیه همگی معنی قرآن ادب است

گر تو خواهی که قدم بر سر ابلیس نهی

با ادب باش ببین قاتل شیطان ادب است

 چند روزی که در این خانه ی تن مهمانی

  با ادب باش که خاصیت مهمان ادب است


ما طلبه ها در زمان های قدیم کتاب آدابُ المُتَعلِّمین ( و مُنیَةُ المُرید از شهید ثانی) می خواندیم [ آدابُ المُتَعَلِّمین رساله‌ای در تعلیم و تربیت به عربی ، نوشته خواجه نصیرالدین طوسی (579-672) دانشمند و فیلسوف نامدار ایرانی است....  مُنْیَةُ المُرید فی أدَبِ المُفیدِ وَ المُسْتَفید کتابی است در حوزه اخلاق اسلامی، اثر زین الدین بن عَلیّ عامِلی، معروف به شهید ثانی (شهادت، 966ق) در موضوع آداب متقابل شاگرد و استاد و آداب تعلیم و تعلم در اسلام. ]    و در بابِ آداب بین  شاگرد و استاد (آدابُ المُتعَلِّم و المُعَلِّم)  کتاب های مختلفی از زمان های بسیار دور تا حال  نوشته شده که کتاب (مُنیَةُ المُرید ) از شهید ثانی در باب آداب مُتَعَلِّم(شاگرد) و مُعَلِّم (استاد) ، خیلی جالب است و بحمدالله در اوایل طلبگی آن را خواندم و   در مقدمه کتاب مَعالِمُ الأُصول ( تألیف شیخ جَمالُ الدّین حسن بن شیخ زین الدین شهید ثانی )   هم که از کُتُب اصولی قدیمی است  احادیث زیادی در چند فصل در باره ارزش علم و تحصیل علم و جایگاه عالم و .....  بیان شده است  و زمانی که ما کتاب معالمُ الأُصول می خواندیم از مقدمه آن که خیلی عالی است بهرمند شدیم .  متاسفانه امروزه خیلی به کتاب  آدابُ المُتَعلِّمین توجه نمی شود . جالب است بدانید که کتاب مَعالم یکی از کتاب های اصولی مختصر و متقن است  با اینکه این کتاب  یک کتاب اصولی است ولی در مقدمه اش   مطالب بسیار ارزشمندی در باره علم و عالم و نیز متعلِّم  بیان شده است و شایسته می باشد که طلاب و دانشجویان از آن  و مانند آن بهره مند گردند .

 

 

سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

*********************************************


کتاب «آدابُ المُتَعَلِّمین»

کتابی درباره آداب تعلیم و تربیت اسلامی، رسم علم آموختن و دانستنی های طالب علم و مراتبِ اخلاقی آنان به زبان عربی. این اثر، نقطه تحوّل در تاریخ تربیت اسلامی شرق تا اوایل قرن 12 هجری است. نویسنده آن "برهانُ الدین زرنوجی" فقیه و عالمِ بزرگ قرن پنجم و ششم هجری قمری. در این کتاب به اقوال و آراءِ دانشمندان و شاعران استناد و از شعرا و اثر دانشمندان اهل تسنن بسیار یاد شده و اشعار و نکته هایی از آنها به مناسبت آمده، گرچه بعضی از نویسندگان، نام و سخنان آنها را یا حذف کرده و یا تغییر داده اند و بعضی تألیف آن را به خواجه نصیرالدین طوسی، نسبت داده اند. این اثر، چند بار تحریر و تلخیص شده که یکی از این تحریرها در حاشیه کتاب «اَلهدایَةُ فِی النَّحو» در کتاب جامعُ المقدمات است.


معرفی اجمالی نویسنده:
برهان الدین زرنوجی، از شهر «زرنوج» در نزدیکی شهر بخارا بود و به همین دلیل به «زرنوجی» معروف شد. او شاگرد فقیه حنفی "برهان الدین مرغنیانی" نویسنده «الهدایه» بود. اگر چه وی به عنوان یک فقیه برجسته، مشهور شد ولی معلم بزرگی بود که عمیقا به فرآیند تعلیم و تربیت رسمی علاقه مند بود. او سال 1203 میلادی، رساله «تعلیم المتعلم» (آموزش فراگیر و روش یادگیری) را نوشت. زرنوجی سال 519 هـ ق برابر 1125 میلادی در گذشت.

انگیزه نویسنده از تالیف کتاب:
از نظر نویسنده، علی رغم تلاش زیادی که بسیاری از دانش جویان در راه کسب علم دارند، ولی قادر به تحصیل آن و بهره مند از ثمرات آن نیستند، به دلیل اینست که راه و روش تحصیل علم را نمی دانند و قدم در راه صحیح نگذاشته، لذا به مقصود نمی رسند. از این جهت، مؤلف سعی کرده تا راه کسب دانش علم را بنابر آنچه که در کتابها خوانده یا از بزرگان و اساتید شنیده، نشان داده و بطور ایجاز بیان کند.

ساختار کتاب آداب المتعلمین
این تحریر که در حاشیه کتاب الهدایه، در کتاب جامع المقدمات است، شامل 12 فصل و فاقد 2 فصل از متن اصلی کتاب و اشعار کتاب است.
فصل اول: در حقیقت و ماهیت علم، تعریف و فضیلت علم، وجه امتیاز انسان از حیوان، حرمت و وجوب بعضی از علوم، حرمت علم نجوم و ضرر آن. از همین موضوع، معلوم می شود که انتساب آداب المتعلمین به خواجه نصیر طوسی که خود منجم و ریاضی دان بود، کاملا بی اساس است.
فصل دوم: هدف مطالعه علم آموزی برای بقا و احیای دین، بی توجهی به امور دنیوی.
فصل سوم: موضوعاتی چون، انتخاب رشته خاص با دلیل و ره صحیح، انتخاب استاد، انتخاب رفیق و دوست همدرس، ثبات در یادگیری، درک محضر استاد دانشمند، سفر برای پیدا کردن بهترین استاد، شرایط تحصیل، احترام به علم و کتاب، احترام به استاد.
فصل چهارم: شامل مباحثی چون: اوقات درس در شبانه روز، تکرار درس، همت و استقامت در آموختن.
فصل پنجم: اختصاص روزهایی در هفته برای تکرار، بازخوانی دروس گذشته، طی مراحل درسی به ساده دروس مشکل، حسن مباحثه برای دانش جویان.
فصل ششم تا نهم: مربوط به سن تحصیل، بی توجهی به امور دنیوی در تحصیل علم، پاکدامنی دانشجو، همه جا باید علم آموخت و آن را ضبط کرد.
فصل دهم: دانشجو باید از همنشینی با پرگویان و سخن چینان، اشرار و ظالمین دوری کند. دانشجو باید به آداب نیکو و سنت های خوب، تمسک پیدا کند.
فصل یازدهم: علل حفظ و تقویت حافظه و علل فراموشی (کم خوری، مباحثی چون نماز شب، قرآن خواندن، خوردن عسل و کندر. علل فراموشی چون: گناه، اندوه برای مسائل دنیا، خواندن سنگ مقابر، خوردن بعضی از خوراکیها).
فصل دوازدهم: علل کمی عمر و زیادی عمر، چون: خواب زیاد، اهمال در نماز، ترک دعا، جلوتر از استاد راه رفتن، بخل و اسراف، ترک مغفرت برای پدر و مادر و استاد، صله رحم، احترام به اساتید و بزرگان، رعایت بهداشت

http://tahoor.com/fa/article/view/29390

 

*** متن فارسی  کتاب آداب اسلامی (آدابُ المُتَعَلِّمین) معاونت تهذیب حوزه علمیه استانِ فارس+برای طلّاب پایه 1 .....  .....

***  اَنیسُ الطّالِبین؛ ترجمه آدابُ المُتَعَلِّمین + مرحوم استاد سید محمد جواد ذهنی تهرانی  ...

 

  ** متنِ کتابِ آدابُ المُتَعَلِّمین - تبیان

** مُعرفی فصل های کتابِ آدابُ المُتَعَلِّمین  - ویکی شیعه

 

 

 




تاریخ : جمعه 96/8/5 | 1:27 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

نتیجه تصویری برای کرم ابریشم

***نسیم معرفت***

 

** رهایی از تفکرِ نادرست+نسیم معرفت

 

 

....  تا مادامی که در پیله تفکراتِ خاصِّ خودت باشی مطلب همان است که می گویید : (...تسلیم نخواهید شد.)    شاعر دراین باره می گوید:
چو کرمی کو میان به نهان است
زمین و  آسمان او همان است

کِرمِ ابریشم و برخی کِرم های دیگر آنقدر در خود می تَنَند که گاهی  می میرند و هلاک می شوند.  البته باز صد رحمت به آن کِرم که بر دَور خود می تَنَد و خیلی اوقات  حِصار تنگ پیله اش را می دَرَد و  سوراخ می کند و به صورت پروانه زیبا در می آید و پرواز می کند و  اینگونه کِرم ها و مانند آن ها  دنیایی عجیبی دارند و چرخه زندگی شان اِعجاب آور و عبرت آموز برای همه ما می باشد ولی  گاهی برخی انسان ها چنان در پیله تفکراتِ خاص و نامعقولِ خود قرار می گیرند که ممکن است  درآن محدوده پیله  خود  منحرف و هلاک و نابود شوند و  نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بیفتند و راه نجاتی نداشته باشند ، اینها کسانی هستند که با دست خود  خانه های سعادت و خوشبتخی خود را ویران و خراب می کنند و در شأن آنها آیه شریفه 2 از سوره حشر صادق است که  فرمود :

 یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار

......... ...             ... .......
این متن در ظاهر کمی تلخ است ولی گویای یک واقعیت بود که نمی خواهم دوباره بازگو کنم .
نه من و نه شما و نه هیچکس دیگر نباید برای خود حِصارهایی که مانع رشد فکری و معنوی و... می باشد  درست کنیم ....

* سیداصغرسعادت میرقدیم  -هفتم تیر 1395 ه.ش- روز چهارشنبه -ساعت 3 و ربع عصر


آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : سه شنبه 96/8/2 | 11:4 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

نتیجه تصویری برای ری شهری

***نسیم معرفت***

** مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین محمد محمدی ری شهری - پرتال

* لطفاً بفرمایید حضرت امام قبل از دور? قیام چه نظرهایی در مورد روحانیت داشتند؟

 بسم الله الرحمن الرحیم. برخلاف پندار کسانی که مسئولیت روحانیت را در گذشته منحصر به تحصیل، تحقیق، تبیلغ و فتوا می دانستند، امام روحانیت را امانت داران اسلام و احکام الهی می دانستند و بر این باور بودن که روحانیت باید برای حفظ احکام الهی و اجرای و پیاده کردن آن در جامعه برنامه ریزی کند.

ایشان در سال 1350 خطاب به جمعی از روحانیون می فرمایند: «این طور نیست که تنها وظیف? شما تحصیل مشتی الفاظ و مفاهیم باشد بلکه حفظ اسلام و احکام اسلام است که به شما سپرده شده و شما امین وحی الهی هستید».

انبیای الهی و امامان معصوم امانت داران اصلی احکام الهی هستند، در زیارت جامع? کبیره، اهل بیت(ع) با عنوان «امناء الرحمن»  مخاطب قرار می گیرند. امام(ره) در زمان غیبت ولی عصر(عج) همین شأن را برای روحانیت قائل است.

این دیدگاه در واقع زمینه ساز نظام اسلامی بر مبنای ولایت فقیه و ورود روحانیت در مسائل سیاسی و حکومتی است. حفظ اسلام و احکام الهی بدون قدرت حکومتی امکان پذیر نیست.

امام در شرایطی که هیچ کس باور نمی کرد روحانیت با حمایت مردم بتواند حکومتِ ستم شاهی را ساقط کند و جمهوری اسلامی را تحقق دهد، در یک سخن رانی تاریخی در تبعیدگاهش نجف ـ که بعدها با نام ولایت فقیه چاپ و منتشر شد ـ خطاب به جامع? روحانیت می فرماید: «مأیوس نباشید، خیال نکنید این امر ـ حکومت اسلامی ـ نشدنی است ـ خدا می داند که لیاقت و عُرض? شما کم تر از دیگران نیست، اگر عُرضه، ظلم و آدم کشی باشد که البته ما ندرایم. آن مردک (یکی از مقامات دولتی رژیم سابق) وقتی که آمد (در زندان) پیش من... گفت: «سیاست عبارت است از بدذاتی، دروغ گویی و... خلاصه پدرسوختگی است و این را بگذارید برای ما!» راست هم می گفت، اگر سیاست از این ها است مخصوص آن ها می باشد، اسلام که سیاست دارد، مسلمانان که دارای سیاست می باشند، ائمه هدی(ع) که «ساسة العباد» هستند غیر این معنایی است که او می گوید، او می خواست ما را اغفال کند.... این ها از اول در ذهن شما وارد کردند که سیاست به معنای دروغ گویی و امثال آن می باشد تا شما را از امور مملکتی منصرف کنند و آن ها مشغول کار خودشان باشند.»

امّا آیا از دیدگاه امام روحانیون یعنی هم? کسانی که در جامعه به عنوان روحانی شناخته می شوند، به طور مطلق از عهد? این مهم یعنی امانت داری احکام الهی بر می آیند بی تردید پاسخ منفی است.

اصناف روحانیون از دیدگاه امام: با مراجعه به سخنان امام دربار? روحانیت ملاحظه خواهیم کرد که از دیدگاه ایشان کسانی که در جامعه به عنوان روحانی شناخته می شوند به چهار دسته تقسیم می گردند:

دست? اول: روحانیون وابسته به نظام های طاغوتی که امام از آن ها به آخوندهای درباری و وعاظ السلاطین تعبیر می فرمایند.

دست? دوم: روحانیون فاقد بینش صحیح اسلامی هستند و به دلیل تعصب و خود بزرگ بینی با هر نوع حرکت اصلاحیِ نو در جهت پیش برد جامعه مخالفت می کنند که امام آن ها را روحانیون متحجّر می نامد و بیش ترین گله را امام از این ها دارد.

دست? سوم: روحانیون بی تفاوت که هیچ گونه مسئولیتی در ارتباط با مسائل اصلی و ریشه ای اسلام در خود احساس نمی کنند.

دست? چهارم: روحانیت اصیل و پیش رو. امام این دسته را وارث انبیای الهی و امانت داران احکام اسلام می دانست و با کمک همین قشر از روحانیت انقلاب اسلامی را به ثمر رساند.

خطر روحانیون وابسته و متحجّر: امام به همان میزان که از روحانیت اصیل و پیش رو دفاع می کرد، با روحانیون وابسته و متحجّر مخالفت بود و آن ها را برای اسلام و اهداف انقلاب اسلامی خطرناک می دانست. ایشان در پیامی که در تاریخ 3 / 12 / 1362 خطاب به روحانیون سراسر کشور، مراجع بزرگوار و مدرسین حوزه های علمیه داشتند، پس از تبیین جایگاه و نقش عظیم روحانیت می فرماید: «البته این بدان معنا نیست که ما از هم? روحانیون دفاع می کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجّرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عده ای با ژست های تقدس مأبی چنان تیشه به ریش? دین و انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجّرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. این ها مروج اسلام آمریکایی اند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود.» از نظر امام تعداد این دسته از روحانیون نه تنها اندک نبوده، بلکه بعد از انقلاب نیز قشر قابل توجهی از روحانیت را تشکل می دادند. تحلیل امام این است که: «وقتی استکبار از نابودی مطلق روحانیت مأیوس شد دو راه برای ضربه زدن انتخاب کرد: یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتی حرب? تحدید و ارعاب کارگر نشد، راه های نفوذ را تقویت کرد؛ اولین و مهم ترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگرد شد تا جایی که دخالت در سیاست دونِ شأنِ فقیه و ورود در معرک? سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می آورد.»

در این جا امام این قشر از روحانیت قبل از انقلاب را چنین توصیف می کند:

«خون دلی که پدر پیرتان از این دست? متحجّر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حکاقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سر و پای وجودش ببارد و الاّ آدم سیاسی و روحانی کاردان و زیرک، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت! و این از مسائل رایج حوزه ها بود.»

به نظر من، این دقیق ترین تصویری است که امام از روحانیت قبل از نهضت ارائه می دهد در ادامه می فرماید: «یاد گرفتن زبان خارجی کفر، و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم. تردیدی ندارم که اگر همین روند ادامه می یافت وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منّت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود.»

در ادامه امام بر این نکته تأکید دارند که: «آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده است از هیچ قشر دیگری نخورده است! و نمون? بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین(ع) است که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بیش از این تلخ نکنم، ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه هم چنان باز است و شیو? مقدس مأبی و دین فروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز سیاست بازان امروز شده اند. آن ها که به خود اجازه ورود در امور سیاسی را نمی دادند پشتیبان کسانی شده اند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته اند و غائله قم و تبریز با هماهنگی چپی ها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان کردستان تنها یک نمونه است که می توانیم ابراز کنیم[1] که در آن حادثه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر درآورند. باز خدا رسوایشان ساخت.»

ویژگی های روحانیت اصیل و پیش رو: ملاحظه دقیق سخنان نشان می دهد که ایشان برای روحانیت اصیل و پیش رو چند ویژگی قائل بود که حوزه های علمیه برای تربیت روحانیونی با این ویژگی ها برنامه ریزی کنند:

1 - جامعیت علمی: امام روحانیت را امانت داران اسلام و نگهبانان دین می دانست اما کدام روحانی می تواند از امانت احکام الهی پاسداری کند و برای پیاده کردن آن در جامعه برنامه ریزی کند؟ آیا هر کسی که فقه و اصول و فلسفه و کلام خواند و یا تدریس کرد می تواند پاسدار دین خدا باشد؟

پیامبر اسلام(ص) می فرمود:  لَا یَقُومُ بِدِینِ اللهِ إِلَّا مَنْ حَاطَهُ مِنْ جَمِیعِ جَوَانِبِهِ؛ تنها آن کسی می تواند برای حفظ دین خدا قیام کند که از همه سو به آن احاطه داشته باشد.»

در حدیثی دیگر آمده: «ان دین الله تعالی لن ینصره الا من حاطه من جمیع جوانبه؛ دین خدا را هرگز یاری نرساند مگر کسی که از همه سو آن را احاطه و نگهبان کند.»

امام درباره ضرورت این ویژگی برای روحانیون می فرماید: «این جانب معقتد به فقه سنتی و اجتهاد هستم و تخلف از آن را جایز نمی دانم، اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست» و در ادامه می فرماید: «آشنایی به روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگی حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست ها و حتی سیاسیون و فرمول های دیکته شده آنان و در کت موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت برجهان را ترسیم می کند، از ویژگی های یک مجتهد جامع است.»

2 ـ تهذیب نفس: علاوه بر جامعیت علمی یکی دیگر از ویژگی های مهم روحانیت اصیل که امام پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن، مکرر بر آن تأکید دارند تهذیب نفس است، در تاریخ 27 / 9 / 1359 در یک سخن رانی می فرمایند: «باید کوشش بشود در این حوزه های علمیه چه حال و چه بعدها که این ها را مهذّب کنند. در کنار علم فقه و فلسفه و امثال این ها، حوزه های اخلاقی حوزه های تهذیب باشد و حوزه های سلوک الی الله. تا اصلاح نکنید نفوس خودتان را، از خودتان شروع نکنید و خودتان را تهذیب نکنید، شما نمی توانید دیگران را تهذیب کنید.»

3 ـ ساده زیستی: یکی دیگر از ویژگی های روحانیت اصیل را امام ساده زیستی می دانست و می فرمود: «زیّ اهل علم خودتان را حفظ کنید. درست مانند علمای گذشته ساده زندگی کنید، در گذشته چه طلبه و چه عالم بزرگ شهر، زندگیشان از حد معمولی مردم پایین تر بود و یا مثل آن ها بود. امروز سعی کنید زندگی تان از زیّ آخوندی تغییر نکند. اگر روزی از نظر زندگی از مردم عادی بالاتر رفتید بدانید که دیر یا زود مطرود می شوید، برای این که مردم می گویند ببینید آن وقت که نداشتند مثل مردم زندگی می کردند امروز که دارند و دستشان می رسد از مردم فاصله گرفته اند.»

4 ـ حضور در صحنه مبارزه و خدمت به مردم: از نظر امام روحانی واقعی و متعهد کسی است که در خدمت مردم باشد، و در هر سنگری که حضور او ضروری است حاضر باشد و در این باره این چنین به شهدای جامعه روحانیت افتخار می کند:

«خدا را سپاس می گذاریم که از دیوارهای مدرسه فیضیه گرفته تا سلول های مخوف و انفرادی رژیم شاه، و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعت، و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها و میادین مین، خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است.»

5 ـ مبارزه با سرمایه داران زالو صفت: امام یکی دیگر از ویژگی های روحانیت اصیل را عزت نفس و نرفتن زیر بار منت سرمایه داران و پول پرستان می دانست و دراین باره می فرمود: «علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه داران و پول پرستان از خوانین نرفته اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده اند و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرف دار اسلام ناب محمدی با سرمایه داران در یک کاسه است و خداوند کسانی را که این گونه تبلیغ کرده یا چنین فکر می کنند، نمی بخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. آن ها با زهد و تقوا و ریاضت درس خوانده اند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهی دستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کرده اند و هرگز زیر بار منّت و ذلّت نرفته اند.»

امام از روحانیت اصیل با این ویژگی ها دفاع می کرد و در برابر کسانی که اسلام منهای روحانیت را مطرح می کردند سخت می ایستاد و می فرمود: «اسلام منهای روحانیت مثل طب به استثنای طبیب است. این که اسلام را تا این جا رسانده همین طبقه بوده و شما الان موظف هستید که اسلام را با قدرت به نسل های آینده تحویل بدهید.»

قبل از خرداد 1342 عده ای می گفتند: روحانیت نیز باید مثل سایر قشرها شغل های مختلف داشته باشند، ظاهراً اولین کسی که این مسئله را مطرح کرد کسروی بود، امام در کتاب «کشف اسرار» با اشاره به این مسئله می فرمایند: «ما اگر بخواهیم دین داری را در میان توده رواج دهیم و با آن خدمت های خیلی برجسته، هم به مردم و هم به کشور بکنیم، باید بگوییم حزب روحانی یک حزب جداگانه است.»

* لطفاً درباره ضعف هایی که هنوز در قشری از روحانیت باقی مانده و ممکن است روحانیت اصیل را در انزوا قرار بدهد مقداری صحبت بفرمایید.

 ضعف های روحانیت در گذشته را به چند بخش می توان تقسیم کرد:

1 ـ مدیریت داخلی حوزه های علمیه؛

2 ـ تأمین نیازهای روزافزون فرهنگی جامعه به خصوص نسل جوان؛

3 ـ برخورد با نظام های حاکم، و به طور کلی سیاست گریزی؛

4 ـ گسستگی از دانشگاه.

وقتی به 38 سال پیش که من وارد حوزه شدم برگردیم، ملاحظه خواهیم کرد طلبه هایی که ملاّ می شدند و به درد مردم می خوردند در واقع خودرو بودند؛ یعنی حوزه برای پرورش آن ها برنامه نداشت و با تشخیص خودشان تصمیم می گرفتند که چگونه پرورش پیدا بکنند. گفته می شد: «نظم روحانیت در بی نظمی است» و کم تر حاضر بودند زیر بار نظم بروند، حوزه علمیه برنامه ای مشخص برای رشد معنوی و تهذیب نفس طلاب نداشت. نیازها و انتظارات مردم خیلی فراتر از حاصل کار حوزه بود، افراد اندکی مانند شهید مطهری، شهید بهشتی احساس می کردند که باید حوزه پاسخ گوی نیاز نسل جوان و دانشگاه های امروز باشد، ولی اقدامات آن ها فردی بود و حوزه برنامه ای برای پاسخ گویی به نیازها نداشت، سیاست گریزی و دخالت نکردن در امور سیاسی که در سخنان امام هم اشاره شد یکی دیگر از کاستی های مهم حوزه بود که واقعاً نمی توانست پاسخ گوی نیازهای روز افزون جامعه در این زمینه باشد.

پاکسازی و تصفیه حوزه ها: پاکسازی حوزه و روحانیت از عناصر بی تفاوت، متحجر وعّاظ السلاطین، نکته ای بود که امام به آن عنایت داشت و می فرمود: «همان طور که پاکسازی و تصفیه در همه ارگان های دولتی اعم از کشوری و لشکری لازم است، در حوزه ها و دانشگاه ها که همگام با حوزه ها هستند و هردو از ویژگی خاصی برخوردارند، تصفیه و پاکسازی مهم تر است. با تصفیه این دو پایگاه جمهوری اسلامی به رشد و ترقّی خود ادامه می دهد و با انحراف این دو، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی از مسیر خود منحرف می شود.»

قبل از انقلاب برای تصفیه کردن روحانیت قدرتی نبود ولیکن بعد از انقلاب باید آن را جزء ره نمودهای عمل نشده امام در حوزه به حساب آورد. و متأسفانه افرادی هم که تصفیه و خلع لباس شده بودند مجدداً در حوزه حضور پیدا کردند.

دادگاه ویژه روحانیت: یکی از نکاتی که بعد از انقلاب امام به آن عنایت داشت این بود که دستگاه های اطلاعاتی و قضایی با روحانیون متخلف برخورد کند که دستور تشکیل دادگاه ویژه روحانیت به همین منظور است. سال اول یا دوم وزارت اطلاعات بود که به ایشان عرض کردم: دستگاه قضایی ما در شرایط حاضر از برخورد با برخی روحانی نماها ناتوان است، شما توصیه بفرمایید که شورای عالی قضایی بخش ویژه ای از تشکیلات قضا را به آن اختصاص بدهند.

ایشان پذیرفتند و چندبار توصیه کردند ولی انجام نگرفت تا این که مسئله ای راجع به فساد اخلاقی یکی از روحانیون پیش آمد که مقام معظم رهبری (که در آن وقت رئیس جمهور بودند) موضوع را با امام درمیان گذاشتند و تأکید کردند که در این موارد تشکیلات ویژه ای لازم است تا بتواند با این گونه مسائل برخورد جدّی کند. در آن جا امام احساس ضرورت کردند و دادگاه ویژه روحانیت را به وجود آوردند.

ایجاد نظم و انضباط در روحانیت: امام با این شعار که «نظم روحانیت در بی نظمی است» مخالف بود و می فرمود: «یکی از امور مهمی که مورد توجّه بزرگان و علمای حوزه علمیه قم بوده است لکن عمل مثبتی درباره آن انجام نگرفته، ایجاد نظم و انضباط در حوزه ها است که لازم است حوزه علمیه قم شروع شود و به طور جدّی و اساسی عمل بشود.»

در حال حاضر هرچند گام هایی در این زمینه برداشته شده است، لیکن تا رسیدن به نقطه مطلوب و عملی شدن فرمایش امام، فاصله زیادی داریم.

کادرسازی برای نظام: نکته دیگری که امام دربار? روحانیت مورد توجه قرار داده اند مسئله کادر سازی برای نظام است. در شرایطی که نظام جمهوری اسلامی نیاز به نیروهای روحانی دارد حوزه باید برای کادر سازی برنامه داشته باشد.

امام در این زمینه در تاریخ 18 / 9 / 1360 می فرمایند: «مدرسین حوزه ها، خصوصاً حوزه علمیه قم، فضلای حوزه های قم و مشهد و سایر حوزه ها باید ترتیبی بدهند که این احتیاجی که در سراسر کشور به ملاّ هست، به مبلّغ هست، به قاضی هست این را رفع کنند. افرادی بیایند در حوزه ها و بروند، باید رفت و آمد باشد؛ یک دسته معلم و مدرّس وقتی که آمدند و کار خودشان را انجام دادند خودشان را موظف بدانند که بروند و در بین مردم تبلیغ کنند یک جا متورم نشوند در یک جا، این طور نباشد که یک سری در حوزه به هیچ نحوه فعالیت نداشته باشند و با این وجود بمانند. این به حسب وضع کشور ما مشروع نیست. امروز کسانی که کار خودشان را تمام کردند، تحصیل خودشان را تمام کردند لکن در حوزه ها فعالیت تدریسی و فعالیت های تبلیغی و این ها را ندارند، این ها باید بروند در بلاد دیگر که محتاج هستند، در آن جا ادای وظیفه بکنند.»

متأسفانه باید بگوییم که در شرایط فعلی نه حوزه های علیمه و نه هیچ ارگانی این مسئولیت را به عهده نمی گیرد و این یکی از ضعف های جدّی است.

تخصصی شدن حوزه: نکته دیگری که امام دربار? حوزه ها مطرح کردند مسئله تخصصی شدن حوزه است. ایشان حدود دو ماه پس از پیروزی انقلاب در این باره می فرمایند:

«همان طور که قرآن ابعاد گوناگون دارد حسب ابعادی که انسان دارد، علما هم باید ابعاد مختلف داشته باشند در تألیف، حسب ابعادی که اسلام دارد و حسب ابعادی که انسان دارد. البته یک نفر نمی تواند همه این ابعاد را جواب گو باشد لکن یک حوزه مرکب از ده هزار نفر یا حوزه های مرکب از مثلاً سی هزار نفر، این ها می توانند دسته دسته باشند و هر دسته یک بُعدی را اداره بکند، یکی جهات عقلی را و یکی جهات سیاسی را، یکی جهات این هایی که همه در اسلام است. همه این جهات در اسلام است و باید حوزه ها آن طور باشند.»

در زمینه تخصصی شدن حوزه حرکت هایی شروع شده است اما ما تا نقطه مطلوب فاصله داریم.

پیوند حوزه و دانشگاه: نکته دیگر مسئله پیوند حوزه و دانشگاه است که امام فوق العاده نسبت به آن حساس بودند و در توصیه های مختلف این مسئله را مطرح می کردند که به یک نمونه از آن اشاره می کنیم:

«باید توجه داشته باشیم، باید دانشگاه ها و مدارس و همه جا توجه داشته باشند، دانشگاه پیوند خودش را با فیضیه محکم کند و فیضیه پیوستگی خودش را با دانشگاه. شما دو قشری هستید که اگر شما اصلاح بشوید، اصلاح می شود ملت ها و اگر خدای نکرده، خدای نخواسته، شما اصلاح نشوید، یا منزوی بشوید، مملکت تان و کسانی که می توانند در مملکت کاری بکنند منزوی خواهند شد، و قدرت هایی که منابع خودشان را از دست داده اند به میدان می آیند و یک حکومت وجیه الملّه می آورند روی کار.»

برای این ره نمود امام هم برنامه ریزی لازم نشده است و متأسفانه روز به روز فاصله حوزه و دانشگاه بیش تر می شود. باید به دور از شعار، برای تحقق ره نمود امام حوزه راه عملی پیدا کند.

* به نظر شما امام برای جبران این ضعف ها، در چه مواردی تأثیر گذاشتند؟

 امام در همه عرصه هایی که نیاز به تأثیرگذاری در روحانیت بود کم و بیش تأثیر داشتند اما مهم ترین اثری که امام در حوزه های علمیه بلکه در جهان اسلام داشت در عرصه سیاسی یعنی جا افتادن نظریه حکومت اسلامی بود، از طریق این نظریه بود، دیانت با سیاست در جهان اسلام آمیخته شد. البته در عرصه های علمی، فرهنگی، اجتماعی و همه عرصه ها امام در جامعه و جامعه روحانیت اثر گذاری داشت، ولی به نظر من مهم ترین اثرگذاری امام در این اصل بود.

* امام می فرمودند: «کسانی که متحجران دیروز بودند، سیاست بازان امروز شده اند» به نظر شما حد اعتدال کجاست تا دخالت در سیاست، سیاست بازی تلقّی نشود؟

 مرز اعتدال، سیاست به مفهوم اسلامی آن است، سیاستمداران منافع شخصی و گروهی خود را مدّنظر دارند، از این رو کسانی که در لاک تحجّر فرو رفته بودند امروز به زعم خود واردشدن در بازار سیاست را به سود خود می بینند سیاستمدار می شوند. اما سیاستمدار اسلامی به چیزی جز پیشرفت اسلام نمی اندیشد.

* عده ای از کلام امام چنین برداشت می کنند که: برخی قبلاً سیاست را حرام می دانستند، ولی الان سیاست را در خودشان منحصر می کنند و بعضی تحلیلشان این است که افراد متحجّر وقتی منافع خود را در دوری از سیاست می دیدند، سیاست گریزی شعار اصلی آن ها بوده ولی اگر با ورود در سیاست بتوانند در منافع شخصی یا گروهی موفق بشوند سیاست را در خودشان منحصر می کنند و می گویند افراد عادی جامعه حق ندارند در سیاست دخالت کنند. این نکته را شما چگونه بیان می فرمایید؟


در واقع این هم به همان نکته ای که اشاره کردم برگشت می کند؛ یعنی اگر آن موقع در برابر مبارزین می ایستادند، انگیزه اصلی آن ها تأمین منافع شخصی یا گروهی بود. آنان احساس می کردند که با این اقدام و این نوع موضع گیری آن اهداف تأمین می شود و الان که به نحو دیگری می توانند منافع خودشان را تأمین بکنند این راه را انتخاب می کنند.

* یعنی در واقع می شود گفت یک قضیه شخصی بود نه این که حضرت امام بخواهند با این جملات یک طرز فکری را معرفی کنند؟

 همین طور است و راه حل آن در نظر امام تهذیب نفس می باشد.

* به نظر شما چه مقدار از اهداف امام در حوزه ها و در روحانیت تحقق پیدا کرد؟

 من تصوّر می کنم اهداف آن گونه که شایسته است در حوزه ها تحقق نیافته، مواردی مثل: تصفیه حوزه ها از عناصر ناصالح، نظم دادن به حوزه ها، مسئله بسیار مهم تهذیب نفس و مسئله ساده زیستی هنوز به نقطه مطلوب نرسیده است.

* چه کسانی را می توان با ویژگیهای مورد نظر امام به عنوان مصادیق اسوه های روحانیت از آن ها نام برد؟

 به طور موجز، اسوه های روحانیت از دیدگاه امام کسانی هستند که علاوه بر جامعیت علمی و بینش سیاسی، نفس خود را تهذیب کرده باشند و در خدمت مردم باشند، افرادی مانند مدرس رضوان الله تعالی علیه.

* شما رابطه قدرت طلبی و تهذیب نفس را چگونه ارزیابی می کنید؟

 اگر کسی مهذّب باشد دیگر قدرت طلب نمی شود. امام در وصیت نامه اخلاقی شان به مرحوم حاج احمد آقا می فرمایند: «سعی کن که در این جهان به پیروزی در جهاد اکبر که جهاد با نفس است، یا به بعضی از مراحل آن دست یابی که اگر انسان به این پیروی برسد همه چیز و همه کس اصلاح می شود.»

* آیا در مسئله تهذیب نفس بین افراد عادی و کسانی که بر اریکه قدرت نشسته اند فرق هست؟ چگونه می توان برای کسانی که قدرت را در دست دارند برنامه تهذیب نفس نوشت و اجرا کرد؟

 برنامه تهذیب نفس برای کسانی که به قدرت رسیده اند با کسانی که به قدرت نرسیده اند یکی است؛ برنامه تهذیب نفس مخالفت با هواها و انگیزه های نفسانی و شیطانی است ولی وقتی انسان به قدرت رسید اجرای این برنامه دشوار می شود لذا امام تأکید می فرمایند که قبل از رسیدن به قدرت، روحانیون تهذیب نفس کنند. وقتی انسان به قدرت و شهرت رسید و ریشه های اخلاق زشت در او رسوخ کرد خیلی مشکل است، انسان بر نفس خودش غلبه کند و خودسازی نماید، در اوایل طلبگی باید برای تهذیب نفس خودش، برنامه داشته باشد....

.....   ....   ...  ادامه دارد ....  

منبع: کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی / مصاحبه های علمی، ج 10، ص 349.

[1] )) اشاره است به تلاش های آقای شریعتمداری در رابطه با غائله قم و هماهنگی های وی با کودتاگران.

http://www.imam-khomeini.ir/fa/n136645/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87_%D8%A8%D8%A7_%D8%AD%D8%AC%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%DB%8C%D9%86_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C_%D8%B1%DB%8C_%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C

** مصاحبه با آیت الله محمد محمدی ری شهری در باره روحانیت+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی 




تاریخ : دوشنبه 96/8/1 | 9:56 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی