ازدواج و برکات آن
وَ مِنْ ایاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى ذلِکَ لاَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛
و از نشانه هاى خداوند، این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفریده، تا در کنار آنان آرامش یابید.
و در میانتان مودت و رحمت قرار داد. در این، نشانه هایى است براى گروهى که تفکر مى کنند.
«قرآن کریم»
یکى از آثار بسیار صلوات فرستادن بر پیامبر و آلش، پاک شدن گناهان است. امام هشتم علیه السلام فرمود:
مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلى ما یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فُلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلوةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَاِنَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً؛[1] کسى که نمى تواند گناهانش را تدارک و جبران کند، باید بر محمد و آلش بسیار صلوات بفرستد که صلواتِ بسیار گناهان را به کلى منهدم مى کند.
در روایت دیگرى از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله چنین نقل شده است:
مَنْ صَلّى عَلَىَّ مَرَّةً لَمْ یَبْقَ مِنْ ذُنُوبِهِ ذَرَّةٌ؛[2] کسى که یک بار بر من صلوات بفرستد، ذره اى از گناهانش باقى نخواهد ماند.
ببینید صلوات بر پیغمبر و آل او چقدر قوّت و قدرت دارد! همان طور که وقتى نور مى آید ظلمت را از بین مى برد و چیزى از ظلمت باقى نمى ماند، صلوات هم نور است، ظلمت گناه را نابود مى کند. صلوات مثل قطره اى است که به دریا متصل مى شود؛ چون صلوات اتصال و صله است. صلوات کار خدا و ملائکه است. کسانى که با صدق و اخلاص صلوات مى فرستند، به خدا و ملائکه وصل مى شوند و به آن ها نزدیک مى گردند. در روایت دیگرى از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است:
مَنْ صَلّى عَلَىَّ کُلَّ یَوْمٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ وَ فى کُلِّ لَیْلَةٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ حُبّاً لى وَ شَوْقاً اِلَىَّ کانَ حَقّاً عَلَى اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ یَغْفِرَ لَهُ ذُنوبَهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ و ذلِکَ الْیَوْمَ؛[3] کسى که هر روز سه مرتبه و هر شب سه مرتبه از روى محبت و اشتیاق به من، بر من صلوات بفرستد، سزاوار است که خداوند عز و جل گناهان آن شب و روزش را بیامرزد.
آنچه از روایات استفاده مى شود این است که تأثیر ذکر صلوات براى پاک کردن گناهان از ریختن آب بر آتش قوى تر است. کسى که جهنمى باشد، توفیق صلوات را هم از او مى گیرند؛ یعنى جهنم رفتن با صلوات فرستادن بر محمد و آلش قابل جمع نیست. همان طور که ذکر «بسم اللّه » با حضور شیاطین سازگارى ندارد.
در روایات بسیارى آمده است که صلوات گناهان انسان را ذوب مى کند، شفاعت پیامبر را بر فرستنده آن واجب مى کند، انسان را عاقبت به خیر مى کند، قبرش را نورانى مى گرداند و در روز قیامت نورانى خواهد بود. کسى که نور با او همراه باشد، داخل آتش نمى شود. چنان که پیامبر خدا فرمودند:
اَلصَّلاةُ عَلَىَّ نورٌ عَلَى الصِّراطِ وَ مَنْ کانَ لَهُ عَلَى الصِّراطِ مِنَ النُّورِ لَمْ یَکُنْ مِنْ اَهْلِ النّارِ؛[4] صلوات بر من، نورى بر صراط است و کسى که بر صراط نور داشته باشد، از اهل آتش نیست.
ان شاء اللّه این روایات را با جان و دل باور کنیم و خداوند هم به ما توفیق صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد را عنایت کند.
محبت و دوست داشتن زنان یک فضیلت و واقعیت غیر قابل انکار است. خود قرآن هم بر این محبت و دوستى تأکید فرموده است:
وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُم اَزْواجاً لِتَسْکُنوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى ذلِکَ لاَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکِّرُونَ؛[5] و از نشانه هاى خداوند این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد. در این، نشانه هایى است براى گروهى که تفکر مى کنند.
خداوند متعال هر چیز را به نیکوترین صورت و زیباترین شکل و در یک نظام احسن آفریده است:
اَلَّذى اَحْسَنَ کُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ؛[6] او همان کسى است که هر چه را آفرید، نیکو آفرید.
و در این میان انسان را در بهترین صورت و نظام خلق کرد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ فى اَحْسَنِ تَقْویمٍ؛[7] ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.» و به مقتضاى این نظام احسن، براى انسان زوج و همسر خلق کرد. اگر انسان زوج و همسرى نداشت، هم نسل او از بین مى رفت و هم خلقتش ناقص بود.
اگر زن تنها بود، خلقت ناقص بود. اگر مرد هم تنها بود، باز خلقت ناقص بود. در آغاز امر که آدم علیه السلام خلق شد، تنها بود و زوج و جفتى نداشت. او از تنهایى داشت دق مى کرد. چون انسان از انس است و نیازمند انیسى است تا با او انس بگیرد. هم نیازمند انس با خدا است و هم نیازمند انس با کسى همانند خودش است. آدم تنها بود و خداى متعال حوا را براى او خلق کرد و یک جذبه اى در حوا گذاشت.
اصولاً این جمال و کششى که خداوند متعال در خانم ها گذاشته است، فطرى است. خداوند زن و مرد را از یک جنس آفرید؛ از این جهت به یکدیگر تمایل دارند. حضرت آدم علیه السلام دید که در او یک کششى هست. گفت: خدایا، این را براى چه خلق کردى؟ گفت: براى تو خلق کردم. آدم علیه السلام خیلى خوشش آمد. خواست به نزدیک حوا برود، خطاب شد: با این عجله و شتاب نمى شود. باید یک قرارداد نکاح و ازدواج هم باشد. باید مهریه اى هم قرار بدهیم. عرض کرد: چه مهریه اى قرار بدهم؟ حضرت آدم چیزى نداشت. فرمود: مهریه او ده مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد است.[8]
ازدواجى به این راحتى دیده اید! نه بله برونى، نه قول و قرارى، نه ملک و زمینى. فقط ده تا صلوات. البته در عالم یک صلوات را نمى توانیم با هیچ معیارى اندازه بگیریم و نمى توان براى آن قیمتى معین کرد. خداوند براى انسان همسرى از جنس خودش آفرید «لِتَسْکُنوا اِلَیْها؛ تا این که سکونت و آرامش پیدا کنید.» هر موجودى در عالم جفتى دارد که با آن یگانه و همدل مى شود و آن گاه آرامش پیدا مى کند. این آرامش بسیار محسوس است. کسى که همسر اختیار مى کند، این آرامش را درمى یابد.
البته همسر گرفتن یک سنت الهى و از سنت هاى پیامبر خداست. از پیشوایان معصوم علیهم السلام تعبیر تندى درباره کسانى که از ازدواج سر باز زنند، رسیده است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
اَلنِّکاحُ سُنَّتى فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى فَلَیْسَ مِنّى؛[9] ازدواج سنت و سیره من است؛ کسى که از سنت من روى برگردانده از من نیست.
این تعبیر بسیار بلند و تند است. اگر کسى از ازدواج که سنت پیامبر خداست روى برگرداند، پیامبر فرمودند: از من نیست؛ یعنى ناقص است و از پیامبر جدا شده است. چون خداوند نظام آفرینش را این گونه قرار داده است که هر کسى با همسر باشد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ازدواج را محبوب ترین بنا و بنیادى بر مى شمارد که در اسلام بنا نهاده شده است. فرمود:
ما بُنِىَ بِناءٌ فِى الاِْسْلامِ اَحَبُّ اِلَى اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ التَّزْویجِ؛[10] هیچ بنیادى در اسلام بنا نهاده نشد که نزد خداوند عز و جل محبوب تر از ازدواج باشد.
فرمودند: کسى که همسر دارد، دو رکعت نماز او برتر و بالاتر از هفتاد رکعت نماز کسى است که همسر ندارد.[11]
در روایات آمده است که زنى به امام باقر علیه السلام عرض کرد: من متبتّله هستم. حضرت فرمودند: مقصود تو چیست؟ گفت: هرگز نمى خواهم ازدواج کنم. حضرت فرمودند: براى چه؟ گفت: مى خواهم با فضیلت باشم. حضرت فرمودند:
اِنْصَرِفى فَلَوْ کانَ ذلِکَ فَضْلاً لَکانَتْ فاطِمَةُ اَحَقُّ بِهِ مِنْکِ اِنَّهُ لَیْسَ اَحَدٌ یَسْبِقُها اِلَى الفَضْلِ؛[12] از این فکر صرف نظر کن که اگر در این کار فضیلتى بود، حضرت فاطمه علیهاالسلام از تو به آن سزاوارتر بود. هیچ کس نمى تواند در فضیلت از ایشان پیشى بگیرد.
یعنى اگر ترک ازدواج کار خوبى بود، حضرت زهرا علیهاالسلام که بهترین زن عالم اند، ازدواج نمى کردند. همه پیامبران و امامان علیهم السلام ازدواج کردند. فقط یک پیغمبر همسر نداشت، آن هم حضرت عیسى علیه السلام بود که بنابر مصالحى ازدواج نکرد. و الا در دین ما از ترک ازدواج شدیداً نهى شده است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:
شِرارُ مَوْتا کُمُ العُزّابُ؛[13] شرورترین مردگان شما کسانى هستند که بدون همسرند.
به طور حتم کسانى که مجرد به سر برده اند، ناقص اند. حتى کسانى که ادعا مى کنند از اولیاى خدایند، قطعاً در آن عالم پشیمان هستند. چون اساس و قانون خلقت این است که انسان باید با همسر زندگى کند وتولید نسل کند:
تَناکَحُوا تَکْثِرُوا فَاِنّى اُباهى بِکُمُ الاُْمَمَ یَوْمَ الْقیامَةِ وَ لَوْ بِالسِّقْطِ؛[14] ازدواج کنید و نسل خود را زیاد کنید که من در روز قیامت به وجود شما بر سایر امت ها مباهات مى کنم، هر چند به کسى که سقط شده باشد.
اصلاً انسان در زندگى کردن با خانواده ساخته مى شود. این که کسى برود و در یک گوشه اى ذکر و ورد بگوید، هنر نیست.
خداوند شیخ عبداللّه بختیارى را رحمت کند! مجرد بود و تا آخر هم ازدواج نکرد. مرحوم حاج آقا دولابى به ایشان خیلى اصرار کرد که ازدواج کند. حتى فرمود: من حاضرم دخترم را به تو بدهم، با آن که تفاوت سنى زیادى هم داشتند. ایشان در اواخر عمر پشیمان شده بود. در یک اتاق دو سه مترى تنها زندگى مى کرد. مى گفت: یک کدبانویى هم نیست که یک چاى براى ما بیاورد. یعنى احساس مى کرد که کار خوبى نکرده است. این ها ناقص هستند.
مرحوم آخوند کاشى شخصیت بزرگى بوده است. او هم ازدواج نکرد.
مى گفته است: من مزاجم تند است، مى ترسم تحمل نکنم و باعث دردسر براى خانواده ام شود. البته باید تندى اش را درست کند. این جواب واقعى نیست. با این که شخصیت فوق العاده اى بوده است. وى از اساتید آیت اللّه بروجردى و داراى کرامات زیادى بوده است. قبر ایشان الآن در تخت فولاد اصفهان است. نزدیک قبر ایشان، قبر یکى از بزرگان، به نام مرحوم فانى اصفهانى قرار دارد.
از بانو امین اصفهانى که ایشان هم خانم فوق العاده بوده است، نقل مى کنند که ایشان یک بار سر قبر آخوند کاشى مى رود و مى گوید: من شنیده ام شما با خانم ها میانه اى نداشته اى. من علویه هستم و الآن آمده ام یک نظرى به ما کنى. بعد فاتحه اى مى خواند و برمى گردد. شب در خواب مى بیند که داخل یک باغى است. مى پرسد: این باغ مال کیست؟ مى گویند: مال آخوند کاشى است. مى بیند که جایگاهش بد نیست. اما در کنارش یک باغ دیگرى است که خیلى وسیع تر و جذاب تر است. مى پرسد: این باغ مال کیست؟ مى گویند: مال مرحوم فانى اصفهانى است. همان شخصى که نزدیک قبر آخوند کاشى دفن است. با این که آوازه و اسم و رسم آخوند کاشى خیلى بیشتر از مرحوم فانى اصفهانى است.
از آخوند کاشى مى پرسد: چطور شد که این آقاى فانى باغ و مقامش خیلى بالاتر از شماست؟ مى گوید: به خاطر سه چیز: یکى این که ایشان سید بود و من نبودم. خود این سیادت یک شرافت و کرامت خاصى براى ایشان است. دیگر این که ایشان ازدواج کرده بود و من ازدواج نکردم. چون این کار را انجام ندادم، مرتبه من پایین تر از ایشان است. عمل به سنت پیامبر موجب رشد و کمال انسان است. و سوم این که ایشان روضه اهل بیت مى خواند و منبر مى رفت، ولى من این توفیق را نداشتم. به خاطر این سه امتیاز، مقام ایشان بالاتر از من است. در آنجا به واقعیات نگاه مى کنند، به اسم و رسم کارى ندارند. به هر حال، ازدواج یک سنت حقیقى است و مطابق با فطرت و به مقتضاى نفوس انسان ها و رشد و کمال آنان است.
مردى به محضر امام صادق علیه السلام رسید. حضرت به او فرمودند: آیا همسر دارى؟ گفت: نه. فرمودند:
ما اُحِبُّ اَنَّ لِىَ الدُّنیا وَ ما فیها وَ اِنّى بِتُّ لَیْلَةً وَ لَیْسَتْ لى زَوْجَةٌ؛ من دوست ندارم که همه دنیا و آنچه در آن است مال من باشد، اما یک شب بدون همسر به سر برم.
یعنى داشتن دنیا و آنچه در آن است، با داشتن همسر برابرى نمى کند. این قدر مهم است. آن گاه فرمودند:
اَلرَّکْعَتانِ یُصَلّیهِما رَجَلٌ مُتَزَوِّجٌ اَفْضَلُ مِنْ رَجُلٍ اَعْزَبَ یَقُومُ لَیْلَةَ و یَصُومُ نَهارَهُ؛ دو رکعت نماز مرد همسر دار، بهتر و بالاتر از مرد بدون همسر است که شب را به عبادت و روز را به روزه دارى مى گذراند.
سپس هفت دنیار به او عطا کردند و فرمودند: برو و با این پول ازدواج کن. آن گاه فرمودند: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
اِتَّخِذوا الاَْهْلَ فِاِنَّهُ اَرْزَقُ لَکُمْ؛[15] براى خود همسر اختیار کنید که این روزى شما را زیادتر مى کند.
در روایات به ازدواج بسیار ترغیب و توصیه شده است. چون ازدواج وسیله آرامش و کمال انسان است. خداوند بین زن و مرد مودت و رحمت قرار داد: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مُوَدَّةً وَ رَحْمَةً.» این جعل و قرار دادن، یک جعل تکوینى است؛ یعنى این مودت و رحمت بین زن و شوهر به صورت فطرى و طبیعى وجود دارد.
مودت از محبت بالاتر است. محبت یعنى دوستى، ولى مودت یعنى هم دوستى و هم اظهار دوستى؛ یعنى این که انسان دوستى خودش را اظهار و ابراز کند، فقط در دلش نگه ندارد. اگر من شما را دوست دارم و کارى براى شما انجام نمى دهم که علامت محبت باشد، این دوستى ناقص و درجه آن بسیار پایین است. حتى ممکن است از بین برود. این دوستى را مودت نمى گویند. مودت یعنى این که دوستى در رفتار و کردارمان تبلور پیدا کند.
خداوند مودت را براى اهل بیت پیامبر علیهم السلام قرار داده است:
قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدّةَ فِى الْقُرْبى؛[16] بگو من از شما اجر و مزدى جز مودت درباره اهل بیتم نمى خواهم.
خداوند این مودت را واجب کرده است: «وَ لَکُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ.»[17] اگر چیزى از این مودت زیباتر و بالاتر بود، خدا همان را مزد رسالت پیامبرش قرار مى داد. از سوى دیگر مى فرماید:
وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمین؛[18] اى پیامبر، ما تو را جز رحمت براى جهانیان نفرستادیم.
خداوند دو چیز را که براى پیامبرش بوده است؛ یعنى مودت اهل بیتش و رحمت را ـ که حقیقت وجود پیامبر خداست ـ براى همسرها آورده است. گمان نمى کنم چیزى از این محکم تر و مهم تر وجود داشته باشد، مودت و رحمت.
خداوند مودت و رحمت را میان زن و شوهر قرار داده است، یعنى یک جذبه و کشش تکوینى بین زن و مرد وجود دارد که مرد از زن خوشش مى آید و زن هم از مرد. و چون این یک امر تکوینى است، نمى توان با آن مبارزه کرد. اگر کسى از زن بدش مى آید، بداند که معیوب است.
واعظى در مسجد مشغول وعظ بود. مردى وارد مسجد شد و ادعا کرد الاغم گم شده است. واعظ پرسید: چه کسى از صداى خوب بدش مى آید؟ چه کسى از صورت خوب بدش مى آید؟ شخصى گفت: من. واعظ رو به سوى کسى که الاغش را گم کرده بود کرد و گفت: الاغت اینجاست. آدمى که از صداى خوب، قیافه خوب، از زیبایى ها بدش مى آید، مثل الاغ مى ماند، معیوب است.
اگر مردى از زن بدش مى آید، معیوب است. پیش یکى از بزرگان درباره جوانى که به دخترها و خانم ها علاقه داشت بحث شد. ایشان فرمودند: این در ذات پسر و دختر هست، منتها باید آن را کنترل کرد و خود را از حرام نگه داشت و در مسیر حلال قرار داد. و الا این علاقه فطرى و قطعى است. بعد فرمودند: در تمام گلبول ها و سلول هاى من میل و محبت به زن هاست. این علامت کمال است و مطابق با روایاتى است که مى گویند: هر چه ایمان و ولایت شما زیادتر شود، محبت شما نسبت به زن ها، یعنى همسر و محارمت زیادتر مى شود. بنابراین محبت به زن ها یک امر ذاتى است. منتها تلاش انسان باید این باشد که خودش را از گناه حفظ کند.
برخى از خانم ها و یا آقایان جذبه و کشش بیشترى دارند. اگر کسى علاقه و محبت شدید پیدا کرد، باید خودش را از گناه حفظ کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
مَنْ عَشِقَ فَکَتَمَ وَ عَفَّ فَماتَ فَهُوَ شَهیدٌ؛[19] کسى که عاشق شد و عشق خود را کتمان کرد و عفت پیشه ساخت و از دنیا رفت، شهید است.
یعنى اگر عشق به مرد یا زنى پیدا کند که ما از آن به عشق مجازى تعبیر مى کنیم و به خاطر خدا آن عشق را تحمل و کتمان کرد و صبر نمود و عفت ورزید و دامن خود را به گناه آلوده نساخت، اگر از دنیا هم برود، به مقام شهید نایل مى شود. در روایتى دیگر از آن حضرت آمده است:
مَنْ عَشِقَ وَ کَتَمَ وَ عَفَّ وَ صَبَرَ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ اَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ؛[20] کسى که عاشق شد و کتمان کرد و عفت گزید و صبر نمود، خداوند او را مى آمرزد و داخل بهشت مى گرداند.
همچنین در روایت دیگرى آمده است:
مَنْ عَشِقَ فَکَتَمَ وَ عَفَّ وَ صَبَرَ فَماتَ ماتَ شهیداً وَ دَخَلَ الْجَنَّةَ؛[21] کسى که عاشق شد و کتمان کرد و عفت گزید و صبر نمود و آن گاه از دنیا رفت، شهید از دنیا رفته است و وارد بهشت مى شود.
علاقه هایى که به بعضى از خویشان و آشنایان پیدا مى شود، باید جهت ایمانى داشته باشد و به قول فقهاى ما ریبه در آن نباشد، یعنى هوس رانى و نگاه هاى آلوده در آن نباشد.
زن مظهر جمال خداوند است. با لطافت و ظرافت آمیخته شده است. بدنش لطیف است، روحش لطیف است، قد و قامتش و حتى کفش هایش هم جذابیت دارد. به خلاف کفش آقایان که قلبمه است و هیچ جذابیتى ندارد. این یک امر طبیعى است. یکى از آقایان مى گفت: من از کفش زنان هم خوشم مى آید. البته این درست است، یعنى عیب و نقص نیست. اگر خوشت نیاید، مشکل دارى.
شما اگر مثلاً از لباس زن ها خوشتان آمد، فکر نکنید که مریض هستید و باید معالجه کنید، بلکه باید این مهر و ذوق را در مسیر صحیح هدایتش کنید. صداى مرد با صداى زن بسیار متفاوت است. بعضى از خانم ها که صدایشان مثل مردها کلفت است، این ها مشکل دارند. در صداى زن ها و لحن گفتارشان جذابیت است. از این جهت امام راحل در استفتائاتشان فرموده اند : اگر در تک خوانى زن ها ریبه و مفسده اى باشد، حرام است.
پیرمردى بود که فوت کرد. حدود نود سال داشت. به من مى گفت: حاج آقا با صدا و سیما صحبت کنید که چرا زن اخبار مى گوید! گفتم: چطور؟ گفت: این خانم همین که مى گوید: بینندگان عزیز، دل من از حال مى رود. با این که نود سال داشت و کبوتر مسجد هم بود. به قول بعضى ها دود از کنده بلند مى شود.
مى خواهم عرض کنم که این کشش و جذبه را خداوند در زن قرار داده است و باید هم باشد. این ها وسیله سکونت و آرامش انسان است: «لِتَسْکُنوا اِلَیْها». کسانى که همسر ندارند، در این مراحل ناقص اند. انسان باید از راه حلال خودش را تسکین و آرامش بدهد و آتش هایش را خاموش کند. یکى از بزرگان مى فرمود: اگر زن هیچ خاصیتى نداشته باشد، جز این که آتش شهوت را خاموش کند و هوا و هوس ها و غریزه جنسى را ارضا کند، بسیار مهم است. زحمات و خاصیت هاى دیگرش بماند. امام صادق علیه السلام فرمودند:
ما تَلَذَّذَالنّاسُ فِى الدُّنْیا وَ الاْآخِرَةِ بِلَذَّةٍ اَکْثَرَ لَهُمْ مِنْ لَذَّةِ النِّساء؛[22] مردم در دنیا و آخرت از لذتى بیشتر و بالاتر از لذت زن و همسر بهره نبرده و نمى برند.
این که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «ما اُحِبُّ مِنْ دُنْیاکُمْ اِلاَّ النِّساء و الطّیبَ؛[23] من از دنیاى شما جز زنان و بوى خوش را دوست نمى دارم.» یک امر فطرى و توحیدى و واقعى است؛ یعنى کشش دارد، ولى این کشش ها را باید مهار و هدایت کرد که مبادا به گناه منجر شود. چرا فقها فتوا داده اند که خلوت کردن زن و مرد نامحرم در اتاقى در بسته حرام است، هر چند در آنجا نماز بخوانند. چون سومى آن ها شیطان است. چون کشش در هر دو طرف هست و ممکن است جنبه هاى شیطانى پیدا کند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
لا یَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرِأَةٍ فَما مِنْ رَجُلٍ خَلا بِامْرِأَةٍ اِلاّ کانَ الشَّیْطانُ ثالِثُهُما؛[24] البته هیچ مرد و زن نامحرم نباید در جایى خلوت کنند. چون هیچ مردى با زنى خلوت نمى کند، جز این که شیطان سومین آن هاست.
این پیشگیرى ها به خاطر شدت جذبه و غریزه جنسى است. به قول قدیمى ها مانند پنبه در کنار آتش است که یک مرتبه شعله ور مى شود. شیطان هر طور شده آن دو را وسوسه مى کند و به هم مى رساند. از این رو در قرآن نمى گوید: «لا تَزنوا؛ زنا نکنید» ، بلکه مى گوید: «وَلا تَقْرَبُوا الزِّنى؛[25] و نزدیک زنا نشوید.» برخى از گناهان هست که خداوند مى گوید: از مقدماتش هم پرهیز کن. یکى هم همین زناست. چون زنا مقدمات زیادى دارد. گاهى یک نگاه، یک ارتباط، یک تلفن، یک نامه، یک پیامک، یک صداى جذاب، مقدمه زنا مى شود.
خداوند در قرآن خذاب به زنان پیامبر مى فرماید:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ؛[26] پس به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند.
مى فرماید: زن ها با مردهاى نامحرم خیلى نرم و دلربا صحبت نکنند. اگر با شوهرانشان این طور صحبت کنند، بسیار خوب است، اما با مرد اجنبى بسیار ملایم و نرم و لطیف صحبت نکنند؛ چون انسان در برابر لحن زیبا و دلرباى زن دلش هم مى رود. در روایات هم آمده است که زنان با مردان نامحرم، دلفریب صحبت نکنند، بلکه کارى کنند که آن لطافت و دلربایى از لحن گفتارشان گرفته شود. مثلاً دست در دهانشان بگذارند تا کمى صدایشان عوض شود. خیلى عجیب است! در روایات تمام ریزه کارى ها را متذکر شده است.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمودند: من به خانم هاى جوان سلام نمى کنم. با این که عصمت کامل دارند، ولى باز مراعات مى کنند.[27]
[1] الامالى للصدوق ص 73؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 63 ، ح 52
[2] جامع الاخبار، ص 59؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 63 ، ح 52 .
[3] الدعوات، ص 89؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 70، ح 63 .
[4] جامع الاخبار، ص 60؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 64 ، ح 52 .
[5] سوره روم، آیه 21.
[6] سوره سجده، آیه 7.
[7] سوره تین، آیه 4.
[8] رجوع کنید به: من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 380.
[9] جامع الاخبار، ص 101؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 220، ح 23.
[10] من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 383؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 3، ح 24901.
[11] رَکْعَتانِ یُصَلّیهِمَا الْمُتَزَوِّجُ اَفْضَلُ مِنْ سَبعینَ رَکْعَةً یُصَلّیها اَعْزَبُ. کافى، ج 5 ، ص 328 ؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 8 ، ح 24920.
[12] الکافى، ج 5 ، ص 509؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 219، ح 13.
[13] المقنعه، ص 497، بحارالأنوار، ج 100، ص 220، ح 19.
[14] عوالى اللآلى، ج 3، ص 286؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 220، ح 24.
[15] الکافى، ج 5 ، ص 329، ح 6؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 43، ح 1.
[16] سوره شورى، آیه 23.
[17] مفاتیح الجنان، زیارت جامعه.
[18] سوره انبیاء، آیه 107.
[19] میزان الحکمة، ج 2، ص 1516، ح 9798.
[20] همان، ج 3، ص 1988، ح 13029.
[21] شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 233.
[22] وسائل الشیعة، ج 14، ص 10، ح 24924.
[23] تفسیر عیاشى، ج 1، ص 164؛ الکافى، ج 5 ، ص 321.
[24] دعائم الاسلام، ج 2، ص 214، ح 788؛ مستدرک الوسائل، ج 14، ص 266.
[25] سوره اسراء، آیه 32.
[26] سوره احزاب، آیه 32.
[27] امام صادق علیه السلام فرمودند: کانَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یُسَلِّمُ عَلَى النِّساءِ وَ یَرْدُدْنَ عَلَیْهِ السَّلامَ وَ کانَ اَمیرالْمُؤْمنینَ علیه السلام یُسَلِّمُ عَلَى النِّساءِ وَ کانَ یَکْرَهُ اَنْ یُسَلِّمَ عَلَى الشّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ یَقُولُ اَتَخَوَّفُ اَنْ یُعْجِبَنى صَوْتُها فَیَدْخُلَ عَلَىَّ اَکْثَرُ مِمّا أَطْلُبُ مِنَ الاْءَجْرِ؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله به زن ها سلام مى کرد و آنان نیز پاسخ مى دادند و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به زن ها سلام مى کرد، ولى خوش نداشت به زنان جوان سلام کند. مى فرمود: مى ترسم آوازش مرا خوش آید و بیش از اجرى که مى جویم، (گناه) به من برسد. (کافى، ج 2، ص 648 ؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 335، ح 16.)
10 عامل افسردگی از نظر قرآن و 8 قرص ضد افسردگی در قرآن
{ نقل از weblar.ir}
افسردگی
با دقت در آیات و روایات و مراجعه به منابع دینی عوامل ذیل که یکی پس از دیگری بیان می شود به عنوان علل و عوامل نگرانی، اضطراب، افسردگی و سایر بیماری های روحی، مطرح می شود که بیشتر جنبه شناختی دارند. هر چند عوامل دیگر نیز وجود دارند. در این مقاله به ریشه برخی از این تنیدگی ها که در قرآن کریم آمده است اشاره می کنیم.
1? کفر و بی ایمانی
هر چند کفر در بینش اسلامی خود نوعی بیماری روانی است، لکن به نوبه خود یکی از علل بیماری روانی است؛ زیرا کفر یکی از موانع شناخت و درک صحیح واقعیات و حقایق است. به واسطه کفر، ابزار اصلی شناخت یعنی قلب، چشم و گوش از کار می افتد «خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمْعِهِم وَ عَلی اَبْصَارِهِم غِشَاوَة؛(1)؛ خداوند بر دل ها و گوش ها و چشم های شان پرده افکنده است» و این یعنی ظلمت و گمراهی مطلق که در آیه دیگر فرمود: «وَ مَنْ لَمْ یجْعَلِ اللهُ لَهُ نُورَاً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛(2) کسی که خدا برای او نوری قرار نداده برای او نور نیست» و این تاریکی و ظلمت مطلق همان ایجاد زمینه بالقوه برای اضطراب، تشویش درونی و نگرانی های روحی است.
2? فراموشی یاد خدا و اعراض از آن
کسی که از یاد خدا غافل گردد و از آن دل بگرداند علاوه بر عذاب اخروی، در دنیا نیز به زندگی سختی مبتلا خواهد شد: «مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ اَعْمَی؛(3) هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی(سخت) و تنگی خواهد داشت و در روز قیامت هم، نابینا محشور می شود.»
درهای زندگی به کلی بر وی بسته می شود و این همان معیشت سخت است؛ زیرا کسی که خدا را فراموش کند برای او چیزی غیر از دنیا نمی ماند که آن را کمال مطلوب خود سازد. قهراً همه کوشش ها معطوف به آن می شود و این نوع زندگی هیچ گاه او را آرام نمی کند و چنین کسی به آرامش نخواهد رسید؛ چرا که همیشه یا برای از دست دادن چیزی و یا برای دست نیافتن چیزی در حال افسردگی، اضطراب و نگرانی و تشویش خاطر و غمگینی بسر می برد.
3? خود فراموشی
به دنبال خدا فراموشی، انسان مبتلا به خود فراموشی می شود. «وَ لاتَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنْسَیهُمْ اَنْفُسَهُمْ؛(4) ؛ هم چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به خودفراموشی گرفتار کرد.» کسانی که مبتلا به خود فراموشی هستند ارزش ها، استعدادها و لیاقت های ذاتی خود را فراموش می کنند و کسی که جز به نفس خویش بپردازد، خود را در تاریکی ها سرگردان ساخته و به هلاکت رساند.
کسی که خدا برای او نوری قرار نداده برای او نور نیست» و این تاریکی و ظلمت مطلق همان ایجاد زمینه بالقوه برای اضطراب، تشویش درونی و نگرانی های روحی است
4? دلبستگی به امور مادی و غیرالهی
دلبستگی شدید به امکانات فردی و اجتماعی از قبیل ثروت، فرزند، پست، مقام، عشیره و امثال این ها که زینت حیات دنیایی است انسان را از ذکر و یاد خدا غافل می کند، لذا قرآن در این باره هشدار می دهد و می فرماید:
«یا أیهَا الَّذِینَ آمَنُوُا لاتُلْهِکمْ اَمْوَالَکمْ وَ لا اَوْلادَکمْ عَنْ ذِکرِاللهِ وَ مَنْ یفْعَل ذَلِک فَأُولئِک هُمُ الْخَاسِرُون؛(5) ای کسانی که ایمان آورده اید اموال و فرزندان تان شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانی که چنین کنند، زیان کارند.»
5? حرص و طمع
یکی از اولین انگیزه هایی که انسان را به صفات رذیله از قبیل اعراض از یاد خدا و جمع و کنز اموال وا می دارد صفتی به نام (هُلْع) است. انسان هلوع هرگاه دچار تنش و فقدانی بشود، عجز و لابه می کند و چون خیری (نفعی) به او برسد بخل میوزد و حاضر نیست دیگران از آن منافع حظی داشته باشند:
«إنَّ الإنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إذَا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً؛(6) به یقین انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است. هنگامی که بدی به او می رسد بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او می رسد، مانع دیگران می شود (بخل می ورزد)».
6? بی توجهی به نماز
یاد خدا مایه آرامش دل هاست و نماز موجب تداوم یاد خداست تا جایی که گفته شد: «أقِمِ الصَّلَوةَ لِذِکرِی؛(7) نماز را به خاطر این که یاد من است بپا دارید» و نماز طبق صریح آیه قرآن از هر عمل عبادی دیگر برتر است: «أنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ لَذِکرُ اللهِ أکبَر؛ (8) نماز فحشا و منکرات را از جامعه و از امن اهل نماز دور میسازد و هیچ فریضه ای بالاتر از نماز نیست.» حال بی توجهی به برترین عامل آرامش در انسان، نتیجه آن جز اضطراب، استرس و هیجان نخواهد بود.
آرزو
7? آرزوهای طولانی
هنگامی که پرده های غفلت و غرور آرزوهای دور و دراز بر قلب و تمامی وجود انسان سایه افکند، دیگر توانایی درک حقایق و واقعیت را نخواهد داشت و همین باعث به فراموشی سپردن یاد خدا می شود. چه زیبا فرمود قرآن کریم درباره کافران که:
«ذَرْهُمْ یأکلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَ یلْهِهِمُ الأمَلُ فَسُوفَ یعْلَمُونَ؛(9) بگذار از آنها بخورند و بهره گیرند، و آرزوها آنان را غافل سازد، ولی به زودی خواهند فهمید».
یعنی نتیجه بد این آرزوهای طولانی را(چون اصل آرزو بد نیست، آرزوهای طولانی مذموم است) بزودی خواهند دید.
8? دنیاطلبی و دلبستگی به آن
انسان دلبسته به دنیا همیشه در اضطراب و نگرانی به سر می برد؛ زیرا دنیا قرین با انواع فقدان هاست و فشارهای روانی ناشی از این فقدان ها اضطراب زاست.
امام علی علیه السلام می فرماید:
«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ الْفِتَنِ وَ أصْلُ الْمِحَنِ؛(10) دوستی دنیا، سرِ همه فتنه ها و ریشه همه اندوه ها و محنت هاست» یعنی عاشق دل باخته دنیا، تمامی عوامل اندوهگینی و اضطراب را دارد چون ریشه همه این نگرانی ها محبت دنیا است.
هر کس از خدای بزرگ بترسد خداوند خوف او را در دل هر چیزی قرار می دهد یعنی همه از او می ترسند، و هر کس از خدای بزرگ نترسد، خداوند ترس همه چیز را در دل او قرار می دهد و از همه کس می ترسد
9? نداشتن خوف از خدا
کسی که از خدا و مجازات های عادلانه او نترسد تا سبب کنترل افکار، اعمال و احساسات وی شود زمینه خوف(رهبه) یعنی ترس توأم با اضطراب شدید در وی ایجاد می شود. به تعبیر بهتر هر کس از خدا نترسد از هر چیزی دچار وحشت و اضطراب می شود.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:
«مَنْ خَافَ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَ اللهُ مِنْهُ کلَّ شَی ءٍ وَ مَنْ لَمْ یخِفِ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَهُ اللهُ مِنْ کلِّ شیءٍ؛ (11) هر کس از خدای بزرگ بترسد خداوند خوف او را در دل هر چیزی قرار می دهد یعنی همه از او می ترسند، و هر کس از خدای بزرگ نترسد، خداوند ترس همه چیز را در دل او قرار می دهد و از همه کس می ترسد».
شبیه این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالموءمنین علیه السلام نیز نقل شده است. (16)
و امام علی علیه السلام فرمود:
«ثَمَرَةُ الْخَوْفِ ألأمْنِ» و فرمود: «اَلْخَوُفُ أمَانٌ» و فرمود: «ِفْتَأْمَنْ»(12) بنابراین ترس از خدا هم در دنیا و هم در آخرت آرامش و امنیت می آورد و قهراً ترک خوف از خدا، مستلزم وحشت و اضطراب خواهد بود.
10? ترک ازدواج
یکی از مواهب الهی وجود همسر شایسته برای انسان است که مایه آرامش زندگی است. چنان چه قرآن کریم در دو آیه به این جهت تصریح فرموده است: «وَ مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ اَنْفُسِکمْ اَزْوَاجاً لِتَسْکنُوا اِلَیهَا؛(13) از جمله نشانه های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید» در آیه دیگر هم فرمود: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ فِیهَا زَوُجَهَا لِیسْکنَ اِلَیهَ؛(14) او خدایی است که همه شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید و آرام گیرد.» این آرامش از اینجا ناشی می شود که این دو جنس، مکمل و مایه نشاط و شکوفایی و پرورش یکدیگر می باشند؛ به طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است. طبیعی است که در میان یک موجود و مکمل وجود او، چنین جاذبه نیرومندی وجود داشته باشد. از اینجا می توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهی می زنند وجود ناقصی دارند؛ چرا که یک مرحله تکاملی آنها متوقف شده است. این آرامش و سکونت هم از نظر جسمی است و هم از نظر روحی، هم از جنبه فردی است و هم اجتماعی.
بیماری هایی که به خاطر ترک ازدواج برای جسم انسان پیش می آید قابل انکار نیست. هم چنین عدم تعادل روحی و ناآرامی های روانی که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است. از نظر اجتماعی افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت می کنند و به همین جهت انتحار و خودکشی در میان مجردها بیشتر دیده می شود و جنایات هولناک نیز از آنها بیشتر سر می زند. به هر حال، وقتی وجود همسر مایه آرامش باشد قهراً فقدان آن مایه اضطراب و نگرانی است.
پی نوشت ها:
(1) – بقره، 7?
(2) – نور، 40?
(3) – طه، 124?
(4) – حشر، 19?
(5) – منافقون، 9?
(6) – رعد، 28?
(7) – معارج، 21-19?
(8) – طه، 14?
(9) – عنکبوت، 45?
(10) – حجر، 3?
(11) – میزان الحکمه، ج 3، ص 294?
(12) – بحار، ج 70، ص 381?
(13) – میزان الحکمه، ج 3، ص 184?
(14) – همان، ص 186?
8 قرص ضد افسردگی در قرآن
در اسلام نخست کوشش بر این است که انسان ها مبتلا به بیماری های روانی نشوند، اما اگر کسی به هر دلیل مبتلا شد برای درمان آن هم دستورهایی داده شد که اگر بیمار به آن دستورها عمل کند شفا خواهد یافت. حال به بعضی از آن تعالیم درمانی اشاره می کنیم:
توکل
عوامل درمان بیماری های روانی
1? صبر و شکیبایی
صبر یکی از اساسی ترین روش های مقابله با استرس و عوارض ناشی از آن می باشد. عامل اصلی پیروزی بر مشکلات و حوادث صبر است؛ لذا در اسلام برای پیروزی برشداید و مشکلات و حتی پیروزی و غلبه بر دشمن ظاهری در میدان جنگ دستور صبر داده اند و فرمودند از صبر کمک بگیرید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ؛(1) ای مؤمنین در برابر حوادث سخت و دشوار زندگی از صبر و استقامت و نماز کمک بگیرید زیرا خدا با صابران است».
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: و تنها چیزی که از آن امید فرج و نجات در برابر مشکلات است صبر است؛ بِالصَّبْرِیتَوَقَّعُ الفَرَجَ».(2)
این است که در قرآن کریم حدود هفتاد مورد از صبر سخن به میان آمده و مورد تأکید قرار گرفته است. بنابراین، به عکس آنچه بعضی گمان می کنند، صبر به معنای تحمل بدبختی ها و تن دادن به حوادث ناگوار، و تسلیم در برابر آنها نیست؛ بلکه صبر به معنای پایداری، استقامت و وسیله ای برای پیروزی و غلبه بر مشکلات است.
2? صلوات (نماز)
در بین عبادات هیچ عبادتی مانند نماز نیست. نماز بهترین وسیله برای ارتباط انسان با خدای متعال است و به خاطر توجه دادن نفس انسان به خدای قادر مطلق و حکیم علی الاطلاق، مصائب و مشکلات را از یاد او برده و باعث آرامش او می شود؛ لذا در قرآن کریم به مؤمنین دستور استعانت و کمک جستن از نماز داده شده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» (3) از سوی دیگر گناه و منکرات از عوامل استرس زا و مشکل آفرین است و نماز مانع از گناه و در نتیجه وسیله ای برای آرامش است «انَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکرِ» (4) طبیعت نماز از آن جا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل بازدارنده یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد می اندازد، اثر بازدارندگی از فحشا و منکرات دارد.
از قرآن برای بیماری های خود شفا بطلبید و برای پیروزی بر شداید و مشکلات از آن، استعانت جویید؛ زیرا در قرآن شفای بزرگ ترین بیماری ها یعنی کفر، نفاق، گمراهی و ضلالت است، پس آنچه می خواهید به وسیله قرآن از خدا بخواهید و با دوستی قرآن به سوی خداوند توجه کنید
3? دعا و نیایش
در اهمیت دعا همین بس که قرآن کریم از زبان خدا می فرماید: ای پیامبر! به بندگانم بگو اگر نبود دعای شما، پروردگارم اعتنایی به شما نمی کرد: «قُلْ مَا یعْبَأُ بِکمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاوءُکمْ». (5) به قول استاد حسن زاده آملی: دل بی دعا بها ندارد و دلی بی بها، بها ندارد: «قُل مَا یعبأُ ُبِکم رَبِّی لَولاَ دَعَائُکم»(6) نخستین چیزی که توجه بشر را در راه مبارزه با بیماری ها، به خود جلب کرده و می کند، بهره گیری از دو روش مادی و معنوی است که امروزه نیز در اکثر نقاط جهان از این دو روش، کم و بیش استفاده می شود. منظور از راه و روش مادی، استفاده از داروها، درخواست کمک از طبیبان و بهره گیری از تمامی روش هایی است که به نوعی در بهبود سلامت انسان موءثرند که گیاه درمانی نمونه بارز آن است. منظور از راه و روش معنوی، همان دعا، نیایش، توسل و درخواست از خدای بزرگ است.
{ نقل از weblar.ir}
10 عامل افسردگی از نظر قرآن و 8 قرص ضد افسردگی در قرآن
?
قرآن و بهره گیری از آن
با مراجعه به آیات و روایات روشن می گردد که قرآن نسخه شفابخش خدای سبحان برای بیماران روانی است. قرآن شفای دردهایی است که چه بسا از محدوده ناهنجاری های شناخته شده روان شناسی خارج است، یعنی ممکن است فردی از نظر روان شناسی دارای شخصیت متعادلی باشد؛ ولی در فرهنگ قرآن بیمار به حساب آید و قرآن دارویی برای شفای بیماری او باشد. قرآن کریم خود را در آیات متعدد «شفا» معرفی کرده است. منظور از شفا، شفا از بیماری های روان و قلب است. بیماری هایی از قبیل: کفر، شرک، نفاق، بخل، حسد، کینه و …. یعنی قرآن درمان و شفای آلودگی های معنوی و روانی است «یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ؛ (7) ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است، و درمانی برای آنچه که در سینه هاست (درمانی برای بیماری دل های شماست)».
و آیه دیگر «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُومِنِینَ؛ (8) و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می کنیم». و «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاء؛ (9) بگو این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند رهنمود و درمان است». امام علی علیه السلام در کلمات خود به جنبه شفا بخشی قرآن اشارات زیادی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
«… فَاسْتََشْفُوهُ مِنْ اَدْوَائِکم وَ اسْتَعینُوا بِهِ علی لَأْوَائِکم فاِنَّ فیهِ شِفاءً مِنْ أکبَرِ الدَّاء وَ هُوَ الْکفرُ و النِّفاقُ و الغی وَ الضَّلالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ توَجَّهوُا اِلَیهِ بِحُبِّهِ؛ (10) از قرآن برای بیماری های خود شفا بطلبید و برای پیروزی بر شداید و مشکلات از آن، استعانت جویید؛ زیرا در قرآن شفای بزرگ ترین بیماری ها یعنی کفر، نفاق، گمراهی و ضلالت است، پس آنچه می خواهید به وسیله قرآن از خدا بخواهید و با دوستی قرآن به سوی خداوند توجه کنید».
منظور از توکل به خدا این است که انسان تلاش گر کار خد را به او واگذارد و حل مشکلات خویش را از او بخواهد. خدایی که از تمام نیازهای او آگاه است، خدایی که نسبت به او رحیم و مهربان است، خدایی که قدرت حل هر مشکلی را دارد
جالب این که شفابخشی قرآن آثار نامطلوب ندارد. برخلاف داروهای مادی که غالباً آثار نامطلوب در ارگان های بدن می گذارند تا جایی که در حدیث معروفی آمده است: «هیچ دارویی نیست مگر این که خود سرچشمه بیماری دیگر است؛
امام علی علیه السلام در این رابطه چنین می فرماید:
«شَفاءً لا تُخشی أسْقامُهُ؛ (11) قرآن داروی شفابخشی است که هیچ بیماری از آن برنمی خیزد».
خداوندا! ما را از جمله کسانی قرارده که از قرآن شفا یافته و به طور کامل بهره مند گردیده است.
تقوا
5? تقوی
قرآن کریم از جمله آثار تقوی را خروج از مشکلات معرفی می کند، و یا کسانی که در گذران زندگی برای به دست آوردن لقمه نانی، گرفتار فقر و بدبختی اند و از این طریق مبتلا به ناراحتی و اضطراب اند، قرآن کریم یکی از آثار تقوی را روزی از طریق غیرمتعارف می داند. البته این معنایش این نیست که مردم از کسب و کار دست بردارند و برای به دست آوردن روزی شان به تقوی روی آورند. کسب و کار از یک سو و خیر و برکت در اثر تقوی از سوی دیگر لازم است: «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حیثُ لا یحْتَسِبْ؛ (12) و هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم کند، و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد». یقیناً مسایل مربوط به معیشت و زندگی گاهی سبب گرفتاری و نگرانی است که تقوی آن را بر طرف می سازد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«إنِّی لَأَعْلَمُ آیةً لَوْ اَخَذَ بهِ النّاَس لَکفَتْهُمْ و مَن یتَّق اللَّه یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً… فما زالَ یقوُلُهَا وَ یعیدُها؛ (13) من آیه ای را می شناسم که اگر تمام انسان ها دست به دامن آن زنند برای حل مشکلات آنها کافی است. پس آیه «من یتق اللّه را تلاوت فرمود و بارها آن را تکرار کرد».
لازم به ذکر است که تقوی برای بیماری های روانی انسان هم جنبه بهداشتی و پیش گیری دارد و هم جنبه درمانی.
6? توکل به خدا
منظور از توکل به خدا این است که انسان تلاش گر کار خد را به او واگذارد و حل مشکلات خویش را از او بخواهد. خدایی که از تمام نیازهای او آگاه است، خدایی که نسبت به او رحیم و مهربان است، خدایی که قدرت حل هر مشکلی را دارد.
لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله در شب معراج از خدای سبحان سؤال کرد: پروردگارا! «اَی الاعمالِ اَفْضلُ؟ کدام اعمال برتر است؟ فرمود: «لیسَ شَیءٌ عندِی اَفضَلُ مِنَ التوَکلِ عَلی و الرِّضا بِمَا قََسَمْتُ؛ (14) چیزی در نزد من افضل و برتر از توکل بر من و خشنودی به آن چه قسمت کرده ام نیست». بدیهی است توکل به این معنی همیشه توأم با جهاد و تلاش و کوشش است نه تنبلی و فرار از مسوءولیت ها. این نوع توکل است که قرآن کریم می فرماید: «وَمَن یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ (15) هر کس بر خدا توکل کند کفایت امرش را می کند». حاصل آن که یکی از عوامل درمان بیماری روانی توکل به خداست.
دعا و اذکار خاص به ویژه ذکر یونسیه، فرو بردن خشم، خواندن سوره «الم نشرح» به مدت 27 روز، صبح و شب، ذکر خدا، توجه به رحمت و قدرت لایزال خداوند، توسل به امام زمان بالخصوص که امروزه وسیله امن وا مان اهل زمین است و ده ها عامل دیگر را می توان نام برد
7? توبه و استغفار
توجه به آمرزش خداوند و بخشش او؛ یعنی تمامی گناهان قابل آمرزش هستند. تنها وسیله و بهانه ای می خواهد که یکی از آن وسایل توبه است: «وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن یأْتِیکمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ؛ (16) به درگاه پروردگارتان باز گردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آن که عذاب به سراغ تان آید، سپس از سوی هیچ کس یاری نشوید». توجه به آثار توبه و استغفار؛ هر کس بسیار استغفار کند برای او از هر اندوهی گشایشی و از هر تنگنایی راه نجاتی قرار می دهد.
8? توسل به اولیاء دین
توسل به اولیای الهی مانند پیامبران و اوصیای گرامشان یقیناً مایه امن و آرامش روان است؛ زیرا علاوه بر این که به تجربه ثابت شده که بسیاری از مشکلات و بیماری های جسمی و روانی با توسل حل و برطرف شده، در قرآن کریم و روایات اهل بیت نیز به آن دستور اکید داده شده است. به عنوان نمونه آیه شریفه: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ؛ (17) ای کسانی که ایمان آورده اید، پرهیزکاری پیشه کنید و وسیله ای برای تقرب به خدا انتخاب نمایید».
وسیله در اصل به معنای تقرب جستن و یا چیزی است که باعث تقرب به دیگری از روی علاقه و رغبت می شود، می باشد (18) بنابراین وسیله در آیه فوق معنای وسیعی دارد و شامل هر کار و هر چیزی که باعث تقرب انسان به خدا می شود. مهم ترین آنها ایمان به خدا و پیامبر، جهاد در راه خدا، عبادات، زیارت خانه خدا، صله رحم، انفاق در راه خدا هم چنین هر کار خیر و پسندیده می باشد.(19) و هم چنین شفاعت پیامبران، امامان و بندگان صالح خدا که طبق صریح قرآن باعث تقرب به خداست، در مفهوم وسیع توسل داخل است.
لازم به تذکر است که عوامل درمان منحصر به این هشت امر نیست؛ بلکه امور دیگری از قبیل: دعا و اذکار خاص به ویژه ذکر یونسیه، فرو بردن خشم، خواندن سوره «الم نشرح» به مدت 27 روز، صبح و شب، ذکر خدا، توجه به رحمت و قدرت لایزال خداوند، توسل به امام زمان بالخصوص که امروزه وسیله امن وا مان اهل زمین است و ده ها عامل دیگر را می توان نام برد.
«اللَّهمَّ وفِّقنا لمَا تحبُّ و ترضی»
پی نوشت ها :
(1) – بقره، 153?
(2) – میزان الحکمه، ج5، ص 262، به نقل از غرر و بحار الانوار.
(3) – بقره، 153?
(4) – عنکبوت، 45?
(5) – فرقان، 77?
(6) – رساله نورعلی نور، در ذکر ذاکر و مذکور، ص10، مقدمه.
(7) – یونس، 57?
(8) – اسراء، 82?
(9) – فصلت، 44?
(10) – نهج البلاغه، خطبه 176?
(11) – نهج البلاغه، خطبه 198?
(12) – طلاق، 3?
(13) – مجمع البیان، ج1، ص306?
(14) – سفینه البحار، ج 2، ص 682، ماده وَکلَ.
(15) – طلاق، 3?
(16) – زمر، 54?
(17) – مائده،53?
(18) – تفسیر نمونه،ج 4، ص 364?
(19) – نهج البلاغه، خطبه 110
چگونه افکار منفی را از خود دور کنیم؟
{به نقل از سایت بیتوته}
یکی از ویژگیهای افکار منفی، طولانی بودن و کامل شدن آنهاست؛ فکرهای منفی این قدر در ذهن باقی میماند و دنبال هم میچرخد تا یک ماجرای تلخ و منفی بزرگ در ذهن شکل بگیرد
بسیاری از ما دائم در حال سر و کله زدن با خودمان هستیم، با افکاری که گاه و بیگاه به سراغمان میآید. البته متأسفانه در اغلب موارد این فکرها و گفت و گوهای درونی چندان مثبت نیست و همین مساله موجب میشود همه فکرها و گفت و گوهای درونی را بد و استرس زا بدانیم؛ چرا که معمولا عادت داریم خودمان را به دلیل اتفاقات گذشته محکوم کنیم یا نگران و مضطرب اتفاقات آینده باشیم؛ اتفاقاتی که هنوز پیش نیامده و مشخص نیست روزی به واقعیت میپیوندد یا نه.
موضوع مهم این است که چنین افکار منفیای میتواند امید به آینده را از بین ببرد و فرد را برای طی مسیر زندگی، تنها و ناامید رها کند، اما چون اعمال ما نتیجه افکارمان است، اگر بتوانیم تفکراتمان را تغییر دهیم، حتما قادر خواهیم بود طور دیگری هم عمل کنیم و در نتیجه زندگی متفاوتی خواهیم داشت. پس در این مورد هم باید سعی کنید و با تمرین، افکار منفی را به فکرهایی مثبت و انرژیبخش تغییر دهید.
بحثهای درونی منفی را حذف کنید
اولین قدم، کسب آگاهی است؛ یعنی قبل از هر چیز باید فکرهای منفی را بشناسید و سعی کنید آنها را به افکار مثبت تغییر دهید؛ البته فراموش نکنید این کار ابتدا خیلی سخت است و نباید ناامید شوید؛ ولی وقتی راهش را پیدا کنید، براحتی میتوانید این کار را پیش ببرید. پس اگر سالهاست با افکار منفی زندگی کردهاید، انتظار نداشته باشید طی یک شب از شر آنها خلاص شوید، چون این فکرها به دلایل مختلفی ایجاد میشود که باید با شناخت دقیق، با آنها روبهرو شوید؛ مثلا اگر معلم کلاس اول دبستان همیشه شما را دانشآموزی بیاستعداد خطاب کرده باشد، خیلی عجیب نیست اگر هنگام شروع کارهای جدید، دائم به خودتان بگویید «نمیتوانم»، «این کار برای من خیلی سخت است» و... اگر هم دائم این فکرهای منفی در ذهن شما چرخیده باشد، حتما برای انجام کارها، اعتماد به نفس کافی نداشتهاید. پس میبینید چقدر سخت است در این شرایط باور کنید توانایی شما بیشتر از چیزی است که خودتان فکر میکنید؟!
یکی از معروفترین جملات منفی که خیلی از ما دائم با خودمان مرور میکنیم، این است: «من نمیتوانم». غافل از این که وقتی به خودتان میگویید « نمیتوانم » یا « این کار خیلی سخت است » در واقع مقاومتی نسبت به انجام آن کار در خودتان ایجاد میکنید که داشتن چنین مانع ذهنیای میتواند شما را از رسیدن به موفقیت بازدارد. پس هر وقت به خودتان گفتید « من نمیتوانم » کمی به جملهتان فکر کنید و بگویید « چرا نمیتوانم؟ »
تحقیقات متعدد نشان داده است اکثر نوابغ و دانشمندان کسانی بودهاند که با کار و مطالعه زیاد به این موقعیت رسیدهاند و همین موضوع ثابت میکند اگر میخواهید موفق شوید باید دائم به خودتان بگویید که میتوانید.
تائیدات مثبت را از یاد نبرید
وقتی به هدف خاصی میرسید، معمولا جملات و عبارات مثبت را از افراد مختلف خواهید شنید؛ این عبارتها معمولاً کوتاه، قابل باور و مشخص است. پس بهتر است این جملات را بارها برای خودتان تکرار کنید تا نوع دیگری از افکار درونی برای شما ایجاد شود. گام بعدی این است که تمام این تائیدات را با صدای بلند و با شور و شوق بگویید؛ حواستان باشد خواندن از روی جملات و کلماتی مثبت بدون هیچ حسی، فایدهای ندارد.
به فکرهای مثبت بال و پر دهید
یکی از ویژگیهای افکار منفی، طولانی بودن و کامل شدن آنهاست؛ فکرهای منفی این قدر در ذهن باقی میماند و دنبال هم میچرخد تا یک ماجرای تلخ و منفی بزرگ در ذهن شکل بگیرد، اما از حالا به بعد، سعی کنید به جای چنین کاری، این تمرین را انجام دهید؛ فکرهای شاد و مثبت را مانند یک فیلم طولانی و نشاط انگیز دنبال کنید. برخی از تجسمها بسیار مفید خواهد بود و باید تا میتوانید داستان را ادامه دهید و بگذارید ساعتها زمان شما را به خودش اختصاص دهد. در ضمن، خیلی بهتر است اگر این داستان را درباره خودتان بسازید و تصور کنید به هدفهایتان رسیدهاید.
منبع : jamejamonline.ir
(نقل از پایگاه خانواده وزنان)
نوشتاری از حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی پیرامون گرامیداشت فاطمیه
بسم الله الرحمن الرحیم
در مقام بیان عظمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و برکات وجودی آن بزرگواران چه میتوان گفت و از کجا باید شروع کرد؟ فاطمه علیهاالسلام از اهل بیتی است که خداوند متعال، عالم را به واسطه وجود ایشان خلق فرموده است، آنجا که رسول خدا صلوات الله علیه وآله فرمود:
«لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللهُ آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْض»(1)
و یا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در آن مرقومهای که به معاویه مرقوم نمودند میفرماید:
«فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»(2)
این عبارت، از نظر معنا خیلی مهم است. بعضی میخواهند بگویند که معنای این روایت این است که مردم تربیتشده یا پرورشیافته مکتب ما هستند، ولی هیچ مانعی ندارد که به این معنا باشد که هدف غایی از خلقت، وجود محمد و آل محمد علیهم السلام است و یا آن حدیث قدسی که خداوند میفرماید: «خَلَقْتُکَ لِأجْلِی»(3) و در حدیثی دیگر میفرماید: «لَوْلَاکَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاکَ»(4). اصلاً انسان نمیتواند بفهمد که خداوند متعال که میفرماید: تو را برای خودم خلق کردم و همه افلاک را برای تو خلق کردم چه معنایی دارد؟
آنچه از همه این سخنان معلوم میشود این است که ارتباط آنها با خداوند متعال بسیار بالاست، چرا که خداوند متعال، بالا و والاست، البته خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اظهار عجز میکند و اظهار میدارد:
« مَا عَرَفْنَاکَ حَقَ مَعْرِفَتِکَ»(5)
باید دانست که ما هر چه داریم از اهل بیت علیهم السلام داریم. غیر از آنها هر کس هر چه میگوید، وقتی انسان آنها را ملاحظه میکند میبیند به جایی متصل نیست و نمیشود به آن اعتماد کرد.
همه چیز در مکتب اهل بیت علیهم السلام است که پیامبر فرمود: «إنّی تارکٌ فیکُمُ الثّقلین کتاب الله وَ عِتْرَتی» یعنی همه چیز را از اهل بیت بگیرید و از غیر اینها نگیرید.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نه از اینها جلو بیفتید و نه عقب، که اگر جلو بروید گمراه میشوید و اگر عقب بیفتید هلاک میگردید. و نیز میفرماید: «لاتُعَلِّمُوهُم» چیزی یادشان ندهید، «فإنَّهُم أعْلَمُ مِنْکُم» از تمام مردم، اینها عالمتر هستند.
حال در میان اهل بیت علیهم السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها یک محوریت خاصی دارند؛ ملاحظه کنید وقتی اهل بیت علیهم السلام معرّفی میشوند ایشان در صدر هستند؛ «هُمْ فَاطِمَةُ وَ أبُوهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنُوهَا»(6)
آن حضرت در بین اهل بیت علیهم السلام، مقام و عظمت خاصی دارند که همه ائمه علیهم السلام به وجود ایشان افتخار میکنند. در واقع، آن وجود مقدس برای همه اهل بیت علیهم السلام حجت است، یعنی برای حقانیت خودشان و برای بطلان غاصبین و ستمگران به وجود آن بزرگوار احتجاج میکنند. همه اهل بیت علیهم السلام حجتند، ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این جهات، حجیتش از همه بیشتر است.
فاطمه زهرا سلام الله علیها سیدة نساء العالمین، بضعة الرسول و قرینة ولیّ الله، بانویی که در مباهله به حکم قرآن مجید، اختصاصِ شرکت داشت، و از اهل بیت علیهم السلام هم، یگانه بانویی بود که به مقام عصمت و طهارت چون پدر و همسر و فرزندانش آراسته بود، و در آن اجتماع که حتی امّ سلمه هم اجازه حضور نیافت و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جواب «إنّکِ على الخیر» شنید، فقط یگانه بانویی که حضور داشت آن حضرت بود.
او در غیر مقام نبوت، در اخلاق و علم و کمالات نسبت به پدر نسخهای مطابق اصل بود و مثل سائر ائمه علیهم السلام سیره و رفتار و گفتارش، دین و شرع و دلیل احکام الهی است.
او امامت به معنای علم و هدایت را حائز بود، و به عنوان یک بانوی اول اسلام در عفاف و عصمت و کرامت و ستر، وجودش الگو و اسوه است. اشتغال به کارهای بیرون از منزل و همکاری با مردان نامحرم دون شأن هر زن ذی شأن و ملتزم به ستر و عفاف است تا چه رسد به بانویی که شأنش «إنّ اللهَ تَعَالى یَغْضِبُ لِغَضَبِ فَاطِمة وَ یَرْضى لِرِضَاهَا» باشد. اصلاً حضور در جاهایی که مختص به مردان است برای بانویی مانند او تنازل از مقام اجل و امنع و اقدس اوست.
خطبه اعجاز آور
یکی از معجزات حضرت زهرا سلام الله علیها، خطبه بالبدیهة آن حضرت بود. آن بزرگوار در آن جوّ اختناق و کودتای بزرگی که شده بود، با آن مصیبت جانکاه و عظمای ارتحال حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و بعد مصایب دیگر، این خطبه را که در اوج فصاحت و بلاغت است انشاء کرد که امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام هر چند امام البلغاء و امیر الفصحاء است و میفرمود: «إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ وَ فِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه»(7) ولی جوّ اجازه نمیداد که چنان سخنرانی جامع و گویا و کوبنده و ماندگاری ایراد نماید.
عظمت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها باعث شد که در آن اجتماع تاریخی و محاکمه بزرگ نتوانستند مانع خطبهخواندن ایشان شوند، و چنان بود که شخص حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله حضور یافتهاند و بسیاری از مردم حاضر وقتی آن حقایق بیان میشد گریه میکردند.
به هر حال، این خطبه متضمن مطالب بسیار بالا است و از معجزات اهل بیت علیهم الصلوة و السلام است و لذا در مثل کتاب بلاغات النساء که در قرن دوم هجری نوشته شده است این خطبه را نقل میکند.
البته فضایل آن حضرت بسیار زیاد است؛ همین حدیث مشهور نبوی که «إِنَّ اللهَ تَعَالَى یَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا»(8) در عین اختصار، معنای والا و مهمی دارد. حقائق و مطالب مهم ولایی تا حضرت مهدی علیهالسلام از این روایت استفاده میشود، یا این حدیث که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگامی که میخواهند حضرت فاطمه را دلداری و تسکین خاطر بدهند میفرمایند:
«أبشری یا فَاطِمة إنّ المَهْدِیّ منک»(9)
ای فاطمه! بشارت بر تو باد که مهدی از توست؛ این بسیار مهم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شخص اول عالم امکان، برای آرامش روان و آمادهساختن دختر عزیز و یگانه خود برای تحمل مصایب و مسائلی که پیش میآید اینگونه دلداری میدهند که مهدی از توست، یعنی همه از تو و برای توست و سیر جهان به سوی تو، و پیروزی حق بر باطل و نور بر ظلمت برای تو است. به هر حال سخن در عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار زیاد است.
لزوم گرامیداشت ایام فاطمیه
گرامیداشت فاطمیه و مواضع فاطمه، سیره فاطمه، زهد فاطمه، عبادت فاطمه، علم و حکمت فاطمه باید همیشه جزء برنامهها باشد و در سخنرانیها، تألیفات و در هر فرصت مناسب باید آن را بازگو کرد.
باید مصایبی که بر آن حضرت وارد شده است و آنقدر فاش و آشکار است که حتی در مثل کتاب النهایة ابن اثیر - با اینکه سنّی است و کتابش لغت است- به مناسبت از اشاره به این مصائب پس از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله نتوانسته خودداری کند و آنها را برای همه بازگو میکند.
ابن اثیر در النهایة، لغت (هنبث) این دو شعر را از حضرت زهرا علیها السلام استشهاد میآورد که اجمالی از آن مصایب و هتک حرمتها به آن بانوی یگانه اسلام است که هر کس و هر شخص آگاهی، همه چیز را از آن میفهمد و شدّت ناراحتی زهرا سلام الله علیها و رنج و غم او و اعتراض او را به آنچه واقع شد نشان میدهد. آنجا که خطاب به پدر بزرگوارش میفرماید:
قَدْ کـانَ بَعْدَک أنباء وَ هَنْبَثة لَو کُنتَ شاهدَها لم یکثر الخُطَب
إنّا فَقَدْناک فَقْد الأرضِ وابلَها فَاختل قومُک فاشْهدهم وَ لاتَغب
سپس میگوید: «الهَنْبَثَة واحدة الهنابث، و هِی الأمُور الشّداد المختلفة و اشار إلى عتبها على أبیبکر: إنها خرجت فی لمة من نسائها تتوطأ ذیلها إلى أبیبکر فعاتبته.»
باید تاریخ را برای مردم بیان نمود، کلمات حضرت زهرا علیها السلام مخصوصاً آن خطبه عظیمه و بلیغه را که از معجزات ایشان است به گوش جهانیان رساند.
باید در این فاطمیهها، شخصیت ملکوتی آن حضرت تجلیل و تعظیم شود و همه مردم در این ایام، ارادت و مودت خود را به یگانه بانوی اسلام دخت گرامی پیامبر رحمت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام اثبات نمایند. امروز ما به تأسی به آن حضرت احتیاج داریم. جامعه ما به پیروی از روش همسرداری و تربیت فرزند - که آن حضرت بهترین طریقه و روش را داشتند- احتیاج دارد.
امروز کلمات آن حضرت باید سرمشق زندگی همه بانوان و بلکه مردان باشد. آن حضرت، مقام واقعی و کرامت حقیقی زن را به دنیا ابلاغ نمود و فرمود: بهترین زن آن است که نه او مرد نامحرمی را ببیند و نه مرد نامحرمی او را ببیند. این است که حضرت زهرا علیها السلام را تا امروز و تا قیامت، در دلهای مردم آگاه و خداپرست و حقجو زنده نگه داشته است. فاطمیه یک تاریخ است، فاطمیه یعنی فریاد بر سر ظالمان، فاطمیه یعنی جهاد برای پیروزی حق بر باطل، و بالاخره فاطمیه یعنی روز حکومت جهانی و الهی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
آری! فاطمیه عاشوراست، فاطمیه شب قدر است، فاطمیه غدیر و نیمه شعبان است و فاطمیه یعنی روز پیروزی نور بر ظلمت.
در پرتو بیان فضائل آن حضرت، همه ابعاد دین و ولایت ائمه طاهرین، و دعوت اسلام و قرآن و مکتب اهل بیت علیهم السلام و در کل، رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را باید تبلیغ نمود.
باید با بدعتها، با بیگانهگراییها، با نابسامانیها، با گناه، با شیوع مناهی و ملاهی، با فساد، با جهل و ضلالت مبارزه نمود.
مکتب اهل بیت علیهم السلام، مکتب معرفت، مکتب علم و بیداری، مکتب آگاهی و عدالت و برابری و رشد عقلی و اندیشههای نورانی است که همه باید آن را در این فرصتها بازگو کنیم و همه باید قدردان مجالس نورانی فاطمی باشیم و از برکات آن کمال استفاده را نموده و مهمترین وظیفه خود را دعا با تضرّع و انابه به درگاه خداوند متعال برای تعجیل در فرج موفور السرور فرزند عزیز فاطمه، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه قرار دهیم؛ اللّهم عجل فرجه الشریف و اجعلنا من أعوانه و أنصاره و المستشهدین بین یدیه.
پی نوشت
1. عیون اخبار الرضا علیه السلام؛ ج1، ب26، ح22.
2. نهج البلاغة، نامه28.
3. الجواهر السنیة؛ شیخ حر عاملی، ص710.
4. بحار الانوار؛ ج15،ب1، ح48.
5. بحار الانوار؛ج68،ب61، ح1.
6. عوالم العلوم، ص933.
7. نهج البلاغة، خ233.
8. صحیفه امام رضا علیه السلام، ص45،ح22.
9. البرهان متقی هندی، ص94.
فاطمه کیست؟
اللّهم صلّ علی الصدیقة فاطمة الزکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و ام أحبّائک و أصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین و صلّ علی ولدها الذی بشّرها به خاتم النبیین صلوات الله علیه و آله، بقیة الله فی ارضه ارواح العالمین له الفداء.
پیرامون شخصیت جامع الأطراف و وسیع الأبعاد حضرت زهرا سلام الله علیها آنچه گفتهاند و نوشتهاند و باز هم گویندگان و نویسندگان بگویند و بنویسند، به پایان بیان مقامات و درجات و فضائل حضرت نمیرسند.
اگر چه عمر آن حضرت به واسطه ورود مظالم جانکاه، به ظاهر کوتاه بود، امّا در همین فرصت اندک، مواضعی را از خود نشان دادند که درسهای سازنده آن در طول تاریخ، برای همه، راهبر و حقّنما است.
و به قول آن شاعر که میگوید: ضلّ من جعل مقیاس الحیاة الطولا، نباید مقیاس زندگی را طولانیبودن ظاهری عمر قرار داد، بلکه مقیاس حقیقی حیات بشر، عرض عمر و برکات وجودی او است.
حیات حضرت زهرا سلام الله علیها نیز مانند حیات پدر بزرگوارش حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله، بسیار عریض، گسترده و پهناور، و سرشار از آثار و برکات بود.
در عالم وجود، کسی از حضرت زهرا علیها آلاف التحیة و الثناء، در علم و اخلاق و سیره و مقامات انسانی و کمالات و جنبههای روحی و جسمی نزدیکتر به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم - شخص اول عالم امکان- نیست.
اگر چه طول عمر آن بزرگوار 18 سال بیشتر نبود، اما عرض آن بیش از میلیونها و بیشتر و بیشتر بود. مهمّ این است که شخص در مدّت کوتاه حیات خویش، کارهایی بزرگ انجام دهد که از دیگرانی مثل او در هزاران برابر آن سالها، صادر نمیشود.
از این جهات، هر چه ما در این موضوع و میدان وارد شویم، و هر چه در رشتههای مقامات و فضائل آن بزرگوار مطرح کنیم، نمیتوانیم حقّ مطلب را ادا نماییم.
همه مقاماتی را که بتوان برای یک انسان کامل فرض کرد، حضرت زهرا سلام الله علیها در رتبه اول و در درجه اول آن قرار دارد.
مواضع حضرت زهرا علیها السلام در ایمان و معرفة الله، در بندگی خدا و عبادت، در بیاعتنایی به دنیا و قناعت، در رحم و ایثار دیگران بر خود، در همسرداری و تربیت فرزند، در حفظ کرامتها و حشمتهای خاصی که اسلام برای بانوان توصیه نموده است و در رعایت ستر و عفاف، و در نشاندادن تمام ده صفت برجستهای که در سوره احزاب برای زنان، مانند مردان افتخار شمرده شده، یگانه و اسوه بود.
همه تاریخ حیات آن حضرت برای انسان اعجابآفرین است که چگونه یک زن، و تا کجا میتواند به آن مقامات عالی نائل شود، و سیر خودش را به طرف خداوند متعال ادامه بدهد.
آن قدر انوار وجود فاطمه علیها السلام درخشان است که بعضی از زنان پیغمبر در توصیف ایشان میگوید: «مَا رَأَیْتُ أفْضَل مِنْ فَاطِمَة غَیر أبِیهَا؛ من برتر از فاطمه ندیدم مگر پدرش را»(1)
مواضعی که حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم اتخاذ کردند، بسیار والا و اعجابانگیز بود. او که مسئولیت بزرگ رساندن حقایق به مردم را بر عهده خودش میدید، معجزهوار آن خطبه بزرگ را در مسجد پیامبر صلوات الله علیه و آله انشاء کرد.
در آن شرایط و موقعیت که برای هیچ کسی امکان چنان سخنرانی و چنان خطبه و بیان حقائقی میسر نبود آن حضرت - که سلام و درود خداوند بر او باد- تنها کسی بود که با حضور خود و ایراد آن خطبه بلیغه، حضور رسول الله صلی الله علیه و آله را به یاد مستمعین میآورد.
آن حضرت با چادر و عبایی که پوشیده بودند و روی زمین کشیده میشد و در حالی که زنان بنیهاشم اطراف ایشان را گرفته بودند وارد مسجد شد.
به امر آن بزرگوار، پردهای بین بانوان و مردان کشیده شد تا حضرت از پشت پرده خطبه بخوانند و چنان خطبه را بالبداهة انشاء میفرمودند که مستمعان را سکوت فراگرفته و اشک از چشمان آنها سرازیر شده بود.
وجود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وجودی آسمانی و ملکوتی است که امثال بنده نمیتوانیم در این میدانها وارد شویم و به وصف آن حضرت بپردازیم.
اصلاً یکی از ارکان مهمّ عنوان والای اهل بیت علیهم السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها است. در آیه تطهیر «إنّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطْهِیراً»(2)، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یگانه بانویی از آن پنج تن است که این آیه در شأن آنها نازل شده است و او مشمول این آیه است.
و در آیه «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»(3)، یگانه زنی که با حضرت رسول حضور پیدا کرد فاطمه زهرا صلوات الله علیهما بود.
در آیه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(4) هم وقتی از حضرت رسول صلوات الله علیه و آله میپرسند که نزدیکان شما - که خداوند در این آیه امر به مودّت آنها فرموده- چه کسانی هستند؟
میفرمایند: علی و فاطمه و حسن و حسین صلوات الله علیهم اجمعین. (5)
مقام معنوی حضرت زهرا سلام الله علیها و وجود مبارک ایشان، حجتی است برای حقانیت شیعه. بنده یک وقتی که در مدینه بودم، شنیدم کتابخانهای در آنجا کتابهای ضد شیعه را میفروشد. بنده رفتم و کتابهای آنجا را بررسی کردم. دیدم یکی از آن کتابها روی میز صاحب مکتب است. کتابی بود به نام «و جاء دور المجوس»
با صاحب کتابخانه مشغول صحبت شدم. ایشان از کتابهایی نام برد که بنده آنها را میشناختم. بعد پرسید که شما این کتاب را دیدهاید یا نه؟ گفتم: ندیدم، ولی میدانم که تمام مطالب افترا و دروغ است. گفت: نخوانده از کجا میگویید؟
کتاب را گرفتم و باز کردم. در همان نگاه اول، مطلبی را که نوشته بود عنوان کردم، و جعل و کذببودن آن را برایش ثابت نمودم.
بالاخره بعد از کمی صحبت، پرسید که عقیده شما در مسأله خلافت آن دو نفر چیست؟ گفتم: این چه سؤالی است که شما میکنید! معلوم است کسی که عقیده به آنها نداشته باشد، از دین خارج نمیشود، و کسی که از دنیا برود و آنان را نشناخته باشد بیدین نیست.
در ادامه که نسبت به عقیده شیعه درباره امر خلافت اصرار میکرد گفتم: عقیدتنا عقیدة سیدة فاطمه سلام الله علیها.
این را که گفتم ساکت شد، و معلوم بود مواضع آن حضرت نسبت به خلفا را نمیتوانند ردّ نمایند. سپس پرسید: بعد چطور؟ و منظورش اجماع ساختگی بود. گفتم: ما به همان اعتقاد حضرت زهرا علیها السلام باقی هستیم.
وقتی باز هم همین حرف محکم را تکرار کردم، دیگر نتوانست حرفی بزند.
غرض اینکه موقعیت و مواضع حضرت فاطمه زهرا صلوات الله و سلامه علیها، موقعیتی است که اساس مذهب تشیع را تقویت و تأیید میکند.
بنابراین باید معارف و هدایتهای سرور بانوان جهان، بضعه رسول صلوات الله علیه و آله را در معرض مطالعه همگان قرار دهیم که همین عقاید و هدایتها حجّت تشیع میباشد.
باید در این ایام، خطبه معجزهوار حضرت زهرا سلام الله علیها - که متضمن همهگونه پیام لازم و سازنده در تمام نواحی حیات است- مورد توجه قرار بگیرد.
باید موضع حضرت آنجا که میفرماید: «خَیْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا یَرَیْنَ الرِّجَالَ وَ لَا یَرَاهُنَّ الرِّجَال؛ برای زن بهترین حال این است که هم مرد بیگانه او را نبیند و هم او مرد بیگانه را نبیند»(6)، مورد توجه و تأمل بانوان زهرایی قرار بگیرد.
باید مراسم و ذکر فضائل آن حضرت همیشه زنده بماند که یکی از وسائل تقرّب به خداوند، احیاء امر اهل بیت علیهم السلام خصوصاً فاطمه زهرا سلام الله علیها میباشد.
باید در چنین موقعیتی هر چه میتوانیم مقام حضرت زهرا علیها السلام را بیشتر تجلیل بکنیم و معارف ایشان را به مردم برسانیم که ادای مزد رسالت حضرت رسول صلی الله علیه و آله، تجلیل و تقدیر از ایشان است.
البته کسانی که در مقام تجلیل و تعظیم آن حضرت هستند، طبعاً ملتزم به احکام هم میباشند. همانطور که امام صادق علیه السلام در شعری که انشاد کردند فرمودند:
تَعْصِی الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هَـذَا مُحَالٌ فِی الْفِعَالِ بَدِیعٌ
لَـوْ کَــانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأَطَعْتَهُ إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیع(7)
یعنی علامت صدق و صداقت ما در محبّت فاطمه زهرا علیها آلاف التحیة و الثناء این است که در راه او و خط آن بزرگوار ثابتقدم باشیم و همیشه و هر لحظه، اطاعت از امر خدا و رسول و ائمه طاهرین علیهم السلام را سرلوحه کار خودمان قرار بدهیم.
پینوشت
1. مجمع الزوائد هیثمی، کتاب المناقب، باب مناقب فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله، ح15193.
2. سوره احزاب، آیه33.
3. سوره آل عمران،آیه61.
4. سوره شوری، آیه23.
5. بحار الانوار؛ج23، ب13.
6. وسائل الشیعة، ج20،ح25054.
7. امالی شیخ صدوق ره، مجلس74.
انتهای پیام/ 900710
شرح حال مرحوم سید هاشم حداد
نقل از سایت صالحین
مقام صبر
مادر زن حاج سید هاشم یکی از زنان نیرومند، پرخاشگر و تندخو بود و بسیار سید هاشم را اذیت می کرد.
وی روزی به خدمت علامه قاضی می رسد و می گوید:
آزار زبانی و کارهای مادر زنم بی حد شده است و صبر من نیز تمام؛ می خواهم که اجازه بدهید، زنم را طلاق دهم.
ایشان فرمودند: آیا همسرت را دوست داری؟
گفتم: بله.
فرمودند: زنت نیز تو را دوست دارد؟
گفتم: آری.
فرمودند: هرگز راه طلاق نداری! برو و صبر پیشه کن! تربیت تو به دست زنت می باشد.
جریان گذشت و بنده طبق دستور استاد عمل می نمودم؛ تا اینکه یک شب تابستانی که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم؛ مادر زنم از شدت گرما لب حوضچه نشسته و بر روی پاهایش آب می ریخت.
با ورود من، ناسزا و فحش شروع شد. بنده هم تا این وضعیت را دیدم، داخل اتاق نرفتم و از راه پله ها به سوی بام حرکت نمودم. ولی او دست بردار نبود صدایش همین طور بلند و بلندتر می شد؛
حتی همسایه ها نیز می شنیدند.
تا اینکه صبرم تمام شد. کلام استادم در مقابل دیدگانم بود. بی آنکه جوابی بدهم، به پایین آمده از خانه خارج شدم.
در کوچه و خیابان بدون هدف و ناراحت می گشتم؛ ناگهان حالتی نورانی پیش آمد و دری بر رویم باز شد؛ دیدم من دو تا شده ام یکی سید هاشمی که مورد ناسزا و فحش واقع شده و دیگری من که بسیار عالی و مجرد می باشم و نه ناسزا به او گفته شده و نه به او می رسد.
این اولین تجردی بود که در کربلا برایم پیدا شد. و این در برایم باز نشد مگر به خاطر تحمل و صبر و اطاعت از استاد، که اگر نبود، آن غمناکی ها و پریشانی ها همچنان بود .
غصب منزل
در زندگی اولیا خدا رموز بسیار نهفته است .
سید عارف حداد، منزلی داشت که آن را پدر همسرش به خاطر علاقه ای که به سادات داشت به دخترش هبه کرده بود.
پس از فوت، شوهر خواهر زن حداد به نام حاج صمد دلال که فردی ثروتمند بود وصیت را انکار نمود و میان این منزل کوچک دیواری را با کمک حکومت بنا نمود به طوری که منزل جناب حداد در ورودی و دستشویی نداشت و خانواده ایشان به وسیله نردبان رفت و آمد میکردند.
مرحوم قاضی از غصب نیمه این منزل، و سپس ساختن و تحویل دادن آن به ایشان خبر داده بود.
مقام توحیدی
جناب حداد روزی با دوستانش به سمت کاظمین در راه بودند.
در بین راه راننده برای گرفتن کرایه به ایشان مراجعه کرد.
سید هاشم می گویند ما پنج نفر هستیم.
راننده می گوید شما شش نفرید. حاج سید هاشم باز می شمارد و می گوید نه خیر! ما پنج نفر هستیم. دوستان ایشان متوجه جریان می شوند، ولی حرفی نمی زنند تا ماجرا کشف شود.
راننده باز اصرار میکند و او نیز حرف خود را می زند.
راننده می گوید آخر تو خودت را حساب نمی کنی ولی ایشان چنان غرق عالم توحید بوده که نمی توانسته خود را به حساب آورد. تا اینکه دوستان از ایشان خواهش می کنند که شما خودتان را هم حساب کنید و این راننده درست می گوید و می خواهد کرایه شش نفر را بگیرد.
وی نیز برای اینکه خواهش دوستان را رد نکند، کرایه شش نفر را می دهد.
خودشان می فرمودند: در آن موقعیت به هیچ وجه نمی توانستم خودم را به حساب آورم و آن کرایه را نه عینی که جهت تعبد سخن دوستان دادم.
|
مفسر الهی
علامه تهرانیمی فرمود:
در مدتی که استاد در مشهد مشرف بودند؛ به بنده فرمودند تفسیر سوره توحید بگویید.
بنده که نه مطالعه ای و نه کتابی همراه داشتم، تفسیر را شروع نمودم. فکر می کردم در همان جلسه تمام می شود؛ ولی یازده جلسه طول کشید و حیران بودم؛ مطالبی که نه خوانده ام و نه گفته ام و نه شنیده ام بیان می شود.
معلوم بود که جناب سید هاشم تصرف نموده و القاء می نمایند و بنده همچون بلندگویی می باشم که آن معانی را ابراز می کند. افسوس می خورم که چرا در آن زمان تفسیرها ضبط نشد.
|
نورانیت شیخان
مرحوم آقای حداد از قبرستان شیخان قم بسیار خشنود بودند و می فرمودند بسیار پر نور و برکت است و خدا می داند، چه نفوس پاک و طیبی در آن مدفون است.
پس از قبر حضرت معصومه علیها السلام که فضای قم و اطراف آن را نورانی و سبک کرده است و به واسطه برکات آن بی بی، گویی خستگی از زمین قم برداشته شده است؛ هیچ مکانی در قم به اندازه این قبرستان، نورانی و با رحمت نیست و سزاوار است، طلاب بیشتر توجه داشته باشند و نگذارند این آثار محور و دستخوش فراموشی شود.
عنایت الهی
آقا سید هاشم حداد نقل می کردند :
در زمانی که ساکن منزل پدر زنم بودم، یک شب که برای تهجد بلند شدم، کاسه چینی پر از آب خنک در بالای سرم بود. بدون اختیار پا به روی کاسه گذاشتم و شکست.
من تکانی خوردم که ای وای! فردا مادر زنم چه بلایی بر سر من می آورد. همین که ذهنم گذشت، دیدم کاسه درست گشت و تمام آبهایش به درون کاسه برگشت.
صفای اصفهان
آقا سید هاشم در سفری که به اصفهان داشتند؛ فرمودند:
اصفهان را دو چیز صاف نگه داشته است: یکی وجود موحدان و عارفان و حکمای اسلام که در مدت قرون متمادی در این قبرستان تخت فولاد آرمیده اند و دیگری وجود دختران جوان معصوم که شبها سجاده هایشان را برای عبادت و طاعت خداوند پهن می کنند.
هیچ جا من به قدر اصفهان دختران متهجد ندیده ام. جانهای پاک ایشان در شبها، فضای اصفهان را به صورتی دیگر در می آورند.
جانهای پاک
علامه تهرانی می گویند:
یک روز با ماشین دوستی به همراه جناب حداد به جایی می رفتیم.
در بین راه چون آن دوست در دانشگاه تهران کاری داشت، در کناری ماشین را نگه داشت و به دنبال کارش رفت. آقا در این حین خیلی خوشحال شدند و فرمودند:
عجب جانهای مستعدی از جوانان، در این محیط می باشد! حیف است که انسان نمی تواند لب بگشاید و از اسرار و مخفیات پرده بر دارد!
یا صاحب الزمان
آقا سید هاشم در گفتارشان و تغییر از حالتی به حالتی کلمه یا « صاحب الزمان » را خیلی بر زبان جاری می کردند.
یک روز فردی از ایشان پرسید. آیا شما خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه رسیده اید فرمودند:
کور است هر چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان نیفتد.
نصایح
راه معنویت، ایثار و از خود گذشتگی می خواهد.
اما بعضی از رفقای ما سستی می کند و حاضر به انفاق نیستند و لذا متوقف می مانند.
من برای ملاقات و دیدار آنها زیاد به کاظمین می روم و شبها و روزها میمانم اما این کافی نیست. زیرا در مجالس انس پیوسته ذکر جمال می شود و نشاطی حاصل می گردد. اما همین که بخواهم گوشی از کسی بگیرم، همه فرار می کنند و کسی باقی نمی ماند.
بالاخره بدون جلال که کار تمام نمی شود. و لذا من در کار بسیار از آنها متحیرم. آنگاه با چه لطایف الحیلی و چه رمزهایی که نه کاسه بکشند و نه دست بسوزد باید بعضی از اوقات، آنان را وادار به امر خلاف میلشان کنم تا فی الجمله تمکین پیدا نمایند و راهشان استوار گردد.
همچنین می گفتند :
در هر حال با خدا معامله کن. به این معنی که معامله با خلق خدا، معامله با خدا است. باید متوجه بود که عیال و اولاد و همسایه و شریک و مأمومین مسجد همه مظاهر اویند.
اگر با مردم یا با فرزندان خود دعوا می کنی ظاهری و غیر واقعی بکن که نه خودت اذیت شوی و نه به آنها صدمه ای برسد. اگر جدی دعوا کنی، برای طرفین صدمه دارد. عصبانی جدی هم برای تو ضرر دارد و هم برای طرف.
تو که از دست مردم فرار می کنی برای آن است که اذیت آنها به تو نرسد، یا اذیت تو به آنها نرسد. صورت دوم خوب است نه صورت اول و صورتی بهتر نیز هست و آن اینکه خود و دیگران را نبینی.
باز از سخنان اوست که:
فرزندان و اهل بیت را عادت دهید که بین الطلوعین بیدار باشند. دعاها و توسلات خوب است ولی باید انسان اثر را از خدا بداند و از خدا بخواهد.
دام های سیر الی الله
آقا سید هاشم حداد می فرمود:
روزی برای دیدن شخصی در کاظمین به مسافرخانه اش رفتم، دیدم پس از تعداد زیادی که به حج رفته بود باز عازم سفر حج می باشد، به وی گفتم: تو که هر روز کربلا می روی، مشهد می روی، مکه می روی، پس کی به سوی خدا می روی، وی خوب حرف مرا درک کرد ولی خود را به نادانی زد و با خنده ای درخواست دعای سفر از من کرد و رفت.
بعضی از مردم حتی برخی از کسانی که ادعای سلوک دارند مقصود واقعیشان از این مسافرتها خدا نیست و برای انس ذهنی به مدارک خود و سرگرمی با گمان و خیال و پندار و شاید برای به دست آوردن مدتی مکان خلوت با همراه و یا دوستان خود به آن مکانهای مقدس مسافرت می کنند! و چون به دنبال خدا نرفته و نمی خواهند بروند، از آن مشرب توحید نمی نوشند و از آب ولایت جرعه ای بر کامشان ریخته نمی شود و تشنه کام باز می گردند.
به همان حکایات و احوال اولیا سرگرم و با اشعار عرفانی و دعاها و مناجاتهای صوری بدون محتوا عمر خودشان را به پایان می رسانند.
اجابت دعوت حق
عارف کبیر و موحد بی نظیر جناب سید هاشم حداد به بیماری مبتلا شد و نزدیکان هر چه تلاش کردند سودی نکرد خود آقا می فرمود: حال من خوب است شما چرا اینقدر خود را به زحمت می اندازید. ولی نزدیکان تحمل نداشتند. ایشان را در بیمارستان کربلا بستری کرده تحت معالجه طبیب مخصوص خودشان، سید محمد شروقی قرار گرفت.
روز دوازدهم رمضان حدود سه ساعت به غروب آقا می فرماید: مرا مرخص کنید! سادات در منزل، منتظرم می باشند.
دکتر می گوید: امکان ندارد.
آقا می گوید: تو را به جده ام فاطمه زهرا علیها السلام قسمت می دهم! بگذار بروم؛ سادات منتظر هستند و من تا یک ساعت دیگر از دنیا می روم.
دکتر با شنیدن قسم، او را مرخص می نماید. ایشان به منزل می آیند. جمعی آنجا بودند و در مورد آیه «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» از آقا می پرسند. وی می فرماید: جبرئیل در برابر عظمت رسول الله ثقلی ندارد تا از آن تعبیر به قول ثقیل گردد. مراد از قول ثقیل، اوست.
«لا هو الا هو».
بعد درخواست حنا میکند و به رسم دامادها حنا می بندد و می گوید اتاق را خلوت کنید و رو به قبله می خوابد.
لحظاتی می گذرد و اطرافیان وارد اتاق می شوند می بینند ایشان جان به جان آفرین تسلیم کرده است.
دکتر بر طبق گفته آقا، در همان ساعت به منزل ایشان آمد ودید حاج سید رو به قبله خوابیده است. گوشی را بر قلب او گذارده، می بیند قلب از کار افتاده است. گوشی را به گوشه ای پرت کرد و های های شروع به گریه می نماید.
آقا را شبانه غسل و کفن کردند، جمعیت انبوهی غیر منتظرانه و نشناخته برای تشییع از کربلا و اطراف با چراعهای زنبوری آمدند. ایشان را پس از طواف در حرم حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام و حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، در وادی الصفای کربلا در مقبره شخصی که برای ایشان تهیه شده بود، به خاک سپردند.
این عبد صالح خدا بعد از 86 سال زندگی در این دنیا وظیفه انسانیت و عهد الهی را به انجام رساند و با کوله باری از بندگی و یگانه پرستی در دوازدهم ماه مبارک رمضان سال 1404 ق. به سوی معشوق رهسپار گردید.
|
|||
(نقل از سایت صالحین)تولد و والدینجناب حاج سید هاشم موسوی حداد در سال 1318 ق. در کربلا چشم به جهان گشود.
|
|
برخی حالات عرفانی
مردان خداکیش وقتی قدم در راه می گذارند مراحلی را طی می کنند و در هر منزل حالی دارند و با دقت استاد و همت شاگرد است که این مراحلبه درستی پیموده می شود.
آقا سید هاشم حداد در باره برخی حالات خود می گفت:
بعضی وقتها چنان سبک و بی ثر می شوم؛ همانند پر کاهی که روی هوا می چرخند و گاهی چنان از خودم بیرون می آیم که گویی همچون ماری هستم که پوست عوض کرده، من چیزی دیگرم و بدن و اعمالش چیزی دیگر، همچون پوست مار که اگر کسی نداند پندارد خود مار است.
در هر لحظه علومی بسیار عمیق و بسیط و کلی بر من می گذرد و چون لحظه ای بعد بخواهم به آن توجه کنم می یابم که فرسنگها از من دور شده است.
بسیار شده که به حمام رفته ام و موقع بازگشت لباس را وارونه پوشیده ام. موقع رفتن به حمام، حمامی اشیاء و پولها را می گرفت و موقع بازگشت پس می داد.
روزی پولهایم را به او دادم و پس از حمام کردن درخواست پول را نمودم شاگرد حمامی که بجای حمامی نشسته بود گفت چقدر بود گفتم دو دینار گفت ولی اینجا سه دینار است. گفتم مرا معطل نکن یک دینارش را بردار و دو دنیار را به من بده، حمامی که متوجه شده بود، آمد و جویای جریان شد. سپس گفت من خودم سه دینار از او گرفتم، همه را به او بده. به حرفهای این سید هیچ وقت گوش نکن که معمولا گیج است ! و حالش خراب می باشد.
باز جناب سید هاشم حداد نقل کردند:
دختر دو ساله ای داشتم که از دنیا رفت. در آن زمان بنده حالی داشتم که مرگ و حیات را تشخیص نمی دادم و برایم مساوی بود.
چون جنازه را به همراه پدر زنم برای غسل و کفن و دفن بردیم، من گریه نمی کردم؛ ولی او خیلی گریان بود و می گفت: این پدر عجب سنگ دل و بی رحم است و به همین علت مدتی با بنده قهر بود.
جناب حداد نوه ای نیز داشتند، که شبیه مرحوم علامه قاضی بود و بسیار به او علاقه داشت.
این کودک نیز به علت بیماری که در اثر مشکلات و سختی های زندگی بوجود آمده بود از دنیا رفت و آقا بدون اختیار اشکشان سرازیر می شود.
علامه تهرانی می گوید: به آقا گفتم مگر میل به حیات این طفل نبود تا خداوند اراده حیات کند و مرگ را برگرداند. فرمودند: آری! اما بعضی اوقات امر از آن طرف غلبه می کند و میل و اراده را از ین طرف می رباید.
شرایط زندگی
حاج سید هاشم حداد، زندگیش با فقر و سختی می گذشت.
حدود دوازده سال در منزل پدر زن خود زندگی می کرد. چنان زندگی زاهدانه داشت که می گوید ما زیرانداز و روانداز نداشتیم و در سرما برای گرم نگهداشتن خود، نیمی از زیلوی کف پوش اتاق را به روی خود می انداختیم.
ایشان با جدیت مشغول کار بود؛ ولی مراجعه فقیران و نسیه دادن به مشتریها که گاهی بر نمی گرداندند و نصف کردن در آمد با شاگرد خود، چیزی برای وی باقی نمی گذاشت.
حال ایشان به گونه ای بود که نمی توانست بر خلاف این رویه عمل کند؛ چرا که استفاده از محضر استاد عارف علامه قاضی چنین اجازه ای به ایشان برای جمع مال و رد فقیر و نسیه ندادن به ایشان نمی داد.
ایشان به نیازمندی که می رسید، دست در جیب می کرد و بدون شمارش پول می داد و گاهی هر چه داشت به آن مستمند می داد.
از خدمت کردن به دوستان بسیار خوشحال می شد و از هیچ کاری چه تهیه کردن غذا، شستن ظرف ها و جارو کردن اتاق فروگذار نمی کرد. در هدیه دادن دست بازی داشت و به دوستان هر چه بود می داد. سجاده، تسبیح، انشگتر. به طور معمول از فروشندگان فقیری که کنار صحن می نشستند، خرید می نمود و همیشه از عطر استفاده و اغلب در اتاقش عود روشن می نمود. غذایش نان با کمی سبزیجات بود.
نیایش
شبها که معمولا همه خواب بودند حاج سید هاشم حداد به نیایش می پرداخت.
شبها تقریبا خواب نداشت؛ با صوتی دلربا قرآن می خواند و به قرائت قرآن با صدای حزین بسیار علاقه مند بود. اول شب کمی استراحت می کرد و سپس برای مناجات بر می خاست؛ چهار رکعت نماز می گذارد، که مدتی طول می کشید. سپس رو به قبله حال تفکر و توجه مدتها می نشست. سپس قدری استراحت می نمود و دو باره نماز می خواند. تا نزدیک اذان صبح، همین رویه ادامه داشت.
علامه تهرانی می گوید:
در ماه رمضانی که خدمت جناب حداد بودم در جلساتی که شبها داشتند، یکی از شاگردان ایشان که در مکاشفه برایش باز بود؛ بسیار منقلب بود و شور و وله و آتش داشت.
چنان می گریست، که دیگران را تحت تأثیر می گذاشت و گریه هایش از ساعت می گذشت. چشمانش سرخ و متورم می گشت. یک بار جناب حداد به بنده فرمود:
سید محمد حسین این گریه ها و این حرقت دل را می بینی؟ من صد برابر او دارم؛ ولی ظهور و بروزش به گونه دیگر است.
علاقه به شعر
سید هاشم به شعر علاقه مند بود و اشعار مغربی، مولوی، ابن فارض و گاهی حافظ و بابا طاهر را میخواند. وی گاهی کتاب فتوحات مکیه محیی الدین عربی را مطالعه می نمود و با حال خود تطبیق می کرد در بعضی مراحل اشکالی نمی دید و می گذشت و در برخی اشکالی بر آن داشتند و در آن مسئله چند روزی تأمل می کرد تا حقیقت را بیابد و با حال خود می سنجید و سپس آ نرا رد یا قبول می کرد.
دیدار دو یار
همیشه گفتگوی بزرگان زبانی نیست و بسیار می شود، که با دل با هم راز ها دارند و سخن ها می گویند.
عارف بالله، سید هاشم حداد، در سفر قم به دیدار علامه طباطبائی می روند و پس از سلام و معانقه و احوال پرسی مجلسشان حدود یک ساعت طول می کشد، که هیچ سخت و گفتاری رد و بدل نمی شود و هر دو بزرگوار ساکت بودند.
البته این ظاهر امر است. اما در باطن و آنچه از تماشای چهره همدیگر استفاده میکردند، حقایقی است که از افق فکر و علم ما خارج است و جز خداوند و رسول و اولیای او کسی مطلع نیست.
بر ملا شدن سر
کتمان سر، و به اصطلاح کتوم بودن، یکی از شرایط و ویژگیهای پویندگان راه حقیقت است. شاگردان مکتب توحید اگر سر را هویدا کنند، گرفتار شوند و چه بسا سالها در معنویت عقب بیفتند.
استاد کامل میرزا علی آقا قاضی به حاج سید هاشم حداد می گوید:
سید هاشم! سر را فاش مکن که گرفتار می شوی! روزی می رسد، که از اطراف و اکناف بیایند و عتبه درت را ببوسند. من در تمام مدت عمر یک بار آن هم در حقیقت به واسطه محذور و حیا سری را فاش کردم و تا کنون که ده ها سال از آن می گذرد، گرفتار آنم.
پس کی نماز می خوانی؟
در زمانی که جناب سید هاشم به ایران سفر کرده بود، شهید مطهری با ایشان ملاقات خصوصی داشت. ساعتی با هم بحث می کنند.
موقع برگشت، شهید بزرگوار با شادابی می گوید: این سید حیاتبخش است.
در دیدار بعدی، استاد مطهری از ایشان درخواست دستورالعمل می نماید. سید عارف نیز دستوراتی به ایشان می دهد.
این دیدارهای پر خاطره می گذرد تا اینکه شهید مطهری سفری به عتبات عالیات می کند. در آنجا چند بار به خدمت حاج سید هاشم می رسد.
استاد مطهری می گوید:
یک بار که به دیدن ایشان رفتم از من سؤال کردند: نماز را چگونه می خوانی؟ گفتم با توجه کامل به معانی و کلمات آن، نماز را میخوانم.
ایشان فرمودند: پس کی نماز می خوانی؟ در نماز توجه ات فقط به خدا باشد و به معانی توجه مکن.
حضرت سید هاشم به شهید مطهری علاقه مند بود و وقتی خبر شهادت ایشان را شنید، متأسف گردید.
نترس! همه جا با توام
روزی حاج حبیب سماوی جوانی را که زیر نظر او تربیت می شد و حالات خوشی پیدا کرده و اهل مکاشفه گشته بود؛ به نزد عارف فرزانه حاج سید هاشم می آورد، تا به دست استاد بسپارد.
جوان از مکاشفات قوی خود سخن می گوید که مرا به مراحل صعود می دهند؛ که از شدت جلال تحمل آن برایم سخت است و ترس مرا فرا می گیرد و چه بسا این ترس موجب توقف و عدم حرکت من می گردد. حضرت حداد فرمودند: هیچ خوف نداشته باش! هر جا می خواهند ببرند. من با تو هستم.
اسرار سفر
مرحوم آیت الله انصاری همدانی در سالهای آخر عمرشان با اینکه بیماری داشتند سفری به پاکستان می نمایند .
از آقا سید هاشم حداد این موضوع پرسیده شد. فرمودند: سفر این بزرگوار دو گونه است: یا اینکه در آن نواحی عاشق دلسوخته ای است که درمان درد هجران او در عالم توحید به دست این مرد می باشد. خداوند او را مأمور می کند که از آن دلسوخته دستگیری نماید و یا به این علت است که بناست در آن منطقه عذابی فرود آید.
خداوند این بنده را امر می نماید که از آن محل عبور کند و به برکت نفس رحمانیه این بنده، خداوند عذاب را از اهل آنجا بر می دارد.
فروتنی
روزی آقای حداد بیمار می شود. وی را برای معاینه به نزد پزشک می برند. دکتر میگوید این سید قلبش به شدت در فشار است. جویای علت می شود. دوستی که همراه ایشان بوده، به مزاح می گوید این سید اموال بسیار داشته که همه به غارت رفته است و از این جهت غصه دار می باشد.
دکتر که مشغول معاینه است می گوید: ای سید! چرا غصه داری! غم مخور! دنیا این قدر هم اهمیت ندارد که انسان بواسطه از دست رفتن مالش سلامتی خود را بدهد.
شما سید هستی و خداوند عمر طولانی به شما عنایت کرده است. چند روزی هم مالت تلف شود؛ این که غصه ندارد.
سید هاشم همین طور به سخنان دکتر گوش می داد و هیچ نمی گفت. فقط در موقع بازگشت به دکتر گفت از نصایح مشفقانه شما متشکرم.
|
.: Weblog Themes By Pichak :.