سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

دهه فرخنده مبارک فجر بر ملت شریف ایران مبارک

 




تاریخ : دوشنبه 93/11/20 | 7:49 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

کتاب انسان 250 ساله

 

 

 

 

 

http://quranmelli29.ir/upload/QuranPNU/Content/140907_15/Ensan%20250%20Saleh.pdf




تاریخ : یکشنبه 93/11/19 | 5:20 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

به نام خدا

هر چه دارم ز تو دارم مادر

 

***نسیم معرفت***


شعری  در باره  مادر


مادرم مهر تودر جان من است

مهر تو پایه  وبنیان من است

هر چه دارم ز تو  دارم  مادر

مهر تو عزت دوران من است

نرود  یاد  تو   از  خاطر  من

عشق تو در دل ودر جان من است

سیداصغر سعادت میرقدیم

 




تاریخ : یکشنبه 93/11/19 | 5:3 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

شهید سید علی سعادت میرقدیم

 

کلیک کنید :شرح حال شهید سید علی سعادت میرقدیم لاهیجانی

مدت شهادت تا سال 94_93 :  بیش از 32 سال


 بسم الله الرحمن الرحیم

 
شادی ارواح پاک شهداء وروح مطهر شهید سید علی سعادت
 الفاتحه مع الصلوات

شرح حال شهید سید علی سعادت میرقدیم لاهیجانی


جای آزادگان اگر جویی     نظری کن به کربلای حسین ع

پیش دشمن نمی شود تسلیم    هرکه دارد به دل ولای حسین

سر به بیگانه نسپرد هرگز     هرکه را دل شد آشنای حسین

بانگ آزادگی هنوز به گوش    می رسد در جهان زنای حسین

پای بگذار جای پای حسین     گر که داری به سر هوای حسین

************************

در ره دین خدا تقدیم جان باید نمود     جان فشانی بهر حق در هرزمان باید نمود

گراساس دین شود در معرض خوف وخطر     پایمردی تا شهادت را عیان باید نمود

با شهادت آبیاری گشت دین حق مدام    جام شیرین شهادت نوش جان باید نمود

پرچم عشق وشهادت تا ابد هست برقرار    در ره قرآن فدا پیر وجوان باید نمود

هرشهیدی با شهادت برتودارد این پیام     دین وقرآن منتشر اندر جهان باید نمود

شعر از سید اصغر سعادت


مقدمه

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری قائد عظیم الشأن حضرت امام خمینی ره وبریده شدن دست اجانب واستعمارگران ودر رأس آنها آمریکای مستکبر وبرچیده شدن بساط چپاول ویغماگری شان از سرزمین ایران که دارای موقعیت خاص جغرافیایی ازجهت دریا وخشکی  در منطقه  و سرشار از منابع عظیم نفت وگاز و...می باشد ، دشمنان انقلاب واسلام برای نابودی ویا جلوگیری از رشد وگسترش وصدور انقلاب ونظام اسلامی دست به توطئه های گوناگون زدند وبرای تحقق نقشه های شوم خود از عوامل وسرسپردگان داخلی وخارجی بهره می جستند. یکی از اقدامات کینه توزانه وخطرناک آنها ، تحریک رژیم پلید حزب بعث عراق وتجهیز او برای جنگ با نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران بود. آنان با شناختی که از ماهیت پلید ومنحوس حزب بعث عراق بخصوص چهره خشن وخون آشام  صدام تکریتی داشتند ونیز به گمان اینکه نظام نوپای ایران هنوز از تثبیت واستحکام لازم ودرستی برخوردار نیست ،  رژیم سفّاک وخونریز عراق را وادار به جنگ با ایران اسلامی کردند واین جنگ نابرابر وناجوانمردانه که اکثر کشورهای غربی وشرقی پشتیبانی سیاسی ونظامی ومالی از صدام می نمودند  به مدت هشت سال به کشور عزیز ایران تحمیل شد وصدها هزار شهید ومجروح وجانباز حاصل تلخ این جنگ ویرانگر بوده است واگر امداد های الهی وهدایت های بسیار تعیین کننده ونقش آفرین حضرت امام خمینی ورشادت ها وفداکاری ها وجانبازی های ملت غیور ایران بویژه جوانان فداکار ونیروهای ایثارگر وقدرتمند سپاهی وبسیجیان جان برکف وارتشیان دلاور وآماده به خدمت نبود هرآینه فاتحه انقلاب خوانده می شد. نیروهای متجاوز رژیم بعث عراق و صدامیان گرگ صفت با غرور وسرمستی با تکیه برپیشرفته ترین تجهیزات وتسلیحاتی که اربابان غربی وشرقی به صدام بخشیده بودند ، بخش زیادی از سرزمین ومیهن عزیز ما را در جنوب وغرب کشور به تصرف درآوردند وبه هرجا که می رسیدند جز قتل عام وکشتار و ویرانی کاری نداشتند. با همه سختی ها وناگواری ها وتحریم های ظالمانه وهمه جانبه ای که بر ایران ونظام جمهوری اسلامی واردکردند با این وجود آنچنان ضربه شصت وشکست مفتضحانه ای خوردند که برای همیشه در تاریخ ثبت شده است. آری بعد از هشت سال مقاومت ودفاع مقدس ازکشور ونظام اسلامی  ، ملت ما با سرافرازی از این امتحان بزرگ وفتنه خطرناک خلاصی پیداکرد و اعجاب وشگفتی همه جهانیان را برانگیختند ودر استقامت وپایداری وشجاعت وایثار وفداکاری و... شهره  آفاق شدند و رژیم مفلوک عراق وحامیان غربی وشرقی وعربی او سرافکنده وخوار وذلیل گشتند . فاعتبروا یا اولی الأبصار

به حول وقوه الهی در سفر تبلیغی که در دهه محرم الحرام 1382 ه ش  برابر با 1424 ه ق  که به استان کرمانشاه داشتم در روستای دِه سلیمان(شاه سلیمان) از توابع وروستاهای شهر سُنقُر در منزل آقای حسینعلی بنی بیات برادر شهید حبیب الله بنی بیات ، توفیقی نصیب اینجانب شد وتوانستم زندگینامه برادرم شهید سید علی سعادت میرقدیم را به رشته تحریر درآورم. این شهید عزیز ، حق زیادی نسبت به بنده داشته ودارد وهمیشه دغدغه خاطرم بود که فرصتی وتوفیقی دست دهد تا شرح حال اورا به رشته نوشتار درآورم وخدا را شاکرم که در ایام عزاداری وسوگواری سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیهما السلام  این توفیق شامل حالم شد. امید وارم که این کار راهی جهت آشنایی وشناخت مردم بویژه اهالی روستای سادات محله لاهیجان  بخصوص اقوام وخویشان ،  به مقام شامخ این شهید بزرگوار باشد واز خداوند مسئلت دارم که این خدمت ناچیز را ذخیره ای برای آخرتم قرار دهد.

{کرمانشاه _سُنقُر _ روستای ده سلیمان(شاه سلیمان) _ منزل آقای حسینعلی بنی بیات برادر شهید حبیب الله بنی بیات)

8/  12/   1382

سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی

تولد وتحصیل

شهید سید علی سعادت میرقدیم در هفتم اردیبهشت سال 1344 ه ش در روستای سادات محله از توابع شهرستان لاهیجان دریک خانواده مذهبی پا به عرصه گیتی نهاد.  نام پدرش سید یوسف ونام مادرش  هاجر رمضانی است . مرحوم سید یوسف سعادت  دارای شش پسر وسه دختر بود که شهید سید علی سعادت سومین فرزند از ذکور(پسران) محسوب می شود.. ودوره تحصیلات ابتدایی تا کلاس چهارم را در سادات محله وکلاس پنجم را در روستای همجوار یعنی آهندان به پایان رسانید وبعد از آن دوره راهنمایی را در شهرستان لاهیجان که در چند کیلومتری سادات محله واقع است در مدرسه راهنمایی شهید مفتح معروف به مدرسه پیش ساخته( که می گفتند آلمانی ها آن را ساخته بودند) طی نمود ودر حین اشتغال به کلاس دوم نظری رشته تجربی در دبیرستان سهروردی که جنب مدرسه شهید مفتح بود(در سال تحصیلی  61_60) ، روانه  جبهه نبرد با متجاوزین رژیم بعث عراق شد.

تدیّن ودینداری

اودر خانواده ای نَشو ونما کرد که از نظر تدیّن وآداب اسلامی مورد توجه اهالی محل وروستاهای مجاور ونقاط دیگربود  ودوتا از برادرانش سالهاست که در سِلک سلسله جلیله روحانیت قرار دارند.

پدرش مرحوم سید یوسف وجدش مرحوم سید ابراهیم دارای وجاهت ومنزلت خاصی بین مردم بودند وبه جهت سیادت وصداقت وصفای درونی وخصال پسندیده ای که مردم در آنها می دیدند ، اکرام واحترامشان می کردند.   پدرش مرحوم سید یوسف با داشتن تحصیلات قدیم (درحد ششم ابتدایی) سال ها در سنگر آموزش قرآن کریم ،  به  مردم   قرآن تعلیم داد وبسیاری از دعاها واشعارزیادی از حافظ وباباطاهر وخواجه عبدالله انصاری را حفظ بود وبوِیژه بعد از نمازها  با صدای دلنشین می خواندند وسال های زیادی ما شاهد نماز شب ومناجات های او در دل شب بودیم. شهید سید علی سعادت چون در یک چنین خانواده ای پرورش یافته بود حتی قبل از ایام بلوغ ِشرعی اهل نماز وبرنامه های دینی بوده وبعد از بلوغ نیز راسخ تر از گذشته به وظایف شرعی ودینی خود می پرداخت.

خصوصیات اخلاقی

شهید سیدعلی سعادت با داشتن روحیه شاداب بسیجی،  با عموم  افراد بویژه پدرومادر وآشنایان و خویشاوندان  ودوستان ،  برخورد ومعاشرت نیکویی داشت. او نسبت به خانواده های محروم ومستمند بسیار دلسوز بود ودرحدامکان به آنها کمک می کرد. در خدمت کردن واکرام واحترام به والدین اهتمام داشت و کمک کار خوبی برای آنها بود.


قدرت بدنی وجسمانی شهید سید علی

اواز نظر قدرت بدنی وجسمانی بسیار قوی بود وبا داشتن سلامت جسمی ، دوره کاراته  را تا مراحل نهایی طی کرده وموفق به اخذ کمربند مشکی شده بود. شهید سید علی سعادت با اینکه یک رزمی کار وکاراته کار موفقی بود با این حال  انسانی متواضع وفروتن  بود واز قدرت بدنی خود  سوءاستفاده نمی کرد.

ورود به بسیج مستضعفین لاهیجان

شهید سید علی سعادت در تاریخ 1/ 1/  1358   جذب بسیج مستضعفین شهرستان لاهیجان شد وتقریبا دوسال وهفت ماه وپانزده روز در بسیج خدمت کرد واز آنجا که درسال های اول انقلاب  متأسفانه کم وبیش در همه جای کشور ایران گروه های مخالف ومعاند وجودداشته ، دراستان گیلان بویژه در شهرستان لاهیجان وسیاهکل نیز گروه های کمونیستی وفدایی خلق وحزب توده وعناصر منحرف دیگر فعالیت های زیادی داشتند که با هوشیاری وفداکاری مردم منطقه  بخصوص بسیجیان ونیروهای سپاهی ورشادت های سردارگیلان شهید حاج ابوالحسن کریمی قلع وقمع شدند. در این دوران پرآشوب ، شهید سید علی سعادت در میدان های مبارزه با این گروه های انحرافی حضور چشمگیری داشته ودر چند نوبت مورد ضرب وشتم ِ شدید قرار گرفت  که یکی از آن ها به نقل از معتمدین وموثقین ، درگیری برخی ازعناصرآشوب طلب با شهید سید علی سعادت  در  پارک ملی شهرستان لاهیجان بود  به طوری که اگر دیگران به یاری اونمی آمدند در همانجا( پارک ملی لاهیجان) به شهادت می رسید.


سطح آگاهی واطلاعات

شهید سید علی سعادت  با گذراندن اول دبیرستان  (رشته تجربی) و ورود در بسیج مستضعفین لاهیجان  وبا توجه به برنامه ها وکلاس های  فرهنگی  متنوع وخوبی که درآن زمان برای بسیجیان برگزار می شد،اطلاعات وآگاهی های فراوانی در رابطه با معارف ومسائل دینی وسیاسی کسب کرده بود و یادداشت های جالبی در باره مسائل فرهنگی ودینی بویژه در باب شهادت داشت که متأسفانه یادداشت ها ونوشته های باارزش او بعد ازشهادتش  معلوم نیست که در دست چه کسی است وچه شده است؟! او با آگاهی هایی که در باب شهادت وجهاد از طریق آیات وروایات  و تاریخ کربلا پیدا کرده بود عاشق شهادت وجانبازی وفداکاری در راه دین وانقلاب ومیهن بود وسرانجام نیز به فیض شهادت نائل گشت.

اعزام به جبهه

شهید سیدعلی سعادت  با فراگیری فنون نظامی ورزمی در تاریخ 15 / 7 / 1360  روانه جبهه غرب کشور شد و خوشبختانه به هنگام اعزام به جبهه از طرف بسیج لاهیجان ،  باایشان وچند عزیز دیگر مصاحبه ای انجام گرفت ودر چند دقیقه هدفش را از رفتن به جبهه بیان کرد. این مصاحبه چنددقیقه ای که در نواری ضبط شده است هم اکنون موجود است وشنیدن صدای گرم وشیوای او بسیار خاطره انگیز می باشد.


خاطره بازگشت از جبهه

بعد از اینکه شهید سید علی سعادت به جبهه اعزام شد چندین ماه  بجز از طریق نامه خبری از او نداشتیم. در این مدت چند نامه که در واقع وصیت نامه های او را تشکیل می داد به دست ما می رسید. در یک شبی از شب های زمستانی  ، اعضاء خانواده در یک اتاق قدیمی گِلِی که هیچ پنجره ای نداشته وفقط درب دولنگه ای آن باز وبسته می شد  دور هم جمع بودیم. آن شب دی ماه 1360 بود. هوا هم سرد بود ودرب اتاق به جهت سرما بسته بود. پدر ومادر وسایر اعضاء خانواده همه باهم مشغول صحبت بودیم. شهید سید علی سعادت در حالی که چفیه بسیجی به دور گردنش بسته بود چند بار ستون خانه را  می کوبد ویا الله می گوید ولی به علت سر وصدای داخل اتاق ما متوجه نشدیم . شهید عزیز دید که ما متوجه نشدیم  وارد بیرونی (ایوان) می شود ودر مقابل درب می ایستد و در می زند وبا گفتن یا الله به زبان فارسی( نه گیلکی) می گوید: آیا اجازه هست داخل شوم؟!!  ما همه بی خبر از آمدن ایشان به اتفاق گفتیم بفرما!! همینکه یک لنگه از درب را باز می کند وجمال زیبایش را دیدیم سراسیمه همه روی او افتادیم و سر وصورتتش را که دارای بوی خوش ومعطر بود بوسیدیم. آن شب برای ما شب زیبا وبه یاد ماندنی بوده وهست . در آن شب شهید عزیز پیش من خوابید وتا قبل از خواب رفتن  چشمانمان وتا پاسی از شب باهم صحبت کردیم وجالب اینکه شهید سید علی  درآن شب ویک و دو روزی که مرخصی داشت با ما به فارسی صحبت می کرد در حالی که گیلانی ها عموما باهم گیلکی حرف می زنند واین شاید بدان جهت بود  که در جبهه با بسیجی ها ونیروهای رزمنده به فارسی تکلم می کرد وبه همین جهت عادت کرده بود که به فارسی حرف بزند.

خاطره ای از تکه های خمپاره

شهید سید علی سعادت موقعی که به مرخصی آمده بود  ، ساکی به همراه داشت که لباس ها ولوازمش توی آن بود. در آن ساک چیزی که باعث جلب توجه من شده بود تکه هایی از خمپاره بود که بسیار تیز وبرنده بود. از او پرسیدم که اینها چیست؟!! گفت : اینها تکه های خمپاره است و عجیب اینکه با تکه ها و پاره های خمپاره به شهادت رسید.  در مدت کمی بعد از آن مرخصی  (که مجددا  به جبهه رفته بود )  در منطقه نوسود _ پاوه   به درجه شهادت نائل آمد.

خاطره ای از دوران تحصیل

در آن سال هایی که مشغول تحصیل در دوره راهنمایی بودم بنده وبرادرم شهید سید علی سعادت در مدرسه راهنمایی شهید مفتح شهرستان لاهیجان درس می خواندیم.شهید سید علی سعادت دوسال از نظر تحصیلی از من جلوتر بود وبعد ازاتمام  پایه سوم راهنمایی به دبیرستان سهروردی که جنب مدرسه شهید مفتح بود منتقل شد. در سال های دوره راهنمایی پیوسته با دوچرخه ای که در اختیار داشت بنده را به مدرسه  که در چند کیلو متری از محل ما   واقع بود می برد واز این جهت ونیز جهات عدیده دیگر حق بزرگی برمن دارد واگر بزرگواری های او نبود شاید وقفه ای جدی در تحصیل بنده پیش می آمد

نجات یک غریق

در مناطق گیلان وشهرهای آن رودخانه های زیادی در جریان است. در کنار روستای سادات محله هم رودخانه ای جریان دارد. روزی شهید سید علی سعادت در کنار رودخانه بود وناگاه دید که پسر بچه ای در حدود پنج یا شش ساله  (فرزند سید جلیل سعادت )که آشنا به شنا نبود از بالا وکناره روخانه  توی آب افتاد . شهید سید علی بلافاصله خود را به آب انداخت واورا از آب بیرون کشید وچون شکم آن بچه پر از آب شده بود لذا پاهای اوراگرفت وسرش را پایین قرارداد  وبالأخره  سبب نجات یک انسان شد.


چگونگی شهادت

بعداز عملیات محمد رسول الله( ص) در منطقه عمومی نوسود_پاوه ، به جهت اینکه تسلیحات وتجهیزات دشمن بعثی زیاد بود وگلوله های توپ وتانگ و... مثل باران می بارید وادامه عملیات برای رزمندگان ما در آن منطقه  ، دشوارشده بود،  دستور عقب نشینی  ازطرف  فرمانده عملیات یعنی شهید ربیعی  داده شد وبه هنگام عقب نشینی نیروهای رزمنده از منطقه عملیاتی ، بعضی از مجروحین روی زمین افتاده بودند و فریاد وناله می کردند. شهید سید علی سعادت که یک رزمنده توانمند وشجاعی بود وبه صورت امدادی در این عملیات کار می کرد  علیرغم اینکه گلوله ها همچون باران می بارید  ودیگران هم اورا از امداد گری در این موقعیت  نهی می کردند ولی بااین حال طاقت نیاورد که صدا وشیون وناله مجروحین به زمین افتاده را ببیند وبشنود وکمکی نکند  لذا با شهامت وشجاعت قابل تحسین  موفق شد که چندین نفر از مجروحین را نجات دهد . یکی از دوستان و هم رزمانش به نام آقای رمضان محرابی که از راه دور نظاره گر کارش بود  می گفت:  تیر وگلوله وخمپاره از هرطرف می بارید  وکسی نمی توانست  برای نجات مجروحین کاری انجام دهد  ولی این شهید عزیز بااین وجود  رفت که مجروحین را نجات دهد  ووقتی که او(شهید سید علی)  یکی از مجروحین را روی دوش خود گرفت وکمی حرکت کرد  ، خمپاره ای در نزدیکی هایش  اصابت کرد ویکی از ترکش های خمپاره به پهلوی راستش برخورد می کند وبه زمین می افتد ولی باز دوباره بلند می شود وبا اراده مستحکم  مجروح را به دوش می گیرد وهمینکه کمی حرکت می کند یکی دیگر از تکه های خمپاره به ناحیه گردن وگلوی ایشان اصابت می کند وبه روی زمین  می افتد . هم رزمش می گوید که ما از راه دور می دیدیم که این شهید عزیز مثل مرغی که سرش را بریده باشند  دست وپا می زد تا اینکه جان به جان آفرین تسلیم کرد ودر حالی شهید شد که دست راستش روی سینه اش قرار داشت ولب ها وچشم هاش باز بود.  بعداز شهادتش اورا به بیمارستان قدس پاوه منتقل کردند و دکتر محمدی که پزشک عمومی بود با حضور یکی از دوستان وهم رزمان شهید سید علی به نام آقای رمضان محرابی ،  گواهی شهادتش را صادر نمود.

خبر شهادت

در یک صبحی از ایام بهمن ماه  یعنی 22 بهمن 1360 ازطرف بسیج مستضعفین لاهیجان برای ما خبرآوردند که سید علی سعادت  مجروح شده ودر بیمارستان 22آبان لاهیجان بستری است وراهنمایی کردند که به بسیج لاهیجان مراجعه کنیم. ما که از اصل ماجرای شهادتش خبری نداشتیم به عشق دیدار عزیزی که مجروح شده روانه شهر شدیم.  با روحی نگران وچشمی گریان در یک اتاقی در طبقه بالای ساختمان بسیج جمع شدیم. مسؤل بسیج وبعضی از بسیجیان ودوستان بسیجی شهید در آن اتاق حضور داشتند. کمی که صحبت کردند ناگاه  صوت حزین قرائت قرآن از مرحوم عبدالباسط به گوش رسید ودر این خلال گفته شد که برادر بسیجی سید علی سعادت به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

خاکسپاری ومحل دفن

پیکرپاک آغشته به خونش را ازبسیج مستضعفین لاهیجان با حضور اقشار مختلف تا زادگاهش ، سادات محله لاهیجان تشییع کردند ودر قسمت شمالی و ورودی درب مسجد ولیعصر  سادات محله باهمان لباس بسیجی آغشته به خونش  به خاک سپرده شد. این شهید عزیز بدون غسل  وکفن دفن شد چون در اصل میدان معرکه جنگی به شهادت رسیده بود واز نظر شرعی کسانی که در اصل صحنه ومیدان معرکه جنگی به شهادت برسند بدون غسل وبا همان لباسی که درتن دارند دفن می شوند.

صندوق نذورات

مدتی بعداز خاکسپاری پیکر مطهر شهید سید علی سعادت ، روی مرقد شهید که در حدود یک متر بلندی داشت صندوقی جهت نذورات گذاشته شد واین کار به پیشنهاد یکی از روحانیون معروف شهرستان لاهیجان مرحوم حجت الأسلام حاج آقای کاشفی انجام گرفته بود وایشان درمراسم سوم ویا هفتم شهید سید علی سعادت در مسجد سادات محله برروی منبر اعلام کرد وگفت : بنده سید یوسف(پدر شهید سید علی سعادت) وخانواده اش وپدرش مرحوم سید ابراهیم را می شناسم ، اینها مردمان  بسیار محترمی هستند واین شهید هم چون از سادات است ودر جوانی (تقریبا هفده سال) به شهادت رسید وچنانچه گناهی هم داشت با شهادتش پاک شده  لذا شایسته است که صندوق نذوراتی برایش درست شود که مردم از اطراف واکناف به زیارتش بیایند واز او حاجت بگیرند.  به لطف خدا در مدت کوتاهی این پیشنهاد عملی شد وازهمان زمان روی مرقدش صندوقی جهت نذورات گذاشته شد وعموم مردم از جاهای مختلف وروستاهای اطراف حتی از تهران به زیارت مزارشریفش می آمدند ونذرمی کردند وحاجت می گرفتند.

تذکر: بعداز بازسازی وتجدید بنای مسجد  ولیعصرسادات محله  ، متأسفانه  بدون اطلاع وهماهنگی با خانواده شهید مخصوصا با مادراین شهید عزیز، مزار وقبر شهید سید علی سعادت از حالت قبلی دگرگون شد وقبر یک متری ایشان تخریب وصندوق نذورات هم برداشته شد و وضع فعلی  مزار این شهید  اکنون هم سطح کف ورودی درب مسجد شده است. به نظر می رسد که متولیان مسجد به هنگام باز سازی وتجدید بنای مسجد نسبت به این شهید عزیز بی مهری رواداشتند ودرمورد تخریب قبرشریفش ونیز برداشتن صندوق نذورات از روی قبرش ، کار بسیار بدی انجام دادند. خانواده شهید سید علی سعادت بویژه مادرش  خانم هاجر رمضانی که تا این تاریخ(..........) در قید حیات می باشد از وضعیت بوجود آمده در باره قبر شهید سید علی سعادت بسیار نگران وناخرسند هستند. متولیان مسجد سادات محله باید جهت تأمین خواسته  ورضایت  خانواده  شهید  بخصوص مادرش ، قبر شهید را به صورت قبلی برگردانند وصندوق نذورات را برروی آن نصب نمایند .

اهداء قبرستان توسط یکی از اهالی محل

 اهالی سادات محله لاهیجان سال های طولانی  قبرستان نداشتند وبه ناچار اموات خود را به روستاهای همجوار از جمله لیالمان می بردند واز این جهت در زحمت بودند. بزرگترها وریش سفیدان محل تبادل نظر کردند که قطعه زمینی جهت قبرستان فراهم کنند. در قسمت شرقی مسجد سادات محله زمین مناسبی برای این امر وجود داشت وبارها از صاحبش خواستند که آن را جهت قبرستان ولو با قیمت مناسب بدهد ولی او به هرجهت راضی نمی شد. مدت ها گذشت تا شهید سید علی سعادت به شهادت رسید وخبر شهادتش که در همه جای محل پیچید ، بزرگا ن محل تصمیم گرفتند که جایی برای این شهید عزیز در سادات محله فراهم شود واز سویی زمزمه آن بود که این شهید را به قبرستان لیالمان ببرند ودفن کنند واین کار هم باعث سرخوردگی وسرافکندگی مردم وبزرگتر های محل می شد لذا دوباره از صاحب زمین تقاضا کردند که زمینش را جهت قبرستان بدهد که اینبار به احترام وپاسداشت شهید سید علی سعادت راضی شد و زمینش را به عنوان قبرستان هدیه نمود  اگرچه خود شهید بزرگوار در این قبرستان دفن نشد بلکه در قسمت شمالی و ورودی درب مسجد به خاک سپرده شد


وضعیت جغرافیایی منطقه پاوه _ نوسود نودیشه در استان کرمانشاه

شهر پاوه تقریبا یک ساعت ونیم ویاکمی بیشتر از مرکز کرمانشاه فاصله دارد وبه شهر شهید چمران معروف است وغالب واکثریت مردم آن از اهل سنت می باشند. در سال 1358  این شهر به دست دموکرات ها افتاد واین گرگ های انسان نما فجایع وجنایات زیادی در مناطق پاوه وکله چنار ونودیشه ونوسود مرتکب شدند به طوری که تنها در شهر پاوه نزدیک به چهاصدنفر از مردم ونیروهای رزمنده را سربریدند . در سال 1359 که رژیم بعث عراق آتش جنگ را برضد ایران برافروخت ، مناطق مرزی مانند نوسود زیر چکمه های تجاوز سربازان عراقی قرار گرفت. منطقه نوسود نودیشه (نوسود با پسوند نودیشه معروف بود) که بعداز پاوه وشهرک نودیشه قرار دارد بسیار سردسیر وبرفی ودارای گردنه های بسیار صعب العبورمی باشد وتقریبا همه جای آن کوهستانی وغیرهموار است . قله شمشیر که مرتفع می باشد ونیز قله کمرسیاه در منطقه نوسود قراردارد وشهید سید علی سعادت در قله شمشیر در نوسود به شهادت رسید.

*آدرس نوسود : کرمانشاه _ قزانچی _ پاوه (معروف به شهر شهیدچمران) _منطقه دوآب(دراین منطقه امام زاده اسحاق قرار دارد) _ کله چنار _ شهرک نودیشه _ نوسود نودیشه ( نوسود با پسوند نودیشه معروف بود)  _  بعد از نوسود  میله مرزی وبعد از آن کوسه حجیج قرار دارد ودر نهایت به سدّ دربندی خان منتهی می شود.


سید اصغر سعادت


کلیک کنید:شناخت اجمالی از شهید سید علی سعادت میرقدیم





تاریخ : یکشنبه 93/11/19 | 4:27 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

 

next page

fehrest page

back page


آیه 6 - 7
آیه و ترجمه
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ(6)
خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصرِهِمْ غِشوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(7)

 ترجمه :

6 کسانى که کافر شدند براى آنها تفاوت نمى کند که آنان را (از عذاب خداوند) بترسانى یا نترسانى ، ایمان نخواهند آورد.
7 خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده ، و بر چشمهاى آنها پرده افکنده شده ، و عذاب بزرگى در انتظار آنها است .

 تفسیر:

گروه دوم ، کافران لجوج و سرسخت .
این گروه درست در نقطه مقابل متقین و پرهیزگاران قرار دارند و صفات آنها در دو آیه فوق به طور فشرده بیان شده است .
در نخستین آیه مى گوید آنها که کافر شدند (و در کفر و بى ایمانى سخت و لجوجند) براى آنها تفاوت نمى کند که آنانرا از عذاب الهى بترسانى یا نترسانى


تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه 82

ایمان نخواهند آورد (ان الذین کفروا سواء علیهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤ منون ).
گروه اول از هر نظر با تمام حواس و ادراکات آماده بودند که پس از دریافت حق آن را پذیرا شوند و از آن پیروى کنند.
ولى این دسته چنان در گمراهى خود سرسختند که هر چند حق براى آنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند، قرآنى که راهنما و هادى متقین بود، براى اینها بکلى بى اثر است ، بگوئى یا نگوئى ، انذار کنى یا نکنى بشارت دهى یا ندهى ، اثر ندارد، اصولا آنها آمادگى روحى براى پیروى از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند.
آیه دوم اشاره به دلیل این تعصب و لجاجت مى کند و مى گوید: آنها چنان در کفر و عناد فرو رفته اند که حس تشخیص را از دست داده اند ((خدا بر دلها و گوشهایشان مهر نهاده و بر چشمهاشان پرده افکنده شده )) (ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصار هم غشاوة ).
به همین دلیل نتیجه کارشان این شده است که براى آنها عذاب بزرگى است (و لهم عذاب عظیم ).
به این ترتیب چشمى که پرهیزگاران با آن آیات خدا را مى دیدند، و گوشى که سخنان حق را با آن مى شنیدند، و قلبى که حقایق را بوسیله آن درک مى کردند در اینها از کار افتاده است ، عقل و چشم و گوش دارند، ولى قدرت درک و دید و شنوائى ندارند! چرا که اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان پردهاى شده است در برابر این ابزار شناخت .
مسلما انسان تا به این مرحله نرسیده باشد قابل هدایت است ، هر چند گمراه باشد، اما به هنگامى که حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگر
راه نجاتى براى او نیست ، چرا که ابزار شناخت ندارد و طبیعى است که عذاب عظیم در انتظار او باشد.


تفسیر نمونه ، ج 1، صفحه : 83 نکته ها
1- آیا سلب قدرت تشخیص ، دلیل بر جبر نیست ؟
نخستین سؤ الى که در اینجا پیش مى آید این است که اگر طبق آیه فوق خداوند بر دلها و گوشهاى این گروه مهر نهاده ، و بر چشمهاشان پرده افکنده ، آنها مجبورند در کفر باقى بمانند، آیا این جبر نیست ؟ شبیه این آیه در موارد دیگرى از قرآن نیز به چشم مى خورد، با این حال مجازات آنها چه معنى دارد؟ پاسخ این سؤ ال را خود قرآن داده است و آن اینکه اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلم و بیدادگرى و کفر سبب مى شود که پرده اى بر حس تشخیص آنها بیفتد، در سوره نساء آیه 155 مى خوانیم : بل طبع الله علیها بکفرهم : خداوند بواسطه کفرشان ، مهر بر دلهاشان نهاده ! و در سوره مؤ من آیه 35 مى خوانیم : کذلک یطبع الله على کل قلب متکبر جبار: اینگونه خداوند مهر مى نهد بر هر قلب متکبر ستمکار! و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است : افراءیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة : آیا مشاهده کردى کسى را که هواى نفس را خداى خود قرار داده ؟ و لذا گمراه شده ، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افکنده است . ملاحظه مى کنید که سلب حس تشخیص و از کار افتادن ابزار شناخت در آدمى در این آیات معلول عللى شمرده شده است ، کفر، تکبر، ستم ، پیروى هوسهاى سرکش لجاجت و سرسختى در برابر حق ، در واقع این حالت عکس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر.


تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه 84 اصولا این یک امر طبیعى است که اگر انسان به کار خلاف و غلطى ادامه دهد تدریجا با آن انس مى گیرد، نخست یک حالت است ، بعدا یک عادت مى شود، سپس مبدل به یک ملکه مى گردد و جزء بافت جان انسان مى شود، گاه کارش به جائى مى رسد که بازگشت بر او ممکن نیست ، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است مسئول تمام عواقب آن مى باشد بى آنکه جبر لازم آید، درست همانند کسى که آگاهانه با وسیله اى چشم و گوش خود را کور و کر مى کند تا چیزى را نبیند و نشنود.
و اگر مى بینیم اینها به خدا نسبت داده شده است به خاطر آنست که خداوند این خاصیت را در اینگونه اعمال نهاده است (دقت کنید)
عکس این مطلب نیز در قوانین آفرینش کاملا مشهود است ، یعنى کسى که پاکى و تقوا، درستى و راستى را پیشه کند، خداوند حس تشخیص او را قویتر مى سازد و درک و دید و روشن بینى خاصى به او مى بخشد، چنانکه در سوره انفال آیه 29 مى خوانیم : یا ایها الذین آمنو ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا: اى مؤ منان اگر تقوا پیشه کنید خداوند فرقان یعنى وسیله تشخیص حق از باطل را به شما عطا مى کند.
این حقیقت را در زندگى روزمره خود نیز آزموده ایم ، افرادى هستند که عمل خلافى را شروع مى کنند، در آغاز خودشان معترفند که صددرصد خلافکار و گنهکارند، و به همین دلیل از کار خود ناراحتند، ولى کم کم که با آن انس گرفتند این ناراحتى از بین مى رود، و در مراحل بالاتر گاهى کارشان به جائى مى رسد که نه تنها ناراحت نیستند بلکه خوشحالند و آن را وظیفه انسانى و یا وظیفه دینى خود مى شمرند!
در حالات حجاج بن یوسف آن ابر جنایتکار روزگار مى خوانیم که براى توجیه جنایات هولناکش مى گفت : این مردم گنهکارند من باید بر آنها مسلط


تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه 85 باشم و به آنها ستم کنم ، چرا که مستحقند، گوئى اینهمه قتل و خونریزى و جنایت را ماءموریتى از سوى خدا براى خود مى پنداشت !
و نیز مى گویند یکى از سپاهیان چنگیز در یکى از شهرهاى مرزى ایران سخنرانى کرد و گفت : مگر شما معتقد نیستید که خداوند عذاب بر گنهکاران نازل مى کند ما همان عذاب الهى هستیم پس هیچگونه مقاومت نکنید!.
2- اگر اینها قابل هدایت نیستند اصرار پیامبران براى چیست ؟
این سؤ ال دیگرى است که در رابطه با آیات فوق در نظر مجسم مى شود ولى توجه به یک نکته پاسخ آن را روشن مى سازد و آن اینکه مجازات و کیفرهاى الهى همى شه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد تنها نمى توان کسى را به خاطر اینکه قلبا آدم بدى است کیفر نمود، بلکه لازم است ابتدا او را دعوت به سوى حق کنند، اگر تبعیت نکرد و ناپاکى درون را در عملش منعکس ساخت در این حال مستحق کیفر است ، در غیر این صورت مصداق قصاص قبل از جنایت خواهد بود.
این همان چیزى است که ما نام آن را اتمام حجت مى گذاریم .
بطور خلاصه : جزا و پاداش عمل ، حتما باید پس از انجام عمل باشد، و تنها تصمیم و یا آمادگى و زمینه هاى روحى و فکرى براى این کار کافى نیست .
بعلاوه پیامبران فقط براى هدایت اینها نیامده اند، اینها در اقلیتند، اکثریت توده هاى گمراه کسانى هستند که تحت تعلیم و تربیت صحیح قابل هدایت مى باشند.
3- مهر نهادن بر دلها
در آیات فوق و بسیارى دیگر از آیات قرآن براى بیان سلب حس تشخیص و درک واقعى از افراد، تعبیر به ختم شده است ، و احیانا تعبیر به طبع و رین .
این معنى از آنجا گرفته شده است که در میان مردم رسم بر این بوده هنگامى


تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه 86 که اشیائى را در کیسه ها یا ظرفهاى مخصوصى قرار مى دادند، و یا نامه هاى مهمى را در پاکت مى گذاردند، براى آنکه کسى سر آن را نگشاید و دست به آن نزند آن را مى بستند و گره مى کردند و بر گره مهر مى نهادند، امروز نیز معمول است اسناد رسمى املاک را به همین منظور با ریسمان مخصوصى بسته و روى آن قطعه سربى قرار مى دهند و روى سرب مهر میزنند، تا اگر از صفحات آن چیزى کم و زیاد کنند معلوم شود.
در تاریخ شواهد فراوانى دیده مى شود که رؤ ساى حکومتها کیسه هاى زر را به مهر خویش مختوم مى ساختند و براى افراد مورد نظر مى فرستادند، این براى آن بوده که هیچگونه تصرفى در آن نشود تا بدست طرف برسد، زیرا تصرف در آن بدون شکستن مهر ممکن نبود.
امروز نیز معمول است کیسه هاى پستى را لاک و مهر مى کنند.
در لغت عرب براى این معنى کلمه ختم به کار مى رود، البته این تعبیر درباره افراد بى ایمان لجوجى است که بر اثر گناهان بسیار در برابر عوامل هدایت نفوذناپذیر شده اند، و لجاجت و عناد در برابر مردان حق در دل آنان چنان رسوخ کرده که درست همانند همان بسته و کیسه سر به مهر هستند که دیگر هیچگونه تصرفى در آن نمى توان کرد، و به اصطلاح قلب آنها لاک و مهر شده است .
طبع نیز در لغت به همین معنى آمده است و طابع (بر وزن خاتم ) هر دو به یک معنى مى باشد یعنى چیزى که با آن مهر مى کنند.
اما رین به معنى زنگار یا غبار یا لایه کثیفى است که بر اشیاء گرانقیمت مى نشیند، این تعبیر در قرآن نیز براى کسانى که بر اثر خیره سرى و گناه زیاد قلبشان نفوذناپذیر شده به کار رفته است ، در سوره مطففین آیه 14 مى خوانیم : کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون : چنین نیست ، اعمال زشت آنها زنگار و لایه بر قلب آنها افکنده است .


تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه 87 و مهم آنستکه انسان مراقب باشد اگر خداى ناکرده گناهى از او سر مى زند در فاصله نزدیک آن را با آب توبه و عمل صالح بشوید، مبادا به صورت رنگ ثابتى براى قلب در آید و بر آن مهر نهد.
در حدیثى از امام باقر (علیه السلام ) مى خوانیم : ما من عبد مؤ من الا و فى قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فى تلک النکتة نکتة سوداء فان تاب ذهب ذلک السوادو ان تمادى فى الذنوب زاد ذلک السواد حتى یغطى البیاض ، فاذا غطى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا، و هو قول الله عز و جل کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون : هیچ بنده مؤ منى نیست مگر اینکه در قلب او یک نقطه (وسیع ) سفید و درخشندهاى است هنگامى که گناهى از او سر زند در آن منطقه سفید، نقطه سیاهى پیدا مى شود، اگر توبه کند آن سیاهى بر طرف مى گردد و اگر به گناهان ادامه دهد بر سیاهى افزوده مى شود، تا تمام سفیدى را بپوشاند، و هنگامى که سفیدى پوشانده شد دیگر صاحب چنین دلى هرگز به خیر و سعادت باز نمى گردد، و این معنى گفتار خدا است که مى گوید: کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون .
4- مقصود از قلب در قرآن
چرا درک حقایق در قرآن به قلب نسبت داده شده است در حالى که مى دانیم قلب مرکز ادراکات نیست بلکه تلمبهاى است براى گردش خون در بدن ؟!
در پاسخ چنین مى گوئیم :
قلب در قرآن به معانى گوناگونى آمده است ، از جمله :
1 به معنى عقل و درک چنانکه در آیه 37 سوره ق مى خوانیم ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب در این مطالب تذکر و یادآورى است براى


تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه 88 آنان که نیروى عقل و درک داشته باشند.
2 به معنى روح و جان چنانکه در سوره احزاب آیه 10 آمده است : و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر: هنگامى که چشمها از وحشت فرو مانده و جانها به لب رسیده بود.
3 به معنى مرکز عواطف ، آیه 12 سوره انفال شاهد این معنى است : سالقى فى قلوب الذین کفروا الرعب : بزودى در دل کافران ترس ایجاد مى کنم . و در جاى دیگر در سوره آل عمران آیه 159 مى خوانیم فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک : ... اگر سنگدل بودى از اطرافت پراکنده مى شدند
توضیح اینکه :
در وجود انسان دو مرکز نیرومند بچشم مى خورد:
1 مرکز ادراکات که همان مغز و دستگاه اعصاب است و لذا هنگامى که مطلب فکرى براى ما پیش مى آید احساس مى کنیم با مغز خویش آنرا مورد تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم . (اگر چه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسیله و ابزارى هستند براى روح ).
2 مرکز عواطف که عبارت است از همان قلب صنوبرى که در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول روى همین مرکز اثر مى گذارد، اولین جرقه از قلب شروع مى شود.
مابالوجدان هنگامى که با مصیبتى روبرو مى شویم فشار آن را روى همین قلب صنوبرى احساس مى کنیم ، و همچنان وقتى که به مطلب سرورانگیزى برمى خوریم فرح و انبساط را در همین مرکز احساس مى کنیم (دقت کنید).
درست است که مرکز اصلى ادراکات و عواطف همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عکس العملهاى جسمى آنها متفاوت است عکس العمل


تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه 89 درک و فهم نخستین بار در دستگاه مغز آشکار مى شود، ولى عکس العمل مسائل عاطفى از قبیل محبت ، عداوت ، ترس ، آرامش ، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مى گردد، بطوریکه بهنگام ایجاد این امور به روشنى اثر آنها را در قلب خود احساس مى کنیم .
نتیجه اینکه اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همین عضو مخصوص ) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل یا مغز) نسبت داده شده ، دلیل آن همان است که گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است .
از همه اینها گذشته قلب به معنى عضو مخصوص نقش مهمى در حیات و بقاى انسان دارد، بطوریکه یک لحظه توقف آن با نابودى همراه است . بنابراین چه مانعى دارد که فعلیتهاى فکرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.
5- چرا قلب و بصر به صیغه جمع و سمع به صیغه مفرد ذکر شده است ؟
در آیه فوق مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن ، قلب و بصر به صورت جمع (قلوب و ابصار) آمده ولى سمع همه جا در قرآن به صورت مفرد ذکر شده است این تفاوت حتما نکته اى دارد، نکته آن چیست ؟
پاسخ درست است که کلمه سمع در قرآن همه جا بصورت مفرد آمده و بصورت جمع (اسماع ) نیامده است ولى قلب و بصر گاهى بصورت جمع مانند آیه فوق و گاهى بصورت مفرد مانند آیه 23 سوره جاثیه آمده است : (و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة ).
عالم بزرگوار مرحوم شیخ طوسى در تفسیر تبیان از یکى از ادباى معروف چنین نقل مى کند که : علت مفرد آمدن سمع ممکن است یکى از دو چیز باشد:
نخست : اینکه سمع گاهى بعنوان اسم جمع بکار مى رود و میدانیم که


تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه 90 در اسم جمع معنى جمع افتاده و نیازى به جمع بستن ندارد.
دیگر اینکه سمع مى تواند معنى مصدرى داشته باشد و مى دانیم مصدر دلالت بر کم و زیاد هر دو مى کند و نیازى به جمع بستن ندارد.
بعلاوه مى توان وجه ذوقى و علمى دیگرى براى این تفاوت گفت و آن اینکه : تنوع ادراکات قلبى و مشاهدات با چشم نسبت به مسموعات فوق العاده بیشتر است و بخاطر این تفاوت قلوب و ابصار بصورت جمع ذکر شده ولى سمع بصورت مفرد آمده است .
در فیزیک جدید نیز مى خوانیم امواج صوتى قابل استماع تعداد نسبتا محدودى است و از چندین ده هزار تجاوز نمى کند. در حالیکه امواج نورها و رنگهائى که قابل رؤ یت هستند از میلیونها مى گذرد (دقت کنید).


 

http://www.ghadeer.org/qoran/t_nemona/j1/t0000005.htm#link69

 

 

 

 

 

 





تاریخ : جمعه 93/11/17 | 7:53 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

دهه فرخنده مبارک فجر بر ملت شریف ایران مبارک






تاریخ : جمعه 93/11/17 | 7:47 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

 

 

به نام خدا

شعری ناقابل ازاینجانب تقدیم شما

 

 

بیاییم قدر هم دانیم و حرمت ها نگهداریم


دراین دنیا که چند روزی من وتو مهلتی داریم

                    بیاییم قدر هم دانیم و حرمت ها نگهداریم

خلاف دین و آیین است به جان هم درافتادن

                   اگر نامهربان باشیم همه باهم   زیانکاریم

سفارش های دین ماست که باهم مهربان باشید

                    بیا ثابت کنیم باهم که با هم یار وغمخواریم

دل آزردن چه می ارزد یکی را دل بدست آور

                   بیا یکدل شویم باهم کسی را  دل نیازاریم

نهایت اینچنین گوید سعادت  حرف آخر را

                  نرنجانیم نرنجانیم دلی  را  ، دل بدست آریم


سیداصغر سعادت میر قدیم




تاریخ : چهارشنبه 93/11/15 | 2:58 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

به نام خدا


علل ونشانه های حقارت بعضی از افراد:


به نظر اینجانب ، حقارت وپستی وضعف شخصیتی برخی از افراد ، علل ونشانه هایی دارد که بخشی از آن ها به شرح زیر است:


1- توهین به دیگران: معمولا آدم های بی شخصیت وکم مایه ، متوسل به توهین نسبت به دیگران می شوند و عقده حقارت خود را از این طریق برطرف می کنند

2- تحقیر دیگران

3-فحش وناسزا ودشنام وافترا وتهمت به دیگران

4-تکبر نسبت به دیگران

5-چاپلوسی کردن

6-ظاهرسازی وریاکاری

7-توجه بیش از اندازه به ظواهر : کسانی که احساس کمبود شخصیتی می کنند  جهت جبران آن به مسائل ظاهری وتشریفات،  خیلی اهمیت می دهند. شخصیت خود وخانواده خود ودیگران را در امور مادی وظاهری خلاصه می کنند ومعتقدند که هرکس مال ودارایی وثروت  وخانه وماشین شیک و خوب داشته باشد ، آدم مهم وباشخصیتی است. اینگونه افراد نگاهشان به مردم متوسط و فقراء ، نگاه تحقیر آمیز است ونمونه هایی از تفکر این دسته از افراد در قرآن وروایات اشاره ویا تصریح شده است  ومورد مذمت شدید قرار گرفتند.

8- تجمل گرایی

9-دو رویی ونفاق

10-هرزه گویی وپرحرفی

11- حسادت نسبت به دیگران

12-ایجاد اختلاف : آدم های میان تهی و حقیر برای جبران مشکل درونی خود به انگیزه های مختلف بین مردم اختلاف ودودستگی  ایجاد می کنند .

13-زورگویی وقُلدُری

14-رفتار وگفتار غیرمنطقی داشتن

15- تحکُّم وپافشاری برنظر و رأی خود داشتن ( خود رأی بودن - استبداد به رأی داشتن)

16-خودخواهی

17- بی احترامی به افکار ونظرات دیگران

18-دوری از علم ومعرفت وایمان

19- همنشینی با افراد ناباب وفاسد.  انسان های بی شخصیت و بی مایه معمولا با آدم های مسئله دار و فاسد ومنحرف هم پیاله ودوست می شوند. معاشرت و دوستی با افراد ناباب باعث سقوط شخصیتی انسان وموجب فلاکت وبدبختی در دنیا وآخرت است. اگر می خواهید با شخصیت ومفید باشید سعی کنید با خوبان ونیکان و عالم ربانی ارتباط داشته باشید.

20-دنیاطلبی وجاه طلبی ومقام وشهرت پرستی.  متأسفانه این نوع تفکر هم صدمات جبران ناپذیری بر هویت وکرامت وشخصت آدمی وارد می سازد و عده زیادی گرفتار این رذیله هستند و گاهی برای رسیدن به دنیا و مال و مقام ، شخصیتشان را پیش این وآن خُرد می کنند و دچار زشت ترین کارها واعمال می شوند

21-دوری از خدا وقرآن واهلبیت علیهم السلام

22- دروغگویی.  آدم دروغگو که زندگیش را بر دروغ بنا نهاده ، نزد مردم وجامعه  ، اعتباری ندارد. انسان دروغگو ودروغ پرداز ، بی شخصیت وبی اعتبار است. در آیات و روایات از دروغ شدیدا نهی شده است.

23- ارتکاب گناهانی مانند شراب وزنا ودزدی وقتل و...

24-اذیت و آذار به دیگران بویژه آزار به والدین وخویشان.  کسی که پیوسته باعث رنجش پدر ومادر خود می شود  در همین دنیا خوار وذلیل وبی اعتبار می گردد. اگر کسی در پی شخصیت است باید خدمتگزار والدین خود باشد. در اسلام و آیات وروایات شفارشات زیادی بر احترام ونیکی به پدر ومادر شده است.

25-بی احترامی به بزرگان واساتید

26- تحمیل فشارهای روحی وروانی از سوی والدین.  اگر پدر ومادری پیوسته فرزندانشان را سرزنش وتحقیر کنند نباید توقع داشته باشند که بچه هاشان با شخصیت بار بیایند. بسیاری از جوانانی که دست به کارهای خلاف در جامعه می زنند ودچار مشکلات اخلاقی وغیره شدند ویا می شوند در چنین خانواده هایی بزرگ شدند. فرزندانی که در بین خانواده های خود تحقیر شدند آمادگی زیادی برای جذب به مفاسد مختلف  نشان می دهند. اگر کرامت وشخصیت فرزندانمان را حفظ کنیم در واقع بخشی از مشکلات اجتماعی خودرا حل کرده ایم.

27- محرومیت های روحی وعاطفی در کانون خانواده

28-تحقیر واقع شدن در محیط خانوادگی

29-تحقیر در محیط های آموزشی. متأسفانه گاهی مشاهده می شود که در محیط های آموزشی به هویت واعتبار وشخصیت دانش آموزان ودانشجویان صدمه می شود. این خیلی خطرناک و خطر ساز است. در کشور ما قریب به بیست میلیون دانش آموز ودانشجو وطلبه و .. داریم. متولیان امور آموزشی چقدر برای ارزش واقعی وکرامت و شخصیت الهی این عزیزان برنامه تهیه کرده اند؟!!!  آموزش وپرورش مسؤلیت سنگینی به عهده دارد.  مسؤلان حوزه های علمیه در پرورش طلاب، مسؤلیت سنگینی دارند.  اگر بخواهد کشور ما از آسیب ها بیمه بشود  حتما باید برای تربیت وحفظ کرامت وشخصیت الهی دانش آموزان ودانشجویان وطلاب عزیز ما برنامه استوار ودرست وملموس  وپیوسته داشته باشیم.

30-عدم رعایت حدود وحریمی که برای هر فردی عقلا وعرفا وشرعا مشخص است. بعضی ها پا از گلیم خود فراتر می گذارند ورعایت حد ومرز خود را نمی کنند لذا آسیب می بینند ودچار حقارت وپوچی  شخصیتی می شوند. مثلا مسؤلیتی را می پذیرند که قابلیت ندارند در این صورت چه بسا اعتبار 50 ساله اش برباد می رود.

31-اختلاف ها ودرگیری های شدید والدین نسبت به هم.

32- طلاق وجدایی والدین( چه طلاق رسمی وچه طلاق عاطفی)

33-از دست دادن پدر ومادر ویا هردو ( یتیم شدن)

34-مواجه شدن با بعضی از مصائب بزرگ مثل از دست دادن همسر وفرزند و...

35-

36-


سید اصغر سعادت میر قدیم لاهیجانی



          ادب  ،  اخلاق  ، تربیت


  در بحث تربیت ، هم باید به اخلاق توجه کرد  وهم به آداب .  اخلاق غیر از آداب است.  البته گاهی ادب واخلاق وتربیت به یک معنی بکار می روند.  در روایتی از رسولخدا ص آمده است که فرمود: أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی. خداوند مرا ادب نمود ونیکو ادب وپرورش کرد مرا ( تفسیر مجمع البیان ج10 ص86  وبحارالأنوارج16 ص  210  _ بحارالانوار، ج68، ص382)

  اخلاق عبارت است از مدیریت وکنترل وتعدیل واصلاح  قوای غریزی وروحی درون انسان که اگر مهار و کنترل ونظارت نگردد آدمی را به فساد وهلاکت می کشاند. قوه عاقله(یا مَلَکیِّه) و قوه واهِمه وقوّه خیالیّه  وقوه بهیمیه(یا شهویّه) وقوه سَبُعیَّه(یا غضبیّه) ، قُوای درونی آدمی  هستند   که همچون مزاج های چهارگانه یعنی سوداء وصفراء وبلغم وخون است که اگر یکی بردیگری غلبه یابد آدمی دچار گرفتاری ومشکلات  ویا هلاکت می گردد.  اخلاق ومعنویت وتربیت روح وتذکیه نفس ، سبب اعتدال در اندرون آدمی می شود. هیچ موجودی به اندازه انسان ، نیازمند تربیت نیست. همه انبیاء ومعصومین علیهم السلام برای تربیت انسان ها  مأمور بودند. خداوند تبارک وتعالی مربّی موجودات است. در سوره حمد که چندین بار در طول شبانه روز در نمازهای پنجگانه  آن را قرائت می کنیم ،  خداوند را به عنوان (ربّ العالمین) یاد می کنیم. بطور مکرر در نمازها می خوانیم: الحمدلله ربّ العالمین. نماز وسوره حمد تربیت کننده است. اگر بعداز چهل وپنجاه سال نماز وسوره حمد خواندن  ،تربیت نشویم خسارت بسیار بزرگی است. تربیت باعث شکوفایی فطرت آدمی است.  فطرت پاک  همچون آیینه ای است که اگر به آن توجه نشود ، تیره وتار و ناپاک می گردد.  مربّیان عزیز ما باید روی مسئله فطرت خیلی کار کنند.  استاد شهید مطهری کتاب مستقلّی در باب فطرت نگاشته است . عرفاء و وسالِکین الی الله و اهل دقت  به مسئله فطرت انسان  در تربیت نفوس بسیار توجه داشته ودارند  ولی متأسفانه ما در موضوع تربیت اساسا به آن توجه نداریم. استادِبزرگوار حضرت امام خمینی ره  یعنی مرحوم آیت الله شاه آبادی  به مسئله فطرت بسیار توجه داشتند. باب فطرت ، باب بسیار  مبارکی است که باید به آن توجه شود.  فطرت فرزندان ما پاک است وآماده تربیت هستند .باید با روش های درست ومناسب به این امر عنایت واهتمام نمود.................................   

 

سعادت(سید اصغر) 

....رجوع شود به....


http://nasimemarefat.parsiblog.com/Posts/3065/%D8%A7%D9%87%D9%85/









تاریخ : سه شنبه 93/11/14 | 8:30 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

**قوز فکری

قوز فکری

 

به این موضوع می پردازد که بسیاری از افراد نمی توانند از تمام قد اندیشه خود استفاده کنند و مانند افرادی که قوز دارند فکر آنها نیز خمیده است و خمیده فکر می کنند.

این کتاب می خواهد به افراد کمک کند که قوز فکری خود را درمان کنند و از حداکثر توانایی ذهنی خود استفاده کنند اما چگونه می توان از حداکثر توانایی ذهنی استفاده کرد؟




تاریخ : یکشنبه 93/11/12 | 9:19 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

پیش هرکس راز دل افشا مکن

 

 

 به نام خدا

شعری ناقابل از اینجانب

پیش هرکس راز دل افشا مکن

مشورت با ناکس و  اعدا مکن

هرکسی را نی توان گفت آدم است

هرسخی را نی توان گفت حاتم است

راز دل کن با کسی کو قابل است

درد دل کن با کسی کو حامل است

سید اصغر سعادت میر قدیم

 




تاریخ : شنبه 93/11/11 | 11:9 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی