بارگاه دختر موسی بن جعفر در قم است
تصاویر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
به نام خدا
عرض ادب به محضر حضرت معصومه سلام الله علیها
باچند بیت شعر ناقابل از اینجانب:
بارگاه دختر موسی بن جعفر در قم است
بارگاهی بس مجلل بس منور درقم است
نام نیکش حضرت فاطمه معصومه است
درفضائل در ردیف حضرت فاطمه است
درگهش باز است برای هرغنی وهر گدا
هرکه دارد حاجتی آری شود حاجت روا
سیداصغر سعادت میرقدیم
پیامبر اعظم؛ پایهگذار اسلام سیاسی و حکومتی
رهروان ولایت ـ زمانی که خورشید حیاتبخش اسلام از شهر مکه سربرآورد و بعثت خاتم پیامبران رقمخورد، این امید-به شکل پُررنگی- به وجود آمد که زنجیرهای جهالت و نادانی از پای بشریت بازگردد و مسیر او برای قرارگرفتن در مسیر کمال، هموار گردد. بشری که معبود حقیقی خود را گم کرده بود و به عبادت چوب و سنگ، تن داده بود؛ بشری که بنابر یک باور شرمآور، فرزند دختر را مایهی سرافکندگی و خجالت میدانست و به همین دلیل، دختران را زندهبگور میکرد؛ بشری که چیزی بهنام مهربانی و گذشت را فراموش کرده بود و فقط «خشونت، خونریزی و جنگ» را به عنوان اولین و آخرین راه و چاره، میشناخت بطوریکه بر سر کوچکترین مسایل، جنگهای بزرگی به راه میانداختند که گاهی سالها به طول میانجامید. این جنگها را «ایامالعرب» نامیدهاند که برخی از آنان تا چهل سال نیز ادامه یافت؛[1] بشری که غرق در خرافه و توهم بود و قلب و جان خود را به اعتقادات بیپایهواساس سپرده بود.[2]
در این شرایط عجیب و اسفبار بود که تعالیم حیاتبخش اسلام در قالب وحی الهی و از طریق گل سرسبد خلقت و عصارهی بینظیر آفرینش یعنی حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) به بشریت هدیه شد. تعالیمی که به دلیل سازگاری با فطرت بشر، خیلی زود مورد توجه قرار گرفت و پیروان زیادی پیداکرد. باوجود سختگیریهای فراوان تفکر حاکم بر شهر مکه -که از هیچ کاری برای نابودکردن این پیامبر و آن دین، دریغ ننمودند- اما زیباییها و جذابیتهای این دین به اندازهای بود که مردم، حاضر به تحمل شکنجه میشدند اما حاضر به روگردانی از آموزههای اسلامی نبودند! این وضعیت سخت و هولناک، در تمام 13 سال حضور پیامبرخدا در مکه، ادامه داشت تا اینکه به فضل و امر پروردگار، هجرت تاریخی آنحضرت به مدینه اتفاق افتاد و راحتی و گشایشی بینظیر به اسلام رویآورد.
اولین کارهای رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله) پس از حضور در مدینه، نشان از آن داشت که هنوز بخش اصلی و مهم دین مبین اسلام، محقق نشده و روش آنحضرت در مکه، ناشی از فراهمنبودن شرایط بوده است. ساخت مسجد به عنوان مرکز تصمیمگیری، مشاوره، ملاقات با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، اقامهی نمازجمعه، اعلام عمومی درخصوص جنگ، صلح و عهدنامهها، محل وعظ و خطابه و در یک کلام، به عنوان قلبتپندهی جامعه و مرکز حکومت اسلامی، نشان داد که رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) داعیهی تشکیل دولت اسلامی دارند و درواقع، سیاست و دیانت از نگاه آنحضرت، جداناپذیر است.
پیامبراعظم(صلیاللهعلیهوآله) در مرحلهی بعد، پیماننامهای را تنظیم کرده و به اطلاع همگان رساندند که دقت در آن از یکطرف، نشان از توجه عمیق اسلام به حقوق مردم حتی غیرمسلمانان داشت و از طرف دیگر، نشان میداد که اسلام، برای امور مختلف جامعه، برنامه دارد و اینطور نیست که این دین، منحصر در برخی اعمال فردی باشد.[3]
حضور قبایل یهودی در مدینه، این امر را لازم و ضروری کرده بود که برای روشن شدن حدود و حقوق آنان، پیمانی مستقل بسته شود تا در سایهی آن پیمان، هم یهودیان ساکن مدینه، از حقوق شهروندی خود برخوردار شوند و هم مسلمانان از خطرات و توطئههای احتمالی آنان در امان باشند. ازاینرو، پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) پس از عقد پیمان عمومی -که در بالا به آن اشاره شد- اقدام به عقد پیمانی جداگانه و خاص با سه قبیلهی بنینضیر، بنیقریظه و بنیقینقاع نمودند.[4]
به این ترتیب، مقدمات تشکیل یک جکومت اسلامی فراهم گردید. «سرعت تشکیل حکومت اسلامی به وسیله پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، ضرورت این کار را در جوامع اسلامی در اولین فرصت، نشان میدهد. پس جامعهی مسلمانان باید در نخستین فرصت، نظام سیاسی مستقل خود را متناسب با هر عصری تأسیس کنند.»[5] چنین اقداماتی از سوی رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) نشان داد که آنحضرت مأموریت دارد تا با برپایی یک حکومت اسلامی، زمینهی سعادت دنیا و آخرت مردم را فراهم آورد که اگر چنین نبود، دیگر نیازی به اقداماتی این چنینی وجود نداشت و همان توصیه به اعمال عبادیِ فردی باید ادامه مییافت. با این توضیح، پایهگذار اسلام سیاسی و حکومتی را باید شخص حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) دانست که با اخذ سیاست از متن دیانت، دینی پویا و زنده را به دنیا معرفی کرد که نه فقط، توجه خاص و گستردهای به حکومت و سیاست دارد بلکه خود، بنیانگزار روشی جدید و بدیع در حکومتداری و سیاستورزی است.
پاورقی:
1- فروخ، تاریخ جاهلیت، ص100
2- اوهام و خرافات رایج در میان قبایل عرب
3- شیخ طوسی، امالی، ص 587
4- مرحوم طبرسی در اعلام الوری از علیبنابراهیم نقل کرده است که یهود بنیقریظه و بنینضیر و بنیقینقاع نزد پیامبر آمده و گفتند: «مردم را به چه چیز میخوانی؟» فرمود: «به گواهیدادن به توحید و رسالت خود میخوانم... من کسی هستم که نامم را در تورات مییابید و علمای شما گفتهاند که از مکه ظهور میکنم و به این حرّه یثرب، کوچ مینمایم.» یهودیان گفتند: «آنچه را گفتی شنیدهایم و اکنون آمدهایم با تو صلحی کنیم که به سود و زیان تو نباشیم و کسی را علیه تو یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم و تو هم متعرض ما و دوستان ما نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا میانجامد!» پیامبر(ص) پذیرفت و میان آنها قراردادی نوشته شد که یهود نباید علیه پیامبر(ص) و یارانش به زبان و دست و اسلحه و مرکب، نه در پنهان و نه در آشکارا و نه در شب و نه در روز اقدامی انجام دهند، و خداوند بر این پیمان گواه است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد؛ رسول خدا(ص) میتواند خون ایشان را بریزد و زنان و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را به غنیمت بگیرد. آنگاه برای هر قبیلهای از یهودیان، نسخهای جداگانه تنظیم شد و به مسؤول پیمان هر قبیله داده شد. (ج1، ص157)
5- جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ج1، ص21
به نام خدا
زندگینامه حضرت معصومه (س)
زندگی حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به دو دورة مهم تقسیم میشود : تولد و کودکی در مدینه , حضرت در راه ایران و قم.
تولد و کودکی در مدینه
حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ یکی از بانوان با فضیلت و با شخصیت خاندان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ میباشد. پدر بزرگوار او حضرت «موسی بن جعفر» امام هفتم شیعیان میباشد. مادر گرامی حضرت معصومه «نجمه» مادر بزرگوار امام رضا ـ علیه السّلام ـ میباشد. نجمه از بانوان با فضیلت و از اسوههای تقوا و شرافت و از مخدرات کم نظیر تاریخ بشریت است.[1]
درباره زمان تولد و وفات فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ آن چه مسلم است این است که زمان تولد آن حضرت پیش از سال یکصد و هفتاد و نه هجری بوده است زیرا بنابر نقل شیخ کلینی در شوال 179 هارون الرشید امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ پدر حضرت معصومه ـ علیه السّلام ـ را از مدینه به بغداد برد و در آن جا در ماه رجب 183 از دنیا رحلت فرمود.[2] و بنابر مدت عمر حضرت معصومه که از 23 سال کمتر است، نمیتواند بعد از سال 179 باشد چون در آن سالها پدرش در زندان بود. پس تاریخ ولادت آن حضرت به طور دقیق مشخص نیست ولی طبق اسناد به دست آمده ولادت آن حضرت را در مدینه در سال 173 نقل میکنند.[3]
درباره تعداد فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ و این که چند تن از آنها فاطمه نام داشتهاند اختلاف است. شیخ مفید تعداد آنان را سی و هفت تن ذکر کرده است؛ نوزده پسر و هجده دختر که دو تن از دختران، فاطمه نام داشتند. فاطمةالکبری و فاطمة الصغری.[4] حضرت فاطمه معصومه بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ از دیگر فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ فاضلتر و دارای مقامی شامختر میباشد.
با گذشت ایام، حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ هم دوران خردسالی را پشت سر گذاشت. و در این سالها محل رشد آن حضرت خاندانی بود که او را با دریایی از علم و معرفت رو به رو ساخت. ولی بیش از ده بهار از عمر شریفش نگذشته بود که پدر بزرگوارش با زهر جفا در زندان هارون به شهادت رسید و دریایی از غم و اندوه بر قلب شریفش فرو ریخت که در این ایام غم و تنهایی، تنها مایة تسلی او برادرش امام رضا ـ علیه السّلام ـ بود که ناگهان «مأمون» وجود اقدس امام هشتم را از کانون خانواده جدا نمود و به اجبار به خراسان جلب کرد و به اقامت اجباری در خراسان وادار نموده. حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دوری یک ساله فراق برادر را تحمل کرد.
حضرت معصومه در راه ایران و قم
یک سال بعد از رفتن حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ به سرزمین خراسان یعنی در سال 201 هـ حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ خواهر حضرت رضا، برای زیارت برادر از مدینه به مقصد خراسان حرکت کرد یا به موجب نقلی که چندان اعتبار ندارد طبق دعوت برادر رهسپار خراسان شد. چون آن حضرت با همراهانش وارد ساوه شد، بیمار و رنجور بود[5] و میدانست در آن نزدیکی شهری است به نام قم که مردم آن از دوستداران اهل بیت اطهار هستند. از این امر چنین استنباط میشود که آوازه تشیع مردم قم و علاقه شدید ایشان به اهل بیت به مدینه هم رسیده بود.
در هر حال، حضرت پرسید میان ما و قم چند فرسخ فاصله است. گفتند: ده فرسخ و حضرت دستور حرکت به سوی قم را صادر کردند. در اینجا معلوم نیست که آیا مردم قم از آمدن حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به ساوه اطلاع یافته و به استقبال آن حضرت رفتهاند و با تجلیل و احترام به قم آوردهاند، یا خود او به طرف قم حرکت کرده است. طبق نقل کتاب قم، روایت صحیح و درست این است که چون خبر به آل سعد رسید با هم اتفاق کردند که از او درخواست کنند به قم بیاید. از میان ایشان، موسی بن خزرج بن سعد اشعری بیرون آمد، و چون به شرف ملازمت حضرت فاطمه رسید زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بکشید و به در سرای خود فرود آورد.[6] از این نقل معلوم میشود که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به طرف قم حرکت کرده بود و موسی بن خزرج در اثنای راه به وی رسیده بوده است.
محل سرای موسی بن خزرج و حجرهای که حضرت معصومه در آن به عبادت میپرداخته اکنون معین و زیارتگاه است. گویا در این سخن اختلافی نباشد که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ مدت هفده روز در آن محل توقف داشته و پس از آن رحلت فرموده است. بنابر نوشته کتاب قم، بعد از غسل دادن و کفن کردن و نمازگزاردن برجسد مطهر او، موسی بن خزرج آن حضرت را در زمینی در بابلان (همین محل فعلی) نیمه دوّم قرن چهارم که به او تعلق داشت دفن کرد و بر سر تربت او سایهبانی درست کرد.
نویسنده کتاب قم مینویسد:
روایت کرد مرا حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابوبه از محمد بن حسن بن احمد بن الولید و او از راویان دیگر، که چون حضرت فاطمه وفات یافت بعد از غسل و تکفین او را به مقبره بابلان بردند و در کنار سردابی گذاشتند. آل سعد (اشعری) با یکدیگر اختلاف کردند در این باب که چه کسی سزاوار است در سرداب رود و فاطمه را بر زمین بگذارد و به خاک سپارد که در این هنگام از جانب ریگستان دو سوار که جلو دهان خود را بسته بودند بدان جا آمدند چون به جنازه فاطمه رسیدند، از اسب پیاده شدند و بر او نماز گذارده و در سرداب رفتند و جسد مطهر او را دفن کردند و برهیچ کس معلوم نشد که آن دو سوار که بودند.[7]
بدون هیچ اختلافی سال وفات آن حضرت را یقیناً 201 هـ نقل کردهاند ولی در این که در چه روز و ماهی از این سال بوده اختلاف میباشد که بعضی دهم ربیع الثانی را قوی میدانند.[8]
حضرت معصومه (س) و قم
گویا آوازة تشیع مردم قم در زمان حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ، تا به مدینه رسیده بوده و حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ از وجود این شهر و ارادت و محبت مردم آن، نسبت به خاندان پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطلاع داشته است.
وضع قم از نظر شهری آن طور که یعقوبی نوشته است، دو قسمت بوده که به مجموع این دو قسمت قم میگفتهاند و رودخانه از میان آن دو میگذشته است.[9] امّا بخاطر دفن حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ در این شهر و به واسطه موقعیت ممتاز فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ در میان دیگر امامزادگان، به کلی وضع این شهر تغییر یافت. نخست این که شهر قم به تدریج از شمال شرقی، به جنوب غربی که محل دفن آن حضرت بود کشیده شد، به طوری که حرم فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ که در فاصلهای از شهر قرار داشت امروز در مرکز شهر و در آبادترین قسمت آن واقع است. تأثیر دیگر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به قم، توجه پادشاهان و امراء و طبقات گوناگون مردم به این شهر و کوچ بسیاری از افراد اطراف برای اقامت در آن است.
دیگر این که، قم دارای جنبة مذهبی مخصوص شد و مرکز روحانیت شیعه قرار گرفت و عدهای از بزرگان علمای شیعه از آن جا برخاستند یا در آن اقامت کردند که امروزه به برکت این بانوی بزرگ، قم به یک مرکز بزرگ علمی، فرهنگی و پژوهشی دنیا تبدیل شده و صدها مدرسه علمی و مراکز تحقیقاتی و کتابخانههای مجهز مشغول فعالیتهای علمی و فرهنگی در حوزه اسلام و تشیع میباشد.[10]
دیگر، مسافرت دهها هزار نفر در هر سال از نواحی ایران و کشورهای دیگر است که وجود حرم مطهر و گنبد طلا و کاشیکاری و گلدستههای زیبا و تاریخی، این شهر را جزء شهرهای توریستی ایران قرار داده که همواره هر سال جهانگردان بسیاری به آن رفت و آمد میکنند.
آری، قم، شهری که از نظر آب و هوا و مناظر زیبای طبیعی در سطح بسیار پایینی قرار دارد و از آب و هوای خشک و گرم کویری برخوردار است و از رونق اقتصادی و زیستی ناچیزی برخوردار بود. به برکت این بانوی بزرگوار به شهری علمی، فرهنگی و اقتصادی تبدیل شد که امروزه از نظر علمی حرف اوّل را در جهان اسلام میزند و از نظر اجتماعی و زیست شهری، به یکی از کلان شهرهای ایران تبدیل شده به طوری که به استانی مستقل تبدیل گردید. و به خاطر هجوم شیفتگان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به این شهر، از رونق اقتصادی پویا و بالایی برخوردار است. خلاصه قم امروزه همچون ستارهای درخشان در آسمان جهان اسلام میدرخشد که این نور برگرفته از نور ولایت و امامت میباشد.
شخصیت و فضایل حضرت معصومه (س)
حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ دارای شخصیتی رفیع و والا مقام میباشد بطوری که ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ از این بانو، با جلالت و تکریم یاد کردهاند و حتی پیش از ولادت آن حضرت، بلکه پیش از ولادت پدر بزرگوارش، نام او بر لسان بعضی از ائمه ـ علیهم السّلام ـ آمده و از مقام والای او سخن گفتهاند که به بعضی از آنها اشاره میشود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: «اَلا اِنَّ قم حَرَمی و حرم وَلدی من بعدی...»[11] بدانید قم حرم من و حرم فرزندانم پس از من است، زنی از فرزندان من در این شهر در میگذرد که او دختر موسی است...».
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در حدیثی دیگر پیش از اینکه این فرزند گرانقدر متولد شود از فضیلت زیارت و مدفن او سخن میگوید و شیعیان را به اهمیت آن توجه میدهد و میفرماید «شهر قم، حرم ما است و در آن زنی از فرزندان من مدفون میشود، به نام فاطمه هر کس او را زیارت کند بهشت برای او ثابت میشود...»[12]
همه این بیانات حاکی از شأن و عظمت و فضیلت این بانوی مکرم اسلام میباشد. بیشک این فضایل و خصوصیات اخلاقی این بانوی بزرگ است که او را دارای چنین مقام و منزلتی نموده است چون امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ دارای 37 فرزند بود که در میان آنها این بانوی مکرم است که مثل ستارهای درخشان میدرخشد و در میان فرزندان امام کاظم ـ علیه السّلام ـ بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ هیچ کدام هم سنگ او نمیباشد. حال به خصوصیات و فضایلی اشاره میکنیم که باعث عظمت و درخشش او در میان دیگر امامزادگان شده است.
شرافت خانوادگی
او ماه تابانی است که از برج امامت طلوع کرده در آغوش امامت تربیت یافته، قنداقه امامت را نیز در دامن خود پرورش داده است زیرا او دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. همة نیاکان او مشعلداران امامت، پرچمداران هدایت، اسوههای فضیلت و استوانههای ولایتند. و مادر بزرگوارش از بانوان با فضیلت و از اسوههای تقوی و شرافت و از زنان کم نظیر تاریخ بشریت است.
بدیهی است که تأثیر شخصیت پدر و مادر در روح و جسم فرزندان را نمیتوان انکار کرد این ویژگی در وجود حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ نیز بروز یافت و از هر دو طرف فضایلی را به ارث برد و میتوان سر برتری آن حضرت بر دیگر فرزندان موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ را در همین نکته یافت. البته این نمیتواند به معنای تأثیر نداشتن تلاش و کوشش آن حضرت در این راه باشد بلکه علاوه بر همة شایستگیهای فردی که در وجود خویش به وجود آورده بود از این عوامل نیز به عنوان مکمل و پشتوانه ترقی و تکامل معنوی اخلاقی و علمی سود میبرد.
عبادت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ
بنا به تصریح قرآن هدف از خلقت انسان چیزی جز عبادت و بندگی خداوند نیست کسانی که به این هدف مهم پی بردند در راه رسیدن به عالیترین مرحله آن سر از پا نمیشناختند.
یکی از عالیترین نمونههای عبادت و بندگی خدا از خاندان ولایت و امامت، کریمه اهل بیت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ میباشد. او با عبادت و شب زندهداری هفده روزهاش در واپسین روزهای عمر شریفش در مدت اقامتش در منزل موسی بن الخزرج، گوشهای از یک عمر عبودیت و خضوع و خشوع آن زاده عبد صالح خدا در برابر ذات پاک الهی است.[13]
محدثه بودن آن حضرت
از ویژگیهای حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ این بود که علوم اسلام و آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ آگاهی داشت و آن حضرت از جمله روایت کنندگان حدیث بود و چندین حدیث است که در سند آنها نام حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ به چشم میخورد که علامه بزرگوار امینی در کتاب شریف الغدیر به بعضی از آنها استناد میکند مانند، عن فاطمه بنت علی بن موسی الرضا حدثتنی... «من کنت مولاه فعلی مولاه»[14]. نقل این احادیث حاکی از مقام علمی والای آن بانو میباشد.
لقب معصومه ـ سلام الله علیها ـ
مقام عصمت که عالیترین مقام معنوی و پاکی است، درجاتی دارد، و در وهله اوّل بر دو گونه است: 1. معصوم از خطاء
2. معصوم از گناه.
حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ مانند حضرت زینب ـ علیها السّلام ـ در یکی از درجات عصمتند، گر چه در درجات چهارده معصوم ـ علیهم السّلام ـ نباشد.
روایت شده حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ فرمودند «من زار المعصومة بقم کمن زارنی»[15] کسی که معصومه را در قم زیارت بکند مانند آن است که مرا زیارت کرده است. گرچه شواهد و قرائن در مورد مقام عصمت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ بسیار است، ولی سخن فوق از امام معصوم ـ علیه السّلام ـ شاید اشارهای باشد که حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دارای مقام عصمت بوده است، ضمناً این سخن بیانگر آن است که: این لقب را حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ به فاطمه کبری ـ سلام الله علیها ـ داده است. و گرنه نام آن حضرت معصومه نمیباشد.
شفاعت گسترده
اعتقاد به شفاعت انبیاء و اولیاء از ضروریات مذهب شیعه است و هیچ تردیدی در آن نیست. و بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که در قرآن کریم از آن به (مقام محمود) تعبیر شده است. همانا دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ هم شفاعت گستردهای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است. 1. خاتون محشر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ 2. شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ . که بعد از حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ از جهت گستردگی شفاعت، هیچ بانویی به شفیعه محشر حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ نمیرسد. که امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ در این رابطه میفرماید: «تَدخل بِشفاعتها شیعتنا الجنته باجمعهم»[16]. با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت میشوند.
زیارتنامه مخصوص
یکی از شواهد عظمت استثنایی حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ زیارتنامهای است که به خصوص، حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ در شأن او صادر فرموده است. زیرا بعد از فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ تنها زیارتی که از امام معصوم برای یک زن نقل شده، زیارت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ است و هیچ یک از بانوان خاندان عصمت و طهارت زیارت مخصوص از امام ندارد.
مختار اصلانی
پی نوشتها:
[1] . صدوق، عیون الاخبار، ج 1، ص 14؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 302؛ طبری، امامی، دلائل الامامت، ص 309؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 233؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 396.
[2] . اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، انتشارات ولی عصر، تهران، 1375، ج 2، کتاب الحجة.
[3] . مستدرک سفینه، شیخ علی نمازی، ج 8، ص 257.
[4] . الاِرشاد، محمد بن نعمان (مفید)، انتشارات، ج 2، ص 242.
[5] . کتاب قم، چاپخانه مجلس، تهران، ص 213.
[6] . همان، ص 213.
[7] . کتاب قم، ص 312.
[8] . تاریخ قم، حسن قمی، چ قم، ص 213؛ بحار الانوار، ج 48، ص 290؛ اعیان الشیعه، چ بیروت، ج 8، ص 391؛ انوار المشعشعین، ج 1، ص 208.
[9] . فتوح البلدان، بلاذری، چ نجف، ص 40.
[10] . علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم، انتشارات زائر، ص 104.
[11] . سفینة البحار، ج 2، ص 276.
[12] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 216.
[13] . قم شناسی و گردشگری، ص 292.
[14] . علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 196.
[15] . ریا حین الشریع، ج 5، ص 35.
[16] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 228.
http://www.iec-md.org/monasebatha/mazhabi/hadhrat_maasumeh_milad.html
سایر صفحات مرتبط
نگین قم
کرامات حضرت فاطمه معصومه (س)
منبع: برگرفته از سایت اندیشه قم.
اصحاب و یاران امام حسن عسگری (ع)
روزی محمد بن صالح نامهای به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشت و ضمن آن به حضرت فرمود: خاندان و نزدیکانم مرا آزار میکنند و مدام سرکوفت میزنند، و آن هم به واسطه حدیثی است که کسی، از پدران (علیهم السلام) شما روایت کرده که فرمودهاند: متکفلین و خادمین ما بدترین خلق خدا هستند.
حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در جواب نامه محمد بن صالح پیرامون این حدیث اشتباه و دروغ، چنین نوشتند: وای بر شما، آیا کلام خدای تعالی را نمیخوانید «وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً» (بین آنها و بین قریههایی که مبارکشان ساختیم، قریههای ظاهری قرار دادیم)
به خدا سوگند که ما آن قریههای مبارک هستیم و شما آن قریههای ظاهر هستید
همانگونه که بیان شد، محمد بن صالح جزء اصحاب برجسته و مورد اعتماد ائمه (علیهم السلام) قرار داشته و اخلاص و ارادت راستینش آن چنان بوده، که از طرف حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان وکیل ایشان در امور مردم و ارتباط دهنده آنان با حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار داشته است.
در همین زمینه شیخ مفید از او چنین روایت کرده: هنگامی که پدرم وفات نمود و رسیدگی به کارها وامور او به من محول شد، دیدم که نوشتهها و سفتههائی از مردم در دست داشته که شامل اموال و امانتهایی است که به حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متعلق است.
از این رو نامهای به آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشتم و درباره آن اموال از ایشان پرسش نمودم. پس از مدتی حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در جواب من نوشت: آن اموال را از آنها که میخواهی مطالبه کن. من نیز پس از دستور حضرت سراغ آن افراد رفتم و همگی آنها به جز یک نفر دیونشان را ادا نمودند... . نبوت را از پدرش صالح به ارث برده، زیرا او نیز از اصحاب مقرب ائمه (علیهم السلام) به شمار میرود، و از امام جواد و هادی (علیهما السلام) حدیث روایت کرده است.
احمد بن اسحاق اشعری قمی
محدثی عظیم الشأن، عالمی بزرگوار و یکی از اصحاب ثقه و کاملا مورد اطمینان اهلبیت (علیهم السلام) بوده و مانند بسیاری از اصحاب خاص ائمه (علیهم السلام) از شهر مقدس قم به خدمت آن بزرگواران شتافته است، که پیش از این احوال چند نفر از آنان، مانند عمران بن عبدالله، عیسی بن عبدالله، زکریا بن آدم و زکریا بن ادریس را در مقالات اصحاب امام صادق و امام رضا (علیه السلام) بیان نمودیم.
احمد بن اسحاق طی عمر شریفش توانست خدمت امام جواد و هادی (علیهما السلام) برسد و جزء اصحاب مخصوص امام عسکری (علیه السلام) قرار گیرد و پس از ان برگواران به شرف زیارت حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نائل گردد. یکی دیگر از افتخارات احمد بن اسحاق این است که توانسته جزء سفرای سفارش شده حضرت حجت (علیه السلام) قرار گیرد زیرا حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیع شریفی ایشان را مورد تأیید و عنایت قرار دادهاند. و به همین سبب در کتاب «ربیع الشیعه» احمد بن اسحاق از وکلا و سفرا و ابواب معروف حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) معرفی شده است.
وفات همراه با ولایت
سعد بن عبدالله در روایتی میگوید: زمانی همراه احمد بن اسحاق، در سرّ من رأی خدمت امام عسکری (علیه السلام) مشرف شدیم. هنگام خداحافظی احمد از امام حسن (علیه السلام) پارچهای درخواست نمود تا برای کفنش از آن استفاده نماید. پس از آن، حضرت سیزده درهم به او داد و فرمود: این پول را خرج مکن، مگر برای مخارج شخصی خودت و هر چه که بخواهی به تو خواهد رسید.
سعد بن عبدالله میگوید: پس از آن که از نزد امام حسن (علیه السلام) مراجعت کردیم و به سه فرسخی «حلوان» (که الان به پل ذهاب معروف است) رسیدیم، ناگهان حال احمد بن اسحاق خراب شد و به شدت تب نمود، به گونهای که ما از سلامتی و زنده ماندن او قطع امید کردیم.
هنگامی که به حلوان رسیدیم و در کاروان سرای آن مستقر شدیم، احمد گفت: امشب مرا تنها بگذارید و به اطاقهای خود بروید. و طبق خواسته احمدد بن اسحاق همه ما او را تنها گذاشتیم. هنگامی که صبح فرا رسید، به یاد احمد افتادم و سراسیمه از جای خود بلند شدم، ناگهان «کافور» خادم مخصوص امام حسن عسکری (علیه السلام) را دیدم که میگفت: احسن الله بالخیر عزاکم و جبر بالمحبوب رزیتکم. پس از آن نیز گفت: غسل و کفن یار و همراه شما احمد را انجام دادیم، پس بلند شوید و به دفن او مشغول شوید. همانا که او عزیزترین شماست به جهت قرب به خداوند نزد آقای شما. و پس از آن سخنان ناگهان از چشم ما غایب شد. و معلوم شد که او به امر و طی الارض امام حسن عسکری به آنجا آمده بوده، تا آن شخص بزرگوار را با احترام و عزت غسل و کفن نماید.
احمد بن محمد بن مطهر
از او به عنوان «صاحب ابی محمد (علیه السلام)» یاد میکنند و این لقب نشان دهنده نزدیکی و جایگاه او نسبت به امام عسکری (علیه السلام) است.
اطمینان و اعتماد آن حضرت به احمد، آن چنان بوده که او را به عنوان مسئول اداره امور خود و رسیدگی به کارها برگزیده بوده. و از این رو میتوان فهمید که او از صاحبان سر و مقربان خاندان نبوت (علیه السلام) بوده است.
همراه حریم ولایت
در سال 259 هجری، حضرت عسکری (علیه السلام) مقدمات سفر حج مادر بزرگوار خویش را فراهم نمود و خبر شهادت خود در سال 260 به را ایشان داد و پس از آن حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را حاضر کرد، و به ایشان وصیت نمودند و میراث اجداد گرامیش را به آن حضرت تحویل داد.
پس از آن والده مکرمه خود و حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آخرین حجت الهی را، با مسئولیت و همراهی احمد بن مطهر به سوی مکه روانه کرد. و در طول این سفر طولانی، احمد متولی امور خانواده شریف حضرت عسکری (علیه السلام) بود. و این مسئولیت بزرگ، مقام رفیع، وثاقت و امانت داری را آشکار میسازد.
ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی
یکی از متکلمان بزرگ شیعه در شهر بغداد و از بزرگان طایفه نوبختیه است که در علم و فضیلت مشهور بودهاند. ابوسهل به واسطه ارتباط و محبت فراوانی که با خاندان نبوت (علیهم السلام) داشت نزد آن بزرگواران نیز از احترام و اعتبار خاصی برخوردار شده بود.
ابوسهل که یکی از علمای بنام و تراز اول شیعیان است روایات و آثار گران بهائی از خود به جای گذارده، که از آن جمله میتوان به کتاب «انوار در تاریخ ائمه اطهار (علیهم السلام)» اشاره کرد. ابن ندیم در فهرست خود پیرامون جایگاه علمی او چنین میگوید: این شیخ، کتابهای بسیاری را با خط خودش نگارش نموده و مصنفات و مؤلفات او در کلام، فلسفه و غیره بسیار است. و جمعی از علمای فلسفه مانند ابوعثمان (دمشقی) ثابت و غیره در جلسات مباحثه او جمع میشدهاند.
فیض حضور
یکی از افتخارات، سعادتهای ابوسهل، فیض دیدار و درک محضر حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. که این دیدار در واپسین لحظات عمر شریف امام حسن عسکری (علیه السلام) و در محضر ایشان روی داده، که شرح آن از زبان خود ابوسهل چنین است:خدمت امام عسکری (علیه السلام) حاضر بودم، در حالی که ایشان بیمار بود و بعدا هم به سبب همان بیماری وفات نمود. در آن لحظات آخر، حضرت به غلام خود عقید فرمودند که مقداری آب بجوشاند و با آن مصطکی (نوعی خوردنی مقوی) درست کند و برای حضرت بیاورد.
پس از آن که مصطکی آماده شد، حضرت صیقل، مادر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد اطاق شد و آن نوشیدنی را به حضرت داد. اما هنگامی که امام (علیه السلام) ظرف را نزدیک دهان مبارکشان بردند، بر اثر ضعف، دستانشان شروع به لرزش نمود و قدح به دندانهای مبارکش برخورد نمود و پس از آن، حضرت ظرف را بر زمین گذاشت و به عقید گفت: داخل آن اطاق میشوی و کودکی را میبینی که در حال سجده است. پس او را نزد من میآوری.
ابوسهل میگوید؛ عقید گفت: برای پیدا کردن طفل وارد اطاق شدم و دیدم که کودکی در آنجا سر به سجده نهاده و انگشت سبابه را به سوی آسمان بلند کرده است. پس سلام کرده و بعد از آن که نمازش به پایان رسید به او عرض کردم: سید من فرمودهاند که شما نزد ایشان بروید. و در این هنگام مادر او صیقل آمد و دستش را گرفت و او را نزد پدر ش امام حسن عسکری (علیه السلام) برد.
ابوسهل میگوید: هنگامی که آن کودک خدمت امام عسکری (علیه السلام) رسید و سلام کرد، به او نگاه کردم و دیدم که پسری است که رنگ مبارکش، روشنائی و تلألؤ دارد و موی سرش به هم پیچیده و مجعّد ما بین دندانهایش گشاده است. همین که نگاه امام حسن (علیه السلام) به او افتاد فرمود: ای سید اهل بیت من! به من آب بده، همانا که [به زودی] به سوی پروردگار خود میروم... .
مبارزه با منحرفان
در تاریخ ذکر شده است که زمانی حلاج تصمیم گرفت خود را به ابوسهل نزدیک نماید و او را در عقاید منحرفش با خود همراه کند و فریب دهد. زیرا ابوسهل نزد مردم از جایگاه و مرتبه والائی برخوردار، و به علم و اب و عقل و دانش مشهور بود و حلاج با این کار میتوانست، مردم ساده و ظاهر بین را با خود همراه سازد. از این رو نامهای برای ابوسهل نوشت و او را به سوی خود دعوت نمود و بیان کرد که من وکیل حضرت صاحب الزمان میباشم، و مأمور شدهام که تو را به سوی خود دعوت کنم. از این رو مبادا که در تو شک و تردیدی در این مسأله ایجاد شود.
پس از آن که ابوسهل نامه حلاج را دریافت کرد و به مضمون آن آگاه شد، برای او پیغام فرستاد که اگر تو وکیل صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستی، حتما دلیل و برهانی در دست داری. پس برای این که من به ادعای تو ایمان بیاورم مسأله کوچکی را با تو در میان میگذارم، تا با حلّ آن از طرف تو، به حقانیت ادعایت پی ببرم.
ابوسهل در ادامه پیغام خود چنین گفت: مسأله من این است که؛ چون سنّم بالا رفته و عمری از من گذشته و این افزایش سن، سبب سفیدی موهای سر و صورت من شده، مجبورم که هر هفته آنها را خضاب کنم، تا اهل بیت من از این مسأله مطلع نشوند و به من بیتوجهی نکنند.
از این رو اگر که تو در دعوت خود صادق هستی، از تو میخواهم کاری کنی که محاسن من سیاه شود و دیگر نیازی به خضاب نداشته باشد و با این کار، من مذهب تو را بپذیرم و مردم را به سوی آن دعوت نمایم.
پس از این که این پیغام رسوا کننده به حلاج رسید، متوجه شد که تیرش به خطا رفته و با رفتن به سراغ ابوسهل مرتکب اشتباه بزرگی شده، از این رو دیگر جواب او را نداد و ابوسهل را رها نمود. اما اینبار دیگر ابوسهل او را رها نکرد و پیوسته با حضور در مجالس و محافل او و با نقل آن داستان رسوا کننده، حلاج را مفتضح مینمود و پرده از روی کارهای منحرف او بر میداشت، و مردم را از گرفتاری در دام او نجات میداد.
احمد بن اسحاق بن سعد اشعری
ابن بابویه از علی بن عبدالله وراق ، از سعد بن عبدالله ، از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری روایت کرده است که : بر حضرت ابومحمد حسن بن علی عسکری علیه السلام وارد شده و می خواستم از ان حضرت درباره ی جانشین بعد از او سوال کنم . حضرت ابتداء فرمود : ای احمد بن اسحاق ! همانا خداوند تبارک و تعالی از آن زمان که حضرت آدم علیه السلام را آفرید تا روز قیامت زمین را از حجت خود و مخلوقاتش خالی نگذاشته است ، به وسیله ی او بلاء را از اهل زمین برداشته و باران را فرو می ریزد و برکات زمین را بیرون می آورد . عرض کردم : ای پسر رسول خدا ! امام و خلیفه بعد از تو کیست ؟ حضرت به سرعت از جا حرکت کرده ، وارد اطاق شده و بعد از لحظه ای بیرون آمد درحالیکه کودکی را بر دوش خود گرفته بود که صورتش هم چون ماه می درخشید و در حدود سه سال داشت . حضرت فرمود : ای احمد بن اسحاق ! اگر نبود کرامت و مقامی که در نزد خداوند و حجج الهی داری ، پسرم را بر تو عرضه نمی کردم و به تو نشان نمی دادم . وی همنام و هم کنیه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که خداوند زمین را به وسیله ی او از عدل و داد پر می کند همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد. ای احمد بن اسحاق! مثال او در این امت مثال خضر علیه السلام و مثال ذوالقرنین است . به خدا سوگند غیبتی خواهد کرد که از هلاکت و نابودی نجات نمی یابد مگر کسی که خداوند او را بر اعتقاد به امامتش پایدار نگه داشته و برای دعای به تعجیل فرج او موفق بدارد . احمد بن اسحاق گوید : عرض کردم مولای من ! آیا علامتی هست که قلبم به آن اطمینان پیدا کند ؟ به ناگاه کودک به زبان عربی فصیح شروع کرد به سخن گفتن و فرمود : من بقیت الله در روی زمین او و انتقام گیرنده ی از دشمنان اویم ، دیگر بعد از مشاهده عین ، دنبال اثر و نشانه نگرد ، ای احمد بن اسحاق ! احمد بن اسحاق گوید : خوشحال و شادان از آنجا بیرون آمدم و فردای آن روز برگشتم و عرض کردم : ای پسر رسول خدا ! از این نعمت و احسانی که به من کردی خیلی خوشحالم . روش و سنت جاریه در او از خضر و ذوالقرنین چیست ؟ فرمود : طول غیبت ای احمد ! عرض کردم : ای پسر رسول خدا ! آیا غیبت او طولانی می شود ؟ فرمود : آری . به خدایم سوگند تا آن اندازه که بیشتر معتقدان به او از او برمی گردند و جز کسی که خداوند از او پیمان و تعهد نسبت به ولایت ما از او گرفته است و در دلش ایمان ثبت شده و با روحی از سوی خود ، او را تایید کند ، باقی نماند . ای احمد بن اسحاق ! این امری از اوامر الهی ، و سرّی از اسرار خدا ، و غیبی از امور غیبت خدائی است ، آن چه که به تو گفتم بگیر و آن را کتمان کن و از سپاسگزاران باش تا فردای قیامت در درجات بالا و علیین باشی. صدوق رحمه الله علیه گوید : این حدیث را جز از علی بن عبدالله وراق از کسی دیگر نشنیدم . آن را به خط او ثبت شده یافتم ، و از او پرسیدم . برای من به صورت قرائت ، از قول سعد بن عبدالله ، از احمد بن اسحاق رضی الله عنه همانگونه که ذکر کردم روایت کرد . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
" برگرفته از : کمال الدین ج 2 ص 384 ح 1 ، بحارالانوار ج 52 ص 23 - 24 ح 16 .
http://www.almeshkat13.blogfa.com/post-20.aspx
چهل حدیث از امام حسن عسکری (ع)
قالَ الاِْمامُ الْعَسْکَرى(علیه السلام):
1- پرهیز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ.»:
جدال مکن که ارزشت مى رود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.
(تحف العقول ص 486)
...................برای ادامه استفاده از احادیث به آدرس زیر رجوع شود:
چهل حدیث از امام حسن عسکری (ع)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=47
زندگینامه امام عسگری (ع)
1.حضرت امام حسن عسکری (ع )
2.صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع )
3.دوران امامت
4.شهادت امام حسن عسکری (ع )
5.ماجرای جانشین بر حق امام عسکری
حضرت امام حسن عسکری (ع )
امام حسن عسکری (ع ) در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد . کنیه آن حضرت ابامحمد بود .
صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع )
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سیاه کمانی ، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسیار سفید بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود . راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد .
دوران امامت
به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسیم می گردد : دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت . دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد . دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند . امام حسن عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانید . زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند . وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند ، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید . عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید . پیوسته می گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام ، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است . پسر عبیدالله خاقان می گفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم . مردم را نسبت به او متواضع می یافتم . می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند . با آنکه امام (ع ) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود ، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت . " از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شیعه ، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص ) و جریانهای شیعی بودند ، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود . چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بیت رسالت ، نهایت مرتبه عداوت را داشت " . " نیز اصحاب امام حسن عسکری ، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود . این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی ، این همه سختی را تحمل می کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمی کرد " . اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند - کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع ) نزدیک بود ، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند ، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید . باری ، امام حسن عسکری (ع ) بیش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی ، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع ) می رسیدند بر جای گذاشت . در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد ، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام ، گردید . در قدرت علمی امام (ع ) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد .
شهادت امام حسن عسکری (ع )
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری نوشته اند . در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد . خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند . و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او می کردند ... . این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) می پیوست ، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (ع ) رفت و آمد بسیار می کردند ، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع ) و حضرت موسی (ع ) تکرار می شد . حتی قابله هایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند . اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد . باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد ، از کردار زشت خود پشیمان شد . بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع ) در میان بود ، برای معالجه فرستاد . البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود . بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست . مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند .
ماجرای جانشین بر حق امام عسکری
ابوالادیان می گوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) می کردم . نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالادیان به امام عرض می کند : ای سید من ، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد ، امامت با کیست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند . ابوالادیان می گوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد . ابوالادیان می گوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم . امام می گوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست . ابوالادیان می گوید : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که نشسته ، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند . من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم . اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ایستاد ، طفلی گندمگون و پیچیده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت : ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ایستاد . سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسید : این کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام . در این موقع ، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند : بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببینید مردم از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی ( کیسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا . شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن . جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و از کودک اثری نیافتند . ناچار " صیقل " کنیز حضرت امام عسکری (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است . ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد . درود خدای بزرگ بر او باد .
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=42771&BiogId=13
یاری که همیشه دربرم هست خداست
به نام خدا
دوبیتی ناقابل زیر از بنده تقدیم شما :
یاری که همیشه دربرم هست خداست
یاری که همیشه در سرم هست خداست
آن یار که دلداده اویم دائم
نجواش همیشه در دلم هست خداست
سیداصغر سعادت میرقدیم
«اَصْحابِ اُخْدود» نام قومى است که در آیات 4-8 سوره بروج از آنان یادی به میان آمده است .
«اخـدود»بـه مـعـنى گودال بزرگ یا خندق است ، منظور در اینجا خندق هاى عظیمى است که مملو از آتش بود تا شکنجه گران ، مؤمنان را در آنها بیفکنند وبسوزانند. مراد از «اصحاب الاخدود» کسانى هستند که در زمین گودالى وسیع ایجاد کردند و آتشى بزرگ در آن افروختند و سپس مؤمنان را در آتش انداخته و آنان را زنده زنده سوزاندند. چنانکه در مورد حضرت ابراهیم(ع) نیز چنین عمل کردند.
امّا اینکه این ستمگران و آن مؤمنان چه کسانى بودند، روایات گوناگونى وارد شده، ولى در قرآن ذکرى از آنها به میان نیامده است.
بیان حکایت اخدودیان ،تسکینی بر قلب مسلمانان قریش
مفسران و نویسندگان مسلمان انگیزة اشارة قرآن به این داستان را موردتوجه قرار دادهاند و بیشتر بر این باورند که چون در زمان پیامبراکرم(ص) مسلمانان مکه از سوی قریش مورد آزار و اذیت بسیار قرار مىگرفتند، این داستان در قالب آیات قرآنى بر پیامبر(ص) نازل شد تا افزون بر نکوهش و نفرین کافران قریش و برانگیختن حس مقاومت مسلمانان، از صبر و پایداری و استحکام ایمان ایشان قدردانى به عمل آمده باشد. در این میان برخى از گوشههای داستان، همچون شکیبایى اصحاب اخدود در برابر دشواریها، باز نمودن و باز گفتن حق و دعوت به اسلام ، ایمان تزلزل ناپذیر به دین حق، حتى در میان کودکان، موردتوجه مفسران قرار گرفته است .منبع گفتنى است از همین رو، گاه در منابع اسلامى، به سان اسوهای در صبر بر مصائب، اصحاب اخدود را مثل آوردهاند.
قرآنکریم در آیات سوره بروج با اشاره به پایدارى شگفتانگیز مردم نواندیش و اصلاح طلب در برابر فشار بیداد و دهشتناک استبدادگران و واپسگرایان مىفرماید: «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ» ؛ مرگ و عذاب بر آن صاحبان خندقهاى آکنده از آتش. آرى، لعنت و نفرین بر ستمکارانى که مردم حق طلب و ستمناپذیر را در دنیا بر خندق و گودالهاى آتش افکندند و به خاطر آگاهى و ایمان و نفى دنبالهروى از ظالمان و پافشارى در ابتدایىترین حقوق انسانى خویش سوزانیدند. بدین سان خداوند بر مردم با ایمان و آگاهى که در راه آزادى اندیشه و عقیده پایدارى و پایمردى کردند، درود مىفرستد، و بر کفرگرایان و خودکامگان به خاطر پایمال ساختن حقوق انسانها لعنت و نفرین نثار نموده و وعده دوزخ مىدهد.
آنگاه مىفرماید: «النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ»؛ لعنت و نفرین بر آن پدیدآورندگان و صاحبان آن کورههاى آدم سوزى یا همان خندق هاى آکنده از آتش و هیزم و مواد سوختنى بسیار، که آنها را براى سوزانیدن مردم با ایمان و شکنجه آنان فراهم آوردند.
و مىفرماید:«إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ» آنگاه که آن شکنجه گران و جلادان استبداد بر بالاى گودال هاى آتش نشسته بودند و سوختن آزادىخواهان را تماشا مىکردند.
مؤمنان در برابر کورههای آدمسوزی!
در تفسیر «عیاشى» از جابر از امام باقر (ع) روایت شده استکه فرمودند:
« على (ع) شخصى را نزد اسقف نجران فرستاد تا بپرسد اصحاب اخدود چه کسانى بودند، اسقف پاسخى فرستاد.
امام(ع) فرمود: اینطور که او پنداشته نبوده ، و به زودى من داستان اصحاب اخدود را برایتان مى گویم؛
خداى عزوجل مردى از اهل حبشه را به نبوت برگزید، مردم حبشه او را تکذیب کردند، پیامبرشان با کفار نبردى را آغاز کردند ولى یارانش همه کشته شدند، و خود و جمعى از اصحابش اسیر شدند، آنگاه براى کشتنش گودالى درست نموده ، از آتش پر کردند، آنگاه مردم را جمع آورده گفتند هر کس بر دین ما است و دستور ما را گردن مى نهد کنار برود، و هر کس بر دین این مردم است باید به پاى خود (داخل ) در آتش شود، اصحاب آن پیامبر براى رفتن در آتش از یکدیگر سبقت مى گرفتند، تا نوبت به زنى رسید که کودکى یک ماهه در بغل داشت ، همینکه خیز گرفت تا در آتش شود ترس از آتش و ترحم درباره کودک بر دلش مستولى شد، ولى کودک یک ماهه اش به زبان آمد که مادر مترس ، من و خودت را در آتش بینداز، براى اینکه این مجاهدت در راه خدا، به خدا سوگند ناچیز است ، زن خود و کودکش را در آتش افکند، و این یکى از کودکانى است که در کودکى به زبان آمده است.»
چند نکته در داستان« اصحاب اخدود» با برداشت از آیات بروج ؛
1- اعلام برائت و اظهار تنفّر از ستمگر لازم است؛« قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »
2-در نقل تاریخ، عبرتها مهم است نه جزئیات. (از مکان اخدود، زمان حادثه، نام و تعداد ستمگران و تعداد شهدا و… سخنى به میان نیامده است، چون اثرى در گرفتن عبرت ندارد.) « قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »
3-تفکّر ظلم ستیزى و ظالمکوبى ارزش است، گرچه ظالم وجود نداشته باشد. [اصحاب اخدود امروز حضور ندارند، چنانکه ابولهب امروز نیست، روحیه تنفّر از آنان باید همچنان زنده باشد. «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ »] « قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »
4-سوزاندن، سختترین نوع عذاب است و در میان انواع کشتنها، خداوند نام در آتش انداختن مؤمنان را برده است. «النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ »
5-نقل ظلمها و مظلومیّتها و ذکر مصیبت و روضه خوانى، سابقه قرآنى دارد. « قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ، النَّارِ ذَاتِ الْوَقُود، إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ …»
6-ارتکاب گناه یک مسئله است، ولى سنگدلى و نظارهگرى و رضایت بر آن، مسئله دیگر. « وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ »
7-ستمگرانى که شاهد بر شکنجه مؤمنانند، بدانند که خدا شاهد بر آنان و کار آنهاست. « شاهد و مشهود – وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ »
8-پایدارى بر ایمان، تاوان دارد. « وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا »[جمله «یؤمنوا» به جاى «آمنوا» رمز آن است که کفّار از پایدارى مؤمنان ناراحت بودند و اگر دست بر مىداشتند شکنجهاى در کار نبود.]
9-منطق کافر، تهدید و انتقام است. « وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ »
10-در نزد کفّار، ایمان بزرگترین جرم است و جز با دست برداشتن از ایمان به چیز دیگرى راضى نمىشوند. « وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا…»
11-کافران بدانند که حامى مؤمنین خداى عزیز است که قدرت انتقام دارد. « یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ»
12-جاذبه اتّصال به خداى قادر، اشکالات وارده بر شهادت و از جان گذشتگى در راه خدا را حل مىکند. « یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ »
http://rahe-quran.ir/%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%AE%D8%AF/
**************************************************************
"اخدود" به معناى گودال بزرگ یا "خندق" است. منظور در این جا خندق هاى بزرگی است که مملو از آتش بود تا شکنجهگران مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند.
در این که این ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است؟ و آیا این یک ماجراى خاص و معین بوده، و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق مختلف جهان است؟ در میان مفسران و مورخان مورد بحث و گفت و گو است. معروف ترین نظر آن است که مربوط به "ذو نواس" آخرین پادشاه "حمیر" در سرزمین یمن است. بنابراین، "اصحاب اخدود" جباران ستمگرى بودند که زمین را مىشکافتند و آن را پر از آتش نموده، مؤمنان را به جرم این که ایمان دارند در آن مىانداختند، و تا آخرین نفرشان را مىسوزاندند.
"اخدود" به معناى گودال بزرگ یا "خندق" است.[1] منظور در این جا خندق هاى بزرگی است که مملو از آتش بود تا شکنجهگران مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند.
در این که این ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است؟ و آیا این یک ماجراى خاص و معین بوده، و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق مختلف جهان است؟ در میان مفسران و مورخان مورد بحث و گفت و گو است. معروف تر از همه آن است که مربوط به "ذو نواس" آخرین پادشاه "حمیر"[2] در سرزمین یمن است.
ذو نواس که آخرین نفر از سلسله گروه "حمیر" بود به آیین یهود درآمد، و گروه حمیر نیز از او پیروى کردند، او نام خود را "یوسف" نهاد، و مدتى بر این منوال گذشت، سپس به او خبر دادند که در سر زمین "نجران" (در شمال یمن) هنوز گروهى بر آیین نصرانیت اند، هم مسلکان ذو نواس او را وادار کردند که اهل نجران را مجبور به پذیرش آیین یهود کند. او به سوى نجران حرکت کرد، و ساکنان آن جا را جمع نمود، و آیین یهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار کرد آن را پذیرا شوند، ولى آنها ابا کردند، حاضر به قبول شهادت شدند. اما حاضر به صرف نظر کردن از آیین خود نبودند.
ذو نواس دستور داد خندق عظیمى کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند، گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند، و گروهى را با شمشیر کشتند و قطعه قطعه کردند، به طورى که عدد کشته شدگان و سوختگان در آتش به بیست هزار نفر رسید![3] داستان فوق به صورت هاى متفاوت و مفصل در بسیارى از کتاب های تفسیر و تاریخ آمده است؛ مجمع البیان، تفسیر ابو الفتوح رازى، تفسیر کبیر فخر رازی، روح المعانى و تفسیر قرطبى ذیل آیات مورد بحث در سوره بروج، همچنین ابن هشام در سیره[4] خود و ...، آن را نقل کرده اند. از آنچه بیان شد، روشن مىشود که این شکنجهگران بی رحم، سرانجام به عذاب الاهى گرفتار شدند و انتقام خون هایى که ریخته بودند در همین دنیا از آنها گرفته شد، و عذاب حریق و سوزنده قیامت نیز در انتظارشان است. آنچه در مورد اصحاب اخدود گفته شد، موافق نظریه معروف و مشهور است، ولى روایات دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد که نشان مىدهد اصحاب اخدود تنها در "یمن"، و در عصر "ذو نواس" نبودند، تا آن جا که بعضى از مفسران ده قول در باره اصحاب اخدود نقل کردهاند.[5] علامه طباطبائی در المیزان می گوید: ... و کلمه "اخدود" به معناى شکاف بزرگ زمین است، و "اصحاب اخدود" جباران ستمگرى بودند که زمین را مىشکافتند و آن را پر از آتش نموده، مؤمنان را به جرم این که ایمان دارند در آن مىانداختند، و تا آخرین نفرشان را مىسوزاندند. ... جمله "قتل اصحاب الاخدود" نفرین بر آنان است، نه این که خواسته باشد خبر دهد، و منظور از "قتل"، لعنت و طرد از درگاه خداى تعالى است.[6] البته برخی از مفسران گفتهاند: مراد از "اصحاب اخدود" مردان و زنان مؤمنى هستند که در آن قوم سوخته شدند، و جمله "قتل" مىخواهد خبر دهد که این مردان و زنان به وسیله سوختن در آتش کشته شدند، نه این که بخواهد بر آنان نفرین کند.[7] [1] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده "خد". [2] حمیر قبیلهاى بود از قبایل معروف یمن، نقل از مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 26، ص 338، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش. [3] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق، موسوی جزایری، سید طیب، ج 2، ص 414، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367ش. [4] ج 1، ص 35. [5] مشروح این ماجرا را می توانید در تفسیر نمونه، ج 26، ص 338- 340 مطالعه کنید. [6] طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 20، ص 251، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق. [7] طبرسی، مجمع البیان، 26، ص 422، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa14928
عفت و حیا
مفهوم «عفت» و «حیا»
«عفت» در لغت به معنای حفظ نفس از تمایلات و شهوت نفسانی آمده است «حیا» نیز به حفظ نفس از ضعف، نقص و دوری از عیب و امور پست معنا شده است. همان طور که «تمایلات نفسانی» به اختلاف اشخاص و موارد متفاوت است، عفت و حفظ نفس از آنها نیز متفاوت خواهد بود. بنابراین، عفّت فقیر به این معنا است که او به آنچه به دست میآورد، قانع باشد و نفس خود را از تمایلات و شهوات باز دارد، به گونهای که خلاف آن به فعلیّت نرسد. «نفاق شما باید برای نیازمندانی باشد که در راه خدا در تنگنا قرار گرفتهاند و نمیتوانند به مسافرت بروند و از شدت خویشتنداری، افراد ناآگاه آنان را بینیاز میپندارند».( بقره: 273)؛ اما «عفاف در فرد غنی و بینیاز، به حفظ نفس از شهواتی است که ممکن است از ثروت او ناشی شود: «هر کس که بینیاز است، خودداری کند و عفّت پیشه سازد.» (نساء: 6)
«تعفّف» در موردی که فرد از امکان ازدواج برخوردار نیست، به معنای خودداری از شهوت نفس با استفاده از راههای گوناگون است. «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لایَجِدُونَ نِکاحاً...»؛ (نور: 33) تعفف در زنان سال خورده به حفظ نفس آنان از امور مورد علاقه ایشان همچون آرایش و ظاهر ساختن زینتها است. اینان گرچه مجاز به کشف حجاب، البتّه بدون تبرّج و خود نمایی هستند، ولی باز اگر عفّت پیشه کنند بهتر است.(نور: 33)
در روایات حضرات معصومین?نیز علاوه بر تأکید بر اهمیت «عفت» به طور عام، بر خصوص خودداری از شهوت شکم و غریزه جنسی تأکید ویژهای شده است. به عنوان نمونه، امام باقر?فرمودند: «ما من عبادة افضل عندالله من عفة بطن و فرج» این امر نشانگر آن است که بیشترین آسیب پذیری انسان از ناحیه خواستههای اقتصادی و جنسی او است. چنان که رسول خدا?فرمودند: «بیشترین لغزش به سوی آتش، از طریق دو میان تهی است: یکی شکم و دیگری دامن».
عفت و حیا نقش بسیار مهمی در نیل انسان به رشد و کمال دارد. امیر المؤمنین?در وصیّت به فرزندش محمد بن حنفیه میفرماید: «من لم یعط نفسه شهوتها اصاب رشده؛ کسی که به خواسته نفسش تن ندهد، موجب رشد آن شده است».
به همین دلیل، عفت و حیا در سازگاری همسران مؤثر است، به طوری که رسول خدا?یکی از ویژگیهای بهترین زنان را عفت آنان بر شمرده، فرمودهاند: «بهترین زنان شما، زنان عفیفهاند» این معنا، به تعابیر دیگری نیز از معصومان?روایت شده است علاوه بر تأکید عام روایات، که مرد و زن را در بر میگیرد، تأکید خاصی در باره عفت و حیای زنان وارد شده است. اینک این سؤال به ذهن تبادر میشود که دلیل تأکید ویژه اسلام در خصوص عفت و حیای زن چیست؟
آشنایی با مظاهر عفت جنسی
با بررسی منابع اسلامی در مییابیم که عفت و حیای جنسی، دارای نمودهای فراوانی است. در اینجا، برخی از این نمودها و مظاهر را پی میگیریم:
الف) عفت در روابط جنسی
مهمترین شاخصه عفت، مهار شهوت در روابط جنسی است. در روایات متعددی پس از معرفت خداوند، پاکدامنی در این گونه روابط، برترین فضلیت به حساب آمده است.
امام زین العابدین?میفرماید: «ما من شیء احبّ الی الله بعد معرفته من عفّة بطن و فرج».
خدای متعال در قرآن کریم، منحصر ساختن برقراری روابط جنسی را به همسر یا کنیز، از جمله ویژگیهای مردان با ایمان ذکر میکند و میفرماید: «مؤمنان رستگار شدند...، آنان که دامن خود را از آلوده شدن به بیعفّتی حفظ میکنند و تنها با همسران و کنیزان خود آمیزش جنسی دارند. پس به بهرهگیری از آنان ملامت نمیشوند». (مؤمنون: 5 و 6) در جای دیگر، قرآن کریم افرادی را که شرایط ازدواج برایشان مهیا نیست، به عفّت فرا میخواند و آنان را از آلودگی در روابط جنسی باز میدارد: «و کسانی که امکانی برای ازدواج نمییابند، باید پاکدامنی پیشه کنند».(نور:33)
ب) عفت در پوشش
نمود دیگر عفّت، رعایت پوشش کامل است. خدای متعال در آیات متعددی ویژگیهای پوشش کامل زنان مسلمان را برمیشمارد. اهمیت توجه به پوشش برای بانوان از آنجا روشن میشود که خدای متعال، پس از آنکه ضرورت پوشش را مطرح میسازد، زنان سال خوردهای را که امید به ازدواج ندارند، به کشف حجاب (البته بدون تبرّج و خود نمایی) مجاز میسازد. ولی با این حال، میفرماید: «اگر آنها نیز (با پوشش خود) عفت پیشه کنند، برای خودشان بهتر است».(نور:60)
ج) عفت در خود نمایی
خویشتن داری از تبرّج و خود نمایی مصداق دیگر عفت و حیا است. قرآن کریم، علاوه بر آن که در آیه 33 سوره احزاب، عموم زنان را از خود نمایی نهی کرد، در آیة 60 سوره نور، زنان سال خورده را مجاز به برداشتن لباسهای رویین همچون چادر و روسری میسازد، ولی این حکم را به پرهیز از آرایش و تبرج منوط میسازد. از این آیه، شاید بتوان در تحریک جنس مخالف برای تبرّج تأثیر بیشتری نسبت به کشف حجاب استفاده کرد.
د) عفت در نگاه
امام سجاد?خویشتن داری و فروبستن از نگاه حرام را از دیگر مصادیق عفت برشمردهاند. آن حضرت، در مقام دعا برای همسایگان و دوستان خود عرضه میدارند: «و اجعلنی اللهم...؛ خدایا، مرا آن گونه قرار بده که چشم خود را از آنها، از روی عفّت ببندم».
امیر المؤمنین?نیز نشانه ورع و پارسایی فرد را عفت او در نگاه دانسته و فرمودهاند: «و من ورعه عفة بصره و عفة بطنه؛ از تقوای شخص عفت او در نگاه و شکم است».
ه ) عفت و حیا در راه رفتن
قرآن کریم با ستایش از طرز راه رفتن دختر حضرت شعیب?در معابر عمومی و در برابر نامحرم میفرماید: «یکی از آن دو دختر به سراغ موسی آمد در حالی که با نهایت حیا قدم برمیداشت».(قصص: 25).
دقت در روایت فوق نشانگر این نکته است که پرهیز از اختلاط با نامحرم از دیگر ویژگیهای زنان و مردان با حیا و عفیف محسوب میشود. خداوند متعال در نقل آن فراز از داستان حضرت موسی?که به دروازه شهر مدین رسیده بود، داستان دو زن را یادآور میشود که کمی دورتر از مردانی که برای آب دادن به دامهای خود اطراف چاه حلقه زده بودند و تنها به جمع و جور کردن گوسفندانشان مشغول بودند. وقتی حضرت موسی?داستان آنان را جویا میشود، آنها میگویند: تا زمانی که مردان از دور چاه پراکنده نشوند (و ما نتوانیم بدون اختلاط با مردان گوسفندانمان را سیراب سازیم) به آب کشی نمیپردازیم. (قصص: 23) این آیه مهر تأییدی بر دوری از اختلاط میان مردان و زنان است.
آثار عفت و حیا در سازگاری همسران
در اینجا آثار جنبههای گوناگون حیا و عفت را در سازگاری همسران و تحکیم خانواده مورد بررسی قرار میدهیم. این آثار عبارتاند از:
الف) وفاداری به همسر
ویژگی عفت و حیا، همسر را در حفاظی قرار میدهد که او را از ارتکاب هر عمل زشت منافی با شؤون انسانی باز میدارد. چنین همسری هرگز اجازه خیانت به همسر را به خود نمیدهد. طبیعتاً امانتدار بودن همسر، از عوامل بسیار مؤثر در ایجاد صلح و سازش در نظام خانواده است. همان گونه که «خیانت» از زمینههای بسیار تأثیرگذار در فرایند تزلزل بنیاد خانواده محسوب میشود. حضرت موسی?در سؤالی از خداوند متعال پرسید: «خداوندا، پاداش کسی که به جهت حیا از تو خیانت را رها میکند، چیست؟ خداوند فرمود: پاداش او امنیت در روز قیامت است».
روایت فوق نشانگر آن است که یکی از آثار حیا، ترک خیانت است.
در روایت دیگری از سلمان نقل شده است: «هر گاه خداوند اراده کند بندهای را هلاک کند، لباس حیا را از تن او میکَند. پس وقتی لباس حیا از او کَنده شد، خیانت میکند و مورد خیانت قرار میگیرد و چون این گونه شد، امانت از او رخت بر میبندد و وقتی امانت از او برداشته شد، جز خشونت و سنگ دلی از او نمیبینی».
این روایت بیحیایی را زمینهساز خیانت، خیانت را ملازم با امانتدار نبودن و امانتدار نبودن را موجب خشونت و درشت خویی دانسته است، هر یک از موارد فوق، خود به تنهایی برای سست کردن بنیاد خانواده کافی است.
ب) احساس نیاز به همسر
محدودیتهایی که اسلام در زمینه روابط جنسی وضع کرده، زمینهساز این است که فرد به همسر خود، به عنوان تنها تأمین کننده نیازهای جنسی نگاه کند و خود را از وجود او بینیاز نبیند. آن گاه که مرد عفت و حیا را در نگاه، گفتگو و روابط جنسی با نامحرمان مراعات نمیکند، در حقیقت بخشی از نیاز غریزی خود را از مسیر غیرهمسر شرعی تأمین کرده است. این پدیده، علاوه بر آن که موجب میشود تا فرد احساس نیاز کمتری به همسر خود داشته باشد، گاه موجب میشود که فرد همسر خود را با دیگران از لحاظ زیبایی و سایر جذابیتها مقایسه و از داشتن چنین همسری احساسی ناخوشایند پیدا کند. اما هنگامی که مرد با مراقبت از خویش، لذتها و کام جوییهای گوناگون جنسی را به همسر خود منحصر ساخت و اجتماع را محل کار و تلاش قرار داد، پس از انجام فعالیتهای روزانه، با شوقی وصف ناپذیر در انتظار ملاقات با همسر و تأمین نیازهای عاطفی و غریزی خویش به آغوش خانواده باز میگردد. چنین زنی که، علاوه بر غرایز مذکور، حس خود نمایی و تبرّج خویش را نیز به همسر شرعی خود منحصر میسازد، در اشتیاق بازگشت همسر به منزل لحظه شماری میکند و با آراستگی جنسی و روحی، مهر و محبت همسر را به انحصار خود در میآورد. سازگاری مهمترین مشخصه چنین خانوادهای به شمار میرود.
از اینرو، رسول اکرم?در بیان ویژگیهای بهترین زن به این خصوصیت اشاره میکند: «زن عفیف، زنی است که در برابر شوهرش با تبرج و زینت و در برابر دیگران پاکدامن و با حیا ظاهر شود». و بدترین زن را کسی میداند که: «المتبرجه... در مقابل شوهر بیمیل و در مقابل دیگران با تبرج و زینت حاضر شود».
ج) محبت
ثمرة دیگر حیا، که به دنبال نتایج قبلی حاصل میشود، ایجاد علاقه و محبت میان همسران است. از این رو، امیر المؤمنین?پس از ذکر برخی از لوازم حیا، محبت را از دیگر آثار آن بر شمرده و فرمودهاند: «حیاء موجب محبت است»
د) ایجاد و تثبیت احترام و موقعیت
با کَندهشدن پوشش حیا، خیانت زندگی را فرا میگیرد و برخوردهای خشن بر زندگی سایه میافکند. نه تنها انسان با شیطان همراه، بلکه خود نمونة یک شیطان میشود که قالب و قیافه انسانی دارد. چنین همسری با شیطان بزرگ همدست و شریک است. اساساً بر او مهم نیست دیگران دربارة او چه قضاوتی دارند. بیمبالاتی زندگی او را فرا میگیرد. تعهد و پایبندی به زندگی برای او معنا و مفهومی ندارد. چنین کسی برای خدا نیز قابل تحمل نیست، چه رسد که همسرش او را تحمل کند. و برای خود حرمتی باقی نمیگذارد. از اینرو، خداوند نیز او را محترم نمیشمارد.
همسران باید برای یکدیگر از جایگاه عظمت و کرامت ویژهای برخوردار باشند. این مهم از پاسداری این خصلت و پایداری آن حاصل میگردد
عوامل ایجاد و تثبیت حیای همسر
در پایان این بحث و پس از بیان نقش و اهمیت عفت و حیا در روابط میان همسران، مناسب است به برخی از راهکارهایی که دین به منظور ایجاد و تثبیت حیا ارائه کرده است، اشاره شود:
الف) آراستگی
نظافت و آراستگی همسر از جمله اموری است که زمینه ساز تحقق حیای همسر است. روایت زیر به خوبی این نقش را تبیین میکند. حسن بن جهم میگوید: «خدمت حضرت کاظم?رسیدم و گفتم: قربانت گردم، آیا خضاب کردهای؟ حضرت فرمود: بله، آمادگی و زینت مرد باعث پاکدامنی زن میشود. زنها به دلیل این که مردانشان زینت نمیکنند، عفت خود را از دست میدهند». و نیز در روایت آمده است: گروهی نزد امام باقر آمدند در حالی که، ایشان را خضاب کرده دیدند. حضرت فرمود: «من زنان خود را دوست دارم و خود را برای آنها آماده میکنم».
حاصل روایات این است که پیرایش، آرایش و ارتباط مطلوب از عوامل ایجاد و حفظ عفت همسر و زمینه سازگاری همسران به شمار میرود.
ب) غیرت
«غیرت» به معنای نفرتی طبیعی است که از بخل مشارکت دیگران در امر مربوط به محبوب فرد ناشی میشود. از جمله محبوبترین افراد بشر برای انسان، خود او و وابستگان نزدیک او از جمله همسر و فرزند است. فرد غیور از آنجا که به خود علاقهمند است، اجازه مشارکت به دیگران درباره خود را نمیدهد و این غیرت، او را به عفت رهنمون میسازد. امام علی?میفرماید: «ارزش هر کس به اندازه همت او.... و عفتش به اندازه غیرت او است». مرد از آنجا که به همسر خود علاقهمند است، به دیگران اجازه مشارکت در امور مربوط به او را نمیدهد. فردی که به عفت همسر خود اهمیت نمیدهد، تا جایی که او به اعمال منافی عفت رو میآورد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد. غیرت و توجه به عفت و پاکدامنی همسر زمینه ساز حفاظت از آلودگیهای مختلف و موجب سازگاری هر چه بیشتر او خواهد شد.
البته نباید فراموش کرد که، به همان میزان که غیرت در جایگاه خود در عفت همسر مؤثر است، غیرت نشان دادن در غیر جایگاه درست آن، در دوری آنان از عفاف و پاکدامنی تأثیر گذار خواهد بود. از اینرو، امیر المؤمنین?در وصیت به امام حسن?آن حضرت را از غیرت در غیرجایگاه خود برحذر داشته، آن را موجب انحراف و بیماری میدانند.
منابع :
نهجالبلاغه، شرح عبد الحمید ابن ابى الحدید معتزلى، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشى، 1404.
حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسایل الشیعه، مؤسسه آلالبیت، قم، 1409، باب وجود العفة.
حرّانى، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404 ق.
دیلمى، حسن، اعلام الدین، مؤسسة آل البیت، قم، 1408 ق.
طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، بیروت، اسلامی1985م.
کریس. ال.کلینکه، مهارتهاى زندگى، ترجمه شهرام محمدخانى، اسپند هنر، تهران، 1383، ج 1، ص 102.
کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365 ق.
مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، 1404 ق
مصطفوى، سیدجواد، بهشت خانواده، قم، دار الفکر، چ بیستم، 1382.
مصطفوی، تبریزی حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.
مطهرى، مرتضى، مسئله حجاب، قم، صدرا، 1368.
نورى، حسین، مستدرک الوسایل، قم، مؤسسة آلالبیت، 1408 ق.
ورام، ابن ابى فراس، مجموعة ورام، قم، مکتبة الفقه، 1376 ق.
http://www.bpsb.ir/?q=node/5287
.: Weblog Themes By Pichak :.