سفارش تبلیغ
صبا ویژن



 

***نسیم معرفت***

 

 

 ماجرای 23 هزار عکس از آیت الله بهجت  ره

  

 
آیت الله بهجت در طول عمرش برای گذرنامه‏‌ها ‏ یا از بچگی اگر پدرشان به ایشان پولی می‏داد تا عکسی بگیرند، جمعا به اندازه انگشت‏های دست راضی نشده تا عکس بگیرد. یک بار جوانی آمد و گفت من پسر عم آقای مرعشی نجفی و ساکن سوئیس هستم. آن‏جا دنیای غفلت‏هاست و من در آن‏جا با شما خوش هستم.

او اجازه خواست تا عکس آقا را داشته باشد. پدرم گفت عکس نمی‏خواهد. آن جوان اصرار کرد که من آن‏جا که هستم با دیدن عکس شما به یاد معنویات می‏افتم شما ناراحت می‏شوید؟ من برای خودم و در اتاق خودم می‏خواهم. این با شما بودن را می‏خواهم در آن‏جا نیز حس کنم. خلاصه آقا اجازه داد.

از ایشان عکس دیگری داریم که ایشان درست به دوربین نگاه می‏کنند. ولی هیچ کس نمی‏داند که آقا در آن زمان در بدنش نیست و در عوالم دیگری سیر می‏کند. درست وقت پرده برداری ضریح بود که ایشان چند دقیقه‌‏ای مبهوت بود و در آن‏جا این عکس گرفته شد. وقتی آیت الله بهجت رحلت کرد ما در سایت اعلام کردیم اگر کسی عکسی از ایشان دارد بفرستد و 17 هزار عکس آمد. جالب است کسی که حاضر نشده 17 تا عکس بگیرد حالا17  هزار عکس از او آمده بود! حدود 6 هزار عکس دیگر هم بعدا آمد. پیدا کردن کسی که تا این حد خودش را مخفی می‏کند خیلی مشکل است.

http://www.seratnews.ir/fa/news/103379/%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AC




تاریخ : جمعه 94/3/22 | 10:58 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
زن وشوهر چه وظایفی نسبت به هم دارند؟

پاسخ اجمالی

زندگی زناشویی قوام، تحکیم و استمرارش به محبت، دوستی، تفاهم، احترام متقابل و به رسمیت شناختن و رعایت حقوق همدیگر است. دین اسلام برای آن‌که محیط و اجتماع کوچک خانواده قوام پیدا کند و تداوم یابد، برای هر یک از زن و شوهر حقوقی در نظر گرفته و در مقابل این حقوق وظایفی را نیز برای آنان تعیین کرده است؛ چرا که خداوند هر جا حقی در نظر گرفته، تکلیفی را هم مقرّر نموده است. در این مقال به مناسبت پرسش از وظایف زنان در برابر مردان، برخی از مهم‌ترین وظایف شرعی و قانونی زن در برابر شوهر، یا به تعبیر دیگر؛ حقوق مردان نسبت به زنان را بیان می‌کنیم:
1. پذیرش ریاست شوهر: اگر در زندگی زناشویی و خانوادگی مشکلی و مسئله‌ای پیش آمد، حل آن با نظر نهایی شوهر است.‌ البته این وظیفه شوهر، نباید خارج از حسن معاشرت و معاضدت،‌ شرع و قانون باشد و باعث سوء استفاده شوهر شود.
2. تمکین زن نسبت به مرد: زن باید در نزدیکی جنسی و دیگر بهره‌های شهوی مرد با او، حالت پذیرش و آمادگی در حد توانایی جسمی و روحی، بنابر انتظار عرف داشته باشد. مگر این‌که دارای عذر شرعی و قانونی مثل عادت زنانگی، مریضی و ... باشد.
3. تبعیت از مرد در محل اقامتگاه و مسکن، مگر این‌که این اختیار را شوهر به زن واگذار کرده باشد و یا خلاف شأن اجتماعی زن باشد و یا ضرر جانی و جسمی برای زن داشته باشد.
4. تبعیت از مرد، در خروج از منزل و ورود دیگران به منزل،‌ در حد عرف، مگر این‌که برای انجام تکالیف دینی؛ مثل حج واجب و یا برای انجام مداوا، یا ماندن در خانه ضرر جانی، بدنی و شرافتی، ‌برای زن وجود داشته باشد.
5. تبعیت از مرد در اصل شاغل بودن و نوع شغل، در صورتی که خلاف انتظار عرف زمان، مکان و موقعیت و جنسیت زن و مرد نباشد.

پاسخ تفصیلی

ذات حق تعالی زن و مرد را از جهت جسمی و روحی به‌گونه‌ای آفرید که بدون هر یک نه پیدایش و بقای آنان امکان‌پذیر است و نه نیازهای جسمی و روحی هر یک، بدون دیگری به‌طور کامل بر آورده می‌شود و نه تکامل روحی و دینی هر یک به صورت فردی و اجتماعی امکان‌پذیر می‌باشند. گویا هر یک پاره‌ای از یک موجود کامل‌اند و بدون هم ناقص و نسبت به هم مکمل‌اند.
خدای متعال با توجه به آفرینش آن‌چنانی زن و مرد و تفاوت‌های روحی و جسمی آن دو، حقوق و تکالیف[1] زناشویی و خانوادگی خاصی به صورت مشترک و خاص برای هر یک قرار داده است تا تأمین کننده نیازهای دنیوی و اخروی هر یک به صورت کامل باشد.
این حقوق و تکالیف از سه نگاه: فقهی،[2] اخلاقی و حقوقی[3] مدّ نظر عالمان دین بوده است که در این‌جا چون سؤال از وظایف حقوقی زن در قبال شوهر است و از آن‌جا که وظایف اخلاقی هم روح، مکمل و ضامن وظایف قانونی‌اند،[4] و وظایف فقهی هم فرق چندان زیادی با وظایف حقوقی و قانونی زن ندارد، به اختصار به بیان این حقوق و تکالیف از نظر اخلاقی و حقوقی می‌پردازیم.
وظایف اخلاقی: وظایف اخلاقی زن به زبان روایات در دو بخش ارزش و اهمیت وظایف شوهر داری، و خود وظایف طرح می‌شود:
1. ارزش و اهمیت شوهر داری:

الف. پیامبر خدا(ص) فرمود: «اگر سجده کردن برای غیر خدا جایز بود، هر آیینه به زن دستور می‌دادم که به شوهرش سجده کند».[5]
ب. «حق شوهر بر زن، از هر حق دیگری بیشتر و برتر است».[6]
ج. «جهاد زن، تحمل او بر آزارهای شوهر است».(در روایت آمده است که:جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلجهاد زن، حسن شوهرداری است. 
د. «زن نباید شوهرش را غضبناک کند و لو شوهرش او را آزرده باشد( البته شوهر به جهت آزار واذیتی که به زن روا می دارد نزد خدا مؤاخذه خواهد شد ودر برخی از آزار واذیت ها زن حق دارد که در دادگاه مربوطه شکایت نماید.»).[8]

هـ. «زنی که شوهرش از او ناراضی باشد( ونارضایتی شوهر هم وجه شرعی وعقلی و... داشته باشد)، ‌اعمال او مورد قبول واقع نمی‌شود».[9]
و. «زنی که قدردان شوهرش نباشد، ثوابی برای اعمال او نیست».[10]

2. وظایف اخلاقی شوهرداری
الف. «زن نباید میل و نظر به غیر شوهرش داشته باشد و الاّ نزد خدا زنا کار محسوب می‌شود».[11]
ب. «زن باید پاسخ‌گوی نیازهای جسمی و بهره‌های شهوی مرد و لو در پشت پالان شتر باشد و هر بامداد و شامگاه در صورت درخواست مرد، خود را بر او عرضه کند و الاّ مورد لعن فرشتگان خواهد بود».
ج. «زن بدون اجازه شوهرش، نباید روزه مستحبی بگیرد. بدیهی است این از باب مثال است و الاّ هر امر مستحبی این گونه خواهد بود».
د. «طولانی شدن نماز زن، نباید مانع پاسخ‌گویی سریع نیازهای مرد باشد».
هـ. «زن نباید، بدون اجازه شوهرش، چیزی ولو صدقه،‌ به کسی بدهد».
ح. زن بدون اجازه شوهرش، نباید از خانه بیرون برود و الاّ مورد لعن فرشتگان آسمان و زمین و فرشتگان رحمت و غضب خواهد بود».[12]
ط. «زن آرایش و نمایش برای شوهرش نماید و برای غیر شوهرش بوی خوش استفاده نکند و الاّ نماز او مورد قبول واقع نمی‌شود».[13]
وظایف حقوقی و قانونی
وظایف حقوقی و قانونی زن به دو صورت وظایف مشترک زن و مرد، و وظایف مختص زن بیان می‌شود:
الف. وظایف مشترک
1. حسن معاشرت: زن و مرد وظیفه دارند در زندگی مشترک خانوادگی و زناشویی، نسبت به هم خوش‌رفتار، خوش‌رو و خوش‌گو باشند و از هر گونه بدرفتاری، ترش روی و بدگویی دوری نمایند، مگر این‌که عذر شرعی، قانونی و عرفی داشته باشند.
2. معاضدت (همکاری): زن و مرد باید در پیشبرد و تحکیم زندگی خانوادگی، همکاری و همراهی داشته باشند و معیار این همکاری هم بنا بر انتظار عرف و فرهنگ زمان و مکان و موقعیت آن دو است. از باب نمونه،‌ اگر عرف خانه داری، بچه داری، شیردهی بچه را به عهده زن می‌داند و کارهای بیرون خانه را به عهده مرد می‌داند، ‌هر دو در این امور محوله،‌ همکاری نمایند.
3. تربیت فرزند: زن و مرد، هر دو موظف‌اند در حد توانایی و مقتضای عرف زمان و مکان و موقعیت در رشد و پرورش فرزند، کوشش نمایند.
4. وفاداری: زن و مرد نباید رابطه نامشروع با فرد دیگری داشته باشند.
ب. وظایف مختص زن نسبت به مرد
1. پذیرش ریاست شوهر: اگر در زندگی زناشویی و خانوادگی مشکلی و مسئله‌ای پیش آمد، حل آن با نظر نهایی شوهر است. ‌البته این وظیفه شوهر، نباید خارج از حسن معاشرت و معاضدت،‌ شرع و قانون باشد و باعث سوء استفاده شوهر شود.
2. تمکین[14] زن نسبت به مرد: زن باید در نزدیکی جنسی و دیگر بهره‌های شهوی مرد با او، حالت پذیرش و آمادگی در حد توانایی جسمی و روحی، بنابر انتظار عرف داشته باشد. مگر این‌که دارای عذر شرعی و قانونی مثل عادت زنانگی، مریضی و ... باشد.
3. تبعیت از مرد در محل اقامتگاه و مسکن، مگر این‌که این اختیار را شوهر به زن واگذار کرده باشد و یا خلاف شأن اجتماعی زن باشد و یا ضرر جانی و جسمی برای زن داشته باشد.
4. تبعیت از مرد، در خروج از منزل و ورود دیگران به منزل،‌ در حد عرف، مگر این‌که برای انجام تکالیف دینی؛ مثل حج واجب و یا برای انجام مداوا، یا ماندن در خانه ضرر جانی، بدنی و شرافتی، ‌برای زن داشته باشد.
5. تبعیت از مرد در اصل شاغل بودن و نوع شغل، در صورتی که خلاف انتظار عرف زمان، مکان و موقعیت و جنسیت زن و مرد نباشد.
تا این‌جا وظایف و مسئولیت زن در قبال شوهر به طور اختصار بیان شد. در ادامه به تناسب به صورت فشرده تعهدات شوهر در برابر زن بیان می‌شود.
وظایف مردان در برابر زنان
وظایف مرد نسبت به زن، در دو بخش وظایف اخلاقی و وظایف حقوقی بیان می‌شود.
الف. وظایف اخلاقی از نظر روایات؛ در دو بخش ارزش رفتار نیکو با زنان، و الزامات رفتاری با آنان بیان می‌شود:
یک. ارزش رفتار نیکو با زنان:
1. دوستی با زنان از اخلاق انبیا بود.[15]
2. اظهار دوستی با زنان، هرگز از یاد آنان نمی‌رود.
3. گذشت و بخشش نسبت به زنان، اگر رفتار بدی را مرتکب شدند.
4. خوش‌رویی و خوش‌رفتاری با زنان.
5. بهترین مردان در نزد ذات حق تعالی،‌ کسی است که بهترین رفتار را با زنان خود داشته باشند.
6. محبوب‌ترین مردان، کسی است که بیشترین نیکی را نسبت به زن خود نماید.
7. ترس از ذات حق تعالی که مبادا، حق زن خود را بجا نیآورد.
دو. الزامات اخلاقی
1. نگاه به زن به عنوان گل باشد نه خدمت کار، تا طراوت و شادابی آن حفظ شود و کاری فراتر از حد متعارف، از زن خواسته نشود.
2. تهیه وسایل بیشتر و بهتر زندگی تزئینی، پوشاکی، خوراکی، به ویژه در ایام عید.
3. مشورت با زن در امور مهمه زندگی.
4. رعایت اخلاق و حقوق هم بستری با زن.
ب. وظایف حقوقی
این وظایف به دو صورت مشترک و خصوصی می‌باشد، که قسم اوّل آن در وظایف حقوقی مشترک زن و مرد گذشت.
وظایف حقوقی مختص مرد نسبت به زن
الف. وظایف مالی و پرداخت نفقه
1. تهیه غذا، در حد متعارف زمان، مکان و موقعیت متناسب زن.
2. تهیه پوشاک، در حد متعارف زمان،‌ مکان و موقعیت متناسب زن.
3. تهیه وسایل آرایشی و تزیینی، در حد متعارف زمان،‌ مکان و موقعیت متناسب زن.
4. تهیه مسکن،‌ در حد متعارف زمان، مکان و موقعیت متناسب زن.
5. تهیه لوازم منزل در حد متناسب زمان،‌ مکان و موقعیت متناسب زن.
6. تهیه خدمتکار، اگر شأن اجتماعی و خانوادگی زن اقتضا دارد و یا اگر مریض است.
7. مداوای بیماری زن، ‌اگر زن مریض شد. [16]
ب. وظایف زناشویی و هم‌بستری مرد، نسبت به زن
قانون در این مورد ساکت است و به عبارت حسن معاشرت اکتفا کرده است.
اما فقها در دو قسمت؛ به این بحث پرداخته‌اند:
1. حق زن بر شوهر این است که اگر زن باکره است، پس از عروسی، ‌هفت شب را نزد او بماند و اگر ثَیّبَه(زن شوهردار ومدخوله) باشد سه شب و پس از آن اگر دارای یک زن است،‌ باید هر چهار شب یک شب نزد او بماند و سه شب دیگر آزاد است و هر گاه دارای چند زن است، باید نزد هر یک شبی را از چهار شب بگذراند.[17]
2. نزدیکی جنسی: شوهر مکلف است، هر چهار ماه یک بار با زن خود نزدیکی جنسی نماید و این از حقوق زن محسوب می‌شود.
 

[1]. ر.ک: بقره، 233؛ نساء، 4؛ نحل، 72؛ و آیات دیگر قرآن مربوط به حقوق و تکالیف زن و مرد.
[2]. فقها و مراجع عظام، بحث حقوقی و وظایف زن را در باب احکام عقد دائم، کتاب نکاح مطرح کرده‌اند.
[3]. در این‌جا لازم است فرق‌های احکام اخلاقی و قوانین حقوقی به طور مختصر ذکر شود: 1. حکم اخلاقی به حکم عقل و دین می‌باشد، در حالی که وضع قانون، ‌توسط مقام صلاحیت‌دار مثل قوه مقننه، مجریه، قضائیه و یا هر مقام شایسته دیگر وضع می‌شود. 2. احکام اخلاقی ناظر به روابط فرد با خدا، با خود و با دیگران است، ولی قوانین حقوقی ناظر به روابط فرد با دیگران در یک جامعه است. 3. هدف نهایی اخلاق رسیدن به کمال انسانی و قرب به خداست؛ ولی هدف قانون تأمین مصالح دنیوی و نظم و ساماندهی زندگی آسوده و بی دغدغه است. 4. احکام اخلاقی بیشترین توجه را به نیت و انگیزه دارند، ولی قوانین حقوقی به ظاهر عمل توجه دارند. 5. قواعد اخلاقی دارای ارزش مثبت‌اند ولی قوانین حقوقی را به قصد ریا هم می‌توان انجام داد. 6. احکام اخلاقی هم واجب و مستحب‌اند، ولی قوانین حقوقی همه الزامی‌اند. 7. احکام اخلاقی ضامن اجرای درونی و اخروی دارد، ولی قوانین حقوقی قهر و تحمیل دولت است. رجوع شود به کتاب‌های فلسفه اخلاق.
[4]. همه مواد قانونی مورد استفاده در این پاسخ: از ماده 1112 تا 1117 قانون مدنی و قوانین دادرسی،‌ مربوط به این مواد می‌باشد که از کتاب حقوق مدنی؛ ج 4، ص 5؛ دکتر حسین امامی و کتاب حقوق خانواده، ج 1، دکتر حسن صفایی و اسدالله امامی گرفته شده است.
[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 508، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. درباره شرح این روایت ر.ک: «مدیریت و مسئولیت شوهر در زندگی»، سؤال 36904
[6]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص 214، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق.
[7]. شیخ صدوق، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، ج ‏3، ص 439، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[8]. الکافی، ج ‏5، ص 508.
[9]. همان، ص 507.
[10]. من لا یحضره الفقیه، ج ‏3، ص 440. 
[11]. همان، ص 444.
[12]. یکی از فرق‌ها،‌ این‌که بنابر دیدگاه فقها زن می‌تواند برای انجام کارهای خانه از شوهر مزد بگیرد، ولی حقوق‌دانان یا حداقل عده‌ای می‌گویند: این جزو وظیفه معاضدت است و در انجام وظیفه نباید طلب مزد کرد. کتاب حقوق خانواده، صفائی و امامی، ج 1، ص 162.
[13]. حلیة المتقین، فصل 6، ص 76 – 79.
[14]. در معانی تمکین عام و خاص، رجوع شود به: کتاب حقوق مدنی،‌ ص 173.
[15]. طباطبایی یزدی، عروة الوثقی، ‌ج 2،‌ کتاب نکاح، ص 626.
[16]. بیشتر فقها، این را از وظایف مرد نمی‌دانند. کتاب حقوق مدنی، ص 343.
[17]. این دیدگاه‌ مشهور است در قبال دیدگاه دیگر که می‌گوید، معیار دوری نکردن است. همان، ص 446.
تذکر:{ درمورد متن فوق الذکر (زن وشوهر چه وظایفی نسبت به هم دارند؟) چند کلمه از نظر تایبی واملایی اشکال داشت وتصحیح شد ونکاتی هم به جهت ضرورت  اضافه شد که داخل پرانتز قرارداده شده است. ازطرف سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجانی}



http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa925




تاریخ : جمعه 94/3/22 | 8:13 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

شرح زندگانی حجت الاسلام شهید سید جواد عُذاری

 

 

***نسیم معرفت***

 

درسال1946میلادی مصادف با 1325 شمسی در روستایی در حوالی نجف به نام رُمَیلَه به دنیا آمد _ از سادات حسینی بود و نسبش به زیدِ شهید فرزند امام سجاد می رسید ، مادرش نیز علویه بود که بعدها در زندانهای بعث عراق به لقاء الله پیوست
_حجت الاسلام والمسلمین شهید سید جوادعذاری از همان کودکی با رفتن به مجالس عزای حسینی  وشنیدن خطبه های سید الشهدا ع در تعزیه ها به زبان اصیل عربی عشق وافری ازشهدای کربلاوخطبه های امام ع  در وجودش حاصل شده بود
_ در دوران نوجوانی شیفته زهد وتقواو عرفانِ شخصیت نورانی آیت الله سید محسن حکیم ( پدر شهید سید محمد باقر حکیم)شد  که در آن زمان مرجعیت علی الاطلاق عراق را به عهده داشت  و بسیاری اوقات در ملاقاتهای عمومی جهت کسب فیض در دفترشان حاضر می شد.  تحت تاثیر حالات مرحوم آیت الله حکیم وبه توصیه ایشان  در حالی که درمیان عشیره وخویشانش تعداد کمی طلبه وجود داشت وعلی رغم مخالفت برخی اقوامش وارد حوزه علمیه شد وبعد از چند سال با آیت الله شهید سید محمد باقر صدر آشنا و در درسشان شرکت می کرد
با آیت الله سید کاظم حایری (از شاگردان خاص شهید صدر وفرزند مرحوم آیت الله سیدعلی حایری)آشناشد وبعد از مدتی به واسطه شهید صدربا همشیره ایشان وصلت نمود
 قبل از انقلاب زمانی که امام به نجف اشرف آمدند شدیدا مجذوب امام شد و به خدمت ایشان شرفیاب می شد واز حضور ایشان بهرمند می گشت
بعد از تاسیس حزب الدعوة الاسلامیه توسط آیت الله صدریا همان زمان ویا بعدها به عضویت این حزب در آمد ایشان مدتی وکیل آیت الله صدر در شهر خرنابات دیاله شد
به دلیل سخنرانیهای پی در پی علیه رژیم بعث عراق حکم اعدامش صادر شده و هشت سال متوالی تحت تعقیب بود وهمواره در خفا و انتقال از شهری به شهر دیگر بودیک بار نیروهای امنیتی بعث عراق محل مخفی اورا شناسایی کرده وبه آنجا هجوم آوردند پاهای همسرش در اثرضربات لگدهای وحشیانه آنها آسیب دید وبه موجب همان آسیب ها بعدها در سنین میانسالی توان راه رفتن را از دست داد ایشان توانست در این قضیه از چنگ آنها خود رانجات دهد   تا اینکه باکمک حاج آقای دعایی سفیر وقت ایران در عراق و با پیگیریهای برادر خانمش شهید سید محمد علی حائری  بانام مستعار و پاسپرت جعلی در سال1358شمسی  به همراه خانواده در حالی که همه داراییش را  در عراق رها کرده بود همچون آوارگان به ایران هجرت میکنند اما برادر خانم او مرحوم سید محمد علی حائری در عراق ماند وبعد از مدتی توسط حزب بعث دستگیر وزیر شکنجه آنها مظلومانه به شهادت رسیدسه سال بعد از هجرت شهید عذاری به ایران خواهر وبرادر اونیز به ایران هجرت میکنند در این هنگام  حزب جنایتکار بعث  مادر او را دستگیر کرده و آن علویه مظلومه در زندانهای بعث عراق به شهادت می رسد
_ شهید عذاری همزمان با هجرتش به  ایران فعالیتهای خود را آغاز کرد
درآغاز از طرف بنیادشهید مسؤلیت رسیدگی به خانواده شهدای عراقی را به عهده گرفت
ایشان از اعضای مجلس اعلای عراق در ایران بودودر کنار شهیدحکیم حدودبیست سال به فعالیتهایش در این مجلس ادامه داد
در آغاز جنگ هشت ساله دفاع مقدس وارد جبهه های حق علیه باطل شد وسالها در کنار رزمندگان اسلام تفنگ بر دوش گرفته و به جهادوتبلیغ می پرداخت
بعد از جنگ به کردستان عراق رفته ودر کنار نیروهای مجاهد عراقی به جهاد وتبلیغ ادامه داد
در همان زمانها گاهی به سوریه ولبنان می رفت و بامردم مظلوم آنجااظهار همدردی می نمود ودر میان آنها به تبلیغ دین می پرداخت
بخش زیادی از عمر خود را در سفرهای تبلیغی به مناطق مختلف گذراندوغالبااز خانواده اش دور بود
در امر وحدت مسلمین بسیار مجد بوده وبا آقایان تسخیری و شیخ محسن اراکی (مسئول مجمع تقریب مذاهب) همکاری می نمود وقلوب  برادران اهل سنت را جذب می کرد. سالها از طرف سازمان حج و زیارت به عنوان روحانی کاروان حجاج عراقی مقیم ایران به حرم امن الهی مشرف می شدو از خدا در بهترین مکانها وزمانها طلب شهادت می کرد
انس عجیبی با قران و تفسیر داشت  ودایما به تفسیر می پرداخت و سفارش می کرد که در شروع منبر وخطابه آیات قران را بر هرچیزی مقدم نماییم همیشه به دیگران سفارش می کردبه مطالعه نهج البلاغه وصحیفه سجادیه  وبعضی  کتب روایی بپردازند وآنها را از اینکه اکثر اوقات خود را صرف اموری کنند که تاثیری در عمل ورفتارشان نداشته باشد برحذر می داشت
به امام زاده های اطراف قم علاقه زیادی داشت و در هر فرصتی به زیارت انها می رفت
هرگاه به زیارت آقا ثامن الحجج مشرف می شد در مدت حضورش   به درخواست برخی ازمسئولین حرم شریف که از دوستانش بودند امامت جماعت وسخنرانی رادر رواق دار الرحمة به عهده داشت
به مسلمانان غیر ایرانی مقیم ایران مثل سیاه پوستان آفریقایی  وپاکستانی ها و هندیها وافغانی ها توجه وعطوفت خاصی داشت وبسیار غریب نواز بود بسیاری ازطلبه های پاکستانی  وآفریقایی ایشان را می شناختند ودوستش داشتندیک بار یک خانواده از آنها را که در ایران جایی نداشتند برای مدت حدود یک سال در خانه محقرخودجای داد بعد از آن بارها خانواده هایی را که بی جا بودند به خانه می آورد و ماه ها  وگاه یکی دوسال میهمان خود مینمود وهمسرش نیزدر این امر او را یاری می نمودوهیچگاه تنهایش نگذاشت
بعد از سقوط صدام به نجف اشرف بازگشت و برای تبلیغ به همان منطقه ای که قبل از انقلاب برای تبلیغ می رفت یعنی شهر خرنابات دیاله رفت ومورد استقبال عظیم مردم قرار گرفت ودر آنجا گاه به عنوان امام جمعه موقت خطبه های غرایی که معمولا مزین به خطبه های سید الشهدابود ایراد می نمود
در سالهای اخیر باوجود اینکه در آستانه هفتاد سالگی بودو از بیماری پرستات رنج می برد اما در عین حال روحیه جوانان را داشت ودرخطوط مقدم جبهه عراق علیه داعش به میان رزمندگان می رفت وبه آنها روحیه می داد
گاهی با پای پیاده به کربلا می رفت و درجوانی وحتی نوجوانی هم  این توفیق را یافته بود
انس عجیبی با نماز داشت هیچگاه نماز شب  را حتی برای یک بار که شده ترک نکرد در سخت ترین شرایط جسمی وروحی نماز شبش ترک نشد گاه پیش می آمد که جوانان به همراه ایشان در پیاده روی به کربلا از خستگی وپادرد شکوه می کردند و  با سختی قدم بر می داشتند اما او با آن سنش خم به ابرو نمی آورد گاه می شددر  راه پیاده روی زیارت کربلا فرصت خواب واستراحت مهیا نمی شد و نیمه های شب از کم خوابی و خستگی راه  ما جوانان بی رمق همچون انسانهای بی هوش به خواب می رفتیم اما این پیر مرد طبق برنامه همیشگی یک ساعت ونیم  مانده به اذان با اینکه فقط دوسه ساعت خوابیده بود برای نماز شب بلند می شد و در لحظات اذان صبح برای اینکه زوار حسین  ع نماز صبحشان فوت نشود با یک خشوع و طنین زیبایی اذان میگفت تا دیگران بیدار شوند باتوجه و آرامش و طمئنینه خاصی نماز میخواند وحقیقتا با خدا خاشعانه سخن میگفت
اگر مسجدمتروکه وغریبی را می یافت مدتی برای رونق گرفتن وآباد شدنش در آنجا نماز جماعت بر پا میکرد
هیچگاه اجازه نمی داد در منزل او کسی خواب بماند و نمازش قضا شود میگفت : در خانه ی من اگر مسیحی ویهودی هم بیایندباید نماز بخوانندیک بار نماز عید فطر را زیر باران  در صحن امام هشتم میخوانددر حال نماز آنچنان خشوعی به اودست داده بود که بی اختیار با حال عجیبی گریه میکرد همسرش از زبان خود شهید نقل می کند که می گفت وقتی که یک پسر بچه هفت هشت ساله بودم یک روز صبح با طلوع آفتاب از خانه بیرون آمدم آنروز منظره روستایمان خیلی زیبا شده بود به آسمان وطلوع خورشید نگاه می کردم و حس عجیبی داشتم ، احساس شوق  زیادی به خواندن نماز در وجودم حاصل شد اما نماز را به طور کامل بلد نبودم همان روز به سراغ یکی از بزرگان روستا رفتم ونماز را از او فرا گرفتم در روستایمان مدرسه نبود ومابرای رفتن به مدرسه  می بایست قبل از روشن شدن هوا تا روستای بعدی مسافت زیادی را پیاده می رفتیم در راه از آب رودخانه وضو می گرفتم نماز صبح میخواندم و به خاطر علاقه ای که به نماز پیدا کرده بودم در زمستان نیز یخ رودخانه را می شکستم ووضو میگرفتم و دو رکعت نماز صبح می خواندم
به مقتل سید الشهدا علاقه عجیبی داشت وبسیاری از جملات امام ع را از مکه تا کربلا حفظ بود وبسیاری اوقات باخودزمزمه میکردوگاه اشک از چشمانش سرازیر می شد ودر منبرهایش مردم را  به شدت می گریاند ودر مساله قیام سید الشهدا ع از خود نظرات خوبی به جای گذاشت .
در سال 1391شمسی در نجف اشرف در حالی که درمنزل یکی از اقوام بود باهجوم دونفر ناشناس به منزل در حالی که در طبقه بالای آنجا تنها بودموردسوء قصد و اصابت گلوله در ناحیه زیر قلب وقفسه سینه قرار گرفت  اما به لطف خدا آنها در ترور ایشان ناکام ماندند و به غیر از برخی گمانه زنی ها هیچگاه مشخص نشد که این  تروریستها از طرف چه گروه و باندی بودند اوکه قبل از شلیک گلوله مورد ضرب و شتم هم  قرار گرفت از اینکه به کدامین جرم وگناه مظلومانه وتنها او را زدند غربت ارباب بی کفن خود را به یاد می آورد و جملات مولا را زمزمه می کرد واشک می ریخت  چراکه احساس قرب ونزدیکی بیشتری نسبت به مولایش در وجودش حاصل شده بود. خیلی خاکی و متواضعانه با مردم برخورد میکرد وخود را طلبه ساده ای می دید که وظیفه اش خدمت به اقشار مستضعف و رنجدیده  جامعه می باشد ودائما مراقب بود که موقعیت اجتماعی وسوابق درخشانش موجب جدا شدن او از مردم نشود واز آنها فاصله نگیرد یک بارابراهیم جعفری که مدتی نخست وزیر دولت موقت عراق بود از طرف دولت یک ماشین ویژه شخصیتهای مملکتی برای او تدارک دیده بود اما این شهید بزرگوارآن را رد کرد ونپذیرفت بعد از سوء قصدی که به ایشان شد اطرافیان اصرار داشتند که  بایداز طرف دولت برای او محافظینی برای او گماشته شود اما او  هیچگاه حاضر نشد که برای خودش چنین درخواستی کندچرا که همین  خصوصیات اخلاقی او باعث شده بود که  اقشار مختلف مردم وگروه ها و احزاب مختلف سیاسی وغیر سیاسی او رابسیار دوست داشتند وبرای همه قابل احترام بود واین محبوبیت باعث شده بود که در اکثر مناطقی که سفر می کرد گروه های مسلح مردمی از عشایر وغیره به طور داوطلبانه وخود جوش  برای محافظت از ایشان  در معیت او بودند. آنقدر فروتن بود با این که در کنفرانسها و                                                                                          مجالس مهم و شبکه های مختلف تلویزیونی  برای سخنرانی  ومصاحبه وغیره دعوت می شد درعین حال از این مسایل دچار عجب نشد وبازهم به کوره دهاتها و مناطق محروم می رفت وسخنرانی میکرد وحتی برای کودکان سخنرانی میکردودر هرجمعی حتی اگر سه چهار نفر بودند منبر می رفت واینها را برای خود کسر شان نمی دانست اگر با کسی یا گروهی اختلاف نظر داشت هیچگاه علیه او سخن نمی گفت وشخصیتش را تخریب نمی کرد وغالبا نظرات وعقاید غلط را رد می کرد نه صاحبان آنها را ونمی گذاشت اطرافیانش علیه کسی سخن بگویند واگر مخالفینش علیه او سخن میگفتند و توهین میکردند به هیچ عنوان عکس العملی نشان نمیداد وسکوت میکرد از غیبت به شدت نهی میکرد به کسانی که در اموری مثل طهارت ونجاست وسواسی   داشتند میگفت اگر میخواهید وسواس به خرج دهید درغیبت و مسایلی مثل حق الناس وسواس باشید
ازجوانی آرزوی شهادت داشت درهمین ماه رجب مشرف به زیارت خانه خدا شد(وهزینه این سفر هم نذری بود که دیگران برای او کرده بودند) آقای ابو فاطمه  یکی ازدوستان قدیمی سید که در این سفر با او بود می گوید بارها در سفرهای مختلف حج وعمره با او بودم واز نزدیک  شاهد بودم که در کنارکعبه از خدای خود طلب شهادت میکرد در این زیارت هم در کنار حجر اسماعیل برای من وخودش از خدا طلب شهادت کرد
پس از بازگشت از عمره به فاصله چهار ،پنج روز بسیار مشتاق سفر به عراق برای تبلیغ وزیارت وغیره شد در این سفر اول مدتی به میان رزمندگان نبرد علیه تکفیریها وداعش رفت وبه آنها روحیه می داد وبرایشان خطابه می خواند با رزمنده ها صمیمی بود با آنها عکس می گرفت  حدود یک هفته قبل از شهادت به درخواست فرمانده ها پشت دوشکا رفت و با ابهت و صلابت وبا همان لباس روحانیت در حالی که آیه وما رمیت را تلاوت میکرد شروع به تیر اندازی کرد وبا این کار شور و هیجان فراوانی در بین جوانان ایجاد می نمود وابهت و جذبه ونورانیتی که در چهره او بود بی شک رعب ودلهره فراوانی در دل دشمن ایجاد می کرد  پس از آن به نجف بازگشت و سر انجام در ظهر روز 25 رجب ( شب شهادت موسی بن جعفر علیه السلام )  بعد از اقامه نماز جماعت ظهر وعصر در مسجد  به اتفاق یکی ازدوستانش که اورا به منزل خود دعوت کرده بود به محله ابوطالب نجف رفته ودر حالی که در خودرو نشسته بودتوسط تروریستهایی که سوار بر خودرویی بودند مورد اصابت هفت گلوله قرار گرفته ودر همان لحظه به درجه رفیع شهادت نائل میشوداین شهید بزرگوار هم توفیق سالها هجرت از دیارش وهم توفیق جانبازی ودر آخرهم درجه شهادت را از خداوند دریافت نمود
به این جمله ارباب خودعشق می ورزید :انی لا اری الموت الا السعادة والحیاة مع الظالمین الا برما 
  آقای منصوری که لحظه شهادت کنار اوبود می گفت : از چند ساعت قبل  از شهادت هرساعت جملات نورانی سید الشهدا   ع از جمله فراز فوق را زمزمه می کرد دونفر از خویشاوندان که شب قبل از شهادت با او بودند می گفتند سید آن شب را تا صبح بیدار بود و نماز میخواند وگاهی قدم می زدالبته این برای ما (خانواده اش) تازگی نداشت چرا که بارها در زمان حیاتش شاهد بودیم که او  درطول شب چندین باراز خواب بلند می شد ووضو می گرفت وبا یک خشوع خاصی به نماز شب می ایستاد
همچون ارباب خود عشق عجیبی به دستگیری ایتام ومساکین داشت  یکی از متمکنین تهران را  راضی کرده بود که هرچند وقت یک بار مبالغی را بدهند تا او بین خانوده های مستمند وایتام پخش کند
همیشه میخواست در نهایت ساده زیستی باشداز مال دنیا خانه ای محقر وقدیمی در قم داشت که همان را هم چند سال قبل از شهادت به خانواده اش بخشیدوبعدها  یک خانه آپارتمانی در قم برای خود خرید که می خواست آن را هم به دختر کوچکش ببخشد یک زمینی هم بین نجف وکربلادر منطقه ای به نام خان النصف (حیدریه ) داشت که قصد داشت درآن مسجد یا حسینیه بسازد به فکرسفر آخرت بود وخود را مهیا مینمود وبرای خود باقیات الصالحات فراهم می نمود  با قناعت زندگی می کرد وهیچگاه شکایتی در امور مادی نداشت و از تجملات و اشرافی گری بیزار بود   
پیکر پاکش  عصر روز جمعه 26 رجب 1436ق مصادف با اردیبهشت 1394 شمسی  (شب مبعث در نجف اشرف ) برروی دست صدها تن از مردم باحضورعلما و فضلا و سران کشور در نجف  اشرف تشییع شد ودر جوار جدش امیر المومنین ع در وادی السلام ( در بارگاه سابق شهید صدر ) به خاک سپرده شد 
عاش سعیدا ومات سعیدا">_در کودکی در روستایی در حوالی نجف به نام رمیله به دنیا آمد _ از سادات حسینی بود و نسبش به زید شهید فرزند امام سجاد می رسید ، مادرش نیز علویه بود که بعدها در زندانهای بعث عراق به لقاء الله پیوست
_حجت الاسلام والمسلمین شهید سید جوادعذاری از همان کودکی با رفتن به مجالس عزای حسینی  وشنیدن خطبه های سید الشهدا در تعزیه ها به زبان اصیل عربی عشق وافری ازشهدای کربلاوخطبه های امام ع  در وجودش حاصل شده بود
_ در دوران نوجوانی شیفته زهد وتقواو عرفان  شخصیت نورانی آیت الله سید محسن حکیم ( پدر شهید سید محمد باقر حکیم)شد  که در آن زمان مرجعیت علی الاطلاق عراق را به عهده داشت  و بسیاری اوقات در ملاقاتهای عمومی جهت کسب فیض در دفترشان حاضر می شد.  تحت تاثیر حالات مرحوم آیت الله حکیم وبه توصیه ایشان  در حالی که درمیان عشیره وخویشانش تعداد کمی طلبه وجود داشت وعلی رغم مخالفت برخی اقوامش وارد حوزه علمیه شد وبعد از چند سال با آیت الله شهید سید محمد باقر صدر آشنا و در درسشان شرکت می کرد
با آیت الله سید کاظم حایری (از شاگردان خاص شهید صدر وفرزند مرحوم آیت الله سیدعلی حایری)آشناشد وبعد از مدتی به واسطه شهید صدربا همشیره ایشان وصلت نمود
 قبل از انقلاب زمانی که امام به نجف اشرف آمدند شدیدا مجذوب امام شد و به خدمت ایشان شرفیاب می شد واز حضور ایشان بهرمند می گشت
بعد از تاسیس حزب الدعوة الاسلامیه توسط آیت الله صدریا همان زمان ویا بعدها به عضویت این حزب در آمد ایشان مدتی وکیل آیت الله صدر در شهر خرنابات دیاله شد
به دلیل سخنرانیهای پی در پی علیه رژیم بعث عراق حکم اعدامش صادر شده و هشت سال متوالی تحت تعقیب بود وهمواره در خفا و انتقال از شهری به شهر دیگر بودیک بار نیروهای امنیتی بعث عراق محل مخفی اورا شناسایی کرده وبه آنجا هجوم آوردند پاهای همسرش در اثرضربات لگدهای وحشیانه آنها آسیب دید وبه موجب همان آسیب ها بعدها در سنین میانسالی توان راه رفتن را از دست داد ایشان توانست در این قضیه از چنگ آنها خود رانجات دهد  (وجریانات مفصلی دارد) تا اینکه باکمک حاج آقای دعایی سفیر وقت ایران در عراق و با پیگیریهای برادر خانمش شهید سید محمد علی حائری  بانام مستعار و پاسپرت جعلی در سال1358شمسی  به همراه خانواده در حالی که همه داراییش را  در عراق رها کرده بود همچون آوارگان به ایران هجرت میکنند اما برادر خانم او مرحوم سید محمد علی حائری در عراق ماند وبعد از مدتی توسط حزب بعث دستگیر وزیر شکنجه آنها مظلومانه به شهادت رسیدسه سال بعد از هجرت شهید عذاری به ایران یکی از خواهر وبرادر اونیز به ایران هجرت میکنند در این هنگام  حزب جنایتکار بعث  مادر او را دستگیر کرده و آن علویه مظلومه در زندانهای بعث عراق به شهادت می رسد
_ شهید عذاری همزمان با هجرتش به  ایران فعالیتهای خود را آغاز کرد
درآغاز از طرف بنیادشهید مسؤلیت رسیدگی به خانواده شهدای عراقی را به عهده گرفت
ایشان از اعضای مجلس اعلای عراق در ایران بودودر کنار شهیدحکیم حدودبیست سال به فعالیتهایش در این مجلس ادامه داد
در آغاز جنگ هشت ساله دفاع مقدس وارد جبهه های حق علیه باطل شد وسالها در کنار رزمندگان اسلام تفنگ بر دوش گرفته و به جهادوتبلیغ می پرداخت
بعد از جنگ به کردستان عراق رفته ودر کنار نیروهای مجاهد عراقی به جهاد وتبلیغ ادامه داد
در همان زمانها گاهی به سوریه ولبنان می رفت و بامردم مظلوم آنجااظهار همدردی می نمود ودر میان آنها به تبلیغ دین می پرداخت
بخش زیادی از عمر خود را در سفرهای تبلیغی به مناطق مختلف گذراندوغالبااز خانواده اش دور بود
در امر وحدت مسلمین بسیار مجد بوده وبا آقایان تسخیری و شیخ محسن اراکی (مسئول مجمع تقریب مذاهب) همکاری می نمود وقلوب  برادران اهل سنت را جذب می کرد. سالها از طرف سازمان حج و زیارت به عنوان روحانی کاروان حجاج عراقی مقیم ایران به حرم امن الهی مشرف می شدو از خدا در بهترین مکانها وزمانها طلب شهادت می کرد
انس عجیبی با قران و تفسیر داشت  ودایما به تفسیر می پرداخت و سفارش می کرد که در شروع منبر وخطابه آیات قران را بر هرچیزی مقدم نماییم همیشه به دیگران سفارش می کردبه مطالعه نهج البلاغه وصحیفه سجادیه  وبعضی  کتب روایی بپردازند وآنها را از اینکه اکثر اوقات خود را صرف اموری کنند که تاثیری در عمل ورفتارشان نداشته باشد برحذر می داشت
به امام زاده های اطراف قم علاقه زیادی داشت و در هر فرصتی به زیارت انها می رفت
هرگاه به زیارت آقا ثامن الحجج مشرف می شد در مدت حضورش   به درخواست برخی ازمسئولین حرم شریف که از دوستانش بودند امامت جماعت وسخنرانی رادر رواق دار الرحمة به عهده داشت
به مسلمانان غیر ایرانی مقیم ایران مثل سیاه پوستان آفریقایی  وپاکستانی ها و هندیها وافغانی ها توجه وعطوفت خاصی داشت وبسیار غریب نواز بود بسیاری ازطلبه های پاکستانی  وآفریقایی ایشان را می شناختند ودوستش داشتندیک بار یک خانواده از آنها را که در ایران جایی نداشتند برای مدت حدود یک سال در خانه محقرخودجای داد بعد از آن بارها خانواده هایی را که بی جا بودند به خانه می آورد و ماه ها  وگاه یکی دوسال میهمان خود مینمود وهمسرش نیزدر این امر او را یاری می نمودوهیچگاه تنهایش نگذاشت
بعد از سقوط صدام به نجف اشرف بازگشت و برای تبلیغ به همان منطقه ای که قبل از انقلاب برای تبلیغ می رفت یعنی شهر خرنابات دیاله رفت ومورد استقبال عظیم مردم قرار گرفت ودر آنجا گاه به عنوان امام جمعه موقت خطبه های غرایی که معمولا مزین به خطبه های سید الشهدابود ایراد می نمود
در سالهای اخیر باوجود اینکه در آستانه هفتاد سالگی بودو از بیماری پرستات رنج می برد اما در عین حال روحیه جوانان را داشت ودرخطوط مقدم جبهه عراق علیه داعش به میان رزمندگان می رفت وبه آنها روحیه می داد
گاهی با پای پیاده به کربلا می رفت و درجوانی وحتی نوجوانی هم  این توفیق را یافته بود
انس عجیبی با نماز داشت هیچگاه نماز شب  را حتی برای یک بار که شده ترک نکرد در سخت ترین شرایط جسمی وروحی نماز شبش ترک نشد گاه پیش می آمد که جوانان به همراه ایشان در پیاده روی به کربلا از خستگی وپادرد شکوه می کردند و  با سختی قدم بر می داشتند اما او با آن سنش خم به ابرو نمی آورد گاه می شددر  راه پیاده روی زیارت کربلا فرصت خواب واستراحت مهیا نمی شد و نیمه های شب از کم خوابی و خستگی راه  ما جوانان بی رمق همچون انسانهای بی هوش به خواب می رفتیم اما این پیر مرد طبق برنامه همیشگی یک ساعت ونیم  مانده به اذان با اینکه فقط دوسه ساعت خوابیده بود برای نماز شب بلند می شد و در لحظات اذان صبح برای اینکه زوار حسین  ع نماز صبحشان فوت نشود با یک خشوع و طنین زیبایی اذان میگفت تا دیگران بیدار شوند باتوجه و آرامش و طمئنینه خاصی نماز میخواند وحقیقتا با خدا خاشعانه سخن میگفت
اگر مسجدمتروکه وغریبی را می یافت مدتی برای رونق گرفتن وآباد شدنش در آنجا نماز جماعت بر پا میکرد
هیچگاه اجازه نمی داد در منزل او کسی خواب بماند و نمازش قضا شود میگفت : در خانه ی من اگر مسیحی ویهودی هم بیایندباید نماز بخوانندیک بار نماز عید فطر را زیر باران  در صحن امام هشتم میخوانددر حال نماز آنچنان خشوعی به اودست داده بود که بی اختیار با حال عجیبی گریه میکرد همسرش از زبان خود شهید نقل می کند که می گفت وقتی که یک پسر بچه هفت هشت ساله بودم یک روز صبح با طلوع آفتاب از خانه بیرون آمدم آنروز منظره روستایمان خیلی زیبا شده بود به آسمان وطلوع خورشید نگاه می کردم و حس عجیبی داشتم ، احساس شوق  زیادی به خواندن نماز در وجودم حاصل شد اما نماز را به طور کامل بلد نبودم همان روز به سراغ یکی از بزرگان روستا رفتم ونماز را از او فرا گرفتم در روستایمان مدرسه نبود ومابرای رفتن به مدرسه  می بایست قبل از روشن شدن هوا تا روستای بعدی مسافت زیادی را پیاده می رفتیم در راه از آب رودخانه وضو می گرفتم نماز صبح میخواندم و به خاطر علاقه ای که به نماز پیدا کرده بودم در زمستان نیز یخ رودخانه را می شکستم ووضو میگرفتم و دو رکعت نماز صبح می خواندم
به مقتل سید الشهدا علاقه عجیبی داشت وبسیاری از جملات امام ع را از مکه تا کربلا حفظ بود وبسیاری اوقات باخودزمزمه میکردوگاه اشک از چشمانش سرازیر می شد ودر منبرهایش مردم را  به شدت می گریاند ودر مساله قیام سید الشهدا ع از خود نظرات خوبی به جای گذاشت .
در سال 1391شمسی در نجف اشرف در حالی که درمنزل یکی از اقوام بود باهجوم دونفر ناشناس به منزل در حالی که در طبقه بالای آنجا تنها بودموردسوء قصد و اصابت گلوله در ناحیه زیر قلب وقفسه سینه قرار گرفت  اما به لطف خدا آنها در ترور ایشان ناکام ماندند و به غیر از برخی گمانه زنی ها هیچگاه مشخص نشد که این  تروریستها از طرف چه گروه و باندی بودند اوکه قبل از شلیک گلوله مورد ضرب و شتم هم  قرار گرفت از اینکه به کدامین جرم وگناه مظلومانه وتنها او را زدند غربت ارباب بی کفن خود را به یاد می آورد و جملات مولا را زمزمه می کرد واشک می ریخت  چراکه احساس قرب ونزدیکی بیشتری نسبت به مولایش در وجودش حاصل شده بود. خیلی خاکی و متواضعانه با مردم برخورد میکرد وخود را طلبه ساده ای می دید که وظیفه اش خدمت به اقشار مستضعف و رنجدیده  جامعه می باشد ودائما مراقب بود که موقعیت اجتماعی وسوابق درخشانش موجب جدا شدن او از مردم نشود واز آنها فاصله نگیرد یک بارابراهیم جعفری که مدتی نخست وزیر دولت موقت عراق بود از طرف دولت یک ماشین ویژه شخصیتهای مملکتی برای او تدارک دیده بود اما این شهید بزرگوارآن را رد کرد ونپذیرفت بعد از سوء قصدی که به ایشان شد اطرافیان اصرار داشتند که  بایداز طرف دولت برای او محافظینی برای او گماشته شود اما او  هیچگاه حاضر نشد که برای خودش چنین درخواستی کندچرا که همین  خصوصیات اخلاقی او باعث شده بود که  اقشار مختلف مردم وگروه ها و احزاب مختلف سیاسی وغیر سیاسی او رابسیار دوست داشتند وبرای همه قابل احترام بود واین محبوبیت باعث شده بود که در اکثر مناطقی که سفر می کرد گروه های مسلح مردمی از عشایر وغیره به طور داوطلبانه وخود جوش  برای محافظت از ایشان  در معیت او بودند. آنقدر فروتن بود با این که در کنفرانسها و                                                                                          مجالس مهم و شبکه های مختلف تلویزیونی  برای سخنرانی  ومصاحبه وغیره دعوت می شد درعین حال از این مسایل دچار عجب نشد وبازهم به کوره دهاتها و مناطق محروم می رفت وسخنرانی میکرد وحتی برای کودکان سخنرانی میکردودر هرجمعی حتی اگر سه چهار نفر بودند منبر می رفت واینها را برای خود کسر شان نمی دانست اگر با کسی یا گروهی اختلاف نظر داشت هیچگاه علیه او سخن نمی گفت وشخصیتش را تخریب نمی کرد وغالبا نظرات وعقاید غلط را رد می کرد نه صاحبان آنها را ونمی گذاشت اطرافیانش علیه کسی سخن بگویند واگر مخالفینش علیه او سخن میگفتند و توهین میکردند به هیچ عنوان عکس العملی نشان نمیداد وسکوت میکرد از غیبت به شدت نهی میکرد به کسانی که در اموری مثل طهارت ونجاست وسواسی   داشتند میگفت اگر میخواهید وسواس به خرج دهید درغیبت و مسایلی مثل حق الناس وسواس باشید
ازجوانی آرزوی شهادت داشت درهمین ماه رجب مشرف به زیارت خانه خدا شد(وهزینه این سفر هم نذری بود که دیگران برای او کرده بودند) آقای ابو فاطمه  یکی ازدوستان قدیمی سید که در این سفر با او بود می گوید بارها در سفرهای مختلف حج وعمره با او بودم واز نزدیک  شاهد بودم که در کنارکعبه از خدای خود طلب شهادت میکرد در این زیارت هم در کنار حجر اسماعیل برای من وخودش از خدا طلب شهادت کرد
پس از بازگشت از عمره به فاصله چهار ،پنج روز بسیار مشتاق سفر به عراق برای تبلیغ وزیارت وغیره شد در این سفر اول مدتی به میان رزمندگان نبرد علیه تکفیریها وداعش رفت وبه آنها روحیه می داد وبرایشان خطابه می خواند با رزمنده ها صمیمی بود با آنها عکس می گرفت  حدود یک هفته قبل از شهادت به درخواست فرمانده ها پشت دوشکا رفت و با ابهت و صلابت وبا همان لباس روحانیت در حالی که آیه وما رمیت را تلاوت میکرد شروع به تیر اندازی کرد وبا این کار شور و هیجان فراوانی در بین جوانان ایجاد می نمود وابهت و جذبه ونورانیتی که در چهره او بود بی شک رعب ودلهره فراوانی در دل دشمن ایجاد می کرد  پس از آن به نجف بازگشت و سر انجام در ظهر روز 25 رجب ( شب شهادت موسی بن جعفر علیه السلام )  بعد از اقامه نماز جماعت ظهر وعصر در مسجد  به اتفاق یکی ازدوستانش که اورا به منزل خود دعوت کرده بود به محله ابوطالب نجف رفته ودر حالی که در خودرو نشسته بودتوسط تروریستهایی که سوار بر خودرویی بودند مورد اصابت هفت گلوله قرار گرفته ودر همان لحظه به درجه رفیع شهادت نائل میشوداین شهید بزرگوار هم توفیق سالها هجرت از دیارش وهم توفیق جانبازی ودر آخرهم درجه شهادت را از خداوند دریافت نمود
به این جمله ارباب خودعشق می ورزید :انی لا اری الموت الا السعادة والحیاة مع الظالمین الا برما 
  آقای منصوری که لحظه شهادت کنار اوبود می گفت : از چند ساعت قبل  از شهادت هرساعت جملات نورانی سید الشهدا  از جمله فراز فوق را زمزمه می کرد دونفر از خویشاوندان که شب قبل از شهادت با او بودند می گفتند سید آن شب را تا صبح بیدار بود و نماز میخواند وگاهی قدم می زدالبته این برای ما (خانواده اش) تازگی نداشت چرا که بارها در زمان حیاتش شاهد بودیم که او  درطول شب چندین باراز خواب بلند می شد ووضو می گرفت وبا یک خشوع خاصی به نماز شب می ایستاد
همچون ارباب خود عشق عجیبی به دستگیری ایتام ومساکین داشت  یکی از متمکنین تهران را  راضی کرده بود که هرچند وقت یک بار مبالغی را بدهند تا او بین خانوده های مستمند وایتام پخش کند
همیشه میخواست در نهایت ساده زیستی باشداز مال دنیا خانه ای محقر وقدیمی در قم داشت که همان را هم چند سال قبل از شهادت به خانواده اش بخشیدوبعدها  یک خانه آپارتمانی در قم برای خود خرید که می خواست آن را هم به دختر کوچکش ببخشد یک زمینی هم بین نجف وکربلادر منطقه ای به نام خان النصف (حیدریه ) داشت که قصد داشت درآن مسجد یا حسینیه بسازد به فکرسفر آخرت بود وخود را مهیا مینمود وبرای خود باقیات الصالحات فراهم می نمود  با قناعت زندگی می کرد وهیچگاه شکایتی در امور مادی نداشت و از تجملات و اشرافی گری بیزار بود   
پیکر پاکش  عصر روز جمعه 26 رجب 1436ق مصادف با اردیبهشت 1394 شمسی  (شب مبعث در نجف اشرف ) برروی دست صدها تن از مردم باحضورعلما و فضلا و سران کشور در نجف  اشرف تشییع شد ودر جوار جدش امیر المومنین ع در وادی السلام ( در بارگاه سابق شهید صدر ) به خاک سپرده شد 
عاش سعیدا ومات سعیدا

 

تذکر: درتاریخ 21  / 3  /  1394 برابر با بیست وسوم شعبان المعظم 1436 (هق)  شب جمعه مراسم بزرگداشتی از حجت الاسلام شهید سید جواد عذاری عراقی در مسجد امام حسن مجتبی ع واقع در پردیسان قم برگزار شد { آدرس : پردیسان قم - خیابان بصیرت - خیابان فقاهت-مسجد امام حسن مجتبی ع) .  متن زندگینامه این شهید عزیز که به قلم  فرزندش جناب حجت الاسلام سید رضا عذاری تهیه شده بود توسط جناب حجت الاسلام سعید سلیمی کرمانشاهی به طور کامل قرائت شد. وبعد از قرائت متن زندگینامه شهید ، دعای کمیل باصدای حزین ودلنشین حجت الاسلام ،حجت الله ترکان اصفهانی ونیز حجت الاسلام سیدرضا عذاری فرزند شهید حجت الاسلام سیدجوادعذاری  قرائت شد. اینجانب سعادت میرقدیم در این مجلس بزرگداشت تا آخر حضور داشتم و  اَلحَق والاِنصاف  همه مردم از جمله بنده از این مجلس نورانی شهید ، بهرمند شدیم.

روحش شاد وراهش پررهرو باد

سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجانی

 



******************************************************************


به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ «حجت‌الاسلام و المسلمین سید جواد العذاری» یکی از علمای برجسته نجف اشرف  به دست تروریست‌های تکفیری ترور شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

ترور یکی از علمای نجف اشرف و داماد یکی از مراجع تقلید + تصاویر

 

خبرگزاری اهل بیت (علیهم‌السلام) - ابنا - اخبار شیعیان و تشیع





تاریخ : جمعه 94/3/22 | 4:5 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر
درپی درگذشت روحانی عالیقدر مرحوم آیت الله آقای امینیان نماینده گیلان در مجلس خبرگان و امام جمعه آستانه ی اشرفیه، رهبر معظم انقلاب اسلامی پیام تسلیتی صادر کردند.

به گزارش مشرق، متن پیام رهبر انقلاب به شرح زیر است:

بسمه تعالی

درگذشت روحانی عالیقدر مرحوم حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای امینیان نماینده ی گیلان در مجلس خبرگان و امام جمعه ی فاضل و خدوم آستانه ی اشرفیه را به مردم وفادار و عزیز آن خطه ی ارزشمند و به همه ی ارادتمندان و شاگردان آن مرحوم و جامعه ی علمی گیلان و به طور ویژه به خاندان محترم و بازماندگان گرامی ایشان تسلیت میگویم. وزانت علمی و آراستگی اخلاقی و متانت و ادب رفتاری در آن روحانیِ محبوب سرمایه ای معنوی برای گیلان بود و فقدان آن خلائی است که به توفیق الهی و به همّت دانشوران باید جبران شود انشاالله. رحمت و مغفرت الهی را برای آن مرحوم مسألت مینمایم.

سیّد علی خامنه ای
22 خرداد 1394.

http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=13288

منبع: دفتر مقام معظم رهبری




تاریخ : جمعه 94/3/22 | 3:28 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


_MG_0907

 

 

***نسیم معرفت***

_MG_0926

یادواره شهدای شیمیایی گیلان +تصاویر

شمال ما: استاد حوزه علمیه قم اظهار داشت: سال‌ها تحریف حضرت امام (ره) موضوع اصلی بوده اما این موضوع اکنون به اوج خود رسیده است.

به گزارش فارس، حجت‌الاسلام احمدرضا پناهیان شامگاه سه‌شنبه در دومین یادواره شهدای شیمیایی گیلان در مسجد طالقانی این شهر با اشاره به اینکه شهادت را تنها به خاطر معنویت به افراد نمی‌دهند، اظهار کرد: معنویت لازمه شهادت، شجاعت، ایثار و از خودگذشتگی است.

وی لازمه شهادت را صدق نسبت به خداوند عنوان کرد و افزود: صدق به معنای ایستادگی صادقانه بر وعده خداوند است.

پناهیان با بیان اینکه امام علی (ع) محور ماه مبارک رمضان است، تصریح کرد: درک عظمت شب‌های قدر به شناخت این امام بزرگوار است.

وی به وجود 10 هزار شهید شیمیایی در کشور اشاره کرد و گفت: 60 هزار جانباز شیمیایی داریم و دفاع مقدس هنوز برای این جانبازان تمام نشده است.

استاد حوزه علمیه قم با اشاره به ایستادگی امام (ع) برای برقراری حکومت حق، بیان کرد: امام خمینی (ع) جان خود را می‌دهد تا به دین عزت ببخشد و به این دلیل می‌گویند ولایتی باشید.

وی بر همراهی با امام خمینی (ره) تاکید کرد و یادآور شد: امام روح‌الله در مقابل استکبار آشتی‌ناپذیر بود زیرا اصل اساسی ایشان ستیز با استکبار است.

پناهیان تاکید کرد: اگر از امام (ره) دست برداریم، صراط مستقیم ملت منحرف و شجره طیبه انقلاب تهدید می‌شود.

استاد حوزه علمیه قم متذکر شد: اگر مقام شهادت روزی شهیدان شده، به دلیل ایستادگی و تسلیم نشدن آنها در برابر استکبار است.

وی با اشاره به اینکه امروز می‌گویند با آمریکا آشتی کنید، اظهار کرد: سال‌ها تحریف حضرت امام (ره) موضوع اصلی بوده اما این موضوع اکنون به اوج خود رسیده است.

پناهیان به مذاکرات هسته‌ای 1+5 نیز اشاره کرد و یادآور شد: آمریکا در موضوع هسته‌ای به‌دنبال امنیت رژیم صهیونیستی است.

استاد حوزه علمیه قم خواستار تدریس امام‌شناسی در حوزه‌های علمیه شد و افزود: شناخت امام (ره) موجب شناخت چهره دین می‌شود.

وی با بیان اینکه امام (ره) را می‌خواهند وامدار لیبرالیسم و کمونیست کنند، تصریح کرد: زندگی امام (ره) باید بازخوانی شود، چراکه امام (ره) هیچ‌گاه به شیطان بزرگ اعتماد و آشتی نکرد.

پناهیان اصل اسلام را استکبارستیزی خواند و گفت: اگر بتوانند امام (ره) را آشتی‌پذیر معرفی کنند، دیگر اثری از اسلام باقی نمی‌ماند.

استاد حوزه علمیه قم، اسلام ایرانی را تمدن‌ساز و امت‌ساز دانست و یادآور شد: آمریکا با اسلام امام علی(ع) مشکل دارد.

وی مسیر مبارزه را نیازمند استقامت دانست و خاطرنشان کرد: صراط پیامبر و آل پیامبر (ص)، مبارزه با استکبار است.

http://shomalema.com/%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%AD%D8%B6%D8%B1/

 

 




تاریخ : جمعه 94/3/22 | 1:28 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

 

1360، از راست:آیت الله محمد مومن قمی، شهید آیت الله ربانی املشی وآیت الله مرتضی مقتدایی

(مشرق نیوز ...)

از راست:آیت الله محمد مومن قمی، شهید آیت الله ربانی املشی وآیت الله مرتضی مقتدایی 1360،

 

***نسیم معرفت***

 

زندگی نامه آیت الله محمدمهدی ربانی املشی

 

من محمد مهدی ربانی املشی در سال 1313، روز نیمه شعبان در یکی از محله های دور افتاده و مخروبه قم متولد شدم. پدرم روحانی و از افراد معروف به تقوا و فضیلت قم بود. در سنین کودکی مادرم را از دست دادم. دوران زندگیم را هموراه در قم گذراندم غیر از ایامی که در تبعید و یا زندان بودم. در موقع شروع تحصیلات ابتدائی پدرم مایل بود که در دبستانهای غیر دولتی درس بخوانم ولی چون از مکتب  خانه ها نتیجه درستی عاید نشد، ناگزیر مرا به دبستان فرستاد.

دوره ابتدائی را در دبستان گذراندم و بعد وارد حوزه شدم. سطح را نزد اساتید حوزه و سطوح عالیه را خدمت اساتید بزرگ حوزه از جمله آیت الله منتظری خواندم. درس خارج را بیشتر از همه از خدمت امام استفاده کردم. در ضمن فقه را نیز خدمت ایشان آموختم؛ از دروس مرحوم آیت الله بروجرودی هم چندسالی استفاده کردم و بعد از تبعید حضرت امام، چند سال در درس مرحوم آیت الله منتظری خواندم. درس خارج را بیشتر از همه از خدمت امام استفاده کردم، در ضمن فقه را نیز خدمت ایشان آموختم؛ از دروس مرحوم آیت الله بروجردی هم چندسالی استفاده کردم و بعد از تبعید حضرت امام، چندسال  در درس مرحوم آیت الله آقای سید محمد داماد شرکت کردم، تا این اواخر که دیگر کارم فقط مباحثه و تدریس بود. البته تحصیلات علوم دینی به این زودی پایان پذیر نیست و انسان هر قدر بخواهد ادامه بدهد، جا و راه دارد و از همه اینها می تواند استفاده کرده و بهره برداری کند ولی همانطور که گفتم تا چندسال قبل از اینکه از قم هجرت کنم، درس می رفتم و فقط سال های آخر درس نمی خواندم، نه اینکه تصور شود خود را از درس بی نیاز می دانستم، اینطور نبود، درسی را که مطابق ذوق و سلیقه ام باشد نمی دیدم لذا به مباحثه و تدریس اکتفا کردم. دوره های مقدماتی تأثیر چندانی در افکار ما نداشت و شاید ما از بعضی اساتید بیشتر مای? انقلابی داشتیم. یادم هست که روزی در مدرسه فیضیه با برادرمان جناب آقای هاشمی  مباحثه شرح لمعه می کردیم، یکی از اساتید بزرگ هم که ما از نظر فکری او را قبول نداشتیم در مدرسه تدریس می کردند، صدای ما مقداری بلند بود که یکی از شاگردان ایشان آمدند و گفتند آقا درس می دهند. ما روی همان اختلاف فکری که با ایشان داشتیم به مباحثه خود ادامه دادیم با اینکه ایشان از اساتید بزرگ بودند و ما بچه طلبه ای بیشتر نبودیم. آقایانی که از نظر فکری برای ما خیلی مؤثر بودند حضرت امام و جناب آقای آیت الله منتظری بودند که استفاده زیادی از محضرشان کردیم و بسیار علاقمند بودی و همچنین جناب آقای مشکینی که از محضر ایشان هم بی بهره نبودیم.

از دوستان دوران دبستان کسی را بیاد ندارم جز اینکه یک بار وقتی در قم دستگیر شدم کسی از من بازجویی می کرد، از همکلاسی های خودم بود که من به یادش آوردم. یکبار هم جهت معالجه خانواده نزد شخصی رفتیم که او مرا شناخت و گفت ما همکلاس بودیم ولی او را بیاد نداشتم. از دوران طلبگی دوستان زیادی داشتم و نزدیکترین دوست من آقای هاشمی رفسنجانی بود، بعد از دوسال که از تحصیلاتمان گذشته بود همدیگر را پیدا کردیم و تا موقعی که در قم بودند که با ایشان نیز مباحثه هایی داشتیم که این آقایان از فضلای مدرسین برجسته حوزه قم هستند و امیدهای آینده می باشند.

ما از شاگردان امام بودیم و علت اینکه در بین همه مدرسین امام را انتخاب کرده بودیم، گذشته از فضل و کمال و فضیلت ایشان، روحیات شخص امام بود، پرخاشگری ها و مبارزات و افکار انقلابی ایشان بود که مارا جذب کرد. طبیعی است که ما از این جهت خودمان را به امام نزدیک می دانستیم و از شاگردان ایشان و در خدمت ایشان بودیم. روزهایی که می توانیم از نزدیک و در منزلشان از محضر ایشان استفاده کنیم، خدمتشان شرفیاب می شدیم. یک نوع سنخیت فکری داشتیم. بیاد دارم که در اوائل جوانی زمان مصدق بود و ما در آن موقع خیلی فعالیت نداشتم ولی در عین حال در مبارزات انتخابی دخالت می کردیم. در قم فردی بنام آقای رضوی که کاندید شده بود، این فرد جزء آزادی خواه ها بود و طرفدار آیت الله کاشانی  و من شخصاً از ایشان طرفداری می کردم. بعضی از شبها به محل انتخابی ایشان می رفتم همچنین یادم هست موقعی که عده ای برای تحصن در جلوی منزل مصدق از قم به تهران می آمدند، من جزو کسانی بودم که به تهران آمدند. روشن است که از نظر فکری آماده بودم و روحیه ای مبارز و پرخاشگر  داشتم. امام در سال 41 مبارز علنی را شروع کردند، ما هم به امام نزدیک بودیم و از یاران ایشان بشمار می رفتیم، از آن سال به بعد من بعنوان یک شخص مبارز و فردی که در این زمینه ها فعالیت دارد، در حوزه شناخته شدم و این مبارزه تا پیروزی انقلاب ادامه داشت در اینجا باید بگویم که من بیشتر در مرحله پرخاشگری و افشاگری و کم و بیش دخالت در مبارزات مسلحانه فعالیت می کردم و تقریباً رهبری و هدایت بعضی از مبارزه ها را بر عهده داشتم که البته هیچ کدامشان مشخص نشد و ما از این نظر اتهامی  پیدا نکردیم. در مجموع 6 یا 7 مرتبه به زندان رفتم البته هر دفعه چند ماه بیشتر طول نمی کشید، دوبار هم تبعید شدم و مدت هر تبعید سه سال بود. از تبعیدگاه های خود خاطرات فراوانی دارم، یادم هست در یکی از تبعیدگاه آنچنان غریب و از مردم منزوی بودم که گاه می گفتم کاش زندانی بودم که از این تبعید آسانتر است. چون مرا به جایی تبعید کرده بودند که از نظر آب و هوا بسیار سخت و دشوار بود، مردم آنجا هم بیگانه از انقلاب بودند و از من وحشت داشتند. مدت تبعید دوم هم سه سال  بود ولی تمام نشد و الحمدلله مبارزات اوج گرفت و ما زودتر  بازگشتیم و در تهران و قم مشغول  انجام وظیفه شدیم. مواقعی هم که در زندان بودم، با خیلی از روحانیون با هم بودیم، بعضی از آنها ممکن است که هم اکنون ضد انقلاب  باشند ولی نمی خواهم اسمشان را ببرم. با آنهائیکه هم سلول بودم، آقای  ربانی شیرازی، آقای مفتح، آقای سرفرازی، آقای محمدجواد حجتی، آقای معادیخواه و آقای هادی خامنه ای را می توانم نام ببرم آقای منتظری و آقای هاشمی هم در زندان بودند ولی با هم نبودیم. آقای جنتی  و اقای خزعلی هم در زندان ما بودند ولی هم سلول نبودیم. اینها کسانی هستند که در قم بودند و همه در جامعه مدرسین و مبارز بودند و با هم همکاری و هم فکری داشتیم، گرفتاریهایی نیز داشتیم و در زندان هایی با هم بودیم. در مبارزات سال 42، اولین بار در کاشان دستگیر شدم، ماه محرم و اولین سالگرد 15 خرداد بود و امام از زندان آزاد شده بودند و شخصاً مبارزات را رهبری می کردند و بنا داشتند آن سال 15 خرداد را زنده کنند؛ به همین منظور افرادی برای انجام مسئولیتهای مبارزاتی به جاهای مختلف گسیل و اعزام شدند. از جمله امام به بنده دستور فرمودند که در کاشان باشم، بنده در کاشان بودم و روز سالگرد 15 خرداد، 12 محرم ماه سخنرانی جاد و تندی داشتم که توأم با افشاگری بود. این سخنرانی بقدری برای دولت و رژیم شاهنشاهی ناگوار بود که مهلت ندادند بنده از مجلس خارج شوم، یک مرتبه به من خبر دادند که اطراف مجلس را کاملاً محاصره کردند، حتی یادم هست که بالای نبر دیدم بعضی از ژاندارمها  آنقدر عصبانی و ناراحت شده بودند که برای ارعاب من گلنگدن را می کشیدند یعنی همین جا می خواهیم تیر بزنیم  ولی من می دانستم این کار را نمی کنند. ما پیه همه چیز را به خود مالیده بودیم و برای هرکاری  آماده بودیم. حتی در آن مجلس  که جمعیت فوق العاده زیاد بود به من پیشنهاد کردند که لباسهایتان را عوض کنید تا شمارا فرار دهیم ولی من زیر بار نرفتم و گفتم که این درست نیست من اینطور فرار کنم و در جلسه ماندم، وقتی از جلسه بیرون می آمدم همانجا از من پذیرائی و بدرقه کردند مرا به شهربانی کاشان بردند، یک شب در آنجا بودم که به قم و از قم به تهران منتقل شدم. این اولین عل حادی بد که در سنه 42 انجام دادم، مدت زندانی بودنم چندماه بیشتر نبود ولی وقتی آزاد شدم، همان آش بود و همان کاسه و در مورد کاری که از دستم بر می آمد، کوتاه نمی آمدم. بعد از سال 42 هم همانطور که گفتم مبارزات ما بیشتر جنبه افشاگری داشت و گاه و بی گاه در بعضی از کارهای مبارزات مسلحانه نیز دخالتهایی می کردم. دستوری می دادیم و تجویزی می کردیم، وسایل فراهم می نمودیم و حمایت مالی و تسلیحاتی  و همچنین حمایت تبلیغاتی می کردیم. یکی از زندان های ما بخاطر مجاهدین بود (همین مجاهدینی  که امروز اینطور نفاق آنها آشکار شده و اینطور اسلام و مسلمین از ناحیه آنها ضربه می بینند) جریان اینطور بود که عده ای از اولین رؤسای مجاهدین از جمله حنیف نژاد به اعدام محکوم شده بودند، ما تلاش زیادی کردیم و مرتب در این رابطه با علما و اساتید و مراجع تقلید رفت و آمد داشتیم بلکه بتوانیم او را از مرگ نجات دهیم. البته می دانستیم که فعالیت های ما تحت نظر است و در همین زمینه بود که مرا دستگیر کردند و زندانی شدم، چند روزی بود که در زندان عمومی بودم خبر دادند آنها را کشته اند؛ برای من خیلی موجب تأثر و تأسف شد که نتوانستیم آنها را از مرگ برهانیم. از این دستگیری خاطره ای دارم که هنوز برای من زنده ماندن است، بد نیست که در اینجا بازگو کنم:

« وقتی مرا دستگیر کردند، هنگامی که بطرف ماشین می رفتم تا سوار شوم، هفت هشت نفر آمده بودند و مرا بدرقه می کردند. یادم آمد که اعلامیه تند و شدیدی در جیبم هست- آن روز ها هم مشخص بود که اگر اعلامیه ای از کسی پیدا می کردند که در آن به شاه بد و بیراه نوشته شده  سالها آن شخص را زندانی می کردند، اعلامیه را از جیبم در آوردم و وقتی می خواستم سوار ماشین شوم از دستم انداختم بطوری که مأمورین متوجه نشدند. بعدها که از زندان آزاد شدم شنیدم که پسرم به یاد داشته که چنین اعلامیه ای در جیب من است و از اینکه آنرا پیدا کنند خیلی ناراحت بوده، می دانست که وضع بدی پیش می آید صبح تا دم آنجائیکه من سوارماشین شده بودم آمده و اعلامیه را پیدا کرده بود و بسیار خوشحال که اسنادی در دست آنها نیافتاده است. البته وقتی محتویات جیب مرا در ساواک  نگاه می کردند متوجه شدم که یکی از استفتاعاتی که نسبت به رؤسای مجاهدین از یکی از مراجع کرده بودیم و می خواستیم فتوا بگیریم که اینها مردان پاک و بافضیلتی هستند و نباید اعدام شوند در جیبم بود حتی این ساعتی که الان هست در جیبم بود وقتی در آوردند از من خواستند که پشت ساعت را باز کنم، من هم گفتم خودتان باز کنید و ساعت را کنار گذاشتند آنها به این درجه احتیاط می کردند. وقتی استفتا را از جیب من در آوردند پیش خود گفتم با این استفتا یقیناً محکومیت خیلی شدیداً پیدا خواهم کرد ولی نمی دانم چطور شد که در باز جویی کلمه ای راجع به آن از من نپرسیدند. عجب بود که آنها با آنهمه احتیاطی  که می کردند و مقید بودند، چطور متوجه استفتا نشده اند. من اینرا جزو کرامتهای دوران زندگی خود می دانم که از ناحیه خداوند این لطف متوجه شد. می دانستم و می گفتم یقیناً لطف خاصی بوده و امداد غیبی که این نامه از نظر آنها مخفی ماند».

درباره وضع و چگونگی زندگی خود می توانم بگویم که وضع خانوادگی ما تعریف زیادی نداشت، در محله ای دور افتاده و در کوچه ای تنگ و تاریک منزلی داشتیم و وقتی از پدرم می پرسیدند که را منزل شما در این محله است و کسانی که به منزل ما رفت و آمد داشتند شکایت می کردند، پدرم می گفت :« اینجا القصی مدینه است». هنوز هم که هنوز است آن محلها به همان شکل سابق مانده و آن کوچه پس کوچه ها و خانه های مخروبه و محقر هیچ گونه تغییر نیافته است. با اینکه شهر قم خیلی عریض و طویل شده است و توسعه پیدا کرده ولی این توسعه هنوز به آنجا نرسیده است. ما در حدود 25 سال در آنجا زندگی کردیم و وقتی پدرم به املش هجرت کردند، من روی جهاتی نتوانستم در آنجا زندگی کنم و در جای دیگر که نزدیک آنجا بود منزلی اجاره کردم که یکی دو اتاق داشت و در آنجا زندگی می کردم، پس از مدتی در خیابان صفائی خانه ای تهیه کرده و ساختم و تا زمانی که در قم بودم در آن منزل سکونت داشتم. پدرم یک روحانی بود و هیچ گونه در آمد شخصی نداشت، از درآمدهایی هم که روحانیون دیگر استفاده می کردند، بهره ای نداشت، ایشان اهل منبر نبودند و بسیار عفیف النفس و محترم که به هیچ وجه حاضر نبودند از کسی استفاده یا بهره ای ببرند. با اینکه شخص بسیار محترمی بودند و شناخته شده ولی با شهریه کم و مقداری با نماز استیجاری خواندن، زندگی خانواده را تأمین می کردند. من کمتر روحانی دیدم که این قدر عفیف النفس باشد و بتواند در زندگی تا این حد با مشکلات و فشارها دست و پنجه نرم کند. مدرسه ای که می رفتم کنار مسجد امام (پل کهنه قم) بود و من برای رفتن به مدرسه مدت زیادی در راه بودم. یادم هست وقتی پدرم از عتبات برگشته بودند، مدیر مدرسه ما چون با پدرم آشنایی داشت برای دیدن ایشان به منزل ما آمد، با تعجب از من پرسید: « شما از اینجا به مدرسه می آیید؟» گفتم بله، وضع مالی زندگی ما بقدری خراب بود که من زمستانها  از کوچه های پر از گل و باران با گیوه ای که گیوه دوره کرده می گویند به مدرسه می رفتم و همیشه موقع برگشتن به منزل پاهایم پر از گل بود و مجبور بودم قبل از اینکه به اتاق بروم، پاهای خود را بشویم. باید اضافه کنم که من تا موقعی که پدرم در قم بودند، تحت سرپرستی ایشان و در منزل ایشان بودم و حتی بعد از متأهل شدن هم در منزل  ایشان زندگی می کردیم، بعد از اینکه پدرم به املش هجرت کردند، من مستقل شدم، تقریباً 24 یا 25 سال داشتم. امرار معاش من یک مقدار مختصری پدرم کمک می کرد و سالی 850 یا 900 به من می داد، مقداری هم از حوزه شهریه داشتم که دریافت می کردم. من اهل منبر هم بودم و اکثراً با احساس وظیفه به منبر می رفتم و در آمد چندانی نداشتم، البته بی در آمد هم نبود. بطور کلی قناعت و بطور کامل اقتصاد  خود را مراعات می کردیم تا محتاج نباشم.

مشوق من در ادامه تحصیلات علوم دینی بیش از همه خصوصیات پدرم بود که تأثیر زیادی بر من داشت فرد روحانی و متدین و بسیار پاکی بود و او تشخیص می داد که تحصیلات علوم دینی را دنبال کنم، آن روزها تصور پدرها این بود که اگر بچه ها تحصیلات جدید را ادامه دهند ممکن است نتوانند دین خود را حفظ کنند و لذا ایشان بعد از دوران ابتدائی اصرار داشتند و می گفتند : « برای دین تو وحشت دارم، دیگر نباید به تحصیلات جدید ادامه بدهی». و به بنده تکلیف کردند که مشغول تحصیلات علوم دینی بشوم. البته پیداست که فرزند یک روحانی طبعاً خودش هم بی علاقه نیست که در حوزه به تحصیلات علوم دینی بپردازد. من هم با تشویق پدرم تحصیلات علوم دینی را دنبال کردم.

من در 18 سالگی ازدواج کردم، علتش هم این بود که پدرم شدیداً به من علاقه داشتند و چون من مادر نداشتم می خواستند که کمتر رنج زندگی را تحمل کنم و استقلالی پیدا کنم. همسرم از خانواده روحانی بودند و یکی از فامیلهای خودم (دختر دائی) می باشند، پدر ایشان هم روحانی بودند و گاهی به زندگی مادی ما کمک می کردند البته تا حدودی. من پنج فرزند دارم که عبارتند از چهار دختر و یک پسر یکی از دخترانم ازدواج کردند و پسرم تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته مهندسی تمام کرده و حدود دو سال است که در بندر بوشهر دوران سربازی را می گذراند. یکی از دخترانم که ازدواج کرده دانشجوی سال آخر است، بعد از پیروزی انقلاب همواره در خدمت انقلاب بود و در دبیرستانها تدریس می کرد، اینطور که شنیده ام امسال قرار است سرپرستی دبیرستانی را عهده دار شود.

قبل از اینکه پیامی به خانواده های شهدا بدهم، باید احساسات خیلی متواضعانه را حضور خانواده های شهدا تقدیم کنم. اینها هستند که بهترین عزیزانشان را برای انقلاب داده اند فرزندانشان درخت انقلاب را با خون پاکشان آبیاری کردند و می کنند. ما باید احترام زیادی قائل باشیم. سفارش نسیت به این خانواده هارا لازم نمی بینم، چون آنها را در حدی می بینم که متوجه همه جهات هستند. معمولاً آنها از خانواده های پاک و بافضیلت، از خانواده هایی که توانسته اند چنین جوانهایی را تربیت کنند و به اسلام و مسلمین تقدیم دارند. من خود را کوچکتر از آن می دانم که پیامی درباره آنها داشته باشم برای خالی نبودن عریضه عرض می کنم که خانواده های شهدا باید بیش از همه قدر انقلاب را بدانند برای اینکه این انقلاب با خون عزیزان آنها که عزیزان همه ما هستند، آبیاری شده است. آنها بیش از همه باید صبر و بردباری غال نشوند و خدای نکرده عملی خلاف وظیفه انجام ندهند. یقیناً آنها راه عزیزانشان را ادامه خواهند داد و باید در این راه خوب انجام وظیفه کنند. به وصیتنامه عزیزانشان مو به مو عمل کنند تا روح شاد آنها شادتر شود و خدای ناکرده ارواح پاک طیب طاهر آن شهدا آزردگی پیدا نکند.

وامابخشی منتخب وکوتاه ازوصیتنامه ایشان:

 ((با کمال تواضع وشرمندگی به همه مسئولین سفارش می کنم که خدای ناکرده برای پیشرفت کار از فرامین الهی و تقوی و فضیلت و درستی منحرف نشوند و تصور نکنند که به این طریق نمی توانیم پیروز شویم . بدانند که تنها سلاح پیشرفته ما اتکاء به خدا و اطاعت از فرمان اوست . اگر در کارها رضای او را نادیده بگیریم این بهترین سلاح خویشتن را کند ساخته ایم و به هر اندازه که از سبیل خدا منحرف شده ایم به همان اندازه به ثبات نظام جمهوری اسلامی لطمه وارد نموده ایم …))

http://www.khatteemam.ir/fa/?p=17758




تاریخ : جمعه 94/3/22 | 1:14 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

نام آوران
طراحی ها



تاریخ : جمعه 94/3/22 | 12:53 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***

نقش زبان در شقاوت وسعادت انسان


وَ قَالَ علی علیه السلام: اَلْکَلاَمُ فِی وَثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِی وَثَاقِهِ فَاخْزُنْ لِسَانَکَ کَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَکَ وَ وَرِقَکَ فَرُبَّ کَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً وَ جَلَبَتْ نِقْمَةً
حکمت 381 ضرورت راز دارى و کنترل زبان
(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: سخن در بند توست، تا آن را نگفته باشى، و چون گفتى، تو در بند آنى، پس زبانت را نگهدار چنانکه طلا و نقره خود را نگه مى‏دارى، زیرا چه بسا سخنى که نعمتى را طرد یا نعمتى را جلب کرد.


نهج البلاغه – حکمت381.

{سخن مادام که آن را نگفته‌ای در اختیار توست، اما همین که از دهانت خارج شد تو در اختیار آن هستی، بنابراین زبانت را همچون طلا و نقره‌ات نگه‌دار زیرا بسیار شده که یک کلمه نعمت بزرگی را از انسان سلب کرده و یا بلا و دردسری برایش فراهم ساخته است»(نهج‌البلاغه، حکمت 381).}

نعمت زبان و بیان از ویژگی خاصی برخوردار است، لکن از این نکته نیز نباید غفلت کرد که زبان دارای دو بعد مثبت و منفی است و نمی‌توان گفت چون زبان نعمت عظمای الهی است پس باید هر چه بیشتر آن را به کار انداخت و بدون حساب هر سخنی را بر زبان جاری ساخت بلکه باید در موارد ضروری از آن بهره‌برداری کرد. یکی از نشانه‌های انسان عاقل آن است که بیجا سخن نمی‌گوید زیرا زبان بیان کننده میزان عقل آدمی است، چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ. سخن بگویید تا شناخته شوید چرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است»(غررالحکم، ص 209). در بیان دیگری می‌فرمایند: «در میان عبادات و طاعاتی که از اعضاء و جوارح انسان سر می‌زند عبادتی کم زحمت‌تر و کم مؤنه‌تر و در عین حال گرانبهاتر نزد خدا از سخن وجود ندارد البته در صورتی که کلام برای رضای خدا و به قصد بیان رحمت و گسترش نعمتهای او باشد، زیرا بر همه مشهود است که خداوند میان خود و پیامبرانش جهت کشف اسرار و بیان حقایق و اظهار علوم پنهانی خود چیزی را جز کلام واسطه قرار نداده و وحی و تفهیم مطالب به وسیله کلام صورت گرفته است، چنانکه میان پیامبران و مردم نیز وسیله‌ای جز سخن برای ابلاغ رسالت وجود ندارد. از اینجا روشن می‌شود که سخن، بهترین وسیله و ظریف‌ترین عبادت است و همچنین هیچ گناهی نزد خداوند سنگین‌تر و به کیفر نزدیکتر و پیش مردم نکوهیده‌تر و ناراحت کننده‌تر از سخن نیست»(بحارالانوار، ج68، ص 285). سخن زیبا آثار و برکات زیادی دارد و کسی که زبان خود را به زیباگویی عادت دهد، از این برکات بهره‌مند خواهد شد. امام زین العابدین علیه السلام به پنج نمونه از آن آثار اشاره فرموده است: « اَلْقَوْل‌ُ الْحَسَنُ‌ یثْرِی‌ الْمالَ‌ وَ ینْمِی‌ الرِّزْقَ‌ و ینْسِی‌ فی الْأَجَلِِ‌ وَ یحَبِّبُ‌ إِلَی‌ الْأَهْل‌ وَ یدْخِلُ‌ الْجَنَةَ؛ سخن زیبا، مال و ثروت را زیاد می‌کند، روزی را افزایش می‌دهد مرگ را به تاخیر می‌اندازد، آدمی را محبوب خانواده‌اش می‌سازد و او را وارد بهشت می‌کند»(همان، ص 310). امام علی علیه السلام نیز خوش زبانی را موجب ازدیاد دوستان، کم شدن دشمنان و ایمنی از سرزنش‌ها معررفی می‌کند: «عَوِّدْ لِسانَکَ لینَ الْکَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ، یَکْثُرْ مُحِبّوکَ وَ یَقِلَّ مُبْغِضوکَ؛ زبانت را به نرم‌گویی و سلام دادن عادت ده تا دوستان تو بسیار و دشمنانت اندک شود»(غررالحکم، ج4، ص329  - غررالحکم و دررالکلم آمدی (به صورت موضوعی)، ج 2، ص 344.).‏

آفتها و آسیب‌های زبان از مسائل مهمی است که باید به طور جدی به آن توجه کرد و بدزبانی یکی از عمده‌ترین آنهاست و نشانه پستی و انحطاط اخلاقی است. در لابه‌لای کلمات اولیای دین به آثار روانی، اجتماعی و عقوبت اخروی این صفت نکوهیده تصریح شده است. حضرت علی

علیه السلام می‌فرمایند: «

 ؛ از سخن زشت و رکیک بپرهیز، زیرا زشت گویی، فرومایگان را در اطرافت نگاه می‌دارد و عناصر شریف و بزرگوار را از گردت پراکنده می‌کند»(غررالحکم، ص 158). متاسفانه بعضی از افراد بر اثر معاشرت با اشخاص بدزبان و فحاش، چنان به بدزبانی و دشنام‌گویی خو می‌گیرند، که حتی در ملاقاتهای عادی و در ضمن احوالپرسی، سخن خود را با لغات زشت می‌آمیزند. به اینان باید توجه داد که تمام کلماتی که می‌گویند در نامه عملشان ثبت می‌شود و در قیامت مورد بازخواست قرار می‌گیرند. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «کسی که سخن خود را جزء اعمالش به حساب نیاورد (و بی‌پروا حرف بزند) لغزشهایش بسیار و عذابش نزدیک شده است»(بحارالانوار، ج71، ص 304).

 

علی مهدوی


http://www.aftabir.com/lifestyle/view/165208/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B2%D8%B4%D8%AA-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%B5%DB%8C%D8%AA

کنترل زبان صدقه



*بیش از هفتاد گناه کبیره با زبان انجام می شود


*خاطراتی از آیت الله بهجت قدس الله نفسه الزکیه

*نقش زبان در سعادت و شقاوت انسان - وبلاگ رحمت الله نوری




تاریخ : جمعه 94/3/22 | 7:2 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

حجت الاسلام مرتضی رئوفی گیلانی چهاردهی

 

چکیده زندگی نامه حجه السلام والمسلمین رئوفی چهاردهی

 مرتضی رئوفی چهاردهی تاریخ 8/6/1347 هجری شمسی در خانواده ای مذهبی از دهستان چهارده(زادگاه آیت لله العظمی میزا محمد علی مدرس چهاردهی ) توابع آستانه اشرفیه دیده به جهان گشود. دوران طفولیت خود را در  طبیعت زیبا و سرسبز روستا و در کنار سفید رودگذراند.در سال 1354 شمسی وارد مدرسه شد. در دوران طفولیت خروش انقلاب اسلامی ایران عزیز را منقلب کرده بود، وی نیز در کنار آحاد امت حزب الله گیلان، به خیل عاشقان امام خمینی(ره) پیوست.در دوران دفاع مقدس با نوجوانان مسجد محل(مسجد جامع چهارده) عازم جبهه های حق علیه باطل شد و مدتی در کنار رادمردان تاریخ ایران اسلامی به دفاع از اسلام و میهن اسلامی گذراند. در همان دوران نوجوانی مفتخر به خدمت در مسجد و بسیج و کتابخانه و … شد و به نشر تبلیغات اسلامی پرداخت. همزمان با کار فرهنگی جهت تقویت روحیه علمی، فرهنگی و دینی درسال 1362 وارد حوزه علمیه لاهیجان(مدرسه جامع) گردید.دروس مقدماتی حوزه  را در خدمت اساتیدی چون آیت الله قربانی و  حجت الاسلام و آقای مشفق و … گذراند.در سال 1364 از حوزه علمیه لاهیجان به حوزه علمیه شرق تهران وارد شد و از محضر اساتیدی چون حجج اسلام والمسلمین، آقایان جلالی خمینی، مسافری و محقق قمی و سایر اساتید استفاده نمود.و در سال 1369 جهت تکمیل دروس حوزوی وارد حوزه علمیه قم گردید و از اساتیدی مانند مرحوم حجت الاسلام وجدانی(شرح لمعه)، حجت الاسلام حسینی خراسانی(رسائل و مکاسب و کفایه)، حجت الاسلام حسینی بوشهری(رسائل)، مرحوم آیت الله صالحی مازندرانی(درس خارج اصول)، آیت الله مکارم شیرازی(خارج فقه و اصول)، آیت الله فاضل لنکرانی(خارج فقه) و آیت الله جوادی آملی(تفسیر) را فرا گرفت. بخش مهم و سرنوشت ساز زندگی وی در قم با بیانات حکیمانه آیت الله جوادی آملی رقم خورد و با اندوخته ای اندک فعالیت خود را در هیأتهای سیاسی، مذهبی و تبلیغی، تحت فرمایشات و منویات مقام معظم رهبری ادامه داده و تا کنون نیز فعال می باشد. ایشان با توجه به تحقیقاتی که در حوزه علمیه قم داشتند ،مقالات ،وکتابهایی همچون خاطرات معطر(شرح زندگانی آیت الله العظمی میرزا محمد علی مدرس چهاردهی) و وسواس(شرح کامل روایات و احکام مربوط به آن) و راهنمای صالحان(شناخت خدا و صفات خداوند در قرآن) را به رشته تحریر در آورده است که از جمله کتابهای منتشر شده وی می باشد.

http://chahardeh.ir/?p=500





تاریخ : جمعه 94/3/22 | 6:7 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر

***نسیم معرفت***

*آیت الله شیخ محمد علی زاهد خمیرانی گیلانی رشتی

*مرحوم آیت الله شیخ محمد علی زاهد ...

*زاهد خمیرانی - ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد

 

مرحوم آیت الله شیخ محمد علی زاهد در سال 1299 در خانواده ی مذهبی و روحانی در رشت دیده به جهان گشود. وی پس از گذراندن تحصیلات دوره ی ابتدائی در زادگاهش وارد حوزه علمیه قم شد. این روحانی جلیل القدر پس ازفراگیری دروس مقدماتی برای ادامه تحصیل به نجف اشرف رفت و حدود 18 سال در این شهر به کسب علوم دینی پرداخت.

 

آیت الله شیخ محمدعلی زاهد خمیرانی در نجف اشرف در کلاس درس حضرات آیات سید محسن حکیم – سید عبدالهادی شیرازی – سید ابوالقاسم خوئی – سیدمحمد شاهرودی – سید جمال الدین گلپایگانی و آقا بزرگ تهرانی حضور یافته و از این عالمان دینی حکم اجازات امور حسبیه گرفت.

 

وی پس از سالها کسب علم از حوزه علمیه نجف اشرف به شهر رشت برگشت و به تدریس در حوزه علمیه این شهر مشغول شد.

 http://guilan.irib.ir/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%AEt


حجت الاسلام سید ابوطالب حجازی رئیس ستاد اقامه نماز گیلان با اشاره به جایگاه علم و عالم در جامعه اظهار داشت : مجالست با علماء تضمین کننده سعادت مردم است .

حجت الاسلام حجازی افزود : مرحوم آیت الله حاچ شیخ محمد علی زاهد خمیرانی عمر پر برکتی داشت و نزد علماء و اساتید بزرگی در نجف کسب فیض کرد و بدون شک مرگ او ثلمه ای بزرگ برای حوزه های علمیه خواهد بود .

وی استان گیلان را مهد علم ودانش دانست و افزود : استان گیلان دارای علماء بزرگ و اندیشمندی است و مردم باید قدر دان آن ها باشند.

http://old.ido.ir/n.aspx?n=13901109204

 

 




تاریخ : جمعه 94/3/22 | 5:54 صبح | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی