زندگینامه حضرت مسیح علیه سلام
حضرت عیسی(علیهالسلام) یکی از پیامبران اولوالعزم و از انبیاء بنی اسرائیل است، که نام مبارکش بیست و پنج بار در قرآن کریم ذکر شده است.[1]
عیسی اصل آن «یسوع» است، به معنی نجات دهنده، و مسیح،[2] لقب آن حضرت است، که سیزده بار در قرآن آمده و به معنی مبارک میباشد.
وی پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال بعد از هبوط آدم(علیهالسلام) و پانصد (یا پانصد و هفتاد یا شصت) سال، قبل از ولادت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در سرزمین کوفه در کنار رود فرات به دنیا آمد.[3]
ولادت او به طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد، مادرش حضرت مریم(علیها السلام) دختر عمران(علیهالسلام) از زنان با فضیلتی است، که نام مبارکش در دوازده سوره قرآن و در سی و چهار آیه به صراحت ذکر شده، و ما شرح حال ا و را در احوالات حضرت زکریا(علیهالسلام) بیان کردیم.
وی در سی سالگی در بیت المقدس به پیامبری مبعوث شد و دارای شریعت مستقل و کتابی به نام «انجیل» بود و پیوسته بنی اسرائیل را به سوی خدای یکتا دعوت مینمود و بر اثر شرایط خاص زندگی ناگزیر بود، مجرد زندگی کند، او دارای دوازده نفر یار مخصوص به نام «حواریون» بود، که همواره او را یاری میکردند و به پیروان او نصاری گویند.[4]
عیسی(علیهالسلام) سرانجام پس از سی و سه سال زندگانی، یهودیان تصمیم به قتلش گرفتند، اما خداوند او را به آسمانها بالا برد و روزی در حوالی دمشق فرود خواهد آمد و دجال را به قتل میرساند.[5]
تولد حضرت عیسی(علیهالسلام)
همانطور که قبلاً اشاره کردیم، چون عمران(علیهالسلام)، پدر مریم(علیهاالسلام) در دوران جنینی مریم(علیهاالسلام) از دنیا رفت، سرپرستی وی را حضرت زکریا(علیهالسلام) شوهر خاله مریم(علیهاالسلام) به عهده گرفت و او را طبق نذر مادرش به خدمت بیت المقدس گماشت.
مریم(علیهاالسلام) روز به روز رشد کرده، تا اینکه به سن نه سالگی رسید، در این ایام، روزها را روزه میگرفت و شبها را به عبادت میپرداخت و در میان بنی اسرائیل به مقام ارجمندی رسیده بود و همگان منزلت او را آرزو میکردند.
وقتی که مریم(علیهالسلام) به سن سیزده سالگی رسیده بود، خداوند یکی از فرشتگان را به صورت یک جوان بسیار زیبایی به سوی وی فرستاد، هنگامی که مریم(علیهالسلام) ا و را دید، چون که دختری بسیار پاکدامن و امین بود، از این صحنه خیلی ناراحت شد و گمان کرد بشری است و اراده پلیدی درباره او دارد، لذا به او گفت: من از شر تو به خدا پناه میبرم و رو به سوی او میآورم، تا عفت و پاکدامنیام را مصون نگاه دارد، اگر از خدا میترسی و از او بیمناکی، از من دور شو.
اما آن فرشته الهی، زبان به سخن گشود و گفت: نگران مباش، من فرستاده پرودرگارم، آمدهام تا پسر پاکیزهای به تو ببخشم.
از شنیدن این سخن لرزش شدیدی وجود مریم(علیهاالسلام) را فرا گرفت و گفت: چگونه ممکن است من صاحب پسری شوم، در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته و هرگز زن آلودهای نبودم.
فرستاده خدا در پاسخ گفت: صحیح است، ولی خداوند فرموده: که آفرینش پسری بدون پدر بر من آسان است، ما میخواهیم او (عیسی) را نشانهای برای مردم قرار دهیم و رحمتی از سوی ما بر آن ها باشد.[6] سپس آن فرستاده خدا در مریم(علیهاالسلام) دمید،[7] و سرانجام وی باردار شد و آن فرزند موعود در رحم او جای گرفت.
این امر سبب شد که او از بیت المقدس به مکان دوردستی برود.[8] و تنها زندگی نماید، ولی هر چه به روز وضع حمل نزدیک میشد، نگرانتر میگردید، زیرا با خود میگفت: چه کسی از من بپذیرد که زنی بدون همسر، باردار شود؟ اگر به من نسبت ناروا بدهند چه کنم؟
آنگاه که زمان وضع حمل رسید، درد و رنج زایمان، او را به کنار درخت خرمایی کشاند و به آن تکیه زد.
در آنجا به خاطر آورد که به زودی مورد آماج تهمتهای ناروا قرار خواهد گرفت، در آن هنگام آرزو میکرد: ای کاش! قبل از این ماجرا مرده بودم و به کلی فراموش میشدم، ولی لطف و عنایت خدا شامل حالش شد و صدای جبرئیل(علیهالسلام) را شنید، که از نزدیکی او و محل پایینتر از جایگاه وی، او را مخاطب ساخته و به وی گفت: غمگین مباش، خداوند در قسمت پایین پای تو، چشمه آب گوارایی را جاری ساخته است، تکانی به این دخت نخل بده، تا رطب تازه بر تو فرو ریزد، از این غذای لذیذ بخور و از آن آب گوارا بنوش و چشمت را به ا ین مولود جدید روشن دار و هرگاه به کسی از انسانها برخوردی کردی که درباره مسأله بارداری و چگونگی آن از تو پرسید، به او پاسخ نده و با اشاره بگو، من برای خداوند رحمان روزهای (روزه سکوت) نذر کردهام و با احدی امروز سخن نمیگویم.[9]
هنگامی که عیسی(علیهالسلام) متولد شد،[10] مریم(علیهاالسلام) او را در آغوش گرفته و به سوی قومش آمد، وقتی که مردم او را دیدند، چه آنهایی که از تقوی و پرهیزگاری مریم(علیهاالسلام) اطلاع داشتند و چه کسانی که بیاطلاع بودند شگفت زده شده و برای آنان صحنهای غیر منتظره بود و گفتند: ای مریم! کار بسیار زشت و بدی کردی، نه پدر تو مرد بدی بود و نه مادرت زن بدکارهای ، تو چرا مرتکب چنین عملی شدهای؟
آنچه را مریم(علیهاالسلام) توانست در قبال این طوفان تهمت و افترا انجام دهد همان سفارش جبرئیل(علیهالسلام) بود، که با اشاره به سوی گهواره، از آنها خواست که با فرزندش سخن بگویند!
قوم که از اشاره مریم(علیهاالسلام) بیشتر ناراحت شده بودند گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟
در این هنگام عیسی(علیهالسلام) در گهواره زبان به سخن گشود و گفت: «من بنده خدا هستم، خداوند به من کتاب (انجیل) داده و مرا پیامبر قرار داده است و ...» .[11]
هنگامی که قوم به طور آشکار، سخنان فوق را از عیسی(علیهالسلام) شنیدند دریافتند، که مریم(علیهاالسلام) از هر گونه ناپاکی، پاک و منزه است و عیسی(علیهالسلام) بعد از این تکلم، تا زمانی که بزرگ شد و به حد زبان گشودن رسید، دیگر سخن نگفت.[12]
رسالت حضرت عیسی (علیهالسلام)
پس از آنکه حضرت عیسی(علیهالسلام) از نزد خدا وحی دریافت کرد و خدای متعال تورات و انجیل را به او آموخت، وی را نزدیک سی سالگی به پیامبری مبعوث گردانید.[13] او رسماً رسالت خود را در میان مردم اعلام کرد و آنها را به پیروی خود فرا خواند و تلاش کرد تا از انحراف یهودیان جلوگیری کند و آنها را از گمراهی باز دارد و حلال و حرام مورد اختلاف آنها را برایشان بیان کند و برخی از چیزهایی که بر آنها حرام گشته بود برایشان حلال گرداند.[14]
جمعیت یهود قبل از آمدن عیسی(علیهالسلام) طبق پیشگویی و بشارت موسی(علیهالسلام) منتظر ظهور مسیح بودند، اما هنگامی که ظهور کرد و منافع جمعی از افراد ستمگر و منحرف بنی اسرائیل به خطر افتاد، تنها جمعیتی محدود، گرد او را گرفتند و افرادی که احتمال میدادند، اجابت دعوت مسیح(علیهالسلام) و پیروی از احکام خدا موقعیت و مقام آنها را به خطر ا ندازد، از پذیرفتن قوانین الهی سرپیچی کردند.
عیسی(علیهالسلام) پس از دعوت مستدل و کافی، دریافت که جمعی از بنی اسرائیل اصرار در مخالفت و گناه دارند و از هر گونه انحراف و کج روی دست بردار نخواهند بود. میان قوم خود به پا خواست و گفت: چه کسانی مرا در راه خدا یاری میکنند؟
تنها عده کمی به این دعوت پاسخ مثبت دادند، این عده افرادی پاک بودند که خداوند از آنها به عنوان حواریون[15] نام برده است. حواریون آمادگی خود را برای هر گونه کمک به مسیح (علیهالسلام) اعلام کردند و گفتند: پروردگارا! به آنچه فرو فرستادهای ایمان آوردهایم و از فرستادهات پیروی میکنیم، پس ما را در زمره اهل یقین قرار ده.[16]
معجزات حضرت عیسی(علیهالسلام)
بزرگان آیین یهود چون دیدند، که عیسی(علیهالسلام) با غوطه ور شدن آنها در عیاشیها و خوشگذرانیها مخالفت میورزد و فساد و تباهی آنها را آشکار میسازد، از این رو بر مخالفت آن حضرت و تکذیب وی، همدست شدند و برای اینکه او را در تنگنا قرار دهند.
از وی درخواست کردند، تا دلیلی بر تأیید رسالت خویش بیاورد، خداوند نیز او را با معجزاتی آشکار، مورد حمایت خویش قرار داد، آنجا که میفرماید: من از طرف پروردگار شما نشانهای برایتان آوردهام.
من از گل چیزی به شکل پرنده میسازم، سپس در آن میدمم، به اذن خدا به پرندهای تبدیل میشود، کور مادرزاد را بینا میکنم، مبتلایان به بیماری پیشی (برص) را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میکنم و از آنچه میخورید و در خانه خود ذخیره مینمایید خبر میدهم. قطعاً در اینها نشانهای برای شما، به سوی حق است، اگر ایمان داشته باشید.[17]
معجزه دیگر وی این بود، که حواریون درخواست کردند طعامی از آسمان بر آنها فرود آید، تا از آن بخورند و دلشان با ایمان آرامش یابد و در تصدیق رسالت وی پایدار بمانند.
این درخواست آنها که بوی شک میداد ، عیسی(علیهالسلام) را نگران کرد، لذا به آنها هشدار داد: اگر ایمان آوردهاید، از خدا بترسید.
حواریون گفتند: ما میخواهیم از آن غذا بخوریم، تا قلبمان سرشار از اطمینان و یقین گردد و به روشنی بدانیم که آنچه به ما گفتهای راست است و بر آن گواهی میدهیم.
هنگامی که عیسی(علیهالسلام) از حسن نیت آنها آگاه شد، به خدا عرض کرد: خدایا! مائدهای (سفرهای از غذا) از آسمان برای ما بفرست، تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانهای از جانب تو محسوب میشود و به ما روزی ده که تو بهترین روزی دهندگان هستی.
خداوند به عیسی(علیهالسلام) وحی کرد: من این غذا را برایتان نازل میکنم، ولی از این به بعد، اگر کسی از شما کفر ورزد، او را چنان عذاب میکنم، که هیچ کس را آن گونه عذاب نکرده باشم.[18]
مائده نازل شد و در میان آن، چند قرص نان و چند ماهی بوده و چون مائده در روز «یکشنبه» نازل شد، مسیحیان آن روز را روز عید نامیدند.[19]
خداوند این چنین عیسی(علیهالسلام) را با آن معجزات روشن، مورد تأیید قرار داد تا زبان یاوه گویان را بسته و در دل اهل تردید اطمینان و یقین به وجود آورد، ولی یهودیانی که عیسی(علیهالسلام) میان آنان برانگیخته شده بود، افرادی سخت دل بودند، لذا به مخالفت ا و برخواستند و مردم را از شنیدن دعوت و رسالت ا و بازداشته و بر ضد او به توطئهگری میپرداختند.
وقتی نقشههای آنان بینتیجه ماند، به فکر افتادند تا توطئه قتل آن بزرگ مرد را فراهم سازند، آنها برای اجرای اهداف شوم خود، قیصر روم را تحریک کردند و به او گفتند: اگر این وضع ادامه یابد، سلطنت تو واژگون خواهد شد، برای حفظ سلطنت خود چارهای جز کشتن عیسی نداری.
حضرت عیسی(علیهالسلام) از توطئه دشمن آگاه شد، مکان خود را با یاران مخصوصش عوض کرد و در مخفیگاهها به سر میبرد، تا از گزند دشمن محفوظ بماند. یکی از حواریون به نام (یهودا اسخریوطی) به گرفتن مقداری نقره، مکان عیسی(علیهالسلام) را به دشمن نشان داد تا آن حضرت را دستگیر کرده و به دار بزنند.[20]
عیسی(علیهالسلام) و یاران مخصوص به داخل باغی وارد شدند و در آنجا مخفی گردیدند، ولی بر اثر گزارش «یهودا» وقتی که شب فرا رسید و هوا تاریک گردید، جاسوسان و مأموران دشمن از در و دیوار باغ وارد شدند و حواریون را احاطه کردند، وقتی که حواریون خود را در خطر دیدند، عیسی(علیهالسلام) را تنها گذاشتند و گریختند، در چنین لحظه خطرناک،خداوند عیسی(علیهالسلام) را تنها نگذاشت، او را یاری کرد و وجودش را از چشم مهاجمان پوشانید.
خداوند «یهودای» منافق را که پیوسته درباره عیسی(علیهالسلام) سخن چینی میکرد، شبیه عیسی(علیهالسلام) قرار داد، مأموران او را دستگیر کردند، آن مرد بر اثر وحشت و ناراحتی شدید، فوراً خود را باخت، دهانش لال شد و نتوانست خود را معرفی کند و سرانجام به دار آویخته شد و به مکافات عمل خود رسید. قیصر روم و وزیران و لشکریان پنداشتند که عیسی(علیهالسلام) را کشتهاند، ولی به فرموده قرآن نه عیسی را کشتند و نه دار آویختند، ولی امر بر آنها مشتبه شد.
در جامعه آن روز منتشر شد، که عیسی(علیهالسلام) به دار آویخته شد، حتی مسیحیان همین عقیده را دارند و شعار صلیب که در تمام شئون زندگی مسیحیان دیده میشود، بر اساس این اعتقاد که مسیح(علیهالسلام) مصلوب (به دار آویخته) شده و به شهادت رسیده است.
ولی طبق نص قرآن او کشته نشده، بلکه خداوند او را به سوی آسمان بالا برد و هم اکنون زنده است و طبق روایات،هنگام ظهور حضرت مهدی(علیهالسلام) به زمین فرود خواهد آمد.
برگرفته از کتاب «قصههای قرآن» نوشته محمد جواد مهری
برگرفته از کتاب داستان پیامبران (جلد اول) از آدم (ع) تا عیسی (ع) نوشته : علی موسوی گرمارودی
1] - قاموس قرآن: ج 5، ص 71 و 82 – سور و آیاتی که نام عیسی یا مسیح یا ابن مریم (علیهاالسلام) در آنها ذکر شده است عبارتند از:
بقره، آیات 87. 136و 253 – ال عمران، آیات 45، 52، 55، 59 و 84 – نساء، آیات 157، 163، 171، 172 – مائده، آیات 17، 46، 72، 75، 78، 110، 112، 114 و 116 – انعام، آیه 75 – توبه، آیات 30 و 31 – مریم، آیه 34 – مؤمنون، آیه 50 – احزاب، ایه 7 – شوری، آیه 13 – زخرف، آیه 57 و 63 – حدید، آیه 27 – صف، آیه 6، 14.
[2] - در اینکه چرا به حضرت عیسی(علیهالسلام) مسیح (مسح کننده و مسح شده) میگفتند: چند وجه ذکر کردهاند که عبارتند از:
الف) به خاطر میمنت وجود و برکتی که در وی بود.
ب) چون او با مسح طهارت و پاکیها خود را از گناه مصون داشت.
پ) او هیچ بیماری را مسح نمیکرد مگر آنکه بزودی خوب میشد.
ت) جبرئیل هنگام ولادت با بالهایش او را مسح نمود تا از شر شیطان در امان باشد. حیوه القلوب: ج 1، ص 293 – مجمع البیان: ج 3، ص 81.
[3] - بحارالانوار: ج 14، 214 – حیوه القلوب: ج 1، ص 396 – احتجاج: ص 325 – ولی برخی گویند حضرت عیسی(علیهالسلام) در شهر ناصره یا بیت المقدس و یا بیت لحم در عصر سلطنت فرهاد پنجم یکی از شاهان اشکانی متولد شد (قصههای قرآن: ص 423 – قاموس : ج 7، ص 74 – حیوه القلوب: ج 1،ص 397).
[4] - این لفظ چهارده بار در قرآن آمده و واحد آن نصرانی میباشد که یکبار در قرآن ذکر شده است، در علت این تسمیه چند قول است: قویتر از همه، قول ابن عباس میباشد که ناصره شهری است در منطقه فلسطین، چون زمان کودکی و طفولیت مسیح (علیهالسلام) در آنجا سپری گشته، لذا به آن حضرت عیسای ناصری میگفتند، در نتیجه پیروان آن حضرت را نصرانی و نصاری گفتند. (قاموس قرآن: ج 7، ص 74).
[5] - تفسیر قمی: ج 2، ص 270.
[6] - اقتباس از سوره مریم، آیات 16-21.
[7] - البته در اینکه چگونه این فرزند به وجود آمد: آیا جبرئیل(علیهالسلام) در پیراهن او دمید یا در دهان او، در قرآن سخنی از آن به میان نیامده، هر چند کلمات مفسرین در این زمینه مختلف است.
[8] - در اینکه این مکان دور دست کجا بوده برخی معتقدند شهر ناصره است.
[9] - اقتباس از سوره مریم، آیه 22-26 – کافی:ج 8، ص 126.
[10] - در اینکه دوران حمل مریم(علیهاالسلام) چه اندازه بود؟ میان مفسران اختلاف نظر است: طبق برخی روایات از میان انبیاء و اوصیاء تنها عیسی بن مریم و حسین بن علی و حضرت یحیی(علیهم السلام) شش ماهه به دنیا آمدند. کافی: ج 1، ص 464 – علل الشرایع: ص 206.
[11] - اقتباس از سوره مریم، آیات 27-32 – تفسیر قمی:ج 2، ص 48.
[12] - بحارالانوار: ج 14، ص 229.
[13] - سورههای آل عمران، آیه 48 – مائده، آیه 46 – طبق روایتی در پنجاه و یکمین سال از دوران حکومت «ایسخ بن اشکان» عیسی بن مریم(علیهالسلام) به پیامبری مبعوث گردید، او به بیت المقدس آمده و تا سن سی و دو سالگی بنی اسرائیل را به خدا پرستی دعوت کرد(کمال الدین: ص 224).
[14] - اقتباس از سورههای زخرف، آیات 63 و 64 – نساء، آیات 160 و 161.
[15] - «حواریون جمع «حورای» از ماده حور» به معنی شستن و سفید کردن است، اما در اینکه چرا شاگردان مسیح(علیهالسلام) را به این نام میخوانند، احتمالات متعددی بیان شده ولی آنچه نزدیکتر به ذهن میرسد این است: که آنها علاوه بر ا ینکه قلبی پاک و روحی با صفا داشتند در پاکیزه ساختن و روشن نمودن افکار دیگران شستشوی مردم از الودگی و گناه، کوشش فراوانی داشتند. (تفسیر نمونه: ج 2، ص 426 – حیوه القلوب: ج 1، ص 410).
[16] - اقتباس از سوره آل عمران، آیات 52-53.
[17] - اقتباس از سوره، آل عمران، آیات 49-50.
[18] - اقتباس از سوره مائده، آیات 112-115.
[19] - حیوه القلوب: ج 1، ص 418.
[20] - اقتباس از سورههای نساء، آیه 157 – آل عمران، آیه 55 – حیوه القلوب: ج 1، ص 438 – قصص قرآن: ص 153 – اسلام قرآن: ص 268.
http://perovan14masoom.blogfa.com/post-46.aspx
خبرگزاری حوزه/ وقتی علم و عمل در هم آمیخته شود، هیچ سدی که از سوی کوردلان در مسیر راه مردان الهی گذاشته شود، قادر نیست در اراده آنان خِللی ایجاد نماید. |
شهید حجت الاسلام محمد حسین فخر بناب در سال 1317 ش در شهر مذهبی بناب متولد شد؛ دوران نوجوانی و تحصیل ابتدایی را در بناب سپری کرد.
وی چند سال بعد به سفارش پدر، جهت کسب علوم دینی عازم تبریز شده و در مدرسه طالبیه به کسب علوم حوزوی پرداخت؛ شهید پس از دو سال برای تکمیل دروس حوزوی به شهر مقدس قم عزیمت نمود.
محمد حسین فخر بناب، پس از سال ها شاگردی نزد اساتید معظم حوزه علمیه قم و شرکت در دوره خارج فقه به زادگاه خود بازگشت و در شهرهای بناب و مراغه به تبلیغ احکام اسلامی همت گماشت.
وی در سال 1342 به منطقه آذرشهر مهاجرت کرده و 18 سال روستاها و مناطق این شهر به تبلیغ پرداخته و در درفعالیت های انقلاب نقش بسزایی ایفا کرد.
در شکل گیری انقلاب و ابلاغ پیام های امام در منطقه نقش موثری داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع توطئه های گوناگون خارجی و داخلی مخصوصاً غائله خلق مسلمان، نوک پیکان مبارزات را به سوی دشمنان اسلام نشانه گرفت و به دفاع سرسختانه از رهبری انقلاب و ارزش های الهی پرداخت.
*فعالیت در منصب امامت جمعه
حجت الاسلام بنابی در سال 1360، از طرف آیت الله شهید مدنی، به امامت جماعت مسجد بازار (امام خمینی) آذرشهر و سپس به امامت جمعه شهر ممقان منصوب شد.
وی با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در جمع رزمندگان حضور یافت و موجب قوت قلب رزمندگان اسلام شد.
بیان شیوا و کوبنده اش همچون تیغی برکشیده از نیام، رسواگر منافقان و دشمنان دین و موجب استحکام دیـن و قوت قلب یاران انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل بود.
شهید بنابی تا لحظات واپسین عمر، هیچ وقت از تبلیغ اسلام و افشای ماهیت پلید منافقان و منکرین ولایت فقیه از پای ننشت تا جائی که بارها به وسیله گروهک های منافق به مرگ تهدید شد.
این شهید والامقام، فارغ از هرگونه تهدیدِ کوردلان، همچنان به رسـالت خـود از سنگـر مقـدس محراب استمرار می بخشید.
وی از ابتدای راه زندگی، شیفته حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام بود و با استعانت از عشقی که به آن امام بر حق داشت، عاقبت در راه افشای جنایات یزیدیان زمان به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
او عاشق پاک باخته رهبر عظیم الشان انقلاب بود و در مقابل معاندین اسلامی شمشیرِ بیانش چون شمشیر مولایش حضرت علی علیه السلام کشیده بود.
*مقابله در برابر حرکات انحرافی
سکوت در برابر حرکات انحرافی را تحمل نمی کرد و همواره اعتقادش بر این بود که سکوت یک روحانی در قبال مخالفان انقلاب، مُهر صحّه نهادن بر اعمال ننگین آنان خواهد بود.
عصر روز پنج شنبه بیست و هشتم فروردین سال 1365 مطابق با هفتم شعبان المعظم آنگاه که منکرین ولایت فقیه و منافقین کوردل پس از ناکامی و خالی شدن تکیه گاه امیدشان به سراغ وی رفته و با به کار گذاردن مین در منبر «مسجد» برگ سیاهی را در کارنامه خود افزودند و در ساعت 35/16 دقیقه در حالی که این خطیب با چهره ای نورانی آماده ارشاد مردم می شد، انفجار مین موجب جراحت شدید شد و دست راستش همچون مولایش حضرت عباس علیه السلام قطع شد.
حاضرین در مسجد نقل می کنند: در لحظه انفجار، ندای یا رسول الله بر در و دیوار مسجد طنین انداز شده بود. پیکر خونین وی به بیمارستان امام خمینی تبریز منتقل و پس از ساعاتی در اثر شدت جراحات، دعوت حق را لبیک گفته و به ملکوت اعلی پیوست.
در بخشی از وصیت نامه شهید بنابی می خوانیم:
«توصیه می نمایم به نماز و روزه و خدمت به جمهوری اسلامی و خط مستقیم ولایت فقیه که راه مستمر انبیاء و اولیاء علیهم السلام می باشد».
منبع: کتاب؛ قاضی جهان در گذر تاریخ؛ زندگی نامه شهید
http://hawzahnews.com/detail/News/341418
مجموعه تصاویر با کیفیت از حرم امام رضا(علیه السلام)
کلیک : امام در کلام امام رضا علیه السلام
امام کیست؟/ بیان نورانی امام رضا(ع) درباره صفت و فضائل امام
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین، معانى الأخبار، الأمالى و عیون اخبار الرضا(علیه السلام) روایت جامع و کاملى را از امام رضا(علیه السلام) درباره امامت نقل مى کند .
کُنَّا مَعَ اَلرِّضَا ع بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی اَلْجَامِعِ یوْمَ اَلْجُمُعَةِ فِی بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ اَلْإِمَامَةِ وَ ذَکَرُوا کَثْرَةَ اِخْتِلاَفِ اَلنَّاسِ فِیهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَیدِی ع ................................................................................................... ادامه دارد(اصول کافى جلد 1 صفحه: 283 روایة: 1)
عبد العزیز بن مسلم گوید: ما در ایام على بن موسى الرضا (ع) در مرو بودیم، در آغاز ورود خود، روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم و در موضوع امر امامت که مورد اختلاف فراوان مردم بود گفتگو کردیم و من شرفیاب حضور سید خود امام رضا (ع) شدم و بررسیهاى مردم را در امر امامت به عرض او رسانیدم، تبسمى کرد و فرمود: اى عبد العزیز، این مردم نادانند و از رأى و دین خود فریب خوردهاند، به راستى خدا عز و جل جان پیغمبر خود را نگرفت تا دین را براى او کامل کرد و قرآنى به او فرستاد که شرح هر چیز در آن است، حلال و حرام و حدود و احکام و آنچه مردم بدان نیاز دارند همه را در آن بیان کرده و فرموده (38 سوره انعام): «ما در این کتاب چیزى را فرو گذار نکردیم» در سفر حجة الوداع که آخر عمر پیغمبر بود نازل فرمود (3 سوره مائده): «امروز دین را براى شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما پسندیدم، تا دین شما باشد» امر امامت از (کمال دین خ ل) تمام نعمت است.پیغمبر از دنیا نرفت تا براى مردم همه معالم دین آنها را بیان کرد و راه آنان را بر ایشان روشن ساخت و آنها را بر جاده حق واداشت و على (ع) را براى آنها رهبر و پیشوا ساخت و از چیزى که مورد نیاز امت باشد صرف نظر نکرد تا آن را بیان نمود، هر که گمان برد که خدا دینش را کامل نکرده کتاب خدا را رد کرده است و هر که کتاب خدا را رد کند کافر است بدان، آیا مىدانند قدر و موقعیت امامت را در میان امت تا اختیار و انتخاب آنان در آن روا باشد، به راستى امامت اندازهاى فراتر و مقامى والاتر و موقعى بالاتر و آستانى منیعتر و عمقى فروتر از آن دارد که مردم با عقل خود بدان رسند یا با رأى و نظر خود آن را درک کنند یا به انتخاب خود امامى بگمارند. امامت مقامى است که حضرت ابراهیم (ع) پس از آنکه مقام نبوت و خلت را پا بر جا کرد بدان رسید، این امامت سومین درجه و فضیلتى بود که خدایش بدان مشرف کرد و نامش را بوسیله آن بلند نمود و فرمود (124 سوره بقره): «بدرستى که من تو را براى مردم امام نمودم» خلیل از شادمانى بدان عرض کرد: «و از ذریه و نژاد من هم»؟خدا تبارک و تعالى فرمود: «عهد و فرمان من بدست ظالمان نخواهد رسید» این آیه امامت هر ظالمى را تا روز قیامت باطل کرد و آن را مخصوص برگزیدگان پاک ساخت. سپس خداى عز و جل او را گرامى داشت و امامت را در ذریه و نژاد برگزیده او نهاد و فرمود (72 سوره انبیاء): «اسحق و یعقوب را به او غنیمت بخشیدیم و همه را شایسته نمودیم و آنها را رهبرانى ساختیم که به دستور ما هدایت مىکردند و کارهاى خیر را به آنها وحى کردیم و بر پا داشتن نماز و پرداخت زکاة را و براى ما عابدان بودند» این امامت همیشه در ذریه او بود و از هم ارث مىبردند قرن به قرن تا پیغمبر (ص) رسید و خدا فرمود (68 سوره آل عمران): «به راستى سزاوارتر مردم به ابراهیم پیروان اویند و همین پیغمبر و کسانى که گرویدند و خدا ولى مؤمنان است» این مقام امامت به آن حضرت اختصاص داشت و به دستور خدا آن را به على (ع) واگذارد آنچنان که خداى تعالى آن را واجب کرده بود سپس به ذریه برگزیده او منتقل گردید که خدا به آنها علم و ایمان داده طبق گفته خداى عز و جل (56 سوره روم): «گفتند آن کسانى که به آنها علم و ایمان داده شد هر آینه در کتاب خدا ماندید تا روز قیامت و این روز قیامت است ولى شما ندانید» آنها فرزندان على (ع) هستند تا قیامت زیرا پس از محمد (ص) پیغمبرى نیست، این نفهمها چطور براى خود امام مىتراشند با آنکه امامت مقام انبیاء و ارث اوصیاء است، امامت خلافت از طرف خدا و رسول خدا و مقام امیر المؤمنین است و میراث حسن و حسین است.به راستى امامت زمام دین و نظام مسلمین و عزت مؤمنین است امامت بنیاد پاک اسلام و شاخه با برکت آن است، بوسیله امامت نماز و روزه و زکاة و حج و جهاد درست مىشوند، غنیمت و صدقات بسیار مىگردند، حدود و احکام اجرا مىشوند، مرزها و نواحى کشور مصون مىشوند، امام حلال و حرام خدا را بیان مىکند و حدود خدا را بر پا مىدارد و از دین خدا دفاع مىکند و با حکمت و پند نیک و دلیل رسا به راه خدا دعوت مىنماید، امام مانند آفتاب در عالم طلوع کند و بر افق قرار گیرد که دست و دیده مردم بدان نرسد، امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور بر افروخته و ستاره رهنما در تاریکى شبها و بیابانهاى تنها و گرداب دریاها است، امام آب گوارائى است براى تشنگى و رهبر بحق و نجات بخش از نابودى است، امام چون تشنگى و رهبر بحق و نجات بخش از نابودى است، امام چون آتشى است بر تیه براى سرمازدگان و دلیلى است در تاریکىها که هر که از آن جدا شود هلاک است. امام ابرى است بارنده، بارانى است سیل آسا، آفتابى است فروزان و آسمانى است سایه بخش و زمینى است گسترده و چشمهاى است جوشنده و غدیر و باغى است، امام امینى است یار و پدرى است مهربان و برادرى است دلسوز و پناه بندگان خدا است در موقع ترس و پیشآمدهاى بد، امام امین خداى عز و جل است در میان خلقش و حجت او است بر بندگانش و خلیفه او است در بلادش و دعوتکننده به سوى خداى عز و جل است و دفاعکننده از حقوق خداى جل جلاله است. امام کسى است که از گناهان پاک است و از عیوب بر کنار است، به دانش مخصوص است و به حلم و بردبارى موسوم، نظام دین است و عزت مسلمین و خشم منافقین و هلاک کفار، امام یگانه روزگار خود است، کسى با او برابر نیست و دانشمندى با او همسر نیست، جایگزین ندارد، مانند و نظیر ندارد، بدون تحصیل مخصوص به فضل و از طرف مفضل بدان اختصاص یافته، کیست که بحق شناسائى امام برسد یا تواند او را انتخاب کند؟ هیهات هیهات، خردها در بارهاش گمراهند و خاطرها در گمگاه، عقلها سرگردان و چشمها بىدید، بزرگان در اینجا کوچکند و حکیمان در حیرت و بردباران کوتهنظر و هوشمندان گیج و نادان و شعراء لال و گنگ و ادباء درمانده و سخندانان بىزبان، شرح یک مقامش نتوانند و وصف یکى از فضائلش ندانند، همه به عجز معترفند، چگونه توان کنهش را وصف کرد و اسرارش فهمید؟ چطور کسى به جاى او ایستد و حاجت مربوط به او برآورد؟ نه، چطور؟ از کجا؟ او در مقام خود اخترى است که بر افروزد و از دسترس دستیازان و وصف واصفان فراتر است، انتخاب بشر کجا به این پایه رسد، عقل کجا و مقام امام کجا؟ کجا چنین شخصیتى یافت شود گمان برند که در غیر خاندان رسول (ص) امامى یافت شود؟خودشان تکذیب خود کنند، بیهوده آرزو برند و به گردنه بلند لغزانندهاى گام نهند که آنها را به نشیب پرتاب کند، خواهند به عقل نارساى خود امامى سازند و به رأى گمراهکننده خود پیشوائى پردازند، جز دورى از مقصود حق بهره نبرند، خدا آنها را بکشد تا کى دروغ گویند به پرتگاه در آمدند و دروغ بافتند و سخت به گمراهى افتادند و به سرگردانى گرفتار شدند، دانسته و فهمیده امام خود را گذاشتند و پرچم باطل افراشتند (28 سوره عنکبوت): «شیطان کارشان را برابرشان آرایش داد و آنها را از راه بگردانید با آنکه حق جلوى چشم آنها بود» از انتخاب خداى جل جلاله و رسول خدا (ص) روى برتافتند و به انتخاب باطل خویش گرائیدند با اینکه قرآن بدانها مىگوید: «پروردگار تو بیافریند آنچه خواهد و انتخاب کند آنها اختیارى در کار خود ندارند منزه است خدا و برتر است از آنچه شریک او شمارند» خدا فرموده است (36 سوره احزاب): «براى هیچ مرد و زن با ایمان اختیارى در برابر حکم خدا و رسولش در امرى از امورش نیست» و فرموده است (36 سوره قلم): «چیست براى شما، چگونه قضاوت مى کنید (37) یا بلکه کتابى دارید که از آن درس مىخوانید (38) که حق دارید چه اختیار کنید (39) یا بر ما قسمتى دارید که امضاء شده و تا قیامت حق قضاوت دارید (40) بپرس کدامشان در این موضوع پیشوا است (41) یا براى آنها شریکانى است بیاورند شرکاى خود را اگر راست گویند». و خداى عز و جل فرموده است (24 سوره محمد): «آیا در قرآن تدبر نکنند یا قفل بر دل دارند یا خدا دلشان را مهر کرده و نمىفهمند» یا (20- 23 سوره انفال): «گویند مىشنویم و شنوائى ندارند* به راستى بدتر جانوران نزد خدا کَرها و گنگهائىاند که عقل ندارند* اگر خدا در آنها خیرى مىدانست به آنها شنوائى مىداد و اگر هم مىشنیدند پشت مىکردند و رو بر مىگردانیدند یا گویند شنیدیم و عمداً مخالفت کردیم بلکه آن فضلى است که خدا به هر که خواهد دهد خدا صاحب فضل بزرگ است»چگونه مىتوانند امام اختیار کنند با آنکه باید امام شخصیتى باشد که: 1- دانا باشد و نادانى نداشته باشد. 2- راعى و سرپرستى باشد که شانه خالى نکند و نکول ننماید. 3- معدن قدس و طهارت و نور و زهد و علم و عبادت باشد. 4- مخصوص باشد به دعوت از طرف رسول خدا و از جانب او معین شود. 5- از نژاد فاطمه زهراء مطهره بتول باشد. 6- در نسب او تیرگى و گفتگو نباشد و از بالاترین خاندان در قبیله قریش و کنَگره رفیع بنى هاشم و عترت رسول اکرم و پسند خداى عز و جل باشد. 7- شرف اشراف و زاده عبد مناف باشد. 8- شکافنده حقائق علم و داراى مقام کامل بردبارى و حلم باشد. 9- مملو از معنویات امامت و داناى به تدبیر و سیاست باشد. 10- واجب الاطاعه باشد و به امر خدا قیام کند. 11- ناصح بندگان خدا و حافظ دین خداى عز و جل باشد.به راستى پیغمبران و امامان (ع) را خدا توفیق دهد و از مخزون علم و حکمت خود به آنها چیزها عطا کند که به دیگران ندهد و دانش آنها برتر از دانش همه اهل زمانهاى آنها است چنانچه خداى عز و جل فرماید (35 سوره یونس): «آیا کسى که رهبرى کند شایسته پیروى است یا کسى که نیازمند هدایت است، چه شده؟ شما چگونه قضاوت مىکنید» و (369 سوره بقره): «به هر که حکمت داده شد خیر بسیار داده شده و جز خردمندان یاد آور آن نباشند» و (247 سوره بقره) در باره طالوت فرماید: «براستى خدا او را بر شما برگزید و افزونى در علم و جسم داد، خدا به هر که خواهد ملکش را بدهد، خدا واسع و دانا است» و در باره پیغمبر خود فرموده (113 سوره نساء): «کتاب و حکمت را بر تو فرو فرستاد و آنچه نمى دانستى تعلیمت داد و فضل خدا بر تو بزرگ است» و در باره خاندانش که از آل ابراهیم هستند فرمود (54 سوره نساء): «آیا حسد برند به مردم در آنچه خدا از فضل خود به آنها داده محققاً عطا کردیم به آل ابراهیم کتاب و حکمت را و به آنها بزرگى دادیم (55) برخى بدان ایمان داشته و برخى نداشته، دوزخ آتشى افروخته به قدر کفایت دارد». به راستى چون خدا بندهاى را براى اصلاح کار بندگان خود انتخاب کند به او شرح صدر عطا کند و در دلش چشمههاى حکمت و فرزانگى بجوشاند و دانش خود را از راه الهام به او آموزد که در پاسخ هیچ سؤال و پرسشى در نماند و از حق و حقیقت سرگردان نشود، زیرا از طرف خداوند معصوم است و مشمول کمک و تأیید او است از خطا و لغزش و برخورد ناصواب در امان است، خدا او را بدین صفات اختصاص داده تا حجت بالغه بر هر کدام از خلقش باشد که او را درک کند، این فضل الهى است که به هر که خواهد عطا کند، و خدا صاحب فضل بزرگى است، آیا بشر قادر است که چنین امامى انتخاب کند یا منتخب آنها داراى چنین صفاتى بوده که آن را پیش انداختهاند بحق خانه خدا که تعدى کردند و قرآن را پشت سر انداختند، مثل اینکه مطلب را نمىدانند، هدایت و شفا در کتاب خدا است که پشت بدان دادند و پیرو هواى خود شدند و خدا آنها را نکوهید و دشمن داشت و بدبخت ساخت و فرمود (50 سوره قصص): «کیست گمراهتر از آنکه پیرو هوس خویش است، بىرهبرى از جانب خدا، به راستى خدا مردم ستمکار را هدایت نمى کند» فرمود (35 سوره غافر): «بزرگ است در دشمنى نزد خدا و آنها که که گرویدند، همچنان خدا بر دل هر متکبر جبارى مهر زند» و صلى الله على محمد و آله و سلم تسلیما کثیراً.
*منبع حدیث: کتاب "اصـــول کــافــی" جلد 1 » کتاب حجت » باب نادر مخصوص و جامع در فضیلت و صفات امام » حدیث شماره 1
*منابع دیگر حدیث :کمال الدین و تمام النعمة، ص 675 ـ 681؛ الأمالی شیخ صدوق، ص773 ـ 778؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2 ، ص 195 ـ 199؛ معانی الأخبار، ص 96 ـ 101.منبع ترجمه : ترجمه کمره ای : اصول کافی جلد 2 صفحه
: 117http://ahlolbait.com/893/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85
-
|
آیت الله فقیهی تبیین کرد: حوزه/ عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت: امام رضا (ع) در زمانی زندگی می کردند که فرقه ها و مکتب های مختلف علمی با مشرب های مختلف، ظهور و بروز داشتند. اما حضرت توانستند معارف بلند توحیدی، فقهی، کلامی و مسائل اجتماعی را درگفتگوهای سنگین علمی با متکلمان یهود و نصارى برای مردم و جامعه بشری تبیین نمایند. |
خبرگزاری «حوزه» شیخ صدوق می نویسد: «مأمون عباسی اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام (ع)قرار می داد تا حجت آن حضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به جهت حسادت او نسبت به امام و منزلت علمی واجتماعی ایشان بود؛ اما هیچ کس با آن حضرت رو به رو نمی شد، جز آن که به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام (ع)علیه او اقامه می شد، ملتزم می گردید.آیت الله محسن فقیهی، عضو جامعه مدرسین و از اساتید حوزه علمیه قم در گفت گو با خبرگزاری «حوزه» ویژگی ها، مناظرات، شیوه تبلیغی و...امام رضا (ع) را تشریح کرد.
چرا به امام رضا (ع) عالم آل محمد (ص) می گویند؟
از اعتقادات ما این است که ائمه معصومین (ع) همه نور واحد هستند و همه عالم آل محمد(ص) بوده اند. اما این که امام رضا (ع) در بین ائمه طاهرین (ع) به این لقب ممتاز شده اند، به لحاظ خصوصیات زمانی و مکانی خاص ایشان است؛ زیرا امام (ع) در زمانی زندگی می کردند که فرقه ها و مکتب های مختلف علمی با مشرب های مختلف، ظهور و بروز داشتند. اما حضرت با وجودآن همه آراء مختلف علمی، توانستند معارف بلند توحیدی، فقهی، کلامی و مسائل اجتماعی و به خصوص شناخت خدای متعال و پیامبر (ص) را با حضور درگفتگوهای سنگین علمی با متکلمان یهود و نصارى و فرقه های مختلف کلامی و تمام کسانی که در آن زمان در جهان اسلام یک خط فکرى داشتند به ویژه در عصر مأمون عباسی برای مردم و همه جامعه بشری تبیین نمایند که بخشی از این معارف ارزشمند در کتاب گرانسنگ «عیون اخبارالرضا » ذکر شده است.
شیخ صدوق دراین باره می نویسد: «مأمون عباسی اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام (ع)قرار می داد تا حجت آن حضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این، به جهت حسادت او نسبت به امام و منزلت علمی واجتماعی او بود؛ اما هیچ کس با آن حضرت رو به رو نمی شد، جز آن که به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام (ع)علیه او اقامه می شد، ملتزم می گردید.
در این رابطه روایتی است که امام کاظم (ع) به فرزندان خود می فرمودند:این برادر شما على، عالم آل محمد(ص) است، مسائل خود را از وى بپرسید، مطالب او را نگهدارى کنید، من از پدرم جعفر بن محمد شنیدم مکرر مى گفت: عالم آل محمد (ص)، در صلب تو است؛ کاش من او را مى دیدم، وى با امیرالمومنین (ع) هم نام است و نام او علی خواهدبود.
این لقب را که امام کاظم (ع) به ایشان دادند، از آن جهت بود که حضرت، عصر و زمان امام رضا (ع) را می دیدند و می دانستند، مأمون عباسی فرد عالمی است و می خواهد از طریق علمی با امام مقابله کند و امام رضا (ع) با علمشان جلوی او و انحرافات مسلمانان را خواهند گرفت و در عین حال باعث رشد اسلام می شوند.
سیره تبلیغی امام رضا (ع) به چه شیوه ای بود؟
هر یک از انبیاء الهی و ائمه اطهار برای تبلیغ دین، روش خود را بر مبنای شرایط جامعه منطبق می کردند. در حقیقت پیامبر و امام به سلاحی مجهز می شدند که طاغوت زمان به آن سلاح مسلط و مجهز بود. آنان از ابزاری استفاده می کردند که در بین جامعه رواج داشت.
مثلاً در زمان حضرت موسی (ع)، ساحران و جادوگران زیادی بودند. لذا حضرت موسی (ع) در مقابله با ساحران زمان به اذن خداوند، عصا را به اژدها تبدیل کردند و به مبارزه با طاغوت پرداختند. و همچنین با عصای خویش رود نیل را شکافت تا امت را نجات دهد.
در عصر پیامبر خاتم (ص)، ادبیات و سخنرانی ادبی بسیار مهم بود. قرآن کریم، به عنوان معجزه جاودان برپیامبر (ص)نازل می شود که بسیار بلیغ، فصیح و بی همتاست که نه تنها منکرین آن عصر، بلکه همه قرون و اعصار را به مبارزه می طلبد.
درزمان حضرت رضا (ع) نیزفرقه های مختلف فکری به تبلیغ اعتقاد و سیره خود می پرداختند. مأمون عباسی به عنوان خلیفه وقت، دو زبان ایرانی و یونانی که دو کشورصاحب تمدن بودند را آموخته بود. براین اساس امام رضا (ع) نیز در مناظرات و گفتوگوهای خود با زبان و واژگان همان افراد صحبت می کرد. بنابراین ازمهمترین عوامل موفقیت امام رضا(ع) در مناظره ها، می توان به آشنایی ایشان با زبان های مخاطبان مختلف اشاره کرد.
یکی دیگر از اصول موفقیت امام رضا(ع) در تبلیغ، آشنا بودن به مبانی فکری طرف مقابل، توجه به اعتقادات، وتکیه بر مشترکات مورد قبول در مناظره با افراد و گروه های مختلف بود. مثلا امام رضا (ع) در گفتوگو با جاثلیق مسیحی برای اثبات پیامبری حضرت محمد(ص) از کتاب انجیل مطالبی می آورد و سپس اوصافی را که در تورات و انجیل برای پیامبر ذکر شده از زبان قرآن نیز نمونه هایی بیان می کرد. و همچنین در مواجهه با سران ادیان و مذاهب مختلف بر اساس آیات و روایات مورد توافق بحث می کردند و در مناظره با سایر ادیان نیز برنکات مشترک احتجاج میفرمودند؛ بدین ترتیب آنان مقهور تسلط کامل امام(ع) برمبانی معرفتی خود می گشتند؛ به نحوی که شهادت به برتری دین مبین اسلام می دادند. بنابراین مبلغ هر قدر به اعتقادات مخاطبان، آشنایی بیشتری داشته باشد، عمیقتر و راحتتر میتواند در تفکرات و اندیشه های آنها نفوذ یابد.
شیعیان نسبت به امام رضا(ع) چه وظایفی دارند؟
همه ما در برابر ائمه معصومین (ع)، وظایفی بر عهده داریم که برحسب روایات زیادی در روز قیامت باید پاسخگوی وظایفمان باشیم از جمله:
شناخت ومعرفت
شناخت امامان(ع) یکی از خصوصیات بارز مذهب تشیع است؛ و جزو اولین وظیفه ما در قبال اهل بیت(ع) است. وکسی که امامان خود را نشناسد، نمی تواند مطیع و پیرو آنان باشد. چون اطاعت از امام، فرع برشناخت است. واین موضوع در روایت آن قدر مهم جلوه داده شده، که اگر کسی امام زمان(ع) خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.
حضرت علی(ع) می فرمایند: هر شخص از شما که در بستر خویش بمیرد، در حالی که به طور شایسته، معرفت به خدا، پیامبر و اهل بیت (ع) را داشته باشد، شهید از دنیا رفته و اجر و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال شایسته ای را که قصد انجام آن را داشته است می برد، و نیتش جانشین ضربات شمشیرش قرار می گیرد.
اطاعت از اهل بیت(ع)
مسلما اگر کسى شناخت لازم و کافى از اهل بیت(ع) داشته باشد، اطاعت از آنان را بر خود لازم مىداند و هر اندازه، نسبت به اوامر آنان مطیع باشد، به همان اندازه، محبوب آنان می شود. امام رضا (ع) مىفرماید: « اللهم انى اسئلک حبک وحب من یحبک والعمل الذى یبلغنى حبک اللهم اجعل حبک احب الى من نفسى واهلى ومن الماء البارد؛ خدایا! از تو آن عملى را مسألت مىکنم که حب تو را به من برساند». بنابراین یکى از راههاى عملى وصول به «حب»، اصل عمل و اطاعت است.
امام صادق(ع) می فرماید: «اِنّ اللّه وَجب علیکم حبّنا و موالاتنا و فَرَض علیکم اِطاعتنا» به راستی که خداوند دوستی و موالات ما را واجب کرد و اطاعت ما را فرض گردانید.
زیارت ائمه (ع)
زیارت، از مصادیق بارز مودت و بهترین راه برای ایجاد و تقویت محبت قلبی است. در واقع نشانهی وفاداری صادقانه و اعلان بیزاری از دشمنان اهل بیت (ع) می باشد.
امام رضا (ع) فرمود:« ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبورهم. » .برای هر امامی عهد و پیمانی برگردن دوستان و پیروان اوست و از نشانه های وفای کامل به این عهد و پیمان، زیارت قبر امامان(ع) است .
اعلام برائت و بیزاری ازدشمنان اهل بیت(ع) و اعلان وفاداری به مکتب اهل بیت (ع) نیز از آداب زیارت است.
امام هادی (ع) در زیارت شریف «جامعه کبیره» می فرمایند: «برئت الی الله عزوجل من اعدائکم و من الجبت و الطاغوت و الشیاطین و حزبهم الظالمین؛ به درگاه خدای عزوجل ازدشمنان شما بیزارم همچنین از جبت و طاغوت و از شیاطین و حزب ستمکار آنان». تبرّی از دشمنان خدا و اهل بیت عصمت و طهارت، از فروع دین و از ضروریات مکتب راهگشای امامیّه است
زیارت عارفانه
در زیارت معصومین(ع) یک قید مهم وجود دارد و آن زیارت آگاهانه و عارفانه است یعنی انسان باور کند که امام منصوب از سوی خدا و اطاعتش، اطاعت از خداست واطاعت از امام را، خدای متعال برای همه واجب کرده است.
در امالی صدوق آمده که از امام صادق (ع) پرسیدند، عارفاً بحق الامام یعنی چه؟
حضرت(ع) در جواب سؤال می فرمایند: نوه ی من در آینده در سرزمین خراسان و در شهری که به آن طوس می گویند، کشته خواهد شد. هر شخصی او را زیارت کند در حالی که عارف، به حقش باشد روز قیامت من دست او را می گیرم و داخل بهشت می کنم، اگر چه از گناهکاران باشد. حمزه بن حُمران می گوید: گفتم فدای تو شوم عرفان و شناخت حق او (امام رضا (ع) ) چیست ؟ امام صادق (ع) فرمودند: اینکه بداند امام واجب الاطاعت است، غریب است (در زمان خودش)، شاهد و گواه است (بر خلق). هرانسانی که با این اعتقاد برود به زیارت امام (عارفاً بحقه) عارف به حق امام است و خداوند تعالی به او پاداش 70 هزار شهید از شهدایی که بین یدی رسول الله و به فرمان رسول خدا به جنگ با کفار رفتند و شهید شده اند را به او می دهد.
البته اگر زائر، بتواند زیارتش را با تمام کمال حفظ کند، قطعا وعده شفاعت درباره وی محقق می شود ولی اگر (بواسطه گناهانش) نتوانست آن را حفظ کند، قاعدتاً مستحق شفاعت نیست.
توسل و استغاثه به اهل بیت (ع)
با تمسک به آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» توسل به اهل بیت (ع) ، از سیره دائمی بزرگان و علمای شیعه بوده است.و در طول حیات شان همیشه به وجود مقدس چهارده معصوم (ع) متوسل می شدند و از ساحت آنان در نزد خدا طلب شفاعت می کردند؛ «یا وجیهاً عند الله اشفع لنا عند الله» و حضرات معصومین (ع)را بهترین وسیله و حلقه رابط میان خود و خداوند متعال می دانستند.
با تشکر از اینکه وقت گرامیتان را در اختیار خبرنگار خبرگزاری حوزه قرار دادید.
http://hawzahnews.com/detail/News/341363
شب اول ربیعالاول سال 13 بعثت، وقت تنگ است و پیامبر(ص) باید از خانه خارج شود، اما کسی باید به جای او در بستر بخوابد، آری در این لحظات ایمان برنده میشود و علی(ع) موجبات فخر خداوند را در برابر فرشتگان مقربش را فراهم میآورد.
به گزارش صراط به نقل از فارس، در شب اول ماه ربیعالاول سال سیزدهم بعثت، حادثهای شگفت روی داد که خداوند متعال به
خاطر این حادثه به فرشتگان خود مباهات میکند، این شب تاریخی را که حضرت علی علیهالسلام در جایگاه پیامبر اکرم (ص) و برای نجات جان او در بسترش خوابید، «لیلة المبیت» مینامند.
باید گفت که رفتار هر فردی زاییده عقیده او است، لذا جانبازى و فداکارى از نشانههاى افراد با ایمان است، بدیهی است اگر ایمان انسان به حدى برسد، قطعاً جان و مال خود را در راه آرمان خود فدا میکنند، قرآن مجید در توصیف این افراد میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»؛ «مؤمنان کسانى هستند که به خدا و پیامبر او ایمان آوردند و در آن هرگز تردید نکردند و با مال وجان خود در راه خدا کوشیدند؛ آنان به راستى در ایمان خود صادقند».
آری در سالهاى ابتدایی بعثت که مسلمانان سختترین شکنجهها و زجرها را در راه پیشبرد هدف تحمل مىکردند فشار قریش بر مسلمانان سبب شد که گروهى از آنان به حبشه وگروه دیگرى به یثرب مهاجرت کنند، در همین حین که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در سال دهم بعثت، ابوطالب بزرگترین حامى و مدافع خویش و همچنین حضرت خدیجه علیهاالسلام را از دست دادند، با در گذشت این دو حامى بزرگ، میزان خفقان و فشار بر مسلمین در مکه فزونى گرفت، تا آنجا که در سال سیزدهم بعثت، سران قریش در یک شوراى عمومى تصمیم گرفتند که نداى توحید را با زندانى کردن پیامبر یا با کشتن و یا تبعید او خاموش سازند.
لذا خداوند متعال تصمیم مشرکین مکه را در آیات قرآن چنین بیان میکند: «وَإذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»؛ «به یاد آور، هنگامى را که کافران بر ضد تو حیله کردند و بر آن شدند که تو را در زندان نگه دارند یا بکشند و یا تبعید کنند، آنان از در مکر وارد مىشوند و خداوند مکر آنان را به خودشان باز مىگرداند و خداوند از همه چارهجو تر است».
به همین جهت سران قریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله فردى انتخاب شود و سپس افراد منتخب به هنگام نیمه شب با شبیخون بر خانه نبی مکرم(ص) هجوم برده، او را قطعه قطعه کنند. بدین طریق، هم مشرکان از تبلیغات او آسوده مىشدند و هم خون او در میان قبایل عرب پخش مىشد و لذا بنیهاشم نمىتوانست، با تمام قبایلى که در ریختن خون وى شرکت کرده بودند، به خونخواهى و مبارزه برخیزند.
شب مقرر فرا رسید، مردان مسلح قریش هر یک از سویى به جانب خانه رسول خدا(ص) روى آوردند، خداوند از طریق فرشته وحی رسولش را از مکر دشمنان آگاه ساخت، لذا پیامبر (ص) باید با استفاده از شیوه غافلگیرى خانه را ترک و در عین حال وانمود میکرد که در خانه است و در بستر خود خوابیده است، پس شخصی باید در بستر ایشان میخوابید و روانداز سبز نبی را بر روی خود میانداخت تا مشرکین متوجه رفتن پیامبر(ص) نشوند، اما کیست که از جان خود بگذرد و در خوابگاه پیامبر بخوابد؟ این فرد فداکار، لابد کسى است که پیش از همه به وى ایمان آورده است و از آغاز بعثت، پروانهوار گرد شمع وجود رسول خدا چرخیده است، آرى، این شخص شایسته کسى جز حضرت على علیهالسلام نیست و این افتخار باید نصیب وى شود.
امیرالمومنین علیهالسلام وقتی از جریان مطلع میشوند، تنها یک سوال میپرسند که آیا در این شرایط به شما آسیبی نمیرسد، بعد که مطمئن میشود، در بستر رسول خدا میخوابد، پیامبر(ص) در حالی که برخی از آیات سوره «یس» را بر زبان جاری می سازند، در برابر چشم مشرکین از خانه خارج میشود، ولی چشمانی که گویی کور شدهاند!
در بیرون خانه چهل نفر آدمکش اطراف خانه نبی(ص) را محاصره کرده بودند و از شکاف در به داخل مىنگریستند، وضع خانه را عادى مىدیدند و گمان مىکردند که پیامبر(ص) در بستر خود آرمیده است. همه سراپا مراقب بودند و آن چنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند که جنبش مورى از نظر آنان مخفىنمىماند!.
دشمنان نخست تصمیم گرفته بودند که نیمه شب به خانه پیامبر(ص) هجوم آورند، ولى به عللى از این تصمیم منصرف شدند و سرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند و ماموریتخود را انجام دهند، پردههاى تیره شب به کنار رفت، ماموران با شمشیرهاى برهنه به طور دسته جمعى به خانه رسول(ص) هجوم آوردند، اما وقتى وارد خوابگاه پیامبر(ص) شدند و حضرت على (ع) را به جاى پیامبر یافتند.
قرآن مجید این فداکارى و جانبازى حضرت على علیهالسلام مىستاید و او را از کسانى مىداند که جان به کف در راه کسب رضاى خدا مىشتابند: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»؛ «برخى از مردم کسانى هستند که جان خود را براى تحصیل رضاى خداوند از دست مىدهند و خداوند به بندگان خود رئوف و مهربان است».
دانشمندان سنى و شیعه نقل کردهاند که خداوند در آن شب به دو فرشته بزرگ خود-جبرئیل و میکائیل- خطاب کرد که «اگر من براى یکى از شما مرگ و براى دیگرى حیات مقرر کنم، کدام یک از شما حاضر است، مرگ را بپذیرد و زندگى را به دیگرى واگذار کند؟»، در این لحظه هیچ کدام نتوانست مرگ را بپذیرد و در راه دیگرى فداکارى کند، سپس خدا به آن دو فرشته خطاب کرد که «به زمین فرود آیید و ببینید که على چگونه مرگ را خریده، خود را فداى پیامبر کرده است، سپس جان على را از شر دشمن حفظ کنید».
http://www.seratnews.ir/fa/news/51374/%D9%84%DB%8C%D9%84%D8%A9-%D8%A7%D9%84
آغاز ماه شادی شیعه / نظر آیتالله خامنهای درباره خرافات شب اول ربیع
_آیه ای که در وصف حضرت علی ع نازل شد
ماه میلاد مبارک پیامبر گرامى اسلام(ص) و حضرت صادق(ع)، هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه، آغاز امامت پربرکت حضرت بقیة اللّه(عج) و ماه رخداد واقعه عظیم «لیلة المبیت» است و در مجموع از ماههاى بسیار پربرکت و پرخاطرهای است که سزاوار است، همه علاقهمندان مکتب اهل بیت(ع) آن را ارج نهند و گرامى بدارند.
درباره عمل خرافی شب اول ربیع / رفتن به در مساجد و در زدن و شمع روشن کردن
اول ربیع الاول بنابر مستندات تاریخی و روایی معتبر شیعه و سنی، شب اول ماه ربیع الاول به واسطه واقعه مهم خوابیدن حضرت علی(علیه السلام) در بستر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سال سیزدهم بعثت ـ در همان شبی که کفار مکه تصمیم به قتل دسته جمعی حضرت رسول(ص) در بستر خواب گرفته بودند و در همان شب ایشان به مدینه هجرت فرمودند ـ به «لیلة المبیت» مشهور است.
بنابر نظر فقها و بر اساس آنچه در روایات مستند و معتبر آمده است، مستحب است که مومنین در این شب ـ به یاد آن مجاهدت امیرالمومنین(ع) ـ در مساجد حضور یافته و تا سحر به راز و نیاز و مناجات با خداوند متعال بپردازند و لذا آن چیزی که از رسانه ملی با عنوان باز بودن در مساجد تا صبح عنوان شده به این دلیل بوده است، نه تاکید و یا احیانا ترویج آن مسئله خرافی ـ رفتن به در مساجد و در زدن و شمع روشن کردن برای رفع حاجت ـ
به هر حال به نظر می رسد که اطلاع رسانی و آگاه ساختن صحیح، دقیق و به موقع مردم در مورد مسائل دینی ـ و کلا هر مسئله ای ـ از ضروریات و اصول کاری دستگاه های مربوطه و از جمله رسانه است که می تواند جلوی ترویج و گسترش خرافات ـ که همچون موریانه ریشه اعتقادات جامعه را می خورد ـ را گرفته و به تعالی جامعه یاری رساند.
واقعه مهم و تاریخی لیلة المبیت
اما خلاصه ای از واقعه مهم و تاریخی لیلة المبیت به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مذهب:خلاصه آن واقعه از این قرار است که در سال سیزدهم بعثت سران قریش در یک شورای عمومی تصمیم گرفتند که ندای توحید را با زندانی کردن پیامبر یا کشتن و یا تبعید او خاموش سازند، چنان که قرآن کریم می فرماید: «وَ إذ یَمکُرُ بِکَ الَّذیِنَ کَفَرُوا لِیُثبِتوکَ اَوْ یَقتُلوکَ أَو یُخْرِجُوکَ وَ یَمکُروُنَ وَ یَمکُرُ اللهَ وَ اللهُ خَیرُ المَاکِرینَ»; [1]
به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا به قتل برسانند و یا از مکه خارج سازند. آنها چاره می اندیشیدند و نقشه می کشیدند، و خداوند هم تدبیر می کرد; و خدا بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است. سرانجام سران قریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله، فردی انتخاب شود تا افراد منتخب در نیمه شب یک باره بر خانه حضرت هجوم برده، او را قطعه قطعه کنند.
بدین طریق هم از تبلیغات او آسوده شوند و هم خون او در میان قبایل عرب پخش شود تا خاندان هاشم نتوانند با آنها به مبارزه برخیزند. فرشته وحی، پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت و به آن حضرت دستور داد تا از مکه به عزم مدینه خارج شود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) حضرت علی(علیه السلام) را از این نقشه آگاه کرد و به او فرمود: «امشب در خوابگاه من بخواب و رواندازِ سبزِ مرا به خود بپیچ تا آنان تصور کنند که من هنوز در خانه و در بستر آرمیده ام و مرا تعقیب نکند». آن گاه پیامبر مخفیانه به سمت غار ثور حرکت کرد و از خداوند درخواست نمود تا دشمن را از دست یابی به او گمراه کند و آنان نتوانند او را پیدا کنند ... . [2]
در روایات شیعه و اهل سنت آمده است که علی(علیه السلام) این کار را انجام داد و خداوند به خاطر این کار به فرشتگان مباهات نمود و موقعی که پیامبر به سوی مدینه در حرکت بود، این آیه را در شأن حضرت علی (علیه السلام) نازل فرمود: (وَ مِنَ النّاسِ مَن یشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ الله و اللهُ رَئوفٌ بالعباد); [3]
بعضی از مردم ـ با ایمان همچون علی(علیه السلام) به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر ـ جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. از این رخداد بی نظیر می توان به نتایج ذیل پی برد: درجه ایثار فوق العاده امام علی(علیه السلام); تبعیت محض ایشان نسبت به فرمان الهی و نبوی (صلی الله علیه وآله); عشق و علاقه غیر قابل توصیف آن بزرگوار نسبت به رهبر و مقتدای خود; و این نکته که در مواقعی که اصل و اساس اسلام در خطر قرار می گیرد می باید بهترین شخصیت ها، حتی وجود مقدس علی بن ابی طالب(علیه السلام) فدا گردد. نظیر آن را در ماجرای شهادت امام حسین (علیه السلام) برای حفظ اسلام می توان دید.
منابع: 1] سوره انفال، آیه 30، ر.ک: تفسیر قرطبی، ج 7، ص 397، (داراحیاءالتراث العربی، بیروت).[2] فروغ ولایت، استاد جعفر سبحانی، ص 45-57، بخش دوم از فصل سوم، مؤسسه امام صادق، 1374ش.[3] احیاءالعلوم، الغزالی، ج 3، ص 378، (دارالهادی بیروت); تذکرة الخواص، ابن الجوزی، ص 35، (مکتبة النینوی الحدیثه، تهران); شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی، ج 1، ص 123، ش 4، (مجمع احیاء الثقافة اسلامیه); الغدیر، علامه امینی، ج 2، ص 49 ـ 47، (دارالکتاب العربی، بیروت، 1398 هـ ق).
نظر آیت الله خامنه ای درباره خرافات شب اول ربیع / وظیفه آقایان علما چیست؟
چند سالی است که در پایان ماه صفر مراسمی در برخی شهرها باب شده که در ظاهر مانند بسیاری از خرافات دیگر عملی نیکو وانمود می شود، اما هنگامی که در آن اندیشیده می شود نتیجه به آنجا می رسد که با خرافه و بدعتی دیگر مواجه هستیم.
این بدعت از آنجا آغاز می شود که در شب اول ماه ربیع الاول چند ساعتی قبل از نماز صبح روز اول این ماه، در هفت مسجد را می کوبند و با این کار پایان دو ماه عزاداری و آغاز ماه شادمانی حضرت زهرا(س) را اعلام می کنند و به این وسیله می خواهند از دستان حضرت زهرا (س) عیدی دریافت کنند و حاجات خود را برآورند.
در رابطه با شب اول ماه ربیع الاول در سال 1380 استفتایی از آیت الله خامنه ای صورت گرفته است. متن استفتای انجام شده این چنین است:
چند سالى است که در شب اول ماه ربیع الاول حرکتى در بعضى مساجد باب شده است بدین ترتیب که از حدود نیمه شب تا اذان صبح افرادى با در دست داشتن شمع پشت در مساجد مراجعه و با کوبیدن به در مساجد و خواندن اذکارى توسل جسته و حاجات خود را طلب مىنمایند، البته این عمل را تا هفت مسجد ادامه می دهند،
1- آیا چنین عملی مستند روایی دارد؟
2- آیا چنین عملی (که در حال گسترش می باشد) می تواند به عنوان یک حرکت شایسته مورد تأسی دیگران قرار گیرد؟
3- در صورتی که عمل فوق از جمله خرافات و یا خدای نکرده نوعی بدعت باشد وظیفه ما (ائمه جماعات و متدینین) در این خصوص چیست؟
نظر آیت الله خامنه ای:
بسمه تعالی.
عمل فوق الاشاره مستند روایی ندارد و شیوه قابل تأیید نیست. اگر چه اصل اذکار و ادعیه و طلب حاجات از خداوند متعال عمل پسندیده است، لیکن اشکال در شیوه عمل به نحو یاد شده است.
آقایان علماء اعلام - دامت افاضاتهم - و مومنین - ایدهم الله تعالی - با پند و اندرز و موعظه و نصیحت از رواج چنین رفتارهایی که چه بسا ممکن است منتهی به وهن مذهب گردد، جلوگیری نمایند. والسلام/ سید علی خامنه ای.
http://www.khabaronline.ir/detail/270131/culture/1219
دق الباب مساجد در شب اول ربیع الاول؛ مستند یا خرافات؟دق الباب مساجد در شب اول ربیع الاول؛ مستند یا خرافات؟ +فتاوای مراجع |
||
|
||
آیة الله صافی گلپایگانی (دام ظله):
استفتاء از رهبر انقلاب درباره خرافات آخر صفر سایت شهید آوینی
|
سور نساء کبری و نساء صغری - تبیان
سوره نساءین به دو سوره از قرآن اطلاق می شود که جامع جمیع احکام کلی مربوط به بانوان است. این دو سوره عبارتند از : سوره نساء کبری و سوره طلاق که در منابع روایی با عنوان " نساء صغری" از آن یاد شده است. در نوشتار ذیل خواهیم خواند که این دو سوره، در حقیقت کتاب جامع حقوق زنان را تشکیل می دهد.
خداوند سبحان در آیات متعددی از قرآن کریم به هنگام بیان مسائل و حقوق انسانی، زن را در کنار مرد به طور یکسان مطرح نموده و در آیات بسیاری نیز به طور خاص به زنان و مسائل و حقوق آنان پرداخته است. پیامبر اکرم(ص) نیز در پرتو وحی الهی به عنوان فرستاده و مجری دستورات و تعالیم خداوند، از این آفریده پروردگار به نحو شایسته تکریم و تجلیل به عمل آورده تا جایی که براساس الهام از منبع وحی دو سوره از 114 سوره قرآن را به نام "نساء" (زنان) نامگذاری کرده است که یکی در اوایل قرآن از سورههای بزرگ و طولانی و یکی در اواخر قرآن از سورههای حزب مفصّل است.
روایاتی چند حاکی از این است که پیامبر اکرم(ص) برای متمایز کردن این دو سوره از یکدیگر، اوّلی را سوره " نساء طولی" یعنی طولانی، و دومی را سوره "نساء قصری" یعنی کوتاه نامیدهاند.
در عین حال برای سهولت، هر دو سوره را "نساء" میگفتند. مفسران بزرگی همچون آلوسی، طبرسی، قاسمی در کتابهای تفسیری خود در آغاز تفسیر سوره طلاق - شصت و پنجمین سوره از قرآن مجید - نام " نساء قصری " را برای این سوره با استناد به روایات ذکر کردهاند.
درست است که در این سوره احکام مربوط به طلاق تبیین شده و طلاق موضوعی است که دو طرف دارد یکی مرد و دیگری زن، اما با تدبّر در آیات این سوره - البته آیات آغازین - در مییابیم که خداوند احکام طلاق را بیشتر به منظور حفظ حرمت و حیثیت زن بیان میکند تا مبادا در این مرحله بحرانی، آبرو و حیثیت زن خدشه دار شود. از این رو، جای بسی تأسف است که در مصحفهای متداول قرآن به جای عنوان "سورةالنساء القصری، عنوان " طلاق" که عنوان منفور و مبغوضی است نوشته میشود.
سوره نساء، کتاب جامع حقوق زن
وقتی سوره نساء را جداگانه بررسی و در آیات آن اندکی تدبر کنیم در مییابیم که سوره نساء، کتاب جامع حقوق زن است. خداوند متعال در سوره نساء به طرح و شرح اساسیترین حقوقی میپردازد که زنان باید از آنها بهرهمند باشند، اما به گواهی تاریخ، پیوسته، زنان از تمامی این حقوق یا بعضی از آنها محروم ماندهاند. خداوند در سوره نساء در شرایطی مهمترین حقوق انسانی، قانونی، اجتماعی و اقتصادی زنان را بیان فرموده است که هرگونه ظلم و جنایت نسبت به زن مباح تلقّی میشد و زن حقّ هیچ گونه اعتراض، دخالت یا اظهار نظر نداشت. از آنجا که درک و فهم کلام خداوند فقط با تدبر در آیات و سورهها و با بهرهگیری از سنّت و سیره پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) امکانپذیر است، دریافت معانی و مضامین گسترده و فراگیر سوره نساء نیز مطالعه و تحقیق دقیق را میطلبد.
یاایها الناس اتقوا ربکمالذی خلقکم من نفس واحدة
سوره نساء همانند سوره حج با یک خطاب کلی یاایها الناس آغاز میشود به همین دلیل به نظر میرسد که مسئله طرح شده در این آیه، عمومی و فراگیر است و در همه جوامع بشری مسئله خلقت انسان به ویژه خلقت زن بحثانگیز بوده است. خداوند با مخاطب قراردادن " ناس " - همه مردم ـ در سرآغاز سوره به مهمترین و زیر بناییترین موضوعی میپردازد که همه نگرشهای منفی نسبت به زن از اینجا سرچشمه میگیرد. در جامعهای که انسان بودن زن مورد تردید است و زن فاقد روح انسانی و موجودی نجس و پلید شمرده میشود و معتقدند که زن از دنده چپ مرد به وجود آمده است، بالطبع زن با چنین دیدگاهی از هیچ امتیازی برخودار نیست که قابل ارزش و احترام باشد. خداوند در این آیه بر آفرینش زن و مرد به طور یکسان از یک حقیقت واحد (نفس واحده) تصریح میکند. خداوند در این آیه ارزش وجودی زن را تثبیت و او را موجودی هم شأن مرد و دارای حقوقی مشابه معرفی میکند و تاکید مینماید که هیچ جامعه بشری بنا نخواهد شد مگر با مشارکت و همراهی و همگامی زن و مرد با یکدیگر.
سوره نساءین به دو سوره از قرآن اطلاق می شود که جامع جمیع احکام کلی مربوط به بانوان است. این دو سوره عبارتند از : سوره نساء کبری و سوره طلاق که در منابع روایی با عنوان " نساء صغری" از آن یاد شده است
وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ
و برای زنان نیز، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان میگذارند، سهمی دارند(سوره نساء/7)
در روزگاری که زن هیچ آزادی و اختیاری نداشت، در خانه پدر جزو اموال پدر و در خانه شوهر بخشی از اموال مرد خود به حساب میآید و به طور مطلق مالک هیچ چیز نبود. حتی در مورد خودش نیز هیچ اختیاری نداشت. و وقتی مرد خانه از دنیا میرفت زن همانند دیگر اموال به ارث برده میشد. در چنین شرایطی خداوند زن را از این بیهویّتی رهانید و برای تصحیح طرز فکرهای جاهلی، مسئله ارث را با تمامی جوانب آن به تفصیل طرح و شرح نمود و همزمان حق مالکیت و ارث را به زن داد: لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ " از آنچه پدر مادر و نزدیکان بر جای میگذارند برای مردان بهرهای است، برای زنان نیز بهرهای است".
گفتنی است که در مواردی مانند این آیه، ذکر کلمه " رجال" پیش از " نساء" تقدّمی را نمیرساند و فقط در مقام بیان تساوی این حقوق برای مرد و زن به طور یکسان است؛ زیرا مردان بدون هیچ تردیدی از تمامی این حقوق بهرهمند بودهاند و این زنان بودهاند که حقوقشان نادیده گرفته میشده است. اسلوب رایج کلام ایجاب میکند تا گوینده برای طرح و اثبات و تأکید مسئله جدیدی که برای همگان نامأنوس دور است، ابتدا آنچه را که شنونده و گوینده درباره آن اتفاق نظر دارند و به ذهن مخاطبان نیز نزدیکتر است، بیان کند؛ سپس مسئله جدید را در کنار مطلب قبلی عیناً با همان الفاظ و عبارات که میتواند نشانهای بر تاکید و اثبات مطلب جدید باشد، بیان کند.
لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ
مردان نصیبی از آنچه به دست میآورند دارند، و زنان نیز نصیبی؛ (و نباید حقوق هیچیک پایمال گردد).(نساء/32)
اگر در این آیه نیز به عنوان یکی دیگر از بندهای کتاب جامع حقوق زن - یعنی سوره نساء - تدبر کنیم شاید عنایت ویژه خداوند و ارزش و اهمیتی را که برای زنان در تمامی عرصههای مختلف زندگی قائل شده است دریابیم.
این آیه در وضعیتی نازل شده است که محیط زندگی زن در اندرونیها و پس پردهها فقط به خانهداری و شوهرداری و بچهداری محدود بوده است، در زمانی که زن حق بیرون آمدن از خانه را نداشت تا چه رسد به این که بخواهد اشتغال و درآمدزایی داشته باشد و تولیدات خودش را به بازار عرضه کند و درآمد حاصله از آن خودش باشد، بسیار بودند زنانی که به عنوان پیشکش و زر خرید به خانه اربابان و بزرگان قبیلهها فرستاده میشدند و کار - آن هم کارهای طاقتفرسا - انجام میدادند اما در برابر آن هیچ دستمزدی دریافت نمیکردند. خداوند در این آیه مسئله اشتغال زنان و ورود آنان را به صحنههای مختلف اجتماع برای کسب درآمد به صورت مستقل طرح میکند:
لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ
مردان را از آنچه به دست آوردهاند نصیبی است و زنان را نیز از آنچه به دست آوردهاند نصیبی است"
و به این ترتیب حقوق اجتماعی و اقتصادی زنان را یک جا بیان فرمود. و این حق را به زن ارزانی داشت تا مطابق با توانمندیها و استعددهایش - البته در چارچوب احکام و موازین اسلام - در اجتماع همگام و همراه با مرد متناسب با شرایط فطری و طبیعیاش مشارکت فعال داشته باشد. در این صورت است که زنان میتوانند با درآمد شخصی خودشان در امور خیریّه، همچنین پرداخت زکات سهیم شوند و به این ترتیب از پاداش زکاتدهندگان و صدقهدهندگان نیز برخودار گردند.
وقتی سوره نساء را جداگانه بررسی و در آیات آن اندکی تدبر کنیم در مییابیم که سوره نساء، کتاب جامع حقوق زن است. خداوند متعال در سوره نساء به طرح و شرح اساسیترین حقوقی میپردازد که زنان باید از آنها بهرهمند باشند، اما به گواهی تاریخ، پیوسته، زنان از تمامی این حقوق یا بعضی از آنها محروم ماندهاند
إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ
مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که براستی تحت فشار قرار گرفتهاند (و حقیقتا مستضعفند) (نساء/98)
یکی دیگر از نکات ظریف و حساسی که در سوره نساء ذهن آدمی را درگیر میکند و به تأمل و تدبر وا میدارد. تعبیر والمستضعفین من الرجال والنساء والوالدان است. خداوند در سوره نساء، در سورهای که کارش طراحی ساختار جامعه بشری است، چهار بار مسئله استضعاف را مطرح نموده است که در دو موضع همین تعبیر مذکور عیناً تکرار شده است. زیرا اگر مسئله استضعاف حل نشود، جامعه جاهلی به جامعه اسلامی تبدیل نمیشود و - حتی اگر قرنها از ظهور اسلام گذشته باشد - باطل نمیرود تا حق در جای آن نمود پیدا کند. این فراز از کلام الهی نیز پاسخ دندانشکن دیگری به جاهلان زورمداری است که همواره میگویند: زن ضعیف است و به حکم این که ضعیف است کاری از او ساخته نیست و چون ضعیف است میتوان انواع ستمها و جنایتها را در حق او روا داشت. چون ضعیف است حق مشارکت، مداخله، تصمیمگیری، برنامهریزی و اظهار نظر را حتّی در مورد اموری که در ارتباط با خود اوست، ندارد. حال قرآن، این کتاب انسانساز، کتابی که هدیً للناس است، به صراحت از کلمه " مستضعف " به عنوان تعبیری عام یاد میکند که به تساوی شامل مردان و زنان و کودکان میشود. یعنی در جامعهای که استکبار حاکم باشد هم مردان مستضعف واقع خواهند شد، هم زنان و هم کودکان.
تاکنون چند بار سوره نساء را خواندهایم؟
نمونههایی در نهایت اختصار ذکر شد تا انگیزشی باشد برای این که از خود بپرسیم: به عنوان " زن " تاکنون چند بار سوره نساء را با دقّت و توجّه خواندهایم؟ آیا تاکنون اندیشیدهایم چرا خداوند یک سوره - یا دو سوره - از قرآن مجید را به نام " نساء" قرار داده است؟ آیا وقت آن نرسیده است، همان گونه که در عهد پیامبر اکرم(ص) زنان بسیاری اهل علم و تقوا، فقیه و مجتهد و حافظ و حامل قرآن بودهاند و پیامبر اکرم(ص) برای آنان احترام خاصّی قائل میشدهاند، ما زنان نیز خود را باور کنیم و به پیروی از آن نمونههای والا و ارزشمند، همدوش با مردان خداترس و خداجوی و حقطلب، پیش از پیش درباره زن و مسائل مربوط به او - به خصوصی در کلام وحی - به مطالعه و تحقیق بپردازیم؟
فرآوری: شکوری
بخش قرآن تبیان
منبع:
- گلستان قرآن
http://www.tebyan.net/newmobile.aspx/Comment/index.aspx?pid=156088
**********************
سوره های چند اسمی قرآن - تبیان
خداى متعال (بقول برخى از مفسرین )قرآن مجید را به پنجاه و چند نام نامیده است :
کتاب ،مبین ،قرآن ،کریم کلام ،نور ،فرقان ،شفاء ،هدى ،رحمت ،موعظه، ذکر ،مبارک ،علىّ ،حکمت ،حکیم ،مهیمن ،حبل ،صراط ،مستقیم ،قیم ،قول فصل ،نبأ عظیم ،احسن الحدیث ،مثانى ،متشابه ،تنزیل ،روح ،وحى ،عربى ،بصائر ،بیان ،علم
حق ،هادى ،عجب ،تذکره ،العروة الوثقى ،صدق ،عدل ،امر ،منادى ،بشرى ،مجید، زبور ،بشیر ،نذیر ،عزیز ،بلاغ ،قصص ،صحف ،مکرمه ،مرفوعه ،مطهره و پس از رسول اکرم نیز «مصحف »نامیده شد.
برخى از سورههاى قرآن نیز داراى نامهاى مختلف مىباشد ،از جمله : سوره حمد که در قرآن و حدیث و تفاسیر باسامى ذیل نامیده شده است : فاتحة الکتاب ،فاتحة القرآن ،ام الکتاب ،ام القرآن ،القرآن العظیم ،السبع، المثانى ،وافیه ،کنز ،کافیه ،اساس ،نور ،سورة الحمد ،سورة الشکر ،سورة الحمد،الاولى ،سورة الحمد القصرى ،راقیه ،شفاء ،شافیه ،سورة الصلاة،سورة الدعاء ،سورة السؤال ،سورة تعلیم المسئلة ،سورة المناجاة و سورة التفویض.
سوره تبارک نامهاى دیگرش «سورة الملک »و «مانعه »و «منجیه »و «مجادله »و «وافیه »و «منّاعه »است.
سوره بقره در حدیثى بنام «فسطاط القرآن »نامیده شده و در حدیثى دیگر بنام «طیبه »بوده است.
سوره آل عمران در تورات بنام «طیبه »بوده است.
سوره مائده «سوره عقود »و «سوره متقذه »نیز گفته می شود.
سوره انفال بقول ابن عباس «سوره بدر »است.
سوره برائت بنام «توبه »و «فاضحه »و «سورة العذاب »و «بحوث »و «حافره »و «مثیر »و «مبعثره »و «مخزیه »و «منکله »و «مشرده »و «مدمدمه »نیز نامیده شده است.
سوره نحل را «سورة النعم »نیز می گفتهاند.
سوره اسراء «سوره سبحان »و «سوره بنى اسرائیل »نیز گفته می شود .
سوره کهف «سورة اصحاب الکهف »نیز گفته شده ،و در تورات نیز بنام «حائله »است.
سوره کهف «سورة اصحاب الکهف »نیز گفته شده ،و در تورات نیز بنام «حائله »است.
سوره طه «سورة الکلیم »و «سورة موسى »نیز نامیده می شود
سوره شعراء در برخى تفاسیر «سورة الجامعه »نامیده شده است.
سوره نمل نام دیگرش «سوره سلیمان »است.
سوره سجده نام دیگرش «سورة المضاجع »است.
سوره فاطر نام دیگرش «سورة الملائکه »است.
سوره یس رسول اکرم آن را «قلب القرآن »نامیده و نام آن در تورات «معمّه »و در برخى احادیث «مدافعه »و «قاضیه »است .
سوره صافات نام دیگرش «سورة الذبیح »است.
سوره ص نام دیگرش «سورة داود »است.
سوره زمر نام دیگرش «سورة الغرق »است.
سوره غافر دو نام دیگرش «سورة الطول »و «سورة المؤمن »است.
سوره ممتحنه (بفتح حا و کسر آن )دو نام دیگرش «سورة الامتحان »و «سورة الموده »است .
سوره فصلت دو نام دیگرش «سورة السجده »و «سورة المصابیح »است.
سوره جاثیه بقول بعضى «سورة الشریعه »و «سورة الدهر »گفته می شد.
سوره محمد صلّى اللََّه علیه و آله و سلم نام دیگرش «سورة القتال »است.
سوره ق نام دیگرش «سورة الباسقات »است.
سوره اقتربت نام معروف دیگرش «سورة القمر »و در تورات بنام «مبیّضه »است
سوره رحمن در حدیثى «عروس القرآن »نامیده شده است.
سوره مجادله در مصحف ابى بن کعب «سورة الظهار »بوده است.
سوره حشر ابن عباس آن را «سورة بنى النضیر »می گفت
سوره ممتحنه (بفتح حا و کسر آن )دو نام دیگرش «سورة الامتحان »و «سورة الموده »است .
سوره صف نام دیگرش «سورة الحواریّین »است.
سوره طلاق نام دیگرش «سورة النساء القصرى »است.
سوره تحریم بآن «سورة المتحرم »و «سورة لم تحرم »نیز گفتهاند .
سوره صافات نام دیگرش «سورة الذبیح »است.
سوره ص نام دیگرش «سورة داود »است.
سوره زمر نام دیگرش «سورة الغرق »است.
سوره غافر دو نام دیگرش «سورة الطول »و «سورة المؤمن »است.
سوره فصلت دو نام دیگرش «سورة السجده »و «سورة المصابیح »است.
سوره جاثیه بقول بعضى «سورة الشریعه »و «سورة الدهر »گفته می شد.
سوره محمد صلّى اللََّه علیه و آله و سلم نام دیگرش «سورة القتال »است.
سوره ق نام دیگرش «سورة الباسقات »است.
سوره اقتربت نام معروف دیگرش «سورة القمر »و در تورات بنام «مبیّضه »است.
سوره رحمن در حدیثى «عروس القرآن »نامیده شده است.
سوره مجادله در مصحف ابى بن کعب «سورة الظهار »بوده است.
سوره حشر ابن عباس آن را «سورة بنى النضیر »می گفت.
سوره ممتحنه (بفتح حا و کسر آن )دو نام دیگرش «سورة الامتحان »و «سورة الموده »است .
سوره صف نام دیگرش «سورة الحواریّین »است.
سوره طلاق نام دیگرش «سورة النساء القصرى »است.
سوره تحریم بآن «سورة المتحرم »و «سورة لم تحرم »نیز گفتهاند .
سوره تبارک نامهاى دیگرش «سورة الملک »و «مانعه »و «منجیه »و «مجادله »و «وافیه »و «منّاعه »است.
سوره معارج «سورة سأل »و «سورة الواقع »نیز گفته می شود.
سوره انسان 3نام دیگرش «سورة هل اتى »و «سورة الدهر »و «سورة الأبرار »است نام سوره عم هاى دیگرش «سورة النبأ »و «سورة التساؤل »و «سورة المعصرات »است.
سوره لم یکن بنامهاى «سورة اهل الکتاب »و «سورة البینه »و «سورة القیامه »
و «سورة البریه »و «سورة الانفکاک »نامیده شده است.
سوره أرأیت دو نام دیگرش «سورة الدین »و «سورة الماعون »است
سوره کافرون نامهاى دیگرش «مقشقشه »و «سورة العباده »و «سورة الجحد »است
سوره نصر نام دیگرش «سورة التودیع »است.
سوره تبت نام دیگرش «سورة المسد »است.
سوره انسان 3نام دیگرش «سورة هل اتى »و «سورة الدهر »و «سورة الأبرار »است نام سوره عم هاى دیگرش «سورة النبأ »و «سورة التساؤل »و «سورة المعصرات »است.
سوره اخلاص نام معروف دیگرش «سورة التوحید »است «اساس »و «مقشقشه »* هم نامیده می شود ،و در روایات بنام «نسبة الرب »(شناسنامه خدا)نامیده شده است.
سوره فلق و ناس این دو را «معوذتان »(بکسر واو )و «مشقشقتان »نیز گفتهاند.
______________
* سوره «کافرون »و «اخلاص »را «مقشقشتان »گویند زیرا که نفاق و شرک را از میان می برند.
منبع:
تفسیر شریف لاهیجی
**نامهای مختلف سوره های قرآن مجید
**نامهای دیگر سوره های قرآن | پرسمان دانشجویی - علوم قرآن و معارف
باسمه تعالی
زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام)مقدمه: امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند. ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی مینماییم.
نام، لقب و کنیه امام: نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند." یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام: پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.
تولد امام: حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدة الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامیکه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم و وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لاالهالاالله" را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی بگوش نمیرسید. هنگامیکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت."(2) نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)
زندگی امام در مدینه: حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند. امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه میفرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدینه عبور میکردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام میدادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مىنگریستند."
امامت حضرت رضا (علیه السلام): امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونهای از آنها اشاره مینماییم. یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) میگوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا میدانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من میباشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى اکرم نقل میکند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شدهاند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم میفرمودند که "عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو میباشد."
اوضاع سیاسی: مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد: ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون. 1- پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود. 2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود. مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوششهای فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) میشد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم. اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید میکرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر میخواستند و این، بر اثر ستمها و نارواییها و انواع شکنجههای دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند، زیرا حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میکرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند و او را به عنوان جانشین امام میپذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام میدانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت میشد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد.......ادامه دارد http://www.roshd.org/per/beliefs/?bel_code=90 |
زندگینامه امام رضا (ع) - تبیان
1.ولادت ، وفات ، طول عمر و مدفن آن حضرت
2. مادر امام رضا ( ع )
3. کنیه آن حضرت
4.لقب آن حضرت
5.نقش انگشتری آن حضرت ، دربان آن حضرت ، شاعر آن حضرت
6. فرزندان امام رضا ( ع )
7. صفات ظاهری آن حضرت ، اخلاق و رفتار آن حضرت
8. فضایل و مناقب امام رضا ( ع )
9. پاسخهای امام رضا ( ع ) به مسائل و پرسشها
10.اخبار آن حضرت ( ع ) با مأمون
11.انگیزه طلب کردن مأمون ، حضرت رضا( ع ) را به خراسان
12.نامه مأمون به امام رضا ( ع ) و فراخواندن آن حضرت به سوی خود
13.آمدن امام رضا ( ع ) به نیشابور
14.حدیث سلسله الذهب
15.رسیدن امام رضا ( ع ) به مرو ، بیعت امام رضا ( ع ) به عنوان ولایت عهدی
16.صورت عهدنامه ای که مأمون ولایت عهدی امام رضا ( ع ) را در آن نوشت
17.آنچه پشت عهدنامه به خط امام رضا ( ع ) نگاشته شده است
18.گواهان طرف راست
19.گواهان طرف چپ
20.صورت درهمی که در زمان امام رضا ( ع ) به امر مأمون ضرب شد
21.حرکت امام رضا ( ع ) برای خواندن نماز عید در مرو
22.بقیه اخبار امام رضا ( ع ) با مأمون
23.جلسه پاسخ امام رضا ( ع ) به پرسش های مأمون
24.ازدواج امام رضا ( ع ) با دختر یا خواهر مأمون
25.عزم مأمون بر خروج از مرو به قصد بغداد
26.خروج مأمون و امام رضا ( ع ) از مرو
27.رسیدن مأمون و امام رضا ( ع ) به سرخس و کشته شدن فضل بن سهل
28.برخی از روایاتی که از امام رضا ( ع ) نقل شده است
29.کسانی که از امام رضا ( ع ) روایت نقل کرده اند
30.تألیفات امام رضا ( ع )
31.سخنان کوتاه و پند و اندرزهایی که از آن حضرت بر جای مانده است
32.سخنان کوتاه و مواعظ آن حضرت به نقل از تذکره ابن حمدون
33.سخنان کوتاه و مواعظ و اندرز آن حضرت ( ع ) به نقل از تحف العقول
34.سخنان کوتاه آن حضرت به نقل از الذخیره
35.سخنان کوتاه آن حضرت به نقل از کتاب النزهة
36.یکی از دعاهای کوتاه آن حضرت
37.علت و چگونگی وفات امام رضا ( ع )
38.چرا مأمون ، امام رضا ( ع ) را مسموم کرد ؟
39.تذهیب گنبد امام رضا ( ع )
ولادت ، وفات ، طول عمر و مدفن آن حضرت
امام رضا ( ع ) در روز جمعه ، یا پنج شنبه 11ذی حجه یا ذی قعده یا ربیع الاول سال 153یا 148هجری در شهر مدینه پا به دنیا گذاشت . بنابر این تولد آن حضرت مصادف با سال وفات امام صادق ( ع ) بوده یا پنج سال پس از در گذشت آن حضرت رخ داده است . همچنین وفات آن حضرت در روز جمعه یا دوشینه آخر صفر یا 17یا 21ماه مبارک رمضان یا 18جمادی الاولی یا 23ذی قعده یا آخر همین ماه در سال 203یا 206یا 202هجری اتفاق افتاده است . شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا گوید قول صحیح آن است که امام رضا ( ع ) در 21رمضان ، در روز جمعه سال 203هجری در گذشته است . وفات آن حضرت در سال 203در طوس و در یکی از روستاهای نوقان به نام سناآباد اتفاق افتاد .
با تاریخ های مختلفی که نقل شد ، عمر آن حضرت 48یا 47یا 50یا 51سال و 49یا 79روز یا 9 ماه یا 6 ماه و 10روز بوده است ، اما برخی که سن آن حضرت را 55یا 52یا 49سال دانسته اند ، سخنشان با هیچ یک از اقوال و روایات ، منطبق نیست و ظاهرا تسامح آنان از اینجا نشأت گرفته که سال ناقص را به عنوان یکسال کامل حساب کرده اند . از جمله این اقوال شگفت آور سخن شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا است که گفته است : میلاد امام رضا (ع ) در 11ربیع الاول سال 153و وفات وی در 21رمضان سال 203بوده و با این حساب آن حضرت 49سال و شش ماه در این
جهان زیسته است . مطابق آنچه صدوق نقل کرده ، عمرآن حضرت پنجاه سال و شش ماه و ده روز میشود و منشاء این اشتباه را باید عدم دقت در جمع و تفریق اعداد دانست شیخ مفید نیز مرتکب این اشتباه شده است و ما در حواشیهای خود بر کتاب المجالس السنیه متذکر این خطا شده ایم .
بنابر گفته مولف مطالب السؤول ، امام رضا ( ع ) 24سال وچند ماه بنابر قول ابن خشاب 24سال و 10ماه از عمر خویش را با پدرش به سر برد . لکن مطابق آنچه گفته شد ، عمر آن حضرت در روز وفات پدرش 35 سال یا 29سال و دو ماه بوده و پس از درگذشت پدرش چنانکه در مطالب السؤول نیز آمده ، 25سال زیسته است و نیز مطابق آنچه قبلا گفته شد آن حضرت پس از پدرش بیست سال در جهان زندگی کرد .
چنانکه شیخ مفید نیز در اشارد همین قول را گفته است . برخی نیز این مدت را بیست سال و دو ماه ، یا بیست سال و نه ماه ، یا بیست سال و چهار ماه ، یا بیست و یکسال و 11ماه ذکر کرده اند که این مدت ، روزگار امامت و خلافت آن حضرت به شمار است . در طول این مدت آن حضرت دنباله حکومت هارون رشید را که ده سال و بیست و پنج روزبود درک کرد . سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت بیست و چهار روز به سلطنت نشست . آنگاه دوباره امین بر او خروج کرد و برای وی از مردم بیعت گرفته شد و یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد . سپس عبد الله بن هارون ، مامون ، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد . امام رضا ( ع ) پس از گذشت پنج یا هشت سال از خلافت مأمون به شهادت رسید .
مادر امام رضا ( ع )
در مطالب السؤول گفته شده است که : مادر آن حضرت کنیزی بود که خیزران مرسی نام داشت . برخی نام وی را شقراء نوبیه ، ذکر کرده اند که اروی ، اسم او و شقراء لقب وی بوده است .
طبرسی در اعلام الوری گوید : مادرش کنیزی بود به نام نجمه که به وی ام البنین می گفتند . برخی نام مادر آن حضرت را سکن نوبیه و تکتم نیز گفته اند . حاکم ابو علی گوید : از جمله شواهدی که دلالت دارد نام مادر امام رضا ( ع ) تکتم بود ، سخن شاعری است که در مدح آن حضرت فرموده است :
و اجدادا علی المعظم رهظا الا ان خیر الناس نفسا و والدا و اتتنا به للعلم و الحلم ثامنا اماما یودی حجة الله تکتم
ابو بکر گوید : عده ای این شعر را به عموی ابو ابراهیم بن عباس منسوب ساخته اند و من آن را روایت نمی کنم و روایت و سماع این شعر برای من واقع نشده بنابراین نه آن را اثبات می کنم و نه ابطال .
وی همچنین گوید : تکتم از اسامی زنان عرب است و در اشعار بسیاری به کار رفته است . از جمله در این بیت :
" طاف الخیالان فزا دا سقما خیال تکنی و خیال تکتما "
فیروز آبادی نیز بر این اظهار نظر صحه گذارده و گفته است : تکنی و تکتم به صورت مجهول ، هر یک از نامهای زنان است .
کنیه آن حضرت
کنیه آن حضرت را ابوالحسن و نیز ابوالحسن ثانی خوانده اند . ابو الفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین روایتی نقل کرده و مبنی بر آن که کنیه آن حضرت ، ابو بکر بوده است . وی به سند خود از عیسی بن مهران از ابوصلت هروی نقل کرده است که گفت : روزی مأمون از من پرسشی کرد . گفتم : ابو بکر در این باره چنین و چنان گفته است . مأمون پرسید : کدام ابو بکر ؟ ابو بکر ما یا ابو بکر اهل سنت ؟ گفتم ابوبکر ما . پس عیسی از ابوصلب پرسید : ابو بکر شما کیست ؟ پاسخ داد : علی بن موسی الرضاست که بدین کنیه خوانده می شود .
لقب آن حضرت
در کتاب مطالب السؤول در این باره آمده است : القاب آن حضرت عبارت است ازرضا، صابر ، رضی و وفی ، که مشهورترین آنها رضاست . در فصول المهمة نیز مشابه این مطلب آمده با این تقاوت که در آنجا به جای القاب رضی و وفی ، زکی و ولی یاد شده است . در مناقب ابن شهر آشوب گفته شده است : احمد بزنطی گوید : بدان جهت آن حضرت را رضا نامیدند که او از خدا در آسمانش رضا بود و برای پیامبر و ائمه در زمین رضا بود . و نیز گفته اند چون مخالف وموافق گرد آن حضرت بودند وی را رضا نامیدند . همچنین گفته اند : چون مأمون بدان حضرت ، رضایت داد وی را رضا گفتند .
نقش انگشتری آن حضرت
در فصول المهمة گفته شده است : نقش انگشتری امام رضا ( ع ) " حسبی الله " بود و در کافی به سند خود از امام رضا ( ع ) نقل شده است که فرمود: نقش انگشتری من " ما شاء الله لا قوه الا بالله " است . صدوق نیز در عیون گوید : نقش انگشتری آن حضرت " ولیی الله " بود . دربان آن حضرت در فصول المهمه نام دربان آن حضرت " محمد بن فرات " و در مناقب " محمد بن راشد " ذکر شده است . شاعر آن حضرت دعبل خزاعی ، ابو نواس و ابراهیم بن عباس صولی ، شاعران آن حضرت بودند .
فرزندان امام رضا ( ع )
کمال الدین محمدبن طلحه در مطالب السؤول گوید : آن حضرت شش فرزند داشت . پنج پسر و یک دختر . نام فرزندان وی چنین است : محمد قانع ، حسن ، جعفر ، ابراهیم ، حسن و عایشه .
عبد العزیزبن اخضر جنابذی در معالم العتره و ابن خشاب در موالید اهل البیت و ابونعیم در حلیه الاولیا نظیر همین سخن را گفته اند . سبط بن جوزی در تذکره الخوص گوید : فرزندان آن حضرت عبارت بودند از محمد ( امام نهم ) ابوجعفر ثانی ، جعفر ، ابو محمد حسن ، ابراهیم و یک دختر . شیخ مفید در ارشاد می نویسد :
امام رضا ( ع ) دنیا را بدرود گفت و سراغ نداریم که از وی فرزندی به جا مانده باشد جز همان پسرش که بعد از وی به امامت رسید . یعنی حضرت ابوجعفر محمد بن علی ( ع ) .
ابن شهر آشوب در مناقب می گوید : امام محمد بن علی ( ع ) تنها فرزند اوست .
طبری در اعلام الوری می نویسد : تنها فرزند رضا ( ع ) پسرش محمد بن علی جواد بود لا غیر . در کتاب العدد القویة آمده است که امام رضا ( ع ) دو پسر داشت که نام آنها محمد و موسی بود و جز این دو فرزندی نداشت . همچنین در قرب الاسناد نقل به حضرت رضا ( ع ) عرض کرد : من از چند سال پیش درباره شده است که بزنطی جانشین شما پرسش می کردم و شما هر بار پاسخ می دادید پس از من پسرم جانشین من خواهد شد . اما اینک خداوند به شما دو پسر عطا کرده است پس کدامیک از پسرانتان جانشین شمایند ؟
مجلسی نیز در بحار الانوار در باب خوشخویی حدیثی از عیون اخبار الرضا ( ع ) نقل کرده که در سند آن نام فاطمه دختر رضا آمده است .
صفات ظاهری آن حضرت
در فصول المهمه آمده است که آن حضرت قامتی معتدل و میانه داشت .اخلاق و رفتار آن حضرت طبرسی در اعلام الوری گوید: درباره گوشه ای از خصایص و مناقب و اخلاق بزرگوارانه
آن حضرت ، ابراهیم بن عباس ( یعنی صولی ) گوید : رضا ( ع ) را ندیدم که از چیزی سؤال شود و آن را نداند و هیچ کس را نسبت بدانچه در عهد و روزگارش می گذشت داناتر از او نیافتم . مأمون بارها او را با پرسش درباره هر چیزی می آزمود و امام به او پاسخ می داد و پاسخ وی کامل بود و به آیاتی از قرآن مجید تمثل می جست .
آن حضرت هر سه روز یک بار قرآن را ختم می کرد و خود می فرمود : اگر بخواهم می توانم در کمتر از این مدت هم قرآن را ختم کنم امامن هرگز به آیه ای برنخورده ام جز آن که در آن اندیشیده ام که چیست و در چه زمینه ای نازل شده است .
همچنین از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است که گفت : هیچ کس را فاضل تر از ابوالحسن رضا نه دیده و نه شنیده ام . از او چیزهایی دیده ام که از هیچ کس ندیدم . هرگز ندیدم با سخن گفتن به کسی جفا کند .ندیدم کلام کسی را قطع کند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود . هیچ گاه حاجتی را که می توانست برآورده سازد ، رد نمی کرد . هرگز پاهایش را پیش روی کسی که نشسته بود دراز نمی کرد . ندیدم به یکی از دوستان یا خادمانش دشنام دهد . هرگز ندیدم آب دهان به بیرون افکند و یا در خنده اش قهقهه بزند بلکه خنده او تبسم بود. چنان بود که اگر تنها بود و غذا برایش می آوردند غلامان و خدمتگزاران و حتی دربان و نگهبان را بر سر سفره خویش می نشانید و باآنها غذا می خورد . شبها کم می خوابید و بسیار روزه می گرفت . سه روز ، روزه در هر ماه را از دست نمی داد و می فرمود : این سه روز برابر با روزه یک عمر است . بسیار صدقه پنهانی می داد بیشتر در شبهای تاریک به این کار دست می زد . اگر کسی ادعا کرد که فردی مانند رضا ( ع ) را در فضل دیده است ، او را تصدیق مکنید . طبرسی از محمد بن ابو عباد نقل کرده است که گفت : " امام رضا ( ع ) در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس بود . جامه خشن می پوشید و چون در میان مردم می آمد آن را زینت می داد . صدوق در عیون اخبار الرضا ( ع ) گوید : آن حضرت کم خوراک بود و غذای سبک میخورد . در کتاب خلاصة تذهیب الکمال به نقل از سنن ابن ماجه گفته شده است : امام رضا ( ع ) سید بنی هاشم بود و مأمون او را بزرگ می داشت و تجلیلش می کرد و او را ولیعهد خود در خلافت قرار داد . حاکم در تاریخ نیشابور گوید : وی با آن که بیست و اندی از سالش می گذشت در مسجد رسول الله ( ص ) فتوا صادر می کرد . و در تهذیب التهذیب آمده است : رضا با وجود شرافت نسب از عالمان و فاضلان بود . صدوق در عیون اخبار الرضا ( ع ) به سند خود از رجاء بن ابوضحاک که مأمون وی را برای آوردن امام رضا ( ع ) مأموریت داده بود ، نقل کرده است : به خدا سوگند مردی پرهیزکار تر و یاد کننده تر مر خدای را و خدا ترس تر از رضا ( ع ) ندیدم . وی در ادامه گفتار خود می افزاید : وی به هر شهری که قدم می گذاشت مردم آن شهر به سویش می آمدند و در خصوص مسایل دینی خود از وی پرسشمی کردند
و او نیز پاسخشان می داد و برای آنان احادیث بسیاری از پدر و پدرانش ، از علی ( ع ) و رسول خدا ( ص ) نقل میکرد . چون با امام رضا ( ع ) به نزد مأمون بازگشتم وی درباره حالت آن حضرت در سفر از من پرسش کرد . من نیز آنچه دیده بودم از روز و شب و کوچ و اقامتش برای وی باز گفتم . مأمون گفت ، آری ابن ابو ضحاک وی از بهترین مردم زمین و داناترین و پارسا ترین ایشان است .
سمعانی در انساب می نویسد : ابو حاتم بن حبان بستی روایت کرده است از پدرش ، عجایب ، روایت کرده است از او ابوصلت و دیگران که امام رضا دچار توهم می شد و خطا می کرد . به اعتقاد من رضا از نسبی شریف برخوردار بود ؟ از جمله عالمان و فاضلان محسوب می شد و خلل در روایت او از سوی راویان است ، هیچ راوی ثقه ای از او روایت نکرده جز آنکه متروک گشته است . یکی از روایات مشهور از آن حضرت صحیفه است که راوی آن بدین خاطر مورد طعن قرار گرفته است . یکی از کسانی که نسخه ای از انساب را در اختیار داشته ، چنان که در نسخه چاپی این کتاب مشهود است ، برهامش آن چنین نوشته است : به این گستاخی بزرگی که از سوی این مغرور عنوان شده بنگر ! چگونه فرزند رسول خدا ( ص ) و وارث علم و دانش آن حضرت و یکی از علمای عترت نبوی و امام ایشان که بر افزونی علم و شرف وی اجماع کرده اند در علم رسمی برای دستیابی به دنیا تلف کرده و بالاخره بر مسند قضاوت بلخ و غیر آن تکیه زده چگونه آشکار گردیده است که امام علی بن موسی الرضا توهم و خطا کرده است ؟ حال آنکه فاصله زمانی میان این دو در حدود یک صد و پنجاه سال می باشد . اگر دشمنی با خاندان پیامبر ، که خداوند به حب و مهر ورزی نسبت به ایشان امر کرده است و پیامبر بر تمسک به آنان فرمان داده نیست ، پس چه دلیل دیگری برای اثبات گفته خود دارد ؟ خدا آنان را بکشد به کجا رانده می شوند . ؟ از قراین بر می آید که یکی از خوانندگان این کتاب که نتوانسته چنین سخنی را تحمل کند ، به قصد نابود کردن آن محکم بر روی آن کوبیده است ، اما آن هنوز آشکار و روشن باقی است .
فضایل و مناقب امام رضا ( ع )
فضایل و مناقب آن حضرت بسیار است و در کتابهای حدیث و تاریخ ذکر شده . یافعی در مرآة الجنان گوید : در سال 203امام بزرگوار و عظیم الشأن ، سلاله سروران بزرگ ، ابوالحسن علی بن موسی الکاظم یکی از ائمة دوازده گانه صاحبان مناقب که امامیه خود را بدیشان منسوب می سازند و بنای مذهب خود را بر آنان اقتصار می کنند ، در گذشت . با توجه به آنچه که در زندگی امام صادق ( ع ) گفتیم مبنی بر آن که امامان همگی کامل ترین مردم زمان خویش بوده اند تنها به ذکر گوشه ای از مناقب و فضایل آن حضرت اکتفامی کنیم چرا که بازگفتن تمام مناقب آن بزرگوار
بس مشکل ودشوار است :
نخست ، علم : قبلا از ابراهیم بن عباس صولی نقل کردم که گفت : ندیدم از رضا ( ع ) پرسشی شود که او پاسخ آن را نداند . هیچ کس را نسبت بدانچه در عهد و روزگارش می گذشت داناتر از او ندیدم . مأمون او را بارها با پرسش درباره چیزهایی می آزمود اما امام به وی پاسخ کامل می داد و در پاسخش به آیاتی از قرآن مجید تمثل می جست . در اعلام الوری از ابو صلب عبد السلام بن صالح هروی نقل شده است که گفت : هیچ کس راداتاتر از علی بن موسی الرضا ندیدم و هیچ دانشمندی را ندیدم که درباره آن حضرت جز شهادتی که من می دهم ، بدهد . مأمون در یکی از
مجالس خود تعدادی از علمای ادیان و فقهای اسلام و متکلمان را جمع کرده بود . پس امام در بحث و مناظره بر همه آنان چیره شد به گونه ای که هیچ کس نبود جز آن که بر فضل امام رضا ( ع ) و کوتاهی خود اعتراف کردند . از خود آن حضرت شنیدم که می فرمود : در روضه می نشستم و علما در مدینه بسیار بودند . چون یکی از ایشان در حل مسأله ای عاجز می ماند همگی برای حل آن مرا پیشنهاد می کردند و مسایل خود را به نزد من می فرستادند و من نیز آنها را پاسخ می دادم . ابو صلت گوید : محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر از پدرش از موسی بن جعفر برایم حدیث کرد که آن حضرت همواره به فرزندانش می فرمود : این برادر شما علی بن موسی دانای خاندان محمد ( ص ) است . پس درباره ادیان خویش از او بپرسید و آنچه می گوید به خاطر سپارید . ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از کتاب الجلاء و الشفاء نقل می کند که محمد بن عیسی یقطینی گفت : چون مردم در کار ابوالحسن رضا ( ع ) اختلاف کردند من مسائلی که از آن حضرت پرسش شده بود ، گرد آوردم که شمار آنها هجده هزار مسأله بود .
شیخ طوسی در کتاب الغیبه از حمیری از یقطینی مانند این روایت را نقل کرده است جز آن که در روایت شیخ رقم پانزده هزار مسأله آمده است .
در مناقب آمده است : ابو جعفر قیمی در عیون اخبار الرضا ذکر کرده است که : مأمون دانشمندان دیگر ادیان را همچون جاثلیق و رأس الجالوت و سران صابک ین را مانند عمران صابی و هریذ اکبر و پیروان زردشت و نطاس رومی و متکلمانی مانند سلیمان مروزی را جمع می کرد و آنگاه رضا ( ع ) را نیز احضار می کرد . آنان از امام پرسش می کردند و آن حضرت یکی پس از دیگری آنان را شکست می داد .
مأمون داناترین خلیفه بنی عباس بود اما با این وصف گاه از روی اضطرار تسلیم حضرت می شد تا آن که وی را ولی عهد و همسر دختر خویش کند ..........................ادامه دارد...
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=42771&BiogId=10
.: Weblog Themes By Pichak :.