به نام خدا
به دلائل زیرباید ضرب الاجل چند ماهه جهت مذاکرات هسته ای ایران با5+1ازسوی جمهوری اسلامی ایران تعیین شود تا طرف مقابل بیشتراز این ایران وملت ما را به بازی نگیرد:
1-ایران مذاکره را برای مذاکره نمی خواهد بلکه مذاکره را جهت دستیابی به حقوق حقیقی خود و... دنبال می نماید.
2-مذاکرات باید ثمرات داشته باشد وباگذشت سال های طولانی بویژه دردوره 6ماهه تعیین شده از سوی غرب( که جناب آقای دکترظریف باتیم خود از سوی ایران عهده دار مذاکرات می باشد )، نتیجه وثمره قابل اعتنایی در مذاکرات هسته ای ایران با5+1 حاصل نشده است وکاربی ثمر لغواست ووکارلغواز عاقل وعقلاء قبیح است.
3-طرف مقابل قصدجدی برحل مناقشات هسته ای ندارد وسوء نیت وکارشکنی آنها ثابت شده است .
4- 5+1 در مذاکرات به دنبال باج گیری از ایران(جمهوری اسلامی ایران)است واین ویژگی در تمام مذاکرات هسته ای ما باآنها محرز وآشکار است.
5-خاطره تلخ تعلیق در زمان دولت آقای سیدمحمدخاتمی(دوره اصلاحات) گواه روشن است که آنها نیات شیطانی دارند واگر مداخله وبرخورد قاطع وحکیمانه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای نبود ، همه اهداف شوم خودرا به بهانه مسائل هسنه ای عملی می کردند ولی ومکروا ومکرالله والله خیر الماکرین!!!.
6-غرب به معنی عام آن ، دست از خوی استکباری واستعماری ودشمنی با نظام جمهوری اسلامی ایران واسلام اصیل و...برنداشته است لذا اعتماد به آنها دور از عقل وخرد وحزم واحتیاط و...است.آیا میتوان به بهانه لغو تحریم ها به هر صورتی ودر هرزمانی وبا هرضرر و زیانی به مذاکرات با 5+1 ادامه داد؟!!!!به اصطلاح اصولی دفع ضررعقلائی محتمل ،لازم است. درین مذاکراتی که تیم هسته ای ایران با5+1 به ریاست جناب دکتر ظریف ،درجریان است بنابر گفته های کارشناسان ومطلعین، نه تنها دستاورد روشنی نداشته بلکه از جهات عدیده ای دچار خسارت و...شدیم. چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟!!!!. دفع ضرر مسلم ، به طریق اولی لازم است.
7-ابهامات زیادی در مذاکرات کنونی وجود دارد که پاسخ های روشنی از سوی مسئولین هسته ای به ملت ایران داده نشده است.بخش عمده این ابهامات ناشی از برخوردهای منفعلانه تیم مذاکره ما می باشد.
8-اقتدار بالای سیاسی و نظامی ایران به درجه ای است که می تواند مسیرمذاکرات تحمیلی رابه نفع ایران وملت ایران رقم زند.
9-نباید فراموش کنیم که اساس مذاکرات یک مستمسکی بیش نیست. غرب مسائل هسته ای را بهانه ای قرار داده است که ازاین طریق جمهوری اسلامی ایران را تحت فشار ومحدودیت و... قرار دهد. بنابراین ما باید دراین مذاکرات هسته ای تحمیلی، همانند جنگ تحمیلی با اقتدارهمه جانبه وارد صحنه کارزار شویم وبه گونه ای باید وارد میدان شویم که ابتکارعمل در دست جمهوری اسلامی ایران باشد نه اینکه خدای نخواسته تسلیم خواسته های غرب باشیم .بنابراین باید یک ضرب الاجلی برای غرب از طرف ایران تعیین شود تا بیشترازاین جولان ندهند ورجز خوانی نکنند.
10-مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای بارها وبارها فرمودند که به آمریکا وغرب اعتمادی نیست. فرمودند که آنها در عهدشکنی ونقض پیمان ها مسبوق به سابقه هستند.اگربه فرض بعید بهانه مسائل هسته ای حل شود ، ده ها بهانه دیگر را طراحی کرده وآماده دارند. لذا شرط عقل ودین واحتیاط ... این است که به منابع وسرمایه های عظیم داخلی تکیه نماییم وبا ایمان به خدای متعال باقاطعیت تمام ، مسیر فعلی مذاکرات تحمیلی هسته ای را با تعیین ضرب الاجل از سوی جمهوری اسلامی ایران عوض کنیم .امید است که ریاست محترم جمهوری جناب آقای دکتر حسن روحانی وجناب آقای دکتر ظریف ودست اندرکاران دیگر مسائل هسته ای به این نکات ذکر شده از بنده به عنوان یک شهروند ایرانی توجه خردمندانه داشته باشند.
متن از سید اصغرسعادت میرقدیم لاهیجانی
****************************************************************************************************
**گروه 1+5 (شامل انگلیس، فرانسه، آمریکا، روسیه و چین به همراه آلمان)
به گزارش جهان به نقل از تسنیم، جان کری، وزیر خارجه آمریکا در دفاع از سیاست خارجی باراک اوباما، رئیس جمهور گفت که وی توانست با وضع تحریمها برنامه هستهای ایران را متوقف کرده آن را به عقب براند. وی در گفتوگو با برنامه «نیوز آور» شبکه خبری پیبیاس نیوز با بیان اینکه اوباما با ایران تعامل داشت، گفت پیش از دوران ریاست جمهوری وی آمریکا با ایران در نقطه مقابل قرار داشته و ایران در حال گسترش یک برنامه اتمی بوده که دنیا با آن مخالف بوده است.
کری افزود: «اما رئیس جمهور رشتهای از تحریمها را وضع کرد که در واقع نوعی توانمندی برای کشاندن ایران پای میز مذاکره بود. ما اکنون در میانه مذاکرات هستیم. همه موافقند که نظام تحریمها استوار به جای مانده است. سلاحهای هستهای یا برنامه هستهای ایران مهار و به عقب رانده شده است و ما زمان گریز ایران را افزایش دادهایم، این یک موفقیت است».
********************************************************
برهنگی سر، سرآغاز برهنگیها
رهروان ولایت ـ اولین طرح استعمار برای رخنه کردن و برچیدن فرهنگ یک کشور اسلامی، اشاعه فحشا و فساد در این کشورهاست. برای این منظور، زن مسلمان به عنوان یک سدّ بزرگ بر سر راه آنان بود و اولین اقدامی که برای برداشتن این سدّ انجام دادند؛ برداشتن حجاب بود و در این حجابزدایی از حجاب سر شروع کردند.
فساد از برهنگی سر که سرآغاز برهنگیهاست، به تدریج به دیگر اعضا سرایت مینماید؛ نمیتوان زنی را دید که سر خود را در حجاب داشته امّا اعضای دیگرش برهنه باشد.
همین که بخواهند ملّتی را عریان نمایند، از سرها شروع میکنند. مثلاً در مورد زنان، ابتدا سر برهنه میشود و سپس مینیژوب و آنگاه مرد در لباس زن و زن به شکل مرد در میآید.
گروه اینترنتی رهروان ولایت
با نگاهی به تاریخ در مییابیم که حتی زنان اروپایی دارای حجاب بودند که از رنسانس به بعد، آهسته ابتدا زنان را بیحجاب کردند و به جایی رسید که امروز زنان فرانسوی کاملاً برهنه در پشت ویترینها برای سو استفاده جنسی قرار میگیرند.
در مدارس راهنماییشان کلاس آموزش روابط جنسی برگزار مینمایند و در خبری از میزان تجاوزات جنسی میخوانیم: از هر چهار دختر در اروپا یک نفر زیر سن هجده سال مورد تجاوز قرار میگیرد.[1]
مبارزه دشمنان اسلام با حجاب صرف مبارزه با یک نماد و سمبل مذهبی و فرهنگی نیست، بلکه آنان میخواهند با تغییر حجاب، یک فرهنگ را تغییر داده و در سایه آن اندیشهها و عقاید را به نفع خود تغییر دهند.
متاسفانه این روند خطرناک در کشورهای اسلامی نیز در جریان است که تاحدودی موفق بودهاند، این امر ایجاب میکند که همه برادران و خواهران به مساله حجاب اهمیت و توجه بیشتری داشته باشند.
--------------------------------------
نگاهی به زندگی حجت الاسلام شهید حسن عسکری
گیلان آنلاین: شهید حجت الاسلام حسن عسکری از روحانیون گیلان بود که سال ها علیه رژیم طاغوت مبارزه کرده بود، وی بعد از انقلاب هم در تمام صحنه ها فعال بود.
گیلان آنلاین: شهید حجت الاسلام حسن عسکری از روحانیون گیلان بود که سال ها علیه رژیم طاغوت مبارزه کرده بود. وی بعد از انقلاب هم در تمام صحنه ها فعال بود؛ این مسئله منافقین را عذاب می داد. شهید عسکری به دست منافقین ترور شد و به شهادت رسید. عکس و محتوای موجود، از آرشیو موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان منتخب شده است.
در سال 1322 در یکی از روستاهای لشت نشاء به دنیا آمد. کودکی اش را بانشاط و پر جنب و جوش سپری کرد. از همان زمان شجاعت ویژگی بارزش بود.
**
حسن به دبستان رفت و تا ششم ابتدایی را در مدرسه روستای شان گذراند. علاقه اش به حوزه علمیه سبب شد که در همان دوران نوجوانی مسیرش را انتخاب کند. به حوزه علمیه آستانه اشرفیه رفت.
**
بعد از مدتی به قم رفت. در قم، درس و بحث را جدی تر دنبال کرد. پس از مدتی با امام خمینی (ره) آشنا شد و به خیل دوستداران امام پیوست. به همراه عده ی دیگری از طلاب، علاوه بر تحصیل، فعالیتهای سیاسی را نیز شروع کرد. با پخش اعلامیه ها، نوار و متن سخنرانی های امام (ره)، افکار ایشان را ترویج می کرد.
**
سال 1342 که ماموران شاه وحشیانه به مدرسه فیضیه حمله کردند حسن نیز آنجا حضور داشت. در گیر و دار درگیری، یکی از مامورها او و چند تن دیگر از دوستانش را از معرکه فراری داد. با هم به خانه پیرزنی در اطراف گذر خان پناه بردند و تا چند روز همان جا بودند و بعد که جو کمی آرام شد از خانه خارج شدند.
**
هنوز طلبه ها در شهر امنیت نداشتند، به خاطر همین عده ای مخفیانه و یا با لباس مبدل در شهر حاضر می شدند. انتشار فتوای امام خمینی (ره) مبنی بر حرمت تقیه در این دوران سبب شد که شوری دوباره در میان سربازان و مریدان امام ایجاد شود. در پی همین امر شیخ حسن عسکری به گیلان رفت و سخنرانی کرد، سخنان امام را به گوش مردم رساند، علیه رژیم موضع گرفت و از جنایتها و خیانتهای رژیم پرده برداشت. ساواک او را دستگیر کرد و در بازجویی به شدت مورد توهین ماموران قرار گرفت. بعد از 20روز با وساطت آیت الله ضیابری و آیت الله لاکانی آزاد شد.
**
شیخ حسن بعد از تبعید امام خمینی (ره)، جهت ادامه تحصیل به مشهد رفت. در مشهد تفکر و خط مشی امام (ره) را در آیت الله شهید هاشمی نژاد و آیت الله خامنه ای پیدا کرد. از شاگردان خاص شهید هاشمی نژاد شد و در درس مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای که به خاطر حساسیت مامورین رژیم شاه، صبح ها قبل از طلوع آفتاب برگزار می شد نیز شرکت می کرد.
**
در سال 55 به گیلان برگشت. قصد کرد در کوچصفهان ساکن شود. کوچصفهان از بخشهای تابع رشت بود. این بخش چهره ی مبارزی نداشت و موقعیت خوبی هم بین رشت و آستانه و لاهیجان داشت که این دو عامل سبب شد که شیخ حسن آنجا را برای فعالیتش برگزیند.
**
می خواست در کوچصفهان خانه بسازد، نزد مجتهد صاحب نام رشت آیت الله ضیابری رفت استخاره کرد. قبل از اینکه درباره نیتش چیزی بگوید، آیت الله ضیابری قرآن را گشود و به او گفت: «می خواهی خانه بسازی، خانه ات ابدی است!» این آیه در وصف اهل بهشت آمده بود: «ماکثین فیها ابدا» (سوره کهف،آیه3)
نزد یکی از علمای آستانه اشرفیه آیت الله ضیایی نیا هم رفت و استخاره گرفت. ایشان هم در جواب به شیخ حسن گفت: «از عسل بهشتی میل خواهی کرد، ما را هم یادآور باش…»
**
از بدو ورودش به کوچصفهان فعالیتهایش را شروع کرد، لذا ساواک هم از همان ابتدا او را به شدت تحت نظر گرفت. دریکی از روستاها بعد از سخنرانی، شخصی در خلوت از او خواست که برای شاه دعا کند، شیخ حسن هم قاطعانه جواب رد داد. مدتی بعد پاسگاه کوچصفهان او را احضار کرد و گفت: چرا در فلان روستا برای شاه دعا نکردی؟!
**
از تنبلی و کسالت به دور بود و روحانی بودن مانع از انجام کار و تلاش اقتصادی اش نبود. برای امرار معاش، کشاورزی و دامداری میکرد. گاهی همسایهها قبل از طلوع آفتاب، شیخ حسن را مشغول کار کشاورزی میدیدند. قسمتی از خانهاش هنوز آماده نشده بود، آنجا را مرغداری کوچکی درست کرد. کرم ابریشم هم پرورش میداد.
اینکه خودش هم مانند مردم زحمت می کشید و از دسترنج خودش استفاده می کرد برای مردم جالب بود. اندام بسیار نحیف و لاغری داشت؛ امّا به اندازه غذا میخورد، نه کم و نه زیاد. خوابش هم سبک بود. تواضعش نسبت به مردم کاملا مشهود بود. اینها مشخصاتی بود که خیلی زود باعث شد شیخ حسن در قلب مردم نفوذ کند و محل رجوع مردم گردد.
**
خانه اش تقریبا آماده شده بود ولی هنوز در نداشت. شیخ حسن دری خریده بود و داشت آن را به خانه می برد. قبل از نصب، شخصی در بازار او را دید و از ناتوانی در اتمام خانه ای که دارد می سازد گله کرد و گفت که با قرض و قوله، خانه ای ساخته ام ولی هنوز تکمیل نشده و نیاز به در دارد. شیخ حسن آن شخص را با خود برد و دری که برای خانه خودش خریده بود به آن شخص بخشید.
**
تابستان 56 در مسجد حسن آباد کوچصفهان کلاس قرآن تشکیل داد و با استقبال نوجوانان مواجه شد. جلساتی را هم در منزل خودش راه انداخت و برای نوجوانان و جوانان متناسب با مقتضای سن شان، از کتاب «اصول کافی» حدیث می خواند و تفسیر می کرد.
مدتی بعد هم هیاتی هفتگی را تشکیل داد و جلسات روضه را برقرار کرد. مردم از هم اقشار واصناف در جلسات هیات شرکت می کردند. ابتدا مراسمات در خانه خودش برگزار می شد و پس از استقبال مردم، به طور هفتگی در منازل اعضای هیات برگزار می شد. این جلسات جرقه های حرکت انقلابی مردم را شعله ور کرد.
**
ساواک که فعالیتهای مستمر شیخ حسن عسگری را می دید سخت گیری اش را بیشتر کرد تا حدی که مثل تبعیدی ها باید هر ماه خودش را معرفی می کرد.گاهی مجبور بود برای فرار از دست مامورین با لباس مبدل فرار کند. بعد از پیروزی انقلاب که اسناد به دست نیروهای انقلاب افتاد، پرونده شیخ حسن عسگری را هم به خودش دادند. پرونده اش 201 صفحه بود و گزارشات بسیاری از فعالیت های او را شامل می شد. عنوان این پرونده این چنین بود: «شیخ حسن عسگری، سردسته چماق دارها»!
**
گاهی که می خواست از خانه بیرون برود تعدادی اعلامیه را زیر قبا می گرفت می آنها را توزیع می کرد. یک بار دوستانش از او پرسیدند با توجه به اینکه خطرناک است و ممکن است دستگیرت کنند چرا اینها را با خود می بری؟ او در جواب گفت: اینها را با خود می برم که اگر دستگیرم کردند و گفتند چرا از این کارها می کنی، به آنها بگویم که مولایم فرموده و من سرخود این کارها را نمی کنم.
**
حضور فعّال در راهپیماییها و تجمعّات و سازماندهی آنها، سخنرانی و افشاگریهای کوبنده ضدّ رژیم، مدیریّت و رهبری فعّالیّتهای انقلابی سبب شده بود که علاوه بر مردم و نیروهای مذهبی، آن دسته که دنبال تفکّرات مارکسیستی بودند هم او را رهبر خود در مبارزات علیه شاه قرار دهند. مارکسیستها که جایگاهی در میان مردم نداشتند در صدد بودند تا با نزدیک کردن خود به به مبارزین بزرگ، برای خود وجهه و محبوبیتی میان مردم کسب کنند.
**
شاه که اصلاحات ارضی کرد، عده ای از مردم به خاطر اینکه زمینهای کشاورزی از مالکان گرفته شده و به آنان واگذار شده بود نسبت به رژیم خوشبین شدند. در این هنگامه حاج آقا عسگری سخنرانی کرد و مردم را از اهداف شوم رژیم پهلوی آگاه کرد و از ثمرات تلخ اصلاحات ارضی برای شان گفت. این در حالی بود که هنوز در بسیاری مناطق کسی جرات چنین روشنگری را نداشت.
**
بهمن 57 زمزمه های بازگشت امام به ایران در سرتاسر کشور پیچید. روز 12 بهمن در تهران بود و آمده بود تا پیر مرادش را ببیند؛ علاوه بر آن به مردم شهرش اهمیت و نقش بارز رهبری و ولایت را تاکید کند. وقتی که استقبال از امام به پایان رسید، شیخ حسن هم به سرعت به گیلان بازگشت تا منطقه کوچصفهان را به سمت اهداف انقلاب، رهبری کند. وقتی که بازگشت مردم اطرافش را گرفتند و با او همراه شدند. درباره اش می گفتند: «ذوب در امام بود.»
**
بعد از انقلاب، معاون شورای انقلاب در کوچصفهان شد. با همکاری جوانان منطقه ابتدا کمیتهی انقلاب اسلامی و سپس بسیج سپاه پاسداران را در کوچصفهان پایه گذاری کرد. پس از مدّتی با سازمان دادن مردم در روستاهای مختلف، نیروهای مقاومت و انجمن اسلامی را برای فعّالیّتهای جدّیتر به راه انداخت. با پیگیریهای خودش بنیاد مسکن و کمیتهی امداد هم در کوچصفهان به راه افتاد که مسئولیّت آنها هم به عهدهی حجت الاسلام عسگری گذاشته شد. به عنوان نمایندهی حضرت امام(ره) در شورای مرکزی جهاد سازندگی کوچصفهان هم فعّالیّت کرد.علاوه بر همهی اینها، تبلیغ و رهبری دینی مردم، برنامههای جوانان، رسیدگی به نیازمندان، برقراری امنیّت شهر و روستاهای اطراف نیز جزء فعّالیّتهای اصلیش بود که در این سنگر دوشادوش آیت الله مستقیم(ره) امام جمعه کوچصفهان نفس میزد.
**
اوایل انقلاب بود و هنوز امنیّت کامل در برخی روستاها و محلّهها برقرار نبود. با سازماندهی حجت الاسلام عسگری قرار شد عدّهای شبها در قسمتهای مختلف شهر و روستاهای اطراف نگهبانی دهند. خودش شخصاً به نگهبان ها سرکشی میکرد. گاهی چندین کیلومتر را در تاریکی شب پیاده به روستاها میرفت و جویای احوال آنها میشد.
در آن زمان مسئول پاسگاه کوچصفهان و امنیت منطقه هم بود، عده ای از جوانان را برای اینکار سازماندهی کرده بود.گاهی اوقات خودش پاسگاه را نظافت می کرد و کارهای خدماتی را انجام می داد.
**
جلسهای در یکی از مدارس رشت با حضور علما و روحانیون برگزار شد. همه آمده بودند: همین که شیخ حسن وارد مجلس شد، همه به احترامش بلند شدند. آیت الله احسانبخش نمایندهی امام در گیلان و امام جمعه رشت رو به حضّار کرد و گفت: آقایان! نمیدانید این شیخ در کوچصفهان چه کرده است.»
**
شاه و ایادی اش از کشور بیرون رانده شده بودند، اما عده ای فرصت طلب بودند که هرطور منافعاشان اقتضا می کرد موضع می گرفتند. عده ای از اینها در زمان رژیم طاغوت، از شاه طرفداری می کردند ولی بعد از پیروزی انقلاب، به خاطر غفلت مردم در بین نیروهای اصیل و انقلابی نفوذ کرده و در صدد جلب منافع شان بودند. این افراد می توانستند برای رسیدن به منافع شان، لطمات جبران ناپذیری را به پیکر انقلاب وارد آورند.
شیخ حسن از وجود این افراد رنج می برد و در صدد پاکسازی این افراد بود. منافقین هم فعالیت های زیادی انجام می دادند و تلاش داشتند تا فضا را خودشان به دست گیرند. آنها با تبلیغات سوء، پخش اعلامیّهها و شب نامهها در مدارس و میان مردم و با برگزاری جلسات مختلف توانستند عدّهای از مردم و خصوصاً جوانان را جذب کنند. این دو گروه موانع جدّی بر سر راه شیخ حسن و هم قطارانش در مسیر انقلاب بودند.
**
برای حفظ امنین شهر تعدادی سلاح از طرف ارتش در اختیار نیروهای انقلابی کوچصفهان گذاشته شده بود. به خاطر اینکه سلاحها از دستبرد در امان بماند؛ هر شب مکانشان را عوض میکردند. مدّتی به همین منوال گذشت تا اینکه یک اسلحه گم شد. خبرها حاکی از آن بود که عناصر فرصت طلب در راه همکاری با گروههای منحرفی چون منافقین بودند. خبر گم شدن اسلحه به ارتش رسید و ارتش به نام یکی از نیروهای شیخ حسن عسگری احضاریه داد، ولی شیخ حسن به او اجازه نداد که به ارتش برود؛ خودش رفت و شخصاً مسئولیّت کار را به عهده گرفت. 9 بار دیگر هم احضاریه آمد، هر بار به اسم یکی از افراد. هر 9 بار را هم خودش به ارتش رفت و پاسخگو شد.
**
پس از استعفای دولت بازرگان، حاج آقا از بنی صدر که با چهرهای مثبت، پا به میدان گذاشته بود حمایت کرد و برایش تبلیغات زیادی هم کرد؛ اما پس از گذشت مدت کمی با بروز اختلافات میان بنی صدر و شهید بهشتی، در حالی که هنوز ماهیت بنی صدر برای همگان عیان نشده بود، فتنه را تشخیص داد و علیه وی موضع گرفت و روشنگری کرد. جلساتی را با دعوت از رجال سیاسی در کوچصفهان تدارک دید که بعضی از جلسات آن با کارشکنی منافقین روبرو شد. این موضع گیریها سبب شد که بهانه دست افراد مغرض و منافقین بیفتد، علیه شیخ حسن تبلیغ کردند و شب نامه هایی نیز در این زمینه منتشر کردند.
**
شیخ حسن عسگری به مردم می گفت: اگر امام زمان(عج) بیایند ممکن است به پدر بگویند که پسرت را بکش، لذا باید خود را آماده کرد. یکبار یکی از دوستانش به شوخی به او گفت: اگر حضرت به تو بگوید مهدی – آخرین فرزندت- را بکشی، میکشی؟ شیخ حسن در جواب کاملاً محکم و قاطعانه گفت: اگه آقا بفرماید هر چهار تا بچّهات را بکش، میکشم.
**
جدیت اش نسبت به بیت المال ضرب المثل شده بود. بارها شده بود که در جهاد کشاورزی یا کمیته امداد از او درخواست هایی کرده بودند که با حقوق مردم منافات داشت. جواب شیخ حسن هم همیشه قاطعانه منفی بود.
**
جنگ که شروع شد جزء نخستین روحانیونی بود که لباس رزم پوشید و از طرف جامعه روحانیت رشت راهی جبهه ها شد.
**
نفوذ منافقین در میان جوانان منطقه زیاد شده بود، علاوه بر از بین رفتن امنیت نیروهای انقلابی، شیخ حسن نگران انحراف فکری و اندیشه جوانان نیز بود. برخی از جوانان را که به عضویت گروهک منافقین در آمده بودند به خانهی خود میبرد و آنها را نصیحت میکرد و مسائل را برایشان روشن میساخت. با اینکه گاهی شده بود که چیزی از خانهاش میدزدیدند امّا از این کار دست برنداشت.
**
چندتن از منافقین کوچصفهان را محاکمه و اعدام کردند. این مسئله باعث نا امنی برای نیروهای انقلابی و در راس آنها شیخ حسن شد. منافقین در صدد انتقام گیری بودند؛ در این میان افراد فرصت طلب از ترس پنهان شده یا به همکاری با منافقین تن در داده بودند. این مسائل باعث شد تا دوباره نگهبانی ها و مراقبت های سفت و سختی را سازماندهی کند. او شب ها به همراه نزدیک ترین دوستش سید عبدالمجید غفاری کشیک می دادند. این مسائل در حالی بود که هیچ آموزش نظامی ندیده بودند.
بعد از مدتی دوره آموزش دفاعی و نظامی در لاهیجان توسط دادستان انقلابی گیلان شهید ابوالحسن کریمی برگزار شد و شیخ حسن عسگری هم به طور جدی این آموزش را گذراند و تا مدت ها تمرینات تیراندازی را در کوچصفهان تکرار می کرد.
**
6 شهریور 1360 تازه از جبهه برگشته بود. برای کار کشاورزی به مزرعه رفته بود و بعد ساعتها کار، برای نماز جماعت به پایگاه بسیج کوچصفهان رفت و نماز مغرب را در آنجا خواند. بعد از نماز عده ای از جوانان از او خواستند که محافظت از او را به عهده بگیرند. درجواب گفته بودکه: ما مسلح به الله اکبریم.
همان شب که به خانه رفت، چند نفر از تیم های ترور منافقین پشت حصار خانه اش کمین کرده و وقتی او وارد حیاط شد، رگبار گلوله به سویش روانه شد و شهید شیخ حسن عسگری با تبسمی بر لب به میهمانی آسمانیان شتافت. / رنگ ایمان
شهید باران1/ شهید حجت الاسلام حسن عسکری؛
سید عبدالمجید میرغفاری :شهید عسکری به شدت ولایت مدار بود.
اختصاصی گیلان آنلاین: شروع کرد به سخنرانی و افشاگری جنایات رژیم شاه که توسط ساواک دستگیر شد. 25 روز زندانی ساواک بود که با پادرمیانی آیت الله ضیابری و آیت الله لاکانی آزاد شد.
اختصاصی گیلان آنلاین: شهید همیشه تکه کلامش این بود: " ما مسلح به الله اکبریم" با این بیانی که داشت، جوانان و نوجوانان به درستی جذبش می شدند و در جریان به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی همواره همراهش بودند.
خون حسین (ع) مایه ی حیات است که در طول تاریخ، در کالبد ملت ها می جوشد. و این بار رادمردی از جنس دریا، از وارثان میرزا و از دیار محبّان حضرت مولاست که به ندای هل من ناصر حضرت عشق لبیّک می گوید.
گفتگو با حاج سید عبدالمجید میرغفاری، همان که همه ی آرزویش این است بعد از سال ها دوری، در دیار باقی، با دوست و هم رزم شهیدش حجت الاسلام حسن عسکری محشور باشد برای همچون منی که تا امروز هیچ چیز از آن شهید عزیز نشنیده بودم بسیار دلنشین و دلچسب بود. گفتگویی که لحظه لحظه اش را مشمول باران رحمت الهی می شدم و این شد ماحصل این گفتگوی صمیمانه که از نظرتان می گذرد:
* * *
گیلان آنلاین: حاج آقا در ابتدا تشکر می کنم از اینکه وقت تان را در اختیار ما قرار دادید و می خواهم که به عنوان سؤال اول از رابطه ی خودتان با شهید عسکری برایمان بگوئید.
ما باهم بزرگ شدیم. شیخ حسن پسر دایی ام بود. بعدها با هم باجناق هم شدیم. خلاصه خیلی با هم ندار بودیم.
شهید عسکری متولد 1322 بود، به ظاهر یک سال و نیمی از من بزرگتر بود. اما در اصل که بگیری هزاران سال از من فراتر بود و روشن تر.
برای ادامه تحصیل در دروس حوزوی از محل شان "چافوچا" روستایی در لشت نشاء، رفت به حوزه ی آستانه اشرفیه، از آنجا هم در ابتدا حوزه قم را انتخاب کرد و بعد ها به مشهد مقدس رفت و مقیم بارگاه ثامن الحجج شد.
زندگی زاهدانه و عارفانه ای داشت. غذا کم می خورد. عبادتش باحضور قلب بود. خوابش سبک بود. کم حرف هم بود. اما حرف که می زد قولوا قولاً سدیداً بود.
بسیار متواضع و مردمی بود. در برابر مردم همیشه دست به سینه بود. مشکل مردم را حل می کرد. وقت و بی وقت نداشت برایش. گاهی وقت ها سر سفره ی غذا هم می شد که می آمدند پیشش و او هم به کارشان رسیدگی می کرد. خودش راگذاشته بود برای این کار.
یک روز قبل از صبح از خواب بلند شدم دیدم شهید عسکری دارد در تاریکی زمین را شخم می زند. من هنوز نماز صبحم را نخوانده بودم. پرسیدم: شیخ چه می کنی؟! گفت: "دارم منبر می سازم!" نگاهش فرق داشت. کم نظیر بود.
گیلان آنلاین: گویا شهید عسکری در جریان فاجعه 15 خرداد سال 42 قم بودند؟ درسته؟!
بله! ایشان همان روز با شهید یونس رودباری که در فاجعه فیضیه قم، توسط عوامل رژیم جراحات شدیدی برداشت و چند روز بعد از آن ماجرا به شهادت رسید، همراه بود.
آن وقت ها سنی نداشت، یک طلبه ی جوان 20 ساله، جریانات آن روز را این گونه برایم تعریف کرد: "کماندوها افتاده بودند در مدرسه و همه را داشتند می کشتند، یک سرگردی من را هول داد و با فحش و ناسزا هوار می کشید که برو دیگر مگه نمی بینی دارند همه را می کشند".
از قم که برگشت گیلان، شروع کرد به سخنرانی و افشاگری جنایات رژیم شاه که توسط ساواک دستگیر شد. 25 روز زندانی ساواک بود که با پادرمیانی آیت الله ضیابری و آیت الله لاکانی آزاد شد. بعد از آن هم همیشه باید می رفت ساواک خودش را معرفی می کرد.
این را هم همین جا بگویم که سوغاتی حضور شهید در قم، شروع آشنایی بنده با آیت الله بهجت (ره) بود. یک روز بهم گفت: یک آقایی در قم هست، به نام آیت الله بهجت. به نماز که می ایستد، گریه امانش نمی دهد. من پرسیدم ریا نمی کند؟! گفت: نه! از آن به بعد بود که باب آشنایی ام با آیت الله بهجت توسط شیخ حسن برایم باز شد.
گیلان آنلاین: وقتی ایشون در حوزه مشهد مشغول بودند گویا رابطه نزدیکی با حضرت آقا داشتند. کیفیت این ارتباط چگونه بود؟
درس حضرت آقا را که آن وقت ها در حوزه مشهد مدرّس بودند، شرکت می کرد و چون محدودیت هایی داشته این حضور در کلاس ها، بین الطلوعین کلاسشان برگزار می شد.
در درس آیت الله طبسی هم شرکت می کرد. پامنبری آیت الله طباطبایی و شهید هاشمی نژاد هم بود.
زمانی بود که آیت الله طبسی ممنوع المنبر بود. آن وقت ها من نظامی بودم و بنا بر کاری که داشتم مشهد بودم. یک بار با همان لباس نظامی با شهید عسکری همراه شدم و به درس آیت الله طبسی رفتیم، گویا من یک جوری نشسته بودم که آن لباس، هیبت خاصی بهم داده بود. بیرون که آمدیم گفت: فلانی نباید در محضر ایشون آن طور می نشستی! یعنی این قدر دقت داشتند به اعمال، رفتار و حرکات ما!
گیلان آنلاین: چرا شهید عسکری شهر کوچصفهان را برای انجام فعالیت های انقلابی خود انتخاب کرد؟
ببینید کوچصفهان نشأت گرفته از اصفهانِ دیگر، یعنی اصفهان کوچک! رژیم هم فهمیده بود اینجا آدم های زیرک و زرنگی دارد. سعی کرده بود این شهر را بیشتر آلوده کند به اعتیاد و فساد و... به همین دلیل شهید کوچصفهان را برای تبلیغ انتخاب کرد و با خون خودش واقعاً تأثیر گذاشت.
شهید عسکری با اینکه درس خوانده ی حوزه مشهد بود اما معتقد بود مشهد آن قدرها روحانی و طلبه خوش فکر دارد که فضای لازم را برای حرکات انقلابی ایجاد کند. آن سال ها کوچصفهان هم جو بسیار نامساعدی داشت از یک طرف گروهک ها و کمونیست ها و از طرف دیگر منافقین و چماقدارها حرکات ضد انقلابی داشتند. بنابراین با توجه به جوّ نامناسب کوچصفهان و مرتبط بودن با سه شهر مهم رشت، آستانه و لاهیجان، کوچصفهان را برای اقامت و انجام فعالیت های فرهنگی ـ انقلابی خود انتخاب کرده بود.
در کوچصفهان لحظه ای بدون فعالیت نبود، تشکیل کلاس های عقیدتی و قرآنی برای نوجوانان، تربیت نسل جوان و آشنایی آن ها با آموزه های اسلامی و ایجاد روحیه انقلابی از فعالیت های اصلی این شهید بزرگوار بود.
یک بار به همراه شهید رفته بودم مسجد کاسه فروشان شهر رشت نزد آیت الله ضیابری، تا برای ساخت خونه در کوچصفهان استخاره ای بگیریم. آیت الله ضیابری استخاره را باز کرد. رو کرد به شهید، گفت: فلانی می خواهی خونه بسازی؟! گفت: آره! این آیه آمده بود: " ....یُبَشِّرَ المُؤمِنینَ الَّذینَ یَعمَلونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُم اَجرَاً حَسَناَ ـ ماکِثینَ فیهِ اَبدا. مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام می دهند، مژده دهد که برای آنان پاداشی نیکوست. که در کنار آن پاداش نیکو جاودانه اند."
گیلان آنلاین: از شاگردان شهید عسکری که در کلاس های درس ایشان حضور داشتند کسی در خاطرتان هست؟
شاگرد زیاد داشت. کلاس های عمومی و خصوصیِ عقیدتی ـ سیاسی برگزار می کرد. اقای شاهین رشاد از نوجوانانی بود که در کلاس های قرآنی و عقیدتی شهید عسکری حضور جدی داشت. یک پسر عمو داشت که آن هم، هم رزمش بود. آن موقع دانشجو بود و از شهید خط می گرفت. مأمور پخش اعلامیه های حضرت امام بود. آقای ایزدیار هم که سابق، رئیس آموزش و پرورش کوچصفهان بود، از شاگردان شهید بود. شهید همیشه تکه کلامش این بود: " ما مسلح به الله اکبریم" با این بیانی که داشت، جوانان و نوجوانان به درستی جذبش می شدند و در جریان به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی همواره همراهش بودند.
گیلان آنلاین: همین طور که می دونیم ضد انقلاب، کمونیست ها و گروهک ها در منطقه فعالیت ضد انقلابی گسترده ای داشتند، تقابل شهید عسکری با این گروهگ ها چگونه بود؟
قبل از انقلاب یک بار فرمانده ارتش رشت آمده بود کوچصفهان، آوازه ی منبرهای انقلابی شهید عسکری به گوشش رسیده بود. آن زمان شهید عسکری مسجد جامع کوچصفهان منبر می رفت. فرمانده آمده بود پشت مسجد کمین کرده بود و شاهد ماجرا بود. در همان جا شهید عسکری را بازداشت کردند و به کلانتری بردند. فرمانده گفته بود: "مایل بودم همان جا بیایم بالای منبر و بیندازمت پائین و ببرمت کلانتری!" سخنان آتشین و انقلابی شهید عسکری شده بود بلای جان دستگاه امنیتی رژیم.
مرتّب در زیر عبایش، نشریه یا اعلامیه های حضرت امام که از نجف به دستش می رسید همراهش بود. ازش می پرسیدیم چرا این ها را همیشه با خودت حمل می کنی؟! می گفت: به این دلیل که اگر بازداشتم کردند و پرسیدند دلیل این فعالیت هایم چیست؟! بگویم به فرمان رهبرم عمل می کنم. دلیل حرف هایم سخنان و بیانات رهبرم هست! نترس بود و دلیر.
نزدیکی های پیروزی انقلاب در سال 57، شهید عسکری با همکاری دوستان انقلابی اش یک تظاهرات گسترده ای را در کوچصفهان به راه انداخته بود. از آن طرف پاسگاه محل هم نامردی نکرده بود یک سری از چماقدارها و مفسدان را اجیر کرده بود که بین تظاهرات کنندگان بیایند و شلوغ کاری کنند. چند روز بعد از آن راهپیمایی عظیم، انقلاب پیروز شد. وقتی پاسگاه را قرق کردیم، دیدیم 250 برگ پرونده بر علیه شهید عسکری تنظیم کرده اند، هر سربرگی را که می دیدی بالایش نوشته شده بود: سردسته چماقدارها، شیخ حسن عسکری!
زمانی که امام تشریف می آوردند ایران، از کوچصفهان احدی نرفته بود. اما این شیخ، تک یل کوچصفهان بود که رفته بود دانشگاه، متحصن شده بود. ذوب در امام بود.
با این حال در فعالیت های اقتصادی و کشاورزی هم کم نمی گذاشت. بعد از انقلاب کمبودهایی بود. کمبود بنزین، نفت و و... شهید عسکری هم در کمیته امداد، بنیاد مسکن، و شورای عالی جهاد سازندگی فعالیت های گسترده ای داشت. تمام سعی اش این بود که کمبودهای مردم را برطرف کند تا نگاهشان به انقلاب بدبین نشود. همین قدر برایتان بگویم که این شهید عزیز از لحظه لحظه ی عمرش به بهترین وجه استفاده کرد.
گیلان آنلاین: در سال های منتهی به پیروزی انقلاب و اوایل پیروزی انقلاب، چه روحانیونی در بخش کوچصفهان فعال بودند؟
علمایی بودند مثل آیت الله مستقیم. آیت الله ضیایی رئیس حوزه علمیه آستانه اشرفیه هم در منطقه نقش مؤثری داشت. شهید عسکری هم روحیه بالایی داشت و عامل وحدت بود. بعضی وقت ها اختلافاتی که پیش می آمد نمی گذاشت در روند جریان انقلاب خلائی ایجاد شود.
آیت الله مستقیم، یکی از علمای مجتهدی بود که آن زمان در منطقه بسیار سرشناس بود. ایشان تحصیل کرده ی نجف بود. یادمه یک بار مسئله ای پیش آمده بود که شهید به من گفت: "فلانی می دانم حق با من است، اما شما بروید منبر آیت الله مستقیم." نمی گذاشت بعضی ها سوء استفاده کنند. بسیار ایشان را تعظیم و احترام می کرد. آیت الله مستقیم هم اهل مدارا بود.
یک بار آیت الله ضیایی، شهید عسکری را خواست و گفت: "من داشتم از کوچصفهان گذر می کردم. در راه مدرسه ی دخترانه ای را دیدم که همه دانش آموزانش بی حجاب بودند! شما آنجا چه کار داری می کنی؟! آیت الله مستقیم چه کار می کند؟!"
و بعد از آن به شیخ حسن امکاناتی داد که در جریان فعالیت های فرهنگی ـ انقلابی شهید عسکری مؤثر بود و همین شد که شعله ی حضور شهید در این منطقه برافروخته شد.
خاطرم هست سال 57 به همراه شهید عسکری وارد مدرسه "فرهنگ دین" شدیم. همه ی طلّاب نشسته بودند. همزمان با ورود شهید عسکری به مجلس همه بلند شدند. سپس آیت الله احسانبخش هم که در مجلس حضور داشت رو کرد به همه ی طلّاب و گفت: "نمی دونید این شیخ چه کارها کرده در کوچصفهان!"
گیلان آنلاین: وجه تمایز شهید عسکری با مبلّغان و علمای دیگر چه بود؟ آن چه که او را از سایرین متمایز می کرد؟
بسیار نترس و شجاع بود. در بیان حرف حق هیچ ابائی نداشت. بودند بعضی از آقایون روحانی که می آمدند می گفتند: "ما به درد روحانیّت نمی خوریم. چون ما حیا می کنیم حرف بزنیم. اما شیخ حسن عسکری پیشانی افراد را می بیند و می گوید آنجه را که باید بگوید." به کاری که می کرد یقین داشت، باور داشت.
یک شخصی بود به نام سید جلال فاطمی که در لشت نشاء خیلی سرشناس بود. دب دبه و شهرت داشت. شهید عسکری را برده بود زیر سؤال که: "این چه حرف هایی است پسر فلانی، این روحانی کشاورز می زنه! شاه این جور! شاه اون جور! "
شهید که این حرف ها را شنید، پیغام داده بود: "فلانی تو داری از استخوان پوسیده پدرت استفاده می کنی!" آب دیده بود. گفتم که خودش را گذاشته بود برای این کار.
آن زمان رسم بود طاغوتیان، از طرف شهرداری یا سازمان های دیگر می آمدند بهش می گفتند: برای شاه دعا کن! و در ازای آن پول پرداخت می کردند. می گفت: " نه پول می خوام و نه دعا می کنم." اما بعضی ها بودند که آن وقت ها 100 تومان هم می گرفتند و دعاگوی شاه می شدند!
از ویژگی های مهمش این بود که همیشه موضع گیری اش بر اساس حق بود و حق محور زندگی می کرد. مثلاً بعد از پیروزی انقلاب و در انتخابات ریاست جمهوری به بنی صدر رأی داد و برایش فعالیت می کرد. وقتی متوجه شد بنی صدر با شهید بهشتی درگیر است، شده بود اولین عدوی بنی صدر.
بسیار دقیق هم بود. مثلا زمینی داشت در "چافوچا" که روستای پدری شهید عسکری بود. بسیار دقیق آن را بین ورّاث تقسیم کرد و سهم خودش را هم برای ساخت جاده در آن منطقه بخشید. یادمه یکی از رابطه ی نزدیکی که بین ما بود فکر می کرد شهید برادرمه! بهم گفته بود: "خدا برادرت را بیامرزد! می خواستم برم روستا پول نداشتم. پنج تومان داشت که داد به من." اصلا اهل زرق و برق دنیا نبود و برایش اعتباری نداشت.
گیلان آنلاین: بعد از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی برنامه شهید عسکری چه بود؟ در جبهه حضور داشتند؟
بله! او عاشق شهادت بود و همان طور بسیار حسابگر. چند ماهی می شد رفته بود جبهه، برایم تعریف می کرد که در خط مقدم 2 کیلومتر جلوتر از فرماندهان حرکت می کند بر همین اساس می گفت: روحانیّت گیلان شهید کم دارد. من باید بروم جبهه شهید بشوم و این خلاء را پر کنم تا آبرویی باشم برای این قشر. اصلا خودش را آماده کرده بود برای پر کشیدن، نگاهش آن بالایی بود، آن طرف را بیشتر می دید و می پسندید تا این پائین پائین ها را!
گیلان آنلاین: لطفا مهم ترین خاطرات برجای مانده از شهید عسکری را برایمان بازگو کنید.
سراسر زندگی یک شهید خاطره است. شهید عسکری به شدت ولایت مدار بود. یک خاطره ای از آن زمان به یادم مانده که حاکی از ولایت مداری این شهید بزرگوار است. من شنیده بودم وقتی امام زمان (عج) ظهور می کنند، اگر به پدر بگوید پسرت را باید بکشی پدر باید مطیع امر ولی باشد. منظور این بود که در راه ولیّ باید از فرزندت، از جگر گوشه ات هم دست بِکشی!
یک روز مهدی پسر کوچک شهید عسکری که آن وقت ها 2 سالش بود و پسر بچه زیبا و بامزه ای بود. داشت بازی می کرد از شهید عسکری پرسیدم: اگر امام زمان بیاید و از شما بخواهد که مهدی را قربانی کنی! چه می کنی؟! قسم خورد که هر 4 فرزندم را هم که بخواهد می دهم.
گیلان آنلاین: شهید عسکری در دستان شما به شهادت رسید و شما لحظات آخر در کنارش بودید. این حادثه چگونه اتفاق افتاد؟
شبی که شهید عسکری به شهادت رسید، غروب جمعه بود. شب قبلش من خواب دیدم که تیری از پشت به بدنم اصابت کرده، صبح که شد به همراه خانواده ی شهید به منزل پدر خانمم رفتیم. من همش در این فکر بودم که تعبیر این خواب چیست؟! اما شهید عسکری شوخی اش گل کرده بود. با پسر کوچک من گرم بازی بود. خیلی شاد و سرحال بود. برای من جای تعجب بود که این شیخ چرا این طوری می کند! نهار را در آنجا ماندیم و بعد برگشتیم منزل.
خورشید روز ششم شهریور ماه سال 60 کم کم داشت غروب می کرد که از منزل شهید صدای شلیک گلوله شنیدم. چون ما با هم همسایه بودیم. یک تیر، دو تیر، سه تیر، من در ابتدا تصور می کردم که شیخ حسن دارد تمرین تیراندازی می کند. چون با شهید کریمی رابطه ی نزدیکی داشت و شهید کریمی قرار بود برای محافظت از شهید عسکری اسلحه ای را در اختیارش بگذارد.
خودم را رساندم به منزل شهید. دیدم شهید عسکری در حیاط منزلش و در حالی که داشت برای نماز آماده می شد توسط منافقین به ضرب گلوله مجروح شده، یک طرفش را من گرفتم و طرف دیگرش را همسرش. شدت جراحات به حدی زیاد بود که مدت زیادی نتوانست دوام بیاورد و به شهادت رسید. آنجا بود که به عینه دیدم "شهید نظر می کند به وجه الله". چهره ی خندان شهید شیخ حسن عسکری و آن نگاه مصمم اش در لحظه ی شهادت حکایت "یَستَبشِرونَ بِنِعمَةٍ مِن الله وَ فَضل" بود.
در روز تشییع پیکر شهید باران شدیدی می بارید. اما با این حال این سیل عظیم جمعیت بود که پیکر شهید را همچون مرواریدی بر بلندای دستان خود به میعادگاه عاشقان می برد و این شد که سرانجام شیخی که خود شهید پرور بود به درجه عظیم شهادت هم رسید. همان چیزی که سال ها آرزویش را می کشید.
گیلان آنلاین: چه عواملی در ترور این شهید نقش داشتند؟ عامل ترور دستگیر شد؟!
در همسایگی ما خانواده ای زندگی می کرد که پنج پسر داشت. مادرشان رو می کرد به ما، با افتخار می گفت: من مادر پنج مجاهدم! یکی دو تا از فرزندانش فرار کردند آلمان، یکی اعدام شد. یکی معتاد بود. خلاصه خانواده سر به راهی نبودند. می توانم بگویم که آن ها زمینه سازی کردند. شناسایی کردند. گرا دادند برای ترور شهید، توسط منافقین.
منزل شهید هم که نه حصار داشت و نه دیواری! تا هوا تاریک شد از موقعیت به دست آمده استفاده کردند و شهید عسکری را ترور کردند. سرانجام آن منافق هم دستگیر شد و به سزای اعمالش رسید.
گیلان آنلاین: و حرف آخر؛
همان طور که رهبر انقلاب فرمودند: "زنده نگاه داشتن یاد شهدا کم تر از شهادت نیست." من معتقدم هرکسی برای این شهید مظلوم قدمی بر دارد می بیند اثرش را. امیدوارم همواره موفق و مؤید باشید.
گفتگو از مرضیه محمودی
ولایت در دیدگاه و سیره آیت الله قاضی ره
آیت الله سید علی قاضی رحمة الله علیه عارفی است بزرگ که شاگردان زیادی تربیت کرده است، مهمترین عامل رسیدن به چنین جایگاهی را ولایت می داند و در سایه ی ولایت است که به چنین درجاتی می توان واصل گردید.
از شاگردان بنام ایشان همچون ایت الله بهجت و علامه طباطبایی صاحب تفسیر شریف المیزان را می توان نام برد که علامه می فرماید: ما هر چه داریم از آقای قاضی داریم. این روش تفسیر را نیز از استاد خود آموخته ایم.
این استاد دلسوز تمام وقت مراقب شاگردان خود بود، توصیه ها و نکات فراوانی را برای رسیدن آنها به قرب الهی، تعلیم فرموده بود.
در ایام زیارتی سید الشهداء علیه السلام حال و هوای دیگری پیدا می کرد، گویی دیگر آرام و قرار ماندن ندارد خانواده هرطور بود غذای راه او را فراهم می کردند و او را راهی می کردند. پای پیاده به زیارت می رفت و پیاده هم باز می گشت!
ایشان می گوید: « من هر چه دارم از زیارت سیدالشهداء(ع) و قرآن دارم. » او که خود توسط امام حسین علیه السلام پرده های عالم غیب و ملکوت از پیش چشمانش برچیده شده و در توحید به آن قله های منیع دست یافته است می گوید:« ولایت مندک در توحید است و اصلاً وصول به مقام توحید و سیر صحیح الی الله و عرفان ذات احدیت بدون ولایت امامان(ع) و خلفای به حق از امیرالم?منین علیه السلام و فرزندانش از بتول صلوات الله علیها محال است.
در زیارت جامعه آمده است که: « ... من أراد الله بدأ بکم و من وحده قبل عنکم... : ... آن که خدا را بخواهد باید از شما شروع کند و آن که بخواهد به وحدانیت خدای متعال دست یابد باید از قبل شما دست یابد...
طریقه خود او نیز در وصول به کمال، توسل به ائمه اطهار(ع) و توجه تام به مبدأ است، می گوید:« دیگرانی هم که در میان مردم به عارف منسوب شده اند محال است بدون ولایت به جایی رسیده باشند و یا اگر هم بدون ولایت باشد اصلاً وصل نیستند و یا به حسب شرایط زمان تقیه می کردند.
و نیز در زیارت جامعه آمده است که: « ... و الحق معکم و فیکم و منکم و إلیکم... : ... و حق با علی است و به دور علی می گردد و از آن اوست، و محال است با علی نبودن و دنبال حقیقت گشتن...
او به نجف آمده و هنگامی که چشمانش به حرم آن امام العارفین و قطب الموحدین افتاده، عزم رحیلش به اقامت بدل شده است و اینک هر روز در گرمای بعدازظهر نجف، هنگامی که دیگران به سرداب ها پناه می برند او را می بینی که تنها به حرم می رود، آن وقت روز را انتخاب می کند تا کسی مزاحمش نشود و او به زیارتش بپردازد.
روزهای عید غدیر سر از پا نمی شناسد و در خانه اش جشن و سرور برپاست و خود از مهمانان پذیرایی می کند، خطبه غدیریه را می خواند و خود قصیده فارسی از حفظ می خواند و اشعار دیگری هم فی البداهه در مدح و مقام و منزلت علی علیه السلام می سراید و زمانی که در قضیه ای دچار مشکل می شود و به هر دری می زند جواب نمی گیرد، برای امیرالم?منین علی علیه السلام قصیده ای عالی می گوید و برایش فتح باب کامل در مورد آن قضیه بوجود می آید و مشکلش حل می شود، آری او قدم به قدم با ولایت به توحید نزدیک می شود.
برای ائمه شعر می گوید و برای حضرت ولی عصر (عج) هر سال!
بمولد الحجة و ابن الحسنی
بشر ذهاب همنا والحزنی
فرزندانش را توصیه می کند که آن شعرها را بخوانند تا ولایت در گوشت و پوستشان مانند خون جریان بیابد و با آن بزرگ شوند..
تولیّ و تبریّ
نظرش در مورد ولایت و برائت صریح است! ولایت بدون برائت اصلا برایش معنا ندارد و حتی هنگامی که فرزندش آقا سید محمد حسن می خواهد برای تحصیل به مصر برود می گوید: « به مصر چرا می روی، مصری ها ولایت دارند اما برائت ندارند به جایی برو که هم ولایت داشته باشند هم برائت! »
« ... من أحبّکم فقد أحب الله، و من أبغضکم فقد أبغض الله... : ...هر کس شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر کس با شما دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است... زیارت جامعه کبیره، مفاتیح الجنان
نقش ولایت در عرفان
آیت الله سید علی آقای قاضی(ره) در مورد نقش ولایت در عرفان و معنویت می فرموده است: « محال است کسی به درجه توحید و عرفان برسد و مقامات و کمالات توحیدی را پیدا نماید و قضیه ولایت بر او منکشف نگردد.
ایشان معتقد بوده اند که بزرگانی را که نامشان در کتب عرفان ثبت است؛ و آنها را واصل فانی می شمرند؛ و از اهل ولایت نبوده اند؛ بلکه از عامه به شمار می آیند؛ یا واصل نبوده اند و ادعای این معنی را می نموده اند، یا تحقیقاً ولایت را ادراک کرده اند؛ ولی بر حسب مصلحت زمانهای شدّت و حکام و سلاطین جور که از عامه بوده اند تقیه می کرده و ابراز نمی نموده اند.
محو در ولایت
و قاضی در عشق امام حسین علیه السلام تمام است و درس توحید را از او می آموزد. ببین خود از این بارگاه چه گوهرها ربوده است که می فرماید: « محال است انسانی به جز از راه سیدالشهداء(ع) به مقام توحید برسد.
می گویند:« آیت الله قاضی شب های جمعه تا صبح در حرم سیدالشهداء(ع) می ایستاد و هیچ چیز نمی گفت، نه زیارتی و نه ... تنها تماشا می کرد.
او شرابی از دست مولایش نوشیده که بدان پرده ها را شکافت و محرم در حریم حرم شد، می فرمود: « ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته من هم یک قصیده تائیه نمره یک گفتم برای حضرت اباعبدالله الحسین که کارم را درست کرد و در غیب را به نحو اتم برایم باز کرد.
و فتح باب آقای قاضی به دست حضرت اباعبدالله است و افتخار او تا آخر عمر، غلامی این خاندان است. در تمام آن سال ها آن چه او از امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام گرفته است تا به آن قله های منیع عرفان دست یابد برای ما معلوم نیست.
تنها می گوید: « ثواب رفت و آمد بین حرم شریف حضرت اباعبدالله و حضرت اباالفضل از سعی بین صفا و مروه بیشتر است.
برای تربت امام حسین علیه السلام آن قدر احترام قائل است که شبی تسبیح تربتش به زمین می افتد و چشم هایش دیگر قادر به یافتن آن نیست ترس آن که مبادا پاهایش را به طرف تربت دراز کند تا صبح نمی تواند بخوابد، امام حسین علیه السلام در آغاز راه دستگیری اش نموده و او تا آخر عمر شاکر آن نعمت است.
در پی صاحب دین و مقام تشرف
مرحوم سید هاشم حداد می گفت: « در قیام و قعود، در تغییر از حالتی به حالت دیگر، خیلی کلمه یا صاحب الزمان را بر زبانشان جاری می کردند. » سال ها برای رسیدن به محضر آن دلارام زحمت کشیده است تا حس لطیف حضور در محضر آن زلال ترین را یافته و به لحظات وصل رسیده و مقام تشرف یافته است.
اینک مولای او ظهور و غیبت ندارد که او همیشه در محضر مولا حاضر است و وقتی شاگردانش از او می پرسند آیا شما خدمت حضرت ولی عصر (عج) شرفیاب شده اید می گوید: « کور است چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان (عج) نیافتد.
جواز حضور
و ما از تشرفات آقای قاضی به محضر آن بزرگوار، خبر نداریم. اما گویی انس و قرابتی نزدیک با حضرت داشتند که شاگردانشان وقتی درخواست تشرف می کردند، اذکاری را به آنها تعلیم می دادند و موعد دیدار تعیین می کردند.
در ماجرایی که سید محمد حسن قاضی ( فرزند ایشان) نقل می کند می گوید: « روزی من پشت سر ایشان در حال حرکت بودم که شیخی آمد جلو ایشان را گرفت و گفت از کجا معلوم این حرف های تو راست باشد؟ من می خواهم از خود حضرت ولی عصر(عج) این ها را بشنوم و آیت الله قاضی تنها در جواب گفتند: خوب بیا برویم تا بشنوی!
در همان هنگام دیدم اثری از آثار شهر نیست و ما در بیابانی قدم می زنیم و از دور بلندی معلوم می شود که مردمان در حال رفت و آمد در آن جا هستند تا به آن جا نزدیک شدیم آن شیخ پشیمان شد و گفت نه من نمی خواهم، مرا برگردان! آقای قاضی گفت: تو خودت اصرار داشتی برویم و ببینیم! گفت: نه!.
و ما برگشتیم و من دوباره دیدم در همان کوچه و همان شهر هستیم.» وقتی یکی از بزرگان طلب تشرف می کند و از آقای قاضی می خواهد که برای او هم اجازه ورود بگیرد، آیت الله قاضی در پاسخ به تندی او با خانواده اش اشاره می کنند و می فرمایند: « با آن اخلاق تند و رسیدن به این مرتبه و مقام؟! »
آن قدر نزدیک است که به اندرونی راه پیدا کرده، می گوید: « من آن عبارتی که حضرت هنگام ظهورشان می فرمایند و اصحاب پراکنده می شوند را می دانم.
آری! حضرت به هنگام ظهور عبارتی به اصحاب می گویند که آنان پراکنده شده و به قدرت طیّ الارض در تمام عالم می گردند و جز مهدی(عج)، کسی را صاحب ولایت مطلقه نمی یابند و بر می گردند.
امام صادق علیه السلام می فرمود: « من آن را می دانم » و قاضی محرم آن راز شده است.
منابع
سایت فرهنگی مذهبی شهید آوینی
تهیه و فرآوری: مجید ملکی، گروه حوزه علمیه تبیان
پزشک معالج آیت الله مهدوی کنی درباره آخرین وضعیت جسمی ایشان گفت: تغییری آنچنانی در وضعیت مغزی مشاهده نشده است.
دکتر صفی در گفتگو با خبرنگار بولتن نیوز با بیان اینکه پرفسور سمیعی معتقد بودند که اقدامات نرولوژیک و مغزی خوب انجام شده است، بیان داشت: همه اقدامات ممکن انجام شده و کار زیادی نمی شود انجام داد.
وی افزود: وضعیت قلبی و تنفسی آیت الله در شرایط نرمال است اما شرایط مغزی قابل برگشت نیست و امید چندانی نیست.
صفی افزود: باید منتظر باشیم و امیدوار بود.
گروه بین الملل مشرق- بحران امنیتی همچنان در عراق ادامه دارد و بهرغم تلاشها برای پس گرفتن موصل و دیگر شهرهای استانهای نینوا، کرکوک و صلاحالدین، هنوز داعشیها با پشتیبانی مالی و تسلیحاتی و سیاسی آمریکا، انگلیس، عربستان سعودی، قطر، اردن و ترکیه، کنترل اوضاع در برخی مناطق را در دست دارند. در پی ورود قدرتمند ارتش عراق، پس از خلأ قدرت در برخی استانها در یکی دو روز نخست بحران، اکنون تروریستها در حال عقبنشینی به سمت شمال غرب عراق هستند و ارتش نیز مشغول پاکسازی استانهایی است که تروریستهای تکفیری ـ بعثی به آنها نفوذ کرده بودند.
بیشک مهمترین خبر روزهای اخیر عراق، بیانیه مرجعیت این کشور در حمایت از ارتش بود که طی آن از مردم خواست تا هر کسی که دارای توانایی حمل سلاح است برای دفاع از عراق در مقابل تروریستهای بعثی و تکفیری، به ارتش بپیوندد که البته با زیرکی همیشگی آیتالله سید علی سیستانی، کارمندان و دانشجویان و.. از این عملیات دفاعی، مستثنا شدند تا پیشرفت علمی و اجرایی این کشور، حتی با یک روز وقفه به تأخیر نیفتد. در پی صدور این حکم تاریخی، بلافاصله بر سرعت ورود نیروهای داوطلب به عرصه درگیریها افزود شد به طوری که مقامات عراقی از ورود بیش از یک و نیم میلیون نیروی داوطلب به درگیریها خبر دادند.
خبرنگار مشرق برای اطلاع بیشتر از اوضاع این روزهای عراق و تحلیل تحولات جاری در این کشور، گفتگویی با دکتر "علی المؤید" رئیس شورای عقیدتی سیاسی مجلس اعلای اسلامی عراق در بغداد داشته است.
وی در این گفتوگو با تأکید بر این نکته که تا این لحظه هیچ نیروی ایرانی وارد عراق نشده است، میگوید: «فکر نمیکنم با توجه به فتوای مرجعیت و حضور میلیونی مردم، نیازی به حضور مردم شریف ایران در جبهههای جنگ عراق باشد.»
در ادامه متن این گفتوگو را میخوانید:
آقای دکتر مؤید! اوضاع این روزهای عراق را چگونه میبینید؟
نیروهای تروریستی بعثی ـ تکفیری داعش طی روزهای گذشته عملیات و پیشروی خود را در بخشهای غربی عراق ادامه دادند و ارتش عراق با جذب نیروهای جدید مردمی و سازماندهی آنها به مقابله به این گروهک ترورستی در این مناطق مشغول است.
پس از فتوای آیتالله سیستانی در نجف اشرف، صدها هزار نفر در جنوب عراق و شهر بغداد به سمت مناطقی که از نیروهای مردمی برای حضور در ارتش ثبت نام میکردند هجوم آوردند تا به جبهههای سامرا, دیاله و بخشهایی در صلاحالدین اعزام شوند. البته بخشی از نیروهای مردمی هم باقی خواهند ماند تا از بغداد و شهرهای متبرکه مانند نجف و کربلا محافظت کنند.
تأثیر فتوای آیتالله سیستانی بر تحولات و بحران عراق چگونه خواهد بود و فتوای یک مرجع دینی تا چه اندازه میتواند اوضاع را به نفع مردم در عراق تغییر دهد؟
مردم عراق پس از صدور فتوای آیت الله سیستانی به خیابان ها آمدند تا جایی که ثبتنامهای مردمی به بیش از یک میلیون نفر رسیده است. فتوای آیت الله سیستانی بعد از فتوای صادر شده در سال 1920 که علیه اشغالگری انگلیس مهمترین فتوای مرجعیت عراق محسوب می شود و این فتوا باعث حضور میلیونی مردم در صحنه تحولات سیاسی در این کشور شده است. حضور مردمی در عراق به مردها و جوانها منحصر نمی شود و از زن و مرد, پیر و جوان به مراکز ثبت نام رفتند و آنهایی که سلاح در خانههای خود داشتند اسلحههای خود را به همراه آورند تا در صورت نیاز از آنها استفاده کنند.
آیا مراکز ثبت نام برای حضور در جبههها به شهرهای خاصی مانند نجف و بغداد منحصر میشود؟
خیر. این مراکز ثبت نام در سراسر عراق در پایگاههای وابسته به ارتش یا وزارت کشور عراق ایجاد شده است و افرادی که از قبل آموزش دیدهاند پس از ثبت نام فورا برای کمک به ارتش به جبهه ها اعزام میشوند و برای افرادی که آموزشهای نظامی ندیدهاند دورههای کوتاهمدت در نظر گرفته شده است که پس از گذراندن این دورهها به جبهههای دفاع در مقابل داعش اعزام میشوند.
شوری که در شهرهای جنوبی عراق و بغداد برای دفاع از کشور وجود دارد عجیب و وصفناپذیر است و قابل مقایسه با به حضور مردم در اربعین امام حسین(ع) است تا حدی که رسانههای غربی حاضر در عراق هم از حجم و گستره لبیک مردم به مرجعیت شگفتزده شدهاند. اکنون زن و مرد به صحنه آمدهاند. هزاران زن برای مشارکت در جنگ به میدان آمدهاند و در حال حاضر بسیاری از آنها در حال دیدن آموزشهای نظامی هستند. زنان دیگری هم هستند که همسران و فرزندان خود را تا محلهای ثبت نام همراهی میکنند.
اصلاً علت اینکه گروهک تروریستی داعش توانست به این سرعت بخشی از عراق را به اشغال خود درآورد چه بود؟
شهر موصل و استان الانبار و استان صلاحالدین سالهاست که درگیر عملیات ترویستی است. شهر موصل ذخیره نیروهای طرفدار صدام است و بیشتر سرکردگان ارتش سابق عراق و سرکردگان مؤسسات امنیتی عراق بیشتر در شهر موصل مستقر هستند. این گروهها با تشکیل گروه داعش خود را سازماندهی کردند و در حال حاضر داعش تبدیلشده چهره جدیدی از ارتش صدام در عراق هستند. حامیان حزب بعث که به گروه داعش پیوستند از دانش نظامی بالایی برخوردارند و از لحاظ علمیات نظامی قابلیت بالایی دارند. پیشروی نظامی گروه تروریستی داعش اتفاق نمیافتاد مگر به خاطر اینکه برخی از سران نظامی ارتش در زمان صدام دوباره در ارتش ابقا و جذب شدند. با خیانت سه نفر از فرماندهان ارتش در موصل و رها شدن نیروهای نظامی، سربازهای بدون فرمانده نتوانستند مقاومت کنند. البته این سه فرمانده خائن ارتش دستگیر شدند و الان در بغداد زندانی و آماده محاکمه هستند.
آیا نیروهای داعش به یکباره وارد عراق شدند یا اینکه پایگاههای آنها از قبل در عراق وجود داشت؟
موصل چند ماهی هست که روزها به دست حکومت عراق و شبها به دست گروه تروریستی داعش اداره میشد ولی حالا داعش در موصل توانسته پیشروی داشته باشد و موصل را در اختیار بگیرد که بدون خیانت در ارتش عراق این مسأله ناممکن بود.
به هر حال ارتش عراق دوباره سازماندهی شد و آقای مالکی فرماندهان جدیدی را در ارتش منصوب کرد و ثبت نام و حضور مردم برای حضور در جبهه های جنگ فشار روانی زیادی را بر نیروهای داعش وارد کرده است.
بسیج مردمی توانسته است بخوبی از بغداد و سامرا حفاظت کنند و "نوری المالکی" نخستوزیر عراق هم به سامرا سفر کرد و در آنجا سخنرانی ایراد کرد و با فرماندهان ارتش در سامرا هم دیدار داشت. شرایط در بغداد در حال حاضر فوقالعاده است و ما تنها در دیالی، موصل و بخشهایی از صلاحالدین مشکل داریم. اکنون تمرکز بر دفاع از بغداد، کربلا، نجف و سامراست و مرحله دوم عملیات ارتش، آزادسازی بخشهایی است که در اختیار تروریستهاست.
بازسازی ارتش، فتوای مرجعیت و بسیج مردم به شدت در صفوف دشمن ایجاد رعب و وحشت کرده است ولی جنگ با تروریسم در عراق جنگی طولانی است و این کشور ده سال است که درگیر این جنگ است.
آیا تحولات اخیر در عراق باعث تفرقه بین شیعیان و اهل سنت در این کشور شده یا شاهد همگرایی بین مسلمانان بودهایم؟
بدون شک فتوای مرجعیت و جنایات گروهک تروریستی داعش در عراق اولاً باعث همدلی میان شیعیان عراق و ثانیاً باعث وحدت شیعیان و اهل سنت شده است. البته وهابیها و تکفیریها و بعثیهایی که همفکر با گروهک تروریستی داعش هستند از این اتحاد و همدلی اصلاً خوشحال نیستند.
بسیاری از مراکز و مؤسسات اهل سنت که خود را از وهابیها جدا میدانند فتوای مرجعیت شیعه را تأیید و از آن حمایت کردهاند و اهل سنت را برای مقابله با گروه تروریستی داعش دعوت کردهاند.
انگیزه گروه داعش برای تهاجم به عراق چه بود و آیا به نظر شما این گروه بدون حمایتهای خارجی میتوانست چینین پیشروی داشته باشد و آیا ارتباطی بین پیشروی گروه داعش در عراق و بحران سوریه وجود داشته باشد؟
بدون شک تحولات امروز عراق ارتباط نزدیکی با بحران سوریه دارد. گروههای تروریستی "داعش"، "جبهة النصرة" و "الجبهة الاسلامیة" که از طرف عربستان سعودی و قطر حمایت مالی و تسلیحاتی میشوند در سوریه شکست سختی خوردند و پس از گذشت چهار سال بعد از حضور تروریستها این گروهها در سوریه نتوانستند کاری را از پیش ببرند و امروز به سمت عراق آمدهاند تا شکست های خود را به نوعی جبران کنند ولی این گروه های تروریستی و حامیان عربی و غربی آنها همانطور که در سوریه شکست خوردند در عراق هم شکست سختی را متحمل خواهند شد و این به اتحاد و همبستگی بیشتر اهل سنت و شیعیان عراق در دفاع از خاک خود در مقابل تروریستها منجر خواهد شد.
بدون شک قدرت گرفتن محور مقاومت در منطقه و امیدوار شدن شیعیان و مسلمانان در عربستان و یمن، حاکمان کشورهای عربی را به شدت نگران کرده است.
در خیلی از بحران ها در دنیا رهبران مذهبی و سیاسی در میدان نبرد حاضر نمیشوند ولی درمیان رهبران شیعه ما شاهد این مسأله هستیم. مثلاً دیروز شاهد حضور حجتالاسلام سید عمار حکیم با لباس نظامی بودیم. علت حضور نظامی در این سطح چیست؟
مجلس اعلای اسلامی عراق به همراه دیگر گروههای سیاسی شیعه عراق به کمک دولت عراق شتافتند و اعضای این مجلس به صفوف ثبت نام اعزام به جبهههای جنگ پیوستند. سید عمار حکیم قبل از اشغال موصل در سخنرانی خود گفته بود اگر اتفاقی برای عراق بخواهد بیفتد اولین نفری خواهم بود که به جبهههای جنگ خواهم رفت و برای دفاع از اسلام و وطن خون خواهم داد. بعد از اشغال موصل و فتوای مرجعیت، سید عمار حکیم به عنوان اولین رهبر سیاسی شیعه عراق با لباس نظامی به سمت صفهای بسیج مردمی حرکت کرد و برای مردم سخنرانی کرد. سید عمار حکیم در سخنرانی خود اعلام کردند که این یک جنگ میان سنی و شیعه نیست و جنگی میان عراق و دشمنان عراق است و ما با همدلی و مشارکت برادران اهل سنت خود به حمایت از عراق خواهیم شتافت.
اینکه این روزها خبرهای زیادی توسط رسانه های غربی در خصوص اعزام نیروهای ایرانی به عراق منشتر شده است آیا صحت دارد؟
این اخبار بیشتر عملیات روانی رسانههای غربی و برخی کشورهای عربی است. تا این لحظه هیچ نیروی ایرانی وارد عراق نشده و فکر نمیکنم با توجه به فتوای مرجعیت و حضور میلیونی مردم، نیازی به حضور مردم شریف ایران در جبهههای جنگ عراق باشد گرچه اگر این نیاز احساس شود دولت عراق رسماً از دولت ایران برای کمک درخواست خواهد کرد.
البته من از این فرصت استفاده میکنم و از محبت مردم ایران تشکر میکنم. طی چند روز گذشته تماسهای بیشماری را از مردم ایران داشتیم که درخواست کردهاند برای جنگیدن با تروریستها به عراق بیایند و گفتند که برای دفاع از اماکن متبرکه حاضر هستیم اسلحه دست بگیریم و مبارزه کنیم. باید بگویم که دعای مردم ایران در قبال برادران مسلمانشان در عراق می تواند بهترین کمکی باشد که انجام میدهند.
گروه بینالملل مشرق - پایگاه خبری "ایلاف"، در تحلیلی به بررسی هویت واقعی گروههای مسلحی پرداخت که زیر پرچم "داعش" بر موصل مسلط شدهاند.
در این تحلیل آمده است: چند روز پس از سقوط شهر موصل، مرکز استان نینوا در شمال عراق به دست عناصر دولت اسلامی عراق و شام و کشیده شدن دامنه عملیات نظامی به دیگر شهرهای شمال عراق، کم کم واقعیت ها آشکارتر شده است تا مشخص شود آنانکه در این مناطق با عنوان داعش می جنگند چیزی جز نیروهای وابسته به یک ائتلاف مثلث یا مربع نیستند. ائتلافی که داعش تنها یکی از اعضای آن است.
بر اساس آنچه منابع محلی آگاه از فعالیت های میدانی در مناطق درگیری در عراق نقل میکنند، این ائتلاف متشکل از عناصر وابسته به جریان "نقشبندیه" یعنی گروهی وابسته به حزب بعث سکولار به سرکردگی "عزت ابراهیم الدوری"، دومین فرد در رژیم صدام، گردان انقلاب بیستم (1920)، گردان الجیش الاسلامی و جیش المجاهدین (گروههای مسلح تندرو) هستند.
این پایگاه خبری سعودی مدعی است: این ائتلاف یک هدف مشخص دارد و آن براندازی نظام سیاسی کشور به ریاست شیعیان است. این عملیات بزرگترین ضربه را به رهبران سیاسی عراق وارد کرده است و به نظر می رسد اوضاع برای دولت عراق همچنان رو به وخامت است .
بر اساس این گزارش، شواهد تأیید می کند نیروهایی که در عملیات موصل و پس از آن مناطق دیگر شمال عراق به اقدام مسلحانه روی آوردند اعضای یک ائتلاف چندجانبه هستند چرا که تصور سقوط شهری در حد و اندازه موصل بسیار دشوار است و چنین اتفاقی بسادگی و با اقدام مسلحانه یک گروه، رخ نخواهد داد. نکته دیگر نیز تجربه ای است که از داعش وجود دارد زیرا این گروه پس از حدود شش ماه حضور مسلحانه در فلوجه از توابع استان الانبار، موفق نشد این شهر را به طور کامل به تسلط خود در آورد. ارتش عراق از دسامبر گذشته تاکنون در فلوجه درگیری مسلحانه دارد.
افسران سابق ارتش منحلشده عراق (ارتشی که پس از سقوط بغداد در سال 2003 منحل شده بود) از چهره های حاضر در این ائتلاف هستند. حضور این افسران سبب شد سقوط شهرها یکی پس از دیگری آسان شود زیرا آنان از افسران باتجربه ای هستند که درجنگ هشت ساله ایران و عراق، جنگ دوم خلیج فارس در سال 1991 و همچنین حمله سال 2003 آمریکا به عراق حاضر بودند و به قوانین نبردهای چریکی آگاهند.
شاهد دیگری که ثابت می کند عملیات موصل عملیات چند گروه مسلح در قالب یک ائتلاف است اینکه پس از سقوط موصل و پس از آن تکریت که از پایگاههای عمده حزب بعث عراق به شمار می آید، برای این دو شهر فرماندار تعیین شد در شرایطی که داعش در ادبیات سیاسی خود واژه فرماندار ندارد و از والی استفاده می کند.
ایلاف میافزاید: شاهد دیگر تعیین فرمانداران وابسته به حزب بعث برای این شهرهاست. البته آشکار است که تعیین فرماندار برای شهرهای ساقط شده یک اقدام نمادین و صوری است اما بزرگ ترین ماجراجویی در برابر دولت مرکزی عراق به شمار می آید و نشان می دهد «شورای نظامی انقلابیون» در پی افزایش نفوذ خود در شهرهای موصل و تکریت است.
شورای نظامی انقلابیون که به نظر می رسد شورایی وابسته به حزب بعث عراق است "هاشم جماس"، از اعضای حزب بعث و از نظامیان سابق در رژیم صدام را به عنوان فرماندار موصل تعیین کرد و در تکریت از توابع استان صلاحالدین نیز "احمد عبدالرشید"، استاندار صلاحالدین در دوران حاکمیت صدام را به سمت فرماندار تعیین کرد.
شورای نظامی انقلابیون در سال 2012 و در اوج اعتراضات استانهای سنینشین به ویژه اعتراضات اهالی استان الانبار علیه دولت نوری المالکی تشکیل شده بود. این شورا متشکل از رهبران اعتراضات اهل تسنن علیه دولت المالکی و افسران ارتش رژیم صدام است.
در ادبیات دینی داعش حزب بعث، حزبی کافر به شمار میآید اما وقتی هدف داعش با هدف حزب بعث مشترک شود آن وقت این گروه تندرو، مانعی در دوستی با کافر هم نمیبیند.
در ائتلاف گروههای مسلح، گردان های تحت حمایت حارث الضاری (رئیس هیئت علمای اهل تسنن عراق) نیز عضویت دارند. الضاری از حمایت کشورهایی بهره می برد که به اصل «دشمن دشمن من دوست من است» معتقدند.
در نگاه کلی حوادث این روزهای عراق نتیجه به اوج رسیدن اختلافات نوری المالکی با رقبای سیاسی اوست. این اختلافات تا حدی رشد کرده است که دیگر دوستی برای نوری المالکی باقی نماند و این شرایط حتی در ارتش کشور نیز دیده می شود. به همین منظور برخی کارشناسان از اتفاقات اخیر در عراق، با عنوان کودتای نظامی علیه نظام سیاسی یاد کرده اند. آنچه نظریه کودتای نظامی را تأیید می کند عقبنشینی یک باره و بدون مقاومت ارتش عراق از شهرهاست.
ایلاف میافزاید: تحلیلی دیگر نیز برای اتفاقات اخیر عراق وجود دارد؛ بر اساس این تحلیل گفته می شود این اتفاقات، یک اقدام برنامهریزیشده برای ضربهزدن به نوری المالکی بود که در انتخابات پارلمانی به پیروزی رسید. او پس از پیروزی در انتخابات همه توانش را به کار گرفت تا برای سومین بار متوالی نخستوزیر عراق شود در مقابل دشمنان او نیز توانشان را به کار گرفتهاند تا مانع نخستوزیری مجدد او شوند.
البته برخی از تحلیلگران این نظریه را رد می کنند اما اظهار نظر اخیر نوری المالکی تا 50 درصد این نظریه را تأیید میکند.
نوری المالکی پس از اتفاقات اخیر خواستار تشکیل ارتش موازی در کشور شد زیرا دیگر به ارتش کشور اعتمادی ندارد.
با آنکه گروههایی که در قالب ائتلاف مسلحانه علیه نظام سیاسی عراق ائتلاف کردند از نظر اندیشه سیاسی و دینی رویکرد اختلافی و حتی متضاد دارند اما به نظر نمی رسد با ادامه یافتن شرایط کنونی در عراق، به زودی شاهد بروز اختلاف میان این گروههای گروههای حاضر در این ائتلاف باشیم زیرا مهم ترین وجه مشترکی که خلأ اندیشه های متضاد اعضای ائتلاف را می پوشاند هدف مشترک آنهاست. هدف مشترک همه زیر مجموعه های این ائتلاف، رویارویی با ارتش و شبه نظامیان وفادار به دولت است و غالب ارتش و شبه نظامیان وفادار به نخست وزیر نیز از شیعیان هستند.
این پایگاه خبری سعودی میافزاید: اگر گروههای مسلح حاضر در این ائتلاف ناهمگون، به بغداد برسند باید منتظر نبردی طولانی مدت باشیم. چنین نبردی پای شبه نظامیان مختلف داخلی و حتی پای برخی از کشورهای منطقه ای را به درگیری ها در عراق باز خواهد کرد و حضور شبه نظامیان شیعه مورد حمایت ایران تنها بخشی از مداخله خارجی خواهد بود.
با وجود اختلاف عقیدتی بسیار آشکار داعش با دیگر گروههای حاضر در ائتلاف مخالفان دولت عراق، بروز چنین اتفاقی میتواند زمینه را برای تداوم هرچه بیشتر عمر این ائتلاف هموار کند و عراق را درگیر جنگی کند که مشابه آن مدت زمانی است در سوریه آغاز شده است.
با حمله تروریست های داعش به سامرا و آغاز درگیری ها وی و خانواده اش به اتفاق یک خانواده ایرانی دیگر دو روز در حرم مطهر عسکریین اقامت می کنند.
اما ظهر روز پنج شنبه با تصور اینکه امنیت در سامرا برقرار شده است از حرم مطهر خارج تا سامرا را به مقصد نجف اشرف ترک کند که ساعتی بعد در جاده سامرا به کمین نیروهای داعش افتادند.
وی هنگام دستگیری ملبس به لباس روحانیت و در حال مکالمه تلفنی با دوستانش در نجف اشرف بوده است که تروریست های داعش تلفن را از وی گرفته و دستگیری آنان را اعلام میکنند.
تروریست های داعش پس از دستگیری، این روحانی ایرانی، همسر و فرزند خردسالش و خانواده ایرانی دیگر را به طرز فجیعی به شهادت رساندند.
گفتگویی با خانواده شهید حجتالاسلام بطحائی
حجت الاسلام والمسلمین سیدهاشم بطحایی، استاد درس خارج حوزه علمیه قم در گفتوگو با رسا درباره شهادت حجت الاسلام سید محمد رضا بطحائی اظهار داشت: طلبه شهید فرزند برادرم مرحوم سید حسن بطحائی است که تقریبا 42 سال سن داشت و هنگام شهادت به همراه همسر باردار و فرزند خردسالش سیدمحمد علی بود که توسط تروریستهای داعش به طرز فجیعی به شهادت رسیدند.
استاد درس خارج حوزه درباره شخصیت طلبه شهید گفت: او طلبه ای باتقوا، عالم و بی رغبت به دنیا بود که تحصیل را از حوزه علمیه چیذر تهران شروع کرد و مدت ده سال به تدریس و تحصیل در نجف مشغول بود.
وی با توجه به روایت پیامبراکرم(ص) “بدء الاسلام غریبا و سیعود غریبا، فطوبی للغرباء» تصریح کرد: اسلام با غربت شروع شد و در این زمان نیز در غربت و محاصره است که طبق وعده پیامبراکرم(ص) با ظهور منجی عالم بشریت و با نابودی مستکبران غربی و ظالمان در کشورهای اسلامی این غربت به پایان خواهد رسید.
حجت الاسلام والمسلمین بطحایی به پیام شهادت سید محمدرضا بطحائی اشاره کرد و افزود: پیام او مظلومیت شیعه، تفرقه انگیزی استعمار و صهیونیسم و دشمنی کشورهای مرتجع عرب با اسلام است، که این وظیفه ما را سنگین می کند و در عین هوشیاری و وحدت با برادران اهل تسنن باید با دشمن اصلی مبارزه کرد.
وی در ادامه با توجه به فتوای آیت الله سیستانی در جهاد علیه ظلم داعش، مرجعیت شیعه را دارای بصیرت دینی دانست و تأکید کرد: در این دوران که دست ما به امام زمان(عج) نمی رسد باید از نائب برحقش مقام معظم رهبری اطاعت و پیروی کنیم که دچار فتنه های آخرالزمان نشویم.
منبع: شیعه نیوز و رسا
.: Weblog Themes By Pichak :.